اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
به نام خدای مهربانم استاد عزیزم سلام به صورت نورانی تون
چندین بار این فایل رو گوش کردم ولی نتونستم کامنتی بنویسم آخه من چی میتونم بنویسم برای این عظمت برای این حجم از آگاهی
بخدا هر چی فکر کردم نشد که بنویسم اصلا هنگ کردم خدایا استاد جان این همه آگاهیها رو چطور از این آیات الهی استخراج میکنند
بابا دهها دهها بار من این آیات رو خوندم ترجمه هاش رو خوندم الان میبینم که هیچی نفهمیده بودم البته الان هم نمیتونم این عظمت رو هضم کنم
استاد جان من تقریبا میتونم بگم اهل تهمت نبودم غیبت چرا حتما غیبت کردم خیلی زیاد ولی بعضی اوقات هم که دیدم غیبت میکنند سعی کردم حرف رو عوض کنم ولی خیلی جاها هم درگیرش شدم
میدونی استاد جان با شنیدن صحبتهای گوهر بار شما دیدم که من باید کلا دهنم رو گِل بگیرم و هیچی نگم و با خیلی خیلی از اطرافیان قطع رابطه کنم تا بتونم به تعهدم عمل کنم
مثلا تلفن که صحبت میکنیم بعد از حال و احوال این کلمه چه خبر آدم رو میبره تو وادی یا درددل یا غیبت یا قضاوت و یا فضولی پس باید بعد از چاق سلامتی خداحافظی کنیم و چقدر اینجور محکم بودن توانایی میخواهد چرا که هم شیطان وسوسه میکنه ادامه بدیم هم میگیم حالا اگه خداحافظی کنیم طرف ناراحت میشه حالا چی میگه
خلاصه که استاد جان این فایل حسابی به هم ریخته منو اصلا نمیدونم چیکار کنم چون اکثرا با هر کس حرف میزنی ناخواسته تهش میره به قضاوت و غیبت و…….
البته نسبت به قبل کمی بهتر شدم البته کمی خدا رحم کند و بیامرزد مرا و همه آنهایی که درگیر این موضوعات هستند
استاد شما چه جهاد اکبری به را انداختید که محبوب دل خدا شدید و خلیل الله زمان شده اید
سلام به استاد عزیزم و مریم خانم عزیزم و تمامی اعضای این خانواده توحیدی
استاد عزیزم من عاشق شدم
مجنون شدم
نمیدوستم پیامم رو کجای سایت براتون بنویسم …
من عاشق شدم
عاشق همه چی
چه مادی و چه غیر مادی
نمیتونم احساسم رو با کلمات بیان کنم
فقط خواستم بگم من عاشق شدممم
همین …
خداوند به من پادشاهی داده
باور کنید
استاد اخ اخ اخ
تمام این سختی ها مادر نداشتن ها پدر نداشتن ها همسر نداشتن ها دوست نداشتن ها تنها بودن ها آوارگی کشیدن ها همه این همه باهم دست به دست هم داده بودن که من خودم رو بشناسم خدا حقیقی رو بشناسم
من عاشق شدم…
به هر چی نگاه میکنم عشق رو میبینم …
آره همین رو میخواستم
این عشقه آنقدر قوی هست منو نرم خووو و بخشنده و مهربان و شجاع کرده
خدایا شکرت خدایا شکرت خدایا شکرت
استاد عزیزم شما به من صداقت و پاکی و درستی و حق گرا بودن رو یاد دادید
چه نیرویی قوی تر از حق قوی تر از صداقت و پاکی هست
آره من میخوام بقیه عمرم رو با صداقت تمام و حق گرایی تمام و درستکاری تمام پیش برم طبق قرآن
فقط میتونم بگم سپاس گزارم من عاجزم
امروز یه دختر زیبا رو دیدم خیلی زیبا بود داشتم چند ساعت پیش بهش فکر میکردم به زیبایش میگفتم خدایا من چقدر عاجز و ناتوانم در مقابل عظمت تو در مقابل زیبایی تو ببین یه دختر رو به چه زیبایی آفریدی
یه حسی بالاتر از عاشقی نیست هیچ حسی ،این که عاشق همه چیز باشی بدون دلیل بدون توقع بدون چشم داشت…
این چه حس نابی هست واقعا
دیگه برام هیچی مهم نیست فقط عشق برام مهمه …
نمیدونم چطور توصیفش کنم اما همه چی رو خدا میبینم و دوستدارم قربون صدقه همه چیز برم
حسش یه حس نابه تا حالا این شکلی نبودم …
دیگه برام هیچ چیزی مهم نیست
فقط برام تسلیم بودن مهم هست …
میدونی انگار خدا بهم گفت حسین دست و پا نزن عاشق شو و از لحظه به لحظه زندگیت لذت ببر …
چی میخوای حسین ،ماشین خونه پول هرچی بخوای بهت میدم … تو فقط عاشقی کن فقط لذت ببر …
میدونی من هیچم من واقعا یه نی خالی هستم
شدم یه نی خالی و میخوام روی لب خداوند قرار بگیرم و اون منو بنوازه
نمیدونم به چه شکلی من تسلیم هستم …
یه فیلم هندی بهتون معرفی میکنم به نام دیپلم ردی یا دوازدهمین شکست محصول سال 2023 حتما این فیلم رو ببینید
توی این فیلم فقط اصل رو به طور شگفت انگیزی داره بازگو میکنه …
هرچقدر این فیلم رو میبینم سیر نمیشم …
سال های زیادی به دور از خانواده تک و تنها دست و پا زدم ،هیچ کس به معنای واقعی نبود دریغ از یه تلفن ، ولی الان راضیم خیلی هم راضیم ،چون خدا رو پیدا کردم مسیر حقیقت رو پاکی رو صداقت رو حق گرایی رو فهمیدم
لمسش کردم فهمیدم که ما آدم ها فقط فقیر عشق حقیقی هستیم نه فقیر پول و مادیات
…
دیگه عجله ایی ندارم میخوام بقیه زندگیم رو عاشقانه زندگی کنم …
الان میفهمم که ابراهیم که رفت بچه خودش رو قربانی کنه عاشق بود
نمیشه فقط گفت تسلیم هستم اما عاشق نباشی
وقتی تسلیم هستی که عاشقی …
بهتون تبریک میگم این مسیر که دارین میرین مسیر اولیا الهی هست مسیری که به عمر پیامبر رفت ولی دور و اطرافیانش درک نمیکردن
…
مسیری که پیامبر مهربانی ها رفت
مولانا در جستجوی حقیقت درونی محمد بوده :
و ببین چطور براش غزل میگه:
هر نفس آواز عشق میرسد از چپ و راست
ما به فلک میرویم عزم تماشا که راست
ما به فلک بودهایم یار ملک بودهایم
باز همان جا رویم جمله که آن شهر ماست
خود ز فلک برتریم وز ملک افزونتریم
زین دو چرا نگذریم منزل ما کبریاست
گوهر پاک از کجا عالم خاک از کجا
بر چه فرود آمدیت بار کنید این چه جاست
بخت جوان یار ما دادن جان کار ما
قافله سالار ما فخر جهان مصطفاست
از خداوند یکتا اونی که رحمتش بی اندازه و مهربانیش همیشگیست برات درخواست
این مسیر رو دارم :
که همواره هدایتت کنه به راه کسانی که بهشان ثروت و نعمت داده کسانی که نه مورد خشمش هستند و نه گمراه هستند
من مهدیه معصومی هستم و این اولین کامنت من در سایت استاد عزیز است
استاد جان سلام . استاد عزیزم نمیدونم از کجا شروع کنم و کدوم از اتفاقات خوب زندگیمو بگم …
استاد عزیزم من با شما از طریق شوهر خواهرم زمانی که به مسافرت میرفتیم و شوهر خواهرم فایل های شمارا در ماشین گوش میداد آشنا شدم ولی خب آن موقع نه حرفای شمارو متوجه میشدم و نه اعتقادی داشتم ، به قول خودتون در این مدار هنوز قرار نگرفته بودم و فایل های شمارو رها کردم و گوش نمیدادم .بعد ها نیز زمانی که مادرم در مدار قرار گرفت و نتیجه های عالی گرفت بار ها و بارها تلاش کرد تا من در این مسیر قرار بگیرم ولی خب باز هم من مقاومت داشتم و یا گوش میدادم ولی باور نداشتم تا اینکه بلاخره بعد از یک عالمه چک و لغدهایی که بهم خورد و تجربه اوضاع افتضاح زندگیم و خیلی از اتفاقات دیگه که هر روز منو نابود تر میکردن تصمیم گرفتم یک بار به صورت جدی فایل های شمارو شروع کنم و از آن جایی که مادرم محصول 12 قدم شمارو تهیه کرده بود ، تصمیم گرفتم تا شروع کنم …
در اولین جلسات 12 قدم زمانی که من شروع کردم به نوشتن سوال ها و پاسخ دادن آنها مهم ترین چیزی که بهش برخورد کردم در قسمت مادی ،سوال های آن قسمت را جواب میدادم به این نتیجه رسیدم در سن 22 سالگی،درآمد من صفر است همچنین اینقدر پول نداشتم خرج کنم که هیچ هزینه ای هم هیچوقت برای خودم نکرده بودم و با این حال در قسمت بدهی یک عالمه آدم بودن که از من طلب داشتن و این منو واقعا ناراحت میکرد.
کم کم با جلسات 12 قدم پیش رفتم تا اینکه در یکی جلسات گفتن اگر باور ضعیف داشته باشید مغز شما مقاومت نشون میده که دقیقا مغز و فکر من به شدت نسبت به صحبت های استاد مقاومت داشت و باور های من خیلیییییییییییییی پایین بود تا بتونه جلسات را پیش ببره برای همین تصمیم گرفتم تا برای شروع از فایل های دانلودی شروع کنم
من در اوایل مهر ماه امسال به صورت جدی فایل های دانلودی را شروع کردم و اهداف و خواسته هامو نوشتم و به صورت جدی فایل های استاد را گوش میدادم و عمل میکردم تا اینکه به یک عالمه نتیجه عالی و باور نکردی رسیدم که من در این جا چند تا از این اتفاقات را میگویم
استاد من یکی از اهداف این بود برای درسم و دیدن استادم و یادگرفتن بیشتر کار و مهارت به تهران و همچنین کرج پیش استادم برم که بابام همیشه مخالفت میکرد و اصلا نمیزاشت حتی من بگم درباره رفتن به شهر دیگه و مسافرت مجردی . که بعد کار کردن رو خودم ،سر موضوع انجام پایان نامه دانشگاهم برای اولین بار بدون اینکه من هیچی بگم به راحت ترین حالت ممکن و به بهترین شکل ممکن خود بابام برام بلیط گرفت تا من برم به کرج و من به مدت 2 هفته در کرج بودم کارامو کردم ، تفریح کردم، پیش استادم رفتم و بعد از ان هم بعد از گذشت مدتی همراه دوستانم به صورت مجردی به تهران برای دیدن نمایشگاه و گشت و گذار رفتیم و به این هدفم رسیدم و به بهترین شکل ممکن پایان نامم رو هم ارائه دادم و همچنین بهترین شاگرد رشته خودم در طول تحصیل معرفی شدم
دومین اتفاق خوب من زمانی بود که به دنبال کار میگشتم((زمانی که هنوز رو خودم کار نکرده بودم چندین بار سرکار رفتم که هر کدوم از کار ها که میرفتم بخاطر باورهام برام بدترین اتفاقات می افتادو بدون اینکه حقوقم را بدن بیرون می امدم )) مدت ها بود که دوست داشتم کار کنم و بخاطر اینکه 2 روز در هفته برای کمک به مادرم که کارمند هست پرستار مادربزرگم بودم همه بهم میگفتن هیچ کس و هیجا قبول نمیکنه با این شرایط تو کار بهت بده و من اینو قبول نکردم و به خودم میگفتم خداوند من همه چیزو برام درست میکنه و واقعا خاطرم آسوده و آرام بود و میدونستم درست میشه که بعد از دو روز من کار مورد علاقه رشته خودم را در محیط کاری عالی و همکاران بسیاررر عالی و دقیقا با شرایطی که 2 روز در هفته نمیتونسم برم استخدامم کردن و درست بعد گذشت 1 ماه از زمانی که من در دفترچه 12 قدمم نوشته بودم درامدم صفر هست ، درآمد من در ماه اول کاریم به 10 میلیون رسید و فهمیدم پول درآوردن اصلا سخت نیست فقط لازمه باورم رو درست کنم و الان علاوه بر اینکه کار مورد علاقم را دارم ،چند شاگرد هم دارم که بهشون آموزش سفالگری میدهم و علاوه بر این کارگاه خودم را نیز کم کم دارم راه اندازی میکنم استاد جان
سومین اتفاق خوب من این است که من با خانوادم به خصوص پدرم اصلا رابطه خوبی نداشتم و پدرم اصلا آزادی به من نمیداد که بخام کوچیک ترین کار ها هم برای خودم انجام بدهم و همیشه باهم دعوا داشتیم و نمیگذاشت من حتی نیم ساعت تنها بیرون برم و الان…. الان بهترین رفاقت را با خانوادم دارم ،پدرم ماشین رو به من داده تا باهاش هرجا دوست دارم به راحتی برم ،بهم اجازه میده علایق و اهدافم رو دنبال کنم و حتی الان همه جوره کمک هم بهم میکنه و رابطه عااااالی با خانوادم دارم خداراشکر
مهم ترین اتفاق که برام افتاد استاد جان این بود که من در دوره نوجوانی رابطه عاطفی دوستی را شروع کردم که بازم بخاطر باور ها و اعتماد به نفس پایین و تفکر اشتباهم به بدترین حالت ممکن تمام شد و من اسیب دیده بودم و بعد ها هم هر بار میخواستم با کسی رابطه عاطفی شروع کنم یا دیگه نمیتونسم یا باز هم به در بسته میخوردم و الان در این زمان بعد از تغییر خودم و باورم بهترین رابطه عاطفی را دارم تجربه میکنم و کلی اتفاق و لحظات خوب با عزیز دلم دارم تجربه میکنم و خانوادم نیز در جریان هستن و من کلیییی سپاس گزار خداوندم هستم بابت تجربه همین رابطه عالی در این لحظه
استاد عزیزم در طی این 3 یا 4 ماه که به طور جدی همراه شما و دانسته هاتون هستم علاوه بر این چیز هایی که گفتم اونقدرررر اتفاقات خوب دیگر هم افتاده که هر روز بیشتر به شما و صحبت هاتون و خداوند عزیزم ایمان میارم و الان بعد گوش دادن فایل ها اینقدر الهامات و ایده های عالی و خوب به ذهنم میرسه ، اینقدر به حرفاتون پی میبرم و به خوبی و با تکامل دارم پیش میرم به سوی هدف هام که مطمئن هستم تا 1 سال دیگه زندگی من به قدری عالی خواهد شد که به قول شما هیچ ربطی به گذشته من نخواهد داشت
این هم از اولین کامنت ،تجربه و ردپای من در سایت استاد عزیزم
دختر نازنین چقدر لذت بردم از نتایج بزرگ و جالبی که در بیشتر زمینه ها کسب کردی آرزوی موفقیت بیشتر برات میکنم منم خیلی دوست دارم دخترم وارد سایت بشه ولی خیلی مقاومت داره و طبق قانون من نمیتونم هدایتش کنم بلکه از خدای هدایتگرم می خوام که دخترم رو هدایت کنه و به جمع این خانواده ی صمیمی بپیونده البته طرز تفکرش خیلی به قوانین نزدیکه ولی گاهی یه اشتباهی هم داره
مینو خانم عزیزم اینجوری که شما نوشتید دخترتون خیلی شبیه به من است و مطمئن باشید در زمان مناسب که خدا بخواهد در مدار قرار میگیرد و وارد این فضا میشود
مهم ترین چیز مینو خانم اینه وقتی دخترتون و خانوادتون نتایج شما رو ببینه ایمان میاوره و مشتاق به این راه میشود پس شما با قدرت به راه خودتون ادامه بدهید و مطمئن باشید که دخترتون و هر کس دیگر در زمان مناسب وارد این مسیر میشود
خیلی خیلی ممنونم بازم بابت پاسخ به کامنت من که باعث شد من خیلی خوشحال بشم و اشک از چشمم جاری شود
امیدوارم همیشه بیای و از اتفاقات خوب زندگیت برامون تعریف کنی که ما بچهها از خواندنش لذت ببریم.
چقدر خوبه ک وقتی روی خودت کار میکنی دنیا و جهان اینقدر زیبا جواب میده
ی چیزی که باعث شد بیام و برات بنویسم این بود که تنها رفتی سفر و کلی خوش گذشته بهت
الحمدلله رب العالمین چون این ی نشانه ای برای منم بود اخه منم میخوام تنها ب سفرم برم و دقیقاً هم تهران میخوام برم و اینو ک خواندم فقط خدا ب منم میگ بیا من حواسم بهت هست بیا تو دل ترس هات
البته تو زمینه انصافاً خوب عمل کردم و لی خب شیطان همیشه زمزمه میکنه و ……
خدارو شکر که دوستان خوبی چون شما دارم
خدارو شکر که میتونم بیام و بشینم و از نتایج عالی شما لذت ببرم.
بهترین ها رو از خداوند متعال برات میخوام و امیدوارم کلی نتایج عالی ازت بخونم
سلام مهدیه ی عزیز… خوش اومدی به جمع صمیمی این بهشت مجازی… چقدر لذت بردم از خوندن کامنتت و وقتی دیدم 19 روز از عضو شدنت می گذره و اولین کامنتت رو ثبت کردی دلم گفت برات بنویسم و تحسینت کنم… خیلی عالی نتیجه گرفتی اول کار و بسیار خوشحالم برات… قدر این حس و حال خوب رو بدون و مراقبش باش که اگر حسمون خوب باشه همه چی خوبه…
اینو به خودم می گم، یکی از اولین قانونایی که با آموزشهای استاد یاد می گیریم قانون طلایی احساس خوب=اتفاقات خوب هست و چه 19 روز باشه عضو باشیم چه 19000 روز، همین یه قانون رو رعایت کنیم کلییی اتفاقات خوب و نتایج دلخواه رقم می زنیم :)
امیدوارم کامنتای بیشتری ازت ببینیم و کلی کیف کنیم از خوندنش و بالاتر رفتن مدارت دوست عزیزم :)))
در پناه خدای مهربون و رزاق و وهاب شاد و سلامت باشی :)
این بار اجازه بدید اول سلام کنم به استادمریم شایسته عزیز واستادعباسمنش بزرگوار
اینبار اومدم به اطلاع برسونم که من تا اینجای کار که هنوز پروژه گام به گام مهاجرت به مداربالاتر تموم نشده بگم که من نتیجه گرفتم.من ی مداربالاتر رفتم.ظرفم بزرگتر شد.
میدونید چرا اینبار به مریم جون اول سلام کردم؟
چون من جواب سوال ودرگیری ذهنی که از جمعه هفته قبل باهاش کلنجار میرفتم رو از فایل دستورالعمل اجرای پروژه مهاجرت به مداربالاتر گرفتم
جمعه قبل با یک اشتباه تکراری همیشگی واردفازغم وسرزنش شدم.هرکاری کردم ذهنم درگیرش بود ونمیتونستم راه حلی برای این مشکل پیدا کنم.کلافه شده بودم غروب بود وبدتر دلم گرفت
دقیقا ساعت 5ونیم عصربود که طی ی تصمیم ناگهانی زدم بیرون ورفتم پیاده روی بلکه یکم سبک شم.
راه رفتمو،راه رفتمو،راه رفتم
وهمش باخدا حرف زدم بهش گفتم خدایا چرا من نسبت به این اشتباه انقدر ضعیفم وحواس پرت وهرچندوقت یبار انجامش میدم وبعدش خودم از لحاظ روحی بهم میریزم؟؟؟
چرا کمکم نمیکنی خویشتن دار باشم و حواسم جمع کارم باشه؟
بهم بگو راه حلش چیه؟بایدچیکارکنم سمت من چیه که بایدانجامش بدم؟
انقدرحرف زدمو،زدمو،زدم تا یهوناخودآگاه بدون اینکه خودم متوجه بشم دیدم که حالم خوب شده.آرومم دارم لبخندمیزنم و،رو زیبایی ها تمرکز میکنم ولذت میبرم ازشون
زیبایی هایی ازجنس سنگفرش های کف قسمتی ازپیاده رو تا المانهای فلزی جالب وخلاقانه جلوی ی رستوران که از چراغ برق های توخیابون مردانی در حال نواختن آلات مختلف موسیقی درست کرده بودن.تا چراغهای کوچیک ورنگی رنگی کنار پل
8ونیم شب برگشتم خونه وسرحال سرحال بودم.جواب سوالم رونگرفته بودم ولی حالم به شدت خوب بود.سبکبال وشاد.
یکشنبه شب نشستم از اول دوره گام به گام مهاجرت از مدارفعلی به مداربالاتر رو نت برداری هامو خوندم.
اونجایی که استادشایسته عزیزفرمودن:
عادت های محدودکننده مخفی،مثل زنجیرهایی بودندکه من رو به مدارفعلیم وصل میکردند واجازه فرارفتن ازاین مدار،ورشدوپیشرفتی که من مدنظرم هست روهم نمیدن.
مگراینکه من بیام آگاهانه روی رفع اون عادت ها اقدام کنم.خواه عادت فکری خواه عادت رفتاری.والبته که بهم کاملا مرتبط هستند.
پس برای اینکه بتونم هر روز توی پروژه حاضربشم باید ی سری خط قرمزها برای خودم مشخص کنم.واون ها شامل نه گفتن به عادت های روتینی هست که داره سازنده ترین داراییمون یعنی تمرکز رو اتلاف میکنه.
این سه تا پاراگراف برا من هشداربود،معجزه بود،جواب سوالم بود که از زبون مریم جون گفته شده بود.
اصلا ی حال عجیبی داشتم.خداروهزار مرتبه شکر کردم وفهمیدم که سمت من اجرای همون خط قرمزهاست قرص ومحکم.همینه که بدونم وقتی داره تمرکزم رو میگیره و حالمو بد میکنه باید آدم باشم و خط قرمزهامو بیشتر جدی بگیرم.
خداجونم کمکم کن آدم باشم.
مریم جونم تبریک میگم بهتون که کلامتون مثل استادتاثیرگذارشده.بالاخره کمال همنشین درآدم اثرمیکنه.وچه همنشینی بهتراز استادجان؟
خداروشاکرم که الگوها وهمنشین هایی مثل شما،استاد واعضای خانواده عزیزم نصیبم شده که این خودش بزرگترین نعمت وخواسته اس که من بهش رسیدم.
به نام تنها فرمانروای کل کیهان خدای مهربانم خدای وهابم خدای رزاقم سپاسگزارم
سلام عزیزان جان
سلام به زهرای عزیزم
دختر تو بینظییییر ی
جواب سوال امروز منم همین بود
تو دفترم نوشتم مسأله ام را و تسلیم خداوندبودم و گفتم خودت راه حل را بهم بگو من نمیدووووونم.
زهرا جان دقیقا امروز با اینکه تو سایت بودم اکثرا ولی بخاطر عادتهای بد قبلی و نه نگفتن به رفتارهای بد قبلی
کامل تمرمزم گرفته شده بود
با اینکه اوضاع همه چی خوب بود ولی من اصلا تو این عالی نبودم و نمیدونستم چرا؟؟؟
بعد از ظهر به بهونه کپی طرحهامو گرفتن زدم بیرون تا هوایی تازه کنم
پیاده روی رفتم و یکی و دوساعت بیرون بودم و کارهامو و خریدهای خودکار و وسایل مورد نیازم را گرفتم و برگشتم خونه بازم دیدم تمرکز پایینه
کمی خوابیدم و بلند شدم بازم همونم
اومدم تو سایت اولین کامنت همین صفحه برا شما بود
شروع کردم به خوندن و برق از سرم پرید
عادت های محدودکننده مخفی،مثل زنجیرهایی بودندکه من رو به مدارفعلیم وصل میکردند واجازه فرارفتن ازاین مدار،ورشدوپیشرفتی که من مدنظرم هست روهم نمیدن.
مگراینکه من بیام آگاهانه روی رفع اون عادت ها اقدام کنم.خواه عادت فکری خواه عادت رفتاری.والبته که بهم کاملا مرتبط هستند.
پس برای اینکه بتونم هر روز توی پروژه حاضربشم باید ی سری خط قرمزها برای خودم مشخص کنم.واون ها شامل نه گفتن به عادت های روتینی هست که داره سازنده ترین داراییمون یعنی تمرکز رو اتلاف میکنه.
این سه تا پاراگراف برا من هشداربود،معجزه بود،جواب سوالم بود که از زبون مریم جون گفته شده بود.
و الان با این جملات احساس میکنم داره حالم بهتر میشه
زهرا جان تا دیشب عالی بودم
امروز باز از اون روزهایی بود که تمرکزم افت کرده بود و نمیدونستم چرا ؟
یعنی میدونستم مسأله ام چیه عادت بد رفتار و عدم نه گفتن به عادت های روتین
ولی اون ترمزی همون پاشنه آشیل که باعث این مسئله هست رو نمیدونم.
انشاالله که خداوند همانطور که به این آگاهی ناب الهی هدایتمون کرده
به جواب مسائل هم هدایتمون میکنه
من ایمان دارم که آگاهی خداوند در درون ماست و به ما الهام میکنه با ما حرف میزنه و راهکار ها به ما گفته میشود.
خدا یا شکرررررررررت
پس باید برای مهاجرت بت مدار بالاتر و هر روز در مداربودن
خط قرمزهامون رو رعایت کنیم
خدایا شکرت من تسلیمم هیچی نمیدووووونم هر آنچه دارم از آن توست
خودت کمکم کن تکاملم را بدرستی طی کنم.
دختر حالم عالی شده الهی صد هزار مرتبه شکرت
خدا جونم بووووس به کله مبارکت
جان جانانم سپاسگزارم
ایمان دارم که در زمان مناسب هدایتها و برداشتن پاشنه آشیل هام هم نزدیکه من به خدای خودم اعتماد دارم من توکل کرده ام
همانطور که این آگاهی و الهام را در طی این دوره بهم داده
که تو فقط تو مسیر درست الهی باش
تمرکزی بر اصل و اساس قوانین جهان باشه
من همه چی بهت میدم
این الهام را چندین بار پشت سر هم بهم گفته .
من باید استمرار و تداوم و تعهدم را حفظ کنم .خدا بقیه کارها را برایم انجام میدهد.
خدایا شکرت
زهرا جانم در پناه الله یکتا شاد سلامت ثروتمند خوشبخت و سعادتمند باشید در دنیا و آخرت دوستون دارم الهام جون عزیز دردانه خداوند عالم.
به نام تنها فرمانروای کل کیهان خدای مهربانم خدای وهابم خدای رزاقم سپاسگزارم
سلام عزیزان جان
سلام زهرا جانم
امیدوارم حال دلت عالی باشه
زهرا جان خداوندجان در هر لحظه داره به افکار و فرکانس های ما پاسخ میدهد
و منت گذاشته و خیلی سریع العجابه است
با فایل بینظییییر قدم 16
ترمزم رو پیدا کردم بلطف خداوند
و متوجه نشخوار های ذهنی و عادات بد گذشته ام شدم
فهمیدم من بر حسب اتفاقات گذشته
با اینکه از نظر فیزیکی خودم را کنار کشیده بودم
ولی هنوز از نظر ذهنی درگیر بودم
و هر چند وقت یکبار تکرار میشد و مثله دو روز گذشته تمرکزم را به صفر میرساندو اجازه ی حرکت کردن را نمیداد
و لطف خداوند بود تا یک بنده ی توحیدی که نمیدانم الان کجای این کیهان در سلامتی و شادی کامل هستی جواب گرفته و دستی از دستان خوب خداشده در زندگی ام که بفهمم چرا
تمرکزم پایین اومده و ازم گرفته شده
و دیروز که باز هم اول صبح میخواست دوباره شروع کنه به عادتهای بد قبلی
بلطف خداوند که با قدرت گفتم نههههههه
دیگه بهت اجازه نمیدهم
که انرژی و وقت و فرکانسهای خوبم را ازم بگیری
امروز یا تمومش میکنی یا
میمیرم
چون برام واقعا زجر اوره تکرار روز قبل
که فقط خودم میدونستم چقدر اوضاع روحی ام بهم ریخته و حتی اجازه لذت بردم از غذا به سبک سلامتی که من با تمام وجودم عاشقشم را هم ازم گرفته بود
باید از یه جایی این زنجیره را قطع میکردم
و لطف و منت خداجونم بهم کمک کرد و
منو به مدار بالاتر هدایت کرد
و وقتی ترمزم پیدا شد و گفتگوهای مزخرف ذهنی ام را بیرون ریختم و چه در دفتر و چه در کامنتم ثبتشون کردم به طرز معجزه ای
همه چی آروم شد .
من تونستم حرکت کنم
تونستم یه ذره بهتر عمل کنم
و کوه کندن نبود
فقط ذهن بود که انگار یک کوه جلوم مونده بود. و فقط ترسهای گذشته و کمبود و وابستگی و از همه مهمتر شرک را در وجودم پر رنگ کرده بود .
و من که دارم روی خودم کار میکنم
و از نظر فیزیکی یعنی کلامی کلا دهنم رو بسته ام
و هیچ کاری به کار دیگران ندارم حتی همسرم
خداوند به من گفت باید حالا بیتی از نظر ذهنی هم کامل توجهت رو برداری
وقتی تونستی فیزیکی تو اینکار موفق باشی
باید از نظر ذهنی هم خودتو ارتقاء بدی به سطح بالاتر و
تمرکز ذهنت رو بر روی خواسته ها و باورهای توحیدی قدرتمند معطوف کنی
چون همه ما به یک اندازه به خداوند دسترسی داریم.
و از دیروز که این الهامات خرا دریافت کرده ام
دختر نمیدونی چقدر بهتر شدم
یعنی جهان داره برام جوری همزمانی و اتفاقات بهتر را بوجود میآورد که ذهنم کامل دهنش رو بسته و اونم داره لطف و عنایت خداوند را تایید میکند.
و باید در این مسیر زیبای الهی قدرت گرفتن بر ذهن هم تکاملم را طی کنم
تا آرامشم هر بار بیشتر و بیشتر شود .
و زهرا جان یک پله موفقیت دیگر
اینکه عزیزانم همه به یک مراسم از اقوام رفتند و گفتند میای
گفتم نه
و اومدم تو سایت و فایل بینظییییر توحیدی قدم 17را با جان و دل و اشک شادی گوش دادم
و برگشتم به صفحه اصلی سایت
دیدم پاداش خداوند برام رسید نقطه آبی
همان جواب خداوند به فرکانسهای من
چنان ذوق کردم که گفتم اول از شادی هام با دوستان عزیزم به اشتراک بزارم و فرکانسم را روی نعمتهای خداوند تنظیم کنم و برم سراغ تمرینات سپاسگزاری و ستاره قطبی و لذت ببرم از این همه شگفتیهای خداوند.
زهرا جان برای رفتن به مراسم
قدرت ذهن نسبت به قبل کمتر بود
چون دارم تکامل را طی میکنم
چندباری نجوا داشت که الان مردم چی میگن
چرا از بدنه جامعه جدا شدی
و هزار جور قضاوت میشی
دوستت که عمش میشه ازت ناراحت میشه
گفتم مهم منم
اصلا دیگرانی وجود ندارد
من هم برای خودم ارزش قائل هستم و هم برای دیگران
نرفتن من به مراسم عزا دلیل بی احترامی به کسی نیست
من باید کنترل ورودی های ذهنم را جدی بگیرم
باید بها پرداخت کنم و شجاعت داشته باشم
جای که برای من نیست نروم .
تموم شد و رفت .
و الان من دارم از تنهایی ام لذت میبرم و وقتم را برای ذهنیت مثبت خرج میکنم
چون واقعاً میفهمم وقتی دو سه ساعت در مکانی ناخواسته باشم
قشنگ روزم ازم گرفته میشود و تا بیام و بسازمش ده ها ساعت زمان میبره .
خدایا شکرت
که در هر لحظه هدایت مرا بر خودت واجب کرده ای و مرا در مدار دریافت هدایتهای ناب الهی قرار داده ای .
زهرا جانم بینهایت سپاسگزارتم دست خداوند.
عاشقتم
در پناه الله یکتا شاد سلامت ثروتمند خوشبخت و سعادتمند باشید در دنیا و آخرت دوستون دارم الهام جون عزیز دردانه خداوند عالم.
دقیقا درست گفتی منم با حمام کردن وپیاده روی وگاهی خواب خیلی حالم خوب میشه.جوری که دیگه اگر اون موضوع ناجالب توذهنم باشه وهنوز حل نشده باشه ولی باز حالم خوبه
وچقدر بجا وقشنگ گفتی عزیزم درسته حق باشماست اون حال خوب بود که منو به جواب سوالم هدایت کرد
منم واقعا خوشحالم بابت تک تک اعضای این خانواده بزرگی که دارم وبه وجود همتون افتخار میکنم
طبق تعهدم به خودم و پروژه مهاجرت به مدار بالاتر مینویسم
استاد از شما تشکر میکنم
من بعد از گوش دادن به این فایل دیروز و روز قبل امروز سر ناهار متوجه شدم دارم چیا میشنوم ،ی انگار یه چیزی برام روشن تر شده بود چون وقتی اومدم نشستم روی میز که ناهار بخورم یکی از اعضای خانوادم از همون ب بسم الله شروع کرد اول غر زد بهش گفتم میخوام ناهار بخورم لطفا غر نزن سر ناهار که سکوت کرد بعد رفت سراغ بعدی ها غیبت شروع کرد به غیبت کردن من فلانی دیدم که داشت سیگار میکشید بعد من هیچی نگفتم ناهار خوردنم ادامه دادم بعد گفت فلان شخص ها فلان شکل هستن مردم اینو میگن فضای مجازی اینو میگه، بعد من هیچیی نگفتم ناهارم خوردم اومدم با خودم دیدم اقا توی این فاصله هم غر شنیدی هم غیبت شنیدی هم اینکه بقیه چجورین شنیدی یعنی چی ؟ استاد شاید باور نشه ولی من امروز چشام باز شد و دیدم چه اتفاقی داره میوفته یعنی خدا میدونه تمام روزهای بقیه من فقط اصلا همین تایم ناهار خوردن در نظر بگیرم با این چیزا بود و من اصلا نمیفهمیدم درک نمیکردم که چی دارم میشنوم
اینم دلیلش میدونم گوش دادم به این فایل شما هست این قسمت و قسمت اول
مثل این میمونه که یه پرده ای از جلو چشام رفته باشه
ای خدای بزرگ هدایتم کن، منم تهمت های زیادی زدم منم سو ظن و سو برداشت های زیادی داشتم و این بار سنگین روی خودم حمل میکردم در مورد یک موضوع خاصی، خدایا خودت هدایتم کن بتونم با این موضوع به صلح برسم، بخاطر قضاوت کردن توی این موضوع خاص و بدبینی که برام به وجود اومده انگار گناه بزرگی به دوش کشیدم خدایا خودت توی این موضوع منو رها کن قبلا اینکار کردی قبلا هدایت تو رو توی این موضوع دیدم قبلا دیدم که چطور به خاطر صدمه هایی که دیده بودم به خودم مجوز داده بودم تهمت های زیادی بزنم خدایا من نمیخوام توی این داستان بمونم من میخوام سبک بشم منو هدایت کن نه خودمو قضاوت کنم نه دیگران
نه خودم باری بشم بر دوش خودم نه با قضاوت و تهمت به دیگران بار خودم بیشتر کنم
پاک بشم از هر شک و گمانی
استاد الان یادم افتاد توی یه موضوع دیگه واقعیتش نمیتونم بگم چون گفتنش هم برام سخته به یه نفر تهمت زده بودم توی ذهنم،خدایا منو ببخش و هدایتم کن نمیخوام این گناه بزرگ به دوش بکشم دیگه خورد و خمیر شدم، بسکه این بار سنگین با خودم این همه مدت حمل کردم، شاید اینکه اینقدر زود توی تمرینات نفس کم می اوردم بخاطر همین باشه نمیدونم خدا میدونه وگرنه من با اون همه جدیت و استمرار و اون همه انرژی گذاشتنم اونم توی اون گرما تابستون با مثل جت از دفاع میرفتم حمله از حمله میرفتم دفاع اصلا نفس کم اوردن معنی نباید میداشت.
خدا میدونه من همینطور ادامه بدم برم مدارهای بالاتر چقدر بیشتر این فایل و این موضوع درک خواهم کرد که اصلا ربطی به الان نداره
برای شما و خانم شایسته عزیز ارزوی ارامش و حال خوب دارم
سلام عرض میکنم خدمت استاد ارزشمندم ، خانم شایسته عزیز و دوستان گرامی در این مکان توحیدی
استاد عزیز هرچه با آموزشهاتون بیشتر جلو میرم بیشتر به کامل بودن قرآن پی میبرم و بیشتر به قرآن نزدیک میشم ، و بیشتر پی میبرم که تا الان قسمت زیادی شو ازش نفهمیدم ، و متاسفانه قسمتهاییش هم به صورت برعکس فهمیدم به اصطلاح کج فهمی داشتم ، مثل قسمتی که امروز توضیح دادید که اقا جایی که رفتار کسی برای تو ضرر نداره به جای گیر دادن ( چیزی که به ما یاد دادن ) و آبروی طرف رو بردن ، تویی که حتی ندیدی حتی شاهد هم نداری حق نداری در موردش صحبت کنی و … اما باز جای شکرش باقیه که حداقل الان در مدار شروع درک قرآن قرار گرفتم .
در ابتدای این فایل ،آیه ان تکرهوا شیئا و هو خیر لکم به کار بردید ، و یاد آیه وَعَسىٰ أَن تَکرَهوا شَیئًا وَهُوَ خَیرٌ لَکُم ۖ وَعَسىٰ أَن تُحِبّوا شَیئًا وَهُوَ شَرٌّ لَکُم ۗ وَاللَّهُ یَعلَمُ وَأَنتُم لا تَعلَمونَ در دوره دوازده قدم افتادم ، که یکی از آموزشها و درسهایی از شما که به شدت در مغز من حک شده همین آیه هست ، هر چند که کلیت این آیه با موضوع فایل امروز یه مقدار فرق داره اما زیاد بی ربط هم نیست و از نظر من در ناهمواری هایِ احتمالیِ ظاهریِ زندگی همین آیه میتونه خیلی آروم کننده و کمک کننده باشه برای همه ما .
استاد جان وقتی در مورد دوست صمیمی صحبت کردید ، افرادی که در یک دهه گذشته باهاشون در ارتباط بودم یه لحظه از جلو چشمم رد شدن ، و دیدم که هرچی جلوتر اومدم فیلتر هام برای حذف افراد غیر هم فرکانس ( البته ناخودآگاه ) بیشتر شده و هرچه فرکانس و مدار من بالاتر رفته جهان خود به خود اون افراد رو از دور و بر من حذف کرده و هم فرکانس ترینها رو برای من باقی گذاشته ، کسانی که باهاشون راحت هستم ، کسانی که وقتی با هم هستیم نیاز نیست خودم نباشم ، چون یکی از سخت ترین و منفور ترین کارها برای من فیلم بازی کردن و خودم نبودن بوده همیشه و جهان هم همیشه کمکم کرده که خودم باشم ، و نکته مهم تر اینکه تنها کاری که باید بکنم روی خودم کار کردن هست و جهان با قوانین دقیقش بقیه کارها رو برام انجام میده ،
یکی از لطفهایی که خدا به من داشته هدایت شدنم به این سایت بود ، هدایت شدن به جایی که بتونم راحت تر دنبال بهبود شخصیتم باشم و از اکثریت بیکار و بیعار جامعه جدا بشم ، اکثریتی که وقتی تو یه جمع قرار میگیرن ، فقط به خاطر اینکه کسی نتونه بهشون بگه لال ، تمام عادتهای بدی که در این فایل توسط استاد عزیز توضیح داده شد و در قرآن هم بارها در مورد این عادتها هشدار داده شده را به شدت دنبال میکنن ،عادتهایی مثل تجسس در زندگی دیگران غیبت کردن کمک کردن به زنجیره پخش تهمت بجای قطع کردنش و … و اینها همه و همه خیلی فراگیر شده و فقط کافیه یه نفر اعتماد به نفس کمی داشته باشه تا به راحتی درگیر این زنجیره بشه .
استاد ممنونم از آموزشهایی بسیار عالی شما و سپاسگذار خداوند هستم به خاطر هدایت شدنم به این مکان توحیدی
اینجا مینویسم تا ردی پای از خود جا بگذارم به امید الله مهربانم
من مدت چندین سال است تدریس میکنم در بخش های مختلف البته تمام بخش ها را قبلا تدریس میکردم حالا تمرکزی روی یک موضوع درس را شروع کردیم و تنها میخایم در همین بخش از هر نگاه نتایج بگیرم
در همین چند مدت تمرکزی روی خودم و روی همین بخش که تدریس میکنم(تجارت آنلاین آمازون) کار میکنم روز به روز نتایج از بی نهایت طریقه وارد زندگی من میشود خدا را شکر
امروز واضیح فامیدم که دیگر دنبال هیچی نباشم در جریان مسیر حرکت میکنم و از این مسیر لذت میبرم و درآمد هم سهم من است که باید فقط روی خودم کار کنم نتایج از بینهایت طریقه وارد زندگی من میشه
حالا خدا را شکر بعد مدت هشت سال جدیدا فامیدم که با تمام وجود بیایم روی علایق خود کار کنم و نتایج بی نهایت میگریم فقط در جریان همین مسیر حرکت کنیم در اول اندکی فکر ما و باور های ما مقاومت میکنه برای ایجاد کسب وکار راحت ولی آهسته آهسته روز بع روز همه چیز خوب میشه باید روی خود ما بطور جدی که میگیم کار کنیم بارها مه روی خود کار کردم همین که یک ساعت دور شدیم از سیستم آموزش ها و فکر در مورد که میخایم برایم ایجاد کنم همین متوجه نمیباشم همه چیز برم میخورد و حالا خدا را شکر که هروز میخایم به شناخت خوبتر از خود برسم برای چه ؟ تا زمانیکه ما خود را درست نشناسیم نتایج پایدار هم نمیایه چقشم خود را بشناسیم ؟ فقط با مرور زمان و روی خود کار کردن و در این مسیر باید هروز کار کنیم مثل همین که ما هر روز غذا میخوریم مگرم ما از غذا خوردن خسته میشیم هرگز و یا همین که وقتی تشنه میباشیم هرگز وقتی تشنه میباشیم نمیگذاریم به فردا و پس فردا همان لحظه آب مینوشیم برای رفع تشنگی خود خدا را شکر
این همه حرف ها یکباره آمد برایم ومنم کمپیوتر را گرفتم و نوشتم
باید بهتون بگم که پدرم اهل غیبت کردن نبود و خیلی بدش میومد کسی حرف دیگری رو بزنه و خیلی قرآن می خوند و هر پنج شنبه به برنامه آقای قرائتی گوش میکرد وخیلی وقتها من درکنارش مطالب رو گوش میکردم ،پدرم خیلی می خواست که مهمونها خونه ما غیبت کسی را نکنند ولی یواشکی از پدرم دم گوش همدیگه مسخره بازی هاشونو ادامه میدادن
بیشتر مهمونی ها همین منوال بود و اگر کسی قاطی این مسخره کردن ها و اسم گذاری های بی خودی روی همدیگه شرکت نمی کرد یه جورایی ترد میشد و من برای اینکه دیگران از دستم ناراحت نشن منم ادامه راه اونا رو می رفتم تا مهمونی تموم میشد و خیلی ناراحت میشدم ولی نمی دونستم این عذاب وجدان که بدتره ،مدتها با خودم کلنجار میر فتم اون موقع نوجون بود تا جوانی سن 18 سالگی این جور بود ولی کم کم این رفتار منزجر کننده شد برام و تنها کاری که می کردم برای اینکه در جمع نباشم میرفتم آشپزخانه در هرجا که بودیم چه خونه خودمون مهمونی بود چه خونه هرکسی از اقوام ،جای من همیشه تو آشپزخانه بود و خیلی معروف شده بودم به اینکه فقط مریم تو آشپزخونه است یا غذا درست میکردم یا سالاد درست می کردم یا میوه می شستم ویا اینکه سرو غذا رو انجام میدادم و بعدش شستن ظرفها حتما پای ثابت من بودم و بعد چای بعد غذا و میوه و بعد شستن همون ظرفهای بعد غذا رو هم متحمل میشدم خلاصه این سالهای زیادی کار من بود و وظیفه شد به گردنم هر جا در هر محفلی مریم تخصص بیشتری در کشیدن غذا داشت، مریم به راحتی حجم زیادی می تونست غذا درست کنه و مریم مدیریت خانه داری و پذیرایی اش یک شد .این یک موهبت بود و یک مسیر برای تخصص پیدا کردن در امور منزل و مهمان داری و چون در خانواده ایی بودم که به خاطر فرهنگ خانوادگی احترام به هر کسی که از تو بزرگتره ارجع بود ،جای من همیشه تو آشپزخانه ماند و نداشتن اعتماد به نفس باعث شد خیلی بیشتر از قبل، نتونم پاسخ هر کسی رو که به تمسخر و کوبیدن شخصیت ام در جمع ،چیزی می گفت و تیکه ایی می انداخت ،حرفی بزنم و همچنان به پرداختن رفتار ناشایست که مسخره کردن و نام گذاری های خیلی زشت روی افراد جمع مهمانی بودن ،یک گوشه ایی به نام آشپزخونه را انتخاب کنم .اونجا فقط ظرفها بودن و شستشو کردن بار منفی رو خیلی خوب می شست ،ظرف شستن شد برام یک راه چاره و یک راه برای کم کردن حجم بزرگی از فشار روانی ،من باظرف شستن همیشه آروم میشدم ،حالا هم بعد چندسال کار کردن روی خودم بازم مواقعی که نمی دونم چه مسیله ایی در من بالا اومده که باعث ناراحتی یا بی قراری شده میرم ظرف می شورم ،یا دوش میگیرم به آرامش میرسم
بعد بیماریی که اومد و مردم رو در گیر کرد بهانه ایی شد که رفت و آمد ها رو قطع کردم و الان خیلی از جمع های خانوادگی دور شدم و خودشناسی کردن و کار کردن روی آثارم و ایده های خلاقانه ایی که به ذهنم میرسه،فعالیت در شبکه های اجتماعی، دوستانم شدند . ،اثری بسیار زیبا به سبک خودم خلق کردم و دارم ادامه میدم خبر خوب اینه که سبک اثر کردم و دومرحله اش موفقیت آمیز بود ،انشالله ادامه مسیرهم به زودی اوکی میشه
و مرحله بعد از تایید در کشور خودمون به صورت بین المللی ثبت میکنم انشالله که جهانی بشه به امید خالق هستی
اولا بگم وقتی داشتی از آشپزخانه و ظرف حرف میزدی یادم خودم افتادم
تا وقتی بچه تر بودم چون خوب مدیریت میکردم بچههای کوچکتر رو همیشه برمن می سپردن و من مسئول اونا بودم
کم کم ک بزرگتر شدم همیشه خانم خونه بودم بجای مامانم لباس بشورم خواهر کوچکترم رو حمام ببرم صبح پاشم برای جفتمون صبحونه درست کنم قبل مدرسه برم شیر بخرم
باز بزرگتر ک شدم ی خواهر دیگ بهمون اضافه شد و دیگ شدم مامان اون و …….
اصلاً چ داستانی داشتیم بعدم ک کلا خونه تکونی و بدترین قسمت داستان این بود ک بخاطر نداشتن اعتماد به نفس همیشه تو خونه از همه بدتر من بودم
الله اکبر از قوانین ک وقتی فهمیدم ب خدای احد و واحد همین ک تلاش کردم خودم رو دوست داشته باشم (که البته هنوز هم خییییییییییییییییلی باید رو خودم کار کنم) الان شدم بهترین فرزند خانواده
الان مامانم و بابام منو خیلی دوست دارن و با اینک خیلی کارها مخالف عقایدشون انجام دادم ک اصلا از نظر اون ها پسندیده نیست بازم سوگلی اونام.
کار ندارم که الان مامانم میگه فقط غذاهایی ک تو میپزی
مدل غذاهایی ک تو درست میکنی و …
وقتی کامنت زیباتو خوندم ناخودآگاه یاد خودم افتادم
و اینک منم وقتی قبلا خیلی عصبانی میشدم میرفتم توی آشپزخونه میشستم و تمیز کاری میکردم تا کم کم اروم بشم.(البته ب لطف خدا الان اصلا ب نسبت اون زمان عصبانی نمیشم)
خیلی از خواندن کامنتت لذت بردم
چقدر خوشحال شدم که داری پیشرفت میکنی و امیدوارم بهترین اتفاقات خوب و عالی برات بیوفته و باز بیای برامون تعریف کنی.
خداروشکر با تمام مسائلی که داشتیم ،تونستیم ،اون ناآگاهی هارو پس بزنیم و به آگاهی برسیم ،با آموزه های استاد عباس منش به بهترین شکل ممکن و با امید خدا زندگی عالی تر در خور شایستگی مون ،می سازیم،خداروهزاران بار شکر بر وجود استاد عزیزو دوست نازنینی چون شما ،خوشحالم عزیزم که باهم مسیر هستیم،
برای داشتن ایمان قوی و تقوا هرروز و هرروز و آگاهانه در مسیر زیبایی و آسانی با سپاسگذاری ،قدم برمیداریم و به درجات بسیار بالا و منحصر به فرمون می رسیم،به امید الله،شباهت زندگی هر دومون از داستان شما هم برای من بوده،و این بخشی از مسیر رو با کمال میل پذیرا هستم ،چرا که اگر اون سختی ها نبود ،شاید الان اینجا در این نقطه نبودم،خدا همیشه و همه جا همراهمون هست و به طرزی معجزه وار در جای جای زندگیم مون حضور داره ،همیشه این مانترا رو با خودم میگم (آگاهم که تو آگاه منی) خدایا یک لحظه من را به حال خودم رها نکن
به نام خدای مهربانم استاد عزیزم سلام به صورت نورانی تون
چندین بار این فایل رو گوش کردم ولی نتونستم کامنتی بنویسم آخه من چی میتونم بنویسم برای این عظمت برای این حجم از آگاهی
بخدا هر چی فکر کردم نشد که بنویسم اصلا هنگ کردم خدایا استاد جان این همه آگاهیها رو چطور از این آیات الهی استخراج میکنند
بابا دهها دهها بار من این آیات رو خوندم ترجمه هاش رو خوندم الان میبینم که هیچی نفهمیده بودم البته الان هم نمیتونم این عظمت رو هضم کنم
استاد جان من تقریبا میتونم بگم اهل تهمت نبودم غیبت چرا حتما غیبت کردم خیلی زیاد ولی بعضی اوقات هم که دیدم غیبت میکنند سعی کردم حرف رو عوض کنم ولی خیلی جاها هم درگیرش شدم
میدونی استاد جان با شنیدن صحبتهای گوهر بار شما دیدم که من باید کلا دهنم رو گِل بگیرم و هیچی نگم و با خیلی خیلی از اطرافیان قطع رابطه کنم تا بتونم به تعهدم عمل کنم
مثلا تلفن که صحبت میکنیم بعد از حال و احوال این کلمه چه خبر آدم رو میبره تو وادی یا درددل یا غیبت یا قضاوت و یا فضولی پس باید بعد از چاق سلامتی خداحافظی کنیم و چقدر اینجور محکم بودن توانایی میخواهد چرا که هم شیطان وسوسه میکنه ادامه بدیم هم میگیم حالا اگه خداحافظی کنیم طرف ناراحت میشه حالا چی میگه
خلاصه که استاد جان این فایل حسابی به هم ریخته منو اصلا نمیدونم چیکار کنم چون اکثرا با هر کس حرف میزنی ناخواسته تهش میره به قضاوت و غیبت و…….
البته نسبت به قبل کمی بهتر شدم البته کمی خدا رحم کند و بیامرزد مرا و همه آنهایی که درگیر این موضوعات هستند
استاد شما چه جهاد اکبری به را انداختید که محبوب دل خدا شدید و خلیل الله زمان شده اید
استاد جان این شاگردهای خودتون رو دعا کنید
سعادتمند و سرافراز باشید
بنام آنکه هرچی دارم از آن اوست!
با درود فراوان نصار استاد عزیز خانم شایسته مهرباااان و همفرکانسی های نازم .
چقدر ویدئو آگاهی بخش بود این ویدئو مصاحبه با استاد برخورد با تهمت قسمت دوم .
مدهوش بگیریم جهان همان دنیایی فرکانسی ماست .
هرچقدر فرکانس خوبتر ارسال گردد حال و هوای خوب تر نیز برای ما قرار میگیرد.
گاهی دلم میگیرد از حال و هوای این جهان اما میخواهم چشمانم را ببندم و با امید به خدای هدایتگرممم درخشممم .
واقعا این قوی بودن و این تجلی از عشق را قبلا نداشتم اما حالا دارمم خدارا صدها هزار مرتبه شکررررررر.
در پناه الله یکتا شاد و سلامت باشید.
به نام خداوند جان خرد
سلام به استاد عزیزم و مریم خانم عزیزم و تمامی اعضای این خانواده توحیدی
استاد عزیزم من عاشق شدم
مجنون شدم
نمیدوستم پیامم رو کجای سایت براتون بنویسم …
من عاشق شدم
عاشق همه چی
چه مادی و چه غیر مادی
نمیتونم احساسم رو با کلمات بیان کنم
فقط خواستم بگم من عاشق شدممم
همین …
خداوند به من پادشاهی داده
باور کنید
استاد اخ اخ اخ
تمام این سختی ها مادر نداشتن ها پدر نداشتن ها همسر نداشتن ها دوست نداشتن ها تنها بودن ها آوارگی کشیدن ها همه این همه باهم دست به دست هم داده بودن که من خودم رو بشناسم خدا حقیقی رو بشناسم
من عاشق شدم…
به هر چی نگاه میکنم عشق رو میبینم …
آره همین رو میخواستم
این عشقه آنقدر قوی هست منو نرم خووو و بخشنده و مهربان و شجاع کرده
خدایا شکرت خدایا شکرت خدایا شکرت
استاد عزیزم شما به من صداقت و پاکی و درستی و حق گرا بودن رو یاد دادید
چه نیرویی قوی تر از حق قوی تر از صداقت و پاکی هست
آره من میخوام بقیه عمرم رو با صداقت تمام و حق گرایی تمام و درستکاری تمام پیش برم طبق قرآن
فقط میتونم بگم سپاس گزارم من عاجزم
امروز یه دختر زیبا رو دیدم خیلی زیبا بود داشتم چند ساعت پیش بهش فکر میکردم به زیبایش میگفتم خدایا من چقدر عاجز و ناتوانم در مقابل عظمت تو در مقابل زیبایی تو ببین یه دختر رو به چه زیبایی آفریدی
الله اکبر
سپاس گزارم سپاس گزارم سپاس گزارم سپاس گزارم سپاسگزارم سپاس گزارم سپاسگزارم سپاس گزارم استاد عزیزم
به نام الله مهربان
سلام به اساتید عزیزم
و سلام به شما دوست عزیز
هدایت شدم به خواندن کامنتتون
چقدر ذوق کردم
تبریک میگم عاشقیتون رو
تبریک میگم
منظورتون عاشقی خداونده ک حتی اگر بنده خدا هم باشه تجلی زیبایی خداست
این احساستون روخریدارم
که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکل ها
الان تازه شروع عاشقی کردن های شبانه میرسه بی تابی ها بی خوابی ها
نمیدونم کدوم مرحله هستید ولی وقتی عاشق میشید یک نسیم میشید
وقتی عاشق میشید شبیه یک پروانه میشید همانقدر ظریف
سالها با جور لیلی ساختی من کنارت بودم و نشناختی
سوختم در حسرت یک یاربت غیر لیلا بر نیامد از لبت
برای من این مراحل ها طی شد و الان رسیدم به جایی ک تازه فهمیدم من عاشق نبودم من معشوقه بودم
اونه ک عاشقه اونه ک لحظه به لحظه حواسش به من بوده من نمیدیدم من نمیفهمیدم
اونی ک همیشه کنارم بود و میگفت از خودم بخواه من نمی شنیدم
و الان ی حس دیگ رو دارم تجربه میکنم
نمیدونم چطور توصیف کنم اما اومدم بهتون تبریک بگم که همه چیز از عشق شروع میشه و به عشق ختم میشه
در پناه الله مهربان باشید.
به نام خدا
سلام مریم خانم عزیز
وقتت بخیر
یه حسی بالاتر از عاشقی نیست هیچ حسی ،این که عاشق همه چیز باشی بدون دلیل بدون توقع بدون چشم داشت…
این چه حس نابی هست واقعا
دیگه برام هیچی مهم نیست فقط عشق برام مهمه …
نمیدونم چطور توصیفش کنم اما همه چی رو خدا میبینم و دوستدارم قربون صدقه همه چیز برم
حسش یه حس نابه تا حالا این شکلی نبودم …
دیگه برام هیچ چیزی مهم نیست
فقط برام تسلیم بودن مهم هست …
میدونی انگار خدا بهم گفت حسین دست و پا نزن عاشق شو و از لحظه به لحظه زندگیت لذت ببر …
چی میخوای حسین ،ماشین خونه پول هرچی بخوای بهت میدم … تو فقط عاشقی کن فقط لذت ببر …
میدونی من هیچم من واقعا یه نی خالی هستم
شدم یه نی خالی و میخوام روی لب خداوند قرار بگیرم و اون منو بنوازه
نمیدونم به چه شکلی من تسلیم هستم …
یه فیلم هندی بهتون معرفی میکنم به نام دیپلم ردی یا دوازدهمین شکست محصول سال 2023 حتما این فیلم رو ببینید
توی این فیلم فقط اصل رو به طور شگفت انگیزی داره بازگو میکنه …
هرچقدر این فیلم رو میبینم سیر نمیشم …
سال های زیادی به دور از خانواده تک و تنها دست و پا زدم ،هیچ کس به معنای واقعی نبود دریغ از یه تلفن ، ولی الان راضیم خیلی هم راضیم ،چون خدا رو پیدا کردم مسیر حقیقت رو پاکی رو صداقت رو حق گرایی رو فهمیدم
لمسش کردم فهمیدم که ما آدم ها فقط فقیر عشق حقیقی هستیم نه فقیر پول و مادیات
…
دیگه عجله ایی ندارم میخوام بقیه زندگیم رو عاشقانه زندگی کنم …
الان میفهمم که ابراهیم که رفت بچه خودش رو قربانی کنه عاشق بود
نمیشه فقط گفت تسلیم هستم اما عاشق نباشی
وقتی تسلیم هستی که عاشقی …
بهتون تبریک میگم این مسیر که دارین میرین مسیر اولیا الهی هست مسیری که به عمر پیامبر رفت ولی دور و اطرافیانش درک نمیکردن
…
مسیری که پیامبر مهربانی ها رفت
مولانا در جستجوی حقیقت درونی محمد بوده :
و ببین چطور براش غزل میگه:
هر نفس آواز عشق میرسد از چپ و راست
ما به فلک میرویم عزم تماشا که راست
ما به فلک بودهایم یار ملک بودهایم
باز همان جا رویم جمله که آن شهر ماست
خود ز فلک برتریم وز ملک افزونتریم
زین دو چرا نگذریم منزل ما کبریاست
گوهر پاک از کجا عالم خاک از کجا
بر چه فرود آمدیت بار کنید این چه جاست
بخت جوان یار ما دادن جان کار ما
قافله سالار ما فخر جهان مصطفاست
از خداوند یکتا اونی که رحمتش بی اندازه و مهربانیش همیشگیست برات درخواست
این مسیر رو دارم :
که همواره هدایتت کنه به راه کسانی که بهشان ثروت و نعمت داده کسانی که نه مورد خشمش هستند و نه گمراه هستند
کسانی مانند ابراهیم ،محمد،اسحاق
در پناه حق باشید مریم خانم عاشق
به نام خداوند بخشنده مهربان
سلام به استاد عباس منش عزیزم و تمامی دوستان
من مهدیه معصومی هستم و این اولین کامنت من در سایت استاد عزیز است
استاد جان سلام . استاد عزیزم نمیدونم از کجا شروع کنم و کدوم از اتفاقات خوب زندگیمو بگم …
استاد عزیزم من با شما از طریق شوهر خواهرم زمانی که به مسافرت میرفتیم و شوهر خواهرم فایل های شمارا در ماشین گوش میداد آشنا شدم ولی خب آن موقع نه حرفای شمارو متوجه میشدم و نه اعتقادی داشتم ، به قول خودتون در این مدار هنوز قرار نگرفته بودم و فایل های شمارو رها کردم و گوش نمیدادم .بعد ها نیز زمانی که مادرم در مدار قرار گرفت و نتیجه های عالی گرفت بار ها و بارها تلاش کرد تا من در این مسیر قرار بگیرم ولی خب باز هم من مقاومت داشتم و یا گوش میدادم ولی باور نداشتم تا اینکه بلاخره بعد از یک عالمه چک و لغدهایی که بهم خورد و تجربه اوضاع افتضاح زندگیم و خیلی از اتفاقات دیگه که هر روز منو نابود تر میکردن تصمیم گرفتم یک بار به صورت جدی فایل های شمارو شروع کنم و از آن جایی که مادرم محصول 12 قدم شمارو تهیه کرده بود ، تصمیم گرفتم تا شروع کنم …
در اولین جلسات 12 قدم زمانی که من شروع کردم به نوشتن سوال ها و پاسخ دادن آنها مهم ترین چیزی که بهش برخورد کردم در قسمت مادی ،سوال های آن قسمت را جواب میدادم به این نتیجه رسیدم در سن 22 سالگی،درآمد من صفر است همچنین اینقدر پول نداشتم خرج کنم که هیچ هزینه ای هم هیچوقت برای خودم نکرده بودم و با این حال در قسمت بدهی یک عالمه آدم بودن که از من طلب داشتن و این منو واقعا ناراحت میکرد.
کم کم با جلسات 12 قدم پیش رفتم تا اینکه در یکی جلسات گفتن اگر باور ضعیف داشته باشید مغز شما مقاومت نشون میده که دقیقا مغز و فکر من به شدت نسبت به صحبت های استاد مقاومت داشت و باور های من خیلیییییییییییییی پایین بود تا بتونه جلسات را پیش ببره برای همین تصمیم گرفتم تا برای شروع از فایل های دانلودی شروع کنم
من در اوایل مهر ماه امسال به صورت جدی فایل های دانلودی را شروع کردم و اهداف و خواسته هامو نوشتم و به صورت جدی فایل های استاد را گوش میدادم و عمل میکردم تا اینکه به یک عالمه نتیجه عالی و باور نکردی رسیدم که من در این جا چند تا از این اتفاقات را میگویم
استاد من یکی از اهداف این بود برای درسم و دیدن استادم و یادگرفتن بیشتر کار و مهارت به تهران و همچنین کرج پیش استادم برم که بابام همیشه مخالفت میکرد و اصلا نمیزاشت حتی من بگم درباره رفتن به شهر دیگه و مسافرت مجردی . که بعد کار کردن رو خودم ،سر موضوع انجام پایان نامه دانشگاهم برای اولین بار بدون اینکه من هیچی بگم به راحت ترین حالت ممکن و به بهترین شکل ممکن خود بابام برام بلیط گرفت تا من برم به کرج و من به مدت 2 هفته در کرج بودم کارامو کردم ، تفریح کردم، پیش استادم رفتم و بعد از ان هم بعد از گذشت مدتی همراه دوستانم به صورت مجردی به تهران برای دیدن نمایشگاه و گشت و گذار رفتیم و به این هدفم رسیدم و به بهترین شکل ممکن پایان نامم رو هم ارائه دادم و همچنین بهترین شاگرد رشته خودم در طول تحصیل معرفی شدم
دومین اتفاق خوب من زمانی بود که به دنبال کار میگشتم((زمانی که هنوز رو خودم کار نکرده بودم چندین بار سرکار رفتم که هر کدوم از کار ها که میرفتم بخاطر باورهام برام بدترین اتفاقات می افتادو بدون اینکه حقوقم را بدن بیرون می امدم )) مدت ها بود که دوست داشتم کار کنم و بخاطر اینکه 2 روز در هفته برای کمک به مادرم که کارمند هست پرستار مادربزرگم بودم همه بهم میگفتن هیچ کس و هیجا قبول نمیکنه با این شرایط تو کار بهت بده و من اینو قبول نکردم و به خودم میگفتم خداوند من همه چیزو برام درست میکنه و واقعا خاطرم آسوده و آرام بود و میدونستم درست میشه که بعد از دو روز من کار مورد علاقه رشته خودم را در محیط کاری عالی و همکاران بسیاررر عالی و دقیقا با شرایطی که 2 روز در هفته نمیتونسم برم استخدامم کردن و درست بعد گذشت 1 ماه از زمانی که من در دفترچه 12 قدمم نوشته بودم درامدم صفر هست ، درآمد من در ماه اول کاریم به 10 میلیون رسید و فهمیدم پول درآوردن اصلا سخت نیست فقط لازمه باورم رو درست کنم و الان علاوه بر اینکه کار مورد علاقم را دارم ،چند شاگرد هم دارم که بهشون آموزش سفالگری میدهم و علاوه بر این کارگاه خودم را نیز کم کم دارم راه اندازی میکنم استاد جان
سومین اتفاق خوب من این است که من با خانوادم به خصوص پدرم اصلا رابطه خوبی نداشتم و پدرم اصلا آزادی به من نمیداد که بخام کوچیک ترین کار ها هم برای خودم انجام بدهم و همیشه باهم دعوا داشتیم و نمیگذاشت من حتی نیم ساعت تنها بیرون برم و الان…. الان بهترین رفاقت را با خانوادم دارم ،پدرم ماشین رو به من داده تا باهاش هرجا دوست دارم به راحتی برم ،بهم اجازه میده علایق و اهدافم رو دنبال کنم و حتی الان همه جوره کمک هم بهم میکنه و رابطه عااااالی با خانوادم دارم خداراشکر
مهم ترین اتفاق که برام افتاد استاد جان این بود که من در دوره نوجوانی رابطه عاطفی دوستی را شروع کردم که بازم بخاطر باور ها و اعتماد به نفس پایین و تفکر اشتباهم به بدترین حالت ممکن تمام شد و من اسیب دیده بودم و بعد ها هم هر بار میخواستم با کسی رابطه عاطفی شروع کنم یا دیگه نمیتونسم یا باز هم به در بسته میخوردم و الان در این زمان بعد از تغییر خودم و باورم بهترین رابطه عاطفی را دارم تجربه میکنم و کلی اتفاق و لحظات خوب با عزیز دلم دارم تجربه میکنم و خانوادم نیز در جریان هستن و من کلیییی سپاس گزار خداوندم هستم بابت تجربه همین رابطه عالی در این لحظه
استاد عزیزم در طی این 3 یا 4 ماه که به طور جدی همراه شما و دانسته هاتون هستم علاوه بر این چیز هایی که گفتم اونقدرررر اتفاقات خوب دیگر هم افتاده که هر روز بیشتر به شما و صحبت هاتون و خداوند عزیزم ایمان میارم و الان بعد گوش دادن فایل ها اینقدر الهامات و ایده های عالی و خوب به ذهنم میرسه ، اینقدر به حرفاتون پی میبرم و به خوبی و با تکامل دارم پیش میرم به سوی هدف هام که مطمئن هستم تا 1 سال دیگه زندگی من به قدری عالی خواهد شد که به قول شما هیچ ربطی به گذشته من نخواهد داشت
این هم از اولین کامنت ،تجربه و ردپای من در سایت استاد عزیزم
سلام به مهدیه عزیز
امیدوارم حال دلت عالی باشه
دختر نازنین چقدر لذت بردم از نتایج بزرگ و جالبی که در بیشتر زمینه ها کسب کردی آرزوی موفقیت بیشتر برات میکنم منم خیلی دوست دارم دخترم وارد سایت بشه ولی خیلی مقاومت داره و طبق قانون من نمیتونم هدایتش کنم بلکه از خدای هدایتگرم می خوام که دخترم رو هدایت کنه و به جمع این خانواده ی صمیمی بپیونده البته طرز تفکرش خیلی به قوانین نزدیکه ولی گاهی یه اشتباهی هم داره
باز هم از نتایجت برامون بنویس
از دور میبوسمت
سلام بر مینو خانم عزیزم
ممنونم از انرژی مثبتتون
مینو خانم عزیزم اینجوری که شما نوشتید دخترتون خیلی شبیه به من است و مطمئن باشید در زمان مناسب که خدا بخواهد در مدار قرار میگیرد و وارد این فضا میشود
مهم ترین چیز مینو خانم اینه وقتی دخترتون و خانوادتون نتایج شما رو ببینه ایمان میاوره و مشتاق به این راه میشود پس شما با قدرت به راه خودتون ادامه بدهید و مطمئن باشید که دخترتون و هر کس دیگر در زمان مناسب وارد این مسیر میشود
خیلی خیلی ممنونم بازم بابت پاسخ به کامنت من که باعث شد من خیلی خوشحال بشم و اشک از چشمم جاری شود
خیلی دوستتون دارم
سلام ب دوست خوبم مهدیه عزیز
ب جمع خانواده بزرگ عباس منش خوش آمدی و چقدر هم خوش آمدی
ماشاالله وقتی کامنت زیباتو خوندم کلی کیف کردم و لذت بردم
امیدوارم همیشه بیای و از اتفاقات خوب زندگیت برامون تعریف کنی که ما بچهها از خواندنش لذت ببریم.
چقدر خوبه ک وقتی روی خودت کار میکنی دنیا و جهان اینقدر زیبا جواب میده
ی چیزی که باعث شد بیام و برات بنویسم این بود که تنها رفتی سفر و کلی خوش گذشته بهت
الحمدلله رب العالمین چون این ی نشانه ای برای منم بود اخه منم میخوام تنها ب سفرم برم و دقیقاً هم تهران میخوام برم و اینو ک خواندم فقط خدا ب منم میگ بیا من حواسم بهت هست بیا تو دل ترس هات
البته تو زمینه انصافاً خوب عمل کردم و لی خب شیطان همیشه زمزمه میکنه و ……
خدارو شکر که دوستان خوبی چون شما دارم
خدارو شکر که میتونم بیام و بشینم و از نتایج عالی شما لذت ببرم.
بهترین ها رو از خداوند متعال برات میخوام و امیدوارم کلی نتایج عالی ازت بخونم
عاشقتم ️
سلام مهدیه ی عزیز… خوش اومدی به جمع صمیمی این بهشت مجازی… چقدر لذت بردم از خوندن کامنتت و وقتی دیدم 19 روز از عضو شدنت می گذره و اولین کامنتت رو ثبت کردی دلم گفت برات بنویسم و تحسینت کنم… خیلی عالی نتیجه گرفتی اول کار و بسیار خوشحالم برات… قدر این حس و حال خوب رو بدون و مراقبش باش که اگر حسمون خوب باشه همه چی خوبه…
اینو به خودم می گم، یکی از اولین قانونایی که با آموزشهای استاد یاد می گیریم قانون طلایی احساس خوب=اتفاقات خوب هست و چه 19 روز باشه عضو باشیم چه 19000 روز، همین یه قانون رو رعایت کنیم کلییی اتفاقات خوب و نتایج دلخواه رقم می زنیم :)
امیدوارم کامنتای بیشتری ازت ببینیم و کلی کیف کنیم از خوندنش و بالاتر رفتن مدارت دوست عزیزم :)))
در پناه خدای مهربون و رزاق و وهاب شاد و سلامت باشی :)
این بار اجازه بدید اول سلام کنم به استادمریم شایسته عزیز واستادعباسمنش بزرگوار
اینبار اومدم به اطلاع برسونم که من تا اینجای کار که هنوز پروژه گام به گام مهاجرت به مداربالاتر تموم نشده بگم که من نتیجه گرفتم.من ی مداربالاتر رفتم.ظرفم بزرگتر شد.
میدونید چرا اینبار به مریم جون اول سلام کردم؟
چون من جواب سوال ودرگیری ذهنی که از جمعه هفته قبل باهاش کلنجار میرفتم رو از فایل دستورالعمل اجرای پروژه مهاجرت به مداربالاتر گرفتم
جمعه قبل با یک اشتباه تکراری همیشگی واردفازغم وسرزنش شدم.هرکاری کردم ذهنم درگیرش بود ونمیتونستم راه حلی برای این مشکل پیدا کنم.کلافه شده بودم غروب بود وبدتر دلم گرفت
دقیقا ساعت 5ونیم عصربود که طی ی تصمیم ناگهانی زدم بیرون ورفتم پیاده روی بلکه یکم سبک شم.
راه رفتمو،راه رفتمو،راه رفتم
وهمش باخدا حرف زدم بهش گفتم خدایا چرا من نسبت به این اشتباه انقدر ضعیفم وحواس پرت وهرچندوقت یبار انجامش میدم وبعدش خودم از لحاظ روحی بهم میریزم؟؟؟
چرا کمکم نمیکنی خویشتن دار باشم و حواسم جمع کارم باشه؟
بهم بگو راه حلش چیه؟بایدچیکارکنم سمت من چیه که بایدانجامش بدم؟
انقدرحرف زدمو،زدمو،زدم تا یهوناخودآگاه بدون اینکه خودم متوجه بشم دیدم که حالم خوب شده.آرومم دارم لبخندمیزنم و،رو زیبایی ها تمرکز میکنم ولذت میبرم ازشون
زیبایی هایی ازجنس سنگفرش های کف قسمتی ازپیاده رو تا المانهای فلزی جالب وخلاقانه جلوی ی رستوران که از چراغ برق های توخیابون مردانی در حال نواختن آلات مختلف موسیقی درست کرده بودن.تا چراغهای کوچیک ورنگی رنگی کنار پل
8ونیم شب برگشتم خونه وسرحال سرحال بودم.جواب سوالم رونگرفته بودم ولی حالم به شدت خوب بود.سبکبال وشاد.
یکشنبه شب نشستم از اول دوره گام به گام مهاجرت از مدارفعلی به مداربالاتر رو نت برداری هامو خوندم.
اونجایی که استادشایسته عزیزفرمودن:
عادت های محدودکننده مخفی،مثل زنجیرهایی بودندکه من رو به مدارفعلیم وصل میکردند واجازه فرارفتن ازاین مدار،ورشدوپیشرفتی که من مدنظرم هست روهم نمیدن.
مگراینکه من بیام آگاهانه روی رفع اون عادت ها اقدام کنم.خواه عادت فکری خواه عادت رفتاری.والبته که بهم کاملا مرتبط هستند.
پس برای اینکه بتونم هر روز توی پروژه حاضربشم باید ی سری خط قرمزها برای خودم مشخص کنم.واون ها شامل نه گفتن به عادت های روتینی هست که داره سازنده ترین داراییمون یعنی تمرکز رو اتلاف میکنه.
این سه تا پاراگراف برا من هشداربود،معجزه بود،جواب سوالم بود که از زبون مریم جون گفته شده بود.
اصلا ی حال عجیبی داشتم.خداروهزار مرتبه شکر کردم وفهمیدم که سمت من اجرای همون خط قرمزهاست قرص ومحکم.همینه که بدونم وقتی داره تمرکزم رو میگیره و حالمو بد میکنه باید آدم باشم و خط قرمزهامو بیشتر جدی بگیرم.
خداجونم کمکم کن آدم باشم.
مریم جونم تبریک میگم بهتون که کلامتون مثل استادتاثیرگذارشده.بالاخره کمال همنشین درآدم اثرمیکنه.وچه همنشینی بهتراز استادجان؟
خداروشاکرم که الگوها وهمنشین هایی مثل شما،استاد واعضای خانواده عزیزم نصیبم شده که این خودش بزرگترین نعمت وخواسته اس که من بهش رسیدم.
وسط ی جمع آدم حسابی باشی واز چپ وراست وبالا وپایین همش حرفهای خوب ومثبت وتوحیدی بیاد.همش شادی وآرامش باشه.چی دیگه بهترازاین؟
انشاا…که فیزیکال هم این همنشین های جذاب ودوست داشتنی روتجربه کنم؟
خداجونم به تعداد تمام چیزهایی که خلق کردی از اتم بگیر(نمیدونم کوچکترازاتم هم داریم یانه)تااااااااااااکهکشانها شکررررررررررررررت
درپناه خداباشید.آمین
به نام تنها فرمانروای کل کیهان خدای مهربانم خدای وهابم خدای رزاقم سپاسگزارم
سلام عزیزان جان
سلام به زهرای عزیزم
دختر تو بینظییییر ی
جواب سوال امروز منم همین بود
تو دفترم نوشتم مسأله ام را و تسلیم خداوندبودم و گفتم خودت راه حل را بهم بگو من نمیدووووونم.
زهرا جان دقیقا امروز با اینکه تو سایت بودم اکثرا ولی بخاطر عادتهای بد قبلی و نه نگفتن به رفتارهای بد قبلی
کامل تمرمزم گرفته شده بود
با اینکه اوضاع همه چی خوب بود ولی من اصلا تو این عالی نبودم و نمیدونستم چرا؟؟؟
بعد از ظهر به بهونه کپی طرحهامو گرفتن زدم بیرون تا هوایی تازه کنم
پیاده روی رفتم و یکی و دوساعت بیرون بودم و کارهامو و خریدهای خودکار و وسایل مورد نیازم را گرفتم و برگشتم خونه بازم دیدم تمرکز پایینه
کمی خوابیدم و بلند شدم بازم همونم
اومدم تو سایت اولین کامنت همین صفحه برا شما بود
شروع کردم به خوندن و برق از سرم پرید
عادت های محدودکننده مخفی،مثل زنجیرهایی بودندکه من رو به مدارفعلیم وصل میکردند واجازه فرارفتن ازاین مدار،ورشدوپیشرفتی که من مدنظرم هست روهم نمیدن.
مگراینکه من بیام آگاهانه روی رفع اون عادت ها اقدام کنم.خواه عادت فکری خواه عادت رفتاری.والبته که بهم کاملا مرتبط هستند.
پس برای اینکه بتونم هر روز توی پروژه حاضربشم باید ی سری خط قرمزها برای خودم مشخص کنم.واون ها شامل نه گفتن به عادت های روتینی هست که داره سازنده ترین داراییمون یعنی تمرکز رو اتلاف میکنه.
این سه تا پاراگراف برا من هشداربود،معجزه بود،جواب سوالم بود که از زبون مریم جون گفته شده بود.
و الان با این جملات احساس میکنم داره حالم بهتر میشه
زهرا جان تا دیشب عالی بودم
امروز باز از اون روزهایی بود که تمرکزم افت کرده بود و نمیدونستم چرا ؟
یعنی میدونستم مسأله ام چیه عادت بد رفتار و عدم نه گفتن به عادت های روتین
ولی اون ترمزی همون پاشنه آشیل که باعث این مسئله هست رو نمیدونم.
انشاالله که خداوند همانطور که به این آگاهی ناب الهی هدایتمون کرده
به جواب مسائل هم هدایتمون میکنه
من ایمان دارم که آگاهی خداوند در درون ماست و به ما الهام میکنه با ما حرف میزنه و راهکار ها به ما گفته میشود.
خدا یا شکرررررررررت
پس باید برای مهاجرت بت مدار بالاتر و هر روز در مداربودن
خط قرمزهامون رو رعایت کنیم
خدایا شکرت من تسلیمم هیچی نمیدووووونم هر آنچه دارم از آن توست
خودت کمکم کن تکاملم را بدرستی طی کنم.
دختر حالم عالی شده الهی صد هزار مرتبه شکرت
خدا جونم بووووس به کله مبارکت
جان جانانم سپاسگزارم
ایمان دارم که در زمان مناسب هدایتها و برداشتن پاشنه آشیل هام هم نزدیکه من به خدای خودم اعتماد دارم من توکل کرده ام
همانطور که این آگاهی و الهام را در طی این دوره بهم داده
که تو فقط تو مسیر درست الهی باش
تمرکزی بر اصل و اساس قوانین جهان باشه
من همه چی بهت میدم
این الهام را چندین بار پشت سر هم بهم گفته .
من باید استمرار و تداوم و تعهدم را حفظ کنم .خدا بقیه کارها را برایم انجام میدهد.
خدایا شکرت
زهرا جانم در پناه الله یکتا شاد سلامت ثروتمند خوشبخت و سعادتمند باشید در دنیا و آخرت دوستون دارم الهام جون عزیز دردانه خداوند عالم.
سلام به الهام عزیزم
الهام جانم اشک منو درآوردی دختر
ی حالیم که نگو
انقدرخوشحال شدم که کلام خدا که از زبون مریم جون گفته شد باعث شد یکنفر دیگه هم به خواستش برسه وحال دلش خوب شه
خداروخیلی شکر کردم بابت این اتفاق
نوش جونت این آگاهی عزیزم
انشاا…همون هدایت هایی که سخت منتظرشونیم سر راهمون قرار بگیره و ماهم افتخار بندگی توحیدی خدا رو داشته باشیم.
ممنونم بابت آرزوهای قشنگت جانم.وقطعا هزاران برابر به خودت برمیگرده
درپناه خدا باشی.آمین
به نام تنها فرمانروای کل کیهان خدای مهربانم خدای وهابم خدای رزاقم سپاسگزارم
سلام عزیزان جان
سلام زهرا جانم
امیدوارم حال دلت عالی باشه
زهرا جان خداوندجان در هر لحظه داره به افکار و فرکانس های ما پاسخ میدهد
و منت گذاشته و خیلی سریع العجابه است
با فایل بینظییییر قدم 16
ترمزم رو پیدا کردم بلطف خداوند
و متوجه نشخوار های ذهنی و عادات بد گذشته ام شدم
فهمیدم من بر حسب اتفاقات گذشته
با اینکه از نظر فیزیکی خودم را کنار کشیده بودم
ولی هنوز از نظر ذهنی درگیر بودم
و هر چند وقت یکبار تکرار میشد و مثله دو روز گذشته تمرکزم را به صفر میرساندو اجازه ی حرکت کردن را نمیداد
و لطف خداوند بود تا یک بنده ی توحیدی که نمیدانم الان کجای این کیهان در سلامتی و شادی کامل هستی جواب گرفته و دستی از دستان خوب خداشده در زندگی ام که بفهمم چرا
تمرکزم پایین اومده و ازم گرفته شده
و دیروز که باز هم اول صبح میخواست دوباره شروع کنه به عادتهای بد قبلی
بلطف خداوند که با قدرت گفتم نههههههه
دیگه بهت اجازه نمیدهم
که انرژی و وقت و فرکانسهای خوبم را ازم بگیری
امروز یا تمومش میکنی یا
میمیرم
چون برام واقعا زجر اوره تکرار روز قبل
که فقط خودم میدونستم چقدر اوضاع روحی ام بهم ریخته و حتی اجازه لذت بردم از غذا به سبک سلامتی که من با تمام وجودم عاشقشم را هم ازم گرفته بود
باید از یه جایی این زنجیره را قطع میکردم
و لطف و منت خداجونم بهم کمک کرد و
منو به مدار بالاتر هدایت کرد
و وقتی ترمزم پیدا شد و گفتگوهای مزخرف ذهنی ام را بیرون ریختم و چه در دفتر و چه در کامنتم ثبتشون کردم به طرز معجزه ای
همه چی آروم شد .
من تونستم حرکت کنم
تونستم یه ذره بهتر عمل کنم
و کوه کندن نبود
فقط ذهن بود که انگار یک کوه جلوم مونده بود. و فقط ترسهای گذشته و کمبود و وابستگی و از همه مهمتر شرک را در وجودم پر رنگ کرده بود .
و من که دارم روی خودم کار میکنم
و از نظر فیزیکی یعنی کلامی کلا دهنم رو بسته ام
و هیچ کاری به کار دیگران ندارم حتی همسرم
خداوند به من گفت باید حالا بیتی از نظر ذهنی هم کامل توجهت رو برداری
وقتی تونستی فیزیکی تو اینکار موفق باشی
باید از نظر ذهنی هم خودتو ارتقاء بدی به سطح بالاتر و
تمرکز ذهنت رو بر روی خواسته ها و باورهای توحیدی قدرتمند معطوف کنی
چون همه ما به یک اندازه به خداوند دسترسی داریم.
و از دیروز که این الهامات خرا دریافت کرده ام
دختر نمیدونی چقدر بهتر شدم
یعنی جهان داره برام جوری همزمانی و اتفاقات بهتر را بوجود میآورد که ذهنم کامل دهنش رو بسته و اونم داره لطف و عنایت خداوند را تایید میکند.
و باید در این مسیر زیبای الهی قدرت گرفتن بر ذهن هم تکاملم را طی کنم
تا آرامشم هر بار بیشتر و بیشتر شود .
و زهرا جان یک پله موفقیت دیگر
اینکه عزیزانم همه به یک مراسم از اقوام رفتند و گفتند میای
گفتم نه
و اومدم تو سایت و فایل بینظییییر توحیدی قدم 17را با جان و دل و اشک شادی گوش دادم
و برگشتم به صفحه اصلی سایت
دیدم پاداش خداوند برام رسید نقطه آبی
همان جواب خداوند به فرکانسهای من
چنان ذوق کردم که گفتم اول از شادی هام با دوستان عزیزم به اشتراک بزارم و فرکانسم را روی نعمتهای خداوند تنظیم کنم و برم سراغ تمرینات سپاسگزاری و ستاره قطبی و لذت ببرم از این همه شگفتیهای خداوند.
زهرا جان برای رفتن به مراسم
قدرت ذهن نسبت به قبل کمتر بود
چون دارم تکامل را طی میکنم
چندباری نجوا داشت که الان مردم چی میگن
چرا از بدنه جامعه جدا شدی
و هزار جور قضاوت میشی
دوستت که عمش میشه ازت ناراحت میشه
گفتم مهم منم
اصلا دیگرانی وجود ندارد
من هم برای خودم ارزش قائل هستم و هم برای دیگران
نرفتن من به مراسم عزا دلیل بی احترامی به کسی نیست
من باید کنترل ورودی های ذهنم را جدی بگیرم
باید بها پرداخت کنم و شجاعت داشته باشم
جای که برای من نیست نروم .
تموم شد و رفت .
و الان من دارم از تنهایی ام لذت میبرم و وقتم را برای ذهنیت مثبت خرج میکنم
چون واقعاً میفهمم وقتی دو سه ساعت در مکانی ناخواسته باشم
قشنگ روزم ازم گرفته میشود و تا بیام و بسازمش ده ها ساعت زمان میبره .
خدایا شکرت
که در هر لحظه هدایت مرا بر خودت واجب کرده ای و مرا در مدار دریافت هدایتهای ناب الهی قرار داده ای .
زهرا جانم بینهایت سپاسگزارتم دست خداوند.
عاشقتم
در پناه الله یکتا شاد سلامت ثروتمند خوشبخت و سعادتمند باشید در دنیا و آخرت دوستون دارم الهام جون عزیز دردانه خداوند عالم.
سلام عزیزم
سلام ب زهرای عزیزم
امیدوارم حالت همیشه خوب باشه و همیشه اینجوری زیبا جواب سوالاتت رو پیدا کنی
چقدر خوبه که یاد بگیریم اگ جایی گیر کردیم و نمیدونستیم چکار کنیم از خداوند بپرسیم که اونه که از همه چیز خبر داره و میدونه ک چی برات خوبه
چقدر عزیزم خوبه ک تونستی در اولین گام حالت خوب کنی
اصلاً یکی از بهترین کارها برای خوب شدن حالت پیاده روی و حمام کردن
همین حالتو خوب نگه داشتن باعث شده که خداوند شما رو ب جواب سوالت هدایت کرده
آفرین عزیزم
دمت گرم
خدارو شاکرم که در کنار دوستان خوبی همچون شما دارم ک میام و از خواندن نوشته هاتون لذت میبرم.
امیدوارم در تمام عرصه های زندگیت موفق شاد ثروتمند و سعادتمند در دنیا و آخرت باشی عزیزم
زینب جانم سلام
ممنونم ازت بابت حس خوبی که بهم انتقال دادی
دقیقا درست گفتی منم با حمام کردن وپیاده روی وگاهی خواب خیلی حالم خوب میشه.جوری که دیگه اگر اون موضوع ناجالب توذهنم باشه وهنوز حل نشده باشه ولی باز حالم خوبه
وچقدر بجا وقشنگ گفتی عزیزم درسته حق باشماست اون حال خوب بود که منو به جواب سوالم هدایت کرد
منم واقعا خوشحالم بابت تک تک اعضای این خانواده بزرگی که دارم وبه وجود همتون افتخار میکنم
درپناه خداباشی.آمین
به نام خدای مهربان
سلام به استاد عباسمنش عزیز و خانم شایسته عزیز
گام 15-نحوه برخورد با تهمت قسمت 2 – کامنت سوم
طبق تعهدم به خودم و پروژه مهاجرت به مدار بالاتر مینویسم
استاد از شما تشکر میکنم
من بعد از گوش دادن به این فایل دیروز و روز قبل امروز سر ناهار متوجه شدم دارم چیا میشنوم ،ی انگار یه چیزی برام روشن تر شده بود چون وقتی اومدم نشستم روی میز که ناهار بخورم یکی از اعضای خانوادم از همون ب بسم الله شروع کرد اول غر زد بهش گفتم میخوام ناهار بخورم لطفا غر نزن سر ناهار که سکوت کرد بعد رفت سراغ بعدی ها غیبت شروع کرد به غیبت کردن من فلانی دیدم که داشت سیگار میکشید بعد من هیچی نگفتم ناهار خوردنم ادامه دادم بعد گفت فلان شخص ها فلان شکل هستن مردم اینو میگن فضای مجازی اینو میگه، بعد من هیچیی نگفتم ناهارم خوردم اومدم با خودم دیدم اقا توی این فاصله هم غر شنیدی هم غیبت شنیدی هم اینکه بقیه چجورین شنیدی یعنی چی ؟ استاد شاید باور نشه ولی من امروز چشام باز شد و دیدم چه اتفاقی داره میوفته یعنی خدا میدونه تمام روزهای بقیه من فقط اصلا همین تایم ناهار خوردن در نظر بگیرم با این چیزا بود و من اصلا نمیفهمیدم درک نمیکردم که چی دارم میشنوم
اینم دلیلش میدونم گوش دادم به این فایل شما هست این قسمت و قسمت اول
مثل این میمونه که یه پرده ای از جلو چشام رفته باشه
ای خدای بزرگ هدایتم کن، منم تهمت های زیادی زدم منم سو ظن و سو برداشت های زیادی داشتم و این بار سنگین روی خودم حمل میکردم در مورد یک موضوع خاصی، خدایا خودت هدایتم کن بتونم با این موضوع به صلح برسم، بخاطر قضاوت کردن توی این موضوع خاص و بدبینی که برام به وجود اومده انگار گناه بزرگی به دوش کشیدم خدایا خودت توی این موضوع منو رها کن قبلا اینکار کردی قبلا هدایت تو رو توی این موضوع دیدم قبلا دیدم که چطور به خاطر صدمه هایی که دیده بودم به خودم مجوز داده بودم تهمت های زیادی بزنم خدایا من نمیخوام توی این داستان بمونم من میخوام سبک بشم منو هدایت کن نه خودمو قضاوت کنم نه دیگران
نه خودم باری بشم بر دوش خودم نه با قضاوت و تهمت به دیگران بار خودم بیشتر کنم
پاک بشم از هر شک و گمانی
استاد الان یادم افتاد توی یه موضوع دیگه واقعیتش نمیتونم بگم چون گفتنش هم برام سخته به یه نفر تهمت زده بودم توی ذهنم،خدایا منو ببخش و هدایتم کن نمیخوام این گناه بزرگ به دوش بکشم دیگه خورد و خمیر شدم، بسکه این بار سنگین با خودم این همه مدت حمل کردم، شاید اینکه اینقدر زود توی تمرینات نفس کم می اوردم بخاطر همین باشه نمیدونم خدا میدونه وگرنه من با اون همه جدیت و استمرار و اون همه انرژی گذاشتنم اونم توی اون گرما تابستون با مثل جت از دفاع میرفتم حمله از حمله میرفتم دفاع اصلا نفس کم اوردن معنی نباید میداشت.
خدا میدونه من همینطور ادامه بدم برم مدارهای بالاتر چقدر بیشتر این فایل و این موضوع درک خواهم کرد که اصلا ربطی به الان نداره
برای شما و خانم شایسته عزیز ارزوی ارامش و حال خوب دارم
با ایمان
مریم درویشی
به نام خداوند بخشنده مهربان
سلام عرض میکنم خدمت استاد ارزشمندم ، خانم شایسته عزیز و دوستان گرامی در این مکان توحیدی
استاد عزیز هرچه با آموزشهاتون بیشتر جلو میرم بیشتر به کامل بودن قرآن پی میبرم و بیشتر به قرآن نزدیک میشم ، و بیشتر پی میبرم که تا الان قسمت زیادی شو ازش نفهمیدم ، و متاسفانه قسمتهاییش هم به صورت برعکس فهمیدم به اصطلاح کج فهمی داشتم ، مثل قسمتی که امروز توضیح دادید که اقا جایی که رفتار کسی برای تو ضرر نداره به جای گیر دادن ( چیزی که به ما یاد دادن ) و آبروی طرف رو بردن ، تویی که حتی ندیدی حتی شاهد هم نداری حق نداری در موردش صحبت کنی و … اما باز جای شکرش باقیه که حداقل الان در مدار شروع درک قرآن قرار گرفتم .
در ابتدای این فایل ،آیه ان تکرهوا شیئا و هو خیر لکم به کار بردید ، و یاد آیه وَعَسىٰ أَن تَکرَهوا شَیئًا وَهُوَ خَیرٌ لَکُم ۖ وَعَسىٰ أَن تُحِبّوا شَیئًا وَهُوَ شَرٌّ لَکُم ۗ وَاللَّهُ یَعلَمُ وَأَنتُم لا تَعلَمونَ در دوره دوازده قدم افتادم ، که یکی از آموزشها و درسهایی از شما که به شدت در مغز من حک شده همین آیه هست ، هر چند که کلیت این آیه با موضوع فایل امروز یه مقدار فرق داره اما زیاد بی ربط هم نیست و از نظر من در ناهمواری هایِ احتمالیِ ظاهریِ زندگی همین آیه میتونه خیلی آروم کننده و کمک کننده باشه برای همه ما .
استاد جان وقتی در مورد دوست صمیمی صحبت کردید ، افرادی که در یک دهه گذشته باهاشون در ارتباط بودم یه لحظه از جلو چشمم رد شدن ، و دیدم که هرچی جلوتر اومدم فیلتر هام برای حذف افراد غیر هم فرکانس ( البته ناخودآگاه ) بیشتر شده و هرچه فرکانس و مدار من بالاتر رفته جهان خود به خود اون افراد رو از دور و بر من حذف کرده و هم فرکانس ترینها رو برای من باقی گذاشته ، کسانی که باهاشون راحت هستم ، کسانی که وقتی با هم هستیم نیاز نیست خودم نباشم ، چون یکی از سخت ترین و منفور ترین کارها برای من فیلم بازی کردن و خودم نبودن بوده همیشه و جهان هم همیشه کمکم کرده که خودم باشم ، و نکته مهم تر اینکه تنها کاری که باید بکنم روی خودم کار کردن هست و جهان با قوانین دقیقش بقیه کارها رو برام انجام میده ،
یکی از لطفهایی که خدا به من داشته هدایت شدنم به این سایت بود ، هدایت شدن به جایی که بتونم راحت تر دنبال بهبود شخصیتم باشم و از اکثریت بیکار و بیعار جامعه جدا بشم ، اکثریتی که وقتی تو یه جمع قرار میگیرن ، فقط به خاطر اینکه کسی نتونه بهشون بگه لال ، تمام عادتهای بدی که در این فایل توسط استاد عزیز توضیح داده شد و در قرآن هم بارها در مورد این عادتها هشدار داده شده را به شدت دنبال میکنن ،عادتهایی مثل تجسس در زندگی دیگران غیبت کردن کمک کردن به زنجیره پخش تهمت بجای قطع کردنش و … و اینها همه و همه خیلی فراگیر شده و فقط کافیه یه نفر اعتماد به نفس کمی داشته باشه تا به راحتی درگیر این زنجیره بشه .
استاد ممنونم از آموزشهایی بسیار عالی شما و سپاسگذار خداوند هستم به خاطر هدایت شدنم به این مکان توحیدی
در پناه رب العالمین باشیم
علیٌّ علیه السلام :
طوبى لِمَن شَغَلَهُ عَیبُهُ عَن عُیوبِ النّاسِ
على علیه السلام :
خوشا به حال آن کس که عیب خودش، او را از پرداختن به عیبهاى مردم باز دارد.
اگر کسی مشغول خوبی های خودش بشه نیمی از روابطش با بقیه درست میشه
و اگه کسی مشغول بدی های خودش بشه نیمی دیگر از روابطش درست میشه
اگر انسان مشغول دارایی خوب و بد خودشون باشن
روابطشون با دیگران عالی میشه
وقتی من عیبهای خودمون بشناسم و بدونم
دیگه دیگران رو قضاوت نمی کنم
و کلاحوصله تمرکز به عیب های دیگران روندارم
عاقل تمرین مردم کسیه
که نسبت به عیب خودش بینا باشه
و نسبت به عیب دیگران کور باشه
این باعث میشه انسان اون وجه بد رو برانگیخته نکنه
و همیشه روی خوب دیگران رو ببینه
قانون توجه به خوبی ها و برانگیخته کردن خوبی ها
به نظرم این ادما که مشغول عیب خودشون
و بدی بقیه رو نمی بینم و قضاوت نمی کنن آدم چقد بهاشون احساس راحتی میکنه
و خس خوب به آدم میدم
خدا رو شکر
بسم الله الرحمن الرحیم
بنام الله مهربان
خدا را شکر
درود بر شما استاد عزیز
و سلام خدمت خانم شایسته عزیز
اینجا مینویسم تا ردی پای از خود جا بگذارم به امید الله مهربانم
من مدت چندین سال است تدریس میکنم در بخش های مختلف البته تمام بخش ها را قبلا تدریس میکردم حالا تمرکزی روی یک موضوع درس را شروع کردیم و تنها میخایم در همین بخش از هر نگاه نتایج بگیرم
در همین چند مدت تمرکزی روی خودم و روی همین بخش که تدریس میکنم(تجارت آنلاین آمازون) کار میکنم روز به روز نتایج از بی نهایت طریقه وارد زندگی من میشود خدا را شکر
امروز واضیح فامیدم که دیگر دنبال هیچی نباشم در جریان مسیر حرکت میکنم و از این مسیر لذت میبرم و درآمد هم سهم من است که باید فقط روی خودم کار کنم نتایج از بینهایت طریقه وارد زندگی من میشه
حالا خدا را شکر بعد مدت هشت سال جدیدا فامیدم که با تمام وجود بیایم روی علایق خود کار کنم و نتایج بی نهایت میگریم فقط در جریان همین مسیر حرکت کنیم در اول اندکی فکر ما و باور های ما مقاومت میکنه برای ایجاد کسب وکار راحت ولی آهسته آهسته روز بع روز همه چیز خوب میشه باید روی خود ما بطور جدی که میگیم کار کنیم بارها مه روی خود کار کردم همین که یک ساعت دور شدیم از سیستم آموزش ها و فکر در مورد که میخایم برایم ایجاد کنم همین متوجه نمیباشم همه چیز برم میخورد و حالا خدا را شکر که هروز میخایم به شناخت خوبتر از خود برسم برای چه ؟ تا زمانیکه ما خود را درست نشناسیم نتایج پایدار هم نمیایه چقشم خود را بشناسیم ؟ فقط با مرور زمان و روی خود کار کردن و در این مسیر باید هروز کار کنیم مثل همین که ما هر روز غذا میخوریم مگرم ما از غذا خوردن خسته میشیم هرگز و یا همین که وقتی تشنه میباشیم هرگز وقتی تشنه میباشیم نمیگذاریم به فردا و پس فردا همان لحظه آب مینوشیم برای رفع تشنگی خود خدا را شکر
این همه حرف ها یکباره آمد برایم ومنم کمپیوتر را گرفتم و نوشتم
در حفظ الله باشید !
به نام خدای بسیار بخشنده و بسیار مهربان
سلام و دورود برشما استاد عزیزم و مریم نازنینم
استاد چقدر مطالب این دوجلسه خوب بود تهمت زدن 1و2
باید بهتون بگم که پدرم اهل غیبت کردن نبود و خیلی بدش میومد کسی حرف دیگری رو بزنه و خیلی قرآن می خوند و هر پنج شنبه به برنامه آقای قرائتی گوش میکرد وخیلی وقتها من درکنارش مطالب رو گوش میکردم ،پدرم خیلی می خواست که مهمونها خونه ما غیبت کسی را نکنند ولی یواشکی از پدرم دم گوش همدیگه مسخره بازی هاشونو ادامه میدادن
بیشتر مهمونی ها همین منوال بود و اگر کسی قاطی این مسخره کردن ها و اسم گذاری های بی خودی روی همدیگه شرکت نمی کرد یه جورایی ترد میشد و من برای اینکه دیگران از دستم ناراحت نشن منم ادامه راه اونا رو می رفتم تا مهمونی تموم میشد و خیلی ناراحت میشدم ولی نمی دونستم این عذاب وجدان که بدتره ،مدتها با خودم کلنجار میر فتم اون موقع نوجون بود تا جوانی سن 18 سالگی این جور بود ولی کم کم این رفتار منزجر کننده شد برام و تنها کاری که می کردم برای اینکه در جمع نباشم میرفتم آشپزخانه در هرجا که بودیم چه خونه خودمون مهمونی بود چه خونه هرکسی از اقوام ،جای من همیشه تو آشپزخانه بود و خیلی معروف شده بودم به اینکه فقط مریم تو آشپزخونه است یا غذا درست میکردم یا سالاد درست می کردم یا میوه می شستم ویا اینکه سرو غذا رو انجام میدادم و بعدش شستن ظرفها حتما پای ثابت من بودم و بعد چای بعد غذا و میوه و بعد شستن همون ظرفهای بعد غذا رو هم متحمل میشدم خلاصه این سالهای زیادی کار من بود و وظیفه شد به گردنم هر جا در هر محفلی مریم تخصص بیشتری در کشیدن غذا داشت، مریم به راحتی حجم زیادی می تونست غذا درست کنه و مریم مدیریت خانه داری و پذیرایی اش یک شد .این یک موهبت بود و یک مسیر برای تخصص پیدا کردن در امور منزل و مهمان داری و چون در خانواده ایی بودم که به خاطر فرهنگ خانوادگی احترام به هر کسی که از تو بزرگتره ارجع بود ،جای من همیشه تو آشپزخانه ماند و نداشتن اعتماد به نفس باعث شد خیلی بیشتر از قبل، نتونم پاسخ هر کسی رو که به تمسخر و کوبیدن شخصیت ام در جمع ،چیزی می گفت و تیکه ایی می انداخت ،حرفی بزنم و همچنان به پرداختن رفتار ناشایست که مسخره کردن و نام گذاری های خیلی زشت روی افراد جمع مهمانی بودن ،یک گوشه ایی به نام آشپزخونه را انتخاب کنم .اونجا فقط ظرفها بودن و شستشو کردن بار منفی رو خیلی خوب می شست ،ظرف شستن شد برام یک راه چاره و یک راه برای کم کردن حجم بزرگی از فشار روانی ،من باظرف شستن همیشه آروم میشدم ،حالا هم بعد چندسال کار کردن روی خودم بازم مواقعی که نمی دونم چه مسیله ایی در من بالا اومده که باعث ناراحتی یا بی قراری شده میرم ظرف می شورم ،یا دوش میگیرم به آرامش میرسم
بعد بیماریی که اومد و مردم رو در گیر کرد بهانه ایی شد که رفت و آمد ها رو قطع کردم و الان خیلی از جمع های خانوادگی دور شدم و خودشناسی کردن و کار کردن روی آثارم و ایده های خلاقانه ایی که به ذهنم میرسه،فعالیت در شبکه های اجتماعی، دوستانم شدند . ،اثری بسیار زیبا به سبک خودم خلق کردم و دارم ادامه میدم خبر خوب اینه که سبک اثر کردم و دومرحله اش موفقیت آمیز بود ،انشالله ادامه مسیرهم به زودی اوکی میشه
و مرحله بعد از تایید در کشور خودمون به صورت بین المللی ثبت میکنم انشالله که جهانی بشه به امید خالق هستی
پایدار باشید استاد
سلام ب مریم عزیزم
امیدوارم حالت همیشه خوب باشه و بدرخشی
اولا بگم وقتی داشتی از آشپزخانه و ظرف حرف میزدی یادم خودم افتادم
تا وقتی بچه تر بودم چون خوب مدیریت میکردم بچههای کوچکتر رو همیشه برمن می سپردن و من مسئول اونا بودم
کم کم ک بزرگتر شدم همیشه خانم خونه بودم بجای مامانم لباس بشورم خواهر کوچکترم رو حمام ببرم صبح پاشم برای جفتمون صبحونه درست کنم قبل مدرسه برم شیر بخرم
باز بزرگتر ک شدم ی خواهر دیگ بهمون اضافه شد و دیگ شدم مامان اون و …….
اصلاً چ داستانی داشتیم بعدم ک کلا خونه تکونی و بدترین قسمت داستان این بود ک بخاطر نداشتن اعتماد به نفس همیشه تو خونه از همه بدتر من بودم
الله اکبر از قوانین ک وقتی فهمیدم ب خدای احد و واحد همین ک تلاش کردم خودم رو دوست داشته باشم (که البته هنوز هم خییییییییییییییییلی باید رو خودم کار کنم) الان شدم بهترین فرزند خانواده
الان مامانم و بابام منو خیلی دوست دارن و با اینک خیلی کارها مخالف عقایدشون انجام دادم ک اصلا از نظر اون ها پسندیده نیست بازم سوگلی اونام.
کار ندارم که الان مامانم میگه فقط غذاهایی ک تو میپزی
مدل غذاهایی ک تو درست میکنی و …
وقتی کامنت زیباتو خوندم ناخودآگاه یاد خودم افتادم
و اینک منم وقتی قبلا خیلی عصبانی میشدم میرفتم توی آشپزخونه میشستم و تمیز کاری میکردم تا کم کم اروم بشم.(البته ب لطف خدا الان اصلا ب نسبت اون زمان عصبانی نمیشم)
خیلی از خواندن کامنتت لذت بردم
چقدر خوشحال شدم که داری پیشرفت میکنی و امیدوارم بهترین اتفاقات خوب و عالی برات بیوفته و باز بیای برامون تعریف کنی.
عاشقتم ️
سلام دوست عزیزم
خداروشکر با تمام مسائلی که داشتیم ،تونستیم ،اون ناآگاهی هارو پس بزنیم و به آگاهی برسیم ،با آموزه های استاد عباس منش به بهترین شکل ممکن و با امید خدا زندگی عالی تر در خور شایستگی مون ،می سازیم،خداروهزاران بار شکر بر وجود استاد عزیزو دوست نازنینی چون شما ،خوشحالم عزیزم که باهم مسیر هستیم،
برای داشتن ایمان قوی و تقوا هرروز و هرروز و آگاهانه در مسیر زیبایی و آسانی با سپاسگذاری ،قدم برمیداریم و به درجات بسیار بالا و منحصر به فرمون می رسیم،به امید الله،شباهت زندگی هر دومون از داستان شما هم برای من بوده،و این بخشی از مسیر رو با کمال میل پذیرا هستم ،چرا که اگر اون سختی ها نبود ،شاید الان اینجا در این نقطه نبودم،خدا همیشه و همه جا همراهمون هست و به طرزی معجزه وار در جای جای زندگیم مون حضور داره ،همیشه این مانترا رو با خودم میگم (آگاهم که تو آگاه منی) خدایا یک لحظه من را به حال خودم رها نکن
ثابت قدم باشی انشالله