مصاحبه با استاد | تنها راه تبدیل «آگاهی های خالص» به «باورهای قدرتمند کننده» - صفحه 19 (به ترتیب امتیاز)
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- فایل تصویری مصاحبه با استاد | تنها راه تبدیل «آگاهی های خالص» به «باورهای قدرتمند کننده»173MB40 دقیقه
- فایل صوتی مصاحبه با استاد | تنها راه تبدیل «آگاهی های خالص» به «باورهای قدرتمند کننده»39MB40 دقیقه
با سلام خدمت استاد عزیز و خوش قلبم
امروز در حالی کامنت میزارم که خیلی روزای قشنگ،و آرومی رو پشت سر میزارم استاد چرخ زندگی من روغن کاری عجیبی شده که بیان اون با زبان خیلی سخته من خیلی وقتا هرچیزی که توی ذهنم بیاد و روش تمرکز کنم رو میتونم خیلی خیلی راحت تر از قبل خلق کنم که بعضی وقتا خودم اصلا شوک میشم و خندم میگیره چقدر این زندگی جالب و هیجان انگیزه ، کارای اداری من به طرز عجیبی راحت انجام میشه چون قبل از اینکه کاری رو شروع کنم از شما یادگرفتم که قبلش از خداوند سپاسگزار باشم بابت اینکه آدم های خیرمند،مهربون و متعهد سر راه من سبز میشن و به صورت خیلی عجیبی کارام انجام میشن ، سر داستان یک سند خونه که رای کمیسیون صددرصد روی تخریب اون خورده بود فقط فقط اون لحظه صدای شما توی گوشم این جمله رو تکرار میکرد (تو میتونی قوانینی که انسان ها به نظر خودشون غیر قابل تغییر هست رو فقط با توکل به خداوند تغییر بدی) به خداوند توکل کردم گفتم اینا قانون شماست توی شهرداری و منم قوانین خودم رو بلدم بعد یک اعتراض خیلی ساده به طرز عجیبی رای کمیسیون عوض شد و من واقعا از خوشحالی فقط بغض کردم و باز شما و خداوند عزیزم رو سپاس گفتم .(این گوشه ای از اتفاقات خوب زندگیمه)
من هر روز باید صدای شما رو بشنوم،شما رو ببینم و واقعا ارزو دارم یه روز از نزدیک شما رو ببینم وبهتون بگم ممنون که هستین،ممنون که با عشق کنار ما هستین تا بفهمیم از کجا اومدیم و چرا اینجاییم تا قبل از این میگفتم اصلا چرا ما اومدیم به این دنیا اخه چه خبره مگه!! اما الان من عاشق زندگیمم،عاشق هرلحظه از ثانیه های زندگیم و اینو اول مدیون خداوند بزرگم هستم و بعد مدیون قلب بزرگ شما امیدوارم تمام آنچه بهترین هست در این دنیا برای شما باشه.
ارادتمند شما استاد عزیزم.
دروداستادعزیزم ومریم جانم خداقوت
و همه دوستان عالیم
خداروبی نهایت شاکروسپاسگزارم برای یک روز
وشب عالی دیگرکه چشمانم راگشودتاازلحظه به
لحظه زندگیم باطعم دارکردن عالی ترآن بادیدن
استادونشانه ام ،صحبتهای ناب ایشان باذهنی بازوپاک و
قلبی آرام خداروشکر.
چقدرلذت می برم ودرس می گیرم که استادهیچ
وقت گذشته اش رافراموش نکرده بلکه ازگذشته
پلی ساخته برای جبران همه آنچه درزندگی
دنبالش بوده تا دریافتهای عالی داشته باشند
چه مادی وچه معنوی
خاطرات من هرروزورق می خورندومن امروزبه
برکت هدایت خداوندبه سمت استادعزیزم از
آن ها درس گرفته وآرام آرام ورودی های نامناسب
ذهنم راتراش داده وکنارمی گذارم تاتبدیل به
الماسی شوندکه مرابه سمت حال واحساس
عالی سوق دهندباهرروزگوش جان سپردن به
فایل های استادوتکراروتکراروتکراروتمرین و
شکرگزاری ومی بینم که چه نتایج فوقالعادهای
برایم رقم می خورد.
دیدن فایل های دانلودی که ممنونم بابت نظمی
که ایجادشده ومن می توانم صفحه به صفحه از
اول شروع کنم وچه آگاهی هایی دریافت وعمل
کنم،خدایاشکرت
وهردفعه صحبتهای استادباتوجه به تغییرات من
بادریافتهای عالی تری صورت می گیردوبرایم
تازگی دارداین هم خودش برایم معجزه تلقی
می شود
خریدومطالعه کتابهای استادهم بی نظیربودند
وچقدرذهنم رابه روی برخی مسائل بازترکرد
خداروشکرمیکنم ازاین همه آگاهی های طلایی
استاددرعصری که زنده هستم وخداوندلطفش
شامل من شده که چنین انسانی بااین همه آگاهی ها
وتجربه ونتایج فوق فوق عالی الگوی من شود
ومن بتوانم باتغییرآرام آرام فرکانسم خوشبخت
زندگی کنم وباخداوندهردم مثل دوتارفیق جون
جونی صحبت کنم وازاین همه نعمت اشک شوق
بریزم خدایاوجودت راسپاس…..
ان شاالله هرلحظه شاد،سلامت وعالی بدرخشید
دوستتون دارم وبابت همه چیزممنونم….
خدایاشکرت خدایاشکرت خدایاشکرت
متشکرم متشکرم متشکرم
سلام دوستای خوبم
سلام استاد عزیزم
امروز خیلی حس و حال خوبی دارم من هر پروژه ای که مریم جان اینجا میزاره رو در قالب یه پلی لیست تو گوشیم درست میکنم و تمام فایلها که میاد رو مدام دارم ذخیره میکنم و گوش میدم. بچه ها الان دارم همینطور که تایپ میکنم آهنگهای یانی رو گوش میدم در این لحظه انقدر احساس جریان میکنم که خدا میدونه احساس روانی احساس خوب هماهنگی من عاشق خداوندم عاشق مخلوقاتش هستم دوستای خوبم همونطور که استاد گفتن تمرکز بر اصل مهمترین چیز هست اینکه ورودی هامون رو کنترل کنیم من تمام موزیکهای داخل موبایلم رو حذف کردم و هر زمان بخوام چیزی گوش بدم و کار روتینی رو انجام بدم همین ویس های استاد رو گوش میدم الان 6 ماهه نرم افزار اینستا گرامم رو حذف کردم چون نمیتونستم ازش استفاده مفیدی کنم و حتی با وجود اینکه آلارم گذاشته بودم تا استفادم رو مجدود کنم کنترلی روی خودم نداشتم و وقتم رو خیلی میگرفت باورتون نمیشه چقدر زمانم بیشتر شده قبلا حس میکردم اصلا زمانی ندارم و همش وقت برای انجام کارهام کم میاوردم الان خیلی حسم بهتره این پیامم هم یه رد پاست از آگاهی هایی که یاد گرفتم اینکه مدام باید روی خودم کار کنم ورودی های ذهنم رو کنترل کنم خوراک درست بدم به ذهنم وقتی انکارو میکنیم باورهای غلط یکی یکی خودشون بالا میان و فقط کافیه با ایجاد باورهای صحیح حذفشون کنیم. من تو ارتباط برقرار کردن با دیگران خیلی مشکل داشتم همیشه ذهنم اینجوری بود که باید همه چی رو کنترل میکردم یعنی از قبل پیش بینی میکردم از وقتی با راهکارهای استاد اینکه به چگونگی فکر نکنم فرمون زندگیم رو دادم دست خداوند و سعی کردم در لحظه باشم و از لحظه لذت ببرم از زمانی که ورودی های ذهنم رو دارم کنترل میکنمه که واقعا همه چی در کنترل من قرار گرفته داستان اینه که با فکر کردن به یه موضوع و مدام دغدغشو داشتن ما نمیتونیم کنترل زندگیمونو دستمون بگیریم رازش اینه که خواسته رو بخوایم و بعد بازریمش کنار در لحظه باشیم و در حس خوب و به خدا بسپاریم اینگونه میشود آنچه که ما میخواهیم همان همان میشود.
دیروز یه اتفاقی افتاد که دوست دارم با شما به اشتراک بزارم و از این روانی بگم، از اینکه چقدر قشنگ من دارم همه چیو پیش بینی میکنم چند وقتی بود سر کار از یکی از همکارام خوشم میومد اما برای برقرار کردن ارتباط باهاش همیشه کلی فکر میکردم با خودم میگفتم خب برم به بهانه فلان کار فلان چیز بگم دوباره با خودم میگفتم نه اینجوری خوب نیست دوست ندارم متوجه بشه که من با یه منظور خاصی دارم برای ارتباط باهاش تلاش میکنم خلاصه اصلا نمیتونستم اونجوری که تو بخشهای دیگه زندگیم سعی میکردم همه چیز رو از قبل پیش بینی کنم برنامه بچینم تو پرانتز بگم من آدمی بودم ،البته الانم هنوز هستم،که برا رفتن به یه ماموریت ساده کلی فکر میکردم خب محل اسکانمون کجاست چی بردارم که راحت باشم هوا سرده یا گرنه لباس به اندازه کافی بردارم هدفون بردارم تو مسیر ویس گوش بدم یه دست لباس دیگه بردارم که اگه اونجا گرمم شد لباسمو عوض کنم خلاصه همه جوانبو بررسی میکنم که هیچ کمبودی یه موقعی حس نکنم با خودم نگم ای بابا کاش اینو میاوردم یا کاش قبلا فکرشو کرده بودم، اما این کنترل و پیش بینی ها رو ارتباطات با آدمها هیچوقت برام جواب نمیداد و تهش به ارتباط برقرار نکردن ختم میشد. تا اینکه از مرداد امسال شروع کردم به دادن ورودی های خوب به ذهنم کل فایلهای دانلودی استاد رو دانلود کردم و شروع کردم به گوش دادن از فایلهای توحیدی که پایه و اساس هستن تا فایلهای دیگه استاد که مثل پتکی کلی از باورهای غلط منو نابود کرد و از اونجا بود که اتفاقات خوب یکی یکی در زندگیم خودشو نشون داد از عوض کردن ماشینم و جور شدن پولش تا موفقیتها در محیط کارم که همش فکر میکردم کارم دیده نمیشه چنان تو چشم مدیرمون رفتم که رو سرم قسم میخوره و اتفاقات خوب زندگی من حالا در بخش روابط باید رقم بخوره برای این انقدر محکم میگم چون میدونم که من خالق زندگیم هستم و وقتی خواسته برام تداعی میشه به مسیر هدایت میشوم بدون اینکه خودم بخوام مدیرم منو کارشناس یه جشنواره در محیط کارم کرد که همکارم هم به عنوان یکی از داوران انتخاب شده بود و من ناگزیر به برقراری ارتباط با ایشون شدم ارتباطات خیلی کوچیکی حتی یه ذرشم قبلا نبود و من اینو نشونه ای از خداوند دونستم در پاسخ به خواسته خودم در اصل من کاری با داوران نداشتم و فقط قرار بود تو سامانه اسامیشون رو تعریف کنم و در نهایت امتیازاتشون رو جمع بندی کنم ولی از قضا برای تعریف همکارم در سامانه مشکلی بوجود اومد و من مدام مجبور به ارتباط گرفتن با پشتیبانی شدم و همین باعث شد بیشتر از داورای دیگه با این همکارم در ارتباط باشم. خیلی جالبه با وجودی اینکه قبلا مدام به دیدنش سرکار فکر میکردم خیلی کم پیش میومد باهاش رودر و بشم اما الان… دیروز عصر آخر تایم کاری تو پارکینگ با یکی دیگه از همکارم صحبت میکردم و ماشین همکارم نزدیک ماشین من پارک بود با خودم گفتم میدونم که چند دقیقه دیگه میاد تو پارکینگ و من حتی با خودم گفته بودم چی قراره بهش بگم البته نه با جزئیات فقط اینکه بهش میگم کاربریش درست شد یا نه این فکر فقط یه لحظه از ذهنم گذشت و بعدش من به صحبت با هنکارم ادامه دادم غرق در صحبتها و در لحظه شدم کلی خندیدیم و درست زمانی که میخواستیم بریم همکارم وارد پارکینگ شد و من دقیقا همون سوال رو پرسیدم و با هم یه مکالمه داشتیم خیلی برام جالب بود همون فکری کردم همون سوالی که گفتم ازش میپرسم و این روانی رو الان که دارم بهش فکر میکنم احساس میکنم. میدونین این روانی از کجا شروع شد از جایی که کلی باورهای غلط درباره ارتباط با دیگران رو تو خودم از بین بردم و به یه حس عدم نیاز به ارتباط با دیگران حس دوست داشتن خود حس لیاقت و کافی بودن رسیدم میخوام بگم که فقط ورودی های خوب داشتن کافی نیست اما اولین قدمه چون گوش نامحرم نباشد جای پیغام سروش و باید با دادن ورودی ها خوب قلبمون رو آماده دریافت الهامات کنیم وقتی قلبمون آماده شد باورای غلطی که داریم بهمون گفته میشه تا اصلاحشون کنیم خدایا شکرت که منو هدایت میکنی خدایا شکرت که صداتو میشنوم شکر که هدایتم کردی تا دورمو خلوت کنم تا آماده شنیدن الهاماتت بشم.
از استاد خوبم و مریم بانو عزیز ممنونم بابت دوره جذاب کشف قوانین زندگی من نقریبا هر دو سه ماه مجدد فایلهای دوره رو گوش میدم تا بتونم به درکها بیشتری از دوره دست پیدا کنم و واقعا هر وقت که گوشش میدم درهای جدیدی برام باز میشه
سپاس از دوستای خوبم که اینجا حضور دارید فقط دوست دارم درس خیلی بزرگی که منو از اون رکودی که تو هر برحه ای از زندگی دچارش میشم درمیاره بهتون بگم اون هم جادوی قدمهای کوچکه و این نتایج من حاصل روزها و ماهها و سالها کار کردن روی خودمه حاصل ادامه دادن حفظ حال خوب و تمرکز بر زیبایی ها ازتون میخوام ادامه بدید و دست آوردهای کوچکتون رو ببینین بنویسید.من هم میخوام اینجا بیشتر و بیشتر از دستاوردهای کوچکم بنویسم امیدوارم دست آورد کوچک من در زمینه روابط حس و حال خوبی به شما داده باشه
دوستون دارم.
خداوندا هزار مرتبه شکر
سلام دوست عزیزم
امیدوارم حال دلتون همیشه عالی باشه
خیلی خوشحالم بابت نتایج خوبی که گرفتید و خیلی لذت بردم از کامنت زیباتون که چقدر قشنگ و عالی قانون رو درک کردید و تو مدار بالا قرار گرفتید
سپاسگزارم بابت اینکه از نتایجتون گفتید و باعث شدید باورهامون تقویت بشه
ازتون یه درخواست دارم اینه که از روش کار کردن رو باورهاتون و کنترل ورودی ذهنتون که باعث شده نتایج خوب بگیرید برامون بگید
چه کارایی تو چه بازه زمانی انجام دادین که این هم نتایج خوب داشتید.
پیشاپیش ممنونم ازتون
سلام دوست عزیز
سلام دوباره به دوستان خوبم بازهم خداوند رو شاکرم که بمن فرصت داد تا یک روز دیگه رو ببینم و بعوان کسی که خالق زندگی خودشه زندگیمو بسازم. دوستای خوبم امروز که دارم این مطالب رو مینوسم به چند اگاهی جدید رسیدم که دوست دارم اینجا ثبتش کنم و با شمام درمیون بزارمش. دو روز پیش من اینجا پیامی نوشتم همین پیامی که شما بهش پاسخ دادید درباره روابطم صحبت کردم وقتی داشتم پیامم رو تایپ میکردم حالم خیلی خوب بود موزیک یانی که الانم داره پلی میشه و تصویرهایی که وقتی از روابطم و تغییراتی که درش شکل گرفت با شما حرف میزدم تو ذهنم میومد اون حس روانی زندگی و آسانی حس اینکه هر آنچه بخوام به راحتی به آسانی وارد زندگیم میشود رو تجربه میکردم.یه حسی بهم گفت بگو میخوای همسرت چجوری باشه اون موقع بود که تصویرهایی به ذهنم اومد و شروع کردم به تصویر سازی دقیقا نمیدونم چند دقیقه گذشت آخه وسط مطالعه دروسم بودم ولی بعد اینکه تصویرسازیم تموم شد خیلی خوشحال شدم یاد یه صحبت از استاد افتادم که میگفتن که ساعتها تصویر سازی میکردن و بعدش با خودشون میگفتن وای چه فرکانسهایی فرستادم خلاصه فردای اون روز که سر کار رفتم (یعنی دیروز) مشغول کارهای روزانه خودم بودم یهو چشمم افتاد به تقویم رومیزیم آخه تقویمم به تقویم فانتزیه که هر روز باید خودم تاریخشو عوض کنم و من از 17 دی تاریخشو عوض نکرده بودم یه حسی گفت اینو عوض نکردی که… یجوری حس اینکه از زمان عقبم بهم دست داد و بعدشم باز فراموشم شد عوضش کنم. برای کاری مراجعه کردم به یکی از همکارانم وقتی کارم تموم شد ایشون گفت دیشب یه نفر بهش زنگ زده بوده و درباره من تحقیق میکرده من اصلا هیچی ازش نپرسیدم فقط وقتی داشتم میومدم بهش گفتم از خوبیام بگو به آدما:) بعدش رفتم اتاق همون همکار مورد نظرم تا درباره داوری ها و یه سری مشکلاتی که برای کاربریش بوجود اومده بود و از دست من خارج بود باهاش حرف بزنم وقتی وارد شدم دیدم مدیرمم اونجاست و موضوع رو مطرح کردم و گفتم احتمالا باید پرونده هارو دوباره داوری کنین. همکارم خیلی ناراحت شد و بلافاصله گفت نهههه من اینکارو نمیکنم این موضوع خیلی از من وقت گرفته البته بعدش که یکمی آروم شد با آرامش بیشتری صحبت کرد و گفت که دیدید من چقدر وقت گذاشتم و خودتون دیدید تا دیروقت محل کار بودم و داشتم داوری هارو انجام میدادم متاسفانه نمیتونم این وقت رو مجدد بزارم خلاصه اینکه قرار شد من مجدد موضوع رو پیگیری کنم. برگشتم اتاقم ولی اصلا حس و حال ناخوبی داشتم احتمالا انرژی منفی بود که گرفته بودم تو اتاقم مشغول ادامه کارم بودم که دیدم یه آقای متشخص و تقریبا بلند قدی وارد اتاقم شد و سوالی پرسید منم که دیدم موضوع مربوط به همکارم تو یه بخش دیگه میشه بهشون گفتم مراجعه کنید اتاق بغل، به سمت در رفت تا از اتاق خارج شه بهو برگشت و گفت من برای این سوال نیومده بودم اومده بودم شمارو ببینم منم شوک شدم راستش اولش که خواست وارد اتاق بشه چون اون یکی همکارم درباره یه نفری که دنبال اطلاعاتی از من بوده صحبت کرد شک بردم احتمالا این همون شخص هست و بو بردم احتمالا برای چه کاری اومده. شروع کرد به صحبت کردن خودشو معرفی کرد و گفت یکی از آشنایانش منو بهش معرفی کرده گفت من فلانی هستم متولد…. بعد به تقویم رو میزیم نگاه کرد و گفت من 17 دی بدنیا اومدم و تقویم شما تاریخ تولد منو نشون میده وااااای یهو کردک و پرام ریخت خلاصه تند تند داشت از خودش اطلاعات میداد که من گفتم فکر نمیکنم اینجای جای مناسبی برای صحبت کردن باشه. گفت درسته ببخشید میتونم شمارتون رو داشته باشم که کمی با هم آشنا بشیم و وقتی با هم به نتیجه ای رسیدیم خانواده هارو در جریان بزاریم منم که اون تقویم رو یه نشانه میدیدم گفتم بله و شمارمو در اختیارش گذاشتم تو راه خونه به همکارم زنگ زدم و گفتم اون موردی که ازش صحبت کردی اومده بود محل کارمون یهو همکارم تعجب کرد و گفت نهههه اون موردی که من دربارش حرف زدم اصلا تورو ندیده… دوباره کرک و پرام ریخت اینکه چند تا مورد تو یه روز.. اولش یکم به چشمم طبیعی اومد آخه من تقریبا یک ماه و نیمه که با فهمیدن یک سری باورهای غلطم درباره ازدواج تصمیم گرفتم که در قلبمو به روی انسانها باز کنم. چرا گفتم در قلبمو باز کنم به خاطر باوری بود که سالها قبل دقیقا با جملاتی برخلاف این در ناخودآگاهم درست کرده بودم تو روران نوجونی از کسی خوشم میومد ولی به خاطر همین مشکلات در ارتباطات باورهای غلطی که نباید به جنس مخالفت نگاه کنی حرف نزن و هزار تا باور دیگه هیچوقت ابرازش نکردم تازه دانشجو شده بودم که خبر ازدواجش به گوشم رسید این اتفاق و دیدن حال ناخوب دوستام تو دوران دانشجویی که وارد ارتباطات متعدد میشدن و من حال و روز بدشون رو میدیدم بخاطر دعوا ها بحث ها و … باعث شد با با خودم بگم که در قلبم رو به روی آدمها میبندم و به این راحتی آدمی رو تو زندگیم راه نمیدم و سالها خواستگارهای زیادی برام میومدن باهاشون صحبت میکردم و هیچ حسی بهشون نداشتم یا اگر موردی بود که حس خوبی هم پیدا میشد یهو ناپدید میشدن و دیگه خبری از اونا نمیشد تا اینکه شش سال قبل من با یکی از همکارانم با خواست خودش و برای آشنایی جهت ازدواج شکل گرفته بود من اون زمان درگیر یه افسردگی حاد بودم که به چند دلیل در من شکل گرفته بود ارتباط با اون شخص تو اون روزهای نا خوب من باعث مییشد که من دنیای دیگری رو بجز دنیای افسردگی تجربه کنم اون آدم اولین شخصی بود که من باهاش وارد ارتباط شده بودم و من تا اون موقع ارتباط با یه جنس مخالف رو تجربه نکرده بودم اون آدم بمن نشون داد با تضادهایی که در رابطمون بوجود میومد من یاد بگیرم از زندگی چی میخوام یاد گرفتم به خودشناسی رسیدم این صحبتهای الان منه وگرنه تو اون روزها رفتار بد یا کلام ناخوب اون آدم من رو با اون شرایط افسردگی خیلی اذیت میکرد الان که فکر میکنم همه اون اتفاقا برام لازم بود و باعث شد نسبت به خواسته هام شناخت بیشتری بدست بیام مثلا اون آدم اصلا بمن ابراز احساسات نمیکرد وقتی من با این رفتار مواجه شدم به خودم گفتم خب این یه تضاده بگو تو چی میخوای و هرچی از ارتباط کلامی با همسر آیندم میخواستم رو مینوشتم اون آدم بد بینی بود و من در ارتباط با او متوجه شدم که من میخوام همسرم چطور باشه خلاصه اون آدم در مسیر زندگی من اومد تا منو به شناخت برسونه که من حس و حال متفاوتی رو تجربه کنم ولی کم کم که این ارتباط ادامه پیدا کرد دیدم اون شخص فردی بود که با فرکانسهای اون موقع من همخوانی داشت در عین حال برای رشد من و آشنایی من با خودم سر راهم قرار گرفت. من الان 7 ساله دارم روی خودم کار میکنم روی روابطم اوی این سالها خیلی الگوهای تکرار شونده در ارتباطم با دیگران دیدم و سعی کردم باگهایی که در کد نویسی باورهای وجودیم وجود داره رو برطرف کنم و خداروشکر هم خیلی موفق بودم در برخورد با آدمها فهمیدم یه جاهایی از عزت نفسم مشکل داره و روی خودم کار کردم یا ارتباطات اشتباه با یک سری از آدمهای سمی باعث شد که من عزت نفسم رو از دست بدم و این تغییرات در عزت نفسم اتقدر ظریف و آروم شکل گرفت که من یهو به خودم اومد دیدم خودمو قبول ندارم و این موضوع با قرار گرفتن آدمهایی که منو تخریب میکردن بهم نشون داده شد. ولی از مرداد امسال که قلبم رو به روی انسانها باز کردم ( با شناسایی این باور و گفتن جمله معکوسش و پیدا کردن الگوها همونطور که استاد تو فایل مهاجرت به مدار بالاتر گام 9 خیلی زیبا اینو میگن) یکی یکی نتایج خودشو بهم نشون داد تقریبا دو ماه پیش یکی از همکارام از من خواست که با هم آشنا بشیم و من وقتی برخوردهاشو که تا اون موقع به دید یه همکار میدیدم بررسی کردم تضادهایی رو دیدم که باز بهم نشون داد چه کسی رو برای زندگی آیندم میخوام با اینکه اون آدم اصلا در حد من نبود ولی اینو یه نشونه از خداوند دونستم و خواسته هامو بیشتر و بیشتر درک کردم. خلاصه کنم براتون وقتی از سرکار برگشتم خونه یاد این پیامم تو سایت استاد عباسمنش افتادم اینکه چه فرکانسهاایی رو فرستادم و جهان انقدر زود بهم پاسخ داد خیلی برام جالب بود خداوند انقدر زود پاسخ میده.اتفاقا امروز وارد کانال استاد عباسمنش شدم و مطلبی که مریم جان درباره دوره قانون آفرینش گذاشته بودن رو مطالعه کردم من هنوز این دوره رو تهیه نکردم ولی بنظرم خیلی باید جالب باشه چون در فایل سوم دوره اونطور که مریم بانو اشاره کردن درباره نحوه تصویرسازی ذهنی و تجسم خلاق صحبت میشه و یاد اون تصویرسازی خودم افتادم و بعدش اون تصویرسازی رو با نوشتن اون کامنت کنار هم گذاشتم و این شد تصمیم گرفتم امروز هم بیام و یه کامنت بنویسم از اتفاقاتی که برام افتاده و از باورهای جدیدی که در ذهنم شکل گرفته تا هم یه رد پای دیگه از مسیر من در کسب آگاهی باشه و هم شاید ذره ای به دوستان خوبم حس خوب داده باشم.
خداروشکر میکنم بخاطر این هدایتها و سپاسگزار استاد عزیزم و خانم شایسته هستم.
با چه شیوه های خلاقانه ای می توانید این آگاهی ها را برای ذهن مرتباً خود تکرار کنید؟
چطور از این آگاهی ها برای خنثی کردن استدلال های محدود کننده قبلی ذهن، منطق می سازید؟
برای من که کاملا این نکته ثابت شده است که راه ایجاد یک باور تکرار اونه
به عنوان مثال من در خانواده ای به دنیا اومدم که تمام زنان فامیل علی الخصوص مادر خودم دائما راجب این حرف میزدن که مردها بدن مردها خیانتکارن مردها فلانن بهمانن و من با همین باور بزرگ شدم و باور کرده بودم و متاسفانه با همین باور وارد رابطه شدم نتیجه ش هم که مشخصه یه بار به زندگی چندتا از دوستای دورم دقت کردم و دیدم خیلی روابط خوبی دارن خیلی از همسرشون و زندگیشون راضین همشون حالشون باهم خوبه و خوشبختن اونجا بود که تصمیم گرفتم از این آدم های قربانی دورو برم اعراض کنم و خداوند چقدر زیاد منو هدایت کرد به سمت مردانی که به قول قرآن قوام هستند و چقدر حمایتگرن و چقدر وفادارن و همچنین هدایت کرد به زن هایی همشون عاشق همسرشون هستن و از زندگی عاطفی شون راضین قسم میخورم چندین ساله که حتی یک دوست دور هم نداشتم که از خیانت یا اخلاق بد پارتنرش شکایت کنه خداروشکر میکنم
پس اصلی ترین راه ساختن یک باور تکرار اونه و راه بعدی الگو پیدا کردن و توجه به اون الگو و اعراض از متضاد اونه .
راهی که من برای استفاده ی بهتر از فایل ها به کار میبرم نوشتن خط به خط فایله و همونا رو دوباره توو کامنت مینویسم با این کار خیلی دقیق دوبار تمام مطالب مرور میشه
همیشه فایل هارو گوش میدم موقع هرکاری که نیاز به تمرکز نداره فایل رو چند بار پلی میکنم و بعد دفترم رو باز میکنم و خط به خط مینویسم اینطوری قبل از نوشتن چندین بار بهش گوش دادم و موقع نت برداری گوشم به نکات حساس تره
و برای من کامنت خوندن یکی از مهم ترین روتین ها شده من اسم بعضی از دوستان رو هرروز سرچ میکنم و کامنتهاشون رو میخونم مثلا در حال حاضر کامنت های اقای رضا احمدی رو مطالعه میکنم و هربار از خداوند ثروت و خوشبختی بی پایان میخام براشون . نکات مهم و ایه هایی که حس میکنم لازمه رو مینویسم توو دفترم یا به دیوار میچسبونم
یه راه جدیدی که از نائمه ی جدید یاد گرفتن اینکه با خودم راجب قوانین حرف بزنم و فکر کنم دارم به کسی آموزش میدم
خیلی دوستون دارم
سلام پر از عشق به شما
فایل هدایتی دیشب من مصاحبه با استاد بود و میخوام معجزات امروز رو براتون تعریف کنم امروز از طرف مدرسه رفتیم یه فستیوال که هر سال توی Atatürk havalimani انجام میشه به نام teknofest که همه هواپیماهای قدیمی و جدید و تانک ها و اتوبوس ها و جت ها رو توش به نمایش میذارن وقتی سال پیش میومدم اینجا اصلا فکر نمیکردم یه روزی بشه بتونم اینطوری اینجا قدم بذارم و بین دوست هام از این همه زیبایی لذت ببرم معلم هامون ما رو رها کردن تا هرجایی که خودمون دوست داریم بریم و بگردیم من با دو تا از دوست هام که نگاه زیبا بینی به همه چیز دارن راهی شدم و گذاشتم خدا منو هدایت کنه هر جا که میخواد ما وارد غرفه ی شرکت هوافضایی شدیم و دو تا ماهواره ی فضایی دیدیم دیلارا رفت و از یکی از مسئول های اونجا پرسید که اینا ماهواره های ترکیه اس؟ مسئول گفت اره خیلی سوال خوبی پرسیدی تو همونی هستی که دنبالش بودیم بیا ازت یه مصاحبه بگیریم و به هممون یه power bank هدیه دادن این در صورتی اتفاق افتاد مه صبح داشتم میگفتم من یه پاوربانک احتیاج دارم چون منو بابام از یه شارژر استفاده میکنیم همیشه و بعدش موقع رفتن نزدیک بود گم بشیم اما من ارامش خودمو حفظ کردم و میدونستم قانون داره کار خودشو انجام میده راه رو پیدا کردیم هر روز دارم نشونه های بیشتری از تصمیمی که گرفتم دریافت میکنم خدایا شکرت و امروز فیلتر قهوه ای رو با مامانم خریدیم که فکر میکردیم به درد نمیخوره ولی اومدیم خونه و امتحانش کردیم و فوق العاده شد دفتر ستاره قطبی جدید خریدم بازم خدا رو شکر
میخوام هر روز این اتفاقات رو این رد پاها رو اینجا ثبت کنم یه جایی که یادم نره و یه روز دوباره بیام بهش سر بزنم و دوباره این خوشحالی رو حس کنم سپاسگزارم
به نام الله مهریان و هدایتگر به سمت زیبایی شادی سلامتی ثروت و حال خوب
سلام به استاد عزیز در این خونه زیباموتور عشق و چهره لبخند زیبای شما
=ما تمام اتفاغات با افکارمون رخ میدیم و با ورودی
افکارمون با ورودی های ذهنمون شکل میگیره
=وقتی ورودی ها در مورد یه موضوع خاص زیاد تکرار میشه باور ایجاد میشه
=ما همیشه باورهای قبلی داریم و باید باورهای جدید بسازیم و هی قوی تر کنیم تا باور غالب بشه باورهای محدود کننده همیشه هستن و باید باورهای جدید هی پرورش بدیم
=باورهای محدود کننده همیشه در ذهن ما هستن چون در خانواده جامعه بیرون همه جا گفته میشه
=خداوند کلام خداوند بالا میبره و کلام شیطان پایین میاره
=نتایج به صورت بنیادی زمانی بوجود میاد که باورها به صورت بنیادی تغییر میکنه
=تمام ثروتمندان از راه درست به ثروت رسیدن
=ثروتمند شدن معنوی ترین کار دنیاست
=باید ورودی های خدب خیلی خیلی زیاد تکرار بشه
=به اندازه ای که ثروت وارد زندگیمون بشه به خداوند نزدیکمیشیم
=به مقداری که بیشتر تکرار شود مقاومت ذهن کمتر میشود
=تنها راه تغییر باورها دادن ورودی های جدید مثبت و تکرار اونهاست
=ورودی های مثبت باید هر بار و هر بار هرروز باید تکرار کنیم تا باور شود و نتیجه بدهد
=راه باور کزدن
=برای اینکه نتایج پایدار باشه باید روی وردی ها و باورها زیاد کار بشه و تکرار کرد
=باید تلاش کنیم تا ورودی های بد نشونیم و حتی در موردشون حرف نزنیم
=نشونه تغییر باورها نتایجی که بدست میاد
=به محض اینکه بخاییم هدایت بشیم خداوند هدایتمون میکنه و عوامل بیرونی در زندگی ما اصلن تاثیری نداره
=باید اونجاهایی که پاشنه اشیلمونه ببشتر کار کنیم و اون باورهارو بمباران کنیم
=وقتی ما در مسیر درست قرار بگیریم هدایت هارو دریافت میکنیم
=به اندازه ای که جهان هستی درک کنیم میتونیم نتایج بهتری بگیریم
=باورها مثل غذا و اب باید همیشه باشه و همیشه تکرار بشه
واقعن کیفیت تعداد کامنتها و دوستانم در این سایت بی نظیره و نکاتی که مینویسن عالی
کلی باور و تجربه جدید داره خداوند به بهترین شکل این سایت رهبری میکنه
کامنتهارو میخونم و از این به بعد بیشتر میخونم
بخش عقل کل هنوز هدایت نشدم شاید بالای یک سال میخام هدایت بشم برم یخونم و هدایت نشدم
سه سال آشنا شدم و اینقد نتایجم هر روز و هر روز داره بهتر میشه نعمت ها از همه جهات وارد زندگیم میشه که کل تایم زندگیم برای این فایل ها میزارم بازم کمه و تشنم بیستر گوش کنم بیستر نکات بنویسم نتیجه زیاد گرفتم و بیشتر بیشتر ادامه خواهم داد
سپاسگذارم برای تهیه و تولید این فایل و نکات مهم با ارزشی که گفتید
آرزوی سلامتی شادی ثروت حال خوب و هدایت الله دارم براتون
سلام استاد
همین یه جمله که گفتین ببینید افراد ثروتمند و فقیر چه باورهایی دارن باور افراد ثروتمند رو در خودتون بسازید و حواستون به باور ادمای فقیر باشه برای من یه چراغ بزرگ و روشن کرد
من یه عمو دارم از نظر مالی موفقه بسیار زیاد خانواده ی گرم و خوبی داره با بچها و زنش روابطش خوبه زیادم اهل رفت و امد نیستن تو فامیل بچهاشم موفقن پسراشو برده تو بازار و کار میکنن و دختراشم زندگی خیلی خوبی دارن
حالا پدر من یه ادم شکست خورده که یه زمانی در حد عموم بوده ولی همه چیشو از دست داده طلاق گرفته و هیچ رابطه ی خوبی حتی با خواهر برادراش نداره
این دوتا ادم از نظر من الگوی یه فرد موفق و ناموفق هستن
پدرم خودش به زبون میگه من اگر داشته باشم و خواهر برادرام نداشته باشن شب خوابم نمیبره زمان جوونی هاش هر چی داشته رو خیرات میکرده خونه ی ما به گفته ی خودش هتل فامیلها بوده و …خودش میگه انقد خونه دادم فلان داداشم انقد به اون جهاز دادم با افتخار کامل
اما عموم اصلا دلش به حال کسی نمیسوزه حتی هزار تومن از سر دلسوزی به کسی نمیده حتی وقتی اون یکی برادرش مریض بود و سرطان داشت و بعدم فوت شد حاضر به دلسوزی نشد و زمینهای تو داهاتشو با قیمت بیشتر نخرید و کلی باورهای دیگه
من الگوم باید عموم باشه و هر کاری پدرم میکنه برعکسش رو انجام بدم
من خیلی تو این مورد خوب شدم خیلی زیاد
اصلا شاید ادم خیلی موفقی مثلا تو روابط یا ثروت اطرافم نباشه اما تا دلت بخواد ادم ناموفق هست باید ببینم اون ادمهای ناموفق چیکار میکنن چه باوری دارن که من اونهارو انجام ندم مثل ادب از که اموختی از بی ادبان
دیروز نظافتچی اومده بود خونمون و میخواست بیشتر از حقش پول بگیره و گفت چون حمومت رو خیلی تمیز کردم باید بیشتر بهم بدی در حالی که من اصلا دلم براش نسوخت و نزاشتم عذاب وجدان بگیرم و همون حق خودش رو براش زدم شاید کلا بیست هزار تومن اضافه براش زدم چون واقعا حموم تمیز شده بود اما تو دلم گفتم خب وظیفته که کارت رو درست انجام بدی تو ساعتی پول میگیری و برای تمیزتر شدن وقت بیشتری گذاشتی و پول بیشتری گرفتی
حالا مادرم اومده اروم بهم میگه پولشو بهش بده منظورش پولی که حقش نیسته
و من دیدم چون مادرم این حرفو میزنه باید برعکسش انجام بدم و کار خودم درسته چون مادر من دلش برای عالم و ادم میسوزه همیشه در حال کندن از خودش و دادن به بچشه و سرشار از حس قربانی بودنه و به گفته خودش همیشه گداها و ادمای بدبخت به تورش میخورن و من فهمیدم باید یه راه دیگه برم نه به خاطر اون دوقرون پول بلکه من باید به جهان ثابت کنم که ثروتمندم و باورهای درستی دارم
سلام و درود بر رویا عزیز
چقد کامنتت برام روشنایی خوبی داشت از اینکه هر جا دارم با دلسوزی کاری انجام میدم بدون که دارم به حرف شیطان عمل میکنم تو کار خدا دخالت میکنم و چیز جالب تر اینکه هر جا تو جو حرفی قرار گرفتم درست برعکسش و انجام بدم مثال عالی که از دلسوزی پدر و مادرت زدی و از عموت گفتی که عموت موفقه چرا چون تو کار خدا نخواست دخالت کنه و دخالت تو کار خدا با دلسوزی داریم با زبان احساسمون فرکانس میدیم به خدا که خدایا کارتو بلد نیستی چرا بنده ات کمک میخواد کاری براش نمیکنی من بهتر از تو هستم من که بنده تو هستم بیشتر از تو حالیمه و ازین جور حرفا که باعث بی حرمتی به خدا میشه و جواب بی حرمتی به خدا رنج بیشتره
ممنونم که بهم یاد دادی هرجا دارم دلسوزی میکنم جلوخودمو بگیرم و برعکسشو انجام بدم تا در مدار ثروت قرار بگیرم واقعا جواب دلسوزی ها رو تو کامنتت از تجربه زندگی پدربزرگوارت و عموی عزیزت زیبا رسوندی دمتگرررررررم رفیق.
سلام اقای بختیار پور
من خیلی شدید این دلسوزی و خودمو مسول دیگران دونستن پاشنه اشیلمه و خیلی زیاد توش عالی شدم و دارم بهتر میشم
من قشنگ فرکانس مخرب دلسوزی رو میفهمم یه جنس تضعیف کننده ی پایین کشنده داره وقتایی که این حس میاد سراغم قشنگ متوجه میشم این از سمت شیطانه و کاملا برعکسش میتونم عمل کنم و سریع اون جنس فرکانس احساس لیاقت و عزت نفس بعدش رو درک میکنم اون حس قدرت و وصل شدن به خدا
خصوصا این باورو کار میکنم هر کس هرجایی که هست جای درستشه همین یدونه کافیه برام
موفق باشی
سلام استاد نازنینم و دوستان عزیزم ???
بینهایت از شما سپاسگزارم بخاطر این فایل فوق العاده عالی واقعا هرچقدر این باورهای قدرتمند رو تکرار کنی بازم کمه. من که تا یه مدت کوتاهی از این فضا دور میشم سریع ذهنم شروع میکنه به منفی دادن و نجوا کردن. پس خودمو ملزم کردم که حتما هر روز روی خودم کار کنم. البته نه با اجبار و سختی بلکه با عشق و لذت چون میدونم این کار چقدر برای من نتایج عظیم داره و قدرتهای درونی منو شکوفا میکنه و منو به خدای نزدیک تر میکنه
امروز خیلی اتفاقی وقتی داشتم نهار میخوردم مادرم تی وی رو روشن کردن و زد یه فیلمی که نشون میداد شوهر یه خانومی ادم روانی بود و زنش کتک میزد و… همون لحظه انقد حالم بد شد و ذهنم منفی شد ک فهمیدم واقعا تاثیر ورودی ها چقدر زیــــــاده و باید به شدت روی فیلتر کردن ورودی های چرت و پرت دقت کنم
به قول همسرم ذهن ما حریم شخصی ماست نباید اجازه بدیم کسی وارد این حریم بشه و اون رو کثیف کنه.
از بودن در این جمع بی نظیر و آگاه و فعال از ته دل خوشحال و سپاسگزارم و برای همگی آرزوی خیر و برکت و ثروت و سلامتی دارم ???
راستی وقتی میگین من فقط 5درصد باورام تثبیت شده خیالم راحت میشه ک از خودم توقع بیجا نداشته باشم و نگران نباشم چون ی مدتی همش میگفتم وای فلان باور ضعیفه اون باور مخربه و… یکم کمالگرا شده بودم ولی الان دیگه نگران نیستم میدونم ک کم کم همش درست میشه
سلام دوستان و آقای رضا عطا روشن
از اول دیدن کلیپ شما همش خنده روی لبام بود تا آخرش و خیلی لذت برم و بخصوص اون گلچینی که از استاد شما درست کرده بودید و چقدر زیبا و دقیق درست کرده بودید و از صبح تا الان اینقدر گوش کردم و اشک ریختم که حسابش از دستم خارج شده.
حقیقتا عجب خدایی دارم و درست گفتند قدیمی ها: با خدا باش و پادشاهی کن
الحمدلله رب العلمین
الحمدلله رب العلمین
الحمدلله رب العلمین
از تک تک دوستان و شاگردان استاد عباس منش بخاطر همه کامنتهاشون سپاسگزارم
همیشه عزتمند و سربلند و سعادتمند در دنیا و آخرت باشید
به نام خدای رزاق و هدایتگرم
خدایی ک آنچه باید بنویسم را از قلبم بر قلمم جاری میکند و درک و باور این صحبتها رو ب عمق جانم مینشاند…
سلام استاد جانم
قسمت 18 سریال بی نظیر مصاحبه با استاد
موضوع این قسمت: باورها
مهمترین موضوعی ک هربار به اهمیتش بیشتر و بیشتر پی میبرم
..
استاد جانم اول خدارو بی نهایت شاکرم ک من رو در مدار این آگاهی ها قرار داد و بعد از شما نهایت تشکر رو میکنم استاد مهربونم واقعا واقعا هر روز از بابت وجودتون در زندگیم شوق تمام وجودم رو فرا میگیره و با خودم میگم در دنیایی ک تمام آدمها مشغول روزمرگی و زندگی یکنواخت و نا آگاهانشون شدن، چقدر خداوند ب من لطف داشت و چقدر زیبا هدایتم کرد ب اینکه متفاوت باشم و متفاوت زندگی کنم و جهان رو ب جای بهتری برای زندگی تبدیل کنم..
.
مهم ترین عامل برای تغییر باورها کنترل ورودیهاست..ورودیهایی ک به نسبت اهمیتشون کل فضای تمرکز ذهن ما رو در طول روز ب خودش مشغول میکنه و باور های ما رو میسازه
کنترل ورودیها تمرین میخواد تکرار میخواد استمرار میخواد
و خوبیش اینه که از لحظه ای ک ما تصمیم میگیریم ورودیهامون رو کنترل کنیم و ورودیهای خوب ب ذهنمون میدیم جهان ب ما پاسخ میده و اتفاقات عالی رو برای ما رقم میزنه
.
همین دیروز بود ک صبح بعد از بیدار شدن و انجام تمرین ستاره قطبیم از خدا خواستم ک امروز فقط ب خوبیها و زیبایی ها توجه کنم و من رو در زمان مناسب در مکان مناسب قرار بده در مدار دیدن و شنیدن زیبایی و ثروت و صلح و آرامش
بعدظهرش به زیبایی هرچه تمام تر به یه فایل از walking tour on florida’s street توی یوتیوب هدایت شدم ک طرف دوربین ب دست داشت تو خیابونای اورلاندو قدم میزد و صدای خیابونا ماشینا آدمها حتی صدای بادی ک توی درختا میپیچید شنیده میشد و من خودمو تو اون خیابون تجسم کردم و خیلی خیلی زیبایی و تمیزی و ثروت اونجا رو تحسین کردم
خدای من عصرش بود ک داشتم روی پشت بوم تو هوای خنک شهریور ماهی قدم میزدم و از باورای مثبتم با خودم حرف میزدم و ضبط میکردم ک خیلی یهویی دعوت شدیم ب یه باغ زیبا برای افتتاحیه رستوران :))))
توی اون باغ ک در واقع یه مجموعه بزرگ بود همه چیز بود و هرجا سر میچرخوندم فقط و فقط نشانه های فراوانی رو میدیدم و من همونجا گفتم ب خودم ک الهه این نتیجه کنترل کانون توجه توست ک امروز هدایت شدی ب اینجا
تو اون مجموعه باشگاه سوارکاری بود زمین سوارکاری و استیج تماشاچی ها ،رستوران روباز با موسیقی زنده، کافه بزرگ و شیک، مزرعه آفتابگردون، باغ پرنده ها، استبل اسبها ک تعدادشون خیلی زیاد بود و کلی امکانات عالی دیگه و جالب اینکه صاحب این مجموعه یه آقای 37 ساله بودن ک چندتا مجموعه این شکلی دیگه هم دارن در جاهای دیگه اصفهان
چقدرم رفتارشون متواضعانه بود و مهربان. اصلا همونجا گفتم چقدر ثروتمندان انسانهای خوب و خوش برخوردی هستن چقدر چشم و دل سیر هستن اصلا اهل کلاس گذاشتنای الکی نیستن و کلی تحسینش کردم
خلاصه میخوام بگم ک چقدر قانون سریع پاسخ میده و چقدر جای شکر داره
حالا اگر من هر روز ب این روند ادامه بدم ورودیهامو کنترل کنم توجهم رو کنترل کنم و باورهای درست رو مرتب با خودم تکرار کنم باورهای جدید و قدرتمند کننده جای باورهای قبلی رو میگیره
و استاد جانم چقدر عالی گفتین ک تنها راهش استمراره
استمراره
استمرار و تعهد ب ادامه این مسیر تا رسیدن ب ثبات باورها و رسیدن ب نتایج بزرگ و پایدار
از کجا بفهمم باورام تغییر کرده؟
از تغییر رفتارهام ک تغییر رفتارام باعث تغییر نتایجم میشه و ب میزانی ک این نتایج ثابت و پایدار بشه باورم قوی تر شاخته شده
خدای من شکرت
استاد جانم عاشقانه و آگاهانه دوستتون دارم و ایمان دارم
با تمام وجودم ایمان دارم
که ب زودیه زود در آمریکا میبینمتون و از نتایج بزرگم و معجزات عظیم زندگیم براتون میگم
.
با ایمان
الهه در مسیر بهشت
شهریور 1400