مصاحبه با استاد | مفهوم «ایمان + عمل صالح» در مسیر هدف - صفحه 8 (به ترتیب امتیاز)


توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

1067 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    الهام گفته:
    مدت عضویت: 2898 روز

    بنام خدای هادی

    سلام

    همیشه رویای تغییر زندگی ام راداشتم . همیشه دوست داشتم راهی برای پیشرفت و موفقیت خودم پیدا کنم . آن روز ها من چیزی از قوانین نمی دانستم . آن روزها من با خدایی ارتباط داشتم که از کتابها و دین و مذهب و پدر و مادر و معلم و مدرسه به من گفته بودن . خدایی که مثل انسان تصورش میکردم که با هر خطا و اشتباهی از من عصبانی میشود. خدایی که با هر مسیر اشتباهی قراره کلی بلا سرم بیاره . در صورتی که خدا همون موقعه داشت منو به مسیر درست هدایت میکرد ولی من بی ایمان بودم و شناختی از خدا به شکل درستش نداشتم . یه روز یکی از دوستانم یک مجله ای برایم آورد که بخوانم بعد از مدتی دیدم چقدر مطالب و نوشته های این مجله را دوست دارم چقدر به مدل فکری من نزدیکه . درمورد رشد و پیشرفت و موفقیت و انرژی مثبت بود و مطالب انگیزشی بود . همون مجله استارت مسیر جدید زندگی من شد. وسط برگهای مجله یک بخش بود که مربوط به خرید اشتراک بود. من برگه را جدا کردم و از روی آن شماره حساب بانکی برداشتم و اشتراک یکساله خریدم . خیلی ذوق و شوق داشتم و هر ماه این مجله به محل کارم ارسال میشد. مدتها من فقط داشتم مطالب و داستانهای این مجله را مطالعه میکردم و کتابها و منابع موفقیتی هم در مجله تبلیغ میکرد که من سریع میرفتم این کتابها را خریداری میکردم و مطالعه میکردم یعنی همه زندگی من شده بود این کتابها و مجله موفقیت . من به واسطه این مجله با اساتید موفقیت جهان برایان تریسی و آنتونی رابینز و کتاب راز و کتاب سپاسگزاری و ….. آشنا شدم .

    کار من شده بود خرید کتاب و مطالعه این کتابها .یک روز یک تبلیغ از یک دوره برای آموزش بابت لیدرهای موفقیت در این مجله دیدم . اولین کاری که کردم این دوره را ثبت نام کردم . از ذوق زیاد من همه ی پول دوره را که آن زمان مبلغ زیادی هم بود یکجا واریز کردم . من عاشق یادگیری و رشد هستم و همیشه از سن کم هر جا احساس میکردم دوست دارم چیزی یاد بگیرم در پرداخت پول مقاومت نداشتم و راحت هزینه را پرداخت میکردم . انگیزه و اشتیاق یادگیری در من آنقدر زیاده که همیشه دوست دارم برای خودم هزینه کنم و همیشه در این مورد خیلی خوب عمل کردم .

    کلاسها هفته یک جلسه از صبح تا غروب بود . من هر هفته یک روز قبل از کلاس با بچه سه ساله رانندگی میکردم تا تهران و

    فردا صبحش پسرم پیش مادرم میزاشتم و میرفتم کلاس تا غروب و دوباره فردای کلاس بر می گشتم شمال . این روند تا یکسال ادامه داشت . روز آخر دوره قرار شد از همه یک گزینش انجام بشه در غالب یک سخنرانی چند دقیقه ای در حضور تعدادی از اساتید موفقیتی . در ابتدا استاد از افرادی که خودشان داوطلب بودن برای سخنرانی خواست که شروع کنند .

    من نفر سوم بودم که داوطلب شدم و خواستم برای اجرای سخنرانی برم روی سن . هیچ کس باورش نمیشد که من بتونم خیلی روان و خوب و با اعتماد به نفس صحبت کنم . من در طول این یکسال فقط داشتم روی خودم کار میکردم و مطالعه میکردم و تمرین میکردم . من از یک شخصیت خجالتی تبدیل شدم به یک سخنران موفقیتی . من آنقدر عاشق مباحث موفقیتی بودم که فقط داشتم خودم را رشد میدادم . یکسال تمام هرهفته تهران رفت و آمد کردن با بچه کوچک ، فقط ایمان و انگیزه و اشتیاق و عشق و علاقه میتونه باشه برای حرکت .

    روز آخر یکی از بچه ها که از بندرعباس آومده بود به من یک جزوه داد گفت من نمی خوام مال تو . گفتم چیه .

    گفت این کتاب عالی بخونش ،اسم نویسنده و سایتش روی جلد نوشته شده.

    کتاب ( چگونه فکر خدا را بخوانیم )استاد عباس منش بود همراه با آدرس سایت .

    من برگشتم شمال و یک روز وارد سایت شدم و عضو شدم و از همون روز تنها استاد من شد استاد عباس منش و سراغ هیچ کتاب و دوره و مجله ای هم نرفتم . فقط و فقط سایت استاد عباس منش .

    اولین کاری که کردم رفتم کتاب چگونه فکر خدا را بخوانیم را از سایت خریداری کردم و مطالعه کردم .

    خداوند تمام این مسیر داشت منو هدایت میکرد .

    خدایا سپاسگزارت هستم بابت حضورم در سایت استاد عباس منش

    خدایا سپاسگزات هستم بابت حضور استاد عباس منش در زندگی ام

    خدایا شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  2. -
    مینا مردکار گفته:
    مدت عضویت: 594 روز

    سلام استاد گرامی و بزرگوار،واقعا نمیدونم چطور ازتون تشکر کنم بابت این همه فایل های باارزش و گران قیمت که رایگان در اختیارمون میذارین واقعا فایل هاتون یکی از یکی با ارزش تر و کاراترن مخصوصا این فایل بی نظیرتون که واقعا تحولی بزرگ و عظیم در من ایجاد کرده و من مطمئنم و ایمان دارم که بعد این فایل زندگی من تغییر بزرگی خواهد داشت و من اینو تو 20 آبان 1403 می نویسم و ایمان دارم به خدا که چند سال دیگه من جایگاه و شرایط و موقعیتم از اینی که هست خیلی خیلی فرق میکنه من الان سرکارم هستم و هر روز ساعت 8 میام سرکار و بدون استثنا هر روز فایل های شما رو گوش میدم و روز به روز ایمانم و توکلم نسبت به خدا بیشتر و بیشتر میشه الان موقعیت من طوریکه من برا ماهی 9 میلیون کار میکنم ولی حالم همیشه خوبه چون ایمانم روز با روز در حال افزایشه و میدون که چند سال دیگه من شرایطم کلا فرق میکنه علی الخصوص بعد شنیدن این فایل محشرتون

    استاد خدا خیرتون بده نمیدونم خدا چطوری منو با شما آشنا کرد ولی میدونم که جواب خواسته هام بود

    انشالله هر آرزویی دارین خدا براتون برآورده کنه

    من تا حالا کسی رو ندیدم که به این واضحی و با این بیان خوب عالی قانون رو برامون توضییح بده واقعا استاد بی نظیرید

    و اینم بگم که من خیلی وقته که دارم از فایل های رایگان شما استفاده میکنم و روز به روز حال و شرایطم بهتر و بهتر میشه و این بهبود رو من به صورت کاملا واضح و آشکار مشاهده میکنم حتی تا جایی که اطرافیان هم از تغییرات من صحبت میکنن و من از اینکه روز به روز شادتر و پرانرژی تر میشم و از زندگی کردن لذت بیشتری میبرم خدارو هزاران هزار بار شکر میکنم

    استاد از صمیم قلبم بهارین هارو براتون آرزو دارم شما واقعا لایق بهترینها هستین

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  3. -
    سید جلال سیدزاده گفته:
    مدت عضویت: 3609 روز

    سلام خدمت استاد گلم و همه دوستان عزیز

    نمیدونم چی بگم ولی حرف گفتن زیاد دارم.

    استاد عزیزم امشب یا بگم امروز صبح اشک من رو دراوردی.خواب از چشمانم رفت ودگه نمیتونم بخوابم.

    درود خداوند به تو ای مرد بزرگ.

    نمیدونم چه خواصیتی داره این مسیر که وقتی به مساله برخورد میکنی استاد میاد دقیقا همون رو توضیح میده.

    چند روز درگیرم که یک نفر کار منو در یک اداره ای انجام بده ونوبت منو جلو بندازه.از یک طرف اینقدر تحت فشار بودم که انجام بشه و شیرینی یا به قولی…بدم .از طرف دگه یه حسی میگفت خوب شاید داری حق یه نفر دگه رو میگیری.ولی امان از این شیطان و ذهن منطقی ادم و…

    جالب اینجاست که من این صحبت های استاد رو بیشتر و موارد مشابه رو گوش داده بودم و میدانستم.

    اما الان خدارو شاکرم که آگاه تر شدم ومسیر رو دگه اشتباه نرم و شرک انجام ندهم وفقط روی الله حساب کنم وبس ونه روی بنده ی خدا.

    دوستان من بیستر فایل های استاد رو خریداری کردم اما به جرات میگم که این فایل واین یک ساعت صحبت های استاد خودش میلیون ها تومان ارزش داره بخدا فقط به شرط اینکه ما واقعا بخواهیم.حدس میزدم استادبگه که این فایل ارزشمند هست وبارها باید گوش داد که الحق هم همینطور است وباید بارها گوش داد.

    خدایا بار دگر ازت سپاس گذارم که جواب اشک های چند سال پیش منو دادی و این مرد رو وارد زندگی من کردی تا جواب سوال ها و حقایق جهان رو به من بیاموزد.

    چقدر خوبه که سپاس گذار باشیم.

    موفق باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  4. -
    بیژن قاسمی گفته:
    مدت عضویت: 3110 روز

    جلسه امروز خیلی عالی بود دیشب نا امید شدم و گفتم این همه اعتقادات بی تاثیر است ولی جلسه امروز باز من رو امیدوار کرد و فکر کردم باید روی ایمان به خداوند بیشتر کار کنم بالاخره زمان ما هم میرسه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  5. -
    مهرشید مخبریان نژاد گفته:
    مدت عضویت: 1363 روز

    به نام خداوند بخشنده مهربان

    باسلام خدمت استاد بزرگوار سید حسین عباسمنش و بانو شایسته دوست داشتنی

    امروز که داشتم این فایل از استادو نگاه می‌کردم خیلی باعث شد که من ویدیو رو متوقف کنم و فکر کنم به اتفاقاتی که توی این مدت و روندی که طی کردم از زمانی که دانشجوی دوره‌های استاد شدم.

    من در حال حاضر دانشجوی دوره قدم هفتم از دوره 12 قدم هستم. من هر ماه که می‌خوام یک قدم رو خریداری کنم و دوره رو شروع کنم اصلاً این حس که دارم یک دوره تهیه می‌کنم ندارم. چون انقدر دارم با دوره 12 قدم کیف می‌کنم و لذت می‌برم و نتیجه می‌گیرم که خدا می‌دونه. یعنی قشنگ این حس رو دارم که دارم یک مبلغی بابت یک تفریح بسیار لذت بخش پرداخت می‌کنم.

    و با اینکه دانشجوی این دوره هستم و جلسات را با تمرکز گوش میدم و تمرینات را انجام میدم ولی به دلیل اینکه من از پروژه خانه تکانی ذهن بی‌نهایت نتیجه گرفتم به خاطر همین زمانی که پروژه مهاجرت به مدار بالاتر شروع شد جلسات این دوره رو همراه با دوره قدم هفتم پیش می‌برم و از این همه آگاهی لذت می‌برم بی‌نهایت خوشحالم به خاطر اتفاقات شگفت انگیزی که قراره برای من بیفته.

    امروز وقتی این فایل رو گوش کردم استاد به این مورد اشاره کردند که برید فکر کنید از کجا با دوره‌های من آشنا شدین و با سایت من آشنا شدین و و اگر شما آماده دریافت این آگاهی‌ها نبودین هرگز توی این مسیر قرار نمی‌گرفتین و صحبت‌های من رو نمی‌شنیدین. این جمله باعث شد چند دقیقه فکر کنم به روندی که طی کردم و دیدم دقیقاً من شاید خیلی وقت‌ها برای خدا دعوتنامه فرستادم و از خودش خواستم که وارد زندگی من بشه خدا رو دعوت کردم به زندگی و ازش خواستم و این دلیلی بود که من با استاد سید حسین عباس منش آشنا شدم.

