داستان تحول من

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • به رؤیاهایت باور داشته باش 1
    377MB
    32 دقیقه

شرایط سخت و طاقت فرسا، شروع تحول زندگی من بود. پس از سال‌ها زندگی در شرایط ناخواسته، مصمّم شدم تا زندگی دلخواهم را بسازم. به ندای قلبم اعتماد کردم و ذهنم را برای تغییر همه چیز باز گذاشتم:

  • تغییر شهری که سال‌ها در آن زندگی کرده بودم و همه جای آن را می‌شناختم؛
  • تغییر روابط و دوستانی که آن روزها مهم‌ترین سرگرمی زندگی‌ام بودند.
  • تغییر شغلی که تصور می‌کردم تنها کاری است که انجامش را بلدم.
  • و مهم‌تر از همه تغییر باورهای محدودکننده‌ای که، بعداً فهمیدم منشأ همه‌ی این ناخواسته‌ها بودند؛

زیرا “نشانه‌ها” به وضوح فریاد می‌زدند که زندگی به سبک اکثریت جامعه، مثل زنجیر، تو را در این شرایط نادلخواه نگه داشته و مرتباً همین ناخواسته‌ها را برایت تکرار می‌کند.

آن روزها با این وضوح که در دوره 12 قدم آموزش داده‌ام، بلد نبودم فکر خدا را بخوانم و قوانین بدون تغییر این نیرو را بفهمم. آن روزها با این وضوح، ارتباط بین باورهایم و شرایطی که تجربه می‌کنم را نمی‌دیدم. آن روزها به دقتِ تمرین ستاره قطبی، بلد نبودم فرکانس خواسته‌هایم را به جهان ارسال کنم. اما داستان تحوّل من با مشاهده زندگی افرادی شروع شد که در همان شهر و اوضاع اقتصادی همان کشور زندگی می‌کردند و با اینکه استعداد و توانایی بیشتری نسبت به من نداشتند، زندگی روی خوش و پربرکت خودش را به آن‌ها نشان می‌داد و باعث شک کردن من به پیش فرض‌های ذهنم می‌شد.
همه‌ی عمر رویای زندگی در آزادی مالی، زمانی و مکانی را داشتم تا بتوانم هر ایده‌ای که دارم را اجرا کنم؛ هرجای دنیا که خواستم زندگی کنم؛ هر وقت که خواستم مسافرت بروم، بی‌آنکه نگران هزینه‌های آخر ماه یا کمبود وقت و انرژی باشم.
یادم می‌آید برای سالهای متوالی، عید هر سال باز هم به جیب خالی‌ام نگاه می‌کردم و به خودم می‌گفتم:

  • “عید سال بعد، دیگر مشکلات مالی امسال را ندارم و می‌توانم برای عزیزانم هدایایی ارزشمند بخرم”

دیدن آدمهایی که آرزوهای من، واقعیت زندگی آن‌ها بود، این رویا را هر روز قوی‌تر می‌کرد. مشاهده‌ی زندگی آن‌ها، این ایمان را در دلم رشد می‌داد که شرایط کنونی را به عنوان واقعیت زندگی یا سرنوشت غیر قابل تغییر، نپذیرم.

همین ایمان بود که مرا به سمت کشف قوانین زندگی هدایت کرد. هرچه قوانین زندگی را بهتر می‌شناختم، رؤیای زندگی در آزادی مالی و زمانی و مکانی، امکان پذیرتر به نظر می‌رسید و رسیدن به آرزوهایم برای ذهنم منطق‌تر می‌شد.

رمز تغییر این است که در شروع کار، ثابت قدم بمانی و مسیر درست را ادامه دهی حتی اگر ظاهراً نتیجه خیلی عظیمی نمی‌بینی. آن روزها فقط یک راننده تاکسی بودم و ذهنم مملو از باورهای محدود کننده و فقر آلودی بود که اجازه دیدن فراوانی نعمت‌ها را به من نمی‌داد. ذهنم آنقدر با باورهای محدودکننده برنامه‌نویسی شده بود که نمی‌توانستم دلیل زندگی در شرایط ناخواسته را باورهای محدودکننده‌ام بدانم، نه پدرم! نه جامعه! و نه هر عامل دیگری بیرون از من.

اما می‌دانستم قدم اول از پذیرفتن این مسئولیت شروع می‌شود.

قدم اول این است که بپذیری شرایط سخت مالی زندگی‌ات را خودت با باورهایت ایجاد کرده‌ای و ربطی به شرایط اقتصادی مملکت ندارد؛ بپذیری این تحقیر شدن‌ها در رابطه، نتیجه باورهای خودت است و ربطی به ویژگی های اخلاقی همسر یا اطرافیان‌ات ندارد؛ بپذیری شرایط زندگی‌ات، نتیجه باورهای خودت است و ربطی به مکان جغرافیایی‌ای که در آن به دنیا آمده‌ای، ندارد؛
در ابتدای مسیر، وقتی هنوز نتیجه‌ی خیلی بزرگی در دست نداری که بتوانی حریف نجواهای ذهن بشوی، باید بتوانی ایمانت را حفظ کنی؛برای تغییر باورهایت مصمم بمانی و ادامه دهی؛
به جای واکنش نشان دادن به شرایط ناخواسته کنونی، “احساس خوب داشتن” را اصل بدانی و به شیوه محدودکننده قبلی برنگردی؛

من در مسیر تغییر باورهایم، جای خالیِ “همراهان مثبت و حمایت‌کننده” را به وضوح می‌دیدم. خصوصاً در ابتدای مسیر که ذهن تمام تلاش خود را می‌کند تا تو را به شیوه قبلی برگرداند. در چنین لحظاتی که کنترل ذهن سخت‌ترین کار دنیا می‌شود، حضور در یک محیط ایزوله مثل “خانواده صمیمی عباس‌منش”، برای تقویت ایمانم حیاتی می شد. برای همین مصمم شدم  تا “این محیط صمیمی” را بسازم و مسیر را برای اعضای این خانواده، هموار کنم.

  • زیرا حضور در این محیطِ سرشار از آگاهی‌های خالص، می‌توانست راهنمایی راستین باشد برای تقویت ایمانِ نوپایم در شروع مسیر؛
  • محیطی که هر بار به آن وارد می‌شوم، کلیدهای هدایتگر را در دستم بگذارد و باورهای نوپای مرا با ورودی‌های قدرتمند‌کننده تغذیه کند؛
  • محیطی که بودن در آن، مدام به یادم آورد: “ساختن باورهای قدرتمند کننده“، ارزشمندترین سرمایه‌گذاری در زندگی‌ام است؛
  • کنترل ورودی‌های ذهنم، مهمترین مسئولیت زندگی من است.

اگر در لحظات ناامیدی که ترسِ “اگر جواب ندهد چه” در من رخنه می‌کرد، محیطی مثل خانواده صمیمی عباس منش را داشتم، قانون احساس خوب = اتفاقات خوب را سریعتر به یاد می‌آوردم؛ ضرورت اجرای این قانون را بهتر درک می کردم و این یادآوری، قدم‌هایم را برای استمرار ورزیدن در این مسیر، استوارتر می کرد. در حقیقت، پیچ و خم‌هایی که من در مسیر درک قوانین زندگی و نحوه هماهنگ شدن با آنها تجربه کردم، باعث شد تا بخواهم این دانشگاه زندگی ساز را ایجاد کنم:

  • دانشگاهی که “توحید” را به عنوان اصل و اساس رسیدن به آزادی مالی و زمانی و مکانی، به من یاد بدهد؛
  • دانشگاهی که این اساس را به من بفهماند که: “تمام اتفاقات زندگی‌ام بدون استثناء نتیجه باورهای خودم است“؛
  • دانشگاهی که رابطه “توحید عملی” با “این اساس را به من نشان دهد تا بتوانم شرک‌های مخفی ذهنم را بشناسم؛
  • شرک‌هایی که تلاش می‌کنند عواملی مثل شانس، جبر جغرافیایی، وضعیت خانواده و… را عامل تعیین کننده‌ی شرایط زندگی‌ام بدانم و به این شکل مسئولیت تغییر زندگی‌ام را به عهده نگیرم؛
  • دانشگاهی که در صلح بودن با خودم را به من یاد بدهد؛

دانشگاهی که با آموزه‌هایی چون دوره جهان‌بینی توحیدی، توانایی کنترل ذهن را به من بیاموزد. به گونه‌ای که: آرامش را جایگزین نگرانی‌هایم کند؛ ایمان را جایگزین ترس‌هایم کند؛ توحید را جایگزین شرک‌های مخفی وجودم نماید؛

دانشگاهی که با آگاهی‌هایی اصل و خالص ” دوره روانشناسی ثروت ۱ “، منطق‌هایی قوی درباره‌ی امکان پذیربودنِ رسیدن به استقلال مالی در دستم بگذارد و به من کمک کند تا «ساختن استقلال مالی» را از همین جایی که هستم و همین شرایط و امکاناتی که دارم، شروع کنم. آگاهی‌هایی که در یک فرایند لذت‌بخش، باورهای قدرتمند کننده را جایگزین باورهای محدودکننده‌ای نماید که در تمام این سال‌ها ذهنم را برای فقر طراحی کرده بود؛

دانشگاهی که تا با آگاهی‌های خالص “دوره روانشناسی ثروت ۳ “، مرا به این اطمینان برساند که، برای راه اندازی کسب و کارم، نیاز به سرمایه اولیه هنگفت ندارم، بلکه نیاز به باورهای ثروت‌آفرین دارم؛ نیاز به تشخیص هدایت‌های خداوند و حساب کردن روی آنها دارم؛ نیاز به شناخت علایقم و ارزشمند دانستن آنها دارم؛

نیاز به پرورش توانایی حل مسئله دارم؛ نیاز دارم باور کنم همه ی شغل ها پتانسیل یکسانی برای ساختن ثروت دارند اما آنچه مرا به ثروت واقعی می‌رساند، رفتن در مسیر علایقم است؛ باورهای ثروت آفرین ساختن درباره علایقم است؛

به آگاهی هایی نیاز دارم که قدرت “تشخیص اصل از فرع” را به من بیاموزند تا به جای تلاش برای یک شبه پولدار شدن، قدم به قدم باورهایم را تقویت کنم؛ برای خلق ثروت بیشتر، با کسب و کارم ارزش بیشتری خلق کنم، مسائل بیشتری را در جامعه‌ام حل کنم و به این شکل ظرف وجودم را برای دریافت ثروتهای بیشتر، بزرگتر کنم.

آن روزها،به راهنمایی مثل ۱۲ قدم نیاز داشتم تا در یک فرایند تکاملی و لذت‌بخش، گاری سنگین و زهوار در رفته باورهای محدودکننده را از دوشم باز کند، مرا از مسیر سنگلاخی باورهای محدودکننده‌ام، به مسیر هموار و لذت‌بخش باورهای قدرتمند‌کننده هدایت کند. راهنمایی که به من یاد بدهد تا فکر خدا را بخوانم و آسان شوم برای آسانی‌ها.

چقدر خوب می‌شد اگر آن روزها می‌دانستم خداوند چگونه فکر می‌کند و چه قوانینی بر جهانش مقرر کرده‌است؟!

چگونه می‌توانم قوانین آفرینش را درک کنم؛ با این قوانین هماهنگ شوم و کنترل همه جانبه زندگی‌ام را در دست بگیرم.

چقدر خوب می‌شد اگر راهنمایی عملی در دستم بود که به من می‌فهماند مهم‌ترین اصل در رسیدن به خواسته‌ها، ساختن باورهای هماهنگ با آن خواسته است. راهنمایی عملی که باورهای هماهنگ با خواسته‌هایم را به من می‌شناساند و چگونگی ایجاد آن‌ها را در عمل با من تمرین می‌کرد.

آن روزها راهنمایی مثل دوره کشف قوانین زندگی می‌توانست آگاهی‌های فراموش شده‌ی قبل از تولد را به یادم آورد. همان آگاهی‌هایی که هر بار در قالب رؤیا و آرزو در دلم زنده می‌شد، ولی ترمزهای مخفی ذهنم و باورهای کهنه و محدود کننده‌ای که ذهنم را برنامه ریزی کرده بود، مجالی به بروز آن‌ها نمی‌دانند.

در حالیکه وجود راهنمای مثل دوره کشف قوانین زندگی، بدون نیاز به آزمون و خطا، چگونگی شناساییِ این ترمزها و حذف آن‌ها را به من یاد می‌داد تا بدون تقلا، خواسته‌هایم به صورت طبیعی وارد زندگی‌ام شوند.

آن روزها راهنمایی نیاز داشتم تا زندگی به سبک قانون سلامتی را به من بیاموزد و این خوشبختی را به من هدیه دهد که هم تناسب اندام داشته باشم، هم انرژی بالا برای حرکت در مسیر اهدافم و هم سلامتی کامل جسمانی.

به خاطر ثباتم در این مسیر، خداوند همانگونه که وعده داده بود، بیش از آنچه می خواستم به من نعمت بخشید و مرا به فراتر از آرزوهایم رسانید. نعمت هایی در قالب ثروت، روابطی عالی، دوستانی فوق العاده، سلامتی و.. به قول قرآن: چه کسی وفادارتر از خداوند به عهد خویش است.
به عبارت بهتر، تضادهایی که در مسیر تغییر زندگی‌ام با آن‌ها مواجه شدم، خواسته‌های بسیاری را در دلم زنده کرد و پایداری من در این مسیر، تمام آن خواسته ها را وارد زندگی ام کرد. اما با اطمینان می گویم برای من با ارزش‌ترین پاداشِ استمرار در این مسیر، تولد خانواده صمیمی عباس منش و تجربه‌ی بودن در جمع صمیمی این خانواده است.

داستان تولد خانواده صمیمی عباس منش و تلاش ما برای بهبود همیشگیِ این خانواده این است که:

آگاهی های منتشر شده در این محیط، ردپاهایی باشند برای همه‌ی افرادی که آماده‌اند تا شرایط زندگی خود را به سمت دلخواه تغییر دهند.
من هرگز فراموش نکردم که وجود مأمنی مطمئن مثل خانواده صمیمی عباس‌منش، چقدر می‌توانست مسیر را برایم هموار و تغییر را برایم آسان و لذت بخش کند.
برای همین، مانند پدری که به خاطر گذراندن کودکی‌اش در فقر و کمبود،  به خاطر تمام آرزوهایی که بر دلش مانده، تمام اسباب بازی‌های که نخریده،  تمام کیک تولدهایی که نخورده ، تمام هدایایی که نگرفته و تمام بازی‌هایی که تجربه نکرده است، می‌خواهد بهترینِ همه‌ی اینها را برای فرزندش انجام دهد، تصمیم گرفتم تمام آنچه را برای شما بسازم که در مسیر این تغییر، با تمام وجودم جای خالی‌اش را احساس کرده ام.
خانواده صمیمی عباس‌منش متولد شده تا همراه و راهنمایی باشد برای شما که آماده‌ی تغییر شده ای و این جملات الهام بخش را می خوانی؛

بنیان خانواده صمیمی عباس منش بر پایه اشاعه توحید و یکتاپرستی است تا همه ما که اینجا جمع شده‌ایم، همواره به یاد داشته باشیم:
خداوند به عنوان سیستمی که این جهان را آفریده و هدایت می‌کند و تنها منبع قدرت و ثروت است،  مقرر کرده تا زندگی ما در دست باورها و فرکانس‌های خودمان باشد.
همه ما به یک اندازه به این منبع قدرت و هدایت وصل هستیم اما به اندازه‌ی ایمان به این نیرو و هماهنگی با قوانین این سیستم، به این منبع وصل می‌شویم و این اتصال را به شکل: آزادی مالی، آزادی زمانی، رابطه عاشقانه، سلامتی، شغل مورد علاقه، آرامش و در یک کلام خوشبختی تجربه می‌کنیم.
تنها کار زندگی ما این است که قوانین این نیرو را بهتر بشناسیم و در اجرای آن بهتر شویم.
این تنها راهی است که کنترل آگاهانه اتفاقات زندگی‌مان را در دست خودمان می‌گذارد. هیچ چیز بیشتر از این به شما احساس آرامش می‌دهد که احساس کنی کنترل زندگی‌ات در دست خودت است.

این جنس از آرامش، رمز جاری شدن همواره‌ی نعمت‌ها به زندگی است.

1186 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    ابراهیم دهقانی اشکذری گفته:
    مدت عضویت: 2803 روز

    به نظر من تک تک حرفهای استاد عباس منش برگرفته از عشق ، امید و صداقت است. امیدوارم روز به روز و لحظه به لحظه در این راهی قدم برداشته اند. موفق تر باشند.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  2. -
    مجید قرباتی گفته:
    مدت عضویت: 2830 روز

    با سلام خدمت استاد گرامی این متن رو که دارم مینویسم با تمام احساسم و با گریه مینویسم استاد من ایه های قران و کلی کتاب و زندگی نامه کل افراد رو خوندم و تمام زندگیم رو از دست دادم و ایمان خیلی زیادی به خداوند دارم و هر مشگلی برایم پیش میاید میگم حتما جکمتی توش هست من حتی از زنم جدا شدم جون تو یه مدار نبودیم وتازگی هم یه شکست مالی خوردم همه اطرافیانم میگن بخاطر اینکه کلا ادم مثبت اندیشی هستی و این مثبت اندیشی تو کار داده ذستت چون فکر میکنی همه مثل خودتت هستن و ازت سو استفاده میکنن و این شکست مالی هم نتیجه اینکه احساساتی عمل کردم واز روی احساس تصمیم گرقتم و سرم کلاه گذاشت ولی باز میگم حتما حکمتی توش هست وجلوی همه خانواده ام وایسادم میگم خدا درست میکنه و میگم این امتحان خداست وهم جنان صبر پیشه کردم شاید در امتحان خداوندم و هرشب شکر گزاری و کلا ادم مثبت اندیشی هستم یه نمونه از کارم بخاطر مثبت اندیشی یه پول امانتی از کسی طلب داشتم بچه خواهرم رو فرستادم پول رو بگیره بیاد مبلغشم 15میلیون بود الان 9ماهه پول امانت نمیده دیگه نمیدونم چکار کنم فقط صبر کردم ببینم خدا چی میخواد نمیدونم کدام باورم مشگل داره میشه کمکم کنید مشگلم چیه ممنونم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
    • -
      مسعود معصومی گفته:
      مدت عضویت: 2614 روز

      سلام به استاد وخانواده بزرگ عباسمنش من حدود یکسال هست که با گروه اشناشدم وبااینکه سالهای زیادی در زمینه قران کار کردم و همیشه به دین ومذهب مقیدوخدا رو حاضر بر اعمال خود میدیدم ولی بااشنا شدن بااستاد دیدگاه جدیدی نسبت به خدا وزندگی وثروت ودنیای پیرامون خود پیداکردم واز این بابت خدا روشاکرم واز استاد ممنونم بخاطر فایلهای رایگانی که در اختیار همه گذاشتن وبا همین تاثیر بود که ماشین خودم رو فروختم نه میلیون وکاردرنجاری رورهاکردم ونمایشگاه مبل کوچکی راه انداختم ولی بعد از گذشت شش ماه هنوز رونقی در کاسبی ندیدم ولی هنوز ناامید نیستم لطفا مرا راهنمایی کنید ونظر بدهید ممنونم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  3. -
    مصیب پارسا گفته:
    مدت عضویت: 2729 روز

    باسلام و خسته نباشید خدمت استاد عزیز اقای عباس منش و تیم بسیار خوبتان

    استاد چند ماهی هست ک برنامه هاتون رو دنبال میکنم و مثل همه خداروشکر منم نتیجه های بسیار عالی و خوبی گرفتم و میگیرم

    و تشکر فراوان میکنم از شما و تیم خوبتان بابت این همه زحماتی ک برای این برنامه ها میکشین

    و خداروشکر میکنم ک من را با خانواده بزرگ عباس منش اشنا کرد و در این مسیر من راهم قرار داد

    جسارتن استاد ی گلگی ازتون داشتم

    من و شما ایرانی هستیم

    درسته که دل خوشی از مسئولین کشور نداریم بخاطر کم کاریا و زیادخواهیا و …..

    ولی با اصل نظام و مملکت مشکلی نداریم

    و تعصب داریم رو اب و خاکمون و هم چنین پرچممون

    چیزی ک ناراحتم میکنه اینکه تو اکثر کلیپایی ک میزارین برامون

    روی لباساتون ک میپوشین پرچم امریکاس

    ما با مردم امریکا مشکلی نداریم با سیاستمدارانشون مشکل داریم و زیاده خواهیاشون

    و پرچم امریکا روی لباس ی مدله و هرکس میتونه بپوشه از این مدلا

    ولی شما داستانتون فرق داره استاد

    شما الگویه خیالیا هستین

    از جمله خود من

    امکان این هست ک خیلیا برداشت اشتباه یکنن از این حرکت

    ب عنوان یک عضو کوچیک از حانواده بزرگ عباس منش

    ازتون میخوام ک یا پرچم کشورمون رک روی لباستون بزنید یا کلا پرچم کشوری نباشه

    بازم ممنون بابت همه زحماتتون و مغدرت بابت جسارتم

    یاعلی یاحق

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  4. -
    میلاد درهو گفته:
    مدت عضویت: 2660 روز

    سلام استاد عزیزم و رفقای خوبم از اوشو پرسیدن چرا ادمهای ثروتمند بتو جذب میشوند و ادمهای فقیر کاری با تو ندارند ایشان گفت

    چکار کرده اید که کمون شما اینقدر ثروتمند شده است؟

    اوشو : من هیچ کاری برای ثروتمند کردن این کمون انجام نداده ام . فقط موضوع این است که آدم های ثروتمند به من جذب می شوند . آدم های ثروتمند و با هوش به من جذب می شوند . تو باید بدانی که در زندگی اولویت هایی وجود دارد . هیچ وقت از خودت پرسیده ای که چرا یک آدم فقیر به نقاشی پیکاسو جذب نمی شود ؟ از خودت نمی پرسی چرا یک گدا و بی خانمان به موسیقی “موتزارت” علاقه مند نمی شود؟ با این حال از اینکه فقط آدم های ثروتمند ، با هوش ، نابغه ، با سواد و روشنفکر به من علاقه نشان می دهند ، تعجب می کنی؟ تو باید بدانی که “معنویت” لوکس ترین کالاست . پس فقط انسان هایی از یک طیف خاص به سمتش گرایش پیدا می کنند . این کالای لوکس به فقرا مربوط نمی شود . آدم فقیر نیازی به “معنویت” ندارد . به نام مذهب و معنویت به فقرا فقط افیون و مواد تسکین دهنده داده شده است . برای آنها ، دین یک نوع تریاک بوده است . چیزی که به نام معنویت به خورد فقرا داده شده است ، به هیچ وجه واقعی نیست . تقلبی ست . برای فقیری که از گرسنگی ، بیماری و بدبختی در حال مردن است ، مذهب و معنویت واقعی به چه درد می خورد؟ او به فکر سیر کردن شکمش است . انتظار داری به حرف های من دربارەی پروازِ خودآگاهی علاقه نشان دهد؟ او به چیزی برای خوردن نیاز دارد ، یک سرپناه می خواهد ، هوا سرد است و به لباس احتیاج دارد . می خواهی من دربارەی مراقبه و اشراق و صعود کردن به قله های وجود با او سخن بگویم؟ این دیوانگی و حماقت نیست ؟

    بنابراین اینطور نیست که من برای ثروتمند کردن کمون کاری کرده باشم . بلکه به سادگی افراد ثروتمند جذب کمون من می شوند . اصلا آنها به همین خاطر به نزد من می آیند : چون مذهب و معنویتِ واقعی فقط زمانی آغاز می شود که تو از ثروت و دارایی ات خسته شوی . آنها دیگر ارضایت نکنند . مذهب و معنویتِ واقعی زمانی آغاز می شود که تو هر آنچه که پول می تواند به آدمی ببخشد را به دست آورده باشی و هنوز احساس پوچی کنی . هر آنچه را که خواسته ای تصاحب کرده ای اما احساس می کنی که چیزی کم داری . چیزی که پول و ثروت نمی تواند به تو بدهد . پس باید راههای جدیدی امتحان کنی . به همین خاطر می گویم “معنویت” بزرگترین کالای لوکس است . وقتی پول و ثروت ، هر آنچه را که می توانست به تو داد ، وقتی که نهایت آن را لمس کردی ، بازی تمام می شود . به خستگی و پوچی کامل می رسی . اینجا دیگر آخر خط است . دو راه وجود دارد : یا خودکشی می کنی و یا جستجویی را آغاز می کنی که در نهایت ، تبدیل به انسانی مانند من شوی .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  5. -
    مريم بیگی گفته:
    مدت عضویت: 2621 روز

    سلام وخدا قوت

    من طى ١٠ سال اخیر خیلى کتاب مطالعه کردم خیلى مطالب در مورد خداشناسى و خود شناسى وحتى جلساتى از این دست شرکت کردم خیلى سوالات برایم پیش مى آمد و بى جواب مى ماند و خیلى وارد بحث میشدم ولى بى نتیجه مى ماند الان خیلى خیلى خوشحالم که با این گروه آشنا شدم و صحبتهاى إستاد آقاى عباس منش خیلى در زندگیم مؤثر هست و من رو خیلى تو این مدت کوتاه تغییر داده و ایمان دارم محصولات رو خریدارى کنم معجزه تو زندگیم رخ میده شبانه روز به تمام صحبتهاى إستاد گوش میکنم وخیلى باورهام تغییر کرده و لازم به گفتنم هست که تو شرایط بسیار بحرانى هستم این ویدئو ها و ویسها خیلى باورهام رو تغییر داده

    با تمام وجود سپاسگذار خداوند مهربانم چون به چشم دیدم جویینده یابنده است و خوشحالم تو مدار گروه إستاد عباسمنش قرار گرفتم

    سپاسگذارم????

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  6. -
    سحر شرافتی گفته:
    مدت عضویت: 3069 روز

    سلام به استاد زندگی، اقای عباس منش و دوستان و همراهان. من یک سوال و دو ماه هست که با استاد عباس منش اشنا شدم از طریق داداشم، البته بیشتر از یک سال و دوماه، اما اشنایی جدی و عمل به تمرین های استاد، دقیقا یک سال و دوماه هست. من ادمی بودم که اعتماد به نفس پایینی داشتم توی زندگی، روابط اجتماعی، شغلی و توی روابط عاطفی سررگم بودم خیلی و دچار حال بدی بودم توی رابطه عاطفی قبل از یک سال و دو ماه پیش. بعد از اشنایی با استاد عباس منش، اولین فایلی که تشنه ی شنیدنش بودم عزت نفس بود، با دقت نگاه و یادداشت نیکردم حرف های استاد رو. همین یک فایل حال منو دگرگن کرد. خودمو خیلی خیلی بیشتر دوست داشتم، اعتماد به نفسم از همه نظر بالاتر رفته بود. توی شغل توی روابط اجتماعی و دیدم درست شده بود نسبت به رابطه عاطفی. و جالب تر اینکه وقتی بعد از 3 4 ماه تمرین حالم خوب شد، شروع کردم به تعیین ارزوهای نزدیک برای خودم. اول همسر و همراه مورد نظرم. و تفریحاتی که دوست داشتم تجربه کنم و شرایط محیا نمیشد. ارزوهامو یادداشت کردم و هرروز صبح با موسیقی به تصاویر دوچرخه سواری توو طبیعت و تصویر خانواده ی عاشق، زوجهای جوان علشق نگاه میکردم . طی 1 ماه هردوی این خواسته های من براورده شد. به پیشنهادو دوستی گروه دوچرخه سواری در طبیعت تشکیل دادیم که واقعا تجربه عالی بود برام و به فاصله ی یک هفته با فردی که دورادور اشنا بودم، اشنایی عمیقی بینمون اتفاق افتاد و منجر به رابطه عاطفی و بعد از 45 ماه منجر به ازدواج شد. همسرم دقیقا کسی هست که می خواستم همیشه. باجزییات ، از نظر جهانبینی ، علایق ؛ رفتار ، چهره ، هیکل و…. .چون خودم ، تمام این خصلت های رفتاری و علایق رو در خودم ایجاد کرده بودم کسی رو جذب کردم که همون هارو داشت و چون خودم عاشق خودم بودم اون فرد هم عاشقم شد. و البته بگم که وقتی میگم تمام جزییات موردنظر منو داشت نه به این معنی که با یک فرشته ی بی عیب و نقص ازدواج کرده باشم ? بلکه با یک ادم فوق العاده که خوبی هاش برای من از همه نظر بسیار زیاده رو پیدا کردم. و الان من احساس خوشبختی خیلی بیشتری دارم نسبت به سال قبل به خاطر اشنتیی با استاد. از شما بسیار بسیار ممنونم اقای عباس منش . برای انتشار خوبی ها و شناسوندن خدا و دنیا به ما.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای: