مصاحبه با استاد | پاداش های جهان به «استمرار در مسیر درست» - صفحه 20 (به ترتیب امتیاز)
- نمایش با مدیاپلیر پیشرفته
- فایل تصویری مصاحبه با استاد | پاداش های جهان به «استمرار در مسیر درست»78MB23 دقیقه
- فایل صوتی مصاحبه با استاد | پاداش های جهان به «استمرار در مسیر درست»22MB23 دقیقه
سلام به خانواده صمیمی عباسمنش
…و امید آخرین چیزیست که در انسان میمیرد.
خدا رو سپاس میگم به خاطر اینکه هیچ وقت و در هیچ شرایطی ،البته به لطف خودش امیدم رو از دست ندادم.حتی تو بدترین شرایط همیشه و همیشه به خودم میگفتم حتما یه راهی هست…
یا راهی خواهیم یافت ،یا راهی خواهیم ساخت….
الان که به لطف استاد با سیستم الهی آشنا شدم و اینکه این سیستم چطور کارمیکنه و چطور به فرکانسهای ذهنی ما پاسخ میده،دیگه هر چیز نامناسبی که تو زندگی برام پیش میاد به خودم میگم کجای افکارم و کجای باورهای ذهنیم نامناسب بوده که این نتیجه رو داده؟دیگه به مسائل نامناسب مثل یه چالش نگاه میکنم که قراره من رو آگاهتر کنه و تکاملم رو بیشترکنه .حس میکنم با پیدا کردن یک باور نامناسب ،یک پله بالاتر رفتم ..حتی امیدم هم بیشتر میشه چون تونستم بیشتر باورهای نامناسبم رو کشف کنم ودر حهت رفعش تلاش میکنم.
حرکت برای رفع ایرادهای ذهنیم رو به آشپزی کردن تشبیه میکنم .وقتی آدم دوست داره درست کردن یه غذایی رو تجربه کنه ،وقتی بار اول اونو درست میکنه و امتحان میکنه یا افراد خانواده میل میکنن و ایراداتی میگیرن ،آدم نا امید نمیشه که بگه دیگه این غذا رو درست نمیکنم بلکه بار دیگه که میخاد درستش کنه سعی میکنه به شکل بهتری عمل کنه و با هر بار درست کردن اون غذا مهارتش بیشتر میشه و با برطرف کردن ایراداتش میتونه بهترین اون غذا رو تهیه کنه.من که اینطوریم ..یعنی حتی یه موقع هایی وقت میزارم و در مورد اون غذا فکر میکنم که ببینم چه ادویه هایی طعمش رو بهتر میکنه یا مثلا دفعه دیگه چطوری سرو کنم دلچسبتره…
با نظرم در مورد نتایج رفتاری و اتفاقات زندگی هم این طرز فکر جواب میده .همونطور که درست کردن غذای با چاشنی عشق اون رو خوشمزه تر میکنه ،افکار مثبت و حال خوب داشتن هم اتفاقات زندگی رو دلنشین میکنه.
خدایا ازت ممنونم که بهم امید دادی ،امید به بهتر شدن همه چیز….شکرت
سلام استاد عزیزم امیدوارم که فوق العاده عالی باشین من چند ساله که لطف خدا شاملم شده و با اموزه های شما همراهم فکر کنم از سال 97 میشه و چند ساله کامنتی ننوشتم اما دلم خواست برای شما بنویسم
زندگی من از وقتی با اموزهای شما اشنا شدم به قبل و بعد تبدیل شد اینقدر از شما چیز گرفتم اینقدر فایل هاتون بهم کمک کرده اینقدر تو جاهای مختلفم حرفاتون اموزهای نجاتم داده که نمیتونم بیانشون کنم همیشه توی ذهنم دعاتون میکنم چون شما خییلی به کمک کردین شما راه سعادت و خوشبختی رو بهم یاد دایدین استاد جانم عزیزم من از وقتی با اموزهای شما اشنا شدم از خیلی رنج ها نجات پیدا کردم من همیشه دعا گوی شما هستم و همیشه حتی وقتی بهتون فکر میکنم حالم خوب میشه همین الان که دارم اینا رو مینوسم چشام پر از اشک اشک شوق برای اینکه چقدر خوشبختم که با شما و اموزهاتون اشنا شدم منو ببخشید که چند سال چیزی ننوشتم اما اینو یدونید منم یکی از اون ادم هایی هستم که با اموزهای شما از خیلی رنج ها و درد ها نجات پیدا کردم از لحاظ مالی ارتباط با خدا ارتباط با خودم با دنیا جهان اطرافم همه چیز عالی شده و هیچ ربطی یه اون سال های گذشته ندارم شما منو با خدا مهربون اشنا کردین اون خدایی که من میشناختم و بهم یاد داده بودن هیچ وقت این خدایی نبود که با شما پیداش کردم
این خدای مهربون من هر چی میخوام بهم میده همیشه کنارمه و رفیق منه و عشقم
استاد عزیزم تا ابد به یادتونم و تا ابد و تو روزی که نفس میکشم از اموزهای ناب و با ارزشتون استفاده میکنم خیلی برام عزیزید و دوستتون دارم عین خانوادم بمونید برامون انشالله ️
سلم استاد عزیزم
برای 2 جلسه قبل مصاحبه هم براتون نوشتم که انگار دارید جواب سوالای من رو میدید، ولی باز هم باید بگم ، جلسه امروز هم صحبت های شما جواب به سوالا و احساس من بود…. واقعا چقدر خدا حواسش به ما هست، تا به یه تضاد بر میخورم خداوند سریع دستمو میگیره و راهشو بهمون نشون میده، ایرادای ذهنمو بهم میگه و بهم میگه باید درستش کنی…. و چقدر عالی هدایتم میکنه، همون تضاد هم یعنی داری مسیر رو درست میری ، ولی یسری باورهای اشتباه داری که باید درستشون کنی
بقول شما ، اگه ایمان داری باید حرکت کنی…..
سپاسگذاری خداوندی هستم که من رو با این قوانین آشنا کرد، به هر خیری که از جانب اون به من برسه، محتاجم……
سلام استاد بخشنده ام ،بخشنده از این بابت که بسیار عالی تجربیات شخصی خودتان و باورهای اشتباه در ان زمینه و راه حلها یش را به صورت رایگان در این فایلها در اختیار ما میگذارید واقعا این قسمت نیز شگفت انگیز بود و درسهای بینظیری در ان بود ،واقعاذسپاسگزارم که مرا متوجه این کردید که باید فقط در مسیر ثابت قدم بود و تسلیم مشکلات نشد یکی از اصلیترین دلایل نتیجه نگرفتن کارها و نیز کار کردن روی باورها همین مسئله هست ،که باید ما وظیفه یخودمان را انجام دهیم ونتیجه با خداست این یعنی توکل واقعی ، ممنون بابت راهنماییتون درباره ی دیدن چیزهای خوب حتی در هر شرایطی و واحساس خوب داشتن ،سپاسگزارم استادبا اینکه ثروتمندید ولی خیلی خوب کسانی را که مثل گذشته شما هستند را خوب درک میکنید،از خدا عمر طولانی وبا عزت براتون خواستارم .
در مورد روابط :
من مدتی است قران زیاد می خونم و درک بهتری نسبت به قبل دارم .
یادم هست دوستی داشتم مذهبی بود و می گفت زیاد دنبال موضوعاتی که مخالف خدا شریعت و قران است نرو .چون ایمان ما ضعیفه و با یک شک و شبه سوال و افرادی که سخنان شک آمیز می گن گمراه می شویم.
این را قبول داشتم .
هیچوقت دنبال بحث جنجال کنجکاوی نبودم . بخوام ایراد بگیرم چرا اینجا مذهب این را میگه قبول می کردم راحت.
طبق قانون ریاضیات که هنوز هم قبولش دارم اصل را می پذیرم مگر اینکه تناقض پیدا بشه . اگه تناقض پیدا بشه بهش شک می کنم . در ریاضیات است که اگر مثال متناقض پیدا کنیم آن اصل را رد می کنیم.
در قران دیدم خداوند به مردان اجازه چند همسری داده. نمی خوام بحث عدالت یا حرف هایی که همه میزنن را ادامه بدهم بلکه می خوام اشاره کنم اگه چند همسری را 1400 پیش گفته چرا که اون دوران رواج داشته مردها می رفتند جنگ بیوه می شدند و زنهاشون بدون سرپرست بودن زنها بیرون کار نمی کردند جمعیت مردها کم بوده روال جامعه سنتی اون موقع همین بوده است .
1400 سال پیش برده داری بوده در قران به برده داری هم اشاره کرده الان دیگه منسوخ شده یکی الان برگرده بگه نه خدا خودش گفته الان هم می خوام برده داشته باشه حرمسرا و از این حرفها جامعه درموردش چه فکری داره ! فکر نمی کنید جامعه الان اون رو یک جامعه ستیز ببینه همین طور که مرد چند همسری رو میبینه .؟من که این طور در موردش فکر می کنم .
یه فیلمه پلیسی می دیدم محصول آمریکا بود یک مرد دو زن داشت که مخفیانه رابطه داشت و دختر بزرگش متوجه میشه و ترتیب قتله پدرش رو میده . کارگاه های پلیس که متوجه دو همسری بودن این مرد شده بودند مثال زدند مرد زرنگی بوده که زندگی رو از اون یکی همسرش مخفی کرده اما یک ادمه جامعه ستیز بوده است .
قبل از این که بحث اصلی رو بگم این را مطرح کردم .
در قران اشاره کرده است ازدواج راگفته است هیچوقت بحث ازدواج موقت صیغه یا محرمیت گفته نشده است . فقط یک ازدواج داریم که درآن مهریه اشاره شده است . قران به وضوح اشاره کرده ازدواج کنید و دوستگیر پنهانی نباشید . از مردم خواسته خودشان را در شرایطی که نمی توانند ازدواج کنند حفظ کنند حتی اگر زن آزاد نمی توانند بگیرند برده یا کنیز (که آن زمان مرسو م بوده بگیرند و ازدواج کنند ) ازدواج چند همسری هم برایش توضیح دادم .
درسته فراوانی گناه تو جوامع زیاد شده کشورهای غربی عملا رواط دوستی دارند و ازدواج رسمی ندارند . اما فراوانی این موضوع اصلا نشونی از درست بودن اون نداره . حتما دلیلی داره که خدا همواره ازدواج را روند طبیعی زندگی و آرامش بخش بشر میدونه .این هم منسوخ نمیشه . برای این که حقیقت همیشه پا برجا می مونه و نابود نمیشه . شاید اشتباهات بشری نابود بشن مثل برده داری و چند همسری اما ازدواج اصل آرامش است وبا گذشت زمان از بین نمیره .
البته فقط می خواستم برداشتم را بگم و در این مورد نظر بدهم .
سلام استاد عزیزم
نشانه امروز من
خب ذهنم از یک طرفی درگیر این بود چطوری ایراد کارمو پیدا کنم تا نتیجه بگیرم
هی میرفتم عقل کل و هی تئوریهای مختلفمو بررسی میکردم
راستش برام خسته کننده بود
ی حسی هم میگف فقط لذت ببر و دوره ثروت رو همونجوری که استاد گفته ادامه بده، نمیخواد کار خاصصصصصی بکنی، استاد جونم آخه من عادت به تقلا دارم
انگاری باید یک چیزم به دوره ثروت اضافه کنم تا بهتر نتیجه بگیرم
یک حس خیلی غریبی بعد کلی کلافگی بهم گف بزن رونشانه من و این اومد
خیلی جالبه، امروز صبح به خواهرم گفتم بیخیال نداشته ها، بیا بخودمون بگیم میخوام فقط همین یروز یا ی هفته یا یماهو خوش باشم
اصلا هرچی شد شد
دیگه حوصله سختی کشیدنو حتی تو کارکردن روی قانون ندارم
فقط لذت ببرم و حالم خوب باشه
واقعا این نشانه خیلی کمکم کرد و بهم چسبید
???
سلام و درود
طبق روز شمار سایت امروزهفتمین روزیه که من با گروه آقای عباس منش عزیز آشنا شدم. داستان آشنایی من با این گروه دقیقا تو صحبتهای این جلسه ی آقای عباس منش بود که نشانه ی امروزم بود . جایی که گفتن حضرت موسی زمانیکه به اوج استیصال رسید رو به خدا گفت خدایا خیلی فقیر یک خیر از جانب توام – همچین چیزی-
داستان آشنایی من با گروهم همچین چیزی بود تقریبا . با یک گروه تو حوزه ی کاریم بتازگی شروع بکار کرده بودم که آقا پسری تو این گروه بود که کاملا نشانه های همسر مورد نظر من رو داشت و من در نگاه اول مهر این بنده ی خدا رو بر دل گرفتم :) از اونجایی که به خیال پردازی نه نمیگفتم از همون روز اول که قرار شد سه روز بطور آزمایشی با گروه کار کنم دائما لحظه ی خواستگاری و ابراز علاقه ی این بنده خدارو تو ذهنم صحنه سازی میکردم . ببخشید دیگه اگه انقد فیلم فارسی شد ولی خدایی تا 7 روز پیش ازدواج مهم ترین مساله ی زندگیم بود – خیلی خودمو سرزنش میکردم از این بابت که عشق یک پسرو خیلی جلوتر از عشق خدا و همه چیز میخواستم جلوتر از بهبود اوضاع جهان و مافیها و از این بحثا ولی خب میخواستم دیگه ازدواجو از همه بیشتر میخواستم :) – خلاصه که روز دوم بود که شریک این آقا که تو گروهم بودن گفتن بلللللله سرعت و مهارت شما برا کار ما مناسب نیست و تشریف نیارید و فلان!کاملا شکه شدم !تنها گزینه ای که احتمالشم نمیدادم این بود که بگن خداحافظ شما!مام که مغرور خیلی به روی خودمون نیاوردیم اما جلو خدا که این بحثا نیست …گررررررررریه !خب اوستای کریم ! عزیزمن من نشسته بودم خونه داشتم کارمو میکردم چرا اصن اون روز بعد کی اینستا رو چک کردم آگهیو نشونم دادی بعد رفتم سمت این آقا خب من تو کل عمرم این دومین آقاییه که خوشم اومد ازش و اینم مثل قبلی جور نشد ؟ بابا دست خوش من که گفته بودم یا اصل خودشو بذارجلوم یا اصن نذارقربونت برم . باشه -این جا نکته ی ماجراس همون تسلیمه -چشم آقا هر چی تو بخوای … ولی خب ابوالفضلو کی میفرستی خداجان-ابوالفضل اسم فرضی همسر ایده آل بنده س :) – تا جایی که یادمه سه بار کلا من باگریه از رو استیصال با خدا حرف زدم بار اول بشدت نگران داداشم بودم بار دوم ناامید بودم بار سوم تسلیم – تسلیم قسطی البته :) چون گریه هه ام بود- روز بعدش از طریق یک کانال تلگرام با این گروه آشنا شدم .
یک یا دو شب بعد آخر شب تو رختخواب بودم آنچنان شیرینی ای از ایمان به خدا در دلم یهو احساس کردم که گریه م گرفت و شکر که :” خدا شوهر کیلو چند من از اینا میخوام از ایناااااااااااا از اینااااااااااااااا آقا … “مگه میشه لذت اینقدر عمیق !خوشی انقدر عسل !به چند نفری که نزدیکترم گفتم من 6 ، 7 روزه به خدا ایمان اوردم . گرچه چادری ام و نماز و روزه و مطالعه و فلان از نوع مشقیش تا حدی بوده ولی خب ترقه کجا شکاف هسته ی اتم کجا!خدا میدونه تو این 7 روز چیزی رو دارم تجربه میکنم که تو 31 سال عمری که خدا بهم داده تجربه نکردم … من آقای عباس منشو دوست دارم اما آقای عباس منشو بنده ی مومن خدا میبینم پشتش دارم چیزی رو میبینم که اون شب اون شیرینی رو تو دلم گذاشت همونیکه حافظ گفت دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند … به خود خدا که من حس کردم و تو این چند روز دارم حس میکنم -گرچه هر روز باهاس براش جنگید -. ازهمون شب که گفتم باشه خدا هر چی تو بخوای . آقا باشه ی من باشه ی موسوی یا نمیدونم دولابی یا رجبعلی خیاطی و اینا نبودا نیم بند بود ولی حس میکنم تو زندگی من بهترین باشه ای بود شاید که به خدا گفته بودم که این شیرینی شبیه عسلو بهم داد حالا دیگه هستیم … قطعا این گروهو خداوند جلو راه من گذاشت منی که از 10 سال پیش با قانون جذب آشنا شده بودم و در دوره های زیادی این قانون رو مورد تمسخر قرار داده بودم امشب داشتم با اطمینان-اطمینانی که باورم نمیشد که ای خدا این اطمینان از کجا تو من شکاک ظاهر شده – یجورایی ازش دفاع میکردم با یک بقول آقای عباسمنش دگر مداری !(اکی بحث با دگرمداریا ممنوعه ولی خب ترکشای زمان شرکه برطرف میشه ان شاءالله)
دو تا نکته ی دیگه که لذت بردن از زندگی بود -و این سوال همیشه ی من بود که آیا زمان زیادی رو با خونواده میگذرونم یا نه و بابتش عذاب وجدان داشتم که نکنه دارم وقتمو هدر میدم – و موندن در مسیر ایمان – برای بار اول وام برداشتم ترس اومد تو دلم که نکنه نتونم قسطاشو بدم آقای عباس منش گفت غرق تو بدهی معارفه ی رایگان میدادیم با کلی خرج گفتم حله آقا گرفتم – رو هم که چاکر اوستا کریم !گرفتیم مربی!
خلاصه که اینم از انگیزه ی ما به الباقی اگر انگیزه ای شد …
ای کاش که همه ایمان بیارن مام هی بیشتر ایمان بیاریم :)
فی بقل الخدا نصیب همه ان شاءالله
سلام خدمت استاد عباس منش و خانم شایسته و دوستان گلم
فایل نشانه امروز من
چقدر صحبت های عالی و آموزنده را استاد بیان کرد
به گفته استاد اگر به پانزده سال قبل بر گردم
خلی از مسیر زندگیم لذت می برم و عجله نمی کنم
و از سفر هایش و اینکه چگونه این سفر ها را تجربه کرده است بیان کرد
من خودم هم در زندگیم خلی عجول بودم
و همیشه در هرکاری دوست داشتم که سریع انجام شود
فرق نمی کرد مطالعه کردن یک کتاب بود
یا نوشتن یک متن و کدام موضوعی دیگری بود
یا کاری بود که باید انجام شد
اما من خلی باعجله شروع بکار می کردم و خلی روی خودم فشار می آوردم به هوای اینکه این کار سریع تمام شود و راحت شوم
و جالب اینکه وقتی این کار را که باعجله شروع کرده و تمامش کرده ام یک نفس راحت می کشیدم و خستگی رفع می کردم
و جالب اینکه کار های اگر قرار بود با چند نفر انجام شود من خودم را خلی زجر می دادم و ازیت می کردم
و آن هم اگر کار سنگین کاری می بود
می دیدم که دیگران خلی بی خیال و آهسته دارد کار. می کند ولی برای من این بود که ضرب و العجل تعیین کرده باشد
و همیشه از این بابت خلی ازیت شدم و تجربه های جالبی را هم نداشتم
و حالا که به آن زمان نگاه می کنم با خودم می گویم کاش می آموختم که کمی آهسته می آمدم.
و تا همین چند مدت قبل هم همین عادت را داشتم و احساس می کردم که باید سریع این کار که قرار است انجام شود را انجام دهیم
و افرادی که می دیدم که کمی غفلت می کند ازش خلی ناراحت می شدم و جالب اینکه در درون خودم را سرزنش می کردم و خود خوری داشتم
و این توانایی را هم نداشتم که فردی که باعث کم کاری می شود یا باعث شده که من اینقدر از درون ناراحت باشم را انتقاد کنم و بگویم که چرا این کم کاری را انجام می دهی
و این عجول بودنم خلی ناراحتی ها را در پی داشت
بحث بعدی اینکه باید ایمان داشته باشیم و ادامه دهیم
آن صحبت های شما استاد که با چی مصارف و هزینه های فقط یک نفر در کلاس شما اشتراک کرد و جالب اینکه شما کلاس را با همین یک نفر ادامه دادین و پیش رفتین
و بعدا ها باعث شد که این یک نفر تبدیل شود به هزار نفر
واقعا ایمان داشتن و باور داشتن را در این چنین موارد ها می شود مشاهده کرد
…….
فراز و نشیب مسیر زندگی جز از این روند است که باید طی شود تا ما بزرگتر و قوی تر شویم
من زمان که تازه وارد دوره دوازده قدم شده بودم و این فایل ها را گوش می دادم خلی دنبال نتایج بزرگ بودم
و دیدگاه من این بود که با تهیه نمودن دوره ها نعمت و ثروت فراوانی از هر طرف وارد زندگیم می شود
و حتی جالب اینکه من کامنت هم نمی گذاشتم چون می گفتم من فایل ها را گوش می دهم و کار خودم را درست انجام می دهم وخداوند باید نعمت و ثروت را وارد زندگیم کند
چون وقتی نتایج سایر دوستان را می دیدم که نتایج های خلی خوبی گرفته است بشتر این حس بهم دست می داد که مرا نا امید سازد
خوب کم کم ادامه دادم و تازه دانستم که من باید کامنت نوشتن را شروع کنم و این را شروع کرده و با لذت و شادی ادامه دادم و حالا خلی خوشحالم
چون تازه داشتم درک می کردم که من باید یکسری کار های را بشتر انجام دهم
آن زمان ها ساعت کاری من زیاد تر بود
چون کار من تو آشپز خونه است و صبح ها باید ساعت چهار من شروع بکار می کردم
و اول صبح برایم کمی سخت بود بلند شدن از خواب و رفتن به سر کار
و با خودم می گفتم که من الان از دوره ها استفاده می کنم و باید کارم راحت تر باشد
و بشتر موقع به یکسری موانع های بر می خوردم این نگرش برایم خلق می شد که چرا من در چنین وضعیت باشم
من که دارم روی خودم و تغیر باورهایم کارمی کنم باید شرایط من از هر جهت تغیر کند
ولی بازهم نا امید نشدم و این مسیر را آمدم
و حالا تازه می فهمم که این روند جز مسیر است
تا وقتی به چنین موضوعاتی مواجه نشوی اصلا خواسته هایت را نمی شناسی
و اینکه چی چیزی را می خواهی در زندگیت داشته باشی و برای چی می خواهی به آن برسی را تازه می توانی درک کنی
حالا من تازه کم کم دارم خودم را می شناسم
خواسته هایم را می شناسم
نقطه ضعفم را می شناسم
نقطه قوت ام را می شناسم
تازه می دانم که من کجای کار قرار دارم
و جالب اینکه تازه درک می کنم که این حرف های استاد و تجربیات و مثال های شأن از برای چیست و چی تاثیر های. را می تواند داشته باشد
حالا به لطف خداوند و آموزه های استاد عجول بودنم خلی کم شده است
حالا بشتر تمرکز می کنم که از زمان حالم لذت ببرم و حال کنم
دیروز بعد از مدت های زیادی بود که بیرون رفتم
در یکی بهترین نقاط بالا شهر تهران هستم
و قتی داشتم قدم می زدم فقط ماشین های لوکس، خونه های مجلل و زیبا و فروشگاه های پر از مشتری و انسانهای خوشتیپ و خوشکل و اب و هوای بسیار زیبایی نزدیک غروب را تماشا کردم
من ماشین بینز را خلی دوست دارم و دیروز این مدت یکی دو ساعت که من داشتم قدم می زدم ولذت می بردم تقریبا ده تا دونه ماشین بینز خوشکل را دیدم وخلی خوشحال شدم و سپاسگذاری می کردم
و آنقدر در ذهنم گفتم خدایا شکرت که برایم فوق العاده شده بود و احساس بسیار قشنگ و لذت بخش داشتم و انگار که داشتم پرواز می کردم از بس که احساسم خوب بود
این عادت سپاسگذاری برایم خلی جذاب و رویایی است
چون وقتی این عادت را داشته باشی اصلا وقت نمی کنی که کارهای دیگری انجام دهی
چون از بس که ثروت نعمت برکت و فراوانی زیاد است
استاد خوب و عزیزم بسیار از شما ممنون هستم
خدایا تنها تو را می پرستیم و تنها از تو یاری می جویم
خدایا صدهزار بارشکرت
به نام الله یکتا
سجده میکنم به درگاه خدایی که فرمانروای جهان است و ازش درخواست میکنم کمکم کنه تا بهتر بشناسمش و درکش کنم،به اندازه ای که قدرتش رو باور کنم پا میذارم روی ترسهام
چقدر این فایل آب روی آتش بود برای من،اینکه اگر در مسیر زندگی یه جاهایی به ظاهر اوضاع سخت شد نگران نباشم و نا امید نشم و این باور رو داشته باشم که من باید اینجا ایمانم رو نشون بدم،چقدر این نوع نگاه میتونه به آدم قدرت بده،قدرتی که تکیه اش به الله است که آقا من مسیرم درسته نگران نباشم و اینجا باید من نشون بدم چقدر خداوندم رو باور دارم
الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ وَیُقِیمُونَ الصَّلَاهَ وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ یُنْفِقُونَ
چقدر چیزی که نمیبینم رو باور دارم و نتیجه میشه آرامش،اطمینان قلبی،یقین و ثروت و سلامتی و سعادتمندی در دنیا و آخرت و میشه برات لاتخف و لاتحزن
چقدر خوشحالم که این نکته رو درک کردم که اگر اوضاع یه ظاهر سخته نگران نباشم و فقط ادامه بدم و زاویه نگاهم رو به مساله عوض کنم،این فایل رو من قبلا چندین بار دیده بودم اما الان درکش کردم،الان که در مدارش هستم فهمیدمش با قلبم،چقدر درسته که ما استمرار داشته باشیم و صبر کنیم و امیدوار باشیم به خداوندی که خلف وعده نمیکنه و بنده اش رو رها نمیکنه
ممنونم استاد عزیزم و سپاسگذار خدایی هستم که منو از هیچ خلق کرد و هدایتم کرد و سپس به سوی او باز میگردم…
خدایا شکرت
با سلام خدمت استاد عزیزم جناب عباس منش و سرکار خانم شایسته مهربان
استاد منم به تو مسیرم به خیلی تضادها خوردم ولی واقعا از ته دل میگم همیشه به خدا ایمان قلبی و درونی داشتم و دارم مخصوصا ک الان با این فایل های شما و کار کردن روی دوره 12 قدم ایمانم خیلی بیشتر شده ولی هنوز هم بعضی وقت ها نا امید میشم ولی باز سریع به چیزهایی ک تو زندگیم دارم فکر میکنم باز میتونم اون افکار منفی رو از ذهنم بیرون کنم و حتی موضوع ستاره قطبی ک قبل خواب و صبح بلافاصله بعد از بیدار شدن انجام میدم خیلی حس و حالمو خوب میکنه هر چند ک به تضادهایی برمیخورم ولی باز میگم این مسیر درست منه بلاخره از دل تضادها میتونی نکات مثبت و دربیاری و اون انرژی خوبو بگیری
خداوندا رو سپاسگزارم ک تو مسیری قدم برداشتم ک با هدایت خودش بهترین ها برام اتفاق میفته فقط باید مسیر تکامل و طی کنم
خداوندا سپاسگزارتم ک در بهترین زمان و مکان هستم شکرت میکنم
ممنون از استاد عباس منش و سرکار خانم شایسته عزیز بابت این دوره خوب و آرزوی موفقیت و سربلندی برای تک تک دوستان خانواده بزرگ و صمیمی عباس منش