نحوه به حقیقت رساندنِ خواسته‌ها | قسمت 3 - صفحه 1 (به ترتیب امتیاز)


  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • دانلود با کیفیت HD
    712MB
    61 دقیقه
  • فایل صوتی نحوه به حقیقت رساندنِ خواسته‌ها | قسمت 3
    13MB
    15 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

859 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    امین علوی گفته:
    مدت عضویت: 3715 روز

    به نام خداوند هدایتگر مهربان

    استاد عزیزم سلام و صد سلام دوستان و هم خانواده های نازنینم سلام

    قصد دارم به کمک خدای درونم در ارتباط با یکی از موضوعات مهمی که استاد توی چندین فایل در مورد اون تاکید داشتند الهامی را که دریافت کردم با شما به اشتراک بذارم امیدوارم مفید واقع بشه

    استاد شما فرموده بودید که برای رسیدن به اهداف مالی تون ثروتمند شدن رو برای خودتون معنوی کردید به شکل های مختلف

    من هم اینجا به استناد چند آیه از قرآن تصمیم گرفتم به این مسئله جور دیگه ای نگاه کنم.

    ?اصل اول: بنا به گفته خداوند که ما آسمانها و زمین را خلق کردیم و هر لحظه در حال گشترش آن هستیم. (۴۷ ذاریات)

    دانشمندان علم نجوم و سازمان فضایی ناسا طی آخرین تحقیقات خود با استفاده از چند کاوشگر فضایی دریافتند که جهان هستی با سرعتی معادل ۱۴۰۰ کیلومتر بر ثانیه در حال گسترش است.

    این گسترش در تمامی ابعاد و زمینه هایی که قابل تصور نیست میباشد که جهان قابل مشاهده ی ما فقط یک دانه شن است در صحرای بزرگ نوادا

    ?اصل دوم:خداوند در آیه ۷ سوره مبارکه محمد (صل الله علیه و آله) میفرماید اگر خداوند را یاری کنید او نیز یاری گر شما می شود وبه شما ثبات قدم می بخشد

    یکی از مهم ترین وشاید تنها راه یاری رساندن به خدا[از دیدگاه امین علوی] کمک به خداوند به منظور توسعه ی جهان هستی است.

    البته که خداوند نیازی به کمک ما ندارد و ما را با این ادبیات میخواهد دلگرم کند و قوت قلبی باشد همانگونه که در ارتباط با موضوع قرض دادن نیز از این ادبیات در قرآن استفاده کرده است.

    جهان در هر ثانیه در حال گسترش است چه ما در این پروسه حاضر و کاره ای باشیم و یا که کاهل شویم و غافل

    مثل زمانیکه ما به یک ضیافت دعوت شده باشیم می توانیم در آوردن ظروف و غذا به صاحب خانه کمک کنیم و نیز می توانیم راحت سر جای خودمان نشسته و منتظر باشیم که هر وقت همه چیز مهیا شد برویم و بر سر سفره بنشینیم و غذا نوش جان کنیم در هر حالت سفره توسط صاحب خانه آماده میشود چه ما به او کمک کنیم و چه نکنیم!

    اما نکته در اینجا که چه لذتی بالاتر از اینکه انسان خود را در حالی ببیند که دستی از دستان خداوند است و در این گسترش نقشی دارد؟

    براستی که می شود لذتی بالاتر از این را متصور شد؟؟؟

    ?اصل سوم:در سوره مبارکه بقره آیه ۲۶۸ خداوند میفرماید که همانا شیطان با وعده های خود موجب فقر و گمراهی و فحشا می شود در حالی که خداوند برای شما مغفرت و خیر و فراوانی را می خواهد (این آیه مبارکه چند روز پیش بر من نازل شد!!!)

    این آیه صراحتا مشخص می کند بهترین و در دسترس ترین راهی که شیطان بر ما تسلط پیدا می کند از دروازه ” فقر و کمبود ” است.

    او میداند که اگر من به ثروت و فراوانی الهی دست پیدا کنم می شوم یکی از دستان خداوند.

    یکی از همان دستانی که خداوند بوسیله ی او جهانش را گسترش میدهد.

    می شوم یکی از نیروهای تخصصی خداوند

    می شوم یکی از مامورین خداوند

    می شوم یکی از تاثیر گذاران این جهان

    می شوم خانم جی کی رولینگ که دوبار (البته تا به حال) تمام زندگیش را بخشید

    می شوم سید حسین عباسمنش که هرگاه احساس زیبایی را تجربه میکند، هرگاه چیز جدیدی را میخرد، هرگاه به جای زیبایی در این جهان پر از خیر و برکت می رود به سرعت آن را جلوی دوربین به نمایش میگذارد تا گرمی بخش دل هزاران هزار فردی باشد که او الهام گر زندگیشان است. او الگوی آنهاست.

    می شوم یکی از علامه بهجت ها و شیخ جعفر مجتهدی ها که در خواب و بیداری به آنها گفته می شد به فلان شخص این مقدار پول را برسان یا فلان دیوار و خانه را ترمیم کن و..

    براستی که این افراد از اینکه مامور ویژه خداوند هستند چه لذتی را از تجربه میکنند؟؟

    شیطان به خوبی این را میداند به همین خاطر است که با وعده های دروغینش مرا در فقر و نداری قرار میدهد تازه آن را بنا به گفته قرآن برای من زیبا نشان میدهد

    تَاللَّهِ لَقَدْ أَرْسَلْنَآ إِلَىٰٓ أُمَمٍ مِنْ قَبْلِکَ فَزَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطَانُ أَعْمَالَهُمْ فَهُوَ وَلِیُّهُمُ الْیَوْمَ وَلَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ

    به خدا سوگند پیامبرانی به سوی امت‌های پیش از تو فرستادیم، پس شیطان کارهای [زشت‌] شان را در نظرشان آراست او امروز ولیّ و سرپرست اینان است و برای آنان عذابی دردناک است.

    نحل ۶۳

    ? نتیجه گیری: تنهـــــــــا و تنهـــــــــا راهی که من میتوانم به خدای خودم خدمتی کرده باشم

    خدمتی که بنا به گفته حضرت سجاد علیه السلام در دعای ابو حمزه : «ای خدایی که همواره با من دوستی میکند در حالیکه از من بی نیاز است!»

    [جانم به این خدای نازنین]

    خدمتی که تمامش به سود من است

    خدمتی که تمامش رشدِ من است

    خدمتی که تمامش رسیدنِ خودِ من به خواسته هایم است

    این است که من ثروتمند باشم

    این است که در اوج بی نیازی از خلق باشم

    در اوج فقر فقط به درگاه او باشم

    این است که در کمال لذت از اینکه دستی از دستان او هستم باشم

    در غنــــــای محض باشم

    و این خواسته ی خداوند و ارباب من است

    او از من دعوت کرده که به یاری او بشتابم و لحظه ای درنگ نکنم

    «فاستبقوا الخیرات»

    ای بنده زیبای من ، ای نازنین مخلوق من

    بیا و یاری گر من باش…

    امیدوارم توانسته باشم پیام خدا را به خودم و به هر کس که نیازمند آن است رسانده باشم.

    یاعلی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 29 رای:
  2. -
    حمیدرضا پهلوان گفته:
    مدت عضویت: 3505 روز

    با سلام خدمت استاد عزیز و گروه تحقیقاتی عباس منش و کاربران فوق العاده سایت

    استاد عزیز اکنون در حال دانلود فایل جدید شما هستم و هنوز گوش ندادم و مطمئنم مثل همیشه عالی است

    میخواهم چند اتفاق عالی و معجزه اسای خداوندم را برای شما بیان کنم تا احساس خودم و دوستان نسبت به خدای مهربانم بیشتر شود:

    1: چند روز پیش جاتون خالی داشتیم با خانواده میرفتیم کیش.تور کیش طوری بود که روز اول پرواز ساعت 1.5 بعد از ظهر بود و هتل کیش به ما ناهار نمی داد و باید خودمان تهیه می کردیم. صبح در تمرین سناریو نوشتم خدای مهربونم دوست دارم امروز ناهار مجانی ما را مهمون کنی.این قضیه گذشت تا ظهر که ما رفتیم فرودگاه . در کمال تعجب پرواز ما 2 ساعت تاخیر داشت. من به خودم گفتم خداجونم داره یه کارهای عجیب غربی برام انجام میده.ما هم که وقت داشتیم به رستوران بیرون از فرودگاه رفتیم و ناهار خوردیم وبرگشتیم. وقتی اومدیم فرودگاه دیدیم دارن به مسافرهای پرواز ما در فرودگاه ناهار رایگان میدن بخاطر تاخیر پرواز. خیلی منقلب شدم با خودم گفتم تو چطور با این همه ادعات هنوز ایمان کامل بخدا نداری در صورتیکه او سریع الجواب است. رفتم توی صف نهار وایسادم نوبت من که شد ناهار تموم شد باز هم سر خدای مهربونم غر زدم چند ثانیه نشد که یه نفر اومد گفت من 2 تا ناهار اضافه گرفتم و اون رو به من دادند. باز هم به خودم گفتم حمید دیدی دوباره به خدای رفیق شفیقت شک کردی. ولی خوشحال شدم که خدا هرچی هم شیطون وسوسه مون میکنه بازهم نشونه هاش را نشونم میده تا ایمانمون را از دست ندیم. یاد این ایه افتادم که میگه : (ایه 17 سوره اعراف): شیطان به خداوند می گوید: سپس از پیش رو و پشت سر و از طرف راست و از جانب چپشان بر انان میتازم و بیشترشان را سپاسگذار نخواهی یافت.

    دوستان اگر خداوند را باور کنیم بهترینها را به ما می دهد در بهترین زمان و مکان.فقط کلیدش صبر همراه با امید است

    به قول جول استین که در مورد گیاه بامبو می گوید که در چند سال اول هیچ رشدی ندارد و فقط در حال گسترش ریشه هایش است و پس از چند سال اول به طور ناگهانی رشد فوق العاده ای دارد.

    شک نکنید که خداوند مهربان بیشتر و بهتر از انچه خودتان تصور می کنید میخواهد به شما بدهد با فضلش با فضلش

    امیدوارم استاد عزیز و دوستان مهربانم به هر انچه میخواهند در زندگیشان به فضل بی انتهای خداوند براحتی به انها برسند

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 30 رای:
  3. -
    خدیجه شریعتی گفته:
    مدت عضویت: 1961 روز

    بنام خداوند هدایتگر و وهاب

    سلام به بهترین استاد دنیا و مریم جان نازنینم

    سلام به هم فرکانسیهای خوبم.

    🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹

    «تفاوت میان رسیدن به خواسته ها و نرسیدن به آنها ، تفاوت میان نگاه حسرت‌بار و نگاه امیدواراست‌. تفاوت میان تحسین و حسادت است.»

    من قبلا همیشه همین نگاهو به همه چی داشتم .

    احساس عدم لیاقت که منجر شده بود به اینکه من حسادت بورزم و نتونم تحسین کنم. استاد واقعا بلد نبودم تحسین کنم ها. آدم کی تحسین می کنه وقتی که یه زیبایی رو یه چیزی که ازش حس خوب میگیره رو ببینه. و اگه من یا هرکس دیگه ای نمیتونیم تحسین کنیم به این دلیل نیست که زیبایی وجود نداره. بلکه بخاطر اینه که چشمهایی که بتونه زیباییها رو ببینه نداربم.

    استاد یادمه اون اوایل که اومده بودم تو سایت اولین فایل تمرکز بر نکات مثبتی که دیدم فایل مزرعه توت فرنگی بود که دیدم و بعد چندتا از کامنتهای دوستان رو خوندم. استاد من واقعا شگفت زده شده بودم از نگاه دوستان. یادمه چند بار فیلمو عقب جلو کردم تا چیزایی که دوستان توصیف کرده بودن رو پیدا کنم. میگفتم اینا کجا این چیزا رو دیدن. چرا من ندیدم. حتما پیاز داغشو زیاد کردن. ولی واقعا نمیدونستم من نمیتونم زیباییهای اون فایل رو ببینم چون پرده روی چشمهام بود. چون به قول قرآن «صُمٌّ بُکْمٌ عُمْیٌ فَهُمْ لا یَرْجِعُونَ» بودم.

    بعدها فهمیدم دیدن زیباییها احتیاج‌ به این داره که بتونی ذهنت رو کنترل کنی. و‌من قدم به قدم با شما یاد گرفتم تا زیباییها رو ببینم و الان خدا رو شکر این توانایی رو پیدا کردم که بعضی وقتها از دل اتفاقات بد نکات مثبتشو بفهمم. البته اینم بگم این توانایی مثل یه نرم افزاره که هر روز باید آپدیت بشه. و من هنوز اول راهم. و‌ حالا حالاها جاداره که این عضله رو روش کار کنم.چون طبق گفته شما همه چی تو این دنیا تکامله و من تکاملم رو آروم آروم دارم طی می کنم

    استاد جان تحسینتون می کنم که زیباییهای جهان رو با این کیفیت برامون به تصویر می کشی. خداییش از هر مستند سازی بهتر اینکارو کردین.

    تحسین می کنم مریم عزیزم رو که اینقدر ماهرانه همه جا و در هر وضعیتی دوربین به دست فیلمبرداری می کنند.

    تحسین می کنم این آدمهارو که هر کدوم هر جور دوست دارن لباس میپوشن. تحسین می کنم اینهمه آزادی و راحتی رو تو این کشور توحیدی.

    خدارو شکر می کنم برای این رودخونه بی نهایت زببا وسط شهر تمپا. که زببایی و عظمت این شهر رو‌ چند برابر کرده.

    خدا رو شکر می کنم برای این آب شیرین فراوون.

    خدارو شکر می کنم برای آدمهایی که هر کدوم به شکلی که دوست دارن، دارن از این خوان نعمت الهی بهره میبرن. یکی با قایق تفریحی، یکی با قایق ماهیگیری، یکی با کلبه ای که روی آب ساخته، یکی با اتوبوس آبی، یکی با دوچرخه، یکی با دراز کشیدن روی چمنها، یکی با ننوهایی که الان اسمشو یادم نمیاد، یکی با عشقش نشسته لب آب، یکی با جتسکی، یکی با قایق مسابقه. یکی با پولداریش و یکی با بی پولیش. همه و همه به یه اندازه میتونن از این زیبایی بهره ببرن اما اونی که باوراش درسته بهترین و راحتترین راه رو داره و اونی که باوراش محدودتر بوده میشینه‌ و تماشا می کنه.

    استاد زیباییهای این فایل بی نهایته.از هر جاش بگی اون یکی جای دیگه ش میمونه. فقط اینو بگم من عاشق این آب زلال و پاکیزه شدم. و اون تصاویر زیبایی که تو آب تکرار میشد. اینقدر آب آروم و پاکه که نمیشه خط بین منظره اصلی رو با تصویر تو آب تشخیص بدی.

    خدایا شکرت برای اینهمه عظمت و زیبایی

    خدایا شکرت برای این درختهای سبز و تنومند. اصلا رنگ سبزشون آدمو مدهوش می کنه.

    خدایا شکرت برای اون پرنده خاکستری زیبایی که از روی شاخه ها پرواز می کنه

    خدایا شکرت برای اون غازها و مرغابی های سفید و خوشگل

    خدایا شکرت برای همه آدمهایی که در جواب محبت استاد با مهر دست تکون میدن حتی اگه پارو تو دستشون باشه.

    خدایا شکرت برای این حس فوق العاده ای که از بودن کنار استادم گرفتم. احساس میکردم منم که روی جت اسکی نشستم و دارم تو اون رودخونه زیبا حرکت میکردم.

    خدایا شکرت برای اون مسیر سبز.

    خدایا شکرت برای اون درختهای خوشگلی که طبقاتش هر کدوم یه رنگ بود

    خدایا شکرت برای زیباییهای شهر تمپا.

    خدایا شکرت برای اون دوچرخه سواری که از روی پل میگذشت. دوست داشتم من اونجا بودم و با دوچرخه م همه مسیر کنار رودخونه رو پا میزدم😍😇

    خدایا شکرت برای غروب زیبای شهر تمپا

    استاد میدونید چیزی که توجهم رو جلب کرد این بود که چقدر راحت خونه هاشونو کنار آب یا حتی توی آب ساخته بودن. چیزی که حداقل من تو ایران کنار رود خونه ها همچین چیزی ندیدم و اکثرا دور از آب خونه هاشونو میسازن. از ترس سیلاب و طوفان.

    و چیزی که اینجا دیدم اینه که این مردم با ایمانی که به کارشون و خدای خودشون دارن میان برای لذت بیشتر خونه شونو روی آب میسازن. و جواب ابمانشونم این بهشت و ابن فراوانیه.

    خدایا من به هر خیری از جانب تو محتاجم. هدایتم کن به راه کسانیکه برآنها نعمت داده ای.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 33 رای:
      • -
        خدیجه شریعتی گفته:
        مدت عضویت: 1961 روز

        سلام منیره عزیز و بی نظیرم

        مرسی بابت تحسین تون. و من هم به نوبه خودم تحسین می کنم این شجاعت و این زیبابینی شما رو که باعث شده قدرت تحسین گرایی تون افزایش پیدا کنه.

        بهترینهای دنیا و آخرت رو برات آرزو می کنم🙏🙏⁦♥️⁩⁦♥️⁩⁦♥️⁩

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  4. -
    مریم محمدی گفته:
    مدت عضویت: 2690 روز

    سلام به همه ی دوستای عزیزم و استاد دوس داشتنی

    دوس دارم هممون عالی باشیم من که هستم

    هنوز فایل دانلود نشده و یه ربع ساعت داشتم چونه میزدم با خودم که دیدگاه بذارم یا نه ، از اونجایی که مدت خیلی زیادیه دوس دارم از تک تک افرادی که توی این محیط فوق العاده هستن تشکر کنم ، حس کردم موقعیت مناسبیه الان . از صمیم قلب تشکر میکنم از همتون چون تک تک کامنتایی که البته تعداد محدودیشونو خوندم به من خیلی انرژی داده . باید اعتراف کنم که از یسری کامنتایی که بچه ها توش از ناخواسته ها میگن و از اینکه خسته میشن و خیلی ساله عضون و بازم موفقیت دلخواهشونو ندارن خوشحال میشم به دو دلیل ، اول اینکه میبینم بقیه هم شرایطی که من دارمو تجربه میکنن مطمئن میشم من تنها اینجوری نیستم و وقتی بچه ها میتونن کنترل کنن افکارشونو پس منم میتونم ، دوم اینکه خیلی راحت از ترمزاشون که انصافا خیلی هوشمندانه پیدا میکنن و سخاوتمندانه در اختیار من میذارن برای سرعت بخشیدن به رفع ترمزای خودم استفاده میکنم

    حقیقتش من خیلی خیلی دوست داشتم توی دوره ی کشف قوانین باشم ، تمرین مقدمه رو هم انجام دادم ، ولی ترمزهای زیای داشتم . با این وجود کامنتارو دنبال میکنم و کتابهای سایت رو میخونم هر چند یوقتایی کمتر و یوقتایی بیشتر میشه تایمش . ولی خوشحالم که حتی بدون تهیه ی دوره هم وضعیتم نسبت به اون تمرین مقدمه خیلی بهتر شده و همچنین خوشحالم که وقتی دوره رو تهیه میکنم قراره خیلی سریعتر پیش برم با باور بیشتر .

    استاد امیدوارم هر جا میرین یکی مث خودتون سر راهتون قرار بگیره .

    چند وقتی هست روی باور فروانی کار میکنم و خیلی جالب متوجه شدم علاوه بر همه ی مثال هایی که برای خودم میزنم یوقتایی خیلی شوکه میشم از طرز فکرم .

    داشتم کامنتای سایت رو میخوندم و دیدم واقعا کامنتا خیلی کمک کننده هستن و عالی یه لحظه ی کوتاه به ذهنم اومد تا پاکشون نکردن کپی کنم !!!︎!!!!! این پاک نکردن از این جهت بود که کسی از این کامنت خیلی خوب استفاده نکنه ، واقعا ذهنم خیلی خوب راهنماییم میکنه و خوشحالم

    قبل از این کامنت جدیی نذاشتم و ممنونم که انقد انرژیتون عالیه

    دوست دارم خیلی زود دوره ی کشف قوانین رو تهیه کنم و استفاده کنم و به دوستان ملحق بشم ، ولی دوست دارم خودم بگیرم .

    من دوره ی جهانبینی رو شریکی گرفتم و استفاده کردم حال خوبی هم داشتم تا اینکه حس کردم شاید گروه تحقیقاتی عباسمنش راضی نباشن از تهیه ی شراکتی بنابراین دیگه ادامه ندادم تا خودم تهیش کنم .

    ممنونم از خدا برای بودنم تو این جمع.

    شاد باشیم ، ثروتمند ، آرام ، رو به رشد دائمی.????

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 38 رای:
    • -
      محمد گفته:
      مدت عضویت: 2488 روز

      سلام به شما دوست عزیز و سلام به استاد عزیزم هنوز فایل جدید استاد رو نگاه نکردم ولی داشتم کامتا رو میخوندم که به حرف شما رسیدم گفتین گروهی دوره ای رو خریدین من هم دوره کشف قوانین رو گروهی خریدم ولی ی حس بدی داشتم برای استفاده کردنش و استفاده نکردم همش به خودم میگفتم حالا برو استفاده کن نتیجه بگیر بعد برو پولشو به سایت پرداخت کن ولی الان با گفته شما مصمم شدم که اصلا استفاده نکنم و حالم اینشکلی بهتره انشالله در مدار تهیه این دوره قرار میگیریم و تهیه اش میکنیم ?

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  5. -
    Tohid گفته:
    مدت عضویت: 2747 روز

    سلام استاد عزیزم من فوتبالیست هستم و ۱۸ سالمه دوره کشف قوانین رو دارم استفاده میکنم جلسه دوم هستم

    نمیدونید چقدر دلم قرصه که

    من امروز ساعت پنج صبح بیدار شدم و ترمز هام رو نوشتم و ساعت ۱۰ و نیم صبح تمرین دارم

    خیلی از لحاظ تکنیکی و قدرتی پیشرفت کردم و الان یه فوتبالیست حرفه ای هستم

    دارم باور سازی میکنم و ترمز هارو پیدا میکنم که انشالله اول برم تو یه تیم لیگ برتری

    و الان دارم روی زبانم هم طی میکنم و باور میسازم که انشالله برم تیم منچستر سیتی انگلستان

    خیلی انگیزه دارم و در لحظه زندگی میکنم و آرامش دارم چون من و خدا یکی شدیم

    استاد خیلی دوست دارم من رو میشناسی بعدا که چه ستاره ای در دنیای فوتبال میشم و البته واقعا الان از لحاظ حرفه ای بودن هستم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 41 رای:
    • -
      بنیامین غلام نیا گفته:
      مدت عضویت: 3017 روز

      سلام به دوست عزیزم مجمد جواد فوتبالیست

      محمد جواد منم فوتبالیست لیگ برتر امید های ایرانم و میخوام از تجربه ام از مسیر استفاده از قانون بهت بگم . اینکه هدف بزاری به منچستر برسی خوبه ولی وقتی بیشتر قانون رو درک کنی متوجه میشی که هدف هایی که به نتیجه نهایی تمرکز دارن اشتباهه چون کنترل احساسات و حیات روانی تو رو بدست اهدافت میفته و وابسته میشی به هدفت که اگر اتفاق نیفته دچار دلشوره و ترس میشی و فکر میکنی ارزش درونی تو محمد جواد با رفتن به فلان تیم انگلیسی بوجود میاد در صورتی که با اینجور هدف گذاری مسیر رو هم ممکنه اشتباه بری من نظرم اینه که هیچ تیم خاصی رو انتخاب نکن و تمام تلاشت این باشه که از خود تمرین فوتبال و بودن در هر تیمی که هستی انقدر لذت ببری که سیراب بشی و حسرتی تو دلت نباشه که بخوای بری تیم دیگری از روی حرص و طمع و بهت توصیه میکنم که ارزش خودت را با فوتبالیست شدن ندانی بلکه ما همینکه انسان هستیم قابل احترام و ارزشمند هستیم و نباید تو ذهنمون وابسته به چیزی در بیرون باشیم که اون چیز به ما ارزش بدهد و من سابقه برد بهترین تییم های لیگ برتر پایه ایرانو مثل ملوان بندرانزلی مثل پایه های پرسپولیس و سایپا و نفت و .. رو دارم و حتی از خود پرسپولیسم پیشنهاد داشتم ولی

      وقتی به خودم نگاه میکنم متوجه میشم من نسبت به نتیجه رها هستم و همیشه بهترین نتایجو در عین حال که اون نتایجو هدف قرار ندادم بهش رسیدم و بهت توصیه میکنم در خودت احساس ارزشمندی کن بدون حضور در لیگ برتر و فکر نکن که اونجا بهت ارزش میدهد و وقتی در تیم هستی خودت را با هیچ کس مقایسه نکن هم از نظر فنی و بدنی و چابکی و سرعت و تکنیک های فردیت خودت را با هیچ کس مقایسه نکن امیدوارم تا حدودی تونسته باشم که از اگاهیم برات بگم چون مطمئنا نتیجه خوبی به من داده پس به تو هم میده.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
      • -
        رحیم خان گفته:
        مدت عضویت: 3470 روز

        سلام بر غلام نیا ممنون از راهنمایی هایت خیلی زیبا گفتی . من هم واقعا به این چیزها که شما گفتید فکر میکنم یا مثلا میکم چرا خداوند اینقدر قدرتمند است ؟

        خوب وقتی که فکر میکنم میبینم که این خدا فقط خودش است بااینکه همه چی دارد ولی به هیچ چیز وابسته نیست . صفات بسیار بزرگی دارد که اگر من هم این صفات را داشته باشم مثل او بزرگ هستم منتها در مقیاس خودم به عنوان خلیفه ی او

        خداوند آلوده نیست از هر بدی دور است او همش خوبی وخیر وخیر است اینه که استاد میگوید نیروی برتر جهان خیر وخوبی وخوشی است

        ممنون حرفهات به دل میشینه واین نشان میدهد که این حرفها باارزش هستند

        موفق باشی ودر نور وهدایت خدای عزیزم

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    • -
      منصور نصیری گفته:
      مدت عضویت: 2404 روز

      تووووووووی دروااااازه. عجب برگردونی زد به شیاطین سررررخ محمد جواد جوان باغیرت کشورمون که هم اسم من هم هست. باریک الله محمد جواد.

      واقعا درخشانه. آقای گل لیگ انگستان. ماشاالله ماشاالله. اصلا نیازی به تعریف ما نداره. فوق العاده ست این بازیکن. تیز. پر سرعت. پر قدرت و زبل و باهوش. توپ زیر پاش که میرسه دفاع یونایتدها بهم میریزه. سه هیچ. هتریک محمد جوااااد. خدایا شکرت

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
        • -
          علیرضا گفته:
          مدت عضویت: 2635 روز

          سلام محمد جواد عزیز

          تحسینت میکنم با سن پایین اومدی داری روی خودشناسی خودت کار میکنی و ترمزهاتو پیدا میکنی و باورهای هم جهت با خواسته ایی که داری میسازی و کامنت شما واسه ۳سال پیش هست و مطمئن هستم الان داری در یکی از تیمهای خوب داری بازی میکنی شاد باشی هر جا هستی

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
    • -
      علی رضا بهرامی گفته:
      مدت عضویت: 3734 روز

      سلام محمدجوادعزیز

      من ایمان دارم اگه باهمین قدرت ادامه بدی به زودی تو رو غرق درآرزوهای به تحقق پیوسته خودت خواهیم دید

      قول بدی وقتی تومنچستر یه گل زدی لباس توبلندکنی وماتصویراستاد رو زیرپیرنت ببینیم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
    • -
      سجاد قربانی گفته:
      مدت عضویت: 2812 روز

      سلام محمد جواد عزیز من به تو تبریک میگم که چنین خواسته ای داری که خیلی ها فکرش را هم که میکنن هنگ میکنن . ممکنه لطفا باور هایی را که ساختی و باعث شد کاری را شروع کنی و به این رشته وارد بشی را بنویسی ممنون میشم . من ۱۷ سال و خورده ای دارم که می خواهم به کار مورد علاقه ام وارو شوم ولی نمی دانم چه باور هایی را باید کار کنم و سرمایه ای هم ندارم اگر شما و بقیه دوستان کمک کنید ممنون میشوم باتشکر

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
      • -
        Tohid گفته:
        مدت عضویت: 2747 روز

        سلام سجاد عزیز

        من ۱۲ سالم بود که با دوستانم وارد فوتبال شدم سالن

        من تا یک سال همش تمرینات خیلی ساده رو میکردم مثلا بغل پا نمیتونستم بدم و مربی من رو میزاشت با دیوار بغل پا بزنم

        ولی من عاااااشق فوتبال بودم و وقتی بازی میکردم انگار توی رویا بودم و هستم

        من الان ۱۸ سالمه و تا چند هفته پیش کلی باور غلط داشتم که نمیتونستم خوب بازی کنم

        ولی الان فهمیدم که خدا من رو برای چی خلق کرده

        من با خودم هی تکرار میکنم که خدا من رو برای فوتبال خلق کرده…

        من بازیکن مستعدی هستم

        من بازیکن ارزشمندی هستم

        من لیاقت دارم که تو تیم منچستر سیتی بازی کنم…

        و از وقتی شروع کردم به تغییر باور ها کلی پیشرفت کردم والان خیلی فوتبالیست حرفه ای هستم و میخوام برم تو یه تیم لیگ برتری که خبرش رو تو سایت میدم

        من عاشق فوتبالم و خلق شدم برای فوتبال بدون وابستگی

        و از فوتبال بازی کردن فقط لذت میبرم و تا وقتی که لذت ببرم بازی میکنم حالا تا ۴۰ سالگی ۵۰ سالگی یا بیشتز

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  6. -
    زهرا آگاه گفته:
    مدت عضویت: 3076 روز

    سلام به جناب عباس منش و همه دوستانی که این مطلب رو می خونند

    من تجربه ی خوب و جالبی از کنترل ذهن دارم که دو روز پیش برام اتفاق افتاد

    صبح زود جمعه برای پیاده روی در پارک جنگلی رفته بودم ؛ کنار دو ماشین دیگه پارک کردم و پیاده شدم ؛ طبق عادت فاصله ها رو چک کردم ؛ به نظرم اومد که باید کمی جلوتر برم تا کاملا” موازی اتومبیلهای دیگه باشم …

    وقتی خواستم دوباره ماشین رو روشن کنم ماشینم روشن نشد ؛ در واقع باطری ماشین به دلیل سولفاته شدن از کار افتاده بود….. یک لحظه حس بسیار بدی پیدا کردم اما خیلی سریع به خودم اومدم و گفتم : نه مشکلی نیست خیلی راحت حل میشه ……. خواستم همون موقع کاری برای روشن شدن ماشین انجام بدم تا خیالم راحت بشه اما باز به خودم اومدم و آرامشم رو حفظ کردم و گفتم : میرم پیاده روی مثل همیشه از دیدن طبیعت زیبای پارک لذت میبرم ؛ موقع برگشت هم خدا بزرگه ……

    امان از نجواهای دلسرد کننده شیطانی که موقع پیاده روی چندین بار به سراغم اومد اما هر بار به خودم گفتم : خیلی راحت حل میشه خدا بزرگه ……….

    ذهنم میگفت : حالا باید ماشین رو بذاری و پیاده بری باطری بخری ………

    من میگفتم : باطریم سالمه و چندین سال دیگم کار میکنه ………..

    ذهنم میگفت : روز جمعه ات خراب شد کل روز رو باید اسیر این ماشین بشی ……….

    من میگفتم : هیچ مشکلی وجود نداره مشکلات فقط توهمات باطل هستند من هم به موقع میرسم خونه …….

    ذهنم میگفت : حالا ببین قیمت باطری چند شده ؟ اصلا” کی میخواد باطری رو عوض کنه وسط این پارک جنگلی ……….

    من میگفتم : خدا بزرگه و به راحتی حلش میکنه……………

    خلاصه این گفتگو ادامه داشت تا وقت برگشت رسید ؛ امیدوار بودم خدا کمک کنه و ماشین روشن شه ؛ اما نشد …………..

    توی ماشین نشسته بودم و میگفتم خدایا کمک کن ؛ امیدم به این بود که راننده ماشین کناری بیاد و کمکم کنه !!!!!

    ولی یک صدایی در درونم گفت: حرکتی بکن ؛ همین طوری نشستی میگی کمک !!!! تو قدمی بردار تا خدا کمک کنه ……….

    ماشین رو قفل کردم و راه افتادم به طرف دفتر پارک با این نیت که آب جوش بگیرم بریزم روی قسمت سولفاته ……..

    توی مسیر دو تا کارگر پارک که لباس سبز پوشیده بودند رو دیدم استراحت میکردند یک نفر توی ماشینش نشسته بود یک نفر هم بیرون ایستاده بود ؛ به طرف کارگر راننده رفتم و ازش پرسیدم دفتر پارک کجاست ؟ من یه مقدار آب جوش لازم دارم

    کارگر پارک پرسید چقدر آب جوش لازم دارین ؟ و من براش توضیح دادم که برای چه کاری میخوام……………..

    کارگری که بیرون ایستاده بود گفت میشه ماشین تون رو ببینم ؟ و من گفتم بله و با هم به سمت ماشین رفتیم ……..

    باطری ماشین رو نگاه کرد و گفت چیزی نیست الان درستش میکنم ………………..

    بعد گفت : من مغازه باطری سازی دارم !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! ( عین معجزه بود برام )

    اون دو تا کارگر چنان باطری ماشین رو ماهرانه راه انداختند که از تعجب دهنم باز مونده بود ؛ همه وسایل لازم رو ( آچار و گریس و سمباده و ……. ) داشتند …………….

    کی می تونه باور کنه صبح زود جمعه توی پارک جنگلی بشه یه باطری ساز حرفه ای پیدا کرد ، اون هم بدون انتظار دستمزد !!!!!!!!!!!!!!!!!

    دیگه بهم ثابت شد که کنترل گفتگوهای ذهنی چقدر میتونه اتفاقات رو به نفع آدم تموم کنه ؛ و بیشتر از همیشه مطمئن شدم که در این جهان چیزی جز فرکانس افکارمون اتفاقات رو مشخص نمیکنه ؛ به همون اندازه ای که بتونیم حسمون رو خوب نگه داریم زندگی برامون خوب میشه ؛ قانون جهان هستی بسیار دقیق عمل میکنه و ذره ای اشتباه توش نیست …..

    جالبه که بیست دقیقه قبلش توی پمپ بنزین ماشین رو خاموش کردم و بنزین زدم ؛

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 53 رای:
  7. -
    شهربانوامیری گفته:
    مدت عضویت: 2172 روز

    بنام خدا

    موضوع نشان امروزم

    ?

    نگاه امیدوار یا نگاه حسرت‌بار!

    شور و شوق یا ناامیدی و نگرانی!

    تحسین و سپاسگزاری یا حسادت

    من کسی بودم توزندگیم شامل همه ی این گزینه های بالا بودم وخیلی خیلی خودم رو وامکانات زندگیم روهمیشه به صورت حسرت بارمقایسه میکردم بادیگران

    اگه یه زوجی رابطه عاشقانه عالی داشت من حسرتشو میخوردم که چرا من ندارم .یا اگه یکی طلا یا خونه خوبی یا ماشینی داشت بازناامیدانه حسرت میخوردم یا یکی دریه شهرستانی باامکانات بهتری زندگی میکرد

    ومن هیچ امیدی نداشتم یه روزی خودم اینهارو داشته باشم

    اما الان با اموزه های استادروی خودم کارکردم یکم بهترشدم و من اصلا تحسین کردن رو بلد نبودم ونمیدونستم چی هست زیرصفر تا اینکه ازسفرنامه ها یادگرفتم ودارم‌روخودم کارمیکنم .وتاقبل ازسفرنامه ها من حتی کنترل ذهن رو هم بلد نبودم بازم ازهمون سفرنامه شیوه کنترل ذهن رو خودبه خودازطریق نجواها یادگرفتم اینها شدن تمریناتی واسه من

    ولی یه چیزی رو اصلا اصلا نمیدونستم که امروز هدایت شدم به این فایل واینجا اموختم

    که “کنترل ذهن”‌، راه آوردن نعمت ها به زندگی است

    واقعا نمیدونستم

    فکرمیکردم اگه من دردفتر اهدافم هدفهامو بنویسم دیگه تمومه باطی تکامل خودش خودبه خود بوجودمیاد یا باداشتن ۴تاعکس درپاور.میدونم هدفهایی که تواین مدت ازم تیک خورده الان فهمیدم بخاطرهمون “کنترل ذهنم وتحسیناتم بوده”

    الان فهمیدم که “منطق ذهن است که فرکانس‌ها را ارسال و اتفاقات را رقم می زند.”

    واصلش اینه که “همه ی تفاوت‌ها از کنترل ذهن نشأت می‌گیره”

    الان فهمیدم که” تحسین “اون آدمهایی که من حسرت رابطشونو میخوردم یا حسرت امکاناتشون راهی میشودبرای آوردن نعمت‌ها به زندگیم وفهمیدم “تحسین”‌، نیاز به کنترل ذهن داره.

    خدایا شکرت

    عاششششششقتم استاد

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 57 رای:
  8. -
    بهنام گفته:
    مدت عضویت: 2470 روز

    سلام و عرض ادب

    اصلا شنیدن صدای شما یک شرطی رو در ذهن ایجاد کرده که مساویست با کسب انرژی مثبت.

    یعنی وقتی میگیم استاد عباس منش، یهو افکار و احساسمون میره به سمت مثبت اندیشی و یادآوری اهداف و …

    لذا توصیه میکنم دوستان بارها و بارها و در طول روز حتما به هر فایلی هم که شد فرقی نداره حتما گوش بدن.

    استاد جان، داشتم در یکی از مناطق فلوریدا روی نقشه میچرخیدم و در سایت Niche نظر کاربرا رو در مورد اون منطقه میخوندم. گفتم به نظر خیلی عالی میاد و میخوام همینجا رو برای زندگی انتخاب کنم.

    خلاصه با همسر جان نشستیم یکی یکی خونه ها رو نگاه میکردیم، خیلی اتفاقی خونه شما رو هم دیدیم. اصن باورم نمیشد. گفتم عه مگه میشه … ایشونم همینجا رو انتخاب کرده که!

    و جالب اینجاست که وقتی در استریت ویو به اون منتطقه نگاه میکردم تا همین 5 سال پیش اونجا برهوت بوده و الان جای سوزن انداختن نیست.

    واقعا برکت و فراوانی رو حس کردم و اینکه چه پیشرفتی اونجا شده و چطور شد که خدا دستتون رو گرفت گفت اینجا رو انتخاب کن رو به خوبی حس کردم.

    خلاصه برای چند دقیقه احساس کردم اومدم امریکا و جلوی در خونتون هستم و همونجور که در کامنتهای قبلی هم قولش رو داده بودم که حتما میام و لپ شما رو میکشم! یه گام بهش نزدیک تر شدم.

    با اجازه یه چرخی هم تو خونه زدیم و همه جا رو دیدیم.?? ولی صابخونه نبود پذیرایی کنه دیگه…

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 113 رای:
    • -
      مهدیه غیبی گفته:
      مدت عضویت: 3519 روز

      دقیقا همین طور اقا بهنام الان که نظر شمارو خوندم فکر که کردم دیدم همینه، استاد نمادی از یک انسان مثبت نگر، شاد و پرارژی و فعاله و همچنین شکرگذار و مهربون.

      ان شا الله که سال های سال عمری پربرکت و با عزت داشته باشن در پناه خدای بزرگ*

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
    • -
      حسین باقری گفته:
      مدت عضویت: 2946 روز

      سلام

      آقا بهنام دقیقا برای من همینجوره که میفرمایید، یعنی فرق نمیکنه من کجا باشم و چه حالی داشته باشم به محض شنیدن صدای استاد فرق نمیکنه کدوم فایل ذهن به سرعت به سمت نکات مثبت میاد(زیبایی ها رو برجسته میکنه ،انگیزه ، امید،به یاد آوری اهداف)وهمه اینا ناخودآگاه مرور میشن.

      سپاس آقا بهنام بخاطر اشاره کردن به این نکته بسیار مهم

      استاد بخاطر به اشتراک گذاشتن جاهای دیدینی و زیبا و ایجاد حس فوقالعاده اینکه دقیقا همونجا هستم سپاسگزارم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  9. -
    afshin abbaspoor گفته:
    مدت عضویت: 2590 روز

    سلام بر خانواده عزیز و صمیمی ام

    نمیدانم چگونه با این زبان کوچکم این همه شادی و سرور را بیان کنم…

    نمیدانم با کدام قلم این همه عشق حبس شده در قلبم را بنویسم…

    این برگ زیبا از دفتر سایت را میگشایم و روحم را با روح خالقم یکی میکنم و با قلمم مینویسم…

    من امشب با اینکه بخاطر یک جریانی نلخواسته زیاد حالم خوب نبود اما به این فکر بودم که یجوری احساسمو خوب کنم تا اینکه رفتم و فایلی از استاد رو بنام «ما بی انتها هستیم» را تماشا کنید…رو از استاد عزیزم عباسمنش شنیدم و فایلی راجب نگاه به مرگ از دیدگاه خانواده عباسمنش هست رو دیدم

    سعی میکنم در چند جمله از فایل بسنده میکنم؛

    همه ما وقتی به دنیا آمدیم بعنوان یک مهمان به دنیا دعوت شدیم مهمانی که یک شب در این دنیا زندگی میکند وهمه و رفتنی هستیم به مکان پس از تولد به خانه ابدیت خودمان یعنی جایگاهی که قبل تولد درآنجا بودیم و همگی در این مهمانی سهمی داریم؛ یکی در جسم یک کودکی یک شکلات میخورد و میرورد و یکی چند بشقاب غذا میخورد یکی یک بشقاب میخورد در جسم یک جوان ناکام میرود، یکی میرقصد و یکی نگاه میکند و در جسم یک میانسال میرود و یکی تا صبح میماند ودر جسم یک انسان سالخورده میرود و…

    به هر حال همه ما به دنیا آمده ایم ازین لحظات ناب لذت ببریم نه فقط غم و اندوه بخوریم و برای مردگانی که فردا ماهم جزوی ازآنها هستیم، چرا ناراحت باشیم و چرا به همه رفتگان به دید مهمانی نگاه کنیم که سهمشون رو ازین دنیا با سلیقه خودشون برداشتند رفتند…

    انا لله و انا الیه راجعون

    پس من چرا ازین لحظات مهمانی احساس لذت و وصل شدن به یگانه هستی را در وجودم تجربه نکنم

    باخودم داشتم فکر میکردم که با ارتعاش

    احساسات خوب = اتفاقات خوب

    سراغم میاید ساعت 03:51 بامداد بود دیدم استاد هدیه ای ناب “نحوه شکل گیری آرزوها ق ٣”برام فرستادن در کانال تلگرامی سایت…

    با طنین انداز شدن این آهنگ های ناب در وجودم تجسم میکردم؛

    دوباره سوار بر جت اسکی شدم با روح خودم اما در جسم استاد عباسمنش در این رودخانه زیبای مرکز شهر تمپا؛

    قطره های آب و بانسیم خنک رودخانه صورتم را نوازش میکرد…

    وقتی از کنار مردمی رد میشیم که سوار بر قایقهای تفریحی بودن ویا در ساحل زیبا نشته بودن؛همه با دیدن ما غرق در شادی میشوند انگار با خودمون امواجی از انرژی مثبت آوردیم و به اطرافمون نشر میدهیم…

    در لحظه اول آنها معمولی رفتار میکنند اما به محض دیدن ما شروع به تکان دادن دست و بروز شادی و رقص و پایکوبی میکنند…

    انگار خدا بوسیله ما هدیه ایی از جنس سرور و نوازش برای آنها فرستاده است، چقدر زیباست این شهری که بر دریا سوار است و این سواحل با نسیم معطرش و سرسبزی پاکش روحم را زلال و آرام و غرق در سرور میکنند به طوری که هر لحظه نزدیکی به خالقم را بیشتر حس میکنم…

    واقعا باید فتبارک الله احسن الخالقین گفت به خداوند که ما و این همه زیبایی رو آفریده…

    واقعا چرا بجای تحسین این همه زیبایی ،حسرت بخوریم ماکه شبی بیش در مهمانی این دنیا نیستیم چرا از داشته هامون لذت نبریم…

    من میتونستم با اون حس بدی که داشتم بخوابم…

    اما ازین خانوادم یاد گرفتم که باید شاد و مسرور باشم چون من فقط لایق شادی هستم و بس.

    خیلی ممنونم ازتون استاد بزرگوار که واقعا هیچ مستندسازی نمیتونه به زیبایی شما دنیا رو برامون در یک قاب تصویری با آن آهنگ های زیبا به بهترین نحو تعریف کنه و خدا رو به وسیله این زیباییها بهمون نشون بده چون خالقمون واقعا خیلی زیباتر از اینهاست.

    به خودم میبالم که خدا منو به این مسیر زیبا هدایت کرده که خودم هر چیزی بخواهم به یاری پروردگارم خلق میکنم…

    همیشه در حال شکل دادن آرزوهاتون به نحو احسن و همانند خداوند،خالق زیباییها باشید.

    afshin abbaspoor عضوی از خانواده بزرگ عباسمنش

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 116 رای:
    • -
      رحیم خان گفته:
      مدت عضویت: 3470 روز

      سلام خدای مهربان و وهابم بر افشین عباسپور :

      میدانی عزیز . من جمعه گذشته به کوه رفتم ودیدم که چقدر حالم خوب میشه .

      باخودم فکر کردم که چرا ؟ چرا یک لحظه هایی در زندگی پیش می آید که آدم حالش خوب میشود ؟

      آره جوابش را یافتم .

      ما متعلق به این لحظات هستیم

      آره دریافتم که چرا علی ع میگوید : آیا می پنداری که جسمی کوچک هستی ؟دنیایی در درون تو نهفته است

      وبعد ایمانم شد وبه یقین کامل رسیدم که بله . اون خدا در درون من است وبا من است ویکی هستیم و اون خدا همه ییییییییییییییی چیزهای خوب است

      چرا من باید از شادی خوشم بیاید؟ . چون او ” هوالشادی ” است

      چرا من باید از بچه کوچک خوشم بیاید؟ . چون این بچه پاک است ودرون من با پاکی سازگار است

      چرا من از بوی خوش وعطر و… خوشم می آید ؟. چون این روح ، که خداوند است ودر درون من است بویش بزرگترین عطر فروش دنیاست

      اری برادر لحظاتی در زندگی نمایان میشود که ما حالمان عالی میشود وهمه ی ما متعلق به آن لحظات هستیم

      چرا عباسمنش سخن میگوید .حتی آدم بی سواد ، میگوید حرفهای این آقا به دل می نشیند . چرا ؟

      واین میرساند که همه ی ما یکی هستیم همه ی ما متعلق به یک نیرو هستیم و آن ؛ خدای توانا ومهربان است که همگی در زیر چتر او هستیم البته اگر بااو باشیم وبه یادش باشیم که خودش چنین گفته .

      همه ی جوهر وجودی ما یکی است واون یکی ؛ همه ی زیبایی های این جهان است

      همین همسر محترم عباسمنش وبه قول عزیزان سایت ” زیبانگار ” همین زیباییها را که در قاب دوربین برای ما میگیرد ومی فرستد ؛ کار ذهن نیست . دل من سخن میگوید وبه دستهای من دستور میدهد که ازش تشکر کنم چون با درون من هماهنگ است

      وچون دارد یه گوشه بسیار کوچکی از آن زیبایی بزرگ واز اون نوری ؛ که وقتی ظاهر شود ، خورشید در برابرش ، کورسویی بیش نیست .را به درون من منعکس میکند

      آری ایچنین است برادر : به قول شاعر :

      اونشته در نظر ؛ من به کجا نظر کنم

      او گرفته شهردل ، من به کجا سفر کنم

      محبوب من ؛ دلدار من ؛ در این نیمه های شب دارم باتو سخن میگویم واینجا سخن از بزرگی توست وببین که چگونه ؛ وقتی از تو سخن میگویم احساسم عوض وعالی میشود واشک بر گونه هایم جاری میشود ما بندگانت تمام جهان را گشتیم ولی جایی آرامتر وباصفاتر از خونه ی تو پیدا نکردیم

      محبوبا : حال که مهمانت شده ایم توکه دوست نداری به این مهمانها بد بگذرد . دستمان را بگیر وتا موقع دعوتت ؛ بهترین های نعمات را به ارزانی دار ای آرامش دل بی قراران آمین یا رب العالمین

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 21 رای:
      • -
        نداء عرب گفته:
        مدت عضویت: 2290 روز

        سلام

        هم از آقای افشین عزیز و هم آقای سپهوند نازنین برای آوردن خدای درونشون به اینجا و به اشتراک گذاریش با ما و بهتر کردن حال و هوای همه سپاسگزارم .

        روشنایی چراغ خدا در دل همه مون مستدام باشه ، نور و روشنایی که بی انتها و خاموشی ناپذیره

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
      • -
        سید مرتضی مشکانی گفته:
        مدت عضویت: 1913 روز

        سلام دوست عزیزم و هم سفرم واقعا عالی بود میگن سخن کز دل براید لارجم بر دل نشیند واقعا همین طور بود حرفایی دلیت به دلم نشست حس فوق العاده ای بهم داد و منو برد تا حال هوای اشنا احساس عشق الله اینکه ما چقدر به این منبع بی انتها نزدیکیم و وصلیم چقدر میتونه این رابطه زیبا تر باشه هر چقدر در این مسیر حرکت میکنی و به جلو میری به شناخت بیشتری نسبت به خودت و خدای درونت میرسی این عشق رو بیشتر درک و لمس میکنی واقعا این حس لذت بخش رو با هیچ چیز در جهان عوض نمیکنم وازت سپاسگذارم که انقدر زیبا قلم دل بردست گرفتی و زیبایی درونت رو با ما با اشتراک گذاشتی عاشقانه واز صمیم قلب برای تمامی دوستان عزیزم و که واقعا شدین خانواده من برای همتون و برای تمامی انسان ها این تجربه هر چه بیشتر این عشق پاک رو ارزومندم خدایا شکرخدایا شکر که جهان هر لحظه با این اگاهی ناب وخالص داره زیبا تر وقشنگ تر میشه عشقیدد واقعا قلبی دوستتون دارم برای همتون و بهترینارو ارزو میکنم از استاد و مریم شایسته عزیز که جفتشون شایسته این نعمات هستن سپاسگذارم که این انرژی مثبت رو دارن منتقل میکنن و مطمئنم هممون اگه با ایمان قوی همین روند رو ادامه بدیم قطعا و لاجرم بهترینا رو بهم بدست میاریم عاشقتونم و عاشق منشا عشق الله زیبا و مهربانم ❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
      • -
        علی رضا شیری گفته:
        مدت عضویت: 2531 روز

        سلام رحیم سپهوند شیر کر لر

        دمت گرم با بیانات شیرینت که واقعن من رو برد به خدای خودم واشک رو در چشمانم گرداند از مناجاتت هم لذت بردم تشکر اگر قابل دونستی بیا دورود تا با هم از نزدیک صحبت کنیم بپرسی میلنگ تراشی چکانی همه میشناسن

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
    • -
      رهاخانم گفته:
      مدت عضویت: 2164 روز

      به نام خدا

      سلام

      اتفاقا من هم به خاطر مرگ یه جوان دو روزی بود که از یاد و خاطرم کنار نمیرفت ایشون شاگرد برادر شوهرم بود و من نه ایشون رو دیده بودم و نه می شناختمش ولی خبرش رو شنیدم که به چه صورت خودش را به مرگ کشونده ذهن نجواگرم ارامش نمی تونستم بکنم

      امروز از خودم سوالات خوب پرسیدم گفتم من با این احساس بدم دارم چه می کنم

      این همه فایل استاد برای ما میزارن پس کو ایمان کو توکل

      به خودم اومدم و کامنت ها را خوندم و الان با دیدگاه شما روبرو شدم

      این هم نشانه ی درستی راه

      خدایا شکرت

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  10. -
    آقای ظاهری گفته:
    مدت عضویت: 3541 روز

    سلام استاد عباسمنش عزیز

    امروز برام اتفاق عجیبی افتاد .اینکه من فهمیدم که توانایی کنترل ذهن چقدر مهمه.اینکه اگه از ذهن غفلت کنم بندو به آب دادم.اینکه این ذهنو اگه افسارشو محکم نگه ندارم میتونه منو از مسیر خارج کنه.با اینکه سه سالی هست که دارم رو ذهنم کار میکنم اصلا به این معنی نیست که دیگه ذهنم عالی شده و از مسیر خارج نمیشم.امروز به این نتیجه رسیدم که کنترل ذهن باید مثل نفس کشیدن باشه مثل ضربان قلب باشه که باید دائمی باشه و اگه لحظه ای از این کار غفلت کنیم سریع میتونه مسیرو عوض کنه.جالبه مثل یه اتوبانی هست که مقصدش خوشبختیه مقصدش آرامشه و این اتوبان پر از دوربرگردونه //اگه از کنترل ذهن غافل بشیم در اولین دوربرگردون مارو از مسیر خارج میکنه و به اتوبان برگشت هدایت میکنه//و نکته ی خوب ماجرا هم اینه که باز اتوبان برگشت هم دارای دوربرگردونه و میتونیم دوباره با گرفتن فرمان کنترل ذهن دوباره به مسیر قبلی برگردیم.

    امشب فهمیدم که مهم نیست که چندسال کار کردم روی ذهنم و چقدر در این مسیر عالی شدم.بلکه مهم اینه که اگه از کنترل ذهن غفلت کنم نتیجشو سریع احساس میکنم و امروز این امر برام اثبات شد

    بقول شما یا داریم رشد میکنیم یا اینکه پسرفت میکنیم و چیزی به اسم راکد بودن و ثابت ماندن نداریم.یا پیشرفت یا پسرفت//یا به جلو میریم یا به عقب برمیگردیم.

    مهمترین کار ما در جهان کنترل ذهنمونه و این داستان تا لحظه ی مرگ باید ادامه دار باشه.

    سید عزیز انشالله همیشه سلامتو پایدار باشی…

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 247 رای:
    • -
      سعید قربانی گفته:
      مدت عضویت: 3309 روز

      سلاممممم شهرام جان امیدوارم حالت هر ثانیه عالی باشه….

      اولا اینکه خیلی خوشحالم خیلی زیاد که این باور رو یاداوری کردی ولی میخوام یه تشکر اساسی بکنم ازت…

      آقا عجب تعبیری جدا تا لحظه مرگ یادم نمیره، اتوبان با دوربرگردون… برا کسی که یکم متوجه باشه متحول کننده اس، میدونی، شاید حتی یه وقت اونقدر مدام در حال جلو رفتن دور زدن، عقب برگشتن و دوباره به مسیر برگشتن باشیم که کل مسافتی که رفتیم 100 متر نشه… پس یکم باید بیشتر حواسم باشه….

      میخوامتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتت

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 56 رای:
      • -
        مهدیه غیبی گفته:
        مدت عضویت: 3519 روز

        من می خوام از همه دوستانی که نظر میزارن تشکر کنم چون نظراتتون دوستان برای بعضی افراد مثل خودم بسیار تاثیرگزار در اینجا به عنوان کسی که داره روی خودش کار می کنه هم از شما تشکر میکنم اقای قربانی و هم از اقای ظاهری.

        مثال اقای ظاهری داستان کارکردن هر روزه روی باورمون برام واضح تر کرد و دیدگاه شما هم من به خودم اورد.

        و با خانم اندیشه افشین هم کاملا موافقم مرسی اندیشه خانم.

        ممنون دوستان*

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 16 رای:
      • -
        آذر مظلوم گفته:
        مدت عضویت: 2705 روز

        با سلام و درود به استاد عزیز و دوستان گرامی . جناب ظاهری بسیار تشبیه جالبی انجام دادید و لذت بردم . همینطور جناب قربانی و بقیه دوستان که مطالب رو تکمیل کردند.. اینقدر صحبت های استاد واضح و روشن و ساده هست که ذهن پیچیده ی ما گاهی از درک مطالب عاجز میشه چون به ما یاد دادن از بچگی که هیچ مساله ای آسون نیست و هیچی راحت به دست نمیاد.. شما با یه مثال ساده کل مسیر رو بصورت تصویری نشون دادین .. اگر تو این اتوبان چند تا پارکینگ هم درنظر بگیرید مانع از دور زدن های زیاد میشید .. گاهی باید توقف کرد و عیب کار رو پیدا کرد .. این پارکینگ ها میشه همون هدف ها و رویاهامون .. میشه تمرین هایی که باید انجام بدیم و بررسی کنیم که آیا درست انجام میدیم یا نه و وقتی هر از گاهی چک کنیم کارهامونو خیلی راحت متوجه نواقص میشیم و بهتر میتونیم اونا رو برطرف کنیم ..

        مطمئنم تمام کسانی که عضو خانواده بزرگ عباسمنش هستند به تمام رویاهاشون دست پیدا میکنن و دنیا رو گسترش میدن و همه ی دنیا بهترین مکان برای زندگی میشه ..

        دوستون دارم و امیدوارم همواره شاد و سلامت و ثروتمند باشید

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 16 رای:
        • -
          رهاخانم گفته:
          مدت عضویت: 2164 روز

          سلام بر خواهرم آذر جون

          از همه دوستان تشکر می کنم

          مثال شما عالی بود

          مثال اتوبان که دوست عزیزمون گفتن …

          پارکینگ رو کم داشت و باید اضافه می شد… به قول شما گاهی هم باید رفت توی پارکینگ پارک کرد

          تامل کرد ……….. تفکر کرد………… این کار را کنم. اون کار بهتره .این کار برای من بهتره. باید آگاهانه کار کنم . این جور صحبت کنم بهتره .این جا برم خوبه . با این دوست باشم خیلی برام بهتره

          .

          خدایا شکرت

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
      • -
        سمانه ام گفته:
        مدت عضویت: 4005 روز

        سلام بله منم با این دور برگردون موافقم …… جالب و خوبه ….

        و اینکه اینجا دوستمون نوشتن : شاید حتی یه وقت اونقدر مدام در حال جلو رفتن دور زدن، عقب برگشتن و دوباره به مسیر برگشتن باشیم که کل مسافتی که رفتیم ۱۰۰ متر نشه… پس یکم باید بیشتر حواسم باشه….

        اینم خیلی خوب و مفهوم هست

        آفرین به دوستان خوبمون .

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
    • -
      اندیشه افشین گفته:
      مدت عضویت: 2946 روز

      سلام آقای شهرام ظاهری

      دوست عزیز تشبیه ذهن به اتوبان پر از دوربرگردون بسیار دقیق و مبتنی بر حقیقت بود ، من لذت بردم از این تعبیر زیبای شما که دوستمون آقای سعید قربانی هم بسیار خوب تکمیلش کردند و گفتند گاهی آنقدر دور میزنیم و برمی گردیم که به خودمون که میایم میبینیم بیشتر از صد متر نرفتیم و من اینطور کامل ترش میکنم که اگر این اتفاق زیاد تکرار بشه فقط خستگی ناشی از رانندگی و دور زدن های زیاد برای آدم باقی می مونه در حالیکه بیشتر از صد متر هم نرفتیم ، بقول دوستمون تا عمر دارم این تعبیر در خاطرم می مونه و کامنت شما باعث شد که خیلی بیشتر از گذشته حواسم را جمع کنم که از مسیر خارج نشم چون دور زدن زیاد آدم را خسته و گیج میکنه و اعتماد به نفس و ایمان آدم را کم میکنه ، دنیا بر پایه فراوانی و لذت و رشد و پیشرفت بنا شده و حیفه که با اشتباهات خودمون از این مسیر زیبا خارج بشیم و به بیراهه بریم …. از اینکه صبح جمعه خودم را با خوندن کامنت شما شروع کردم ( چون گفتم تا فایل دانلود بشه کامنت ها را بخونم ) بسیار احساس خوبی دارم و خوشحالم ….از شما سپاسگزارم و امیدوارم در اتوبان زندگی با سرعت هرچه تمام تر گاز بدید و کارتون به دوربرگردون نکشه …. شاد باشید دوست عزیز

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 32 رای:
    • -
      محمد تقی بحر العلوم گفته:
      مدت عضویت: 3987 روز

      سلام بر شما برادر عزیز، مثالتون برام جالب بود. هم به آدم تذکر میده که حواست باشه غافل بشی کنترل زندگی از دستت درمیاد و هم به آدم امید میده از این بابت که در صورتی که از اتوبان دراومدی و به جاده خاکی رفتی باز فرصت توبه و بازگشت وجود داره و با کنترل ورودی ها می تونی به مسیر خوشبختی و توحیدی شدن قدم بذاری. تشکر

      زندگیتون پر از شادی توحیدی

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای:
    • -
      راحله یزدان یار گفته:
      مدت عضویت: 3294 روز

      بسیار عالی بود. من در زندگیم با توجه به حرفهای استاد عزیزم آقای عباس منش به این نکات بسیار توجه میکنم

      ارتباط با پروردگارم

      هماهنگی با پروردگارم

      اعتماد و یقین کامل به پروردگارم

      تسلیم شدن در برابر پروردگارم

      داشتن احساس خوب و عالی در هرلحظه و شکرگزار پروردگارم و مسئولیت تمامی اتفاقات زندگیم را برعهده بگیرم

      ??

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
    • -
      خانوم آذین گفته:
      مدت عضویت: 3211 روز

      دورود بر شما

      دوست عزیز فوق العاده تشبیه زیبایی کردین

      کاملا توی ذهن همه ملموس شد،،آخ که به طور فیزیکی چقدر این بلا سرم اومده که ۱۰ بار رفتم یه خروجی و باز برگشتم به مسیر اصلیؤواسه هممین ذهنم سریع این تشبیه رو گرفت.

      دوست عزیز من دیدگاه عیدتون مطالعه کردم.

      مشتاق هستم بدونم کسب و کار آنلایتون به کجا رسید؟ شغلتون رو رها کردید؟ اگر رها کردید چطور به ترستون غلبه کردید؟ و آیا تونستید با کاری که بهش علاقه دارید به درآمدی بالای ۲۰ میلیون برسید یا نه؟

      ممنون میشم پاسخ بدید…این مسیرها به همه ما کمک می کنه.

      شاد باشید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
      • -
        آقای ظاهری گفته:
        مدت عضویت: 3541 روز

        سلام دوباره

        بله.سایتمو راه انداختم و خداروشکر صاحب درامد انلاین شدم.دفتر سایتم هم راه اندازی شد.

        چند نکته : من وقتی تونستم کار انلاینمو راه بندازم که ترس هامو گذاشتم کنار.همون ذهنی که مدام کنترلش از دستم خارج میشد.احساس و قلبم میگفت که باید کاری که دوسش داری رو شروع کنی ولی منطقم میگفت تو برای کار فعلیت زحمت زیادی کشیدی .15 سال عمرتو گذاشتی.کاری که عاشقش نبودم ولی همیشه با احساس خوب انجامش دادم صادقانه بگم یه جاهایی یه روزایی حتی به تنفر میرسیدم.

        یه روز بخودم گفتم اگه من تو کاری که بهش علاقه نداشتم تونستم موفق بشم پس تو کاری که علاقه دارم قطعا سوپر موفق خواهم شد

        من تو کار قبلیم پول خوبی درمیاوردم ولی احساسم عالی نبود پس حتی پولی که از اون درمیاوردم هم باعث شادی قلبی من نمیشد.

        ولی یکسالی ذهنم با من کلنجار رفت.هزارو یک دلیل منطقی و قانع کننده که نباید کار قبلیو رها کنم.ولی انگاری ته قلبم یه چی کم بود.

        از یکطرف گاز میدادم که من سایتمو راه بندازم ولی از طرف دیگه ترمزامو فشار میدادم که اگه موفق نشم چی.اگه درآمد نداشته باشم چی و هزارویک ترس و فکر دیگه که علتش کنترل نداشتن ذهن بود.

        اتوبان من یه مسیر بود که باید منتهی میشد به داشتن درامد آنلاین و سایت .ولی دوربرگردونام ترس هام بود : یه دوربرگردونم امنیت مالی شغل قبلیم بود چون درامدش خوب بود.

        دوربرگردون بعدیم خونوادم بودن که نباید امنیت مالی اونارو خراب کنم

        دوربرگردون بعدیم عمری بود که تو شغل قبلیم گذاشته بودم و ذهنم میگفت حیفه اعتبارو تجربت.

        دوربرگردون بعدیم نبودن تضمینی برای موفقیت در سایتم بود

        دوربرگدون بعدیم نداشتن اطلاعات فنی سایت بود …و هزارتای دیگه که ذهنم وقتی افسارش پاره میشد منو میبرد تو این دوربرگردونها و از مسیرم خارج میشدم.

        ولی وقتی ذهنمو کنترل میکردم با مرور تجربه های گذشتم که کاراییو انجام داده بودم که توشون موفق شده بودم بدون اینکه ذهنم مقاومت کنه اونوقت دوباره از اتوبان مخالفم دور میزدم تو مسیر اصلی.

        یک روز رفتم استخر رفتم از تخته ی دایو 8 متری بپرم ذهنم نمیذاشت بپرم.انگاری پاهام چسبیده بودن.جالبه این ذهن اینقدر قدرت داره که نمیذاره بپرم ولی ذهنمو کنترل کردم گفتم یه بچه ی ده ساله پرید پس بپر و وقتی باهمه ی ترس هام پریدم یدفعه نوری تو مغزم روشن شد که همه ی ترس هام دروغه.یدفعه ایمانم مثل انبار باروتی که آماده ی یک جرقه بود روشن شد و ترکید .و دیگه قلبم اروم شد که من میتونم شغلی که توش درامد بالا داشتمو رها کنم و برم سراغ کار انلاینم.

        هدایت خدا بود اون تخته ی دایو.از دور وقتی دیدم گفتم کاری نداره که پریدن ولی وقتی بالای تخته پرش رفتم تمامی ترس ها اومدن واقعا برای من وحشتناک بود.ولی با پریدن همش محو شد.

        نتیجه : بقول سید حسین عزیز تو اقدام کن مسیر بهت گفته میشه.افرادی بسمتم هدایت شدن که تو کار اینترنت عالین و منو کمک میکنن که درامد آنلاین ایجاد کنم.یه نکته ی عجیب بخدا من حتی بلد نیستم یه ویندوز عوض کنم یا تایپ هم بلد نیستم.ولی سایتمو راه انداختم.خدا هدایت میکنه ادمهارو بسمتم.

        مهمترین راه حل کنترل ذهن داشتن قلب آرامه.درونی که به تو ارامش میده و اجازه نمیده افکار به ظاهر منطقی مانع رویاهات بشن.ذهن یه اسب چموشه.یه جورایی مثل دستگاه اعصاب سنج .که اگه حواست پرت بشه صداش درمیاد و چراغش روشن میشه.ذهن یه جریان دائمه که باید کنترلش کرد و راه حلش تمرکز دائم همراه با احساس عالی برروی مسیره.

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 44 رای:
        • -
          آقای ظاهری گفته:
          مدت عضویت: 3541 روز

          سلام دوباره

          بله.سایتمو راه انداختم و خداروشکر صاحب درامد انلاین شدم.دفتر سایتم هم راه اندازی شد.

          چند نکته : من وقتی تونستم کار انلاینمو راه بندازم که ترس هامو گذاشتم کنار.همون ذهنی که مدام کنترلش از دستم خارج میشد.احساس و قلبم میگفت که باید کاری که دوسش داری رو شروع کنی ولی منطقم میگفت تو برای کار فعلیت زحمت زیادی کشیدی .15 سال عمرتو گذاشتی.کاری که عاشقش نبودم ولی همیشه با احساس خوب انجامش دادم صادقانه بگم یه جاهایی یه روزایی حتی به تنفر میرسیدم.

          یه روز بخودم گفتم اگه من تو کاری که بهش علاقه نداشتم تونستم موفق بشم پس تو کاری که علاقه دارم قطعا سوپر موفق خواهم شد

          من تو کار قبلیم پول خوبی درمیاوردم ولی احساسم عالی نبود پس حتی پولی که از اون درمیاوردم هم باعث شادی قلبی من نمیشد.

          ولی یکسالی ذهنم با من کلنجار رفت.هزارو یک دلیل منطقی و قانع کننده که نباید کار قبلیو رها کنم.ولی انگاری ته قلبم یه چی کم بود.

          از یکطرف گاز میدادم که من سایتمو راه بندازم ولی از طرف دیگه ترمزامو فشار میدادم که اگه موفق نشم چی.اگه درآمد نداشته باشم چی و هزارویک ترس و فکر دیگه که علتش کنترل نداشتن ذهن بود.

          اتوبان من یه مسیر بود که باید منتهی میشد به داشتن درامد آنلاین و سایت .ولی دوربرگردونام ترس هام بود : یه دوربرگردونم امنیت مالی شغل قبلیم بود چون درامدش خوب بود.

          دوربرگردون بعدیم خونوادم بودن که نباید امنیت مالی اونارو خراب کنم

          دوربرگردون بعدیم عمری بود که تو شغل قبلیم گذاشته بودم و ذهنم میگفت حیفه اعتبارو تجربت.

          دوربرگردون بعدیم نبودن تضمینی برای موفقیت در سایتم بود

          دوربرگدون بعدیم نداشتن اطلاعات فنی سایت بود …و هزارتای دیگه که ذهنم وقتی افسارش پاره میشد منو میبرد تو این دوربرگردونها و از مسیرم خارج میشدم.

          ولی وقتی ذهنمو کنترل میکردم با مرور تجربه های گذشتم که کاراییو انجام داده بودم که توشون موفق شده بودم بدون اینکه ذهنم مقاومت کنه اونوقت دوباره از اتوبان مخالفم دور میزدم تو مسیر اصلی.

          یک روز رفتم استخر رفتم از تخته ی دایو 8 متری بپرم ذهنم نمیذاشت بپرم.انگاری پاهام چسبیده بودن.جالبه این ذهن اینقدر قدرت داره که نمیذاره بپرم ولی ذهنمو کنترل کردم گفتم یه بچه ی ده ساله پرید پس بپر و وقتی باهمه ی ترس هام پریدم یدفعه نوری تو مغزم روشن شد که همه ی ترس هام دروغه.یدفعه ایمانم مثل انبار باروتی که آماده ی یک جرقه بود روشن شد و ترکید .و دیگه قلبم اروم شد که من میتونم شغلی که توش درامد بالا داشتمو رها کنم و برم سراغ کار انلاینم.

          هدایت خدا بود اون تخته ی دایو.از دور وقتی دیدم گفتم کاری نداره که پریدن ولی وقتی بالای تخته پرش رفتم تمامی ترس ها اومدن واقعا برای من وحشتناک بود.ولی با پریدن همش محو شد.

          نتیجه : بقول سید حسین عزیز تو اقدام کن مسیر بهت گفته میشه.افرادی بسمتم هدایت شدن که تو کار اینترنت عالین و منو کمک میکنن که درامد آنلاین ایجاد کنم.یه نکته ی عجیب بخدا من حتی بلد نیستم یه ویندوز عوض کنم یا word هم بلد نیستم.ولی سایتمو راه انداختم.خدا هدایت میکنه ادمهارو بسمتم.

          مهمترین راه حل کنترل ذهن داشتن قلب آرامه.درونی که به تو ارامش میده و اجازه نمیده افکار به ظاهر منطقی مانع رویاهات بشن.ذهن یه اسب چموشه.یه جورایی مثل دستگاه اعصاب سنج .که اگه حواست پرت بشه صداش درمیاد و چراغش روشن میشه.ذهن یه جریان دائمه که باید کنترلش کرد و راه حلش تمرکز دائم همراه با احساس عالی برروی مسیره.

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
          • -
            اسماعیل حسن نیا گفته:
            مدت عضویت: 2507 روز

            شهرام جان سلام …

            خیلی خدا رو شکر میکنم بابت این اطلاعاتی که در اختیارمون گذاشتی …

            جایی که نوشتی وقتی پریدم تو آب ، انگار خودم داشتم میپریدم با تمام ترسهام ولی وقتی رسیدم به آب و بعدش سرمو آوردم بیرون به خودم گفتم من موفق شدم و سرمو چند بار اینو اونور کردم که اِ خودمم ؟ و بعدش باور کردم …

            دوست دارم بهت بگم که داداش هر چقدر میتونی بپر ، اینقدر بپر تا مثل عقاب در دورترین نقطه آسمان اوج بگیری به سوی سعادت و ثروت و شادی و سلامتی .‌‌..

            خدا پشت و پنات …

            بپر دادش بپررررررر….

            که منم بتونم باهات بپرم …

            میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
        • -
          محمد مرتضوی گفته:
          مدت عضویت: 3789 روز

          شهرام جان عزیز ، دوست عزیزم سلام.

          واقعا سپاس گزارم بخاطر کامنته عالیت که حس عالی بهم داد و ایمانمو تقویت کرد .

          واقعا دمت گرم با این اراده فوق العادت .

          بر ترس ها غلبه کردن کار بسیار بزرگیه که تو با شجاعت تمام انجامش دادی و مطمئنم نتیجه

          بی نظیری برای تو رقم خواهد زد . خیلی دوست دارم از نزدیک موفقیت ها تو ببینم .

          تو واقعا کار بزرگی کردی که خیلی ها جراتشو ندارن با اینکه متاهل هم هستی .

          واقعا خدا رو شکر می کنم که منو هدایت کرد تا کامنت تو رو بخونم.

          یادت نره این دستاوردهای برزگتو همش با خودت مرور کن تا به نتایج برزگتری برسی .

          منتظر شنیدن موفقیت های تو هستم .

          رفیق تو محمد .

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
          • -
            هێژا مەهتابی گفته:
            مدت عضویت: 3184 روز

            درود دوست گرامی من یکی رو میشناسم متاهله ی شغل دولتی داره که حالش به هم می خوره ازش چند بار بهش گفتم بابا تو که بدت میاد بیا بیرون تازه با این حال با این مکاتب هم آشنا هست اما برنامه های کس دیگه ای رو دنبال میکنه میگه نه من زن و بچه دارم و اینجا ی حقوق ثابتی دارم و این چیزا

            میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
        • -
          محبوبه رحیمی گفته:
          مدت عضویت: 3078 روز

          با سلام: ممنون آقای شهرام ظاهری از توضیحی که در مورد راه اندازی کار دلخواهتون و چگونگی کنار گذاشتن ترسهاتون دادین و ممنون از خانوم آذین که این سؤال رو از شما کردند .

          مثال هاتون هم درباره اتوبان و هم در مورد پرش از روی دایو بسیار عالی و ملموس بود، امیدوارم بتونم در بیشترلحظات زندگی ذهنم رو کنترل کنم و با قلبی آرام و مطمئن به سمت خواسته هام حرکت کنم و از خلق این مسیر لذت ببرم. آمین یا ربَّ العالمین

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
        • -
          زینت چهارپاشلو گفته:
          مدت عضویت: 2724 روز

          سلام

          بسیار عالی ، تبریک میگم بهتون بابت موفقیتهاتون و منتظر موفقیتهای بیشتری از طرف شما هستم. افرین با قدرت ادامه بدین و خداوند را مشتاقتر از خودتون ببینید که میخواد شما در کسب و کارتون موفق باشین

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
        • -
          ندابشارتی گفته:
          مدت عضویت: 1388 روز

          با سلام خدمت استاد عزیز و خانم شایسته ی زیبا و جناب اقای ظاهری

          روز 64ام و تعهد من!

          جناب ظاهری از کامنت پر از اگاهیتون سپاسگذارم

          از تمثیل دور برگردونه اتوبان و تشبیه همه ی ترمزها،ممنونتونم

          واقعا با مطالعه ی فرمایش شما،برام ساده تر شد

          انگار از بالا به زندگیم نگاه کردم و خیلی ساده متوجه تمام نقاط و دست اندازها و دوربرگردون ها شدم

          خودمو دیدم که گاهی چقد گیجو حیران،دارم در اتوبان هی دور میزنمو هی میچرخم

          با اگاهی و کامنته عالیه شما،راه برام ساده تر شد

          جسارته شما،برای شروع کاری که هیچ مهارتی درش ندارین و صرفا بخاطر علاقتونه،بهم شهامت و نشونه از درست بودن مسیره خودمه ک این روزها تصمیم گرفتم و دور برگردونه محیط امنه خودم و درامدمو رد و با افتخار به کمکه نشونه های کامنته شما ،به خودم میگم خداروشکر گول تابلوی این دور برگردونو نخوردمو مسیرم عوض نکردم

          امیدوارم بعد از این همه سال،در بهترین مکان و زمان و موقعیت عالیه مالی،و ارامش مطلق باشین

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
        • -
          خانوم آذین گفته:
          مدت عضویت: 3211 روز

          سلام،

          دوست عزیز ،آقای ظاهری واقعا سپاسگذارم از وقتی که گذاشتین و جواب کامنت من رو دادید.

          واقعا تحسین برانگیزِ

          مرحبا به این اراده…

          کسانی مثل شما از شغلی که دوست ندارن پول درمیارن،،و کسانی مثل من از شغلی که به نسبت حس خوبی بهشون میده درآمدی بدست نمیارن.

          خیلی خوبه که علاقتون رو شناسایی کردید،،همه راحت به این درجه نمیرسن.

          من هم برام پیش اومده که از کاری متنفر باشم و با ترسایی که میگید آشنا هستم و میدونم کنار گذاشتنشون چه لذتی داره.

          از خدا براتون موفقیت روزافزون می خوام و امیدوارم شاهد پیشرفت شغل آنلاینتون باشیم.

          در پناه خدا

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
        • -
          محمد حامدی گفته:
          مدت عضویت: 2411 روز

          سلام شهرام جان،خیلی هم عالی ایشالا ک همیشه موفق باشی.

          خیلی جالبه الان ک صحبتهای شما رو خوندم برای من هم ی نشونه هست درست وقتی ک دارم تصمیم میگیرم کار قبلیم ک درآمدش هم خوبه ولی یجورایی دیگه دلم با اون کار نیست رو ادامه بدم یا کار جدیدی رو شروع کنم.

          ولی مطمئنم ک در زمان مناسب اونم بهم گفته میشه.

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
    • -
      شیما گفته:
      مدت عضویت: 3830 روز

      ???سلام دوست عزیز???

      موافق هستم با شما و برای خود من هم پیش اومده که ذهنم رو رها کردم و روی خودم کار نکردم و یهو به خودم اومدم دیدم اِ من چرا اینجام؟!

      امیدوارم این نکته یاد من و همه مون بمونه.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    • -
      زاگرس قبادی گفته:
      مدت عضویت: 3859 روز

      دوست بزرگوار سلام

      واقفا من از اون کسانی هستم که چند ساله تو ابن اتوبان هی دور میزنم صریح تر بگم که دور خودم میچرخم

      مثالت عالی بود.

      امیدوارم دیگه حرکت کنم

      بابت کامنت و مثال عالیت سپاسگزارم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    • -
      آزاده زمانی جوهرستانی گفته:
      مدت عضویت: 1918 روز

      سلام دوست عزیز، چه زیبا نوشتی. دقیقا همین طوره. کنترل ذهن مثل اتوبان می مونه. این مثالتون همیشه به یادم می مونه. عالی بود. بهترینها رو براتون آرزو دارم. 😍

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای: