داستان تحول من

شرایط سخت و طاقت فرسا، شروع تحول زندگی من بود. پس از سال‌ها زندگی در شرایط ناخواسته، مصمّم شدم تا زندگی دلخواهم را بسازم. به ندای قلبم اعتماد کردم و ذهنم را برای تغییر همه چیز باز گذاشتم:

  • تغییر شهری که سال‌ها در آن زندگی کرده بودم و همه جای آن را می‌شناختم؛
  • تغییر روابط و دوستانی که آن روزها مهم‌ترین سرگرمی زندگی‌ام بودند.
  • تغییر شغلی که تصور می‌کردم تنها کاری است که انجامش را بلدم.
  • و مهم‌تر از همه تغییر باورهای محدودکننده‌ای که، بعداً فهمیدم منشأ همه‌ی این ناخواسته‌ها بودند؛

زیرا “نشانه‌ها” به وضوح فریاد می‌زدند که زندگی به سبک اکثریت جامعه، مثل زنجیر، تو را در این شرایط نادلخواه نگه داشته و مرتباً همین ناخواسته‌ها را برایت تکرار می‌کند.

آن روزها با این وضوح که در دوره 12 قدم آموزش داده‌ام، بلد نبودم فکر خدا را بخوانم و قوانین بدون تغییر این نیرو را بفهمم. آن روزها با این وضوح، ارتباط بین باورهایم و شرایطی که تجربه می‌کنم را نمی‌دیدم. آن روزها به دقتِ تمرین ستاره قطبی، بلد نبودم فرکانس خواسته‌هایم را به جهان ارسال کنم. اما داستان تحوّل من با مشاهده زندگی افرادی شروع شد که در همان شهر و اوضاع اقتصادی همان کشور زندگی می‌کردند و با اینکه استعداد و توانایی بیشتری نسبت به من نداشتند، زندگی روی خوش و پربرکت خودش را به آن‌ها نشان می‌داد و باعث شک کردن من به پیش فرض‌های ذهنم می‌شد.
همه‌ی عمر رویای زندگی در آزادی مالی، زمانی و مکانی را داشتم تا بتوانم هر ایده‌ای که دارم را اجرا کنم؛ هرجای دنیا که خواستم زندگی کنم؛ هر وقت که خواستم مسافرت بروم، بی‌آنکه نگران هزینه‌های آخر ماه یا کمبود وقت و انرژی باشم.
یادم می‌آید برای سالهای متوالی، عید هر سال باز هم به جیب خالی‌ام نگاه می‌کردم و به خودم می‌گفتم:

  • “عید سال بعد، دیگر مشکلات مالی امسال را ندارم و می‌توانم برای عزیزانم هدایایی ارزشمند بخرم”

دیدن آدمهایی که آرزوهای من، واقعیت زندگی آن‌ها بود، این رویا را هر روز قوی‌تر می‌کرد. مشاهده‌ی زندگی آن‌ها، این ایمان را در دلم رشد می‌داد که شرایط کنونی را به عنوان واقعیت زندگی یا سرنوشت غیر قابل تغییر، نپذیرم.

همین ایمان بود که مرا به سمت کشف قوانین زندگی هدایت کرد. هرچه قوانین زندگی را بهتر می‌شناختم، رؤیای زندگی در آزادی مالی و زمانی و مکانی، امکان پذیرتر به نظر می‌رسید و رسیدن به آرزوهایم برای ذهنم منطق‌تر می‌شد.

رمز تغییر این است که در شروع کار، ثابت قدم بمانی و مسیر درست را ادامه دهی حتی اگر ظاهراً نتیجه خیلی عظیمی نمی‌بینی. آن روزها فقط یک راننده تاکسی بودم و ذهنم مملو از باورهای محدود کننده و فقر آلودی بود که اجازه دیدن فراوانی نعمت‌ها را به من نمی‌داد. ذهنم آنقدر با باورهای محدودکننده برنامه‌نویسی شده بود که نمی‌توانستم دلیل زندگی در شرایط ناخواسته را باورهای محدودکننده‌ام بدانم، نه پدرم! نه جامعه! و نه هر عامل دیگری بیرون از من.

اما می‌دانستم قدم اول از پذیرفتن این مسئولیت شروع می‌شود.

قدم اول این است که بپذیری شرایط سخت مالی زندگی‌ات را خودت با باورهایت ایجاد کرده‌ای و ربطی به شرایط اقتصادی مملکت ندارد؛ بپذیری این تحقیر شدن‌ها در رابطه، نتیجه باورهای خودت است و ربطی به ویژگی های اخلاقی همسر یا اطرافیان‌ات ندارد؛ بپذیری شرایط زندگی‌ات، نتیجه باورهای خودت است و ربطی به مکان جغرافیایی‌ای که در آن به دنیا آمده‌ای، ندارد؛
در ابتدای مسیر، وقتی هنوز نتیجه‌ی خیلی بزرگی در دست نداری که بتوانی حریف نجواهای ذهن بشوی، باید بتوانی ایمانت را حفظ کنی؛برای تغییر باورهایت مصمم بمانی و ادامه دهی؛
به جای واکنش نشان دادن به شرایط ناخواسته کنونی، “احساس خوب داشتن” را اصل بدانی و به شیوه محدودکننده قبلی برنگردی؛

من در مسیر تغییر باورهایم، جای خالیِ “همراهان مثبت و حمایت‌کننده” را به وضوح می‌دیدم. خصوصاً در ابتدای مسیر که ذهن تمام تلاش خود را می‌کند تا تو را به شیوه قبلی برگرداند. در چنین لحظاتی که کنترل ذهن سخت‌ترین کار دنیا می‌شود، حضور در یک محیط ایزوله مثل “خانواده صمیمی عباس‌منش”، برای تقویت ایمانم حیاتی می شد. برای همین مصمم شدم  تا “این محیط صمیمی” را بسازم و مسیر را برای اعضای این خانواده، هموار کنم.

  • زیرا حضور در این محیطِ سرشار از آگاهی‌های خالص، می‌توانست راهنمایی راستین باشد برای تقویت ایمانِ نوپایم در شروع مسیر؛
  • محیطی که هر بار به آن وارد می‌شوم، کلیدهای هدایتگر را در دستم بگذارد و باورهای نوپای مرا با ورودی‌های قدرتمند‌کننده تغذیه کند؛
  • محیطی که بودن در آن، مدام به یادم آورد: “ساختن باورهای قدرتمند کننده“، ارزشمندترین سرمایه‌گذاری در زندگی‌ام است؛
  • کنترل ورودی‌های ذهنم، مهمترین مسئولیت زندگی من است.

اگر در لحظات ناامیدی که ترسِ “اگر جواب ندهد چه” در من رخنه می‌کرد، محیطی مثل خانواده صمیمی عباس منش را داشتم، قانون احساس خوب = اتفاقات خوب را سریعتر به یاد می‌آوردم؛ ضرورت اجرای این قانون را بهتر درک می کردم و این یادآوری، قدم‌هایم را برای استمرار ورزیدن در این مسیر، استوارتر می کرد. در حقیقت، پیچ و خم‌هایی که من در مسیر درک قوانین زندگی و نحوه هماهنگ شدن با آنها تجربه کردم، باعث شد تا بخواهم این دانشگاه زندگی ساز را ایجاد کنم:

  • دانشگاهی که “توحید” را به عنوان اصل و اساس رسیدن به آزادی مالی و زمانی و مکانی، به من یاد بدهد؛
  • دانشگاهی که این اساس را به من بفهماند که: “تمام اتفاقات زندگی‌ام بدون استثناء نتیجه باورهای خودم است“؛
  • دانشگاهی که رابطه “توحید عملی” با “این اساس را به من نشان دهد تا بتوانم شرک‌های مخفی ذهنم را بشناسم؛
  • شرک‌هایی که تلاش می‌کنند عواملی مثل شانس، جبر جغرافیایی، وضعیت خانواده و… را عامل تعیین کننده‌ی شرایط زندگی‌ام بدانم و به این شکل مسئولیت تغییر زندگی‌ام را به عهده نگیرم؛
  • دانشگاهی که در صلح بودن با خودم را به من یاد بدهد؛

دانشگاهی که با آموزه‌هایی چون دوره جهان‌بینی توحیدی، توانایی کنترل ذهن را به من بیاموزد. به گونه‌ای که: آرامش را جایگزین نگرانی‌هایم کند؛ ایمان را جایگزین ترس‌هایم کند؛ توحید را جایگزین شرک‌های مخفی وجودم نماید؛

دانشگاهی که با آگاهی‌هایی اصل و خالص ” دوره روانشناسی ثروت ۱ “، منطق‌هایی قوی درباره‌ی امکان پذیربودنِ رسیدن به استقلال مالی در دستم بگذارد و به من کمک کند تا «ساختن استقلال مالی» را از همین جایی که هستم و همین شرایط و امکاناتی که دارم، شروع کنم. آگاهی‌هایی که در یک فرایند لذت‌بخش، باورهای قدرتمند کننده را جایگزین باورهای محدودکننده‌ای نماید که در تمام این سال‌ها ذهنم را برای فقر طراحی کرده بود؛

دانشگاهی که تا با آگاهی‌های خالص “دوره روانشناسی ثروت ۳ “، مرا به این اطمینان برساند که، برای راه اندازی کسب و کارم، نیاز به سرمایه اولیه هنگفت ندارم، بلکه نیاز به باورهای ثروت‌آفرین دارم؛ نیاز به تشخیص هدایت‌های خداوند و حساب کردن روی آنها دارم؛ نیاز به شناخت علایقم و ارزشمند دانستن آنها دارم؛

نیاز به پرورش توانایی حل مسئله دارم؛ نیاز دارم باور کنم همه ی شغل ها پتانسیل یکسانی برای ساختن ثروت دارند اما آنچه مرا به ثروت واقعی می‌رساند، رفتن در مسیر علایقم است؛ باورهای ثروت آفرین ساختن درباره علایقم است؛

به آگاهی هایی نیاز دارم که قدرت “تشخیص اصل از فرع” را به من بیاموزند تا به جای تلاش برای یک شبه پولدار شدن، قدم به قدم باورهایم را تقویت کنم؛ برای خلق ثروت بیشتر، با کسب و کارم ارزش بیشتری خلق کنم، مسائل بیشتری را در جامعه‌ام حل کنم و به این شکل ظرف وجودم را برای دریافت ثروتهای بیشتر، بزرگتر کنم.

آن روزها،به راهنمایی مثل ۱۲ قدم نیاز داشتم تا در یک فرایند تکاملی و لذت‌بخش، گاری سنگین و زهوار در رفته باورهای محدودکننده را از دوشم باز کند، مرا از مسیر سنگلاخی باورهای محدودکننده‌ام، به مسیر هموار و لذت‌بخش باورهای قدرتمند‌کننده هدایت کند. راهنمایی که به من یاد بدهد تا فکر خدا را بخوانم و آسان شوم برای آسانی‌ها.

چقدر خوب می‌شد اگر آن روزها می‌دانستم خداوند چگونه فکر می‌کند و چه قوانینی بر جهانش مقرر کرده‌است؟!

چگونه می‌توانم قوانین آفرینش را درک کنم؛ با این قوانین هماهنگ شوم و کنترل همه جانبه زندگی‌ام را در دست بگیرم.

چقدر خوب می‌شد اگر راهنمایی عملی در دستم بود که به من می‌فهماند مهم‌ترین اصل در رسیدن به خواسته‌ها، ساختن باورهای هماهنگ با آن خواسته است. راهنمایی عملی که باورهای هماهنگ با خواسته‌هایم را به من می‌شناساند و چگونگی ایجاد آن‌ها را در عمل با من تمرین می‌کرد.

آن روزها راهنمایی مثل دوره کشف قوانین زندگی می‌توانست آگاهی‌های فراموش شده‌ی قبل از تولد را به یادم آورد. همان آگاهی‌هایی که هر بار در قالب رؤیا و آرزو در دلم زنده می‌شد، ولی ترمزهای مخفی ذهنم و باورهای کهنه و محدود کننده‌ای که ذهنم را برنامه ریزی کرده بود، مجالی به بروز آن‌ها نمی‌دانند.

در حالیکه وجود راهنمای مثل دوره کشف قوانین زندگی، بدون نیاز به آزمون و خطا، چگونگی شناساییِ این ترمزها و حذف آن‌ها را به من یاد می‌داد تا بدون تقلا، خواسته‌هایم به صورت طبیعی وارد زندگی‌ام شوند.

آن روزها راهنمایی نیاز داشتم تا زندگی به سبک قانون سلامتی را به من بیاموزد و این خوشبختی را به من هدیه دهد که هم تناسب اندام داشته باشم، هم انرژی بالا برای حرکت در مسیر اهدافم و هم سلامتی کامل جسمانی.

به خاطر ثباتم در این مسیر، خداوند همانگونه که وعده داده بود، بیش از آنچه می خواستم به من نعمت بخشید و مرا به فراتر از آرزوهایم رسانید. نعمت هایی در قالب ثروت، روابطی عالی، دوستانی فوق العاده، سلامتی و.. به قول قرآن: چه کسی وفادارتر از خداوند به عهد خویش است.
به عبارت بهتر، تضادهایی که در مسیر تغییر زندگی‌ام با آن‌ها مواجه شدم، خواسته‌های بسیاری را در دلم زنده کرد و پایداری من در این مسیر، تمام آن خواسته ها را وارد زندگی ام کرد. اما با اطمینان می گویم برای من با ارزش‌ترین پاداشِ استمرار در این مسیر، تولد خانواده صمیمی عباس منش و تجربه‌ی بودن در جمع صمیمی این خانواده است.

داستان تولد خانواده صمیمی عباس منش و تلاش ما برای بهبود همیشگیِ این خانواده این است که:

آگاهی های منتشر شده در این محیط، ردپاهایی باشند برای همه‌ی افرادی که آماده‌اند تا شرایط زندگی خود را به سمت دلخواه تغییر دهند.
من هرگز فراموش نکردم که وجود مأمنی مطمئن مثل خانواده صمیمی عباس‌منش، چقدر می‌توانست مسیر را برایم هموار و تغییر را برایم آسان و لذت بخش کند.
برای همین، مانند پدری که به خاطر گذراندن کودکی‌اش در فقر و کمبود،  به خاطر تمام آرزوهایی که بر دلش مانده، تمام اسباب بازی‌های که نخریده،  تمام کیک تولدهایی که نخورده ، تمام هدایایی که نگرفته و تمام بازی‌هایی که تجربه نکرده است، می‌خواهد بهترینِ همه‌ی اینها را برای فرزندش انجام دهد، تصمیم گرفتم تمام آنچه را برای شما بسازم که در مسیر این تغییر، با تمام وجودم جای خالی‌اش را احساس کرده ام.
خانواده صمیمی عباس‌منش متولد شده تا همراه و راهنمایی باشد برای شما که آماده‌ی تغییر شده ای و این جملات الهام بخش را می خوانی؛

بنیان خانواده صمیمی عباس منش بر پایه اشاعه توحید و یکتاپرستی است تا همه ما که اینجا جمع شده‌ایم، همواره به یاد داشته باشیم:
خداوند به عنوان سیستمی که این جهان را آفریده و هدایت می‌کند و تنها منبع قدرت و ثروت است،  مقرر کرده تا زندگی ما در دست باورها و فرکانس‌های خودمان باشد.
همه ما به یک اندازه به این منبع قدرت و هدایت وصل هستیم اما به اندازه‌ی ایمان به این نیرو و هماهنگی با قوانین این سیستم، به این منبع وصل می‌شویم و این اتصال را به شکل: آزادی مالی، آزادی زمانی، رابطه عاشقانه، سلامتی، شغل مورد علاقه، آرامش و در یک کلام خوشبختی تجربه می‌کنیم.
تنها کار زندگی ما این است که قوانین این نیرو را بهتر بشناسیم و در اجرای آن بهتر شویم.
این تنها راهی است که کنترل آگاهانه اتفاقات زندگی‌مان را در دست خودمان می‌گذارد. هیچ چیز بیشتر از این به شما احساس آرامش می‌دهد که احساس کنی کنترل زندگی‌ات در دست خودت است.

این جنس از آرامش، رمز جاری شدن همواره‌ی نعمت‌ها به زندگی است.

1186 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    محمد پیشدادی گفته:
    مدت عضویت: 2727 روز

    سلام، اقای عباسمنش عزیز..

    تو زندگیم کتابهای زیادی خوندم و همیشه به طروق مختلفی هدایت شدم.. یکی از اون راهها اشنایی با شما بوده ، شما یکی از افرادی هستید که یکی از نقاط پر رنگ در مسیر اللهی من بودید و هستید، از شما سپاسگذارم بابت وقتی که برای اگاه کردن بشریت میگذارید.

    که قطعا بازگشت اون به سوی خودتون خواهد بود..

    الان 3 _4 ماهی هست که با شما اشنا شدم و با اینکه محصولی ازتون خریداری نکردم ولی اکثر فایلهای رایگان و البته عالیتون رو که گوش میکنم خیلی برام جالبه که ادراکات و اگاهی های شما با ادراکات خودم یکیه..قطعا که صراط مستقیم یک راه بیشتر نیست و همه ما که از سرچشمه وجود که یکیست الهام و ادراک میگیریم.. یک ساله پیش تغییرات و تحولاته معنوی زیاد و چشمگیری داشتم.و بهم گفته شد کلاسهای خودشناسی خودم رو برگزار کنم تا پله ایی برای نزدیکتر شدن روح جمعی بشریت به سوی وحدت و خدا بودنمان باشد، کاملا درک میکنم با شنیدن نظرات مثبت دیگران چه احساسی پیدا میکنید چون خودم با شنیدن تاثیرات مثبت کلاسهام از شاگردام مجددا به وجد میام.. برای همین هم بود که تصمیم گرفتم منم برای شما کامنتی بزارم..

    امیدوارم هر روز به فناء الی الله بیشتری نائل بشید..?

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  2. -
    هنگامه پاکروان گفته:
    مدت عضویت: 2870 روز

    سلام به استاد عزیز جناب آقای سیدحسین عباس منش

    خییلی خوشحالم از اینکه یکساله با شما و سایتتون آشنا شدم و از همه فایلهای رایگان شما نهایت استفاده رو کردم مدام درحال گوش دادن هستم و تکرار مکررات خصوصا این فایل باور قسمت 2 رو که دیدم خییلی احساس لذت و خوشی بهم داده که من هم میتوانم مرتبا دارم رو باورهای کار میکنم و فوق العاده نشانه های از کوچک تا بزرگ برایم آشکار شده خداروشکر که تونستم تا اینجای کار رو درست بیام و اما هنوز نیاز به کار کردن دارم چون می‌خوام به اون نقطه هدف برسم یعنی درست بزنم تو خال حالا باید یه جمع بندی کنم الان ایستادم چجوری جمع بندی کنم فعلا نمی‌دونم به قول معروف اینچ اینچ دارم میرم جلو اما بازم خداروشکر که همین هم تونستم از شما خانواده بزرگ عباس منش و همچنین استاد گرانقدر.میخوام تو این قسمت یارای من باشید الان چکار کنم؟این گامهای رو به جلو رو چجوری بردارم در اول گامهام کوتاه بودن و جوی ها بلند اما یکی یکی ردشون کردم الان قدمهام بلندتر شدن به نسبت جوی ها کوچکتر حالا چرا من این وسط ایستادم اینو نمیدونم ممنونم ازهمه شما که صبورانه پیام مرا خواندید برای همه شما عزیزان و همچنین استاد عزیز آرزوی سلامتی و تندرستی و موفقیت را دارم صمیمانه متشکرم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  3. -
    نادر برزویی گفته:
    مدت عضویت: 2670 روز

    سلام عرض میکنم خدمت استاد عزیزم اقای عباس منش

    دیدگاه ونوع نگرش شما را با جان و دل میپذیرم وخداوند یکتا رو سپاسگذارم که با شما اشنا شدم و امروز میتوانم با توجه به رهنمود های بسیار بسیار مفید و کار امد شما زندگی خودم را متحول کنم این اولین باری است که من میتوانم دیدگاه یا نظرم را با شما به اشتراک بگزارم حس بسیار خوبی دارم وسپاسگذار خداوند هستم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  4. -
    معصومه سادات ناجی پارسانیان گفته:
    مدت عضویت: 2790 روز

    با سلام وعرض تبریک خدمت استاد بسیار گرامی

    خداوند را سپاسگزارم که با آمو زه های بی نظیر شان تولدی دوباره در زندگیم بوجود آوردند امیدوارم بتونم زندگی جدید و بسیار زیبا همراه با ثروتی نامحدود را خلق کنم.

    برای شما استاد عزیز بهترینها ،زیباترینها را در دنیا و آخرت آرزومندم.

    پاینده و برقرار باشید.

    سال نو مبارک

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  5. -
    مهری حیدرزاده گفته:
    مدت عضویت: 2697 روز

    سلام وتبریک سال 97

    یک ماه است که با این سایت آشنا شده ام. قبلن نوشتم که به دنبال خواندن کتاب های ریادی در مورد ثروتمند شدن بودم شاید 10 سال است که به هرچیزی نگاه می کردم دنبال ثروت بودم اما قوانین عالی آن را نمی دانستم.

    تا کنون موفقیت های نا آگاهانه ای داشته ام .اما حالا تمام سلول های وجودم آکنده از این قوانین شده است.

    موفقیت های سال 96 قبل از آشنایی با سایت عباسمنش :

    یکم : دورههای ابتدایی زبان ایتالیایی را گذراندم و از این که سال ها آن را به تعویق انداخته و حالا موفق شده بودم خوشحال بودم . مدت ها به دنبال سرمایه گذاری برای یک مغازه بودم و خوشبختانه شرایط فراهم شد و آن را خریدم وب کمک یکی از آشنایان یک کسب کوچک راه انداختیم که انتهای سال 96 به راه بود .اما به عللی فعلن قرار است آن جا را رهن بدهم و از مبلغ رهن برای یک سرمایه گذاری کوچک استفاده کنم . چون نویسنده هستم و تا کنون رمان و داستان هایی به چاپ رسانده ام . و هم اکنون 3 کتاب جهت مجوز در وزارت ارشاد است و یکی هم برای چاپ آماده شده است .

    اما رویاهای مهمی که دارم هنوز محقق نشده است.

    وقتی اسفند 96 به دنبال عادات میلیونر ها می گشتم با سایت عالی عباسمنش آشنا شدم . شک نکردم که کاینات مرا که مصرانه به دنبال ثروت و فراوانی بودم با این سایت آشنا کرد. وقتی فایا های رایگان را با اشتیاق نگاه می کردم تصمیم گرفتم ابتدا وضعیت گذشته ام را بررسی کنم .

    یک دفتر تهیه کردم برای اتوبیوگرافی زندگی گذشته ام .جای بسی تعجب بود که به نکاتی در شخصیتم پی بردم و موانع سر راه ثروتمند شدنم را دسته بندی کردم .هم خوشحال بودم از این کشف و هم شغمگین از این که چه زمان های نازنینی را از کف داده ام .اما ادامه دادم.بعد از تهیه اتوبیوگرافی ام . به باور های محدود کننده خانواده ام پرداختم . توانستم از قانون تضاد برای روشن کردت خواسته هایم استفاده کنم . خواسته هایی که سال ها زیر خاکستر روزمره گی به فراموشی سپرده بودم . اهدافم را دسته بندی نمودم . از فانون تمرکز برای وارد نمودن ثروت و فراوانی به زندگیم استفاده کردم .در سطور بعد برایتان می گویم که در همین مدت کوتاه چگونه فراوانی ها .نعمت ها .افراد مثبت به زندگیم وارد شدند.

    القصه ای که با روشن شدن اهدافم . از قاتون جذب برای

    هم فرکانس شدن با خواسته هایم سود بردم. باور های تاکیدی را با راهنمایی فایل های استاد آماده کردم . موارد باز دارنده همچون تی وی و روابطی که مرا از فراوانی دور می کرد را تقریبن حذف کردم .چرا تقریبن چون به سال نو نزدیک شدیم و بخشی به خانواده برمی گشت و از دست من خارج بود. سعی کردم در ایفند 96 برای خرید مایحتاج به بهترین سوپر مارکت ها بروم و برخلاف تصورم خیلی هم گران نبودند و برحسب اتفاق (یعنی هم فرکانس شدن با فراوانی) قیمت ها آف خورده بودند .

    از قانون “من لیلقت وشایستگی بهترین ها را دارم ” استفاده کردم و به جای این که اول دیگران را در اولویت قرار بدهم خودم را ارجح کردم .خیلی خیلی سختم بود .چون همیشه فرزندانم در اولویت بودند. اتفاقا به اعتماد به نفس و پشتوانه قانون لابق بودن برای بهترین ها همه چیز به نیکوترین وجه انجام شد.97 فرا رسید.

    خواسته های سال 97 :

    اول از همه تعهد دادم برای سه برابر شدن در آمدم .

    بعد باور های مهم را مشخص کردم ..خانه آرمانی . اتومبیل لوکس . فرهنگسرایی که سال هاست آرزوی ایجادش را برای جوانان مملکتم دارم . ایجاد یک بنگاه انتشاراتی تا بتوانم آثارم را به راحتی به چاپ برسانم . آرزوهایی که برای افراد خانواده ام دارم . فعالیت های عام المنفعه ای که مدت هاست در دلم شکوفه زده اما به خاطر نداشتن پشتوانه مالی کافی امکان پذیر نشده است.

    ود نهایت وصیت پدر گرامی ام . او به گفت به زندگی کلان نگاه کن .گرچه وقتی به دور و برت نگاه می کنی فراوانی و ثروت کم باشد. چون خودش چند سالس در آمریکا زندگی کرده بود از من خواست که هرطوری که می توانم به آن جا بروم و بر بالای برج تجاری امپایر استیت او را یاد کنم .این هم یکی از باور های تاکیدی من است.

    اکنون در فروردین 97 با تلاش ذهنی و اشتیاقی فراوان سعی بر آن دارم که پا جا پای جناب عباسمنش بگذارم و پیش بروم .شاید بتوانم با هر چه بیشتر موفق شدن این تلاش وشوق بی وقفه ایشان را برای آن که ایمان بیاوریم به هستی یکتا و خداوندی که به جز نیکویی و ثروت وسلامتی برای ما چیز دیگری نمی خواهد را جبران کنم.

    برای ایشان سلامتی و موفقیت بیکران از درگاه ایزد یکتا خواهانم . من می دانم حتی اگر با این پاسخ در مسابقه برنده هم نشوم اما در این برهه از زندگیم با کمک خدا و مشوق همیشگی مان جناب علاسمنش برنده ام .

    با سپاس

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  6. -
    حسین سالار گفته:
    مدت عضویت: 2646 روز

    سلام سید منتخب خداااااااااااااااااا

    دستان پر مهرت در دستان خداست…

    شما انتخاب شده ی خدایی تا از این طریق در حد توان گره از کار بشر باز کنی…

    تبریک صمیمانه بابت این اتفاق مبارک برای شما…

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای: