مصاحبه با استاد | فرهنگ ناب «لا اِکْراهَ فِی الدّین» - صفحه 25


  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • فایل تصویری مصاحبه با استاد | فرهنگ ناب «لا اِکْراهَ فِی الدّین»
    110MB
    30 دقیقه
  • فایل صوتی مصاحبه با استاد | فرهنگ ناب «لا اِکْراهَ فِی الدّین»
    28MB
    30 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

696 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    فریبا آهنگری گفته:
    مدت عضویت: 997 روز

    سلام دورد به همه دوستان هم فرکانسی واستاد عزیز.این فایل خیلی تاثیر گذار بود.من در کل هیچ وقت نظرم تحمیل نمیکنم به دیگران ولی خوب بعضی وقتا از کوره در میرم.از وقتی رو باورهام کار کردم خیلی بهتر شدم.همین دیروز تو گروهی بودم که پرشده بود از پیام هایی که من کاملا مخالف نظرشون بودم.چند بار نجواها اومدن که جوابشونو بده.اما از اونجایی که اونا ادم هایی بودن با باورهای کاملا نادرست.میدونستم که نه تنها تاثیر نداره بلکه کاملا در مقابل من جبهه میگیرن.پس تصمیم گرفتم که چیزی نگم.وانرژی خودمو صرف باورهای خودم کنم.واز این بابت خیلی خوشحال شدم تا اینکه نشانه من امروز منو هدایت کرد به این فایل وخیلی خوشحال شدم از تغییراتی که در درون خودم دارم میبینم.سپاسگذارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  2. -
    مانی رحیمی گفته:
    مدت عضویت: 986 روز

    سلام استاد بزرگوار استاد من ۱۳ سالمه متولد سال ۸۸ هستم و در بندرعباس زندگی میکنم ۱۰ بهمن ۱۳۹۹ ساعت ۳ شب تب کردم و چون کرونا داشتم رفتم و از بالکن خونمون افتادم وقتی توی کما بودم لوله ای که برای تنفسم گذاشته بودند باعث شد دور نایم گوشت در بیاد و بندر برای برداشتن اون گوشت تکنولوژی نبود وقتی برای بار دوم یا سوم رفته بودیم تهران اون گوشت یک مشکل داشت

    پس منو بیشتر نگه داشتند و خب بیمارستان جای راحتی نیست همش داشتم قر میزدم بعد یک دفعه

    گفتم :مانی یادت باشه حس خوب اتفاق خوب حست رو خوب نگه دار. بعد برای اینکه بهم خوش بگذره خب من آدم خیلی اجتماعی هستم حرف زدن برای من لذت بخشه بعد رفتم با همه پرستار ها دوست شدم و خب چون حسم خوب شده بود

    بر اساس قانون غیر قابل تغییر جهان هستی اتفاقات خوب سرازیر شد و بهترین دکتر تهران منو

    قبل از تاریخش راحت کرد

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  3. -
    محمد جولان پور گفته:
    مدت عضویت: 1590 روز

    درودبراستادعباسمنش وهمراهان سایت عباسمنش

    استادمن واقعاازشماسپاسگزارم که این سایت واین آگاهی هاروخلق کرده اید

    من امروزصبح که بیدارشدم انگاریه احساسی بهم گفت فقط نگاه کن ونقاط مثبت وپیداکن وبخاطرش سپاسگزارباش

    وشروع کردم سپاسگزاری ازخداوندبخاطرآفرینش من موقعیتی که دراختیارمن گذاشته تازندگی وتجربه کنم وچایی که خوردم پنیرخوش مزه ونان تازه صبحانه ام و….

    پیروهمین موضوع برخودم تکلیف دیدم امروزبه جای تکرارآگاهی های دریافتی ازاین فایل تنهاازشماتشکرکنم

    ازشماسپاسگزارم که باشجاعت هرآنچه رافکرمیکنیددرست است دراختیارمامیزارید

    ممنونم که ماروباآگاهی هایی که دریافت کردیدآشنامیکنید

    ممنونم که آزادی دیدگاه هاروتوضیح میدید

    ممنونم که این سایت وخلق کردید

    ممنونم که فایل های سفربه دورامریکاوزندگی دربهشت وبرای مابه اشتراک میزارید

    استادمن ازشماصمیمانه سپاسگزارم

    خدای مهربانم ممنونم بخاطراین سایت واین آگاهی های عالی وخدای مهربانم سپاسگزارم بخاطرحضورعباسمنش

    خدایاشکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  4. -
    مینا کاشی گفته:
    مدت عضویت: 1269 روز

    به نام الله

    روز ۶۷ روز شمار من

    سلام بر استاد عزیز

    چقدر این فایل برای من آموزنده بود. البته استاد بارها و بارها تکرار کرده اند که ما نمیتونیم زندگی کسی را تغییر بدهیم چه به سمت مثبت و چه به سمت منفی.

    وقتی این فایل ها را گوش میکنم به خودم یادآوری میکنم که من فقط فقط خالق زندگی خودم هستم.

    اگر کسی در این زندگی با من همراه است بخاطر فرکانس اون موقعش است.

    و بارها بارها اتفاق افتاده که توی زندگیمون دوستانی صمیمی داشتیم که همگی بخاطر نوع زندگیشون به سمت خودشون و مسیرشون رفته اند.

    اما در مورد خانواده ما همیشه پافشاری میکنیم . بخصوص در مورد فرزندانمون. و چه بسا زمان هایی برای هدفمون خواستیم کاری بکنیم اما اینکه چه بر سر فرزندانمان می آید انجام نداده ایم.

    و خیلی از خانم ها که من بسیار شنیده ام بخصوص مادران ما که گفته اند بخاطر بچمون نشستیم و این زندگی نکبت بار را تحمل کردیم. و پاسخ استاد دقیقا همینه.

    البته من با خودم هستم . که مینا تو مسئول هیچ کسی نیستی و توانایی خوشبخت کردن و یا بدبخت کردن کسی را نداری . تو نمیتوانی خالق زندگی کسی جز خودت باشی . پس مسیری را که انتخاب کرده ای را برو و آنهایی که هم مسیر تو هستند همراهت خواهند بود.

    من باید بپذیرم فردی آزاد هستم که به شیوه خودم زندگی کنم و هیچ کس را مجبور به زندگی کردن به شیوه خودم نمیکنم . من در این فایل به خودم قول میدهم تا کسی از من چیزی نخواست یا درخواستی نداشت کاری برایش نکنم. و به قول معروف کاسه داغ تر از آش برای کسی نشم.

    استاد ممنونم بخاطر مطالب بی نظیرتون. جالبه نمیدونم چرا همش فراموش میشه و واقعا نیازه هفته ای یکبار این نوع فایل ها را گوش کنیم تا این باور ایرانی که همیشه توی همه چیز نظر میدیم و به زندگی همه کار داریم را با باورهای جدید جایگزین کنیم.

    و واقعا با توکل به خود رب العالمین است که میگی همین فرزند من هم خدایی داره و هدایتش میکنه پس بزار زندگیش را بکنه.

    و من این را در فایل های شما در سفر به امریکا دارم میبینم تا مایک از شما سوالی نپرسد چیزی به او نمیگویید.

    و من هم سعی میکنم در مورد فرزندم همینطور عمل کنم .

    خیلی خیلی خدا را شکرگزارم که همزمان دارم سریال سفر به امریکا را میبینم و در روزشمار هم هستم. خدایا ممنونم بخاطر این مسیر سبز که هر روز سبزتر میشود .

    و از شما هم سپاسگزارم.

    خیلی دوستتون دارم ♥️

    سپاسگزارم 🙏

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  5. -
    آوا طالب گفته:
    مدت عضویت: 1282 روز

    استاد عزیزم سلام متشکرم برای این فایل استاد من یه ترمز خیلی خیلی خیلی قوی دارم اینقدر قویه که حتی لحظه ای بهش فکر کردن قلبم رو فشرده میکنه میپاشم ازهم حس خیلی بدی بهم دست میده استاد من بخوام خیلی واقع بینانه به زندگیمون نگاه کنم میتونم بگم من تو فقر مطلق بزرگ شدم ناسپاسی نمیکنم ها پدر من از اول کارگر بود یه ادم تنبل که همیشه نصف ماه تو خونه خواب بود من بچه بودم سالی یبار لباس میخریدیم اونم تو کمد نگهمیداشتیم که جایی دعوت شدیم لباس نو داشته باشیم باز همون شلوار پاره رو میدوخت مامانم مثلا همونو میپوشیدیم از بچگی عادت کردم وقتی چیزی رو دوست دارم نداشته باشمش چون میگفتن گرونه یادمه بچه بودم مریض که میشدم دستگاه گوارشم بهم میخورد دکتر بهم میگفت نوشابه بخوری برات خوبه من خوشحال میشدم که خب به این بهونه بابا قراره نوشابه بخرع یه مثال فقط زدم تا تهش برین دیگه لباسامون لباس کهنه ی بچه های فامیلمون بود که تهران بودن تابستونا میاوردن روستای ما و از اونا برمیداشتیم مامانم همین الانم همچنان ناراضیه از همون موقعی که یادم میاد ناراضی بود که بابام هیچوقت هیچکاری نکرد براش اگه یه تبکه طلا میخرید چندماه بعد به یه بهونه ای کم میاورد طلای مامانمو میگرفت میفروخت نه بابام بلده محبت کنه نه بلده بزرگی کنه نه بلد بود پدری کنه هیچی هیچی نه علاقه ای داشت تلاش کنه میدونین استاد با کمبود بزرگ شدنم دوتا اتفاق رقم زده یکیش این که اصلا دوست ندارم شرایطم ثابت بمونه مدام دوست دارم رشد کنم دومیش همین باوریه همین الانم که دارم بهش فکر کنم دارم گریه میکنم اونم اینه که من نمیتونم خوشی رو برای خودم بخوام خیلی تحت فشارم استاد ذهنم رو این بسته شده که مگه میشه من برم بیرون رستوران خوب بعد خونه بابام یه کیلو گوشت نباشه من لباس خوب بخرم مامانم کفش کهنه هاشو بپوشه خودمو مسوول حال خوبه مادرم و برادر کوچیکمو و پدرم میدونم بابای من هیچوقت منو حمایت نکرد دمش گرما گله ای ندارم همین بودنی که به نبود شبیه بود بیشتر بهم یاد داده فقط رو خودم حساب کنم خودم برم جلو خودم پیگیر همه ی کارامم خودم کنار خودمم خودم موتور محرک خودمم خودم پناهه خودمم خودم و خدای خودم . ولی مسوولین خوشبختی خودم رو دوشم نیست تو ذهنم من دارم تلاش میکنم کل این خانواده حالش بهتر بشه و افتادم تو یه دور باطل ولی این عذابی هم که ببینم تو اون شرایط باشن و نمیتونم تحمل کنم. بعد میتونم بگم بزرگترین ضربه رو هم از ترکیب این باور با چیزای دیگه خوردم. من سال ۹۶ ازدواج کردم شرایط مالی زندگیمون خیلی خیلی خوب بود نسبت به خانواده ام ولی من همیشه بغض داشتم تو مسافرت سر غذایی که میخوردم وقتی تو یه جمعی بودم و خوشمیگذشت بعدش که تنها میشدم کلی گریه میکردم که مامانم اینا تو شهرغریب تنهان یخچالش خالیع اخرش چیشد همسرم فوت کرد زندگیم رفت رو هوا و من برگشتم که فقر و کنارخانوادم باهم تجربه کنیم! خیلی مسخره اس ولی همینه من به خودم اجازه و حق اینو نمیدم که خودم لذت ببرم چون جلوی چشمم خانوادم و میدیدم و میبینم که شرایط سختی دارن پس جهان هم اجازه ی رشد بهم نمیده که حالم بد نشه! همین الان برادرم فقط بخاطر اینکه بتونم بفرستم یه مدرسع خوب با فرض اینکه کمکش کنم که اشتباهه قبول کردم هزینه شهریه ی مدرسه اش رو من بدم و فشار و انداختم رو خودم نمیدونم استاد این کامنتمو میبینی یا نه تایید میکنی تو سایت قرار بگیرع یا نه ولی اگر دیدی یا اگه دوستانی کامنت من رو خوندن یه راه حل بهم بدن بزرگترین ترمز من این موضوع لینقدر که تصورش حتی حالم رو بدمیکنه که من خوب باشم و چشمم و رو خانوادم ببندم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  6. -
    سعید صادق زاده گفته:
    مدت عضویت: 1177 روز

    سلام استاد عزیز

    سلام دوستان خوبم

    امروز 67امین روز از روزشمار تحول زندگی من بود

    اول بگویم که واقعا این اسم کاملا بجا و عالی است

    روزشمار تحول زندگی

    کلی معنی و مفهوم پست این اسم است

    واقعا بجا

    هر روز که می گذرد و فایل ها را گوش می دهم بیشتر و بیشتر زندگی من شکل می گیرد

    مثل یک ساختمان که ذره ذره پی و شالوده آن بنا نهاده می شود و بعد ستون ها و بعد دیوار ها

    تصمیم گرفته ام هرروز که می این فایل ها را گوش می کنم برای خودم در سایت نظرها و آنچه را یاد گرفتم برای خودم بنویسم تا وقتی برای بار دیگر بر می گردم و این فایل ها را دوباره گوش می کنم و کامنت های خودم را می خونم یادم بیاد کجا بودم و کجا هستم اکنون

    امروز واقعا استاد درست گفتند که من مسئول خوشبختی دیگران نیستم و اگر با کار من خانواده من به چالش و تضاد و سختی می افتند آن چالش و سختی در جهت پیشرفت است و با ایجاد تضادها به دنبال راهکار هستیم و برای آن تضاد راهی پیدا می شود که آن راه در مسیر تکامل و پیشرفت است

    و نکته دیگری که یاد گرفتم این است که تحمل کنم نظرات دیگران را و هیچ نگویم

    بحث نکنم

    اگر خوشم نیامد رها کنم آنرا

    دیگر دنبال اصلاح آن شخص نباشم

    هرکس دنبال عقاید و باور خودش

    خوشحالم که در این مسیر قرار گرفته ام

    خدایا من را هدایت کن

    سپاس استاد مهربان ❤️❤️❤️❤️❤️

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  7. -
    ناهید رحیمی تبار گفته:
    مدت عضویت: 1151 روز

    به نام خدایی که آرامش بخش دلهای.

    سلام به استادعزیزوسرسختم .

    در رابطه با اون دوست عزیزمون که گفته بودن بیاییدباهم بحث کنیم واستادگفته بودن ،نیازی نمی بینن .خاستم بگم اکثرماباوجوداینکه قوانین را شناختیم و،رومباحث جهان وباورهاشناخت پیداکردیم ،بازدلمون میخادچیزایی را بشنویم که با ذهن بیمارمون مطابقت داشته باشه.

    هیچ وقت درک موضوعی به روش خیلی ساده ،توکتمون نمیره انگاردوست داریم لقمه رادور،سرمون بچرخونیم.

    استاد همیشه همه ی قوانین وتجارب خودشون راساده و شیوابیان میکنن .انقدساده که هرآدمی باهرذهنیتی متوجه مطالبهای ایشون میشن .من جای استادبودم باقاطعیت تمام درخواست این دوستمون را،ردمیکردم .

    البته ناگفته نمونه وقتی جوابشونو،میدادن من یکی ،که ترسیدم .تصورکردم اگه سرکلاس درس ایشون بودم واااای چ اتفاقی ممکن بود برام بیفته🙈

    ماها،عادت داریم انرژی خودمون راسرمسائل بیهوده وبحثهاونظرهای بیخود،صرف کنیم .امیدوارم یاد بگیریم که کمترصحبت کنیم وبیشترتمرکزمون را،برای یادگیری بزاریم .

    حتی توبحثهای خانوادگی ،کمترگفتگوکنیم ،سعی کنیم باافرادی هم کلام بشیم که اولا هم مدارباماباشه.ازطرفی هم نیازببینیم که چیزی بیاموزیم .صحبتهای الکی وبی مورد،فقط وقت وانرژی آدمومی گیره.احساس خوب راهم میگیره و ،بیشترآدموخسته میکنه.

    موضوع بعدی که درموردنگرانی فرزندان بود،خاستم یه تجربه ای ازخودم بدم.

    چندسال پیش من همه ی این نگرانی هاراکنارگذاشتم وخودموازاین بندواسارت ،رهاکردم .

    منم مثل همه ی مادرا،نگران همه ی کارهاورفتارهای بچه هام بودم ،به همین جهت همیشه با استرس وپریشان حالی روزهاموسپری میکردم .

    هرروزباهردقدقه ای مواجه بودم که هیچ،ازطرفی همیشه نگران موضوعات ومسائلی بودم که هنوز اتفاق نیفتاده بودومربوط به آینده میشد.تااینکه کتابی از(وین دایر)خوندم .کتابش خیلی سنگین بودومباحث سختی داشت ولی چون اون دوره عاشق کتاب خوندن بودم ،خوندم .

    درموردهمین موضوع نوشته شده بود:

    فرزندان شما،فرزندان شما نیستن.

    آنها پسران و دختران زندگی هستن،زندگی ای که درآن هدفهاوآرزوهای خودرادنبال میکنن.

    آنهاازطریق شمااما،نه ،از،برای شما،پابه این جهان می گذارندوهرچندکه باشماهمراهن اما،مایملک شما نیستن .

    من باگفتارورفتارخودمسئول بودن رابه آنها می آموزم.

    به آنهایادمیدهم که برخودارزش نهند،واین راباعرضه کردن رفتارخودیعنی مادریاپدری،که خودهمین کاررامی کندانجام میدهم و تشویق مینمایم.

    هنگامی که انهاراازادمی گذاریم،باتحمیل کردن میل و سلیقه ی خود،مانع برسرراه آنها،بوجودنمی آوریم .

    آنها مسولیت پذیر تر،بارمی آیند.

    آنها مجبور نیستن انرژی خودراباضدیت باخواسته های تحمیلی شما،هدربدهند.وباشمالجاجت وسرسختی کنن تابه شما ثابت کنن که شماتوانایی کنترل آنها راندارید.

    رهاکردن اونها به معنی بی قیدبودن وباعدم مراقبت شماازفرزندتان ،نیس.بلکه فقط به اندازه ای مقیدهستیم که انهاراآزادبگذاریم تاخودشون راه زندگی رابپیمایند.

    ما میتونیم راهنمای اونها باشیم تاتوتصمیماتشون ،مسئول ترباشن.انهابه خودشون تعلق دارن ومانبایدبه هنگام اشتباهات انها،دنبال مچ گیری باشیم .گاهی شکست لازمه ی آنهاست.

    بارهاوبارهااین پارگراف راخوندم ودرموردش کردم وبعدنتیجه گرفتم که همه ی نگرانی هام راکناربزارم .

    صدالبته که برنامه وفایلهای استاددرموردشناخت وباورم نسبت به خداوتغییرباورها،دررویه ی زندگی هم خیلی باعث تغییراتم شد.

    وقتی که ،خداراپیداکردم ،خودمووفرزندانمو،آزادکردم .چون ایمان پیداکردم که وقتی خداهس،نیازی به نگرانی های من نیس ،وخداوندخیلی خیلی بهترازمن مراقبشون هس .

    گذشته ازاون ،باتوجه به قوانین وباورهایی که استاد،یادمون دادن،بایدم اینطورعمل کنیم .ماهافکرمی کردیم که همه به هم مرتبطیم وبه قول معروف باهم میسوزیم ومی سازیم.حالافهمیدیم که حتی توشرایط یکسان ،هرکدوم میتونیم دنیای خاص خودمون را داشته باشیم .این ماهستیم، ینی تک تک ما،دنیای خودمون رامیسازیم .ولی من به عنوان مادریاپدر،میتونم باکارکردن روی خودم ،الگوی مناسبی برای فرزندم باشم .

    این تنها کاری هست که من برای فرزندم میتونم انجام بدم ،پس بهتره به جای نگرانی هاوترسهایی که نسبت به فرزندانمون داریم ،انهارارهاکنیم وبسپاریمشون به دستان پرقدرت خدا.

    وقتی هم میسپاریدواقعن بسپاریدوتوعملکردهاورفتارهاتون ،چیزدیگه ای نشون ندید.

    وقتی استادپرقدرت میگه شما به ، کارواهداف خودتون بپردازیدوبه چیزدیگه ای فکرنکنید،حتمن میشود.ومن ایمان دارم که حتی مشکل خاصی هم بوجودنمیاد.

    این ماهستیم که ازکاه،کوه می‌سازیم وهمه چیوگنده می کنیم .

    بهتره عاقلانه تر،دراین باره، فکرکنیم واحساس راکناربزاریم .زندگی پستی بلندی زیادی داره .هرکس که منطقی تر،پیش میره ،بردبیشتری می‌کنه .جایی که احساسی عمل کنی حتمن بعدا،آسیب میخوری وکلمه ی (ای کاش)را،زمزمه خواهی کرد.

    عقل و منطق دومقوله ای ،هستن که باعث رشدوپیشرفت هر فردی میتونن بشن .

    ظاهراشایدکمی سنگدلانه باشه که تمام توجهت به فرزندت نباشه .ولی بدونید که این یک باورغلطی بوده که مارادرگیرخودش کرده بود .

    چیزی که الان من توبه های حالا،می بینم ،اتفاقاازتوجه زیادی ،حالشون بدم میشه ومعترض هم میشن .اوناعاقلترازقدیمی ها،هستن.

    پس بهتره ماهم به آزادی اونها احترام بزاریم .اوناازاستفاده کردن تجارب ما،خوشحال نمیشن بلکه دوست دارن هرچیزی راخودشون کشف کنن یادرک کنن .

    گفتم که تنهاکارما،الگوی خوب ومناسب بودنه ،که اونم به خاطر اینه که درحال حاضر دارن می بینن ومیشنون .پس می‌تونه این شنیدن هاودیدنها،روی اونها تاثیرات مثبت یامنفی بزاره .

    خوشم میاد استادم که باوجود این همه راحتی و آسایش ،به فرزندخودش سخت می گیره ومایک را،لوس بارنیوورده .

    احساس داشتن خوبه ولی به جااستفاده کردن ازش ،درسته .زیادیش حال آدموبدمیکنه .

    مابزرگترهاهم بهتره اول فکر،آرامش و آسایش خودمون باشیم وقتی برای خودمون ارزش قائل باشیم،جهان هم به اونهااگردرمسیرماباشن ،بهترینهاراعطاخواهدکرد.

    این مسیر هم مسیر اجباری نیس حتی اگرصددرصد،درست باشه ،بازفرزندانمون خودشون باید انتخاب کنن .دست و پا زدن های مابیهودس .

    مراقبت و مواظبت راهم بیشتربسپاریدبه خداوبه خدااعتماد،داشته باشید.

    استاد جونم ممنون و سپاس ازوجودت .

    عاشقتم. قربون سختگیرات سختگیریاتم قشنگه🥰

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  8. -
    محمد حصاری گفته:
    مدت عضویت: 2045 روز

    🌺به نام خداوند بخشنده و مهربان🌺

    در مورد این فایل ، من خب مجرد هستم و زن و بچه ندارم که این ترس هایی که دوستمون گفتن رو بدونم چی هستن دقیقا و واقعا هم درکش نمیکنم ولی یه اتفاق مشابهی که برای من افتاد این بود که من تقریبا دو و نیم سال پیش که به قصد مهاجرت اومدیم اینجا ، همون موقع به خونوادم گفتم من میرم و دیگه برنمیگردم ، و واقعا هم اشتیاق زیادی برای خواسته هام داشتم و هنوزم دارم البته و دارم در مسیرشون حرکت میکنم.

    همون موقع ها نگرانی ها میومد سمتم که اگه من نباشم کی میخواد ازشون حمایت کنه یا به کار ها رسیدگی کنه و یه جورایی چون فرزند ارشد خونواده هستم خودمو مسئول پدر و مادر و برادر کوچکترم میدونستم ولی با تمام این اوصاف من کلا مهاجرت کردم و برای من که واقعا خیلی خوب شد چون واقعا من تو همون مسیر هایی که دوست داشتم حرکت کردم و الان به level های خیلی بالاتر قدم گذاشتم و واقعا احساس میکنم خیلی بزرگ تر شدم.

    خونوادم هم همچنان دارن زندگیشونو میکنن و خیلی هم راضی هستیم هممون.

    خیلی از دیدگاه ها و سبک زندگی من از نظر خونوادم ، جالب نیست ولی قرار نیست من دیگرانو راضی کنم و ترجیح میدم جوری که دوست دارم زندگی کنم.

    من واقعا قبلا خیلی دوس داشتم برادرمو خیلی حمایت کنم و خیلی هواشو داشته باشم ولی الان وقتی میبینم وقتی من اصلا نیستم و اصلا مورد حمایت کسی نیست فکر میکنم خیلی بهتره براش چون میبینم که مثلا خیلی کاراشو تنهایی انجام میده و یه جورایی مستقل تر بار میاد.

    البته پدر و مادرم هم اخلاق های اینچنینی ندارن که الکی و بیش از حد از فرزند حمایت کنن و منم واقعا یه جورایی مستقل بار اومدم که خیلی هم خوب شد برام.

    💯💯💯💯💯💯💯💯💯💯💯💯💯💯💯

    از خدا میخوام به هممون شهامت تغییرو بده.

    از خدا میخوام در مسیر تغییر و بهبود دائمی کمکمون کنه.

    از خدا میخوام کار ها رو برامون انجام بده.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  9. -
    فردین زمانی گفته:
    مدت عضویت: 1416 روز

    سلام دوستان

    اگاهی های این فایل خیلی به دلم نشست و هدایتی به سمت این فایل امدم. من چون دوره عزت نفس و عشق و مودت رو کار کردم خصوصا توی دوره روابط که خیلی مقاوت هام زیاد بود و یه همچین تصویر هایی توی ذهنم میومد که اقا من بشینم توی ذهن خودم چالش درست کنم با استاد یا دلایل منطقی خودم رو بیارم که این روش جواب نمیده و این ها همش از مقاومت ها و توی مدار نبودن ها خودم میومد. ولی با اگاهی های این جلسه که به نظر خودم داشتم با مقاومت هایی که ذهنم درست میمرد در مسیر تغییر داشتم دور میشدم از مسیر و این جلسه من رو به یک ارامشی فراخاند که اقا ما با همدیگه دوستیم و انسان هستیم و به هم احترام میکذاریم و همدیکه رو بپذیریم به جای اینکه موضع بگیریم.

    خیلی دلی نوشتم. ممنون از همه دوستان

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  10. -
    زهراء گفته:
    مدت عضویت: 3441 روز

    بسم الله الرحمن الرحیم

    سلام استادم

    سلام دوستانم

    روز هفتم سفرنامه سوم

    داره اتفاقات زیبا میوفته و من باید اینارو ببینیم صلحی که با افرادی دارم که باشون زندگی میکنم.صفا و محبتی که بینمون هست و اینکه الان خاهرم پا میشه متو بغل میکنه من اینهارو میبینم و از خدا سپاسگزارم قدرتی که توی مدیریت خودم و مدیریت روابطم دارم

    خدایا شکرت که خواب بهتری داشتم و صبح امروز زودتر پاشدم و تا حالا کارایی که باید رو انجام دادم

    نکته های امروز برای رفاه باید تکامل رو طی کنم

    نباید رو حساب حرف این و اون کاری کنم. صلاح کار خویش خسروان دانند

    یه بیت شعر یه جایی خوندم که ذهنمو مشغول کرد،فکر میکنم که خیلی جای حرف داره:هر چه در این پرده نشانت دهند گر نپسندی به از آنت دهند

    امروز یکی بم گفت حرفای فلان استاد رو گوش بده خیلی خوبه اما من گفتم اصلا حاضر نیستم هی به حرف این و اون گوش بدم فقط استاد عباسمنش رو من دنبال میکنم و با منطقم بیشتر جوره وباهاش حس بهتری دارم

    دوستتون دارم

    یا من لیس الاهو

    در پناه او که کافیه که ودود که رزاقه و وهابه که رءوفه که حنانه که قوی و بزرگتره از هر چی تو ذهنمون قدرت گرفته

    درپناه او که قدرت مطلقه

    🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای: