این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.
https://elmeservat.com/fa/wp-content/uploads/2025/01/abasmanesh-2.jpg8001020گروه تحقیقاتی عباسمنش/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.pngگروه تحقیقاتی عباسمنش2025-01-23 06:31:202025-01-23 06:32:25مصاحبه با استاد | چگونه وارد مدار خواسته ام شوم
اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
سلام دارم خدمت استاد گرانقدرم و سرکار خانم شایسته نازنین و دوستان گرامی ام
گام 17
منم مثل دوستانم چقدر با ذوق و شوق استاد عزیزمون ذوق کردم و لذت بردم
استاد عزیزم از خداوند می خوام خود بزرگوارتون و تمام عزیزانتون و مادر ارجمندتون رو در سایه رحمت خودش سلامتی و عمر طولانی عطا کنه
این تجربه رو دارم که دست خداوند شدم برای خلق آرزوی عزیزانم و واقعا لذت بخش بوده برام
مکه رفتن مادر مرحومم یادم اومد که یه شب خواب میبینه که رفته خرید تو بازار صداش میکنن که بیا سوار این اتوبوس شو می خوایم ببریمت مکه ، مامانم هم میگه خانواده خبر ندارن نمیشه بی خبر بیام ولی اونا قانعش میکنن و میبرن سمت اتوبوس و تو اتوبوس که زنداداشم روی صندلی نشسته بود اونو بلند میکنن و میگن تو برو تا ایشون بشینه و مامانم رو اون صندلی میشینه و میبرنش مکه حالا این خواب میمونه تو دلش و منتظر میمونه ببینه تعبیرش چی میشه
از طرفی خواهرم همون سال رفته بود مکه حج عمره و مدت کوتاهی بعد از خواب دیدن مامانم مدیر کاروان برای کاری بهش زنگ میزنه و میگه خانم مهندس می خوای دوباره بری مکه خواهرم هم ذوق زده میشه میگه واقعا اونم میگه آره دو تا فیش بیا بهت بدم و خواهرم همون روز میره حج و اوقاف و اسم مامانم و خواهر دیگرم رو مینوبسه و کمتر از یک ماه مامانم همراه خواهر دیگرم مشرف میشن مکه البته حج عمره منظورمه و زنداداشم اون سال که می خواسته بره مکه بنا به دلایلی نرفت و سال بعدش مشرف شد
مامانم دو ماهه به رحمت خدا رفته و اگر آموزه های استاد عزیزم نبود نمیدونستم چجور این مصیبت رو تحمل می کردم در برابر کارهایی که براش نکردم و کوتاهی هایی که کردم عذاب وجدان مدتی درگیرم کرده بود ولی خدا رو شکر که تونستم ذهنم رو کنترل کنم و در این پروژه شرکت کنم
خدایا بی نهایت سپاسگزارت هستم
استاد عزیزم خانم شایسته نازنین و دوستان گرامی ام سپاسگزارتون هستم خداوند حافظتون باشه
برای رسیدن به رویاها یک سری کارها را باید انجام بدیم یک سری کارها را نباید انجام بدیم یک سری قدمها رو باید برداریم یک سری شغالها تمرکز گیرها قدمهایی که قبلاً برمیداشتیم رو باید بگذاریم کنار . به همان اندازه که خوراک خوب به ذهنمون میدهیم به همان اندازه که باورهای درست برای خودمون ایجاد میکنیم به همون اندازه هم مهمه که یک سری چیزها رو توجه نکنیم یک سری چیزها رو دور بریزیم. ورودیهای ذهنمون رو کنترل کنیم اهدافمونو مشخص کنیم و در جهتشان حرکت کنیم. ذهن ما دستگاه فرستنده است و این جهان کانورتور است فرکانس را تبدیل میکند به اتفاقات و وارد زندگیمان میکند و ما وارد مدار دیگری میشویم. این جهان کوه است و فعل ما ندا سوی ما آید صداها را ندا.
چه کارهایی باید انجام بدم از این مداری که هستم وارد مدار بهتری شوم؟
با کنترل ورودیها چیزهای نامناسب را نشنوم در مورد صحبت نکنم تمرکزمو کنترل کنم باورهایی که به من احساس خوبی میده ایجاد کنم احساس قدرت احساس ایمان احساس توکل میدهد.بیام با افکارم با باورهام با توجه کردن به چیزهایی که به من احساس بهتری میده با نگاه کردن به نعمتهام با سپاسگزار خدا بودن خودم رو به مدار بالاتری برسونم با هر مسئله و مشکلی که برخوردم جوری نگاه کنم که ازش انرژی بگیرم. به جای اینکه منو مایوس بکند من رو ناراحت بکند من به غلبه این مشکل میتونم به مدار بالاتر بروم.
در شروع ذهن مقاومت میکند ادامه بدیم تمرین کنیم کار کنیم روی خودمون یک شبه مدارمون جابجا نمیشه یک ذره یک ذره بهتر میشه بحث تکامل و کامل درک کنیم بعد چند سال میبینیم کلی تغییر کردیم. نگذارم اون چیزهایی که الان هست منو تسلیم کنه، نگذارم که نگاه کردن به موقعیت فعلیم منو از اهدافم دور کنه، باید بتونم رویاهام رو زنده توی ذهنم نگه دارم، بهشون بال و پر بدم تغذیشون کنم .باید بتونم خدایی رو باور کنم که قدرت مطلق عالمه روی دستش هیچ قدرتی نیست. و بتونم از تواناییهام استفاده کنم فقط باید حرکت کنم در مسیر درست.
مسیر خودش لذته خودش نتیجه است
خدایا کمکم کن بتونم تسلیم تو باشم و کارهام رو به تو بسپارم
استاد، دیروز صبح سوالاتی برام پیش اومده بود و نجوای ذهنم حرفایی را بهم میزد که باعث شک و سردرگمی درونم شده بود و منم طبق روال همیشگی که وقتی سروکله نجوا پیدا میشه، آنی رو میکنم بخدا و ازش هدایت میخوام، شروع کردم باخداوند حرف زدن و ازش هدایت خواستن، و خداوند خیلی پررنگ و پشت سر هم هدایتم میکرد به گوش دادن فایل جلسه دوم، بخش سه دوره قانون آفرینش.
و بمحض گوش دادن فایل، اون قسمتی که درباره مدارها، توضیح دادین، دقیقا هدایت خداوند بود برای من و جواب نجوای ذهنم.
بخصوص اون قسمتی که گفتین بمونید توی مدار، ناامید نشین، بمونید و ادامه بدین، خواسته شما داره توی مدار دور میزنه، بمونید تا بهتون برسه و باهاش برخورد کنید، یعنی دیگه تیر خلاص بود برام.
اینقدر حالم خوب شد و انگیزه و قدرت گرفتم که حد نداشت که تا شب، من بارها اشک شادی ریختم.
و با وجود اینکه بارها درین چندسال، درباره تئوری مدارها، از شما شنیده بودم ولی دیروز بکل، شنیدن اون آگاهی ها، یه جنس دیگه داشت برام.
و چقدر جالب که به دنباله فایل دیروز که خداوند هدایتم کرد بگوش دادنش، الان باز فایلی باید روی سایت بیاد که همون آگاهی ها را باز، برام تکرار کنه. و این موضوع چیزی نمیتونه باشه جز هدایت و نشانه خداوند برای من، که روی آگاهی هایی که درباره مدارها، بهت دادم بیشتر تمرکز کن و قوی بشو.
چون دقیقا نجوای دیروز ذهنم و چیزاییکه بهم میگفت، درباره همین مدارها بود.
استاد هر بار که باچنین مسائل و اتفاقاتی روبرو میشم و نحوه هدایت خداوند را میبینم و دقیق میشم بهش، باعث میشه باورم در مورد اینکه، خداوند بیشتر از من میخواد که به خواسته هام برسم، قوی تر میشه.
و هربار که نجوا میخواد ناامیدم کنه بارها، همین اتفاقات و هدایتهای خداوند را بهش گوشزد کردم، که ببین اگر خدا نمیخواست که من به هدفم برسم، هدایتم نمیکرد و جواب درست و راه درست را بهم نشون نمیداد.
استاد خدا شاهده بارها شده، وقتی نجوا حمله ور میشه بهم، حتی خداوند صبرنمیکنه ازش هدایت بخوام و بگم خدایا کمکم کن، درلحظه خودش جاری میشه.
یعنی همزمان که نجوا شروع میکنه به گفتن، درکنارش میبینم هدایتهای خداوندم هست که داره میادو جاری میشه به وجودم.
خب دلیلش چی میتونه باشه؟! جز اینکه من لایق دریافت خواسته هام هستم، جز اینکه خدا منو لایق دریافت اهدافم میدونه، جز اینکه خدا مشتاق تر از منه برای اینکه به شکل خواسته ها و آرزوهای من، وارد زندگیم بشه و بهم نزدیکتر بشیم؟!!!
من نمیدونم چجوری باید شکرگزار این همه عشق و همراهی خدا باشم.
استاد عزیزم از شما و خانم شایسته عزیز هم، بینهایت سپاسگزارم بابت این همه عشق و سخاوت.
و همانا ما پس از تورات در زبور نوشتیم که: زمین را بندگان شایستۀ ما به میراث مى برند
استاد با دیدن عکس مادرتون
خیلی خاطره در من زنده شد.
منم خدا قسمتم کرد و سال 84 حج واجب رفتم و سال 87 حج عمره
بسیار سفر عالی وخاصی بود با اینکه هنوز با شما آشنا نشده بودم و اون حس نزدیکی که الان در مورد خدادارم وعشقی که نسبت بهش دارم رو نداشتم
اما بسیار سفر معنوی و روحانی بود که البته من با خوندن کتاب تحلیلی از مناسک حج ،دکتر علی شریعتی، در رابطه با حج و مناسک آن.
به خونه خدا مشرف شدم و آگاهانه عمل میکردم و سعی میکردم مسائل حج رو درک کنم و بفهممشون
وقتی اولین بار چشمم به خونه خدا افتاد خیلی حالت روحانی و عالی بود که هیچ وقت اون حس رو فراموش نمیکنم
الان که رابطم با خدا خیلی بهتر شده با کیفیتتر شده اون حس عجیب برام قشنگتر میشه یادآوریش
منم دلیل رفتن مکهام مادرم شد که به خودم زبانی وصیت کرد
که اگر من نتونستم مکه برم تو که دختر بزرگمی به جای من برو منم از این حرفش خیلی ناراحت شدم حدوداً 20 سال از این قضیه میگذره و دلم نمیخواست این حرف رو بشنوم و به همسرم گفتم
و اونم اقدام کرد برای حج واجب و به من گفت که به مادرت بگو با خیال راحت مکه ش رو بره و پدر و مادرم سال 83 مشرف شدن به حج واجب وما سال 84
بسیار نکات جالبی در این فایل گفته شد اینکه وقتی ما به خواستهمون میرسیم جهان پیشرفت میکنه
با رسیدن من به خواستههام دور و اطرافیانم هم به خواستههاشون میرسند
این جمله و این نکته طلایی
که رسیدن به خواستهها یک امر مقدسه وقتی که من به خواستههام میرسم به رویاهام میرسم به آرزوهام میرسم یه عالمه آدم رو تحت تاثیر خودم قرار میدم همسرم ،فرزندانم پدر و مادرم خواهر هاو برادرام،
دوستانم، جهان اطرافم
من به مدت 27 ساله که کارآفرینم و تو این 27 سال حدود 100 نفر شایدم بیشتر به خاطر بیزینسی که من راه اندازی کردم و یه عالمه خدماتی که ارائه دادم از کنارم بهره بردند
یک عالمه افرادی هم که دور و برم هستند
حالا از هر نظر چه مادی چه معنوی چه رابطهای هم بهره میبرند
پس
برای اینکه به آرزوهامون برسیم برای اینکه به خواستههامون برسیم
باید یه سری کارها رو انجام بدیم
و
یه سری کارها رو نباید انجام داد
یه سری قدمها رو باید برداریم و یه سری کارهایی رو که قبلاً میکردیم آشغالایی که به ذهنمون وارد میکردیم رو نباید دیگه انجام بدیم مثل فضای مجازی این مهمه که باورای خوب به مغزمون بدیم ذهنمون رو کنترل کنیم از طرفی اینم مهمه که یه سری کارای دیگرو نباید انجام بدیم یه سری قدمها رو نباید برداریم
باید ورودیهامون رو کنترل کنیم
اهدافمون رو مشخص کنیم
و در جهت رسیدن به اهداف حرکت کنیم
تمام اتفاقات زندگی ما رو باورها و کانون توجهمون داره به وجود میاره و اشاره استاد به سوره لیل و
این آیه ما شما را آسون میکنیم برای آسونیها
و یا آسونتون میکنیم برای سختیها
و اینو چقدر استاد تو فایلهای دیگه جالب و قشنگ توضیح دادن به طوری که برای ما ملموس و قابل فهم و درک باشه
کار من اینه که بیام با افکار و با کانون توجهم خودمو به مدار بالاتری که توش رسیدن به خواستههام راحتتره قرار بدم
با توجه به زیباییها با نگاه کردن به نعمتها با سپاسگزاری کردن از داشتهها با احساس خوب داشتن
و
به هر مسئله و مشکل جوری نگاه بکنم
که خیر رو توی اون ببینم و الخیر فی ماقع باشه و ازش انرژی بگیرم قدرت بگیرم به جای اینکه منو مأیوس کنه ناامید کنه اگر این کارا را انجام بدم مطمئنم که
مدارم یک یا چند درجه بالاتر رفته
ودر مدار خواستههام دارم قرار میگیرم
مثل الان که من مطمئنم مدارم نسبت به چند سال قبلم که هنوز توی سایت نبودم
و یا اوایلی که توی سایت اومدم خیلی تغییر کرده اثراتش رو تو زندگیم زیاد دیدم و بابتش خدا رو شکر میکنم
بنام تنها فرمانروای قدرتمند جهان هستی، بنام او که هر چه دارم از اوست
خدایا شکرت بخاطر اتفاقات زیبای امروزم
خدایا شکرت برای آنچه از غیب روزی ام میکنی ،ممنونم که از بی نهایت طریق رزق وروزی پربرکت وبی حساب وارد زندگی ام میکنی
خدایا شکرت بخاطر صلاه ی که امروز در این مکان الهی انجام دادم و ازت میخوام از من قبول کنی
خدایا شکرت بخاطر حضور هر لحظه خودت در زندگی ام
شکرت که با وجود تو آرامش دارم ،احساسم خوب هست وخیالم از هر جهت راحت ،چون دستم را گذاشتم تو دست تو ،تویی که قادر ،عالم ،خالق مطلق هستی، تویی که درهر لحظه مرا هدایت میکنی به مسیر درست ،تویی که از رگ گردن به من نزدیک تری، میدونی خدا جونم هر وقت فکر میکنم به اینکه تو اینقدر به من نزدیکی، انرژی ام چند برابر میشه وجودم پر میشه از احساس خوب چرا که تودر وجود منی،ووجود من از توست عاشقتم خدا
چگونه وارد مدار خواسته ام شوم
خداروشکر که به یکی از آرزوهای بزرگ زندگیتون رسیدید استاد جان
وقتی شرایط رسیدن به خواسته ام فراهم میشود که من خودم خیلی تغییر کرده باشم یعنی برای آماده سازی شرایط، جهت رسیدن به خواسته ام ، لازم هست که یکسری ترسها را بزارم کنار، ایمان وشجاعتم را نشان بدم ،شاید لازم باشد زنجیره هایی از وابستگی هام را قطع کنم
رسیدن به رویاها، که وقتی من به خواسته ام میرسم جهان پیشرفت میکند با رسیدن من به خواسته هام اطرافیانم هم به خواسته هاشون میرسند
رسیدن به خواسته ها یک امر مقدس هست نه خودخواهانه
وقتی من به خواسته ام میرسم( چه مادی وچه معنوی ،سلامتی،روابط)افراد خیلی زیادی را تحت تاثیر خود قرار می دهم (همسرم ،فرزندم ،پدرم ،مادرم ،…)
وقتی من به خواسته ام برسم به گسترش جهان هستی کمک میکنم
برای اینکه به آرزوها ورویاهام برسم یکسری از کارها را باید انجام بدهم ویکسری از کارها را نباید انجام بدهم یعنی یکسری از قدمها را برای رسیدن به خواسته ها باید بردارم ویکسری از قدمها را که قبلا بر می داشتم،تمرکزهایی که روی چیزهای دیگه میگذاشتم،آشغالهای دیگه که در ذهنم بوده باید بریزم بیرون به همان اندازه که خوراک خوب به ذهنم میدم ،به همان اندازه که باورهای خوبی برای خودم ایجاد میکنم به همان اندازه هم مهم هست که من یکسری چیزها را بریزم بیرون،یکسری کارها را نکنم،یکسری قدمها را بر ندارم ،یکسری توجه ها را نداشته باشم یعنی باید بتونم ورودیهام را کنترل کنموهدفهام را مشخص کنم ،ودر جهت اهدافم حرکت کنم
تمام اتفاقات زندگی من را کانون توجه ام وباورهای من بوجود میآورد
تئوری مدارها:
قانون جهان این است که من با افکارم ،با باورهام در یک مدار خاص قرار میگیرم که در هر مداری هم یکسری چیزها وجود دارد یکسری اتفاقات هست ،یکسری مدارها اتفاقات ،اتفاقات ناراحت کننده هست ،شرایط بدهکاری ،مشکلات ،بیماری ،….در یکسری مدارها اوضاع یکم بهتره ،هنوز خیلی خوب نیست ولی یه ذره بهتره ،یکسری مدارها اوضاع مدام بهتر وبهتر میشود
جهان را مدارهای متحدالمرکزی ببینید که بی انتها هستند از بدترین مدار تا بهشت ،واینا همین جوری درجه به درجه از تاریکی به روشنایی تغییر میکند، که هرچقدر به مدار بالاتر ،مدار روشن تر برم اتفاقات بهتری را تجربه میکنم ،نعمتهای بیشتری را تجربه میکنم ،ایده های بهتری را تجربه میکنم وآدمهای بهتری وارد زندگیم میشود، درآمدم بالاتر میرود و…..انگار در آن مدارِ همه چی ساده تر وراحت ترهست
کاری که من باید انجام بدهم این است که بیام با باورهام ،با افکارم خودم را به مدار بالاتر برسانم ،باتوجه کردن به چیزهایی که به من احساس بهتری میدهد، با توجه به نعمتهام ،با سپاسگزار خداوند بودن ،با تغییر زاویه نگاهم به مسائل ومشکلات بطوری که از آنها انرژی وقدرت بگیرم ،به این شکل من میتونم وارد مدار بالاتر بشم که در اینجا باید کاملا بحث تکامل را درک کنم ،یک شبه مدارها تغییر نمیکند از مداری که هستم یه ذره ،یه ذره میرم بالاتر ،ولی وقتی چند سال اینکار را انجام می دهم ،مثل کسی میمونه که چند سال داره ورزش میکند، زمین تا آسمان همه چی تغییر میکند
ذهن من مثل یک دستگاه فرستنده هست که یکسری فرکانس را به جهان هستی ارسال میکنم و
این جهان کوه هست وفعل ما ندا
سوی ما آید صداها را ندا
یعنی این فرکانسها را من به جهان ارسال میکنم واین جهان فرکانسهای مرا تبدیل میکند به شرایط ،اتفاقات وآنرا وارد زندگی من میکند
این اتفاقات با ورود من به مدار دیگه وارد زندگی من میشود
چکار کنم از مداری که هستم وارد مدار بالاتر شوم ؟
با کنترل ورودیها ،توجه نکردن به چیزهای نامناسب وصحبت نکردن در مورد آنها ،با ایجاد باورهایی که به من احساس ایمان وقدرت میدهد،احساس توکل واحساس خوب می دهد با اینکار من میتونم مدارم را تغییر بدهم ولی ذهن مقاومت میکند ودر شروع کار قبول نمیکند، من باید اینکار را ادامه بدهم ،تمرین کنم وروی خودم کار کنم واینجوری هست که رویاها به حقیقت می پیوندد .
هیچ رویایی نیست که آنقدر بزرگ باشد که ما نتونیم داشته باشیم
خیلی مواقع من رویاهایم را بخاطر اینکه باور نداشتم به آنها میرسم فراموش کردم وکلاً از مدار آن رویا خارج شدم ولی وقتی ببینم یک نفر با دست خالی تونسته به خیلی از خواسته هاش برسد باور میکنم که میشود
یک آدم کاملاً معمولی با تواناییهای معمولی که همه دارند، که هرکسی در زمینه ای بیشتر دارد، این آدم تونسته به خواسته هایی برسد که خیلی ها حتی در رویاهاشون هم ندارند به من میگوید میشود من رسیدم به آنها ،وراهش هم توضیح داده ،فقط کافی است که من باور کنم واجازه ندهم مسائل وشرایطی که الان دارم مرا تسلیم کند اجازه ندهم که موقعیت فعلی ام مرا از اهدافم دور کند ،باید بتونم رویاهام را در ذهنم نگه دارم،باید بتونم به رویاهام بال وپر بدم ،باید بتونم آنها را تغذیه کنم ،باید بتونم خدا را باور کنم ،باید بتونم از تواناییهام استفاده کنم فقط باید من در مسیر درست حرکت کنم ونیاز به دویدن وانجام کار فیزیکی سخت نیست که اگر من تا ابد در مسیر نادرست بدوم هرروز از مسیر خواسته هام ،از مداری که در آن قرار هست برم دورتر میشم وبه ضرر خودم عمل میکنم ،درصورتیکه باید بایستم وفکر کنم وباورهام را اصلاح کنم وبعد حرکت کنم یعنی در مسیر درست حرکت کنم نه اینکه فقط بدوم ،باید باعشق حرکت کنم بدوم، دویدن با لذت باشادی،بصورتی که خسته نشم اصلاًوچون در مسیر علایقم حرکت میکنم در وسط کار مأیوس نمیشم
وقتی قوانین را درک میکنم ومیفهمم که چی را دوست دارم در زندگیم،چه خواسته هایی دارم ،چه تواناییهایی دارم ،چه استعدادهایی دارم ،چه مسیری را میخواهم طی کنم ،با عشق با باورهای درست وارد آن مسیر میشم ،با ایمان با توکل ،آنوقت همین مسیر ،خودش لذت ونتیجه هست
رویاهم را فراموش نکنم ،در مسیر درست با توکل ،ایمان،احساس خوب ،با باورهای خوب حرکت کنم وباید تمام فایلهای مصاحبه،فایلهای رایگان ومحصولات را بارها وبارها گوش بدهم ونت برداری کنم تا متوجه بشم که مسیر درست کدام هست تا قضیه را درک کنم چون در ابتدا ذهن من مقاومت میکند
با هر بار گوش دادن من به این آگاهیها مدار من تغییر میکند ودرک من از این آگاهیها متفاوت میشود ولامپهای جدیدی درذهن من ایجاد میشود چون من دارم تغییر. میکنم هیچ آرزویی آنقدر بزرگ نیست که به آن نرسم البته که آرزوها فقط مادی نیست هرآرزویی که باشد چه ثروت ومادی باشد وچه معنویت وسلامتی وروابط باشد هر چه که باشد اگر در مسیر درست حرکت کنم ،خیلی زود به آنها میرسم
از لحظه ای که شروع کنم به کار کردن روی خودم ،از همان لحظه میتوان به خواسته های زیادی رسید وهمه چی زندگی ام تغییر میکند وهمین جور اتفاقات بهتر می افتد وهرروز این تغییرات داره بیشتر وبیشتر میشود واین مسیر انتهایی ندارد وهرروز باید فکر کنم چه جوری قانون را بهتر درک کنم، توجه ام را بیشتر کنترل کنم، ورودی هام را کنترل کنم، چه فرکانسی بفرستم برای رسیدن به خواسته های بیشتر ومن باید هرروز روی خودم کار کنم .
خدایا شکرت…شکرت…شکرت
در پناه الله یکتا همواره شاد وثروتمند وسعادتمند وسلامت باشید
حمد و سپاس خدایی را که همه ما را به راه راست و درست هدایت میکند اگر ما بخواهیم.
سلام استاد و خانوم شایسته. استاد وقتی عکس مادرتون را دیدم نمیدونم چرا اشکهایم ریخت انگار که مادر خودم را فرستادم مکه و به آرزوهایش رسیده.استاد وقتی گفتید من رسیدم به آرزوم که مادرمم تونست البته خودشم تغییر کرد،بیشتر مسمم شدم به آرزوهام برسم. یکی از آرزوهای زندگیم این بود که یک شب بتونم با تمام اعضای خانوادم برم رستوران چون خودم درآمدی نداشتم و دوست داشتم پول دربیارم و ببرم. امشب خواهرم به خاطر موفقیت در آزمون استخدامی،بخاطر موفقیت در خرید قطعه ای زمین و خرید ماشین برای خودش قراره کل ما را ببره رستوران و من خیلی خوشحالم چون به یکی از آرزوهام میرسم خدا را شکر. البته که خودمم یک روزی درآمدم برسه به حدی که بتونم همه ی خانوادمو ببرم قطعا اینکارو میکنم. الان میگم نگاه کن خواهرم با موفقیت هایی که بدست آورد باعث شد منم به یکی از خواسته هام برسم چه جالب خدا را شکر.
استاد گفتید مادرم زمانی تغییر کرد به آرزوهای خود رسید،چی شد که مادرتون شجاعت تغییر کردن را پیدا کرد؟؟چون اول شما شجاعت بخرج دادید و تغییر کردید مادرتون از فرزندش الگو گرفت انگار یک نیرو نمیدونم یکی به ایشونم انگیزه داد که بچه من تونست منم میتونم پس. اگر شما همون ادم تو قم بودید نهایتا الان یه خونه کوچیک با یه پراید داشتید شاید مادرتونم هنوز همون وضع زندگی را داشت و نگرانی ها و ترسهایش بیشتر از قبل هم بود. میدونید چی میخوام بگم استاد،منظورم اینکه اگه یکی تو خانواده تغییر کنه خودبه خود باعث میشه اعضای خانواده هم خواه ناخواه یه کوچولو تغییر کنند.مثلا مامان من قبلا خیلی درمورد مسئله حجاب مقاومت داشت و منم اینطور بودم ولی من کمی که آزادتر شدم انگار ایشونم مقاومتهای ذهنش شکست. چادرشو گذاشت کنار و با مانتو میگیره. اوایل به شوخی میگفتیم مامان لات شدی با مانتو میگردی خخخخ.پذیرش موضوع اوایل سخت بود ولی الان عادی شده. اینها چند نوع مثال کوچک در زندگی من بود که دوست داشتم مطرح کنم.
خب در قسمت بعدی کامنتم میخوام درمورد دوازده قدم صحبت کنم.
شما از راهنمای عملی صحبت کردید،واقعا دوازده قدم خودش یک راهنمای عملی رسیدن به رویاها هست. استاد من سال اول فقط بیشتر انگار ذوق داشتم این آگاهی ها را دریافت کنم و زودتر قدم اول یک ماهش پر شه برم قدم دوم ولی الان هر قدمو بارها گوش میدم بارها تکرار میکنم،درک میکنم دیگه ذوق برای دریافت اگاهی جدید ندارم بیشتر میخوام اون قدمو درک کنم.
در قدم اول در بحث هدف گذاری که دوباره دوره کردم منظور شما را از باور مناسب با عمل تازه متوجه شدم،(میخوام ترکیب دوره دوازده قدم با مهاجرت به مدار بالاتر را بگم) و در جلسه سوم قدم اول بارها تاکید کردید که ثروت امر ذهنی اگر در مسیر خواسته ات باشی میتونی ثروت بدست بیاری. خب من این تیکه را دقیق متوجه نشده بودم و شروع کردم با اینکه هدف اصلیم موسیقی هست اما از طریق بافت عروسک ثروت ساختن. باورهای مناسب را ضبط کردم و عروسکها را بافتم و گوش میدادم و میبافتم. هدفم بود تا اول بهمن هفتصد هزارتومان پول دربیارم اما فقط موفق شدم تا اونموقع 210هزار تومان دربیارم اما ناامید نشدم و دوباره ادامه میدم. باورهای مناسب را گوش میدم و عمل هم دارم پس قطعا موفق میشم باید تکامل طی کنم.اما در پروژه مهاجرت به مداربالاتر و بازهم قدم اول گفتید اگر در مسیر خواسته ات هستی ولی ثروت بدست نمیاری مشکل از خواسته و مسیرت نیست مشکل از باورهای تو هست که در مسیر خواسته ات نمیتونی ثروت تولید کنی،این تیر خلاصی بود،انگار بقول خودتون که میگفتید مثل ارشمیدوس گفتید یافتم یافتم،منم یافته بودم یافتم یافتم چرا در مسیر موسیقی پول درنمیارم چون باورهام مشکل داره،این درسی بود که گرفتم و شروع کردم ساختن باورهای ثروت ساز و فراوانی مشتری در مسیر موسیقی و دو سه روزی هست روش دارم کار میکنم و قطعا نشونه ها هم میاد.
و آره استاد عزیز من یافتم یافتم.
خب در ادامه میخوام از بحث تکامل صحبت کنم گفتید باورها هم تکامل میخواد آره دقیقا همینه اوایل در رسیدن به خواستم فقط ذوق و شوق داشتم ولی چون نمیتونستم مثل استادم بنوازم ناامید و دلسرد میشدم و گاهی مدتها کلاس را ول میکردم و نمیرفتم تا اینکه با دوره دوازده قدم و فایلها رایگان شما دوباره یافتم یافتم راه رسیدن به خواسته ام را.
اول یاد گرفتم استاد من یک شبه به این مهارت نرسیده بلکه سالها تلاش تکرار تمرین بقول خودتون کارهای روتین ما نتیجه را تعیین میکنه نه یکبار انجام دادن کاری. فهمیدم که هر روز باید تمرین داشته باشم. خب شروع کردم تمرین فیزیکی انجام دادن در موسیقی. گذشت و گذشت کم کم با دوازده قدم یاد گرفتم باید باورهای مناسبم داشته باشم شروع کردم سرچ کردن باورهای درست از سایت و نوشتم. مثلا یکی از اونها اینکه من یک نابغه درموسیقی هستم و از نبوغ خودم نهایت استفاده را میکنم(قدم هشتم دوازده قدم) و…. چندین باور عالی در بحث یادگیری و نوازندگی که هر روز گوش میدم و نتیجه شده پیشرفت عالی درموسیقی…خب من از لحاظ تمرین و یادگیری هی دارم پیشرفت میکنم پس چرا نمیتونم از مسیر خواستم پول دربیارم این سوال را از خودم پرسیدم؟؟؟
بعد که باورهای مناسب در عروسک بافی برای کسب مشتری و فروش ایجاد کردم با ترکیب ابن دو دوره فهمیدم عه پس باورهای ثروت ساز من مشکل داره در زمینه موسیقی پس دوباره یافتم و یافتم. باورهای ثروت ساز عروسک بافی را تبدیل به باورهای ثروت ساز در موسیقی کردم و ضبط و دارم روش کار میکنم. خلاصه که تازه کشف کردم چجوری از خواسته خودم پولم بسازم. البته که عروسک بافی هم قشنگه و اونم تفریحی انجام میدم…
خب این از این.
حالا استاد عزیز دوست دارم به امپراطور سازهای بادی در جهان تبدیل بشم و کنسرتهای بیشماری بزارم در سرتاسر دنیا،با صنعت کیپاپ و بی تی اس و اکسو و…همکاری کنم و آهنگهای بی نظیری اجرا کنم. چین برم ژاپن برم تایلند برم.اروپا آمریکا آفریقا استرالیا و…. سرتاسر جهان.
دوست دارم با رسبدن به اینخواسته هام بقدری ثروتمند نیز بشم خانوادمو کل این جاهایی که گفتم بگردونم. همیشه تصور میکنم رفتیم چین با کل خانوادم و حسابی درحال گشت و گذار هستیم. راستش اینجا تنها جایی که مینویسم و کسی بهم نمیخنده بلکه باور داره و تشویق میکنه و امید و انگیزه میدم.البته که الان دیگه حرف مردم هیچ هست و یاد گرفتم در خفا باشم و سرم به لاک خودم باشه و برای خودم و زندگیم و اهدافم تلاشم کنم همین…
من دوست دارم برای خودم و خانوادم بهترین ها را بوجود بیارم. اینم قسمتی از درک و اگاهی های من و نحوه عمل کردن به اونها از سایت شما. با سپاس فراوان از شما.
و سپاس بی نهایت خدایی را که مرا به این سایت هدایت کرد و ثروت خرید دوره دوازده قدم را عطا کرد بهم.
نکته اخر اینکه:دوستان من حتما تکامل را رعایت کنید و دچار کمالگرایی نشید.
سلام به استاد عزیز چقدر خوشحال شدم استاد گفت مادرش مکه هست رفته وای خدای من انگار اولین بار بود این فایل دیدم چه جای خوبی استاد فایل ظبط کرده بود چقدر برام درس داشت رویایی های کودکی استاد چه دعایی در حق مادرشون کردن چقدر بچگی معصوم هستیم ذهن باز بدون حاشیه با دلی پاک خدایا شکرت استاد برای ثروتی که به دست آوردید چه قدر خوب مادرشون با آرزوش رسیده همه ما آرزوهای داریم و باید تلاش کنیم برسیم ولی به دویدن نیست همش باوره همش ورودی خوبه امروز برام نشونه بود که اول صبح همسرم از بدیهای پسرم گفت …من هم جرعت ندارم چیزی بگم توجه منو میبره به ناخواسته ها به من میگه چی شد چی شد پسرمون این جوریه فلانه …توجه به نکات منفی
خدا می دونه هر روز بدتر میشه هیچ برای خودمون هم خوب نیست
من باید راه خودمو برم تصمیم گرفتم وقتی همسرم چیزی بگه توجه نکنم درسش گرفتم خدا از زبان استاد بهم میگه راهت اشتباه هست برگرد
سلام به بهترین استاد دنیا وخانم شایسته و بچه های بی نظیر سایت و قتتون بخیر
تمرین این جلسه: با توجه به صحبتهای استادم فقط با ذهن زیبا و تسلیم بودن میشه در مدار بالا تر رفت مدار روشنتر و هر خواسته ای رو تجربه کنیم
و این ذهن زیبا اینه که سپاس گذار خدا باشیم و قتی احساسمون خوبه،به نعمت و فرصت هایی که خداوند بهمون داده ببینمشون توجه کنیم بهشون که اینهارو داریم ما، اگه نداشتیم چی؟
و به هر مسئله و یا مشکل و تضاد جوری نگاهش کنم و اطمینان قلبی داشته باشم یک فرصت برای نزدیک شدن به آرزوهام اینا منو میبرن به یک پله بالاتر و یک مدار بالاتر( تکامل باید طی بشه)
خدا هرچیزی که من لازم دارم بهم داده برای
زندگیم و پیشرفتم و رسیدن به آرزوهام ،چشمم به زندگی هیچکس نباشه که اونا چی دارن و من ندارم. منم تجربه میکنم اومدم و فرصت زندگی بهم داده شده که تجربه کنم همین.،فقط باید بدونیم خداوند هست و کافیه و دیگرانی وجود نداره،من هستم و خدا و تجربهی آرزوهام.
من از استاد خیلی قوانین یاد گرفتم خیلی چیزا ولی یه چیزی که خودم میدونم در من خیلی داره هر روز تقویت میشه ،امید و اعتمادبه خداست،هر چیزی میخواد اتفاق بیوفته من به خدا امید و اعتماد دارم،وهنوزم میدونم خیلی راه مونده این باور تقویت بشه بیشتر
استاد خیلی به من احساس خوب داد حس امنیت حس آزادی حس ارزشمندی،حس آسودگی خیال ای نگاه که شما به من یاد دادی که گفتین:هر اتفاقی که داره رخ میده به نفع من رخ میده و فرصت هست شاید ظاهرا اینجوری نبینیم، ولی عینکمونو باید عوض کنیم،چقدر من این قانون رو دوست دارم.
از خداوند بخشنده ام سپاس گذارم و خداروشکر میکنم از این همه آگهی.
استاد عزیزم بازهم ممنونم از صحبتهای بسیار بسیار ارزشمند شما و ممنونم از خانم شایسته عزیز.
به نام پروردگار رب العالمینم
سلام دارم خدمت استاد گرانقدرم و سرکار خانم شایسته نازنین و دوستان گرامی ام
گام 17
منم مثل دوستانم چقدر با ذوق و شوق استاد عزیزمون ذوق کردم و لذت بردم
استاد عزیزم از خداوند می خوام خود بزرگوارتون و تمام عزیزانتون و مادر ارجمندتون رو در سایه رحمت خودش سلامتی و عمر طولانی عطا کنه
این تجربه رو دارم که دست خداوند شدم برای خلق آرزوی عزیزانم و واقعا لذت بخش بوده برام
مکه رفتن مادر مرحومم یادم اومد که یه شب خواب میبینه که رفته خرید تو بازار صداش میکنن که بیا سوار این اتوبوس شو می خوایم ببریمت مکه ، مامانم هم میگه خانواده خبر ندارن نمیشه بی خبر بیام ولی اونا قانعش میکنن و میبرن سمت اتوبوس و تو اتوبوس که زنداداشم روی صندلی نشسته بود اونو بلند میکنن و میگن تو برو تا ایشون بشینه و مامانم رو اون صندلی میشینه و میبرنش مکه حالا این خواب میمونه تو دلش و منتظر میمونه ببینه تعبیرش چی میشه
از طرفی خواهرم همون سال رفته بود مکه حج عمره و مدت کوتاهی بعد از خواب دیدن مامانم مدیر کاروان برای کاری بهش زنگ میزنه و میگه خانم مهندس می خوای دوباره بری مکه خواهرم هم ذوق زده میشه میگه واقعا اونم میگه آره دو تا فیش بیا بهت بدم و خواهرم همون روز میره حج و اوقاف و اسم مامانم و خواهر دیگرم رو مینوبسه و کمتر از یک ماه مامانم همراه خواهر دیگرم مشرف میشن مکه البته حج عمره منظورمه و زنداداشم اون سال که می خواسته بره مکه بنا به دلایلی نرفت و سال بعدش مشرف شد
مامانم دو ماهه به رحمت خدا رفته و اگر آموزه های استاد عزیزم نبود نمیدونستم چجور این مصیبت رو تحمل می کردم در برابر کارهایی که براش نکردم و کوتاهی هایی که کردم عذاب وجدان مدتی درگیرم کرده بود ولی خدا رو شکر که تونستم ذهنم رو کنترل کنم و در این پروژه شرکت کنم
خدایا بی نهایت سپاسگزارت هستم
استاد عزیزم خانم شایسته نازنین و دوستان گرامی ام سپاسگزارتون هستم خداوند حافظتون باشه
بنام الله رحمان و رحیم ،تنها فرمانروای قدرتمند جهانیان
سلاااام ب استاد قشنگم و عزیزدل استاد و دوستان نازنینم
من عاشقتووونم خیییلی دوستون دارم خییلی خداروشکر میکنم بخاطر حضورتون توی زندگیم
خانواده ی صمیمی قشنگم:))
الهی صدهزار مرتبه شکرت
ردپای 5 بهمن 1403
امشب حس خییلی قشنگی دارم و امروز روز عالی و با نقطه ی پرانرژی یکی از دوستان شروع کردم کلی انرژی داشتم صبح و سرحال بودم
داشتم بیلرسوتی ک برای خواهر زاده ی قشنگم برش زده بودم و باعشق میدوختم
ک ی لحظه صدای خیلی آروم آجیم و شنیدم
ک داشت درمورد تضادی ک تو رابطه با پدر داشتم و میگفت
و برای من دلسوزی میکرد اول خندیدم بهش تو دلم و گفتم ببین زکی آجی ت چقدر مهربونه
و ذهنم شروع کرد ب مرور اون لحظات
و آروم آروم داشت حالم و بد میکرد
وقتی ب خودم اومدم دیدم ک خییلی عصبانی ام از دست پدر و احساس قربانی بودن داشتم
کارم ک تموم شد رفتم تو حیاط ی کم قدم زدم اون فکره هی داشت خودشو قوی تر میکرد
ک دیدم دارم میسوزم تو آتیش حس بد
گفتم ببین زکیه ارزشمندی تو مگه ربط داره ب نظر بقیه
مگه نظر بقیه چیزی از تو کم میکنه یا اضاف میکنه
بقیه هیچ قدرتی ندارن تو زندگی من
من دارم نتیجه ی فرکانسم نتیجه ی باورهام و میگیرم
من مسئول هر اتفاقی ام ک میفته تقصیر منه
و شروع کردم ی شکر گزاری برای هوای عالی
ابرهای زیبا
آسمون درختا ک راه تنفسم باز شد و تونستم چنتا نفس عمیق بکشم و خدارو شکر کنم
گفتم ببین زکیه این فکره چطور حال تو رو گرفت فقط ی حرف بود ها ببین چطور تو رو بهم ریخت
و یادم اومد ک من همیشه از چشم بقیه خودم و نگاه میکردم و هرکسی هردیدی داشت بهم رو قبول میکردم و همون جور خودم و میدیدم
و از خودم بدم میومد
مثلا مامانم بهم میگفت تو ب اندازه ی دوستت زهرا زنگ نیستی
یا ب اندازه دختر عمه ات پرانرژی نیستی
و..
منم این برچسب هارو ب خودم میزدم و میگفتم آره باید خودم و جوری عوض کنم ک اونا ازم راضی باشن
ک مورد تایید بقیه باشم
خدای من چقد ب خودم ضربه زدم منو ببخش زکیه قشنگم
خلاصه حالم بهتر شد و باران رحمت الهی شروع ب باریدن کرد و نرم وآرام داشت میبارید تا من عشق کنم قدم بزنم
و عطر بارون و نفس بکشم
الهی صدهزار بارشکرت ک همیشه هوام رو داری عاشقم و هرگز تنهام نمیزاری
همین تضاد تو روابط هر چند وقت یکبار برای من تکرار میشه و کلی انرژی ازم میگیره
ی نشتی فرکانس هست برام
امشب رفتم تو قسمت ویدئو ها تو گوشیم و ی ویدئو رو پلی کردم ک حسم گفت
فایل گفتگوی استاد با ابراهیم عزیز بااسکایپ
بود ک هروز بهتر از دیروز همچین عنوانی
این فایل نشانه ی چند روز پیشم بود
کلی منو تحت تاثیر قرار داد برای همین گفتم باید تو گوشیم داشته باشم تو زمان مناسب بهش هدایت میشم
ک امشب انگار وقتش بود
اصل حرف استاد این بود ک انرژی ذهنی تون رو نریزید تو جوب
هواستون باشه تمرکزتان کجاست و چندتا مثال عالی زدن
درمورد ی دوستی ک 7،8تا ایمیل داشت و هر روز بارها اینارو چک میکرد چون یادش میرفت ک کدوم ایمیلو برای چ شرکتی داده
و اینجوری کلی انرژی میزاشت وکارشم ب کندی پیش میرفت وچند مثال دیگه
منم تو رفتارم تو کارهام دقیق شدم ک چه کاریه ک کلی انرژی ازم میگیره
ی مثال دیگه ک گفتن درمورد روابط بود ک خییلی ها سالها درگیر ی رابطه ی بیمارن ک پراز اعصاب خوردیه پراز ناراحتی و جر و بحث و..
نمیان ک بهبودش بدن یا ازش خلاص بشن
اونو هی ادامه میدن و ،،
منم یاد جریان امروز و دیروز و چن وقت قبل افتادم ک چرااا هی تکرار میشه و من هیچ کاری برای بهبودش نمیکنم
و همون جا استپ رو زدم پ فکر کردم ک چطور روابطم و بهبود بدم با نزدیکانم
و یاد تمرینی افتادم ک اخیرا بارها از دوستان و استاد شنیدم
ک بیاید ب زیبایی های آدم ها توجه کنید
و توی فایل قبلی استاد گفتن وقتی درمورد کسی غیبت میکنیم
تمرکز میکنیم رو نازیبایی شخصیت اون فرد
و اون ویژگی نادلخواه رو برانگیخته میکنیم
خدای من.
کاری ک من همه ی عمرم کردم و وجه نازیبای آدم ها رو بالا آوردم و برانگیخته میکردم
پس من خودم با همین کارهام دارم خلق میکنم زندگیم رو.
و اومدم دفتره پروژه رو از آخر باز کردم و شروع کردم ب نوشتن ویژگی های مثبت پدر
خدای من 2 صفحه شد
چشم وابروی درشت و زیبای پدر
ک من ازش اونا رو ب ارث بردم الهی شکرت
موهای پرپشت و قشنگش لبخند زیباش قلب مهربونش باحوصله بودنش ک این ویژگی من هم شبیه پدر هست
اینکه هرکاری و باعشق انجام میده و…
چقد حس قشنگی و تجربه کردم چقد خداروشکر کردم
بعد رفتم سراغ مادرم و نوشتم چقددد مامانم فوق العاده اس و دوسداشتنی و مهربان و نترس کلی تحسینش کردم
چشمای عسلی خوشگلش ابروهای رو ب بالا بینی بسیار خوش فرم و قشنگش
لبخند گرمش قلب بزرگ و مهربونش
یادم اومد با اینکه سوادش در حد 5 ابتدایی قدیم بود تو ابتدایی با همه مون ریاضی و املا کار میکرد
الهی صدهزار مرتبه شکرت بخاطر مادر قشنگم
بعد رفتم سراغ خواهر بزرگم ک از مادر مهربون تر بوده برام
همه چی رو یادم داده از صاف وایسادن حین راه رفتن
اینکه ماکارانی خمیر نشه
چطور لباس بدوزم
چطور برقصم و…
چشام پراز اشک شد و کلی ازش معذرت خواهی کردم بخاطر اینکه از بالا بهش نگاه میکردم این اواخر
چقد خداروشکر کردم بخاطر وجود نازنینش تو زندگیم الهی صدهزار مرتبه شکرت
و داداش بزرگم از چهره ی زیباش ک چشم و آبروی قشنگش شبیه پدر هست خییلی مهربونه و با احترام باهمه حرف میزنه و خیلی ها عاشقشن
اینکه دست خداست تو زندگی کن و من تاحالا قدردانش نبودم و خوب ازش تشکر نکردم با فرکانسم و تمام قلبم
الهی صدهزار مرتبه شکرت بخاطر قانون ثابت
بعد از نوشتن این ویژگی ها
گفتم من این فرکانس و الان فرستادم باید نتیحه اش و ببینم و ایمانم قوی تر بشه..
ساعت یک ربع مونده بود ب 11 و مادر هنوز زنگ نزده بود ب گوشیم و جای تعجب داشت
تا 11 و 27 موندم تو اتاق
دیدم خبری ازش نیست چرااا
چون همیشه پیگیر من بود ک منو از اتاق بکشه بیرون تا کمتر روی خودم کار کنم تا دست از سراین مسیر بردارم
ک در کمال تعجب دیدم امشب کاری بهم نداره و زنگ نزد ک احضار م کنه.
وقتی اومدم بالا دیدم تو آشپزخونه اس
با روی گشاده گفت سارا (خواهر زاده ام)خوابید
امشب کلیی باهاش بازی کردیم و خندیدیم
و من دیدم نشونه این تمرین فوق العاده رو
چون مادر اولین شبی بود ک هیچ حرفی نزد بهم هیچ غری نزد ک چرا همش میری توی اون اتاق
داره جواب میده
قانون ثابت خداوند ک صدق بالحسنی تورو آسان میکنه برای آسانی ها
الهی صدهزار مرتبه شکرت ک نشونه رو بلا فاصله بهم نشون دادی ک زکیه مسیرت درسته ادامه بده
من هستم و دارم هدایتت میکنم
اکه برای بقیه شده برای توهم میشه
.قانون ثابته و برای همه یکی هست
الهی صدهزار مرتبه شکرت امروز هرچی میخواستم برام تهیه کردی حتی چیزی ک فراموش هم کرده بود
عاشقتممممم
بسم الله الرحمن الرحیم
برای رسیدن به رویاها یک سری کارها را باید انجام بدیم یک سری کارها را نباید انجام بدیم یک سری قدمها رو باید برداریم یک سری شغالها تمرکز گیرها قدمهایی که قبلاً برمیداشتیم رو باید بگذاریم کنار . به همان اندازه که خوراک خوب به ذهنمون میدهیم به همان اندازه که باورهای درست برای خودمون ایجاد میکنیم به همون اندازه هم مهمه که یک سری چیزها رو توجه نکنیم یک سری چیزها رو دور بریزیم. ورودیهای ذهنمون رو کنترل کنیم اهدافمونو مشخص کنیم و در جهتشان حرکت کنیم. ذهن ما دستگاه فرستنده است و این جهان کانورتور است فرکانس را تبدیل میکند به اتفاقات و وارد زندگیمان میکند و ما وارد مدار دیگری میشویم. این جهان کوه است و فعل ما ندا سوی ما آید صداها را ندا.
چه کارهایی باید انجام بدم از این مداری که هستم وارد مدار بهتری شوم؟
با کنترل ورودیها چیزهای نامناسب را نشنوم در مورد صحبت نکنم تمرکزمو کنترل کنم باورهایی که به من احساس خوبی میده ایجاد کنم احساس قدرت احساس ایمان احساس توکل میدهد.بیام با افکارم با باورهام با توجه کردن به چیزهایی که به من احساس بهتری میده با نگاه کردن به نعمتهام با سپاسگزار خدا بودن خودم رو به مدار بالاتری برسونم با هر مسئله و مشکلی که برخوردم جوری نگاه کنم که ازش انرژی بگیرم. به جای اینکه منو مایوس بکند من رو ناراحت بکند من به غلبه این مشکل میتونم به مدار بالاتر بروم.
در شروع ذهن مقاومت میکند ادامه بدیم تمرین کنیم کار کنیم روی خودمون یک شبه مدارمون جابجا نمیشه یک ذره یک ذره بهتر میشه بحث تکامل و کامل درک کنیم بعد چند سال میبینیم کلی تغییر کردیم. نگذارم اون چیزهایی که الان هست منو تسلیم کنه، نگذارم که نگاه کردن به موقعیت فعلیم منو از اهدافم دور کنه، باید بتونم رویاهام رو زنده توی ذهنم نگه دارم، بهشون بال و پر بدم تغذیشون کنم .باید بتونم خدایی رو باور کنم که قدرت مطلق عالمه روی دستش هیچ قدرتی نیست. و بتونم از تواناییهام استفاده کنم فقط باید حرکت کنم در مسیر درست.
مسیر خودش لذته خودش نتیجه است
خدایا کمکم کن بتونم تسلیم تو باشم و کارهام رو به تو بسپارم
سلام خدمت شما استاد عزیزم و خانم شایسته مهربان.
استاد، دیروز صبح سوالاتی برام پیش اومده بود و نجوای ذهنم حرفایی را بهم میزد که باعث شک و سردرگمی درونم شده بود و منم طبق روال همیشگی که وقتی سروکله نجوا پیدا میشه، آنی رو میکنم بخدا و ازش هدایت میخوام، شروع کردم باخداوند حرف زدن و ازش هدایت خواستن، و خداوند خیلی پررنگ و پشت سر هم هدایتم میکرد به گوش دادن فایل جلسه دوم، بخش سه دوره قانون آفرینش.
و بمحض گوش دادن فایل، اون قسمتی که درباره مدارها، توضیح دادین، دقیقا هدایت خداوند بود برای من و جواب نجوای ذهنم.
بخصوص اون قسمتی که گفتین بمونید توی مدار، ناامید نشین، بمونید و ادامه بدین، خواسته شما داره توی مدار دور میزنه، بمونید تا بهتون برسه و باهاش برخورد کنید، یعنی دیگه تیر خلاص بود برام.
اینقدر حالم خوب شد و انگیزه و قدرت گرفتم که حد نداشت که تا شب، من بارها اشک شادی ریختم.
و با وجود اینکه بارها درین چندسال، درباره تئوری مدارها، از شما شنیده بودم ولی دیروز بکل، شنیدن اون آگاهی ها، یه جنس دیگه داشت برام.
و چقدر جالب که به دنباله فایل دیروز که خداوند هدایتم کرد بگوش دادنش، الان باز فایلی باید روی سایت بیاد که همون آگاهی ها را باز، برام تکرار کنه. و این موضوع چیزی نمیتونه باشه جز هدایت و نشانه خداوند برای من، که روی آگاهی هایی که درباره مدارها، بهت دادم بیشتر تمرکز کن و قوی بشو.
چون دقیقا نجوای دیروز ذهنم و چیزاییکه بهم میگفت، درباره همین مدارها بود.
استاد هر بار که باچنین مسائل و اتفاقاتی روبرو میشم و نحوه هدایت خداوند را میبینم و دقیق میشم بهش، باعث میشه باورم در مورد اینکه، خداوند بیشتر از من میخواد که به خواسته هام برسم، قوی تر میشه.
و هربار که نجوا میخواد ناامیدم کنه بارها، همین اتفاقات و هدایتهای خداوند را بهش گوشزد کردم، که ببین اگر خدا نمیخواست که من به هدفم برسم، هدایتم نمیکرد و جواب درست و راه درست را بهم نشون نمیداد.
استاد خدا شاهده بارها شده، وقتی نجوا حمله ور میشه بهم، حتی خداوند صبرنمیکنه ازش هدایت بخوام و بگم خدایا کمکم کن، درلحظه خودش جاری میشه.
یعنی همزمان که نجوا شروع میکنه به گفتن، درکنارش میبینم هدایتهای خداوندم هست که داره میادو جاری میشه به وجودم.
خب دلیلش چی میتونه باشه؟! جز اینکه من لایق دریافت خواسته هام هستم، جز اینکه خدا منو لایق دریافت اهدافم میدونه، جز اینکه خدا مشتاق تر از منه برای اینکه به شکل خواسته ها و آرزوهای من، وارد زندگیم بشه و بهم نزدیکتر بشیم؟!!!
من نمیدونم چجوری باید شکرگزار این همه عشق و همراهی خدا باشم.
استاد عزیزم از شما و خانم شایسته عزیز هم، بینهایت سپاسگزارم بابت این همه عشق و سخاوت.
دوستتون دارم.
درپناه خداوند باشین.
به نام خدای مهربان
سلام به استادای عشقم سلام ویژه خدمت مریم بانوی مهربانم
و سلام به دوستان توحیدی عزیزم
مصاحبه با استاد | چگونه وارد مدار خواسته ام شوم
آیه روز من
سوره انبیاء
وَلَقَدۡ کَتَبۡنَا فِی ٱلزَّبُورِ مِنۢ بَعۡدِ ٱلذِّکۡرِ أَنَّ ٱلۡأَرۡضَ یَرِثُهَا عِبَادِیَ ٱلصَّـٰلِحُونَ(١٠5)
و همانا ما پس از تورات در زبور نوشتیم که: زمین را بندگان شایستۀ ما به میراث مى برند
استاد با دیدن عکس مادرتون
خیلی خاطره در من زنده شد.
منم خدا قسمتم کرد و سال 84 حج واجب رفتم و سال 87 حج عمره
بسیار سفر عالی وخاصی بود با اینکه هنوز با شما آشنا نشده بودم و اون حس نزدیکی که الان در مورد خدادارم وعشقی که نسبت بهش دارم رو نداشتم
اما بسیار سفر معنوی و روحانی بود که البته من با خوندن کتاب تحلیلی از مناسک حج ،دکتر علی شریعتی، در رابطه با حج و مناسک آن.
به خونه خدا مشرف شدم و آگاهانه عمل میکردم و سعی میکردم مسائل حج رو درک کنم و بفهممشون
وقتی اولین بار چشمم به خونه خدا افتاد خیلی حالت روحانی و عالی بود که هیچ وقت اون حس رو فراموش نمیکنم
الان که رابطم با خدا خیلی بهتر شده با کیفیتتر شده اون حس عجیب برام قشنگتر میشه یادآوریش
منم دلیل رفتن مکهام مادرم شد که به خودم زبانی وصیت کرد
که اگر من نتونستم مکه برم تو که دختر بزرگمی به جای من برو منم از این حرفش خیلی ناراحت شدم حدوداً 20 سال از این قضیه میگذره و دلم نمیخواست این حرف رو بشنوم و به همسرم گفتم
و اونم اقدام کرد برای حج واجب و به من گفت که به مادرت بگو با خیال راحت مکه ش رو بره و پدر و مادرم سال 83 مشرف شدن به حج واجب وما سال 84
بسیار نکات جالبی در این فایل گفته شد اینکه وقتی ما به خواستهمون میرسیم جهان پیشرفت میکنه
با رسیدن من به خواستههام دور و اطرافیانم هم به خواستههاشون میرسند
این جمله و این نکته طلایی
که رسیدن به خواستهها یک امر مقدسه وقتی که من به خواستههام میرسم به رویاهام میرسم به آرزوهام میرسم یه عالمه آدم رو تحت تاثیر خودم قرار میدم همسرم ،فرزندانم پدر و مادرم خواهر هاو برادرام،
دوستانم، جهان اطرافم
من به مدت 27 ساله که کارآفرینم و تو این 27 سال حدود 100 نفر شایدم بیشتر به خاطر بیزینسی که من راه اندازی کردم و یه عالمه خدماتی که ارائه دادم از کنارم بهره بردند
یک عالمه افرادی هم که دور و برم هستند
حالا از هر نظر چه مادی چه معنوی چه رابطهای هم بهره میبرند
پس
برای اینکه به آرزوهامون برسیم برای اینکه به خواستههامون برسیم
باید یه سری کارها رو انجام بدیم
و
یه سری کارها رو نباید انجام داد
یه سری قدمها رو باید برداریم و یه سری کارهایی رو که قبلاً میکردیم آشغالایی که به ذهنمون وارد میکردیم رو نباید دیگه انجام بدیم مثل فضای مجازی این مهمه که باورای خوب به مغزمون بدیم ذهنمون رو کنترل کنیم از طرفی اینم مهمه که یه سری کارای دیگرو نباید انجام بدیم یه سری قدمها رو نباید برداریم
باید ورودیهامون رو کنترل کنیم
اهدافمون رو مشخص کنیم
و در جهت رسیدن به اهداف حرکت کنیم
تمام اتفاقات زندگی ما رو باورها و کانون توجهمون داره به وجود میاره و اشاره استاد به سوره لیل و
این آیه ما شما را آسون میکنیم برای آسونیها
و یا آسونتون میکنیم برای سختیها
و اینو چقدر استاد تو فایلهای دیگه جالب و قشنگ توضیح دادن به طوری که برای ما ملموس و قابل فهم و درک باشه
کار من اینه که بیام با افکار و با کانون توجهم خودمو به مدار بالاتری که توش رسیدن به خواستههام راحتتره قرار بدم
با توجه به زیباییها با نگاه کردن به نعمتها با سپاسگزاری کردن از داشتهها با احساس خوب داشتن
و
به هر مسئله و مشکل جوری نگاه بکنم
که خیر رو توی اون ببینم و الخیر فی ماقع باشه و ازش انرژی بگیرم قدرت بگیرم به جای اینکه منو مأیوس کنه ناامید کنه اگر این کارا را انجام بدم مطمئنم که
مدارم یک یا چند درجه بالاتر رفته
ودر مدار خواستههام دارم قرار میگیرم
مثل الان که من مطمئنم مدارم نسبت به چند سال قبلم که هنوز توی سایت نبودم
و یا اوایلی که توی سایت اومدم خیلی تغییر کرده اثراتش رو تو زندگیم زیاد دیدم و بابتش خدا رو شکر میکنم
بنام تنها فرمانروای قدرتمند جهان هستی، بنام او که هر چه دارم از اوست
خدایا شکرت بخاطر اتفاقات زیبای امروزم
خدایا شکرت برای آنچه از غیب روزی ام میکنی ،ممنونم که از بی نهایت طریق رزق وروزی پربرکت وبی حساب وارد زندگی ام میکنی
خدایا شکرت بخاطر صلاه ی که امروز در این مکان الهی انجام دادم و ازت میخوام از من قبول کنی
خدایا شکرت بخاطر حضور هر لحظه خودت در زندگی ام
شکرت که با وجود تو آرامش دارم ،احساسم خوب هست وخیالم از هر جهت راحت ،چون دستم را گذاشتم تو دست تو ،تویی که قادر ،عالم ،خالق مطلق هستی، تویی که درهر لحظه مرا هدایت میکنی به مسیر درست ،تویی که از رگ گردن به من نزدیک تری، میدونی خدا جونم هر وقت فکر میکنم به اینکه تو اینقدر به من نزدیکی، انرژی ام چند برابر میشه وجودم پر میشه از احساس خوب چرا که تودر وجود منی،ووجود من از توست عاشقتم خدا
چگونه وارد مدار خواسته ام شوم
خداروشکر که به یکی از آرزوهای بزرگ زندگیتون رسیدید استاد جان
وقتی شرایط رسیدن به خواسته ام فراهم میشود که من خودم خیلی تغییر کرده باشم یعنی برای آماده سازی شرایط، جهت رسیدن به خواسته ام ، لازم هست که یکسری ترسها را بزارم کنار، ایمان وشجاعتم را نشان بدم ،شاید لازم باشد زنجیره هایی از وابستگی هام را قطع کنم
رسیدن به رویاها، که وقتی من به خواسته ام میرسم جهان پیشرفت میکند با رسیدن من به خواسته هام اطرافیانم هم به خواسته هاشون میرسند
رسیدن به خواسته ها یک امر مقدس هست نه خودخواهانه
وقتی من به خواسته ام میرسم( چه مادی وچه معنوی ،سلامتی،روابط)افراد خیلی زیادی را تحت تاثیر خود قرار می دهم (همسرم ،فرزندم ،پدرم ،مادرم ،…)
وقتی من به خواسته ام برسم به گسترش جهان هستی کمک میکنم
برای اینکه به آرزوها ورویاهام برسم یکسری از کارها را باید انجام بدهم ویکسری از کارها را نباید انجام بدهم یعنی یکسری از قدمها را برای رسیدن به خواسته ها باید بردارم ویکسری از قدمها را که قبلا بر می داشتم،تمرکزهایی که روی چیزهای دیگه میگذاشتم،آشغالهای دیگه که در ذهنم بوده باید بریزم بیرون به همان اندازه که خوراک خوب به ذهنم میدم ،به همان اندازه که باورهای خوبی برای خودم ایجاد میکنم به همان اندازه هم مهم هست که من یکسری چیزها را بریزم بیرون،یکسری کارها را نکنم،یکسری قدمها را بر ندارم ،یکسری توجه ها را نداشته باشم یعنی باید بتونم ورودیهام را کنترل کنموهدفهام را مشخص کنم ،ودر جهت اهدافم حرکت کنم
تمام اتفاقات زندگی من را کانون توجه ام وباورهای من بوجود میآورد
تئوری مدارها:
قانون جهان این است که من با افکارم ،با باورهام در یک مدار خاص قرار میگیرم که در هر مداری هم یکسری چیزها وجود دارد یکسری اتفاقات هست ،یکسری مدارها اتفاقات ،اتفاقات ناراحت کننده هست ،شرایط بدهکاری ،مشکلات ،بیماری ،….در یکسری مدارها اوضاع یکم بهتره ،هنوز خیلی خوب نیست ولی یه ذره بهتره ،یکسری مدارها اوضاع مدام بهتر وبهتر میشود
جهان را مدارهای متحدالمرکزی ببینید که بی انتها هستند از بدترین مدار تا بهشت ،واینا همین جوری درجه به درجه از تاریکی به روشنایی تغییر میکند، که هرچقدر به مدار بالاتر ،مدار روشن تر برم اتفاقات بهتری را تجربه میکنم ،نعمتهای بیشتری را تجربه میکنم ،ایده های بهتری را تجربه میکنم وآدمهای بهتری وارد زندگیم میشود، درآمدم بالاتر میرود و…..انگار در آن مدارِ همه چی ساده تر وراحت ترهست
کاری که من باید انجام بدهم این است که بیام با باورهام ،با افکارم خودم را به مدار بالاتر برسانم ،باتوجه کردن به چیزهایی که به من احساس بهتری میدهد، با توجه به نعمتهام ،با سپاسگزار خداوند بودن ،با تغییر زاویه نگاهم به مسائل ومشکلات بطوری که از آنها انرژی وقدرت بگیرم ،به این شکل من میتونم وارد مدار بالاتر بشم که در اینجا باید کاملا بحث تکامل را درک کنم ،یک شبه مدارها تغییر نمیکند از مداری که هستم یه ذره ،یه ذره میرم بالاتر ،ولی وقتی چند سال اینکار را انجام می دهم ،مثل کسی میمونه که چند سال داره ورزش میکند، زمین تا آسمان همه چی تغییر میکند
ذهن من مثل یک دستگاه فرستنده هست که یکسری فرکانس را به جهان هستی ارسال میکنم و
این جهان کوه هست وفعل ما ندا
سوی ما آید صداها را ندا
یعنی این فرکانسها را من به جهان ارسال میکنم واین جهان فرکانسهای مرا تبدیل میکند به شرایط ،اتفاقات وآنرا وارد زندگی من میکند
این اتفاقات با ورود من به مدار دیگه وارد زندگی من میشود
چکار کنم از مداری که هستم وارد مدار بالاتر شوم ؟
با کنترل ورودیها ،توجه نکردن به چیزهای نامناسب وصحبت نکردن در مورد آنها ،با ایجاد باورهایی که به من احساس ایمان وقدرت میدهد،احساس توکل واحساس خوب می دهد با اینکار من میتونم مدارم را تغییر بدهم ولی ذهن مقاومت میکند ودر شروع کار قبول نمیکند، من باید اینکار را ادامه بدهم ،تمرین کنم وروی خودم کار کنم واینجوری هست که رویاها به حقیقت می پیوندد .
هیچ رویایی نیست که آنقدر بزرگ باشد که ما نتونیم داشته باشیم
خیلی مواقع من رویاهایم را بخاطر اینکه باور نداشتم به آنها میرسم فراموش کردم وکلاً از مدار آن رویا خارج شدم ولی وقتی ببینم یک نفر با دست خالی تونسته به خیلی از خواسته هاش برسد باور میکنم که میشود
یک آدم کاملاً معمولی با تواناییهای معمولی که همه دارند، که هرکسی در زمینه ای بیشتر دارد، این آدم تونسته به خواسته هایی برسد که خیلی ها حتی در رویاهاشون هم ندارند به من میگوید میشود من رسیدم به آنها ،وراهش هم توضیح داده ،فقط کافی است که من باور کنم واجازه ندهم مسائل وشرایطی که الان دارم مرا تسلیم کند اجازه ندهم که موقعیت فعلی ام مرا از اهدافم دور کند ،باید بتونم رویاهام را در ذهنم نگه دارم،باید بتونم به رویاهام بال وپر بدم ،باید بتونم آنها را تغذیه کنم ،باید بتونم خدا را باور کنم ،باید بتونم از تواناییهام استفاده کنم فقط باید من در مسیر درست حرکت کنم ونیاز به دویدن وانجام کار فیزیکی سخت نیست که اگر من تا ابد در مسیر نادرست بدوم هرروز از مسیر خواسته هام ،از مداری که در آن قرار هست برم دورتر میشم وبه ضرر خودم عمل میکنم ،درصورتیکه باید بایستم وفکر کنم وباورهام را اصلاح کنم وبعد حرکت کنم یعنی در مسیر درست حرکت کنم نه اینکه فقط بدوم ،باید باعشق حرکت کنم بدوم، دویدن با لذت باشادی،بصورتی که خسته نشم اصلاًوچون در مسیر علایقم حرکت میکنم در وسط کار مأیوس نمیشم
وقتی قوانین را درک میکنم ومیفهمم که چی را دوست دارم در زندگیم،چه خواسته هایی دارم ،چه تواناییهایی دارم ،چه استعدادهایی دارم ،چه مسیری را میخواهم طی کنم ،با عشق با باورهای درست وارد آن مسیر میشم ،با ایمان با توکل ،آنوقت همین مسیر ،خودش لذت ونتیجه هست
رویاهم را فراموش نکنم ،در مسیر درست با توکل ،ایمان،احساس خوب ،با باورهای خوب حرکت کنم وباید تمام فایلهای مصاحبه،فایلهای رایگان ومحصولات را بارها وبارها گوش بدهم ونت برداری کنم تا متوجه بشم که مسیر درست کدام هست تا قضیه را درک کنم چون در ابتدا ذهن من مقاومت میکند
با هر بار گوش دادن من به این آگاهیها مدار من تغییر میکند ودرک من از این آگاهیها متفاوت میشود ولامپهای جدیدی درذهن من ایجاد میشود چون من دارم تغییر. میکنم هیچ آرزویی آنقدر بزرگ نیست که به آن نرسم البته که آرزوها فقط مادی نیست هرآرزویی که باشد چه ثروت ومادی باشد وچه معنویت وسلامتی وروابط باشد هر چه که باشد اگر در مسیر درست حرکت کنم ،خیلی زود به آنها میرسم
از لحظه ای که شروع کنم به کار کردن روی خودم ،از همان لحظه میتوان به خواسته های زیادی رسید وهمه چی زندگی ام تغییر میکند وهمین جور اتفاقات بهتر می افتد وهرروز این تغییرات داره بیشتر وبیشتر میشود واین مسیر انتهایی ندارد وهرروز باید فکر کنم چه جوری قانون را بهتر درک کنم، توجه ام را بیشتر کنترل کنم، ورودی هام را کنترل کنم، چه فرکانسی بفرستم برای رسیدن به خواسته های بیشتر ومن باید هرروز روی خودم کار کنم .
خدایا شکرت…شکرت…شکرت
در پناه الله یکتا همواره شاد وثروتمند وسعادتمند وسلامت باشید
بسم الله الرحمن الرحیم.
حمد و سپاس خدایی را که همه ما را به راه راست و درست هدایت میکند اگر ما بخواهیم.
سلام استاد و خانوم شایسته. استاد وقتی عکس مادرتون را دیدم نمیدونم چرا اشکهایم ریخت انگار که مادر خودم را فرستادم مکه و به آرزوهایش رسیده.استاد وقتی گفتید من رسیدم به آرزوم که مادرمم تونست البته خودشم تغییر کرد،بیشتر مسمم شدم به آرزوهام برسم. یکی از آرزوهای زندگیم این بود که یک شب بتونم با تمام اعضای خانوادم برم رستوران چون خودم درآمدی نداشتم و دوست داشتم پول دربیارم و ببرم. امشب خواهرم به خاطر موفقیت در آزمون استخدامی،بخاطر موفقیت در خرید قطعه ای زمین و خرید ماشین برای خودش قراره کل ما را ببره رستوران و من خیلی خوشحالم چون به یکی از آرزوهام میرسم خدا را شکر. البته که خودمم یک روزی درآمدم برسه به حدی که بتونم همه ی خانوادمو ببرم قطعا اینکارو میکنم. الان میگم نگاه کن خواهرم با موفقیت هایی که بدست آورد باعث شد منم به یکی از خواسته هام برسم چه جالب خدا را شکر.
استاد گفتید مادرم زمانی تغییر کرد به آرزوهای خود رسید،چی شد که مادرتون شجاعت تغییر کردن را پیدا کرد؟؟چون اول شما شجاعت بخرج دادید و تغییر کردید مادرتون از فرزندش الگو گرفت انگار یک نیرو نمیدونم یکی به ایشونم انگیزه داد که بچه من تونست منم میتونم پس. اگر شما همون ادم تو قم بودید نهایتا الان یه خونه کوچیک با یه پراید داشتید شاید مادرتونم هنوز همون وضع زندگی را داشت و نگرانی ها و ترسهایش بیشتر از قبل هم بود. میدونید چی میخوام بگم استاد،منظورم اینکه اگه یکی تو خانواده تغییر کنه خودبه خود باعث میشه اعضای خانواده هم خواه ناخواه یه کوچولو تغییر کنند.مثلا مامان من قبلا خیلی درمورد مسئله حجاب مقاومت داشت و منم اینطور بودم ولی من کمی که آزادتر شدم انگار ایشونم مقاومتهای ذهنش شکست. چادرشو گذاشت کنار و با مانتو میگیره. اوایل به شوخی میگفتیم مامان لات شدی با مانتو میگردی خخخخ.پذیرش موضوع اوایل سخت بود ولی الان عادی شده. اینها چند نوع مثال کوچک در زندگی من بود که دوست داشتم مطرح کنم.
خب در قسمت بعدی کامنتم میخوام درمورد دوازده قدم صحبت کنم.
شما از راهنمای عملی صحبت کردید،واقعا دوازده قدم خودش یک راهنمای عملی رسیدن به رویاها هست. استاد من سال اول فقط بیشتر انگار ذوق داشتم این آگاهی ها را دریافت کنم و زودتر قدم اول یک ماهش پر شه برم قدم دوم ولی الان هر قدمو بارها گوش میدم بارها تکرار میکنم،درک میکنم دیگه ذوق برای دریافت اگاهی جدید ندارم بیشتر میخوام اون قدمو درک کنم.
در قدم اول در بحث هدف گذاری که دوباره دوره کردم منظور شما را از باور مناسب با عمل تازه متوجه شدم،(میخوام ترکیب دوره دوازده قدم با مهاجرت به مدار بالاتر را بگم) و در جلسه سوم قدم اول بارها تاکید کردید که ثروت امر ذهنی اگر در مسیر خواسته ات باشی میتونی ثروت بدست بیاری. خب من این تیکه را دقیق متوجه نشده بودم و شروع کردم با اینکه هدف اصلیم موسیقی هست اما از طریق بافت عروسک ثروت ساختن. باورهای مناسب را ضبط کردم و عروسکها را بافتم و گوش میدادم و میبافتم. هدفم بود تا اول بهمن هفتصد هزارتومان پول دربیارم اما فقط موفق شدم تا اونموقع 210هزار تومان دربیارم اما ناامید نشدم و دوباره ادامه میدم. باورهای مناسب را گوش میدم و عمل هم دارم پس قطعا موفق میشم باید تکامل طی کنم.اما در پروژه مهاجرت به مداربالاتر و بازهم قدم اول گفتید اگر در مسیر خواسته ات هستی ولی ثروت بدست نمیاری مشکل از خواسته و مسیرت نیست مشکل از باورهای تو هست که در مسیر خواسته ات نمیتونی ثروت تولید کنی،این تیر خلاصی بود،انگار بقول خودتون که میگفتید مثل ارشمیدوس گفتید یافتم یافتم،منم یافته بودم یافتم یافتم چرا در مسیر موسیقی پول درنمیارم چون باورهام مشکل داره،این درسی بود که گرفتم و شروع کردم ساختن باورهای ثروت ساز و فراوانی مشتری در مسیر موسیقی و دو سه روزی هست روش دارم کار میکنم و قطعا نشونه ها هم میاد.
و آره استاد عزیز من یافتم یافتم.
خب در ادامه میخوام از بحث تکامل صحبت کنم گفتید باورها هم تکامل میخواد آره دقیقا همینه اوایل در رسیدن به خواستم فقط ذوق و شوق داشتم ولی چون نمیتونستم مثل استادم بنوازم ناامید و دلسرد میشدم و گاهی مدتها کلاس را ول میکردم و نمیرفتم تا اینکه با دوره دوازده قدم و فایلها رایگان شما دوباره یافتم یافتم راه رسیدن به خواسته ام را.
اول یاد گرفتم استاد من یک شبه به این مهارت نرسیده بلکه سالها تلاش تکرار تمرین بقول خودتون کارهای روتین ما نتیجه را تعیین میکنه نه یکبار انجام دادن کاری. فهمیدم که هر روز باید تمرین داشته باشم. خب شروع کردم تمرین فیزیکی انجام دادن در موسیقی. گذشت و گذشت کم کم با دوازده قدم یاد گرفتم باید باورهای مناسبم داشته باشم شروع کردم سرچ کردن باورهای درست از سایت و نوشتم. مثلا یکی از اونها اینکه من یک نابغه درموسیقی هستم و از نبوغ خودم نهایت استفاده را میکنم(قدم هشتم دوازده قدم) و…. چندین باور عالی در بحث یادگیری و نوازندگی که هر روز گوش میدم و نتیجه شده پیشرفت عالی درموسیقی…خب من از لحاظ تمرین و یادگیری هی دارم پیشرفت میکنم پس چرا نمیتونم از مسیر خواستم پول دربیارم این سوال را از خودم پرسیدم؟؟؟
بعد که باورهای مناسب در عروسک بافی برای کسب مشتری و فروش ایجاد کردم با ترکیب ابن دو دوره فهمیدم عه پس باورهای ثروت ساز من مشکل داره در زمینه موسیقی پس دوباره یافتم و یافتم. باورهای ثروت ساز عروسک بافی را تبدیل به باورهای ثروت ساز در موسیقی کردم و ضبط و دارم روش کار میکنم. خلاصه که تازه کشف کردم چجوری از خواسته خودم پولم بسازم. البته که عروسک بافی هم قشنگه و اونم تفریحی انجام میدم…
خب این از این.
حالا استاد عزیز دوست دارم به امپراطور سازهای بادی در جهان تبدیل بشم و کنسرتهای بیشماری بزارم در سرتاسر دنیا،با صنعت کیپاپ و بی تی اس و اکسو و…همکاری کنم و آهنگهای بی نظیری اجرا کنم. چین برم ژاپن برم تایلند برم.اروپا آمریکا آفریقا استرالیا و…. سرتاسر جهان.
دوست دارم با رسبدن به اینخواسته هام بقدری ثروتمند نیز بشم خانوادمو کل این جاهایی که گفتم بگردونم. همیشه تصور میکنم رفتیم چین با کل خانوادم و حسابی درحال گشت و گذار هستیم. راستش اینجا تنها جایی که مینویسم و کسی بهم نمیخنده بلکه باور داره و تشویق میکنه و امید و انگیزه میدم.البته که الان دیگه حرف مردم هیچ هست و یاد گرفتم در خفا باشم و سرم به لاک خودم باشه و برای خودم و زندگیم و اهدافم تلاشم کنم همین…
من دوست دارم برای خودم و خانوادم بهترین ها را بوجود بیارم. اینم قسمتی از درک و اگاهی های من و نحوه عمل کردن به اونها از سایت شما. با سپاس فراوان از شما.
و سپاس بی نهایت خدایی را که مرا به این سایت هدایت کرد و ثروت خرید دوره دوازده قدم را عطا کرد بهم.
نکته اخر اینکه:دوستان من حتما تکامل را رعایت کنید و دچار کمالگرایی نشید.
سلام بر دو استاد بهشتی.
سلام بر دوستانِ جان.
امروز خیلی حالم خوبه خدا رو شکر.
دارم یواش یواش میفهمم که تو مدار اسونیها چه شکلیه.
وقتی من متعهدانه کنترل ذهن کنم و به سمت مدار اسونیها در حرکت باشم،همه چی دست به دست هم میده که خواهرم زنگ میزنه میگه میخوام برات کفش بخرم!
مادر همکارم که دفترمون یکی از اتاقای خونشونه در میزنه و بهم خوش امد میگه.و میگه هر کاری داشتی بهم بگو.
بعدش دوباره در میزنه و برام یه بشقاب پر از میوه(پرتقال و سیب و نارنگی و خیار) میاره.
پدر همکارم به محض ورودم به دفتر بدون اینکه من بگم برام بخاری روشن میکنه.
همسرم منو میرسونه ایستگاه مترو.
به محض اینکه من میرسم جلو ایستگاه مترو،مترو هم میرسه.
تو مترو دیگه دربه در دنبال جا نمیگردم بنشینم.چون به خاطر استفاده از قانون سلامتی توان ایستادن دارم و ایستاده با خدای خودم حرف میزنم.
به محض اینکه از مترو پیاده میشم،برای مسیر بعدی اتوبوس جلو ایستگاه مترو ایستاده!
همسرم بیشتر از پول مورد نیاز برای کرایه بهم میده.
مادرم،در نبود من از پسرم نگه داری میکنه و وقتی زنگ میزنم حالش رو بپرسم کلی از پسرم تعریف میکنه و میگه خیلی پسر خوبیه و اصلا ایراد نمیگیره.
مادرم میگه با خودم بردمش خیابون و براش موز و ادامس هم خریدم.
میرم سوپری خودکار بخرم،برق رفته نمیتونه کارت بکشه،نقد هم ندارم،گوشی هم باهام نیست انتقال بدم،خودکار شخصی خودش رو بهم میده میگه بعد بیا برق اومد،نو بخر.
منم با احساس لیاقت،خودکارشو میگیرم و تشکر میکنم.
اینا رو که میگم همش اتفاقای همین چند ساعت اخیره ها.
خدا میدونه تا شب قراره چه اتفاقای خوبی تجربه کنم.
خدایا شکرت.
سلام و درود و عشق به دوستان خوبم
سلام به استاد عزیز چقدر خوشحال شدم استاد گفت مادرش مکه هست رفته وای خدای من انگار اولین بار بود این فایل دیدم چه جای خوبی استاد فایل ظبط کرده بود چقدر برام درس داشت رویایی های کودکی استاد چه دعایی در حق مادرشون کردن چقدر بچگی معصوم هستیم ذهن باز بدون حاشیه با دلی پاک خدایا شکرت استاد برای ثروتی که به دست آوردید چه قدر خوب مادرشون با آرزوش رسیده همه ما آرزوهای داریم و باید تلاش کنیم برسیم ولی به دویدن نیست همش باوره همش ورودی خوبه امروز برام نشونه بود که اول صبح همسرم از بدیهای پسرم گفت …من هم جرعت ندارم چیزی بگم توجه منو میبره به ناخواسته ها به من میگه چی شد چی شد پسرمون این جوریه فلانه …توجه به نکات منفی
خدا می دونه هر روز بدتر میشه هیچ برای خودمون هم خوب نیست
من باید راه خودمو برم تصمیم گرفتم وقتی همسرم چیزی بگه توجه نکنم درسش گرفتم خدا از زبان استاد بهم میگه راهت اشتباه هست برگرد
سلام به بهترین استاد دنیا وخانم شایسته و بچه های بی نظیر سایت و قتتون بخیر
تمرین این جلسه: با توجه به صحبتهای استادم فقط با ذهن زیبا و تسلیم بودن میشه در مدار بالا تر رفت مدار روشنتر و هر خواسته ای رو تجربه کنیم
و این ذهن زیبا اینه که سپاس گذار خدا باشیم و قتی احساسمون خوبه،به نعمت و فرصت هایی که خداوند بهمون داده ببینمشون توجه کنیم بهشون که اینهارو داریم ما، اگه نداشتیم چی؟
و به هر مسئله و یا مشکل و تضاد جوری نگاهش کنم و اطمینان قلبی داشته باشم یک فرصت برای نزدیک شدن به آرزوهام اینا منو میبرن به یک پله بالاتر و یک مدار بالاتر( تکامل باید طی بشه)
خدا هرچیزی که من لازم دارم بهم داده برای
زندگیم و پیشرفتم و رسیدن به آرزوهام ،چشمم به زندگی هیچکس نباشه که اونا چی دارن و من ندارم. منم تجربه میکنم اومدم و فرصت زندگی بهم داده شده که تجربه کنم همین.،فقط باید بدونیم خداوند هست و کافیه و دیگرانی وجود نداره،من هستم و خدا و تجربهی آرزوهام.
من از استاد خیلی قوانین یاد گرفتم خیلی چیزا ولی یه چیزی که خودم میدونم در من خیلی داره هر روز تقویت میشه ،امید و اعتمادبه خداست،هر چیزی میخواد اتفاق بیوفته من به خدا امید و اعتماد دارم،وهنوزم میدونم خیلی راه مونده این باور تقویت بشه بیشتر
استاد خیلی به من احساس خوب داد حس امنیت حس آزادی حس ارزشمندی،حس آسودگی خیال ای نگاه که شما به من یاد دادی که گفتین:هر اتفاقی که داره رخ میده به نفع من رخ میده و فرصت هست شاید ظاهرا اینجوری نبینیم، ولی عینکمونو باید عوض کنیم،چقدر من این قانون رو دوست دارم.
از خداوند بخشنده ام سپاس گذارم و خداروشکر میکنم از این همه آگهی.
استاد عزیزم بازهم ممنونم از صحبتهای بسیار بسیار ارزشمند شما و ممنونم از خانم شایسته عزیز.