مصاحبه با استاد | فرهنگ ناب «لا اِکْراهَ فِی الدّین» - صفحه 9 (به ترتیب امتیاز)


توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

696 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    مریم درویشی گفته:
    مدت عضویت: 2856 روز

    به نام خدا

    سلام به استاد عزیز و خانم شایسته عزیز و بچهای پروژه مهاجرت به مدار بالاتر

    و سلام به خودم که دارم این کامنت را مینویسم

    گام 6- فرهنگ ناب لااِکراه فی الدین

    در دین هیچ اکراهى نیست.به تحقیق هدایت، از گمراهى روشن شده است، بنابراین هر کس به طاغوت کفر ورزد و به خدا ایمان بیاورد، پس بى گمان به استوارترین دستاویز که هیچ گسستنى براى آن نیست چنگ زده است و خدا شنواى داناست.

    چقدر جالب بود وقتی گفتم لا اکراه فی الدین بقیهشو ناخوداگاه خوندم نمیدونم کجا حفظش کردم کی حفظش کردم ولی مثل بلبل به زبون اوردم

    خدایا کمکم کن انچه که باید به زبان بیارم نه اون چیزی که خودم میخوام و فکر میکنم درسته

    امروز وقتی به خودم فکر کردم و سری به ذهنم زدم دیدم نه حرفهای والدینم قبول دارم

    نه حرفهای عباسمنش

    حداقل این دو مورد توی روز توی گوشم یا والدینم دارن افکارشون فریاد میزنن توی خونه

    یا عباسمنش سر میزمه و داره باهام حرف میزنه

    و این وسط یه منی هست که فکر میکنه خودش درست میگه و میخواد به همه ثابت کنه شما اشتباه میگید چرت و پرت میگید من درست میگم، من بلدم، من میدونم

    و این من از راه روش خودش پایین نمیاد تا متوجه بشه چه عواقبی داره این راه رفتن

    چه عواقبی داره اصرار ورزیدن بر منی که میخواد به همه بگه من بلدم اما تجربه زندگیش ناکام موندنش نشون میده

    برگشتم به قبل وقتی توی 17 سالگی توی دل یه خانواده مذهبی که پر از شرک بود و هنوزم هست دنبال راهی گشتم برای نجات خودم

    خانواده ای که به عالم ادم قدرت داده بود

    از افراد نظامی گرفته توی مملکت تا افرادی که سواد دانشگاهی دارند تا افرادی که دو رقم بیشتر توی حسابشون هست

    خانواده ای که جور دیگر فکر کردن یه کار وحشتناک بود به نظر نمیرسید واقعا بود

    استاد الان دارم فکر میکنم اگر همین یک مورد را عمل کنم و آزاده باشم برای من بس است

    همین را تیتر زندگی ام قرار دهم برای من ارتباط میشود

    حال خوب میشود

    پول میشود

    زندگی و سفر به مکان های دیگر میشود

    وسط یه خانواده ی مذهبی که همه میخواستن همرو کنترل کنن من تصمیم جدید گرفتم که ازاده باشم، ازاده بودن از دنبال کردن علاقم شروع کردم

    به من میگفتن هر کی دانشگاه و تحصیل را رها کند یعنی میخواد کمونیست بشه از راه خدا دور بشه از راه انقلاب فلان بهمان دور بشه

    استاد شاید باورت نشه وقتی گفتم من کنکور نمیدم بابام گفت داعشی شدی از دین خارج شدی

    باورم نمیشه این چه حرفهایی بود که شنیدم چه حرفهایی بود که باور کرده بودم

    امروز نگاه میکنم میبینم وحید شمسایی سرمربی تیم ملی فوتسال ،بهترین مهاجم جهان، بازیکنی که چندین سال پشت سرهم بهترین و اقای فوتسال اسیا شده هم دیپلم داره

    سید امیر میر جلیلی دربازه فوتبال ساحلی ام

    مدرک دانشگاهش غیر حضوری توی شهر کوچیک گرفت اصلا وقتی برای دانشگاه نذاشت تازه هم سن خودمم هست

    اینا از راه اسلام دور شده بودند؟؟

    یا داعشی شده بودن؟؟

    نه چقدر مزخرفات باور کرده بودم

    باید بیاد بیارم دلیل اصلی موفقیت ادمها رو مخصوصا فوتسالیست ها رو

    باید بیارم بیارم نتیجه فقط بازی کردن توی فلان تیم یا بهترین بازیکن فلان مسابقه و مسابقات نیست

    باید بیارم که موفقیت توی علاقه یکی از نتایج ازاده بودنم است

    چرا فکر میکنم نتیجه فقط اینکه بشم بازیکن تیم ملی یا توی فلان تیم بخوام بازی کنم و بدرخشم

    امروز اینو دیدم که اینقدر این موضوع توی وجودم ریشه ای هست که وقتی مسیر رو رها کنم و کار نکنم روی خودم دوباره همه چیز برمیگرده همه اون باورهایی که توی بچگی نوجوانیی و اول جوانی داشتم

    درسته توی 17 سالگی این جسارت به خرج دادم و مسیر ازاده بودن دنبال کردم ولی این دلیل نمیشه که هوا برم داره فکر کنم من خیلی اماده هستم نهه

    وقتی کار میکنم روی ذهنم و تلاش میکنم که خوراک متفاوت بدم اماده پذیرش هستم شجاعت را در وجودم میتونم پیدا ببینم

