چگونه مولد ثروت باشیم - صفحه 9

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • دانلود با کیفیت HD
    572MB
    37 دقیقه
  • فایل صوتی چگونه مولد ثروت باشیم
    35MB
    37 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

332 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    Eshrat Fard گفته:
    مدت عضویت: 2824 روز

    افرین افرین مشالله چقد جونتر شدین.

    تمام فکر من این بود که چقدررر خانم شایسته روی خودشون کار کردن،چقد فرکانس بالایی دارن که شما اینقدر دوست داشتین بیان پیشتون،یا میخ.استین برین پیششون.بهشون تبریک میگم و تحسینشون میکنم که چقد با عشق و علاقه این کار رو انجام میدن.

    چقدررر دارن توی کارشون رشد میکنن،تلاش دایمیشون مشخصه همه چی عالی هست،صددرد دارن در مسیر رشد حرکت میکنن.

    من خواسته ی داشتن این دوره توی وجودم بود شدید و گفتم پول در حال حاضر توی دستم نیست هدایت میشم که چکار کنم،فقط ایران یه پولی پیش خواهرم بود که بخاطر فروش گردنبندم بود،گفتم نه. دیگه اون رو دس نمیزنم دیگه پوله سفر شد و نمیتونم بخرم و گردنبندم که ندارم دیگه پولشم نیست خلاصه از این موارد،بعد از جایی که مقاومت داشتم و هدایت خ.استم،وقتی که شما گفتید زمینی فروختید برای کارتون،گفتم خدایا این حرف برای من بود،از اونجایی که باورهای ما اعمال ماست،گفتم ببین تو هنوز ایمانت به دورع ها صددرصصد نیست ،که بدونی با عمل بهشون صد برابر پول گردنبند بهت برمیگرده،نتایج در حد باورهای ماست.این باور رو شکستم و پول دوره دادم و باید روش کاز بشه،این هدایت و نکته خیلی جالب بود که گفتم اینجا بنویسم.

    در پناه حق.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  2. -
    عظیمه جعفری گفته:
    مدت عضویت: 2372 روز

    به نام خدای عشق

    این ادامه کامنت قبلیم هست چون دیروز نشد کامل بنویسم.خوب تا اونجایی رفتیم که من توی همه اون موارد که ذکر کردم استعداد دارم راستی،زبان انگلیسی،عربی،ادبیات،رقص،صنایع دستی و …اصلا خودم کف میکنم وقتی بهشون غکر میکنم ولی با وجود این همه استعداد به خاطر باورهای مذهبی اشتباه و رعایت نکردن قانون تکامل و دیدگاه اشتباه که بعضی مراجع تقلید مثل قانون تکامل رو رد میکردند،تیوری داروین رو رد میکردن و الانم میکنن بعضیاشون و اصلا این قانون تکامل رو هیچ کس تو هیچ مرحله ای از زندگیم به من نگفتن و حتی همیشه از من توقع داشتن پرفکت باشم و اصلا اشتباه نکنم و این توقع بیجای دیگران باعث زجر و عذابی در زندگی من شد که من فکر میکردم مجرمم که این همه استعداد دارم. بخدای احد و واحد روزها و شبها گریه میکردم که کاش ، منم مثل بقیه عادی بودم فقط میخام کمی نفس بکشم میخام زندگی کنم میخام لذت ببرم از زندگیم ولم کنید من عجله ای ندارم میخام از مسیرم لذت ببرم ولی فرهنگ غلط و داغون ما حتی توی مدرسه همیشه منو سرگروه میکرد و اگه بچه های گروه، درس نمیخوندن و وظایفشون رو درست انجام نمیدادن ، من سرزنش میشدم هر روز و هر روز و هر روز و این احساس گناه پی در پی تمام سالهای مدرسه ام تا ۱۸ سالگی با من بود و عزت نفس من رو نابود کرد و من مولتی تلنت و نابغه نتونستم از هیچ کدوم از استعدادهام ، ثروت بسازم.و همچنین توی خونه هر روز که از خواب بیدار میشدم به خاطر اینکه برادرم ، تکالیفش رو انجام نداده بود من سرزنش میشدم ، هر روز و هروز و هر روز و سالها و سالها و سالها و همچنین فرهنگ مذهبی غلط ما که رقصیدن و خندیدن و لاک زدن و ارایش کردن و دوچرخه سواری و کلا زندگی کردن برای یک دختر ۹ سال به بالا حرام شده بود و رابطه معکوس بین ثروت و شادی و لذت با نزدیکی به خدا، تمام این فشارهای ذهنی و روحی باعث شد در سن ۱۵ سالگی دچار افسردگی شدید بشم که تا سن ۲۱ سالگی داروی اعصاب میخوردم که ارامش داشته باشم خدای من ،من ۱۵ ساله با این همه استعداد که باید شاد و ازاد میبودم و از هر کدوم از استعدادهام مبتونستم میلیاردها تومن و دلار ، ثروت بسازم و از همه مهمتر از زندگیم لذت ببرم در تاریکی درونم فر رفته بودم و در همون ۱۵ سالگی فهمیدم با تک تک سلولهای وجودم که روی هیچ انسانی نباید حساب کنم و فقط روی خدا حساب کنم و شروع کردم به کار کردن روی خودم و کتابای موفقیت و مجله موفقیت رو خوندن و اجرا کردن تا جایی که میتونستم و خدا رو شکر لیسانس مدیریت بازرگانی گرفتم ، بیزینس شخصیم رو راه اندازی کردم،ازدواج کردم دوتا پسر خوشگل دارم و تا اینکه در سن ۳۰ سالگی در یک بهمن ۱۳۹۷ با شما استاد عزیزم ، اشنا شدم.و اونجا رابطه معکوس بین ثروت و معنویت رو متوجه شدم و قانون تکامل رو و الان دارم به پیش میرم و خدا بهم توی قران واضح گفت چه شغلی رو انتخاب کنم و دارم اونو انجام میدم. و باورم نمیشه که خدا باهام حرف زد واقعا شنید صدامو و جواب داد.گفتم خدایا من تو همه چی استعداد دارم ولی خودت بگو کدومشون برای من بهتره و قران رو باز کردم و ایه ۱۰۵ تا اخر سوره اسری و اوایل سوره کهف رو اورد گفت قران رو بخون و برای مردم توضیح بده ولی به زور نخواه هدایت شن چون ما تو رو جز بشارت دهنده و بیم دهنده نفرستادیم. از چند روز بعدش شروع کردم به روزی نیم ساعت، قران رو خوندن، فکر کردن ، و نوشتن، باورتون میشه استاد واقعا وقتی انجام میدم اینکارو انگار تمام دنیا رو بهم دادن واقعا عشق واقعی و فرکانس مثبت خالص رو احساس میکنم و تمام این احساس عشق ناب رو مدیون اموزه های شما هستم ای مرد بزرگ،ای مرد توحیدی،ای مردی که از هیچ قدرتی جز قدرت رب العالمین حساب نمیبری و خودتون عالی زندگی میکنی و به ما هم یاد میدی عالی زندگی کنیم.ممنونتم که عظیمه مرده رو زنده کردی، من عاشقانه سپاسگزارم از شما و مریم عزیز و راستی استاد جان،بعضی بچه ها چون عاشق شما هستن میگن بیایید ایران منم دلم میخاد شما بیایید و ببینمتون ولی ازتون میخام فعلا نیایید و از فرهنگ الهی و توحیدی مردم مومن و بهشتی امریکا برامون فیلم و عکس و فایل و تحقیق بگیرید و نشونمون بدین از نحوه تربیت فرزنداشون که اینقدر انسانهای خودساخته و مستقل، بار میارن ،از اینکه توی معب یوتا توی اون شیب وحشتناک با ایمان و اعتماد به خدای مهربان ،بچه هاشونو ازاد گذاشته بودن بازی کنن واقعا من هنوز هر وقت بهش فکر میکنم میگم چقدر این ملت ت،توحیدی عمل میکنن چقدر عجیبه براب من و درس داره واسم که منم سعی کنم همینطوری با بچه هام برخورد کنم ،واقعا خیلی واسم سخته اینطور برخورد کردن و واقعا ایمان واعتماد و توکل خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی قوی به خدای مهربان میخاد، از قضاوت نکردنشون، از پیشرفت روز افزونشون از ماشینهای جدید از فورد ۱۵۰ ها از تکنولوژی ها از عشقها از دریاها از جنگلها از تمام امکاناتی که حتی در دورافتاده ترین مناطق، دارن ،از صداقتشون، از عشقشون به همنوعشون از نژادپرست نبودنشون فیلم بگیرید و نشونمون بدین تا ما زندگی درست رو یاد بگیریم.ممنونم استاد جان

    عاشقتونم

    میبوسمتون

    به زودی فلوریدا میبینمتون

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  3. -
    عبداله نوروزی گفته:
    مدت عضویت: 1758 روز

    بنام خداوند عاشق

    سلام گرم خدمت استاد عزیز و بانو مریم شایسته عزیز و تمامی اعضای خانواده عباس منش

    صحبت از عشق شد ، عشق به کار و حرفه و علایق خود

    سال ها پیش در دوران نوجوانی ، وقتی که پدرم برام با اصرار زیادم اولین کامپیوتر رو خرید ، دیوانه وار شروع به یادگیری کردم ، برنامه های فتوشاپ ، ویندوز ، افیس ، برنامه های ادیت فیلم و … در همین روزها بود که در محله ما یک خدمات کامپیوتری افتتاح شد ، خودبخود من به اون مکان کشیده شدم و با اون شخص دوست شدم ، خلاصه بعد از چند ماه تصمیم گرفتیم که در مرکز شهر یک مغازه اجاره کنیم و شروع به کسب و کار کنیم ، کل این پروسه یعنی از خرید کامپیوتر تا افتتاح مغازه در کار مورد علاقه ام شاید یک سال هم نشد ، ما با یک میز ناهار خوری که داشتیم و گوشه انبار افتاده بود بعنوان میز کار و یک پرینتر کوچک جوهر افشان هم به عنوان چاپگر استفاده میکردیم ، این قدر ذوق کار داشتیم که به چند ماه نکشید تجهیزات مغازه کامل خرید کردیم ، الان بعد از ۱۵ سال از اون زمان من صاحب خونه ، یک مغازه با کلیه تجهیزات چاپ ، ماشین ، تشکیل خانواده و یک زندگی نسبتا خوبی برای خودم شدم. من عاشق کار کردن هستم مخصوصا روی علایقم .

    از سال ۹۴ شروع کردم به یادگیری بازارهای مالی که هم اکنون هم به این کار مشغول هستم ، بسیار علاقه مند شدم که فارکس و تحلیل تکنیکال رو یاد بگیرم ، به طور شبانه روزی کار میکردم ، ته این قضیه رو درآوردم ، البته ناگفته نمونه که هزینه زیادی هم پرداخت کردم. شکر خدا الان دارم در این بازار کسب درآمد میکنم ، کاملا متفاوت نسبت به ۶ سال گذشته ، با یک دید دیگر ، چارت بازار رو کامل می فهمم ، مثل اینکه اونها با من حرف میزنن .

    چند سال قبل از شروع یادگیری بازار بورس به خاطر خرید آپارتمان مجبور بودم یک ماشین مدل پایین بخرم ، خوب این ماشین ۱۵ سال کار کرده بود و خیلی از قطعاتش فرسوده بود. یک روز کل شهر رو گشتم که یک ایراد این ماشین رو برطرف کنم ، باور کنید ۹۵ درصد از افرادی که مراجعه کردم نتونستن مشکل ماشین منو حل کنن. یک جرقه توی ذهنم زده شد ، چرا خودم یاد نگیرم ، شروع کردم به تحقیق کردن در مورد آموزشگاه های آزاد شهرمون که آموزش میدن ، به شکر خدا دوره تنظیم موتوری رو در طول سه ماه و دوره مکانیک خودرو هم در طول ۶ ماه و دوره برق خودرو هم در طول سه ماه گذروندم و تمامی مدارک اونها رو از فنی حرفه ای گرفتم. خیلی جالب بود ، هر جایی که میرفتم ماشین هایی رو میدیدم که کاپوت ماشین رو بالا زده بودن و مثل اینکه منتظر من بودن به اونها کمک کنم ، چرا، چون من دائما به تعمیر خودرو فکر میکردم…

    همه این توضیحات رو دادم که اینو بگم ، وقتی عشق و علاقه در کار باشه اصلا آدم نمی فهمه که داره کار میکنه ، هر روز و هر روز پیشرفت میکنه ، خدا هم به بندش کمک میکنه ، اگر علاقه ای دارید اونو بچسبید و ادامه بدید ، فرقی نمیکنه چه کاری باشه ، فقط ادامه بدید و بالاخره شما موفق خواهید شد ، خیلی دوست دارم که صفحه معاملاتم رو بعد از ۶ سال ببینید و فرق گذشته و الان رو ببینید ، من ادامه دادم ، تلاش کردم ، چون علاقه داشتم خسته نمی شدم ، و الان نتیجه این همه تلاش رو میبینم.

    به قول استاد ، من ناخواسته لحظه ای بیکار نیستم ، یا دارم آموزش میبینم ، یا دارم روی علایقم کار میکنم ، امکان نداره زمانم به بطالت بگذرد …

    خدایا از تو بخاطر تمام استعدادهای خوبی که به همه ی ما دادی متشکریم و از تو میخوایم که انگیزه برای پیشرفت در حوزه علایقمان را بدهی ، متشکریم ، متشکریم ، متشکریم

    و از شما استاد عزیز هم تشکر میکنم که زندگی خودتو با تمام جزئیاتش به اشتراک میگذاری که کمکی باشه برای پیشرفت و تربیت مردم خوب کشورمون

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
  4. -
    باران ناصر گفته:
    مدت عضویت: 1372 روز

    سلام استاد عزیزم و مریم بانو. استاد عزیزم چی بگم که دوباره منو احساساتی کردین فقط از شما باید آموخت چقدر سطحتون بالاست چقدر آدم در این پیج بهشت رو احساس می کنه با شما بودن خود درک بهشته پر از احساس شادی و شعف پر از احساس عالی پر از عشق پر از شور زندگی. چقدر عشق شما و مریم عزیز رو به هم دیگه میشه از همین فاصله ها احساس کرد چقدر لحن کلامتون با هم دیگه اشک به چشمم آورد که یه رابطه چقدر می تونه عمق داشته باشه چقدر می تونه عشق و احترام توش حکم فرما باشه چه زیباست دیدن و درک کردن این نوع رابطه ها تو این دوران💝 شما یه الگوی عالی هستین که آدم رو به شوق میارین. مرسی که هستین خدا رو شکر بابت این آگاهیهایی که از شما دریافت می کنم. بابت این همه حس خوب و خدایی🙏💗 کلام شما ما رو به اوج میبره به شعف می رسونه مرسی از این گوهرهای که از کلامتون جاری میشه. چقدر می شه آموخت مرسی که دائم به ما یادآوری می کنین که این دنیایی که توش داریم زندگی می کنیم یه دنیای شگفت انگیزه اگه به یاد بیاریم که چرا هستیم. عاشقتونم💗🙏 مریم عزیزم مرسی که هستی برامون یه الگوی زیبایی از یک زن🌟🌟🌟🌟🌟اینقدر نازنین و فرشته خو و در عین حال استوار و قوی پر اراده و محکم🌟🌟🌟🌟🌟چقدر می شه از شما آموخت. سپاسگزارم خدای نازنینم که منو هدایت می کنی سپاسگزارم استاد عزیزم که بهم قوت قلب می دی سپاسگزارم مریم عزیزم که برام الگویی🙏🙏🙏💗💗💗

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  5. -
    عظیمه جعفری گفته:
    مدت عضویت: 2372 روز

    به نام خدای عشق

    سلام به استاد عزیز و مریم نازنینم

    عاشقتونم،هنوز شروع به نوشتن نکردم اشکام داره سرازیر میشه.اگه بعد از سه سال که باهاتونم تنها دستاوردش این باشه که شغل مورد علاقه ام که عاشقشم و با شرایطم سازگار هست رو پیدا کردم همین برای تمام عمرم کافیه.و استاد جان اگه من فقط همین یه نکته از این فایل که گفتین مگه ما به این دنیا اومدیم که فقط درگیر پول دراوردن و خونه و ماشین و خورد و خوراک باشیم؟ اگه اینجوریه ما که توی دنیای قبلیمون که توش بودیم که همه چی واسمون فراهم بوده پس دلیل اومدنمون به این دنیای مادی فراتر ار چندغاز دراوردن و جنگ اعصاب داشتن با این و اون بوده ،دلیل خلقت ما رشد و گسترشمون خودمون و جهان پیرانمون بوده. استاد جان فکرشو میکنم شما با رفتن دنبال عشقتون چقدر به گسترش خودتون و جهان کمک کردین و میکنین ،با وجود فضای مجازی اگه خودتون رضایت داشته باشید این اثار گرانبها و ارزشمند شما حتی پس از کوچتون به بهشت زیبای الهی و پس از پایان عمر مادیتون در این دنیا که انشاالله هزار سال عمر کنین هم ادامه خواهد داشت ببینید یک انسان با رفتن دنبال عشقش هم خودش داره لذت میبره و هم یاد میده به دیگران که چطوری لذت ببرن.خدای من ، من الان ۳۴ سالمه و از بچگی مشخص شد که توی همه چی استعداد دارم،الان میگم،ریاضی،فیزیک،شیمی،زیست، نقاشی،خطاطی،مجریگری،سخنرانی،بازیگری،ورزش،تحقیق کردن و ریسرچ درمورد تمام موضوعات و همه درسامم خوب بود و همه چی رو سریع یاد میگرفتم و همین الانم همینطورم.توی سایت شما هم تست نیمکره مغز دادم جواب تستم ۵۰ به ۵۰ بود یعنی ۵۰ درصد نیمکره سمت راست و ۵۰ درصد نیمکره سمت چپ استفاده میکنم و منم مثل شما هر صفحه کتاب رو توی یه دقیقه میخونم و میتونم راجع بهش

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 19 رای:
  6. -
    خدا یاور من است گفته:
    مدت عضویت: 2279 روز

    سلام :)

    چقدر خوشحالم که این فایل رو تماشا کردم و چقدر عالی بود. میدونین حسم شبیه چیه؟ انگار سال های سال گشنم بوده و دنبال چیزی می گشتم که سیرم کنه اما هر بار یه سری آت و آشغال جلوم میدیدم و حالم بهم میخورد تا اینکه کم کم با خودم گفتم شاید الکی اصلا فکر می کردم گشنمه. شاید زندگی همینه که من همیشه گشنه باشم و یه وعده غذای درست و حسابی و خوشمزه نخورم.

    فایل امروز شما همون وعده غذای لذیذه. بعد چند وقت انگار خون تازه ای توی رگ هام شروع کردن به گشتن. استاد عزیزم ممنونم که هدف ما از به زمین اومدن رو اینقدر قشنگ توضیح میدین. من از خیلی وقت پیش زمانی که باهاتون اشنا نبودم احساس می کردم که یه سری چیزا رو میدونستم و فراموش کردم. هر وقت این رو به کسی میگفتم، بهم میخندیدن و میگفتن که دیوونم. سعی کردم زیاد در این مورد با کسی صحبت نکنم تا این که توی دبیرستان به این شعر رسیدم :

    آمد موج الست کشتی قالب ببست

    باز چو کشتی شکست نوبت وصل و لقاست

    و دیوونه شدما. احساس کردم بالاخره دلیلی برای اون احساسم پیدا کردم. وقتی که با شما آشنا شدم، کتابای لوئیزا هی و استر هیکس رو خوندم چند قدم بالاتر اومدم و با خوندن کتاب های شما و حرف های شما دیگه شک ندارم که همه اون احساست و هر چیزی که بهم میگن درست درسته.

    استاد کارتون درسته.

    چقدر لطف می کنید ما رو با مسیر موفقیت و حال خوبتون همراه می کنید.

    میخواستم بگم استاد چقدر کیفیت فایل های شما این چند ماه فرق کرده. خیلی عالی شده و من همشو دارم قورت میدم، قبل از این که انگشتم روی کلیدهای کیبورد فرود بیاد یه صدایی گفت، خانم شما مدارت فرق کرده و بهتر میتونی متوجه بشی. البته که استاد هر روز به خواست خدا کارش بهتر و بهتر میشه، اما یادت نره که تو فهم و توجهت بیشتر شده و خدا هدایتت می کنه به اون فایلی که دقیقا مورد نیازته.

    چقدر اون قسمت از صحبت هاتون رو دوست دارم که گفتین بدترین اتفاقی که برای یه ادم میفته این هست که گوشی بگیره دستش و چند ساعت همینطوری یه گوشه بیفته و توی شبکه های اجتماعی ول بگرده. دقیقا چند روز قبل همین موضوع رو تجربه کردم و میتونم بگم منم بیزارم و به نظرم بدترین اتفاقه.

    من با دیدن لاغر کردن شما و کار کردنتون روی مباحث سلامتی، انگیزه گرفتم و گفتم منم با استاد شروع می کنم. اما مقاله های سخت، مباحث ناآشنا، متدهای ناآشنایی که خیلی ترسناک جلوه می کرد من رو کم کم سست کرد و حس کردم که دارم اشتباه می کنم و اینطوری نمیتونم جلو برم، تا اینکه شما امروز دقیقا همون احساستی که من داشتم رو گفتین و منی که الان نتیجه کارتون رو دیدم، انگار ده هزارتا کپسول انرژی بهم وصل کرده باشن و آماده حرکتم.

    مرسی مرسی مرسی هزاران بار ممنونم بخاطر وجودتون. ممنونم بنده شاگرد اول خدا. نوش جونتون هر اتفاقی که برای شما و خانم شایسته میفته که الحق لایقش هستین.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 17 رای:
  7. -
    مهرداد نیک پور گفته:
    مدت عضویت: 3341 روز

    سلام استاد عزیرم

    بینهایت بهتون تبریک میگم بابت این تناسب اندام. درود بر شما خانوم شایسته عزیز که با این تمرکز بالا دارید اثرات بی‌نظیری در این جهان هستی خلق می کنید. دوره های بی‌نظیرتون، فایل های دانلودی که آگاهی های نابی رو با ما به اشتراک میذارید، همه این ها نتیجه این حد از تمرکز و پیروی از الهامات خداست و ایمان به اینکه ندای قلبتون درست میگه.

    ۴۳روز دوری از عزیز دلی که واقعا عزیز دل شماست، و این حد از عشق و مودت بین شما جاریست، برای عمل الهامی که از سوی خداست، از قلبتون بیرون میاد، و نتیجه قابل توصیف نیست.

    استاد این فایل به من ایمان داد که کاری که مدت هاست بهم الهام شده رو به مرحله اجرا بذارم و آموزش های لازم در اون زمینه رو شروع کنم و اثرات هنری زیبا خلق کنم.

    استاد جان من حدود دو ماهه روانشناسی ثروت ۱ رو تهیه کرده م اما هنوز استارت نزدم و به عنوان جایزه اتمام دوره ۱۲ قدم که تقریبا یه هفته دیگه انجام میشه اون دوره رو استارت میزنم و دوره روانشناسی ثروت ۲ رو بعنوان جایزه روانشناسی ثروت ۱ در نظر میگیرم.

    استاد من از هر دوره ای که شروع میکنم اینقدر نتیجه میگیرم ، چه مالی، چه سلامتی و از هر نظر دیگه که به راحتی دوره بعدی رو تهیه میکنم، قدم به قدم جلو میرم.

    خیلی خیلی خوشحالم که در جمع فوق العاده خانواده عباسمنش هستم و همراه با دیگر دوستان در دوره های بی‌نظیر شما شرکت میکنم‌. استاد دوره ۱۲ قدم باعث شد درآمد من ۳ برابر شد، تقریبا ۱۲ میلیون ماهیانه درآمد دارم، خدا میدونه ثروت ۱ و بعد از اون ثروت ۲ و ثروت ۳ قراره چه تغییرات عظیمی در زندگی من ایجاد کنن، خیلی از شما و خانم شایسته سپاسگزارم که زمان با ارزشتون رو صرف تولید این محصولات ارزش آفرین میکنید و از خدای مهربون سپاسگزارم که من رو به این جمع زیبا و پرانرژی و مثبت هدایت کرده، واقعا بهشته اینجا…

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 28 رای:
  8. -
    Im enough گفته:
    مدت عضویت: 3962 روز

    سلام استاد عزیز از شما خیلی ممنونم که در این فایل به مهمترین مساله و‌مشکلی رو که برای کسانی که وارد این حوزه شده اند پرداختین بله درسته مساله توهم و بدون تلاش و مهارت بجایی رسیدن بدون پرداخت بها و کسب موفقیت کردن من با تمام وجود خود این مساله رو درک میکنم چون خودم یکی از افرادی بودم که آسیب زیادی از این نوع تفکر خوردم و امروزه صدها نفر رو میبینم که دور وروم همچنان با این توهم زندگی میکنن و بقول خودشون فرمایش شما از کم تاثیر بودن کار فیزیکی رو مساوی کردن با هیچ کاری نکردن فقط حرفای قشنگ زدن و فایل گوش کردن بنظرم باید گروه دیگری رو هم اضافه کنید که هم توهم دارند هم بعد از دو سه ماه فایل گوش کردن خود رو استاد موفقیت میدانند و میخواهند مثل شما محصول تولید کنند

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  9. -
    نسترن فضیلت گفته:
    مدت عضویت: 2361 روز

    به نام خداوند بخشنده ی مهربان.

    سلام استاد عزیزم. سلام خانم شایسته ی مهزبون و دوست داشتنی

    سلام به همه ی شما عزیزان

    مرسی. مرسی استاد، از صحبت های قشنگ و نابتون.

    از صحبت های ارزشمندتون

    چقدر شما خوشکل تر شدین😍😍😘

    اما اومدم اینجا یه چیز دیگه بجز کسب و کار بنویسم اونم تحسین، تحسین و تحسین خانم شایسته س.😍😍😘😘😘😘😘

    چقدر این خانم برای من الگو هستن. چقدر شما خوبی. چقدر عالی دارین کار می کنین.

    چقدر متعهدانه.

    می دونم خیلی وقت گذاشتین و دوره رو بروز کردین، خیلی وقت گذاشتین حتی روی خودتون کار کردین حتی همین مدت برای بروز رسانی.

    و چقدر برای من تلنگر بود. مثل همیشه اومدم ببینم استاد جان چی گفتن، تا صحبت از شما و دلتنگی ایشون برای شما شد و گفتن که شما چقدر متعهد بودین، راستش از همونجا که سوال مطرح شد با وجود اینکه خیلی دوست داشتم بدونم استاد چه پاسخی می دن، استپ کردم.

    استپ کردم و فکر کردم به این جنس از ایمان، تعهد، صلح با خود، هماهنگی با خود. این جنس از عزت نفـــــــــــس.

    این جنس از عزت نفس و خودباوری.

    من کسب و کار شخصی خودمو راه انداختم. چیزی که بهش علاقه داشتم و دارم و خداروشکر می کنم که توی این مسیرم. ولی حسم گفته بود روی فلان دوره، فلان پاشنه کار کن و از وقتی شروع کردم. ترمز های زیادی کنار رفته ولی اون دوره ثروت ۲ نیست در حال حاضر.

    با اینکه تشنه م. تشنه ی درک تمام این آگاهی ها ولی به خودم گفتم ببین: خانم شایسته همونیه که الگو قرار دادی برای خودت، کسیه که همیشه تحسینش کردی برای این جنس از ایمان و شجاعتش در یک زن.

    شما واقعا تحسین برانگیزی.

    من استپ کردم فایلو تا یادم باشه که وقتی قراره تعهد بدم، وقتی قراره به خودم تعهد بدم و روی خودم کار کنم، روی چیزی که بهم گفته شده، هدایت شدم بهش پس به قرار و تعهدی که به خودم دادم، احترام بذارم و روی قول و تعهد و صد البته تمرکزم بمونم.

    چقدر تحسین منو برانگیخت این کار و این جنس از تعهد شما، چقدر خوبه واقعا، چقدر خوبه که هستین تا چیزای بیشتری از شما یاد بگیرم.

    بیشتر سعی کنم خودم رو با اصلم هماهنگ کنم. پا به دل ترس هام بذارم.

    مرسی استاد، مرسی که اینقدر محکم، با این جنس از ایمان صحبت می کنین. از قسمت قبل که راجع به تمرکز و تخصصی شدن صحبت کردین و یه جاهایی با حرفاتون خودمم تحسین کردم و یه جاهایی گفتم ببین نباید راضی باشی از خودت اونقدر که دست نگه داری. نه برو. جلو برو

    مرسی از این جنس از تمرکز شما، ایمان شما که اول کار می کنین روی خودتون، اول برای خودتون اقدام می کنین و بعد با نتایج شگفت انگیز میان جلوی دوربین.خدای من چقدر اون روزی که اولین فایل رو درباره ی لاغری و سلامتی شنیدم، و دیدم، خوشحال شدم.

    استاد جان می گم خوشحال شدم نه به معنای فقط لبخند زدن، نه. سجده ی شکر به جا آوردم، زدم رقصیدم، خوشحال بودم، از ته دل خندیدم، از شوق اشک ریختم. الآن که دارم می نویسم همون اشک تو چشامه. خداروشکرررررررررر. خدایا شکرت.

    استاد ممنون.با تمام وجود و با عشق منتظر دوره م. ان شااالله.

    ولی باید متعهد باشم. متعهد باشم و چقدر این کلمه به معنای واقعی درک می خواد، عمل می خواد.

    هدایت می شیم. هدایت می شم. 🌱🌱🌱

    🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌾🌾🌾🌾🌾

    این چند وقت من مسأله ای برای کسب و کارم داشتم که (با وجود اینکه ایده ی خودم بوده و روش های خودمو که هدایت شدم و بهم گفته شده بود عمل کردم ) تا حدودی داشت وقتمو می گرفت، و کار رو سخت کرده بود، به این نکته رسیدم که یه سری جاها من دارم از روشی استفاده می کنم که هم صنفام استفاده می کنن، و حتی مثل اونا شاید فکر کنم و….. که احساس خوبی بهم نمی داد پس باید روشمو واقعا و کاملا یونیک خودم کنم و اجازه بدم بهم گفته بشه و دو سه روز بعد گفته شد. خیلی راحت خیلی راحت. خیلی راحت که خودم متعجب موندم و اینجا دیگه باید ان شاالله قدم های درست برداشته بشه. توکل به خدا.

    استاد جانم، مریم عزیزمم و دوستان خوبم مرسی که هستین.

    و خداروشکر می کنم که توی این خانواده ی دوست داشتنی و صمیمی هستم. خداروشکر می کنم که با این سایت و دوستان هم فرکانسم.

    و با تمام وجود از خداوند می خوام که همه ی مارو به راه راست هدایت کنه، راه راست نعمت داده شدگان، راه راست صالحان. نه راه کسانی که برا آنان غضب کردی و نه گمراهان. خدایا به راه راستی که تو می پسندی هدایت کن. برای خودم، و برای همه ی شما نیکوترین خیرها و نیکوترین عاقبت هارو از خداوند طلب می کنم. در پناه رب العالمین کسی که برگی بی اذنش بر زمین نمی ریزه و مورچه ای بی اذنش بارش رو حمل نمی کنه باشید.

    یا رب

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 18 رای:
  10. -
    بهنام گفته:
    مدت عضویت: 2469 روز

    درود بر استاد پر انرژی و خوش سخن و پر تجربه. و خانم شایسته عزیز خستگی ناپذیر و متعهد.

    استاد جان، من یک مشکل اساسی دارم و اون هم سردرگمی در خصوص انتخاب شغله.

    مدت 5 ساله که ویدئوهاتون رو دنبال میکنم از محصولاتی که خریداری کردم استفاده میکنم.. تاثیرات بسزایی در زندگی دیدم و کاملا برای بنده محرزه که هر کلام شما یک چراغ راهنما برای مسیره و قطعا توسط خداوند بر زبان شما جاری میشه و هدایتگر ماست. و بی چون و چرا بهش عمل میکنم.

    اما موضوعی که باهاش درگیرم اینه که با توجه به وضعیت مالی نابسامانی که در طی این سالها داشتم، بخصوص مستأجر بودن و دائما ازاین شهر به اون شهر و از این استان به اون استان… باعث شده شرطی در ذهنم پدید بیاد که به محض مواجه شدن با یک ایده یا شغل، دو سوال رو برام پیش میاره و دیوانه وار در ذهنم تکرارش میکنه:

    1- چقدر ازش پول در میاد؟

    2- آیا اونقدری در میاد که بتونه من رو به آمریکا برسونه!؟

    اینو اضافه کنم که دلیل تمایل به زندگی در آمریکا از روی هوا و هوس و دیدن زندگی شما نیست. من تقریبا از زمانی که خودم رو شناختم دوست داشتم اونجا باشم. قبلا در کامنتهام اشاره کردم. و تا به امروز که 40 سالمه از این خواسته دست نکشیدم. اصلا اینجوریه که اگر هزاران بلا بر سر ایران بیاد ابداً ناراحت نمیشم.. ولی به محض اینکه میشنوم در امریکا سیلی ، گردبادی چیزی اومده و مردم آسیب دیدن، انگار یک تیکه از قلبم از جا کنده شده و بشدت ابراز ناراحتی میکنم…جوری که انگار خونه خودم رو اونجا ازدست دادم یا خودم اسیب دیده باشم. این حس از 8-9 سالگی بوده و تازگی نداره… گاهی فکر میکنم در زندگی گذشته م اونجا بودم… و اینهمه وابستگی من به اون کشور برای خودم هم خیلی خیلی عجیبه.

    اما دو سوال فوق همیشه باعث میشه که هم بی انگیزه بشم، و هم دائما از این شاخه به اون شاخه بپرم.

    هر چقدر هم آموزشهای شما رو دیدم که این یک مسئله رو حلش کنم باز هم هیچ جوابی براش پیدا نکردم. یعنی همه چیز جوری رقم میخوره که مجبورم میشم برم سراغ یه کار دیگه. با اینکه میدونم عامل اصلی این خرابکاری ذهن بیمار خودمه اما نمیتونم اون پاشنه آشیل رو پیدا کنم.

    از بچگی عاشق الکترونیک و تعمیرات بودم. اما زمان ما در شهرستان امکان انتخاب این رشته نبود. و حتی والدینم حاضر نبودن برم جایی کار کنم یاد بگیرم. و هرچی یادگرفتم بصورت تجربی بود.

    بزرگتر که شدم دیدم به کامپیوتر علاقه و استعداد زیادی دارم. چندین مدرک گرفتم و بعدها فروشگاه کامپیوتر احداث کردم اما بدلیل عدم تامین سرمایه، و بالا رفتن یکباره دلار در زمان احمدی نژاد، زمین خوردم…

    به ناچار به شهر دیگری مهاجرت کردم و در یک شرکت مشغول به کار شدم. و در کنارش به دانشگاه هم رفتم. ولی در تامین هزینه دانشگاه هم موندم! و ترم سوم به خاطر عدم پرداخت شهریه نذاشتن امتحان بدم. و شرکتی هم که کار میکردم 7 ماه حقوقی رو پرداخت نکردن و اجبارا ازش خارج شدم.

    همون زمان با شما اشنا شدم و اموزشهاتون زیر و روم کرد. دست به هر ایده ای میزدم پول سرازیر میشد توی زندگیم. ولی باز هم یه جایی یک تغییر عمده خارج از کنترل ، باعث میشد اون درآمد کم یا صفر بشه. (مسایل بیرونی مثل تغییر قوانین شبکه های اجتماعی ، قطع شدن اینترنت بین المللی که موقت بود، و از این دست مسایل.)

    در تمام این سالها به هر تغییر یا کمبود یا … به چشم یک هدایت جدید از سمت خدا نگاه کردم و هرگز اینطور نبوده که بگم وای من بدشانسم یا این بی عدالتیه و…

    همیشه سپاسگزار بودم و منتظر نشانه بعدی… آشنایی با شما و تهیه کتاب های رویاهایی که رویا نیستند مثل این بود که در دل تاریکی یک چراغ قوه خیلی پر نور بدن دستم تا مسیرم رو ببینم. و باعث شدید چنان عاشق خدا بشم و حسش کنم که هرگز قبلا اینطور نبوده.

    خلاصه مطلب و مسیری که رفتم و میرم:

    – از الکترونیک به کامپیوتر

    – از کامپیوتر به مدیریت آی تی یک شرکت

    – از شرکت به فریلنسری (تولید محتوا، طراحی سایت، و…)

    – از فریلنسری به معاونت یک شرکت (در دست اقدامه)

    – از معاونت شرکت X با حفظ سمت به استخدام یک شرکت بین المللی(Y) وابسته به شرکت X قراره در بیام و در نهایت مهاجرت به کانادا جهت توسعه شرکت Y

    —————

    هیچوقت دچار درماندگی نشدم و در برخورد با هر بحرانی بلافاصله یک راه حل پیدا کردم و حتی موقتی هم شده از اون وضعیت خلاص بشم و عقب نیافتم.

    صد در صد ایمان دارم که تمام این مسیر به خاطر آموزشهای شما بوده که باعث شدید انسانی خداگونه بشم و نشانه ها رو در یابم و با تکامل به درجات بالاتری برسم. واقعا سپاسگزار شما هستم استاد. و ایمان دارم که بالاخره یه روزی از نزدیک ملاقاتتون میکنم و دستتون رو میبوسم.

    اماااا چیزی که همیشه از خودم میپرسم و از خودم انتظار دارم اینه که چطور منشأ اثر باشم؟ من دلم میخواد یک دستاورد داشته باشم یک اثر یا خدمتی ماندگار که دیگران ازش استفاده کنن… یا بقول شما مولد ثروت باشم نه اینکه برای یک شرکت یا یک شخص کار کنم! میخوام برای خودم کار کنم…! اما چه کاری؟ نمیدونم!

    الکترونیک یا طراحی سایت؟

    هاستینگ یا خدمات شبکه های اجتماعی یا تامین ترافیک؟

    انجام خدمات فریلنسری مثل تولید محتوا؟

    متأسفانه به خاطر وضعیت چشمام و کمرم دیگه نمیتونم سراغ اینکارا برم و خیلی حرفه ای ادامه شون بدم. طی این سالها به شدت با کار کردن به خودم فشار اوردم و بیرحمانه از منابع خودم استفاده کردم. اما نتیجه…؟ جالب نبود، شاید بعداً جالب بشه. شاید باید این مسیر رو هنوز ادامه بدم و دری باز بشه… میترسم توهم باشه.. همون توهمی که شما ازش صحبت کردین…

    دلم میخواد یکی با یک جمله طلایی و حتی در صورت نیاز یک پس گردنی محکم! من رو از این سردرگمی نجات بده. واقعا به کمک نیاز دارم…

    عذرخواهی میکنم که کامنتم طولانی شد و موج منفی به همراه داشت. ولی یه حسی گفت اینا رو بگم، جواب همینجاست…

    سپاس

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
    • -
      حمیده اسماعیلی گفته:
      مدت عضویت: 2077 روز

      بنام خداوندی که همیشه هدایتگر ماست….

      سلام دوست عزیز….

      این جمله بالا کاملا برای شما اتفاق افتاده…بسیار واضح هم اتفاق افتاده و بسیار بهتون تبریک میگم از اینکه اینقدر عالی روی خودتون کار کردین که این نتایج ارزشمند وارد زندگیتون شده….اینو اول گفتم که واقعا ارزشمند هستین و قابل تحسین…بدون اغراق میگم دوست خوبم….پس قدر خودتون رو بدونین….😊😊

      توی کامنتتون باورهای محدود کننده هم بود….من برداشت خودمو میگم و امیدوارم که کمک کننده باشه براتون…

      نکته اول اینکه هیچ وقت منتظر نباشین کسی از بیرون بیاد و شما رو آگاه کنه ، نجات بده یا هر چیز دیگه…تا وقتی خودتون با منبعی که درون خودتون هست به هماهنگی نرسین هیچ اتفاق خاصی نخواهد افتاد….اینکه یکی با یه جمله ایی شما رو بیدار کنه این باور محدود کنندست….شما باید برای حل ناخواسته ها و تضادهایی که باهاش روبه رو میشی فقط روی خدای خودت حساب کنی …خدایی که اینقدر نتایج واضح و عالی رو توی زندگیت آورده….با این نتایجی که تا الان گرفتی خیلی خیلی ایمانت به خداوند و به تواناییهات زیاد شده باشه….شما الان توی زمینه موفقیت و رشد و پیشرفت شغلی یه جاهایی واقعا خودت الگویی….پس برای خودت و تواناییهات و احساساتت ارزش قائل شو….

      نکته دوم….اونجا که نوشتی چه کاری!؟؟ نمیدونم….باید بگم اتفاقا خیلی هم خوب میدونی….چند خط پایینترشو دوباره بخووون دوست خوبم…شما خودت چندین کار رو داری پیشنهاد میدی…..حداقل ۶-۷ تا شغل رو نوشتی ….پس همین یعنی زمینه علاقتو پیدا کردی….وقتی اینو پیدا کنی دیگه مابقیش اینه که باورهای محدود کنندتو بشناسی و جایگزینشون کنی با باورهای قدرتمند کننده….کاری که خیلی عالی از پس انجام دادنش بر اومدی قبلا….و اگر ذهنت وقتی که این جمله رو شنید شروع به مقاومت کرد براش اتفاقاتی که توی این ۵ سال رخ داده رو بگو….اینجوری صداشو در نطفه خفه میکنی….😄😄😁 توی قدم اول دوره ۱۲ قدم هم استاد در این مورد صحبت کردن…..

      مشکل اینه که ذهنت رو زیادی شلوغ کردی….یکی از این شغل ها رو که بیشتر علاقه داری بهش انتخاب کن…که میتونی از خداوند هدایت بخوای یا میتونی نشونه بزاری …از نشانه ها استفاده کنی …و بعد از انتخاب اون شغل مورد علاقت دیگه بقیه رو از ذهنت پاک کن و بیا تمرکزی روی همون یک کار قدم بردار….قدم هایی روزانه در جهت هدف امسالت‌‌‌‌‌.‌…بعصی وقتها مشکل از اینه که ما زیادی ذهنمونو شلوغ کردیم با اطلاعات زیاد ….شاخ و برگ های اضافی رو هرس کن دوست خوووبم….اونوفته که هدایت رو خیلی واضحتر دریافت میکنی چون داری فقط روی یک حوزه کار میکنی…..

      البته یه نکته دیگه هم الان به ذهنم رسید ممکنه این صحبتها و این به قول شما سردرگمی بخاطر عدم رعایت اصل تکامل هم باشه…آخه بعضی وقتها پیش میاد که آدم دنبال پیشرفت مالی یهویی هست…و همین یهویی و رعایت نکردن اصل تکامل آدم رو گمراه میکنه و هی از این پله به اون پله میکشونه…..😊😊

      اونجا که گفتین دوست دارم منشا اثر باشم…یا یه چیزی رو خلق کنم ..شما با انجام دادن هر کدوم از این کارهایی که نام بردی یه ارزشی خواهی آفرید….کافیه در راه درست و مسیر علاقت قدم برداری و سر جای خودت باشی دوست خوبم..‌‌..نتایج خودش میاد….پول نتیجه طبیعی زندگیه…..مثل اکسیژنه….فت و فراوووون…..😊😊

      نگران پول در آوردن نباش….تمرکزتو بزار روی زمینه علاقت….و با توکل به خداوند شروع به کار کن……روی نیروی بی انتهای هدایت حساب کن……

      امیدوارم صحبتهام کمک کننده بوده باشه….

      بهترینها رو براتون آرزو میکنم دوست خوووبم….😊😊😊

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
      • -
        بهنام گفته:
        مدت عضویت: 2469 روز

        درود بر شما دوست بزرگوار و مثبت اندیشم.🌹🌹

        از اینکه وقت گذاشتید و کامنت طولانیم رو مطالعه کردین و توصیه ها و تلنگرهای عالی برام نوشتین، بینهایت از شما سپاسگزارم.

        کاملا با حرفاتون موافقم.

        بله در طی این سالها یعنی بخوام واضح تر بگم، حتی از 2 سالگی تا به همین الان، لحظه ای نبوده که خداوند لطفش شامل حالم نشده باشه. منتهی گاهی خودم نمیفهمیدم اتفاقی که داره میافته، مسیری که دارم میرم، چیزی که دارم به دست میارم یا از دست میدم، همگی به خاطر حضور خداونده و به نفع خودم بوده و هست.

        در واقع تا قبل از آشنایی با استاد، مثل این بود که بلد باشم انگلیسی بخونم، ولی معنیش رو نمیفهمیدم. رهنمودهای استاد باعث شد به گذشته فکر کنم.. به تک تک لحظاتی که داشتم.. که چطور خدا دستم رو گرفت. دوست دارم چنتاش رو بگم که هم به خودم یاداوری بشه هم ایمان دوستان قوی تر بشه…

        دو سالم بود:

        برادرم بلندم کرد و برد بالا سرش ولی از دستش سر خوردم افتادم زمین و پای چپم، هر دو استخوان ساق کاملاً شکست، جوری که مادرم صدای شکستنش رو شنیده بود. اما من فقط پام رو سفت چسبیده بودم و گریه نمیکردم… اینارو یادم نمیاد ولی برام تعریف کردن. وقتی میبرنم دکتر، مادرم اصرار میکنه از پام عکس بندازن اما دکتر قبول نمیکنه و میگه ضرب دیده چیزی نیست. مادرم گفت نه دکتر من شنیدم پاش شکسته.. دکتره میگه نه خانم این اگه پاش شکسته باشه بیقراری میکنه، گریه میکنه، هیچی نمیگه که! خلاصه دکتر با اصرار مادرم راضی میشه عکس بندازه. و وقتی نتیجه رو دید…!!!

        مادرم میگفت، دکتر وقتی عکسو دید ده دقیقه تمام فقط نگات میکرد میگفت خدایا چطور ممکنه؟ مگه میشه؟ این بچه باید از شدت درد الان زمین و زمان رو به هم میدوخت… ولی دریع از یه قطره اشک! اول گفت شاید شوکه شده… باهات بازی کرد دید واکنش نشون میدی اما پاتو که دست میزد نمیزاشتی!…

        خلاصه میخوام بگم جز اینکه اونجا خدا برام کاری کرد که درد احساس نکنم هیچ چیز دیگه ای نمیتونه باشه… حتی تست عصب های پا هم نشون میداد که همه چی اوکیه و من باید درد رو احساس کنم.

        در 5 سالگی داشتم توی کوچه بازی میکردم.. یهو حدود 15-20 تا اسب وحشی به تاخت اومدن توی کوچه و از روم رد شدن.. کاملا و واضح این صحنه رو یادمه، بلا استثنا همشون از روم پریدن و من روی زمین خودم رو گرد کرده بودم و با اینکه یکی دو تاشون سمشون بهم برخورد کرد باز هم چیزیم نشد. قشنگ جوری بود که انگار وقتی سمشون بهم میخورد اطرافم رو چیزی نرم و نامریی گرفته باشه و من ضربه نرمی رو احساس میکردم..

        وقتی اسبها رفتن، ملتی که اونجا شاهد بودن، داشتن شاخ در میاوردن که چطور سالم موندم… جز اینکه بگم دست خدا تو کار بود هیچ توجیه دیگه ای براش ندارم.

        از 7-8 سالگی وقتی به الکترونیک علاقمند شدم. هنوز زمان ما به ندرت حتی بزرگترها میدونستن هویه و لحیم به چی میگن… ولی من به خودم جرات میدادم و رادیو ضبط و لوازم خونه رو باز میکردم و اگر خرابی داشتن برطرف میکردم… این مسئله تا چندین سال ادامه داشت و من بدون اینکه هیچ اموزش قبلی ببینم.. ایراد رو برطرف میکردم، اما چطور؟

        گاهی ساعتها به اون دستگاه زل میزدم و بدون اینکه بفهمم چرا بهش نگاه میکنم فقط از خودم میپرسیدم “بنظرت کجاش ایراد داره”!؟ این درحالی بود که حتی اسم و کار خیلی از قطعات رو هم نمیدونستم. و بالاخره جوابش در ذهنم زمزمه میشد.. فلان جا رو چک کن، فلان قطعه رو چک کن، فلان کار رو انجام بده…! و عمل با موفقیت انجام میشد!

        در دوران سربازی یه روز حدود 200 سرباز رو میخواستن تنبیه کنن به خاطر خراب کردن رژه! اون روز فرمانده پادگان شخصا میخواست تنبیه کنه. اونایی که رفتن خدمت میدونن دارم از چی حرف میزنم… یعنی ارزوی مرگ میکردیم ولی فرمانده پادگان هیچوقت نیاد بالا سر ادم…

        200 نفر به خط شدیم و گفت سوت میزنم بدویید، سوت میزنم شیرجه میرید حتی اگر جلوتون، سنگ بود، خار بود، چاله بود… بدون مکث شیرجه میرید…

        گفتم خدایا به دادم برس من امروز به فنا میرم.. نمیتونم… سوت اول دویدیم. و سوت دوم شیرجه زدیم!

        سوت ممتد کشید گفت اون سرباز! با دست نشونم داد… بیا اینجا… رفتم پیشش احترام گذاشتم، اسم و یگانم رو پرسید.. گفت کارت عالی بود، برو اون جلو روی اون سنگ بشین و بعد از ده دقیقه برو خوابگاه استراحت کن!!

        من اون روز در لحظه نجات پیدا کردم و رفتم ولی بقیه به مدت 3.5 ساعت انواع و اقسام تنبیه ها رو تحمل کردن!

        جز اینکه خدا بود که کاری کرد من دیده بشم، هیچ توجیه دیگه ای ندارم براش…

        قصه طولانیه…

        ببخشید خلاصه.

        همیشه خدا کنارم بودم و هست و بقول شما روی نیروی بی انتهای هدایت باید حساب کنم و مسیرم رو طی کنم. و شاید علاقم جایی همین نزدیکی ها باشه و یه روزی خودش پیدا کنه…

        همین که من بدون حتی یک ریال هزینه قراره برم و ساکن کانادا بشم خودش یک نشانه عالیه که همش در مسیر خواسته هام بودم و هستم و خدا مسیر رو برام هموار کرده و بقول استاد فقط باید از مسیر لذت ببرم… اره، همینه… باید ازمسیر لذت ببرم… بقیه خودش میاد… پول میاد.. موقعیت میاد… علاقه میاد…. همونطور که همیشه اومده…

        خدایا شکرت

        بازم ممنونم دوست خوبم.

        به امید دیدار شما و همه دوستان، در یک دورهمی عیونی و عالی که فقط عباسمنشی ها توش باشن و ثروت و عشق و شادی از سر و روی همه بباره…

        خدایا هدایتگر همه باش، و آرامشی از جنس خودت به همه ما عطا کن.🤲🙏

        الهی شکرت.

        سپاس💖💖💖

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای: