اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
استاد وقتی یه چیزی مهمه خدا برام تکرارش میکنه، دیشب بعد از گوش دادن به این فایل درس هدیه های آسمانی رو خوندم تا امروز درسش بدم، آیات ده تا 12 سوره ی حجرات باید معنیش رو توی جای خالی مینوشتم، غیبت نکنید در زندگی دیگران تجسس نکنید امروز هم سر کلاس درسش دادم و تمام صحبتهای شما تکرار میشد، استاد من اگر به چیزی توجه کنم از همون جنس وارد زندگیم میشه، یاد یه فایلی از شما افتادم موقع درگیری های چند سال پیش ایران! و با تمام وجودم سعی میکردم که توجه نکنم و باعث شد برم کاخ سعد آباد و آرامش و سکوت و زیبایی طبیعت رو تجربه کنم، عاالی بود عاالی استاد این اینکه گفتید اگر سرم گرم باشه اگر هدف داشته باشم واااقعا وقت ندارم که در مورد بقیه صحبت کنم یا در زندگیشون تجسس کنم زندگی الانِ منه! یعنی ذهنم اصلا کشش نداره درباره ی بقیه صحبت کنم اگر وقت آزادی پیدا کنم سعی میکنم تو سایت باشم جدیدا هم که درکم از فایلها سختتر شده قبلا با گوش دادن چیزی دستگیرم میشد الان نه، باید صددبار گوش بدم یا باید بنویسم تا بفهمم تو فایل شما، خدا داره چی بهم میگه، پس عملا زمانی ندارم برای غیبت کردن
و چقددر چقدددر زندگیم قشنگتر شده، گاهی هم که میخوام یه چیزی بگم صدای خدا رو میشنوم که میگه نگو غیبت نکن، و گوش میدم، خداییش این غیبت نکردن رو گوش دادم به حرفش و احساس آرامش و پولی که داره وارد زندگیم میشه حالم رو خیلی بهتر از قبل کرده.
استاد نمیگم خیلی، اما نسبت به قبل بیشتر قرآن میخونم، همش نتیجه ی این پروژه ی جدیده، قبلا از قرآن ایه های خشم میشنیدم اما الان هربار باز میکنم (تو گوشیم قرآن دارم) خیلی میگه به خدا پناه ببر، اتقوا… یعنی نووع حرف زدن خدا هم با من عوض شده میگه تو من رو قبول داشته باش روی من حساب کن، من برات همه کار میکنم.
با سلام خدمت استاد عباسمنش و خانم شایسته عزیز و دوستان گرامی
گام 15 از پروژه مهاجرت به مدار بالاتر
من اولا از استاد عباسمنش سپاسگزارم که باعث شده من از خواندن و شنیدن قرآن لذت ببرم در صورتی که قبلا اینجوری نبودم و یا سرسری میخوندم و نگاه گذرا داشتم،مثلآ آیه ای که غیبت رو مثل خوردن گوشت برادر مرده خود میداند رو بارها شنیده بودم اما مثل این سری من به فکر فرو نبرد،پس باید مغزمون رو طوری پرورش بدیم که به کسی تهمت نزنیم،غیبت و قضاوت نکنیم.
ما اگر آدمها رو به خاطر کار اشتباه شون قضاوت کنیم،داریم به اون کار اشتباه توجه میکنیم و وارد مادرشون میشیم،و وقتی قضاوت نمیکنیم عملا بی توجه میکنیم و ادامه نمیدیم و ز مدارشون خارج میشیم و زندگی ما متفاوت با زندگی اونا میشه.
وقتی ما از چیزی شاکی باشیم و در موردش شکایت میکنیم همون رو داریم به زندگیمون دعوت میکنیم،چون قانون اینکه به هرآنچه توجه کنی از جنس و اساس و اصل همون بیشتر و بیشتر وارد زندگیتون میکنید.
و این جمله که ذهنیت ما درباره دیگران (منفی یا مثبت)رابطه ما با آن فرد را در جهت همان ذهنیت مدیریت میکنه، یک جمله کلیدی هستش که درک اون میتونه باعث چگونگی روابط ما با دیگران بشه.
در آخر این رو به خودم یادآوری میکنم که سعی کنم در مجالس غیبت حضور نداشته باشم که خداروشکر تو این چندسال اخیر نسبت به گذشته خیلی خیلی کمتر شده صد البته خداروشکر که تا این سن(48) یادم نمیاد به کسی تهمت زدم و اگر این کار رو کردم به یاد ندارم و امیدوارم خداوند گذشته مارو به ما ببخشه و ما را به راه راست هدایت کنه، الهی آمین.
استاد دوست داشتم یه داستان دیگه از گذشته م براتون بگم ،من وقتی که مجرد بودم دوتا از پسر عموهام خواستگارم بودن من جواب منفی بهشون دادم همه خانوادم راضی جز من ،من همیشه تو رویاهام همسرم و تجسم میکرد چه ویژگی های داشته باشه بعد این پسرعموهام اومدن نقشه کشیدن که ابرو منو ببرن تن به هر مکرو حیله ای دادن (من چون از همون اول اعتماد کامل به خدا داشتم ایمانم قوی بود نگران نبودم ) من همش بهشون میخندیدم میگفتم خدایا خودت صبرمو زیاد کن به الله قسم اینا واقعیت زندگی منه ،هزاران بار مزاحمت ایجاد میکردن من یه کلمه پیش خانواده م هم نمیگفتم ازشونم نمیترسیدم هرکسی جای من ب این تهدیدا وحشت میکرد ،من گفتم خدارو دارم ببینم تا کجا میرن ،یه بار مادرشون که میشه زن عمو من پیش بابام گفته بود دخترت فلان و این کارو کرده از این تهمت های زشت ،بابام اومد خونه گفت زن عموت اینارو گفته ،گفتم بابا به من اعتماد داری یا نه بابام گفت اره گفتم به اون خدای احدوناس من هیچکدوم از این کارا واین حرفارو میزنن من انجام ندادم بابامم گریه کرد رفت ،ولی اون شب در حدی حالم بد شد بستری شدم بیمارستان نه بخاطر حرف اون طرف بخاطر بابام چون بخاطر اعتمادش به من و اون ذهنیت که داشت درمورد من اون زن عموم بیاد بگه و بابام سکوت کنه،خلاصه گذشت و بعد 2ماه من با ایوب جانم ،،عشقم ازدواج کردم ،اون پسرعموم معتاد صفر شد ،اونیکی هم حالت دیوانگی بهش دست داد ،زن عمومم چندین بار خواست خودکشی کنه تصادف بدی کرد به سرش آسیب رسید، از اون اتفاق 11ساله میگذره به خدا قسم هرسری زن عموم منو میبینه میگه حلالم کن من دروغ گفتم هم خودم هم پسرم ،اینقد احتراممو میگیره،همش میگه خیلی دوست دارم .من سکوت کردم در برابرش با وجود اینکه پسراش اذیت من میکردن من یه کلمه بدشونو نگفتم نه پیش خانوادم نه هیچ کس دیگه اعراض کردم و همه چیو سپردم دست خدای مهربان ،و خدارو هزاران هزار بار شاکرم که کمکم کرد و صبر داشتم و تونستم پشت سر بذارمش ،تازه اون موقع با این قوانین آشنا نبودم نمیدونستم .
دوست داشتم این داستانو بگم براتون .
بازم مثل همیشه ازتون ممنونم استاد گلم و خانوم شایسته عزیزم
ممنونم ازت برام کامنت نوشتی قربون شما برم .چقد منم با خوندن کامنت شما حالم عالی شد و حس خوبی گرفتم .انشالله شمام در این مسیر توحیدی به موفقیت های عالی برسی و زندگیتون سرشار از سلامتی ،ثروت ،وخوشبختی باشه.
و این قوانین اگه بهش عمل شه زندگی برامون بهشت میشه و کنترل ذهن خیلی سخته ولی با تلاش مداوم میشه ،و همیشه از خدای مهربان سپاسگزارم که اون موقع با وجود اینکه با قوانین آشنا نبودم ولی تونستم کنترل ذهن کنم و همیشه از غیبت و قضاوت و تهمت دوری میکنم و الان بیشتر میتونم کنترل ذهن کنم،خدارو هزاران مرتبه شکرت .خیلی ازت سپاسگزارم زینب جان عزیزدل .
و برخى از مردم کسانى اند که سخن بیهوده را خریدارند تا [مردم را] بى[هیچ] دانشى از راه خدا گمراه کنند و [راه خدا] را به ریشخند گیرند براى آنان عذابى خوارکننده خواهد بود (6)
خدایا شکرت کمکم کن تکاملم را بدرستی طی کنم
همواره بر اصل تمرکز کنم.
همان آگاهی که چندین روزه داره با صدای بلند به من گفته میشود. استمرار در مسیر توحید و متعهد ماندن به مسیر الهی
خدا یا شکرررررررررت تنها تو را می پرستم و تنها از تو یاری میجویم مرا به راه راست به راه کسانی که به آنها نعمت داده ای هدایت کن نه کسانی که بر آنها غضب کرده ای و ن گمراهان
خدایا شکرت هر آنچه دارم از آن توست مالک اصلی تویی عاشقتم جان جانانم سپاسگزارم.
طبق قانون جهان به هر چیزی توجه کنیم از همان جنس بیشتر وارد زندگی ام میشود.
استاد عزیزم بینهایت سپاسگزارم از خداوند و قلب سلیم شما
استاد من قبل از آشنایی باشما ذهنم خراب شده بود
و خداوند منت گذاشت و منو به مسیر درست و مستقیم هدایت کرد
استاد خیلی چیزها از درونم سنگینی میکنه
دو روزه که نتونستم کامنت این جلسه رو بنویسم
همش کج فهمم انگار نمیدونم از کجا شروع کنم و چی ها رو باید بنویسو بلکه این ذهن چموش آرام بگیره چون من همه چیز را در گذشته جا گذاشته ام و به مسیر درست روی آورده ام
ولی خب هنوز پاکسازی عمیقی انگار صورت نگرفته که اینگونه بر من سنگینی میکند
آره استاد من اول اینکه مسئولیت تمام اتفاقات زندگی ام را با تمام وجودم میپذیرم که خودم خالق تمام اتفاقات بوده ام
دوم اینکه تا قبل از 19سالگی که با باورهای غلط مذهبی بزرگ شدم و بعد از اون
که وارد یک زندگی مشترک شدم
همون روز روز اول من ذهنم خراب شد
چون تا وارد شدم بهم گفتن تو باید همسرت را تغییر بدهی
چون من آدم مذهبی بودم و همسرم کارهایی خلاف باورهای مذهبی من و خانواده ام انجام میداد ( استفاده مشروب )
و روز اولی که وارد خانواده جدید شدم
من خودم را فراموش کردم و بهم گفته شد که تو مسئول همسرت هستی
و شرک باز هم وجودم را فرا گرفت
قدرت دادن به همسرم توسط خانواده اش
همه ازش حساب میبردند و به این باور رسیده بودند که وقتی مستی میکند زندگی را برایمان جهنم میکند و دقیقا همان هم میشد
در صورتی که به من احترام میگذاشت و واقعاً ما هم دیگه رو دوست داشتیم
ولی این اجازه داده نمیشد که ما خوش باشیم
چون من اومده بودم که ناجی بقیه باشم
پدر مادر خواهر و برادر
باید من کنترل کننده همسرم میبودم که مبادا از گل نازکتر به کسی بگوید
درصورتی که هر کسی جواب فرکانس های خودشو میگرفت
ولی قانون را نمیدانستم و شدم قربانی داستان
و زندگی را زهر کردن به کام خودم
و دنبال مقصر گشتن
و دنبال تایید گرفتن از بقیه
دنبال کننده غیبت ها و تهمت های بقیه
هر روز ناراحتی با همسرم چرا به اون اینو گفتی
چرا به این آدم اونجوری حرف زدی
و هر چی هم میگفت به تو چه منو و تو که با هم مشکلی نداریم
اونا خودشون باعث این آزار و اذیت ها میشن
کاری با من نداشته باشن
دخالت نکنن
تا منم کاری باهاشون نداشته باشم
ولی کو گوش شنوا
من درمانده بودم
میخواستم خانوادش رو حفظ کنم چون پر از شرک بودم و ترس از قضاوت و حرف دیگران داشتم
و نمیخواستم خانواده ام چیزی بفهمند
خانواده هم وابسته به همسرم بودند چون تو زمین پدرش کار میکرد و خوب پول میساخت و خرج خانواده اش را هم میداد .
و اونا میخواستن همسرم گوش به حرفشان باشد و پول هم دریافت کنند
همسرم هم میگفت هر چی من میگم همه باید چشم بگویند
یه چیز متضاد هم
منم این وسط قربانی شده بودم
چون خودم را مسئول رفتارهای همسرم کرده بودم
و جالبه که دیگران هم دیگه منو مقصر میدونستند که نمیتوانم جلوی همسرم را بگیرم
و همیشه در ناخواسته و اتفاقات ناجالب بودم
بخدا استاد فارغ از تمام اون گذشته
وقتی به رفتارهای شما در گذشته که صحبت میکنین
میبینم که همسرم دقیقا همان رفتارها
نترس و شجاع و اکثر کارها توحیدی عمل کردنشه
خب هر کسی اشتباهاتی هم ممکنه داشته باشه
ولی همیشه بهش میگم تو بزرگترین معلم زندگی من بودی و من
پر از شرک بودم البته الان هیچ گونه سرزنشی خودم را نمیکنمچون تمام اون گذشته باعث شد که من الان در ابن مسیر زیبا و توحیدی قرار بگیرم
و همسرم من رو با شما آشنا کرد
تقریبا 8سال پیش
بخدا که همسرم برای من بی نهایت زیبایی ونکات مثبت داشت
من بودم که بخودم ظلم میکردم
و دنباله رو حرف بقیه میشدم
هر چقدر هم میگفتم ایشون در مورد شما حرف منو قبول نمیکنه خودتون باهاش حرف بزنین
ولی باز من گیر بودم
و همش احساس گناه و عذاب وجدان و …
بهم داده میشد.
استاد عزیزم بلطف خداوند
کم کم اوضاع بهتر شد و منو همسرم با هم از کتابهای راز و شکر گذاری 28روزه شروع کردیم
7سال پیش
و زندگی روی خوشش را ذره ذره با تغییر کردن ما بهمون نشون میداد به اندازه ای که تغییر میکردیم اتفاقات بهتر و بهتر میشد
زندگی آرامتر شده بود
کمتر تو روابط همسر و خانواده اش دخالت میکردم
بود ولی یه ذره که بهتر میشدم قدرت شرک هم کمتر میشد
حتی طرد میشدم
مورد قضاوت و توهین و غیبت قرار میگرفتم
بهم میگفتن تغییر کردی
اهمیت نمیدی
ولی لطف خداوند قدرتش بیشتر شده بود جسارتهام یه کم بهتر شده بود
صداهای شیطان در وجودم کمرنگ تر شده بود
اون حس عذاب وجدان و احساس گناه داشت کمتر و کمتر میشد
بیشتر از تلگرام فایلها رو گوش میدادم
زمان بیشتری برای خودم میزاشتم
و روابط منو همسرم بهتر و بهتر میشد
ولی همچنان با خانواده اش قمر در عقرب چون فرکانس ها داشت کار خودشو میکرد
منم که فقط سعی میکردم هیچ گونه دخالتی نداشته باشم
و البته کم کم این روال ادامه داشت یکباره نبود
و به همون اندازه هم که خودمو کنار میکشیدم
به همون اندازه هم تخریب میشدم از طرف دیگران
ولی از درون یه حسی بود که امید بخش بود برام
اون ارامشه برام دلپذیر تر بود تا حرفهای بقیه که تحسین و تمجید م کنند
چون روحم داغون شده بود
واقعا زخمیش کرده بودم
رسیدم به نقطه تسلیم
و رها کردم و تمرین مینوشتم و دفترها پر میکردم
دیگه چون وقتم را برای بقیه نمیزاشتم حتی از خونشون منو بیرون کردند
ولی ایمانه میچربید به ترس و شرک
سه سال پیش وارد سایت شدم و فایلهای رایگان رو گوش میدادم و تمرین مینوشتم و دیگه هدفمند شده بودم
میخواستم خدا را تو زندگیم به معنای واقعی پیدا کنم
با تمام وجودم میخواستم تغییر کنم
چون دیگه روحم توان برگشتن به قبل رو نداشت
له شده بودم و کم کم داشتم خودمو از نو ترمیم میکردم البته که خداوند منت گذاشته بودو هوامو در هر شرایطی داشت
از بس پشت سر همسرم غیبت و تهمت زده شده بود که من هم مشرک بودم و دل به دل بقیه داده بودم و بخودم ظلم کرده بودم
بخدا میگفتم من راهی برای برگشتن به خونه پدرم را که ندارم
یا منو بکش با نجاتم بده هیچ راهی بلد نبودم
نمیدونستم که نالق زندگی ام خودم هستم قانون زیر صفر زیرووووو
خداوند منو نجات داد
بعد از فایلهای رایگان اولین دوره قانون آفرینش بود هدیه خدا برای من
تغییرات بزرگتر و بهتر شده بود
روابطم بهتر شده بود
وقت و زمان بیشتری برای خودم و عزیزانم میزاشتم و خیلی با اطرافیان دیگه نبودم
کمتر در جمع هاشون میرفتم
و هر بار میگفتن به همسرت اینو بگو اونو بگو اصلا نمی شنیدم
و میگفتم هر کاری دارین لطفاً خودتون بگین
چون ما هم سر مسائل شما زندگیمون بهم میریزه
هر چقدر میگفتن انگار بیخیال شدی
ما پدر و مادر هستیم
میخواستن احساس گناه بدن دیگه پاسخی در کار نبود
خیلی بیشتر تمرکز گذاشته بودم روی خودم و روابطم هر روز با همسرم بهتر میشد
دست از سر پر مو و خرمایی رنگ همسرم برداشتم
استاد بخدا هر روز بدون استثنا ما دو سیر ظهر و شام مهمون داشتیم
چون من هدفی نداشتم
باز هم شاکی نبودم و خانواده اش شاکی میشدن
و من قوی تر میشدم
تو یک ساختمان هستیم
و حالا که چیزی پیدا نمیکردند میگفتند چرا هر روز مهمون میاره خونه و اینقدر اذیت میکنه و مالشو میده به این و اون
منم که فقط کارم پخت و پز و تایید گرفتن از بقیه بود
وقتی دوره قانون آفرینش را شروع کردم
و تغییرات را میدیدم
جون میگرفتم همچنان یه سری چیزها و تضادها بود
ولی من جون گرفته بودم کمی قوی تر شده بودم
داشتم روی خودم کار میکردم و تمرین هامو انجام میدادم و اکثر مهمونهای مجردی بودن
و من بعد از آماده کردن غذا و وسایل
به خودم میرسیدم روی خودم کار میکردم
و خیلی روی همسرم زوم نمیکردم
و دیگه رسید به جایی که با یکسال کار کردن در دوره قانون آفرینش تازه داشتم میفهمیدم من خالق زندگی خودم هستم یعنی چه
استاد کامنتم طولانی میشه
هر چقدر من کار میکردم مهمون بازی های همسرم کمتر و کمتر میشد
رفتارهاش با من بهتر شده بود
همش ازم تشکر میکرد
تو خیلی خوبی تو بهترین زن دنیایی
تو منو همیشه سربلند کردی
و احترام منو با همه کارهام داشتی و …
و استاد دیگه الان هر کاری باشه من نیستم
هر کسی هر چی بگه من نیستم
روحیه حمایتگر نیست
احساس قربانی شدن نیست
دنبال مقصر گشتن در کار نیست
وقتی بهم کسی بگه جلو همسرت رو بگیر نزار مشروب بخوره
میگم زندگی خودشه
من مسئول شخص خودم هستم
وقتی خانوادش میبینن که من دیگه علی بی غم شدم
دست برداشتند
من با دوره احساس لیاقت کمی رشد کردم
اومدم دوباره قدم دیگه کن فیکون شده برام بخدا
استاد آرامشی که الان دارم با هیچ چیزی عوضش نمیکنم
خدا را پیدا کردم
هدایتهاشو دقیق تر شدم
تازه میفهمم معنی هدایت چیه
چندبار ی تو همین هفته جاری بهم الهام شد تو مسیر درست الهی استمرار داشته باش من بهت همه چی میدم فقط روی اصل و اساس قوانین جهان هستی کار کن
تو فقط مسئول شخص خودت هستی
استاد چندباری این الهام رو بهم محکم و واضح گفته
منمممم با تمام وجودم بهش گفتم چشششششم جان جانانم من تسلیمم هیچی نمیدووووونم خودت کمکم کن.
تعهد میدم هر لحظه و هر روز بیشتر تو مسیر باشم و هدایتها را دریافت کنم
چون من تکه ای ارزشمند از وجود پاک خداوند هستم.بی قید و شرط ارزشمندم.
استاد خداوند از طریق فرشته هاش بزندگی ام جاری شده
استاد از کسانی که به درصد فکر نمیکردم
داره خیر و برکت تو زندگی ام میاد
استاد همسرم چندباری قبلا هم دست از خوردن مشروب کشیده بود ولی چون مسائلی هم داشت و به تضاد مالی خورد ه بود برای کنترل ذهن به عوامل بیرونی پناه می برد.
و بلطف خداوند چند هفته است که از طریق یکی از عزیزان فامیل که باهاش صحبت کرده
با اینکه من و دیگران و خودش حتی بارها تلاش کرده بودیم ولی تا در مدار درک نباشی چیزی دستگیرت نمیشه
استاد بلطف خداوند حرفهای اون بنده خدا که دستی از دستان خوب خدا س در زندگی ام
همسرم دیگه سمتش نمیره
میدونی استاد من نزدیک به یک ساله دیگه رها کرده بودم
و تمرکزم رو گذاشتم روی این همه خوبی که بلطف خداوند داره
و هیچ وقت هم به چشم نجس به اینکارش نگاه نکردم طی این یکسال و بی خیال شده بودم
دیگه یه کوچولو قانون دستم اومد ه بود
فقط مسئول شخص خودم بودم و هستم
وقتی اومد گفت اون فرد با هام حرف زده و قانع شدم
دیگه حتی از بوش هم زده شدم
گفتم خدا رو شکر
زندگی خودته
استاد قشنگ فرکانسم رو دریافت میکنه
میبینه که کامل از این کارش بیخیال شدم و برام مهم نیست که بخوره یا نخوره
هر وقت میام چیزی بگم با مرور خاطرات گذشته و بازم قاطی ماجرا شدن برام زجر آور میشه
قشنگ داره جای اهرم رنج تو ذهنم درست میشه
که توجه کنی خودتو انداختی تو آتیش
و همه هم فهمیدن من دیگه اون آدم سابق نیستم
حتی چندوقت پیش که همسرم سر همین قضیه به تضاد سختی برخورد
و خسارت مالی دید
تو کامنت های قبلی فک کنم فایل تسلیم شدن در برابرخداوند نوشتم
استاد وقتی اون تضاد اتفاق افتاد فقط آرامترین آدم اون لحظه من بودم
همه داشتن تو سر و صورت خودشون میزدن و ارامترینشون من بودم که همه بهم احسنت گفتن
وقتی همسرم در سلامتی کامل بود خدا رو شکر کردم و تسلیم بودم به هر آنچه دارم از خداست
به هر خیری از جانب خداوند برسد فقیر ترینم.
استاد او تضاد هم کلی برام خیر و البته درس داشت
همه قضاوت کردند چرا اینکار رو میکنه
چرا چرا ؟
من فقط سکوت کردم
حالا اون بقیه خودشون همه کار میکنند
ولی اشتباهات شون یادشون رفته بود و همسرم نقطه مقابل بود
با خودم میگفتم بابا بجای قضاوت و غیبت درسشو خوبه آدم بگیره
یه سوزن اول به خودتون بزنین بعد یه جوالدوز به دیگران
استاد چقدر فایلها ی جدیدی که میزارین بخدا به موقع است
خدا داره با توجه به درخواستهای ما از زبان شما پاسخ میدهد
استاد دیشب بخودم افتخار کردم
چون یه مجلسی اومد خونه پدر همسرم
منو صدا زدن رفتم سلام احوالپرسی
و اصلا جهان اینقدر همه چیز رو قشنچ برام چید که تا وقتی من بودم همه چی سکوت بودو من توجه بقیه رو بردم روی زیبایی های که ازشون دیدم کاملا آگاهانه سعی کردم اینکار رو انجام بدم و حرفی که میشد قشنگ توجه بقیه رو میبردم روی زیبای ها و از بچه های کوچیک و شیرین کاریهاشون حرف زدم و یه نازیبایی داشت شروع میشد که به بهونه چای ریختن بلند شدم و چای آوردم و با یه خداحافظی خودم را خوشحال کردم و نگاه دیگران قدرتی نداشت که بگن چرا اینقدر زود جمع رو ترک کردو میگم جهان کاری کرد که من بلند شم و ترک کنم و نشنوم اونچه که به من مربوط نیست
اصلا روحم استاد دیگه نمیپذیرد
چون خودم قبلا با دست خودم تارش کرده بودم
و الان که داره ترمیم میشه
اگه باز خطایی کنم بهم آلارم میده
نسبرتو عوض کن بیراهه است
خدایا شکرت
استاد هیچ دوست صمیمی ندارم
اینقدر راحتم با تنهایی خودم ولذت میبرم و جهان هر بار خودش برای اینکه من تمرکزم بیشتر باشد حتی فرزندانم هم آرام میکند تا من رشد کنم
من تمرکز کنم روی خودم
استاد بخدا اینقدر قلبم آرامش داره اینقدر با خودم در صلح هستم
که الان هرکسی ازم درخواستی داره با کلی معذرت خواهی و بخشید کارشو بهم میگه
چون من هدف دارم
چون تعهد منو دیدن
چون میدونن که هر کدوم از نزدیکانم که باهاشون راحترم خیلی راحت میگم لطفاً غیبت نکن مثله گوشت برادر مرده است
اگه هم گوش ندن میدونن من نیستم
و خیلی دورم خلوت شده
حتی با عزیزان نزدیکم هم رابطه ای در حد احوالپرسی
چون نمیشه دهن کسی رو بست ولی میشه دهن خودم را ببندم و سرم را بزارم تو زندگی خودم
خیلی هم اطرافیان شاکی از این کارم هستند که چرا رفت و آمد نداری
ولی خب اصوله منه منم تحت هیچ شرایطی حاضر نیستم پا بزارم ر ی اصولم بخاطر حرف بقیه
خدایا شکرت استاد بازهم نیاز شدید دارم به آگاهی های بیشتر تشنه ی کلمه به کلمه این آگاهی های ناب الهی هستم
تا بیشتر وبهتر رشد کنم در جهت بهبود شخصیتم در جهت توحید و یکتا پرستی
و هر بار الهامی که خداوند بهم کرده را بخودم تکرار کنم که بهم گفته تو در مسیر درست الهی بمون و تمرکز ت رو بزار روی اصل و اساس قوانین جهان
من همه چی بهت میدم ثروت سلامتی روابط عالی معنویت ارتباط قوی تر با خداوند خوشبختی و سعادت در دنیا و آخرت من بهت میدم
فقط به مسیر توحیدی ثابت قدم بمون
منم لبیک گفتم و با تمام وجودم در این مسیر قدم گذاشته ام .
استاد قلبم خیلی میخواست تا این روند زندگی ام را از درونم بیشتر خالی کنم
و برای خودم ردپا بزارم تا بیاد داشته باشم در روزهای خوبم فراموش نکنم چه مسیری آمده ام و استمرار و تکرار و تکرار همین آگاهی های ناب الهی را در قلبم جاری کنم تا روحم سالمتر و عاشقتر و خودساخته تر در مسیر در صلح بودن با خودم باشم
خدایا شکرت
در پناه الله یکتا شاد سلامت ثروتمند خوشبخت و سعادتمند باشید در دنیا و آخرت دوستون دارم الهام جون عزیز دردانه خداوند عالم و.
سلام استاد عزیزم سپاسگزارم به خاطر این دو قسمت فایل فوقالعاده و مریم عزیز که برای این سایت زحمت میکشه سپاسگزارم استاد من توی خانوادهای بزرگ شدم که خوراک از دهن اینا میافتاد اما غیبت نه منم جزئ از اونا بودم هیچ ادای ندارم استاد اونجا که گفتین اگر با هر کس باشین شخصیت اونا را میگیرین راست چون من با اونا بودم شخصیت اونا را گرفته بودم خیلی باید روی شخصیتم کار خودم باشم اون چیزی که دوست دارم باشم چون من لایق اعمال درست هستم استاد اونجا که گفتین خداوند فرمود وقتی به شما تهمت زدن چرا شما به خودتون شک کردین یادم هنوز تو این مسیر نبودم خیلی سال پیش رفتم شهرستان یک دوستان بهم گفتن ما امشب دور هم هستیم تو هم بیا منم رفتم اونجا دیدم آوردن بسات سور سات دور هم بکشن برگه گذاشتن جلوم که منم برای خودم لوله درست کنم گفتم من به این کار علاقه ندارم نمیکنم جلوی خودم بهم گفتن حتما جای دیگه این کارو میکنی جای ما مخفی میکنی به لطف خدای مهربان چون این کاره نبودم سر سوزنی ناراحت نشدم خندیدم به هیچ کس هم این حرفو نزدم خیلی راحت محکم گفتم نه یک تجربه از همین موضوع من به خاطر باورهای نادرستم تو خانواده مسائل خورده بودم همون موقع از خدواند یک مردی بیاد ازدواج کنم برم فکر میکردم ازدواج بکنم مسائل ام حل اما اشتباه یک پسری که با برادرم دوست بود از من خوشش اومده به خانوادش گفته بود که فلانی را میخوام خانواده این آقا منو میشناختن از دیدگاه و فکر خودشون دیگه خوب که ما با هم ازدواج کردیم من فهمیدم اینا منو نمیخواستن چون همسرم منو دوست داشته اومدن پا پیش گذاشتن منم خیلی غرور دارم الان دارم روی غروم کار میکنم به لطف خداوند یک عالم حرف های دروغ پشت من میزدن میشندم یکمی ناراحت میشدم بعد دیگه ول کردم این دختر ه با بچه ما زندگی نمیکنه از این حرفها زندگی من به مو رسید اما خداوند نزاشت پاره بشه به لطف خداوند من که اومدم به این مسیر اونم مسیری که میرفت تعقیر داد به لطف خداوند خیلی خدا را شکر میکنم یک دونه از اون آدمهای که تو گذشته تو زندگی من بودن نیستن هیچ کس نیست به لطف خداوند اینستا ندارم تنها جایی که فعالیت سایت استاد عباس منش همین چند روزا همسرم صحبت میکرد که بچه ها هفته یک با ببریم خونه فلانی یعنی که ارتباط برقرار کنیم خیلی راحت گفتم من نه حرفی برای زدن دارم نه گوشی برای شنیدن تو خودت خونه هرکس هر جا آزادی بری منم آزادم اون جای که دوست دارم باشم با خوشحالی شادی خیلی علاقه مندم به این مسیر دوست دارم الانم تنها هستم یک تنهای لذت بخش به لطف خداوند دارم هر روز سعی میکنم روی خودم کار کنم رفیق لازم خداوند و یک پسر هفت ساله دارم اون خدارا شکر چرخ زندگیم روان تر شده کارها آسان شده از شمایلی سپاسگزارم انشالله در دنیا و آخرت سعادتمند باشی انشالله هر چی میخوای خدا بهت بده انشالله همیشه سالم سلامت باشی
چرا هنگامی که آن [تهمت] را شنیدید، مردان و زنان مؤمن به خودشان گمان نیک نبردند و نگفتند: این تهمتی آشکار است؟!
سلام خدمت استاد عزیزم و دوستان گرامی
استاد عزیزم یاد صحبت های شما در مورد hot button ها افتادم..
وقتی ما با موضوعاتی روبرو میشیم که تجربیات ناخوشایندی از اون موضوعات در ضمیر نیمه هوشیار ما ثبت شده، حالت برانگیختگی برای ما اتفاق میفته..چندتا نکته مهم تو این داستان هست
یعنی امکان نداره کسی در مورد اتهام و مورد غیبت واقع شدن، تجربه و دیتای خاصی که حالت برانگیختگی رو درش ایجاد کنه نداشته باشه و برانگیخته بشه.
هر چیزی که باعث برانگیختگی ما میشه یه موهبته!! چون ما رو با یه ویژگی و باور پنهان که در گذشته در ما شکل گرفته و باید واکاوی و ریشه کن بشه روبرو میکنه و وقتی که به اندازه کافی شناخته بشه و روش کار بشه دیگه تاثیری روی ما نداره و در شرایط مشابه حال ما رو بد نمیکنه.
استاد مثال معتاد رو زدن. معتاد بخاطر احساس عدم ارزشمندی به سمت اعتیاد میره و این همون hot button شه که اگه بهش بگیم معتاد برانگیخته میشه.. کلمات به خودی خود انرژی ندارن بلکه تفسیری که ذهن ما از اون کلمات داره روی ما اثر میزاره..
بودن در جامعه و تعامل با انسان ها فواید زیادی داره.. اولا انسان در این تعاملات ویژگی های پنهان شخصیتیش رو پیدا میکنه که باید اصلاح بشن.. مثلا طرف وقتی بچش میره سمت یخچال این حالت برانگیختگی اتفاق میفته.. چون خودش در کودکی وقتی سراغ یخچال میرفته باهاش برخورد میشده و حالا طرف همون رفتار رو با بچش انجام میده…
یا در مورد موضوع تهمت هم همینه.. اگه تمام عالم ما رو تحقیر کنن یا بهمون تهمت بزنن فقط زمانی به هم میریزیم که تجربه های ناخوشایندی از این موضوعات داشته باشیم و بصورت یکسری عقده ها در درون ما بخشی از انرژی ما رو حبس کردن که حتی میتونه ایجاد بیماری کنه.
با حضور داشتن و آگاه بودن و کنترل ذهن، اگه در چنین شرایطی قرار گرفتیم، جلوی تغذیه اون عقده ها و ناراحتی ها رو میگیریم و به مرور با انرژی ندادن به اون ناراحتی ها، کم رنگ و کم رنگ تر میشن و قدرت تخریبگرشون رو از دست میدن
و اگر در معرض شرایط نامناسبی که تجربه ای ازشون نداشتیم قرار بگیریم جلوی ایجاد عقده های جدید رو میگیریم..
آگاهی مثل نوریه که ظلمت و تاریکی درون رو به مرور از بین میبره
یاد صحبتهای یه خانم افتادم که با یه روانشناس در مورد نگرانیش از رفتار پدر همسرش میگفت.. که مثلا با عروس های دیگش این حرفا رو زده و گفته به ایشون نگن.. و یجورایی از عدم علاقه پدر شوهرش به خودش شاکی بود.. و اون روانشناس حرف خوبی زد. گفت چه اهمیتی داره که به شما کمتر توجه کنه و اصلا تصور کن براش هیچ اهمیتی ندارین.. خوب این چه مشکلی برای شما ایجاد میکنه؟! چه خطری شما رو تهدید میکنه؟ آیا شما میتونید طوری رفتار کنید که همه عالم شیفته شما بشن؟ یا اصلا توجه همه دنیا به شما چه چیزی به شما اضافه میکنه؟
و در پس تمام نگرانی ها و تشویش های ذهنی ما، یه قضاوت و تجربه ناخودآگاه پنهان شده که اگر حضور پیدا کنیم و واکاویش کنیم میتونیم برای همیشه تو زندگیمون بی اثرش کنیم..
وقتی ما به اندازه کافی آگاه باشیم، در برخورد با انسان های ناآگاه ما هم ناآگاه نمیشیم و ویروس های ذهنی اونها به ما منتقل نمیشه.. این آگاهی و ذکر مقدمه تقواست.. این بی ذهنی مقدمه پاکسازی ذهنه
آگاهی یعنی اسیر ذهن نشدن و درگیر نجواهای ذهن نبودن.. یعنی بی اهمیت شدن تفسیر ذهن برای ما
کامنتت خیلی زیبا، پر مغز و محتوا و البته ثقیل و سنگین بود،
چندین مرتبه خوندم و در جملاتش تفکر کردم و نیاز هست بیشتر بخونم تا درک بهتری ازش داشته باشم،
در جایی خواندم که اگر رفتاری، اتفاقی یا عملی را در بیرون ببینم و اون رفتار باعث بشه که درون من نسبت به اون رفتار احساس بدی ایجاد شده و از چشم من یک عیب و ایراد محسوب بشه، این نشان دهنده این است که خود من اون عیب و ایراد را دارم و خداوند از طریق این اتفاق داره این عیب و ایراد درونی را به من نشان میدهد تا من درصدد رفع آن برآیم و تا زمانی که من درس این اتفاق را نگرفته و خودم را اصلاح نکنم، اون اتفاق یا عمل یا رفتار ممکن است هزاران بار در مقابل من تکرار شده تا بالاخره من به شناخت رسیده و شناسایی مساوی است با انداختن
مثلاً در خیابان مشغول رانندگی هستم و رانندگی بد یک شخص باعث میشه که در نظر من اون راننده انسان بدی به نظر برسه که چرا این راننده اینگونه عمل کرد و چه کار و رفتار زشتی از او سر زد!!!
اینجا اگر من بهم بربخوره نشان از این است که من هم اگر در یک همچین شرایطی قرار بگیرم خودم هم همان رفتار را انجام خواهم داد ولی اگر عملکرد دیگران هیچ حس یا واکنشی را در من برانگیخته نکند به معنای این است که من اون عیب و ایراد را درونم ندارم چون در ذهنم پرونده یا سابقه ای تحت این عنوان ایراد وجود ندارد
بهمین خاطر است که خداوند در آیه ای که اول کامنت خودتان نوشتید فرموده چرا وقتی اون تهمت را شنیدید یا مثلا اون رفتار را دیدید بهتون برخورد؛
اگر به شما برخورده و به خودتان گرفته اید یعنی اینکه در ذهن خودتان همچین سابقه ای را داشتید که باعث برانگیخته شدن این وجه و جنبه و رویی از شخصیت شما شده، که اگر این مورد در ذهن شما وجود نداشت مسلما، بی تفاوت از کنار آن رد میشدید
نمیدونم چی شد که حسی بهم گفت که اینها را اینجا بنویسم و اصلاً ربطی به کامنت شما داشته یا نه؟
ولی خوشحال میشم نظرتون را در اینخصوص بفرمایید
من همیشه دنبال کننده کامنت های شما بوده و این درک و فهم شما از آیات قرآن را تحسین میکنم
سلام خدمت شما برادر عزیزم، باعث افتخاره که مطالبم براتون مفید فایده بوده و صد البته هر چه خوبه همه از خداست…در پاسخ باید بگم همه واکنش ها به این معنی نیست که ما اون ویژگی که باعث تحریک اعصاب ما شده رو داریم..بلکه باید به گذشته رجوع کنیم و دلیلشو پیدا کنیم یا با آگاه بودن، به اون موضوع اجازه تکرار و افتادن در سیکل تکرار رو ندیم..اصلا اساس در لحظه بودن یعنی مقاومت نداشتن و مقاومت نداشتن یعنی قدرت ندادن به عوامل بیرون و واکنش گرا نبودن..مثل آب..اگر پشت سنگ بمونه میشه گنداب..و اگر جریان پیدا کنه به مرور سنگ ها رو هم صاف میکنه و همیشه تازه و باطراوت میمونه، موفق باشید
سلام بر استاد دوست داشتنی و مریم خانم فعال و باسلیقه که اینقدر قشنگ پروژه های گام به گام چیدن تو سایت
استاد چقدر این فایلهای تهمت مطلب داشت راستش من یه آدمی هستم که با وجود اینکه تو جمع خانوادگی، تو گروه کوهنوردی و قبلا تو دانشگاه شاد و پرانرژی بودم و هستم ولی در زندگی شخصی ام تنهام ، دوست صمیمی حتی همون دو نفر رو هم ندارم،البته اصلا مشکلی ندارم از این مسئله ، به شدت با تنهایی خودم کیف میکنم، ولی وقتی میبینم بقیه دورهمی زیاد دارن با دوستاشون میگفتم حتما عیب از منه دوربرم دوست صمیمی نیست، اهل کنجکاوی تو زندگی بقیه نیستم ولی تو جمع خیلی غیبت میشنوم و واقعا حالم بد میشه چون نمیخاستم ناراحت بشن نمیگفتم ولی از این به بعد حتما میگم این مسئله رو .
من خودم در حالی سالهاست از سال 97 وارد این داستان زیبای قانون جذب شدم و رو خودم کار میکنم، سرم به کار خودم گرمه ولی بارها تهمت هایی به گوشم رسیده که اول مغزم هنگ میکرد ولی بعدش نمیگم راحت بود ولی به سختی خودم آروم کردم واز اونجایی که خبرها گوش به گوش پیچیده بود تا به من رسید منبع اون حرف مشخص نشد ومن خدا رو شکر میکنم هیچوقت نفهمیدم کی این حرفها رو گفته بود فقط از خدا هدایت وآگاهی خاستم برای اونی اینقدر وقت اضافه داشته تو جمعی نشسته و این حرفا رو گفته
برای من که هیچ وقت نه بد کسی رو نگفتم و نخاستم ،شنیدن این حرفها خوشایند نیست ولی سعی کردم توجه ام بردارم از روی اون ناخواسته والان دیگه خدا رو شکر خیلی راحت تشخیص میدم چطوری ذهنم کنترل کنم همه اینها رو مدیون آموزش های دلی شما هستم
شما فوق العاده اید استاد عباسمنش
هر لحظه حال خوبم رو مدیون قلب مهربون شما هستم که سخاوتمندانه آگاهی هاتون رو به ما منتقل میکنین
سلام به استاد عباسمنش عزیزم و مریم جان نازنین ، سلام به دوستان خوبم در این سایت الهی و مسیر سبز.
از وقتی این فایل روی سایت قرار گرفت دارم گوش میدم و کامنت میخونم و تو خیلی از کامنت ها بچه نوشتن از وقتی با این سایت آشنا شدن غیبت کردنشون کمتر شده و این نشون میده چقدر مطالب و فایل ها تاثیر گذار و عالی بوده ، در مورد خودم اگه بخوام بگم : حدود دو سالی میشه که غیبت کردنم از صد به 10 رسیده وقتی میگم به 10 یعنی یک سری چیزا رو واقعا نمیدونستم غیبت حساب میشه و با آگاهی های این فایل ازشون آگاه شدم و برای این موضوع خدا رو صد هزار مرتبه شکرت کردم، بنظرم باید خیلی بیشتر از این ها مواظب رفتارمون باشیم خود من به شخصه چندسال پیش با صحبت های یک شخص اومدم برای شخص دیگه ای دلسوزی کنم ولی کمکم باعث شد کلی مورد بحث و دعوا قرار بگیرم و اتفاقا بهم تهمت های زیادی هم زده بشه! و همه فکر کنند میخوام زندگی فلانی رو خراب کنم !!! اون روزها دقیقاااا تازه وارد سایت شده بودم و تمرکزم رو گذاشته بودم روی خودم که غیبت نکنم و نشنوم و دقیقااااا این موضوع که پیش اومد برای من تیر خلاص بود و بعد از اون قضیه و تهمت هایی که بهم زده شد دیدم عملا کاری از دستم بر نمیاد و اگه بخوام تلاش کنم بدترش میکنم ،یادمه همون روز بخودم قول دادم مواظب رفتارم باشم مواظب ورودی و خروجی هام باشم و سکوت کردن رو یاد گرفتم بخودم گفتم خدا می دونه که تو منظور بدی نداشتی و پذیرفتم که نباید دلسوزی میکردم ، آخه مگه من خدام که بخوام مشکلات دیگران رو با دلسوزی حل کنم ( بقول مادرم تو طبیبی سر خودت دوا کن) همین موضوع باعث تهمت هایی پشت سرم شد و خداوند سکوت کردن بهم یاد داد و اتفاقااااا برام خیر شد و از آدم هایی فاصله گرفتم که شب و روزشون با غیبت میگذشت و همه بد بودن بجز خودشون! من از خانواده ام دورم و تو شهری زندگی میکنم که بجز 4 خانواده از اقوام همسرم کسی دور برم نیست و همین 4 خانواده هم کلا اهل غیبت ، مسخره کردن دیگران هستند… اومدم رابطه ام کم کم با این 4 خانواده کم کردم و الان دو سال که اصلا رابطه ای باهاشون ندارم ، اینم بگم نه من تافته جدا بافته ام نه دیگران بد ! من اگه با چنین آدم هایی در ارتباط بودم بر میگرده به همفرکانس بودنم باهاشون ، اول میخواستم بهشون بفهمونم که بخاطر چی رفت امد نمیکنم ولی وقتی خوب فکر کردم و به آموزه های استاد گوش دادم متوجه شدم من قدرت تغییر دیگران رو ندارم پس باید روی خودم متمرکز بشم و آگاهانه مسیر درست برم، درسته کلی پشت سرم حرف و حدیث تهمت هست بخاطر رفت آمد نکردنم ولی من دیگه نمیخوام به عقب برگردم و پسرفت کنم و طبق گفته های استاد در قسمت 1مرتبط با همین فایل وقتی دیدن من به حرف ها دروغ ها و تهمت های پشت سرم اهمیت نمیدم واکنشششش دیگه نشون نمیدم متوجه شدن و دست برداشتند، و بجاش بجاش بجاش با آدم هایی آشنا شدم که مثبت اندیش و عالین ، هر وقت می بینمشون همش دارن در مورد قانون ، زیبائی ها و پیشرفت ها صحبت میکنند و من خدا رو صد هزار مرتبه شاکرم.
در مورد دوست ، تنها دوست مورد اعتمادم دوستی که سراسر عشق آرامش و حال خوبه ، دوستی که فقط روی اون حساب میکنم و هر لحظه حالم باهاش عالیه و همیشه برام سنگ تموم میذاره خداست ، خدای نازنینم ، خدایی که هم برکت، هم نعمت ،هم همدم ، هم همراه منه و من با اون سرشار از آرامش آسایش و شادیم.
دوستان من این سایت و استاد عباسمنش ، دوستان من تو کامنت ها و بخش عقل کلن ، تو دوره ی دوازده قدم ، عزت نفس و شیوه حل مسائلن، تو زندگی در بهشت و سفر به دور آمریکا هستن … که ازشون درست زندگی کردن یادم میگیرم، بهم توجه به نکات مثبت و پول ساختن یاد میدن ، بهم احترام ، ادب و ارزشمند بودن رو یاد میدن ، بهم کمک میکنند که حال دلم هر روز هر لحظه بهتر باشه و من برای تک تک شون از خداوند سپاسگزارم
من با گوش دادن به این دو فایل ارزشمند متعهدانه تر پیش میرم و مسیرم بهتر ادامه میدم ، با آگاهی های نابی که بدست آوردم تمام تلاشم میکنم که بهتر عمل کنم و دنیا رو جای بهتری برای زندگی کنم ، چطور؟؟ با رفتار درستم برای پسر و دخترم الگوی خوبی باشم برای شریک عالیه زندگیم الگو باشم تا عالی تر بشه ، رفتار درست من شیوه صحیح زندگی من ناخودآگاه برای کسانی که در مدارش هستند مفید میشه پس من سعی میکنم فقط تمرکزم رو بذارم روی خودم و بهبود شخصیتم و قطعا جهان رو جای بهتری برای زندگی میکنم .
ممنون که وقت گذاشتید و نوشته های منو خوندید، دوستتون دارم و از خدا براتون عشق آرامش و ثروتی از جنس خودش میخوام.
استاد جانم با تمام وجودم با تمام احساسم با تمام انرژی قلبیم ازتون تشکر میکنم و براتون عشق آرامش قلبی، خیر برکت و خوشی های بیشتر از خداوند خواستارم، مریم عزیزم دوستت دارم با عشق .
خدایا تنها تو را می پرستم و تنها از تو یاری و هدایت میخوام منو به راه راست هدایت کن راه کسانی که به آن ها نعمت دادی، خدایا من تسلیم توام و به هر خیری که از سمتت بیاد فقیرم و همیشه بهت محتاج ، ای بلند مرتبه و ای صاحب اختیار من سپاسگزارتم
و هر گاه سخن لغو و بیهوده بشنوند، از آن روی برمی گردانند و می گویند اعمال ما از آن ما و اعمال شما از آن خودتان، سلام بر شما ما خواهان جاهلان نیستیم.
به نام خدایی که حی وحاضره خداوند بلند مرتبه خداوند وهاب رب العالمین
سلام به استاد عزیزم و دوستان گلم و مریم جان عزیزدلم
چقدر خوبه که من وارد این بهشت زیبا شدم که جز سلام و سخن خوش هیچی دیگه نیست
سپاسگذار خداوندم که منو هدایتم کرد به بهشت تا من هم رشد کنم
دیروز یه مینی کت دوختم اونم فقط هر لحظه اش روسپردم به خدای خوبم وای چقدر کیف داد خیلی خوشگل شده همیشه آرزوم بود ایده هایی که دارم رو اجرا کنم و من وقتی روی احساس لیاقتم و من بهش میگم دوره توحیدی و قانون سلامتی که این اندام زیبارو بهم هدیه داد کار کردم و باعث شدن که بگم وقتی من تونستم هم از نظر ذهنی هم جسمی اینقدر تغییر کنم پس چرا کارهای دیگه رو انجام ندم و انگار ترس هام کمرنگ تر شدن نسبت به این مسائل و تکامل من از کارهای کوچک شروع شد رسید به الان مثلاً من اولاش به هرچی علاقه داشتم رو میوردم روی کاغذ ولی ته ذهنم ترس بود که نمیداشت که اگه خراب بشه چی و باور کمبود که پارچه از کجا میاری وکمالگرایی که نه بابا بااین پارچه های قدیمی مگه میشه صبر کن برو پارچه مدل های جدید بخر و هزاران فکر دیگه ولی من با شجاعت پاروی ترس هام گذاشتم و دارم از همون پارچه های قدیمی لباس های زیبا میدوزم و همیشه میبینم که لباس بعدیم چقدر حرفه ای تر از لباس های قبلیم میشن و خدایی که دست هامو بهش سپردم مغزمو بهش سپردم تا ایده هاشو اجرایی کنه تا کار رو برمن آسان کنه دوست داشتم خوشحالیم رو با شما عزیزانم به اشتراک بزارم و خیلی ذوق دارم بابت لباس های که با سلیقه خودم هستن رو میپوشم و چقدر خوبه که استادی دارم که عمل گرا بودن رو به من هم یاد داد عاشقتم مرد دوست داشتنی خدا حفظت کنه
خداوندی که واضح همه چی رو گفته در مورد اینکه تهمت راجع به کی بوده در مورد چی بوده حرفی نزده .1/ یعنی در مورد چیزی که علم نداری اظهار نظر نکنید ،از روی حدس و گمان کاری نکنید یا حرفی نزنید ممکنه برداشت اشتباهی داشته باشید.
2/پیام بعدی توی انتخاب دوست صمیمی حساس یا دقیق باشید. چون ناخودآگاه روی افکار باورها ویژگیها شخصیت شما تاثیر میگذارند. برای خودتون هدف داشته باشید برنامه داشته باشید به زندگی و کارهای خودتون برسید سرتون توی زندگی خودتون باشه دنبال زندگی بقیه و اینکه چیکار میکنن نباشین تجسس توی زندگی بقیه نکنید
این تجسس کردن آخرش یا به غیبت منتهی میشه یا به مقایسه که هر دوتاش جز تباهی و افسوس ثمری ندارد. دنبال زندگی بقیه و اینکه چیکار میکنند نباش!!!
خود تجسس نکردن باعث میشه آدم معطوف به برنامههای خودش باشه و تمرکزش روی خودش باشه . چقدر این جمله خودش ذهن را آزاد میکند، تمرکزت روی خودت باشد
3/تجسس و غیبت علاوه بر مضرات بالا یک ضرر دیگر هم به انسان وارد میکنه و اون این است که ذهنیت آدم را منفی میکند. اگر با ذهن مسموم با پیش فرضهای نامناسب وارد رابطه بشوید تمام ویژگیهایی که انتظارش را داشتید و در موردش فکر میکردید و دنبالش بودید که ببینید را برانگیخته میکند. در واقع همون ذهنیت منفی رابطتون رو کنترل و مدیریت میکند .اگر هیچ ذهنیتی نداشته باشی یا ذهنیت مثبت داشته باشی خیلی راحت ویژگیهای مثبت طرف برای شما بروز میکند .
4/علاوه بر همه اینها چون طبق قانون به هر چیزی توجه کنید از جنس همون از اصل و اساس همون رو وارد زندگیتون میکنید پس اگر کسی رو غیبت یا قضاوت کنید حدس و گمان بزنید پیش فرض منفی راجع بهش داشته باشید ، ازش انتقاد کنید اعلام انزجار کنید برائت بطلبید شاکی باشید یا بحث کنید در موردش صحبت بکنید به هر دلیلی ، یعنی داری از همون جنس مسائل و مشکلات که بهشون توجه میکنید به زندگیتون دعوت میکنید.
5/ اما اگر راجع بهش صحبت نکنید نشنوی نخوای بدونی تجسس نکنی قضاوت نکنی غیبت نکنی از مدارش بیرون میآیید
اگر آدمها رو به خاطر اشتباهاتشون قضاوت میکنید دارید به اون کار بد توجه میکنی و تو مدار همون کار قرار میگیرید و از جنس همون اتفاقات براتون رخ میده اما اگر بهش توجه نکنید فکر نکنید به این شکل از مدارش بیرون میآیید.
یکی از راهکارها این است که هرگاه توی ذهنم خواستم کسی رو به خاطر کار اشتباهش زنش کنم به خودم بگم آیا من خودم هیچ وقت تو زندگیم هیچ اشتباهی نکردم؟ من از همه بدیها مبرا هستم؟ چرا به دید منفی به رفتار و گفتار بقیه آدمها نگاه کنم؟
هر راه حلی برای قطع کردن زنجیره غیبت یا تهمت به هر حال به نفع خود انسان است. اگر خودتون و خوشبختیتون را دوست دارید قطع کننده این زنجیره باشید. نگران خالی شدن دور و برتون نباشید نگران رفتن یک سری آدمها از زندگیتون نباشید ببینید ارزش زندگیتون چقدر است؟ اون وقت میتونید بهتر تصمیم بگیرید.
تمام موارد گفته شده در مورد شنیدن غیبت یا تهمت بود حال اگر مورد قضاوت تهمت یا غیبت واقع شدید چه عکسالعملی نشان دهید؟ اول اینکه بهتون بر نخورد به خودتون شک نکنید متزلزل نشوید بدانید که کف روی آب بالاخره می رود .
خداوند فرموده فکر نکنید این برای شما شر است بلکه برای شما خیر است اعراض کنید اصلاً لازم نیست جواب بدهید خورشید پشت ابر نمیماند و طلا که پاک است چه منتش به خاک است.
استاد ممنونم که از همه جهات بسیار عالی و شیوا این مسئله ها را بیان کردید و با استدلالهای منطقی بسیار کمک میکند قوی باشیم در مقابل هجوم نجواهای شیطان. البته که دائماً نیاز به تکرار و تکرار تکرار این استدلالها و منطقها برای ذهنمان داریم.
سلام به استاد عزیزم و خانم شایسته ی نازنین
استاد وقتی یه چیزی مهمه خدا برام تکرارش میکنه، دیشب بعد از گوش دادن به این فایل درس هدیه های آسمانی رو خوندم تا امروز درسش بدم، آیات ده تا 12 سوره ی حجرات باید معنیش رو توی جای خالی مینوشتم، غیبت نکنید در زندگی دیگران تجسس نکنید امروز هم سر کلاس درسش دادم و تمام صحبتهای شما تکرار میشد، استاد من اگر به چیزی توجه کنم از همون جنس وارد زندگیم میشه، یاد یه فایلی از شما افتادم موقع درگیری های چند سال پیش ایران! و با تمام وجودم سعی میکردم که توجه نکنم و باعث شد برم کاخ سعد آباد و آرامش و سکوت و زیبایی طبیعت رو تجربه کنم، عاالی بود عاالی استاد این اینکه گفتید اگر سرم گرم باشه اگر هدف داشته باشم واااقعا وقت ندارم که در مورد بقیه صحبت کنم یا در زندگیشون تجسس کنم زندگی الانِ منه! یعنی ذهنم اصلا کشش نداره درباره ی بقیه صحبت کنم اگر وقت آزادی پیدا کنم سعی میکنم تو سایت باشم جدیدا هم که درکم از فایلها سختتر شده قبلا با گوش دادن چیزی دستگیرم میشد الان نه، باید صددبار گوش بدم یا باید بنویسم تا بفهمم تو فایل شما، خدا داره چی بهم میگه، پس عملا زمانی ندارم برای غیبت کردن
و چقددر چقدددر زندگیم قشنگتر شده، گاهی هم که میخوام یه چیزی بگم صدای خدا رو میشنوم که میگه نگو غیبت نکن، و گوش میدم، خداییش این غیبت نکردن رو گوش دادم به حرفش و احساس آرامش و پولی که داره وارد زندگیم میشه حالم رو خیلی بهتر از قبل کرده.
استاد نمیگم خیلی، اما نسبت به قبل بیشتر قرآن میخونم، همش نتیجه ی این پروژه ی جدیده، قبلا از قرآن ایه های خشم میشنیدم اما الان هربار باز میکنم (تو گوشیم قرآن دارم) خیلی میگه به خدا پناه ببر، اتقوا… یعنی نووع حرف زدن خدا هم با من عوض شده میگه تو من رو قبول داشته باش روی من حساب کن، من برات همه کار میکنم.
به نام خدای بخشنده و مهربان
با سلام خدمت استاد عباسمنش و خانم شایسته عزیز و دوستان گرامی
گام 15 از پروژه مهاجرت به مدار بالاتر
من اولا از استاد عباسمنش سپاسگزارم که باعث شده من از خواندن و شنیدن قرآن لذت ببرم در صورتی که قبلا اینجوری نبودم و یا سرسری میخوندم و نگاه گذرا داشتم،مثلآ آیه ای که غیبت رو مثل خوردن گوشت برادر مرده خود میداند رو بارها شنیده بودم اما مثل این سری من به فکر فرو نبرد،پس باید مغزمون رو طوری پرورش بدیم که به کسی تهمت نزنیم،غیبت و قضاوت نکنیم.
ما اگر آدمها رو به خاطر کار اشتباه شون قضاوت کنیم،داریم به اون کار اشتباه توجه میکنیم و وارد مادرشون میشیم،و وقتی قضاوت نمیکنیم عملا بی توجه میکنیم و ادامه نمیدیم و ز مدارشون خارج میشیم و زندگی ما متفاوت با زندگی اونا میشه.
وقتی ما از چیزی شاکی باشیم و در موردش شکایت میکنیم همون رو داریم به زندگیمون دعوت میکنیم،چون قانون اینکه به هرآنچه توجه کنی از جنس و اساس و اصل همون بیشتر و بیشتر وارد زندگیتون میکنید.
و این جمله که ذهنیت ما درباره دیگران (منفی یا مثبت)رابطه ما با آن فرد را در جهت همان ذهنیت مدیریت میکنه، یک جمله کلیدی هستش که درک اون میتونه باعث چگونگی روابط ما با دیگران بشه.
در آخر این رو به خودم یادآوری میکنم که سعی کنم در مجالس غیبت حضور نداشته باشم که خداروشکر تو این چندسال اخیر نسبت به گذشته خیلی خیلی کمتر شده صد البته خداروشکر که تا این سن(48) یادم نمیاد به کسی تهمت زدم و اگر این کار رو کردم به یاد ندارم و امیدوارم خداوند گذشته مارو به ما ببخشه و ما را به راه راست هدایت کنه، الهی آمین.
سلام استاد عزیزم و خانوم شایسته گل
وهمه دوستان
باران؛
استاد دوست داشتم یه داستان دیگه از گذشته م براتون بگم ،من وقتی که مجرد بودم دوتا از پسر عموهام خواستگارم بودن من جواب منفی بهشون دادم همه خانوادم راضی جز من ،من همیشه تو رویاهام همسرم و تجسم میکرد چه ویژگی های داشته باشه بعد این پسرعموهام اومدن نقشه کشیدن که ابرو منو ببرن تن به هر مکرو حیله ای دادن (من چون از همون اول اعتماد کامل به خدا داشتم ایمانم قوی بود نگران نبودم ) من همش بهشون میخندیدم میگفتم خدایا خودت صبرمو زیاد کن به الله قسم اینا واقعیت زندگی منه ،هزاران بار مزاحمت ایجاد میکردن من یه کلمه پیش خانواده م هم نمیگفتم ازشونم نمیترسیدم هرکسی جای من ب این تهدیدا وحشت میکرد ،من گفتم خدارو دارم ببینم تا کجا میرن ،یه بار مادرشون که میشه زن عمو من پیش بابام گفته بود دخترت فلان و این کارو کرده از این تهمت های زشت ،بابام اومد خونه گفت زن عموت اینارو گفته ،گفتم بابا به من اعتماد داری یا نه بابام گفت اره گفتم به اون خدای احدوناس من هیچکدوم از این کارا واین حرفارو میزنن من انجام ندادم بابامم گریه کرد رفت ،ولی اون شب در حدی حالم بد شد بستری شدم بیمارستان نه بخاطر حرف اون طرف بخاطر بابام چون بخاطر اعتمادش به من و اون ذهنیت که داشت درمورد من اون زن عموم بیاد بگه و بابام سکوت کنه،خلاصه گذشت و بعد 2ماه من با ایوب جانم ،،عشقم ازدواج کردم ،اون پسرعموم معتاد صفر شد ،اونیکی هم حالت دیوانگی بهش دست داد ،زن عمومم چندین بار خواست خودکشی کنه تصادف بدی کرد به سرش آسیب رسید، از اون اتفاق 11ساله میگذره به خدا قسم هرسری زن عموم منو میبینه میگه حلالم کن من دروغ گفتم هم خودم هم پسرم ،اینقد احتراممو میگیره،همش میگه خیلی دوست دارم .من سکوت کردم در برابرش با وجود اینکه پسراش اذیت من میکردن من یه کلمه بدشونو نگفتم نه پیش خانوادم نه هیچ کس دیگه اعراض کردم و همه چیو سپردم دست خدای مهربان ،و خدارو هزاران هزار بار شاکرم که کمکم کرد و صبر داشتم و تونستم پشت سر بذارمش ،تازه اون موقع با این قوانین آشنا نبودم نمیدونستم .
دوست داشتم این داستانو بگم براتون .
بازم مثل همیشه ازتون ممنونم استاد گلم و خانوم شایسته عزیزم
خدانگهدارتون
سلام باران عزیزم
امیدوارم همیشه حالت خوب باشه و در کنار عشقت زندگی تون زیبا تر بشه
چقدر از خواندن کامنتت لذت بردم چقدر کیف کردم که با اینک درکی از قوانین نداشتی اینقدر زیبا عمل کردی محل نکردی غیبت شونو نکردی تو هم مثل اونا تهمت نزدی
واقعا خواندن کامنتت بهم حس خیلی خوبی داد و خواستم بهت بگم دمت گرم
امیدوارم همیشه همین طور با قدرت ب جلو بری و کلی کیف کنی و دنیا همین طور زیبا بهت انرژی خوب بده
بهترین ها برای تو و همسرت عزیزم
سلام زینب جان عزیزم
ممنونم ازت برام کامنت نوشتی قربون شما برم .چقد منم با خوندن کامنت شما حالم عالی شد و حس خوبی گرفتم .انشالله شمام در این مسیر توحیدی به موفقیت های عالی برسی و زندگیتون سرشار از سلامتی ،ثروت ،وخوشبختی باشه.
و این قوانین اگه بهش عمل شه زندگی برامون بهشت میشه و کنترل ذهن خیلی سخته ولی با تلاش مداوم میشه ،و همیشه از خدای مهربان سپاسگزارم که اون موقع با وجود اینکه با قوانین آشنا نبودم ولی تونستم کنترل ذهن کنم و همیشه از غیبت و قضاوت و تهمت دوری میکنم و الان بیشتر میتونم کنترل ذهن کنم،خدارو هزاران مرتبه شکرت .خیلی ازت سپاسگزارم زینب جان عزیزدل .
در پناه خدای مهربان باشید
به نام تنها فرمانروای کل کیهان خدای مهربانم خدای وهابم خدای رزاقم سپاسگزارم
سلام عزیزان جان
گام 15
سوره لقمان
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
الم ﴿1﴾الف لام میم (1)
تِلْکَ آیَاتُ الْکِتَابِ الْحَکِیمِ ﴿2﴾
این است آیات کتاب حکمت آموز (2)
هُدًى وَرَحْمَهً لِلْمُحْسِنِینَ ﴿3﴾
[که] براى نیکوکاران رهنمود و رحمتى است (3)
الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلَاهَ وَیُؤْتُونَ الزَّکَاهَ وَهُمْ بِالْآخِرَهِ هُمْ یُوقِنُونَ ﴿4﴾
[همان] کسانى که نماز برپا مى دارند و زکات مى دهند و [هم] ایشانند که به آخرت یقین دارند (4)
أُولَئِکَ عَلَى هُدًى مِنْ رَبِّهِمْ وَأُولَئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ(5)
آنانند که از جانب پروردگارشان از هدایت برخوردارند و ایشانند که رستگارانند (5)
وَمِنَ النَّاسِ مَنْ یَشْتَرِی لَهْوَ الْحَدِیثِ لِیُضِلَّ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ بِغَیْرِ عِلْمٍ وَیَتَّخِذَهَا هُزُوًا أُولَئِکَ لَهُمْ عَذَابٌ مُهِینٌ ﴿6﴾
و برخى از مردم کسانى اند که سخن بیهوده را خریدارند تا [مردم را] بى[هیچ] دانشى از راه خدا گمراه کنند و [راه خدا] را به ریشخند گیرند براى آنان عذابى خوارکننده خواهد بود (6)
خدایا شکرت کمکم کن تکاملم را بدرستی طی کنم
همواره بر اصل تمرکز کنم.
همان آگاهی که چندین روزه داره با صدای بلند به من گفته میشود. استمرار در مسیر توحید و متعهد ماندن به مسیر الهی
خدا یا شکرررررررررت تنها تو را می پرستم و تنها از تو یاری میجویم مرا به راه راست به راه کسانی که به آنها نعمت داده ای هدایت کن نه کسانی که بر آنها غضب کرده ای و ن گمراهان
خدایا شکرت هر آنچه دارم از آن توست مالک اصلی تویی عاشقتم جان جانانم سپاسگزارم.
طبق قانون جهان به هر چیزی توجه کنیم از همان جنس بیشتر وارد زندگی ام میشود.
استاد عزیزم بینهایت سپاسگزارم از خداوند و قلب سلیم شما
استاد من قبل از آشنایی باشما ذهنم خراب شده بود
و خداوند منت گذاشت و منو به مسیر درست و مستقیم هدایت کرد
استاد خیلی چیزها از درونم سنگینی میکنه
دو روزه که نتونستم کامنت این جلسه رو بنویسم
همش کج فهمم انگار نمیدونم از کجا شروع کنم و چی ها رو باید بنویسو بلکه این ذهن چموش آرام بگیره چون من همه چیز را در گذشته جا گذاشته ام و به مسیر درست روی آورده ام
ولی خب هنوز پاکسازی عمیقی انگار صورت نگرفته که اینگونه بر من سنگینی میکند
آره استاد من اول اینکه مسئولیت تمام اتفاقات زندگی ام را با تمام وجودم میپذیرم که خودم خالق تمام اتفاقات بوده ام
دوم اینکه تا قبل از 19سالگی که با باورهای غلط مذهبی بزرگ شدم و بعد از اون
که وارد یک زندگی مشترک شدم
همون روز روز اول من ذهنم خراب شد
چون تا وارد شدم بهم گفتن تو باید همسرت را تغییر بدهی
چون من آدم مذهبی بودم و همسرم کارهایی خلاف باورهای مذهبی من و خانواده ام انجام میداد ( استفاده مشروب )
و روز اولی که وارد خانواده جدید شدم
من خودم را فراموش کردم و بهم گفته شد که تو مسئول همسرت هستی
و شرک باز هم وجودم را فرا گرفت
قدرت دادن به همسرم توسط خانواده اش
همه ازش حساب میبردند و به این باور رسیده بودند که وقتی مستی میکند زندگی را برایمان جهنم میکند و دقیقا همان هم میشد
در صورتی که به من احترام میگذاشت و واقعاً ما هم دیگه رو دوست داشتیم
ولی این اجازه داده نمیشد که ما خوش باشیم
چون من اومده بودم که ناجی بقیه باشم
پدر مادر خواهر و برادر
باید من کنترل کننده همسرم میبودم که مبادا از گل نازکتر به کسی بگوید
درصورتی که هر کسی جواب فرکانس های خودشو میگرفت
ولی قانون را نمیدانستم و شدم قربانی داستان
و زندگی را زهر کردن به کام خودم
و دنبال مقصر گشتن
و دنبال تایید گرفتن از بقیه
دنبال کننده غیبت ها و تهمت های بقیه
هر روز ناراحتی با همسرم چرا به اون اینو گفتی
چرا به این آدم اونجوری حرف زدی
و هر چی هم میگفت به تو چه منو و تو که با هم مشکلی نداریم
اونا خودشون باعث این آزار و اذیت ها میشن
کاری با من نداشته باشن
دخالت نکنن
تا منم کاری باهاشون نداشته باشم
ولی کو گوش شنوا
من درمانده بودم
میخواستم خانوادش رو حفظ کنم چون پر از شرک بودم و ترس از قضاوت و حرف دیگران داشتم
و نمیخواستم خانواده ام چیزی بفهمند
خانواده هم وابسته به همسرم بودند چون تو زمین پدرش کار میکرد و خوب پول میساخت و خرج خانواده اش را هم میداد .
و اونا میخواستن همسرم گوش به حرفشان باشد و پول هم دریافت کنند
همسرم هم میگفت هر چی من میگم همه باید چشم بگویند
یه چیز متضاد هم
منم این وسط قربانی شده بودم
چون خودم را مسئول رفتارهای همسرم کرده بودم
و جالبه که دیگران هم دیگه منو مقصر میدونستند که نمیتوانم جلوی همسرم را بگیرم
و همیشه در ناخواسته و اتفاقات ناجالب بودم
بخدا استاد فارغ از تمام اون گذشته
وقتی به رفتارهای شما در گذشته که صحبت میکنین
میبینم که همسرم دقیقا همان رفتارها
نترس و شجاع و اکثر کارها توحیدی عمل کردنشه
خب هر کسی اشتباهاتی هم ممکنه داشته باشه
ولی همیشه بهش میگم تو بزرگترین معلم زندگی من بودی و من
پر از شرک بودم البته الان هیچ گونه سرزنشی خودم را نمیکنمچون تمام اون گذشته باعث شد که من الان در ابن مسیر زیبا و توحیدی قرار بگیرم
و همسرم من رو با شما آشنا کرد
تقریبا 8سال پیش
بخدا که همسرم برای من بی نهایت زیبایی ونکات مثبت داشت
من بودم که بخودم ظلم میکردم
و دنباله رو حرف بقیه میشدم
هر چقدر هم میگفتم ایشون در مورد شما حرف منو قبول نمیکنه خودتون باهاش حرف بزنین
ولی باز من گیر بودم
و همش احساس گناه و عذاب وجدان و …
بهم داده میشد.
استاد عزیزم بلطف خداوند
کم کم اوضاع بهتر شد و منو همسرم با هم از کتابهای راز و شکر گذاری 28روزه شروع کردیم
7سال پیش
و زندگی روی خوشش را ذره ذره با تغییر کردن ما بهمون نشون میداد به اندازه ای که تغییر میکردیم اتفاقات بهتر و بهتر میشد
زندگی آرامتر شده بود
کمتر تو روابط همسر و خانواده اش دخالت میکردم
بود ولی یه ذره که بهتر میشدم قدرت شرک هم کمتر میشد
حتی طرد میشدم
مورد قضاوت و توهین و غیبت قرار میگرفتم
بهم میگفتن تغییر کردی
اهمیت نمیدی
ولی لطف خداوند قدرتش بیشتر شده بود جسارتهام یه کم بهتر شده بود
صداهای شیطان در وجودم کمرنگ تر شده بود
اون حس عذاب وجدان و احساس گناه داشت کمتر و کمتر میشد
بیشتر از تلگرام فایلها رو گوش میدادم
زمان بیشتری برای خودم میزاشتم
و روابط منو همسرم بهتر و بهتر میشد
ولی همچنان با خانواده اش قمر در عقرب چون فرکانس ها داشت کار خودشو میکرد
منم که فقط سعی میکردم هیچ گونه دخالتی نداشته باشم
و البته کم کم این روال ادامه داشت یکباره نبود
و به همون اندازه هم که خودمو کنار میکشیدم
به همون اندازه هم تخریب میشدم از طرف دیگران
ولی از درون یه حسی بود که امید بخش بود برام
اون ارامشه برام دلپذیر تر بود تا حرفهای بقیه که تحسین و تمجید م کنند
چون روحم داغون شده بود
واقعا زخمیش کرده بودم
رسیدم به نقطه تسلیم
و رها کردم و تمرین مینوشتم و دفترها پر میکردم
دیگه چون وقتم را برای بقیه نمیزاشتم حتی از خونشون منو بیرون کردند
ولی ایمانه میچربید به ترس و شرک
سه سال پیش وارد سایت شدم و فایلهای رایگان رو گوش میدادم و تمرین مینوشتم و دیگه هدفمند شده بودم
میخواستم خدا را تو زندگیم به معنای واقعی پیدا کنم
با تمام وجودم میخواستم تغییر کنم
چون دیگه روحم توان برگشتن به قبل رو نداشت
له شده بودم و کم کم داشتم خودمو از نو ترمیم میکردم البته که خداوند منت گذاشته بودو هوامو در هر شرایطی داشت
از بس پشت سر همسرم غیبت و تهمت زده شده بود که من هم مشرک بودم و دل به دل بقیه داده بودم و بخودم ظلم کرده بودم
بخدا میگفتم من راهی برای برگشتن به خونه پدرم را که ندارم
یا منو بکش با نجاتم بده هیچ راهی بلد نبودم
نمیدونستم که نالق زندگی ام خودم هستم قانون زیر صفر زیرووووو
خداوند منو نجات داد
بعد از فایلهای رایگان اولین دوره قانون آفرینش بود هدیه خدا برای من
تغییرات بزرگتر و بهتر شده بود
روابطم بهتر شده بود
وقت و زمان بیشتری برای خودم و عزیزانم میزاشتم و خیلی با اطرافیان دیگه نبودم
کمتر در جمع هاشون میرفتم
و هر بار میگفتن به همسرت اینو بگو اونو بگو اصلا نمی شنیدم
و میگفتم هر کاری دارین لطفاً خودتون بگین
چون ما هم سر مسائل شما زندگیمون بهم میریزه
هر چقدر میگفتن انگار بیخیال شدی
ما پدر و مادر هستیم
میخواستن احساس گناه بدن دیگه پاسخی در کار نبود
خیلی بیشتر تمرکز گذاشته بودم روی خودم و روابطم هر روز با همسرم بهتر میشد
دست از سر پر مو و خرمایی رنگ همسرم برداشتم
استاد بخدا هر روز بدون استثنا ما دو سیر ظهر و شام مهمون داشتیم
چون من هدفی نداشتم
باز هم شاکی نبودم و خانواده اش شاکی میشدن
و من قوی تر میشدم
تو یک ساختمان هستیم
و حالا که چیزی پیدا نمیکردند میگفتند چرا هر روز مهمون میاره خونه و اینقدر اذیت میکنه و مالشو میده به این و اون
منم که فقط کارم پخت و پز و تایید گرفتن از بقیه بود
وقتی دوره قانون آفرینش را شروع کردم
و تغییرات را میدیدم
جون میگرفتم همچنان یه سری چیزها و تضادها بود
ولی من جون گرفته بودم کمی قوی تر شده بودم
داشتم روی خودم کار میکردم و تمرین هامو انجام میدادم و اکثر مهمونهای مجردی بودن
و من بعد از آماده کردن غذا و وسایل
به خودم میرسیدم روی خودم کار میکردم
و خیلی روی همسرم زوم نمیکردم
و دیگه رسید به جایی که با یکسال کار کردن در دوره قانون آفرینش تازه داشتم میفهمیدم من خالق زندگی خودم هستم یعنی چه
استاد کامنتم طولانی میشه
هر چقدر من کار میکردم مهمون بازی های همسرم کمتر و کمتر میشد
رفتارهاش با من بهتر شده بود
همش ازم تشکر میکرد
تو خیلی خوبی تو بهترین زن دنیایی
تو منو همیشه سربلند کردی
و احترام منو با همه کارهام داشتی و …
و استاد دیگه الان هر کاری باشه من نیستم
هر کسی هر چی بگه من نیستم
روحیه حمایتگر نیست
احساس قربانی شدن نیست
دنبال مقصر گشتن در کار نیست
وقتی بهم کسی بگه جلو همسرت رو بگیر نزار مشروب بخوره
میگم زندگی خودشه
من مسئول شخص خودم هستم
وقتی خانوادش میبینن که من دیگه علی بی غم شدم
دست برداشتند
من با دوره احساس لیاقت کمی رشد کردم
اومدم دوباره قدم دیگه کن فیکون شده برام بخدا
استاد آرامشی که الان دارم با هیچ چیزی عوضش نمیکنم
خدا را پیدا کردم
هدایتهاشو دقیق تر شدم
تازه میفهمم معنی هدایت چیه
چندبار ی تو همین هفته جاری بهم الهام شد تو مسیر درست الهی استمرار داشته باش من بهت همه چی میدم فقط روی اصل و اساس قوانین جهان هستی کار کن
تو فقط مسئول شخص خودت هستی
استاد چندباری این الهام رو بهم محکم و واضح گفته
منمممم با تمام وجودم بهش گفتم چشششششم جان جانانم من تسلیمم هیچی نمیدووووونم خودت کمکم کن.
تعهد میدم هر لحظه و هر روز بیشتر تو مسیر باشم و هدایتها را دریافت کنم
چون من تکه ای ارزشمند از وجود پاک خداوند هستم.بی قید و شرط ارزشمندم.
استاد خداوند از طریق فرشته هاش بزندگی ام جاری شده
استاد از کسانی که به درصد فکر نمیکردم
داره خیر و برکت تو زندگی ام میاد
استاد همسرم چندباری قبلا هم دست از خوردن مشروب کشیده بود ولی چون مسائلی هم داشت و به تضاد مالی خورد ه بود برای کنترل ذهن به عوامل بیرونی پناه می برد.
و بلطف خداوند چند هفته است که از طریق یکی از عزیزان فامیل که باهاش صحبت کرده
با اینکه من و دیگران و خودش حتی بارها تلاش کرده بودیم ولی تا در مدار درک نباشی چیزی دستگیرت نمیشه
استاد بلطف خداوند حرفهای اون بنده خدا که دستی از دستان خوب خدا س در زندگی ام
همسرم دیگه سمتش نمیره
میدونی استاد من نزدیک به یک ساله دیگه رها کرده بودم
و تمرکزم رو گذاشتم روی این همه خوبی که بلطف خداوند داره
و هیچ وقت هم به چشم نجس به اینکارش نگاه نکردم طی این یکسال و بی خیال شده بودم
دیگه یه کوچولو قانون دستم اومد ه بود
فقط مسئول شخص خودم بودم و هستم
وقتی اومد گفت اون فرد با هام حرف زده و قانع شدم
دیگه حتی از بوش هم زده شدم
گفتم خدا رو شکر
زندگی خودته
استاد قشنگ فرکانسم رو دریافت میکنه
میبینه که کامل از این کارش بیخیال شدم و برام مهم نیست که بخوره یا نخوره
هر وقت میام چیزی بگم با مرور خاطرات گذشته و بازم قاطی ماجرا شدن برام زجر آور میشه
قشنگ داره جای اهرم رنج تو ذهنم درست میشه
که توجه کنی خودتو انداختی تو آتیش
و همه هم فهمیدن من دیگه اون آدم سابق نیستم
حتی چندوقت پیش که همسرم سر همین قضیه به تضاد سختی برخورد
و خسارت مالی دید
تو کامنت های قبلی فک کنم فایل تسلیم شدن در برابرخداوند نوشتم
استاد وقتی اون تضاد اتفاق افتاد فقط آرامترین آدم اون لحظه من بودم
همه داشتن تو سر و صورت خودشون میزدن و ارامترینشون من بودم که همه بهم احسنت گفتن
وقتی همسرم در سلامتی کامل بود خدا رو شکر کردم و تسلیم بودم به هر آنچه دارم از خداست
به هر خیری از جانب خداوند برسد فقیر ترینم.
استاد او تضاد هم کلی برام خیر و البته درس داشت
همه قضاوت کردند چرا اینکار رو میکنه
چرا چرا ؟
من فقط سکوت کردم
حالا اون بقیه خودشون همه کار میکنند
ولی اشتباهات شون یادشون رفته بود و همسرم نقطه مقابل بود
با خودم میگفتم بابا بجای قضاوت و غیبت درسشو خوبه آدم بگیره
یه سوزن اول به خودتون بزنین بعد یه جوالدوز به دیگران
استاد چقدر فایلها ی جدیدی که میزارین بخدا به موقع است
خدا داره با توجه به درخواستهای ما از زبان شما پاسخ میدهد
استاد دیشب بخودم افتخار کردم
چون یه مجلسی اومد خونه پدر همسرم
منو صدا زدن رفتم سلام احوالپرسی
و اصلا جهان اینقدر همه چیز رو قشنچ برام چید که تا وقتی من بودم همه چی سکوت بودو من توجه بقیه رو بردم روی زیبایی های که ازشون دیدم کاملا آگاهانه سعی کردم اینکار رو انجام بدم و حرفی که میشد قشنگ توجه بقیه رو میبردم روی زیبای ها و از بچه های کوچیک و شیرین کاریهاشون حرف زدم و یه نازیبایی داشت شروع میشد که به بهونه چای ریختن بلند شدم و چای آوردم و با یه خداحافظی خودم را خوشحال کردم و نگاه دیگران قدرتی نداشت که بگن چرا اینقدر زود جمع رو ترک کردو میگم جهان کاری کرد که من بلند شم و ترک کنم و نشنوم اونچه که به من مربوط نیست
اصلا روحم استاد دیگه نمیپذیرد
چون خودم قبلا با دست خودم تارش کرده بودم
و الان که داره ترمیم میشه
اگه باز خطایی کنم بهم آلارم میده
نسبرتو عوض کن بیراهه است
خدایا شکرت
استاد هیچ دوست صمیمی ندارم
اینقدر راحتم با تنهایی خودم ولذت میبرم و جهان هر بار خودش برای اینکه من تمرکزم بیشتر باشد حتی فرزندانم هم آرام میکند تا من رشد کنم
من تمرکز کنم روی خودم
استاد بخدا اینقدر قلبم آرامش داره اینقدر با خودم در صلح هستم
که الان هرکسی ازم درخواستی داره با کلی معذرت خواهی و بخشید کارشو بهم میگه
چون من هدف دارم
چون تعهد منو دیدن
چون میدونن که هر کدوم از نزدیکانم که باهاشون راحترم خیلی راحت میگم لطفاً غیبت نکن مثله گوشت برادر مرده است
اگه هم گوش ندن میدونن من نیستم
و خیلی دورم خلوت شده
حتی با عزیزان نزدیکم هم رابطه ای در حد احوالپرسی
چون نمیشه دهن کسی رو بست ولی میشه دهن خودم را ببندم و سرم را بزارم تو زندگی خودم
خیلی هم اطرافیان شاکی از این کارم هستند که چرا رفت و آمد نداری
ولی خب اصوله منه منم تحت هیچ شرایطی حاضر نیستم پا بزارم ر ی اصولم بخاطر حرف بقیه
خدایا شکرت استاد بازهم نیاز شدید دارم به آگاهی های بیشتر تشنه ی کلمه به کلمه این آگاهی های ناب الهی هستم
تا بیشتر وبهتر رشد کنم در جهت بهبود شخصیتم در جهت توحید و یکتا پرستی
و هر بار الهامی که خداوند بهم کرده را بخودم تکرار کنم که بهم گفته تو در مسیر درست الهی بمون و تمرکز ت رو بزار روی اصل و اساس قوانین جهان
من همه چی بهت میدم ثروت سلامتی روابط عالی معنویت ارتباط قوی تر با خداوند خوشبختی و سعادت در دنیا و آخرت من بهت میدم
فقط به مسیر توحیدی ثابت قدم بمون
منم لبیک گفتم و با تمام وجودم در این مسیر قدم گذاشته ام .
استاد قلبم خیلی میخواست تا این روند زندگی ام را از درونم بیشتر خالی کنم
و برای خودم ردپا بزارم تا بیاد داشته باشم در روزهای خوبم فراموش نکنم چه مسیری آمده ام و استمرار و تکرار و تکرار همین آگاهی های ناب الهی را در قلبم جاری کنم تا روحم سالمتر و عاشقتر و خودساخته تر در مسیر در صلح بودن با خودم باشم
خدایا شکرت
در پناه الله یکتا شاد سلامت ثروتمند خوشبخت و سعادتمند باشید در دنیا و آخرت دوستون دارم الهام جون عزیز دردانه خداوند عالم و.
سلام استاد عزیزم سپاسگزارم به خاطر این دو قسمت فایل فوقالعاده و مریم عزیز که برای این سایت زحمت میکشه سپاسگزارم استاد من توی خانوادهای بزرگ شدم که خوراک از دهن اینا میافتاد اما غیبت نه منم جزئ از اونا بودم هیچ ادای ندارم استاد اونجا که گفتین اگر با هر کس باشین شخصیت اونا را میگیرین راست چون من با اونا بودم شخصیت اونا را گرفته بودم خیلی باید روی شخصیتم کار خودم باشم اون چیزی که دوست دارم باشم چون من لایق اعمال درست هستم استاد اونجا که گفتین خداوند فرمود وقتی به شما تهمت زدن چرا شما به خودتون شک کردین یادم هنوز تو این مسیر نبودم خیلی سال پیش رفتم شهرستان یک دوستان بهم گفتن ما امشب دور هم هستیم تو هم بیا منم رفتم اونجا دیدم آوردن بسات سور سات دور هم بکشن برگه گذاشتن جلوم که منم برای خودم لوله درست کنم گفتم من به این کار علاقه ندارم نمیکنم جلوی خودم بهم گفتن حتما جای دیگه این کارو میکنی جای ما مخفی میکنی به لطف خدای مهربان چون این کاره نبودم سر سوزنی ناراحت نشدم خندیدم به هیچ کس هم این حرفو نزدم خیلی راحت محکم گفتم نه یک تجربه از همین موضوع من به خاطر باورهای نادرستم تو خانواده مسائل خورده بودم همون موقع از خدواند یک مردی بیاد ازدواج کنم برم فکر میکردم ازدواج بکنم مسائل ام حل اما اشتباه یک پسری که با برادرم دوست بود از من خوشش اومده به خانوادش گفته بود که فلانی را میخوام خانواده این آقا منو میشناختن از دیدگاه و فکر خودشون دیگه خوب که ما با هم ازدواج کردیم من فهمیدم اینا منو نمیخواستن چون همسرم منو دوست داشته اومدن پا پیش گذاشتن منم خیلی غرور دارم الان دارم روی غروم کار میکنم به لطف خداوند یک عالم حرف های دروغ پشت من میزدن میشندم یکمی ناراحت میشدم بعد دیگه ول کردم این دختر ه با بچه ما زندگی نمیکنه از این حرفها زندگی من به مو رسید اما خداوند نزاشت پاره بشه به لطف خداوند من که اومدم به این مسیر اونم مسیری که میرفت تعقیر داد به لطف خداوند خیلی خدا را شکر میکنم یک دونه از اون آدمهای که تو گذشته تو زندگی من بودن نیستن هیچ کس نیست به لطف خداوند اینستا ندارم تنها جایی که فعالیت سایت استاد عباس منش همین چند روزا همسرم صحبت میکرد که بچه ها هفته یک با ببریم خونه فلانی یعنی که ارتباط برقرار کنیم خیلی راحت گفتم من نه حرفی برای زدن دارم نه گوشی برای شنیدن تو خودت خونه هرکس هر جا آزادی بری منم آزادم اون جای که دوست دارم باشم با خوشحالی شادی خیلی علاقه مندم به این مسیر دوست دارم الانم تنها هستم یک تنهای لذت بخش به لطف خداوند دارم هر روز سعی میکنم روی خودم کار کنم رفیق لازم خداوند و یک پسر هفت ساله دارم اون خدارا شکر چرخ زندگیم روان تر شده کارها آسان شده از شمایلی سپاسگزارم انشالله در دنیا و آخرت سعادتمند باشی انشالله هر چی میخوای خدا بهت بده انشالله همیشه سالم سلامت باشی
لَوْلَا إِذْ سَمِعْتُمُوهُ ظَنَّ الْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بِأَنْفُسِهِمْ خَیْرًا وَقَالُوا هَٰذَا إِفْکٌ مُبِینٌ
چرا هنگامی که آن [تهمت] را شنیدید، مردان و زنان مؤمن به خودشان گمان نیک نبردند و نگفتند: این تهمتی آشکار است؟!
سلام خدمت استاد عزیزم و دوستان گرامی
استاد عزیزم یاد صحبت های شما در مورد hot button ها افتادم..
وقتی ما با موضوعاتی روبرو میشیم که تجربیات ناخوشایندی از اون موضوعات در ضمیر نیمه هوشیار ما ثبت شده، حالت برانگیختگی برای ما اتفاق میفته..چندتا نکته مهم تو این داستان هست
یعنی امکان نداره کسی در مورد اتهام و مورد غیبت واقع شدن، تجربه و دیتای خاصی که حالت برانگیختگی رو درش ایجاد کنه نداشته باشه و برانگیخته بشه.
هر چیزی که باعث برانگیختگی ما میشه یه موهبته!! چون ما رو با یه ویژگی و باور پنهان که در گذشته در ما شکل گرفته و باید واکاوی و ریشه کن بشه روبرو میکنه و وقتی که به اندازه کافی شناخته بشه و روش کار بشه دیگه تاثیری روی ما نداره و در شرایط مشابه حال ما رو بد نمیکنه.
استاد مثال معتاد رو زدن. معتاد بخاطر احساس عدم ارزشمندی به سمت اعتیاد میره و این همون hot button شه که اگه بهش بگیم معتاد برانگیخته میشه.. کلمات به خودی خود انرژی ندارن بلکه تفسیری که ذهن ما از اون کلمات داره روی ما اثر میزاره..
بودن در جامعه و تعامل با انسان ها فواید زیادی داره.. اولا انسان در این تعاملات ویژگی های پنهان شخصیتیش رو پیدا میکنه که باید اصلاح بشن.. مثلا طرف وقتی بچش میره سمت یخچال این حالت برانگیختگی اتفاق میفته.. چون خودش در کودکی وقتی سراغ یخچال میرفته باهاش برخورد میشده و حالا طرف همون رفتار رو با بچش انجام میده…
یا در مورد موضوع تهمت هم همینه.. اگه تمام عالم ما رو تحقیر کنن یا بهمون تهمت بزنن فقط زمانی به هم میریزیم که تجربه های ناخوشایندی از این موضوعات داشته باشیم و بصورت یکسری عقده ها در درون ما بخشی از انرژی ما رو حبس کردن که حتی میتونه ایجاد بیماری کنه.
با حضور داشتن و آگاه بودن و کنترل ذهن، اگه در چنین شرایطی قرار گرفتیم، جلوی تغذیه اون عقده ها و ناراحتی ها رو میگیریم و به مرور با انرژی ندادن به اون ناراحتی ها، کم رنگ و کم رنگ تر میشن و قدرت تخریبگرشون رو از دست میدن
و اگر در معرض شرایط نامناسبی که تجربه ای ازشون نداشتیم قرار بگیریم جلوی ایجاد عقده های جدید رو میگیریم..
آگاهی مثل نوریه که ظلمت و تاریکی درون رو به مرور از بین میبره
یاد صحبتهای یه خانم افتادم که با یه روانشناس در مورد نگرانیش از رفتار پدر همسرش میگفت.. که مثلا با عروس های دیگش این حرفا رو زده و گفته به ایشون نگن.. و یجورایی از عدم علاقه پدر شوهرش به خودش شاکی بود.. و اون روانشناس حرف خوبی زد. گفت چه اهمیتی داره که به شما کمتر توجه کنه و اصلا تصور کن براش هیچ اهمیتی ندارین.. خوب این چه مشکلی برای شما ایجاد میکنه؟! چه خطری شما رو تهدید میکنه؟ آیا شما میتونید طوری رفتار کنید که همه عالم شیفته شما بشن؟ یا اصلا توجه همه دنیا به شما چه چیزی به شما اضافه میکنه؟
و در پس تمام نگرانی ها و تشویش های ذهنی ما، یه قضاوت و تجربه ناخودآگاه پنهان شده که اگر حضور پیدا کنیم و واکاویش کنیم میتونیم برای همیشه تو زندگیمون بی اثرش کنیم..
وقتی ما به اندازه کافی آگاه باشیم، در برخورد با انسان های ناآگاه ما هم ناآگاه نمیشیم و ویروس های ذهنی اونها به ما منتقل نمیشه.. این آگاهی و ذکر مقدمه تقواست.. این بی ذهنی مقدمه پاکسازی ذهنه
آگاهی یعنی اسیر ذهن نشدن و درگیر نجواهای ذهن نبودن.. یعنی بی اهمیت شدن تفسیر ذهن برای ما
و در دل این آگاهی عشق،آرامش و صلح پنهانه
و این آگاهی یعنی عمیق شدن در درک خداوند
و این همونه که خداوند میفرماید:
رِجَالٌ لَا تُلْهِیهِمْ تِجَارَهٌ وَلَا بَیْعٌ عَنْ ذِکْرِ اللَّهِ
سلام دوست خوبم
کامنتت خیلی زیبا، پر مغز و محتوا و البته ثقیل و سنگین بود،
چندین مرتبه خوندم و در جملاتش تفکر کردم و نیاز هست بیشتر بخونم تا درک بهتری ازش داشته باشم،
در جایی خواندم که اگر رفتاری، اتفاقی یا عملی را در بیرون ببینم و اون رفتار باعث بشه که درون من نسبت به اون رفتار احساس بدی ایجاد شده و از چشم من یک عیب و ایراد محسوب بشه، این نشان دهنده این است که خود من اون عیب و ایراد را دارم و خداوند از طریق این اتفاق داره این عیب و ایراد درونی را به من نشان میدهد تا من درصدد رفع آن برآیم و تا زمانی که من درس این اتفاق را نگرفته و خودم را اصلاح نکنم، اون اتفاق یا عمل یا رفتار ممکن است هزاران بار در مقابل من تکرار شده تا بالاخره من به شناخت رسیده و شناسایی مساوی است با انداختن
مثلاً در خیابان مشغول رانندگی هستم و رانندگی بد یک شخص باعث میشه که در نظر من اون راننده انسان بدی به نظر برسه که چرا این راننده اینگونه عمل کرد و چه کار و رفتار زشتی از او سر زد!!!
اینجا اگر من بهم بربخوره نشان از این است که من هم اگر در یک همچین شرایطی قرار بگیرم خودم هم همان رفتار را انجام خواهم داد ولی اگر عملکرد دیگران هیچ حس یا واکنشی را در من برانگیخته نکند به معنای این است که من اون عیب و ایراد را درونم ندارم چون در ذهنم پرونده یا سابقه ای تحت این عنوان ایراد وجود ندارد
بهمین خاطر است که خداوند در آیه ای که اول کامنت خودتان نوشتید فرموده چرا وقتی اون تهمت را شنیدید یا مثلا اون رفتار را دیدید بهتون برخورد؛
اگر به شما برخورده و به خودتان گرفته اید یعنی اینکه در ذهن خودتان همچین سابقه ای را داشتید که باعث برانگیخته شدن این وجه و جنبه و رویی از شخصیت شما شده، که اگر این مورد در ذهن شما وجود نداشت مسلما، بی تفاوت از کنار آن رد میشدید
نمیدونم چی شد که حسی بهم گفت که اینها را اینجا بنویسم و اصلاً ربطی به کامنت شما داشته یا نه؟
ولی خوشحال میشم نظرتون را در اینخصوص بفرمایید
من همیشه دنبال کننده کامنت های شما بوده و این درک و فهم شما از آیات قرآن را تحسین میکنم
سلام خدمت شما برادر عزیزم، باعث افتخاره که مطالبم براتون مفید فایده بوده و صد البته هر چه خوبه همه از خداست…در پاسخ باید بگم همه واکنش ها به این معنی نیست که ما اون ویژگی که باعث تحریک اعصاب ما شده رو داریم..بلکه باید به گذشته رجوع کنیم و دلیلشو پیدا کنیم یا با آگاه بودن، به اون موضوع اجازه تکرار و افتادن در سیکل تکرار رو ندیم..اصلا اساس در لحظه بودن یعنی مقاومت نداشتن و مقاومت نداشتن یعنی قدرت ندادن به عوامل بیرون و واکنش گرا نبودن..مثل آب..اگر پشت سنگ بمونه میشه گنداب..و اگر جریان پیدا کنه به مرور سنگ ها رو هم صاف میکنه و همیشه تازه و باطراوت میمونه، موفق باشید
سلام بر استاد دوست داشتنی و مریم خانم فعال و باسلیقه که اینقدر قشنگ پروژه های گام به گام چیدن تو سایت
استاد چقدر این فایلهای تهمت مطلب داشت راستش من یه آدمی هستم که با وجود اینکه تو جمع خانوادگی، تو گروه کوهنوردی و قبلا تو دانشگاه شاد و پرانرژی بودم و هستم ولی در زندگی شخصی ام تنهام ، دوست صمیمی حتی همون دو نفر رو هم ندارم،البته اصلا مشکلی ندارم از این مسئله ، به شدت با تنهایی خودم کیف میکنم، ولی وقتی میبینم بقیه دورهمی زیاد دارن با دوستاشون میگفتم حتما عیب از منه دوربرم دوست صمیمی نیست، اهل کنجکاوی تو زندگی بقیه نیستم ولی تو جمع خیلی غیبت میشنوم و واقعا حالم بد میشه چون نمیخاستم ناراحت بشن نمیگفتم ولی از این به بعد حتما میگم این مسئله رو .
من خودم در حالی سالهاست از سال 97 وارد این داستان زیبای قانون جذب شدم و رو خودم کار میکنم، سرم به کار خودم گرمه ولی بارها تهمت هایی به گوشم رسیده که اول مغزم هنگ میکرد ولی بعدش نمیگم راحت بود ولی به سختی خودم آروم کردم واز اونجایی که خبرها گوش به گوش پیچیده بود تا به من رسید منبع اون حرف مشخص نشد ومن خدا رو شکر میکنم هیچوقت نفهمیدم کی این حرفها رو گفته بود فقط از خدا هدایت وآگاهی خاستم برای اونی اینقدر وقت اضافه داشته تو جمعی نشسته و این حرفا رو گفته
برای من که هیچ وقت نه بد کسی رو نگفتم و نخاستم ،شنیدن این حرفها خوشایند نیست ولی سعی کردم توجه ام بردارم از روی اون ناخواسته والان دیگه خدا رو شکر خیلی راحت تشخیص میدم چطوری ذهنم کنترل کنم همه اینها رو مدیون آموزش های دلی شما هستم
شما فوق العاده اید استاد عباسمنش
هر لحظه حال خوبم رو مدیون قلب مهربون شما هستم که سخاوتمندانه آگاهی هاتون رو به ما منتقل میکنین
همیشه در اوج باشی بهترین معلم معنوی دنیا.
بنام خداوند بخشنده مهربان
سلام به استاد عباسمنش عزیزم و مریم جان نازنین ، سلام به دوستان خوبم در این سایت الهی و مسیر سبز.
از وقتی این فایل روی سایت قرار گرفت دارم گوش میدم و کامنت میخونم و تو خیلی از کامنت ها بچه نوشتن از وقتی با این سایت آشنا شدن غیبت کردنشون کمتر شده و این نشون میده چقدر مطالب و فایل ها تاثیر گذار و عالی بوده ، در مورد خودم اگه بخوام بگم : حدود دو سالی میشه که غیبت کردنم از صد به 10 رسیده وقتی میگم به 10 یعنی یک سری چیزا رو واقعا نمیدونستم غیبت حساب میشه و با آگاهی های این فایل ازشون آگاه شدم و برای این موضوع خدا رو صد هزار مرتبه شکرت کردم، بنظرم باید خیلی بیشتر از این ها مواظب رفتارمون باشیم خود من به شخصه چندسال پیش با صحبت های یک شخص اومدم برای شخص دیگه ای دلسوزی کنم ولی کمکم باعث شد کلی مورد بحث و دعوا قرار بگیرم و اتفاقا بهم تهمت های زیادی هم زده بشه! و همه فکر کنند میخوام زندگی فلانی رو خراب کنم !!! اون روزها دقیقاااا تازه وارد سایت شده بودم و تمرکزم رو گذاشته بودم روی خودم که غیبت نکنم و نشنوم و دقیقااااا این موضوع که پیش اومد برای من تیر خلاص بود و بعد از اون قضیه و تهمت هایی که بهم زده شد دیدم عملا کاری از دستم بر نمیاد و اگه بخوام تلاش کنم بدترش میکنم ،یادمه همون روز بخودم قول دادم مواظب رفتارم باشم مواظب ورودی و خروجی هام باشم و سکوت کردن رو یاد گرفتم بخودم گفتم خدا می دونه که تو منظور بدی نداشتی و پذیرفتم که نباید دلسوزی میکردم ، آخه مگه من خدام که بخوام مشکلات دیگران رو با دلسوزی حل کنم ( بقول مادرم تو طبیبی سر خودت دوا کن) همین موضوع باعث تهمت هایی پشت سرم شد و خداوند سکوت کردن بهم یاد داد و اتفاقااااا برام خیر شد و از آدم هایی فاصله گرفتم که شب و روزشون با غیبت میگذشت و همه بد بودن بجز خودشون! من از خانواده ام دورم و تو شهری زندگی میکنم که بجز 4 خانواده از اقوام همسرم کسی دور برم نیست و همین 4 خانواده هم کلا اهل غیبت ، مسخره کردن دیگران هستند… اومدم رابطه ام کم کم با این 4 خانواده کم کردم و الان دو سال که اصلا رابطه ای باهاشون ندارم ، اینم بگم نه من تافته جدا بافته ام نه دیگران بد ! من اگه با چنین آدم هایی در ارتباط بودم بر میگرده به همفرکانس بودنم باهاشون ، اول میخواستم بهشون بفهمونم که بخاطر چی رفت امد نمیکنم ولی وقتی خوب فکر کردم و به آموزه های استاد گوش دادم متوجه شدم من قدرت تغییر دیگران رو ندارم پس باید روی خودم متمرکز بشم و آگاهانه مسیر درست برم، درسته کلی پشت سرم حرف و حدیث تهمت هست بخاطر رفت آمد نکردنم ولی من دیگه نمیخوام به عقب برگردم و پسرفت کنم و طبق گفته های استاد در قسمت 1مرتبط با همین فایل وقتی دیدن من به حرف ها دروغ ها و تهمت های پشت سرم اهمیت نمیدم واکنشششش دیگه نشون نمیدم متوجه شدن و دست برداشتند، و بجاش بجاش بجاش با آدم هایی آشنا شدم که مثبت اندیش و عالین ، هر وقت می بینمشون همش دارن در مورد قانون ، زیبائی ها و پیشرفت ها صحبت میکنند و من خدا رو صد هزار مرتبه شاکرم.
در مورد دوست ، تنها دوست مورد اعتمادم دوستی که سراسر عشق آرامش و حال خوبه ، دوستی که فقط روی اون حساب میکنم و هر لحظه حالم باهاش عالیه و همیشه برام سنگ تموم میذاره خداست ، خدای نازنینم ، خدایی که هم برکت، هم نعمت ،هم همدم ، هم همراه منه و من با اون سرشار از آرامش آسایش و شادیم.
دوستان من این سایت و استاد عباسمنش ، دوستان من تو کامنت ها و بخش عقل کلن ، تو دوره ی دوازده قدم ، عزت نفس و شیوه حل مسائلن، تو زندگی در بهشت و سفر به دور آمریکا هستن … که ازشون درست زندگی کردن یادم میگیرم، بهم توجه به نکات مثبت و پول ساختن یاد میدن ، بهم احترام ، ادب و ارزشمند بودن رو یاد میدن ، بهم کمک میکنند که حال دلم هر روز هر لحظه بهتر باشه و من برای تک تک شون از خداوند سپاسگزارم
من با گوش دادن به این دو فایل ارزشمند متعهدانه تر پیش میرم و مسیرم بهتر ادامه میدم ، با آگاهی های نابی که بدست آوردم تمام تلاشم میکنم که بهتر عمل کنم و دنیا رو جای بهتری برای زندگی کنم ، چطور؟؟ با رفتار درستم برای پسر و دخترم الگوی خوبی باشم برای شریک عالیه زندگیم الگو باشم تا عالی تر بشه ، رفتار درست من شیوه صحیح زندگی من ناخودآگاه برای کسانی که در مدارش هستند مفید میشه پس من سعی میکنم فقط تمرکزم رو بذارم روی خودم و بهبود شخصیتم و قطعا جهان رو جای بهتری برای زندگی میکنم .
ممنون که وقت گذاشتید و نوشته های منو خوندید، دوستتون دارم و از خدا براتون عشق آرامش و ثروتی از جنس خودش میخوام.
استاد جانم با تمام وجودم با تمام احساسم با تمام انرژی قلبیم ازتون تشکر میکنم و براتون عشق آرامش قلبی، خیر برکت و خوشی های بیشتر از خداوند خواستارم، مریم عزیزم دوستت دارم با عشق .
خدایا تنها تو را می پرستم و تنها از تو یاری و هدایت میخوام منو به راه راست هدایت کن راه کسانی که به آن ها نعمت دادی، خدایا من تسلیم توام و به هر خیری که از سمتت بیاد فقیرم و همیشه بهت محتاج ، ای بلند مرتبه و ای صاحب اختیار من سپاسگزارتم
وَ إِذا سَمِعُوا اللَّغْوَ أَعْرَضُوا عَنْهُ وَ قالُوا لَنا أَعْمالُنا وَ لَکُمْ أَعْمالُکُمْ سَلامٌ عَلَیْکُمْ لا نَبْتَغِی الْجاهِلینَ. (قصص: 55)
و هر گاه سخن لغو و بیهوده بشنوند، از آن روی برمی گردانند و می گویند اعمال ما از آن ما و اعمال شما از آن خودتان، سلام بر شما ما خواهان جاهلان نیستیم.
به نام خدایی که حی وحاضره خداوند بلند مرتبه خداوند وهاب رب العالمین
سلام به استاد عزیزم و دوستان گلم و مریم جان عزیزدلم
چقدر خوبه که من وارد این بهشت زیبا شدم که جز سلام و سخن خوش هیچی دیگه نیست
سپاسگذار خداوندم که منو هدایتم کرد به بهشت تا من هم رشد کنم
دیروز یه مینی کت دوختم اونم فقط هر لحظه اش روسپردم به خدای خوبم وای چقدر کیف داد خیلی خوشگل شده همیشه آرزوم بود ایده هایی که دارم رو اجرا کنم و من وقتی روی احساس لیاقتم و من بهش میگم دوره توحیدی و قانون سلامتی که این اندام زیبارو بهم هدیه داد کار کردم و باعث شدن که بگم وقتی من تونستم هم از نظر ذهنی هم جسمی اینقدر تغییر کنم پس چرا کارهای دیگه رو انجام ندم و انگار ترس هام کمرنگ تر شدن نسبت به این مسائل و تکامل من از کارهای کوچک شروع شد رسید به الان مثلاً من اولاش به هرچی علاقه داشتم رو میوردم روی کاغذ ولی ته ذهنم ترس بود که نمیداشت که اگه خراب بشه چی و باور کمبود که پارچه از کجا میاری وکمالگرایی که نه بابا بااین پارچه های قدیمی مگه میشه صبر کن برو پارچه مدل های جدید بخر و هزاران فکر دیگه ولی من با شجاعت پاروی ترس هام گذاشتم و دارم از همون پارچه های قدیمی لباس های زیبا میدوزم و همیشه میبینم که لباس بعدیم چقدر حرفه ای تر از لباس های قبلیم میشن و خدایی که دست هامو بهش سپردم مغزمو بهش سپردم تا ایده هاشو اجرایی کنه تا کار رو برمن آسان کنه دوست داشتم خوشحالیم رو با شما عزیزانم به اشتراک بزارم و خیلی ذوق دارم بابت لباس های که با سلیقه خودم هستن رو میپوشم و چقدر خوبه که استادی دارم که عمل گرا بودن رو به من هم یاد داد عاشقتم مرد دوست داشتنی خدا حفظت کنه
دوستتون دارم
بسم الله الرحمن الرحیم
پیام مهم.
خداوندی که واضح همه چی رو گفته در مورد اینکه تهمت راجع به کی بوده در مورد چی بوده حرفی نزده .1/ یعنی در مورد چیزی که علم نداری اظهار نظر نکنید ،از روی حدس و گمان کاری نکنید یا حرفی نزنید ممکنه برداشت اشتباهی داشته باشید.
2/پیام بعدی توی انتخاب دوست صمیمی حساس یا دقیق باشید. چون ناخودآگاه روی افکار باورها ویژگیها شخصیت شما تاثیر میگذارند. برای خودتون هدف داشته باشید برنامه داشته باشید به زندگی و کارهای خودتون برسید سرتون توی زندگی خودتون باشه دنبال زندگی بقیه و اینکه چیکار میکنن نباشین تجسس توی زندگی بقیه نکنید
این تجسس کردن آخرش یا به غیبت منتهی میشه یا به مقایسه که هر دوتاش جز تباهی و افسوس ثمری ندارد. دنبال زندگی بقیه و اینکه چیکار میکنند نباش!!!
خود تجسس نکردن باعث میشه آدم معطوف به برنامههای خودش باشه و تمرکزش روی خودش باشه . چقدر این جمله خودش ذهن را آزاد میکند، تمرکزت روی خودت باشد
3/تجسس و غیبت علاوه بر مضرات بالا یک ضرر دیگر هم به انسان وارد میکنه و اون این است که ذهنیت آدم را منفی میکند. اگر با ذهن مسموم با پیش فرضهای نامناسب وارد رابطه بشوید تمام ویژگیهایی که انتظارش را داشتید و در موردش فکر میکردید و دنبالش بودید که ببینید را برانگیخته میکند. در واقع همون ذهنیت منفی رابطتون رو کنترل و مدیریت میکند .اگر هیچ ذهنیتی نداشته باشی یا ذهنیت مثبت داشته باشی خیلی راحت ویژگیهای مثبت طرف برای شما بروز میکند .
4/علاوه بر همه اینها چون طبق قانون به هر چیزی توجه کنید از جنس همون از اصل و اساس همون رو وارد زندگیتون میکنید پس اگر کسی رو غیبت یا قضاوت کنید حدس و گمان بزنید پیش فرض منفی راجع بهش داشته باشید ، ازش انتقاد کنید اعلام انزجار کنید برائت بطلبید شاکی باشید یا بحث کنید در موردش صحبت بکنید به هر دلیلی ، یعنی داری از همون جنس مسائل و مشکلات که بهشون توجه میکنید به زندگیتون دعوت میکنید.
5/ اما اگر راجع بهش صحبت نکنید نشنوی نخوای بدونی تجسس نکنی قضاوت نکنی غیبت نکنی از مدارش بیرون میآیید
اگر آدمها رو به خاطر اشتباهاتشون قضاوت میکنید دارید به اون کار بد توجه میکنی و تو مدار همون کار قرار میگیرید و از جنس همون اتفاقات براتون رخ میده اما اگر بهش توجه نکنید فکر نکنید به این شکل از مدارش بیرون میآیید.
یکی از راهکارها این است که هرگاه توی ذهنم خواستم کسی رو به خاطر کار اشتباهش زنش کنم به خودم بگم آیا من خودم هیچ وقت تو زندگیم هیچ اشتباهی نکردم؟ من از همه بدیها مبرا هستم؟ چرا به دید منفی به رفتار و گفتار بقیه آدمها نگاه کنم؟
هر راه حلی برای قطع کردن زنجیره غیبت یا تهمت به هر حال به نفع خود انسان است. اگر خودتون و خوشبختیتون را دوست دارید قطع کننده این زنجیره باشید. نگران خالی شدن دور و برتون نباشید نگران رفتن یک سری آدمها از زندگیتون نباشید ببینید ارزش زندگیتون چقدر است؟ اون وقت میتونید بهتر تصمیم بگیرید.
تمام موارد گفته شده در مورد شنیدن غیبت یا تهمت بود حال اگر مورد قضاوت تهمت یا غیبت واقع شدید چه عکسالعملی نشان دهید؟ اول اینکه بهتون بر نخورد به خودتون شک نکنید متزلزل نشوید بدانید که کف روی آب بالاخره می رود .
خداوند فرموده فکر نکنید این برای شما شر است بلکه برای شما خیر است اعراض کنید اصلاً لازم نیست جواب بدهید خورشید پشت ابر نمیماند و طلا که پاک است چه منتش به خاک است.
استاد ممنونم که از همه جهات بسیار عالی و شیوا این مسئله ها را بیان کردید و با استدلالهای منطقی بسیار کمک میکند قوی باشیم در مقابل هجوم نجواهای شیطان. البته که دائماً نیاز به تکرار و تکرار تکرار این استدلالها و منطقها برای ذهنمان داریم.