اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
چرا هنگامی که آن [تهمت] را شنیدید، مردان و زنان مؤمن به خودشان گمان نیک نبردند و نگفتند: این تهمتی آشکار است؟!
سلام خدمت استاد عزیزم و دوستان گرامی
استاد عزیزم یاد صحبت های شما در مورد hot button ها افتادم..
وقتی ما با موضوعاتی روبرو میشیم که تجربیات ناخوشایندی از اون موضوعات در ضمیر نیمه هوشیار ما ثبت شده، حالت برانگیختگی برای ما اتفاق میفته..چندتا نکته مهم تو این داستان هست
یعنی امکان نداره کسی در مورد اتهام و مورد غیبت واقع شدن، تجربه و دیتای خاصی که حالت برانگیختگی رو درش ایجاد کنه نداشته باشه و برانگیخته بشه.
هر چیزی که باعث برانگیختگی ما میشه یه موهبته!! چون ما رو با یه ویژگی و باور پنهان که در گذشته در ما شکل گرفته و باید واکاوی و ریشه کن بشه روبرو میکنه و وقتی که به اندازه کافی شناخته بشه و روش کار بشه دیگه تاثیری روی ما نداره و در شرایط مشابه حال ما رو بد نمیکنه.
استاد مثال معتاد رو زدن. معتاد بخاطر احساس عدم ارزشمندی به سمت اعتیاد میره و این همون hot button شه که اگه بهش بگیم معتاد برانگیخته میشه.. کلمات به خودی خود انرژی ندارن بلکه تفسیری که ذهن ما از اون کلمات داره روی ما اثر میزاره..
بودن در جامعه و تعامل با انسان ها فواید زیادی داره.. اولا انسان در این تعاملات ویژگی های پنهان شخصیتیش رو پیدا میکنه که باید اصلاح بشن.. مثلا طرف وقتی بچش میره سمت یخچال این حالت برانگیختگی اتفاق میفته.. چون خودش در کودکی وقتی سراغ یخچال میرفته باهاش برخورد میشده و حالا طرف همون رفتار رو با بچش انجام میده…
یا در مورد موضوع تهمت هم همینه.. اگه تمام عالم ما رو تحقیر کنن یا بهمون تهمت بزنن فقط زمانی به هم میریزیم که تجربه های ناخوشایندی از این موضوعات داشته باشیم و بصورت یکسری عقده ها در درون ما بخشی از انرژی ما رو حبس کردن که حتی میتونه ایجاد بیماری کنه.
با حضور داشتن و آگاه بودن و کنترل ذهن، اگه در چنین شرایطی قرار گرفتیم، جلوی تغذیه اون عقده ها و ناراحتی ها رو میگیریم و به مرور با انرژی ندادن به اون ناراحتی ها، کم رنگ و کم رنگ تر میشن و قدرت تخریبگرشون رو از دست میدن
و اگر در معرض شرایط نامناسبی که تجربه ای ازشون نداشتیم قرار بگیریم جلوی ایجاد عقده های جدید رو میگیریم..
آگاهی مثل نوریه که ظلمت و تاریکی درون رو به مرور از بین میبره
یاد صحبتهای یه خانم افتادم که با یه روانشناس در مورد نگرانیش از رفتار پدر همسرش میگفت.. که مثلا با عروس های دیگش این حرفا رو زده و گفته به ایشون نگن.. و یجورایی از عدم علاقه پدر شوهرش به خودش شاکی بود.. و اون روانشناس حرف خوبی زد. گفت چه اهمیتی داره که به شما کمتر توجه کنه و اصلا تصور کن براش هیچ اهمیتی ندارین.. خوب این چه مشکلی برای شما ایجاد میکنه؟! چه خطری شما رو تهدید میکنه؟ آیا شما میتونید طوری رفتار کنید که همه عالم شیفته شما بشن؟ یا اصلا توجه همه دنیا به شما چه چیزی به شما اضافه میکنه؟
و در پس تمام نگرانی ها و تشویش های ذهنی ما، یه قضاوت و تجربه ناخودآگاه پنهان شده که اگر حضور پیدا کنیم و واکاویش کنیم میتونیم برای همیشه تو زندگیمون بی اثرش کنیم..
وقتی ما به اندازه کافی آگاه باشیم، در برخورد با انسان های ناآگاه ما هم ناآگاه نمیشیم و ویروس های ذهنی اونها به ما منتقل نمیشه.. این آگاهی و ذکر مقدمه تقواست.. این بی ذهنی مقدمه پاکسازی ذهنه
آگاهی یعنی اسیر ذهن نشدن و درگیر نجواهای ذهن نبودن.. یعنی بی اهمیت شدن تفسیر ذهن برای ما
کامنتت خیلی زیبا، پر مغز و محتوا و البته ثقیل و سنگین بود،
چندین مرتبه خوندم و در جملاتش تفکر کردم و نیاز هست بیشتر بخونم تا درک بهتری ازش داشته باشم،
در جایی خواندم که اگر رفتاری، اتفاقی یا عملی را در بیرون ببینم و اون رفتار باعث بشه که درون من نسبت به اون رفتار احساس بدی ایجاد شده و از چشم من یک عیب و ایراد محسوب بشه، این نشان دهنده این است که خود من اون عیب و ایراد را دارم و خداوند از طریق این اتفاق داره این عیب و ایراد درونی را به من نشان میدهد تا من درصدد رفع آن برآیم و تا زمانی که من درس این اتفاق را نگرفته و خودم را اصلاح نکنم، اون اتفاق یا عمل یا رفتار ممکن است هزاران بار در مقابل من تکرار شده تا بالاخره من به شناخت رسیده و شناسایی مساوی است با انداختن
مثلاً در خیابان مشغول رانندگی هستم و رانندگی بد یک شخص باعث میشه که در نظر من اون راننده انسان بدی به نظر برسه که چرا این راننده اینگونه عمل کرد و چه کار و رفتار زشتی از او سر زد!!!
اینجا اگر من بهم بربخوره نشان از این است که من هم اگر در یک همچین شرایطی قرار بگیرم خودم هم همان رفتار را انجام خواهم داد ولی اگر عملکرد دیگران هیچ حس یا واکنشی را در من برانگیخته نکند به معنای این است که من اون عیب و ایراد را درونم ندارم چون در ذهنم پرونده یا سابقه ای تحت این عنوان ایراد وجود ندارد
بهمین خاطر است که خداوند در آیه ای که اول کامنت خودتان نوشتید فرموده چرا وقتی اون تهمت را شنیدید یا مثلا اون رفتار را دیدید بهتون برخورد؛
اگر به شما برخورده و به خودتان گرفته اید یعنی اینکه در ذهن خودتان همچین سابقه ای را داشتید که باعث برانگیخته شدن این وجه و جنبه و رویی از شخصیت شما شده، که اگر این مورد در ذهن شما وجود نداشت مسلما، بی تفاوت از کنار آن رد میشدید
نمیدونم چی شد که حسی بهم گفت که اینها را اینجا بنویسم و اصلاً ربطی به کامنت شما داشته یا نه؟
ولی خوشحال میشم نظرتون را در اینخصوص بفرمایید
من همیشه دنبال کننده کامنت های شما بوده و این درک و فهم شما از آیات قرآن را تحسین میکنم
سلام خدمت شما برادر عزیزم، باعث افتخاره که مطالبم براتون مفید فایده بوده و صد البته هر چه خوبه همه از خداست…در پاسخ باید بگم همه واکنش ها به این معنی نیست که ما اون ویژگی که باعث تحریک اعصاب ما شده رو داریم..بلکه باید به گذشته رجوع کنیم و دلیلشو پیدا کنیم یا با آگاه بودن، به اون موضوع اجازه تکرار و افتادن در سیکل تکرار رو ندیم..اصلا اساس در لحظه بودن یعنی مقاومت نداشتن و مقاومت نداشتن یعنی قدرت ندادن به عوامل بیرون و واکنش گرا نبودن..مثل آب..اگر پشت سنگ بمونه میشه گنداب..و اگر جریان پیدا کنه به مرور سنگ ها رو هم صاف میکنه و همیشه تازه و باطراوت میمونه، موفق باشید
سلام واحترام به استاد عزیزم و خانوم شایسته ی خوش قلب و مهربون و دوستان توحیدی و هم فرکانسی ام…..
من یه دوست خیلی صمیمی داشتم تقریبا تا شش هفت ماه پیش چون الان دیگه به لطف خدا هیچ رابطه ای با ایشون ندارم و خود به خود این رابطه کم و کمتر شد ….. هر تایمی که با ایشون توی چت بودم متاسفانه همیشه بحث کشیده میشد به صحبت وحرف از دیگران و غیبت و خلاصه حرفایی که اگه راست هم بود به نظرم به شدت کار زشتی بود که اتفاقا همیشه هم حالم بعد از هر چت تا مدتها خراب بود چون مدام توی ذهنم اون چت تکرار میشد و توی همون مدار و فرکانس بودم و توی زندگی شخصی من به شدت تاثیر میزاشت….اما خدا رو میلیون بار شکر کم کم این رابطه رو تموم کردم و اتفاقا به دوستم توی همون مدت گاهی میگفتم میشه لطفا از کسی از من سوال نپرسی چون دلم نمیخواد راجبشون حرف بزنم اصلا به من ربطی نداره ….. و همین باعث شد تا کم کم این رابطه کم وکمتر بشه و الان که دیگه از وقتی وارد سایت استاد شدم کلا کات شده و هیچ پیامی دیگه از ایشون ندارم و خدارو صدهزار مرتبه شکر از جمع فامیل هم فاصله گرفتم چون متاسفانه توی جمع هم همیشه بحث دیگران هست ….
آبرو و حیثیت هر انسانی ارزشمنده و خدا نکنه این ابرو و حیثیت رو با بهتان زدن و غیبت کردن و سخن چینی ببری اون موقع نه تنها اون فرد رو بی ابرو کردی که خود گوینده هم توی زندگی شخصیش قطعا اثرات مخربی از این کار ناشایستش خواهد داشت و همه ی اون شنونده ها که معترض نبودن و به حرفای غیبت کننده و تهمت زننده گوش دادن اونها هم در این گناه بزرگ شریک هستن و عواقب این گناه رو خواهند دید …..
کلا شخص غیبت کننده خودشو رو هم بی ارزش میکنه چون دوستانی که از این فرد غیبت کننده راجب دیگری می شنوند به دیده ی دشمنی نگاه میکنن و هم نظرات دیگران رو نسبت به اون شخصی که غیبتش رو کرده عوض میکنن و اون فرد هم ارزش و قربش پیش دیگران پایین میاد……
فرق بین غیبت و تهمت: اینکه اگه اون حرفی که زده میشه در اون فرد باشه میشه غیبت و اگه نباشه میشه تهمت ….
ممنونم استاد عزیز بابت گوشزدی که میکنید و مارو آگاه میکنید تا از این رفتارهای زشت و ناپسند دوری کنیم ….
چه هماهنگی بینظیری!…چیزی که اگه بهش بها ندییم.مثل غذای سمی..درون و بیرون رو از بیین میبره..
استاد عزیزم..راجع به دوست صمیمی میخاستم سر صحبت رو باز کنم…
به لطف مرحمت خداوند..من از کودکی یسری دوستانی داشتم..بیشتر با هم بازی بودییم….
ولی از همون بچگیم .حدودای نوجوانیم…
یه دونه دوست صمیمی داشتم که شبانه روز با همدیگه بودییم..
که یجایی ،” دیگه احساس کردم در فرکانسش نیستم حالا یسری باورها داشت..که وقتی من نیازم بزرگ شد.خیلی راحت اون صمیمت از بیین رفت…
از همون دوران نوجوانیم.که یکم پخته تر شدم..فهمیدم..نمیتونم زیاد ،” دوست صمیمی برای دیگران بشم..چون یسری اتفاقات بیینمون پیش میومد.یا یحرفهایی میشد..که دیگه قابل تحمل”برایم نبود…
از همون نوجوانیم..دیگه سعی کردم خیلی کم وابستگی به دوست صمیمی داشته باشم..
در کل ادمی هستم..طبق تجربیاتی که در این سالها داشتم..و مخصوصا ورود من در این سایت…
سعی کردم..اون ادمها و اون افراد.همون دوست…رو،”کلا از زندگیم بیرون کنم..
چون این وابستگیها تو روابط همجوره برام دردسر اور بود!…و باعث شده بود..اعتماد بنفسم پایین بیاد…و واقعا همینجور شده بودم..
تا از طرف همون شخص خانواده نزدیکم.!یسری تضاد بزرگ دیدم…که کاملا این وابستگی رو از رابطه رو بزارم کنار…
الان جوری شدم..مخصوصا روابطم با سایت شما!اون وابستگی در روابط..ناگفته نمونه..همیشه یدونه بود..و همون یدونه هم برام چالشهای زیادی رو بوجود میاورد..واقعا!…مهم ترین انتخاب تو زندگی داشتن یفرد سالم درست ذهنی..در کنارته..
استاد میدونم که باور میکنید…من خیلی تو روابط.مخصوصا اون باورهای اشتباه..در رابطه با دوست خیلی ضربه ها خوردم..همون یدونه هزار دردسر برام بوجود میاورد…
ولی میخام باور کنید..اگه در روز مخصوصا اینروزا در مسیر هدایت خدا برای بیزنسم می باشم.اگه یه لحظه نیام تو سایت انگار دنیا روم خراب شده..
بدون این سایت احساس میکنم زنده نیستم.اینقدر نیازمند هدایتهای خداوندم.
و لطف خداوند الان هیچ دوستی ندارم..اصلا کسی نیست که در مدار من باشه!
حتی خواهرمم.که یه چند سالی بیین هم هستیم و ایشون کاملا خطش با من متفاوت .اصلا باهاش خیلی نمیتونم هم کلام بشم.و سعی کردم،”خیلی دوری کنم.سعی میکنم.
و ایشون دقیق میبینم ،”روابطش از من داره کم اهمیت میشه…و یادمه روز اولی که وارد سایتتون شدم.دوستم گفت این هفته بیا خونمون دلم برات تنگ شده…شب خواب دیدم خداوند بهم گفت…رفتی درختی که این مدت به این بزرگی رسوندش.از بیین میره..
و من تا اونجایی که تونستم از اون رابطه که واقعا برام یه سمی بود،” دوری کردم…خیلی راحت من از اون جمع دوستانه جدا شدم الان نزدیک به چهارساله رابطمون بطور کامل . از بیین رفت…
و نکته بعد.خداوند امروز با نشانه..بهم گفت..نباید حتی،” شنونده حرفهای جمع غیبت و… فلانها باشی…الله اکبر…
استاد دقیقا همینه!…وقتی میشنوی ذهن شروع میکنه به حلاجی در مورد دیگران..و شروع میکنه بزرگ میکنه..و من بخاطر جمع خانوادگی..یدفعه غیر منتظره این صحبتها ،”شروع میشه..
مثل کسی که داره شعله های اتش میسوزنش.،”خیلی سعی کردم یجورایی خودمو دور کنم.یا کاملا بلند میشم از اون محیط دوری میکنم..
استادم دقیقا به محض شنیدن شعله های اتش جلوی صورتم روشن میشه..دقیقا صدای شیطان رو میشنوم..فقط به محض درکش اینروزا هنوز بیشتر سعی کردم خودمو دور کنم..
ولی این فلان .خیلی درونمو برانگیخته کرده که بیشتر مواظب باشم..که حتی تو جمع شنیدنم هنوز بیشتر دقت کنم..
امروز صبح..خواب دیدم بصورت تصویری واضح بیین خواب و بیداری…خداوند یه هدایتی با صدای بلند بهم گفت..بعد یه تکه از جهنم رو بهم نشون داد..دقیقا پای جهنمیان.شبیه یه حیوان زشت سیاه..کثیف بود…
خیلی میترسم از قیامت از جهنم مخصوصا الهامات خداوند خیلی روم تاثیر میزاره…
خیلی چیزها بصورت واضح بهم نشون داده شده..و خیلی سعی کردم.مواظب باشم..
چون هر لحظه قافل بودن از ذهن…چنان کاری برسرت میاره..
که تو رو فرو میکشونه به پایین!……
مخصوصا این شخص نزدیکم..خیلی این الگوها رو ازش میبینم.و دارم سعی میکنم که خیلی دور بشم..چون جهنم همون لحظه جلوم پدیدار میشه..
و مخصوصا این فایلها..و این نشانه امروزم خیلی روم تاثیر گذاشته که با دقت زیادی بهش توجه کنم..
و نکته خیلی جالبتر…من طبق هدایتم خداوند منو در چند مرحله بصورت تکاملی از یه محیط خلوت و تاریک و کنار کوه و با غ نخلستان که هیچکسی اونجا نیست جز بقول خودمونی معتادا…
به لطف خداوند…روزی که بهم الهام کرد.و اون قدمهایی که طی چند مرحله من پیش رفتم…
مامانم بهم میگفت..ما جنوبیا میگیم(دِی)…
گفت نری جای خلوتا.تو فلان راه نریا میگیرن میبرنت.یه دست درازی بهت میکننا!..
من گفتم نگران من نباش..ولی من باید به وعده های خداوند …وفادار میبودم.و اجراش میکردم..
ناگفته نمونه خیلیم ترس داشت..
ولی من با باور ایمان بخداوند و ادمهای خوب تونستم تو اون تاریکی این مسیر رو قدم بردارم..
و تونستم به یاری خداوند و ایمان بهش چند مرحله رو براحتی در جاهای هنوزم خلوتر ..پیش برم..
اینا از چه باوری میاد..اینا از باور به ایمان بخداوند..بعد از انجام دادنش خداوند پاداشها رو برام اورد….
و من سربلند از وعده های الهی…بشم…
همون شب.بخودم گفتم…
نگاه کن…تو هستی که با باورات زندگیتو داری رقم میزنی…
حتی تو اون مکان خلوت..حتی طلا و حتی گوشی و خیلی چیزا بود.که هر فردی معتادی دنبال همین چیزا هست..یه لحظه ذهنم گفت…
این شخص بهت دستبرد میزنه…
گفتم من خدا رو دارم هیچکسی هیچ قدرتی نداره…
و باعث شد..تا من بسلامتی باز گردم…
میخام بگم..رفتار مادرم…اون باورهای مادرم نسبت به اون محل به اون مسیرها نتونست .باعث مانع من بشه…
من با ایمانی قوی و با ایمانی که همه ادمها منو دوستدارن کاری به کار من ندارن.تونستم اون مسیر رو به سلامتی بگذرونم..
حالا حساب کنید تهمت زدن یا غیبت کردن یا هر چیز دیگه..چقدر میتونه روی ذهنیت ما تاثیر بزاره..
یادمه یفرد معتادی یه دسته گل نرگس روی قبرها تو دستش بود.چند تا دونه هم به من داد…
اینا نشون دهنده چیه…در صلح بودنه
حتی جاهایی که هیچکسی نبوده.یا من وسط اون محیط تاریک..تونستم به ارامی اون محل رو عبور کنم..
راجع به دندان گرفتن سگهای وحشی…من براحتی ازشون گذر کردم.هر کسی میمد جلوشون میمرید ولی من اون موقع پا گذاشتم روی ترسها کنار من رد شدن..
تمام باوری که اطرافیانم به من تحمیل کرده بودن.من براحتی سربلند شدم از اون حریانات..
همین چند روز پیش در جهت بیزنسم.یچیزی رو میخاستم تعمیر کنم.یه شخص همون دوست وابسته نزدیکم.بهم گفت حتما باید یکی بهت کمک کنه…
استادم بعد از 15 سال.تو این حیطه من تونستم براحتی اون کار رو بدون نیازمند به کسی داشتن انجام بدم…
میخام بگم این پیش فرضهایی که از طرف دیگران بهم ..اسباط و باوری شده بود مثل خوره به جونم..به لطف خدا من تونستم ازش سربلند بیام..
چرا!؟چون باید ..ایمانمو نشون میدادم…به لطف خداوند من براحتی تمام اون پیش فرضها از بیین بردم..
حتی راجع به ادمها…چه رابطه هایی شکل ،”گرفت…
کل این مسایلی که از گذشته اطرافیانم بهم گفته بودن تو طی همین امسال قدم به قدم طبق الهاماتم و تکاملم به لطف خداوند انجام شد.سعی کردم هر بار ردپایم را در سایت بزارم…
و نکته خیلی مهم..راجع به تهمت…
من سال گذشته توسط شخص نزدیدکم جزو خانواده ام بود..تو یه جشنی دعوت بودیم این شخص به من تهمت بزرگی زد…
اینقدر این شخص برانگیخته شده بود..صورتش مثل شیطان…میپرید بالا .میپرید پایین..
و اون مجلسم افرادای نزدیکم باخبر شدن..و تونستن این مسیله رو اونجا از بیین ببرن..
همون لحظه خداوند بهم گفت از این محیط دور شو دور شو….
حتی من نفهمیدم که این شخص چه چیزی از من دیده..که اینقدر درونشو برانگیخته کرد..
فقط من با خونسردی جوابشو دادام..و تا چند روز تا تونست به این شخص گفت به پدرم گفت به اون یکی خاهرم گفت..
خیلی کنترل ذهن سخت بود…ولی فایلهای شما خیلی بهم کمک کرد..که حتی دهن به دهنم با ایشون نشم…
بهم گفتی در موردش:صحبت نکن که خیریه از طرف خداوند..
خیلی برام یه موضوع سنگینی بود خیلی زیاد متهم بشی به چیزی که اصلا بهشم فکر نکردی..
فقط:یادمه..محکم تو اون فایل بهم گفتی هیچی نگو خودتو کنترل کن..
تا چند روز ادامه داشت…
این شخص همه افراد رو به سمت من فرستاد..ولی این شخص هر کاری کنه تا منو نابود کنه..تا منو برانگیخته کنه..موفق نشد..و اتفاقا ..باعث شد..افراد دیگه خانواده ام ایشونو رد کنند..
خیلی اتفاق سنگینی برام بود…و این لطف موهبت خداوند بود..تا من این شخص رو،”کاملا از زندگیم بزارم بیرون و اینقدر بهش:شرک نورزم..
یسری معاملاتی بود که همین امسال الهام بهم رسید حالا وقتشو شروعش کنی..و من اون وعده مونو کاملا با ایشون گذاشتم کنار…
نمیخام خیلی در موردش صحبت کنم.و دارم به عینه ،”زندگیشو میبینم همیشه بخاطر همبن نگرشش توی زندگی روابطش مشکل داره..
خداوند خیلی چیزها رو همون لحظه ها بهم نشون داد..اون الهامات باعث شد تا من سکوت کنم..
و هر چی از طرف اطرافیانم مورد تشویق قرار میگرفتم که باید بهش نشون بدی.ولی من طبق دستور خداوند سعی کردم آرامشمو حفظ کنم..و سکوت باشم تا جریان هدایت منو ببره…
دقیقا اون تهمتی که بسیار وحشیانه از طرف این شخص بود.برای من شد درس..درسی که سالها باید بتونم ازش پیروی کنم.نه فقط این شخص بلکه برای همه اطرافیانم حالا هر کسی که میخاد باشه…
واقعا این مابیین این تهمت ناحق نسبت به من..و چون خودم میدونستم اون داره دروغ میگه.بهمین خاطر…برام متعجب بود..که چه عاملی باعث شد..این شخص اینجور رفتاری داشته باشه..
اطرافیانم میخندیدن…
یچیز بسیار مبهمی بود….
ولی برای من خیلی درس داشت استادم خیلی زیاد…خیلی زیاد برای من خیرررررررررر بود.برای من درس ….ایمان بخداوند بودد..
که یادم بمونه…کجای کارم….
و واقعا افرادی که تو این موضوعات هستند دارم میبینم..چقدر تقلا میکنن..چقدر دارن خودشونو زندگیشون تو منجلاب میندازن…
و بعداش…گفته بود..من!..به اشتباهش پی برده بهمین خاطر حرفی نداره..و من فقط خندم گرفته بود…
لطف خداوند باعث شد…یسری چیزهای قدیمی که بیین هم داشتم کاملا از بیین بره..و باعث شد.تا من بهیچ عنوان بهیچکسی جز خداوند شرک نورزم..
این لطعف خداوند برای من بود….که بهم نشون بده..که هیچکسی نمیتونه به تو سود برسونه..منم منم!خدای تو!….
این فایل.از خداوند طبق نشانه روزم هدایت خاستم که بنویسم…
که من بعد از 36 سال از زندگیم….که 3 سال اینجا به کنار….
تونستم پیش فرضهای گذشتگانم را از بیین ببرم.و تونستم به لطف خداوند کارهایی رو انجام بدم.که برای بعضیا. و من میگم برای بیشترا.یه چیز نشدیه..
ولی برای من انجام شد…..و یه وقتایی ذهنم میگه خودتو گوشه گیر کردی …و فقط چسبیدی بخودت…
ولی هر چقدر میخام بهش فکر کنم میبینم من نمیتونم مثل خیلیا باشم..که تمام وقتم پرسه زدن بکارهای پوچ و بی ارزش:باشم..
و اینروزا تمام فکر و دغدغه ام در مسیر درست.خواندن قران کار کردن روی تمرینات و انجام دادن در مسیر بیزنسیم هستم..حتی زمان خوردن غذامم کاملا متفاوت شده با اکثر اطرافیانم.
اینقدر با خودم در صلح هستم..اصلا احساس تنهایی ندارم..
استاد اصلا..احساس میکنم الان زنده هستم..
خیلی داره هوسهام کمتر میشه برای دور همی..چون اتش دور همی رو به واقعیت تصویر میبینم..گونهام خیلی زود قرمز میشه میسوزه..
چون اتش جهنم میتونه هر لحظه با کنترل ذهن از بیین بره…
انشالله میخام هنوز بیشتر دقت کنم.چون یجاهایی هنوزم ،”در مسیرش:قدم برمیدارم..و اینم ناگفته نمونه لحظه ایی میشه..
و میخام هنوز قوی تر باشم برای کور کردن همین شنوده بودن…
انشالله که بتونم و سعی کنم بیشتر بهش:عمل کنم!..
خدایا چنانکن سرانجام کار تو خوشنود باشی و ما رستگار..
انشالله بتونیم زنجیرهای شیطان را از بیین ببریم.چون زنجیره ها نابود کننده هست..زنجیرها انسان رو از همه چیز به عقب میکشونه..و انسان رو از همه طرف نابود میکنه..
زنجیره هایی که از تجسس کردن و غیبت کردن..تهمت زدن..و دروغ گفتن..همه اینها فریبکاری و دغل بازی شیطان هست..که از انسانهای کم عزت نفس و کم اعتماد بنفس…فوران میکنه…
میدونم هر روزی که طلوع افتاب میشه..باید از هر طرفی ..بتونم به این کانون توجه در هر لحظه بتازم..
یه روز مادرم اومد یه حرفی بزنه..یه لحظه بهش گفتم قطعش کن .اصلا دست خودمم نبود.ایشون میخاستن،”راجع به چیزی صحبت کنن..چیز ناجالبی..یه لحظه غیر قابل بود شنیدنش “برام..
به محض اینکه گفتم.همون لحظه نور خداوند برام روشن شد…
چون یه تهمت ناجالبی بود..من سعی کردم خیلی احترام مادرمو داشته باشم..ولی نمیدونم اون لحظه به محض اوردنش تو زبان و گفتنش فهمیدم و فورا گفتم قطعش کن..خودمم خندم گرفت..ولی این پیام خدا بود ..خدا بر زبانم اورد…
استادم میخام در پاین این صحبتم در این فایل الهی بهتون بگم.من همیشه ارزوی سعادتمندی براتون میکنم..شما زندگی منو و هزاران نفر دیگه نجات دادین.اینقدر خداوند گذشتمو بیاد میاره.اونجاهایی که اشتباه کردم..و با الان خودم مقایسه میکنم..اینقدر اون لحظه ناتوان بودنمو میبینم.که میگم خدایا!…اگه منو هدایت نمیکردی من باید چکار میکردم..من کجا رو داشتم برم…
امروز یادم از فیلم یوسف پیامبر اومد..که موقعه ایی که زلیخا جوان شد..و اون لحظه زلیخا گفت میخام فقط خداوند رو ستایش کنم…
استادم چیزی که شما میگید.رسیدن به خاستهام درسته اولش خوشحال میشم..
ولی خوشحالی سپاسگزاری کردن کاملا فرکانسش:متفاوته….
استادم میدونی دارم تو چه نقطعه ایی قرار میگیرم..نقطعه ایی که…تنها دوستم !..اینروزا شده خداوند…وقتی ستایشش:میکنم خیلی خیلی خیلی خوشحالم .خیلی بدنم قدرتمند میشه..
درسته ایمان به غیب..یه جاهایی برامون کمرنگ میشه..ولی وقتی ازش دور میشم حتی یه لحظه خیلی دلم براش تنگ میشه ..
این جنس الهی…
هر چقدر بهش نزدیک میشی.بیشتر بهش وابسته میشی..اصلا احساس نمیکنم که چه کمبودهایی دارم..اصلا..نمیگم ذهنه یوقتایی میفته تو دست و پا..که میگه زود فلان کار رو انجام بده عجله کن دیر میشه.از طرف اطرافیانم مدام بهم گفته میشه ولی من اینقدر اینروزا غرق خداوندم که احساس میکنم واقعا تو بهشتش زندگی میکنم..
لطف خداوند شامل حالم شده..که مکان بزرگی و با ارامش کامل و با امکانات عالی..دارم هر لحظه ستایشش میکنم حتی توی قدمهای بیزنسیم بجاهای خیلی خوبی کشونده شده…استادم چه جنس الهاماتی چه کارهایی انشالله به وقت درسش براتون ایمیل میکنم و میخام نشانه های خداوند رو بهتون نشون بدم..که لطف خداوند چقدر شامل حالم شد…
و مخصوصا فایلهای اینروزاتون چه درهایی رو برویم باز نموده…
سپاسگزارتونم استاد عزیزم.و سپاسگزار خداوندیکه هر لحظه پیامدهاشو برای ذهن نجواگرم میفرستد..
استادم ،”اینروزا تمام پیامدهامون به توحید ختم میشه…چیزی که مدام خداوند در قرآن برام یاداوری میکنه… توحید شده گل سرسبد تمام پیامدهای شیطانی که ندام شما در هر جنبه ایی خداوند بهتون الهام میکنه و میایین فایلهای جدید میزاریین..
ای شیطان که میخام بگم!چقدر دقل کاریت زیاده..که همجوره تسلط بر ذهنی..این ذهن بی تربیتم ..حاضره گوش بفرمای تو باشه..خدا خودش:بخیر بگذرونه…بخیر بگذرونه ..
که انشالله …بتونیم بهای این مسیر راست رو بپردازیم!…واقعا بهشت را به بها میدهند نه بهانه..
روز قیامت هیچ بهانه ایی نیست…بقول قران اصلا به کسانیکه کافر شدند سوالی پرسیده نمیشه. چون خودشون جواب سوالشونو دارند…
استاد عزیزم، آموزش های این فایل توضیحات تکمیلی دوره احساس لیاقت بود.
استاد نکات مثل فایل قبلی عالی بود.
من فقط میخواستم بگم این فایل انگار دقیقا برای الان من ساخته شده.
خب من 3 ماهی هست شرایط شغلی ام تغییر کرده و باز هم در شرف تغییر هست.
ولی توی این سه ماه بیشترین چیزی که تلاش هم بعضی اوقات خیلی کردم تا ازش دور بشم و در گیرش بودم همین تهمت و غیبت بود
نمیگم درگیرش نشدن، نمیگم خودمم نکردم ولی دقیقا از شرایط احساسی ای که واسه قلبم پیش میومد، دقیقا متوجه میشدم که در مسیر درستی نیستم.
به لطف هدایت رب العالمین و آموزشهای شما، هر بار با تکنیک های مختلف و یا حتی با محل ندادن (اینقدر حجمش زیاد بود که دیگه وقتی طرف تعریف میکرد، انگار نمی شنوم)، تلاش میکردم وارد مباحث این چنینی نشوم.
البته خیلی هم موفق نبودم و شد که حتی خودم این کار را ادامه دادم.
اما به شکر رب العالمین این 2 فایل آخر، هدایت کنندهی من برای نجات از مسیر غلط و هدایت به راه راست و مستقیم هست.
راهکاری که جهت حضور در جمع افراد مورد نیاز من هست تا بتونم استفاده کنم.
تا بتوانم کانون تمرکز و توجهم را بگذارم روی خواسته هایم. و نه بر روی ناخواسته ها، مخصوصا غیبت کردن و دروغ گفتن در مورد دیگران.
بنابراین یه سوال دیگری که توی این چند وقت برای من پیش اومده بود نیز پاسخ داده شد.
سوال من این بود:
وقتی یه شرکت بزرگ داشته باشی، قطعا افراد به عملکرد یکدیگر ایراداتی وارد میکنند.
این وارد شدن ایرادات باعث میشه که نسبت به یکدیگر احساس خوب نداشته باشند.
نقش مدیر چیه این وسط؟ چطور میتونه افراد را کنترل کنه و چطور رفتار کنه، تا این افراد بتونند هم بهره وری خوبی داشته باشند، هم بجای دشمنی با یکدیگر، در کنار هم رشد کنند.
یکی از راهکارها استفاده از همین قوانین حاکم بر قرآن هست.
که بتوانیم ذهنمان را کنترل کنیم و تمرکز خودمون و تیم مون را بذاریم روی رشد. روی هدف.
بینهایت از شما استادان عزیزم سپاسگزارم.
ان شاءالله امروز خداوند مرا هدایت کنه از این فایل بینظیر نکته برداری کنم.
و برای خودم تمارینی عملی و البته اهرم رنج و لذت بسازم که تا اونجایی که میشه سمت غیبت و تهمت و حتی شنیدن و بیان کردن حرف ها نروم.
عاشقتونم استاد.
ان شاءالله هرکجا هستید در پناه رب العالمین شاد، سالم، ثروتمند و سعادتمند در دنیا و آخرت باشید.
درود و سپاس فراوان از استاد عباسمنش وگروه تحقیقاتی استاد به خاطر این فایل هدیه ای ارزشمند.
انرژی غیبت و تهمت خیلی ضربه زننده و نابود کننده میباشد و همان طور که استاد عباسمنش فرمایش کردند حتی شنیدن غیبت نیز باعث به وجود آمدن اتفاقات ناگوار و دشمنی میشود.
شخصی از فامیل های ما که با هم دوست بودیم مدام پیش من از دیگر اعضای فامیل غیبت میکرد و هرچه قدر که به او میگفتم که غیبت نکن فایده ای نداشت و کار به جایی رسید که من با وجودی که رابطه ای خوبی با دیگر اعضای فامیل داشتم اکنون ناخودآگاه از آنها متنفر شده بودم و با خودم فکر کردم که فامیل های ما انسان های خوبی هستند ولی به این دلیل که من مدام دارم از زبان این شخص از آنها بدی میشنوم ناخودآگاه از آنها متنفر شده ام و برای اینکه ارزش اهدافی که دارم زیاد است با این فامیل مثلاً دوست قطع رابطه کردم و کلی اتفاقات خوب را از وقتی که دیگر غیبت نمیشنوم تجربه کرده ام.
وقتی که استاد عباسمنش بدون پیش داوری در محله ای سیاه پوستان آمریکا خانه اجاره کرده بود هیچ اتفاق و رفتار بدی را از سیاه پوستان ندید و دوستان خوبی نیز از بین آنها پیداکرد ولی وقتی که مدام درباره نژاد ها و قومیت ها پیش داوری میکنیم عاقبت همان برخورد هارا تجربه میکنیم،در واقع آن نژاد یا قومیت انسان های بدی نیستند بلکه این نگرش مصموم شده ای که از شنیدن غیبت به وجود آمده باعث آن توهین ها و رفتار های نامناسب میشود.
سلام خدکت استاد عزیزم و مریم جانم و همه دوستای عزیزم توی این سایت بهشتی
این فایل و فایل قبلی رو کلا یه بار گوش دادم اما از اونجایی که جز تعهد 6 ماهه ای که به خودم دادم لیزری کار کنم رو خودم اول اومدم اینجا رد پا بزارم بعد برم دوباره گوش بدم و بخوام کار کنم روشون
این اگاهی هارو دوست دارم
خدارو دوست دارم
قرآنشو دوست دارم
هدایت هاشو دوست دارم
استادو دوست دارم
همه رو دوست دارم
به اسم فایل که نگاه میکنم اولش گفتم خوب منکه کسی بم تهمتی نزده که بخوام برخوردی بکنم باهاش ولی یکم الان فکر کردم گفتم خودت چی؟؟؟ تهمت نزدی؟؟؟ قضاوت نکردی؟؟؟ غیبت نکردی؟؟
چرا کردم. خیلی خیلی خیلی زیاد هم انجام دادم
قبلا توی هر مجلس غیبتی فاطمه خانم نفر اول بود تا بشینه بدی های بقیه رو یا شخص غیبت کننده رو بگه و توجه کنه روی ویژگی های بدش بعدم تنگش بچسبونه خوب منکه اینجوری نیستم اگه من بودم اینکارو میکردم اگه بودم اونکارو میکردم من دختر خیلی خوبی ام.
یه جمله ای که همه هم میگن اونایی که خصوصا غیبت میکنن: آره جلو روشم میگم فک کردی نمیگم.
والا منکه هیچوقت جلو روی کسی بدیشو نگفتم یعنی جراتشو نداشتم والا اعتماد به نفسشم نداشتم همیشه هم پشت سرش بدشو میگفتم بعدم که رو به رو میشدم با طرف نهایت بهترین رفتارو داشتم یا اگه طرف میگفت من فلان اشتباهو کردم بخدا جلو روش میگفتم نه عزیزدلم منکه ناراحت نشدم اشکالی نداره که آدما اشتباه میکنن. ولی ناراحت شدم خوبم شدم خیلی هم اشکال داره تو فلانی تو فلانی تو فلانی اینا گفت و گوهای ذهنی من بعد رفتن طرف بعدم پیش هرکی مینشستم از اون کارش حالا یا غیبت میکردم یا دامن میزدم به غیبت ها
اینارو مینویسم که بمونه رد پا که یادم نره قبلا چی بودم این مال قبل آشنایی با شماست استاد قشنگم
بعد آشنایی با شما این روند هی کم و کمتر شد دیگه از محفل های غیبت جمع شدم به همون اندازه آدمای دورمم کم شدن
دوستای زیادی داشتم که فکر میکردم افتخاره همه حذف شدم و عملا اون تعریفی که شما از دوست صمیمی کردین من هیچ دوست صمیمی ندارم جز دو نفر از خانوادم که خواهرم و پسر خواهرم هستن که باهم توی این مسیرم کسی نیست که بخوام باهاش زیاد حرف بزنم یا وقت بگذرونم
و این مورد غیبت کردن رو که گذاشتم کنار اما یه مورد قضاوت کردن هنوزم گاهی طبق پیشفرض های گذشتم میاد که همونم واقعا دارم روش کار میکنم تا کامل بزارمش کنار
تا حتی اگه رفتاری هم از هرکسی دیدم هر رفتاری، هرفتاری ها دیگه حتی تو ذهنمم نیاد که من بخوام بگم چرااین رفتارو کرد خیلی دارم روی این کار میکنم
این برمیگرده به اینکه چقدر درک کردی خودت و رفتارهای خودت رو و اگه درک کنی قطعا آدم هارو هم درک خواهی کرد که توی موقعیت هایی نتونن ذهنشون رو کنترل کنن و واکنش نشون بدن همونطور که ممکنه منم گاهی یا اگه جای اون فرد بودم با همون باورها و همون طرز فکر همچین رفتاری رو میکردم
چقدر همچین طرز فکری قشنگه و نهایت آرامش رو از رفتار همه ای رفتارهای آدم ها بهت میده و همین
احساس خوب = اتفاقات خوبه.
داری طبق قانون بدون تغییرش هم حرکت میکنی و تمرکزت رو از بقیه برداشتی و گذاشتی روی خودت
استاد از زمانی که تمرکزم رو برداشتم از بقیه گذاشتم رو خودم به همون نسبتی که اینکارو انجام دادم حالم بهتر شد
احساسم بهتر شد
نتایجام اومدن
و رشد کردم
کاش بیشترش کنم و کاش اینو درک کنم که توی جهان فرکانی من هیچکسی جز خودمو فرکانسام نیستم که تاثیر دارن
یه مثال جالب یادم اومد الان که فرض کنیم همه ما ادم ها در عین اینکه کنار هم داریم زندگی میکنیم یه جهان فرکانسی داریم مثلا مثل کره زمین رو داریم که خودمون از لحاظ فرکانسی تنها و تنها توی اون کره هستیم و خوب اون کره زمین فرکانسی ما به باورهای ما کار میکنه و اگه من هرچی که بهش بگم اون عملی میکنه و همون رو برای من میاره پس وقتی اینجوری فکر کنم اصلا لازم نیست که کاری به بیرون از خودم داشته باشم و یا بخوام کاری به بقیه آدم ها داشته باشم
این دنیا دنیای منه و من قراره همونطوری که میخام خلقش کنم اگه بخوام به بقیه فکر کنم که دارم دنیای اونارو خلق میکنم نه دنیای خودم رو.
خدایا شکرت برای اینکه یه روز دیگه هدیه دادی تا روی خودم کار کنم صدها هزاران مرتبه شکرت
استاد عزیزم سپاس گزارم برای ضبط این 2 قسمت عالی و فوق العاده . زندگی ساز
خیلی خوشحالم که هنوزداری ادامه میدی این مسیررو وهرروز داری بهتروبهترمیشی
این قسمت کامنتت که نوشته بودی فرض کنیم همه ماآدمادرعین اینکه کنارهم زندگی میکنیم یه جهان فرکانسی داریم مثل کره زمین داریم وازلحاظ فرکانسی تنها تواون کره هستیم اون کره بافرکانس هاوباورهای من کارمیکنه
یک توصیف قشنگی به من دادکه من هستم که دارم اتفاقات خودم رو رقم میزنم ویادم باشه چه چیزی دارم به ذهنم میدم و اون به کدوم سمت میچرخه
سلام وسلامتی وعشق به استاد عزیزم ومریم جون دوست داشتنی و
همه دوستان عزیز بهشت عباسمنش
یادمه وقتی بچه بودم فقط دنبال بازی کردن بودم وبالطبع همش دنبال پیداکردن دوست
یه روستایی هست اول جاده چالوس به اسم شهرستانک
ما هرسال تابستون میرفتیم اونجا ومنم دیگه از اول تا اخرسفر مشعول بازی بودم
یه بار داییم اینا رفته بودن اونجا و ما قبل از اونا برگشته بودیم تهران
داییم میگفت دوتا دختر بچه پیداکردم ازشون پرسیدم یه خانواده با این مشخصات رو میشناسید؟
واونام گفته بودن همونا که اسم دخترشون سعیییییده اس؟
میخوام بگم من انقدر ارتباطات قوی داشتم وباهمه دوست میشدم
هرچی بزرگتر شدم ومخصوصا بعدازدواجم خیلی محتاط شدم وباهرکسی به این راحتیا دوست نمیشدم
همه طوری برخورد میکردن که این نقطه ضعفه منه
ولی حالا میبینم چقدر خوب جهان متو به سمتی کشوندکه با احتیاط باشم تو انتخاب دوستام
البته که الان حتی یه دوست صمیمی هم ندارم وخودم اکی هستم با این موضوع
گاهی خیلی دلم میخواد یه دوست توحیدی داشتم ومیتونستم باهاش حرف بزنم ولی از این تنهایی هم دازم لذت میبرم وحالم باش خوبه
مادرم ادمیه که اصلا از غیبت کردن خوشش نمیاد و منم همینطوری بزرگ شدم البته نه به محکمیه مادرم واون موقعها گه گاه از ادمایی که به خیال خودم بهم ظلم کرده بودن غیبت میکردم
ولی تهمت نه تا اونجایی که یادم میاد اصلا اهل تهمت نبودم
وقتی اصفهان زندگی میکردم یه سری تهمت هایی بهم زده شده بود
وبااینکه نمیخوام اون خاطراتو مرور کنم فقط اینو بگم که خیلی داغون میشدم
چون ادمی بودم که در بعضی موارد نطر دیگران براش خیلی مهم بود ومخصوصا نظرخانواده همسر
اصلا دلم نمیخواست واسه این فایل کامنت بنویسم چون دلم نمیخواست برم به گذشته
الانم کات میکنم مرور اون روزا رو
فقط بگم از شخصیت اشتبا تجارب جالب درنمیاد دیگه
ولی اخه
من چه میدونستم توجه به هرچه کنم از جنس همون بیشتر میاد توزندگیم
چه میدونستم با قضاوت کردن ادما دارم اون ویژگی ناپسندو به زندگیم دعوت میکنم.
وای که چقدر من تو اینکار ضعف دارم البته که بهترشدم ولی الانم هنوز نزدیکانمو قضاوت میکنم اونم سر موضوعات پیش پا افتاده و مسخره
که البته الان بخاطر اینه که تو ناخوداگاهم فکر میکنم بخاطر دونستن قانون از بقیه بهترم!!! و رفتارای همه رو از زیر ذره بین قوانین میگذرونم !
بازم بگم چون این پاشنه اشیله هر دفعه یه جور سر باز میکنه
ولی هرصبح سعی میکنم آگاهانه از خدا بخوام که کمکم کنه بتونم بیشترباخودم در صلح باشم و بپذیرم ادما رو هرجوری که هستن و رها باشم .
الان به لطف خدا واین سایت واستادعزیز وآگاهیای این محفل
دارم سعی میکنم مدام ذهنمو کنترل کنم ومیتونم بگم بیشتر مواقع افکار غالبم بازجویی خودمه
یعنی تا حدی کارامو تجزیه تحلیل میکنم که گاهی از دست خودم لجم میگیره
والبته که میدونم این لج گرفتنه برا اینه که شیطانم دست بکاره وبعضی چیزا رو برام یه جور دیگه جلوه میده واز یه دری میاد که فکر میکنم کار درستو دارم انجام میدم درحالیکه اشتباهه
به هرحال طوری شدم که ترجیح میدم مثله اصحاب کهف برم تو یه غارو تنها باشم
تااینکه بخوام توی جمع باشم و مدام کنترل ذهن وزبان کنم
میدونم اینم یه مرحله گذاره و میگذره
وانشالله در مدار بالاتر هم کارا راحت تره هم یه دوست خوب وارد زندگیم میشه به لطف خداوند.
اینروزا دو تا همزمانی برام اتفاق افتاده که یکیش اتفاقا در مورد همین غیبت و تهمت بوده ؛
یعنی چند روز پیش یکی از بچها داشت در مورد یه دوست دیگه غیبت میکرد که چندین بار بهش میگفتم غیبتش رو نکن ؛
و همون روز شما فایل شماره 1 تهمت رو گذاشتین و امروز هم فایل دوم که در مورد غیبت و تهمته رو گذاشتین ؛
وقتی این همزمانی ها برام ایجاد میشه ، بیشتر میفهمم که خدا داره میگه روی این موضوع کار کن و حواست باشه ؛
همزمانی بعدی این روزای من ، بحث تمرکز و استمراره ؛ از طریق فایلهای پروژه ، کامنتها ، مصاحبه هادی چوپان ، فیلم سینمایی لامبورگینی و …. خدا چندین باررررر بهم گفت تمرکز و استمرار رمز موفقیته ، حواست بهش باشه ؛
چون من دقیقا همین ایراد رو دارم ، خیلی از مسیرها رو نصفه رها میکنم ، چون استمرار ندارم و بقول معروف از این شاخه به اون شاخه میپرم ؛
مرسی استاد جان بابت این فایلها که بازم تاکید شد بهم که حواست به بحث غیبت بیشتر و بیشتر باشه ؛
از طرفی غیبت خیلی به بحث عزت نفس و خود ارزشمندی ارتباط مستقیم داره ، چون اگه من آدم شجاعی باشم هیچوقت پشت سر کسی حرف نمیزنم ، آدم ترسو و حقیر غیبت میکنه وگرنه جلوی اون آدم حرف میزد نه پشت سرش ؛
وقتی از این زاویه بهش نگاه میکنم ، بهم بر میخوره که ترسو و حقیر باشم ؛ بخاطر همین سعی میکنم تا جایی که بتونم پشت سر کسی حرف نزنم ؛ ایشالا که خدا هم تو این مسیر کمکم کنه ؛
به یقین فرزندان آدم را کرامت دادیم، و آنان را در خشکى و دریا [بر مرکب هایى که در اختیارشان گذاشتیم] سوار کردیم، و به آنان از نعمت هاى پاکیزه روزى بخشیدیم، و آنان را بر بسیارى از آفریده هاى خود برترى کامل دادیم
من چیکار دارم ک بقیه چیکار کردن
چ عملی انجام دادن
چ گناهی مرتکب شدن
اونا انسان ان وممکن الخطا
هیچ کس کامل نیست
مگه من خودم کامل هستم
مگه خودم تا حالا هیچ خطایی نکردم ک بقیه رو قضاوت میکنم
حالا شاید اون خطا ن ولی خطا های دیگه ک انجام دادم
وقتی فایل و بار اول گوش دادم یادم اومد دبیرستان ک بودم ی شایعه درمورد یه آقایی ک میشتاختیم پخش شده بود
چون محیط ما کوچیک بود کل مردم داشتن راجبش حرف میزدن
من حتی ب همراه پدرم یکبار رفته بودم خونه شون
ی سریا میگفتن پسرش فلان کارو کرده
یه سری هم میگفتن ن کار خودش بوده
با اینکه من خییلی برای این مرد ارزش قائل بودم چون شنیده بودم درموردش
ذهنیت منفی پیدا کردم
ک باعث شد وقتی رفتم مدرسه ب تنها دوستم این خبر نازیبا رو بگم
و بگم ک فلان شایعه درمورد پدر پسره بوده
ب محض اینکه زبانم و باز کردم و گفتم چنان حالم باشد وعذاب وجدان گرفتم در موردش
و ب خودم گفتم چرا گفتی
چرا ب راحتی آبروی ی آدم و بردی
خدایا منو ببخش ک حرمت بنده ات و نگه نداشتم و ب خودم ظلم کردم
بارها شده بود من دامن میزدم ب شایعه و تهمت های ک درمورد بازیگرا تو فضای مجازی میشنیدم
ولی خداروشکر الان اصلا کاری ندارم و برام مهم نیست
هفته ک گذشت و خواهر هام اومدن خونه مون و از هر دری حرف میزدن
من تمام تلاشم و کردم ک تو جمعشون حضور نداشته باشم
تا اینکه پسرعمه ام ک شوهر خواهرم هست اومد خونه مون
عرض چند دقیقه آمار کل فامیل و روستا رو داد
ک فلای داره طلاق میگیره چون دستش تو جیب خودشه و آرایشگاه داره هوا برش داشته
و ب راحتی تهمت زد بهش
ما ک از دلشون خبر نداریم
و باز فرداش رفتیم خونه همسایه اونم ی تهمت و شایعه دیگه و قضاوت
و کلا دیدم ک ذهنیت م داره تغییر میکنه درموردش اونا
و ی مورد دیگه
وقتی ک نامزدیم بهم خورد چقد ناراحت میشدم از حرف بقیه پشت سرم
کوچک ترین حرفی
کوچکترین سوالی
کوچک ترین تهمتی ک میشنیدم
در مورد این جریان.
شبیه خنجری بود ک قبلم و زخمی میکرد
و همون موقع ها با خودم عهد بستم درمورد هیچ کسی سوالی نپرسم
هیچ تجسسی نکنم
سرم و نکنم تو زندگی بقیه
واین اتفاق چقددد برای من خیر داشت
هرچند خیلی درد داشت
ولی باعث شد من ب این مسیر زیبا هدایت بشم الهی صدهزار مرتبه شکرت
چند ماه پیش من تو ی سالن پوست کار میکردم ک صاحبش همکار آجیم بود
و هرروز ب محض اینکه میومد سالن پشت سر بقیه حرف میزد تا میرفت
اتفاقات ناجالب
تهمت.
قضاوت در مورد همکاراش
و همون ها هم مشتریش بودن و میومدن سالن
و هرروز من حالم بدتر میشد
میدونستم نباید تو این فضا بمونم
نباید گوش بدم ب حرف هاش
ولی این قدرت وجسارت رو نداشتم ک بهش بگم فلانی پشت سر بقیه غیبت نکن پیش من
و بخاطر باور کمبود و قدرتی ک تو ذهنم بهش داده بودم نتونستم حرفم و بزنم
ک ی شرایطی پیش اومد ک من باید میرفتم سفر چند بار
ک سفر آخری بهم پیام داد ک برام صرف نمیکنه برای منشی بیایی دیگه
اگه خواستم بعد بهت میگم
ک منم گفتم باش هرجور صلاح میدونی
با اینکه ناراحت شدم ولی میدونستم خیریتی توش هست
و باعث شد برگردم ب مسیرم
چون کمتر میومدم سایت
چون مدارم پایین اومده بود
خدارو صدهزار مرتبه شکر
هر اتفاقی بیفته ب نفع منه و خداوند همیشه خیر منو میخواد
درسی ک گرفتم من نباید ب هیچ عنوان کسی و قضاوت کنم
چون در مدارش قرار میگیرم
من نباید ب کسی تهمت بزنم چون درمدارش قرار میگیرم
من نباید غیبت کسی و بکنم چون در مدارش قرار میگیرم و اینقدر این عمل ناپسند و ناشایست و کریح هست
ک خداوند تشبیه ش کرده ب شخصی ک داره گوشت مرده ی خودش و میخوره
سهم بزرگ گناه برای کسی هست ک تهمت و شروع میکنه
و کسی ک پخش میکنه
و میشنوه هم توی این گناه سهیم هستند
اگه من جزئی از این زنجیره قرار بگیرم منم همدست میشم و سهیم میشم توی این گناه بزرگ
پس بهترین کار اینه قطع کننده ی زنجیره باشم
و فقط تمرکزم و بزارم روی خودم
و زندگیم
و توجهم و از روی ناخواسته بردارم بزارم روی خواسته ام
و نکته ی خیلی مهم اینکه
وقتی من یه غیبت یا تهمت از کسی بشنوم ذهنیتم نسبت اون شخص تغییر میکنه
و چون من بازتاب ذهنیت و بارهامو تو هر لحظه میبینم
اون ذهنیت منفی باعث میشه اون وجه نازیبای شخص و برانگیخته کنم
خدای من پناه میبرم از حربه های شبطان ونجواها ی ذهنم ب تو
تنها تورا میپرستم و تنها از تو یاری میخوام من رو ب راه راست هدایت کن
سلام عرض میکنم خدمت استاد ارزشمندم ، خانم شایسته عزیز و دوستان گرامی در این مکان توحیدی
استاد عزیز هرچه با آموزشهاتون بیشتر جلو میرم بیشتر به کامل بودن قرآن پی میبرم و بیشتر به قرآن نزدیک میشم ، و بیشتر پی میبرم که تا الان قسمت زیادی شو ازش نفهمیدم ، و متاسفانه قسمتهاییش هم به صورت برعکس فهمیدم به اصطلاح کج فهمی داشتم ، مثل قسمتی که امروز توضیح دادید که اقا جایی که رفتار کسی برای تو ضرر نداره به جای گیر دادن ( چیزی که به ما یاد دادن ) و آبروی طرف رو بردن ، تویی که حتی ندیدی حتی شاهد هم نداری حق نداری در موردش صحبت کنی و … اما باز جای شکرش باقیه که حداقل الان در مدار شروع درک قرآن قرار گرفتم .
در ابتدای این فایل ،آیه ان تکرهوا شیئا و هو خیر لکم به کار بردید ، و یاد آیه وَعَسىٰ أَن تَکرَهوا شَیئًا وَهُوَ خَیرٌ لَکُم ۖ وَعَسىٰ أَن تُحِبّوا شَیئًا وَهُوَ شَرٌّ لَکُم ۗ وَاللَّهُ یَعلَمُ وَأَنتُم لا تَعلَمونَ در دوره دوازده قدم افتادم ، که یکی از آموزشها و درسهایی از شما که به شدت در مغز من حک شده همین آیه هست ، هر چند که کلیت این آیه با موضوع فایل امروز یه مقدار فرق داره اما زیاد بی ربط هم نیست و از نظر من در ناهمواری هایِ احتمالیِ ظاهریِ زندگی همین آیه میتونه خیلی آروم کننده و کمک کننده باشه برای همه ما .
استاد جان وقتی در مورد دوست صمیمی صحبت کردید ، افرادی که در یک دهه گذشته باهاشون در ارتباط بودم یه لحظه از جلو چشمم رد شدن ، و دیدم که هرچی جلوتر اومدم فیلتر هام برای حذف افراد غیر هم فرکانس ( البته ناخودآگاه ) بیشتر شده و هرچه فرکانس و مدار من بالاتر رفته جهان خود به خود اون افراد رو از دور و بر من حذف کرده و هم فرکانس ترینها رو برای من باقی گذاشته ، کسانی که باهاشون راحت هستم ، کسانی که وقتی با هم هستیم نیاز نیست خودم نباشم ، چون یکی از سخت ترین و منفور ترین کارها برای من فیلم بازی کردن و خودم نبودن بوده همیشه و جهان هم همیشه کمکم کرده که خودم باشم ، و نکته مهم تر اینکه تنها کاری که باید بکنم روی خودم کار کردن هست و جهان با قوانین دقیقش بقیه کارها رو برام انجام میده ،
یکی از لطفهایی که خدا به من داشته هدایت شدنم به این سایت بود ، هدایت شدن به جایی که بتونم راحت تر دنبال بهبود شخصیتم باشم و از اکثریت بیکار و بیعار جامعه جدا بشم ، اکثریتی که وقتی تو یه جمع قرار میگیرن ، فقط به خاطر اینکه کسی نتونه بهشون بگه لال ، تمام عادتهای بدی که در این فایل توسط استاد عزیز توضیح داده شد و در قرآن هم بارها در مورد این عادتها هشدار داده شده را به شدت دنبال میکنن ،عادتهایی مثل تجسس در زندگی دیگران غیبت کردن کمک کردن به زنجیره پخش تهمت بجای قطع کردنش و … و اینها همه و همه خیلی فراگیر شده و فقط کافیه یه نفر اعتماد به نفس کمی داشته باشه تا به راحتی درگیر این زنجیره بشه .
استاد ممنونم از آموزشهایی بسیار عالی شما و سپاسگذار خداوند هستم به خاطر هدایت شدنم به این مکان توحیدی
لَوْلَا إِذْ سَمِعْتُمُوهُ ظَنَّ الْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بِأَنْفُسِهِمْ خَیْرًا وَقَالُوا هَٰذَا إِفْکٌ مُبِینٌ
چرا هنگامی که آن [تهمت] را شنیدید، مردان و زنان مؤمن به خودشان گمان نیک نبردند و نگفتند: این تهمتی آشکار است؟!
سلام خدمت استاد عزیزم و دوستان گرامی
استاد عزیزم یاد صحبت های شما در مورد hot button ها افتادم..
وقتی ما با موضوعاتی روبرو میشیم که تجربیات ناخوشایندی از اون موضوعات در ضمیر نیمه هوشیار ما ثبت شده، حالت برانگیختگی برای ما اتفاق میفته..چندتا نکته مهم تو این داستان هست
یعنی امکان نداره کسی در مورد اتهام و مورد غیبت واقع شدن، تجربه و دیتای خاصی که حالت برانگیختگی رو درش ایجاد کنه نداشته باشه و برانگیخته بشه.
هر چیزی که باعث برانگیختگی ما میشه یه موهبته!! چون ما رو با یه ویژگی و باور پنهان که در گذشته در ما شکل گرفته و باید واکاوی و ریشه کن بشه روبرو میکنه و وقتی که به اندازه کافی شناخته بشه و روش کار بشه دیگه تاثیری روی ما نداره و در شرایط مشابه حال ما رو بد نمیکنه.
استاد مثال معتاد رو زدن. معتاد بخاطر احساس عدم ارزشمندی به سمت اعتیاد میره و این همون hot button شه که اگه بهش بگیم معتاد برانگیخته میشه.. کلمات به خودی خود انرژی ندارن بلکه تفسیری که ذهن ما از اون کلمات داره روی ما اثر میزاره..
بودن در جامعه و تعامل با انسان ها فواید زیادی داره.. اولا انسان در این تعاملات ویژگی های پنهان شخصیتیش رو پیدا میکنه که باید اصلاح بشن.. مثلا طرف وقتی بچش میره سمت یخچال این حالت برانگیختگی اتفاق میفته.. چون خودش در کودکی وقتی سراغ یخچال میرفته باهاش برخورد میشده و حالا طرف همون رفتار رو با بچش انجام میده…
یا در مورد موضوع تهمت هم همینه.. اگه تمام عالم ما رو تحقیر کنن یا بهمون تهمت بزنن فقط زمانی به هم میریزیم که تجربه های ناخوشایندی از این موضوعات داشته باشیم و بصورت یکسری عقده ها در درون ما بخشی از انرژی ما رو حبس کردن که حتی میتونه ایجاد بیماری کنه.
با حضور داشتن و آگاه بودن و کنترل ذهن، اگه در چنین شرایطی قرار گرفتیم، جلوی تغذیه اون عقده ها و ناراحتی ها رو میگیریم و به مرور با انرژی ندادن به اون ناراحتی ها، کم رنگ و کم رنگ تر میشن و قدرت تخریبگرشون رو از دست میدن
و اگر در معرض شرایط نامناسبی که تجربه ای ازشون نداشتیم قرار بگیریم جلوی ایجاد عقده های جدید رو میگیریم..
آگاهی مثل نوریه که ظلمت و تاریکی درون رو به مرور از بین میبره
یاد صحبتهای یه خانم افتادم که با یه روانشناس در مورد نگرانیش از رفتار پدر همسرش میگفت.. که مثلا با عروس های دیگش این حرفا رو زده و گفته به ایشون نگن.. و یجورایی از عدم علاقه پدر شوهرش به خودش شاکی بود.. و اون روانشناس حرف خوبی زد. گفت چه اهمیتی داره که به شما کمتر توجه کنه و اصلا تصور کن براش هیچ اهمیتی ندارین.. خوب این چه مشکلی برای شما ایجاد میکنه؟! چه خطری شما رو تهدید میکنه؟ آیا شما میتونید طوری رفتار کنید که همه عالم شیفته شما بشن؟ یا اصلا توجه همه دنیا به شما چه چیزی به شما اضافه میکنه؟
و در پس تمام نگرانی ها و تشویش های ذهنی ما، یه قضاوت و تجربه ناخودآگاه پنهان شده که اگر حضور پیدا کنیم و واکاویش کنیم میتونیم برای همیشه تو زندگیمون بی اثرش کنیم..
وقتی ما به اندازه کافی آگاه باشیم، در برخورد با انسان های ناآگاه ما هم ناآگاه نمیشیم و ویروس های ذهنی اونها به ما منتقل نمیشه.. این آگاهی و ذکر مقدمه تقواست.. این بی ذهنی مقدمه پاکسازی ذهنه
آگاهی یعنی اسیر ذهن نشدن و درگیر نجواهای ذهن نبودن.. یعنی بی اهمیت شدن تفسیر ذهن برای ما
و در دل این آگاهی عشق،آرامش و صلح پنهانه
و این آگاهی یعنی عمیق شدن در درک خداوند
و این همونه که خداوند میفرماید:
رِجَالٌ لَا تُلْهِیهِمْ تِجَارَهٌ وَلَا بَیْعٌ عَنْ ذِکْرِ اللَّهِ
سلام دوست خوبم
کامنتت خیلی زیبا، پر مغز و محتوا و البته ثقیل و سنگین بود،
چندین مرتبه خوندم و در جملاتش تفکر کردم و نیاز هست بیشتر بخونم تا درک بهتری ازش داشته باشم،
در جایی خواندم که اگر رفتاری، اتفاقی یا عملی را در بیرون ببینم و اون رفتار باعث بشه که درون من نسبت به اون رفتار احساس بدی ایجاد شده و از چشم من یک عیب و ایراد محسوب بشه، این نشان دهنده این است که خود من اون عیب و ایراد را دارم و خداوند از طریق این اتفاق داره این عیب و ایراد درونی را به من نشان میدهد تا من درصدد رفع آن برآیم و تا زمانی که من درس این اتفاق را نگرفته و خودم را اصلاح نکنم، اون اتفاق یا عمل یا رفتار ممکن است هزاران بار در مقابل من تکرار شده تا بالاخره من به شناخت رسیده و شناسایی مساوی است با انداختن
مثلاً در خیابان مشغول رانندگی هستم و رانندگی بد یک شخص باعث میشه که در نظر من اون راننده انسان بدی به نظر برسه که چرا این راننده اینگونه عمل کرد و چه کار و رفتار زشتی از او سر زد!!!
اینجا اگر من بهم بربخوره نشان از این است که من هم اگر در یک همچین شرایطی قرار بگیرم خودم هم همان رفتار را انجام خواهم داد ولی اگر عملکرد دیگران هیچ حس یا واکنشی را در من برانگیخته نکند به معنای این است که من اون عیب و ایراد را درونم ندارم چون در ذهنم پرونده یا سابقه ای تحت این عنوان ایراد وجود ندارد
بهمین خاطر است که خداوند در آیه ای که اول کامنت خودتان نوشتید فرموده چرا وقتی اون تهمت را شنیدید یا مثلا اون رفتار را دیدید بهتون برخورد؛
اگر به شما برخورده و به خودتان گرفته اید یعنی اینکه در ذهن خودتان همچین سابقه ای را داشتید که باعث برانگیخته شدن این وجه و جنبه و رویی از شخصیت شما شده، که اگر این مورد در ذهن شما وجود نداشت مسلما، بی تفاوت از کنار آن رد میشدید
نمیدونم چی شد که حسی بهم گفت که اینها را اینجا بنویسم و اصلاً ربطی به کامنت شما داشته یا نه؟
ولی خوشحال میشم نظرتون را در اینخصوص بفرمایید
من همیشه دنبال کننده کامنت های شما بوده و این درک و فهم شما از آیات قرآن را تحسین میکنم
سلام خدمت شما برادر عزیزم، باعث افتخاره که مطالبم براتون مفید فایده بوده و صد البته هر چه خوبه همه از خداست…در پاسخ باید بگم همه واکنش ها به این معنی نیست که ما اون ویژگی که باعث تحریک اعصاب ما شده رو داریم..بلکه باید به گذشته رجوع کنیم و دلیلشو پیدا کنیم یا با آگاه بودن، به اون موضوع اجازه تکرار و افتادن در سیکل تکرار رو ندیم..اصلا اساس در لحظه بودن یعنی مقاومت نداشتن و مقاومت نداشتن یعنی قدرت ندادن به عوامل بیرون و واکنش گرا نبودن..مثل آب..اگر پشت سنگ بمونه میشه گنداب..و اگر جریان پیدا کنه به مرور سنگ ها رو هم صاف میکنه و همیشه تازه و باطراوت میمونه، موفق باشید
به نام خداوند راستی ها
سلام واحترام به استاد عزیزم و خانوم شایسته ی خوش قلب و مهربون و دوستان توحیدی و هم فرکانسی ام…..
من یه دوست خیلی صمیمی داشتم تقریبا تا شش هفت ماه پیش چون الان دیگه به لطف خدا هیچ رابطه ای با ایشون ندارم و خود به خود این رابطه کم و کمتر شد ….. هر تایمی که با ایشون توی چت بودم متاسفانه همیشه بحث کشیده میشد به صحبت وحرف از دیگران و غیبت و خلاصه حرفایی که اگه راست هم بود به نظرم به شدت کار زشتی بود که اتفاقا همیشه هم حالم بعد از هر چت تا مدتها خراب بود چون مدام توی ذهنم اون چت تکرار میشد و توی همون مدار و فرکانس بودم و توی زندگی شخصی من به شدت تاثیر میزاشت….اما خدا رو میلیون بار شکر کم کم این رابطه رو تموم کردم و اتفاقا به دوستم توی همون مدت گاهی میگفتم میشه لطفا از کسی از من سوال نپرسی چون دلم نمیخواد راجبشون حرف بزنم اصلا به من ربطی نداره ….. و همین باعث شد تا کم کم این رابطه کم وکمتر بشه و الان که دیگه از وقتی وارد سایت استاد شدم کلا کات شده و هیچ پیامی دیگه از ایشون ندارم و خدارو صدهزار مرتبه شکر از جمع فامیل هم فاصله گرفتم چون متاسفانه توی جمع هم همیشه بحث دیگران هست ….
آبرو و حیثیت هر انسانی ارزشمنده و خدا نکنه این ابرو و حیثیت رو با بهتان زدن و غیبت کردن و سخن چینی ببری اون موقع نه تنها اون فرد رو بی ابرو کردی که خود گوینده هم توی زندگی شخصیش قطعا اثرات مخربی از این کار ناشایستش خواهد داشت و همه ی اون شنونده ها که معترض نبودن و به حرفای غیبت کننده و تهمت زننده گوش دادن اونها هم در این گناه بزرگ شریک هستن و عواقب این گناه رو خواهند دید …..
کلا شخص غیبت کننده خودشو رو هم بی ارزش میکنه چون دوستانی که از این فرد غیبت کننده راجب دیگری می شنوند به دیده ی دشمنی نگاه میکنن و هم نظرات دیگران رو نسبت به اون شخصی که غیبتش رو کرده عوض میکنن و اون فرد هم ارزش و قربش پیش دیگران پایین میاد……
فرق بین غیبت و تهمت: اینکه اگه اون حرفی که زده میشه در اون فرد باشه میشه غیبت و اگه نباشه میشه تهمت ….
ممنونم استاد عزیز بابت گوشزدی که میکنید و مارو آگاه میکنید تا از این رفتارهای زشت و ناپسند دوری کنیم ….
در پناه خدا شاد و سلامت باشید ….
بسم الله الرحمن الرحیم.
بنام خداوند بخشنده مهربان…
بنام خداوند نشانه ها!این فایل جدید..با نشانه روزم هماهنگ شد!..
چه هماهنگی بینظیری!…چیزی که اگه بهش بها ندییم.مثل غذای سمی..درون و بیرون رو از بیین میبره..
استاد عزیزم..راجع به دوست صمیمی میخاستم سر صحبت رو باز کنم…
به لطف مرحمت خداوند..من از کودکی یسری دوستانی داشتم..بیشتر با هم بازی بودییم….
ولی از همون بچگیم .حدودای نوجوانیم…
یه دونه دوست صمیمی داشتم که شبانه روز با همدیگه بودییم..
که یجایی ،” دیگه احساس کردم در فرکانسش نیستم حالا یسری باورها داشت..که وقتی من نیازم بزرگ شد.خیلی راحت اون صمیمت از بیین رفت…
از همون دوران نوجوانیم.که یکم پخته تر شدم..فهمیدم..نمیتونم زیاد ،” دوست صمیمی برای دیگران بشم..چون یسری اتفاقات بیینمون پیش میومد.یا یحرفهایی میشد..که دیگه قابل تحمل”برایم نبود…
از همون نوجوانیم..دیگه سعی کردم خیلی کم وابستگی به دوست صمیمی داشته باشم..
در کل ادمی هستم..طبق تجربیاتی که در این سالها داشتم..و مخصوصا ورود من در این سایت…
سعی کردم..اون ادمها و اون افراد.همون دوست…رو،”کلا از زندگیم بیرون کنم..
چون این وابستگیها تو روابط همجوره برام دردسر اور بود!…و باعث شده بود..اعتماد بنفسم پایین بیاد…و واقعا همینجور شده بودم..
تا از طرف همون شخص خانواده نزدیکم.!یسری تضاد بزرگ دیدم…که کاملا این وابستگی رو از رابطه رو بزارم کنار…
الان جوری شدم..مخصوصا روابطم با سایت شما!اون وابستگی در روابط..ناگفته نمونه..همیشه یدونه بود..و همون یدونه هم برام چالشهای زیادی رو بوجود میاورد..واقعا!…مهم ترین انتخاب تو زندگی داشتن یفرد سالم درست ذهنی..در کنارته..
استاد میدونم که باور میکنید…من خیلی تو روابط.مخصوصا اون باورهای اشتباه..در رابطه با دوست خیلی ضربه ها خوردم..همون یدونه هزار دردسر برام بوجود میاورد…
ولی میخام باور کنید..اگه در روز مخصوصا اینروزا در مسیر هدایت خدا برای بیزنسم می باشم.اگه یه لحظه نیام تو سایت انگار دنیا روم خراب شده..
بدون این سایت احساس میکنم زنده نیستم.اینقدر نیازمند هدایتهای خداوندم.
و لطف خداوند الان هیچ دوستی ندارم..اصلا کسی نیست که در مدار من باشه!
حتی خواهرمم.که یه چند سالی بیین هم هستیم و ایشون کاملا خطش با من متفاوت .اصلا باهاش خیلی نمیتونم هم کلام بشم.و سعی کردم،”خیلی دوری کنم.سعی میکنم.
و ایشون دقیق میبینم ،”روابطش از من داره کم اهمیت میشه…و یادمه روز اولی که وارد سایتتون شدم.دوستم گفت این هفته بیا خونمون دلم برات تنگ شده…شب خواب دیدم خداوند بهم گفت…رفتی درختی که این مدت به این بزرگی رسوندش.از بیین میره..
و من تا اونجایی که تونستم از اون رابطه که واقعا برام یه سمی بود،” دوری کردم…خیلی راحت من از اون جمع دوستانه جدا شدم الان نزدیک به چهارساله رابطمون بطور کامل . از بیین رفت…
و نکته بعد.خداوند امروز با نشانه..بهم گفت..نباید حتی،” شنونده حرفهای جمع غیبت و… فلانها باشی…الله اکبر…
استاد دقیقا همینه!…وقتی میشنوی ذهن شروع میکنه به حلاجی در مورد دیگران..و شروع میکنه بزرگ میکنه..و من بخاطر جمع خانوادگی..یدفعه غیر منتظره این صحبتها ،”شروع میشه..
مثل کسی که داره شعله های اتش میسوزنش.،”خیلی سعی کردم یجورایی خودمو دور کنم.یا کاملا بلند میشم از اون محیط دوری میکنم..
استادم دقیقا به محض شنیدن شعله های اتش جلوی صورتم روشن میشه..دقیقا صدای شیطان رو میشنوم..فقط به محض درکش اینروزا هنوز بیشتر سعی کردم خودمو دور کنم..
ولی این فلان .خیلی درونمو برانگیخته کرده که بیشتر مواظب باشم..که حتی تو جمع شنیدنم هنوز بیشتر دقت کنم..
امروز صبح..خواب دیدم بصورت تصویری واضح بیین خواب و بیداری…خداوند یه هدایتی با صدای بلند بهم گفت..بعد یه تکه از جهنم رو بهم نشون داد..دقیقا پای جهنمیان.شبیه یه حیوان زشت سیاه..کثیف بود…
خیلی میترسم از قیامت از جهنم مخصوصا الهامات خداوند خیلی روم تاثیر میزاره…
خیلی چیزها بصورت واضح بهم نشون داده شده..و خیلی سعی کردم.مواظب باشم..
چون هر لحظه قافل بودن از ذهن…چنان کاری برسرت میاره..
که تو رو فرو میکشونه به پایین!……
مخصوصا این شخص نزدیکم..خیلی این الگوها رو ازش میبینم.و دارم سعی میکنم که خیلی دور بشم..چون جهنم همون لحظه جلوم پدیدار میشه..
و مخصوصا این فایلها..و این نشانه امروزم خیلی روم تاثیر گذاشته که با دقت زیادی بهش توجه کنم..
و نکته خیلی جالبتر…من طبق هدایتم خداوند منو در چند مرحله بصورت تکاملی از یه محیط خلوت و تاریک و کنار کوه و با غ نخلستان که هیچکسی اونجا نیست جز بقول خودمونی معتادا…
به لطف خداوند…روزی که بهم الهام کرد.و اون قدمهایی که طی چند مرحله من پیش رفتم…
مامانم بهم میگفت..ما جنوبیا میگیم(دِی)…
گفت نری جای خلوتا.تو فلان راه نریا میگیرن میبرنت.یه دست درازی بهت میکننا!..
من گفتم نگران من نباش..ولی من باید به وعده های خداوند …وفادار میبودم.و اجراش میکردم..
ناگفته نمونه خیلیم ترس داشت..
ولی من با باور ایمان بخداوند و ادمهای خوب تونستم تو اون تاریکی این مسیر رو قدم بردارم..
و تونستم به یاری خداوند و ایمان بهش چند مرحله رو براحتی در جاهای هنوزم خلوتر ..پیش برم..
اینا از چه باوری میاد..اینا از باور به ایمان بخداوند..بعد از انجام دادنش خداوند پاداشها رو برام اورد….
و من سربلند از وعده های الهی…بشم…
همون شب.بخودم گفتم…
نگاه کن…تو هستی که با باورات زندگیتو داری رقم میزنی…
حتی تو اون مکان خلوت..حتی طلا و حتی گوشی و خیلی چیزا بود.که هر فردی معتادی دنبال همین چیزا هست..یه لحظه ذهنم گفت…
این شخص بهت دستبرد میزنه…
گفتم من خدا رو دارم هیچکسی هیچ قدرتی نداره…
و باعث شد..تا من بسلامتی باز گردم…
میخام بگم..رفتار مادرم…اون باورهای مادرم نسبت به اون محل به اون مسیرها نتونست .باعث مانع من بشه…
من با ایمانی قوی و با ایمانی که همه ادمها منو دوستدارن کاری به کار من ندارن.تونستم اون مسیر رو به سلامتی بگذرونم..
حالا حساب کنید تهمت زدن یا غیبت کردن یا هر چیز دیگه..چقدر میتونه روی ذهنیت ما تاثیر بزاره..
یادمه یفرد معتادی یه دسته گل نرگس روی قبرها تو دستش بود.چند تا دونه هم به من داد…
اینا نشون دهنده چیه…در صلح بودنه
حتی جاهایی که هیچکسی نبوده.یا من وسط اون محیط تاریک..تونستم به ارامی اون محل رو عبور کنم..
راجع به دندان گرفتن سگهای وحشی…من براحتی ازشون گذر کردم.هر کسی میمد جلوشون میمرید ولی من اون موقع پا گذاشتم روی ترسها کنار من رد شدن..
تمام باوری که اطرافیانم به من تحمیل کرده بودن.من براحتی سربلند شدم از اون حریانات..
همین چند روز پیش در جهت بیزنسم.یچیزی رو میخاستم تعمیر کنم.یه شخص همون دوست وابسته نزدیکم.بهم گفت حتما باید یکی بهت کمک کنه…
استادم بعد از 15 سال.تو این حیطه من تونستم براحتی اون کار رو بدون نیازمند به کسی داشتن انجام بدم…
میخام بگم این پیش فرضهایی که از طرف دیگران بهم ..اسباط و باوری شده بود مثل خوره به جونم..به لطف خدا من تونستم ازش سربلند بیام..
چرا!؟چون باید ..ایمانمو نشون میدادم…به لطف خداوند من براحتی تمام اون پیش فرضها از بیین بردم..
حتی راجع به ادمها…چه رابطه هایی شکل ،”گرفت…
کل این مسایلی که از گذشته اطرافیانم بهم گفته بودن تو طی همین امسال قدم به قدم طبق الهاماتم و تکاملم به لطف خداوند انجام شد.سعی کردم هر بار ردپایم را در سایت بزارم…
و نکته خیلی مهم..راجع به تهمت…
من سال گذشته توسط شخص نزدیدکم جزو خانواده ام بود..تو یه جشنی دعوت بودیم این شخص به من تهمت بزرگی زد…
اینقدر این شخص برانگیخته شده بود..صورتش مثل شیطان…میپرید بالا .میپرید پایین..
و اون مجلسم افرادای نزدیکم باخبر شدن..و تونستن این مسیله رو اونجا از بیین ببرن..
همون لحظه خداوند بهم گفت از این محیط دور شو دور شو….
حتی من نفهمیدم که این شخص چه چیزی از من دیده..که اینقدر درونشو برانگیخته کرد..
فقط من با خونسردی جوابشو دادام..و تا چند روز تا تونست به این شخص گفت به پدرم گفت به اون یکی خاهرم گفت..
خیلی کنترل ذهن سخت بود…ولی فایلهای شما خیلی بهم کمک کرد..که حتی دهن به دهنم با ایشون نشم…
بهم گفتی در موردش:صحبت نکن که خیریه از طرف خداوند..
خیلی برام یه موضوع سنگینی بود خیلی زیاد متهم بشی به چیزی که اصلا بهشم فکر نکردی..
فقط:یادمه..محکم تو اون فایل بهم گفتی هیچی نگو خودتو کنترل کن..
تا چند روز ادامه داشت…
این شخص همه افراد رو به سمت من فرستاد..ولی این شخص هر کاری کنه تا منو نابود کنه..تا منو برانگیخته کنه..موفق نشد..و اتفاقا ..باعث شد..افراد دیگه خانواده ام ایشونو رد کنند..
خیلی اتفاق سنگینی برام بود…و این لطف موهبت خداوند بود..تا من این شخص رو،”کاملا از زندگیم بزارم بیرون و اینقدر بهش:شرک نورزم..
یسری معاملاتی بود که همین امسال الهام بهم رسید حالا وقتشو شروعش کنی..و من اون وعده مونو کاملا با ایشون گذاشتم کنار…
نمیخام خیلی در موردش صحبت کنم.و دارم به عینه ،”زندگیشو میبینم همیشه بخاطر همبن نگرشش توی زندگی روابطش مشکل داره..
خداوند خیلی چیزها رو همون لحظه ها بهم نشون داد..اون الهامات باعث شد تا من سکوت کنم..
و هر چی از طرف اطرافیانم مورد تشویق قرار میگرفتم که باید بهش نشون بدی.ولی من طبق دستور خداوند سعی کردم آرامشمو حفظ کنم..و سکوت باشم تا جریان هدایت منو ببره…
دقیقا اون تهمتی که بسیار وحشیانه از طرف این شخص بود.برای من شد درس..درسی که سالها باید بتونم ازش پیروی کنم.نه فقط این شخص بلکه برای همه اطرافیانم حالا هر کسی که میخاد باشه…
واقعا این مابیین این تهمت ناحق نسبت به من..و چون خودم میدونستم اون داره دروغ میگه.بهمین خاطر…برام متعجب بود..که چه عاملی باعث شد..این شخص اینجور رفتاری داشته باشه..
اطرافیانم میخندیدن…
یچیز بسیار مبهمی بود….
ولی برای من خیلی درس داشت استادم خیلی زیاد…خیلی زیاد برای من خیرررررررررر بود.برای من درس ….ایمان بخداوند بودد..
که یادم بمونه…کجای کارم….
و واقعا افرادی که تو این موضوعات هستند دارم میبینم..چقدر تقلا میکنن..چقدر دارن خودشونو زندگیشون تو منجلاب میندازن…
و بعداش…گفته بود..من!..به اشتباهش پی برده بهمین خاطر حرفی نداره..و من فقط خندم گرفته بود…
لطف خداوند باعث شد…یسری چیزهای قدیمی که بیین هم داشتم کاملا از بیین بره..و باعث شد.تا من بهیچ عنوان بهیچکسی جز خداوند شرک نورزم..
این لطعف خداوند برای من بود….که بهم نشون بده..که هیچکسی نمیتونه به تو سود برسونه..منم منم!خدای تو!….
این فایل.از خداوند طبق نشانه روزم هدایت خاستم که بنویسم…
که من بعد از 36 سال از زندگیم….که 3 سال اینجا به کنار….
تونستم پیش فرضهای گذشتگانم را از بیین ببرم.و تونستم به لطف خداوند کارهایی رو انجام بدم.که برای بعضیا. و من میگم برای بیشترا.یه چیز نشدیه..
ولی برای من انجام شد…..و یه وقتایی ذهنم میگه خودتو گوشه گیر کردی …و فقط چسبیدی بخودت…
ولی هر چقدر میخام بهش فکر کنم میبینم من نمیتونم مثل خیلیا باشم..که تمام وقتم پرسه زدن بکارهای پوچ و بی ارزش:باشم..
و اینروزا تمام فکر و دغدغه ام در مسیر درست.خواندن قران کار کردن روی تمرینات و انجام دادن در مسیر بیزنسیم هستم..حتی زمان خوردن غذامم کاملا متفاوت شده با اکثر اطرافیانم.
اینقدر با خودم در صلح هستم..اصلا احساس تنهایی ندارم..
استاد اصلا..احساس میکنم الان زنده هستم..
خیلی داره هوسهام کمتر میشه برای دور همی..چون اتش دور همی رو به واقعیت تصویر میبینم..گونهام خیلی زود قرمز میشه میسوزه..
چون اتش جهنم میتونه هر لحظه با کنترل ذهن از بیین بره…
انشالله میخام هنوز بیشتر دقت کنم.چون یجاهایی هنوزم ،”در مسیرش:قدم برمیدارم..و اینم ناگفته نمونه لحظه ایی میشه..
و میخام هنوز قوی تر باشم برای کور کردن همین شنوده بودن…
انشالله که بتونم و سعی کنم بیشتر بهش:عمل کنم!..
خدایا چنانکن سرانجام کار تو خوشنود باشی و ما رستگار..
انشالله بتونیم زنجیرهای شیطان را از بیین ببریم.چون زنجیره ها نابود کننده هست..زنجیرها انسان رو از همه چیز به عقب میکشونه..و انسان رو از همه طرف نابود میکنه..
زنجیره هایی که از تجسس کردن و غیبت کردن..تهمت زدن..و دروغ گفتن..همه اینها فریبکاری و دغل بازی شیطان هست..که از انسانهای کم عزت نفس و کم اعتماد بنفس…فوران میکنه…
میدونم هر روزی که طلوع افتاب میشه..باید از هر طرفی ..بتونم به این کانون توجه در هر لحظه بتازم..
یه روز مادرم اومد یه حرفی بزنه..یه لحظه بهش گفتم قطعش کن .اصلا دست خودمم نبود.ایشون میخاستن،”راجع به چیزی صحبت کنن..چیز ناجالبی..یه لحظه غیر قابل بود شنیدنش “برام..
به محض اینکه گفتم.همون لحظه نور خداوند برام روشن شد…
چون یه تهمت ناجالبی بود..من سعی کردم خیلی احترام مادرمو داشته باشم..ولی نمیدونم اون لحظه به محض اوردنش تو زبان و گفتنش فهمیدم و فورا گفتم قطعش کن..خودمم خندم گرفت..ولی این پیام خدا بود ..خدا بر زبانم اورد…
استادم میخام در پاین این صحبتم در این فایل الهی بهتون بگم.من همیشه ارزوی سعادتمندی براتون میکنم..شما زندگی منو و هزاران نفر دیگه نجات دادین.اینقدر خداوند گذشتمو بیاد میاره.اونجاهایی که اشتباه کردم..و با الان خودم مقایسه میکنم..اینقدر اون لحظه ناتوان بودنمو میبینم.که میگم خدایا!…اگه منو هدایت نمیکردی من باید چکار میکردم..من کجا رو داشتم برم…
امروز یادم از فیلم یوسف پیامبر اومد..که موقعه ایی که زلیخا جوان شد..و اون لحظه زلیخا گفت میخام فقط خداوند رو ستایش کنم…
استادم چیزی که شما میگید.رسیدن به خاستهام درسته اولش خوشحال میشم..
ولی خوشحالی سپاسگزاری کردن کاملا فرکانسش:متفاوته….
واقعا همینجوره..این توحید هر چقدر ورکش میکنم احساس میکنم هنوزم حا داره..
استادم میدونی دارم تو چه نقطعه ایی قرار میگیرم..نقطعه ایی که…تنها دوستم !..اینروزا شده خداوند…وقتی ستایشش:میکنم خیلی خیلی خیلی خوشحالم .خیلی بدنم قدرتمند میشه..
درسته ایمان به غیب..یه جاهایی برامون کمرنگ میشه..ولی وقتی ازش دور میشم حتی یه لحظه خیلی دلم براش تنگ میشه ..
این جنس الهی…
هر چقدر بهش نزدیک میشی.بیشتر بهش وابسته میشی..اصلا احساس نمیکنم که چه کمبودهایی دارم..اصلا..نمیگم ذهنه یوقتایی میفته تو دست و پا..که میگه زود فلان کار رو انجام بده عجله کن دیر میشه.از طرف اطرافیانم مدام بهم گفته میشه ولی من اینقدر اینروزا غرق خداوندم که احساس میکنم واقعا تو بهشتش زندگی میکنم..
لطف خداوند شامل حالم شده..که مکان بزرگی و با ارامش کامل و با امکانات عالی..دارم هر لحظه ستایشش میکنم حتی توی قدمهای بیزنسیم بجاهای خیلی خوبی کشونده شده…استادم چه جنس الهاماتی چه کارهایی انشالله به وقت درسش براتون ایمیل میکنم و میخام نشانه های خداوند رو بهتون نشون بدم..که لطف خداوند چقدر شامل حالم شد…
و مخصوصا فایلهای اینروزاتون چه درهایی رو برویم باز نموده…
سپاسگزارتونم استاد عزیزم.و سپاسگزار خداوندیکه هر لحظه پیامدهاشو برای ذهن نجواگرم میفرستد..
استادم ،”اینروزا تمام پیامدهامون به توحید ختم میشه…چیزی که مدام خداوند در قرآن برام یاداوری میکنه… توحید شده گل سرسبد تمام پیامدهای شیطانی که ندام شما در هر جنبه ایی خداوند بهتون الهام میکنه و میایین فایلهای جدید میزاریین..
ای شیطان که میخام بگم!چقدر دقل کاریت زیاده..که همجوره تسلط بر ذهنی..این ذهن بی تربیتم ..حاضره گوش بفرمای تو باشه..خدا خودش:بخیر بگذرونه…بخیر بگذرونه ..
که انشالله …بتونیم بهای این مسیر راست رو بپردازیم!…واقعا بهشت را به بها میدهند نه بهانه..
روز قیامت هیچ بهانه ایی نیست…بقول قران اصلا به کسانیکه کافر شدند سوالی پرسیده نمیشه. چون خودشون جواب سوالشونو دارند…
درود بر شما استاد عزیزم.
بینهایت از شما سپاسگزارم بخاطر این فایل عالی.
استاد عزیزم، آموزش های این فایل توضیحات تکمیلی دوره احساس لیاقت بود.
استاد نکات مثل فایل قبلی عالی بود.
من فقط میخواستم بگم این فایل انگار دقیقا برای الان من ساخته شده.
خب من 3 ماهی هست شرایط شغلی ام تغییر کرده و باز هم در شرف تغییر هست.
ولی توی این سه ماه بیشترین چیزی که تلاش هم بعضی اوقات خیلی کردم تا ازش دور بشم و در گیرش بودم همین تهمت و غیبت بود
نمیگم درگیرش نشدن، نمیگم خودمم نکردم ولی دقیقا از شرایط احساسی ای که واسه قلبم پیش میومد، دقیقا متوجه میشدم که در مسیر درستی نیستم.
به لطف هدایت رب العالمین و آموزشهای شما، هر بار با تکنیک های مختلف و یا حتی با محل ندادن (اینقدر حجمش زیاد بود که دیگه وقتی طرف تعریف میکرد، انگار نمی شنوم)، تلاش میکردم وارد مباحث این چنینی نشوم.
البته خیلی هم موفق نبودم و شد که حتی خودم این کار را ادامه دادم.
اما به شکر رب العالمین این 2 فایل آخر، هدایت کنندهی من برای نجات از مسیر غلط و هدایت به راه راست و مستقیم هست.
راهکاری که جهت حضور در جمع افراد مورد نیاز من هست تا بتونم استفاده کنم.
تا بتوانم کانون تمرکز و توجهم را بگذارم روی خواسته هایم. و نه بر روی ناخواسته ها، مخصوصا غیبت کردن و دروغ گفتن در مورد دیگران.
بنابراین یه سوال دیگری که توی این چند وقت برای من پیش اومده بود نیز پاسخ داده شد.
سوال من این بود:
وقتی یه شرکت بزرگ داشته باشی، قطعا افراد به عملکرد یکدیگر ایراداتی وارد میکنند.
این وارد شدن ایرادات باعث میشه که نسبت به یکدیگر احساس خوب نداشته باشند.
نقش مدیر چیه این وسط؟ چطور میتونه افراد را کنترل کنه و چطور رفتار کنه، تا این افراد بتونند هم بهره وری خوبی داشته باشند، هم بجای دشمنی با یکدیگر، در کنار هم رشد کنند.
یکی از راهکارها استفاده از همین قوانین حاکم بر قرآن هست.
که بتوانیم ذهنمان را کنترل کنیم و تمرکز خودمون و تیم مون را بذاریم روی رشد. روی هدف.
بینهایت از شما استادان عزیزم سپاسگزارم.
ان شاءالله امروز خداوند مرا هدایت کنه از این فایل بینظیر نکته برداری کنم.
و برای خودم تمارینی عملی و البته اهرم رنج و لذت بسازم که تا اونجایی که میشه سمت غیبت و تهمت و حتی شنیدن و بیان کردن حرف ها نروم.
عاشقتونم استاد.
ان شاءالله هرکجا هستید در پناه رب العالمین شاد، سالم، ثروتمند و سعادتمند در دنیا و آخرت باشید.
به نام خدا
سلام
درود و سپاس فراوان از استاد عباسمنش وگروه تحقیقاتی استاد به خاطر این فایل هدیه ای ارزشمند.
انرژی غیبت و تهمت خیلی ضربه زننده و نابود کننده میباشد و همان طور که استاد عباسمنش فرمایش کردند حتی شنیدن غیبت نیز باعث به وجود آمدن اتفاقات ناگوار و دشمنی میشود.
شخصی از فامیل های ما که با هم دوست بودیم مدام پیش من از دیگر اعضای فامیل غیبت میکرد و هرچه قدر که به او میگفتم که غیبت نکن فایده ای نداشت و کار به جایی رسید که من با وجودی که رابطه ای خوبی با دیگر اعضای فامیل داشتم اکنون ناخودآگاه از آنها متنفر شده بودم و با خودم فکر کردم که فامیل های ما انسان های خوبی هستند ولی به این دلیل که من مدام دارم از زبان این شخص از آنها بدی میشنوم ناخودآگاه از آنها متنفر شده ام و برای اینکه ارزش اهدافی که دارم زیاد است با این فامیل مثلاً دوست قطع رابطه کردم و کلی اتفاقات خوب را از وقتی که دیگر غیبت نمیشنوم تجربه کرده ام.
وقتی که استاد عباسمنش بدون پیش داوری در محله ای سیاه پوستان آمریکا خانه اجاره کرده بود هیچ اتفاق و رفتار بدی را از سیاه پوستان ندید و دوستان خوبی نیز از بین آنها پیداکرد ولی وقتی که مدام درباره نژاد ها و قومیت ها پیش داوری میکنیم عاقبت همان برخورد هارا تجربه میکنیم،در واقع آن نژاد یا قومیت انسان های بدی نیستند بلکه این نگرش مصموم شده ای که از شنیدن غیبت به وجود آمده باعث آن توهین ها و رفتار های نامناسب میشود.
در پناه خدا باشید.
به نام خدا
سلام خدکت استاد عزیزم و مریم جانم و همه دوستای عزیزم توی این سایت بهشتی
این فایل و فایل قبلی رو کلا یه بار گوش دادم اما از اونجایی که جز تعهد 6 ماهه ای که به خودم دادم لیزری کار کنم رو خودم اول اومدم اینجا رد پا بزارم بعد برم دوباره گوش بدم و بخوام کار کنم روشون
این اگاهی هارو دوست دارم
خدارو دوست دارم
قرآنشو دوست دارم
هدایت هاشو دوست دارم
استادو دوست دارم
همه رو دوست دارم
به اسم فایل که نگاه میکنم اولش گفتم خوب منکه کسی بم تهمتی نزده که بخوام برخوردی بکنم باهاش ولی یکم الان فکر کردم گفتم خودت چی؟؟؟ تهمت نزدی؟؟؟ قضاوت نکردی؟؟؟ غیبت نکردی؟؟
چرا کردم. خیلی خیلی خیلی زیاد هم انجام دادم
قبلا توی هر مجلس غیبتی فاطمه خانم نفر اول بود تا بشینه بدی های بقیه رو یا شخص غیبت کننده رو بگه و توجه کنه روی ویژگی های بدش بعدم تنگش بچسبونه خوب منکه اینجوری نیستم اگه من بودم اینکارو میکردم اگه بودم اونکارو میکردم من دختر خیلی خوبی ام.
یه جمله ای که همه هم میگن اونایی که خصوصا غیبت میکنن: آره جلو روشم میگم فک کردی نمیگم.
والا منکه هیچوقت جلو روی کسی بدیشو نگفتم یعنی جراتشو نداشتم والا اعتماد به نفسشم نداشتم همیشه هم پشت سرش بدشو میگفتم بعدم که رو به رو میشدم با طرف نهایت بهترین رفتارو داشتم یا اگه طرف میگفت من فلان اشتباهو کردم بخدا جلو روش میگفتم نه عزیزدلم منکه ناراحت نشدم اشکالی نداره که آدما اشتباه میکنن. ولی ناراحت شدم خوبم شدم خیلی هم اشکال داره تو فلانی تو فلانی تو فلانی اینا گفت و گوهای ذهنی من بعد رفتن طرف بعدم پیش هرکی مینشستم از اون کارش حالا یا غیبت میکردم یا دامن میزدم به غیبت ها
اینارو مینویسم که بمونه رد پا که یادم نره قبلا چی بودم این مال قبل آشنایی با شماست استاد قشنگم
بعد آشنایی با شما این روند هی کم و کمتر شد دیگه از محفل های غیبت جمع شدم به همون اندازه آدمای دورمم کم شدن
دوستای زیادی داشتم که فکر میکردم افتخاره همه حذف شدم و عملا اون تعریفی که شما از دوست صمیمی کردین من هیچ دوست صمیمی ندارم جز دو نفر از خانوادم که خواهرم و پسر خواهرم هستن که باهم توی این مسیرم کسی نیست که بخوام باهاش زیاد حرف بزنم یا وقت بگذرونم
و این مورد غیبت کردن رو که گذاشتم کنار اما یه مورد قضاوت کردن هنوزم گاهی طبق پیشفرض های گذشتم میاد که همونم واقعا دارم روش کار میکنم تا کامل بزارمش کنار
تا حتی اگه رفتاری هم از هرکسی دیدم هر رفتاری، هرفتاری ها دیگه حتی تو ذهنمم نیاد که من بخوام بگم چرااین رفتارو کرد خیلی دارم روی این کار میکنم
این برمیگرده به اینکه چقدر درک کردی خودت و رفتارهای خودت رو و اگه درک کنی قطعا آدم هارو هم درک خواهی کرد که توی موقعیت هایی نتونن ذهنشون رو کنترل کنن و واکنش نشون بدن همونطور که ممکنه منم گاهی یا اگه جای اون فرد بودم با همون باورها و همون طرز فکر همچین رفتاری رو میکردم
چقدر همچین طرز فکری قشنگه و نهایت آرامش رو از رفتار همه ای رفتارهای آدم ها بهت میده و همین
احساس خوب = اتفاقات خوبه.
داری طبق قانون بدون تغییرش هم حرکت میکنی و تمرکزت رو از بقیه برداشتی و گذاشتی روی خودت
استاد از زمانی که تمرکزم رو برداشتم از بقیه گذاشتم رو خودم به همون نسبتی که اینکارو انجام دادم حالم بهتر شد
احساسم بهتر شد
نتایجام اومدن
و رشد کردم
کاش بیشترش کنم و کاش اینو درک کنم که توی جهان فرکانی من هیچکسی جز خودمو فرکانسام نیستم که تاثیر دارن
یه مثال جالب یادم اومد الان که فرض کنیم همه ما ادم ها در عین اینکه کنار هم داریم زندگی میکنیم یه جهان فرکانسی داریم مثلا مثل کره زمین رو داریم که خودمون از لحاظ فرکانسی تنها و تنها توی اون کره هستیم و خوب اون کره زمین فرکانسی ما به باورهای ما کار میکنه و اگه من هرچی که بهش بگم اون عملی میکنه و همون رو برای من میاره پس وقتی اینجوری فکر کنم اصلا لازم نیست که کاری به بیرون از خودم داشته باشم و یا بخوام کاری به بقیه آدم ها داشته باشم
این دنیا دنیای منه و من قراره همونطوری که میخام خلقش کنم اگه بخوام به بقیه فکر کنم که دارم دنیای اونارو خلق میکنم نه دنیای خودم رو.
خدایا شکرت برای اینکه یه روز دیگه هدیه دادی تا روی خودم کار کنم صدها هزاران مرتبه شکرت
استاد عزیزم سپاس گزارم برای ضبط این 2 قسمت عالی و فوق العاده . زندگی ساز
عاشقتونم
سلام خانم کیاستی
خیلی خوشحالم که هنوزداری ادامه میدی این مسیررو وهرروز داری بهتروبهترمیشی
این قسمت کامنتت که نوشته بودی فرض کنیم همه ماآدمادرعین اینکه کنارهم زندگی میکنیم یه جهان فرکانسی داریم مثل کره زمین داریم وازلحاظ فرکانسی تنها تواون کره هستیم اون کره بافرکانس هاوباورهای من کارمیکنه
یک توصیف قشنگی به من دادکه من هستم که دارم اتفاقات خودم رو رقم میزنم ویادم باشه چه چیزی دارم به ذهنم میدم و اون به کدوم سمت میچرخه
خیلی ممنون بابت کامنت قشنگت
درپناه خدای مهربان شادوثروتمندباشید
بنام خداوند مهربان که هرچه دارم از اوست
سلام وسلامتی وعشق به استاد عزیزم ومریم جون دوست داشتنی و
همه دوستان عزیز بهشت عباسمنش
یادمه وقتی بچه بودم فقط دنبال بازی کردن بودم وبالطبع همش دنبال پیداکردن دوست
یه روستایی هست اول جاده چالوس به اسم شهرستانک
ما هرسال تابستون میرفتیم اونجا ومنم دیگه از اول تا اخرسفر مشعول بازی بودم
یه بار داییم اینا رفته بودن اونجا و ما قبل از اونا برگشته بودیم تهران
داییم میگفت دوتا دختر بچه پیداکردم ازشون پرسیدم یه خانواده با این مشخصات رو میشناسید؟
واونام گفته بودن همونا که اسم دخترشون سعیییییده اس؟
میخوام بگم من انقدر ارتباطات قوی داشتم وباهمه دوست میشدم
هرچی بزرگتر شدم ومخصوصا بعدازدواجم خیلی محتاط شدم وباهرکسی به این راحتیا دوست نمیشدم
همه طوری برخورد میکردن که این نقطه ضعفه منه
ولی حالا میبینم چقدر خوب جهان متو به سمتی کشوندکه با احتیاط باشم تو انتخاب دوستام
البته که الان حتی یه دوست صمیمی هم ندارم وخودم اکی هستم با این موضوع
گاهی خیلی دلم میخواد یه دوست توحیدی داشتم ومیتونستم باهاش حرف بزنم ولی از این تنهایی هم دازم لذت میبرم وحالم باش خوبه
مادرم ادمیه که اصلا از غیبت کردن خوشش نمیاد و منم همینطوری بزرگ شدم البته نه به محکمیه مادرم واون موقعها گه گاه از ادمایی که به خیال خودم بهم ظلم کرده بودن غیبت میکردم
ولی تهمت نه تا اونجایی که یادم میاد اصلا اهل تهمت نبودم
وقتی اصفهان زندگی میکردم یه سری تهمت هایی بهم زده شده بود
وبااینکه نمیخوام اون خاطراتو مرور کنم فقط اینو بگم که خیلی داغون میشدم
چون ادمی بودم که در بعضی موارد نطر دیگران براش خیلی مهم بود ومخصوصا نظرخانواده همسر
اصلا دلم نمیخواست واسه این فایل کامنت بنویسم چون دلم نمیخواست برم به گذشته
الانم کات میکنم مرور اون روزا رو
فقط بگم از شخصیت اشتبا تجارب جالب درنمیاد دیگه
ولی اخه
من چه میدونستم توجه به هرچه کنم از جنس همون بیشتر میاد توزندگیم
چه میدونستم منکه خودمو میشناسم نباید بم بربخوره هرکی هرچی میگه
چه میدونستم با نوشتن ناراحتیام اونا رو بیشتر میکنم یادمه یه دفتر داشتم و تموم اتفاقات ناحالبو توش مینوشتم!
چه میدونستم با درد دل کردن هام دارم اوضاعو بدترمیکنم
چه میدونستم نباید بشنوم خصلتهای منفی ادمهارو چون یه پیش فرض برام ساخته میشه وهمونو جذب میکنم
برعکس فکر میکردم وقتی بدونم ادمای اطرافم چه جورن بهتر میتونم مدیریت کنم رفتارام وحرفامو!
چه میدونستم با قضاوت کردن ادما دارم اون ویژگی ناپسندو به زندگیم دعوت میکنم.
وای که چقدر من تو اینکار ضعف دارم البته که بهترشدم ولی الانم هنوز نزدیکانمو قضاوت میکنم اونم سر موضوعات پیش پا افتاده و مسخره
که البته الان بخاطر اینه که تو ناخوداگاهم فکر میکنم بخاطر دونستن قانون از بقیه بهترم!!! و رفتارای همه رو از زیر ذره بین قوانین میگذرونم !
بازم بگم چون این پاشنه اشیله هر دفعه یه جور سر باز میکنه
ولی هرصبح سعی میکنم آگاهانه از خدا بخوام که کمکم کنه بتونم بیشترباخودم در صلح باشم و بپذیرم ادما رو هرجوری که هستن و رها باشم .
الان به لطف خدا واین سایت واستادعزیز وآگاهیای این محفل
دارم سعی میکنم مدام ذهنمو کنترل کنم ومیتونم بگم بیشتر مواقع افکار غالبم بازجویی خودمه
یعنی تا حدی کارامو تجزیه تحلیل میکنم که گاهی از دست خودم لجم میگیره
والبته که میدونم این لج گرفتنه برا اینه که شیطانم دست بکاره وبعضی چیزا رو برام یه جور دیگه جلوه میده واز یه دری میاد که فکر میکنم کار درستو دارم انجام میدم درحالیکه اشتباهه
به هرحال طوری شدم که ترجیح میدم مثله اصحاب کهف برم تو یه غارو تنها باشم
تااینکه بخوام توی جمع باشم و مدام کنترل ذهن وزبان کنم
میدونم اینم یه مرحله گذاره و میگذره
وانشالله در مدار بالاتر هم کارا راحت تره هم یه دوست خوب وارد زندگیم میشه به لطف خداوند.
خدایاشکرت خدایاشکرت خدایاشکرت
به نام رب جهانیان
سلام استاد جان ؛
اینروزا دو تا همزمانی برام اتفاق افتاده که یکیش اتفاقا در مورد همین غیبت و تهمت بوده ؛
یعنی چند روز پیش یکی از بچها داشت در مورد یه دوست دیگه غیبت میکرد که چندین بار بهش میگفتم غیبتش رو نکن ؛
و همون روز شما فایل شماره 1 تهمت رو گذاشتین و امروز هم فایل دوم که در مورد غیبت و تهمته رو گذاشتین ؛
وقتی این همزمانی ها برام ایجاد میشه ، بیشتر میفهمم که خدا داره میگه روی این موضوع کار کن و حواست باشه ؛
همزمانی بعدی این روزای من ، بحث تمرکز و استمراره ؛ از طریق فایلهای پروژه ، کامنتها ، مصاحبه هادی چوپان ، فیلم سینمایی لامبورگینی و …. خدا چندین باررررر بهم گفت تمرکز و استمرار رمز موفقیته ، حواست بهش باشه ؛
چون من دقیقا همین ایراد رو دارم ، خیلی از مسیرها رو نصفه رها میکنم ، چون استمرار ندارم و بقول معروف از این شاخه به اون شاخه میپرم ؛
مرسی استاد جان بابت این فایلها که بازم تاکید شد بهم که حواست به بحث غیبت بیشتر و بیشتر باشه ؛
از طرفی غیبت خیلی به بحث عزت نفس و خود ارزشمندی ارتباط مستقیم داره ، چون اگه من آدم شجاعی باشم هیچوقت پشت سر کسی حرف نمیزنم ، آدم ترسو و حقیر غیبت میکنه وگرنه جلوی اون آدم حرف میزد نه پشت سرش ؛
وقتی از این زاویه بهش نگاه میکنم ، بهم بر میخوره که ترسو و حقیر باشم ؛ بخاطر همین سعی میکنم تا جایی که بتونم پشت سر کسی حرف نزنم ؛ ایشالا که خدا هم تو این مسیر کمکم کنه ؛
مرسی استا جان …
بنام الله یکتا تنها قدرت و تنها فرمانروای هستی
سلام ب استاد عزیزم ،خانم شایسته مهربان ودوستان نازنینم
گام15
مهاجرت ب مدار بالاتر
الهی صدهزار مرتبه شکر بخاطر همدار شدنم با ابن آگاهی های ناب ارزشمند
تهمت،قضاوت،غیبت
خدایا منو ببخش بخاطر تمااام تهمت ها و قضاوت ها و غیبت هایی ک تا الان انجام دادم
ب درگاهت توبه میکنم
منو ببخش ،من ب خودم ظلم کردم
من ب هرخیری ازسمت شما فقیرم
هرکس مسئول زندگی خودشه
هیچ کس بار گناه دیگری را ب دوش نمیکشد
آبروی آدم ها برای خداوند خیییلی ارزشمند
چون خداوند همه ی بنده هاش و دوست داره و براشون ارزش قائله
سوره اسراء
وَلَقَدۡ کَرَّمۡنَا بَنِیٓ ءَادَمَ وَحَمَلۡنَٰهُمۡ فِی ٱلۡبَرِّ وَٱلۡبَحۡرِ وَرَزَقۡنَٰهُم مِّنَ ٱلطَّیِّبَٰتِ وَفَضَّلۡنَٰهُمۡ عَلَىٰ کَثِیرࣲ مِّمَّنۡ خَلَقۡنَا تَفۡضِیلࣰا(٧٠)
به یقین فرزندان آدم را کرامت دادیم، و آنان را در خشکى و دریا [بر مرکب هایى که در اختیارشان گذاشتیم] سوار کردیم، و به آنان از نعمت هاى پاکیزه روزى بخشیدیم، و آنان را بر بسیارى از آفریده هاى خود برترى کامل دادیم
من چیکار دارم ک بقیه چیکار کردن
چ عملی انجام دادن
چ گناهی مرتکب شدن
اونا انسان ان وممکن الخطا
هیچ کس کامل نیست
مگه من خودم کامل هستم
مگه خودم تا حالا هیچ خطایی نکردم ک بقیه رو قضاوت میکنم
حالا شاید اون خطا ن ولی خطا های دیگه ک انجام دادم
وقتی فایل و بار اول گوش دادم یادم اومد دبیرستان ک بودم ی شایعه درمورد یه آقایی ک میشتاختیم پخش شده بود
چون محیط ما کوچیک بود کل مردم داشتن راجبش حرف میزدن
من حتی ب همراه پدرم یکبار رفته بودم خونه شون
ی سریا میگفتن پسرش فلان کارو کرده
یه سری هم میگفتن ن کار خودش بوده
با اینکه من خییلی برای این مرد ارزش قائل بودم چون شنیده بودم درموردش
ذهنیت منفی پیدا کردم
ک باعث شد وقتی رفتم مدرسه ب تنها دوستم این خبر نازیبا رو بگم
و بگم ک فلان شایعه درمورد پدر پسره بوده
ب محض اینکه زبانم و باز کردم و گفتم چنان حالم باشد وعذاب وجدان گرفتم در موردش
و ب خودم گفتم چرا گفتی
چرا ب راحتی آبروی ی آدم و بردی
خدایا منو ببخش ک حرمت بنده ات و نگه نداشتم و ب خودم ظلم کردم
بارها شده بود من دامن میزدم ب شایعه و تهمت های ک درمورد بازیگرا تو فضای مجازی میشنیدم
ولی خداروشکر الان اصلا کاری ندارم و برام مهم نیست
هفته ک گذشت و خواهر هام اومدن خونه مون و از هر دری حرف میزدن
من تمام تلاشم و کردم ک تو جمعشون حضور نداشته باشم
تا اینکه پسرعمه ام ک شوهر خواهرم هست اومد خونه مون
عرض چند دقیقه آمار کل فامیل و روستا رو داد
ک فلای داره طلاق میگیره چون دستش تو جیب خودشه و آرایشگاه داره هوا برش داشته
و ب راحتی تهمت زد بهش
ما ک از دلشون خبر نداریم
و باز فرداش رفتیم خونه همسایه اونم ی تهمت و شایعه دیگه و قضاوت
و کلا دیدم ک ذهنیت م داره تغییر میکنه درموردش اونا
و ی مورد دیگه
وقتی ک نامزدیم بهم خورد چقد ناراحت میشدم از حرف بقیه پشت سرم
کوچک ترین حرفی
کوچکترین سوالی
کوچک ترین تهمتی ک میشنیدم
در مورد این جریان.
شبیه خنجری بود ک قبلم و زخمی میکرد
و همون موقع ها با خودم عهد بستم درمورد هیچ کسی سوالی نپرسم
هیچ تجسسی نکنم
سرم و نکنم تو زندگی بقیه
واین اتفاق چقددد برای من خیر داشت
هرچند خیلی درد داشت
ولی باعث شد من ب این مسیر زیبا هدایت بشم الهی صدهزار مرتبه شکرت
چند ماه پیش من تو ی سالن پوست کار میکردم ک صاحبش همکار آجیم بود
و هرروز ب محض اینکه میومد سالن پشت سر بقیه حرف میزد تا میرفت
اتفاقات ناجالب
تهمت.
قضاوت در مورد همکاراش
و همون ها هم مشتریش بودن و میومدن سالن
و هرروز من حالم بدتر میشد
میدونستم نباید تو این فضا بمونم
نباید گوش بدم ب حرف هاش
ولی این قدرت وجسارت رو نداشتم ک بهش بگم فلانی پشت سر بقیه غیبت نکن پیش من
و بخاطر باور کمبود و قدرتی ک تو ذهنم بهش داده بودم نتونستم حرفم و بزنم
ک ی شرایطی پیش اومد ک من باید میرفتم سفر چند بار
ک سفر آخری بهم پیام داد ک برام صرف نمیکنه برای منشی بیایی دیگه
اگه خواستم بعد بهت میگم
ک منم گفتم باش هرجور صلاح میدونی
با اینکه ناراحت شدم ولی میدونستم خیریتی توش هست
و باعث شد برگردم ب مسیرم
چون کمتر میومدم سایت
چون مدارم پایین اومده بود
خدارو صدهزار مرتبه شکر
هر اتفاقی بیفته ب نفع منه و خداوند همیشه خیر منو میخواد
درسی ک گرفتم من نباید ب هیچ عنوان کسی و قضاوت کنم
چون در مدارش قرار میگیرم
من نباید ب کسی تهمت بزنم چون درمدارش قرار میگیرم
من نباید غیبت کسی و بکنم چون در مدارش قرار میگیرم و اینقدر این عمل ناپسند و ناشایست و کریح هست
ک خداوند تشبیه ش کرده ب شخصی ک داره گوشت مرده ی خودش و میخوره
سهم بزرگ گناه برای کسی هست ک تهمت و شروع میکنه
و کسی ک پخش میکنه
و میشنوه هم توی این گناه سهیم هستند
اگه من جزئی از این زنجیره قرار بگیرم منم همدست میشم و سهیم میشم توی این گناه بزرگ
پس بهترین کار اینه قطع کننده ی زنجیره باشم
و فقط تمرکزم و بزارم روی خودم
و زندگیم
و توجهم و از روی ناخواسته بردارم بزارم روی خواسته ام
و نکته ی خیلی مهم اینکه
وقتی من یه غیبت یا تهمت از کسی بشنوم ذهنیتم نسبت اون شخص تغییر میکنه
و چون من بازتاب ذهنیت و بارهامو تو هر لحظه میبینم
اون ذهنیت منفی باعث میشه اون وجه نازیبای شخص و برانگیخته کنم
خدای من پناه میبرم از حربه های شبطان ونجواها ی ذهنم ب تو
تنها تورا میپرستم و تنها از تو یاری میخوام من رو ب راه راست هدایت کن
راه کسانی ک ب اونها نعمت دادی
به نام خداوند بخشنده مهربان
سلام عرض میکنم خدمت استاد ارزشمندم ، خانم شایسته عزیز و دوستان گرامی در این مکان توحیدی
استاد عزیز هرچه با آموزشهاتون بیشتر جلو میرم بیشتر به کامل بودن قرآن پی میبرم و بیشتر به قرآن نزدیک میشم ، و بیشتر پی میبرم که تا الان قسمت زیادی شو ازش نفهمیدم ، و متاسفانه قسمتهاییش هم به صورت برعکس فهمیدم به اصطلاح کج فهمی داشتم ، مثل قسمتی که امروز توضیح دادید که اقا جایی که رفتار کسی برای تو ضرر نداره به جای گیر دادن ( چیزی که به ما یاد دادن ) و آبروی طرف رو بردن ، تویی که حتی ندیدی حتی شاهد هم نداری حق نداری در موردش صحبت کنی و … اما باز جای شکرش باقیه که حداقل الان در مدار شروع درک قرآن قرار گرفتم .
در ابتدای این فایل ،آیه ان تکرهوا شیئا و هو خیر لکم به کار بردید ، و یاد آیه وَعَسىٰ أَن تَکرَهوا شَیئًا وَهُوَ خَیرٌ لَکُم ۖ وَعَسىٰ أَن تُحِبّوا شَیئًا وَهُوَ شَرٌّ لَکُم ۗ وَاللَّهُ یَعلَمُ وَأَنتُم لا تَعلَمونَ در دوره دوازده قدم افتادم ، که یکی از آموزشها و درسهایی از شما که به شدت در مغز من حک شده همین آیه هست ، هر چند که کلیت این آیه با موضوع فایل امروز یه مقدار فرق داره اما زیاد بی ربط هم نیست و از نظر من در ناهمواری هایِ احتمالیِ ظاهریِ زندگی همین آیه میتونه خیلی آروم کننده و کمک کننده باشه برای همه ما .
استاد جان وقتی در مورد دوست صمیمی صحبت کردید ، افرادی که در یک دهه گذشته باهاشون در ارتباط بودم یه لحظه از جلو چشمم رد شدن ، و دیدم که هرچی جلوتر اومدم فیلتر هام برای حذف افراد غیر هم فرکانس ( البته ناخودآگاه ) بیشتر شده و هرچه فرکانس و مدار من بالاتر رفته جهان خود به خود اون افراد رو از دور و بر من حذف کرده و هم فرکانس ترینها رو برای من باقی گذاشته ، کسانی که باهاشون راحت هستم ، کسانی که وقتی با هم هستیم نیاز نیست خودم نباشم ، چون یکی از سخت ترین و منفور ترین کارها برای من فیلم بازی کردن و خودم نبودن بوده همیشه و جهان هم همیشه کمکم کرده که خودم باشم ، و نکته مهم تر اینکه تنها کاری که باید بکنم روی خودم کار کردن هست و جهان با قوانین دقیقش بقیه کارها رو برام انجام میده ،
یکی از لطفهایی که خدا به من داشته هدایت شدنم به این سایت بود ، هدایت شدن به جایی که بتونم راحت تر دنبال بهبود شخصیتم باشم و از اکثریت بیکار و بیعار جامعه جدا بشم ، اکثریتی که وقتی تو یه جمع قرار میگیرن ، فقط به خاطر اینکه کسی نتونه بهشون بگه لال ، تمام عادتهای بدی که در این فایل توسط استاد عزیز توضیح داده شد و در قرآن هم بارها در مورد این عادتها هشدار داده شده را به شدت دنبال میکنن ،عادتهایی مثل تجسس در زندگی دیگران غیبت کردن کمک کردن به زنجیره پخش تهمت بجای قطع کردنش و … و اینها همه و همه خیلی فراگیر شده و فقط کافیه یه نفر اعتماد به نفس کمی داشته باشه تا به راحتی درگیر این زنجیره بشه .
استاد ممنونم از آموزشهایی بسیار عالی شما و سپاسگذار خداوند هستم به خاطر هدایت شدنم به این مکان توحیدی
در پناه رب العالمین باشیم