اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
درحین نوشتن نکات مهم این جلسه دردفترم، داشتم باین فکرمیکردم ک درین مورد چ تجربه ای در زندگیم داشتم ک بیام اینجا درموردش بنویسم.
یهومتوجه شدم دارم زور میزنم ک تجربه ای شبیه باین فایل پیداکنم.انگاریکی بهم گفت خب این چکاریه.بالاخره تو زندگی اکثر ماها خیلی پیش اومده ک حرف مردم و ترس از آبرو برامون مهم بوده باشه.مخصوصا فکر میکنم کسانیکه دختر داشتند تو خونواده. و بقول استاد ی جاهاییکه اشخاص هی شناخته تر شدند ب چشم مردم،این ترس هم بیشتر میشد.و مخصوصا زمان ماها. وگرنه بقول استاد دیگه هرچی پیش رفت این ترسها کمترشد و حرف مردم برای آدما بی اهمیت تر شد.ولی خب تو بیا موارد مهم ک درین فایل گفته شده رو یبار دیگه اینجابنویس تا برات تکراربشه.شایدم مورد استفاده ی دوستان قرار گرفت.
سوال مهمی ک باید از خودمون بپرسیم:
اینه ک هدفت چقدر برات مهمه؟چقدر مهمه ک همچنان ب مسیرت ادامه بدی؟حرف مردم برات مهمتره یا هدف و مسیرت؟جواب دادن باین سوال فکر کنم تاحدی تکلیف مارو باخودمون روشن تر میکنه.
نیاز ب توجه:اگه آدم خودش باشه و نیازی ب توجه نداشته باشه،خیلی کارارو انجام نمیده.
سعی کنیم عملکرد مغز رو بدونیم.مغز اگه هزارنفر قدردان باشند و ازمون تشکرکنند و بما محبت کنند براش هیچه ولی درعوض اگه ینفر بما تهمت بزنه یا غیبت کنه یا رفتار ناشایستی انجام بده اونو هزاران برابر جلوه میده.انگار اصلا براش مهم نیست ک ازمون تشکر و قدردانی بشه ولی اون یبار توهین بی نهایت اذیتش میکنه.درواقع اینجور مواقع این شیطانه ک داره کار خودشو انجام میده تااحساس مارو بدکنه.
درعین اینکه حرف مردم برامون اهمیتی نداره و ما ب مسیر و هدف فکر میکنیم و پیش میریم جوری ک حتی تمام اون حرفها ب نفعمون هم بشه،ولی این بدین معنانیست ک بطور عمد کار احمقانه ای انجام بدیم یا تابوشکنی کنیم ک بخایم بگیم این ب نفع منه.
باوری ک بما کمک میکنه کمتر تحت تاثیر حرفا و تهمتها و غیبتهای مردم قرار بگیریم(البته ادم هرچی از نظر شخصیتی قویتربشه کمترتحت تاثیرحرف مردم قرارمیگیره،نمونش ترامپ) این باوره ک من خالق شرایط زندگیم هستم و این منم ک اتفاقاتم رو رقم میزنم.
اصلامهم نیست مردم در موردم چ فکری میکنند.
اگه برحرف اونهاتوجه کنیم حرف اونا قطعا تاثیرمیذاره تو زندگیمون.نه باین دلیل ک اونا تاثیرگذارند بلکه باین دلیل ک ما داریم بهش توجه میکنیم و قدرت میدیم.
کسیکه ک تهمت میزنه آدم ضعیفیه ک میخاد بی عرضگی و بی هنری و ناتوانی خودش رو اینجوری بپوشونه ک اگه من بجایی نرسیدم نه اینکه آدم بی عرضه ایم بلکه نمیخام مثل فلانی با دزدی و کلاهبرداری ب یجابرسم.اینا همه مکانیزم دفاعی ذهنه ک بد نیست اینم بشناسیم. ک بدلیل خلاءی ک این افراد در ذهن و روحشون دارندباعث میشه دست ب تهمت و تخریب دیگران بزنند.
اگه من این باورو درخودم تقویت کنم ک این منم ک شرایط زندگیمو خلق میکنم فارغ ازینکه بقیه راجع من چ فکری میکنند و اگه آدم ادامه بده متوجه میشه ک بقول قران تازه اونا ب نفعش هم بوده.وقتی حرف مردم برامون مهم نباشه اتفاقا همه چیز تغییر میکنه حتی رفتار همونایی ک تهمت زدند ولی اینا اصلا مهم نیست. و دیگه اینکه این باین معنا نیست ک دست بکار اشتباهی بزنیم تا مردم رو تشویق کنیم بهمون تهمت بزنند تا ب نفعمون تموم بشه.
روز بروز قدرتمندترشدن باعث میشه حتی دربرابر بزرگترین تهمتها قوی بمونیم ولی اگه آدم ضعیفی باشیم حتی دربرابر کوچکترین حرفها خرد میشیم.
هیج پاسخی ب افراد تهمت زده نمیریم.هیچ دفاعی نمیکنیم.هیچ توجهی نمیکنیم.اعراض میکنیم.حقیقت خودش روشن میشه وقتی من در مسیر باشم.مثل آب گل آلود ک بالاخره شفاف و روشن میشه.
1میلیون بار بگو همه چی ب نفع منه.همه چی ب نفع منه.همه چی ب نفع منه.
پاسخ دادن ب تهمتهای مردم داری این پیامو ب اونا منتقل میکنه ک تونستید منو اذیت کنید و رو مخ من برید.
دیگرانی وجود نداره اگه قانون رو درست درک کرده باشیم.ما روی رفتار دیگران کنترلی نداریم ولی روی واکنش و افکار و توجه خودمون میتونیم کنترل داشته باشیم.
بااینکه من نیازمند این نیستم ک کارهای خوبم توسط مردم دیده بشه و همین ک یکی اون بالا میبینه کافیه ولی اگه طبق اصول پیش برم و درمسیر حرکت کنم بالاخره ویژگی های مثبتم هم دیده میشه.
مسئله خیلی مهم دیگه اینه ک هیچوقت فکر نکنیم اونقدری قوی شدیم ک دیدگاهها و دروریها و کامنتهای منفی مردم درمن تاثیری نمیذاره و خودمو در معرض چنین مسائلی قرار بدم باین خیال ک من دیگه رو خودم کارکردم و قوی شدم.نه
چون مهمه ک کانون توجهمون سراغ نکات منفی نره.تمرکز باید روی مثبتها و خاسته هاباشه.
درمورد منفی ها نه باخودت نه دیگران نه حتی باخدا صحبت نکن.چون بدینگونه داری بهش قدرت میدی.
و درآخر جمله ای ک خیلی خیلی بدلم نشست و لذت بردم این بود ک:
سلام خدمت حجره ی خورشید استاد عباس منش نازنینم و مریم بانوی مهربان که روضه ی امید استاد جانه….
و دوستان هم قدمی گلم….
مریم جونم ممنونم بابت تهیه و تدارک این گام بسیار عالی و فوق العاده
استاد جانم منم لطیف…همون لطیفی ک با پیدا کردن شما داره ب لطف الله تک تک خواسته هاشو خلق میکنه.میسازه.و در آرامش بیشتری سپری میکنه
استاد جان این جمله ی شما توی آگاهی هایی ک بهمون دادین برای من واقعا سرنوشت ساز بود و یه مسیر طولانی رو برام رقم زد.چون اینو من واقعا با اموزشای شما ک در دوره هاتون خریدم یاد گرفتمش.درکش کردم و باهاش زندگی کردم.و چرخ زندگی منو خیلی روانتر کرد.اینکه فرمودین
کانون توجه شما، مهم ترین سرمایه شما برای خلق تجربه هایت است. شما این سرمایه را در کدام مسیر خرج می کنید؟ خلق خواسته ها؟ یا خلق ناخواسته ها؟!
مراقب باش اولاً آگاهانه خود را در معرض ناخواسته ها قرار ندهی؛ ثانیاً تمام تمرکز خود را صرف مسیر اهدافت کن؛
چقد لذت بخشه درک این آگاهی ک فرمودین
هرآنچه از معرض “کانون توجه” شما خارج شود، از “فرکانس های” شما خارج می شود و هر آنچه از فرکانس های شما خارج شود از “دنیای تجربی” شما خارج می شود…
به به ینی اینو باید خورد.اینو باید نوشید…اینو باید در جامی ریخت و سرکشید….اینو باید زندگی کرد
خدایا بی نهایت شکرت بابت این مسیر زیبا
خدایا بی نهایت شکرت بابت درک این آگاهی ها
بی نهایت شکرت بابت پیدا کردن استاد
بی نهایت شکرت ک دیدن استاد رو داری برام مقدر میکنی
بی نهایت شکرت ک اینقد دوستم داری
استاد جانم .مریم جانم.و دوستان هم قدمی ام در پناه خدای منان و حنان شاد باشید و سلامت و ثروتمند و سرشار از آگاهی منتظر نتایج های فوق العاده من باشین.
من قبل از اینکه با قانون آشنا بشم و با دوز کمترش بعد از قانون ، به شدت برام مهم بود که
منو آدم خوبه مهربونه درستکاره بدونن
فرزند خوب و حرف گوش کنی برای پدر مادرم باشم
یک الگو باشم توی فامیل
و خب واقعا این چیزا اتفاق افتاد ، یه بچه ای بودم که بچه ی درستکار و خفن بودم و خیلی از پدر مادرها حسرت داشتن همچین فرزندی رو داشتن
مدارسی رفتم ، دانشگاهی رفتم و رشته ای رفتم که تو نظر مردم این باشه که وای ایول دمش گرفم چه قدر این ادم باهوش و خفن و درستکاره
حتی یادمه یک شب یکی از دوستام پشت سرم حرف زده بود و من اون موضوع رو فهمیدم و به جای اینکه عصبانی بشم که چرا فلان حرف چرت رو در مورد من گفته برای اینکه اون دوستم ناراحت نشه و از دستش ندم باهاش تماس گرفتم کلی ویس براش دادم و گریه کردم و توضیح دادم براش
اون اصلن براش مهم نبود کلن
فقط انگار من کوچیک شدم
و دقیقا یادمه صمیمیترین دوستمم همچین رفتارهای مشابهی داشت ، من یکبار از دستش ناراحت شدم و اوشون رفته بود مست کرده بود و کلی ناراحت بودا و به من زنگ میزدو
اصلن یه وضعیتی بود
من دقیقا یادمه اینقدر برام رضایت دیگران مخصوصا پدر مادرم مهم بود که سال اولی که با قانون اشنا شده بودم و میخواستم به هدایتی که اومده بود سمتم عمل کنم ، چند ماه از بقیه میپرسیدم که به نظرتون من اینکارو بکنم درسته یا درست نیست
به مرور زمان چون داشتم کار میکردم قوی تر شدم تو این مسئله ، تهدیدم میکردن که میکشیمت اگر از دانشگاه بیای بیرون یا نخوای ادامه بدی
واقعا تهدید مسخره ایه الان ولی برای اون زمان من واقعا خیلی وحشتناک بود
منم کلن آدم ترسویی بودم نسبت به تهدید ها ، (همچنان هم هستم ولی با دوز کمتر که امیدوارم استاد منطق های قوی تر هم راجع به تهدید بهمون بگن)
خلاصه من با ترس و لرز به هدایته عمل کردم ، هیچ اتفاق بدی برام نیافتاد
الان که تقریبا 3 4 سال میگزره اتفاقا الگوی کسی شدم که حرف دیگران براش مهم نیست و کار خودشو انجام میده
مورد بعدی سال پیش برام اتفاق افتاد ، زمانی بود که من فهمیدم با فرد مناسبی توی رابطه هستم دو ساله و این آدم اونقدر مناسب هست که به خانوادم معرفی بشه
اونجام باز میترسیدم که اگر تهدید بشم چی ؟ اگر تهمت بزنن بهم چی؟ هزارتا اگر دیگه
معرفیشون کردم که وقتی میدم بیرون با این آدم نترسم که اگر لو برم چی و البته که من کار اشتباهی انجام نمیدادم و دیگه وقتش بود
معرفی که کردم من واقعن راحت شدم حس کردم پا گزاشتم روی یکی از بزرگترین ترسهام ، واقعا شجاع شدم ولی هر زمانی که با ایشون میرفتم بیرون تهمت و صحبتهای نامناسب بود که میشنیدم از یک نفر
من واقعا سعی کردم ، جواب ندم ، تا حد زیادی نشنوم و نزارم حواسم پرت بشه به اون صحبت ها
الان تقریبا یک سال و نیم گذشته از زمان معرفی ، نمیخوام بگم الان همگی باهم رفیق شدن و اینا ولی اون تهمت ها و صحبت های نامناسب و تهدید ها به نصف رسیده و نکته جالبترش اینه که من تو این مدت تمرین کردم که کلن در برابر حرف مردم خیلی ارام تر باشم ، سریع اعصابم خورد نشه ، سریع عصبانی نشم و دهنمو باز کنم و حرفای خیلی خیلی نامناسب بزنم
و باز به قول شما که میگین ماه پشت ابر نمیمونه ، یه تعدادی افرادی توی این یک سال و نیم پیداشدن که اتفاقا اونا میگن که چه قدر خوبه که تو راه درست رو داری میری
من همچنان میترسم از تهدید شدن ولی میخوام بنویسم اینجا که یادم بیاد توی خیلی از مراحل مهم زندگیم تو این 5 سال تهدید شدم ولی هیچ کدوم از اون تهدید ها عملی نشد
موقعی که میخواستم کار مورد علاقمو استارت بزنم تهدید شدم ولی استارت زدم و هیچ چیز بعدی اتفاق نیافتاده
موقعی که میخواستم رشته ی دانشگاهیم رو ادامه ندم تهدید شدم که اگر اینکارو بکنم آبروی کل خانواده میره و یه سری تهدیدهای دیگه ولی هیچ کدوم از این تهدید ها عملی نشد و تاثیری تو زندگیم نداشتم
موقعی که میخواستم پارتنرم رو معرفی کنم و راحتتر باهاش ارتباط داشته باشم کلی تهدید شدم باز ولی زندگی من خیلی بهتر و رووانتر و اسانتر و لذت بخش تر شده الان که دقیق میشم
راطم بت پارتنرم خیلی فوقالعاده شده
رابطم با خانوادم نزدیکتر از قبل شده و با احترام تر
رابطم با پول چه قدر بهتر شده به لطف الله
کلی نتیجه ی ریز و درشتی که اومده تو زندگیم تو این چند سال
پس هیچ کدوم از اون تهدیدها و توهین ها تاثیر نداشته در عمل چون من وضعیت کلی زندگیم خیلی بهتر شده
پس دراینده هم تاثیری نخواهند گزاشت
آیات هدایت:
مائده:44
ما تورات را فرستادیم که در آن هدایتی و نوری است که پیامبرانی که تسلیم بودند، مطابق آن میان یهودیان حکم میکردند و ربانیّون و عالمان به خاطر مسئولیتی که در حفاظت از کتاب خدا به آنها سپرده شده بود، و خود نیز بر آن شاهد بودند. پس از مردم نترسید و تنها از من بترسید و آیات مرا به بهایی اندک مفروشید که هرکس طبق آنچه خدا نازل کرده حکم نکند، پس چنین کسانی کافرند
جالبه این آیه با این فایل یکی دراومد که خدام گفته از مردم نترسین از من بترسید
مائده:46
و در پیگیری آثار آنان عیسی پسر مریم را برگزیدیم تصدیق کنندهای از حقایق موجود در تورات بود، و به او انجیل را دادیم، که در آن هدایتی و نوری و تصدیقی از تورات پیشِ رو و پندی برای پرهیزکاران بود.
انجیل طورات قرآن تا الان بارها تکرار شده که برای هدایت هستن ، برای کسایی که تقوا دارن ، یا برای کسایی که تسلیم هستند
مائده:105
ای کسانی که ایمان آوردهاید، بر شماست خودتان ، اگر هدایت شده باشید، آن که گمراه شده به شما زیانی نتواند رساند؛ بازگشت همه شما به سوی خداست، پس شما را به آنچه میکردید آگاه خواهد ساخت.
این آیه یک بار دیگم تکرار شده بود اگر اشتباه نکنم داخل بقره ،که اگر هدایت شده باشی فرد گمراه نمیتونه بهت آسیبی برسونه باز به نظرم میتونه یه منطق باشه در برابر تهدید ها
سلام مجدد به همگی ، دوستان لطف کردن و در پاسخ کامنتم جواب نوشتن و این باعث شد خودم کامنت خودم رو چند بار بخونم و یک مثالی از تهدید شدنم باز به یادم اومد و گفتم بنویسم که باز باور کنم که تهدید بشی!
خب که چی!
اتفاقی نمیافته که
من یادمه بعد از معرفی عزیزدلم به خانوادم ، یکی از افراد خانوادم هر موقع با عزیزدلم میرفتم بیرون حرفای به شدت نامناسبی میزد و میگفت شمارتو میدم به منکرات(حالا من نمیدونم واقعا منکرات هنوز کار میکنه یا نه)
چند بار گفت بنده خدا من محل ندادم
تو همون گفتن ها بهش گفتم اکی اگه شماره پلاک ماشینم نیاز داری بهم بگو تا بهت بدم
دیگه از اون روز به بععدددد من همچین تهدیدی رو نشنیدم
معرفی شدم به منکرات؟ خیر ، اتفاقا همه چیز هی عالی تر پیشرفت تو رابطم ، خانواده ی عزیزدلم اتفاقا منو عین دختر خودشون میدیدن و میبینن
اتفاقا تونستم راحتتر با عزیزدلم برم بیرون ، قبلن هی نگران بودم وای دیر شد ، وای حالا الکی گیر میدن بهم
هر بار که من به قول استاد سگ محلی کردم هی همه چیز تو همه ی جنبه های زندگیم بهتر شد
اتفاقا همین دیروز پیش عزیز دلم بود اینقدرررر اتفاقات خوب و همزمانی های خوبی برام اتفاق افتاد که خدا میدونه
غروب زیبای خورشید با کوهای برفی در دوررر دست رو دیدم
اسنپ راحت گیر اومد اونم برای یک مسافت دور با قیمتتت مناسب
طلوع کردن ماه رو دیدم ، من تو عمرم خبر نداشتم ماه اینطوری طلوع میکنه!
فروشگاه عزیزدلم رو برای اولین بار دیدم بعد از 4 سال و مادر ایشونم دیدم چه قدر همگی کنار هم خوشحال بودیم واقعا خدایا شکرت
بعد در آسایش برگشتم خونه
فقط کافی بود من تو این یک سال و نیمه از اون تهدیدا میترسیدم ، باج میدادم ، قبول میکردم تهمت ها رو ، این چیزا رو تجربه نمیکردم که
سلام به روی ماهت سارای نازنینم عشق من عاشقتم با تمام قلبم عاشقتم
باتمام تمام قلبم عاشقتممممم چقدر چقدر با تمام تمام قلبم اینقدر که عالیترین عالیترین روی خودت کارمیکنی سارای نازنینم عشقترین من با تمام قلبم تحسینت میکنم چقدر چقدر توبینظیرترینی چقدر توفوق العاده نوشتی چقدر بینهایت منطق های نابی نوشتی وقتی داشتی دونه دونه اون اتفاقات عالیترین اون شجاعت نابت رو مینوشتی چقدر با تمام تمان قلبم بینهایت با تمام وجودم اینقدر بینهایت عالیترین روی خودت کارکردن نابتو اینقدر متعهدانه تریننن روی باورات کارکردن نابتوبینهایت تحسینت میکنم با تمام قلبم بینهایت تحسینت میکنم چقدر اینقدر شجاعت ببنهایت نابتو اینقدر با تمام ایمان عشق وارد دل ترسها شدی بینهایت تحسسنت میکنم با تمام قلبم تحسینت میکنم چقدر تو بینطیری چقدر الگوی ناب منی چقدر ازت یادمیکیزم بینهایت تک تک این همه نتایج عالیترینت اینقدر رابطه ی ناب ترینت بینهایت بینهایت بارنوش جونت باشه عشقترین من بینهایت تحسینت میکنم ایتقدر که عالیترین نکته های ناب حرفهای ناب استادنازنینمون مینویسی یینهایت تحسینت میکنم هزاران بارنوش جونت باشه چقدر بینهایت برام درس داشت چقدرتحسسنت میکنم این دو تا آیه چقدر فوق العاده ترین بود
تنها تنهاقدرت توییی رب من تنها تنها قدرت تویی تنها تنها تنها تویی که تمام تمام کاراروبرام انجام میدی تنها تویی که عاشقانه تمام شرایط جوری هدایتم میکنی حمایتم میکنی تمام شرایط جوری میچینی همه چیز تنها به نفع ترین من بره جلو همش تنها تنها تنهاتویی رب من تنهاقدرت تویی تنها تنهاقدرت هیچ کسی هیچ قدرتی نداره هیچ کسی هیچ قدرتی نداره
عاشقتم با تمام قلبم عاشقتم چقدربینهایت تحسینن میکنم چقدر بینهایت تحسینت میکنم چقدر عاشقتم چقدر بینهایت عالیترین نوشتی چقدر برام درس داشت
چقدر ازت یادمیگیرم بینهایت تحسینت میگنم هزاران بارنوش جونت باشه بینهایت عاشقتم چقدر تحسینت میگنم عاشقتم الهی که هرلحظه بهترین بهترین هازو بینهایت فرای تصورت بهترین بهترینهازو تجربه کنی عشق دلم
سلام عرض می کنم خدمت استاد عباس منش و خانم شایسته و تمام دوستان گرامی ام
تا دقیقه 8 این فایل رو دیدم ، یه حسی بهم گفت بیام بنویسم و بعد ادامه فایل رو ببینم
دیشب داشتم جلسه 2 قدم سوم رو با دقت فوقالعاده ای گوش می دادم ، موضوع جلسه «مهم بودن حرف مردم عاملی موثر در موفقیت یا شکست افراد» بود
برایم این همزمانی خیلی دلنشین بود ، همزمانی گوش دادن به اون صحبت ها و راهکار هایی که استاد و خانم شایسته ارائه دادن در اون جلسه و راهکار هایی که در این فایل ارزشمند برای منطقی قوی ساختن در ذهنم ازشون استفاده می کنم
این همزمانی اولی بود که خیلی من رو به وجد آورد و باعث سپاسگزاری من از خداوند مدبر و مهربان شد
همزمانی دوم این بود که صبح زود حدود های ساعت 6 بود بیدار شدم رفتم یک آبی به دست و صورتم زدم اومدم دوباره بخوابم ، نجواهای شیطانی در مورد نگرانی از آینده کسب و کارم و اوضاع مالی ام تو ذهنم شروع شد
من به یاد آوردم این آگاهی رو که نجوا تنها از سمت شیطان هست و داره من رو فریب میده ، هرگز کمبود و آینده بد وجود نداره و خداوند خیر مطلق هست و همیشه وقتی تکیه کردم به خداوند ، امیدم رو از بنده های خدا قطع کردم و وصل کردم به خداوند ، درها برای من باز شده و اوضاع در تمام جنبه های زندگیم خوب پیشرفته
با این مثال و آیات با ریشه «من دون الله» یعنی «به غیر از خدا» که چند روز پیش داشتم مطالعه می کردم خودم رو آروم کردم و خوابیدم
خیلی برایم دلنشین بود که اینجا هم استاد عباس منش به اینکه نجوا تنها از سمت شیطان است و این بازی ذهن است که می خواهد ما را فریب بده و ما نباید در دام بی افتیم صحبت کردند
سپاسگزار خدای مهربانم هستم برای همین دو آگاهی که به شدت من رو آروم کرد و امید و نور ایمان رو در قلبم نمایان کرد
سلام به استاد جان . سلام بر خانم شایسته عزیز و همه دوستان عزیزم
ممنونم ازت استاد عزیزم که این فایل های زیبا رو برای باکیفت تر شدن زندگی ما تهیه میکنی ، من خیلی نیاز دارم که شخصیت قوی از خودم بسازم و عمل به این فایل زندگیم رو داره تغییر میده. این روزا احساس ازادی و توانمندی و قدرت بیشتری میکنم
در این دو روز قبل از این فایل داشتم به پاشنه آشیل خودم یعنی حرف مردم فکر میکردم و دوست دارم برای خودم و دوستان مثال هایی بزنم که قانون بهتر مرور بشه و خودم بیشتر یاد بگیرم
دوره ای دو تا همکار داشتم که یکی به شدت واکنش گرا بود که اگر کسی حرفی برخلاف میلش میزد اتیشی میشد و با بقیه مخالفاش سرجنگ داشت و میگفت طرف رو همونجا باید دهنشو ببندی که دیگه از این غلطا نکنه و یک همکار دیگه که خیلی ارام و بی خیال بود و خیلی خوب میتونست بی تفاوت باشه و نتیجه که من مشاهده میکرد این بود که دو شخصیت در یک کار یکسان اما با کیفیت های متفاوت.
من فکر میکردم که چرا اینقدر خداوند در مورد توحید صحبت کرده . مگه توحید عملی چیه؟
وقتی حرف عوامل بیرونی مانند حرف مردم و یا رفتارشون یا هرچیزی به غیر از خود من برای من مهم باشه مثل اینه که زره جنگی من پاره و سوراخ هست و از همون پاشنه اشیل و نقطه اسیب پذیر و دقیقا از همین جا بیشترین ضربه رو میخورم
و در زندگی روزمره که در جامعه هستیم این نقطه ضعفه بزرگ شخصیتی هست که شخصی بتونه بره تو مخم و بتونه ذهنم رو بهم بریزه و کنترل کنه و نیاز دارم که با تمرین اونقدر قدرتمند باشم که اجازه ندم عوامل تاثیر بذارن.
این که چرا حرف مردم رو به خودمون میگیریم دلیلش عزت نفس و دوست نداشتن خودمون هست که دنبال پذیرش دیگرانیم که این خلا رو پرکنیم یا اینکه تصور میکنیم طرف داره به هویت و ارزش های ما صدمه میزنه چون و از درون برای خودمون تصویر درست و قوی نساختیم و از بیرون اعتبار میگیریم.
زمانی من توی موقعیت سخت مالی بودم و یکی از فامیل نزدیک شروع کرد به شایعه پخش کردن با هرکی تونسته بود و دورهمی های عید با فامیل و مسخره کردن و گسترش بی نهایت شایعه در حالی که من پیش دل خودم میدونستم که من کاری اشتباهی انجام ندادم . اولش میخواستم برم گیرش بیارم و اماده دعوا بودم بعد فکر کردم که این کار اعصاب خودم رو بهم میریزه و ولش کردم و گذشت… بعد چندماه اون فرد دقیقا در شرایطی قرار گرفت که کل زندگیشو از دست داد و تموم اون دورهمی ها به نحوی پاشیده شد که اصلا باهم دیگه ارتباط انچنانی ندارن .
و باز من مدت ها که از این ماجرا گذشته. متوجه شدم کهمن انقدر حرف مردم برام مهم بود با اینکه مدتها گذشته اما به شهر و دیار خودم نرفتم چون از حرف مردم و رفتارشون واهمه داشتم . در صورتی که هرکسی به تضادی برمیخوره و ادم هایی رو میشناسم با اینکه اشتباه کردن اما راست راست راه میرن و تونستن باخودشون کنار بیان.
این برای من و همه ثابت شده که دقیقا از همون جایی که حساسی و اسیب پذیری افراد روش دست میزارن که ناراحتت کنن . مثلا مدرسه که بودم بچه ها همدیگر رو مسخره میکردن و من خیلی حساس بودم و الان بهتر شدم اما همین حساسیت اون دوران باعث میشد که بچه ها از این کار لذت ببرن و بخوان بیشتر اذیت کنن. حتا در مورد رابطه خواهر برادری هم این امکان هست که از جایی که بیشتر ناراحت میشی روی همون دست میزارن و بخوان حرصت رو در بیارن
احساسات (خشم .نفرت .هیجانات . عجله .دلسوزی و …) راهی هست که افراد بیشتر ضربه رو از این راه میخورن و خیلی تحت کنترل و بازیچه میشن .
برای همین من به این نتیجه واضح رسیدم که دیگران نباید من رو بتونن تعریف کنن بلکه من باید آنقدر با خودم در صلح باشم که راه نفوذ رو برای تاثیر گرفتن روی خودم رو ببندم
افرادی مثل Donald Trump یا Eminem و … با اینکه دیگه در هر زمینه ای یه پرونده ای ازشون ساختن . و گیریم کلا درست باشه اما اینقدر قدرت دارن که با اون همه اشتباهات سرشون بالاست و سینه سپر کردن و مسیر خودشون رو میرن و این درس رو به من میده که قوی باش تا جهان مقابلت تعظیم کنه .اگر اشتباهم کردی به بقیه ربط نداره و سبک شخصی خودتو داشته باش.
هرکس به هر موفقیت پایداری رسیده حقشه چون خودش رو ساخته
چقدر عالی نوشتید. و خیلی چراغها رو در ذهن من روشن کردید.
به یاد آوردم جاهایی که بشدت مورد انتقاد یا تمسخر قرار گرفتم.
چه از جانب خانواده خودم و چه دوستان و همکلاسیها.
با اینکه دختر بسیار خوب و محترم و با استعدادی بودم ولی در یکی دو نقطه ضعف خودم بسیار احساس بی ارزشی می کردم و هنوز هم پیامدهاش گاهی گریبانگیرم میشه ولی خیلی کمتر. چون من عزت نفس و احساس لیاقت بیشتری می کنم.
یادمه که بخاطر خونسرد و یواش بودنم خییییلی مورد انتقاد پدر و مادرم قرار می گرفتم.
مادرم فقط انتقاد می کرد ولی پدرم مسخره هم می کرد. و این حس بد مسخره شدن توسط کسی که باید مأمن و پناهگاهت باشه خیلی مخرب بود.
پدرم خیلی مهربون و دوست داشتنیه اما همیشه دیدگاهش این بوده و هست که باید رو نقطه ضعفت دست بذاری تا بتونی درمانش کنی.
مثلا بچه ای که حساس و زودرنجه (مثل کودکی من) باید انقدر سر به سرش بذاری تا حساسیتش از بین بره.
و این مایه آزار تمام کودکی و نوجوانی من بود.
تا جایی که کمی احساس ارزشمندی من بهتر شکل گرفت و پذیرفتم که من هم یک مدل انسان هستم که خیلی هم عادیه و فقط با بقیه اعضای خانواده اش فرق داره.
اتفاقا این کند بودن به این خاطره که دقتم بالاست. بسیار بالاتر از اونها.
پس دیگه به حرفهاشون واکنش نشون ندادم و آدم آرومتری شدم.
نتیجه این شد که اونها هم دست از سرم برداشتند و انگار منو دیگه پذیرفتن. و حتی گاهی تحسینم هم می کردن.
الان خواهرم که خیلی فرز و دست و پا داره خودش میگه من توی زندگیم همش در حال عجله و بدو بدو هستم و همیشه همسرم و بچه هام هولم می کنن و همیشه هم وقت کم میارم. اما تو که خونسردی هیچوقتم کسی هولت نمیکنه و زندگیت آرامش داره.
سمانه قشنگم سلام به روی نازنینت. چطوری رفیق گرمابه و گلستان سایتم؟ حافظ جان کپل خان چطوره؟
ان شالله شما و خانواده در پناه خدا سلامت و دلخوش و موفق باشید.
چقدر دل به دل راه داره. از دیروز بشدت تو فکرت بودم و اصلا امروز یکی از برنامه هام این بوده که اختصاصی واست بنویسم. اما هی نشد و هی نشد تااااا دیدم نقطه آبی جذابت چشمامو روشن کرد.
یه ذوقی کردم که نگو.
دوست خوبم دقیقا همینه که گفتی. هرکسی هر طوری هست به نظرش خوب نیست. مثل کسی که موهای فر داره و همیشه دلش میخواد موهاش صاف باشه و برعکسش.
هر آدمی هرطوری هست قشنگه و ویژگیهاش به درد خیلی کارها میخوره.
اما مسئله اینجاست که ما خودمون رو مقایسه می کنیم و انتظارات غیر واقع بینانه از خودمون داریم.
همیشه همه چی رو از دید بقیه نگاه می کنیم. نه اینکه خودم چی می خوام.
این یک.
دومیش اینکه همه مون قابلیتش رو داریم که برخلاف روند همیشگیمون هم عمل کنیم.
نه اینکه ذاتمون رو تغییر بدیم، بلکه فقط کمی متفاوت عمل کنیم.
مثلا من میتونم زمانهایی که وقت کمه خیلی تند و فرز عمل کنم و دقتم رو کمتر اولویت قرار بدم.
تو هم خیلی جاها میتونی سرعتت رو کم کنی و از مسیر لذت بیشتری ببری.
اما در نهایت ذات تو سرعتی و ذات من دقتیه.
ما نمی تونیم خودمون رو کامل عوض کنیم اما به اندازه مناسبی می تونیم تعدیلش کنیم.
مهم اینه که در هر شرایطی خودمون رو دوست داشته باشیم.
من که دارم این حرفا رو میزنم خودم بی نقص عمل نمی کنما. ولی حداقل می دونم درستش اینه.
اگر دقت کرده باشی استاد توی فایلهای سالهای دورتر خیلی پرهیجانتر و با بیان خیلی سریعتر صحبت میکرد.
فایلهای 8 سال پیششون رو که گوش بدی انگار گذاشتیش رو دور تند.
اما این سالهای اخیر استاد خیلی روی بیان خودشون کار کردن که شمرده شمرده تر و با لحن تاکیدی و آرامتری صحبت کنن. بخصوص توی دوره ها.
درسته که تغییر ایجاد شده اما هم قبل و هم بعد احساس ارزشمندی وجود داشته.
من اول به خودم میگم، اگر من خودم رو همینطوری که هستم دوست داشته باشم و بپذیرم، اون وقته که راحت تر میتونم بهبود ایجاد کنم و به مدار بالاتری مهاجرت کنم.
اما اگر پذیرش آنچه هستم برام سخت باشه در دور باطل احساس بد و پسرفت باقی میمونم. زور زورکی نمیشه رشد کرد. تکامل با عشق به خود آسون میشه.
سمانه جانم دوست قشنگم با موهای موج دار پرپشت سالم و مشکی
سلاااام
خدا خودت و قشنگیاتو حفظ کنه.
انقدر تلاش و پشتکارت رو برای شکارچی نکات مثبت بودن تحسین می کنم که خودت خبر نداری.
البته می دونم که هرکاری اولش سخته بعدش که میفته روی مومنتوم هم آسون میشه، و هم مسیری که لذتبخشه تلاشش هم شیرینه.
تو با عشق می نویسی و حتما نتایج پربارش رو داری می بینی یا به زودی خواهی دید.
سمانه جان، فرقی که من نسبت به سالهای قبل از آشناییم با استاد کردم یکیش اینه که آدم بی نیازتری شدم،
کامل نه ها، ولی خیلی نظراتشون برام کمرنگتر شده.
برام اهمیت نداره در نظرشون شیک و تروتمیز به نظر بیام.
اگر لباس قشنگ و شیک می پوشم برای دل خودمه.
مهم نیست خونه ام اون خونه رویایی که عکساشو دیدم نیست ولی دیگه برام مهم نیست کسی بیاد خونه ام چه نظری راجع به محله و خونه و آپارتمان و خونه و دکوراسیونم داره. من دوستش دارم با تمام ویژگیهاش، و این برای من کافیه.
موهامو اگر رنگ میکنم برای دل خودمه نه پسند جامعه.
اینها و خیلی موارد دیگه چنان آرامش و رضایتی از زندگیم بهم داده که تو خواب هم نمی دیدم.
اصلا نمی دونستم آدم میتونه اینقدر با خیال آسوده هم زندگی کنه.
راستی یادمه قبلا گفته بودی اوریگامی کار می کردی و بچه ها آموزش می دادی.
الان یه درخواست در وجودم شکل گرفت. که شما معلم اوریگامی من و ترانه باشی.
نور خداوند به قلب زیبات که این پیام رو برام نوشتی و باعث شدی من بیشتر روش فکر کنم و هرچی جلوتر میرم باز هم میگم این صحبت های استاد خیلی نیاز به درک عمیق تر داره و هرچی جلوتر میریم بیشتر میفهمم که هیچی نمیدونم .
سعیده عزیز به این نتیجه رسیدم که این سختی و تضادهایی الان یا همون موقع خوردیم و میخوریم واقعا نعمت و رحمت و برکت خداست و باید شکرش رو به جا اورد چرا که باعث میشه ما به درون خودمون بریم و عمیق تر و عمیق تر ریز بشیم و به اکتشاف خودمون دست بزنیم .
شاید اگر اون تضادها رو نمیخوردم یا با این سایت اشنا نمیشدم هیچ وقت نمیفهمیدم که از کجا میخورم . اما این تضادها من واقعیم رو به من نشون میده و این خواسته رو توی دلم انداخت که قوی تر بشم .
تا چند هفته پیش فقط میخواستم پول دربیارم اما الان الویت خواسته م اینه که شخصیتی قوی داشته باشم که همه چیز تو خودش حل کنه . مثل اقیانوسی باشم که که هرچی به طرفش پرت بشه ارامش اقیانوس رو بهم نمیزنه .
سعیده عزیز به یاد اوردم که اوایل اشنایی با استاد چند روزی به بیابان رفتم. یک بیابون برهوت سنگ لاخ و کنار کوه یه درخت تنها با اون سختی سبز بود . بوسش کردم و به تنش اب ریختم . اون درخت برام نماد استقامت شد که توی اون شرایط رشد کرده بود. و هم اینکه الان فهمیدم که خداوند روزی رسونه اونم از جایی که فکرشم نمیکنه
شاید خیلی ها فکر کنن اونایی که خیلی قلدری میکنن یا منم منم میزنن یا لاتی پر میکنن اونا قوی هستن . من سالها به واسطه کارم با بیش از صدها شخصیت و انواع ادم ها ارتباط داشتم ولی متوجه شدم همینایی که قلدرن خیلی بیشتر از همه ترس دارن و فقط واکنش زیاد نشون میدن که اون شخصیت اصلی و ذات ترسو رو بپوشونن و در مقابل افراد هستن که خودشون رو از درون میخورن
خداروشکر که هدایت شدیم و این فرصت پیش اومده که به خودشناسی برسیم و شخصیتی قوی مثل همون درخت در بیابان که همه تضادها رو دیده ولی ریشه ها و توکلش به خداست و پابرجاست داشته باشیم
سخن کوتاه کنم که به ادامه کارتون برسید
هرجا هستید در کنار اقا ابراهیم و دو دختر گلتون شاد باشید
طوری که واقعا برای اینکه این حاشیه ها رو نشنوم با همه قطع ارتباط کردم
یعنی اصلا توانایی حتی ی کلمه بشنوم ندارم
البته ذاتا واکنش گرا نیستم اما به حدی به هم میریزم که قشنگ ی روز حالمو بد میکنه
همین چند مدت پیش یکی بهم گفت ی چیزی بهت بگم ناراحت نمیشی؟
دقیقا بهش گفتم چرا ناراحت میشوم هرچی هست نمیخوام بشنوم و طرف شکه شد
یا گاها دختر خواهرم میشینه پای حرفای خاله زنکی و میخواد امار بده فلانی چی گفته من وسط حرفاش میپرم و میگم نمیخوام بشنوم
و انصافا واقعا ی قدرت خاصی میخواد شنیدن این حاشیه ها و تکونت نده
حدود چند سال پیش وقتی من تازه وارد این شغل فعلیم شدم چند ماه اول رو با ی دوست قدیمی شراکت کار کردم و بعد از گذشت چند ماهی بحث مالی شد و من جدا شدم
الله اکبر
به حدی تحت فشار قرار گرفتم به حدی حاشیه ها برای من درست شد به حدی فروش منو تحت تاثیر قرار داد که خدا داند
و واقعا تو اوج اون همه فشار فقط گفتم خدایا تنها تکیه گاه من تویی و اگه توهم پشتمو خالی کنی من ته منجلابم اما با اینکه اصلا از قانون چیزی نمیدونستم اما فقط تنها دلخوشیم خدا بود که با تمام اون فشارها دوام اوردم و تونستم تنهایی و مستقل برای خودم دفتر کار راه اندازی کنم و الان بشم یکی از معتبرترین و قابل اعتمادترین فروشنده صنف خودم
اون سال ها اون شریک من و دوستاش برای حذف من از بازار به هر ترفندی چنگ زدن و حتی چندین نقشه هم کشیده بودن. یعنی من با هر همکاری میخواستم درباره جنس صحبت کنم اول دوساعت موضوع جدایی من از شریکم رو گزارش میدادن طوری که من اگاهانه چندین همکار و حذف کردم و قشنگ اون موقع ها میگفتم متنفرم از ادمای خاله زنک
دقیقا همین ی ماه پیش همون دوست شریک من که این همه حاشیه ساز شده بود خودش با من ارتباط گرفت و گفت موجودی جنساتو برام بفرست و حتی بهم گفت همه جا فقط ذکر خیر تو هست که منم خندیدم بهش گفتم اینو خیالم راحته همه جا ذکرخیر خوبی من هست.
چون به قول استاد بالاخره اب زلال میشد بالاخره ماه پشت ابر نمیموند بالاخره حقیقت رو میشد و من با موندن تو مسیر با درستکاری و صداقت در حرفه ام ثابت کردم که من واقعی چجوری هست و تمام اون حاشیه ها ساخته ی مشت ادم ضعیف و بیکاره
و من الان غرق نتایج فرکانس های توحیدیم هستم که حتی همکارا میگن تو این بازار خراب چجوری مشتری داری و من میگم توکل برخدا
خدایا هزاران بار شکرت
امروز ی روز بارانی فوق العاده ای بود کلی تو طبیعت پیاده روی کردم کلی پاهام تو گل گیر کرد و خندیدم از ی اب رودخونه مانند پا زدم و رفتم اونور و چقدر امروز نعمت های خدا برام ی هیبت دیگه داشتن و گفتم خدایا ببین من غرق این همه فراوانی ام پس چه دلیلی داره بخوام ذهنمو به جای درگیری با این نعمت ها درگیر حاشیه ها کنم و وقتی خدای رزاقی هر لحظه زندگی منو غرق این همه لذت کرده من فقط ی مسیری بلدم اونم شکرگزاری بی وقفه
به نام خدایی که مرا انسان آفرید،سلام بر استاد عباسمنش عزیز،ذهن چیست؟
افکار در مورد گذشته، نقشهها برای آینده
هیاهو برای آنچه که گذشته،
انتظارات برای آنچه باید بشود
این ذهن است
نه گذشته باقی میماند و نه آینده باقی میمانند. چه چیز باقی میماند؟
زمان حال
فقط این لحظهی خالص باقی می ماند که حتی سایهای از فکر در آن نیست. ولی ما در گذشته درگیر هستیم که وجود ندارد و درگیر آیندهای هستیم که هنوز نیامده است
برخی از مردم گذشتهگرا هستند: چشمانشان به عقب دوخته شده
برخی از مردم آیندهگرا هستند، چشمانشان به جلو دوخته شده
و هردو از “آنچه که هست” محروم هستند. و “آنچه که هست”، اکنون، همین لحظه، تجلی خداوند است.
در اکنون زندگی کن. لحظهبهلحظه زندگی کن. آنگاه اندوه کجاست؟
آیا به یک چیز دقت کردهاید:
که زمان حال همیشه خوشمزه و سرورانگیز است. هرگاه غمگین میشوی، فقط به آن نگاه کن، آن اندوه یا واکنشی نسبت به گذشته است و یا نگرانی نسبت به آینده
نگرانی و اندوه یا به سبب آنچه که در گذشته میخواستی انجام بدهی و نتوانستی خلق میشود و یا توسط آنچه که در آینده میخواهی انجام دهی و نمیدانی که آیا قادر به انجامش هستی ییا نه.
آیا هرگز توجه کردهایم؟
آیا هرگز به این حقیقت کوچک پی بردهای که در زمان حال هیچ رنجی وجود ندارد، هیچ نگرانی در آن نیست؟
برای همین است که زمان حال ذهن را مختل نمیکند: نگرانی است که در ذهن اختلال ایجاد میکند. در زمان حال هیچ رنجی وجود ندارد. زمان حال چیزی از رنج نمیشناسد. زمان حال چنان لحظهی کوچکی است که رنج نمیتواند در آن بگنجد. در زمان حال. فقط بهشت میتواند بگنجد، نه جهنم.. جهنم بسیار بزرگ است. زمان حال فقط میتواند آرامش باشد، خوشحالی باشد، فقط میتواند شادی وخوشحالی باشد باشد.
پس به بیذهنی بازگرد، ذهن را صاف و تمیز کن، یعنی که به گذشته و آینده فکر نکن. این لحظه که آمده است را قدری بچش، همین حالا. همین لحظه را… همین صدای قطاری در دوردست، مردمانی که در سکوتی عمیق نشستهاند، در عشق غرق شده و به آنچه گفته شده گوش سپردهاند:تمام شماباید در اکنون ودر زمان حال باشید بدون پلک زدن: افتابی که از درون درختان میگذرد، زمزمهی بادها… رنج کجاست؟ چگونه؟
در این لحظه تمامش شادمانی است. عمیقاً وارد این خوشی بشو
این شادمانی را بنوش. این شرابی است که ارزش نوشیدن دارد. این میخانهای است که فرد باید بخشی از آن شود.
تمام تشویشها بخاطر فردا است
در این لحظهی حال هیچ نگرانی وجود ندارد. و وقتی نگرانی نباشد، فکر نباشد و تشویش نباشد، ذهن هم وجود ندارد
و وقتی که ذهن نباشد، خداوند هست. در مرگِ ذهن است که تجربهی خداوند دست میدهد
سلام به استاد عزیزم و مریم جان شایسته و دوستان گلم
الهه ام
خدارو سپاسگذارم که اول شمارو آفرید و بعد هدایت کرد تا هادی همه ما باشید
عاشقتم خدا جونم دوست دارم
خب از دیروز تا به الان سه بار گوش دادم این فایل رو و بازهم جا داره گوش بدم چون پاشنه آشیل من هم همین حرف مردمه و چقدر ازتون سپاسگذارم هم از استاد عزیز هم مریم جان هم دوستان عزیزی که کامنت های بی نظیری نوشتن تا کمکم کنن بهتر عمل کنم در این زمینه عاشق همتونم
خب بریم سراغ فایل تا دقیقه 14
من با دیدگاه بقیه تعریف نمیشم من با دیدگاه خودم در مورد خودم تعریف میشم این باور در جلسه 16احساس لیاقت گفتید
توحید عملی 6وچه کسی مالک توست به من کمک کردن تابهتر متوجه بشم منم که خالق شرایط و اتفاقاتم اما همش میگفتم بابا یکی به ناحق یه حرفی بزنه چی اونو هم من خلق کردم یعنی و با این فایل جواب سوالم رو گرفتم که بله بازهم منم که خالق اون شرایط میتونم باشم امااااا زمانی که بخوام برای اینکه توجه دیگران رو جلب کنم و این یک شخصیته که از عدم ارزشمندی اون ادم میاد یعنی خودش دوست داره بهش تهمت بزنن تا دیده بشه تا مثلاً با این کار درموردش صحبت بشه
دیدم این چنین شخصیتی هم میتونه درون من باشه ولی فقط در ذهنم چون انگار درونم مخالف اینکار بود مخصوصا در مورد ظاهرم و همین تابو شکنی های سال های اخیر که من همراه شما نبودم ولی خیلی توی ذهنم همراه همین ادم ها بودم درسته انگارجرعت اون ها رو نداشتم و ترس از همین حرف مردم داشتم و دارم هنوز در مورد این حد از آزادی اونم توی شهر نسبتا مذهبی که من زندگی میکنم و وقتی فایل حجاب شما رو گوش کردم همش اون قسمت که میگید اگه من بودم چیزی رو میپوشم که باعث ازارواذیت من نشه تو اون کشور و طبق عرف میپوشم گفتم به خودم که اره درستش همینه منی که همیشه پوشیده و چادری بودم یکدفعه بخوام بشم اوپن مایند خب کی این وسط ضربه میبینه من یا دیگران و همون خشم از دولت و مذهبیون هم داشتم و فکر میکردم دیگران با اینکارا دارن مارو برده خودشون میکنن و احساس لیاقتم وصل بود به نظر اون خانم هایی که پوشش آزادی داشتند و اونا رو همیشه باارزش میدونستم و خودم رو بی ارزش ببینید تا این حد من به نظر مردم اهمیت میدادم و کمی بهتر شدم در این زمینه ولی پاشنه آشیل کار خودشو میکنه و این فایل و قسمت دومی که درراهه ازاین به بعد کلید درهاییه که به زودی با تکرار باورهای درست باز میشوند وقتی من روی اون پاشنه آشیله مداوم کار کنم اون مقاومته کم کم میریزه و زندگی از این به بعد چه شود گلستان ابراهیم
وقتی داشتم اینارو مینوشتم دیدم بازهم ذهنم داره مقاومت نشون میده که نگو بابا بچه ها الان فکر میکنن چه ادم داغونی هستی تازه اسم چادرم آوردی دیگه هیچی و هزار تا اراجیف دیگه که تو بعد یکسال با استاد بودن هم نتونستی پوششتو عوض کنی و دیدم اینجا هم دست از سرم برنمیداره این پاشنه و واقعا میخواستم پاک کنم این کامنتمو ولی الان میفرستمش تا اولین قدمی باشه برای اینکه مقاومتم کم بشه و بیشتر به خودم نزدیک تر بشم
سلام خدمت اساتید بزرگ و عزیزم که عاشقتونم تا ابد سایتون مستدام باشه برام استاد و مریم جون تا همیشه خیلی دوستون دارم خیلی عاشقتونم
استاد من هنوز به این فایل نرسیدم چون قانون آفرینش هستم هنوز 24ری
اما در رابطه با تهمت و توهین بازهم قانون افرینش اومد به ذهنم هرکسی توهین کنه بهم تهمت بزنه بهم و غیبتمو کنه داره منو قوی تر میکنه تو ذهنه اون یکی ادم و بهم داره قدرت میده و به نفعه من داره کار میکنه و به ضرر تمام و کماله خودش داره کار میکنه
و این قانونه خداوند هست و خداوند از قوانینش از سنتش تغییر و تبدیلی نمیکنه
حتی برای پیغمبرش
و بازهم قانونه برانگیختگی تو روابط خیلی جوابه
این نکته ها به ذهنم رسید گفتم بنویسم تا بیام این فایل رو موقعه استراحتم گوش کنم و بنویسم با عشق که توش درس اگاهی نور عشقه بی پایان هست خدایاشکرت
اما استاد با این پروژه شاید بگم باورتون بشه مثله همیشه که ترکوندم و وارد مدارای بالاتر شدم حسابیییییی لول آپ شدم که نگم براتون نگممممم و همه چی بینظیر و رویایی و فوق العاده س استاد عاشقتونم مریم جون عاشقتونم
من نویسنده خیلی خوبی نیستم و بیشتر مواقع نمیتونم تو نوشتن باکلمات خوب بازی کنم و کامنت زیبایی بنویسم و دنبال کمالگرایی هم نیستم
اما کامنتهای عزیزان رو میخونم،
حداقل روزی دو سه ساعت شاید هم بیشتر تو سایت هستم استفاده میکنم و لذت میبرم و نتیجه هم گرفتم و تغییر رفتار وشخصیت رو در خودم بخوبی حس میکنم و باز خوردشو از اطرافیانم هم گرفتم پس این راه رو با عشق ادامه میدم و خیلی خوشحالم بابت این قضیه
جا داره از دوستان عزیزی که وقت میذارن وبرامون کامنتای پر محتوا وعالی می نویسند تقدیرو تشکر کنم از
خانم سعیده شهریاری
آقای حمید امیری
آقای ابراهیم خسروی
خانم سعیده رضایی
فاطمه و رسول
رضوان یوسفی
علی بردبار
و همه دوستانی که کامنتهای بینظیر مینویسند واقعاً متشکرم
خانم فاطمه سلیمی و دخترای گلشون
پاکیزه جان بارکزی
خانم رویا مهاجر سلطانی
آقای حمیدرضا نارنجی ثانی
آقا جمال فعال در عقل کل و خیلی از دوستان دیگه ی عزیزم که الان اسامی شون یادم نمیاد واقعا تحسینتون میکنم به خاطر نوشتن کامنتهای زیباتون
و ،،،
من به خودم افتخار میکنم
که خواننده کامنتها ی بینظیر این سایت الهی هستم
منم استاد عزیزم روزم رو با خوندن کامنتاشروع میکنم
وهمینجور شب رو با کامنت میخوابم
عدد عضویتم در سایت 1943 هم یه عددیه که خاطره های خوب رو بیادم آورد خدایا شکرررر
کامنت منو ساعت 5 و 20 دقیقه ی صبح ،بالای سر 120 تن مواد مذاب فولاد میخونی.
با حالت خوب
با حسه خوب
با چشایی خوشحال شد از خوندنه اسمم تو کامنت عزیزی که تحسین کردنش از روی ارزشمند بودنه خودشه.
درس جالبی که از کامنت شما گرفتم این بود که شما میتونستید بجای اینکه اینجا از من تشکر کنین زیر کامنت خودم ازم تشکر کنین اما شما ثابت کردین که نیاز نیست ابراز عشق رو زبونی و حضوری به کسی اعلام کنی،کافیه تو از دلت ،کسی رو تحسین کنی!
انرژیش میرسخ به اون شخص، البته قبلش به خودت میرسه!
یاده حرفه استاد افتادم که میگه :
شما یکی از بهترین سرمایه گذاری هایی که میتونید کنید اینه که پشته سر مردم حرفه خوب بگید و تحسینشون کنید!
خانم فاضلی عزیزم
ممنونم بابت انرژی که از کامنتتون گرفتم.
این از قلب پاکتونه
در پناه خدای واحد موفق باشید
نمیدونم چرا اما قلبم گفت بهتون بگم کامنتهای سفرنامه ام رو تو سفر به دور آمریکا بخونید
نمیتونم بگم چقد خوشحال شدم وقتی این نور آبی الهی رو کنار اسمم دیدم و چقد خوشحالتر شدم که اسم شمارو دیدم
من خیلی کم از این نورها دریافت میکنم
ولی همیشه بابتشون شکر گزارم حتی نوری که کنار اسامی دوستان توحیدی م میبینم واز اعماق وجودم تحسینتون میکنم
من سعی میکنم کار درست ورفتار درست خودم رو انجام بدم و به موضوعی که شما اشاره کردین اصلا فکرم نکردم
ولی چقد خوب که شما اینو بهم یادآوری کردین راستش یه کم به خودم ورفتارم افتخار کردم
خوشحالم که با دوستای توحیدی مثل شما ودیگر دوستان در ارتباطم
بابتش خدارو شکر میکنم
در ضمن من تمام کامنتای شما رو خوندم وهمیشه میخونم کامنتای سفر نامه تون بی نظیرن من قلبی ودلی تحسینتون میکنم و انشالله که بتونم علاوه بر فایو استاری که به کامنتاتون میدم بصورت نوشتاری هم تحسینتون کنم
منتظر خبرهای خیلی خوب از شما هستم مخصوصا در خصوص همسری که لایق همسری شمارو داشته باشه
بنام خدا.عرض سلام و درود.عصر جمعتون بخیر.
درحین نوشتن نکات مهم این جلسه دردفترم، داشتم باین فکرمیکردم ک درین مورد چ تجربه ای در زندگیم داشتم ک بیام اینجا درموردش بنویسم.
یهومتوجه شدم دارم زور میزنم ک تجربه ای شبیه باین فایل پیداکنم.انگاریکی بهم گفت خب این چکاریه.بالاخره تو زندگی اکثر ماها خیلی پیش اومده ک حرف مردم و ترس از آبرو برامون مهم بوده باشه.مخصوصا فکر میکنم کسانیکه دختر داشتند تو خونواده. و بقول استاد ی جاهاییکه اشخاص هی شناخته تر شدند ب چشم مردم،این ترس هم بیشتر میشد.و مخصوصا زمان ماها. وگرنه بقول استاد دیگه هرچی پیش رفت این ترسها کمترشد و حرف مردم برای آدما بی اهمیت تر شد.ولی خب تو بیا موارد مهم ک درین فایل گفته شده رو یبار دیگه اینجابنویس تا برات تکراربشه.شایدم مورد استفاده ی دوستان قرار گرفت.
سوال مهمی ک باید از خودمون بپرسیم:
اینه ک هدفت چقدر برات مهمه؟چقدر مهمه ک همچنان ب مسیرت ادامه بدی؟حرف مردم برات مهمتره یا هدف و مسیرت؟جواب دادن باین سوال فکر کنم تاحدی تکلیف مارو باخودمون روشن تر میکنه.
نیاز ب توجه:اگه آدم خودش باشه و نیازی ب توجه نداشته باشه،خیلی کارارو انجام نمیده.
سعی کنیم عملکرد مغز رو بدونیم.مغز اگه هزارنفر قدردان باشند و ازمون تشکرکنند و بما محبت کنند براش هیچه ولی درعوض اگه ینفر بما تهمت بزنه یا غیبت کنه یا رفتار ناشایستی انجام بده اونو هزاران برابر جلوه میده.انگار اصلا براش مهم نیست ک ازمون تشکر و قدردانی بشه ولی اون یبار توهین بی نهایت اذیتش میکنه.درواقع اینجور مواقع این شیطانه ک داره کار خودشو انجام میده تااحساس مارو بدکنه.
درعین اینکه حرف مردم برامون اهمیتی نداره و ما ب مسیر و هدف فکر میکنیم و پیش میریم جوری ک حتی تمام اون حرفها ب نفعمون هم بشه،ولی این بدین معنانیست ک بطور عمد کار احمقانه ای انجام بدیم یا تابوشکنی کنیم ک بخایم بگیم این ب نفع منه.
باوری ک بما کمک میکنه کمتر تحت تاثیر حرفا و تهمتها و غیبتهای مردم قرار بگیریم(البته ادم هرچی از نظر شخصیتی قویتربشه کمترتحت تاثیرحرف مردم قرارمیگیره،نمونش ترامپ) این باوره ک من خالق شرایط زندگیم هستم و این منم ک اتفاقاتم رو رقم میزنم.
اصلامهم نیست مردم در موردم چ فکری میکنند.
اگه برحرف اونهاتوجه کنیم حرف اونا قطعا تاثیرمیذاره تو زندگیمون.نه باین دلیل ک اونا تاثیرگذارند بلکه باین دلیل ک ما داریم بهش توجه میکنیم و قدرت میدیم.
کسیکه ک تهمت میزنه آدم ضعیفیه ک میخاد بی عرضگی و بی هنری و ناتوانی خودش رو اینجوری بپوشونه ک اگه من بجایی نرسیدم نه اینکه آدم بی عرضه ایم بلکه نمیخام مثل فلانی با دزدی و کلاهبرداری ب یجابرسم.اینا همه مکانیزم دفاعی ذهنه ک بد نیست اینم بشناسیم. ک بدلیل خلاءی ک این افراد در ذهن و روحشون دارندباعث میشه دست ب تهمت و تخریب دیگران بزنند.
اگه من این باورو درخودم تقویت کنم ک این منم ک شرایط زندگیمو خلق میکنم فارغ ازینکه بقیه راجع من چ فکری میکنند و اگه آدم ادامه بده متوجه میشه ک بقول قران تازه اونا ب نفعش هم بوده.وقتی حرف مردم برامون مهم نباشه اتفاقا همه چیز تغییر میکنه حتی رفتار همونایی ک تهمت زدند ولی اینا اصلا مهم نیست. و دیگه اینکه این باین معنا نیست ک دست بکار اشتباهی بزنیم تا مردم رو تشویق کنیم بهمون تهمت بزنند تا ب نفعمون تموم بشه.
روز بروز قدرتمندترشدن باعث میشه حتی دربرابر بزرگترین تهمتها قوی بمونیم ولی اگه آدم ضعیفی باشیم حتی دربرابر کوچکترین حرفها خرد میشیم.
هیج پاسخی ب افراد تهمت زده نمیریم.هیچ دفاعی نمیکنیم.هیچ توجهی نمیکنیم.اعراض میکنیم.حقیقت خودش روشن میشه وقتی من در مسیر باشم.مثل آب گل آلود ک بالاخره شفاف و روشن میشه.
1میلیون بار بگو همه چی ب نفع منه.همه چی ب نفع منه.همه چی ب نفع منه.
پاسخ دادن ب تهمتهای مردم داری این پیامو ب اونا منتقل میکنه ک تونستید منو اذیت کنید و رو مخ من برید.
دیگرانی وجود نداره اگه قانون رو درست درک کرده باشیم.ما روی رفتار دیگران کنترلی نداریم ولی روی واکنش و افکار و توجه خودمون میتونیم کنترل داشته باشیم.
بااینکه من نیازمند این نیستم ک کارهای خوبم توسط مردم دیده بشه و همین ک یکی اون بالا میبینه کافیه ولی اگه طبق اصول پیش برم و درمسیر حرکت کنم بالاخره ویژگی های مثبتم هم دیده میشه.
مسئله خیلی مهم دیگه اینه ک هیچوقت فکر نکنیم اونقدری قوی شدیم ک دیدگاهها و دروریها و کامنتهای منفی مردم درمن تاثیری نمیذاره و خودمو در معرض چنین مسائلی قرار بدم باین خیال ک من دیگه رو خودم کارکردم و قوی شدم.نه
چون مهمه ک کانون توجهمون سراغ نکات منفی نره.تمرکز باید روی مثبتها و خاسته هاباشه.
درمورد منفی ها نه باخودت نه دیگران نه حتی باخدا صحبت نکن.چون بدینگونه داری بهش قدرت میدی.
و درآخر جمله ای ک خیلی خیلی بدلم نشست و لذت بردم این بود ک:
اگه از فرکانس من خارج بشه از دنیای منم خارج میشه.
اگه از فرکانس من خارج بشه از دنیای منم خارج میشه.
اگه از فرکانس من خارج بشه از دنیای منم خارج میشه.
خداوندا سپاسگذارم.بینهایت شاکرو قدردانم.
قدردان استادعباسمنش و خانم شایسته هم هستم
دوستتون دارم.عرفانه
حجره ی خورشید تویی…خانه ی ناهید تویی
روضه ی اومید تویی…راه ده ای یار مرا…
گام 14
سلام خدمت حجره ی خورشید استاد عباس منش نازنینم و مریم بانوی مهربان که روضه ی امید استاد جانه….
و دوستان هم قدمی گلم….
مریم جونم ممنونم بابت تهیه و تدارک این گام بسیار عالی و فوق العاده
استاد جانم منم لطیف…همون لطیفی ک با پیدا کردن شما داره ب لطف الله تک تک خواسته هاشو خلق میکنه.میسازه.و در آرامش بیشتری سپری میکنه
استاد جان این جمله ی شما توی آگاهی هایی ک بهمون دادین برای من واقعا سرنوشت ساز بود و یه مسیر طولانی رو برام رقم زد.چون اینو من واقعا با اموزشای شما ک در دوره هاتون خریدم یاد گرفتمش.درکش کردم و باهاش زندگی کردم.و چرخ زندگی منو خیلی روانتر کرد.اینکه فرمودین
کانون توجه شما، مهم ترین سرمایه شما برای خلق تجربه هایت است. شما این سرمایه را در کدام مسیر خرج می کنید؟ خلق خواسته ها؟ یا خلق ناخواسته ها؟!
مراقب باش اولاً آگاهانه خود را در معرض ناخواسته ها قرار ندهی؛ ثانیاً تمام تمرکز خود را صرف مسیر اهدافت کن؛
چقد لذت بخشه درک این آگاهی ک فرمودین
هرآنچه از معرض “کانون توجه” شما خارج شود، از “فرکانس های” شما خارج می شود و هر آنچه از فرکانس های شما خارج شود از “دنیای تجربی” شما خارج می شود…
به به ینی اینو باید خورد.اینو باید نوشید…اینو باید در جامی ریخت و سرکشید….اینو باید زندگی کرد
خدایا بی نهایت شکرت بابت این مسیر زیبا
خدایا بی نهایت شکرت بابت درک این آگاهی ها
بی نهایت شکرت بابت پیدا کردن استاد
بی نهایت شکرت ک دیدن استاد رو داری برام مقدر میکنی
بی نهایت شکرت ک اینقد دوستم داری
استاد جانم .مریم جانم.و دوستان هم قدمی ام در پناه خدای منان و حنان شاد باشید و سلامت و ثروتمند و سرشار از آگاهی منتظر نتایج های فوق العاده من باشین.
بدرود
سلام به همگی
من قبل از اینکه با قانون آشنا بشم و با دوز کمترش بعد از قانون ، به شدت برام مهم بود که
منو آدم خوبه مهربونه درستکاره بدونن
فرزند خوب و حرف گوش کنی برای پدر مادرم باشم
یک الگو باشم توی فامیل
و خب واقعا این چیزا اتفاق افتاد ، یه بچه ای بودم که بچه ی درستکار و خفن بودم و خیلی از پدر مادرها حسرت داشتن همچین فرزندی رو داشتن
مدارسی رفتم ، دانشگاهی رفتم و رشته ای رفتم که تو نظر مردم این باشه که وای ایول دمش گرفم چه قدر این ادم باهوش و خفن و درستکاره
حتی یادمه یک شب یکی از دوستام پشت سرم حرف زده بود و من اون موضوع رو فهمیدم و به جای اینکه عصبانی بشم که چرا فلان حرف چرت رو در مورد من گفته برای اینکه اون دوستم ناراحت نشه و از دستش ندم باهاش تماس گرفتم کلی ویس براش دادم و گریه کردم و توضیح دادم براش
اون اصلن براش مهم نبود کلن
فقط انگار من کوچیک شدم
و دقیقا یادمه صمیمیترین دوستمم همچین رفتارهای مشابهی داشت ، من یکبار از دستش ناراحت شدم و اوشون رفته بود مست کرده بود و کلی ناراحت بودا و به من زنگ میزدو
اصلن یه وضعیتی بود
من دقیقا یادمه اینقدر برام رضایت دیگران مخصوصا پدر مادرم مهم بود که سال اولی که با قانون اشنا شده بودم و میخواستم به هدایتی که اومده بود سمتم عمل کنم ، چند ماه از بقیه میپرسیدم که به نظرتون من اینکارو بکنم درسته یا درست نیست
به مرور زمان چون داشتم کار میکردم قوی تر شدم تو این مسئله ، تهدیدم میکردن که میکشیمت اگر از دانشگاه بیای بیرون یا نخوای ادامه بدی
واقعا تهدید مسخره ایه الان ولی برای اون زمان من واقعا خیلی وحشتناک بود
منم کلن آدم ترسویی بودم نسبت به تهدید ها ، (همچنان هم هستم ولی با دوز کمتر که امیدوارم استاد منطق های قوی تر هم راجع به تهدید بهمون بگن)
خلاصه من با ترس و لرز به هدایته عمل کردم ، هیچ اتفاق بدی برام نیافتاد
الان که تقریبا 3 4 سال میگزره اتفاقا الگوی کسی شدم که حرف دیگران براش مهم نیست و کار خودشو انجام میده
مورد بعدی سال پیش برام اتفاق افتاد ، زمانی بود که من فهمیدم با فرد مناسبی توی رابطه هستم دو ساله و این آدم اونقدر مناسب هست که به خانوادم معرفی بشه
اونجام باز میترسیدم که اگر تهدید بشم چی ؟ اگر تهمت بزنن بهم چی؟ هزارتا اگر دیگه
معرفیشون کردم که وقتی میدم بیرون با این آدم نترسم که اگر لو برم چی و البته که من کار اشتباهی انجام نمیدادم و دیگه وقتش بود
معرفی که کردم من واقعن راحت شدم حس کردم پا گزاشتم روی یکی از بزرگترین ترسهام ، واقعا شجاع شدم ولی هر زمانی که با ایشون میرفتم بیرون تهمت و صحبتهای نامناسب بود که میشنیدم از یک نفر
من واقعا سعی کردم ، جواب ندم ، تا حد زیادی نشنوم و نزارم حواسم پرت بشه به اون صحبت ها
الان تقریبا یک سال و نیم گذشته از زمان معرفی ، نمیخوام بگم الان همگی باهم رفیق شدن و اینا ولی اون تهمت ها و صحبت های نامناسب و تهدید ها به نصف رسیده و نکته جالبترش اینه که من تو این مدت تمرین کردم که کلن در برابر حرف مردم خیلی ارام تر باشم ، سریع اعصابم خورد نشه ، سریع عصبانی نشم و دهنمو باز کنم و حرفای خیلی خیلی نامناسب بزنم
و باز به قول شما که میگین ماه پشت ابر نمیمونه ، یه تعدادی افرادی توی این یک سال و نیم پیداشدن که اتفاقا اونا میگن که چه قدر خوبه که تو راه درست رو داری میری
من همچنان میترسم از تهدید شدن ولی میخوام بنویسم اینجا که یادم بیاد توی خیلی از مراحل مهم زندگیم تو این 5 سال تهدید شدم ولی هیچ کدوم از اون تهدید ها عملی نشد
موقعی که میخواستم کار مورد علاقمو استارت بزنم تهدید شدم ولی استارت زدم و هیچ چیز بعدی اتفاق نیافتاده
موقعی که میخواستم رشته ی دانشگاهیم رو ادامه ندم تهدید شدم که اگر اینکارو بکنم آبروی کل خانواده میره و یه سری تهدیدهای دیگه ولی هیچ کدوم از این تهدید ها عملی نشد و تاثیری تو زندگیم نداشتم
موقعی که میخواستم پارتنرم رو معرفی کنم و راحتتر باهاش ارتباط داشته باشم کلی تهدید شدم باز ولی زندگی من خیلی بهتر و رووانتر و اسانتر و لذت بخش تر شده الان که دقیق میشم
راطم بت پارتنرم خیلی فوقالعاده شده
رابطم با خانوادم نزدیکتر از قبل شده و با احترام تر
رابطم با پول چه قدر بهتر شده به لطف الله
کلی نتیجه ی ریز و درشتی که اومده تو زندگیم تو این چند سال
پس هیچ کدوم از اون تهدیدها و توهین ها تاثیر نداشته در عمل چون من وضعیت کلی زندگیم خیلی بهتر شده
پس دراینده هم تاثیری نخواهند گزاشت
آیات هدایت:
مائده:44
ما تورات را فرستادیم که در آن هدایتی و نوری است که پیامبرانی که تسلیم بودند، مطابق آن میان یهودیان حکم میکردند و ربانیّون و عالمان به خاطر مسئولیتی که در حفاظت از کتاب خدا به آنها سپرده شده بود، و خود نیز بر آن شاهد بودند. پس از مردم نترسید و تنها از من بترسید و آیات مرا به بهایی اندک مفروشید که هرکس طبق آنچه خدا نازل کرده حکم نکند، پس چنین کسانی کافرند
جالبه این آیه با این فایل یکی دراومد که خدام گفته از مردم نترسین از من بترسید
مائده:46
و در پیگیری آثار آنان عیسی پسر مریم را برگزیدیم تصدیق کنندهای از حقایق موجود در تورات بود، و به او انجیل را دادیم، که در آن هدایتی و نوری و تصدیقی از تورات پیشِ رو و پندی برای پرهیزکاران بود.
انجیل طورات قرآن تا الان بارها تکرار شده که برای هدایت هستن ، برای کسایی که تقوا دارن ، یا برای کسایی که تسلیم هستند
مائده:105
ای کسانی که ایمان آوردهاید، بر شماست خودتان ، اگر هدایت شده باشید، آن که گمراه شده به شما زیانی نتواند رساند؛ بازگشت همه شما به سوی خداست، پس شما را به آنچه میکردید آگاه خواهد ساخت.
این آیه یک بار دیگم تکرار شده بود اگر اشتباه نکنم داخل بقره ،که اگر هدایت شده باشی فرد گمراه نمیتونه بهت آسیبی برسونه باز به نظرم میتونه یه منطق باشه در برابر تهدید ها
سلام سارا جااااان
بهت تبریک میگم آفرین دمت گرم
اینقدر قوی هستی وداری خوب کار
میکنی.
واقعا توحید یعنی نترسیدن و عمل
کردن وحرکت کردن.
.وسپردن کارها به الله فارغ از اینکه اون بیرون چه خبره
کاری که درسته رو باید انجام داد فارغ از دیدگاه اطرافیان و حرف مردم.
تحسینت میکنم و منم دقیقا برخلاف خانواده وتهدید وتهمتهاشون عمل کردم و حالاخیلی خیلی از زندگیم راضیم.
الهی که زندگیت همیشه شادی باشه وپراز موفقیت های عالی
روی ماهت رو میبوسم
سلام مجدد به همگی ، دوستان لطف کردن و در پاسخ کامنتم جواب نوشتن و این باعث شد خودم کامنت خودم رو چند بار بخونم و یک مثالی از تهدید شدنم باز به یادم اومد و گفتم بنویسم که باز باور کنم که تهدید بشی!
خب که چی!
اتفاقی نمیافته که
من یادمه بعد از معرفی عزیزدلم به خانوادم ، یکی از افراد خانوادم هر موقع با عزیزدلم میرفتم بیرون حرفای به شدت نامناسبی میزد و میگفت شمارتو میدم به منکرات(حالا من نمیدونم واقعا منکرات هنوز کار میکنه یا نه)
چند بار گفت بنده خدا من محل ندادم
تو همون گفتن ها بهش گفتم اکی اگه شماره پلاک ماشینم نیاز داری بهم بگو تا بهت بدم
دیگه از اون روز به بععدددد من همچین تهدیدی رو نشنیدم
معرفی شدم به منکرات؟ خیر ، اتفاقا همه چیز هی عالی تر پیشرفت تو رابطم ، خانواده ی عزیزدلم اتفاقا منو عین دختر خودشون میدیدن و میبینن
اتفاقا تونستم راحتتر با عزیزدلم برم بیرون ، قبلن هی نگران بودم وای دیر شد ، وای حالا الکی گیر میدن بهم
هر بار که من به قول استاد سگ محلی کردم هی همه چیز تو همه ی جنبه های زندگیم بهتر شد
اتفاقا همین دیروز پیش عزیز دلم بود اینقدرررر اتفاقات خوب و همزمانی های خوبی برام اتفاق افتاد که خدا میدونه
غروب زیبای خورشید با کوهای برفی در دوررر دست رو دیدم
اسنپ راحت گیر اومد اونم برای یک مسافت دور با قیمتتت مناسب
طلوع کردن ماه رو دیدم ، من تو عمرم خبر نداشتم ماه اینطوری طلوع میکنه!
فروشگاه عزیزدلم رو برای اولین بار دیدم بعد از 4 سال و مادر ایشونم دیدم چه قدر همگی کنار هم خوشحال بودیم واقعا خدایا شکرت
بعد در آسایش برگشتم خونه
فقط کافی بود من تو این یک سال و نیمه از اون تهدیدا میترسیدم ، باج میدادم ، قبول میکردم تهمت ها رو ، این چیزا رو تجربه نمیکردم که
سلام به روی ماهت سارای نازنینم عشق من عاشقتم با تمام قلبم عاشقتم
باتمام تمام قلبم عاشقتممممم چقدر چقدر با تمام تمام قلبم اینقدر که عالیترین عالیترین روی خودت کارمیکنی سارای نازنینم عشقترین من با تمام قلبم تحسینت میکنم چقدر چقدر توبینظیرترینی چقدر توفوق العاده نوشتی چقدر بینهایت منطق های نابی نوشتی وقتی داشتی دونه دونه اون اتفاقات عالیترین اون شجاعت نابت رو مینوشتی چقدر با تمام تمان قلبم بینهایت با تمام وجودم اینقدر بینهایت عالیترین روی خودت کارکردن نابتو اینقدر متعهدانه تریننن روی باورات کارکردن نابتوبینهایت تحسینت میکنم با تمام قلبم بینهایت تحسینت میکنم چقدر اینقدر شجاعت ببنهایت نابتو اینقدر با تمام ایمان عشق وارد دل ترسها شدی بینهایت تحسسنت میکنم با تمام قلبم تحسینت میکنم چقدر تو بینطیری چقدر الگوی ناب منی چقدر ازت یادمیکیزم بینهایت تک تک این همه نتایج عالیترینت اینقدر رابطه ی ناب ترینت بینهایت بینهایت بارنوش جونت باشه عشقترین من بینهایت تحسینت میکنم ایتقدر که عالیترین نکته های ناب حرفهای ناب استادنازنینمون مینویسی یینهایت تحسینت میکنم هزاران بارنوش جونت باشه چقدر بینهایت برام درس داشت چقدرتحسسنت میکنم این دو تا آیه چقدر فوق العاده ترین بود
تنها تنهاقدرت توییی رب من تنها تنها قدرت تویی تنها تنها تنها تویی که تمام تمام کاراروبرام انجام میدی تنها تویی که عاشقانه تمام شرایط جوری هدایتم میکنی حمایتم میکنی تمام شرایط جوری میچینی همه چیز تنها به نفع ترین من بره جلو همش تنها تنها تنهاتویی رب من تنهاقدرت تویی تنها تنهاقدرت هیچ کسی هیچ قدرتی نداره هیچ کسی هیچ قدرتی نداره
عاشقتم با تمام قلبم عاشقتم چقدربینهایت تحسینن میکنم چقدر بینهایت تحسینت میکنم چقدر عاشقتم چقدر بینهایت عالیترین نوشتی چقدر برام درس داشت
چقدر ازت یادمیگیرم بینهایت تحسینت میگنم هزاران بارنوش جونت باشه بینهایت عاشقتم چقدر تحسینت میگنم عاشقتم الهی که هرلحظه بهترین بهترین هازو بینهایت فرای تصورت بهترین بهترینهازو تجربه کنی عشق دلم
به نام خدای مهربان
سلام عرض می کنم خدمت استاد عباس منش و خانم شایسته و تمام دوستان گرامی ام
تا دقیقه 8 این فایل رو دیدم ، یه حسی بهم گفت بیام بنویسم و بعد ادامه فایل رو ببینم
دیشب داشتم جلسه 2 قدم سوم رو با دقت فوقالعاده ای گوش می دادم ، موضوع جلسه «مهم بودن حرف مردم عاملی موثر در موفقیت یا شکست افراد» بود
برایم این همزمانی خیلی دلنشین بود ، همزمانی گوش دادن به اون صحبت ها و راهکار هایی که استاد و خانم شایسته ارائه دادن در اون جلسه و راهکار هایی که در این فایل ارزشمند برای منطقی قوی ساختن در ذهنم ازشون استفاده می کنم
این همزمانی اولی بود که خیلی من رو به وجد آورد و باعث سپاسگزاری من از خداوند مدبر و مهربان شد
همزمانی دوم این بود که صبح زود حدود های ساعت 6 بود بیدار شدم رفتم یک آبی به دست و صورتم زدم اومدم دوباره بخوابم ، نجواهای شیطانی در مورد نگرانی از آینده کسب و کارم و اوضاع مالی ام تو ذهنم شروع شد
من به یاد آوردم این آگاهی رو که نجوا تنها از سمت شیطان هست و داره من رو فریب میده ، هرگز کمبود و آینده بد وجود نداره و خداوند خیر مطلق هست و همیشه وقتی تکیه کردم به خداوند ، امیدم رو از بنده های خدا قطع کردم و وصل کردم به خداوند ، درها برای من باز شده و اوضاع در تمام جنبه های زندگیم خوب پیشرفته
با این مثال و آیات با ریشه «من دون الله» یعنی «به غیر از خدا» که چند روز پیش داشتم مطالعه می کردم خودم رو آروم کردم و خوابیدم
خیلی برایم دلنشین بود که اینجا هم استاد عباس منش به اینکه نجوا تنها از سمت شیطان است و این بازی ذهن است که می خواهد ما را فریب بده و ما نباید در دام بی افتیم صحبت کردند
سپاسگزار خدای مهربانم هستم برای همین دو آگاهی که به شدت من رو آروم کرد و امید و نور ایمان رو در قلبم نمایان کرد
میرم برای گوش دادن و تماشای ادامه فایل…
به نام خداوند بخشایشگر مهربان
سلام به استاد جان . سلام بر خانم شایسته عزیز و همه دوستان عزیزم
ممنونم ازت استاد عزیزم که این فایل های زیبا رو برای باکیفت تر شدن زندگی ما تهیه میکنی ، من خیلی نیاز دارم که شخصیت قوی از خودم بسازم و عمل به این فایل زندگیم رو داره تغییر میده. این روزا احساس ازادی و توانمندی و قدرت بیشتری میکنم
در این دو روز قبل از این فایل داشتم به پاشنه آشیل خودم یعنی حرف مردم فکر میکردم و دوست دارم برای خودم و دوستان مثال هایی بزنم که قانون بهتر مرور بشه و خودم بیشتر یاد بگیرم
دوره ای دو تا همکار داشتم که یکی به شدت واکنش گرا بود که اگر کسی حرفی برخلاف میلش میزد اتیشی میشد و با بقیه مخالفاش سرجنگ داشت و میگفت طرف رو همونجا باید دهنشو ببندی که دیگه از این غلطا نکنه و یک همکار دیگه که خیلی ارام و بی خیال بود و خیلی خوب میتونست بی تفاوت باشه و نتیجه که من مشاهده میکرد این بود که دو شخصیت در یک کار یکسان اما با کیفیت های متفاوت.
من فکر میکردم که چرا اینقدر خداوند در مورد توحید صحبت کرده . مگه توحید عملی چیه؟
وقتی حرف عوامل بیرونی مانند حرف مردم و یا رفتارشون یا هرچیزی به غیر از خود من برای من مهم باشه مثل اینه که زره جنگی من پاره و سوراخ هست و از همون پاشنه اشیل و نقطه اسیب پذیر و دقیقا از همین جا بیشترین ضربه رو میخورم
و در زندگی روزمره که در جامعه هستیم این نقطه ضعفه بزرگ شخصیتی هست که شخصی بتونه بره تو مخم و بتونه ذهنم رو بهم بریزه و کنترل کنه و نیاز دارم که با تمرین اونقدر قدرتمند باشم که اجازه ندم عوامل تاثیر بذارن.
این که چرا حرف مردم رو به خودمون میگیریم دلیلش عزت نفس و دوست نداشتن خودمون هست که دنبال پذیرش دیگرانیم که این خلا رو پرکنیم یا اینکه تصور میکنیم طرف داره به هویت و ارزش های ما صدمه میزنه چون و از درون برای خودمون تصویر درست و قوی نساختیم و از بیرون اعتبار میگیریم.
زمانی من توی موقعیت سخت مالی بودم و یکی از فامیل نزدیک شروع کرد به شایعه پخش کردن با هرکی تونسته بود و دورهمی های عید با فامیل و مسخره کردن و گسترش بی نهایت شایعه در حالی که من پیش دل خودم میدونستم که من کاری اشتباهی انجام ندادم . اولش میخواستم برم گیرش بیارم و اماده دعوا بودم بعد فکر کردم که این کار اعصاب خودم رو بهم میریزه و ولش کردم و گذشت… بعد چندماه اون فرد دقیقا در شرایطی قرار گرفت که کل زندگیشو از دست داد و تموم اون دورهمی ها به نحوی پاشیده شد که اصلا باهم دیگه ارتباط انچنانی ندارن .
و باز من مدت ها که از این ماجرا گذشته. متوجه شدم کهمن انقدر حرف مردم برام مهم بود با اینکه مدتها گذشته اما به شهر و دیار خودم نرفتم چون از حرف مردم و رفتارشون واهمه داشتم . در صورتی که هرکسی به تضادی برمیخوره و ادم هایی رو میشناسم با اینکه اشتباه کردن اما راست راست راه میرن و تونستن باخودشون کنار بیان.
این برای من و همه ثابت شده که دقیقا از همون جایی که حساسی و اسیب پذیری افراد روش دست میزارن که ناراحتت کنن . مثلا مدرسه که بودم بچه ها همدیگر رو مسخره میکردن و من خیلی حساس بودم و الان بهتر شدم اما همین حساسیت اون دوران باعث میشد که بچه ها از این کار لذت ببرن و بخوان بیشتر اذیت کنن. حتا در مورد رابطه خواهر برادری هم این امکان هست که از جایی که بیشتر ناراحت میشی روی همون دست میزارن و بخوان حرصت رو در بیارن
احساسات (خشم .نفرت .هیجانات . عجله .دلسوزی و …) راهی هست که افراد بیشتر ضربه رو از این راه میخورن و خیلی تحت کنترل و بازیچه میشن .
برای همین من به این نتیجه واضح رسیدم که دیگران نباید من رو بتونن تعریف کنن بلکه من باید آنقدر با خودم در صلح باشم که راه نفوذ رو برای تاثیر گرفتن روی خودم رو ببندم
افرادی مثل Donald Trump یا Eminem و … با اینکه دیگه در هر زمینه ای یه پرونده ای ازشون ساختن . و گیریم کلا درست باشه اما اینقدر قدرت دارن که با اون همه اشتباهات سرشون بالاست و سینه سپر کردن و مسیر خودشون رو میرن و این درس رو به من میده که قوی باش تا جهان مقابلت تعظیم کنه .اگر اشتباهم کردی به بقیه ربط نداره و سبک شخصی خودتو داشته باش.
هرکس به هر موفقیت پایداری رسیده حقشه چون خودش رو ساخته
شاد باشید
●◉◎◈◎◉●
سلام به آقاسعید عزیز
چقدر عالی نوشتید. و خیلی چراغها رو در ذهن من روشن کردید.
به یاد آوردم جاهایی که بشدت مورد انتقاد یا تمسخر قرار گرفتم.
چه از جانب خانواده خودم و چه دوستان و همکلاسیها.
با اینکه دختر بسیار خوب و محترم و با استعدادی بودم ولی در یکی دو نقطه ضعف خودم بسیار احساس بی ارزشی می کردم و هنوز هم پیامدهاش گاهی گریبانگیرم میشه ولی خیلی کمتر. چون من عزت نفس و احساس لیاقت بیشتری می کنم.
یادمه که بخاطر خونسرد و یواش بودنم خییییلی مورد انتقاد پدر و مادرم قرار می گرفتم.
مادرم فقط انتقاد می کرد ولی پدرم مسخره هم می کرد. و این حس بد مسخره شدن توسط کسی که باید مأمن و پناهگاهت باشه خیلی مخرب بود.
پدرم خیلی مهربون و دوست داشتنیه اما همیشه دیدگاهش این بوده و هست که باید رو نقطه ضعفت دست بذاری تا بتونی درمانش کنی.
مثلا بچه ای که حساس و زودرنجه (مثل کودکی من) باید انقدر سر به سرش بذاری تا حساسیتش از بین بره.
و این مایه آزار تمام کودکی و نوجوانی من بود.
تا جایی که کمی احساس ارزشمندی من بهتر شکل گرفت و پذیرفتم که من هم یک مدل انسان هستم که خیلی هم عادیه و فقط با بقیه اعضای خانواده اش فرق داره.
اتفاقا این کند بودن به این خاطره که دقتم بالاست. بسیار بالاتر از اونها.
پس دیگه به حرفهاشون واکنش نشون ندادم و آدم آرومتری شدم.
نتیجه این شد که اونها هم دست از سرم برداشتند و انگار منو دیگه پذیرفتن. و حتی گاهی تحسینم هم می کردن.
الان خواهرم که خیلی فرز و دست و پا داره خودش میگه من توی زندگیم همش در حال عجله و بدو بدو هستم و همیشه همسرم و بچه هام هولم می کنن و همیشه هم وقت کم میارم. اما تو که خونسردی هیچوقتم کسی هولت نمیکنه و زندگیت آرامش داره.
بله اینه تفاوت.
منشکرم بابت کامنت قشنگتون.
سلام سعیده جانم.
کامنتتو که خوندم دیدم خودم عکس تو هستم.
یعنی شتاب دارم اکثرا.
من از شتابم راضی نیستم.
دارم روش کار میکنم.
عادت به عجله دارم، اگاهانه گاهی به خودم میگم اروم تر.
عجله نکن.
صبر کن.
یواش یواش انجامش بده.
چون وقتی هول هستم و شتاب دارم خرابکاری میشه، اشتباه میکنم.
یه چیزی بگم.
تشخیص دادم درمان من اینه که باید اشتباه کنم و بپذیرمشون تا حالم با خودم بهتر شه.
تا ترس هام درمان شن.
فضا میدم به حافظ تا به کشف و کنجکاوی هاش بپردازه.
چون تاثیر مستقیم روی مغز داره.
مخصوصا از وقتی فهمیدم دوران جنینی و 3 سال اول خیلی مهمه برای مغز بچه و شکل گیریش.
حرفت درسته
وقتی ارومی، دقت بالاتره.
عجیبه برام.
یا ما از این ور اسیب میبینیم یا اون ور.
شتاب کنی، کار خراب میشه.
اروم کار کنی، میگن کند هستی.
برای من که تو گروه اول هستم، عمیقا دارم تلاش میکنم به تعادل برسم.
نوا جان، قند نباتِ آبانیِ عزیزمون چطوره؟
در پناه خدا باشین 4 نفری و عزیزانت.
فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ
الهی شکرت
به نام الله مهربان
سمانه قشنگم سلام به روی نازنینت. چطوری رفیق گرمابه و گلستان سایتم؟ حافظ جان کپل خان چطوره؟
ان شالله شما و خانواده در پناه خدا سلامت و دلخوش و موفق باشید.
چقدر دل به دل راه داره. از دیروز بشدت تو فکرت بودم و اصلا امروز یکی از برنامه هام این بوده که اختصاصی واست بنویسم. اما هی نشد و هی نشد تااااا دیدم نقطه آبی جذابت چشمامو روشن کرد.
یه ذوقی کردم که نگو.
دوست خوبم دقیقا همینه که گفتی. هرکسی هر طوری هست به نظرش خوب نیست. مثل کسی که موهای فر داره و همیشه دلش میخواد موهاش صاف باشه و برعکسش.
هر آدمی هرطوری هست قشنگه و ویژگیهاش به درد خیلی کارها میخوره.
اما مسئله اینجاست که ما خودمون رو مقایسه می کنیم و انتظارات غیر واقع بینانه از خودمون داریم.
همیشه همه چی رو از دید بقیه نگاه می کنیم. نه اینکه خودم چی می خوام.
این یک.
دومیش اینکه همه مون قابلیتش رو داریم که برخلاف روند همیشگیمون هم عمل کنیم.
نه اینکه ذاتمون رو تغییر بدیم، بلکه فقط کمی متفاوت عمل کنیم.
مثلا من میتونم زمانهایی که وقت کمه خیلی تند و فرز عمل کنم و دقتم رو کمتر اولویت قرار بدم.
تو هم خیلی جاها میتونی سرعتت رو کم کنی و از مسیر لذت بیشتری ببری.
اما در نهایت ذات تو سرعتی و ذات من دقتیه.
ما نمی تونیم خودمون رو کامل عوض کنیم اما به اندازه مناسبی می تونیم تعدیلش کنیم.
مهم اینه که در هر شرایطی خودمون رو دوست داشته باشیم.
من که دارم این حرفا رو میزنم خودم بی نقص عمل نمی کنما. ولی حداقل می دونم درستش اینه.
اگر دقت کرده باشی استاد توی فایلهای سالهای دورتر خیلی پرهیجانتر و با بیان خیلی سریعتر صحبت میکرد.
فایلهای 8 سال پیششون رو که گوش بدی انگار گذاشتیش رو دور تند.
اما این سالهای اخیر استاد خیلی روی بیان خودشون کار کردن که شمرده شمرده تر و با لحن تاکیدی و آرامتری صحبت کنن. بخصوص توی دوره ها.
درسته که تغییر ایجاد شده اما هم قبل و هم بعد احساس ارزشمندی وجود داشته.
من اول به خودم میگم، اگر من خودم رو همینطوری که هستم دوست داشته باشم و بپذیرم، اون وقته که راحت تر میتونم بهبود ایجاد کنم و به مدار بالاتری مهاجرت کنم.
اما اگر پذیرش آنچه هستم برام سخت باشه در دور باطل احساس بد و پسرفت باقی میمونم. زور زورکی نمیشه رشد کرد. تکامل با عشق به خود آسون میشه.
عاشقتم دوست خوبم. خیلی خوشحالم کردی واسم نوشتی.
خدا خیر دنیا و آخرت رو نصیبت کنه.
سلام عزیز دلم.
تو هم منو خوشحال کردی برام نوشتی.
وای که چقدر اروم شدم این حقیقت رو بهم یاداوری کردی:
اما در نهایت ذات تو سرعتی و ذات من دقتیه.
ما نمی تونیم خودمون رو کامل عوض کنیم اما به اندازه مناسبی می تونیم تعدیلش کنیم.
بله، من دارم تلاش میکنم.
تو انجام کارهای حافظ هم تلاش میکنم اروم تر انجام بدم، میگم مسابقه نیست که، اروم باش و لذت ببر.
ممنونم از کامنت خیلی خوب و کاربردیت.
فرستاده شدی برام تا بهم یاداوری کنی خودمو بیشتر دوست داشته باشم برای چیزی که هستم، همزمان تلاشمو هم بکنم بهبود بدم خودمو یواش یواش.
الحمدالله کپل خان هم الحمدالله خوبه و در حالِ دلبری کردن هر روز و هر لحظه.
ماچ به روی ماهت.
به امید دیدار نزدیک، در بهترین زمان، در بهترین مکان.
راستی مثالی که برای موهای صاف و فر زدی هم منم.
من موهام موج دار هستن ولی همیشه عاشق موهای لخت هستم.
هر وقت سشوار میکشم یا با اتو موهامو صاف میکنم انگار دنیا رو بهم دادن، هی دست میزنم به موهام و تکونشون میدم از بس دوست دارم.
من کاملا راضی هستم از موهای مشکی و پرپشتِ قشنگ و سالمم، اما موهای لخت خیلی ذوق زده ام میکنه همیشه :)
فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ
الهی شکرت
سمانه جانم دوست قشنگم با موهای موج دار پرپشت سالم و مشکی
سلاااام
خدا خودت و قشنگیاتو حفظ کنه.
انقدر تلاش و پشتکارت رو برای شکارچی نکات مثبت بودن تحسین می کنم که خودت خبر نداری.
البته می دونم که هرکاری اولش سخته بعدش که میفته روی مومنتوم هم آسون میشه، و هم مسیری که لذتبخشه تلاشش هم شیرینه.
تو با عشق می نویسی و حتما نتایج پربارش رو داری می بینی یا به زودی خواهی دید.
سمانه جان، فرقی که من نسبت به سالهای قبل از آشناییم با استاد کردم یکیش اینه که آدم بی نیازتری شدم،
کامل نه ها، ولی خیلی نظراتشون برام کمرنگتر شده.
برام اهمیت نداره در نظرشون شیک و تروتمیز به نظر بیام.
اگر لباس قشنگ و شیک می پوشم برای دل خودمه.
مهم نیست خونه ام اون خونه رویایی که عکساشو دیدم نیست ولی دیگه برام مهم نیست کسی بیاد خونه ام چه نظری راجع به محله و خونه و آپارتمان و خونه و دکوراسیونم داره. من دوستش دارم با تمام ویژگیهاش، و این برای من کافیه.
موهامو اگر رنگ میکنم برای دل خودمه نه پسند جامعه.
اینها و خیلی موارد دیگه چنان آرامش و رضایتی از زندگیم بهم داده که تو خواب هم نمی دیدم.
اصلا نمی دونستم آدم میتونه اینقدر با خیال آسوده هم زندگی کنه.
راستی یادمه قبلا گفته بودی اوریگامی کار می کردی و بچه ها آموزش می دادی.
الان یه درخواست در وجودم شکل گرفت. که شما معلم اوریگامی من و ترانه باشی.
به امید دیدارت از نزدیک و کلی ماچ و بغل.
سلام به سعیده عزیز و توحیدی
نور خداوند به قلب زیبات که این پیام رو برام نوشتی و باعث شدی من بیشتر روش فکر کنم و هرچی جلوتر میرم باز هم میگم این صحبت های استاد خیلی نیاز به درک عمیق تر داره و هرچی جلوتر میریم بیشتر میفهمم که هیچی نمیدونم .
سعیده عزیز به این نتیجه رسیدم که این سختی و تضادهایی الان یا همون موقع خوردیم و میخوریم واقعا نعمت و رحمت و برکت خداست و باید شکرش رو به جا اورد چرا که باعث میشه ما به درون خودمون بریم و عمیق تر و عمیق تر ریز بشیم و به اکتشاف خودمون دست بزنیم .
شاید اگر اون تضادها رو نمیخوردم یا با این سایت اشنا نمیشدم هیچ وقت نمیفهمیدم که از کجا میخورم . اما این تضادها من واقعیم رو به من نشون میده و این خواسته رو توی دلم انداخت که قوی تر بشم .
تا چند هفته پیش فقط میخواستم پول دربیارم اما الان الویت خواسته م اینه که شخصیتی قوی داشته باشم که همه چیز تو خودش حل کنه . مثل اقیانوسی باشم که که هرچی به طرفش پرت بشه ارامش اقیانوس رو بهم نمیزنه .
سعیده عزیز به یاد اوردم که اوایل اشنایی با استاد چند روزی به بیابان رفتم. یک بیابون برهوت سنگ لاخ و کنار کوه یه درخت تنها با اون سختی سبز بود . بوسش کردم و به تنش اب ریختم . اون درخت برام نماد استقامت شد که توی اون شرایط رشد کرده بود. و هم اینکه الان فهمیدم که خداوند روزی رسونه اونم از جایی که فکرشم نمیکنه
شاید خیلی ها فکر کنن اونایی که خیلی قلدری میکنن یا منم منم میزنن یا لاتی پر میکنن اونا قوی هستن . من سالها به واسطه کارم با بیش از صدها شخصیت و انواع ادم ها ارتباط داشتم ولی متوجه شدم همینایی که قلدرن خیلی بیشتر از همه ترس دارن و فقط واکنش زیاد نشون میدن که اون شخصیت اصلی و ذات ترسو رو بپوشونن و در مقابل افراد هستن که خودشون رو از درون میخورن
خداروشکر که هدایت شدیم و این فرصت پیش اومده که به خودشناسی برسیم و شخصیتی قوی مثل همون درخت در بیابان که همه تضادها رو دیده ولی ریشه ها و توکلش به خداست و پابرجاست داشته باشیم
سخن کوتاه کنم که به ادامه کارتون برسید
هرجا هستید در کنار اقا ابراهیم و دو دختر گلتون شاد باشید
به نام خدای معجزه ها
خدایی که هر چه دارم از لطف بی نهایت اوست
استاد قشنگم و مریم زیبا سلام
وای استاد این فایل چی میگه
دقیقا ترمز اصلی من
بشدت تو این زمینه باورهای ضعیف دارم
طوری که واقعا برای اینکه این حاشیه ها رو نشنوم با همه قطع ارتباط کردم
یعنی اصلا توانایی حتی ی کلمه بشنوم ندارم
البته ذاتا واکنش گرا نیستم اما به حدی به هم میریزم که قشنگ ی روز حالمو بد میکنه
همین چند مدت پیش یکی بهم گفت ی چیزی بهت بگم ناراحت نمیشی؟
دقیقا بهش گفتم چرا ناراحت میشوم هرچی هست نمیخوام بشنوم و طرف شکه شد
یا گاها دختر خواهرم میشینه پای حرفای خاله زنکی و میخواد امار بده فلانی چی گفته من وسط حرفاش میپرم و میگم نمیخوام بشنوم
و انصافا واقعا ی قدرت خاصی میخواد شنیدن این حاشیه ها و تکونت نده
حدود چند سال پیش وقتی من تازه وارد این شغل فعلیم شدم چند ماه اول رو با ی دوست قدیمی شراکت کار کردم و بعد از گذشت چند ماهی بحث مالی شد و من جدا شدم
الله اکبر
به حدی تحت فشار قرار گرفتم به حدی حاشیه ها برای من درست شد به حدی فروش منو تحت تاثیر قرار داد که خدا داند
و واقعا تو اوج اون همه فشار فقط گفتم خدایا تنها تکیه گاه من تویی و اگه توهم پشتمو خالی کنی من ته منجلابم اما با اینکه اصلا از قانون چیزی نمیدونستم اما فقط تنها دلخوشیم خدا بود که با تمام اون فشارها دوام اوردم و تونستم تنهایی و مستقل برای خودم دفتر کار راه اندازی کنم و الان بشم یکی از معتبرترین و قابل اعتمادترین فروشنده صنف خودم
اون سال ها اون شریک من و دوستاش برای حذف من از بازار به هر ترفندی چنگ زدن و حتی چندین نقشه هم کشیده بودن. یعنی من با هر همکاری میخواستم درباره جنس صحبت کنم اول دوساعت موضوع جدایی من از شریکم رو گزارش میدادن طوری که من اگاهانه چندین همکار و حذف کردم و قشنگ اون موقع ها میگفتم متنفرم از ادمای خاله زنک
دقیقا همین ی ماه پیش همون دوست شریک من که این همه حاشیه ساز شده بود خودش با من ارتباط گرفت و گفت موجودی جنساتو برام بفرست و حتی بهم گفت همه جا فقط ذکر خیر تو هست که منم خندیدم بهش گفتم اینو خیالم راحته همه جا ذکرخیر خوبی من هست.
چون به قول استاد بالاخره اب زلال میشد بالاخره ماه پشت ابر نمیموند بالاخره حقیقت رو میشد و من با موندن تو مسیر با درستکاری و صداقت در حرفه ام ثابت کردم که من واقعی چجوری هست و تمام اون حاشیه ها ساخته ی مشت ادم ضعیف و بیکاره
و من الان غرق نتایج فرکانس های توحیدیم هستم که حتی همکارا میگن تو این بازار خراب چجوری مشتری داری و من میگم توکل برخدا
خدایا هزاران بار شکرت
امروز ی روز بارانی فوق العاده ای بود کلی تو طبیعت پیاده روی کردم کلی پاهام تو گل گیر کرد و خندیدم از ی اب رودخونه مانند پا زدم و رفتم اونور و چقدر امروز نعمت های خدا برام ی هیبت دیگه داشتن و گفتم خدایا ببین من غرق این همه فراوانی ام پس چه دلیلی داره بخوام ذهنمو به جای درگیری با این نعمت ها درگیر حاشیه ها کنم و وقتی خدای رزاقی هر لحظه زندگی منو غرق این همه لذت کرده من فقط ی مسیری بلدم اونم شکرگزاری بی وقفه
خدایا هزاران بار شکرت
خدایا هزاران بار شکرت
خدایا هزاران بار شکرت
به نام خدایی که مرا انسان آفرید،سلام بر استاد عباسمنش عزیز،ذهن چیست؟
افکار در مورد گذشته، نقشهها برای آینده
هیاهو برای آنچه که گذشته،
انتظارات برای آنچه باید بشود
این ذهن است
نه گذشته باقی میماند و نه آینده باقی میمانند. چه چیز باقی میماند؟
زمان حال
فقط این لحظهی خالص باقی می ماند که حتی سایهای از فکر در آن نیست. ولی ما در گذشته درگیر هستیم که وجود ندارد و درگیر آیندهای هستیم که هنوز نیامده است
برخی از مردم گذشتهگرا هستند: چشمانشان به عقب دوخته شده
برخی از مردم آیندهگرا هستند، چشمانشان به جلو دوخته شده
و هردو از “آنچه که هست” محروم هستند. و “آنچه که هست”، اکنون، همین لحظه، تجلی خداوند است.
در اکنون زندگی کن. لحظهبهلحظه زندگی کن. آنگاه اندوه کجاست؟
آیا به یک چیز دقت کردهاید:
که زمان حال همیشه خوشمزه و سرورانگیز است. هرگاه غمگین میشوی، فقط به آن نگاه کن، آن اندوه یا واکنشی نسبت به گذشته است و یا نگرانی نسبت به آینده
نگرانی و اندوه یا به سبب آنچه که در گذشته میخواستی انجام بدهی و نتوانستی خلق میشود و یا توسط آنچه که در آینده میخواهی انجام دهی و نمیدانی که آیا قادر به انجامش هستی ییا نه.
آیا هرگز توجه کردهایم؟
آیا هرگز به این حقیقت کوچک پی بردهای که در زمان حال هیچ رنجی وجود ندارد، هیچ نگرانی در آن نیست؟
برای همین است که زمان حال ذهن را مختل نمیکند: نگرانی است که در ذهن اختلال ایجاد میکند. در زمان حال هیچ رنجی وجود ندارد. زمان حال چیزی از رنج نمیشناسد. زمان حال چنان لحظهی کوچکی است که رنج نمیتواند در آن بگنجد. در زمان حال. فقط بهشت میتواند بگنجد، نه جهنم.. جهنم بسیار بزرگ است. زمان حال فقط میتواند آرامش باشد، خوشحالی باشد، فقط میتواند شادی وخوشحالی باشد باشد.
پس به بیذهنی بازگرد، ذهن را صاف و تمیز کن، یعنی که به گذشته و آینده فکر نکن. این لحظه که آمده است را قدری بچش، همین حالا. همین لحظه را… همین صدای قطاری در دوردست، مردمانی که در سکوتی عمیق نشستهاند، در عشق غرق شده و به آنچه گفته شده گوش سپردهاند:تمام شماباید در اکنون ودر زمان حال باشید بدون پلک زدن: افتابی که از درون درختان میگذرد، زمزمهی بادها… رنج کجاست؟ چگونه؟
در این لحظه تمامش شادمانی است. عمیقاً وارد این خوشی بشو
این شادمانی را بنوش. این شرابی است که ارزش نوشیدن دارد. این میخانهای است که فرد باید بخشی از آن شود.
تمام تشویشها بخاطر فردا است
در این لحظهی حال هیچ نگرانی وجود ندارد. و وقتی نگرانی نباشد، فکر نباشد و تشویش نباشد، ذهن هم وجود ندارد
و وقتی که ذهن نباشد، خداوند هست. در مرگِ ذهن است که تجربهی خداوند دست میدهد
سلام دوست عزیزم علی جان
واقعا از خوندن کامنتتون لذت بردم و حالم خوب شد
چقدر عالی بودن در لحظه حال رو توصیف کردین و من رو عاشق این کردین که در لحظه باشم
آری نه گذشته ای وجود دارد و نه آینده ای
یاد گذشته فقط غم را به همرا دارد حتی اگر خاطرات خوب را مرور کنی گاها غمگین است چرا که نبود کسی یا چیزی
را احساس میکنی
و به آینده فکر کردن آینده ای که اصلا وجود ندارد استرس و نگرانی با خود میاورد
از شما ممنونم
واقعا باید ما شاگردهای استاد قوانین را مرتب به همدیگر یادآوری کنیم
موفق و پیروز باشید
به نام الله یکتا
سلام به استاد عزیزم و مریم جان شایسته و دوستان گلم
الهه ام
خدارو سپاسگذارم که اول شمارو آفرید و بعد هدایت کرد تا هادی همه ما باشید
عاشقتم خدا جونم دوست دارم
خب از دیروز تا به الان سه بار گوش دادم این فایل رو و بازهم جا داره گوش بدم چون پاشنه آشیل من هم همین حرف مردمه و چقدر ازتون سپاسگذارم هم از استاد عزیز هم مریم جان هم دوستان عزیزی که کامنت های بی نظیری نوشتن تا کمکم کنن بهتر عمل کنم در این زمینه عاشق همتونم
خب بریم سراغ فایل تا دقیقه 14
من با دیدگاه بقیه تعریف نمیشم من با دیدگاه خودم در مورد خودم تعریف میشم این باور در جلسه 16احساس لیاقت گفتید
توحید عملی 6وچه کسی مالک توست به من کمک کردن تابهتر متوجه بشم منم که خالق شرایط و اتفاقاتم اما همش میگفتم بابا یکی به ناحق یه حرفی بزنه چی اونو هم من خلق کردم یعنی و با این فایل جواب سوالم رو گرفتم که بله بازهم منم که خالق اون شرایط میتونم باشم امااااا زمانی که بخوام برای اینکه توجه دیگران رو جلب کنم و این یک شخصیته که از عدم ارزشمندی اون ادم میاد یعنی خودش دوست داره بهش تهمت بزنن تا دیده بشه تا مثلاً با این کار درموردش صحبت بشه
دیدم این چنین شخصیتی هم میتونه درون من باشه ولی فقط در ذهنم چون انگار درونم مخالف اینکار بود مخصوصا در مورد ظاهرم و همین تابو شکنی های سال های اخیر که من همراه شما نبودم ولی خیلی توی ذهنم همراه همین ادم ها بودم درسته انگارجرعت اون ها رو نداشتم و ترس از همین حرف مردم داشتم و دارم هنوز در مورد این حد از آزادی اونم توی شهر نسبتا مذهبی که من زندگی میکنم و وقتی فایل حجاب شما رو گوش کردم همش اون قسمت که میگید اگه من بودم چیزی رو میپوشم که باعث ازارواذیت من نشه تو اون کشور و طبق عرف میپوشم گفتم به خودم که اره درستش همینه منی که همیشه پوشیده و چادری بودم یکدفعه بخوام بشم اوپن مایند خب کی این وسط ضربه میبینه من یا دیگران و همون خشم از دولت و مذهبیون هم داشتم و فکر میکردم دیگران با اینکارا دارن مارو برده خودشون میکنن و احساس لیاقتم وصل بود به نظر اون خانم هایی که پوشش آزادی داشتند و اونا رو همیشه باارزش میدونستم و خودم رو بی ارزش ببینید تا این حد من به نظر مردم اهمیت میدادم و کمی بهتر شدم در این زمینه ولی پاشنه آشیل کار خودشو میکنه و این فایل و قسمت دومی که درراهه ازاین به بعد کلید درهاییه که به زودی با تکرار باورهای درست باز میشوند وقتی من روی اون پاشنه آشیله مداوم کار کنم اون مقاومته کم کم میریزه و زندگی از این به بعد چه شود گلستان ابراهیم
وقتی داشتم اینارو مینوشتم دیدم بازهم ذهنم داره مقاومت نشون میده که نگو بابا بچه ها الان فکر میکنن چه ادم داغونی هستی تازه اسم چادرم آوردی دیگه هیچی و هزار تا اراجیف دیگه که تو بعد یکسال با استاد بودن هم نتونستی پوششتو عوض کنی و دیدم اینجا هم دست از سرم برنمیداره این پاشنه و واقعا میخواستم پاک کنم این کامنتمو ولی الان میفرستمش تا اولین قدمی باشه برای اینکه مقاومتم کم بشه و بیشتر به خودم نزدیک تر بشم
دوستتون دارم
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام خدمت اساتید بزرگ و عزیزم که عاشقتونم تا ابد سایتون مستدام باشه برام استاد و مریم جون تا همیشه خیلی دوستون دارم خیلی عاشقتونم
استاد من هنوز به این فایل نرسیدم چون قانون آفرینش هستم هنوز 24ری
اما در رابطه با تهمت و توهین بازهم قانون افرینش اومد به ذهنم هرکسی توهین کنه بهم تهمت بزنه بهم و غیبتمو کنه داره منو قوی تر میکنه تو ذهنه اون یکی ادم و بهم داره قدرت میده و به نفعه من داره کار میکنه و به ضرر تمام و کماله خودش داره کار میکنه
و این قانونه خداوند هست و خداوند از قوانینش از سنتش تغییر و تبدیلی نمیکنه
حتی برای پیغمبرش
و بازهم قانونه برانگیختگی تو روابط خیلی جوابه
این نکته ها به ذهنم رسید گفتم بنویسم تا بیام این فایل رو موقعه استراحتم گوش کنم و بنویسم با عشق که توش درس اگاهی نور عشقه بی پایان هست خدایاشکرت
اما استاد با این پروژه شاید بگم باورتون بشه مثله همیشه که ترکوندم و وارد مدارای بالاتر شدم حسابیییییی لول آپ شدم که نگم براتون نگممممم و همه چی بینظیر و رویایی و فوق العاده س استاد عاشقتونم مریم جون عاشقتونم
فعلا روی ماهتون رو میبوسم
در پناه الله یکتا باشین
به نام خدای مهربان
سلام به استاد عزیزم
سلام به بانو شایسته گرامی
سلام به دوستان توحیدیم
فایل مصاحبه با استاد | نحوه برخورد با تهمت – قسمت 1
خدایا شکرت خیلی خوشحالم که توی این مسیر قرار دارم
خیلی دوستت دارم خدا جونم که منو توی این مسیر قرار دادی
خیلی آرامش دارم
بابت همه چیز های خوب توی زندگیم شکرگزاری میکنم
بابت نعمت سلامتی ،آرامش، ثروت و هزاران نعمت خوب در زندگیم آگاهانه شکرگزاری میکنم
استادجان بابت شما خیلی شکرگزاری میکنم خیلی تحسینتون میکنم .
من نویسنده خیلی خوبی نیستم و بیشتر مواقع نمیتونم تو نوشتن باکلمات خوب بازی کنم و کامنت زیبایی بنویسم و دنبال کمالگرایی هم نیستم
اما کامنتهای عزیزان رو میخونم،
حداقل روزی دو سه ساعت شاید هم بیشتر تو سایت هستم استفاده میکنم و لذت میبرم و نتیجه هم گرفتم و تغییر رفتار وشخصیت رو در خودم بخوبی حس میکنم و باز خوردشو از اطرافیانم هم گرفتم پس این راه رو با عشق ادامه میدم و خیلی خوشحالم بابت این قضیه
جا داره از دوستان عزیزی که وقت میذارن وبرامون کامنتای پر محتوا وعالی می نویسند تقدیرو تشکر کنم از
خانم سعیده شهریاری
آقای حمید امیری
آقای ابراهیم خسروی
خانم سعیده رضایی
فاطمه و رسول
رضوان یوسفی
علی بردبار
و همه دوستانی که کامنتهای بینظیر مینویسند واقعاً متشکرم
خانم فاطمه سلیمی و دخترای گلشون
پاکیزه جان بارکزی
خانم رویا مهاجر سلطانی
آقای حمیدرضا نارنجی ثانی
آقا جمال فعال در عقل کل و خیلی از دوستان دیگه ی عزیزم که الان اسامی شون یادم نمیاد واقعا تحسینتون میکنم به خاطر نوشتن کامنتهای زیباتون
و ،،،
من به خودم افتخار میکنم
که خواننده کامنتها ی بینظیر این سایت الهی هستم
منم استاد عزیزم روزم رو با خوندن کامنتاشروع میکنم
وهمینجور شب رو با کامنت میخوابم
عدد عضویتم در سایت 1943 هم یه عددیه که خاطره های خوب رو بیادم آورد خدایا شکرررر
خدایا شکر که حالم عالیه
خدایا شکر که ثروت وفراوانی تو زندگیم جاریه
خدایا شکر بخاطر همسر خوب ومهربانم
خدایا شکر بخاطر فرزندان عالی وموفقم
خدایا شکر بخاطر این سایت الهی
کامنت منو ساعت 5 و 20 دقیقه ی صبح ،بالای سر 120 تن مواد مذاب فولاد میخونی.
با حالت خوب
با حسه خوب
با چشایی خوشحال شد از خوندنه اسمم تو کامنت عزیزی که تحسین کردنش از روی ارزشمند بودنه خودشه.
درس جالبی که از کامنت شما گرفتم این بود که شما میتونستید بجای اینکه اینجا از من تشکر کنین زیر کامنت خودم ازم تشکر کنین اما شما ثابت کردین که نیاز نیست ابراز عشق رو زبونی و حضوری به کسی اعلام کنی،کافیه تو از دلت ،کسی رو تحسین کنی!
انرژیش میرسخ به اون شخص، البته قبلش به خودت میرسه!
یاده حرفه استاد افتادم که میگه :
شما یکی از بهترین سرمایه گذاری هایی که میتونید کنید اینه که پشته سر مردم حرفه خوب بگید و تحسینشون کنید!
خانم فاضلی عزیزم
ممنونم بابت انرژی که از کامنتتون گرفتم.
این از قلب پاکتونه
در پناه خدای واحد موفق باشید
نمیدونم چرا اما قلبم گفت بهتون بگم کامنتهای سفرنامه ام رو تو سفر به دور آمریکا بخونید
سلام آقا ابراهیم خسروی
شاگرد زرنگ کلاس دراین دانشگاه و سایت الهی
ممنونم از پاسخی که برام نوشتین
نمیتونم بگم چقد خوشحال شدم وقتی این نور آبی الهی رو کنار اسمم دیدم و چقد خوشحالتر شدم که اسم شمارو دیدم
من خیلی کم از این نورها دریافت میکنم
ولی همیشه بابتشون شکر گزارم حتی نوری که کنار اسامی دوستان توحیدی م میبینم واز اعماق وجودم تحسینتون میکنم
من سعی میکنم کار درست ورفتار درست خودم رو انجام بدم و به موضوعی که شما اشاره کردین اصلا فکرم نکردم
ولی چقد خوب که شما اینو بهم یادآوری کردین راستش یه کم به خودم ورفتارم افتخار کردم
خوشحالم که با دوستای توحیدی مثل شما ودیگر دوستان در ارتباطم
بابتش خدارو شکر میکنم
در ضمن من تمام کامنتای شما رو خوندم وهمیشه میخونم کامنتای سفر نامه تون بی نظیرن من قلبی ودلی تحسینتون میکنم و انشالله که بتونم علاوه بر فایو استاری که به کامنتاتون میدم بصورت نوشتاری هم تحسینتون کنم
منتظر خبرهای خیلی خوب از شما هستم مخصوصا در خصوص همسری که لایق همسری شمارو داشته باشه