داستان تحول من
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- به رؤیاهایت باور داشته باش 1377MB32 دقیقه
شرایط سخت و طاقت فرسا، شروع تحول زندگی من بود. پس از سالها زندگی در شرایط ناخواسته، مصمّم شدم تا زندگی دلخواهم را بسازم. به ندای قلبم اعتماد کردم و ذهنم را برای تغییر همه چیز باز گذاشتم:
- تغییر شهری که سالها در آن زندگی کرده بودم و همه جای آن را میشناختم؛
- تغییر روابط و دوستانی که آن روزها مهمترین سرگرمی زندگیام بودند.
- تغییر شغلی که تصور میکردم تنها کاری است که انجامش را بلدم.
- و مهمتر از همه تغییر باورهای محدودکنندهای که، بعداً فهمیدم منشأ همهی این ناخواستهها بودند؛
زیرا “نشانهها” به وضوح فریاد میزدند که زندگی به سبک اکثریت جامعه، مثل زنجیر، تو را در این شرایط نادلخواه نگه داشته و مرتباً همین ناخواستهها را برایت تکرار میکند.
آن روزها با این وضوح که در دوره 12 قدم آموزش دادهام، بلد نبودم فکر خدا را بخوانم و قوانین بدون تغییر این نیرو را بفهمم. آن روزها با این وضوح، ارتباط بین باورهایم و شرایطی که تجربه میکنم را نمیدیدم. آن روزها به دقتِ تمرین ستاره قطبی، بلد نبودم فرکانس خواستههایم را به جهان ارسال کنم. اما داستان تحوّل من با مشاهده زندگی افرادی شروع شد که در همان شهر و اوضاع اقتصادی همان کشور زندگی میکردند و با اینکه استعداد و توانایی بیشتری نسبت به من نداشتند، زندگی روی خوش و پربرکت خودش را به آنها نشان میداد و باعث شک کردن من به پیش فرضهای ذهنم میشد.
همهی عمر رویای زندگی در آزادی مالی، زمانی و مکانی را داشتم تا بتوانم هر ایدهای که دارم را اجرا کنم؛ هرجای دنیا که خواستم زندگی کنم؛ هر وقت که خواستم مسافرت بروم، بیآنکه نگران هزینههای آخر ماه یا کمبود وقت و انرژی باشم.
یادم میآید برای سالهای متوالی، عید هر سال باز هم به جیب خالیام نگاه میکردم و به خودم میگفتم:
- “عید سال بعد، دیگر مشکلات مالی امسال را ندارم و میتوانم برای عزیزانم هدایایی ارزشمند بخرم”
دیدن آدمهایی که آرزوهای من، واقعیت زندگی آنها بود، این رویا را هر روز قویتر میکرد. مشاهدهی زندگی آنها، این ایمان را در دلم رشد میداد که شرایط کنونی را به عنوان واقعیت زندگی یا سرنوشت غیر قابل تغییر، نپذیرم.
همین ایمان بود که مرا به سمت کشف قوانین زندگی هدایت کرد. هرچه قوانین زندگی را بهتر میشناختم، رؤیای زندگی در آزادی مالی و زمانی و مکانی، امکان پذیرتر به نظر میرسید و رسیدن به آرزوهایم برای ذهنم منطقتر میشد.
رمز تغییر این است که در شروع کار، ثابت قدم بمانی و مسیر درست را ادامه دهی حتی اگر ظاهراً نتیجه خیلی عظیمی نمیبینی. آن روزها فقط یک راننده تاکسی بودم و ذهنم مملو از باورهای محدود کننده و فقر آلودی بود که اجازه دیدن فراوانی نعمتها را به من نمیداد. ذهنم آنقدر با باورهای محدودکننده برنامهنویسی شده بود که نمیتوانستم دلیل زندگی در شرایط ناخواسته را باورهای محدودکنندهام بدانم، نه پدرم! نه جامعه! و نه هر عامل دیگری بیرون از من.
اما میدانستم قدم اول از پذیرفتن این مسئولیت شروع میشود.
قدم اول این است که بپذیری شرایط سخت مالی زندگیات را خودت با باورهایت ایجاد کردهای و ربطی به شرایط اقتصادی مملکت ندارد؛ بپذیری این تحقیر شدنها در رابطه، نتیجه باورهای خودت است و ربطی به ویژگی های اخلاقی همسر یا اطرافیانات ندارد؛ بپذیری شرایط زندگیات، نتیجه باورهای خودت است و ربطی به مکان جغرافیاییای که در آن به دنیا آمدهای، ندارد؛
در ابتدای مسیر، وقتی هنوز نتیجهی خیلی بزرگی در دست نداری که بتوانی حریف نجواهای ذهن بشوی، باید بتوانی ایمانت را حفظ کنی؛برای تغییر باورهایت مصمم بمانی و ادامه دهی؛
به جای واکنش نشان دادن به شرایط ناخواسته کنونی، “احساس خوب داشتن” را اصل بدانی و به شیوه محدودکننده قبلی برنگردی؛
من در مسیر تغییر باورهایم، جای خالیِ “همراهان مثبت و حمایتکننده” را به وضوح میدیدم. خصوصاً در ابتدای مسیر که ذهن تمام تلاش خود را میکند تا تو را به شیوه قبلی برگرداند. در چنین لحظاتی که کنترل ذهن سختترین کار دنیا میشود، حضور در یک محیط ایزوله مثل “خانواده صمیمی عباسمنش”، برای تقویت ایمانم حیاتی می شد. برای همین مصمم شدم تا “این محیط صمیمی” را بسازم و مسیر را برای اعضای این خانواده، هموار کنم.
- زیرا حضور در این محیطِ سرشار از آگاهیهای خالص، میتوانست راهنمایی راستین باشد برای تقویت ایمانِ نوپایم در شروع مسیر؛
- محیطی که هر بار به آن وارد میشوم، کلیدهای هدایتگر را در دستم بگذارد و باورهای نوپای مرا با ورودیهای قدرتمندکننده تغذیه کند؛
- محیطی که بودن در آن، مدام به یادم آورد: “ساختن باورهای قدرتمند کننده“، ارزشمندترین سرمایهگذاری در زندگیام است؛
- کنترل ورودیهای ذهنم، مهمترین مسئولیت زندگی من است.
اگر در لحظات ناامیدی که ترسِ “اگر جواب ندهد چه” در من رخنه میکرد، محیطی مثل خانواده صمیمی عباس منش را داشتم، قانون احساس خوب = اتفاقات خوب را سریعتر به یاد میآوردم؛ ضرورت اجرای این قانون را بهتر درک می کردم و این یادآوری، قدمهایم را برای استمرار ورزیدن در این مسیر، استوارتر می کرد. در حقیقت، پیچ و خمهایی که من در مسیر درک قوانین زندگی و نحوه هماهنگ شدن با آنها تجربه کردم، باعث شد تا بخواهم این دانشگاه زندگی ساز را ایجاد کنم:
- دانشگاهی که “توحید” را به عنوان اصل و اساس رسیدن به آزادی مالی و زمانی و مکانی، به من یاد بدهد؛
- دانشگاهی که این اساس را به من بفهماند که: “تمام اتفاقات زندگیام بدون استثناء نتیجه باورهای خودم است“؛
- دانشگاهی که رابطه “توحید عملی” با “این اساس را به من نشان دهد تا بتوانم شرکهای مخفی ذهنم را بشناسم؛
- شرکهایی که تلاش میکنند عواملی مثل شانس، جبر جغرافیایی، وضعیت خانواده و… را عامل تعیین کنندهی شرایط زندگیام بدانم و به این شکل مسئولیت تغییر زندگیام را به عهده نگیرم؛
- دانشگاهی که در صلح بودن با خودم را به من یاد بدهد؛
دانشگاهی که با آموزههایی چون دوره جهانبینی توحیدی، توانایی کنترل ذهن را به من بیاموزد. به گونهای که: آرامش را جایگزین نگرانیهایم کند؛ ایمان را جایگزین ترسهایم کند؛ توحید را جایگزین شرکهای مخفی وجودم نماید؛
دانشگاهی که با آگاهیهایی اصل و خالص ” دوره روانشناسی ثروت ۱ “، منطقهایی قوی دربارهی امکان پذیربودنِ رسیدن به استقلال مالی در دستم بگذارد و به من کمک کند تا «ساختن استقلال مالی» را از همین جایی که هستم و همین شرایط و امکاناتی که دارم، شروع کنم. آگاهیهایی که در یک فرایند لذتبخش، باورهای قدرتمند کننده را جایگزین باورهای محدودکنندهای نماید که در تمام این سالها ذهنم را برای فقر طراحی کرده بود؛
دانشگاهی که تا با آگاهیهای خالص “دوره روانشناسی ثروت ۳ “، مرا به این اطمینان برساند که، برای راه اندازی کسب و کارم، نیاز به سرمایه اولیه هنگفت ندارم، بلکه نیاز به باورهای ثروتآفرین دارم؛ نیاز به تشخیص هدایتهای خداوند و حساب کردن روی آنها دارم؛ نیاز به شناخت علایقم و ارزشمند دانستن آنها دارم؛
نیاز به پرورش توانایی حل مسئله دارم؛ نیاز دارم باور کنم همه ی شغل ها پتانسیل یکسانی برای ساختن ثروت دارند اما آنچه مرا به ثروت واقعی میرساند، رفتن در مسیر علایقم است؛ باورهای ثروت آفرین ساختن درباره علایقم است؛
به آگاهی هایی نیاز دارم که قدرت “تشخیص اصل از فرع” را به من بیاموزند تا به جای تلاش برای یک شبه پولدار شدن، قدم به قدم باورهایم را تقویت کنم؛ برای خلق ثروت بیشتر، با کسب و کارم ارزش بیشتری خلق کنم، مسائل بیشتری را در جامعهام حل کنم و به این شکل ظرف وجودم را برای دریافت ثروتهای بیشتر، بزرگتر کنم.
آن روزها،به راهنمایی مثل ۱۲ قدم نیاز داشتم تا در یک فرایند تکاملی و لذتبخش، گاری سنگین و زهوار در رفته باورهای محدودکننده را از دوشم باز کند، مرا از مسیر سنگلاخی باورهای محدودکنندهام، به مسیر هموار و لذتبخش باورهای قدرتمندکننده هدایت کند. راهنمایی که به من یاد بدهد تا فکر خدا را بخوانم و آسان شوم برای آسانیها.
چقدر خوب میشد اگر آن روزها میدانستم خداوند چگونه فکر میکند و چه قوانینی بر جهانش مقرر کردهاست؟!
چگونه میتوانم قوانین آفرینش را درک کنم؛ با این قوانین هماهنگ شوم و کنترل همه جانبه زندگیام را در دست بگیرم.
چقدر خوب میشد اگر راهنمایی عملی در دستم بود که به من میفهماند مهمترین اصل در رسیدن به خواستهها، ساختن باورهای هماهنگ با آن خواسته است. راهنمایی عملی که باورهای هماهنگ با خواستههایم را به من میشناساند و چگونگی ایجاد آنها را در عمل با من تمرین میکرد.
آن روزها راهنمایی مثل دوره کشف قوانین زندگی میتوانست آگاهیهای فراموش شدهی قبل از تولد را به یادم آورد. همان آگاهیهایی که هر بار در قالب رؤیا و آرزو در دلم زنده میشد، ولی ترمزهای مخفی ذهنم و باورهای کهنه و محدود کنندهای که ذهنم را برنامه ریزی کرده بود، مجالی به بروز آنها نمیدانند.
در حالیکه وجود راهنمای مثل دوره کشف قوانین زندگی، بدون نیاز به آزمون و خطا، چگونگی شناساییِ این ترمزها و حذف آنها را به من یاد میداد تا بدون تقلا، خواستههایم به صورت طبیعی وارد زندگیام شوند.
آن روزها راهنمایی نیاز داشتم تا زندگی به سبک قانون سلامتی را به من بیاموزد و این خوشبختی را به من هدیه دهد که هم تناسب اندام داشته باشم، هم انرژی بالا برای حرکت در مسیر اهدافم و هم سلامتی کامل جسمانی.
به خاطر ثباتم در این مسیر، خداوند همانگونه که وعده داده بود، بیش از آنچه می خواستم به من نعمت بخشید و مرا به فراتر از آرزوهایم رسانید. نعمت هایی در قالب ثروت، روابطی عالی، دوستانی فوق العاده، سلامتی و.. به قول قرآن: چه کسی وفادارتر از خداوند به عهد خویش است.
به عبارت بهتر، تضادهایی که در مسیر تغییر زندگیام با آنها مواجه شدم، خواستههای بسیاری را در دلم زنده کرد و پایداری من در این مسیر، تمام آن خواسته ها را وارد زندگی ام کرد. اما با اطمینان می گویم برای من با ارزشترین پاداشِ استمرار در این مسیر، تولد خانواده صمیمی عباس منش و تجربهی بودن در جمع صمیمی این خانواده است.
داستان تولد خانواده صمیمی عباس منش و تلاش ما برای بهبود همیشگیِ این خانواده این است که:
آگاهی های منتشر شده در این محیط، ردپاهایی باشند برای همهی افرادی که آمادهاند تا شرایط زندگی خود را به سمت دلخواه تغییر دهند.
من هرگز فراموش نکردم که وجود مأمنی مطمئن مثل خانواده صمیمی عباسمنش، چقدر میتوانست مسیر را برایم هموار و تغییر را برایم آسان و لذت بخش کند.
برای همین، مانند پدری که به خاطر گذراندن کودکیاش در فقر و کمبود، به خاطر تمام آرزوهایی که بر دلش مانده، تمام اسباب بازیهای که نخریده، تمام کیک تولدهایی که نخورده ، تمام هدایایی که نگرفته و تمام بازیهایی که تجربه نکرده است، میخواهد بهترینِ همهی اینها را برای فرزندش انجام دهد، تصمیم گرفتم تمام آنچه را برای شما بسازم که در مسیر این تغییر، با تمام وجودم جای خالیاش را احساس کرده ام.
خانواده صمیمی عباسمنش متولد شده تا همراه و راهنمایی باشد برای شما که آمادهی تغییر شده ای و این جملات الهام بخش را می خوانی؛
- برای شما که مثل من متعهد شدهای تا رؤیاهایت را باور کنی؛
- برای شما که متعهد شدهای تا به جای کوچک کردن خواسته هایت، باورهایت را بزرگ کنی؛
- متعهد شده ای تا به شیوه ی بی حاصل قدیمی شک کنی و قوانین خداوند را بشناسی تا بتوانی برنامهنویس زندگی خود باشی.
بنیان خانواده صمیمی عباس منش بر پایه اشاعه توحید و یکتاپرستی است تا همه ما که اینجا جمع شدهایم، همواره به یاد داشته باشیم:
خداوند به عنوان سیستمی که این جهان را آفریده و هدایت میکند و تنها منبع قدرت و ثروت است، مقرر کرده تا زندگی ما در دست باورها و فرکانسهای خودمان باشد.
همه ما به یک اندازه به این منبع قدرت و هدایت وصل هستیم اما به اندازهی ایمان به این نیرو و هماهنگی با قوانین این سیستم، به این منبع وصل میشویم و این اتصال را به شکل: آزادی مالی، آزادی زمانی، رابطه عاشقانه، سلامتی، شغل مورد علاقه، آرامش و در یک کلام خوشبختی تجربه میکنیم.
تنها کار زندگی ما این است که قوانین این نیرو را بهتر بشناسیم و در اجرای آن بهتر شویم.
این تنها راهی است که کنترل آگاهانه اتفاقات زندگیمان را در دست خودمان میگذارد. هیچ چیز بیشتر از این به شما احساس آرامش میدهد که احساس کنی کنترل زندگیات در دست خودت است.
این جنس از آرامش، رمز جاری شدن هموارهی نعمتها به زندگی است.
باسلام خدمت اقای عباسمنش ودوستان هم فرکانسی ام.من به عنوان یک تازه وارد.به سایت. خلاصه مطالب فوق را اینگونه میتوانم بیان کنم که: خیلی راحت وریلکس باش وبگذارجریانی از انرژی الهی درتو به جریان بیوفتد.فارغ از اینکه.که هستی ودرچه شرایطی هستی.چه دینی داری ودر کجای زمین زندگی میکنی. فارغ از گذشته ات.وبدون نگرانی از اینده ات.وفقط این را باتمام وجودبپذیر که فقط باایمان داشتن به او واینکه بفهمی یک سرسپرده خالص هستی وواقعا بنده گی اش را میکنی.تصاویر دلخواهت را از نمایشنامه عظیمی به نام زندگی انتخاب کن وباعشق منتظر ورود انها به زندگی ات باش والسلام نامه تمام سپاسگذار خداوندم که مرا در این مدار قرارداد.
سلام ب استاد عزیز و خانواده بزرگ عباس منش
من چند وقته که عضو این خانواده بزرگ شدم
خیلی حالم خوبه ممنون از آگاهی هایی که ب ما میدین
هدفهای خیلی بزرگ دارم این قد خیالم ب آینده راحته ک خودم باورم نمیشه
واقعا خوشحالم ازت ممنونم که این علم آگاهی رو در اختیار ما قرار می دی
سلام استاد عزیز و دوستان
استاد این متن شروع تغییرات شما فوق العاده است هر وقت ناامید میشم و بی ایمانی میاد سراغم با خوندن این متن روحیه دوباره میگیرم و متعهد میشم سپاسگزارم از خدای بزرگ برای شما همه زیبایی ها رو میخوام
سلام بر استاد عباس منش عزیز و همسر مهربانتون و پسر گلتون
استاد من هم الان در شرایطی مشابه شرایط گذشته شما هستم وبا توکل بر خدا وکمک گرفتن از دستان قدرتمند خدا که شما یکی از اون دستان خداوند هستید من هم راه پیشرفت را انتخاب کردم و فعلا با خریدن فصلهای کتاب شما راهم را شروع کردم و انشالله با پیشرفت هایی که میکنم دوره های شما را یکی پس از دیگری خرید و عمل میکنم استاد عزیز من یزدی هستم و تقریبا با ایمان هیچ موقع از بچگی نمازم ترک نشده ولی واقعا از موقعی که با شما اشنا شدم میفهمم دارم چی میخونم و نماز را درک میکنم و میدونم خدا هم منا دوست داره چون چند بار منا از مرگ حتمی نجات داده یکیش همین امسال بود که من را از زیر زنجیر بیل مکانیکی نجات داد و کور و شرمنده خدام هستم و میخوام با توکل بر خدا و کمک شما رسالتم را پیدا کنم استاد یکی از اهداف من اینه که انشالله یه ویلا تو محله شما توی ایالت فلوریدا بگیرم من عاشق اون محله تون شدم به امید ان روز که انشالله زود میرسه استاد هر پولی که بابت هر محصول میگیرید از شیر مادر براتون حلال تر چون واقعا براش وقت گذاشید مخصوصا خانم محترمتون که خیلی زحمت نوشتاری و تدوین محصولا را میکشند دوستتون دارم موفق باشید وپسر گلتون را ببوسید خدا نگهدار
با نام یاد خداوند بخشنده مهربان و با عرض سلام و وقت بخیر خدمت استاد عباس منش بزگوار و خانواده عزیزم(خانواده عباس منش)من کاملا با فرمایشات استاد موافق هستم و تممومش حقیقت محض و غیر قابل انکار است من ۲۱سالمه و یک سال هست که عضو این خانواده قشنگ و پرانرژی و موفق شدم سینه من مالامال حس مثبت و حس خوشبختی است و هیچ وقت حس حال بهتر از این نداشتم و خلاصه که همتون فوق العاده هستین من میخوام یک مقدار در رابطه با گذشته خودم باهاتون صحبت کنم و الان که دارم به اون روز ها فکر میکنم خنده ام میاد و به خودم میگم که چقدر من ساده بودم و نمیدونم که تو این دنیا چه خبره اون روز ها من خیلی حالم بد بود و همش اطرافیان پدر و مادر و شرایط جامعه هر روز به نوعی عذابم میداد و خلاصه منبعی عظیم از انرژی منفی بودم و همیشه میگفتم چرا پدر من پولدار نیست تا برای من این و آن رو بخره چرا مادرم تحصیل کرده نیست و چرا محل زندگی من توی بالا شهر نیست و چرا دوستان من به در نخور هستن خلاصه که دلم خیلی خیلی از همه چی و همه افراد پر بود یک روزی با خودم گفتم که تا کی میخوام به این کار ادامه بدم و تا کی میخوام به این همه ناراحت کردن خودم بپردازم اولین قدمی که برداشتم خانواده خودم رو همونجوری هست قبولشون کردم و ازشون توقعی دیگه نداشتم دوستانی که روی من تاثیر بدی داشتن رو کنار گذشتم و تصمیم گرفتم که لبخند از لبام نیفته و تصمیم گرفتم که با خدا رفیق باشم دوتا رفیق خیلی صمیمی و عاشق هه، بابت همه چی ازش تشکر میکردم حتی بخاط تمیز بودن کفش هام و حتی بخاط خودکار و مداد و کلی چیز های ساده و خدا هم شروع کرد بهم جایزه دادن و یکی از اون جایزه ها معرفی سایت عباس منش بود و این خانواده زیبا همانند بمبی در درون من عمل کرد تازه فهمیده بودم که چه خبره و نسبت به خیلی چیز ها آگاه شدم و مهم ترین آنها یک کلمه ی جادویی بود “باور” شروع کردم یک به یک کار کردن رو باور هام و هر روز بهتر شدن و به اهدافم نزدیک تر و نشونه های خیلی واضحی توی زندگی میدیدم بچه ها حسی داشتم و دارم که انگار خدا همه جوره داره کمکم میکنه قبلا انقدر برام قابل لمس نبود مثلا اگر بخوام یکی رو بهتون بگم این هست که من به صورت حرفه ای دارم زبان انگلیسی کار میکنم و معمولا کلمات سخت رو یادداشت میکنم و خودم رو درگیرش میکنم تا یاد بگیرم قشنگ یادم هست که اون کلمه چی بود اون کلمه countdownبود به معنای شماره معکوس باور کنید,اصلا تا قبل اون این کلمه رو نشنیده بودم و روزی که شروع کردم این کلمه رو یاد گرفتن دقیقا توی همون روز توی مجله این کلمه رو دیدم توی تلوزیون و کلاس کامپیوتر و… انگار که خدا شده معلم زبانم و حسابی کمکم میکنه میشنوم که اسمم رو صدا میکنه و میگه که عاشقتم بچه ها خیلی هیجان زدم نمیدونم چطور توصیف کنم و در نتیجه حسابی موفق هستم هم از لحاظ درسی هم از لحاظ درسی همه چی عالیه و میدونم راه درازی در پیش دارم خیلی ازتون ممنونم عاشقتم استاد عاشقتونم بچه ها به امید موفقیت همتون
هر روز خداوند را سپاس میگویم از اینکه تو را دارم
همیشه شاد و عاشقانه زندگی کنید استاد عاشقتم
سلام وقت بخیر
منم مثل خیلی های دیگه خوشحالم که با شما و صحبت هاتون آشنا شدم. من و همسرم از هم جدا شدیم، ولی خودم رو همیشه مدیون محبت هاش میدونم، کاش میتونستم صحبت با شما به هر شکلی که بشه، واتساپ، ایمو یا ایمیل رو بهش هدیه بدم. چون همیشه نسبت بشما ارادت داشت و در طول دو سال آخر قبل از جدایی مون که سخت درگیر انواع مشکلات مالی شده بود، دائما فایل های صوتی شما رو گوش میداد و تونست قدش رو راست کنه و از پس مشکلاتش بر بیاد.
اگر استاد این پیام رو خوندید و نظر لطف داشتید، خواهشا بهم پاسخ تون رو ایمیل بفرمایید؛
باسپاس…….m
باسلام وسپاس ازخوداستاد وگروه تحقیقاتی ،من تازه وارداین سایت شدم وازخداوندخواستارکمکم کن افکارراعوض کنم
به نام رب مهربانم
سلام و عرض ارادت خدمت استاد عزیز و دوست داشتنی و مهربانم استاد عباس منش بزرگوار و سلام مخصوص خدمت خانم شایسته عزیز
خیلی وقت بود که تو سایت چیزی ننوشته بودم،تا امشب که شب تولد 40سالگیم.اما فقط تو شناسنامه.درسته که یه احساس عجیب و غریب تو وجودم غلیان کرده از ورود به یه دهه باشکوه و قدرتمند اما…
به واقع من2سالم.من دو سال که با استاد عزیزم و افکار ناب و باور توحیدی و نگاه زیباشون به دنیا آشنا شدم.38 سال فقط زنده بودم و عمرم و سپری کردم اما الان دو ساله که به معنای واقعی دارم تمام تلاشم و میکنم که زنددددددگی کنم
خدا رو شاکرم که تو این دو سال تقریبا بیشتر لحظاتم قلبم لبریز از ارامش بوده چون تمام حجم قلبم و باز گذاشتم برای رب مهربونم.دستام همیشه گرمای مطبوع دستاشو حس میکنه،نگاهم و سعی میکنم از نگاهش نگیرم
هر وقت هر جا احساس میکنم دارم به خطا میرم به یادحرفهای استاد عزیز میفتم و غرق مهربونی و توانایی و قدرت اون قدرت لایزال و بی نهایت میشم
استاد عزیزم میدونی کدوم فایلتو به تمام کارها ترجیح میدم و با گوشت و خونم آمیخته شده؟
…بینهایت است و لازمان و بی مکان…
نمیدونم چند هزار بار گوشش کردم
اما همه عمرم قدردانتونم…سر تعظیم فرود میارم در مقابل مهرتون و مهربونیتون .چرا که خدا رو به من نشون دادین.حلقه گم شده روحم و زندگیم رو به من نشون دادین
تمام این سالهی عمرم نماز میخوندم…به خدا ایمان داشتم
اما اینا برام فقط حرف بود…چند تا جمله عربی بود و شایدم رفع تکلیف یا وظیفه
اما الان فقططططط عشقه
الان باور بی چون و چرا به یه قدرت لایزال و فنا ناپذیر
الان یه رفاقه صمیمی و دو طرفه ست
الان نمازم سراسر شوق…ذوق…هیجان
الان حرف زدنم با ربم مثل دل دادن و روح دادن به خود خود خودشه
درست اینجوری که ضربان قلبم تند و تندتر میشه…قلبم میلرزه و هیجان همه وجودمو میگیره
استاد تمام عمر سپاسگزارتونم که خدای مهربونم و به من شناسوندین
که به من یاد دادین که خدا یعنی عشققققققق
نگاه خدا همیشه و همه جا همراه دل مهربونتون
تولد دوسالگیم کنار شما مبارک شد
دوستون دارم…
عرض سلام خدمت دوستان
درقرآن یه موضوعی داریم به اسم تاویل ویکی به اسم تفسیر.
تاویل فقط مربوط به ائمه هست و تفسیر رو علمایی که بسیار دراین باب آموخته اند میتونن انجام بدن.
باید مواظب باشیم ازمسیر خارج نشیم.و اگر قرآن میخونیم،هر برداشتی که خودمون میخوایم نداشته باشیم.چرا که خدا درآیه ۱۱۶ بقره میفرماید:عسی عن تکرهو شیءً وهو خیرا لکم.چه بسا چیزی را دوست ندارید وخیرشمادرآنست.تسلیم بودن،موحد بودن ،شکر گزاروراضی بودن بودن وخواستن ازما،واجابت از دوست.اما عشق به خدا باید فقط برای عشق باشد نه به دست آوردن…
تولدت مبارک خیلی خوب نظرتون رو درک کردم ممنون که حس خوبی بهم دادین
باسلام استاد عزیزم من به وجود پاکت ایمان دارم ازخداوند ممنونم که مرا در این مدار باارزش قرار داد من نتایج عالی حتی باگوش کردن به فایلهای رایگانتون بدست آوردم خدارو هزاران هزاربار شکر که شما عزیز دوست داشتنی رابرای هدایت من قرار داد باارزشترین احساسهارو در این سایت بدست آوردم سیستم هدایتگر درونم تابه حال دو تا ازمسائل جدی که من رو خیلی آزار میداد رو برام حل کرد که همش نگرانی واسترس داشتم واحساس ناامنی میکردم اونقدر واضح بامن حرف زد یکی ازاونها درمورد نداشتن پول خورد برای رفتن به محل کارم بود به خاطر اینکه پول خورد بیشتری جمع کنم وقتی راننده ازم میپرسید که پول خورد دارم به دروغ میگفتم نه واونقد پول خوردم زیاد میشد و همش به این نگاه میکردم که اگه راننده بداخلاق بود بهش پول خورد بدم ولی هدایت گر درونم بهم گفت که هرمقدار پول دارم رو بدم اول پولهای خوردم رو تموم کنم بعد پول درشت بدم اینجوری بازم پولم خورد میشد واحساسم هم عالی تر شد که راستش رو میگم سپاس سپاس خدا شما وفرزند پاکتون روحفظ کنه وهمچنین خانم شایسته عزیز وعزیزان سایت رو خیلی خوشحالم که تجربه هام داره بیشتر وبیشتر میشه ممنون ازبخش عقل کل استاد عاشقتم عاشقانه دوستتون دارم.?????????
سلام
فکر خدا را خواندی؟؟؟؟؟؟؟؟؟
به من بگو آیا خدا فکر میکنه؟؟؟؟
انشالله پاسخم را میدهید
سلام دوست خوبم
باتوجه به مفهوم سیستمی بودن خداوند، خواندن فکر خدا یعنی درک کردن قوانین. همانطور که فیزیکدان ها با درک قوانین جاذبه و قوانین مدارها و حرکت سیارات و .. میتوانند موشک هایی طراحی کنند که میتوانیم زمان رسیدن اونها به ماه رو اندازه گیری کنیم، در واقع فیزیکدان ها فکر خداوند را خوانده اند که میتوانند چنین کاری انجام بدهند که این یعنی همان قوانین ثابت که توسط خداوند (سیستم) تعبیه شده را درک کرده اند.