    امروز متزلزل بودن خودم دیدم

    امروز فهمیدم که برای جور دیگر فکر کردن چه قدرتی به بیرون دادم

    چقدر فراره استاد عزیز ،دلم میخواد بدونم شما چطور توی این مسیر محکم ادامه دادین و پای اصولتون موندین

    دلم میخواد بدونم چطور اینقدر ادامه دادین که متزلزل نشدین

    واقعا این کارهرکسی نیست

    ازاده بودن کار هر کسی نیست

    من توی این ازمون نتونستم قبول بشم

    من اینقدر ذهنم بمباران شده بود توی نوجوانی و شرایطی که داشتم که امروز به این فکر میکنم لعنتی مریم اگر از این مسیر فاصله بگیری

    اگر خودتو بسازی و زندگیتو تغییر بدی ولی بخوای باز ول کنی بدون که باز این باورها برمیگردن باز میان و کل زندگیتو فرا میگیره.

    با ایمان

    مریم درویشی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  2. -
    ناهید رحیمی تبار گفته:
    مدت عضویت: 1152 روز

    سلام و درود فراوان به استاد عزیزم و مریم جان عزیز و تمامی دوستان گرامی .

    استاد عزیز تو این فایل در مورد الهامات و اجبار نبودن دین و مسئول نبودنمون در برابر دیگران صحبت کردن.گ به خصوص فرزندانمون .

    الهامات رو وقتی دریافت می‌کنیم و زمانی به ندای درونیمون توجه می‌کنیم که آروم باشیم و آگاهانه در لحظه از خداوند درخواست کمک داشته باشیم اینجور وقتا وقتی صدایی می‌شنویم یا یه چیزی رو حس می‌کنیم بهش توجه می‌کنیم ولی وقتایی که به هر دلیلی تو احساس بد هستیم و در حالتهایی مثل غم و ناراحتی و اضطراب و ناامیدی به سر می‌بریم هر چقدرم این صدا به گوشمون برسه نسبت بهش بی‌توجه هستیم.

    وقتایی که حالمون خوبه و اعتماد و ایمانمون به جهان بیشتره یشتر به این الهامات بیشتر توجه می‌کنیم و کمتر مقاومت می‌کنیم .این صداها همیشه هستن منتها بستگی به میزان ایمان من میشه بهش توجه کرد یا بی‌توجه ازش گذشت.

    وقتی که ‌میخوام ازش بی‌توجه بگذرم به نظرم اون‌ها رو یه جور نجوا و صدایی از سمت شیطان می‌بینم ، با وجود اینکه حس می‌کنم داره درست میگه اما اعتنایی بهش نمی‌کنم و مشغول کار خودم میشم . یه ذره که زمان بهش می‌خوره می‌فهمم که چ اشتباهی کردم. به خودم میگم به خدا تو ذهنم اومد که فلان کارو انجام بدم اما گفتم ولش کن دقیقاً خودمون متوجه میشیم که اشتباه کردیم.

    در طول روز بارها و بارها می‌شود به این الهامات توجه کرد و با اطمینان خاطر بیشتری میشود به امورات زندگی رسید اما امان از این نجواها که بهمون حمله ور میشن و شک و تردید تو دلمون را میندازن .

    برای اینکه بتونیم درست پیش بریم باید تمرین کنیم و آگاهانه وقت برای دریافت الهامات بزاریم می‌تونیم هر بار با توجه کردن بهش ، تجربه کنیم که به چ میزان می‌تونه درست باشه یا نباشه که اکثر مواقع جنس احساس ما بیانگر درستی یا نادرستی عملکردمون میشه.

    در قرآن اومده هیچ اجباری در دین نیست در حالی که دقیقاً ما برعکسشو باور داشتیم که اتفاقاً خیلی بر قبول و پذیرش دین اجباری هست. فک میکردیم ما وظیفه داریم چ دلمون بخواد چ دلمون نخواد باید از دینمون تبعیت کنیم. به خاطر همین اکثرن مسیرمونو گم کردیم. چون استدلالمون بر این بود که ما مهم نیستیم. احساسات و عواطف ما مهم نیستن . عقل و منطق ما هم دخلی تو این موضوع نداره . گفته شده و ما باید بی چون و چرا بپذیریمش. و اینکه من گارد داشته باشم یا در مورد موضوعاتی مقاومت داشته باشم اصلاً مهم نیست اینکه من در انجام خیلی از کارهای دینیمون احساس خوبی نداشته باشم باز مهم نیست.

    اتفاقاً می‌گفتن کسانی که به اجبار و برخلاف میلشون کاری انجام بدن اجر و ثواب بیشتری می‌برن. به قول خودشون چون این دست افراد با شیطون مبارزه کردن و این مسیرو انتخاب کردن بیشتر مورد رضایت خداوند هستن.

    دقیقاً پذیرش دینمون به این معنا بود که فقط گوش بدیم و سکوت کنیم و بعد اطاعت کنیم .

    به علت عدم آگاهی و عدم شناختمون به قوانین و خدای بزرگمون یه جور بازیچه دست این و اون بودیم و دیگران به هر حالتی که می‌خواستن ما رو می‌چرخوندن .

    خیلیامون شاکی بودیم از این جریان و خیلیامون خوشحال و سرمست می‌پذیرفتیم و خیلیامون مثل من ، حالت خنثی داشتیم مثل کسی که دنبال یه چیزیه اما خیلی سردرگمه نمی‌دونه چ کاری درسته و چ کاری غلط.

    اینکه احساسات ما واقعیت رو نشون میدن خیلی بهم کمک کرد دست از انجام کارهایی که به خاطر ترس و نگرانی انجامشون می‌دادم بردارم . به خودم قول بدم که هر کاری رو که می‌تونم با عشق انجام بدم و با انجام دادنش حالم خوب میشه همون کار می‌تونه کار درستی باشه . بنابراین به احساساتم بیشتر توجه کردم و سعی کردم برای انجام هر کاری کمی با عقل خودم بسنجمش . و انقدر تاکید روی این موضوع نداشته باشم که خیلیا فلان کارو انجام میدن پس یعنی انجام تعداد زیادی از آدمها دلیل و صحت درستی اون کارو نشون بده. خیلی جاها می‌تونه نباشه یه جاهایی هم می‌تونه باشه اما اکثراً جایی که اکثریت یه چیزی رو می‌پذیرن و به یه چیزی گرایش میارن به نظر نمیاد مسیرشون درست باشه. تجربه اینو نشون داده . دلم نمی‌خواست اینم به عنوان یه جمله کلیشه‌ای بگم دوست داشتم خودم تجربش کرده باشم و بعد در موردش حرفی زده باشم . می‌بینم تو اجتماع کارهایی که اکثراً در موردش فکر می‌کنن و باورش دارن چقدر می‌تونه ما رو از مسیر دور کنه بنابراین سعی می‌کنم از این دست آدمها دوری کنم و دنبال کند و کاوه مسیر درست خودم باشم. یادم میاد اوایلی که با استادعزیز آشنا شده بودم بی‌نهایت نسبت بهش تعصب داشتم به خاطر آگاهی‌های جدید و نابی که ازش دریافت می‌کردم و ایشونو به عنوان راهنما و الگوی خودم انتخاب کرده بودم اصلاً دوست نداشتم کسی در موردش انتقادی کنه بنابراین اگه از کسی ، چیزی می‌شنیدم به شدت ناراحت می‌شدم و جبهه می‌گرفتم و سینه سپر می‌کردم ،می‌گفتم در مورد استادم اینجور حرف نزنید.

    کم کم از خود استاد یاد گرفتم که اجازه بدم دیگران هرچی که میخوان بگن ، بگن .چون من دیگه کسی نیستم که به قضاوت کسی اهمیت بدم. اصلاً برام مهم نباشه که دیگران راجع به من یا مسیری که انتخاب کردم چ صحبتی می‌کنن.‌ اگه اجازه بدم ، گذر زمان درستی یا نادرستیه مسیر هر کسیو نشون میده.

    به قول استاد عزیز این نتایج هستن که جای ما صحبت می‌کنن. قرار نیست خودمونو درگیر حرفهای پوچ و توخالی دیگران کنیم که بیخود و بی جهت احساسمون بد بشه و در فرکانس بد قرار بگیریم.

    از وقتی که این تعصبات رو کنار گذاشتم حتی در مورد حرف‌هایی که راجع به خودم زده می‌شد تمرکزم بیشتر سمت تغییرات خودم رفت . سمت اینکه دنبال انجام مسئولیتهای خودم باشم .

    وقتی با استاد عزیز باشی و دوره‌هاشونو درست کار کنی ناخودآگاه نگاهت از سمت دیگران برداشته میشه و بیشتر سمت مسئولیتهای خودت میره.

    حتی نگرانی و دغدغه‌هایی که نسبت به فرزندانت داری از بین میره . متوجه میشی که زور زدن و تقلا زدن برای تغییر کسی و برای اینکه مسئولیت کسی رو به عهده بگیری فایده‌ای نداره.

    تو فقط می‌تونی الگوی خوبی برای فرزندانت باشی . اون‌ها با نگاه کردن به الگوی مناسبی مثل تو یاد میگیرن که نسبت به مسئولیت‌هایی خودشون متعهد باشن و بی‌تفاوت نگذرن و به جای اینکه منتظر باشن شما جای اونها مسئولیتی رو بپذیرید خودشون مسئولیت تمام کارهاشونو می‌پذیرن.

    استاد عزیز عرض کردن ما مسئول کسی نیستیم حتی فرزندانمون . خواستم بگم که گاهی اوقات این حس مسئولیت پذیریمون به خاطر ترس درست انجام ندادن وظیفه ی خودمون نیست، بلکه نگرانیمون به خاطر اینه که می‌ترسیم اونها مسیر درستی انتخاب نکنن و بیشتر زمین بخورن . از اونجایی که فکر می‌کنیم مسیر خودمون درسته می‌خوایم تحمیل کنیم که بچه‌هامونم شکل خودمون باشن .

    هر چقدر بالغ‌تر و عاقل‌تر میشیم بیشتر متوجه میشیم که همین اجازه دادنها برای زمین خوردنشون بیشتر باعث رشد و ترقی اونها میشه .نباید در هر کاری دخالت کنیم و امر و نهی کنیم .

    حق انتخاب خودشون بدیم حتی اگر به غلط .

    این به این معنا نیستش که بچه‌هامونو رها کردیم اتفاقاً حواسمون بهشون هست و سعی می‌کنیم از دور مدیریت و حمایت کنیم ازشون .

    هر چقدر آزادی بیشتری بهشون بدیم و بیشتر یاد بدیم که خودشون مسئول کارهای شخصی خودشون هستن بیشتر رشد می‌کنن.

    هرجا نگران بودیم و هرجا ترسیدیم بهتره از خداوند درخواست کمک کنیم برای هدایت خودمون و بچه‌هامون .

    اعتماد کردن به قوانین جهان و درست عمل کردن به قوانین جهان صددرصد ما رو با نتایج خوبی مواجه می‌کنه.

    بهتره صبور باشیم و خارج از سهم و نقش خودمون کاری نکنیم هر جایی که خواستیم بیشتر از حد و مرز خودمون کاری برای کسی انجام بدیم به خودمون ایست بدیم و بگیم ما کاره‌ای نیستیم بهتره رهاش کنیم و به خدا بسپاریمش.

    برای اثبات عملکرد درستمون باید به احساسمون رجوع کنیم اگر احساس خوبی داریم در آرامش به سر می‌بریم یعنی در مسیر درستی هستیم انشالله که همگی بتونیم با ایمان و توکل به خداوند بیشتر تمرکز روی خودمون بزاریم تا الگوی مناسبی برای دیگران باشیم.

    ممنون از سپاس از استاد عزیزم که همیشه به خاطر آگاهی‌های نابی که در اختیار ما قرار میدن ما رو یه قدم برای رشد و پیشرفت بیشتر جلو می‌برن.

    استاد جونم عاشقتم .

    مرسی که هستی .

    الهی که باشی همیشه.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  3. -
    سعید گفته:
    مدت عضویت: 630 روز

    به نام خداوند پاک و منزه

    سلام به همه دوستان عزیزم

    مرور:

    راه های ارتباط با راهنمای درون چیست و مهم ترین باور برای فعال کردن این راهنمای درونی چیست؟

    امروز که خواستم برم نان بگیرم برای مادرم . طبق عادت قبلی که میدونستم کجا نان سنگک داره . راه افتادم که قبلش یه صدایی گفت نرو بستس و جدی نگرفتم و رفتم و بسته بود بعد گفتم خودت بگو من نمیدونم کجا برم و راه افتادم و همینجور که میرفتم نانوایی شلوغ رو دیدم و رفتم به یه نانوایی سنگک تو یه کوچه رسیدم که هیچ کس نبود و به راحتی نان گرفتم . بعد همون لحظه به خودم گفتم اینقدر این ذهن بلدم بلدم داره که خودش میبره و میدوزه و داره دست هدایت و آسانی رو میبنده .و باید یاد بگیرم که مسیر راحت تری هم هست چرا روی این موج سوار نباشم.

    آیا لازمه ماندن در احساس خوب، مدیریت کردن همیشگی گفتگوهای ذهنی است؟ اگر بله آیا این امر اصولاً امکان پذیر است و چگونه؟

    وقتی سعی میکنی که روی خودت کار کنی و کمترین نشتی رو داشته باشی بازم ذهن از یه سوراخ های کوچک میاد فکرت رو درگیر میکنه و این گربه رو اگر دم حجله نکشی مثل حفره ای هست که بزرگتر میشه و هی بیشتر فکر را درگیر میکنه و از مسیر دورت میکنه. پس لازمه که همیشه کنترل بشه.

    وقتی با اینکه روی باورهای خود درباره ثروت کار می کنیم اما هنوز به موفقیت مالی نرسیده ایم، از کجا بدانیم که هنوز ایراد کار، از باورهای محدود کننده ما درباره ثروت است تا نا امید نشویم و مسیر را تا رسیدن به نتیجه ادامه دهیم؟

    اوایل تصور داشتم که ثروت فقط پولی هست که بدست میاری اما الان میفهممم که ثروت میتونه کم شدن هزینه هات. کوتاه تر شدن مسیرت. راحت شدن کارها . سلامتی . همین اگاهی های سایت و خیلی چیزهایی باشه که بدست میاریم یا حداقل در بحث مالی اتفاقی میوفته که کم تر هزینه میکنیم.

    مثال با قانون سلامتی خب خیلی از هزینه ها خورد و خوراک و وقت کم میشه این ثروته . یا هدیه ای که میگیری و نیاز داشتی خب اینم ثروته . یا زمان ی که کمتر صرف کارهای کم ارزش میشه ثروته . یا راههایی که از روی آگاهی نمیری همینا ثروته پس باید به این نشانه ها دقت کرد.

    چگونه هم در مسیر خوشبختی خودم حرکت کنم و هم مراقب باشم که این مسیر مانع خوشبختی خانواده ام نشود؟

    یکی از باورهایی که به من خیلی ضربه زده و درس نمیگرفتم همین اشیل دلسوزی هست. قرن هاست که این حس دلسوزی و کمک کردن و دست کسی رو گرفتن تبلیغ شده و داخل گوشت و پوست رفته و حتا الان که روی باورها کار میکنیم ثروت را برای کمک به دیگران میخواهیم و انگار باید به کسی کمک کنی که لایق شوی .

    من اینو باید بدانم که هرکسی توی این دنیا تنهاست و روند رشد خودش رو داره و برای همین بدنیا امده که رشد کنه و پدر مادر دریچه انسان برای ورود به این دنیا هستن و بعد ازاد بگذاریم و این مسیر هرکس منحصر به فرده اما وقتی قاطی دلسوزی میشویم مثل اینه که پیله ی پروانه ای را بشکافیم که پروانه راحت بیرون بیاد و این به پروانه اسیب خواهد. هر کس خودش انتخاب میکنه و چه بسا به مسیرهایی میره که باعث میشه با گوشت و پوست و استخوان درک کنه که تغییر کنه .

    شاد و سلامت باشید

    ●◉◎◈◎◉●

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  4. -
    رامش فردوسی گفته:
    مدت عضویت: 692 روز

    بسم الله الرحن الرحیم

    بنام رب جهانیان

    خدا را بی نهایت سپاسگذارم در هر لحظه برای تمام اتفاقات خوب زندگیم

    سلام و درود خدمت شما استاد گرامی امید در هر کجایی دنیا باشید خوش وآرام باشید !

    پروژه مهاجرت در مدار بالاتر

    بحث روی فرهنگ ناب «لا اِکْراهَ فِی الدّین»

    این آیه همه چیز را حل کرده خدا را شکررررر بی نهایت در هر لحظه از بسیار خورد بود که با کسی کاری نداشتم و نمیخواستم کسی را تغییر بتم و اگر جای کوشش کردیم ضربه های خود را هم خوردیم !

    یکی از موارد همین که هیچ وقت ما توانایی این را نداریم که زندگی کسی دیگری را تغییر بتیم خوب است که سر خود را بگذاریم روی کار خود و هر انچقدر که نخایم کسی را هدایت کنیم زود میتانیم به مسیر های عالی خود ما هدایت شویم

    درحفظ الله باشید !

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  5. -
    رحیم خان گفته:
    مدت عضویت: 3472 روز

    سلام استاد سلام وهزاران سلام چقدر این قسمت زیبای زیبا بود

    چقدر زیباست که کسانی ؟بفهمند که ماتوانایی تغییر دیگران را نداریم ؟؟؟!!!مگراینکه خودشان بخواهند

    چقدر مهم است که ما این موضوع رادرک کنیم. میدانید چقدرسرمایه این کشور به خاطر اینکه ؛ دیگران راتغییر بدهیم ازبین میرود. ایهاالناس خود خدا با آن همه قدرتش میگوید. من خدا ؛ من سلطان این جهان توانایی تغییر دیگران را ندارم. مگر خودشان بخواهند

    چقدراین روزها برخلاف این سخن خدا دراین کشور سرمایه این کشور وخلاف این آیه عمل میشود (سوره رعد آیه 11)

    استاد سخت است قبول این حرفها برای عده ای. آنها نمیتوانند حتی درک کنند که تغییر یک کار درونی وشخصی است..

    دقیقا آن کسی که اشاره کردید از آدمها ورجال سیاسی این کشور بودند اما بچه های این آدم هرکدام طرز تفکری مخالف و180 درجه اختلاف باپدر داشتند

    استاد از این حرفت فهمیدم که خیلی مطالعه کرده اید دمت گرم گرم

    ای قربونت لر نترس

    قربون آموزههات

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  6. -
    Rouzbeh somayeh گفته:
    مدت عضویت: 1248 روز

    به نام خدای بی همتا

    سلام خدمت استاد ارزشمندم و همراهان عزیز

    در مورد تجربه ام و شنیدن این فایل میتونم بگم

    (بقول استاد هر زمان به فایلی برای چندمین بار گوش میدین چیزهایی رو می‌شنویم که قبلا درک دیگه ای ازش داشتین)

    سال ها پیش وقتی خواستم جور دیگه ایی زندگی کنم که جهان انقد تنگ و کوچیک نباشه، زمانی که دیگه هیچ چیزی خوشحالم نمی‌کرد و ….

    تومسیری افتادم که یه جورایی مجبور شدم از حاشیه امنیتم خارج بشم از رفاهی که خانواده سه نفری مون داشت. و خیلی سخت بود با وجود حرفها ‌ای اطرافیان، حال خوبت رو نگهداری و ادامه بدی.

    یکسال و نیم بعد تومسیر مثبت نگری و استاد ارزشمندم آشنایی با جهان بینهایت عادل حاصل شد و از زمانی که قانون فهمیدم باعث شد دیگه نه تنها احساس دوگانه ( آیا موفقم یا …) نداشته باشم بلکه پرقدرت تر ادامه بدم.

    استاد خیلی واضح تو این فایل گفتن وقتی جلو میری و نگاه به اینکه فرزندم یا همسرم مسئول زندگی خودشونن و خدای خودشون رو دارن….

    این باور در من هم ساخته شد و زندگی رو با توکل به خدا به شرایطی تبدیل کردیم که خودم هم بعضی موقع ها میگم چطور شد که انقد خوب پیش رفتیم و این انقلابی که در درونم ایجاد شد که به صلح درونی برسم و جهان قدرقدرت نباشه،

    کمکم کرد جهان پراز عدالت خداوند رو زیباترببینم و خودم رو خالق زندگی ام .

    از اینجا زندگی معنایی دیگه گرفت و در من روح زندگی دمیده شد.

    زمانی که با نیت خیر و مثبت جلو میریم تمام جهان کمک میکنه روزهای بهتری رو تجربه کنیم ( پس تا جهان برات برنامه نریخته، برنامه خودت رو بریز)

    خدا همیشه حمایت میکنه زمانی که تنها حامی من اونه و من شاکر اوهستم تا بی نهایت

    در پناه الله یکتا وهاب باشیم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  7. -
    فاطمه تقی زاده گفته:
    مدت عضویت: 2319 روز

    به نام خداوند بخشنده مهربانم

    سلام به استاد عزیزم ومریم جانم

    سلام باتمام دوستان نازنینم

    طبق تعهدی که به خودم داده بودم امروزمو با نشاته امروزم شروع می کنم.

    خب بعداز گوش دادن به این فایل متوجه شدم کاری که امروز باید انجام بده اعراض کردن هستش.هرچیز ناخوشایندی دیدم حالا محل کارم و خونه،از اون اتفاق ناخوشایند اعراض کنم دوری کنم وتمام توجهم بزارم رو قسمت‌های مثبت امروزم

    خداجونم سپاسگزارم که هرلحظه داری هدایتم میکنی

    به امید یه روز پراز تجربه های جدید وپراز اتفاّقات مثبت وجدید داشته باشم.یاحق

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  8. -
    اندیشه افشین گفته:
    مدت عضویت: 2948 روز

    سلام به استاد عزیزم ، این فایل را دوبار گوش کردم و واقعا برام عجیب بود چرا که سوالی که مطرح کردید و بهش پاسخ دادید دققققیقا سؤال یا بهتر بگم معضل بزرگ ذهن من بود که نمیدونم چرا خودم نپرسیدمش ، من نمیدونم سوال این فایل را کدام دوست عزیز پرسیده بود ولی همین جا ازش تشکر میکنم چون با این سوال و جواب عالی استاد یک سد بزرگ و یک مانع بلند را از سر راه پیشرفت من برداشت

    حالا اصل سوال یک طرف و اون قسمتی که استاد راجع به عوض کردن مدرسه میکائیل توضیح دادند یک طرف که عینا مشکل شخصی من بود چون امسال بعلت اثاث کشی صلاح دیدم که مدرسه بچه هام را عوض کنم و اتفاقا مدرسه جدید، نوساز و دارای امکانات بیشتری نسبت به مدرسه قبلی هست ولی من همچنان دچار این کشمکش درونی بودم که چرا بچه ها را از دوستانشون جدا کردم و با اینکه این کار را با رضایت خود بچه ها انجام دادم همچنان دچار عذاب وجدان بودم و خدا میداند که این فایل چقدر منو آروم و مطمئن کرد ، استاد عزیزم خداوند به نجواهای دل من و تلاطم درونی من ، توسط تو و کلام تو پاسخ میده

    من از لحاظ اینکه در انجام هر حرکتی ، راحتی و رفاه بچه هام را در نظر میگیرم و بعد اون حرکت را انجام میدم یا شاید هم انجامش ندم دچار ضعف بزرگی بودم و حالا دیگه این ضعف برطرف شد و راحت و سبک شدم ، چراکه قدم هام را مطمئن تر برخواهم داشت و دیگه خودم را مسوول احساسات و عواطف دیگران و خوب بودن یا بد بودن حالشون نمی بینم ، استاد خوشحالم که عنوان «رایگان»را از روی فایلهای ارزشمند خودتون برداشتید چرا که جواب این سوال را حتی در دوره عزت نفس هم به این صراحت و کیفیت ندادید و نکته بسیار ظریفی را مطرح کردید که گره کوری از خود من باز کرد و من فکر میکنم کسی که در هر حرکتی ، رفاه و آسایش بقیه را در نظر میگیره و بخاطر دیگران تصمیماتش را عملی نمیکنه و خودش را مسوول خوشبختی و شادی بقیه میدونه از عزت نفس پایینی برخورداره ، استاد اگر مطالب بیشتری در این خصوص بهتون الهام شد حتما فایل تکمیلی بگذارید ، استاد بینهایت از توضیحات مفید شما در این فایل سپاسگزارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
    • -
      سارا شکری امیدوار گفته:
      مدت عضویت: 857 روز

      سلام دوست عزیز

      کاملا با حرف های شما موافقم

      منم مادرم و دو تا دختر دارم

      بزرگترین چالشم اینه که رانندگی کنم مثل خیلی از خانومای دیگه اما به دلیل ترس های خودم که نکنه تصادف کنم نکنه راه رو بند بیارم نکنه بهم بخندن و هزار دلیل الکی دیگه هنوز نتونستم وارد این ترسم بشم و رانندگی رو یاد بگیرم از خداوندم می‌خوام بهم قدرت و جسارت رویارویی با این چالش زندگی ام رو بده و منم از رانندگی لذت ببرم مثل خیلی از خانومای دیگه که رانندگی اصلا براشون عادی شده

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  9. -
    صدیقه شریعتی گفته:
    مدت عضویت: 1972 روز

    بنام یکتای بی همتا

    سلام به استاد مهربانم و مریم جانم و دوستان خوبم

    استاد این فایل هم مثل همه فایلهای دیگه رنگ و بوی توحید داره.

    من قدرت تغییر زندگی هیچکس رو ندارن نه در جهت مثبت و نه در جهت منفی.

    خدا به همه قدرت خلق زندگیشونو داده پس حتی اگر من شرایط بدی داشته باشم بچه های من خودشون هستن که میتونن از اون شرایط به خیلی چیزها برسند یا خیلی درجا بزنن.

    پس من فقط و فقط مسئول خودم هستم .

    میدونی استاد من قبلا یه آدمی بودم که خیلی علاقه داشتم به بحث کردن در خیلی ازموارد.

    ولی امشب شوهرم داشت از سیاست و دولت و اینا حرف میزد .من یکی دوبار بهش گفتم راجع به چیزی که اطلاع کامل نداری حرفی نزن فقط براساس شنیده های دیگران ولی اون قبول نمیکرد و من همونجا ساکت شدم دیگه هیچی نگفتم .

    و الان میفهمم که چقدر تغییر کردم اگه همون آدم قبلی بودم شاید یک ساعت بحث بیهوده میکردم آخرشم هیچی.

    ولی الان خیلی خوب فهمیدم که اون هرجوری که دوست داره میتونه فکر کنه ،منم هرجوری که دوست دارم.

    اون همونجوری نتیجه میگیره .منم بنابر باورهای خودم.

    حالا کاری به شوهرم و دیدگاهش ندارم من از خودم و آرامش لذت بردم.😍😍❤❤

    خدارو شکر میکنم که هم مسیر شما شدم و الان آرامش دارم.

    پس کار من اینه که خدا رو باور کنم ،خودم رو باور کنم و قدرت خلق کنندگی خودم رو باور کنم .و بدونم که همه خدایی دارن به چه بزرگی فقط کافیه باورش کنیم

    پس نگران هیچکس نمیشم .

    چون من فقط قدرت خلق و تغییرزندگی خودم رو دارم و هیچ قدرتی روی زندگی دیگران ندارم.

    خدایا شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  10. -
    رویا مهاجرسلطانی گفته:
    مدت عضویت: 2204 روز

    قسمت یازدهم

    مصاحبه با استاد عباسمنش

    بنام خدای مهربانم که امروز هم یک فرصت طلایی دیگری رو به

    من داد تا برای دنبال کردن و بروزرسانی در این قسمت از مصاحبه با استاد باورهای توحیدی که در این مبحث یاد گرفتم اینجا کامنت بذارم..

    و برای آگاهی های روز افزونم از استاد عزیزم بی نهایت ممنون و سپاسگذارم..

    این قسمت بیشتر در مورد تضادهایی است که ما رو به سمت و سوی باورهای توحیدی هدایت میکند…

    چقدر این قسمت از فایل با زندگی من هخوانی دارد..

    کلا وارد شدن من در این سایت بخاطر تضادهای مالی و تجربه های ورشکستگی های اساسی و بنیادین در زندگیم بود که بدنبال این تضادها … تضادهای دیگری هم بدنبال داشت .. یعنی دقیقا همون قانونی که میگه … احساس بد مساوی اتفاق ها و نتایج بد

    خوب قبل از اینکه من وارد این سایت ارزشمند و پر محتوا بشم از این قانون خبر نداشتم هر چند با کتاب های انگیزشی قانون توانگری کاترین پاندل و چهار اثر از اسکاول شین آشنایی داشتم ولی آگاهی های آنموقع من خیلی محدود و سطحی بود ولی همین آگاهی های سطحی منو آماده کرده بود که به چنین سایت پر عظمتی هدایت شوم..

    من بخاطر آن تضادهایم بغیر از اینکه از نظر مالی به زیر صفر رسیده بودم در تمام موارد و جنبه های زندگیم بخصوص عزت نفس و تضاد در روابط با افراد خانواده و فرزندانم و سایرین و دوست وآشنا …. تضاد در سلامتی و تندرستی … و هر آنچه که بشود به یکباره در آنها غوطه ور شدم.. بعدها که در این سایت حضور پیدا کردم فهمیدم که هر آنچه که تجربه ی زندگیم بود رو بواسطه ی باورهای خودم بوجود آوردم پس باید در درجه ی اول مسعولیت این تضادهایم رو میپذیرفتم و تغییراتی بنیادین در زندگیم بوجود می آوردم پس نیاز به جهاد اکبری داشتم و باید این وضعیت رو تغییر می دادم و مهمتر از تمام اینها باید باور می کردم که این خراب کاری ها و تضادها و آن باورهای درب و داغون به تلاش های شبانه روزی نیاز دارد…. آنقدر تضادهای من در هر جنبه ای از زندگیم زیاد بود که اصلا نمیدونستم از کجا این گند کاری ها رو درست کنم … 👩‍🎨🙄😏🤔 خلاصع ریزه ریزه روی هر مبحثی روی باورهایم کار می کردم و در واقع خودمو شناسایی می کردم و مهمتر از همه این باورهای مخرب مذهبی گریبانمو گرفته بود که آن هم بلطف آموزه های استاد و تحقیقاتی که در این زمینه کردم کلی از این باورهای اسارت گونه و قول زنجیر شده ها بیرون آمدم خلاصه آنقدر روی تمام جنبه هام زندگیم کار کردم که الان بیشتر از هر زمانی دیگری دوست دارم روی این مباحث کار کنم ….ا…. و الان در این قسمت یازدهم مصاحبه با

    استاد که ما هیچکس رو نمی توانیم تغییر دهیم ما فقط می توانیم مسعول زندگی خودمان باشیم .. موضوع فوق العاده مهمی برای من هست .. هر چند قبلنا این فایل ها رو دیده بودم و روی خودم کار کرده بودم و تبدیل به باورهام شده بود ولی بازم باید بیشتر روی این باورهای توحیدی ام کار کنم .. چون این ذهن استدلالی و منطقی و اغوا گر تا فرصت رو غنیمت میشماره سرو کله اش پیدا میشه و هی میگه آره تو چه مادر دل سنگی هستی .. چه مادری هستی که در بی خبری از بچه هات زندگی میکنی .. و یا چرا این کاررو نمی کنی و یا برو تماس بگیر … خلاصه کلی شیطنت میکنه … ولی اون خدای هدایتگرم منو بسمتی هدایت کرد که فقط و فقط خودش برام همه کارها رو هندل میکنه و تنها وظیفه ای که دارم اینه که من بندگی شو بکنم و خداوند هم خدایی شو بکنم و وظیفه ی من این هست همه چیر به خداوند بسپارم و تسلیم هدایت های بینظیر اون باشم و از زندیگیم لذت ببرم و شاد باشم و در واقع عملگرا باشم …

    دقیقا این مبحث رو واقعا قبول دارم و باور دارم که من حتی نزدیکترین افراد که فرزندان و یا خواهرم باشند رو نمی توانم با ایده ها و دیدگاه های خودم همراستا کنم .. هر چند این تغییرات عظیمی که در خودم و زندگیم بوجود آوردم برای کسی قابل لمس نیست ولی من خودم میدانم که توی چه جهنمی از دره های تاریکی می سوختم .. خدا رو شکر اون کابوس ها تمام شد.. ولی من تازه از اون سیاه چال ها بیرون آمدم و روشنایی رو میبینم و الان تازه باید شروع کنم به حرکت کردن به موفقیت و رشد و پیشرفت تا همان فرزندان و اطرافیانم باور کنند که من با کار کردن روی باورهای مخربم به رشد و پیشرفت هایی هدایت می شوم..

    منم مثل استاد هیچ یک از این تلاش هامو باور ندارند .. و خدا رو اعراض کردن رو خیلی وقته توی روند و سبک زندگیم گنجاندم و چقدر هم راحت تر از گذشته با آرامش و آسایش دارم زندگی میکنم شکر خداااااا

    ..

    پسرم که بمدت دو سه ساله که رفته کیش زندگی میکنه و شکر خدا ارتباطشو با من قطع کرده بخاطر همان تضادها و من اصلا ناراحت و نگران نیستم با اینکه خیلی دوسش دارم و فرزند دوم من هست . ولی خدارو شکر بخاطر بحث ها و حرف ونقل ها روابطمون تیره و تار شده و از جهان هستی ممنون وسپاسگذارم که خودش دست بکار شد و از من دورش کرد.. انشاِاِله هر کجا هست سلامت باشع ..🤭 دخترم هم از من جدا زندگی میکنه ولی هر وقت میاد پیشم ولی برافروخته و عصبانی و غرغرو و نا سازگار بودن با همه چی برای من هست …. حتی وقتی میاد میبینه که من دارم فایل ها رو نگاه میکنم کلی غر غر میکنه و میگه بازم داری اینارو نگاه میکنی 😏 و منم مخفیانه اینارو گوش میکنم و با هندس فری که صدای این فایل ها رو هم نشنوه … و من یاد گرفتم که باید فقط از افرادی که هم فرکانس با افکار مون نیستند اعراض کنم و چقدر قشنگ بطور طبیعی این اتفاق در زندگیم افتاد .. بدو ن اینکه من کار خاصی بکنم …. و فهمیدم که باید دنبال اهداف و خواسته های خودم باشم و به آنها هم اجازه بدم

    که با سبک خودشان به تجربیات خودشان برسند … ولی قبلنا همش میگفتم .. این کار بخاطر این میکنم و یا این کار رو بخاطر اون میکنم و یا بخاطر بچه هام این کار رو میکنم و اینقدر غرق این و اون بودم که کلا خودمو فراموش کرده بودم😏🙏🙏🙏🙏 ولی الان شکر خدا خیلی وقته که بجز خداوند روی هیچکسی حساب نمی کنم و با این تضادها باورهای توحیدی ام قوی و قوی تر شده و این تضادها آمده اند که سبب رشد و پیشرفت های من برای خواسته هایم شوند…

    و با فرصت های غنیمتی که نصیبم شده فقط و فقط روی باورهای قدرتمند کننده ام کار می کنم برای خلق بهترین ها در جهت رسیدن به اهداف و خواسته هایم …. و من هم با این دیدگاه هایی که از آموزش های استادم یاد گرفتم به نتایجی که دور از دسترس نیست هدایت می شوم ..

    هر چند من خیلی خیلی از روند پیشرفت های زندگیم خیلی راضی هستم چون خیلی در تضاد بودم ولی الان خیلی خیلی در آرامش و آسایش هستم و الان با تنهایی هام کلا حال میکنم و به خود شناسی و خدا شناسی هدایت شدم … و بیشتر به الهام و شهود و نشانه های زندگیم توجه دارم و خدا رو شکر از تنهایی هام استفاده میکنم و لذت میبرم .. خدا رو شکر تضادهایی که برای سلامتی ام بوجود آمده بود .. کلا بهبود پیدا کردم و اینها نتایج بزرگی بود که فقط خودم میدونم که چقدر لطف خداوند شامل حالم شده و الان شکر خدا با مدیتیشن و مراقبه و پیاده روی و ورزش و خواب و استراحت و آرامش وآسایشم هر روز هزاران بار از خداوند تشکر و قدردانی می کنم که این فرصت های طلایی و رویایی رو در زندگیم دارم خدارو شکر و برای تمام این موهبت هایم از خداوند مممنون و سپاسگذارم ..

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای: