مصاحبه با استاد | فرهنگ ناب «لا اِکْراهَ فِی الدّین» - صفحه 35 (به ترتیب امتیاز)


توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

696 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    باران گفته:
    مدت عضویت: 3161 روز

    با سلام و درود

    بپذیریم هر فردی آزاد است تا به شیوه خودش زندگی کند و هرگز نخواهیم دیگران را وادار به زندگی به شیوه خود نماییم.

    این نگاه به شما کمک می کند به جای صرف انرژی در انجام کار غیر ممکنی به نام تغییر دیگران، با تغییر باورهای خودتان، زندگی بهتری برای خودتان و دنیای اطراف تان بسازید.

    ما هرگز توانایی خوشخبت نمودن فردی غیر از خود را نداریم زیرا ما هیچ قدرتی در خلق تجربه های زندگی دیگران که خودشان فرکانس دارند و طبق قانون، زندگی شان فقط با فرکانس های خودشان رقم می خورد، نداریم.

    در جهانی که بر پایه فرکانس و مدار ساخته شده تا فرکانس ها و باورهای هر فرد را به شکل تجربه به زندگی اش بازگرداند، ما توانایی پذیرش مسئولیت در خوشبختی دیگران را نداریم. ساختار این جهان چنین اجازه ای نمی دهد.

    خدایا سپاس گذارم برای درسهای که از طرف تو بهم می رسه ‌برای برطرف کردن باورهای محدود کننده ام این فایل دقیقا انگار برای منه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  2. -
    ایلیا میم رام الله گفته:
    مدت عضویت: 1531 روز

    🔹جهان هستی در عشق و شکوفایی🔹

    اگر آسوده باشی می‌بینی که،

    دیگران نیز آرام‌تر شده‌اند.

    اگر #مراقبه گون باشی،

    ناگهان می‌بینی که،

    #درختان در مراقبه اند،

    صخره‌ها در مراقبه‌اند،

    ماه در #مدیتیشنِ عمیق است.

    وقتی #عشق در تو شروع به لبریز شدن می‌کند؛

    نه آن عشقی که تو می‌شناسی،

    بلکه آن عشقی که #بودا ها می‌شناسند

    ناگهان می‌بینی که، در تمام اطرافت جاری است.

    از #گیاهان جاری‌ست،

    تو این را رایحه می‌نامی،

    اما این عشق است.

    از #خورشید جاری‌ست.

    تو آن را #نور می‌نامی،

    اما عشق است.

    از #زمین جاری‌ست،

    تو آن را #جاذبه می‌نامی

    اما عشق است.

    این سکوتِ شب،

    جیک جیک پرندگان،

    سکوت هیمالیا

    همه این‌ها عشق است.

    اما اول باید در تو اتفاق بیفتد.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  3. -
    ندا عادلی گفته:
    مدت عضویت: 1269 روز

    من متعهد به تغییر در سرنوشت خود هستم

    استاد عزیز من از اون دسته افرادی هستم که صحبتهای شما رو مثل وحی منزل میپذیرم

    اصلا نمیدونم خودمم متحیرم که انگار صحبتهای شما حرفهایی هستند که یک عمر میخام فریاد بزنم و نمیتونم

    انگار تو فطرت ما همه اینا بوده و داره زنده میشه

    میدونی استاد با این فایل امروزت چه باری چه بار اضافه ای از رو دوش من برداشته شد!

    میدونی چقدر راحت شدم

    چقدر شیطان از این ترفند استفاده میکنه که تو رو گرفتار کنه

    ممنونم نمیدونم چی بگم فقط

    خدا را هزاران بار شکر که سر راه من قرار گرفتید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  4. -
    زهرا صالحی گفته:
    مدت عضویت: 1593 روز

    به نام خالق یکتا

    سلام و درود به همه عزیزان

    💚شصت و هفتمین روز از روز شمار تحول زندگی من💚

    از نظر من یکی از باورهای فوق العاده، باور “ما توانایی تغییر زندگی هیچ کس به جز خودمون رو نداریم” هست.

    بخصوص برای منی که در تمام سال‌های زندگیم دوست داشتم بقیه رو نجات بدم و بهشون کمک کنم و زندگی خوبی براشون ایجاد کنم.

    الان خیلی آسوده‌ام و به جای اینکه انرژیم رو برای تغییر زندگی اطرافیانم هدر بدم (چون خب تاثیری نداره) تمام تمرکزم رو بر زندگی خودم گذاشتم و میدونم دیدن پیشرفت‌های فوق العاده ناب من اطرافیانم رو هم مشتاق میکنه تا زندگیشون رو به طرز دیگه‌ای رقم بزنن.

    من به چنین چیزی اعتقاد دارم چون رابطه‌ای که با خدا دارم مورد تایید هیچ کدوم از اطرافیانم نیست و حتی به شدت اون رو بد میدونن. البته این تنها در مورد رابطه ام با خدا صدق نمیکنه بلکه خیلی از موارد دیگه‌ای که به تازگی و پس از ورود به این مسیر انجام میدم و یا حرف‌هایی که میزنم رو اصلا نمی‌تونن بپذیرن.

    اوایل خیلی پافشاری داشتم روی باورهام و میخواستم به همه بگم که بابا خودتون دارین زندگیتون رو رقم میزنید و دست از این همه انرژی منفی و حال خرابی بردارین. اما هر بار با مقاومت رو به رو شدم و دیدم تازه حس خودمم دارم بد میکنم و بعد از اون هیچ چیزی در این مورد بهشون نگفتم و تصمیم گرفتم مسیر خودم رو پیش برم و قطعا نتایج من گویای درست بودن مسیرم هست و همه قطعا شاهد اون هستن.

    الان خداروشکر با دیدن تضادها ناراحت نمیشم و حتی فوق العاده حس خوبی به من میده چون درست بودن مسیرم هزاران بار برام مرور میشه و دیگه وارد بحث نمیشم و فقط و فقط شکرگزاری میکنم که من به این گنجینه خدا دست یافتم و امیدوارم تمااام انسان های جهان وارد این مسیر بشن و اگاهانه لذت ببرن.

    به شدت به زندگی و مسیری که دارم طی میکنم امیدوارم. یعنی کاملا مطمئنم که زندگیم در تمام ابعاد بهترین هست و میشه و حتی ۱ هزااااااااارم هزاارم هزااارم هم شک در وجودم نیست.

    من با پیش رفتن در این مسیر هر روز عالی تر و عالی تر از قبل میشم و خداوند در این مسیر تماما من رو هدایت میکنه و بهترین ها برای من هست چون من لایق و شایسته‌ی بهترین ها و عزیز دردونه‌ی خدا هستم.

    زندگیتون سرشار از عشق به خدا💚🌱

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  5. -
    اکرم قاسمی گفته:
    مدت عضویت: 1400 روز

    به‌نام‌خدا

    روز۶۷سفرنامه

    سلام‌به‌استادعزیزوفوق‌العاده‌ام

    ما‌مسئول‌هیچ‌کسی‌تودنیانیستیم،حتی‌فرزندمون.

    چون‌اساس‌جهان‌برپایه‌فرکانس‌بناشده‌وهرکسی

    داره‌فرکانس‌خودشوبه‌جهان‌میفرسته،پس‌کاری‌که

    به‌نظرمون‌درسته‌راانجام‌دهیم‌ونگران‌هیچچچچچ

    چیزوهیچ‌کسی‌نباشیم.

    خداراشکرکه‌به‌مسیردرست‌هدایت‌شده‌ام.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  6. -
    امیر محمد گفته:
    مدت عضویت: 2433 روز

    سلام خدمت دوستان و استاد عزیزم

    یه تجربه و یه خاطره بگم

    من خیلی قبلا تاکید داشتم بقیه رو با خودم همراه کنم ینی شده بود بحث دعوا میکردم و جیق میزدم تا بگم حرف من درسته من حقم بقیه ناحق ولی با توجه به اموزههای استاد جونم الان با هیشکی خدا شاهده با هیشکی بحث نمیکنم نمیدونین چ ارامشی دارم قبلا زیر کامنتا اینستا درگیری الان اونم پاک کردم چون ناخوداگاه باعث قضاوتم میشد حتی دوستانم پس پاک کردم و تموم گفتم نمیخام چقد این ارامش و رهایی خوبه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  7. -
    آوا طالب گفته:
    مدت عضویت: 1351 روز

    استاد عزیزم سلام متشکرم برای این فایل استاد من یه ترمز خیلی خیلی خیلی قوی دارم اینقدر قویه که حتی لحظه ای بهش فکر کردن قلبم رو فشرده میکنه میپاشم ازهم حس خیلی بدی بهم دست میده استاد من بخوام خیلی واقع بینانه به زندگیمون نگاه کنم میتونم بگم من تو فقر مطلق بزرگ شدم ناسپاسی نمیکنم ها پدر من از اول کارگر بود یه ادم تنبل که همیشه نصف ماه تو خونه خواب بود من بچه بودم سالی یبار لباس میخریدیم اونم تو کمد نگهمیداشتیم که جایی دعوت شدیم لباس نو داشته باشیم باز همون شلوار پاره رو میدوخت مامانم مثلا همونو میپوشیدیم از بچگی عادت کردم وقتی چیزی رو دوست دارم نداشته باشمش چون میگفتن گرونه یادمه بچه بودم مریض که میشدم دستگاه گوارشم بهم میخورد دکتر بهم میگفت نوشابه بخوری برات خوبه من خوشحال میشدم که خب به این بهونه بابا قراره نوشابه بخرع یه مثال فقط زدم تا تهش برین دیگه لباسامون لباس کهنه ی بچه های فامیلمون بود که تهران بودن تابستونا میاوردن روستای ما و از اونا برمیداشتیم مامانم همین الانم همچنان ناراضیه از همون موقعی که یادم میاد ناراضی بود که بابام هیچوقت هیچکاری نکرد براش اگه یه تبکه طلا میخرید چندماه بعد به یه بهونه ای کم میاورد طلای مامانمو میگرفت میفروخت نه بابام بلده محبت کنه نه بلده بزرگی کنه نه بلد بود پدری کنه هیچی هیچی نه علاقه ای داشت تلاش کنه میدونین استاد با کمبود بزرگ شدنم دوتا اتفاق رقم زده یکیش این که اصلا دوست ندارم شرایطم ثابت بمونه مدام دوست دارم رشد کنم دومیش همین باوریه همین الانم که دارم بهش فکر کنم دارم گریه میکنم اونم اینه که من نمیتونم خوشی رو برای خودم بخوام خیلی تحت فشارم استاد ذهنم رو این بسته شده که مگه میشه من برم بیرون رستوران خوب بعد خونه بابام یه کیلو گوشت نباشه من لباس خوب بخرم مامانم کفش کهنه هاشو بپوشه خودمو مسوول حال خوبه مادرم و برادر کوچیکمو و پدرم میدونم بابای من هیچوقت منو حمایت نکرد دمش گرما گله ای ندارم همین بودنی که به نبود شبیه بود بیشتر بهم یاد داده فقط رو خودم حساب کنم خودم برم جلو خودم پیگیر همه ی کارامم خودم کنار خودمم خودم موتور محرک خودمم خودم پناهه خودمم خودم و خدای خودم . ولی مسوولین خوشبختی خودم رو دوشم نیست تو ذهنم من دارم تلاش میکنم کل این خانواده حالش بهتر بشه و افتادم تو یه دور باطل ولی این عذابی هم که ببینم تو اون شرایط باشن و نمیتونم تحمل کنم. بعد میتونم بگم بزرگترین ضربه رو هم از ترکیب این باور با چیزای دیگه خوردم. من سال ۹۶ ازدواج کردم شرایط مالی زندگیمون خیلی خیلی خوب بود نسبت به خانواده ام ولی من همیشه بغض داشتم تو مسافرت سر غذایی که میخوردم وقتی تو یه جمعی بودم و خوشمیگذشت بعدش که تنها میشدم کلی گریه میکردم که مامانم اینا تو شهرغریب تنهان یخچالش خالیع اخرش چیشد همسرم فوت کرد زندگیم رفت رو هوا و من برگشتم که فقر و کنارخانوادم باهم تجربه کنیم! خیلی مسخره اس ولی همینه من به خودم اجازه و حق اینو نمیدم که خودم لذت ببرم چون جلوی چشمم خانوادم و میدیدم و میبینم که شرایط سختی دارن پس جهان هم اجازه ی رشد بهم نمیده که حالم بد نشه! همین الان برادرم فقط بخاطر اینکه بتونم بفرستم یه مدرسع خوب با فرض اینکه کمکش کنم که اشتباهه قبول کردم هزینه شهریه ی مدرسه اش رو من بدم و فشار و انداختم رو خودم نمیدونم استاد این کامنتمو میبینی یا نه تایید میکنی تو سایت قرار بگیرع یا نه ولی اگر دیدی یا اگه دوستانی کامنت من رو خوندن یه راه حل بهم بدن بزرگترین ترمز من این موضوع لینقدر که تصورش حتی حالم رو بدمیکنه که من خوب باشم و چشمم و رو خانوادم ببندم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  8. -
    مانی رحیمی گفته:
    مدت عضویت: 1055 روز

    سلام استاد بزرگوار استاد من ۱۳ سالمه متولد سال ۸۸ هستم و در بندرعباس زندگی میکنم ۱۰ بهمن ۱۳۹۹ ساعت ۳ شب تب کردم و چون کرونا داشتم رفتم و از بالکن خونمون افتادم وقتی توی کما بودم لوله ای که برای تنفسم گذاشته بودند باعث شد دور نایم گوشت در بیاد و بندر برای برداشتن اون گوشت تکنولوژی نبود وقتی برای بار دوم یا سوم رفته بودیم تهران اون گوشت یک مشکل داشت

    پس منو بیشتر نگه داشتند و خب بیمارستان جای راحتی نیست همش داشتم قر میزدم بعد یک دفعه

    گفتم :مانی یادت باشه حس خوب اتفاق خوب حست رو خوب نگه دار. بعد برای اینکه بهم خوش بگذره خب من آدم خیلی اجتماعی هستم حرف زدن برای من لذت بخشه بعد رفتم با همه پرستار ها دوست شدم و خب چون حسم خوب شده بود

    بر اساس قانون غیر قابل تغییر جهان هستی اتفاقات خوب سرازیر شد و بهترین دکتر تهران منو

    قبل از تاریخش راحت کرد

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  9. -
    فریبا آهنگری گفته:
    مدت عضویت: 1065 روز

    سلام دورد به همه دوستان هم فرکانسی واستاد عزیز.این فایل خیلی تاثیر گذار بود.من در کل هیچ وقت نظرم تحمیل نمیکنم به دیگران ولی خوب بعضی وقتا از کوره در میرم.از وقتی رو باورهام کار کردم خیلی بهتر شدم.همین دیروز تو گروهی بودم که پرشده بود از پیام هایی که من کاملا مخالف نظرشون بودم.چند بار نجواها اومدن که جوابشونو بده.اما از اونجایی که اونا ادم هایی بودن با باورهای کاملا نادرست.میدونستم که نه تنها تاثیر نداره بلکه کاملا در مقابل من جبهه میگیرن.پس تصمیم گرفتم که چیزی نگم.وانرژی خودمو صرف باورهای خودم کنم.واز این بابت خیلی خوشحال شدم تا اینکه نشانه من امروز منو هدایت کرد به این فایل وخیلی خوشحال شدم از تغییراتی که در درون خودم دارم میبینم.سپاسگذارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  10. -
    سعید صادق زاده گفته:
    مدت عضویت: 1246 روز

    سلام استاد مهربان

    سلام بر دوستان خوبم

    فایل های مصاحبه با استاد واقعا فایل هایی هستند که خیلی ارزشمند هستند

    چون نکته هایی عالی و کاربردی در آن مطرح می شود و استاد هم توضیحاتی عالی و جامع به آن می دهند

    نکته ای که یاد گرفتم این بود

    هیچ چیز بد نیست

    پس اگر من می خواهم کاری انجام بدهم که فکر می کنم خانواده ام به دردسر می افتند این تضاد شاید بظاهر بد باشد اما برای آنها در کل خوب است چرا که در دل آن تضاد برای خانواده هم راهکاری پیدا می شود که در مسیر رشد و پیشرفت بسیار کمک کننده است و بسیار مفید است

    قانون زیبایی استاد گفتند که هیچ وقت بحث نکنم و بحث کردن کامل اشتباه است

    دوست نداری خوب انجام نده به همین سادگی

    و وقتی که من دیدگاهی را دوست نداشته باشم به آن عمل نمی کنم و از آن اعراض می کنم

    هییچکس بار دیگری را بر دوش نمی کشد و این نکته بسیار عالی بود که من امروز شنیدم

    وقتی که من مسیر درست بروم و راه درست بروم افراد دیگر هم با دیدن این مسیر درست من مشتاق می شوند و آنها هم به مرور در مسیر من قرار خواهند گرفت

    هرگز نباید غصه بخورم بخاطر مسیر نادرست دیگران

    وقتی که من هدف دارم و می دانم که در نهایت راهم و مسیرم درست باشد پس باید به ان راه ادامه بدهم و به جلو حرکت کنم

    حال خوب دیگران هم در کنار من هستند هرچند ممکن است در تضاد قرار بگیرند اما آنها از همین تضاد ها می توانند به نفع خودشان استفاده کنند

    پس اینکه من می گویم بخاطر پدر و مادر و فرزند و همسرم فلان کار را انجام نمی دهم این کاملا اشتباه و غلط است

    هرکس مسئول سرنوشت خودش است

    ممنون از استاد عزیز بخاطر تهیه این فایل زیبا

    سپاس از خدای خوب خودم

    ممنونم از خدایی که من را به اینجا هدایت کرده است

    سپاس از خدای فراوانی ها

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای: