مصاحبه با استاد | تفاوت «تسلیم بودن دربرابر خداوند» با «تسلیم شدن دربرابر مسائل» - صفحه 32 (به ترتیب امتیاز)
- نمایش با مدیاپلیر پیشرفته
- فایل تصویری مصاحبه با استاد | تفاوت «تسلیم بودن دربرابر خداوند» با «تسلیم شدن دربرابر مسائل»246MB24 دقیقه
- فایل صوتی مصاحبه با استاد | تفاوت «تسلیم بودن دربرابر خداوند» با «تسلیم شدن دربرابر مسائل»22MB24 دقیقه
بسم الله الرحمن الرحیم
به نام خداوند هدایتگرم
سلام به استاد عزیزم خانوم شایسته ی عزیزم و دوستان عزیزم،
استاد عاشق اینم که مثال میزنید،و با مثال زدن چقدر راحت تر میشه درک کرد قوانین رو،
تسلیم شدن در مقابل خداوند و تسلیم شدن در مقابل مشکلات؛
تسلیم بودن در مقابل خداوند یعنی این که من ایمان دارم یک نیرویی برتر از کل نیروهای جهان که جهان را خلق کرده و هدایت میکند.اون داره منو هدایت میکنه اون من رو خلق کرده من اگر توکل کنم بهش اگر خودمو بسپارم بهش اگر ازش درخواست کنم اگر باورش کنم اگر بهش ایمان داشته باشم اون منو هدایت میکنه به مسیرهای درست
آدمهای درست
شرایط درست
موقعیت های درست.
تسلیم بودن یعنی اجازه دادن به خداوند که پاسخ میدهد به درخواست ها چون یه وقتهایی نگران هستیم ناراحت هستیم و درحال شرک ورزیدن هستیم.
تسلیم کسی هست که میگه خدایا شکرت راحت شدم خودمو سپردم به تو،
تسلیم بچه ای هست که وقتی خودش رو میسپاره بغل پدرش خیالش راحته،
تسلیم کسی هست که حالش خوبه چون اعتماد داره به خداوند چون میدونه وقتی خودش رو رها میکنه می پره بغل خداوند،
تسلیم بودن بدون شک احساس خوب داره احساس آرامش احساس عشق، الا بذکرلله تطمعن القلوب
احساس اطمینان قلبی میآورد
نشانه اش احساس خوبه.
توکل وقتی خودش رو نشون میده که ما با چالشهایی روبرو شویم و بگیم که ما به خداوند توکل میکنیم وابسته ی خداوند هستیم خدای ما که هست جایی نرفته توکل به الله جلو میرویم…
توکل کردن اعتماد کردن رو باید توی چالش ها و مشکلات به کار ببریم نه اینکه صحبت کنیم و بگیم توکل به الله ولی سراسر نگرانی هستیم و قلبا اعتماد نکردیم.
توکل میکنیم حرکت میکنیم و احساس خوب داریم.
وقتی که با چالش یا مشکلی روبرو می شویم به عنوان بازی به قضیه نگاه کنیم بگیم ببینم من میتونم از پَس این چالش بر بیام انجامش بدم ببینم من میتونم این مساله رو حل کنم به عنوان حل کردن مساله ببینیم در واقع…
نه اینکه با روبرو شدن چالش حس سراسر ترس نگرانی سراغمون بیاد و اولین جمله ای که به ذهن میرسه بدبخت شدم!!!!
در برابر چالش ها دوتا موضوع اساسی هست
یکی اینکه توکل به خداوند و توحید باج ندهیم به کسی فکر نکنیم اگر کسی از زندگی ما رفت ما نابود میشویم بدبخت میشویم هیچ کار دیگه ای نمیشه کرد،
خداوند منبع رزق روزی خوشبختی ما هست، هرکسی رفت توی زندگی ما دستی از دستان خداست اگر رفت یک دست دیگر از بی نهایت دست دیگر است،
به عنوان مثال توی روابط بعد از وابستگی شدید اگر کسی به هر نحوی از رابطه بره فکر نکنه که دنیا به آخر رسیده و بدبخت شده، خدا هست خدا منبع خوشبختی رابطه ی با خدا اصل و اساسه…
دوم اینکه به مسائل به شکلی نگاه کنیم که این مسائل دارن ما رو به چالش میکشن که ما بزرگ شدیم رشد کنیم پیشرفت کنیم اعتماد بنفس ما رشد کنه آماده برای دریافت نعمتها بشیم،
اون تضادها چالش ها چیزهای بدی نیستند مسائلی است که اگر حل کنیم بزرگ میشویم ثروتمند میشویم اگر حل نکنیم کوچولو میمانیم و نعمتها و ثروتها رو دریافت نمیکنیم،
استاد تحسین میکنم این روح بزرگ شمارو،
تحسین میکنم این چنین با اعتماد بنفس با مسائل روبرو میشید،
تحسین میکنم قدرتمندی شمارو،
تحسین میکنم طرز برخورد شما با مسائل زندگی رو،
تحسین میکنم توکل کردن شما رو به معنای واقعی در عمل توحید عملی شمارو،
تحسین میکنم باج ندادن شمارو و تکیه و توکل کردن به الله چقدر زیباست چقدر زیباست چقدر انسان میتونه قدرتمند بشه…
این یعنی توکل واقعی این یعنی عشق واقعی،
باسلام به استادعزیزم
استادعزیزاززمانیکه روی باورهام کارمیکنم اینکه شما میفرمایید تسلیم شدن در برابرخداوندروخوب میفهمم واززمانیکه کارم جدیدم روشروع کردم موقعی که نجواهاشروع میشه متوجه میشم وتلاش میکنم فقط به ندای الله گوش بدم واین روزهاصدای خدا روزیادمیشنوم که میگه نترس برو من هستم خدایاشکرت خدایاشکرت خدایاشکرت
وتسلیم شدن درمقابل خداوند یعنی اجازه بدیم خداوند کارها رو ردیف میکنه واینکه خودمون روبه خدامیسپریم راحت میشیم سبک میشیم این یعنی تسلیم
تسلیم کسی هست که حالش خوبه چون اعتمادداره من تا حدی تسلیم خداوند هستم اگراین شرک خفی بزاره تازگی ها خیلی مچش رومیگیرم وهرچی بیشتر کارکنم وتمرین کنم بهتر میشم
تسلیم شدن زمان مبیره واستقامت میخواد استاداین روزها خیلی به این صحبتها نیاز داشتم تا ایمانم رو قوی تر کنم ودر طول مسیر برای کارجدیدم لذت ببرم وایمان یقین وتوکل به خداوند من رو به نتیجه دلخواهم میرسونه اینومطمئنم
وتسلیم شدن تمرین میخوادتکرار میخواد اینوبه خودم میگم
هرچه سعی کنیم لذت ببریم واحساس خوب داشته باشیم وشادباشیم احساس توحید احساس توکل احساس ایمان همه اینا نشونه های تسلیم شدنه
وچالشهایی که بوجود میاد باعث میشه قوی تربشیم وایمانمون بیشتر بشه توانایی هامون بیشتر میشه ووقتی مسئله ای پیش میاد وحلش میکنیم اعتماد به نفسمون بالا میره
خدایا شکرت که با این اموزشهای استادعزیزم با قدرت بیشتری کارجدیدم رو ادامه میدم وبسیارخوشحالم وخداوندعزیزم راسپاسگزارهستم
درپناه خداوند باشید
سلام
تسلیم یعنی من ایمان دارم که نیروی برتر جهان مراهدایت می کند و خیالم راحت است
اگر خودم را به خدا بسپارم و بهش ایمان و یقین داشته باشم در مسیر درست قرار می گیرم
تسلیم بودن بعنی اجازه دادن به خداوند که مرا کمک کند و کارها برایم هموار کند
ترس و نگرانی و غصه خوردن نشانه عدم تسلیم شدن است
هر چه بیشتر تسلیم باشیم راحتتر می شویم اینها استقاومت و باور و تمرین می خواهد
تسلیم بودن احساس خوب و آرامش است و احساس لذت و امید و توکل است
دستان خدا بی نهایت و از هزاران طریق ما را راهنمایی می کند و به ما کمک میکند که ما حتی فکرش را هم نمی کنیم
وقتی مسئله ای را حل می کنیم موهبتهای بسیاری در راه است
با شجاعت برو تو دل ترسها و بدان که خدا حامی ما است.
خدایا بابت این همه آگاهی از تو شاکرم
just do it now
بنام رب العالمین
سلام بر همه اعضای خانواده عزیزم
بسیار برام جالب بود صحبتهای استاد عباس منش وقتی انسان بتونه این جملات و درک کنه و بهش عمل کنه به قول قرآن ثروت بی حساب بهش داده میشه کسی که همیشه در آغوش خداونده کسی که با ذهنش بین خودش و خداوند فاصلهای نمیندازه خداوند همیشه با ماست ولی ما با او نیستم خداوند میفرمایند یک قدم بیا سمت من بقیه قدم ها را من بسمت تو می آیم خدایا دوستت دارم عاشقتم دوستت دارم در حال حاضر در حال انجام یک پروژه هستم و این فایل یک کشف شهود بود که به راهم ادامه بدم به بیاری پروردگار عالم بزودی زیر همین کامنت مینویسم پروژه من به سرانجام رسید و بابتش شکر گذاری میکنم در ضمن من میبینم که به سرانجام رسیده و بابتش خداروشکر میکنم خدایا شکرت استاد عباس منش دوستت دارم
سلام نازنین ترین استاد و دوستان خوب سایت
استاد یک لحظه ک خودمو گزاشتم جای شما گفتم وای من اگه استاد کلاسی بودم که دوستم نداشتن یا باهام بد بودن ضعف میکردم ولی شما جوری باور توخیدی ساختین که اصلا نمیدونم چی بگم این واقعا نشونه کنترل کردن ذهنه وگرنه ک قطعا شماهم اون لحظه نجوا داشتین واقعا احسنت برشما این حرفا باعث میشه ک من باورهای توحیدیمو ک الان کوچولوعه بزرگش کنم ک فقط رو خدا حساب کنم هرچند ک نشونه هاشو کوچولو کوچولو هم دیدم واقعا همه چیز خداست خیلی خوشحالم ک دارم فقط رو خودش حساب میکنم خدارو واقعا شکر میکنم از حضورش تو زندگیم دقیقا استاد من هروقت چالشهای زندگیمو حل کردم انقدر اعتماد بنفس گرفتم ک نگو مثل امروز بعدازظهر ک یه مسئله ای برام پیش اومد و من رفتم تو دلش و حلش کردم چه عزت نفسی گرفتم دیدنی😃واقعا خدایا شکرت اصلا دلم میخواد فقط از اول تا اخر بنویسم خدارو شکر چیزایی رو دارم میبنم ک تایید میکنه تک ب تک نشونه های این قانون رو خدارو واقعا شکرتتتتت بابت حضور زیبای خودش و حضور شما استاد عزیزمممم تو زندگیه من مرسی 😙😙😙😙
سلام بر همه عشق ها درود بر جسور ترین انسان ها حقیقتا خیلی وقت ها یاد حرف عارف بزرگی میفتم که میگفت اگه بدونی کی هستی و ارزش خودت و این هدیه زندگی رو بدونی کف خیابون رو میبوسی و راه میری … الهی شکر چقدر ارزش آگاهی بالاست یعنی همه چیزه و چقدر انسان آرامش و حس قدرت میکنه با آگاهی از قوانین جهان هستی …تشکر ویژه و جانانه از وجود همه شماها و استاد و مریم عزیز دارمممممم دنیایی از عشق و انرژی های خالص الهی رو به همتون تقدیم میکنم ….همه شما قابل تحسین و تقدیر هستی و استاد عباس منش پیام آور الهی من دوست دارم و دورت بگردمممم
باسلام وسپاس خدای بلندمرتبه
و
باسلام خدمت استادعزیزودوستان همراه
خیلی خیلی خوشحالم ازاینکه نشانها امروز من و به توکل به خدا بودن وسپردن به خدا رسوندن
گمراه بودم وسر دوراهی که چه کنم چه کنم بود
امروز خداوند من و به سمت توکل کردن هدایتم کرد
همواره خداراشاکر وسپاسگذارم که میتونم حل مسایل خودمو واگذارکنم به خدای خودم
چو هرجا که بشر خواست خودخاهانه دخالت کنه نظم زندگی چه بسا که نظم جهان را بهم زد
دقت کنید دوستان تعجب انگیزه که اگر بع تنفس خودمون دخالت کنیم بهم میریزه
یا به تپش قلبمون اگه زیاد دقت کنیم از نظم خارج میشه
واضح وروشن است که خداوند بزرگ درون ما همه امور رادردست داره
وامروز یاد گرفتم توکل کردن را.سپردن ورها کردن را
هرچند که من کار خودموانجام میدم ولی نتیجه راواگذارمیکنیم به خودش که همیشه هزاران برابر بهترازما برای ما میخاد
خداراشکر چند روزی هست که برنامه استاد رودنبال میکنم خیلی خیلی چیزها یادگرفتم
انگارسبک شدم همش با خدای درونم درحال مشورت هستم وازاون راهنمایی میگیرم ومن وبسمت بهترینها هدایت میکنه
وفقط وفقط شاکر وسپاس گذارم
اهداف بلند وبزرگی دارم که مطمینم ازهمین مسیر بهشون میرسم
ازادی مالی میخام که هرچقد دلم خواست خرج کنم باخیالی اسوده ومطمینم هرلحظه صدبرابرش بحسابم میاد
ازادی مکانی میخام مثل استاد که دلبسته یکجا نباشم هرجای دنیا هرجور که دلم میخاد زندگی کنم اسب مشکی.موتورسبک وسنگین.اسپرتیج سفید.مرغابی های روی اب.جت اسکی.وای خدا دریاچه اختصاصی درامد روزانه عالی وای خدا شکرت
شرکتها وبیزینس درحال توسعه ورشد درحدجهانی
رابطه عاشقانه عالی درکنار خانواده باعشق وحضورخداوند
بهترین تفریحات ودیدن دیدنیهایی که خدا افریده که من ببینم وصدای زیبای پیامک واریزی پول بحسابم
صدای ورقه دلار وبوی اسکناسهای نو وتا نخورده
کشو پر از ساعتهای برند ولوکس.کمد پر ازلباس وجواهرات اوراق گرانبها ……..
وبلیط بهترین هتلهای دنیا
ولذت خرید دربهترین مراکز خرید دنیا با خیال اسوده اخ خدا که این موضوع چقد پاشنه اشیل منه
ساخت وساز انبوه سازی درحدشهرک سازی که ویژن منه
دفاتر املاک زنجیره ای با چندین مشاور فعال وخدمتگذار
ودیدن ولمس کردن وتجربه کردن هرانچه خداوند برام افریده ومن متعهد میشم ازامروز در راستای این اهدافم حرکت کنم ودرحضور خداوند ناظر وذهن خلاقم ونیروی اراده قوی خودم ،خودم را ملزم به استفاده ولذت بردن ازتمام زندگی وهرانچه خدا افریده کردم
وامروز فقط ازهمه اینها که نوشتم فقط باورش رادارم که مطمینم همه رادارم…
فقط شاکر وسپاسگذارم شاااااااااااااککککککککررررررررممم
سلام استاد عزیزم و مریم جان عزیزم
درود بر همه ی دوستان عزیزم
یکسال و نیم پیش بود که من تصمیم گرفتم با بچه های گروه کوهنوردی مون برم کوه دماوند و دماوند رفتن برام خیلی سخت و دور از دسترس بود .
من با یکی از دوستام که صحبت کردم راجب دماوند رفتن و بهم میگفت تو نمیتونی بری دماوند رفتن مگه الکیه تجهیزات میخواد آمادگی میخواد و ..
من تا اون موقع تصمیم جدی برای رفتن نداشتم اما وقتی این حرف ها را شنیدم گفتم پس حتما من میرم دماوند
ومن زمانی که این تصمیم را گرفتم هیچ تجهیزاتی نداشتم و بدن آماده ای هم نداشتم
اما به خدا گفتم من میخوام این کار را انجام بدم و پس بهم کمک کن
وخیلی حرفای مختلف بهم میزنند که باید دوچرخه سواری کنی .باید هر روز ورزش کنی
وزنت را کمتر کنی ولباس بیس داشته باشی . چادر داشته باشی
ولی گوش من به این حرف ها بدهکار نبود و من تصمیمم را گرفته بودم که برم دماوند
قدم اولم هم این بود که به لیدر گروه همون گفتم که من میخوام برم دماوند و بهم بگو چه کاری باید انجام بدم اون هم بهم گفتم تجهیزاتت را کامل کنی میبرمت
من هم سرکار میرفتم و حقوق آنچنانی هم نداشتم و هیچ تجهیزاتی هم نداشتم حتی کوله ولی چون تصمیمم جدی بود خدا همه ی راه ها را برام صاف کرد و به بهترین شکل ممکن و غیر منتظره ای تجهیزاتم جور شد که خودم هم متعجب بودم که چطوری شد ؟؟؟.
حقوق یک ماهم را دادم کوله خریدم .یکی از دوستانم خودش گفت من کاپشن دارم برات میارم اون یکی از دوستام گفت من چادر 3 نفره دارم بیا تو چادر من و غذای تو دماوندم را هم به راحتی خریدم و اونجا با دوستام درست میکردیم و میخوردیم
حتی من قشنگ یادمه که زمانی که لیدر مون مارا هر هفته کوه های مختلف میبرد که آماده بشیم برای دماوند تو یکی از کوه های شمال که رفته بودیم من بیرون از چادر نشسته بودم و دوستام هی با خنده میگفتن اره محیا خانم اینجا به راحتی بیرون چادر نشستی و لم دادی دماوند که نتونستی از تو چادر بخاطر سرما تکون بخوری و بری بیرون چادر بهت میگم
و من با یه خنده ی ریزی بهشون گفتم من تو دماوند هم بیرون چادر میشینم و لذت منظره را میبرم مطمئن باش اونا هم خندیدن گفتن خواهیم دید
و من مطمئن بودم اون خدایی که تا اونجاش را برای رفتم به دماوند فراهم کرده بود مابقیش راهم درست میکنه
و بالاخره من با تجهیزات کامل رفتم دماوند
و استاد دماوند اون سال یک هوای عجیب و غریبی داشت که هیچکدوم از بچه ها که سالهای قبل رفته بودن باور نمیکردن که دماوند انقدر هواش خوبه و من تمام روز های که اونجا بودیم را بیرون از چادر نشستم و کیف کردم
و اون یکی از آرزوهای من بود که از طریق دستهای بینهایت خداوند، شرایط مالی.تجهیزاتی. آب وهوایی. غذایی جور شد و من رفتم و کلی کیف کردم از فتح قله دماوند
و من برای بار چندم حضور بینهایت خدا را در زندگیم حس کردم
و بینهایت سپاسگزارم بابت این تجربه ی عالی
اون روزا ما دلی داشتیم
واسه بردن جونی داشتیم
واسه مردن کسی بودیم
کاری داشتیم
پاییز و بهاری داشتیم
تو سرا ما سری داشتیم
عشقی و دلبری داشتیم
کسی آمد که حرف عشق را با ما زد
دل ترسوی ما هم دل به دریا زد
به یک دریای طوفانی
دل ما رفته مهمانی
چه دور ساحلش
از دور پیدا نیست
یک عمری راه و در قدرت ما نیست
باید پارو نزد وا داد
باید دل رو به دریا داد
خودش میبردت هرجا دلش خواست
به هرجا برد بدون ساحل همونجاست
به امیدی که ساحل داره این دریا
به امیدی که آروم میشه تا فردا
به امیدی که این دریا فقط شاه ماهی داره
به عشقی که نمیبینی شباشو بی ستاره
دل ما رفته مهمانی
به یک دریای طوفانی
باید پارو نزد وا داد
باید دل رو به دریا داد
خودش میبردت هرجا دلش خواست
به هرجا برد بدون ساحل همونجاست
بنام خداوند هدایتگرم
سلام استاد جونم
سلام مریم عزیزم
سلام دوستای هم فرکانسی و فعال تو این سایت الهی
خداروشکر هزاربار شکر بخاطر دوازدهمین گامی که دارم برمیدارم به سمت مدار بالاتر
استاد امروز متاسفانه یه جایی رفته بودم که انرژی منفیش خیلی زیاد بود و ذهنم پریشون شده بود و همش میگفتم خدایا من امروز ساعت 5 صبح بیدار شدم مدام روی خودم کار کردم و حسمو خوب کردم چرا من هدایت شدم به این پریشونی و بعد خودمو آروم کردم و گفتم مهسا بازم داری کمالگرا میشی بازم دو روز روخودت کار کردی فک میکنی باورهات باید زیر و رو بشه و کم کم تونستم خودمو آروم کنم اگه قبلا بود باز میگفتم تو که باز ول کردی بازم نتونستی کنترل ذهن کنی و سرزنش میکردم خودمو ولی امروز به خودم حق دادم و گفتم مهسا نگران نباش تو باید باورای درستتو ادامه بدی و استمرار یادت نره باورات که یه شبه به وجود نیومده که یه شبه از بین بره کنترل ذهن نیاز به تکامل داره و تو با تمرین کردن یاد میگیری عجله نکن و خلاصه خودمو آروم کردم و الان که دارم این کامنتو مینویسم نمیگم صددرصد حالم خوبه ولی من از خودم راضیم که تونستم خودمو جمع کنم و بیام سمت سایت و ادامه بدم و قدمهامو بردارم و تسلیم نشم
که دیدم این فایل درباره تسلیم بودن در برابر خداونده خیییلی خوشحال شدم گفتم خدایا شکرت که منو آروم میکنی و باهام حرف میزنی و داری هدایتم میکنی خدایا شکرت بخاطر هدایت لحظه به لحظت من الان دقیقا همین حرفا رو لازم داشتم همین حرفا بهم آرامش میده و الان حالم خیلی بهتره خدایا شکرت میدونم که داره بهتر و بهترم میشه
چه تجربیاتی رو به یاد داری که تسلیم شدی و کارها انجام شد:
استاد خوب صددرصد خیلی موضوع ها بوده که ما تسلیم شدیم و نتیجه عالی شده چیزی که الان یادم میاد مساله بچه دار شدنم بود که من خیلی تلاش کردم 9 ماه دارو مصرف کردم و دکترم میگفت بزار برات ای یو ای کنم و خلاصه دیگه کلافه شدم و گفتم خدایا من اصلا دیگه نمیخوام برم دکتر اینهمه دارو درمان شدم نمیشه و رها کردم و واقعا رها کردم و گفتم آخیش راحت شدم از دست آمپولایی که میزدم و سوزن سوزن شدن منو شوهرم هر دو به این نتیجه رسیدیم و از قضا این بیماری پندمیکم شروع شد که دیگه مزید بر علت شد که ما دیگه واقعا رها کنیم و در کمال ناباوری شاید یکماه یا شایدم کمتر از اون تصمیم و رها شدن من متوجه شدم که باردارم و چقددددر من اون لحظه خوشحال بودم و خداروشکر میکردم و ایمانم بیشتر شد
و در مورد ازدواجمون همینطور بود که کلی تلاش میکردیم و دست و پا میزدیم و گریه میکردیم و چسبیده بودیم به این خواسته که به محض رها کردنش و اتفاقات عالی پشت هم میفتاد و ما بهم رسیدیم و الان خداروشکر خیلیم راضی و خوشبختیم من همیشه میگم خدا چه پازلایی رو واسه ما میچید چقدددر دلها رو برامون نرم کرد
خداروهزاااار بار شکر بخاطر این فایل بی نظیر و آگاهیهای قشنگش