داستان تحول من

شرایط سخت و طاقت فرسا، شروع تحول زندگی من بود. پس از سال‌ها زندگی در شرایط ناخواسته، مصمّم شدم تا زندگی دلخواهم را بسازم. به ندای قلبم اعتماد کردم و ذهنم را برای تغییر همه چیز باز گذاشتم:

  • تغییر شهری که سال‌ها در آن زندگی کرده بودم و همه جای آن را می‌شناختم؛
  • تغییر روابط و دوستانی که آن روزها مهم‌ترین سرگرمی زندگی‌ام بودند.
  • تغییر شغلی که تصور می‌کردم تنها کاری است که انجامش را بلدم.
  • و مهم‌تر از همه تغییر باورهای محدودکننده‌ای که، بعداً فهمیدم منشأ همه‌ی این ناخواسته‌ها بودند؛

زیرا “نشانه‌ها” به وضوح فریاد می‌زدند که زندگی به سبک اکثریت جامعه، مثل زنجیر، تو را در این شرایط نادلخواه نگه داشته و مرتباً همین ناخواسته‌ها را برایت تکرار می‌کند.

آن روزها با این وضوح که در دوره 12 قدم آموزش داده‌ام، بلد نبودم فکر خدا را بخوانم و قوانین بدون تغییر این نیرو را بفهمم. آن روزها با این وضوح، ارتباط بین باورهایم و شرایطی که تجربه می‌کنم را نمی‌دیدم. آن روزها به دقتِ تمرین ستاره قطبی، بلد نبودم فرکانس خواسته‌هایم را به جهان ارسال کنم. اما داستان تحوّل من با مشاهده زندگی افرادی شروع شد که در همان شهر و اوضاع اقتصادی همان کشور زندگی می‌کردند و با اینکه استعداد و توانایی بیشتری نسبت به من نداشتند، زندگی روی خوش و پربرکت خودش را به آن‌ها نشان می‌داد و باعث شک کردن من به پیش فرض‌های ذهنم می‌شد.
همه‌ی عمر رویای زندگی در آزادی مالی، زمانی و مکانی را داشتم تا بتوانم هر ایده‌ای که دارم را اجرا کنم؛ هرجای دنیا که خواستم زندگی کنم؛ هر وقت که خواستم مسافرت بروم، بی‌آنکه نگران هزینه‌های آخر ماه یا کمبود وقت و انرژی باشم.
یادم می‌آید برای سالهای متوالی، عید هر سال باز هم به جیب خالی‌ام نگاه می‌کردم و به خودم می‌گفتم:

  • “عید سال بعد، دیگر مشکلات مالی امسال را ندارم و می‌توانم برای عزیزانم هدایایی ارزشمند بخرم”

دیدن آدمهایی که آرزوهای من، واقعیت زندگی آن‌ها بود، این رویا را هر روز قوی‌تر می‌کرد. مشاهده‌ی زندگی آن‌ها، این ایمان را در دلم رشد می‌داد که شرایط کنونی را به عنوان واقعیت زندگی یا سرنوشت غیر قابل تغییر، نپذیرم.

همین ایمان بود که مرا به سمت کشف قوانین زندگی هدایت کرد. هرچه قوانین زندگی را بهتر می‌شناختم، رؤیای زندگی در آزادی مالی و زمانی و مکانی، امکان پذیرتر به نظر می‌رسید و رسیدن به آرزوهایم برای ذهنم منطق‌تر می‌شد.

رمز تغییر این است که در شروع کار، ثابت قدم بمانی و مسیر درست را ادامه دهی حتی اگر ظاهراً نتیجه خیلی عظیمی نمی‌بینی. آن روزها فقط یک راننده تاکسی بودم و ذهنم مملو از باورهای محدود کننده و فقر آلودی بود که اجازه دیدن فراوانی نعمت‌ها را به من نمی‌داد. ذهنم آنقدر با باورهای محدودکننده برنامه‌نویسی شده بود که نمی‌توانستم دلیل زندگی در شرایط ناخواسته را باورهای محدودکننده‌ام بدانم، نه پدرم! نه جامعه! و نه هر عامل دیگری بیرون از من.

اما می‌دانستم قدم اول از پذیرفتن این مسئولیت شروع می‌شود.

قدم اول این است که بپذیری شرایط سخت مالی زندگی‌ات را خودت با باورهایت ایجاد کرده‌ای و ربطی به شرایط اقتصادی مملکت ندارد؛ بپذیری این تحقیر شدن‌ها در رابطه، نتیجه باورهای خودت است و ربطی به ویژگی های اخلاقی همسر یا اطرافیان‌ات ندارد؛ بپذیری شرایط زندگی‌ات، نتیجه باورهای خودت است و ربطی به مکان جغرافیایی‌ای که در آن به دنیا آمده‌ای، ندارد؛
در ابتدای مسیر، وقتی هنوز نتیجه‌ی خیلی بزرگی در دست نداری که بتوانی حریف نجواهای ذهن بشوی، باید بتوانی ایمانت را حفظ کنی؛برای تغییر باورهایت مصمم بمانی و ادامه دهی؛
به جای واکنش نشان دادن به شرایط ناخواسته کنونی، “احساس خوب داشتن” را اصل بدانی و به شیوه محدودکننده قبلی برنگردی؛

من در مسیر تغییر باورهایم، جای خالیِ “همراهان مثبت و حمایت‌کننده” را به وضوح می‌دیدم. خصوصاً در ابتدای مسیر که ذهن تمام تلاش خود را می‌کند تا تو را به شیوه قبلی برگرداند. در چنین لحظاتی که کنترل ذهن سخت‌ترین کار دنیا می‌شود، حضور در یک محیط ایزوله مثل “خانواده صمیمی عباس‌منش”، برای تقویت ایمانم حیاتی می شد. برای همین مصمم شدم  تا “این محیط صمیمی” را بسازم و مسیر را برای اعضای این خانواده، هموار کنم.

  • زیرا حضور در این محیطِ سرشار از آگاهی‌های خالص، می‌توانست راهنمایی راستین باشد برای تقویت ایمانِ نوپایم در شروع مسیر؛
  • محیطی که هر بار به آن وارد می‌شوم، کلیدهای هدایتگر را در دستم بگذارد و باورهای نوپای مرا با ورودی‌های قدرتمند‌کننده تغذیه کند؛
  • محیطی که بودن در آن، مدام به یادم آورد: “ساختن باورهای قدرتمند کننده“، ارزشمندترین سرمایه‌گذاری در زندگی‌ام است؛
  • کنترل ورودی‌های ذهنم، مهمترین مسئولیت زندگی من است.

اگر در لحظات ناامیدی که ترسِ “اگر جواب ندهد چه” در من رخنه می‌کرد، محیطی مثل خانواده صمیمی عباس منش را داشتم، قانون احساس خوب = اتفاقات خوب را سریعتر به یاد می‌آوردم؛ ضرورت اجرای این قانون را بهتر درک می کردم و این یادآوری، قدم‌هایم را برای استمرار ورزیدن در این مسیر، استوارتر می کرد. در حقیقت، پیچ و خم‌هایی که من در مسیر درک قوانین زندگی و نحوه هماهنگ شدن با آنها تجربه کردم، باعث شد تا بخواهم این دانشگاه زندگی ساز را ایجاد کنم:

  • دانشگاهی که “توحید” را به عنوان اصل و اساس رسیدن به آزادی مالی و زمانی و مکانی، به من یاد بدهد؛
  • دانشگاهی که این اساس را به من بفهماند که: “تمام اتفاقات زندگی‌ام بدون استثناء نتیجه باورهای خودم است“؛
  • دانشگاهی که رابطه “توحید عملی” با “این اساس را به من نشان دهد تا بتوانم شرک‌های مخفی ذهنم را بشناسم؛
  • شرک‌هایی که تلاش می‌کنند عواملی مثل شانس، جبر جغرافیایی، وضعیت خانواده و… را عامل تعیین کننده‌ی شرایط زندگی‌ام بدانم و به این شکل مسئولیت تغییر زندگی‌ام را به عهده نگیرم؛
  • دانشگاهی که در صلح بودن با خودم را به من یاد بدهد؛

دانشگاهی که با آموزه‌هایی چون دوره جهان‌بینی توحیدی، توانایی کنترل ذهن را به من بیاموزد. به گونه‌ای که: آرامش را جایگزین نگرانی‌هایم کند؛ ایمان را جایگزین ترس‌هایم کند؛ توحید را جایگزین شرک‌های مخفی وجودم نماید؛

دانشگاهی که با آگاهی‌هایی اصل و خالص ” دوره روانشناسی ثروت ۱ “، منطق‌هایی قوی درباره‌ی امکان پذیربودنِ رسیدن به استقلال مالی در دستم بگذارد و به من کمک کند تا «ساختن استقلال مالی» را از همین جایی که هستم و همین شرایط و امکاناتی که دارم، شروع کنم. آگاهی‌هایی که در یک فرایند لذت‌بخش، باورهای قدرتمند کننده را جایگزین باورهای محدودکننده‌ای نماید که در تمام این سال‌ها ذهنم را برای فقر طراحی کرده بود؛

دانشگاهی که تا با آگاهی‌های خالص “دوره روانشناسی ثروت ۳ “، مرا به این اطمینان برساند که، برای راه اندازی کسب و کارم، نیاز به سرمایه اولیه هنگفت ندارم، بلکه نیاز به باورهای ثروت‌آفرین دارم؛ نیاز به تشخیص هدایت‌های خداوند و حساب کردن روی آنها دارم؛ نیاز به شناخت علایقم و ارزشمند دانستن آنها دارم؛

نیاز به پرورش توانایی حل مسئله دارم؛ نیاز دارم باور کنم همه ی شغل ها پتانسیل یکسانی برای ساختن ثروت دارند اما آنچه مرا به ثروت واقعی می‌رساند، رفتن در مسیر علایقم است؛ باورهای ثروت آفرین ساختن درباره علایقم است؛

به آگاهی هایی نیاز دارم که قدرت “تشخیص اصل از فرع” را به من بیاموزند تا به جای تلاش برای یک شبه پولدار شدن، قدم به قدم باورهایم را تقویت کنم؛ برای خلق ثروت بیشتر، با کسب و کارم ارزش بیشتری خلق کنم، مسائل بیشتری را در جامعه‌ام حل کنم و به این شکل ظرف وجودم را برای دریافت ثروتهای بیشتر، بزرگتر کنم.

آن روزها،به راهنمایی مثل ۱۲ قدم نیاز داشتم تا در یک فرایند تکاملی و لذت‌بخش، گاری سنگین و زهوار در رفته باورهای محدودکننده را از دوشم باز کند، مرا از مسیر سنگلاخی باورهای محدودکننده‌ام، به مسیر هموار و لذت‌بخش باورهای قدرتمند‌کننده هدایت کند. راهنمایی که به من یاد بدهد تا فکر خدا را بخوانم و آسان شوم برای آسانی‌ها.

چقدر خوب می‌شد اگر آن روزها می‌دانستم خداوند چگونه فکر می‌کند و چه قوانینی بر جهانش مقرر کرده‌است؟!

چگونه می‌توانم قوانین آفرینش را درک کنم؛ با این قوانین هماهنگ شوم و کنترل همه جانبه زندگی‌ام را در دست بگیرم.

چقدر خوب می‌شد اگر راهنمایی عملی در دستم بود که به من می‌فهماند مهم‌ترین اصل در رسیدن به خواسته‌ها، ساختن باورهای هماهنگ با آن خواسته است. راهنمایی عملی که باورهای هماهنگ با خواسته‌هایم را به من می‌شناساند و چگونگی ایجاد آن‌ها را در عمل با من تمرین می‌کرد.

آن روزها راهنمایی مثل دوره کشف قوانین زندگی می‌توانست آگاهی‌های فراموش شده‌ی قبل از تولد را به یادم آورد. همان آگاهی‌هایی که هر بار در قالب رؤیا و آرزو در دلم زنده می‌شد، ولی ترمزهای مخفی ذهنم و باورهای کهنه و محدود کننده‌ای که ذهنم را برنامه ریزی کرده بود، مجالی به بروز آن‌ها نمی‌دانند.

در حالیکه وجود راهنمای مثل دوره کشف قوانین زندگی، بدون نیاز به آزمون و خطا، چگونگی شناساییِ این ترمزها و حذف آن‌ها را به من یاد می‌داد تا بدون تقلا، خواسته‌هایم به صورت طبیعی وارد زندگی‌ام شوند.

آن روزها راهنمایی نیاز داشتم تا زندگی به سبک قانون سلامتی را به من بیاموزد و این خوشبختی را به من هدیه دهد که هم تناسب اندام داشته باشم، هم انرژی بالا برای حرکت در مسیر اهدافم و هم سلامتی کامل جسمانی.

به خاطر ثباتم در این مسیر، خداوند همانگونه که وعده داده بود، بیش از آنچه می خواستم به من نعمت بخشید و مرا به فراتر از آرزوهایم رسانید. نعمت هایی در قالب ثروت، روابطی عالی، دوستانی فوق العاده، سلامتی و.. به قول قرآن: چه کسی وفادارتر از خداوند به عهد خویش است.
به عبارت بهتر، تضادهایی که در مسیر تغییر زندگی‌ام با آن‌ها مواجه شدم، خواسته‌های بسیاری را در دلم زنده کرد و پایداری من در این مسیر، تمام آن خواسته ها را وارد زندگی ام کرد. اما با اطمینان می گویم برای من با ارزش‌ترین پاداشِ استمرار در این مسیر، تولد خانواده صمیمی عباس منش و تجربه‌ی بودن در جمع صمیمی این خانواده است.

داستان تولد خانواده صمیمی عباس منش و تلاش ما برای بهبود همیشگیِ این خانواده این است که:

آگاهی های منتشر شده در این محیط، ردپاهایی باشند برای همه‌ی افرادی که آماده‌اند تا شرایط زندگی خود را به سمت دلخواه تغییر دهند.
من هرگز فراموش نکردم که وجود مأمنی مطمئن مثل خانواده صمیمی عباس‌منش، چقدر می‌توانست مسیر را برایم هموار و تغییر را برایم آسان و لذت بخش کند.
برای همین، مانند پدری که به خاطر گذراندن کودکی‌اش در فقر و کمبود،  به خاطر تمام آرزوهایی که بر دلش مانده، تمام اسباب بازی‌های که نخریده،  تمام کیک تولدهایی که نخورده ، تمام هدایایی که نگرفته و تمام بازی‌هایی که تجربه نکرده است، می‌خواهد بهترینِ همه‌ی اینها را برای فرزندش انجام دهد، تصمیم گرفتم تمام آنچه را برای شما بسازم که در مسیر این تغییر، با تمام وجودم جای خالی‌اش را احساس کرده ام.
خانواده صمیمی عباس‌منش متولد شده تا همراه و راهنمایی باشد برای شما که آماده‌ی تغییر شده ای و این جملات الهام بخش را می خوانی؛

بنیان خانواده صمیمی عباس منش بر پایه اشاعه توحید و یکتاپرستی است تا همه ما که اینجا جمع شده‌ایم، همواره به یاد داشته باشیم:
خداوند به عنوان سیستمی که این جهان را آفریده و هدایت می‌کند و تنها منبع قدرت و ثروت است،  مقرر کرده تا زندگی ما در دست باورها و فرکانس‌های خودمان باشد.
همه ما به یک اندازه به این منبع قدرت و هدایت وصل هستیم اما به اندازه‌ی ایمان به این نیرو و هماهنگی با قوانین این سیستم، به این منبع وصل می‌شویم و این اتصال را به شکل: آزادی مالی، آزادی زمانی، رابطه عاشقانه، سلامتی، شغل مورد علاقه، آرامش و در یک کلام خوشبختی تجربه می‌کنیم.
تنها کار زندگی ما این است که قوانین این نیرو را بهتر بشناسیم و در اجرای آن بهتر شویم.
این تنها راهی است که کنترل آگاهانه اتفاقات زندگی‌مان را در دست خودمان می‌گذارد. هیچ چیز بیشتر از این به شما احساس آرامش می‌دهد که احساس کنی کنترل زندگی‌ات در دست خودت است.

این جنس از آرامش، رمز جاری شدن همواره‌ی نعمت‌ها به زندگی است.

1196 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    آینا راداکبری گفته:
    مدت عضویت: 3438 روز

    سلام

    به همه دوستان تازه وارد آرزوی بهترین را برای شما دارم و حتما تحولات اساسی و بنیادین را دارید که بسیار از آن راضی خواهید بود در پناه حق و به لطف آموزه های استاد عباس منش و تجربیات شما خوبان مسیرهای تر قی را یکی یکی طی می کنیم . در پناه حق

    زندگی کن ، خودت باش ، لذت ببر ، دوست داشته باش

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  2. -
    نرگس نوروزی شاد گفته:
    مدت عضویت: 3073 روز

    سلام استادعزیزم اقای عباس منش

    من اسم شمارو دوسال پیش خیای اتفاقی شنیدم وفقط در درون خودم گفتم کاش شرایط طوری می شد با شما بیشتر آشنا می شدم وهمه چیز به فراموشی سپرده شد تااینکه تو شرایط خیلی بد روحی کلیپ صوتی راز رو از طریق سایت شما دریافت کردم تو یکی از کانال های تلگرام واز طریق همون وارد سایتتون شدم وامروز عضوخانواده پرانرژی شماشدم وپیش اپیش خداروشاکرم شما حتما فرشته زندگی وکار من خواهید بود

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  3. -
    مهدیه آباده گفته:
    مدت عضویت: 3072 روز

    سلام وخداقوت خدمت استاد بزرگ سیدحسین عباس منش ممنونم ازشما که راه درست فکرکردن ودرست زندگی کردن روبه انسانها می آموزی خداراسپاسگذارم که بااین سایت آشناشدم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  4. -
    نیما گفته:
    مدت عضویت: 3158 روز

    سلام ، واقعا دمتون گرم

    استاد عزیز هیچ جمله یا آرزویی نیست که نشون بده قدردان زحماتتون هستیم …

    واقعا بیییی نهایت ممنونم که هستین و با انرژی تون منی که خواستم زندگیمو تغییر بدم و کمک میکنین …

    و خدارو بینهایت شکر میکنم که شمارو توی مسیر زندگیم قرار داد .

    من از فایلهای رایگان استفاده کردم و تا اینجا خیلی دید من رو نسبت به اطرافم تغییر داده …

    برای شما و گروهتون ، بی نهایت انرژی از خداوند میخوام تا همیشه باشین و مسیرتون و محکم تر ادامه بدین …

    با تشکر فراوان

    محمدرضا حسینی نیما

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  5. -
    آینا راداکبری گفته:
    مدت عضویت: 3438 روز

    ﻫﻤﻪ ﯾﺎﺩ ﻣﯽ ﮔﯿﺮﻧﺪ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮐﻨﻨﺪ ﺍﻣﺎ ﻫﻤﻪ ﻧﻤﯽ ﺗﻮﺍﻧﻨﺪ ﺯﯾﺒﺎ ﺯﻧﺪﮔﯽ

    ﮐﻨﻨﺪ؛ﺯﻧﺪﮔﯽ ﯾﮏ ﻋﺎﺩﺗﻪ ﺍﻣﺎ ﺯﯾﺒﺎ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮐﺮﺩﻥ ﻳﻚ ﻓﻀﯿﻠﺖ

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  6. -
    سمیرا امیری گفته:
    مدت عضویت: 3020 روز

    باسلام خدمت شمااستادعزیزمن تازه باسایت شمااشناشده ام وبسیارخوشحالم که خداوندمراهدایت کردکه باشما استادبزرگواراشناشوم وافتخارمیکنم که عضوسایت عباس منش هستم باتشکراززحمات بسیارشما

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  7. -
    علی یعقوبی گفته:
    مدت عضویت: 3867 روز

    سلام به دوستان همیشگی خودم

    داشتم فایل هدفگذاری را دوباره بعد از دو سال مرور میکردم و دوباره تمریناتشو انجام میدادم که بعد از پیدا کردن هدف های اصلی خودم ، یک حرکت موشکافانه ای از خودم کردم که چرا من پس از دو سالی که گذشت اهداف اصلی خودمو دنبال نکردم و چرا این تعهد بوجود نمیاد . با خودم روراست شدم و هر آنچه که در ذهن و دلم بود در غالب 5 سوال از خودم پرسیدم و جوابشونو دادم که فکر میکنم سوالات خیلی از انسانهای هدفمند و با رسالتی باشه که هدفهای بزرگی برای گسترش جهان هستی دارند :

    1-فکر میکنم هدف من خیلی بزرگه و دست نیافتنی

    2-کسی بهایی به محصولات تولید شده من (ایده من) نمیده و نمیتونم بازاری برای اونها پیدا کنم و بفروش برسونم ، چون واقعا خیلی وقتها در فروش محصولات شرکتهای دیگه هم موندم

    3-ایده من سرمایه زیادی میخواد که نمیدونم چجوری جورش کنم

    4-برای این کار پایه میخوام ، تنهایی چیکار کنم؟

    5-این کار بلدی میخواد و تجربه و اطلاعات ، همینجوری که نمیشه…

    جوابهای من به این سوالات به ترتیب سوال :

    1-این یعنی اینکه خدا را درست باور نکردی و ایمان چندانی به قدرت خالق هستی نداری . یادمه استاد میگفت هر ایده ای که به ذهن انسان خطور کنه قابل تحققه . همینطور که خیلی از انسانها تغییراتی را در جهان ایجاد کردند که به دید مردم نشدنی بود.

    2-این یعنی داری فکر میکنی که میخوای یک ایده تکراری یا معمولی بدی در صورتی که باید باور داشته باشی ایده تو را انسانهای بسیار زیادی که نیاز اونها را رفع میکنه ، میخرند. پس نگرانی از فروش نداشته باش. در ضمن علت اینکه در فروش محصولات شرکتهای دیگه موندی بخاطر عملکرد و باورهای توست.

    3-تو باید پله و پله بری جلو و به نظرم باید اولین قدمها که حتی کوچک و با سرمایه کمی هستند شروع کنی یا حتی از خدمات بجای سرمایه. بعد از اینکه قدم اولو برداشتی قدم دوم بهت گفته میشه زیاد نگران نباش و بعد قدم سوم و بعد چهارم و … و ممکنه اینقدر ایده ات عالی باشه که برای اون تعداد کم هم مشتریهای زیادی داشته باشی و اونوقت اگر هم اینچنین نبود باز شروع میکنی به ادامه دادن و باز قدم بعدی. اگر نیاز به سرمایه بود خدا کمکت میکنه (ممکنه یک سرمایه گذار پیدا بشه و یا از جایی که فکرشو نمیکنی بهت داده بشه) . در روندت نگران سرمایه نباش. همین طور که الان به این مرحله رسیدی و سودهایی کردی که حتی سرمایه جابجا کردنشو نداشتی. الان هم میتونی و باید روی موضوع اصلی خودت تمرکز کنی.

    4-هر وقت در زندگی منتظر کسی بودی پیشرفتی نداشتی ولی وقتی با اراده و مصمم ، تصمیماتی گرفتی که روی کمک هیچ کس حساب باز نکردی جز خودت و خدا ، اونوقت پیشرفتهای زیادی داشتی. مثلا در دانشگاه وقتی خودت تنها شروع میکردی به مطالعه امتحان تا با جمع (چون یک پله از جمع عقب بودی و قبلش مطالعه نداشتی و دنبال پایه میگشتی) نمرات خیلی خوبی میگرفتی یا مثلا در شروع شغل آزاد خودت وقتی به تنهایی و بدون پایه و امید کسی با عزمی محکم شروع کردی، همون هفته های اول نتایج شاهکاری دیدی با وجود اینکه درست قبلش ضربه بزرگی از شریکت خورده بودی و برای پیشرفتت متکی به کمک اون بودی.

    تو برای اون هدفهات به تنهایی تصمیم میگیری نه با کس دیگه ای و به امید کس دیگه ای. این عزم و اراده را داری که اگر هیچ کس هم کمکت نکنه ، یکیو داری که از همه بهتر و بیشتر کمکت میکنه چه از نظر مالی-فکری-معنوی-رابطه و …

    که اگر همه مردم دنیا هم با هم متحد بشن به اندازه او نمیتونن بهت کمک کنن. فقط خدا را در ذهن داشته باش و در مسیرت فقط به او ایمان داشته باش(ایمان جاییه که ترس و نگرانی نباشه). او بخواد برات آدمهایی را میفرسته به کمکت که فکرش هم نمیکردی. لازم نیست دنبال پایه ای باشی.

    5-تجربه و بلدی کم کم بدست میاد وقتی که دنبالش باشی، وقتی متمرکز بشی به خواسته ات، وقتی کانون توجه تو در طول روز روی همون موضوع باشه. تو هر روز استانداردها و اطلاعات خودتو بالا میبری و به الهامات درونی خودت گوش میدی و سعی میکنی که سریع تصمیم گیری کنی و اقدام کنی. هیچ انسان موفقی اولش اینی که شده نبوده.

    تجربه ها و اطلاعات کم کم گیرت میاد به شرطی که کانون توجهت در طول روز روی این مدارها باشه و سعی کنی باورهاتو محکم تر و قوی تر کنی و تضاد ها تو را از اینهایی که گفته شد ، دور نکنه بلکه اونها را هم اهرم کنی برای پیشرفت بهتر خودت.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  8. -
    زهرا محمدی گفته:
    مدت عضویت: 2943 روز

    سلام و خدا قوت خدمت استاد گرامی و خانواده عباس منش .من چند ماهی هست که فایلهای رایگان استاد را گوش میدم .در مورد قانون سپاسگذاری واجرا کردن این قانون معجزه ای برام اتفاق افتاد که خودم واقعا شوکه شدم .پسر من سرباز بود که 21 ماه خدمت کرد و6ماه اضافه خدمت داشت مدام ناراحت بود از اینکه 6 ماه اضافه داره وباید این دوره را هم خدمت میکرد .دائم از من و پدرش میخواست که کاری براش انجام بدیم .منم که کاری از دستم بر نمی امد به پسرم میگفتم صبر کن امید به خدا درست میشه .وپسرم غر میزد که چه طوری درست میشه .گفتم خدایا به صورت معجزه اسا 6 ماه بخشیده بشه و سپاسگذاری میکردم .تا این که یه روز تلوزیون را روشن کردم .اخبار اعلام کرد که اضافه خدمت صلواتی سربازها تا 22 بهمن بخشیده شد خیلی خوشحال شدم از این که وقتی با تمام وجود بسپاری خداوند همه چیز را درست میکنه دوست داشتم این تجربه را بگم از شما استاد گرامی هم بابت تجربه های زیبا و صحبت های دل نشین سپاسگذارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای: