تشخیص کار مورد علاقه و رسالتم (به ترتیب امتیاز)

سوال

استاد عباس‌منش تأکید دارد که موفقیت و ثروت حاصل فعالیت در کار مورد علاقه‌ات با باورهای قدرتمند کننده است. اما مسئله اصلی من این است که هنوز نتوانسته ام علاقه ام را پیدا کنم.

نمی دانم رسالتم چیست و چگونه می توانم عشق و علاقه ام را پیدا کنم و با انجام آن کار به موفقیت برسم؟

هر کاری که به انجامش فکر می کنم، می ترسم که علاقه ام نباشد و فقط وقتم را هدر داده باشم و حتی نکند مرا از هدفم هم دور سازد!

 


پاسخ گروه تحقیقاتی عباس منش

موضوع این است که ما به دنیا آمدیم تا جهان را تجربه کنیم،

ما به دنیا آمده ایم تا با مواجه شدن با تجارب گوناگون، وجودمان را در همه ابعاد رشد دهیم.

ما به دنیا آمده ایم تا با چالش ها مواجه شویم و با حل آنها، تجربه جدیدی از توانایی حل مسئله را زندگی کنیم.

ما به دنیا آمده ایم با با حل مسائل، خودمان و توانایی هامان را بیشتر کشف کنیم.

پس موضوعی بسیار عمیق تر از کشف علائق، وجود دارد و آن” حرکت برای امتحان ناشناخته ها” و ” مواجه شدن با چالش های جدید” است. زیرا تجربه هر کدام از این ناشناخته ها، موجب کشف بخشِ دیگری از توانمندی ها و علائق مان می شود که از آن بی خبر بودیم و تازه با اطلاع از آن است که درباره آنچه می‌خواهیم‌، به وضوح بیشتری می‌رسیم و قدم بعدی برایمان مشخص می‌شود و ما را به سمت تجربه‌ی بعدی‌ می‌برد که بخشی از مسیر رشد ظرف وجودمان است.

در واقع موضوع انجام دادن یک کار خاص‌، استثنایی و قابل توجه به عنوان رسالت نیست‌، موضوع رشد ظرف وجودت بوسیله‌ی تجربه‌ کردن است. آنهم نه یک تجربه خاص و دهان پر کن‌، بلکه فرایندی از تجربه کردن های قدم به قدم‌ در مسیر علاقه‌ات است که آرام آرام ظرف وجودت را رشد می‌دهد و آماده‌ی تجربه‌ی مرحله‌ای جدّی تر می‌نماید.

منظور از علاقه هم‌، همان موضوعاتی است که همین حالا و در این لحظه علاقه‌مند به تجربه شان هستی. فارغ از اینکه آن علائق چقدر در نگاه جامعه مهم است. زیرا مشکل اصلی افراد زیادی‌ در پیدا نکردن علائق‌شان‌، نداشتن عزت نفس است. آنها بیشتر از آنکه به دنبال شناخت علائق‌شان و تجربه‌ی آن باشند‌، بیشتر به دنبال پیدا کردن علائقی هستند که مورد تأیید آدمهای مهم زندگی‌شان است. پس هر فردی به راحتی قادر به شناسایی علائقش می‌شود وقتی به اندازه‌ای عزت نفس‌اش را بسازد که از حرف مردم رها شود و محتاج تأییدشدن توسط دیگران نباشد.

به عبارت دیگر‌، باورهای قدرتمندکننده ساختن درباره علائق‌ات‌، فقط از ساختن عزت نفس‌ات و نگاهی که به آن علائق داری شروع می‌شود و سپس قدم به قدم‌، هم به تو لذت می‌دهد و هم ثروت. به همین دلیل است که استاد عباس‌منش تا این حدّ بر ساختن عزت نفس تأکید دارد‌، آن را مهم‌ترین عامل موفقیت می‌داند. بارها شاهد این موضوع در زندگی شخصی ایشان بوده ام که قبل از پرداختن به هر هدفی‌، اول روی پرورش عزت نفس خود درباره‌ی آن موضوع را در اولویت قرار داده است.

برگردیم به موضوع رسالت:

این جهان مادی، فقط برای تجربه و امتحان توانایی مان  و به یاد آوردن و کشف آنها ساخته شده است. زیرا ما با توانایی های نامحدودی به دنیا آمده ایم که به خاطر تجربه کردن این جهان مادی‌، در وجودمان نهادینه شدن است. اما تک تک این توانایی ها وقتی به خدمت مان در می آید که در دل ناشناخته ها حرکت می کنیم. ماجراهای جدید را امتحان می کنیم و سپس قدم به قدم هدایت می شویم.

اساس جهان بر هدایت استوار است. وعده‌ی خداوند انا علینا للهدی است و هر فردی به محض آماده شدن برای قدم برداشتن‌، در آن مسیر هدایت می شود.

همانگونه که یک دانه به محض اینکه در معرض خاک و آب و نور مناسب قرار می گیرد، به سمت رشد، به سمت روشنایی و به سمت درخت شدن و به ثمر نشستن هدایت می شود، ما نیز به محض اینکه تصمیم می گیریم دامنه تجارب مان را وسیع تر نموده و ناشناخته هایی را تجربه کنیم که از حرکت به سمت شان ترس داریم، هدایت می شویم.

هرگز اینگونه نیست یک گوشه بنشینی و به وسیله فکر کردن، رسالت  یا علاقه ات را بیابی، بلکه در مسیر قدم هایی که بر می داری و تجاربی که کسب می کنی و مسائلی که با آنها برخورد و حل می کنی،  وضوح بیشتری از خودت و آنچه می خواهی و عاشقش هستی، پیدا می کنی.

اولین قدم این است که موضوع “هدایت” را درک کنی. جهان و همه ی آنچه در آن است، در حال هدایت است. همه آدمها در هر لحظه در حال هدایت اند اما سهم آنها از این هدایت، به اندازه باورهای شان است.  به اندازه هماهنگ شدن با سیستم هدایت گر جهان است.

به اندازه درک قوانین این سیستم و هماهنگ شدن با آن قوانین است تا بتوانند باورهایی را بسازند که سبب هدایت شان می شود.

در دنیایی که نه گذشته را می شناسد و نه آینده را و سیستم آن فقط زمان “اکنون”  را می شناسد و فقط “با فرکانس های غالب  لحظه اکنون” کار می کند، هرگز چنین چیزی با عنوان”یک ماموریت و رسالت از قبل مشخص شده برای شما” وجود ندارد که حالا بخواهی آن را پیدا و سپس به خوشبختی برسی.

رسالت ما در هر لحظه کشف و درک بیشتر جهان  و سیستمی مقرر بر آن است تا به کمک هماهنگی با آنها، از نعمت های بیشتری که به قول قرآن مسخر ما شده، بهره ببریم و این کار فقط با ورود به دل تجارب ناشناخته هایمان صورت می گیرد.

رسالت ما در هر لحظه کشف بیشتر خودمان است که آنهم فقط با تجربه موضوعات مورد علاقه‌مان-هرچقدر ریز و کوچک و از نظر دیگران بی اهمیت- صورت می‌گیرد.

رسالت ما دریافت هدایت و الهاماتی است که در هر لحظه به شکل نشانه های مشخص به سمت مان می آید. رسالت ما تشخیص این نشانه ها و جدیت در عمل به آنهاست تا قدم به قدم هدایت شویم.

همه ما به نیروی هدایت گری متصل هستیم که با آن به دنیا آمده ایم. حضور ما در این جهان، بخشی از آن هدایت است. ما برگی در باد نیستیم.

رسالت هر کدام از ما در هر لحظه برداشتن قدمی است که در لحظه اکنون پیش روی مان قرار دارد.

ممکن است پختن یک غذای جدید باشد، یا دوختن یک لباس به شیوه ای جدید یا کشیدن یک نقاشی یا تمرین شوت زدن به توپ به شیوه ای خاص یا کم کردن وزن یا تجربه یک شغل جدید یا ایجاد یک تغییر کوچک در کسب و کار کنونی یا داشتن سفری کوتاه، خواندن یک کتاب جدید، آموختن یک زبان جدید، مهاجرت به یک شهر یا کشور جدید،

یا حتی ممکن است رسالت شما در این لحظه انجام ندادن یک کار یا ترک عادت هایی باشد که تنها پس از ترک شان، به قدم بعدی هدایت می شوی.

و تنها پس از برداشتن آن قدم، خیلی چیزها درون ما تغییر می کند و در غیر اینصورت ما در همان قدم متوقف مانده و درون چرخه ای از اتفاقات تکراری و روزمره قرار می گیریم تا زمانی که آن قدم را برداریم برداشتن هر قدم ما را بیشتر رشد می دهد و آدم توانمند تری از ما می سازد که هیچ ربطی به نسخه قبلی اش ندارد. زیرا در هر قدم توانایی هایی را در وجودمان کشف می کنیم که از آن مطلع نبودیم.

زیرا برداشتن هر قدم اعتماد به نفس و ایمان مان را برای انجام کارهایی رشد می دهد که هیچ شناختی درباره شان نداریم

زیرا برداشتن هر قدم اعتماد به نفس و باور ما را برای حل هر مسئله ای رشد می دهد که ممکن است در قدم های بعدی با آن مواجه شویم.

برداشتن هر قدم ظرف وجودمان را برای دریافت قدم های بزرگتر و مهم تری آماده می سازد، توانایی حل مسائل را به ما می آموزد، ما را برای ورود به دل ترس ها و ناشناخته ها جسورتر می سازد و دامنه تجارب مان را گسترش می دهد.

رسالت همه ما تجربه نعمت های متنوعی است که در این جهان آفریده شده. زندگی یک مسیر زیباست که به وسیله همین قدم ها باید طی شود و هر قدم ما را رشد می دهد و از ما انسان بهتر و شادتری می سازد.

با برداشتن هر قدم در مسیر تجربه خودت و ناشناخته های زندگی ات، بخش تازه ای از توانایی های وجودت کشف می شود که تا قبل از آن هرگز فرصت ظهور نیافته بود. به همین دلیل، به محض برداشتن اولین قدم در مسیر تغییر، شخص دیگری با توانایی های دیگری می شوی، که متفاوت از آدم قبلی است.

رسالت و هدفی که مدام به دنبالش هستی، از مسیر تجربه موقعیت ها، شرایط و کارهایی می گذرد که هر بار با دیدن یک نشانه شروع و به وسیله حرکت برای عمل به آن نشانه، ادامه می یابد.

علاقه ای که به دنبالش هستی، در مسیر تجربه ناشناخته هایی کشف می شود که با آنها مواجه می شوی.

ممکن است ایده ای به ذهنت برسد و انجامش دهی که دوستش داشته باشی و آن را به عنوان هدفت انتخاب کنی.

یعنی ممکن است خیلی زود وارد کسب و کاری شوی که دوستش داری و آن را رسالت ات بدانی، یا ممکن است یک پله باشد برای هدایت تو به مسیر علائقت.

ممکن است هر کسب و کاری که واردش می شوی، هر هدفی که الان انتخاب نموده ای، انجام هر کار موقتی ای که اکنون در حال انجامش هستی، یک پله باشد و یک پل برای اینکه تو را به مسیر بعدی و مسیر بعدی وصل کند

پس راهش نشستن و منتظر ماندن نیست، بلکه راهش این است که شروع کنی و از دل تضادها، خواسته هایت را با وضوح بیشتری بشناسی.

تغییراتی که لازم است در رفتار، نحوه نگرش و شیوه زندگی ات ایجاد شود را ایجاد نمایی.

اگر انگیزاننده ای در این باره می خواهی، جلسه اول دوره جهان بینی توحیدی 1، بهترین انگیزاننده شما برای برداشتن قدم اول است. از این جلسه به عنوان غذای مورد نیاز برای تغذیه انگیزه ات کمک بگیر تا موفق به برداشتن مهم ترین قدم، یعنی قدم اولی شوی.

آموزش های این جلسه، قوانین مهمی را به یادت می آورد و شور و اشتیاق حرکت کردن و به استقبال ناشناخته های زندگی رفتن را در وجودت زنده می کند.

برداشتن قدم اول مثل حرکت دادن یک چرخ بزرگ است که نزدیک یک سراشیبی قرار دارد. اگر در شروع  کار تمام توان و قوای خود را صرف هُل دادن آن چرخ نمایی و او را تا سراشیبی حرکت دهی، آنوقت راه می افتد و به راحتی مسیرش را می پیماید.

جلسه اول دوره جهان بینی توحیدی 1، حکم همان نیروی اولیه ای را دارد که به چرخ اهداف و خواسته هایت وارد می کنی و سپس همه چیز خود به خود، هدیت وار پیش می رود و قدم به قدم تو را به مسیری هدایت می کند که الان هیچ ایده ای برایش نداری. فقط کافی است شروع کنی. فقط کافی است قدم اول را برداری.

زیرا همه اهداف خوب اند. فقط باید یک هدف داشته باشی. باید خود را مشغول انجام یک کار نمایی، باید دست روی دست نگذاری و بی کار نمانی. زیرا کمترین فایده ی انجام این کارها این است که درباره خواسته هایت به وضوح بیشتری می رسی.

پس نباید نگران باشی و بگویی می ترسم وارد این هدف شوم و بعد ببینم که این هدف و رسالتم نبوده است.

یعنی انجام هر کدام از این قدم ها را وقت تلف کردن ندان، بلکه آن را مانند حلقه های زنجیری ببین که با حذف هر کدام از آن حلقه ها، زنجیر پاره می شود. یعنی همه این قدم ها به اندازه آن قدم آخر که مقصد است، مهم است.

یادت باشد، اگر به ایده هایی که برای انجام داری با شک و تردید نگاه کنی، اگر به جای اقدام برای جدی گرفتن آن نشانه ها یا تجربه آن شغل یا حرفه ای خاص، مرتباً درگیر این شک و تردیدها باشی که:

آیا به این کار علاقه دارم یا نه؟

آیا این کار به صلاحم هست یا نه؟

آیا این کار مرا از هدفم دور می کند یا نه؟!

شیطان ذهنت، سریعتر از آنچه فکرش را بکنی، دست به کار شده و آنقدر آن نشانه ها یا ایده های الهام شده را غیر منطقی، غیر عاقلانه و غیر عملی جلوه می دهد که برای همیشه قید برداشتن همان قدم یا تجربه موضوعی  را می زنی که شروعی برای هدایت ات بوده تا جریانی از نعمت ها و برکت ها را وارد زندگی ات نماید.

اگر مدام خود را در شک و تردید یافتن رسالت ات قرار دهی، سالها به همین شکل می گذرد. سپس وقتی به خودت نگاه می کنی، می بینی هیچ کاری انجام نداده ای، هیچ راهی را نرفته ای، هیچ تصمیمی نگرفته ای و همچنان درگیر یافتن کار مورد علاقه ات هستی!

بنابراین، تنها کاری که باید انجام دهی، این است که همزمان که روی باورهایت، خصوصاً عزت نفس ات کار می کنی تا جسارت بیشتری برای حرکت ایجاد نمایی، اولین قدم ها را نیز برداری.

و همزمان که قدم کنونی ات را بر می داری، باید باورهای قدرتمند کننده تری بسازی تا بتوانی بیشتر از نیروی هدایت گر درونت بهره ببری و به مسیرهای بهتری هدایت شوی.

زیرا تو در هر لحظه نتیجه فرکانس های خود را دریافت می کنی. هرچه باورهای قدرتمند کننده تری بسازی، قطعا مسیری که به آن هدایت می شوی، ایده هایی که به تو الهام می شود، شرایطی که با آن مواجه می شوی، آدمهایی که با آنها در ارتباط خواهی بود، فرصت هایی که پیش رویت قرار داده می شود، با کیفیت تر خواهد بود.

بنابراین چند نکته اساسی را باید خیلی جدی کار کنی:

اولاً این نیرویی هدایت گر را یک سیستم ببین که قوانینی دارد و تنها به اندازه ای که با قوانین این سیستم هماهنگ می شوی، به همان اندازه نیز هدایت می شوی.

یعنی حتی خداوند هم نمی داند که دقیقاً انجام چه کاری برای شما جواب می دهد و چه کاری جواب نمی دهد یا کدام هدف برایت خوب است یا نیست، بلکه خداوند قوانینی دارد که می گوید اگر بر اساس این قوانین عمل کنی، قطعا این نتیجه مشخص را میگیری.

اگر این فرکانس مشخص را ارسال کنی، این هدایت مشخص را دریافت می کنی. حال می خواهی پیامبر خدا باشی یا یک فرد معمولی. در هر صورت سیستم برای همه به این شکل مشخص کار می کند.

اگر می خواهی قوانین این سیستم را بشناسی، باید بگویم، تمام آموزش های دوره راهنمای عملی دستیابی به آرزوها ،مفصلا این قوانین را توضیح و آموزش داده است که می توانی از این دوره به عنوان مبانی شناخت قوانین خداوند و هماهنگ شدن با آن قوانین، کمک بگیری.

بنابراین مهم ترین چیزی که کیفیت مسیر تو را تعیین می کند، باورهایی است که داری و فرکانس هایی است که در هر لحظه ارسال می کنی.

بنابراین‌، مسئله‌ی «پیدا کردن رسالت من»‌، مسئله‌ی شناختن خودت‌، تشخیص ویژ‌‌گی‌های رفتاری‌ ات‌، نقاط قوت و ضعف‌ات و علائق‌ات است. کاری که با تصمیم گرفتن و سپس تجربه کردن به آن دست پیدا می‌کنی. منظورم گرفتن یک تصمیم خاص نیست‌، بلکه سلسله‌ای از تصمیمات که قدم به قدم تو را به خودت می‌شناساند‌ و با قطع شاخ و برگ‌های اضافی‌ از افکارت‌، تو را به مسیر سبک شخصی‌ات هدایت می‌کند. موضوع مهمی که جلسه هفتم از دوره عزت نفس‌، با جزئیات به آن پرداخته و راهکارها و تمریناتی دقیق و کاربردی دارد تا بتوانی اول از همه‌، قدرت تصمیم گیری را در وجودت پرورش دهی. زیرا لازمه‌ی رسیدن به شناخت درباره خودت‌، ایجاد توانایی تصمیم گیری و اجرای آن تصمیمات است.

بنابراین برای شناختن رسالت‌‌ات یا بهتر است بگویم‌، شناختن سبک شخصی‌ات‌، قدم اول را با پرورش عزت نفس‌ات آغاز کن. زیرا تنها عاملی که به تو قدرت می‌دهد تا علائق و سبک خودت را زندگی کنی‌‌، فارغ از اینکه دیگرانی که برایت مهم هستند چه علائقی دارند یا چه نگاهی به علائق تو دارند‌، عامل عرت نفس است.

  1. در قدم اول، تمرکز خود را بر پرورش عزت نفس ات بگذار. زیرا:

خیلی مهم است که چه نگاه و باورهایی درباره خودت داری

چقدر درباره داشتن ثروتها و نعمتهایی که خداوند مسخر ما نموده، احساس لیاقت داری.

چقدر قادر به گرفت تصمیم های اساسی و اجرای بلافاصله آنها  هستی.

همه اینها بسیار بسیار اساسی است و توانایی شما در این باره به اندازه عزت نفسی است که ساخته ای.

  1. قدم بعدی این است که به عنوان اقدامی عملی در این مسیر‌، با عزت نفس و اعتماد به خودت و توانایی‌‌هایت‌، خواسته‌ای را انتخاب کن و برایش قدم‌هایی عملی بردار. از خواسته‌ای کار را شروع کن که با امکانات آن لحظه‌ات قابل اجراست. و موضوع مهم‌تر این است که:
  2. موفقیت حاصل رسیدن به یک خواسته‌ی بسیار بزرگ و خاص نیست‌، بلکه موفقیت حاصل قدم‌های عملی و پیوسته است که در مسیر خواسته‌هایت برمی‌داری. زیرا با رسیدن به هر خواسته‌-هرچند کوچک- ظرف وجودت رشد می‌کند و تو را آماده‌ی داشتنِ خواسته‌ای کمی بزرگتر و قدم برداشتن برای تحقق‌اش می‌کند.

پیشنهاد می‌کنم‌، برای ماندن در این مسیر و زنده نگه داشتن انگیزه‌هایت برای ادامه دادن‌، قدم برداشتن و خواسته‌ها را یکی پس از دیگری محقق کردن‌، از آگاهی‌های جلسات دوره عزت نفس کمک بگیر. این دوره مثل یک قطب نما‌، مسیر همجهت با خواسته‌هایت را به تو نشان می‌دهد  و انگیزه‌هایت را برای پیمودن این مسیر‌، تقویت می‌کند.

153 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    مهدی گفته:
    مدت عضویت: 970 روز

    بسم الله الرحمن الرحیم

    سلام به استاد نازنینم سلام به خانوم شایسته ی مهربان

    از دیروز شروع کنم 24.دی ، داشتم ذهنمو کنترل میکردم تا به احساس خوب برسم کمی تو کار کمی با خودم کمی با خانواده در بحث نشخوار ذهنی بودم وقتی تو کار احساسم بد شد خیلی سریع یه اتفاقات ناجالبی برام رخ میداد و من از این سرعت به فکر رفته بودم که چقدر توی ذهن من احساس بد زودتر اثر گذارتر میشه .

    سعی میکردم به احساس خوب برسم و تا حدی از خودم رضایت داشتم چون قبلاً خیلی بدتر بهم میریختم والان دیدم دارم تلاش میکنم به حال خوب برسم وار خداوند کمک می‌خوام واین برام آرامش بخش بود

    وقتی اومدم خونه برای کاری از خداوند هدایت نشانه واضح خواستم وارد سایت شدم و نشانه امروزم رو زدم واین بود نشانه ی امروز من

    دو روز دیگه تولد من هست قبلش از خداوند خواستم چه چیزی برای خودم بخرم و از خداوندم هدیه میخواستم

    الان میبینم بهترین هدیه برای خودم خرید دوره عزت نفس هست من توی عزت نفس بشدت دچار ضعف هستم و اگه بخوام از نمره 10بخودم میتونم 3بدم تازه الان بعد از اینهمه مدت با آشنایی با استاد به این نمره رسیدم چون من قبلاً منفی 5 بودم

    عزت نفس من از دوران کودکی ام متلاشی شد و با بزرگ شدنم خود تخریبی هام از درون بیرون شروع میشد

    و الان می‌خوام به این روند پایان بدم به کمک الله و استاد نازنینم

    امروزم روز پدر هست ،، روز پدر رو به استاد جانم و همه ی پدران عالم تبریک میگم شاد سلامت ثروتمند باشید ️

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  2. -
    اعظم زارعی گفته:
    مدت عضویت: 523 روز

    سلام به استاد عزیزم و خانم شایسته ی عزیز

    خدارا هزاران بارشکر که من خیلی اتفاقی امروز به این صفحه هدایت شدم و کلا همه سوالاتم را استاد عزیزم جواب کاملی به من دادند

    و واقعا هرچی که از خدا بخواهیم همان می شود من چند روز بود از خداوند هدایت و راهنمایی را خواستم وامروز عالی و زیبا جوابم را داد خداروشکر بابت این اگاهی های ناب و بی نظیر

    خداروشکراز تمام کائنات که من را درمسیر رشدو اگاهی یاری می کنند

    خداروشکر بابت وجود نازنین استادم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  3. -
    خدیجه عزیزی گفته:
    مدت عضویت: 924 روز

    سلام وعرض ادب واحترام خدمت شما بزرگواران.

    من شغل اصلی خودم خیاطی است، من این شغل رو تکامی وبا اشتیاق انتخاب کردم.

    فقط یه دو هفته ای اولش رفتم پیش یکی از دوستام برای یادگیری، از اون جا که من عاشق کارم بودم. ادامه دادم، اولش مجانی کار کردم کم کم که راه افتادم، البته وقتی که فهمیدم که کارم عالیه دیگه بابت کارم دستمزد گرفتم همین طور پیش رفتم تا بعد از ازدواج اومدم تو شهر خیاطی باز کردم.

    خلاصه مغازه رهن کردم وحدودا هفت سال تو شهر کارم طول کشید اما با این که کارم عالی بود من به خاطر دیسک کمر نتونستم کار کنم مشتری هم خداروشکر فراوان بود، طوری که من دیگه تا یه حد دیگه نمیتونستم مشتری تحویل بگیرم.

    کلی پول ساختم اما الان کمرم رو عمل کردم وشش تا پلاتین توی کمرم هست ونمیتونم کار کنم اما اینقدر عاشق خیاطی هستم که اگه خداوند هزار بار منو بکشه بعد زنده ام بکند باز هم علاقه ی شدیدی به خیاطی دارم من درست وارد نیستم که کجای سایت

    پیام بزارم از استاد عزیز خواهش میکنم که لطفا کنید ومرا راهنمایی کنید.

    من روی پسر دومم 100کیلو بودم تا زمانی که منو به بیمارستان بردند تو مغازه خیاطی میکردم هرکی منو میدید دلش به حالم می سوخت میگفتند تو این بچه رو سالم به دنیا نمیاری اما

    لطفا خداوند شامل حال من بود وبچم هم سالم وبی نظیر به دنیا اومد.

    ولی من به قدری عاشق خیاطی هستم که اصلا خستم نمیشد.

    شاید باورتون نشه خواب من تو این هفت سال فقط ساعت 2بامداد تا ساعت پنج صبح یادقیقتر بگم موقع اذان بود یعنی در شبانه روز من فقط سه ساعت خواب داشتم از عشق کارم خوابم نمیبرد.

    اگر الان خواهش میکنم که منو راهنمایی کنید فقط به خاطر اینکه از اینکه کمرم درد کنه وعواقب نداشتن سلامتی میترسم.

    میترسم ادامه بدم دوباره همون اوضاع پیش بیاد به همین خاطر میخوام منو راهنمایی کنید، وگرنه من عاشق خیاطی هستم الان که دارم این متن رو مینویسم مثل ادمی که اسم ترشی میاد دهانش آب می افتد همون جوری دهنم آب افتاده. با تشکر از شما عزیزان همراه الهی همیشه خوب وخوش وسلامت وتندرست وثروتمند وعاقبت بخیر باشید در دنیا واخرت

    راستی الان که این متن رو میفرستم دیگه نمیدونم باید کجا دنبال جوابم بیام وبخونمش

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  4. -
    محمد بهمنی گفته:
    مدت عضویت: 612 روز

    بنام خدای هدایتگرم. سلام خدمت استاد عزیزم و خانوم سعادت وهمه هم خانواده ای های عزیزم توی خانواده بزرگ عباسمنش. الان چند روزی هست که مدام فکرم درگیر اینه ک مغازه برای شروع کسب و کار شخصی خودم بزنم باهمین مقدار پولی ک دارم ولی شک داشتم ک واقعا علاقم به چیه و دقیقاااااا همین حرفایی ک اول این متن گفته شد و سوالاتی ک گفت که اگر نشه چی اگر علاقم نباشه چی و و و… توی ذهنم همش میگفتم خدایا چیکار کنم بزنم یا نزنم. حتی همین امشبم مادرم بخاطر افکار قدیمی و پوسیده ای ک داشت یجورایی اختلاف نظر و بحث پیش اومد بینمون ک مغازه چیه فروش نمیکنی و از این حرفا. میخواستم بخوابم گفتم ن بذار نشانه امروزم رو ببینم و زدم و این فایل برام باز شد و دیگه الان مطمئنم ک باید استارت بزنم کاری ک توفکرم هست و بهم الهام شد ک انجامش بدم واقعا این روزا خدا خیلی داره بهم حال میده و داره بهم میگه ک مسیرت درسته، باور هام دارن تغییر مثبت میکنن. من تازه دوره12قدم قسمت اولش هستم و خداروشکر اتفاقات مثبت خوبی برام افتاده تو همین گام اول و دوره عزت نفس رو هم گوش دادم و اتفاقاتی ک تو ماه های اخیر برام افتاد با کمک دوره عزت نفس و دور کردن من از کاری توش اسایش روانی نداشتم و یجورایی بهم توهین میشد الان منو ب اینجا رسونده و مطمئنم ک خدا برنامه های خوبی برام داره. سپاسگزارم از خداوند بخاطر همه چیز. بخاطر هدایت هاش بمن اشنا کردن عجیب غریب من با استاد و بعد با وبسایت و دوره ها و الانی ک اینجا هستم. میدونم ک خدا کنارمه نه ب عنوان یک دایه مهربان یا یک دوست دلسوز بلکه ب عنوان یک سیستم با قوانین بینظیر غیر قابل تغییر که ب خود ما بستگی داره چطور از این سیستم و قوانین استفاده کنیم ک خودمونو خوشبخت یا برعکسش بکنیم. خدایا سپاسگذارم ازت. اول از خدا بعد از استاد عزیزم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  5. -
    میلاد ثمره گفته:
    مدت عضویت: 2821 روز

    سلام خدمت خانم شایسته محترم

    ممنونم بابت این متن خیلی عالی و زیبا و پرمحتوا

    این متن بمن خیلی کمک کرد و من نیز این مسئله رو داشتم که شروع کردم به اقدام کردن و دقیقا همین نکاتی که شما گفتید را دارم انجام میدم و با خواندن متن شما مسیر روشن تری از رسیدن به رسالتم پیدا کردم.

    ممنونم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  6. -
    رکسانا جوادی گفته:
    مدت عضویت: 988 روز

    سلام و درود خدمت استاد گرامی و بانو شایسته عزیز.

    من و همسرم دوره روانشناسی ثزوت یک رو خریداری کردیم و باهم هرشب گوش می‌کنیم و تمریناتش رو انجام میدیم.

    امشب که به قسمت 9 ثروت یک رسیدیم استاد درباره علاقه صحبت کرد و من واقعاً گیج و سر در گمم.

    همین باعث شد تو سایت سرچ کنم و این مطلب پیدا کردن علاقه و رسالت را ببینم و بخونم و حالا دیدگاهمو بذارم.

    احساس میکنم مسیرم رو گم کردم و دیگه نمیدونم به چه چیزی علاقه دارم. خیلی بی‌حوصله و گیج شدم.

    نمیدونم بگم متاسفانه یا خوشبختانه ولی من شخصیت کمالگرایی رو دارم و همیشه دوست دارم کارهام به بهترین نحو انجام بشه.

    این کمالگرایی خیلی جاها کمکم بوده و باعث موفقیتم شده و خیلی جاها منو به عقب رونده و متوقفم کرده.

    هرچقدر سنم بالاتر میره عملگراییم ضعیف‌تر میشه و کمالگراییم بیشتر.

    من الان 29 سالمه و تازه متوجه شدم این کمالگرایی داره بهم آسیب میزنه و منو نشونده سرجام.

    از آخرین علاقم میگم که بعدش دیگه مسیرو گم کردم.

    من سال 97 احساس کردم به حرفه ناخن و خدمات ناخن علاقه زیادی دارم به همین دلیل بی‌درنگ استارت کارو زدم و شروع به آموزش کردم.

    زمانی که اولین کارو اجرا کردم، مربیم متحیر شده بود و باورش نمیشد که بتونم برای اولین بار همچون کار تمیزیو ارائه بدم و همین باعث شد دوره آموزشی خیلی سریعتر تموم بشه

    همهچیز اون زمان دست به دست هم داد و با یه شرایط عالی بدون هیچ پول پیشی یک مغازه‌ای رو در یک پاساژ اجاره کردم و خیلی سریع میز و صندلی و امکانات رو با حداقل هزینه جمع کردم و سالن ناخنم راه اندازی شد.

    انقدر من عاشق این کار بودم که اصلاً آروم و قرار نداشتم.

    تو یک جای دولتی بصورت شیفتی مشغول بودم و زمانی که صبح از کار میومدم بیرون فوری میرفتم دنبال کارهای سالن و تهیه ملزومات

    همین حین که مشغول خرید ملزومات و مواد ناخن بودم دیدم یک مدرسی از آلمان اومده و شرایط عالی برای آموزش مربیگری گذاشته که این خودش یک سکوی پرتاب برای من بود.

    منی که دوماه وارد حرفه ناخن شدم و حالا دوره مربیگری.

    گفتم خودشه. من شرکت میکنم و حتی اگر قبول نشم کلی موارد جدید یاد میگیرم.

    واقعاً هدایت خدا بود.

    تو دوره ها شرکت کردم و حین تمرینات به مربیم گفته بودم که دوساله کار میکنم و اصلاً صداشو درنیوردم که من تازه کارم و فقط سه الی 4 بار دست کامل موادگذاری و ترمیم کردم.

    تا روز امتحان مربیگری که یکساله قبول شدم و حقیقت رو گفتم.

    استادم باورش نمیشد و فقط بهم میگفت تو خیلی با استعدادی.

    خلاصه من سالن رو افتتاح کردم و همه زندگی و شغل و تفریح خواب و خوراکم شده بود ناخن. یادمه شبایی که ساعت 9 سالنو میبستم دل تو دلم نبود صبح شه و باز برگردم اونجا.

    و چه شبایی که تا ساعت 1 شب تو سالن بودم.

    حتی اگه مشتری‌ای نبود خودمو سرگرم میکردم، آموزش میدیدم، طرح میزدمو ….

    تا اینکه جابجا شدم و رفتم تو سالن دیگه و هنرجو گرفتم و آموزش و ….. تا به کرونا رسیدیم.

    روز به روز شرایط بدترشد که البته خودم اون شرایطو قبول کردم که بد شد و دیگه نتونستم کار کنم و همرو جمع کردم و ناخنو گذاشتم کنار

    چندین بار میخواستم دوباره برگردم و سالن بزنم ولی همه گفتن نه، اشتباهه، دوباره ضرر و …. ولی من میخواستم.

    خلاصه کلام که این علاقه تو دلم موند و بعد اون مشغول یک سایت محصولات آرایشی و بهداشتی شدم، کانال یوتیوب زدم که مدتی باهاش اوکی بودم ولی دلم کار ناخن رو میخواست.

    حس سردرگمی دیوونم کردم و یه جدولی کشیدم که سایت چه مزایا و معایبی داره و دوباره سالن زدن چه مزایا و معایبی داره و سعی کردم منطقی جلو برم که دیدم سایت برام بهتره و تمرکزم رو صد در صد رو سایت گذاشتم ولی اون لذت و تب و تاب وتفریح کار سالن ناخن رو برام نداشت.

    مدتی مدیر فروش یک شرکت شدم بعد سه ماه دیدم حالم خوب نیست و بعدش وارد املاک شدم.

    این شخصیت کمالگرایی من باعث میشد تو هر شغلی موفق باشم ولی اصل مسئله این بود که حال خودم خوب نبود و همین باعث میشد از این شاخه به اون شاخه بپرم و حالا از اسفند 402 دوباره برگشتم رو سایت قدیمی و کار کردن رو اون.

    مسئله مهم اینه که به زور کار انجام میدم. برنامه مینویسم ولی طبق برنامه پیش نمیرم و تا ظهر یا حتی بعد از ظهر خوابم.

    اهرم رنج و لذت مینویسم ولی فرقی به حالم نمیکنه و تکونم نمیده.

    دوره‌هارو گوش میکنم و تمریناشو انجام میدم ولی تاثیرش چند ساعت نهایت چند روزه.

    نمیدونم الان علاقم چیه و چی میتونه منو حرکت بده. حتی دیگه مثل قبل عاشق ناخن نیستم و حاضر نیستم سراغ اونم برم.

    سایتم الان خداروشکر رو به رشده و من بی‌تفاوتم

    کانال یوتیوبم نزدیک به درآمده ولی اقدامی برای ضبط ویدیو جدید ندارم.

    به همین دلیله که میگم مسیرمو گم کردم و سر در گم شدم.

    بعضی مواقع احساس میکنم نیاز به یک روانشناس یا روانپزشک دارم ولی تو صحبتها و فایلهای دانلودی متوجه شدم هر شخص خودش روانشناس خودشه و کسی از بیرون نمیتونه کمکمون کنه.

    و منی که نمیدونم چکاری باید انجام بدم و کل روزم با بیکاری و بازی و نشستن میگذره و روزهای عمرمو دارم از دست میدم.

    این مسئله خیلی اذییتم میکنه و متاسفانه اقدام عملی هم در کار نیست چون حس میکنم به هیچی علاقه ندارم.

    ممنون میشم کسی نظری، راه حلی داره بده یا استاد عزیز محبت کنن یه فایل در این خصوص انتشار بدن.

    پیشاپیش ممنون از تمامی افرادی که این دیدگاهو جواب میدن و عزیزانی که وقت گذاشتن و این نظر رو تا آخر خوندن.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    • -
      عاشق خدا گفته:
      مدت عضویت: 3338 روز

      سلام

      منم همین طور هستم

      علت اصلیش کمالگرایی هست

      باعث میشه از اهداف کوچک و حتی زندگی روزمره لذت کافی نبری

      به روانشناس مراجعه کن

      البته با هدایت خدا

      روانشناسی که قانون رو بلد باشه و یا حداقل توحیدی باشه و با تجربه باشه

      میتونه کمکت کنه

      من رفتم روانشناس

      با راهنمایی خدا

      هر کس یه جور درمان میشه

      شما دست خدا رو باز بزار

      حتی اگه لازمه بری پیش روانشناس

      با مشورت یه آدم آگاه و عاقل

      بهتر تصمیم میگیری

      و کم کم از این حالت در میای

      خلاصه که دست از دامن خدا نکش

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
    • -
      Deli گفته:
      مدت عضویت: 889 روز

      سلام عزیزم واااااای دقیقا داشتم همین امروز به این حالم گریه میکردم دقیقا دقیقا شرایطم مثل شماست و منم نمیدونم علاقم چیه و پراز استعدادم و دقیقا کارای شمارو کردم و الانم ناامید از دنیا شما راه حلی پیدا کردید؟

      واقعا از خداوند هدایت میخوام و از ی طرف واقعا دیگه فکر میکردم فقط من این مشکلو دارم نگو شماهم هستی

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
    • -
      ابراهیم گفته:
      مدت عضویت: 1400 روز

      سلام رکسانا عزیز

      کلی آدم دنبال علاقشون می‌گردن و در حال یافتن اون هستن.

      شما که عشقت رو پیدا کردی،مگه وقتی سالن داشتی گذر زمان رو حس میکردی؟

      شما خودت میگی شب ساعت 9 که تعطیل میشدم ،منتظر صبح بودم تا شروع کنم.

      این همون رسالت شماست دیگه،دنبال چی میگردی.

      از نظر من دقیقا همین الان شروع کن و با قدرت کار کن و هر عملی نیازه انجام بده تا مثل گذشته کار زیبایی کنی.

      موفق و سلامت باشید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  7. -
    محمدرضا روحی گفته:
    مدت عضویت: 1319 روز

    به نام هدایت الله

    سلام خدمت استاد و خانم شایسته و همه دوستان خوبم

    سپاس گزارم اول از خدای مهربانم که من را به این مسیر قشنگ هدایت کرده تا بتوانم به کمک شما با قوانین جهان هستی بیشتر اشنا شوم و روز به روز با تلاش های خودم این قوانین را بیشتر درک کنم و نتایج رو بهتر در زندگیم مشاهده کنم

    خداوند هدایت میطلیم و با تمام وجودم دنبال رسالتم و علاقه ام هستم این در صورتی هست که میدونم چی میخوام ولی نمیدونم آیا دارم درست تصمیم میگیرم یا اشتباه

    با تمام وجودم و سلول های بدنم خودمو رها کردم تو بغل خدا و زدم روی نشانه من و اینگونه بدنم سست شد و سر به سجده افتادم که چطور اینقد خداوند از رگ گردن به من نزدیکتر است

    چقدر قلبم باز شدهههه چقدر به آرامش درونی رسیدم ازبانو شایسته ممنونم وچقدر تحسینت میکنم که اینقدر خوب تسلط داری روی قوانین و اینقد معجزه وار صدای قلبتو میشنوی که اینگونه مینویسی و دست به قلم میشوی

    باید روی عزت نفس کار کنم و قلبم همش میگفت الان که به اینجا هدایت شدم فهمیدم خداوند همه چیز می‌شود همه کس را

    و تمرکزمو میزارم روی عزت نفس که خداوند همواره هدایتگر من و حمایتگر هست و همچنین ساختن باورهای قدرتمند کننده

    در پناه الله یکتا شاد سلامت و ثروتمند باشید انشاالله

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای: