داستان تحول من
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- به رؤیاهایت باور داشته باش 1377MB32 دقیقه
شرایط سخت و طاقت فرسا، شروع تحول زندگی من بود. پس از سالها زندگی در شرایط ناخواسته، مصمّم شدم تا زندگی دلخواهم را بسازم. به ندای قلبم اعتماد کردم و ذهنم را برای تغییر همه چیز باز گذاشتم:
- تغییر شهری که سالها در آن زندگی کرده بودم و همه جای آن را میشناختم؛
- تغییر روابط و دوستانی که آن روزها مهمترین سرگرمی زندگیام بودند.
- تغییر شغلی که تصور میکردم تنها کاری است که انجامش را بلدم.
- و مهمتر از همه تغییر باورهای محدودکنندهای که، بعداً فهمیدم منشأ همهی این ناخواستهها بودند؛
زیرا “نشانهها” به وضوح فریاد میزدند که زندگی به سبک اکثریت جامعه، مثل زنجیر، تو را در این شرایط نادلخواه نگه داشته و مرتباً همین ناخواستهها را برایت تکرار میکند.
آن روزها با این وضوح که در دوره 12 قدم آموزش دادهام، بلد نبودم فکر خدا را بخوانم و قوانین بدون تغییر این نیرو را بفهمم. آن روزها با این وضوح، ارتباط بین باورهایم و شرایطی که تجربه میکنم را نمیدیدم. آن روزها به دقتِ تمرین ستاره قطبی، بلد نبودم فرکانس خواستههایم را به جهان ارسال کنم. اما داستان تحوّل من با مشاهده زندگی افرادی شروع شد که در همان شهر و اوضاع اقتصادی همان کشور زندگی میکردند و با اینکه استعداد و توانایی بیشتری نسبت به من نداشتند، زندگی روی خوش و پربرکت خودش را به آنها نشان میداد و باعث شک کردن من به پیش فرضهای ذهنم میشد.
همهی عمر رویای زندگی در آزادی مالی، زمانی و مکانی را داشتم تا بتوانم هر ایدهای که دارم را اجرا کنم؛ هرجای دنیا که خواستم زندگی کنم؛ هر وقت که خواستم مسافرت بروم، بیآنکه نگران هزینههای آخر ماه یا کمبود وقت و انرژی باشم.
یادم میآید برای سالهای متوالی، عید هر سال باز هم به جیب خالیام نگاه میکردم و به خودم میگفتم:
- “عید سال بعد، دیگر مشکلات مالی امسال را ندارم و میتوانم برای عزیزانم هدایایی ارزشمند بخرم”
دیدن آدمهایی که آرزوهای من، واقعیت زندگی آنها بود، این رویا را هر روز قویتر میکرد. مشاهدهی زندگی آنها، این ایمان را در دلم رشد میداد که شرایط کنونی را به عنوان واقعیت زندگی یا سرنوشت غیر قابل تغییر، نپذیرم.
همین ایمان بود که مرا به سمت کشف قوانین زندگی هدایت کرد. هرچه قوانین زندگی را بهتر میشناختم، رؤیای زندگی در آزادی مالی و زمانی و مکانی، امکان پذیرتر به نظر میرسید و رسیدن به آرزوهایم برای ذهنم منطقتر میشد.
رمز تغییر این است که در شروع کار، ثابت قدم بمانی و مسیر درست را ادامه دهی حتی اگر ظاهراً نتیجه خیلی عظیمی نمیبینی. آن روزها فقط یک راننده تاکسی بودم و ذهنم مملو از باورهای محدود کننده و فقر آلودی بود که اجازه دیدن فراوانی نعمتها را به من نمیداد. ذهنم آنقدر با باورهای محدودکننده برنامهنویسی شده بود که نمیتوانستم دلیل زندگی در شرایط ناخواسته را باورهای محدودکنندهام بدانم، نه پدرم! نه جامعه! و نه هر عامل دیگری بیرون از من.
اما میدانستم قدم اول از پذیرفتن این مسئولیت شروع میشود.
قدم اول این است که بپذیری شرایط سخت مالی زندگیات را خودت با باورهایت ایجاد کردهای و ربطی به شرایط اقتصادی مملکت ندارد؛ بپذیری این تحقیر شدنها در رابطه، نتیجه باورهای خودت است و ربطی به ویژگی های اخلاقی همسر یا اطرافیانات ندارد؛ بپذیری شرایط زندگیات، نتیجه باورهای خودت است و ربطی به مکان جغرافیاییای که در آن به دنیا آمدهای، ندارد؛
در ابتدای مسیر، وقتی هنوز نتیجهی خیلی بزرگی در دست نداری که بتوانی حریف نجواهای ذهن بشوی، باید بتوانی ایمانت را حفظ کنی؛برای تغییر باورهایت مصمم بمانی و ادامه دهی؛
به جای واکنش نشان دادن به شرایط ناخواسته کنونی، “احساس خوب داشتن” را اصل بدانی و به شیوه محدودکننده قبلی برنگردی؛
من در مسیر تغییر باورهایم، جای خالیِ “همراهان مثبت و حمایتکننده” را به وضوح میدیدم. خصوصاً در ابتدای مسیر که ذهن تمام تلاش خود را میکند تا تو را به شیوه قبلی برگرداند. در چنین لحظاتی که کنترل ذهن سختترین کار دنیا میشود، حضور در یک محیط ایزوله مثل “خانواده صمیمی عباسمنش”، برای تقویت ایمانم حیاتی می شد. برای همین مصمم شدم تا “این محیط صمیمی” را بسازم و مسیر را برای اعضای این خانواده، هموار کنم.
- زیرا حضور در این محیطِ سرشار از آگاهیهای خالص، میتوانست راهنمایی راستین باشد برای تقویت ایمانِ نوپایم در شروع مسیر؛
- محیطی که هر بار به آن وارد میشوم، کلیدهای هدایتگر را در دستم بگذارد و باورهای نوپای مرا با ورودیهای قدرتمندکننده تغذیه کند؛
- محیطی که بودن در آن، مدام به یادم آورد: “ساختن باورهای قدرتمند کننده“، ارزشمندترین سرمایهگذاری در زندگیام است؛
- کنترل ورودیهای ذهنم، مهمترین مسئولیت زندگی من است.
اگر در لحظات ناامیدی که ترسِ “اگر جواب ندهد چه” در من رخنه میکرد، محیطی مثل خانواده صمیمی عباس منش را داشتم، قانون احساس خوب = اتفاقات خوب را سریعتر به یاد میآوردم؛ ضرورت اجرای این قانون را بهتر درک می کردم و این یادآوری، قدمهایم را برای استمرار ورزیدن در این مسیر، استوارتر می کرد. در حقیقت، پیچ و خمهایی که من در مسیر درک قوانین زندگی و نحوه هماهنگ شدن با آنها تجربه کردم، باعث شد تا بخواهم این دانشگاه زندگی ساز را ایجاد کنم:
- دانشگاهی که “توحید” را به عنوان اصل و اساس رسیدن به آزادی مالی و زمانی و مکانی، به من یاد بدهد؛
- دانشگاهی که این اساس را به من بفهماند که: “تمام اتفاقات زندگیام بدون استثناء نتیجه باورهای خودم است“؛
- دانشگاهی که رابطه “توحید عملی” با “این اساس را به من نشان دهد تا بتوانم شرکهای مخفی ذهنم را بشناسم؛
- شرکهایی که تلاش میکنند عواملی مثل شانس، جبر جغرافیایی، وضعیت خانواده و… را عامل تعیین کنندهی شرایط زندگیام بدانم و به این شکل مسئولیت تغییر زندگیام را به عهده نگیرم؛
- دانشگاهی که در صلح بودن با خودم را به من یاد بدهد؛
دانشگاهی که با آموزههایی چون دوره جهانبینی توحیدی، توانایی کنترل ذهن را به من بیاموزد. به گونهای که: آرامش را جایگزین نگرانیهایم کند؛ ایمان را جایگزین ترسهایم کند؛ توحید را جایگزین شرکهای مخفی وجودم نماید؛
دانشگاهی که با آگاهیهایی اصل و خالص ” دوره روانشناسی ثروت ۱ “، منطقهایی قوی دربارهی امکان پذیربودنِ رسیدن به استقلال مالی در دستم بگذارد و به من کمک کند تا «ساختن استقلال مالی» را از همین جایی که هستم و همین شرایط و امکاناتی که دارم، شروع کنم. آگاهیهایی که در یک فرایند لذتبخش، باورهای قدرتمند کننده را جایگزین باورهای محدودکنندهای نماید که در تمام این سالها ذهنم را برای فقر طراحی کرده بود؛
دانشگاهی که تا با آگاهیهای خالص “دوره روانشناسی ثروت ۳ “، مرا به این اطمینان برساند که، برای راه اندازی کسب و کارم، نیاز به سرمایه اولیه هنگفت ندارم، بلکه نیاز به باورهای ثروتآفرین دارم؛ نیاز به تشخیص هدایتهای خداوند و حساب کردن روی آنها دارم؛ نیاز به شناخت علایقم و ارزشمند دانستن آنها دارم؛
نیاز به پرورش توانایی حل مسئله دارم؛ نیاز دارم باور کنم همه ی شغل ها پتانسیل یکسانی برای ساختن ثروت دارند اما آنچه مرا به ثروت واقعی میرساند، رفتن در مسیر علایقم است؛ باورهای ثروت آفرین ساختن درباره علایقم است؛
به آگاهی هایی نیاز دارم که قدرت “تشخیص اصل از فرع” را به من بیاموزند تا به جای تلاش برای یک شبه پولدار شدن، قدم به قدم باورهایم را تقویت کنم؛ برای خلق ثروت بیشتر، با کسب و کارم ارزش بیشتری خلق کنم، مسائل بیشتری را در جامعهام حل کنم و به این شکل ظرف وجودم را برای دریافت ثروتهای بیشتر، بزرگتر کنم.
آن روزها،به راهنمایی مثل ۱۲ قدم نیاز داشتم تا در یک فرایند تکاملی و لذتبخش، گاری سنگین و زهوار در رفته باورهای محدودکننده را از دوشم باز کند، مرا از مسیر سنگلاخی باورهای محدودکنندهام، به مسیر هموار و لذتبخش باورهای قدرتمندکننده هدایت کند. راهنمایی که به من یاد بدهد تا فکر خدا را بخوانم و آسان شوم برای آسانیها.
چقدر خوب میشد اگر آن روزها میدانستم خداوند چگونه فکر میکند و چه قوانینی بر جهانش مقرر کردهاست؟!
چگونه میتوانم قوانین آفرینش را درک کنم؛ با این قوانین هماهنگ شوم و کنترل همه جانبه زندگیام را در دست بگیرم.
چقدر خوب میشد اگر راهنمایی عملی در دستم بود که به من میفهماند مهمترین اصل در رسیدن به خواستهها، ساختن باورهای هماهنگ با آن خواسته است. راهنمایی عملی که باورهای هماهنگ با خواستههایم را به من میشناساند و چگونگی ایجاد آنها را در عمل با من تمرین میکرد.
آن روزها راهنمایی مثل دوره کشف قوانین زندگی میتوانست آگاهیهای فراموش شدهی قبل از تولد را به یادم آورد. همان آگاهیهایی که هر بار در قالب رؤیا و آرزو در دلم زنده میشد، ولی ترمزهای مخفی ذهنم و باورهای کهنه و محدود کنندهای که ذهنم را برنامه ریزی کرده بود، مجالی به بروز آنها نمیدانند.
در حالیکه وجود راهنمای مثل دوره کشف قوانین زندگی، بدون نیاز به آزمون و خطا، چگونگی شناساییِ این ترمزها و حذف آنها را به من یاد میداد تا بدون تقلا، خواستههایم به صورت طبیعی وارد زندگیام شوند.
آن روزها راهنمایی نیاز داشتم تا زندگی به سبک قانون سلامتی را به من بیاموزد و این خوشبختی را به من هدیه دهد که هم تناسب اندام داشته باشم، هم انرژی بالا برای حرکت در مسیر اهدافم و هم سلامتی کامل جسمانی.
به خاطر ثباتم در این مسیر، خداوند همانگونه که وعده داده بود، بیش از آنچه می خواستم به من نعمت بخشید و مرا به فراتر از آرزوهایم رسانید. نعمت هایی در قالب ثروت، روابطی عالی، دوستانی فوق العاده، سلامتی و.. به قول قرآن: چه کسی وفادارتر از خداوند به عهد خویش است.
به عبارت بهتر، تضادهایی که در مسیر تغییر زندگیام با آنها مواجه شدم، خواستههای بسیاری را در دلم زنده کرد و پایداری من در این مسیر، تمام آن خواسته ها را وارد زندگی ام کرد. اما با اطمینان می گویم برای من با ارزشترین پاداشِ استمرار در این مسیر، تولد خانواده صمیمی عباس منش و تجربهی بودن در جمع صمیمی این خانواده است.
داستان تولد خانواده صمیمی عباس منش و تلاش ما برای بهبود همیشگیِ این خانواده این است که:
آگاهی های منتشر شده در این محیط، ردپاهایی باشند برای همهی افرادی که آمادهاند تا شرایط زندگی خود را به سمت دلخواه تغییر دهند.
من هرگز فراموش نکردم که وجود مأمنی مطمئن مثل خانواده صمیمی عباسمنش، چقدر میتوانست مسیر را برایم هموار و تغییر را برایم آسان و لذت بخش کند.
برای همین، مانند پدری که به خاطر گذراندن کودکیاش در فقر و کمبود، به خاطر تمام آرزوهایی که بر دلش مانده، تمام اسباب بازیهای که نخریده، تمام کیک تولدهایی که نخورده ، تمام هدایایی که نگرفته و تمام بازیهایی که تجربه نکرده است، میخواهد بهترینِ همهی اینها را برای فرزندش انجام دهد، تصمیم گرفتم تمام آنچه را برای شما بسازم که در مسیر این تغییر، با تمام وجودم جای خالیاش را احساس کرده ام.
خانواده صمیمی عباسمنش متولد شده تا همراه و راهنمایی باشد برای شما که آمادهی تغییر شده ای و این جملات الهام بخش را می خوانی؛
- برای شما که مثل من متعهد شدهای تا رؤیاهایت را باور کنی؛
- برای شما که متعهد شدهای تا به جای کوچک کردن خواسته هایت، باورهایت را بزرگ کنی؛
- متعهد شده ای تا به شیوه ی بی حاصل قدیمی شک کنی و قوانین خداوند را بشناسی تا بتوانی برنامهنویس زندگی خود باشی.
بنیان خانواده صمیمی عباس منش بر پایه اشاعه توحید و یکتاپرستی است تا همه ما که اینجا جمع شدهایم، همواره به یاد داشته باشیم:
خداوند به عنوان سیستمی که این جهان را آفریده و هدایت میکند و تنها منبع قدرت و ثروت است، مقرر کرده تا زندگی ما در دست باورها و فرکانسهای خودمان باشد.
همه ما به یک اندازه به این منبع قدرت و هدایت وصل هستیم اما به اندازهی ایمان به این نیرو و هماهنگی با قوانین این سیستم، به این منبع وصل میشویم و این اتصال را به شکل: آزادی مالی، آزادی زمانی، رابطه عاشقانه، سلامتی، شغل مورد علاقه، آرامش و در یک کلام خوشبختی تجربه میکنیم.
تنها کار زندگی ما این است که قوانین این نیرو را بهتر بشناسیم و در اجرای آن بهتر شویم.
این تنها راهی است که کنترل آگاهانه اتفاقات زندگیمان را در دست خودمان میگذارد. هیچ چیز بیشتر از این به شما احساس آرامش میدهد که احساس کنی کنترل زندگیات در دست خودت است.
این جنس از آرامش، رمز جاری شدن هموارهی نعمتها به زندگی است.
به نام حضرت دوست که هرچه داریم ازاوست
عرض ادب خدمت استادوهمه هم نوردان عزیز درراه خودشناسی وخداشناسی
استادمطالبی که ازشما خواندم خیلی به داستان زندگی من شبیه هست با این تفاوت که من از یه راه دیگه ای متوجه اسارت خودم درچنگال نفسانیات شدم وفهمیدم چقدر ذهنم درگیرافکارمنفی وبارهای اشتباه
ومخرب شده وبه خواست خدای بزرگ به این موفقیت رسیدم که تمام سدهای ذهنی خودم روباقدرت ایمان وامید وتلاش مستمر شکستم و به یاری خداولطف یکی ازبستگانم وارد سایت شماشدم وامیدوارم بامطالعه واستفاده عملی از راهکارها وراهنمایی های شمابتونم مراحل موفقیت رو بیش ازپیش طی کنم وبه بهترین نسخه ازخودم تبدیل بشم وبرنفسم پیروزبشم وبه گوهردرونم وعشق الهی برسم وسعی کنم وجودم مایه خیروبرکت برای دیگران باشه انشاالله باتشکرازشما برای فرصتی که دراختیارم گذاشتین به امیدموفقیت همه دوستانم
سلام.خدارو شکر بخاطر وجودتون.خداروشکر بخاطر آشنایی و عضویت در خانواده ارزشمند استاد عباس منش.
با خوندن این مقدمه اشک از چشمام سرازیر شد.به امید روزی که سراسر زندگیم ایمان عملی به توحید باشه.
در پناه نور و عشق الهی باشید💖🌹
سلام سید حسین عباس منش من یکسالی بود که به دنبال خدا میگشتم اما اینبار با دفعات قبل فرق بزرگی داشت اینبار بدون شرک فقط به دنبال اصل منبع انرژی میگشتم در نجوم غرق شدم به بزرگی جهان و حجم عظیم کیهان و سیاراتی که زمین در کنار انها به اندازه دانه شنی در بیابان بود به خودم گفتم این نظمی که در کیهان وجود دارد حتما باید خلق شده باشد وگرنه به خودی خود بوجود نیامده و نظریه های بیگ بنگ و جهان های موازی و جهان های پنج بعدی و… بیشتر ذهنم را گمراه کرد و باز صد پله به عقب برگشتم از طرفی هم نظریه تکامل داروین در قیاس با نزول آدم و حوا به زمین که در قران خوانده بودم گیج تر شده بودم که آیا خالقی وجود دارد یا داروین راز موجودیت مارا کشف کرده که همه موجودات از یک تک سلولی بوجود امده اند و تکثیر شدند بعد سوال پیش امد که همان تک سلولی از کجا امده و چه نیرویی بذر حیات را کاشته است و اینکه چرا ما بدون هیچ پشتوانه ای زاده شدیم اصلا چرا زاده شدیم و اگر بمیریم به کجا قرار است برویم خوب بودن یا بد بودن بشر عصیانگر کجا قرار است مورد قضاوت قرار بگیرد ایا قانون جنگل حاکم است و هرکس از روی میل شخصی میتواند دست به کشتار بزند یا افرادی که هزاران انسان را از مرگ نجات داده اند هیچ فرقی بینشان نیست و ما انسان ها رها شده و بی صاحب و مالک هرکار بخواهیم میکنیم و کسی نه پاداش عمل خیر بما میدهد نه جزای عمل خطا از خواندن قران هم بدتر گیج و گم میشدم و و میان مختار بودن انسان و مجبور بودن سردرگم بودم شاید جمله بندی ها و دستور زبان کسانی که قران را معنی کرده بودند با منطق من هم خوانی نداشت ولی چیزی که بعدا نامش را از زبان تو استاد عزیزم خدای درون نامیدی و کبریت به چراغ خانه دلم کشیدی و نوری هرچند ضعیف روشن شد به من امید میداد که صبر کن صبر کن هدایت نزدیک است رستگاری نزدیک است خدا نزدیک است ولی امان از افکار مسموم که تیشه به ریشه جوانهای هدایتم میزدند و باز از زبان تو استاد عزیز شنیدم که این نجوای ذهن فریب خورده است تقصیر از تو نیست و از گذشتگان در تو نهادینه شده و ابراهیم وار به شکستن بتهای درون کعبه دلم دست زدم هرچند فعلا بت های کوچک را میتوانم بشکنم ولی روزی میاید که ان بت های بزرگ که هر کدامشان نیروی صد فیل جنگی میخواهد تا سرنگونشان کند را با دست خالی و تک و تنها بدون هیچ کمکی فقط با کمک خدای درونم آخرین بت را هم سرنگون میکنم و استاد عزیز ان روز به دیدارت خواهم امد و ایمانم را به تو عرضه میکنم تا ببینی پیامبرگونه دست به هدایت زدی و ما بت پرستان را یگانه پرست کردی و الان خدا را در دانه گندمی میبینم تا بزرگترین حجمی که در زمین وجود دارد و عدالت خدا را در اختیاری که فقط به نوع بشر هدیه داده شده و فقط باید به مسیر و مدار گم کرده ام دست پیدا کنم. زیر سایه حق مطلق باشید به یاری خداوند
به یاد رب ،و برای رب ،،سلام به همه دوستان و استاد عزیز ،،خدا خودش شاهد و ناظره بر همه چیز،و خودش میدونه که در عین دست وپا زدن در مشکلات وارد این خانواده شدم ،قصد ندارم حال کسی رو خراب کنم ،اما مجبورم که بگم درحالی دارم این جملات رو تایپ میکنم که یکساله اجاره خانه رو پرداخت نکردم ،اما یکماه که با استاد اشنا شدم ،نمیدونم چرا حالم خوبه در عین این همه مشکل ،،لطفا اگر کسی میدونه از کجا و کدوم فایل باید استفاده کنم راهنماییم کنه ،سپاس استاد عشق که مارو مستقیم گذاشتی تو بغل خدا
به نام خدا تنها منبع قدرت و ثروت
سلام به همه
آمدم یه سری حرف ها رو برای خودم بزنم تا ایمانم به مسیر بیشتر بشه و اونایی که تو مدارش هستند هم ازش استفاده کنن
میخوام مسیر خودمو تو این مدتی که عضو سایت مرور کنم
الان یکسال چند ماه میشه که من عضو سایتم این یکسال رو با ایمیل قبلیم که عضو سایت بودم حساب کردم چون اول با یک ایمیل دیگه عضو سایت شدم و بعد اون ایمیلم پاک شد و بعد با ایمیل الانم عضو شدم ولی در مجموعه یکسال و چند ماه هست که با سایت آشنا شدم .
تو این مدت روزای اول بیشتر رو خودم کار میکردم یعنی چند وقتی رو کار کردم فایل ها رو گوش دادم نوشتم و… بعد منحرف شدم از مسیر، از سایت، رفتم سراغ یه سری فایل های دیگه ،یه استاد دیگه ،که بعد از چند ماهی که گذشت،تو یه شب تصمیم گرفتم دوباره برگردم و عباسمنش رو انتخاب کردم، به نظر خودم این تغییر مسیر چیز خوبی بود چون متوجه تفاوت استاد عباسمنش با بقیه استاد ها شدم ،حسم رو موقع کار کردن با عباسمنش و اون استاد تجربه کردم با اون زیاد شاد نبودم ولی با عباسمنش یجور دیگه اس ،وقتی فایل گوش میدم، کامنت میخونم ،اصلا انگیزه،شوروشوق، اشتیاق، امید و همه ی حس های خوب می یان تو دلم و تجربه اشون میکنم این خودش خیلیه ♥️
خلاصه دوباره آمدم تو سایت و اما این مدتی که تو سایت بودم چند ماهی رو اونجوری که باید کار می کردم روی خودم ،کار نکردم ،دلیلش هم این بود که تو دوران مدرسه بود و کلاسا آنلاین و یجورایی زیاد وقت نمی کردم اونجوری که دلم میخواد کار کنم رو خودم ، ولی از همین دورانم یه سری درس ها رو یاد گرفتم مثلا اینکه :
۱_ باید یه تعهد داشتم باشم که روزانه ورودی های خالص به ذهنم بدم
۲_ از مسیر لذت ببرم و حال خوبی داشته باشم و آسون بگیرم تا جهانم به من اسون بگیره
۳_ یه سری باور های غلط و طرز تفکر اشتباه داشتم که زمان کافی نداشتم به خودم سخت می گرفتم یا جاهای الکی و با کارای الکی وقتم رو هدر میدادم( که البته اینم جز تکامل هست چون باید اینارو تجربه می کردم تا بفهممشون)
خلاصه اینم از دوران مدرسه ام البته تو این دوران بعضی وقتا هم بود که حسم بد میشه اون موقع های می آمدم از فایل های استفاده می کردم یا اگه استفاده هم نمی کردم با به یاد آوردن حرفای استاد ذهنم رو
کنترل میکردم ،بعد تو این مسیر کتاب رویاهایی که رویا نیستند رو هم خریدم و تا فصل ۳ ادامه دادم و بعد ادامه ندادم ،،اینا تجربه های یکسال چند ماهه ی من از بودن و از نبودن تو این مسیر بود ،شاید زیاد دقیق نتونستم بگم و بنویسم ولی خب سعی کردم بهترین نسخه الانم رو ارائه بدم ،همه ی این حرفا رو زدم که این جمله رو بگم و به اینجا برسم که من توی مسیر خواسته هام هستم و تنها کاری که برای رسیدن به خواسته هام باید انجام بدم اینه که این مسیر رو ادامه بدم تا تو هر قدم از مسیر که جلو میرم به یکی از خواسته هام برسم ،حالا تو این جاده موفقیت یه سری تضاد ها و امتحانا هم هست
تضاد ها کارشون اینه که انگیزه بدن به نظرم مثلا وقتی پول نیاز داری ولی نداری انگیزه می گیری که بیشتر رو خودت کار کنی بیشتر فراوانی رو باور کنه بیشتر برات مهم میشه که روی باور های ثروت سازت کار کنی ،برای من که تضاد ها اینطورن یعنی به صورت کلی باعث میشن خواسته هامون با جزئیات بیشتر بشناسیم
امتحانا کارشون اینه که ببینن ما قوانین رو خوب یاد گرفتیم یا نه و مهم تر از اون می تونیم به طور عملی ازشون استفاده کنیم یا نه
هم تضاد ها و هم امتحانا ها هر دو جز مسیر هستند و هر دو به نفع ما کار میکنند این همون مسیر تکامل هست باید اینا رو طی کنیم و ازشون درس بگیریم
و ادامه بدیم بقول استاد استمرار داشته باشیم
ولی نکته مهمش اینه که باید لذت ببریم تو تموم این مسیر چون داریم درس می گیریم تجربه می کنیم
و تکاملمون رو طی می کنیم
مثل اینه که ما تو یه جاده ایم و داریم حرکت می کنیم و این جاده انتهایی نداره هر چی جلو تر میریم زیبا تر میشه و کار ما اینه که از مناظر اطراف جاده لذت ببریم
لذت ببریم
یه سری حرفا رو زدم اول واسه خودم دوم واسه کسایی که تو مدارش هستند
حس خوبم رو تو مدت نوشتن این کامنت تجربه کردم
خدایا شکرت بابت حس خوبم
خدایا شکرت بابت این کامنت خوب
خدایا شکرت واسه همه چی
واسه نفس کشیدنم💚
🖐😉
راستی یه نکته یادم آمدم که خواستم بگم اون اینه که من مطمئنم این مسیر، مسیر درستیه چون تو طول این یکسال خورده ای خیلی از خواسته هام رو بدست آوردم و دیگه مطمئن شدم که این مسیر درسته و خودشه البته خیلی خواسته های بیشتری رو بدست آوردم ولی چون ثبتشون نکردم دقیق یادم نمونده ولی اونایی رو ک نوشته بودم میدونم و دارمشون ،خلاصه که مطمئنم این مسیر ،مسیر درستیه و فقط باید ادامه بدم و لذت ببرم ازش ،( لذت ببر)
🖐😉
عالی بود پسر من جوابمو همون اولاش گرفتم و گفتم همینه این یه کارو بکنم تمومه دمت گرم
اونجا که گفتی روزانه ورودی های خالص به ذهنم بدم حالمو عوض کرد اصلا
خدا داره باهام حرف میزنه داره کمکم میکنه این حس خیلی قشنگه که هدایتم میکنه سپاسگزارم ازش
شکر خدا که هدایتم کرد به اینجا تا این پیامتو ببینم❤
سلام استاد عزیزم،دو ماهی میشه که فایلهای رایگان تون و گوش میکنم و خیلی اتفاقی فایلهای توحیدی بدستم رسید حس میکنم که سالهاس شمارو میشناسم و هر لحظه خداروسپاسگزارم که با استاد بزرگواری مثل شما آشنا شدم ،دو هفته اول که فایلهای توحیدی رو گوش دادم به فاصله خیلی کم نتایج فوقالعاده ای گرفتم و اتفاقی ب ای من افتاد که من حس کردم این یک امتحان الهی ست به لطف خدا و فایلهای توحیدی من خودم و تو اون شرایط به خدای خودم ثابت کردم و خدا میدونه که از اون روز به بعد چه اتفاقهای عجیبی برای من رخ نداد و بعضی وقتها واقعا حس میکنم همه ی آدمها دست به دست هم دادن تا من به هدفم برسم،استاد جان من با ۵ تا فایل توحیدی که از طریق دوستی برایم ارسال شد دگرگون شدم و هر فایل رو از صبح تا شب بیش از صد بار گوش دادم و جالب بود که حتی صدمین بار هم برایم جذابیت دفعه اول رو داشت،وارد سایتتون شدم و دارم فایلهای رایگان رو با دقت و مکرر گوش میدم و به تک تک سوالاام رسیدم،من این روزها آنقدر حالم خوبه که بی دلیل اشک شوق میریزم،و بی دلیل خوشحالم و ارامشی دارم که تا بحال تجربش نکردم هر جا میرم همه حس خوبی از من میگیرم و این بزرگترین نشانه س برای انسانی که بخدا وصل میشه ،بدون اغراق میگم من خدا رو توی تک تک سلول هام مخصوصا تو قلبم احساس میکنم من تو مسیری گذاشته که حتی تو خواب هم نمیدیدم،ادمهای متفاوتی سر راهم قرار گرفته اند،استاد عزیزم من هنوز فایلی خریداری نکردم و همچنان فایلهای رایگان و گوش میدم و نتایج درخشانی گرفتم استاد آنقدر فایلهای شمارو گوش میدم حس میکنم مدل حرف زدنم هم مثل شما شده و به لطف خدا هم از لحاظ درونی ،مالی ،روابط …پیشرفت چشمگیری کردم.انگار ی حسی گفت بیام و اینارو بنویسم ،استاد جانم هر لحظه براتون دعا کنم و از خدای خودم بهترین هارو برای شما طلب میکنم و وقتی نتایج باشکوه شمارو میبینم عشق میکنم،من هر روز فایلهاتون گوش میکنم و شما بهترین دوست و همراهم در این روزا هستید و به خودم میبالم که استادی مثل شما دارم،عاشقتونم
سلام ب استاد عزیز من حدودا سه سال ونیم هست ک شما رو میشناسم و فایلهای زیادی از شمارو اوایل آشنایی گوش میدادم ولی اصلا تو مداری نبودم ک بتونم باتمام وجودم حرفایی ک میزنید رو درک کنم فقط هراز مدتی تو کانال تلگرام ویساتون رو گوش میدادم ولی باز درک نمیکردم، کلاس چندتا اساتید دیگه رو ثبت نام کردم یکیش محمد بصیری بود، بااینکه دورشو خریده بودم تمریناتی ک میداد حرفایی ک میزد حالمو بدتر میکرد، همه رو گذاشتم کنار رفتم سراغ پاکسازی، پاکسازی ک میکردم مرتب مریض میشدم خلاصه هرکاری میکردم تا بتونم زندگیم روعوض کنم ولی نمیشد تااینکه دوماه پیش شکست عاطفی خیلی خیلی بدی خوردم وحالم خیلی بد بود،همه دنبال این بودن ک حالمو خوب کنن ولی نمیشد، حتی دکتر روانشناس هم نتونست، تااینکه فهمیدم خواهرم دوره قانون سلامتی و قدم اول رو از شما خریده، منم اومدم عضو سایت شدم و با گوش دادن ب شما هرروز حالم خوب شد تو ده روز دیگه حتی ب اون شخص هم فکر نمیکردم، الان حالم خیلی خوبه تو این دوماه فقط چندبار حالم بده شده ک تو عرض یک ساعت حالمو عوض میکردم، هروز دارم باشما زندگی میکنم استاد باورتون نمیشه بااینکه الان قسطام عقب افتاده وموجودیم صفر شده، اصلا اصلا نگران نیستم حتی ب فکرشم نیستم، خودمو سپردم ب خدا دارم هروز ایمانم رو بیشتر میکنم، دارم ارزش خودم رو روز ب روز بیشتر میبینم تغییراتم رو دارم میبینم، من در حال حاضر هیچ دوستی ندارم، ارتباطم باهمه قطع شده دارم رو خودم کار میکنم و هرلحظه از خدا میخام ک هدایتم کنه، شما تنها کسی بودی تو زندگیم ک حالمو خوب کردی اینقدر آرومم و آرامش دارم ک باورم نمیشه، من تازه اول راهم و حالا حالا ها کار دارم ولی حس میکنم ب اندازه ده سال دیگه عاقل تر وصبورترشدمو میخام با خرید دوره 12 قدم، ب خودم و زندگیم کمک کنم، استاد من خیلی درسارو ازشما گرفتم، من خودم هنری دارم ک هیچ وقت ازش استفاده نمیکردم تقریبا گذاشته بودم کنار همش دنبال این بودم ک باید ی مردی کنارم باشه و نمیخاستم تنها باشم بااینکه تو رابطه هم ک بودم باز تنها بودم ولی خودمو آویز رابطه غلط کرده بودم ک ب لطف خدا رها شدم، دیگه خودمو خیلی باارزش میبینم وقتی ب قبل خودم فکر میکنم خجالت میکشم، خدا رو شکر بابت حضورتون استاد، الان هم رفتم ی قرآن برذگ6ک معنیش درشت باشه رو6از خونه خواهرم آوردم و میخام شروع کنم ب خوندن، خدا رو صد هزار مرتبه شکر، بهترینها رو واسه شما استاد عزیزم و خانواده عباسمنش آرزومندم
بسیار خوشحالم براتون . منم تقریبأ مسیرى مثل شما داشتم ، پاکسازى ، اساتید دیگه و مریضى … تو این مسیر با قدرت ادامه بدید . فقط یک نکته میخواستم بهتون بگم ، البته نظر منه ، چون دوره هاى اساتید مختلف رو شرکت کردم ، حقیقت اینه که همه اساتید لازم هستن . ما تو مدارهاى مختلف به هر کدوم از این اساتید هدایت میشیم . بنابراین ممکنه استادى که شما اسم بردید توى اون مدار شما به کارتون نمیومد کما که دقیقأ همین استاد من رو دوباره بیدار کرد . یعنى در کل میخوام بگم این اساتید نیستن که تاثیر گذارن ، در حقیقت خداونده که ما رو هدایت میکنه و داره آموزش میده ، نه یک استاد خاص . استاد ما خداست و طبق مدارى که داریم ، هر قدم ممکنه حتى یک جمله از یک شخص خاص جواب هدایت ما باشه . من درس هایى گرفتم از اساتید دیگه که بیان اونها برام لذتبخش بود و به کارم اومد همونطور که درس هایى از استاد عباسمنش گرفتم که جایى دیگه نگرفته بودم اما در کل هر وقت بیش از حد روى یک استاد حساب کردم ، اوضاع خراب شد … بالاخره فهمیدم چرا ، چون استاد من خداست نه یک انسان . انسانها فقط دستهاى خداوند براى آموزش من هستند و فقط مطالبى که لازم دارم و روى مدار دریافتشوت هستم رو میشنوم و دقیقأ به کارم میاد … تا وقتى که استادم خدا باشه ، خودش خوشگل میچینه که کدوم حرف از چه کسى رو نیاز دارم بشنوم …
موفق و پیروز ، ثروتمند و سعادتمند باشید در پناه یگانه ارباب دو عالم ، تنها رقم زننده امور و نزدیک ترین و مهربانترین کس به هر یک از بندگانش
درود بر شما استاد عباسمنش من یکماهی هست که با شما و قوانین اشنا شدم ویدیوها را دیدم و روزی چندین ساعت گوش میکنم وتازگی دسترسی به سایت شما پیدا کردم واز خدای مهربانم سپاسگزارم که مرا با قوانین توسط شما اشنا کرد ودر این مدت کم از نظر خودم تغییراتم زیاد بود و مهمترین انها رسیدن به یک ارامش خدایا شکرت خدایا شکرت خدایا شکرت من سپاسگزار شما هم هستم واز خدای مهربانم میخواهم که در این بهتر دانستن این قوانین راه گشایم باشد خدایا شکرت
به نام خداوند بخشنده و مهربان
من خیلی وقته تو سایت بودم اما دوباره اومدم داستان تحول استاد رو ببینم که خدا هدایتم کرد خدایا شکرت که بهم نشون دادی که میشود به این نقطه از زندگی برسی خدایا شکرت بابت این نشونه توکل برخداوند من تعهد میدم به خودم در مسیر خداوند و توحید باشم وهمیشه عمل کنم و روی باورهام کار کنم و حرکت کنم
سلام بر استاد سلام بر کسی که شب وروز دنبال حرفهایش هستم سلام بر حال خوب سلام بر زیباییها…استاد الان دقیق ساعت ۴.۲۷دقیق صبح هست تمرکز روی حرفهای خانه قدیمی بودم یه اتاقی قسمت اول رویایت باور داشته باش …منو به یاد زندگی صد در صد شبیه شما فقط از لحاظ مالی فرق داریم من با میلیون سر کار دارم شما با میلیارد منظورم درامد هست.حتی لباس تنت که ساله ۸۰در خانه یه اتاقی اسمش پیش اسکن بود میگفتن من هم داشتم اون پیرهن با همان رنگ فرم موها مثل شما اون موقع بهش میگفتم موهای شاهرودی همان فوتبالیستی رضا شاهرودی ..زندگی هم با یه اتاق شروع شد فرقش این بود یه پایه ستونی در وسط اتاق بود هر صبح بیدار میشدی سرت بهش میخورد….اون موقع چه فکری در ذهنم بود وکار میکردم برای خرج زندگی خانم دانشگاه بود وخودم نیروی آزاد ..زندگی شروع شد ….با رویا جلو اومدیم هر دو با هم یه صدا همکاری یه موسسه آموزشی با وام ۴میلیونی تاسیس کردیم سال ۸۸ خانم رشته اش کامپیوتر بود استخدام اداره گاز تازه تاسیس شد در اومد من هم با یاری خدا همت خودم وشروع کردم به کار در موسسه ..مثل شما خودم تبلیغ میکردم ….کار کار کار با عشق در سال ۹۰یه ساختمان کلنکی برای موسسه با ۱۵میلیون خریدیم وباز هم تلاش تلاش با همت خانمم …هم سر کار بود وهم مربی موسسه در شفیت عصر وسه تا مربی دیگه استخدام کردم ….هر چه اتفاق افتاده برای شما برای من هم افتاد نه در زندگی بلکه در اقتصاد …در زندگی خانم کپی مریم جون هست از لحاظ فکر از لحاظ چهره حتی قد وحتی لب همه چیز اخلاق احترام به شوهر همه چیز عالی عالی …تا الان سرمایه من وخانم چهار تا واحد ۶۰متری چهار تا مغازه سرمایه من وخانم هست که اسمش لیلا هست این یه گوشه از زندگیم بود تعریف کردم ….اگه من در سال ۸۸ با قانون ویا با شما آشنا بودم الان همسایه بودیم در امریکا ..من هر موقع فایلی ویا سریال زندگی در بهشت نگاه میکنم منو یاد تلاشهای خسته ناپذیر همسرم میفتم ….الان همبا شما من دو سال آشنا هستم سخت کار میکنم تا به خدا نزدیک بشم ویه ویلا بزرگوزندگی در بهشت بسازم اول با کمک خدا بعدش همت هر دو نیاز به کمک دارم امید به دیدار حضوری وتلفنی دارم …..به امید به خدا