مصاحبه با استاد | نحوه برخورد با تهمت - قسمت 1 - صفحه 7 (به ترتیب امتیاز)


  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • فایل تصویری مصاحبه با استاد | نحوه برخورد با تهمت - قسمت 1
    296MB
    48 دقیقه
  • فایل صوتی مصاحبه با استاد | نحوه برخورد با تهمت - قسمت 1
    46MB
    48 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

425 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    اکرم مهدی گفته:
    مدت عضویت: 1226 روز

    به نام خالق جهان

    سلام خدمت استاد جانم ومریم دوست داشتنی که هدایتگر استاد بودند برای ساخت این فایل زیبا

    سلام به دوستان اصحاب کهف خودم در این سایت بهشتی که بعد از سال ها از خواب غفلت بیدار شدیم

    این فایل دقیقا زمانی پخش شد که همسرم سوالاتی در ذهنش درباره تهمت افراد به خودش شکل گرفته بود ونحوه برخورد باهاش نمی دونست ایشون تقریبا 6ماه پیش مدیر ساختمان بودند که توش زندگی می کنیم و با اینکه واقعا از دل وجان پایه کارهای ساختمان بودند ولی دو نفر از همسایگان به بهانه های واهی ایراداتی گرفتند وبه نوعی تهمت زدند وهمسرم کار مدیریت رو به یکی از اون دونفر انتقال داد درحالی که در ساختمان ما 12 واحد هست که یک واحد خودمون وبه غیر از اون دونفر یعنی 9نفر واقعا دوست داشتند همسرم مدیر باقی بماند چون عملکردش دیده بودند ولی همسرم دیکه بعد از اتفاق علارغم تمایل اون 9نفر مدیریت نپذیرفت .

    حال بعد از گذشت 6ماه از مدیریت آقای که ایراد گرفتند صدای کل ساختمان در آمده این درحالی هست که بر ای کارهای نظافت هماهنگی ها را گاهی بنده وبرای سرویس کاری همسرم انجام میده ودلش طاقت نمی آورد بی تفاوت باشد واقایی که مدیریت گرفت به نوعی به غلط کردن افتاده ولی هیچ کس این کار نمی پذیرد .این حالی است که چندین بار از همسرم حلالیت طلبیده وخواسته که دوباره مدیریت بپذیرد .

    نفر دیگری که همچنان با مدیر تهمت زده بودند البته در لفافه گاهی درگیریهای لفظی با همسرم داشتند ودیشب همسرم دنبال راهکاری در برخورد با این آقا بود واین سوال در ذهن داشت که استاد جان فایل قشنگ شما از راه رسید (هدایت الله) حتی دیشب به این فکر کرد که خونه بفروشیم بریم جای دیگه ولی من براساس آموزش های شما یاد گرفتم که هر جا بری تا خودت وشخصیتت عوض نشه چیزی بیرون عوض نمیشه شاید از آقای x دور بشی ولی آدمی شبیه اون به نام yجاش می گیره ونقش اونو برات ایفا میکنه .

    از این فایل قشنگ آموختم از تهدیدات وتهمت نباید ترسید کل زندگی ما دست خودمون وافکار مون هست وخداوند وهیچ کس حتی ذره ای در زندگی ما تاثیر نداره اگر ما در مدار درست باشیم هیچ کس نمی تونه زندگی مارو تغییر بده ودر زندگی ما تاثیری بگذاره تازه اگر حتی تمام دنیا بر علیه ما باشند به نفع ما خواهد شد .

    یک مثال هم از خودم بزنم که در سن نوجوانی یک اختلافی پیش آمد با یکی از اقوام نزدیک ویادم به من گفت میرم به همسرت میگم بدونه چه اخلاقی داری این درحالی بودکه رفتار خودشون درست نبود ومن تازه با همسرم نامزد کرده بودم وبه نوعی شناخت کاملی از من نداشت با این حال در سن 17 سالگی یادم دقیقا این جمله گفتم بهش (برو بگو هر چی دوست داری بگو کسی که با حرف تو بخواهد برود بهتر همین اول کار بره ونباشه ) واون رفت پشت سر من بدگویی کرد نتیجه چی شد اینکه نامزدم ازم توضیح خواست ومن اصل ماجرا گفتم والان 26 سال من دارم باهاش زندگی می کنم در سعادت وخوشبختی عالی .

    چی شد هیچی وجالب اون بنده خدا زندگی خانوادگیش داغون و روابطش با فرزندانش نابه سامان وخودش در بستر بیماری و…….

    تمام این مثال ها رو زدم که مهر تایید بزنم به حرف های استاد عزیزم وقوانین بی نقص خدا که به هرچه توجه کنی از جنس همون وارد زندگیت می کنی.

    استاد عزیزم یکی از بزرگ ترین خوشبختی های من که هر روز براش سپاسگزارم حضور شما در زندگیم وحضور م در سایت ارزشمند وتوحیدی تون هست .

    بهترین ها نصیب قلب مهربان شما ومریم جانم ودوستان اصحاب کهف خودم دوستتون دارم بی نهایت .

    در پناه الله یکتا سعادتمند در دنیا وآخرت باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 19 رای:
  2. -
    نفیسه گفته:
    مدت عضویت: 1711 روز

    با سلام خدمت استاد عزیزم و مریم خانم محترم

    استاد این فایل سوال خودم هم بود و خیلی جالبه که من هم همچین تجربیاتی داشتم

    چندین و چند سال قبل دختر عمه من یک تهمت سنگین به من زد و من اون موقع به بچه اول دبیرستانی بودم که مامانش مریض بود و بابام هم پشتیبان دختر عمم بود و من عملا هیچ کسی رو نداشتم در صورتی که بابام و خونوادش میدونستم این یه دروغه اما حق به جانب خطاشون رو قبول نکردن ،این شد که بعد از گذشت چند سال همون دختر عمه با خاک یکسان شده و بقیه هم تکلیفشون روشنه اما بازم این آدما دست بردار نیستند و وقتی دیدن ما حال دلمون خوبه و اونا بد باز هم با یه عمل بزرگتر اومدن سراغمون البته من العان مامان ندارم و ایشون فوت شدن سه سال پیش، العان که میبینن ما خوبیم و خودشون با حال بد دوباره به حرکت دیگه انجام دادن که بابام خونمون رو به نام عمم زده و ماشینی که مال مامانم بوده رو به نام عموم زده به روز که رفتیم باهاشون صحبت کنیم که بیان به اسم بابام بزنن بهمون گفتن که هدفشون اینه که مارو از خونه بیرون کنند ما یعنی من که العان 29 سالمه و دختر هستم داداشم که 27 سالشه و پسری هست که از نظر ذهنی یکم مسئله داره و خواهرم که 24 سالشه ،و البته که به بابام هم که گفتیم اون باز هم از اونا پشتیبانی کرد و گفت برید از خونه بیرون و به شدت کنون زد ،العان از این مورد چند روز میگذره من دنبال خونه ای هستم که رهن کنم خواهرم برادرمو ببرم اما به نظرم که قراره اتفاقات خوبی برای ما و اتفاقات تلخی برای اونا پیش بیاد

    مثل موقعی که تهمت زدن

    شاید به ظاهر اتفاق تلخی بیاد اما من حسم خوبه همون موقع که بهمون گفتن بریم بیرون از بابا شنیدن این حرف خیلی سنگینه اما من حسم خوب بود چون می‌دونم که میریم یه جای بهتر و با حال بهتر و با تمرکز بیشتری روی خودمون و پول در آوردن کار میکنیم

    فقط امیدوارم از این اتفاق در های زیبایی به رومون باز بشه و به رشدمون کمک کنه

    تو این سال های که با همچین آدمایی بودیم و ناراحت بودم که این حرفا رو بهمون زدن همیشه تمرکزم روی بدی هاشون بود زندگیم استپ بود اما العان که با تمام وجود با این فایل درک کردم که اصلا این جور آدما و حرفاشونو باید سگ محل کرد که ازت دور بشن و بفهمم که کاره ای نیستم که بخوام با حرف و اعمالشان روی زندگی من تاثیری بزارن

    من به عنوان فردی که یه همچین تجربه ای داشتم از دوستانم می‌خوام که اگر کسی حرفی زد تهمتی زد اصلا نگران نباشید و فکرم نکنید که خدا سریع طرف رو به خاک سیاه مینشونه نه اصلا این طور نیست ما باید تمرکزمون روی خودمون پیشرفتمون باشه و اصلا توجه کنیم اتفاقات به مرور زمان میوفته و همه جواب کارای خوب و بدمون رو به صورت آرام آرام میگیریم ممکنه بعد چند سال نتیجه روشن بشه جوری که طبیعی به نظر میرسه و اون آدم بد اصلا نمیدونه و فراموش کرده که این اتفاقی که برای افتاده به خاطر کدوم کارش بوده

    در کل امیدوارم خدا همه مارو به راه راست و درست راهی که خودش صلاح میدونید که برامون خوبه هدایت کنه

    ممنونم استاد برای فایلتون

    امیدوارم منم بتونم ذهنیتی مثل شما داشته باشم

    می‌دونم که هنوز خیلی دورم اما از خدا این آرامش و اطمینان خاطر رو میخوام

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 16 رای:
  3. -
    فرنوش بیگدلی گفته:
    مدت عضویت: 2574 روز

    سلام به همگی

    سپاسگزارم از خانم شایسته که همیشه پایه گذار صحبت های مهم و اساسی میشن و استاد عزیزم که بهترین توضیحات ارایه میدن

    این فایل برام همزمانی عجیبی داشت .

    معجزه رخ داد خدایا شکرت شکرت شکرت

    پنج شنبه صبح نمی دونستم چه فایلی گوش بدم حس بی‌قراری داشتم وارد سایت شدم دیدم این فایل تازه اومده دانلود کردم و تا دو سه دقیقه اول توضیحات اولیه را گوش دادم که یهو به ذهنم رسید به مادرشوهرم زنگ بزنم. (مقدمه : همسرم قراره جذب یه شغل جدیدی بشه با شرایط جدید که با برداشتن چندین ترمز وارد زندگیم مون شد و برای استخدام نیاز به تحقیقات محلی و گزینش هست )

    مادرشوهرم گفت همین صبحی اومدن تو روستا و دارن از حجت و خانواده مون کلی پرس و جو می کنن از آدمای زیادی پرسیدن و همه تایید و تعریف کردن و کلی از خوبی های ما و خانواده مون گفتن . من خوشحال شدم ولی باز دلم شور می زد که مادر شوهرم گفت ولی طرف از همسایه پرسیده که گفتن همسرم آدم معتقدیه ولی خانمش بی حجابه !

    گفتم مادر از خودت میگی یا واقعا گفت واقعا .

    اینم بگم من آدم بی حجاب و بی بند و باری نیستم پوششم در حد فرم نرمال و معمول جامعه است ولی پوشش چادر و مد نظر حکومت نیست .

    خیلی ناراحت شدم حس کردم بهم تهمت زده شده چیزی که نیستم بهم نسبت دادن از طرفی هم حس گناه گرفتم که همسرم بخاطر من انتخاب نشه . نجواها داشتن دیوونه ام می کردن.

    شروع کردم به این فایل گوش دادن . آروم تر شدم ولی همچنان نجوا بود .

    شوق و ذوقی که برای این شغل همسرم داشتم داشت جا شو به نگرانی و استرس و حروم شدن زحمات می داد.

    رفتم فایل توحید عملی 1 گوش دادم و فقط روی خدا حساب کن اونجایی که استاد میگه کیه خدا بخواد ببرش بالا و مردم بکشوننش پایین .

    هی تکرار می کردم این قسمتو . قرار بود با همسرم بریم خرید که من گفتم نمیام بیرون من یه هفته اس مریضم تو خونه ام کسی منو ندیده یعنی رفتیم دکتر بپا گذاشته بودن ؟! الانم من چادر ندارم ممکنه منو ببینن .

    که همسرم با وجودی که خودشم یکم نجوا داشت گفت بی‌خیال چیزیه که شده معلومم نیست بپا گذاشتن یا کسی بدگویی کرده می سپاریم به خدا.

    رفتیم خرید و من سعی کردم حالمو خوب کنم و تو خیابون خانمایی می دیدم که پوشش آزادی داشتن و گفتم خدایا من هیچوقت اینجوری نمی پوشم بیام بیرون خودت می دونی من همیشه نجابتمو حفظ کردم و حواسم بوده حتی اگر موهام معلومه یا شالم می افته قسمتی از بدنم جلب توجه نکنه و عفیف باشم .

    خدایا به تو پناه می برم از شر بدگویان تو کاری کن نظر شخص تحقیقاتی عوض بشه .

    دیروز به خودم گفتم خدایا من اصلا به این کار نمی چسبم شاید فقط شروع اینکه همسرم بیاد تو همین شهر کار داشته باشه و نیازی نباشه چند روز بره تو یه استان دیگه و از هم دور باشیم شاید فقط شروع اینکه ذهن من و همسرم آماده بشه که تو همین شهر هم کار مرتبط با شغلش نفت هست و موندگار بشه .

    اصلا من رها می کنم .

    یادم اومد از بچگی پدرم که مذهبی بود همیشه به حجاب و آرایش من و خواهرام گیر میداد و چون من عاشق رهایی از محدودیت هستم حجاب در حد نرمال جامعه داشتم ولی باز ته دلم یکم حس عذاب وجدان داشتم که بعد از جریان زن زندگی آزادی و دیدن بازتر شدن جامعه ایران نسبت به این موضوع آروم تر شدم گفتم شاید موقعشه نسبت به این قضیه برای همیشه منطق بیارم و ذهنم‌ آروم کنم که با خودم کلی حرف زدم و قانع کردم و ترمز دیگه ای برداشته شد.

    امروز شنبه روز سوم حالم عالی بود و پر انرژی شدم. از مدیتیشن و سپاسگزاری زیاد واقعا تو فضا بودم .

    حسم گفت اون میکس قسمتی از ج 1 عزت نفس که استاد میگن خدایی که عاشق منه و من همینجور که هستم دوست داره را گوش بدم .

    همسرم ظهر گفته بود که قراربود فردایکشنبه برم امتحان تخصصی نهایی و هنوز بهم زنگ نزدن . خودم هم زنگ میزنم جواب نمی دن.

    باز نجوا اومد آره ردش کردن بخاطر تو معلومه نخواستنش کلی داشت حال فضاییم خراب می کرد.

    فایل گوش کردم یکساعتی شد همسرم هم رفت بیرون و من تنها شدم .

    استاد می گفت خدایی که عاشق منه منوهمین جور که هستم، قضاوت نمی کنه همینی که هستم را پذیرفته خدایی که منو دوست داره ، به فکر منه من نزد خدا مقدسم ارزشمندم .

    خدا همواره درون ماست ما رو حمایت و هدایت می کنه ما رو ترک نمی کنه ما رو تنها نمی‌ذاره.

    خدایی که مارو میبینه

    نیروی برتری که در وجود ما و با ما حرکت می کنه

    کسی که باور داره خداوند باهاشه

    باور داره نیرویی که تمام جهان خلق کرده تمام جهان داره مدیریت می کنه دستش تو دست اون هست

    اون هر کاری را میتونه انجام بده

    اگر تمام جهان جلوش باایستن و نذارن حرکت کنه نمی تونن این کار انجام بدن.

    گفتم خدایا منو ببخش استغفرالله از شرک من که فکر می کردم آدما می تونن جلوی کاری که خودت آوردیش تو زندگی مون ،خودت پارتی شدی جایی که همه دنبال پارتین، خودت داری جلو می‌بری نه هیچ کسی ، را می تونن بگیرن من مشرکم منو ببخش منو ببخش با گریه . من فکر کردم یه آدم میتونه کارشکنی کنه ! تو خودت منو قضاوت نمی کنی ولی من فکر کردم قضاوت آدما به ضررم میشه !

    همون لحظه همسرم سوت زنان از در وارد شد و گفت اگر بدونی چی شده ؟! گفت بهم زنگ زدن گفتن هیأتی که قرار بود فردا باهات مصاحبه کنن کنسل کرده تاریخش عوض شده معلوم نیست خبرت می کنیم . همسرم گفت حسابی پنچر شدم گفتم حتما منو کنسل کردن میخوان محترمانه بگن بعد یاد فایل رزا افتادم که گفت خدارو شکر حداقل یکی زنگ زد گفت نمیخوایمت . بعد 10 دقیقه دوباره زنگ زدن دم در خونه بودم (همزمان با استغفار من تو خونه از شرک که خبری نداشتم ) که گفتن همون فردا فلان ساعت بیا رزومه ات هم دوباره بفرست! این دیگه مرحله آخره!

    خدایا فقط اشک شوق می ریزم تو کی هستی دیگه فقط کافیه شرک نداشته باشیم خودمون پاک کنیم از کینه و شرک و آلودگی ها . همش ذهنه همه چی تو وجود خودمونه را دارم کم کم باور می کنم می دونم این مسیریه ته نداره ولی خودت دست منو بگیر ببر.

    اینم یه ترمز دیگه بود که رفع شد و همزمان نتیجه اومد .

    استاد ممنونم ازت که اشاعه دهنده توحیدی راهت هموار و پر فروغ باد .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 18 رای:
    • -
      محمد رحمانی گفته:
      مدت عضویت: 1493 روز

      سلام دوست بییینظیر و ارزشمندم

      خدایاشکرت بابت خبر خوبی که تو کامنتتون شنیدم

      “الخیر فی ماوقع ”

      هر اتفاقی بیفته حتما خیره برامون

      حتی اگه ظاهرش خوب نباشه

      تحسینتون میکنم بابت کنترل ذهنتون که تونستید بهترین شرایط رو برای خودتون رقم بزنید.

      با شناختی که از شما دو جوون خوش فکر و پرانرژی دارم قطعا بهترین اتفاق براتون میفته و خدا به بهترین شرایط هدایتتون میکنه.

      دمتون گرم

      بهترین ها رو براتون از خدا میخوام

      شاد و ثروتمند باشید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
      • -
        فرنوش بیگدلی گفته:
        مدت عضویت: 2574 روز

        درود بر شما جناب رحمانی عزیز

        سپاسگزارم از پاسخ پر از مهر و لطف تون.

        قطعا هر اتفاقی که می افته خیره .

        مهم اینکه خواسته هامون مشخص کنیم و در راستاشون حرکت و عمل کنیم.

        بعد از نوشتن این کامنت مسایل مربوط به استخدام در حال پیشرویه و یک موقعیت خوب دیگه هم پیش اومد.

        روح ابوالفضل عزیز غرق آرامش و رحمت خداوند باشد .

        پروفایل تون خوندم متوجه شدم. کنترل ذهن تون و تسلیم امر خداوند شدن را تحسین می کنم.

        قطعا خداوند به صبر کنندگان پاداش عظیم میده.

        سلام گرم من و حجت جان را به خانواده گرامی تون برسونید

        در پناه خداوند ثروتمند ، تندرست شاد و عزتمند باشید

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  4. -
    کبری مشتاقی گفته:
    مدت عضویت: 914 روز

    به نام خداوند روزی رسانم خداوندی که برام کافیست سلام به استادان عزیزم سلام به دوستان قشنگم که هر روز که میگذره با شما ها و بودنتون رشد میکنم خدایا شکرت سپاسگزارتم

    من تا به حالا چه قبل از آشنایی با استاد و چه بعد از آشنایی بااستاد به کسی تهمت نزدم

    چرا قضاوت قبل از بدست آوردن آگاهی‌ها بوده اما الان کنترل میکنم ذهنمو تا قضاوتی نباشه از دیگران اصلا وارد حرف نمیشم

    حدود 7 یا 8 ساله پیش از اقوام می‌شنیدم که تهمت میزدن یا غیبت بسیار میکردن از من و میگفتن این حرف رو زده یا دخترش این کار رو کرده و خیلی حرفهای پوچه دیگه

    و وقتی من می‌شنیدم هنوز با استاد و این مبحثها آشنایی نداشتم

    فقط میگفتم من که نگفتم و آرام هستم از خودم مطمئنم و وارد بحث یا رو برو نمیشدم ولی ناراحت میشدم و تنها کاری که میکردم رفت و آمدهارو محدود میکردم و این کار هم الان که میفهمم قوانین رو اعراض از ناخواسته است و کنترل ذهن به حساب میاد که من اون موقع بدون آگاهی انجام میدادم و هدایت خداوند بوده

    شکرت خدای من

    و باز هم روی زندگیم تاثیر منفی رو داشت و احساسمو بد می‌کرد چون زیاد بود این حرفها و یکی رو رد میکردی یکی دیگه شروع میکرد و خلاصه همینطوری زندگی رو ادامه می‌دادیم و باز بعد از مدتی رفت و آمدها شروع می‌شد

    اما الهی شکر از زمانی که با استاد آشنا شدم و صداش زندگی و گوش و قلب ما رو نوازش کرد و آرامش وارد زندگی و درونمون شد و کم کم قانون زیبای جهان رو یاد

    گرفتیم شروع کردیم به تغییر اول پذیرفتیم تمام اشتباهات خودمون رو و بعد خداوند دستاشو فرستاد

    الان با هیچ اقوامی رفت و آمد نداریم

    فقط با یه خانواده اونم با این مباحث و یکی از شاگردان استاده که الان خودش هم استاد شده رابطه خانوادگی داریم و بسیار در کنار هم بودن لذت میبریم و وقتی هم کنار هم هستیم از قوانین و این زیباییها صحبت میکنیم

    باور ارزشمندی و احساسه لیاقت رو در وجودم ساختم و به هیچ حرفی یا تهمتی یا غیبتی ارزش قائل نمیشم و اعراض میکنم ازشون و حتی تو ذهنم هم اجازه نمیدم که جا خوش کنه

    من فقط الان دارم روی خودم کار میکنم به قول مریم جانم هر روز میخواهم نسخه بهتری از خودم بسازم و از خداوند هدایت خواستم و او هم قشنگ هدایتم کرد

    وقتی حواست روی خودت باشه که بهبود ببخشی دیگه به کسی فکر نمیکنی یا حرفشون رو نمیشنوی اصلا جهان دیگه اون آدمها رو از تو جدا میکنه نه میبینی و نه صداشون رو میشنوی

    و وقتی در مسیر درست خداپرستی باشی و مسیر درست باشی جهان در مسیر تو انسانهای خوب و ارزشمندی رو قرار می‌دهد هم فرکانس با خودت

    الهی شکرت سپاسگزارتم برای این مسیر درست که قرارم دادی و دارم لذت میبرم و سوت زنان به خواسته هایم میرسم چون همه رو ب ایمان قلبی و احساسه خوب به خداوند قدرتمند سپردم

    خدایا شکرت که روزهای خوبی رو در پیش رو دارم

    و میدونم بهترینها رو برام رقم زده ای چون خودم فرکانسشو با احساسه خوب فرستادم

    خدایا ممنونتم

    استاد عزیزم و مریم زیبایم دوستتون دارم

    در پناه خداوند مهربان باشین سلامت و ثروتمند

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 19 رای:
  5. -
    مهدی وثوق گفته:
    مدت عضویت: 1913 روز

    گام چهاردهم – پروژه مهاجرت به مدار بالاتر

    .

    سلام

    استاد عزیزم خیلی ممنونم که این فایل ضبط کردی و اگاهی های نابی رو مجدد به اشتراک گذاشتین.

    تا شروع کردم به گوش کردنش یاد فایل» شیوه مدیریت انتقادات، که در قسمت دانلودها قرار گرفته ، افتادم.

    دلم گفت بعد شنیدن اون، نتیجه گیری و تمرینم را انجام بدم.

    .

    .

    شرک ناپیداست، باگ ها و ترمز های ذهن بعضا مخفیه .

    طی مدتی که اینجام تا حدودی پرونده حرف دیگران، تو ذهنم بی اهمیت شده اما شجره شرک و قدرت دادن به آدما ، هزارتا شاخه و برگ داره ، که هر بار یه قسمتیشو باید قطع کنم.

    گزارش:

    تا اینجای کار ، تق ریبا میتونم تهمت، برچسب ها یا هرچیزی که مبنای حرف داشته باشه رو نادیده بگیرم. خیلی واسم مهم نیست کی چی میگه .

    بعد ازین باید رو بخش سوء قصد و تحدید ها، چیزایی که عملی میشه، کار کنم.

    ینی اگه یکی بدوبیراه بگه جدیش نمیگیرم اما اگه یکی تحدیدم کنه فلان حرکت برضد و ضررت انجام میدم،،، حقیقتا ته دلم میلرزه، میترسم که مبادا…

    تو این فایل شجاعت و شهامت استاد عباسمنش حس کردمو وقتی با قدرت به اونی که تحدیدش کرده گفته هر کاری میتونی انجام بده.

    پیش خودم گفتم : هر کاری؟!؟!!

    انصافا هر کاری کنه ترسی نداری؟؟!

    (چن دقیقه ای بین من و ذهنم سکوتی حاکم شد، مطلبی که در ادامه قرار میگیره، حرفای ذهنمه، قصد جسارت ندارم)

    درسته خودت آمریکا هستی، در دسترس نیستی اما با یه سرچ راحت میشه پسرت پیدا کرد. میشه خواهرزاده ها یا مادرتون پیدا کرد.

    بازم ترسی نداری؟

    .

    .

    خب

    گفتم اینا لگد پرونی های ذهنم بود و جوابو میدونستم.

    جوابو وقتی متوجه شدم که چجوری کارای فرستادن میکاییل به ایران انجام دادین. باج ندادی حتی به پسرت.

    استاد عزیزم یقین دارم اینایی که پشت دوربین راجب شرک و قدرت ندادن به دیگران گفتی رو خودت داری اجرا میکنی.

    میدونم با قدرت،،،، گفتی هر کاری میتونی انجام بده و مطمئن بودی خدا واست کافیه.

    میدونم دلت دریاست.

    منم میخام مثه شما باشم.

    میدونی

    من ازینکه به نعمتها و خواسته ها و خلاصه به جایگاه عالی برسم میترسم.

    میترسم شخصی به واسطه پول یا نعمتی که دارم به خودم یا خونوادم آسیب برسونه.

    من از گروگان گرفته شدن خودم یا عزیزانم میترسم.

    میترسم تحدید های احتمالی آسیبی به دستاوردهام بزنه…

    .

    مطلبی که تایپ شد از پایین ترین لایه های ذهنم درومد و تاحالا بهش پی نبرده بودم؟؟!!! ینی تو ذهنم برخلاف استاد عباسمنش ، خدا و پول باهم در تقابل نیست.

    آرامش و امنیت با پول و رفاه در تقابله…

    معتقدم پول نداشته باشم که ارامش تو زندگیم باشه!!

    اگه پولدار بشم بزرگترین دردسری که واسم درست میشه تحدیدها یا تقاضا های زورکی دیگرانه!!

    شغل و جایگاه خوبی داشته باشم مجبورم به دیگرانی که هرکاری میکنن تا تو بازار به یه جایی برسن، باج بدم!!

    اگه گوشی/وسایل/ زندگی خوب و… داشته و در رفاه باشم در معرض دید کیف قاپ ها و سارقین قرار میگیرم!

    ماشین آخرین مدلم کنار خیابون پارک کنم احتمال داره بیان روش اسید بریزن یا خط خطیش کنن.

    وکلی ترس و توهم دیگه تو همین مایه ها تو فکرمه که در یک کلام از قدرت دادن به دیگران ، نشئت گرفته.

    .

    خب

    خدای من

    همچین توموری در ذهنم پیدا شد، حالا راهنماییم کن تا درمان و برطرفش کنم…

    .

    .

    راستش شوک شدم.

    تا حالا اینجوری به زندگی و رفتارام نگاه نکرده بودم و الان هیچ ایده یا حرفی که منطق ذهنم قبولش کنه ندارم،

    هرجور فک میکنم میبینم من در مقابل تهدیدهای دیگران ناتوانم.

    مجدد این فایلو گوش کردم در دقایق پایانی راهکاری راجب تحدید گفته شد و امیدوارم در قسمت بعدی بیشتر راجبش بشنوم.

    پر تکرار ترین چیزی که واسم بولد بود عبارت :

    من دارم با افکار و ذهنم زندگیم خلق میکنم، هیچکسی تو زندگیم هیچ قدرتی نداره تا وقتی که من بهش قدرت ندادم.

    .

    کاش یه فایلی با عنوان » نحوه برخورد با تحدیدها، تو سایت میبود و به صورت تخصصی راجب این چالش صحبت میشد.

    تا اینو تایپ کردم بهم الهام شد محوریت تمام محتوای سایت عباسمنش همینه. دوری از تردید وشرک، تقویت توحید و ایمان.

    از دیروز که متوجه ترمزی که در باید یادداشت کردم شدم دنبال یه راه حل و منطقی بودم که بتونم قدرت را از دیگران بگیرمو بدم به خودم/خدا.

    این فی مابین هدایت شدم به جلسه چهارم، بخش ششم قانون آفرینش که موقع گوش دادنش حیرت زده شدم، ماجرای ظلم به خود و تحدید ها و تهمت دیگران ، با آیه های قران واسم توضیح داده شد !

    الله اکبر …

    ببین هر دقیقه اون فایل انگاری تک تک نورون‌های مغزمو به اگاهی های مختلفی وصل میکرد و احساس قدرت بهم دست میداد. شارژ شدم.

    اون حس ناتوانی تو مغزم کمرنگ شد و در نهایت فهمیدم نمیشه شرک و ترسی که سالهاست تو وجودم بوده رو با یه بکشن از بین ببرم.

    تو این گام میام ایده و الهاماتم در مقابل ترس هایی که راجب قدرت داشتن دیگران، مینویسم، به امید اینکه خدا از فضلش بر این سعی و تلاش ها بیفزاید و توحید را در وجودم جاریتر کنه…

    .

    .

    – ترمز: تو که نمیتونی آدما رو کنترل کنی اونا میتونن بهت حمله کنن، ضربه بزنن به خودت و داشته هات.

    + منطق: خدا رو صد هزار مرتبه شکر تاحالا تو زندگیم فقط ادمای خوب سر راهم قرار گرفته، هرکی اومده بهم خیر رسونده. این ترس از بیس دروغه، مبنای جهان بر دوستی و درستی هست. دلیلی نداره آدمی بهم ضرر و ضربه بزنه.

    – ترمز: آدم مریض و عقده ای فراوونه، خودش نرسیده به خواسته هاش وقتی میبینه من به خواسته هام رسیدم حرصش میگیره و انرژیشو به شکل کرم ریختن یا ضربه زدن به من خالی میکنه.

    + منطق : من به خدا توکل میکنم و ازش میخام منو تو موقعیت و افراد و شرایطی قرار بده که سالم باشه، از طرفی خدا حافظ منافع من هست، خودم و دستاورد هامو میسپارم به خدا.

    من قبول میکنم ناتوانی خودم و توانمدی خدا رو.

    اون خدایی که با این نظم کل کهکشان داره مدیریت میکنه که باهم تداخل پیدا نکنه، زندگی و دستاورد های منم هم خیلی راحت مدیریت میکنه تا از شر هر بدی حفظ بشه.

    از طرفی وسیله و نعمت ها باید در خدمت من باشه، نه من درخدمت وسیله و نعمت ها.

    – ترمز : از قدیم گفتن و حتی تو قران هم اومده که شر و بدی همه جا هست. نمیشه ازش در امان بود.

    + منطق: گورپدر قدیمیا. من نمیخام مطابق نظرشو زندگی کنم، از طرفی اون چیزی که راجب شر و بدی شنیدی کامل نیست، یادت بیاد هزاران آیه ای که میگه خدا در مقابل هر چیزی کافیه. از شر شیطان به خدا پناه ببر و کل قران مبناش بر همین موضوعه. ابراهیم و موسی، محمد و… همشون درگیر داستانایی بودن که به نوعی شر و بدی بوده اما خدا حمایتشون کرد، اتیشو گلستون کرد، از ته چاه و زندون و بیابون نجات داد، از فقر و سردرگمی نجات داد.

    ایمان ینی همین که هروقت ترسی یا تهدیدی سراغت میاد همین ماجرا هارو به خودت یاداوری کنی، نه اینکه خودتو ببازی و بترسی.

    نعمت از خودت دور میکنی که مبادا دردسری همراهش بیاد؟!

    همه چیزو بسپر به اون خدایی که همین نعمت سرراهت قرار داده و حتی ازون بهتر و بیشترشو به خیلی آدمای دیگه داده، نه تنها واسشون دردسر درست نشده بلکه دردسر هاشون کمتر شده، ارامش و اسایششون بیشتر هم شده.

    تو باید ترس و توهم خراب شدن/دزدیده شدن/ تعرض/ تخطی و هر چیزی که محوریتش انرژی منفی دیگران هستو تو ذهنت راه ندی.

    اگه بتونی همین یه کارو انجام بدی، ینی نذاری افکار منفی تو ذهنت بیاد ینی تونستی جلوی ورود انرژی های منفی و هر ناخواسته رو تو زندگیت بگیری.

    باور کن دلیل همه ی اتفاقات خوب و بدی که واست میوفته همین چیزیکه نوشته شد.

    تمام.

    (امیدوارم بخش دوم این فایل قلبم مطمئن تر کنه و نحوه برخورد با هرچیزی که مربوط به دیگران میشه رو بیشتر یاد بگیرم)

    1738+

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 17 رای:
    • -
      زینب فرخی گفته:
      مدت عضویت: 1169 روز

      سلام ب دوست خوب من در خانواده ی بزرگ عباس منش

      امیدوارم همیشه شاد و سلامت باشی

      چقدر از خواندن کامنتت لذت بردم و چقدر زیبا حرفهای دل تک تک ماها و َامسال منی رو گفتی ک همیشه این ترس ها و توهمات مغز رو داریم و خواهیم به داشت و فقط با کار کردن دائمی روی خودت و گوش کردن هزاران هزار بار فایل های استاد ک کم کم باورهات درست میشود

      چیزی بیشتر منو ترقیب کرد ک برات بنویسم شیوه حل و جواب اون ترس ها بود و چقدر لذت بردم از عبارات تاکیدی ک گفتی

      استاد در روانشناسی ثروت یک هم خیلی از این تهدیدات ذهن رو میگ و زیبا برات باز می کنه ک چگونه با این مسائل بصورت کاملا منطقی برخورد کنیم.

      بهت توصیه می کنم ک ب لطف خدا ثروت یک رو خریداری کنی و با باورهای درست منطقی مثل مثال هایی ک زدی زیبا جواب ذهنت رو بدی و خودت جلوی ورود ثروت رو ب زندگیت نگیری.

      برات بهترین ها رو آرزو میکنم و امیدوارم خداوند متعال از دستان مهربانش جواب تمام سوالات رو بهت بگه.

      موفق باشید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  6. -
    محیا احمدآبادی گفته:
    مدت عضویت: 1044 روز

    به نام معبود بی همتایم

    سلام استاد عزیزم ومریم جان عزیزم

    استاد مثل همیشه صحبت‌های دلنشین شما به من قدرت داد و من را استوار تر کرد برای رسیدن به هدف هام

    خیلی از شما سپاسگزارم بابت این سایت عالی و صحبت های پر قدرت شما استاد دارم فکر میکنم که شما چقدر انسان بزرگ و مقدسی هستید که کلی انسان را راهنمایی میکنید به راه حق ،به راه الهی ،به راهی که برای آن خلق شدیم.

    برای من هم همچین مسئله‌ای 4سال پیش اتفاق افتاده بود

    که یه آدمی تو دادگاه کلی از من بد گفته بود و میخواست تمام حق وحقوق من را پایمال کنه و هدفش کلا خراب کردن من بود

    ولی من همون موقع هم چون توکلم به خدا بود برام اصلا اهمیتی نداشت چون میدونستم قدرت مطلق بامنه و اصلا ناراحت نمیشدم

    میدونم که بارکج هیچ وقت به مقصد نمیرسه.

    چقدر زیباست با خدا بودن و تنها به اون تکیه کردن

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 19 رای:
  7. -
    اعظم پور هدایتی گفته:
    مدت عضویت: 490 روز

    سلام به استاد عزیزم سلام به بانوی عزیزم مریم خانم و سلام به دوستان هم فرکانسیم

    خدایا صد هزار مرتبه شکر بابت این فایل و ازت می‌خوام فهوم و درک و آگاهی‌های این فایل رو بهم گه و رد پایی بی‌نظیر از خودم به جا بگذارم

    استاد عزیز ایول دمت گرم عجب استایلی درست کردی و سپاسگزارم بابت این گاهی‌هایی که از زبان خدای عزیزم به من میگی خدایا خودت بر زبانم و کلامم بهترین درک و آگاهی رو بده

    واقعا استاد همه این اتفاقات خیر فوق العاده عالی برای ما هست خدا می‌دونه که چه آگاهی‌هایی قرار بوده ما الان تو این فایل در لحظه حال به ما داده بشه و یک بهانه فایل روی سایت قرار گرفته نشده بود و به این دلیل که مشکل فنی تو صداش داشته و این یک خیر فوق العاده عالیه خدای عزیزم وش‌هایم را از حرف‌های دست بزرگت آگاهی‌هایی را بر زبان جاری می‌کنی و از طریق استاد عزیزم به من برسان

    یکی سوال این بوده که یکی از مسائل که انرژی زیادی را از من می‌گیره و من را در بد نگه می‌دارد و تهمت‌هاییست که دیگران به من می‌زنند یا دروغ‌هایی که در واقع درباره من می‌گویند و شما با اینکه فرد مشهوری هستید با چه نگاهی باوری ذهن خود را در مقابل سنگ اخت‌های دیگران یا دیدگاه‌های دیگران بر علیه شما کنترل کرده‌اید سنگ اندازهایی مانند توهین غیبت یا حتی تهدیدهای دیگران و چطور نمی‌ترسیدند از اینکه تهمت‌های دیگران روی اعتبار یا روی کسب و کار شما تاثیر منفی بگذارد چطور در این مواقع خودتان دفاع می‌کنید و چه باوری کمک می‌کند تا حرف مردم توی زندگی ما کم اهمیت باشد

    ایول استاد گل گفتی چه نکته کلیدی چقدر تو جامعه ما حالا تو کشور ما تو شهر ما حرف مردم مهمه ولی اگر ما قدرت بهش ندیم اهمیت ندیم خیلی اثرگذار تو زندگیمون نیست و اینکه ه موقع‌ها وقتی که حرف‌های مردم و اطرافیان ما داره ال ما رو بد می‌کنه اول که ما باید اعراز کنیم ناخواسته‌ها آنچه را که نمی‌خواهیم وارد زندگیمون نکنیم و اینکه خیلی هم اهمیت به حرف مردم ندیم

    واقعا استاد آره همین جوره یعنی خونواده ما طایفه ما محله ما اطرافیان ما کلاً شهر ما مینجوریی‌ها بودند اونجوری که اون‌ها خانواده دوست داشتن ما هم اجرا کنیم و به همین دلیل بود که عزت نفس ما اینقدر پایین آمده و ارزشمون اینقدر پایین اومده به این دلیل که رو حرف مردم انواده دوستان آشنایان حساب باز می‌کردیم که یه بار از ترس اینکه چی بگم چه کار بکنن و مورد تایید قانون آنها باشیم استاد واقعاً منم همینجوری بودم خیلی حرف مردم برام مهم بود خیلی تایید دیگران برای من مهم بود خیلی رضایت دیگران برای من مهم بود خدایا صد هزار مرتبه شکر که منو آگاهم کردی و بهترین راه و مسی رو بهم گفتی خدایا شکرت

    استاد عزیز می‌دونم چه جوری بگم از کجا شروع کنم واقعاً نمی‌دونم ولی اینکه از زمانی که من خدا مسیرو بهم نشون داد هدایتم کرد به این جهانش و خودشو قشنگ به من نشون داد و من اون درک و اصل جهان رو متوجه شدم و خدا و این سیستم جهان هستی رو خیلی آگاهی‌هایی در مورد توحید خیلی پیشرفت کردم زبان شکرگزاری رو خدا به من داد من کارم شده بود یه مدت ز صبح که از خواب بیدار می‌شدم سایت رو باز می‌کردم گوش می‌دادم فایل جدیدی که رو سایت میومد کامنتشو می‌ذاشتن و بعد می‌رفتم کامنت های بچه‌ها‌هارم می‌خوندم و بعد حالا در عین نوشتن کامنت اول اینکه چقدر تمرکز داشتم رو فایل و چقدر حالم حسم آرامش عالی بهم می‌داد با تمام وجودم زبان شکرگزاری کردن را خدای عزیزم به من ی‌داد اینقدر حالم خوب می‌شد وقتی امنت می‌ذارم و یک سر این مسیر میاد جلوی چشمم و چقدر سپاسگزار خدا هستم و اینکه تمام وجودم و تمرکزم رو کلاً یک مدت خاصی رو در نظر گرفته بودم و کلاً گذاشته بودم رو کامنت گذاشتن رو فایل گوش دادن هم دوره‌هایی که داشتم 12 قدم قانون آفرینش و هم رو سایت بود و بعد از مدتی تند تند اشتم نتیجه تمام این کار کردن‌های روی خودم رو معجزاتش رو ی‌دیدم یکی که خدا منو صاحب خونه کرد یلی خیلی معجزه‌آسا و دومی اینکه به صورت معجزه آسایی 26 دی 1403 به من زنگ زدن و برنده یک ماشین 207 شدم تمام اتومات و این ایمان توکل باورهای منو وی و قوی‌تر کرد استاد عزیزم خیلی مفصله ینا نتایج‌های بزرگمه از این بزرگترم دارم استاد عزیزم من خیلی نتیجه گرفتم من خیلی رشد کردم من خیلی آگاهی بهم خدا داده می‌دونم از کجا بگم نمی‌دونم از کجا شروع کنم قط همینو می‌دونم دارم به تمام هدف‌هایم می‌رسم استاد عزیزم یام پارادایس می‌بینمت میام پیش بانوی عزیزم مریم گلم می‌بینمتون خدایا شکرت استاد سپاسگزارم ازت پیام آور خدا شدید زبون خدا شدید دست خدا شدید به سمت من و آنقدر من ارزشمند هستم دوست داشتنی هستم عزیز هستم وجودم ی‌نظیره چون روح خدا رو دارم چون نمیشه قیمت بزاری چون از قیمت بهتره و اینکه خدایا شکرت ه این آگاهی‌ها رو داری به من میگی این همه راه بهشتی زیبایی که من باید برای خودم بهشتی به تمام معنا ارم می‌سازم داری بهم می‌گی چه جوری بسازم روز به روز داره بهشتم زیباتر می‌شه پر از فراوونی میشه

    وانقدر من ارزشمند هستم استاد که جشنی برام گرفتن تو برج میلاد که من اینقدر ارزشمندم اقامت یک شبانه روز بهم دادن چون من ارزشمندم سکه طلا به من دادن چون من ارزشمندم دوتا کادوی بی‌نظیر هم خدا داده لوازم خونه هست چون من ارزشمندم چون من روح خدایم ن زندگیم را به بهترین شکل ممکن خلق می‌کنم و یک فیلمی رو از خودم ی‌سازم که نویسندش خودم هستم کارگردانش خودم هستم بازیگرش خودم هستم و دارم شق می‌کنم عجب فیلمی رو من درست کردم و دارم می‌بینم فیلم زندگیمو استاد یلم موفقیت‌هامو خدایا چقدر بگم سپاسگزارم که تمومی نداره به اندازه چی بگم که تمومی نداره خدایا تشکر سپاس

    و اینکه باوری که به استاد عزیزم کمک کرد و بهترین زندگی رو خلق کردی دمت گرم استاد استاد واقعا لذت می‌برم از حرف‌های قشنگت استاد استاد به خدا خودمون فقط برای خودمون مهمیم استاد ن زندگی که می‌سازیم و داریم لذت می‌بریم خودمون فقط خودمون خدایا فقط خودمون داریم حال می‌کنیم اصلش همینه ه خودم از زندگی که دارم خلق می‌کنم لذت ببرم عشق کنم شادی کنم دیگه حرفای دیگران برخورد دیگران برای من اهمیتی نداره سپاسگزارم خدای عزیزم که عجب مسیر و آگاهی ناب نابی رو بهم نشون دادی

    آدمایی که موفقن یشرفت می‌کنن و همیشه عالی هستند یلی حرف‌ها هم پشت سرشون هست پس اهمیتی نداره چون که اون طرف م‌ترین انگیزه و هدفش اینه که داره پیشرفت می‌کنه و خودش مهمه داره لذت می‌بره و این اصل کاریه که داره انجام میده چیزای دیگه مهم نیست تو زندگی ما حرفا مهم نیستند خودمون مهمیم فقط خودمونیم

    وای خدای من دمت گرم استاد عجب جایی هستی استاد که غول‌های آمریکا جلسه داشتند دونات ترامپ. قراری داشتند با ماک ذاکر. جیل بیسوس بیل گیس غول‌های تک تک و تک و تک و نمونه و عالی و بی‌نظیر دمتون گرم اینا رو خدا کرده غول با اون ن خودشون خواستن غول بشن چون خودشون خواستن عالی و عالیتر بشن ذهنیتی بی‌نظیر داشته باشند با برای بی‌نظیر داشته باشن درخواست کردن خدا هم به درخواستشون پاسخ داد خدا به درخواست همه پاسخ میده همه همه چون همه ما یک روح هستیم هممون یه روحیم و روح خدایاشکرت

    پشت سر همه آدم‌های موفق حتی همین غول‌های آمریکا که بیل گیس ماک زاکی جیل بیسوس اینا خیلی اتفاق‌ها و کارا پشت سرشون افتاد

    ایول استاد ایول استاد عجب نکته کلیدی ما باید فقط راه خودمونو بریم کاریم به کار هیچکس نداشته باشیم

    و هیچ قدرتی هم به هیچ حرفی ندی ون مهم‌ترین کاری می‌تونیم بکنیم که باعث پیشرفتمون میشه باعث موفقیتمون میشه موفقیتمون میشه

    نکته کلیدی و طلایی و ارزشمند اگر یک کسی به ما تهمت بزنه و ما پاسخ بدیم و ما بخواهیم از خودمون دفاع کنیم این پیغام به اون و دیگران این سو استفاده رو بهشون میدیم که ما تحت تاثیر قرار گرفتیم و تونستن منو اذیت کنن و تونستن دستشونو بکنن تو مخ من ولی وقتی که بی‌محلی کنیم پیغام میدیم که اصلاً برای من هیچ ارزشی ندارید که من بخوام حتی پاسخ بدم که شما داری به من می‌زنی برام مهم نیست

    ایول استاد عجب مثالی زدی نی برای من همین اتفاقی که همین مثالی که داری می‌زنی استاد افتاد و من هیچ اعتنایی بهشون نمی‌کردم و اصلاً یچ اتفاقی هم رخ نمی‌داد و بی‌اهمیت بودم

    ایول استاد دمت گرم استاد چقدر بی‌نظیری به خدا که یه مکث کوچولویی کردی و و نگفتی و وارد اون حرفی می‌خواستی بزنی نشدی ایول استاد چقدر کنترل ذهن داری چقدر اعراض می‌کنی از ناخواسته‌ها دمت گرم خدایا شکرت خدایا شکرت عجب دست بی‌نظیری رو عجب هدایت گری رو جلو راهم قرار دادی و بهترین الگو شده برام خدایا شکرت

    یک کلید طلایی یک نکته جذاب ما خودمون هستیم که داریم رقم می‌زنیم و همه چی به نفع من می‌شه در نهایت

    استاد عزیزم هیچ قدرتی بالاتر از قدرت خدا نیست و هیچکس هیچ قدرتی نداره وقتی شما تو مدارین تو مسیر الهی هستین قدرتو دارین فقط و فقط به خدا می‌دین و هیچکس هیچکس نمی‌تونه کوچک‌ترین کاری بکنه چون بالاترین قدرت خدای خدا

    یه مثال معروف هست استاد که میگن چاکن همیشه ته چاهه وچاهی رو می‌کنه که خودش میره توش و این واقعیت داره

    واقعاً استاد آفرین آفرین دیگران از من مهم نیستند ما خودمون داریم زندگیمونو خلق می‌کنیم و دیگران هیچی نیستند هیچی

    ایول استاد ایول استاد برای اینکه نخوایم حسمون بد بشه حالمون بد بشه آرامشمون گرفته بشه باید اعراض کنیم اید این‌ها رو نبینیم باید و باید به فکر پیشرفتمون باشیم پیشرفتمون باشیم باید فمونو جلوی چشممون ببینیم و ایده‌هایی که تو اون مسیری که قدم برداشتیم و داریم می‌ریم و الهاماتی که خدا بهمون میده رو انجام بدیم فقط همینا اصلش همینه

    عجب استادی عزیز دمت گرم خیلی خندیدم بابت این حرفت استاد تهدیدتون می‌کرد با خاک یکسانش می‌کردید

    استاد عزیزم قربون اون خنده‌هات برم که چقدر بی‌نظیری خخخخخ

    استاد من نمی‌گذاریم که جاهل بشیم و یکی رو بزنیم پچش کنیم خخخخخخ

    استاد عزیزم تاد عشق عشق زیبایی‌ها و قشنگی‌ها خیلی لذت بردم ز آگاهی‌هایی که بهم دادی از خنده‌هایی که کردی از تیجه‌هایی که گفتید سپاسگزارم خدای عزیزم سپاسگزارم سپاسگزارم سپاسگزارم مریم عزیزم بانوی عزیزم عشقی عشق

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 18 رای:
    • -
      زینب فرخی گفته:
      مدت عضویت: 1169 روز

      سلام دوست خوبم

      چقدر از دیدن این همه نتایج عالیت لذت بردم و کیف کردم و چقدر برای من نشانه بود ک اگر من دارم روی خودم کار میکنم نتایج عالی برام میاد فقط من باید در همین مسیر عالی مدام روی خودم کار کنم و ادامه بدم

      البته ک نتایج عالی در زندگی من هم امده ولی از خواندن نتایج شما واقعاً ذوق زده شدم و اشک در چشمانم حلقه زد و خوشحال شدم که انسان وقتی تمام وجودش رو روی کار کردن روی خودش بزاره چقدر زیبا جهان پاسخ می‌دهد.

      بخدا کیف کردم حال کردم لذت بردم ماشاالله بهت ماشاالله ب نتایجت ماشاالله ب ادامه دادنت ماشاالله

      ایشالا باز هم بیای و از نتایج عالیترت برامون بنویس و ما ذوق کنیم و کیف کنیم.

      از خداوند متعال بهترین ها رو برات میخوام و امیدوارم هر روز بیشتر بدرخشی.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
      • -
        اعظم پور هدایتی گفته:
        مدت عضویت: 490 روز

        سلام به دوست عزیزم زینب خانم گل خیلی خوشحالم که وقت گذاشتید و کامنت منو با عشق خوندی چون که ما ارزشمند هستیم ما روح خدای عزیز هستیم ما وقتی به خدا ی بی‌نهایت ر از فراوونی و پر از نعمت‌های زیبا رو داریم و خدا میگه فقط بنده من درخواست کن قط بگو چی می‌خوای من بهت میدم و ایمان ما جواب میده و توکل ما جواب میده و باورهای ما جواب میده زینب خانم عزیز و هم فرکانسیم به خدا تو بهترین مسیر الهی ما خانواده عزیز عباس منشی قرار داریم به خدا قدر خودمونو باید بدونیم ما روح ارزشمند خدا هستیم ا زندگیمونو می‌تونیم به بهترین شکل ممکن خلق کنیم روزی هزاران هزاران مرتبه اگر بگم شکرت بازم کم گفتم عجب مسیری عجب بهشت به تمام معنایی رو خدای عزیزم هدایتمون کرده ه بهترین‌ها فقط میگه بگو چی می‌خوای من بهت میدم فقط ایمان داشته باش من بهت میدم فقط توکل داشته باش من بهت میدم فقط باور اینو ذهن نجواگرت بزار که خدای من خدای فراوانی‌هاست خدای بی‌نهایت‌هاست خدای من خدای اون سلیمانی بود که گفت و درخواست کرد ن ثروتی را ازت می‌خوام که که بعد از منم به احدی نرسه اینجور ما باید درخواست کنیم و اینجور باید رو خدا حساب باز کنیم با تمام وجودمون از صمیم قلبمون خدا میره خدا میده خدا میگه فقط فقط تو منو به عنوان ربت و اون خالقی که خلقت کرده قبول داشته باش من میدم بهت زینب عزیز مطمئن باش مطمئن باش راهمون درسته مسیر بهشتی مون درسته ز همین دنیا بهشتی را بسازیم به تمام معنا و ازش گذر می‌کنیم و به اون دنیای بعدی هم به بهترین‌ها می‌رسیم موفق باشید عزیزم از خداوند ثروت و سلامتی و عشق و شادی و حال خوب آرامش و روابط عالی رو برات آرزو دارم موفق باشید دوست عزیز

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
        • -
          زینب فرخی گفته:
          مدت عضویت: 1169 روز

          سلام ب روی ماه شما دوست گلم اعظم جون

          سپاسگزارم ازت بابت باورهای زیبایی ک برام نوشتی

          شاید باورت نشه اعظم عزیزم ولی باز هم از خواندن کامنتت لذت بردم و باز هم اشک در چشمانم حلقه زد و چقدر خوشحالم که دوست خوب هم فرکانسی چون شما پیدا کردم ک اینقدر زیبا از خداوند از وهابیتشر برام گفتی

          ذوق کردم

          کیف کردم

          حال کردم

          ممنونم عزیزم

          ممنونم مهربانم

          ممنونم گلم

          بهترین ها رو از خداوند وهاب برات میخوام

          عاشقتم ️

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    • -
      زینب فرخی گفته:
      مدت عضویت: 1169 روز

      سلام دوست خوبم

      چقدر از دیدن این همه نتایج عالیت لذت بردم و کیف کردم و چقدر برای من نشانه بود ک اگر من دارم روی خودم کار میکنم نتایج عالی برام میاد فقط من باید در همین مسیر عالی مدام روی خودم کار کنم و ادامه بدم

      البته ک نتایج عالی در زندگی من هم امده ولی از خواندن نتایج شما واقعاً ذوق زده شدم و اشک در چشمانم حلقه زد و خوشحال شدم که انسان وقتی تمام وجودش رو روی کار کردن روی خودش بزاره چقدر زیبا جهان پاسخ می‌دهد.

      بخدا کیف کردم حال کردم لذت بردم ماشاالله بهت ماشاالله ب نتایجت ماشاالله ب ادامه دادنت ماشاالله

      ایشالا باز هم بیای و از نتایج عالیترت برامون بنویسی و ما ذوق کنیم و کیف کنیم.

      از خداوند متعال بهترین ها رو برات میخوام و امیدوارم هر روز بیشتر بدرخشی.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  8. -
    ناهید رحیمی تبار گفته:
    مدت عضویت: 1152 روز

    سلام به استاد عزیز و گرانقدرم و مریم جان عزیز و تمامی دوستان گرامی.

    «نحوه برخورد با تهمت» .

    هیچ وقت فراموش نکنیم در دهن مردمو در هیچ حالتی نمیشه بست . شما بهترین شخصیت و بهترین ورژن خودتم براشون ارائه بدی اونا حرفی برای گفتن دارن.

    منتهی زمانی که تو رو آدم ضعیفی ببینن پیش خودت ازت انتقاد میکنن و اگر کمی تو رو قوی حساب کنن پیش خودت جرات حرف زدن ندارن ولی پشت سرت حرف میزنن .

    اینکه من چقدر از تهمتهای دیگران ناراحت میشم و چقدر قضاوتشون برام حائز اهمیته و چقدر کنترل روی واکنشهام دارم بستگی به اعتماد به نفس و عزت نفس و اون حس خودارزشمندی خودم داره.

    من همیشه خودمو با گذشته ی خودم مقایسه می‌کنم و سعی می‌کنم با این مقایسه کردن اول اینکه درس و تجربه‌هایی که باید رو بگیرم دوم اینکه متوجه بشم که چقدر رشد کردم.

    باز اینجا صادقانه عرض می‌کنم که در گذشته یعنی تا چند سال پیش ، خودم از اون دسته افرادی بودم که دیگران را راحت قضاوت می‌کردم. خیلی وقتا آگاهانه و خیلی وقتها بدون اینکه متوجه بشم به دیگران تهمت می‌زدم‌. از اونجایی که دقتی روی این نقصم نداشتم و تهمت زدن و غیبت کردن رو یه امر عادی می‌دونستم . چون همه شکل خودم بودن. بنابراین فکر نمی‌کردم نقص بزرگی دارم که باید تغییرش بدم. اینو متوجه بودم که آدمهای ضعیف راحت تهمت میزنن و غیبت می‌کنن چرا که زمانهایی که خودم دلم می‌خواست احساسمو پیش کسی بیان کنم ولی از اونجایی که شهامت بیان احساسمو نداشتم و رفتار ناجالب دیگران رو به جون می‌خریدم و سکوت می‌کردم به ناچار سکوتم پیش افراد دیگه شکسته میشد و منجر به غیبت و تهمت میشد. بعدشم خودمو توجیه می‌کردم که حقشه ! چرا فلان کارو در حق من کرد ؟!! چرا فلان حرفو پشت سر من زد !!! چرا فلان رفتارو تو جم با من داشت ؟!!! پس حقشه !!

    خیلی جالب بود پیش خود اون شخص موش میشدم و جرات حرف زدن نداشتم ولی وقتی خودش نبود خیلی راحت با صدای بلند و کوبنده طوری که انگار خیلی حق به جانبم ازش بدگویی می‌کردم.

    وقتی همچین نقصی تو وجودم بود نمی‌تونستم توقع کنم که دیگران هم نسبت به من این نقص را نداشته باشن. بنابراین خیلی خوب متوجه می‌شدم که چ کسانی پشت سرم غیبت می‌کنن و مثل آب خوردن بهم تهمت میزنن .

    جالب‌تر از اون این بود که وقتی همو می‌دیدیم می‌گفتیم و می‌خندیدیم در حالی که هر کدوم توی ذهنمون صدها گله و شکایت از هم داشتیم . گله و شکایتهایی که تو وجودمون بذر کینه و نفرت کاشته بود ولی از اونجایی که همه ی ما نقاب زدن رو خوب بلدیم ، وقتی بهم می‌رسیدم برای هم نقاب می‌زدیم مثلاً به خیال خودمون شخصیت درستی داشتیم .

    اون موقع‌ها متوجه نمی‌شدم که چرا انقدر دوست دارم پشت سر کسانی که به نظر ، اذیتم کردن حرف بزنم‌. تنها چیزی که قانعم می‌کرد این بود که حقشونه . اونا به من خیلی بدیها کردن . خیلی جاها با حرفاشون تحقیرم کردن. خیلی جاها راحت دلمو شکستن . خیلی جاها به حریمم تجاوز کردن و دخالتهای بی‌مورد داشتن . تیکه بارم کردن و متلک بهم گفتن. این رفتارهای دیگران یه جور اذیتم می‌کرد ولی چیزی که بیشتر از هر چیزی ذهن منو درگیر خودش می‌کرد این بود که چرا جایی که ‌میتونستم و باید از خودم دفاع می‌کردم از روی ترسم سکوت کردم و شهامت دفاع از خودم رو نداشتم . حتی بلد نبودم احساسمو بیان کنم . بدون اینکه به کسی بی‌احترامی کنم و این احساسات بد در مورد خودم ، باعث میشد که علاوه بر اینکه از این افراد رنجیده خاطر بشم بلکه چندین برابر از خودم بدم بیاد .

    خیلی خودمو سرزنش می‌کردم و از اینکه انقدر ضعیف عمل می‌کنم و قدرت تغییر خودمو ندارم از درون خودمو داغون داغون می‌کردم.

    اون موقع‌ها متوجه نمی‌شدم که اونا هیچ نقشی تو زندگی من ندارن و خودم خالق اتفاقات زندگی خودم هستم.

    اون موقع‌ها متوجه نبودم که خودم به اونها قدرت دادم و رفتارهای خودم باعث بروز چنین رفتارهایی میشه . یعنی خودم پاسخ فرکانسهای خودمو دریافت می‌کردم .

    همیشه می‌شنیدم که می‌گفتن هر کسی احترامش دست خودشه واقعاً اون موقع‌ها متوجه نبودم یعنی چی ؟!! من که با فلانی خوبم پس چرا اون انقدر باهام بد برخورد می‌کنه ؟!! من که به اون بدی نمی‌کنم پس چطور از اون بی‌احترامی می‌بینم ؟!!!!

    حتی یه جاهایی بدون اینکه از کسی چیزی شنیده باشم فقط به حس خودم که همیشه از روی بیماری بود توجه می‌کردم ، بنابراین برای اینکه این حس اذیتم نکنه شروع به توضیح دادن و توجیه کردن کارام می‌کردم. به خیالم از این طریق می‌تونم به طرف بفهمونم که مثلاً من فلان حرفو نزدم یا من فلان کارو نکردم یا اینکه بخوام خودمو به کسی ثابت کنم زور زیادی میزدم که مبادا کسی در مورد من طور دیگه‌ای فکر کنه .

    بازم اون موقع‌ها متوجه نبودم که همین توضیح دادن و توجیه کردن آدمها و حتی واکنش نشون دادن خودش یه جور ضعفه .

    همه ی اینا رو مرحله به مرحله با استاد عزیز با کارکرد دوره‌ها و گوش کردن تک تک فایلهای دانلودی یاد گرفتم.

    برای رسیدن به درک هر کدوم دردها کشیدم . زخمها خوردم تا دست از اون نقص برداشتم.

    واقعا آدم نمی‌تونه یه دفعه خودشو تغییر بده.

    اولین چیزی که برای تغییرم لازم بود این بود که متوجه اشتباهات خودم بشم و اشتباهات خودم رو بپذیرم بعد تمایل داشته باشم خودمو تغییر بدم.

    این بود که سالها کشید تا تونستم تغییرات زیادی تو وجودم ایجاد کنم .

    باید خودمو تغییر می‌دادم بعد توقع رفتارهای درست و سالم از بقیه می‌کردم.

    کم کم یاد گرفتم کلاً تمرکزم روی تغییرات خودم باشه و این باور داشته باشم که با تغییرات من ، رفتار دیگران هم به طور ناخودآگاه تغییر خواهد کرد . این موضوع رو خیلی تجربه کردم و به باور یقین رسیدم. بنابراین دیگه نیازی نبود بقیه رو کنترل کنم که ببینم چقدر تغییر کردن . همه چیز رو از روی خودم تحلیل و بررسی می‌کردم . دیگه انگشت اشاره‌ام روی دیگران نبود بلکه سمت خودم بود. یاد گرفتم هرجا هر چیزی می‌بینم حتی با وجود عملکرد خوبم ، هر رفتار و کنشی از سمت دیگران می‌بینم که باب طبم نیست و باعث آزارمه اینجا هم تمرکزم رو ببرم سمت اینکه چ درسی از این اتفاق می‌تونم بگیرم ؟!! که دیگه تکرار نشه یا به خودم میگم ناهید به نظرت چه تغییری باید تو خودت بدی که از فلانی چنین رفتارهایی نسبت به خودت نبینی ؟ وقتی از خودم اینطور سوال می‌کنم به راه حلهای خوبی میرسم که وقتی انجامش میدم نتایج بهتری می‌گیرم.

    کار کردن روی اعتماد به نفس و عزت نفس در واقع تقویت اعتماد به نفس و عزت نفس عامل بسیار بسیار مهمی در ایجاد روابط درست با دیگران هستش.

    به میزانی که عزت نفست بالا میره دقیقاً از آدمهای اطرافت همون عزت نفس رو دریافت می‌کنی. وقتی تو آدم ضعیفی باشی هر چقدرم بخوای پنهونش کنی یا هر چقدرم بخوای نقاب بزنی باز اون فرکانست باعث میشه که دیگران ضعفت رو ببینن و متوجه بشن بنابراین این روشها کارساز نیست . باید به طور جدی روی بالا بردن اعتماد به نفس و عزت نفسمون کار کنیم .

    البته که برای شروع ممکنه سخت باشه برای منم خیلی سخت بود چون من یه جاهاییم یادمه خیلی خجالتی بودم که همین خجالتی بودنمم به خاطر ترسهام بود

    همیشه شجاعت و قدرت رو تو دیگران می‌دیدم و فکر می‌کردم من هیچ وقت توانایی اینکه بتونم حتی از خودم دفاع کنم رو ندارم ولی گوش کردن فایلهای استاد عزیز در دوره‌های مختلف بخصوص دوره ی عزت نفس و دوره ی احساس لیاقت منو دگرگون کرد .از اونجا که به تمام صحبتها و آموزه های استاد ایمان داشتم ، تصمیم جدی گرفتم که خودمو تغییر بدم . بنابراین هر آنچه استادعزیز می‌گفت رو تمرین می‌کردم تا بتونم عمل درستی داشته باشم . آسه آسه شروع کردم و کم کم تونستم موفق بشم که اولاً قضاوت دیگران هیچ اهمیتی برام نداشته باشه .

    دوم اینکه ایراد رو تو وجود بقیه نبینم به جای اینکه بیام بگم چرا فلانی برخورد خوبی با من نداشت ؟! بیام به این فکر کنم که من چطور هستم که فلانی اجازه ی همچین رفتاری رو به خودش داده ؟!

    کلاً زومم از روی دیگران برداشته بشه و تمام تمرکزم روی خودم باشه.

    رفتارهای بچه گانه و باورهای غلطی مثل نفرین کردن ، جبران کردن کار طرف ، انتقام گرفتن ، مثل خودش رفتار کردن ، اینجور چیزها رو کاملاً کنار بذارم .

    چرا که تو همه اینها فرکانس منفی وجود داره و همشون حتی با وجود انجام دادنشون من به احساس خوبی نمیرسم . من همشونو امتحان کردم نفرین کردم، کار طرفو جبران کردم، مثل خودش برخورد کردم ، انتقام گرفتم ، ولی هیچ وقت به آرامش نرسیدم .

    بنابراین نه تنها این موارد رو رفتارهای بچه‌گانه محسوب می‌کنم بلکه باور دارم که اینها از اون باورهای غلطی بودن که بهمون یاد داده بودن و میگفتن اگه تلافی کنی آروم میشی اگه مثل خودش رفتار کنی بهتر متوجه میشه که چ اشتباهی کرده ..

    بنابراین این موارد رو جز راهکارهایی برای حل مسئله نمی‌دونم . روی اینکه مثل خودش رفتار کنیم مقاومت داشتم اما اینم امتحان کردم دیدم نه لزومی نداره شخصیت من مثل طرف مقابلم باشه .اصلاً دوست ندارم اون شخصیتو داشته باشم چرا باید برای انتقام گرفتن طرف ، به اون شکل عمل کنم ؟ پس اینم جواب نمیده .

    موردهای زیادی هستش که می‌تونه راه حل این مسئله باشه همونطور که گفتم بالا بردن اعتماد به نفس و عزت نفس که به میزانی که اعتماد به نفست بالا میره قضاوت دیگران برات بی ارزش‌تر و بی‌اهمیت‌تر میشه.

    اینکه ویژگی‌های مثبت خودت رو خیلی پررنگ‌تر می‌بینی .

    یاد می‌گیری بیشتر به خودت عشق بورزی . خودت اولویت باشی خودتو انقدر دوست داشته باشی که احساسات خودت برات مهم و با ارزش باشه . شهامت« نه »گفتن رو یاد بگیری .شهامت دفاع از خودت رو بلد باشی اونم تازه لزومی نداره همه جا اقدام به دفاع از خودت بکنی خیلی جاها سکوت کردن جواب دندون شکنی برای طرف مقابل می‌تونه باشه.

    یاد بگیری که با احترام در وقت و زمان مناسب احساستو به اون شخص بیان کنی و ازش درخواست کنی که دیگه اون رفتارو با شما نداشته باشه یا حتی می‌تونی ازش سوال کنی که چ عاملی باعث شده که ایشون با شما فلان رفتارو داشته ؟! دلیل کارشو ازش بپرسی ؟ چون خیلی وقتا سوء تفاهم پیش میاد و ما بیخود و بی‌جهت از کسی رنجیده خاطر میشیم.

    از توضیح دادن و توجیه کردن دیگران به طور کامل دست بکشیم .

    خودت نقطه ضعفهای خودت رو بشناسی اجازه ندی که دیگران دست رو نقطه ضعفهای تو بذارن . وقتی که تو این زمینه پرقدرت عمل کنی یعنی دنبال تغییرشون باشی طبیعتاً حرفها و قضاوت‌های دیگران حداقل پیش خودت خیلی کمرنگ‌تر میشه.

    هیچ وقت ما نمی‌تونیم کنترلی روی رفتارهای دیگران داشته باشیم اما می‌تونیم حواسمونو جمع کنیم که واکنش و برخورد خوبی در مقابل دیگران داشته باشیم.

    وقتی برای خودت چارچوبهایی داشته باشی و دیگران خط قرمز‌هات رو بشناسن به قول استاد عزیز در مسیر درست باشی و تو هم متقابلاً به چار چوبها و حد و مرز دیگران احترام بزاری دیگران پشت سرت از خوبی‌ها و ویژگی‌های مثبتت حرف میزنن.

    توجه کردن به ویژگی‌های مثبت دیگران هم عامل خیلی مهمی هستش که باعث میشه ما وجه خوب آدمها رو دریافت کنیم . هر چقدر سعی کنیم حس خودمون رو نسبت به دیگران خوب کنیم متقابلاً دیگران هم نسبت به ما حس خوبی پیدا خواهند کرد اینکه من یاد بگیرم دیگران را تحسین کنم و به خاطر توانمندیها و مهارتهاشون تشویقشون کنم یا از اخلاقای خوبشون حرف بزنم همه ی اینها باعث میشه اون‌ها هم حس خوبی از ما بگیرن و به ندرت پیش میاد که تهمت یا غیبتی پشت سرمون داشته باشن. اگه پشت سرمون حرف بزنن بیشتر از خوبیامون میگن تا منفی ها ..

    نگاه من الان به رفتارهای ناجالب دیگران این شده که پیش خودم میگم مثلاً از اتفاقی که بین منو و فلانی افتاد چ درسی می‌تونم بگیرم ؟ یا از چ زاویه‌ای به این قضیه نگاه کنم که به هم نریزم حتی اگه اون لحظه به ذهنم خطور کنه که خودم باعث بروز چنین رفتاری از اون شخص شدم دیگه مثل قبل خودمو سرزنش نمی‌کنم و سریع به خودم میگم اشکال نداره از این به بعد حواست باشه که این رفتار ازت سر نزنه .

    وقتی به گوشم میرسه کسی غیبتمو کرده یا تهمتی بهم زده ناراحت نمیشم خیلی خوب متوجه میشم بنده خدا از روی حسادتش در موردم صحبت می‌کنه سعی میکنم بی اعتنا ازش رد بشم .

    خیلی وقتا در لحظه بهم میریزم ولی دیگه مثل گذشته توش نمی‌مونم و همون عان به خودم میگم بهترین رفتار و بهترین عملکرد چی می‌تونه باشه که باید داشته باشم ؟؟ اجازه نمیدم کسی به راحتی آرامشمو به هم بریزه . حتماً یه راه حلی براش پیدا می‌کنم که به آرامش برسم .از اونجایی که راهکارهای زیادی یاد گرفتیم از روی بیماری و نقص عمل نمی‌کنیم بلکه سعی می‌کنیم اون موضوع رو به بهترین شکل ممکن حل کنیم که هم کسی بهمون بی احترامی نکنه هم ما به کسی بی حرمتی نکنیم .

    سکوت کردن ،سکوتی که چهرم نشون بده کلی حرف پشت این سکوتم هستش خیلی بهم جواب میده و طرفو می‌تونه سر جاش نه مثل گذشته که سکوتم از روی ترس بود !

    همه ی این شجاعت و شهامت رو از استاد عزیز یاد گرفتم .

    همیشه احساس کردم سرکلاس هستم و باید پاسخگوی آموخته های استاد باشم بنابراین با وجود غیاب استاد ،ولی سعی در انجام آموخته های داشتمو و دارم .

    امروز از عزت و احترام ویژه ای بر خوردارم‌ ب خصوص میون عزیزان و نزدیکان و بستگانم و از این بابت خداوند رو سپاس میگم .

    دیگران مثل گذشته نیستن چون من دیگه مثل گذشته نیستم .

    با تغییراتم همه تغییر کردن و نگاه دیگه ای بهم دارن .

    از رفتار و کردار هر فردی هر چند جالب نباشه سعی میکنم درس بگیرم و دفعات بعد بهتر عمل کنم .طوری که بدون خسارت زدن به اون اشخاص ،آرامش داشته باشم و از کنار هم بودن لذت ببریم .

    همیشه همه جا پیش میاد حرفی زده بشه اما رفتار منه که باعث میشه اون موضوع زود خاتمه پیدا کنه یا ادامه دار باشه .

    ما دنبال حواشی نیستیم ما دنبال صلح و آرامش هستیم اما مثل گذشته نه به هر قیمتی بلکه به قیمت دریافت عشق و محبت متقابل .

    برای حل هر موضوعی فقط باید به درون خودمون رجوع کنیم .

    به میزان صلح با خود ، از قضاوتها و واکنشهای دیگران شاکی و ناراحت نمیشیم و راحت ازش می‌گذریم و خیلی جاها در امان هستیم .

    کسی که از خودش راضی باشه باکی نداره که دیگران در موردش چی میگن .

    باید به درون توجه کنیم که ببینیم چ افکار هایی توش میگذره باید با خودمون صادق باشیم تا مسائلمون برای همیشه حل بشه .

    برای حل هر چیزی تو وجود خودمون دنبالش بگردیم نه دیگران !

    کمی با یکی دو نفر مشکل دارم که ظاهرن چیزی نیست اما میشه روابط رو بهتر کرد که دنبال راه حلهایی هستم که برای همیشه پروندشو ببندم .

    استاد جونم عاشقتم دوستت دارم خیلی زیاد.

    خداروشکر میکنم که هستی .

    الهی که باشی همیشه .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 19 رای:
  9. -
    مریم درویشی گفته:
    مدت عضویت: 2855 روز

    به نام خدا

    سلام به استاد عباسمنش عزیز و خانم شایسته عزیز

    و تمام دوستان

    گام 14 – نحوه برخورد با تهمت 1

    اول میخوام بگم استاد دیشب قبل از اینکه بخوابم به شوخی به خودم گفتم بیام ببینم الان استاد فایل جدید چی گذاشته؟ بعد اومدم به صحفه بیلبورد سایت نگاه کردم خب هیچی نبود با خودم گفتم خوبه الان نصف شب یهو استاد عباسمنش به فایل جدید بذاره بعد باز هی با خودم میگفتم مثلا چی فایلی بذاره ؟

    هی برای خودم اسم میاوردم اینا بعدش گفتم خب بیخیال برم بخوابم

    تا صبح زود با صدای بقیه بلند شدم گوشیم چک کردم دیدم عهههه استاد یه فایل جدید داده

    استاد من جدیدا تایم خواب صبحم داره زیاد میشد یعنی هر روز دیر فایلها رو شروع میکردم زیادم با این قضیه مشکلی نداشتم با خودم گفتم با توجه به مسیری که پارسال اومدم و تجربه هام میدونم این واکنش بدنم. طبیعی فقط باید روی کار کردن روی خودم ادامه بدم مهم کیفیت، ولی همین که دیدم فایل جدید دیگه نخوابیدم بلند شدم صبحانه خوردم اومدم طبق تعهدم اول خانه تکانی را انجام دادم طبق نشونه ذهنم فهمیدم بعد از خانه تکانی این گام جدید و البته از نو ضبط شده را باید بردارم.

    دومین موضوع باید درمورد صحبت کنم

    از همون اول که شروع کردین صحبت کردن و توضیح دادن ذهنم رفت روی اینکه من از لحاظ شخصیتی چجور هستم چجور واکنش نشون میدم، ایا من از اون افرادم که تهمت میزنم ؟

    یا اون افراد که از تهمت ها میترسه؟

    خلاصه یه یجورایی دستم اومد که کجاها هستم و یه جورایی این حرفهای شما منو برد سمت اینکه شخصیت ادم چقدر مهم

    من بارها توی کامنتهام نوشتم بازم مینویسم استاد وقتی خواستم از کنکور انصراف بدم چقدر از طرف بقیه از شما بد میشنیدم ولی خدا شاهده یه بار واکنش نشون ندادم بگم نه عباسمنش ادم خوبیه توی ذهن خوبم با خودم میگفتم بابا قانون یه چیز دیگه میگه اینا چی میگن و ذهنم کنترل میکردم اصلا یه بار نشد من رگ غیرتم بزنه بالا بگم نه شما اشتباه میگید عباسمنش ادم خوبیه و در نهایت همونا هم دستان خدا شدن که من برم سراغ اهدافم و به راحتی تمام اسباب و وسایل فراهم بشه

    امروز من یه اتفاقی افتاد یادم افتاد من اون اتفاقای خوب و اون معجزه های خدا که برام توی روابط رقم زده بود واقعا فراموش کردم یعنی بهتره بگم با یه تضادی بیاد اوردم

    اصلا ادم خوبه با حس خوب به سمت هدفش بره اصل داستان اینه زندگی اینجوری لذت بخشه بخاطر همین تمام اون روزا که تحت فشار بودم گوشیمو ازم گرفتن و نه تنها به شما به خودممم تهمت زدن چقدررر همش ختم بخیر شد اینکه بارها گفتید ما برانگیخته میکنیم دقیقا، این توجه برنکات مثبت و. برانگیختگی جواب داد برای من

    از امروز خیلی باید بیشتر فکر کنم به تمام اون اتفاق های خوبی که تونستم توی اون شرایط وفشاری که بودم با اون جنس باورهایی که داشتن ادمهای اطرافم رقم زدم فکر کنم

    من برای بازیکن حرفه ای شدن باید خیلی چیزا یاد بگیرم

    یادمه همین چند وقت پیش یه فیلم دیدم از یه پسره بسکتبالیست که برای اینکه بتونه توی NBA بازی کنه از یه کشور دیگه اومده امریکا

    و اونجا توی بازی یک بازیکن دیگه بود که نمیدونم سر چی باش لج بود و میدونست که انگار این پسر فرزند خوندس و خلاصه خیلی روی مخش بود و بهش گفت اینجا امریکاس میدونی که؟ بعد از اون کش مکش ها پسره داشت میترکید اخرش رفت که بزنش ولی البته نزد فقط انداختش زمین باش چشم تو چشم شد

    همونجا از لیست تست NBA خارج شد مجری توی فیلم میگفت برای بازی توی NBA باید بتونی بر خودت مسلط باشی صبر حوصله و.. داشته باشی

    خلاصه فیلم این شد که این پسر روزهای اخر این خواسته رو رها کرد و با لبخند از مربیش که اونجا بود خداحافظی کرد توی فرودگاه و رفت که بره سوار هواپیما بشه توی همون فاصله بلافاصله بعد از رفتنش تلفن مربی زنگ میخوره و بهش میگن به فلانی بگو برگرده یه جا براش پیدا کردم مربی هم میدوعه میره برش میگردونه و سریع میرسونتش سر تمرین

    در یک تصویر کوتاه نشون داد که این پسره داره 5 ماه توی NBA بازی میکنه و به موفقیت رسیده

    خب این یه نشونه برای من بود که بهم گفت تا لحظه اخر ناامید نشو اما اصل ماجرا این بود که این بازیکن اونجا اجازه داد که اون یکی روش بتونه تأثیر بذاره یه جورایی منفجر شد از درون

    اتفاقی که همین چند وقت پیش برای خودم به وجود اومد کسی توی تیم به من تهمت نزده بود اما بیس ماجرا برمیگشت به حرف مردم و من از اونجا که نمیخواستم بپذیرم که حرف مردم برام مهم با واکنش ام اجازه دادم یه نفر دیگه بتونه روی من تأثیر بذاره و منم اونجا بیخیال شدم اما سودش این بود که فهمیدمم چقدر حرف مردم برام مهم و مهم تر از همه باید من اول بیام تمرکزم بذارم روی ساختن شخصیتم اصلا خدا منو اورد گفت همه چیو ول کن بذار فقط روی خودت کار کن

    و منم همین کار دارم انجام میدم

    چند وقتی هست که البته بخاطر سفر به دور آمریکا و حرفهای خانم شایسته بیشتر از قبل متوجه شدم ذهن من اموزس دیده انگار اگر یه چیزی میبینه سریع بگرده نکته منفیشو پیدا کنه

    اصلا انگار قشنگ اموزس دیده تربیت شده تعلیم شده که بلافاصله که یه چیزی دید مثل فرد تصویر صدا غذا و… بگرده خودجوش نکات منفیش رو حتی اگر یه دونه باشه گلچین کنه

    نمونش امروز بود که داشتم صبح حلیم مادرم میخوردم بعد حلیم کمی بوی مرغ میداد

    و میخواستم بیخیال خوردن بشم به خودم گفتم دفعه قبلی یادته حلیم میخوردی لذت میبردی بشقاب بشقاب حالا به هردلیلی این اتفاق افتاده تصمیم با خودته میخوای چجوری باشی

    میخوای به این نکته منفی توجه کنی یا مثبت

    غر نزدم فقط گفتم مامان این مرغ رو میکس کامل نکردی ؟گفت نه گفتم اینجور باشه خوشمزه تره

    خلاصه هیچی نگفتم و با دارچین و شکر زدممم بر بدن جای شما خالی

    استاد راستی دیروز یادم رفت توی کامنت گام 13 بگم پیرهنی که فایل دیروز تنتون بود خیلی خوشگل بود بعد که کامنتم را نوشتم ارسال شده بود یادم افتاد که بهتون نگفته بودم خیلی رنگش دوست داشتم

    استاد این هماهنگی و رشد توی کارتون با کارمندانتون تحسین میکنم مخصوصا خانم شایسته عزیز که میتونه یه الگوی خوب توی موضوع رابطه عاطفی به خصوصصصصص شنیدن الهامات خدا و عمل کردن بهشون باشه.

    استاد از حرف مردم حرفی نزنم که واقعا سنگین ترم بس که از حرف مردم برای خودم زندان هایی درست میکنم حتی بعضی از این زندان ها سالها طول میکشه توش میمونم مگر اینکه تصمیمی بگیرم مثلا تغیرر کنم بذارمشون کنار

    حرف مردم یعنی همه ها

    پدر و مادر خواهر، دوست پسر ،حتی شما گاهی با حرفهای شما هم برای خودم زندان درست میکنم فقط برای اینکه میخوام حتما فرع شما رو داشته باشم و اصل نمیام درک کنم

    درمورد تهمت زدن استاد فکر میکنم خوب شد که امسال هنوز نتونستم لیگ برتر بازی کنم و رسما بازیکن شناخته شده در فدراسیون فوتبال و کمیته فوتسال بشم

    چون همین فایلهای شما و این نکات مهم ادم اگر ندونه پا بذاره به جلو 100 درصد میبازه وسط راه و ول میکنه یا اصلا نمیره سراغش از ترس

    و من از اونجا که میخوام بازیکن ملی بشم و یه جورایی این انتخابی هست

    چقدر این باورهای شما میتونه بهم کمک کن اگر با جان و دل باورشون کنم که انصافا دارم تمام زورم هر روز میذارم با ذهن چغر و بد بدن و سنگی که همش میاد مثل یه سد جلو میگیره روبرو میشم که راهی پیدا کنم که تغییر کنه

    استاد باید اعتراف کنم من این ترس از تهمت زدن داشتم

    مثلا اگر یکی وسیله توش باشگاه گم میشد ناخوداگاه ترس میومد نکنه به تو تهمت بزنن بعد من میگفتم مگه من دزدیدم؟ خب نه

    بعد میگفتم مگه من دزدم؟ میگفتم خب نه

    الان حرف نمیزنه ولی میدونم برم باز توی محیط باشگاه و سالن با بچها باز این نجواهاش میاد چون اصلا من یاد گرفتم به خودم شک داشته باشم

    یاد گرفتم که فکر کنم مشکل از منه بخاطر باورهایی که توی ذهنم ساخته شده از بچگی

    یادگرفتم که اگر بلایی سرم اومد اگر اتفاقی افتاد مثلا اگر پسری به من متلک زد یا مزاحم شد به خودم شک کنم حتی اگر از همه لحاظ پاک ترین باشم

    این احساس قربانی بودن این احساس چقدرررر من دارم که من دختر خوبی ام ولی…نمیخوام بهش فکر کنم چون خاطرات خوبی ندارم

    ولی میخوام بگم ریشه این تهمت ها میتونه ریشه در احساس قربانی بودن هم داشته باشه

    که یکی این قدرت داره به من ظلم کنه و منو به خطر بندازه امنیت جان و مال و…

    استاد شما رو تحسین میکنم اونجا ذهنتون کنترل کردین و با جزییات نگفتید منم جدیدا دارم تمرکزم میذارم روی خودم مخصوصا با ادمهایی که دارم زندگی میکنم اول کارم تازه دارم یاد میگیرم و سعی میکنم عمل کنم

    برای شما و خانم شایسته عزیز ارزوی موفقیت بیشتر دارم انشالله پایدار باشید در پناه خدا

    با ایمان

    مریم درویشی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 19 رای:
    • -
      فاطمه و رسول گفته:
      مدت عضویت: 1088 روز

      سلام به مریم جانم

      عااااااااشقتم رفیق بهشتیم

      روی ماهتو می بوسم

      سپاسگزارم از کامنتی که برام نوشتی

      دلم خواست اینجا زیر کامنت پربرکت خودت واست پاسخ بنویسم و رد پا بذارم

      از ابتدای کامنتت که خواسته ت محقق شد حتی به شوخی وفایل جدید و مقدس از استاد عزیزمون

      نوش جان کردی

      از برانگیختی در روابط که نوشتی

      تا ادامه ی کامنتت که داری خودتو بهتر میشناسی و به قانون و حرفهای استاد عمل میکنی که این هم تکاملیه برای همه مون ومهم استمرار هست

      که شما خداروشکر داری …

      مطمئنم که در بهترین زمان الهی به لیگ برتر دعوت میشی و برامون از قشنگیاش تعریف میکنی

      بی نهایت دووووست دارررررم رفیق

      الهی که همیشه سرشار از نگاه خداوند باشین و زندگی خوشگلتون در بهترین مدارها قراربگیره.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  10. -
    فهیمه پژوهنده گفته:
    مدت عضویت: 2168 روز

    بنام تنها فرمانروای آسمان ها و زمین

    سلام به استاد ارزشمندم که مردانه پای مسیر درست، راستی و صداقت خودش ایستاده…

    دنبال یک بهونه، یک فرصت بودم تا روز مرد رو به شما بزرگ مرد زندگی ام تبریک بگم و به یاد بیارم برای رسیدن به هدف باید مثل شما مرد بود. مرد نه صرفا به معنای جنسیتی آن، بلکه مرد از نظر من کسی است که میشه بهش تکیه کرد و قوی مثل کوه استوار و پابرجاست و منم دارم سعی میکنم مثل کوه باشم، قوی باشم، مرد باشم.

    استاد جان سپاسگزارم از شما که همیشه پاسخ دهنده به سوالهای خوب و راهگشا هستید.

    سپاسگزارم از مریم عزیز که اینقدر عالی دارند عمل میکنن و باعث ایجاد چنین فایل هایی میشوند.

    _

    مصاحبه با استاد | نحوه برخورد با تهمت – قسمت 1

    ابتدا چندتا از باورهای محدود کننده و ضعیف کننده رو گفتین.

    باورهایی مثل:

    × مراقب باشید مردم پشت سرمون حرف در نیارن.

    × حرف مردمه و جوری رفتار کن که پشت سرت حرف نزنن.

    × جوری عمل کن که حرفی پشت سرت نزنن.

    الان این به ذهنم اومد یاد یک ضرب المثل افتادم که این چیزا رو نقص میکنه که میگه:

    + در دروازه رو میشه بست اما دهن مردم رو نمیشه بست.

    یعنی ما نمیتونیم دهن مردم رو ببندیم که پشت سر ما حرف نزنن، ما قدرت بستن دهان مردم رو نداریم.

    با اینکه در دروازه بزرگتر هست و دهان کوچکتر، ما نمیتونیم دهان مردم رو ببندیم. دهانی که محل رفت و آمد حرف ها و دیدگاهها و افکار هست. چون ما ناتوانیم در تغییر دیدگاه مردم، ما ناتوان هستیم در تغییر نگاه و نگرش مردم چون ما نمیتونیم افکار کسی رو تغییر بدیم و هرکسی خودش داره فکر خودش رو تولید میکنه، هر کسی با باورهای خودش داره دیدگاه ها و نظر و نگاهش رو به مسائل و آدم های مختلف بیان میکنه.

    و منم فقط تنها میتونم فکر خودمو نگاه خودمو به مسائل، به آدمها، تغییر بدم. من خالق افکار خودم هستم، من دارم در هر لحظه با انتخاب هام، با کانون توجه ام خلق میکنم.

    پس من تنها توانا هستم زندگی خودم و افکار خودمو خلق کنم و تولید کنم و نکته اینجاست که اگر این اجازه رو به بقیه بدم و این قدرت رو به شخص یا اشخاص یا مسائلی بدم اون میتونه روی زندگی من و افکار من تاثیر بزاره. مادامی که من اجازه ندم هیچ چیزی قدرت و تاثیری نداره، حــــتـــی حرف مردم…

    برای من چه اهمیتی داره بقیه در مورد من چه فکری دارند؟! فکر اونا نیست که منو میسازه این خوده من هستم که دارم خودم میسازم.

    برای من چه اهمیتی داره که مردم چه برداشت و قضاوتی درباره ی من میکنن؟! وقتی من در مسیر درست حرکت میکنم وقتی من بدون تقلید و با تفکر و تعقل هر لحظه انتخاب میکنم، وقتی من با صداقت با خودم و جهان زندگی میکنم و مبدونم که کار و راهی که دارم میرم درسته، اون وقت به نسبت ایمانی که به خودم، به مسیرم، به انتخاب هام به رفتار و عملکردم دارم، حرف بقیه، قضاوت و برداشت بقیه برام بی اهمیت میشه.

    آره اگر من به خودشناسی خوبی از خودم و اهدافم رسیده باشم.

    اگر من به خداشناسی خوبی رسیده باشم و ایمان داشته باشم که قوانین خدا همیشه درسته مگر مهمه بقیه چی میگن…

    آره اینجاست که بعد درست بودن و صادق بودن با خودت و خدای درونت باید توحیدی عمل کرد. اینجوری نگاه کرد که آره هرکسی هر جایی هست جای درستـــشه، آره هرکسی به میزان درک خودش داره دنیا و آدم ها رو میبینه. حالا یکی شاید کاملا اشتباه بفهمه یکی شاید کاملا درست بفهمه. یکی ناقص درک کنه و یکی یکم کامل تر درک کنه، یکی شاید بره سراغ حاشیه و فرعیات، یکی فقط حواسش به اصل باشه.

    یکی شاید ظرف ذهن و روحش بزرگ شده باشه و بتونه در اسکیل بزرگ دنیا و آدم ها رو ببینه یکی نه….

    این تنوع و اختلاف جز قانون مندی جهان هست. پس وقتی من اینو به یاد بیارم ناراحت نمیشم، نگران نمیشم که کسی اشتباه منو قضاوت کنه. کسی منو کامل درک نکنه.

    و اینم به یاد میارم که احساس خوب =اتفاقات خوب و احساس بد= اتفافات بد و نمیزارم احساسم بد بشه، شاید دلم بشکنه از بی محبتی ها، از کج فهمی ها اما نمیزارم در احساس بد بمونم و احساسم رو خوب میکنم و سعی میکنم و سعی میکنم با خودم و اون فرد به صلح و دوستی در درونم برسم. شاید در بیرون صلح با فرد تهمت زننده یا توهین کننده نباشه اما من وقتی از درون تغییر کنم، از درون نگرشم خوب بشه جهان اطراف من تغییر میکنه.

    استاد در انتهای فایل گفتین در زمان جاهلیت خودتون در دوران مدرسه اگر تهدیدی بهتون میشد همونجا واکنش نشان می دادید و تازه اون تهدید شما رو شجاع تر می کرد، میخوام بگم الانم شجاع تر شدید اونم بدون جهل. شجاع هستین که سکوت میکنین، شجاع هستین که احساسات بدی که در شما ایجاد میشه ناحقی ها و توهین ها رو پاسخ نمیدین، اعراض میکنین. شما الان به شیوه و با درک قوانین ثابت خداوند شجاعت خودتون را نشان میدین.

    شما هربار شجاع تر میشین که سکوت میکنین و اجازه میدین جهان و خداوند کارا رو انجام بده….

    خیلی نکته به ذهنم میاد، خیلی چیزا نوشتم اما بنظرم برم سراغ اولویت این روزهایم تا بتونم از امتحاناتم سربلند بیرون بیام. خیلی دلم براتون تنگ شده، خیلی دلم برای نوشتن و خلوت کردن تنگ شده اما الان فعلا تمرکز جای دیگه است. دوستتون دارم استاد و بهتون افتخار میکنم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 22 رای: