داستان تحول من
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- به رؤیاهایت باور داشته باش 1377MB32 دقیقه
شرایط سخت و طاقت فرسا، شروع تحول زندگی من بود. پس از سالها زندگی در شرایط ناخواسته، مصمّم شدم تا زندگی دلخواهم را بسازم. به ندای قلبم اعتماد کردم و ذهنم را برای تغییر همه چیز باز گذاشتم:
- تغییر شهری که سالها در آن زندگی کرده بودم و همه جای آن را میشناختم؛
- تغییر روابط و دوستانی که آن روزها مهمترین سرگرمی زندگیام بودند.
- تغییر شغلی که تصور میکردم تنها کاری است که انجامش را بلدم.
- و مهمتر از همه تغییر باورهای محدودکنندهای که، بعداً فهمیدم منشأ همهی این ناخواستهها بودند؛
زیرا “نشانهها” به وضوح فریاد میزدند که زندگی به سبک اکثریت جامعه، مثل زنجیر، تو را در این شرایط نادلخواه نگه داشته و مرتباً همین ناخواستهها را برایت تکرار میکند.
آن روزها با این وضوح که در دوره 12 قدم آموزش دادهام، بلد نبودم فکر خدا را بخوانم و قوانین بدون تغییر این نیرو را بفهمم. آن روزها با این وضوح، ارتباط بین باورهایم و شرایطی که تجربه میکنم را نمیدیدم. آن روزها به دقتِ تمرین ستاره قطبی، بلد نبودم فرکانس خواستههایم را به جهان ارسال کنم. اما داستان تحوّل من با مشاهده زندگی افرادی شروع شد که در همان شهر و اوضاع اقتصادی همان کشور زندگی میکردند و با اینکه استعداد و توانایی بیشتری نسبت به من نداشتند، زندگی روی خوش و پربرکت خودش را به آنها نشان میداد و باعث شک کردن من به پیش فرضهای ذهنم میشد.
همهی عمر رویای زندگی در آزادی مالی، زمانی و مکانی را داشتم تا بتوانم هر ایدهای که دارم را اجرا کنم؛ هرجای دنیا که خواستم زندگی کنم؛ هر وقت که خواستم مسافرت بروم، بیآنکه نگران هزینههای آخر ماه یا کمبود وقت و انرژی باشم.
یادم میآید برای سالهای متوالی، عید هر سال باز هم به جیب خالیام نگاه میکردم و به خودم میگفتم:
- “عید سال بعد، دیگر مشکلات مالی امسال را ندارم و میتوانم برای عزیزانم هدایایی ارزشمند بخرم”
دیدن آدمهایی که آرزوهای من، واقعیت زندگی آنها بود، این رویا را هر روز قویتر میکرد. مشاهدهی زندگی آنها، این ایمان را در دلم رشد میداد که شرایط کنونی را به عنوان واقعیت زندگی یا سرنوشت غیر قابل تغییر، نپذیرم.
همین ایمان بود که مرا به سمت کشف قوانین زندگی هدایت کرد. هرچه قوانین زندگی را بهتر میشناختم، رؤیای زندگی در آزادی مالی و زمانی و مکانی، امکان پذیرتر به نظر میرسید و رسیدن به آرزوهایم برای ذهنم منطقتر میشد.
رمز تغییر این است که در شروع کار، ثابت قدم بمانی و مسیر درست را ادامه دهی حتی اگر ظاهراً نتیجه خیلی عظیمی نمیبینی. آن روزها فقط یک راننده تاکسی بودم و ذهنم مملو از باورهای محدود کننده و فقر آلودی بود که اجازه دیدن فراوانی نعمتها را به من نمیداد. ذهنم آنقدر با باورهای محدودکننده برنامهنویسی شده بود که نمیتوانستم دلیل زندگی در شرایط ناخواسته را باورهای محدودکنندهام بدانم، نه پدرم! نه جامعه! و نه هر عامل دیگری بیرون از من.
اما میدانستم قدم اول از پذیرفتن این مسئولیت شروع میشود.
قدم اول این است که بپذیری شرایط سخت مالی زندگیات را خودت با باورهایت ایجاد کردهای و ربطی به شرایط اقتصادی مملکت ندارد؛ بپذیری این تحقیر شدنها در رابطه، نتیجه باورهای خودت است و ربطی به ویژگی های اخلاقی همسر یا اطرافیانات ندارد؛ بپذیری شرایط زندگیات، نتیجه باورهای خودت است و ربطی به مکان جغرافیاییای که در آن به دنیا آمدهای، ندارد؛
در ابتدای مسیر، وقتی هنوز نتیجهی خیلی بزرگی در دست نداری که بتوانی حریف نجواهای ذهن بشوی، باید بتوانی ایمانت را حفظ کنی؛برای تغییر باورهایت مصمم بمانی و ادامه دهی؛
به جای واکنش نشان دادن به شرایط ناخواسته کنونی، “احساس خوب داشتن” را اصل بدانی و به شیوه محدودکننده قبلی برنگردی؛
من در مسیر تغییر باورهایم، جای خالیِ “همراهان مثبت و حمایتکننده” را به وضوح میدیدم. خصوصاً در ابتدای مسیر که ذهن تمام تلاش خود را میکند تا تو را به شیوه قبلی برگرداند. در چنین لحظاتی که کنترل ذهن سختترین کار دنیا میشود، حضور در یک محیط ایزوله مثل “خانواده صمیمی عباسمنش”، برای تقویت ایمانم حیاتی می شد. برای همین مصمم شدم تا “این محیط صمیمی” را بسازم و مسیر را برای اعضای این خانواده، هموار کنم.
- زیرا حضور در این محیطِ سرشار از آگاهیهای خالص، میتوانست راهنمایی راستین باشد برای تقویت ایمانِ نوپایم در شروع مسیر؛
- محیطی که هر بار به آن وارد میشوم، کلیدهای هدایتگر را در دستم بگذارد و باورهای نوپای مرا با ورودیهای قدرتمندکننده تغذیه کند؛
- محیطی که بودن در آن، مدام به یادم آورد: “ساختن باورهای قدرتمند کننده“، ارزشمندترین سرمایهگذاری در زندگیام است؛
- کنترل ورودیهای ذهنم، مهمترین مسئولیت زندگی من است.
اگر در لحظات ناامیدی که ترسِ “اگر جواب ندهد چه” در من رخنه میکرد، محیطی مثل خانواده صمیمی عباس منش را داشتم، قانون احساس خوب = اتفاقات خوب را سریعتر به یاد میآوردم؛ ضرورت اجرای این قانون را بهتر درک می کردم و این یادآوری، قدمهایم را برای استمرار ورزیدن در این مسیر، استوارتر می کرد. در حقیقت، پیچ و خمهایی که من در مسیر درک قوانین زندگی و نحوه هماهنگ شدن با آنها تجربه کردم، باعث شد تا بخواهم این دانشگاه زندگی ساز را ایجاد کنم:
- دانشگاهی که “توحید” را به عنوان اصل و اساس رسیدن به آزادی مالی و زمانی و مکانی، به من یاد بدهد؛
- دانشگاهی که این اساس را به من بفهماند که: “تمام اتفاقات زندگیام بدون استثناء نتیجه باورهای خودم است“؛
- دانشگاهی که رابطه “توحید عملی” با “این اساس را به من نشان دهد تا بتوانم شرکهای مخفی ذهنم را بشناسم؛
- شرکهایی که تلاش میکنند عواملی مثل شانس، جبر جغرافیایی، وضعیت خانواده و… را عامل تعیین کنندهی شرایط زندگیام بدانم و به این شکل مسئولیت تغییر زندگیام را به عهده نگیرم؛
- دانشگاهی که در صلح بودن با خودم را به من یاد بدهد؛
دانشگاهی که با آموزههایی چون دوره جهانبینی توحیدی، توانایی کنترل ذهن را به من بیاموزد. به گونهای که: آرامش را جایگزین نگرانیهایم کند؛ ایمان را جایگزین ترسهایم کند؛ توحید را جایگزین شرکهای مخفی وجودم نماید؛
دانشگاهی که با آگاهیهایی اصل و خالص ” دوره روانشناسی ثروت ۱ “، منطقهایی قوی دربارهی امکان پذیربودنِ رسیدن به استقلال مالی در دستم بگذارد و به من کمک کند تا «ساختن استقلال مالی» را از همین جایی که هستم و همین شرایط و امکاناتی که دارم، شروع کنم. آگاهیهایی که در یک فرایند لذتبخش، باورهای قدرتمند کننده را جایگزین باورهای محدودکنندهای نماید که در تمام این سالها ذهنم را برای فقر طراحی کرده بود؛
دانشگاهی که تا با آگاهیهای خالص “دوره روانشناسی ثروت ۳ “، مرا به این اطمینان برساند که، برای راه اندازی کسب و کارم، نیاز به سرمایه اولیه هنگفت ندارم، بلکه نیاز به باورهای ثروتآفرین دارم؛ نیاز به تشخیص هدایتهای خداوند و حساب کردن روی آنها دارم؛ نیاز به شناخت علایقم و ارزشمند دانستن آنها دارم؛
نیاز به پرورش توانایی حل مسئله دارم؛ نیاز دارم باور کنم همه ی شغل ها پتانسیل یکسانی برای ساختن ثروت دارند اما آنچه مرا به ثروت واقعی میرساند، رفتن در مسیر علایقم است؛ باورهای ثروت آفرین ساختن درباره علایقم است؛
به آگاهی هایی نیاز دارم که قدرت “تشخیص اصل از فرع” را به من بیاموزند تا به جای تلاش برای یک شبه پولدار شدن، قدم به قدم باورهایم را تقویت کنم؛ برای خلق ثروت بیشتر، با کسب و کارم ارزش بیشتری خلق کنم، مسائل بیشتری را در جامعهام حل کنم و به این شکل ظرف وجودم را برای دریافت ثروتهای بیشتر، بزرگتر کنم.
آن روزها،به راهنمایی مثل ۱۲ قدم نیاز داشتم تا در یک فرایند تکاملی و لذتبخش، گاری سنگین و زهوار در رفته باورهای محدودکننده را از دوشم باز کند، مرا از مسیر سنگلاخی باورهای محدودکنندهام، به مسیر هموار و لذتبخش باورهای قدرتمندکننده هدایت کند. راهنمایی که به من یاد بدهد تا فکر خدا را بخوانم و آسان شوم برای آسانیها.
چقدر خوب میشد اگر آن روزها میدانستم خداوند چگونه فکر میکند و چه قوانینی بر جهانش مقرر کردهاست؟!
چگونه میتوانم قوانین آفرینش را درک کنم؛ با این قوانین هماهنگ شوم و کنترل همه جانبه زندگیام را در دست بگیرم.
چقدر خوب میشد اگر راهنمایی عملی در دستم بود که به من میفهماند مهمترین اصل در رسیدن به خواستهها، ساختن باورهای هماهنگ با آن خواسته است. راهنمایی عملی که باورهای هماهنگ با خواستههایم را به من میشناساند و چگونگی ایجاد آنها را در عمل با من تمرین میکرد.
آن روزها راهنمایی مثل دوره کشف قوانین زندگی میتوانست آگاهیهای فراموش شدهی قبل از تولد را به یادم آورد. همان آگاهیهایی که هر بار در قالب رؤیا و آرزو در دلم زنده میشد، ولی ترمزهای مخفی ذهنم و باورهای کهنه و محدود کنندهای که ذهنم را برنامه ریزی کرده بود، مجالی به بروز آنها نمیدانند.
در حالیکه وجود راهنمای مثل دوره کشف قوانین زندگی، بدون نیاز به آزمون و خطا، چگونگی شناساییِ این ترمزها و حذف آنها را به من یاد میداد تا بدون تقلا، خواستههایم به صورت طبیعی وارد زندگیام شوند.
آن روزها راهنمایی نیاز داشتم تا زندگی به سبک قانون سلامتی را به من بیاموزد و این خوشبختی را به من هدیه دهد که هم تناسب اندام داشته باشم، هم انرژی بالا برای حرکت در مسیر اهدافم و هم سلامتی کامل جسمانی.
به خاطر ثباتم در این مسیر، خداوند همانگونه که وعده داده بود، بیش از آنچه می خواستم به من نعمت بخشید و مرا به فراتر از آرزوهایم رسانید. نعمت هایی در قالب ثروت، روابطی عالی، دوستانی فوق العاده، سلامتی و.. به قول قرآن: چه کسی وفادارتر از خداوند به عهد خویش است.
به عبارت بهتر، تضادهایی که در مسیر تغییر زندگیام با آنها مواجه شدم، خواستههای بسیاری را در دلم زنده کرد و پایداری من در این مسیر، تمام آن خواسته ها را وارد زندگی ام کرد. اما با اطمینان می گویم برای من با ارزشترین پاداشِ استمرار در این مسیر، تولد خانواده صمیمی عباس منش و تجربهی بودن در جمع صمیمی این خانواده است.
داستان تولد خانواده صمیمی عباس منش و تلاش ما برای بهبود همیشگیِ این خانواده این است که:
آگاهی های منتشر شده در این محیط، ردپاهایی باشند برای همهی افرادی که آمادهاند تا شرایط زندگی خود را به سمت دلخواه تغییر دهند.
من هرگز فراموش نکردم که وجود مأمنی مطمئن مثل خانواده صمیمی عباسمنش، چقدر میتوانست مسیر را برایم هموار و تغییر را برایم آسان و لذت بخش کند.
برای همین، مانند پدری که به خاطر گذراندن کودکیاش در فقر و کمبود، به خاطر تمام آرزوهایی که بر دلش مانده، تمام اسباب بازیهای که نخریده، تمام کیک تولدهایی که نخورده ، تمام هدایایی که نگرفته و تمام بازیهایی که تجربه نکرده است، میخواهد بهترینِ همهی اینها را برای فرزندش انجام دهد، تصمیم گرفتم تمام آنچه را برای شما بسازم که در مسیر این تغییر، با تمام وجودم جای خالیاش را احساس کرده ام.
خانواده صمیمی عباسمنش متولد شده تا همراه و راهنمایی باشد برای شما که آمادهی تغییر شده ای و این جملات الهام بخش را می خوانی؛
- برای شما که مثل من متعهد شدهای تا رؤیاهایت را باور کنی؛
- برای شما که متعهد شدهای تا به جای کوچک کردن خواسته هایت، باورهایت را بزرگ کنی؛
- متعهد شده ای تا به شیوه ی بی حاصل قدیمی شک کنی و قوانین خداوند را بشناسی تا بتوانی برنامهنویس زندگی خود باشی.
بنیان خانواده صمیمی عباس منش بر پایه اشاعه توحید و یکتاپرستی است تا همه ما که اینجا جمع شدهایم، همواره به یاد داشته باشیم:
خداوند به عنوان سیستمی که این جهان را آفریده و هدایت میکند و تنها منبع قدرت و ثروت است، مقرر کرده تا زندگی ما در دست باورها و فرکانسهای خودمان باشد.
همه ما به یک اندازه به این منبع قدرت و هدایت وصل هستیم اما به اندازهی ایمان به این نیرو و هماهنگی با قوانین این سیستم، به این منبع وصل میشویم و این اتصال را به شکل: آزادی مالی، آزادی زمانی، رابطه عاشقانه، سلامتی، شغل مورد علاقه، آرامش و در یک کلام خوشبختی تجربه میکنیم.
تنها کار زندگی ما این است که قوانین این نیرو را بهتر بشناسیم و در اجرای آن بهتر شویم.
این تنها راهی است که کنترل آگاهانه اتفاقات زندگیمان را در دست خودمان میگذارد. هیچ چیز بیشتر از این به شما احساس آرامش میدهد که احساس کنی کنترل زندگیات در دست خودت است.
این جنس از آرامش، رمز جاری شدن هموارهی نعمتها به زندگی است.
استاددلپاکم سپاسگزارم بابت هدیتون??
با عرض سلام خدمت استاد عزیزم و دوستان هم فرکانسی ام.خداوندرو واقعا سپاسگزارم بابت حضورم دراین جمع دوست داشتنی ومثبت .لطف خداشامل حال من شده ومن از فروردین ماه ۹۷ بااین سایت آشنا شدم.وازطریق خواهرم بانام کاربری رویاادیب بعنوان دستی از دستهای خدای خووووبم دوره فوق العاده زیبای کشف قوانین زندگی به دستم رسید بینهایت ازخدایم واز استاد دلپاک ومهربونم و همه دوستان خوووبم سپاسگزارم
سلام براستاد گرامی و اعضاء خانواده سایت
این اولین بارهستش که نظرمیگذارم و میخواستم بگم بالاخره بر نگرانیم و ترس ازقضاوت شدن پیروزشدم
اخه همیشه ازاینکه نکنه نظراتم مورد توجه نباشه یا اینکه مورد انتقادباشه میترسیدم
همیشه قضاوت دیگران برام مهم بوده
ولی امروز بالاخره یه قدم پیشرفت کردم واین رامدیون شما هستم
سپاس ازشما
با سلام من از چه جوری میتونم باورهامو تغییر بدم و با جهان هستی هماهنگ بشم ..چه جوری این قد سریع باورهایی که مثل سنگ شدن توی مغزمو تغییر بدم ؟ چه جوری؟راستش حال دلم اصلا خوب نیست اینروزا
با سلام من از چه جوری میتونم باورهامو تغییر بدم و با جهان هستی هماهنگ بشم ..چه جوری این قد سریع باورهایی که مثل سنگ شدن توی مغزمو تغییر بدم ؟ چه جوری؟
سلام
درود و سلام به استاد عباس منش بزرگوار
من شیرین مجاورصوفی مراحل زندگیم رو اگه بخوام بنویسم یک داستان طولانی میشه . ولی برام خیلی جالبه که همیشه مسیر زندگیم رو مرور کنم الان که دارم پیام میدم 38 سال سن دارم . یک زمانی تو 18 سالگی عرفان رو دوست داشتم و حال خوبی داشتم ولی تو زندگی از لحاظ مالی شرایط خوبی نداشتیم این همیشه اذیتم میکرد ولی فکر میکردم خدا خواسته من اینجوری زندگی کنم و فقط به مسیر عرفانی خودم توجه میکردم حال خوبم ادامه داشت تا سن 22 سالگی از اون به بعد حال معنوی هم نداشتم افتادم تو مسیر زندگی و ازدواج و مثل همه آدمها درگیر مشغله های زندگی و زندگی نرمال و یک همسر مهربون و عالی ولی بازم شرایط مالیم متوسط بود و حال معنویم هم عادی . همیشه یک خلا رو تو زندگیم حس میکردم ولی نمیدونم چرا راهی براش پیدا نمیکردم و همیشه اون آرامش واقعی ته دلم نبود. گذشت سالهای عمرم گذشت بدون هیچ اقدامی از طرف خودم و کم کم دیدم دیگه حال معنوی هم نیست اصلا تو مسیر دیگه ای بودم مسیری که دوستش نداشتم یعنی دیگه نماز نمیخوندم برام خیلی اخلاقیات دیگه مهم نبود و همینجوری زندگیم پیش میرفت تا اینکه عید سال 95 یک اتفاق برام افتاد و من مسیر زندگیم به طور کل تغییر کرد همون ضرب المثل همیشگی خدایا بده شری که خیر ما درون باشد . بعد اون اتفاق که اولش خیلی برام اذیت کننده بود مسیرم عوض شد و یک سری تنهایی های شخصی برای خودم ایجاد کردم و به تفکر و اندیشه در مورد زندگیم افتادم جالبه خیلی اتفاقی تو مسیر کانالها و فایلهای صوتی انرژی مثبت افتادم و به طور اتفاقی کانال تلگرام استاد عباس منش هم به دستم رسید شروع کردم به گوش کردن و خوندن مطالب کم کم ذهنم مثبت تر شد و به طور کل به زندگی امیدوارتر شدم و باز هم مثل همیشه ته دلم یک ناآرامی و گنگی بود این مراحل ادامه پیدا کرد و یک مدتی گاهی فایلهای استاد عباس منش رو گوش میکردم و کتاب میخوندم . و جالبه به صورت اتفاقی 12 فایل کوین ترودو به دستم رسید و همش گوش میکردم صبح تا شب خیلی وقت میگذاشتم و همش فکر میکردم خوب قانون جاذبه و ارتعاش فقط همین باید تمرکز کنم. و مراحل رو اینجوری با حس خوب ببرم جلو ولی بازم ته دلم آرامش نداشت همش میگفتم یک جای کار میلنگه ولی بازم ادامه میدادم و گاهی یک سری جذب های کوچیک و بزرگ داشتم ولی کلا حالم خوب بود.
یکدفعه بزرگترین معجزه زندگیم رخ داد دقیقا 24 آبان ماه میکس فایل صوتی خدا بهت میگوید استاد عباس منش به دستم رسید گوش کردم تمام بدنم لرزید به صورت عجیبی بهم ریختم گفتم شیرین تو دنبال چی هستی خدا از رگ گردن به تو نزدیکتره دنبال چی میگردی چه کتابی چه مطلبی وقتی کتاب قرآن با این عظمت توی کتابخونه داره گردوخاک میخوره .
بزرگترین معجزه زندگیم رخ داد از اون روز نماز اول وقت و خوندن قرآن با معنی ترک نشد و آرامشی نصیبم شده که به هیچ عنوان نمیتونم براتون توضیح بدم که چقدر حالم خوبه و سراسر وجودم آرامش و اینکه مطمینم و باور دارم به تمام آرزوها و تمام فکرهایی که تو سر دارم با این عشق بزرگ و الهی بدست میارم و من لایق بهترینها هستم و اشرف مخلوقاتم.
خدایا صدهزار مرتبه شکرت
تشکر میکنم از استاد عباس منش این استاد بزرگوار
سلام شیرین عزیز خیلی از اینکه حال دلت خوب شده خوشحالم و بابت این موضوع سپاسگزار خداوند.به راهت ادامه بده قطعا به همه اهدافت میرسی
ممنون و سپاس از شما دوست عزیز
انشالله همه ما بتونیم در سایه توکل به خدا و ایمان قوی به تمام رویاها و آرزوهامون برسیم.
سلام . اتفاق خیلی خوبی برات افتاده —- من چند باری این حس و حال رو تجربه کرده ام و با معنویت توانستم حسم را خوب کنم ولی دوباره بعد از مدتی رهایش کردم ————- دقیقا در همین روزا تصمیم گرفته بودم که مجدد نماز اول وقت و مطالعه روزانه دیدگاه های عباسمنش را شروع کنم
سلام به این گروه موفق و پر انرژی زمان خیلی کوتاهی ست که با شماها آشناشدم ودقیقا کامل کننده راههایی که تاحالا رفتم می باشد این روشی که قرار دادین که اگر نظری یا صحبتی ارائه نشود عضویت لغو میگردد خیلی عالی ست برای من که تازه واردم یک نیروی محرکیه ای ست که بیشتر تلاش کنم و بادقت بیشتری ادامه بدهم .
ممنون از همه بخصوص استاد و همکارانش وشمادوستان که همه را در لذت این فهم شریک می کنید .
با سلام خدمت استاد عزیزم عباس منش عزیز و دوست داشتنی و همراهان و همسفران خانواده موفقیت.
صد البته استفاده بسیار بردم از شاگردی استاد و همچنین خواندن نظرات دوستان و خدا را بی نهایت شاکرم برای ایجاد باور های درست برای ثروت سلامتی و روابط و معنویت.
سوال
من خودم فکر می کردم انسان با ایمانی هستم در حال که در بحث ثروت موفقیت دلخواهی نداشته ام با توجه به اینکه ایمان بدون عمل به قول استاد ایمان نیست پس آیا من در این مقوله چطور خودم را قوی کنم در جایی دیگر استاد به محصولات قبلی اشاره کرد آیا برای کشف قوانین ثروت (زندگی) باید بقیه محصولات را بخرم یا چگونه است ؟
از پاسخ زیباتون قبلا سپاسگزارم.
سلام استاد عزیز
آشنایی من با شما و سایتتون خودش یه معجزه ست واقعا زندگیم پر از اتفاقای خوب شده هر لحظه از زندگیم پر از معجزه ست
سپاسگزارم استاد عزیزم که من رو با قوانین آشنا کردید
خدایا شکرت
سلام و درود …
من اولین مرتبه که با شما آشنا شدم، سال ۸۷ بود؛ از طریق یCD که دوستم بهم داد و یکی از سمینارهای شما بود در تهران …
چند روز پیش که باز یکی از دوستانم شما رو بهم معرفی کرد و …
اولین چیزی که برام خیلی جالبه، فاصلهی نوری و نجومیای که در مسیر رسیدن به موفقیت، تو این مدت گرفتین، بود …
واقعا تکان دهنده بود و خیلی جا خوردم …
خیلی دوست دارم دارم بیشتر باهاتون آشنا بشم و سیر موفقیتی که تو این چند سال طی کردین و به این لول رسیدین رو بدونم …
ممنون میشم اگه راه ارتباطیتون رو بهم اطلاع رسانی کنین ( ایمیل یا … )
با سپاس فراوان