    من فایل رو ساعت 9 صبح نگاه کردم و این افکار در ذهن من می‌چرخید.

    الان که دارم این کامنت رو می‌نویسم ساعت 8:30 شبه من خیلی اتفاقی خیلی خیلی اتفاقی یکی از دفترهای سال‌های گذشتمو شروع کردم به نگاه کردن.

    دیدم دقیقاً در تاریخ 12 دی ماه سال 1400 من یک تعهدنامه توی دفترم نوشتم و بالای متن نوشتم تعهدنامه من این تعهدنامه رو زمانی نوشتم که دانشجوی دوره‌های استاد نبودم. اولاً که برای خودم خیلی شگفت انگیز بود که من از سال 1400 تا به الان دیگه این متن رو نخونده بودم و دقیقاً در دی ماه 1403 این متن دوباره به من یادآوری شد. و این سری برای این بود که به من یادآوری بشه از چه نقطه‌ای به چه نقطه‌ای رسیدی. واقعا برام شگفت انگیز بود که چرا دقیقاً در دی ماه باید این متن به چشم من بخوره.

    متن تعهدنامه:

    من مهرشید امروز ر مقابل خدا و من عزیزم به خودم و به خدا و کل کائنات قول می‌دهم که از این پس خودم را به زیادی دوست بدارم،برای خودم ارزش قائل شوم و به خودم احترامی که شایسته وجود مقدس من است بگذارم.

    من قول می‌دهم که تلاش کنم تا همیشه همه افکار نازیبا را از خودم با قدرت دور کنم و یادم باشد که من موجودی بسیار قدرتمند،زیبا و شگفت هستم.

    من متعهد می‌شوم که به موجب این نوشته از امروز تا ابد برای هر خطایی که مرتکب شده‌ام یا می‌شوم خودم را در زودترین زمان ممکن ببخشم و دیگران را نیز به خاطر خطاهایشان مورد عفو خود قرار دهم و از خدا نیز بخواهم که به دیگران کمک کند تا مرا نیز به خاطر خطاهایم عفو نمایند. من این تعهدنامه را امروز امضا می‌کنم تا نامم برای همیشه در کائنات جز ملکه‌های دوست داشتنی ثبت شود تا هر زمانی که خواستم به خودم بدی کنم یا کمتر خودم را دوست داشته باشم کائنات را برای بازگشت به مسیر خوبی‌ها یاری دهد و با من هماهنگ باشد سپاسگزارم

    مهرشید مخبریان نژاد 12 دی 1400

    قطعا اگه الان تعهدنامه بنویسم با باورهای خیلی خیلی قشنگ تر و قدرتمندتر می‌نویسم .ولی امروز صحبت های استاد باعث شد دوباره به خودم یادآوری کنم که چقدر قوانین درست و بی نقص عمل میکنند و زمانی که تو باورهای درست رو میسازی چقدر به راحتی در مسیر زیبایی ها و آسانی ها قرار میگیری و نعمت به زندگیت سرازیر میشود .

    من زمانی که قدم اول رو شروع کردم هیچ شغل و بیزنسی نداشتم و پول قدم اول رو با هدیه ای که مادربزرگم بهم داده بود خریداری کردم .

    الان که دارم این کامنت رو می‌نویسم یه شغل عالی با درآمد خوب با محیط کاری فوق العاده و همکار های فوق العاده دارم ، چندماه است که یه شرکت به ثبت رسوندم و دو بیزنس جدید که هم مسیر باهم دیگه هستن رو دارم استارت میزنم .

    خدایا شرکت

    ممنونم استاد بابت اینکه اینقدر خالصانه به ما روش خوب زندگی کردن رو آموزش دادی .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  6. -
    محمد اکبری گفته:
    مدت عضویت: 3749 روز

    سلام سلام سللللللللللام

    استاد دیوونم کردید با این فایلتون.این دیگه چی بود.عجب فرکانسی داره این ویدئو.بااینکه تو محصولات دیگه شما درباره این موضوعات شنیده بودم ولی این یکی یه چیز دیگس.واقعا احساس فوق العاده ای دارم.با تمام وجودم درک کردم صحبت هارو.اینکه به ایده هاتون عمل کنید یعنی چی چون خدا بهم گفته بود چیکار کنم. خدا بهم گفته بود که برو سالن نزدیک خونتون و به اونایی که اونجان درخواست بده تا باهاشون فوتسال بازی کنی.اینم بگم من فوتبالیستم.بعد من یه مدت پشت گوش انداختم ولی از وقتی اقدام کردم باورتون نمیشه شوکه شدم.من فکر میکردم خدا برای این این پیشنهاد رو بهم داده که تمرکز بیشتری روی کارم و عشقم داشته باشم ولی همون موقع اقدام فهمیدم که چ موهبت های دیگری برام داره.با آدمی برخورد کردم که یکی از میلیاردرای شهرمونه و کلی آدم خوب و دوستداشتنی آشنا شدم یعنی فرکانس آدمای بهتر .همین یه اقدام ساده چه چیزایی رو برام داشت که فهمیدمشون.به خاطر همین خیلی بهتر درک کردم استاد چی میگه وقتی میگه اقدام و چی میگه وقتی میگه تمرکز روی یه چیز چون دارم کم کم میفهمم تمرکز واقعی چیه و واقعا خیلی پیشنهاد های کاری خوب رو رد کردم بابتش.چون میدونم این مسیر منو به همه چی میرسونه.

    واقعا استاد مرسی که اینقدر خوب به خدای درونتون گوش میدید.مرسی بابت این فایل زیبا.

    بازم میگم این فایل اصلا یه چیز دیگه بود.انگار تازه قطعه های پازل کنار هم قرار گرفتن برام.چقدر اانگیزه بخش بود.

    واقعا دوست داشتم این حال خوبم رو با شما استاد عزیزم به اشتراک بزارم.

    به قول یه عزیزی:

    من به دستای خدا خیره شدم معجزه کرد.

    دوستتون دارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  7. -
    سارا گفته:
    مدت عضویت: 2033 روز

    درود و نور بر استاد عزیزم و مریم جان و دوستان همراه داخل سایت

    استاد امروز عصر بقدری خوشحال شدم که صدای ضربان قلبمو میشنیدم که از شادی میکوبید.

    گفتم این خبر خوش رو براتون کامنت کنم مطمینم که میخونید!

    امروز بالاخره بعد اینهمه تلاش، توکل و صبر قرارداد کار رو کارفرمای مهربون از آلمان برام ایمیل کرد و گفت امضا کن برامون بفرست و برو سفارت آلمان برای درخواست ویزا… بعنوان استاد زبان آلمانی با حقوق بلوکارت استخدام شدم . انقدر این لحظه فرستادن قرارداد رو صبحها تو حالت آلفا با احساس خوب تجسم کرده بودم که بالاخره اتفاق افتاد.

    خدایا به چه زبونی شکرت کنم که حق مطلبو ادا کرده باشم؟؟؟ آخه رب من ،هر چی ازت تشکر کنم بازم کمه!!!

    تازه خانم لورنز (کارفرمام) برام نوشته من برای خونه گرفتن کمکت میکنم یه آپارتمان کوچیک برات میگیریم تا با پسرت ساکن شی و بعد که رسیدی اینجا سر فرصت خودت خونه بزرگتر اجاره کنی.

    من تو ستاره قطبیم نوشته بودم تا جمعه یا قراردادم رو بفرسته یا حداقل یه ایمیل بزنه که فلان موقع قراردادت آماده س برات میفرستیم. و خود ش خونه رو برام جور کنه که من مجبور نشم هزینه هتل بدم.

    و کلی هم تجسمش کردم و اتفاق افتاد!!!! خدایا دمت گرم! این نتیجه توکل و تلاشمه ، نتیجه قدم برداشتن برای آرزوهامه، خب بزارین براتون تعریف کنم

    من حدودا سه ساله خواسته مهاجرت به دلم افتاده،

    ولی از اردیبهشت امسال تمرکزی جلو رفتم. اصلا تو سر رسیدم موقع تحویل سال1403 نوشتم سال مهاجرت…

    و نوشتم چه قدمهایی رو باید براش بردارم. در ابتدا چون اطلاعات از آدمهای معمولی جمع میکردم همه بهم باور غلط میدادن اطلاعات اشتباه میدادن. که تو نمیتونی بعنوان استاد زبان آلمانی قرارداد مستقیم بگیری . حالا دلیلشونو براتون بگم!! خنده تون میگیره!

    چون انقدر تو آلمان ، استاد المانی زبان نیتیو و یا مسلط هست که تو رو از ایران نمیارن. براشون صرف نداره. منم خام بودم و باور کردم دنبال آدمهایی تو آلمان میگشتم که مثلا قرارداد کار صوری بگیرم برای هر شغلی جز رشته تحصیلی خودم که مترجمی آلمانی هست و سالهاست تجربه تدریس و ترجمه دارم.

    یعنی انقدر عزتنفس پایین، انقدر تواناییمو کم میدیدم.

    خب هربار هم میخوردم تو دیوار، خیلی تلاش کردم با کلی آدم آلمانی و ایرانی داخل آلمان و کلی موسسه مهاجرتی داخل ایران و آلمان مشورت کردم همه میگفتن تو فقط میتونی تحصیلی بیای برای فوق لیسانس درخواست بدی. کاری به هیچ عنوان نمیشه!!

    خلاصه منم فقط دنبال ویزا و قرارداد کاری بودم.

    تا اینکه استاد تو یه فایلی گفت اگه تا حالا کسی آرزوی شما رو زندگی نکرده که ازش الگو بسازی واسه ذهنت تو بشو اون اولین نفرر ؛ تو بشو اولین الگو برای تحقق اون آرزو. و اینجا بود باورش در من شکل گرفت. من بعنوان اولین استاد زبان از ایران قرارداد میگیرم و خدا هدایتم میکنه.

    من فروردین 1402 یک شب از ساعت 11 تا ساعت 6 صبح فقط رزومه فرستادم برای سایتهای کاریابی مدرسه ها و آموزشگاههای زبان داخل آلمان، بدون اینکه حتی پلک بزنم از صفحه لبتاپ چشم بردارم،

    خلاصه بعد چند روز سر کلاس آنلاین بودم داشتم درس میدادم دیدم از طرف همین خانم لورنز برام ایمیل اومده و ازم مدارک بیشتر خواسته و لیسانس آلمانی مو خواسته و یه روز رو برای مصاحبه آنلاین معین کرده، انگار رو ابرها بودم … باوره تازه داشت شکل میگرفت که سارا، تو اولین نفر باش، تو الگو شو واسه بقیه… خلاصه هی نجوا اومد اگه بفهمه ایرانی چی؟ اگه تو مصاحبه موفق نشی چی؟؟

    به ذهنم گفتم عزیزم یه دقیقه آروم بگیر خب نهایت نمیشه، چیزی از دست نمیدی!! این اولین مصاحبه کاری من با یک آلمانی بود با ترس و استرس رفتم داخل مصاحبه. خلاصه خانم لورنز گفت من تمام استادهام رو از خارج آلمان آوردم تو رو استخدام میکنم. ولی قانونه که باید مدرک س1 آلمانی بدی.

    منم گفتم میشه نامه کفایت زبان بدی بیام آلمان امتحان بدم؟ ایران این سطح آزمون رو گوته سالی دوبار برگزار میکنه و سخته. ایشون قبول کرد رفت دنبال مجوز استخدام گرفتن، بعد یکهفته ایمیل زد میخوام باهات تصویری تماس بگیرم و گفت متاسفانه اینجا قبول نکردن و میگن باید س1 از ایران ارائه بدی

    خیلی دمغ شدم. خیلی تلاش کرده بودم برای پیدا کردن یه راه به آلمان. خلاصه پتو کشیدم سرم خوابیدم از ناراحتیم کم شه وقتی بیدار شدم دیدم خانم لورنز ایمیل زده من بهت کمک میکنم اجازه میدی مدارکتو برای دوستم که تو اداره مهاجرهاس بفرستم و راهنماییت کنه؟ منم قبول کردم و باخودم گفتم طفلک دیده من دمغ شدم خواسته دل منو خوش کنه!

    بعد اونروز ایمیلها و راهنماییهای این دوست خانم لورنز شروع شد و همش نتیجه این میشد که باید س1 بگیری! من که اینهمه تجربه داشتمو و هر روز با آلمانی سرو کله میزدم نمیدونم چرا از این امتحان میترسیدم.

    و سمتش نرفتم. و به جاش شروع کردم سایت آموزش زبان مو آوردم بالا. محصول گذاشتم و 8 ماه تمرکزی تا اردیبهشت 1403 روی سایت کار کردم بعد همزمان دوره حل مسائل و عزتنفس رو کار کردم. دیدم برای پول دار شدن و آزادی زمانی بیشتر باید سایتمو راه بندازم، رفتم تو دل ترسم و شروع کردم یاد گرفتن نرم افزارها و علم مرتبط به کارم و استارت زدم.

    بعد باخودم گفتم برای مهاجرت بهم ثابت شد اگه س1 بگیرم میتونم قرارداد بگیرم. پس سایت که تموم شد میرم سراغ خوندن س1 و آماده شدن برای امتحان.

    از دیماه هم شروع کردم جسته گریخته در کنار کارهای سایت و ضبط محتوا، دنبال منابع امتحان گشتن.

    تا اینکه اردیبهشت بمحض تموم شدن ضبط آخرین محصول، استارت آماده شدن برای آزمون رو زدم و تمرکزی خوندم. و تو گروهها ی تلگرام سرچ کردم متوجه شدم که ترکیه باید امتحان بدم و بازم خدا دستهاشو فرستاد و یکی از شاگردام که آلمان هست بهم پیشنهاد داد که برام هزینه امتحان رو واریز کنه .

    و اینم حل شد. چون همزمان همیشه من تدریس آنلاینمو دارم شروع کردم پس انداز برای هزینه سفر.

    و 2 شهریور سفر کردم استانبول برای امتحان . و امتحانمو خدا کمک کرد و عالی دادم . تو این مدت یکسال هم به خانم لورنز ایمیل زدم و گفتم من تابستون س1 امتحان میدم برات میفرستم و اونم میگفت پیش من کار داری. خیالت راحت.

    باورتون میشه؟؟؟ خدا چطوری دستانشو میفرسته؟؟

    فقط دوبار باهم ویدیو کال کردیم همین!!

    بعد 5 هفته موسسه استانبول ایمیل زد پست امتحان کتبی تونو گم کرده به آلمان نرسیده سه هفته وقت داری بیای مجدد امتحان بدی. سفر به هزینه خودت ولی امتحان رایگانه. شوک شدم!! دو روز بهم ریختم به خانم لورنز نوشتم چه اتفاقی افتاده و گفت بیخیال س1 شو. من پرس جو کنم ببینم قانونی اومده تو رو بدون س1 بیارم.

    اینو که شنیدم ایمانم بیشتر شد! گفتم این بنده خدا دست خدا همه جوره پای من واستاده!!

    من دوباره میرم امتحان میدم. خلاصه دوباره رفتم 2 آبان ترکیه دو روز فقط امتحان دادم و برگشتم و پول سفر معجزه آسا جور شد برام! عالی دادم امتحانمو. حالا دقیقا همونموقع بود که اسراییل میخواست موشک بزنه تو یه کامنت تعریف کردم که چطور ذهنمو کنترل کردم در حالیکه من تو هواپیما روی آسمون بودم موشک زدن تهران ولی سالم هواپیما نشست.

    بعد 6 هفته کارنامه اومد با بالاترین نمره قبول شدم.

    خدایا بازم شکرت! وقتی کارنامه رسید دستم، اشک تو چشام زد. میدونی چرا؟؟؟

    چون قبل اینکه بدونم کجا باید امتحان بدم چی باید بخونم کارنامه رو تجسم کرده بودم بارها و با نمره بالا.

    و دقیقا الان تجسمم تو دستم بود‌( قدرت تجسمو جدی بگیریم)

    و بعد برای خانم لورنز ایمیل کردم تا جواب بده یکهفته ای طول کشید . یادمه بعد از یکهفته بی جواب موندن ایمیلم از ناراحتی تب کردم . نجوا اومد که دیدی اینهمه تلاش کردی توکل کردی هزینه کردی رفتی تو دل ترسهات بی نتیجه موند! ولی ته ذهنم دنبال راه میگشتم خلاصه تو حال تب و لرز که تمامش بخاطر نجوا بود گفتم خدایا نزار ایمانمو از دست بدم.

    یهو دیدم همون لحظه ایمیلمو جواب داد و خلاصه گفت من برات عجله میکنم و این مدارکو بفرست. و تب من قطع شد و باز به سجده افتادم.

    بعد هم تعطیلات سال نو و کریسمس شروع شد باز دل تو دل من نبود. فقط با تجسم و فایل گوش دادن و پیاده روی ذهنمو کنترل کردم. تو این بین برای برادرم مسئله مالی خیلی سختی پیش اومد بدهی زیاد و چک برگشتی که اونطرفم باید کنترل ذهن میکردم .

    تا اینکه امروز دوباره نجوا داشت اذیتم میکرد که چرا خانم لورنز انقدر طولش میده و هنوز نفرستاده. نکنه پشیمون شده. وقتی حس کردم دیگه کاری نمونده که انجام نداده باشم

    گوشیمو خاموش کردم از 12 تا 4:20 دقیقه خوابیدم.

    رها کردم. تا نجوا نیاد تا آروم باشم.

    وقتی بیدار شدم که ده دقیقه بعدش کلاس آنلاین داشتم با شاگردم که آلمانه. نیم ساعت درس دادم یهو

    انگار یه صدایی بهم گفت ایمیل تو چک کن

    به خودم گفتم از صبح ایمیل نداده محاله الان داده باشه، باز گفت ایمیلتو چک کن دختر جان! رفتم چک کردم دیدم برام قرارداد فرستاده.

    و شروع کار رو اول مارس زده 11 اسفند (خدایا تا اونموقع ویزام بیاد پول بلیطامونم خودت ردیف کن آمین)

    و خلاصه دیگه نتونستم کلاسو ادامه بدم و کلی با شاگردم ذوق کردیم. با خوشحالی به پدر و مادرم خبر دادم اومدن سریع پیشم،

    همیشه فکر میکردم این لحظه برسه خیلی ذوق مرگ شم ولی انقدر به قول استاد تجسمش کردم انگار 90 درصدشو تو تجسمم تجربه کردم.

    استاد خواستم این خبر خوش رو براتون بگم و تو شادیم شریک شین.

    کامنتم طولانی شد. ایشالا به زودی خبر ویزا شدنم رو میدم.

    نا گفته نمونه تمام مسیر رو خودم و خدا باهم رفتیم

    بدون کوچکترین حمایت، تشویق ، کمک فکری ،کمک مالی یا انگیزه ای که کسی بخواد بهم بده . حتی فامیل درجه یک ، دو ، سه مخالف مهاجرت منم بودن.

    فقط خدا بود و خدا بود و خدا بود!

    امروز به عکس خودم داخل گالری گوشیم نگاه میکردم و کیف میکردم. گفتم سارا خیلی ارزشمندی! از وقتی خالق بودن خودتو باور کردی چقدر رشد کردی چقدر جسورانه برای آرزوهات قدم برداشتی. چقدر دوست دارم دختررر پرتلاش و قوی و با ایمانم،

    با تمام وجودم سارا را دوست دارم تحسینش میکنم

    استاد دوستون دارم

    سارا

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
    • -
      رحمان گفته:
      مدت عضویت: 2513 روز

      سلام سارای عزیزم

      شاید هیچکس اندازه من برات خوشحال نباشه، این دو روز که فهمیدم کارای مهاجرتت درست شده اول برات اشک شوق ریختم ولی بعدش دلم گرفت. از اینکه یکم آزمون دورتر میشی

      هیچ کدوم از بچه های سایت نمی‌دونن که چقدر تلاش کردی، چقدر رو خودت کار کردی و زحمت کشیدی

      هیچکی نمیدونه چقدر رفتی تو دل ترسات، با خودت جنگیدی، خودتو ذره ذره شکستیو از نو ساختی

      کامنتهایی که می‌نویسی و بچه ها میخونن یک هزارم اون تلاشهایی نیست که تو مسیر رسیدن به خواسته هات انجام دادی

      تو یکی از قوی ترین و مهربونترن زنهای دنیا هستی، و همیشه به عنوان یک آدم موفق ازت یاد میکنم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
      • -
        سارا گفته:
        مدت عضویت: 2033 روز

        درود بر رحمان عزیز

        دوست خوب و بامعرفت حالت چطوره؟

        یکی از بزرگترین دستاوردهای این سایت برای من آشنا شدن با تو بود.

        واقعا خوشحالم و شاکرم برای دوستی با تو، تنها کسی که حرفهامو تو این سالها گوش میداد، بهم انگیزه میداد، تشویق میکرد، هر جا میرفتم تو جاده خاکی قانون رو یادم مینداخت و دلسوزانه کنارم بود. ازت ممنونم که انقدر نابی،

        راستش من خودمم دلم گرفته، یه حال غریبیم، اینهمه برای رسیدن به هین لحظه تلاش کردم دعا کردم توکل کردم الان یه حس عجیبی دارم

        دلم میخواد ویزام بیاد و راهی شم ولی انگار از ناشناخته ها میترسم هم شوق دارم هم اضطراب و استرس.

        هم شوق تجربه های جدید، زندگی جدید و پیشرفت تو کارم رو دارم،

        هم با خودم میگم یعنی تصمیمم درست بوده؟ برم از ایران!؟

        باید پدر مادر برادرها دوست خوبی مثل تو خانواده فامیل ، شهر و کشورم و تمام خاطراتی که 41 سال و اندی اینجا ساختم بزارم و زندگیمو بریزم تو یه چمدون و راهی شم به جایی که

        برام ناشناخته س، یه قاره دیگه س!

        خدا کمکم کنه بتونم قدمهامو محکم بردارم و احساساتی نشم.

        هرجای دنیا باشم بهترین رفیق منی رحمان جان و باهم در تماسیم.

        ویزا میگیری میای باهم اروپا رو میگردیم. من هم تلاشهای تو رو دیدم. تغییرات مثبتی که داشتی رو دیدم. و همیشه بخاطر توحید. و نور ایمانی که تو قلبته تحسینت کردم.

        خوش بینی و امیدوار بودن خصلت توست.

        دوست هم میمونیم تا همیشه

        سارا

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
    • -
      حسین شجاعی گفته:
      مدت عضویت: 2610 روز

      درود بر شما سارا خانم

      فوق العاده بود

      خوندن کامنت شما اون هم الان ساعت چهار صبح دنیایی از نور و امید و روشنایی در دلم انداخت

      واقعا به قول استاد اشک ما را هم درآوردی سارا خانم بنده بینظیر و الهی خداوند

      چقدر خداروشکر کردم که از کامنت قبلی شما پیگیر کامنت های امید بخشت شدم و با خوندن هر یک از نوشته هات و نتایجت واقعا از صمیم قلب خوشحال میشم و درس میگیرم از اینهمه تعهد و ایمان قوی که در این مسیر داری

      بهت تبریک میگم

      واقعا حس خالق بودنت را در کامنتهات میشه درک کرد و این حس فوق العاده به من هم منتقل شده و نور امیدی در قلبم روشن کردی که من هم میتونم به هر آنچیزی که دوست دارم با تعهد و پشتکار برسم و با داشتن ایمان یه عالم غیب با آرامش و حس خوب خواسته هایم را در بهترین زمان تجربه کنم

      برای شما آرزوی تندرستی و شادی بی کران دارم

      موفق باشید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
      • -
        سارا گفته:
        مدت عضویت: 2033 روز

        درود بر آقای شجاعی عزیز

        ممنونم که برام نوشتین و با دایره آبی خوشحالم کردین

        هر کدوم از ما بشخصه خالق هستیم فقط باید باورش کنیم تا از قدرت رب که درونمون هست استفاده کنیم و خلق کنیم. همه ما منحصر بفرد هستیم و روحمون آگاهه از قدرت خلق کنندگی که خالق بهمون داده. فقط باید نجوا رو کنترل کنیم.

        روح از جسم و افکارمون مجزاست. ما جدا از بدن و نجواهای توی ذهنمون هستیم . لامصب ذهن خیلی چموشه. من که شخصا از دستش کلافه م. مدام باید مچشو بگیرم که هی! الان داری به چی فکر میکنی باز حالت بد شده؟ ریختی بهم؟ ریشه استرست و ترس الانت چیه؟ واقعا از استاد عباسمنش سپاسگزارم که یادمون داد ناظر بر افکارمون باشیم البته که من هنوز گاهی یادم میره ولی خیلی بهتر از قبل شدم.

        الهی نور امید توی قلبتون هر روز پررنگ تر از دیروز باشه.

        منتظرم به زودی از نتایجی که میگیرین و تا اینجای راه گرفتین برامون بنویسین.

        در مسیر نور باشی تا همیشه

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  8. -
    Maryam💗 گفته:
    مدت عضویت: 3671 روز

    سلام استاد.صبح بخیر.

    من دیشب تا ساعت 1 منتظر فایل جدید بودم نفرستادید منتظر بودید من بخوابم بعد بفرستید؟

    خوش حالم که امروز تا بیدار شدم به سایت سر زدم و فایل جدید را دیدم .خدایا شکرت کلی خوش حالم کردی استاد.

    خدا بهتون عمر با عزت بده.??????

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
      • -
        بابک رحیمی گفته:
        مدت عضویت: 2054 روز

        سلام خدمت استاد دوست داشتنی و بی نظیر

        و همه ی دوستان توحیدی و موفقم

        نمیدونم بعد گوش دادن به این فایل مصاحبه ی استاد چی باید بگم….واقعا چی بگم نمیدونم

        من چند ماهیه با قانون جذب آشنا شدم و دوره ی یکی از مربیای جذبو خریدم و رو خودم کار کردم بعد بطور جادویی با استاد عباسمنش آشنا شدم؛هرچند برای بار اول که به یکی از ویس هاش گوش دادم منو تحت تاثیر صددرصدی قرار داد و الان که یه مدته کمه که عضو خانواده صمیمی عباسمنش شدم میفهمم با بقیه ی دوره های باقی اساتید و مربیا چه اخلاف زیادی داره؛اصلا جناب عباسمنش واقعا یه چیز دیگه س؛تو همین مدت کوتاه کلی جذب و نشانه های هرچند ریز ولی تلنگرآمیز داشتم؛اصلا منو بیشتر از هر زمانی تکون داد و هل داد که همین الان به دل اون ترسام برم که مثلا کارم رو بهتر پیش ببرم یا یکیش اینه که همین الان دوره شو بخرم و…..نمیدونم چی بگم ولی در یه جمله میخوام بگم تا این دقیقه باور قوی و ایمانی قطعی نداشتم که به خواسته هام میرسم ولی الان صددرصد ایمانم به خدا و رسیدن به خواسته هام قطعی شده

        ایمان به خدایی که اونقد بزرگ و عظیمه که اصن نمیشه در مورد قدرتش نمیشه حرف زد بنظرم،

        بازم ممنونم از استاد و از الله یکتا هزاران بار سپاسگذارم که منو تو نسیر درست هدایت کرد؛بعد کلی تلاطم و دنبال راه چاره راهو به من نشون داد؛بقول خانم اسکاول شین بعد از سیاهی شب سحر خودشو نشون میده؛هزاران بار شکرت خدای یکتا و لایتناهی

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  9. -
    روح اله عبداللهی گفته:
    مدت عضویت: 4091 روز

    چقدر این فایلتان تکان دهنده است استاد. من این روزها دنبال پیدا کردن وابستگیهایی هستم که من را به خود زنجیر کرده و اجازه پرواز به من نمی دهد. من خبرهای ورزشی را مطالعه می کردم که ببینم اگر یکی موفقیتی به دست بیاورد حالم با آن خوب شود. به همین خاطر آن را کنار گذاشتم. تماشای مسابقات ورزشی را هم به همین دلیل کنار گذاشتم. بازی کامپیوتری را کنار گذاشتم. چون با موفق شدن در آن می خواستم خودم را به خودم یا به دیگران ثابت کنم. هر روز که از وابستگیهایم رهاتر می شوم همه چیز دارد برایم رنگ عوض می کند. تمریناتی که داده بودید و قبلا احساسم را بهتر نمی کرد الان احساسم را بهتر می کند. وقتی به خاطر یک گل سپاسگزاری می کنم احساسم بهتر می شود. من به دنبال احساس خوب در دنیای بیرون بودم. این احساس موقت در من ایجاد می شد. اما این فقط پوششی بود بر خلا بزرگ درونی ام. آنها فقط من را وابسته می کردند. الان فهمیده ام بزرگترین وابستگی من و شاید همه انسانها وابستگی به دیگران است. اینکه در مورد من چه نظری دارند؟ آیا من را تایید می کنند؟ اگر آهنگی می گذاشتم که گوش دهم آهنگ مورد علاقه ام بود. اما اولویتم این بود که دیگران چه احساسی در مورد آن آهنگ انتخابی ام دارند. اگر نظری در مورد چیزی می دادم برای این بود که دیگران من را فرد مهمی بدانند. چند روز پیش در اتوبوس نشسته بودم. یکی سوار شد و چون داشت می افتاد دستش را محکم روی شانه ام گذاشت. بنده خدا خیلی معذرت هم خواست. اما من ناراحت شدم. اما چون می دانستم باوری پشت این ناراحتی است از خودم سوال کردم که این باور چیست؟ من به رفتارهای دیگران حتی کسانی که نمی شناسم هم وابسته ام. گفتم هر کس هر رفتاری با من می کند یک پیام است که من در چه فرکانسی هستم. من مسئول احساس خوب خودم هستم نه دیگران. با این فکر احساس خیلی خوبی کردم. من به خانواده ام وابسته ام. چون حرفهای آنها تاثیر زیادی روی من می گذارد. وقتی حالشان بد است حال من بد می شود. چون باور دارم مسئول احساس بد آنها هستم. من ساعتها می نشستم و برای به اصطلاح دوستانی که داشتم کار می کردم بدون اینکه پولی بگیرم. چون می خواستم آنها احساس خوبی نسبت به من داشته باشند.

    در مورد فرکانس غالب مردم ایران هم همان موقع که صحبت کردید من به این فکر کردم که ما در کل تاریخمان به دولتمان وابسته بوده ایم. منتظر بودیم که دولتمان تغییر کند تا زندگی ما تغییر کند. وقتی اسکندر حمله کرد، وقتی عربها حمله کردند، وقتی مغولان حمله کردند. کشور ما همیشه مورد تاخت و تاز بوده. علتش هم این بود که فرکانس غالب مردم ما این بود که تنها راه تغییر زندگیشان تغییر دولت بود. اما من تصور می کنم تعبیر این حدیث پیامبر که اگر علم در ثریا باشد مردانی از سرزمین پارس به آن دست پیدا خواهند کرد شروع شده و شما آغازگر این راه هستید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
    • -
      سارا شکری امیدوار گفته:
      مدت عضویت: 963 روز

      سلام آقای عبدالهی چقدر کامنت زیبایی نوشتید.لذت بردم از خواندنش

      واقعا همه ی انسان ها باید از درون به احساس خود ارزشی برسند تا بهشت روی زمین تجلی پیدا کنه.

      خدایا تنها تور ا می‌پرستیم و تنها از تو یاری میجوییم

      ما رو به بهترین مسیرها هدایت کن ای رب قدرتمندم

      در پناه الله یکتا شاد و سالم و ثروتمند باشید دوست عزیز

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  10. -
    Arezu Moradii گفته:
    مدت عضویت: 2888 روز

    سلام به همه دوستان عزیز

    تمرکز روی نکات مثبت :

    *

    1٫ امروز اتفاق جالبی برام افتاد لازم دونستم اینجا مطرحش کنم.

    یه اتفاقی که تاحالا برام رخ نداده بود و امروز برام پیش اومد . نمیدونم برای چند دقیقه از هوش رفته بودم .. (حالا مهم نیس چی شده ) وقتی چشم باز کردم خیلی خیلی خوشحالم در اون لحظه هوشیاری فقط و فقط داشتم با خدا حرف میزدم که خدایا شکرت که الان اینجام ! خیلی برای اطرافیان عجیب بود من در اون لحظه از هیچ دردی حرف نمیزدم چرا فقط دارم با خدا حرف میزنم ؟!

    گفتم خدایا شکرت هستی و منو برگردوندی خدایا شکرت دوستانمو برام مثل فرشته های نجات فرستادی …

    همون موقه که دکترها بالای سرم بودن فقط در ذهنم داشتم قوانین رو مرور کردم اول دنبال این بودم ببینم چ فرکانسی فرستادم که این اتفاق عجیب برام

    رخ داده ، بعد انگار برای لحظه ای بیدار شدم یه چیزی در گوشم گفت: اونو ولش کن به نکات مثبتش فکر کن و با خودم گفتم : آره خودشه الان باید در همین وضعیت نکات مثبتشو پیدا کنم و خدا رو شکر کنم . باور کنید اون موقه دراز کش وسط جایی افتاده بودم و عده ای از روی عشق داشتن کمکم میکردن تا هوشیاریمو بدست بیارم و چقدر ناراحت من بودن اما نمیدونستن من چ حال خوبی دارم که دارم قوانین رو مرور میکنم و بررسی میکنم ببینم باید چه کنم از آنچه آموختم اون لحظه چ استفاده ای کنم . گفتم اگر الان در خانه تنها بودم شاید ساعتها در اون وضعیت باقی میموندم و خدا میدونه چ اتفاقی میفتاد برام . البته اگه بازهم میفتاد باز هم خدا بود اگر قرار بود بدنیا بازمیگشتم وگرنه که دست ما بنده ها نیست.

    خدایا شکرت که اینجام و اینهمه انسان پر از عشقتو برایم فرستادی . گفتم اگر موقه عبور از خیابان اصلی که مسیر همیشگی من هست و یه مسیر پرتردد و خطرناک ماشینها و موتورهای فراوان هست و اون اتفاق اونجا میفتاد .. خدایا شکرت که اینهمه هوامو داری و مراقبت کردی ازمن ، خدایا هزار مرتبه شکرت .

    2٫ یه موضوع دیگه اینکه من مدتیه میخاستم یه چیزی در سایت بگم روم نمیشد. به این قضیه رسیده بودم اما در مطرح کردنش مردد بودم :)))

    متوجه شدم مدتی هست که دیگه به هیچ وجه با مردانی با ذهن و نیت نادرست مواجه نمیشم. ینی باور کنین چشم تو چشم تو پیاده رو با کسی رو برو میشم نگاهشونو زیر میندازن . خودم بهش رسیده بودم که چون در گذشته من توجهمو روی منفی ها بود مدام میگفتم جامعه خیلی بد شده نمیشه به کسی اعتماد کرد حتی نمیشه سوار تاکسی شد … و ازین دست باورها و توجهات غلط و به محض اینکه ذهنمو تغییر دادم و توجهمو از روی این افراد برداشتم خودم دیگه در برخورد با این افراد قرار نمیگیرم .

    برای یه کار صفحه آرایی که چندین ساعت طول میکشه من به یک صحافی میرم که جای بسیار عالی هست دو تا جوان کار منو انجام میدن . تمام مدت که کارمو انجام میدادن به این نکته رسیدم که چقدر در طول زمانی که ما مشترک داریم کارمونو انجام میدیم این بنده خداها سالم و درست هستند حتی موسیقی در حال پخش رو عوض میکنند هروقت که احساس میکنن شاید متن آهنگ خوب نباشه ، که من معذب نباشم .

    فهمیدم قرار نیست ما ذهن و درون مریضی داشته باشیم که سرراهمون افراد نادرست قرار بگیرند ، واقعا این ذهن ماست که با تمرکز گذاشتن روی نکات مثبت افراد وجه درست و مثبت اونها رو میتونیم جذب کنیم .

    وااقعا خدارو سپاسگزارم و از صمیم قلب خوشحالم که باوجود یه تضاد غیرمنتظره تونستم تمرکزمو بزارم روی نکات مثبت و حس و حالمو عالی نگهدارم و خوشحال باشم . این بخاطر این هست که خدارو از همان ابتدای روز بابت سلامتی کاملم شکرگزار بودم و روی قدرت خداوند برای داشتن حس و حالی عالی حساب باز کردم.

    خدایا شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای: