داستان تحول من

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • به رؤیاهایت باور داشته باش 1
    377MB
    32 دقیقه

شرایط سخت و طاقت فرسا، شروع تحول زندگی من بود. پس از سال‌ها زندگی در شرایط ناخواسته، مصمّم شدم تا زندگی دلخواهم را بسازم. به ندای قلبم اعتماد کردم و ذهنم را برای تغییر همه چیز باز گذاشتم:

  • تغییر شهری که سال‌ها در آن زندگی کرده بودم و همه جای آن را می‌شناختم؛
  • تغییر روابط و دوستانی که آن روزها مهم‌ترین سرگرمی زندگی‌ام بودند.
  • تغییر شغلی که تصور می‌کردم تنها کاری است که انجامش را بلدم.
  • و مهم‌تر از همه تغییر باورهای محدودکننده‌ای که، بعداً فهمیدم منشأ همه‌ی این ناخواسته‌ها بودند؛

زیرا “نشانه‌ها” به وضوح فریاد می‌زدند که زندگی به سبک اکثریت جامعه، مثل زنجیر، تو را در این شرایط نادلخواه نگه داشته و مرتباً همین ناخواسته‌ها را برایت تکرار می‌کند.

آن روزها با این وضوح که در دوره 12 قدم آموزش داده‌ام، بلد نبودم فکر خدا را بخوانم و قوانین بدون تغییر این نیرو را بفهمم. آن روزها با این وضوح، ارتباط بین باورهایم و شرایطی که تجربه می‌کنم را نمی‌دیدم. آن روزها به دقتِ تمرین ستاره قطبی، بلد نبودم فرکانس خواسته‌هایم را به جهان ارسال کنم. اما داستان تحوّل من با مشاهده زندگی افرادی شروع شد که در همان شهر و اوضاع اقتصادی همان کشور زندگی می‌کردند و با اینکه استعداد و توانایی بیشتری نسبت به من نداشتند، زندگی روی خوش و پربرکت خودش را به آن‌ها نشان می‌داد و باعث شک کردن من به پیش فرض‌های ذهنم می‌شد.
همه‌ی عمر رویای زندگی در آزادی مالی، زمانی و مکانی را داشتم تا بتوانم هر ایده‌ای که دارم را اجرا کنم؛ هرجای دنیا که خواستم زندگی کنم؛ هر وقت که خواستم مسافرت بروم، بی‌آنکه نگران هزینه‌های آخر ماه یا کمبود وقت و انرژی باشم.
یادم می‌آید برای سالهای متوالی، عید هر سال باز هم به جیب خالی‌ام نگاه می‌کردم و به خودم می‌گفتم:

  • “عید سال بعد، دیگر مشکلات مالی امسال را ندارم و می‌توانم برای عزیزانم هدایایی ارزشمند بخرم”

دیدن آدمهایی که آرزوهای من، واقعیت زندگی آن‌ها بود، این رویا را هر روز قوی‌تر می‌کرد. مشاهده‌ی زندگی آن‌ها، این ایمان را در دلم رشد می‌داد که شرایط کنونی را به عنوان واقعیت زندگی یا سرنوشت غیر قابل تغییر، نپذیرم.

همین ایمان بود که مرا به سمت کشف قوانین زندگی هدایت کرد. هرچه قوانین زندگی را بهتر می‌شناختم، رؤیای زندگی در آزادی مالی و زمانی و مکانی، امکان پذیرتر به نظر می‌رسید و رسیدن به آرزوهایم برای ذهنم منطق‌تر می‌شد.

رمز تغییر این است که در شروع کار، ثابت قدم بمانی و مسیر درست را ادامه دهی حتی اگر ظاهراً نتیجه خیلی عظیمی نمی‌بینی. آن روزها فقط یک راننده تاکسی بودم و ذهنم مملو از باورهای محدود کننده و فقر آلودی بود که اجازه دیدن فراوانی نعمت‌ها را به من نمی‌داد. ذهنم آنقدر با باورهای محدودکننده برنامه‌نویسی شده بود که نمی‌توانستم دلیل زندگی در شرایط ناخواسته را باورهای محدودکننده‌ام بدانم، نه پدرم! نه جامعه! و نه هر عامل دیگری بیرون از من.

اما می‌دانستم قدم اول از پذیرفتن این مسئولیت شروع می‌شود.

قدم اول این است که بپذیری شرایط سخت مالی زندگی‌ات را خودت با باورهایت ایجاد کرده‌ای و ربطی به شرایط اقتصادی مملکت ندارد؛ بپذیری این تحقیر شدن‌ها در رابطه، نتیجه باورهای خودت است و ربطی به ویژگی های اخلاقی همسر یا اطرافیان‌ات ندارد؛ بپذیری شرایط زندگی‌ات، نتیجه باورهای خودت است و ربطی به مکان جغرافیایی‌ای که در آن به دنیا آمده‌ای، ندارد؛
در ابتدای مسیر، وقتی هنوز نتیجه‌ی خیلی بزرگی در دست نداری که بتوانی حریف نجواهای ذهن بشوی، باید بتوانی ایمانت را حفظ کنی؛برای تغییر باورهایت مصمم بمانی و ادامه دهی؛
به جای واکنش نشان دادن به شرایط ناخواسته کنونی، “احساس خوب داشتن” را اصل بدانی و به شیوه محدودکننده قبلی برنگردی؛

من در مسیر تغییر باورهایم، جای خالیِ “همراهان مثبت و حمایت‌کننده” را به وضوح می‌دیدم. خصوصاً در ابتدای مسیر که ذهن تمام تلاش خود را می‌کند تا تو را به شیوه قبلی برگرداند. در چنین لحظاتی که کنترل ذهن سخت‌ترین کار دنیا می‌شود، حضور در یک محیط ایزوله مثل “خانواده صمیمی عباس‌منش”، برای تقویت ایمانم حیاتی می شد. برای همین مصمم شدم  تا “این محیط صمیمی” را بسازم و مسیر را برای اعضای این خانواده، هموار کنم.

  • زیرا حضور در این محیطِ سرشار از آگاهی‌های خالص، می‌توانست راهنمایی راستین باشد برای تقویت ایمانِ نوپایم در شروع مسیر؛
  • محیطی که هر بار به آن وارد می‌شوم، کلیدهای هدایتگر را در دستم بگذارد و باورهای نوپای مرا با ورودی‌های قدرتمند‌کننده تغذیه کند؛
  • محیطی که بودن در آن، مدام به یادم آورد: “ساختن باورهای قدرتمند کننده“، ارزشمندترین سرمایه‌گذاری در زندگی‌ام است؛
  • کنترل ورودی‌های ذهنم، مهمترین مسئولیت زندگی من است.

اگر در لحظات ناامیدی که ترسِ “اگر جواب ندهد چه” در من رخنه می‌کرد، محیطی مثل خانواده صمیمی عباس منش را داشتم، قانون احساس خوب = اتفاقات خوب را سریعتر به یاد می‌آوردم؛ ضرورت اجرای این قانون را بهتر درک می کردم و این یادآوری، قدم‌هایم را برای استمرار ورزیدن در این مسیر، استوارتر می کرد. در حقیقت، پیچ و خم‌هایی که من در مسیر درک قوانین زندگی و نحوه هماهنگ شدن با آنها تجربه کردم، باعث شد تا بخواهم این دانشگاه زندگی ساز را ایجاد کنم:

  • دانشگاهی که “توحید” را به عنوان اصل و اساس رسیدن به آزادی مالی و زمانی و مکانی، به من یاد بدهد؛
  • دانشگاهی که این اساس را به من بفهماند که: “تمام اتفاقات زندگی‌ام بدون استثناء نتیجه باورهای خودم است“؛
  • دانشگاهی که رابطه “توحید عملی” با “این اساس را به من نشان دهد تا بتوانم شرک‌های مخفی ذهنم را بشناسم؛
  • شرک‌هایی که تلاش می‌کنند عواملی مثل شانس، جبر جغرافیایی، وضعیت خانواده و… را عامل تعیین کننده‌ی شرایط زندگی‌ام بدانم و به این شکل مسئولیت تغییر زندگی‌ام را به عهده نگیرم؛
  • دانشگاهی که در صلح بودن با خودم را به من یاد بدهد؛

دانشگاهی که با آموزه‌هایی چون دوره جهان‌بینی توحیدی، توانایی کنترل ذهن را به من بیاموزد. به گونه‌ای که: آرامش را جایگزین نگرانی‌هایم کند؛ ایمان را جایگزین ترس‌هایم کند؛ توحید را جایگزین شرک‌های مخفی وجودم نماید؛

دانشگاهی که با آگاهی‌هایی اصل و خالص ” دوره روانشناسی ثروت ۱ “، منطق‌هایی قوی درباره‌ی امکان پذیربودنِ رسیدن به استقلال مالی در دستم بگذارد و به من کمک کند تا «ساختن استقلال مالی» را از همین جایی که هستم و همین شرایط و امکاناتی که دارم، شروع کنم. آگاهی‌هایی که در یک فرایند لذت‌بخش، باورهای قدرتمند کننده را جایگزین باورهای محدودکننده‌ای نماید که در تمام این سال‌ها ذهنم را برای فقر طراحی کرده بود؛

دانشگاهی که تا با آگاهی‌های خالص “دوره روانشناسی ثروت ۳ “، مرا به این اطمینان برساند که، برای راه اندازی کسب و کارم، نیاز به سرمایه اولیه هنگفت ندارم، بلکه نیاز به باورهای ثروت‌آفرین دارم؛ نیاز به تشخیص هدایت‌های خداوند و حساب کردن روی آنها دارم؛ نیاز به شناخت علایقم و ارزشمند دانستن آنها دارم؛

نیاز به پرورش توانایی حل مسئله دارم؛ نیاز دارم باور کنم همه ی شغل ها پتانسیل یکسانی برای ساختن ثروت دارند اما آنچه مرا به ثروت واقعی می‌رساند، رفتن در مسیر علایقم است؛ باورهای ثروت آفرین ساختن درباره علایقم است؛

به آگاهی هایی نیاز دارم که قدرت “تشخیص اصل از فرع” را به من بیاموزند تا به جای تلاش برای یک شبه پولدار شدن، قدم به قدم باورهایم را تقویت کنم؛ برای خلق ثروت بیشتر، با کسب و کارم ارزش بیشتری خلق کنم، مسائل بیشتری را در جامعه‌ام حل کنم و به این شکل ظرف وجودم را برای دریافت ثروتهای بیشتر، بزرگتر کنم.

آن روزها،به راهنمایی مثل ۱۲ قدم نیاز داشتم تا در یک فرایند تکاملی و لذت‌بخش، گاری سنگین و زهوار در رفته باورهای محدودکننده را از دوشم باز کند، مرا از مسیر سنگلاخی باورهای محدودکننده‌ام، به مسیر هموار و لذت‌بخش باورهای قدرتمند‌کننده هدایت کند. راهنمایی که به من یاد بدهد تا فکر خدا را بخوانم و آسان شوم برای آسانی‌ها.

چقدر خوب می‌شد اگر آن روزها می‌دانستم خداوند چگونه فکر می‌کند و چه قوانینی بر جهانش مقرر کرده‌است؟!

چگونه می‌توانم قوانین آفرینش را درک کنم؛ با این قوانین هماهنگ شوم و کنترل همه جانبه زندگی‌ام را در دست بگیرم.

چقدر خوب می‌شد اگر راهنمایی عملی در دستم بود که به من می‌فهماند مهم‌ترین اصل در رسیدن به خواسته‌ها، ساختن باورهای هماهنگ با آن خواسته است. راهنمایی عملی که باورهای هماهنگ با خواسته‌هایم را به من می‌شناساند و چگونگی ایجاد آن‌ها را در عمل با من تمرین می‌کرد.

آن روزها راهنمایی مثل دوره کشف قوانین زندگی می‌توانست آگاهی‌های فراموش شده‌ی قبل از تولد را به یادم آورد. همان آگاهی‌هایی که هر بار در قالب رؤیا و آرزو در دلم زنده می‌شد، ولی ترمزهای مخفی ذهنم و باورهای کهنه و محدود کننده‌ای که ذهنم را برنامه ریزی کرده بود، مجالی به بروز آن‌ها نمی‌دانند.

در حالیکه وجود راهنمای مثل دوره کشف قوانین زندگی، بدون نیاز به آزمون و خطا، چگونگی شناساییِ این ترمزها و حذف آن‌ها را به من یاد می‌داد تا بدون تقلا، خواسته‌هایم به صورت طبیعی وارد زندگی‌ام شوند.

آن روزها راهنمایی نیاز داشتم تا زندگی به سبک قانون سلامتی را به من بیاموزد و این خوشبختی را به من هدیه دهد که هم تناسب اندام داشته باشم، هم انرژی بالا برای حرکت در مسیر اهدافم و هم سلامتی کامل جسمانی.

به خاطر ثباتم در این مسیر، خداوند همانگونه که وعده داده بود، بیش از آنچه می خواستم به من نعمت بخشید و مرا به فراتر از آرزوهایم رسانید. نعمت هایی در قالب ثروت، روابطی عالی، دوستانی فوق العاده، سلامتی و.. به قول قرآن: چه کسی وفادارتر از خداوند به عهد خویش است.
به عبارت بهتر، تضادهایی که در مسیر تغییر زندگی‌ام با آن‌ها مواجه شدم، خواسته‌های بسیاری را در دلم زنده کرد و پایداری من در این مسیر، تمام آن خواسته ها را وارد زندگی ام کرد. اما با اطمینان می گویم برای من با ارزش‌ترین پاداشِ استمرار در این مسیر، تولد خانواده صمیمی عباس منش و تجربه‌ی بودن در جمع صمیمی این خانواده است.

داستان تولد خانواده صمیمی عباس منش و تلاش ما برای بهبود همیشگیِ این خانواده این است که:

آگاهی های منتشر شده در این محیط، ردپاهایی باشند برای همه‌ی افرادی که آماده‌اند تا شرایط زندگی خود را به سمت دلخواه تغییر دهند.
من هرگز فراموش نکردم که وجود مأمنی مطمئن مثل خانواده صمیمی عباس‌منش، چقدر می‌توانست مسیر را برایم هموار و تغییر را برایم آسان و لذت بخش کند.
برای همین، مانند پدری که به خاطر گذراندن کودکی‌اش در فقر و کمبود،  به خاطر تمام آرزوهایی که بر دلش مانده، تمام اسباب بازی‌های که نخریده،  تمام کیک تولدهایی که نخورده ، تمام هدایایی که نگرفته و تمام بازی‌هایی که تجربه نکرده است، می‌خواهد بهترینِ همه‌ی اینها را برای فرزندش انجام دهد، تصمیم گرفتم تمام آنچه را برای شما بسازم که در مسیر این تغییر، با تمام وجودم جای خالی‌اش را احساس کرده ام.
خانواده صمیمی عباس‌منش متولد شده تا همراه و راهنمایی باشد برای شما که آماده‌ی تغییر شده ای و این جملات الهام بخش را می خوانی؛

بنیان خانواده صمیمی عباس منش بر پایه اشاعه توحید و یکتاپرستی است تا همه ما که اینجا جمع شده‌ایم، همواره به یاد داشته باشیم:
خداوند به عنوان سیستمی که این جهان را آفریده و هدایت می‌کند و تنها منبع قدرت و ثروت است،  مقرر کرده تا زندگی ما در دست باورها و فرکانس‌های خودمان باشد.
همه ما به یک اندازه به این منبع قدرت و هدایت وصل هستیم اما به اندازه‌ی ایمان به این نیرو و هماهنگی با قوانین این سیستم، به این منبع وصل می‌شویم و این اتصال را به شکل: آزادی مالی، آزادی زمانی، رابطه عاشقانه، سلامتی، شغل مورد علاقه، آرامش و در یک کلام خوشبختی تجربه می‌کنیم.
تنها کار زندگی ما این است که قوانین این نیرو را بهتر بشناسیم و در اجرای آن بهتر شویم.
این تنها راهی است که کنترل آگاهانه اتفاقات زندگی‌مان را در دست خودمان می‌گذارد. هیچ چیز بیشتر از این به شما احساس آرامش می‌دهد که احساس کنی کنترل زندگی‌ات در دست خودت است.

این جنس از آرامش، رمز جاری شدن همواره‌ی نعمت‌ها به زندگی است.

1196 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    رضوان فقیهی گفته:
    مدت عضویت: 716 روز

    خدایا شکرت بخاطر آشنایی با این دست پر توانت خدارو شکر که تونستم تا حدودی به یک آرامش درونی برسم ولی نمی خوام و نباید متوقف بشم تا زنده ام باید از زندگیم لذت ببرم و بخاطر این آگاهی از خدا و دست خدا،استاد عباس منش سپاسگزارم و به امید خدا اولین قدم از 12قدم با کلی آگاهی و در کنار استاد به اتمام رسوندم و پر قدرت قدم دوم رو شروع می کنم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  2. -
    فاطمه وطنی گفته:
    مدت عضویت: 1130 روز

    سلام بر استاد عزیزم ،سلام بر مریم جان و تمام دوستان هم فرکانسی من .

    خوشحالم که در بهترین دانشگاه جهان ،دانشگاه توحیدی هستم .

    خوشحالم که خداوند منو در مسیر آگاهی ،مسیر درست قرار داد.

    خدا را سپاس گذارم ،بابت داشتن استادی مثل شما

    خدایا شکرت که منو هدایت کردی به این فایل .

    خدایا شکرت بابت رویاهام .

    استاد عزیزم با تمام وجودم از شما سپاس گذارم ،وقتی حالم بد بود ،ویس های شما راه نجاتی بود برای دوباره زنده شدن و حال خوبم.

    استاد عزیزم .چند سال با باور های اشتباه زندگی خودم تباه کردم .

    واز خداوند خواستم مرا در مسیر صراط مستقیم قرار بدهد ،و خداوند شما را در مسیرم قرار داد ،زمانی که از همه چیز و همه کس نا امید شدم .خداوند کمک کرد تا خودم پیدا کنم ،رسالتم پیدا کنم .

    خدا را سپاس گذارم که استادی مثل شما دارم که به من یاد داد بیشتر باور کنم خدا را ،بیشتر درکش کنم .

    استاد عزیزم شما واقعا خداوند رو درک کردید و چقدر زیبا خداوند تفسیر کردید .

    الهی شکر که من در دانشگاه خداوند هستم و عمل میکنم به گفته استادم .

    و باور دارم خداوندی که بدون اذن او برگی از درخت نمیفته.

    اگه من اینجام ،پس خدا بهترین مسیر برای من باز کرده ‌

    ممنون استاد عزیزم .

    که بهترین الگوی من هستید .

    خدایا شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  3. -
    علیرضا اشرفی مشهود گفته:
    مدت عضویت: 850 روز

    بنام الله پاک

    به رویاهای باور داشته باش

    استاد عزیزم خیلی لذت بردم از دیدن این ویدیو که روند تکامل شرایط زندگی شما از آن شرایط تا به زمان حال حاضرتان است

    چقدر زیبا و مهم است حال و احوال خوب که در نتیجه ایمان و باور میاد

    که این ایمان و حال خوب مرزهای خوشبختی را جا به جا میکند و اتاق سیمانی را به بهشت تبدیل میکند و کاری میکند که رویاهایت را باور داشته باشی

    خیلی ممنون از شما و از خدای مهربانم که هر روز ایمانم را قویتر میکند

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  4. -
    عاطفه نکویی گفته:
    مدت عضویت: 3859 روز

    سلام استادم

    قبلا هم متن اول سایت را خونده بودم ولی نمیدونم امروز وقتی حسم بهم گفت بخونش یه جور دیگه بود . توحیدی بودنتون را بهتر درک کردم . وارد داستانتون شدم و تنهایی هاتون را درک کردم و متوجه شدم چطور باید متعهد و ثابت قدم بود توی این مسیر . فهمیدم که ثروت نتیجه ی بودن در مسیر درسته یعنی چه . متوجه شدم پاداشی که خدا تو قرآن گفته به افرادی که ایمان دارند و عمل صالح انجام میدن چیه . پاداشی که تا ابد چه در دنیا چه در آخرت همیشگیه براشون . و این قضیه باور استمرار و همیشگی بودن نعمتها را درونم بیشتر کرد . اینکه میگید وقتی تو مسیر درست باشی هیچوقت به عقب بر نمیگردی و همیشه در حال پیشرفتی یعنی چه . عکسهاتون را مجدد دیدم . یه فرد موحدی که به خاطر ایمانش و توحیدش عزت نفسش بالاست و با قدرت دست به عمل میزنه . کسی که نه ترسی داره نه غمی . پیام آوری صادق و پاک که درک میکنه و مشتاقانه میخواد مردم هم درک کنن و جهانشون را زیبا بسازند . فرد خیری که بدون چشم داشتی هرچیزی که یاد گرفته با دیگران به اشتراک میگذاره تا اونها هم از عمر کوتاهشون درست استفاده کنند. من واقعا پول محصولاتتون را زیاد نمیبینم با اینکه درآمد من تقریبا صفره. ارزش محصولات شما بسسسسیییار بسسسیییار بسسسسیییار بیشتر از اون چیزیه که اعلام میکنید. همینکه من فهمیدم مشرک هستم . همینکه خدا را دارم بهتر میشناسم ، همینکه دیگه احساس تنهایی نمیکنم و محتاج بودن انسانها توی زندگیم نیستم . همینکه دارم میفهمم هیچی نیستم دنیا دنیا ارزش داره . من از بودنم چیزی جز ذلت نصیبم نشد . چیزی جز اینکه روز به روز محتاج تر باشم با وجود تحقیرها و توهینها ، چیزی نصیبم نشد. چیزی جز فقر در تمام جنبه های زندگیم نصیبم نشد . دیگه نمیخوام باشم . میخوام فقط اون باشه . اون تصمیم بگیره . اون انجام بده . میخوام فقط اون باشه . سالهاست که توی صفحه اول گوگل شورتکات سایت شما را به اسم دانشگاه سیو کردم . نمیدونستم شما هم نوشتین دانشگاه . ظاهرا متن را نسبت به قبل تغییر دادین شایدم از اول همین بوده ولی من نمیدیدم . در هر صورت خوشحالم منکه عاشق رفتن به دانشگاه بودم خداوند من را توی بهترین دانشگاه دنیا ثبت نامم کرد تا برترین علمها را اینجا یاد بگیرم . وخوشحال و شاکرم که بهترین و توحیدی ترین استاد دنیا را استادم قرار داد . استادی که راه را صادقانه بهم نشون داد. نه برای پول یا هرچیز دیگه بلکه با عشق . استادی که خودش عمل کرد و سپس از من خواست تا عمل کنم . استادی که مسیر درست را پیدا کرد و متعهدانه ادامه داد تا به نتیجه رسید تا من در عمل یاد بگیرم چگونه متعهد باشم و عمل کنم . استادی که بستری عالی برای درک قوانین برای من فراهم کرد . بستری که خودش از آن محروم بود ولی در عوض پاداشی عظیم از خدا دریافت کرد . پاداشی غیر از مسائل مالی . اونچه که من امروز فهمیدم و دقیقا یکساعته دارم اشک میریزم و متن میخونم و مینویسم . تازه میفهمم چرا میگید اول نتیجه بگیر بعد به دیگران بگو. منکه چون شما گفته بودین انجام دادم ولی تازه درک میکنم چرا این را میگید . شما از همون اول نتیجه توی دستتون بود. اون قدرتی که از عمل به توحید پیدا کرده بودین بزرگترین نتیجه بود . چیزی که در وجود من جاش خیلی خالیه . همون چیزی که باعث میشه متعهدانه برای تغییر شرایط و شخصیتت دست به عمل بزنی .

    خداراشکر بابت روزی امروزم .

    ازتون بینهایت سپاسگزارم استاد عزیزم.

    الحمدلله رب العالمین

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  5. -
    هستی گفته:
    مدت عضویت: 994 روز

    سلام استادعزیزم،خداروهزاران بار شکرمیکنن که منوباسایت شما آشنا کرد اینجا تکه ای از بهشت است هروقت میام اینجا و کامنتهارو میخونم حالم خوب میشه من باخریدن دوره 12قدم دریچه جدیدی از سبک ذندگی به شیوه 12قدم به رویم باز شد ذهنمو طوری انگار تربیت کردم که به هر نکته منفی و حال بد کن سریع واکنش نشون میده که داری از مسیر خارج میشی الان طوری شدم که اگه بخوام به یک مسئله منفی توجه کنم هم نمیتونم انگار مغزم قفل میشه و اجازه ورودشو نمیده ولی باز هم خب ممکنه یه تایم کوتاهی نجواهای ذهن به آدم هجوم بیاره چون من همیشه میگم شیطان همیشه در کمین هست تا یه فرصت مناسب که پیدا کرد بپره بیرون و شروع کنه به منفی گویی ،ولی سعی میکنم به صورت کاملا آگاهانه و عمدی حواسمو از منفیها پرت کنم به سمت نکات مثبت اگه نشه به قول استاد به سمت اتفاقات خنثی فقط ازون نکته منفی دور بشم حالا هر طور که شده ،استادعزیزم ممنونم که این امکان رو برای ما فراهم اوردین که در همچین سایتی بتونیم حضور داشته باشیم و ذهنمون رفرش کنیم اینجا اساسش فقط توجه به نکات مثبت وحال خوب کن هست ،با آرزوی موفقیت برای هم فرکانسیای عزیزم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  6. -
    علی حسین حاجیوند گفته:
    مدت عضویت: 2024 روز

    سلام به استاد راستین

    وسلام به همه دوستان راه موفقیت

    من سال‌هاست که دارم آموزش می‌گیرم

    وتجربه می‌کنم ولی تاحالا ندیدم آموزش که

    اندازه خوندن کامنت‌ها حال من رو خوب کنه

    این نشانه این است که این مسیر الهی است

    مسیر درست هست، مسیری هست که هر کسی اجازه ورود به آن را ندارد، و کسانی که در این مسیر هستند بهای خیلی سختی پرداخت کردن

    وآماده شدند تا به اینجا هدایت شوند

    انسان های که اجازه ورود به این مسیر را گرفتن

    از فیلترهای زیادی عبور کردند.

    من هم شاکر خداوند هستم که به این مسیر هدایت شدم

    استاد عباس منش یکی از بندگان خالص وخاص خداوند هستند که ما شدیم شاگردش

    او زندگی صدها هزار نفر را از باتلاق جهنم

    تبدیل به بهشت کرده

    که خودش هر لحظه داره بهشتو تجربه می‌کند.

    من بار خریدن دوره 12 قدم که قدم 12 را خریدم ودارم کار می‌کنم نتایجی گرفتم که اگر کسی قبلش بهم می‌گفت بهش می‌خندیدم و می‌گفتم لطفا جک نگو.

    دوستان عزیز؛ اگر می‌خواهید نتایج بزرگ بگیرین

    محصولات استادو از سایت بخرید وکار کنید.

    من خیلی از محصولات رایگان استاد استفاده کردم

    که واقعا تاثیر گذاره،

    اما بها را وقتی پرداخت می‌کنید

    سرعت اتفاقات خوب خیلی میره بالا

    در پناه حق باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  7. -
    محمدحسین گنجی گفته:
    مدت عضویت: 902 روز

    با سلام خدمت هم فرکانسی ها و خانواده عزیزم خیلی دوست دارم یه روزی برسه که یه جمعی از هم فرکانسی ها در یک سالن یا یک کشتی جمع بشیم و برای مدتی در کنار هم باشیم…

    امروز اولین بار است که می نویسم من از نوروز 1400 با استاد آشنا شدم آن روزی که احوال پسر دایی ام را که از مشکل کم شنوایی رنج میبرد پرسیدم و او که سال ها دوا دکتر حریف خوب شدن گوشش نشده بود.در جواب احوال پرسی من گفت گوشم خوب شد من بهش گفتم چطور گفت فایل های استاد عباسمنش را گوش دادم و سعی کردم حال خودم را خوب کنم و…

    من که یازده سال بود ازدواج کرده بودم و بزرگ ترین مشکل زندگی ام این بود که بچه دار نشده بودم و سال ها دوا دکتر و بارها ivf منفی مرا به دره نامیدی کشانده بود اما امیدی در دلم روشن شد پسر دایی ام بمن گفت شک ندارم خداوند به تو فرزند می دهد اگر متعهد شوی و از حالت نامیدی و ناراحتی خارج شوی و شادی و سپاسگذاری را جایگزین کنی. من موضوع را با همسرم در میان گذاشتم به همسرم گفتم سعید(پسر دایی ام) می گوید گوشش را با گوش دادن فایل خوب کرده است تو باور می کنی؟

    همسرم هم گفت ما همه راهی را امتحان کرده ایم این راه را هم می رویم الان در شرایطی دارم می نویسم که فرزندان دو قلوی من نزدیک به دوسالشان است و خدا به من فرزند داد خدا من را عزیز کرد من از صدای دلنشین و الهام آور استادم به نتیجه رسیدم

    من احساس گناه را دور انداختم من همیشه فکر می کردم حتما گناهانی که کرده ام باعث شده خدا بمن فرزند ندهد ولی این باور را دور انداختم.

    من دعاها و جادوهایی که پشت ساعت و تابلوهای منزل گذاشته بودم تا جادویی که دعانویسان گفته بودند برایتان جادو کرده اند که بچه دار نمی شوید را به دیوار کوبیدم.

    من باور کردم که هیچ جادو و قدرت و اراده ای فوق اراده پروردگارم وجود ندارد و به قول استاد یک قدرت بیشتر در جهان نیست که این جهانو خلق کرده و داره مدریت میکنه.

    من سپاس گذار آن چیزی شدم که داشتم.

    من دیگر به اینکه چرا من فرزند ندارم و بقیه دارند فکر نکردم.

    انصافا همسرم هم بسیار خوب روی خودش کار کرد.

    من به کسانی که مشکلاتشان را گردن چشم مردم می انداختند و می گفتند چشم خورده ایم می خندیدم و میگفتم قدرتی بالاتر از قدرت خدا نیست و چشم یک آدم ناچیز هیچ تاثیری در اتفاقات زندگی شما ندارد.

    من باورهای غلط را با باورهای درست که منطقی قوی داشت جایگزین کردم و احساسم رفته رفته بهتر شد.

    تا اینکه خداوند به من فرزند داد و خانه دیگری در شهرمان ساختم و الان دو خانه دارم.

    اما زندگی کارمندی و حقوق کم و قسط های زیاد خوشی را از من گرفته و نمی دانم در این شرایط چگونه احساسم را خوب کنم.

    فکر میکنم بیشتر نباید بنویسم.

    سپاس.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 18 رای:
    • -
      سعید گنجی گفته:
      مدت عضویت: 1862 روز

      با سلام به پسر عمه عزیزم و همه اعضای خوب سایت استاد عباسمنش واقعا خدا رو شاکرم که به این مسیر زیبا هدایت شدم که نتیجه این هدایت رهایی از سالها رفتن پیش دکترهای مختلف طب پزشکی و سنتی و اسلامی و نظریه های متفاوت برای رهایی از کم شنوایی تو سن 35 سال تا 40 سال وقتی استاد به من یاد داد که تقدیری وجود نداره (بر عکس اون چیزی که سالها این آخوندها به خورد ما داده بودن ) من دارم نتیجه افکار و فرنکانسم رو دریافت میکنم و چیزی از غیر از این نمیتونه تو زندگی من اتفاق بیفته سعی کردم با تغییر نوع نگاهم به خداوند و جهان همه چیز رو از خودم بدونم و این کم شنوایی که باعث شده بود برای هر دو گوش سمعک استفاده کنم رو نتیجه افکار خودم بدونم و خداوند مشتاقانه منتظره تا من تغییر کنم تا به سلامتی که چند سال بود زندگی منو مختل کرده بود برسم که این هم از عدالت محض خداوند هست که این قانون و قرار داده که شرطش تغییر فرکانس بنده هاش برای رسیدن به خواسته ها س

      خدا رو شکر وقتی نتایج دوستان و اعضای سایت و میخونی ایمانت صد برابر میشه که تصادفی نبوده و باز هم میتونی به خواسته های دیگه ات برسی که خدا رو شکر به خونه خوب و ماشین خوب هم رسیدم و باز هم این نتایج ادامه داره تو این مسیر زیبا

      دوستان وقتی استاد میگه افکار دیگران هیچ تاثیری تو زندگی شما نداره حتی دعای پدر و مادر تا وقتی که افکار شما دچار کمبودها ، نشدن ها ، افکار منفی هست وقتی که پسر عمه من بعد 11 سال بچه دار شد بهش گفتم اگه 100 سال دیگه هم پدر و مادرت برات دعا می‌کردند این اتفاق برات نمی‌افتاد و تو داری نتیجه تغییر افکار و فرکانس ت رو دریافت میکنی و این عین قانونی هست که استاد توضیح میده و همچنین اتفاقات خوب دیگری که تو زندگیت افتاد

      خدارو شکر که همچین قوانینی رو قرار داد تا ما بتونیم کنترل زندگیمون رو بدست بگیریم تا زندگی بهتری داشته باشیم

      از استاد عزیزم به خاطر این آگاهی‌ها ممنون و سپاسگذارم

      شاد و پیروز باشید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  8. -
    بهمن فرهادی گفته:
    مدت عضویت: 927 روز

    سلام

    بعد از مدت ها عضویت در سایت اولین بار به این صفحه اومدم و این عکس ها رو دیدم خیلی برام جالب بود به خصوص روند تکاملی استاد که زمانی که من تازه کلاس اول بودم ایشون کارش رو در تهران شروع کرده

    واقعا ایول داری استاد عزیزم

    با تمام وجودم تحسینت میکنم

    میدونم که چقدر ایمان و شجاعت میخواد حرکت کنی

    اونم یک جوان شهرستانی با شرایط شما که در فایل های قبلی شنیدم که متاهل بودید و فرزند داشتید و اومدید از مسافرخانه و خانه معلم شروع کردید و چجوری خداوند در ها رو یکی یکی پشت هم براتون باز کرد

    باور چیزی نیس که با کلام مشخص بشه

    بلکه عملکرد باورها رو نشون میده

    وقتی هر قدم رو به جلو برمیدارم میبینم چقدر ترس ها میاد سراغم ولی میدونم اگه میخوام به جایگاهی که دوست دارم برسم باید وارد ترس هام بشم

    همیشه موقعی که ترس ها جوری وجودم رو میگیره که واقعا قفل میشم این جمله”چرا ترسانید ای کم ایمانان” آرومم میکنه و باعث میشه ترس ها رو کنار بزنم و حرکت کنم چون بهم برمیخوره و نمیتونم قبول کنم که من ایمان ندارم پس به خودم میگم بهمن جان اگه واقعا ایمان داری حرکت کن و وارد این ترست شو

    همه ی آدم ها می ترسند ولی بعضی ها ترس هایشان را کنار می‌گذارند و گاهی تا حد مرگ هم پیش میروند؛همیشه پیروزی با چنین آدم هایی است.

    زندگی استاد عباسمنش گواه این موضوع است

    نه تنها استاد عباسمنش بلکه هر انسان موفق و ثروتمندی چنین مسیری رو در زندگیش طی کرده است

    استاد عزیزم امروز 18 اسفندماه هست

    تولدتون رو تبریک میگم

    سال جدید زندگیتون،حتما بهترین سال زندگیتون خواهد بود و هر سال بهتر خواهد شد

    چون شما در مسیر درست قدم برمی‌دارید و نمیتونه چیزی به جز این براتون اتفاق بیفته و روند تکاملی رشد شما تا به اینجا هم اینو تایید میکنه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  9. -
    محمود ناصری گفته:
    مدت عضویت: 1224 روز

    یه نیرویی هست اون به همه کمک میکنه

    یه قانونی هست

    اون الاهیه اون با احساس و حال معنوی همراهه

    اون با کسی پارتی نداره

    اون همه چی بهمون میده

    خوشبختی و سعادت دنیا و آخرت

    درانجام تمرینات مهمترین معیار احساس ماست

    انجام تمرینات با احساس عالی که بدنمون داغ بیاد

    نتیجه رو چند برابر میکنه

    اصل کیهان همین بوده

    منظومه های شمسی همین بوده

    هیچ چیز با یک بشکن به وجود نیامده

    همه چیز تکاملی تغییر میکنه

    خدایا مرا هدایت کن به مسیر درست

    خدایا مرا هدایت کن به راه درست خوشبختی

    خدایا سپاس گذارم برای این هوای برفی

    خدایا سپاس گذارم برای درآمد خوبم

    خدایا سپاس گذارم برای پدرم مادرم

    خدایا سپاس گذارم برای این مترو که سوار شدم

    خدایا سپاس گذارم برای تعهدم به تمریناتم

    خدایا سپاس گذارم برای این همه فراوانی آگاهی

    خدایا سپاس گذارم مردم مهربون

    خدایا سپاس گذارم برای قانون سلامتی

    خدایا سپاس گذارم برای این تن سالم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  10. -
    زکیه گفته:
    مدت عضویت: 880 روز

    سلام به خونواده عزیزم خونواده ای که با بودن تو جمعشون میتونم سعادت دنیا و اخرت رو واسه خودم به وجود بیارم .

    و بینهاااااااااااااااااایت سپاسگزارم از استاد عزیزم فرشته ی نجات زندگی من و راهنمای من به سوی سعادت دنیا و اخرت قربونت برم استاد عزیزم نمیدونم چطور از شما تشکر کنم که اینطور متعهد شدین تا ادمایی که میخوان واقعا زندگیشون رو خودشون بسازن و خدارو بهتر بشناسن خودشونو بهتر بشناسن و زندگیشون رو یه تغییر اساسی بدن هدایت کنید به این مسیر زیبا و پراز شور و شوق بندگی و ایمان و توکل به تنها قدرت جهان هستی که واقعا خیلی محتاجیم به شناخت درست این قدرت بی پایان .

    که شناخت اون تحول خیییییلی بزرگی در تمام جنبه های زندگی به وجود میاره .

    الهی به امید تو پروردگارا مارا یاری کن تادر این مسیر حق ثابت قدم باشیم .

    آمین

    دوستان امروز اومدم نتیجه ی تغییر باور در زمینه روابط عاشقانه خودم رو براتون بگم یه حسی امروز بهم میگفت که بیام و این تجربه ی زیبارو مکتوب کنم و با شما در میون بزارم تا اونایی که نیاز دارن بتونن ازش استفاده کنن و البته ردپایی بشه واسه خودم تا بعدها بیام بخونم و لذت ببرم .

    دوستان بعضی هاتون در جریان اتفاق ناخوشایندی که تو زندگیم افتاد هستین .

    میدونم نباید بحث های منفی رو باز بکنم ولی فقط در حدی که یه پیش زمینه کلی داشته باشین مینویسم .

    دوستان من تقریبا 3 ماه پیش متوجه خیانت همسرم شدم و واقعا با تمام وجودم احساس میکردم دنیا به اخر رسیده و اصلا امیدی به زندگی نداشتم فقط به جدایی فکر میکردم و هیچ امیدی نداشتم که رابطمون دوباره میتونه خوب بشه و سر و سامون بگیره .

    من دوتا دختر دارم و 25 سالمه دوستان حالم به شدت بد بود و خیلی فکرای ناجوری به سرم میزد .

    البته از قبل سایت استاد رو داشتم و گه گداری به سایت سر میزدم ولی فقط گوش میدادم و اون گوش کردن هم یه تغییرات کوچیکی رو درمن به وجود اورده بود .ولی بعد از این اتفاق با خودم گفتم حالا وقت عمل کردنه اگه الان عمل نکنی یعنی هررررچی که تا الان گوش دادی باد هوا بوده و به هیچ دردی نمیخوره .

    تو اون شرایط خیلی سخت سعی کردم ذهنم رو کنترل کنم .

    البته چند باری خیییییلی شدید با همسرم بحث کردم و کار به اجرا گذاشتن مهریه هم حتی کشیده شد تصمیممو گرفته بودم از شوهرم متنفر بودم و اصلا نمیخاستم ببینمش .

    در همین بین انگار دونفر تو ذهن و وجودم باهام حرف میزدن یکی میگفت بسپار به خدا و قوی باش صبر کن و روی خودت کار کن .اگه روی خودت کار نکنی و نتونی توی این زندگی و این شرایط به ارامش برسی مطمئن باش هیچوقت کنار هیچ کس دیگه هم نمیتونی به ارامش برسی و این وضع نادلخواه دوباره پیش میاد .

    اون یکی میگفت نه این زندگی رو ول کن مطمئن باش جای دیگه کنار یه ادم دیگه با یه شرایط دیگه خوشبخت میشی .

    بین این دوتا مونده بودم هم رفتن و جدایی برام سخت بود (البته نه بخاطر وابستگی به خاطر اینکه میدونستم باید اول توی همین شرایط با تغییر زاویه ی دیدم به ارامش برسم بعد کم کم خداوند خودش شرایط رو برام بهتر میکنه ).

    هم موندن و چشم تو چشم شدن با شوهرم و به یاد اوردن کاراش که هرثانیه عذابم میداد و حالم رو بدتر میکرد .

    بالاخره توی این کشمکش ها تصمیم گرفتم هر روز فایل های استاد رو گوش کنم و راه چاره رو از این سایت الهی پیدا کنم با تمام وجودم از خدای بزرگم خواستم که کمکم کنه کار درست رو انجام بدم .

    استاد تو یکی از فایل هاشون میگفتن که من در شرایطی که فرزندم رو از دست دادم تونستم ذهنم رو کنترل کنم و بعد از چند ساعت به ارامش برسم .

    با خودم میگفتم مرد اونه که بتونه تو شرایط سخت خدارو فراموش نکنه وگرنه تو شرایط خوب که همه بلدن خوب باشن و حالشونو خوب کنن .

    با هر سختی بود سعی می کردم از یه زاویه ای به این ناخواسته نگاه کنم که حالم بهتر بشه .

    مثلا اون رو یه امتحان از طرف خدا میدونستم که میخاد با اون میزان صبر من رو بسنجه .

    یا با خودم میگفتم من چون خیلی وابسته به شوهرم بودم چنین اتفاقی افتاد که فقط وابسته به خدا باشم نه هیچ کس دیگه ای .

    یا میگفتم این مشکل میخاد بهم بگه که من ادم خیلی کینه ای هستم و باید در این زمینه خیلی رو خودم کار کنم تا بهتر بشم .

    یا اینکه میخاست بهم بگه تو خودت رو دوست نداری و واسه خودت ارزش قائل نیستی باید این نگاه رو تغییر بدی و واسه خودت احترام قائل بشی.

    تمام این درس هارو از این اتفاق به ظاهر بد گرفتم و البته خیلی تغییرات دیگه که در جریان این اتفاق تو شخصیتم به وجود اومد و سعی کردم با استفاده از این ناخواسته بعضی از جنبه های پنهان شخصیتیم رو پیدا کنم و روشون کار کنم و بهتر بشم .

    خلاصه هر روز با این نگاه حالم بهتر و بهتر میشد و تازه میفهمیدم که با این ناخواسته من چقدر ایمانم به خدا بیشتر شد کمی بیشتر خداروشناختم و بهتر یاد گرفتم که چطور کارارو به خودش بسپارم و فقط تماشا کنم .

    در جریان این اتفاق من تونستم بفهمم چقدر ادم کینه ای هستم و تونستم با راهکار های دوستان در عقل کل این کینه رو به میزان زیادی در وجودم کم کنم .

    فهمیدم عزت نفس پایینی دارم و متعهد شدم که روی عزت نفسم کار کنم و البته هدفم اینه که محصول عزت نفس رو بخرم .

    و خیلی چیزای دیگه که یاد گرفتم از این ناخواسته.

    و باورتون نمیشه الان بعد از گذشت تقریبا 3 ماه رابطم با همسرم و خونوادش عااااالیه و همسرم به شدت تغییر کرده.

    مردی که همیشه گوشیشو از من قایم میکرد حالا خیلی راحت گوشیشو ازاد میزاره و نگران نیست (البته خودم هم از این اتفاق یاد گرفتم که دیگه گوشیشو چک نکنم و فقط روی خودم کار کنم ).

    مردی که از زن و بچش فراری بود و اصلا وقت برای اونا نداشت الان براشون وقت میزاره و شبا زود خونه میاد .

    و البته مردی که در این جریان هیچ عذرخواهی از من نکرده بود (چون من بشدت حالم بد بود و ناآرام بودم واسه همین انگار فرکانس های من رو دریافت میکرد و باعث میشد با وجود پشیمونی اصلا به زبون نیاره و عذر خواهی نکنه و این باعث میشد حالم بدتر بشه ) دیروز بهم گفت خانوم من واقعا از کاری که کردم شرمندم نمیدونم چطور تو روت نگاه کنم .گفت ازت بی نهایت ممنونم که زندگیمو خراب نکردی و نرفتی من بهت مدیونم و…..

    و باورتون نمیشه اون لحظه فقط خدارو میدیدم و حسش میکردم و تو دلم میگفتم خدایا قربونت برم ببین تو چیکار میکنی واسه بنده ای که همه چیزو میسپاره به تو حالم دگرگون بود به خدا همه ی کاراتونو بسپارین دست این قدرت بی نهایت خودش جوری راست و ریس میکنه که مبهوت میشین .

    و کلی تغییرات دیگه در شخصیت همسرم به وجود اومده .

    من هر وقت یادم میومد اشتباه همسرم رو و اون خانوم یادم میومد به شدت از هردوشون متنفر میشدم ولی یاد گرفتم که اونا هم جزئی از خداوندن و من هم جزئی از خداوندم پس ما همه یکی هستیم روح همه ی ما به هم پیوند خورده با خودم میگفتم اونا هم انسانن و انسان جایز الخطاست همینطوری با این باورها کم کم کینم کم شد و حتی حالا هر وقت اون خانوم یادم میاد واسش دعای خیر میکنم .

    والبته ناگفته نماند از یکی شنیدم که دزد به خونه ی اون خانوم زده و بعضی وسایلشو برده و این دوباره برام قانون رو تداعی کرد که اگه تو فرکانس منفی باشی اتفاقات منفی برات میفته .

    این موضوع رو واسه دوستانی میگم که تجربه ای شبیه من دارن و فکر میکنن دیگه همه چی تموم شده و امیدی نیست نه دوست من با توکل به خدا و تغییر شخصیتت اطرافت هم تغییر میکنه .

    همسر من به گفته ی استاد الان 95 درصد تغییر کرده و خدارو بی نهایت شاکرم که تونستم ذهنم رو کنترل کنم و زندگیم رو خراب نکنم .

    و یه چیز دیگه اینکه من از اول زندگی فرکانس خیانت رو فرستادم و عاقبت تو زندگی دیدمش که مصداق این گفته ی استاده که تمام اتفاقات زندگی ما نتیجه ی فرکانس خودمونه ولی تو این سه ماه که سعی کردم ذهنم رو کنترل کنم خداوند به بهترین شکل ممکن این مشکل رو برام حل کرد .

    ببخشید طولانی شد .

    در پناه خدای بزرگ باشید .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 17 رای: