اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
سلام ب استاد عزیز و خانم شایسته جان و دوستان عزیزم
خب نکات فایل رو مرور کنیم:
ذهن ما اینجوریه ک اگر 99 مورد ازمون تعریف بشه انگار ن انگار ولی اگر 1 دونه تحقیر، توهین و یا مسخره بشیم، اونو هزاران بار تکرار میکنه ک مارو اذیت کنه، مغز ما داره مارو فریب میده، شیطان میخواد احساس شمارو بد کنه، پس ماچیکار کنیم؟
افسار ذهن مونو بگیریم دست مون، نه با خودمون تکرارش کنیم، نه با دیگران انتشار بدیم، نه حتی ب خدا بگیم خدایا دیدی چه تهمتی ب من زد، دیدی حق من نبود، اصن تو ذهنت قدرت نده بهش، یه دیقه دیگه هم بهش فکر نکن، برو سراغ ویژگی های مثبت خودت، سراغ صداقت و پاکی خودت، سراغ قلب پاک خودت، بگو من ک میدونم تو چه فرشته ی نازنینی هستی چه قلب پاکی داری، همین بس ک خدا حافظ تو باشد، همین بس ک خدا شاهد و گواه باشد.
اگر کسی ب شما تهمت بزنه و شما پاسخ بدی و از خودت دفاع کنی، داری میگی من تحت تاثیر قرار گرفتم، تو تونستی منو اذیت کنی، تونستی دستت و تو مخم کنی، تونستی اعصابم رو خورد کنی.
ولی وقتی بی محلی کنی، داری این پیغام رو میدی ک برای من هیچ ارزشی نداری ک من حتی بخوام پاسخ بدم به حرفات، اصلا برام مهم نیستیددددد.
بی توجهی بدترین کاره برای حرفای آدمای بی ادب
یه موقعی ک کسی تهمتی میزنه ب ما، ما نگرانیم ک تصویرمون خراب بشه برای دیگران
دقیقا بنظرم یکی از اولین فکرایی ک ب سر آدم میاد اینه ک وای نکنه فلانی بشنوه این تهمتُ و نظرش راجع ما عوض بشه، وِجه مون پیش فلانی ها، اون خانواده معروف و پولدار فامیل مون خراب نشه یه وقت، اگه ب گوش اون آدم بخوره دیگه تمامه کارمون. اصن بشنوه ک بشنوه، اون فلاااانی کی باشه اصن؟؟ نه خود اون حرف مهمه، نه اون شخص تهمت زننده، نه اون کسی ک ما برا خودمون شاخش کردیم، هیچ کدوم شون نباید برامون گنده باشن.
فقط ب خودمون بگیم، من ک خودمو میشناسم چرا باید نگران باشم؟؟؟ چرا باید بترسم؟؟ اصن مگه غیر از منو خدای خودم تو این دنیا کسی هست؟ وقتی خودت میدونی چه شخصیتی داری، چه ویژگی هایی داری دیگه اصن مهمن دیگران؟؟
حالا میفهمم تفاوت زندگی مادرم با خواهرش رو، مادر من بسیار فرد بی خیالی بود راجع ب هر حرفی ک درموردش میزدن، همیشه خواهرش بهش میگفت چرا جواب نمیدی بی عرضه و مادر من سکوت میکرد میگفت ولش کن بابا، حالا نتیجه زندگی خاله ام یه زندگی پر از تنش، پر از قرص و روابط ناجالب خانوادگی با تک تک فامیل، اینکه همیشه سرجنگ داره، میخواد ب همه ثابت کنه ک شما ب من تهمت زدید، و ادعاش اینه ک من زرنگم من حق خودمو می گیرم، من دهن هرکی پشت سر من و خانواده ام حرف بزنه رو گل میگیرمو…
ولی مادر من با اخلاق خونسردی اش،آرامشش نه تنها ب تن سالم خودش، بلکه ب خانه و خانواده اش آرامش داده، صلح و دوستی در خانواده مون برقرار کرده، اصلا تلفن بازی و از این پیغام ببر ب اون برسون نداریم ما تو خونه مون، احترام و ارزشی ک برا همه داره و همیشه ازش تعریف میکنن و عروس گل خانواده است. چون اون براش ذره ای حرفای زن داداش و جاری هاش مهم نبود، از همه هم تهمت شنید تهمتای بد ک الان ک فکرشو میکنم میگم چه روح بزرگی داری مادر من، مثل همون مکث استاد میخواستم بگم ولی نه نمیگم، فقط بهش افتخار میکنم و میخوام بهش بگم ک بهت افتخار میکنم، بهش بگم نکات مثبتش رو هم ب مادرم هم پدرم
پدر عزیزم، راجع ب دختراش چقدررر حرف زدن، حتی برادر خودش ب دختراش بدترین حرف ها و تمسخر و سرزنش هارو کرد، چقد بهش انگ بی غیرتی زدن،چرا چون دختراش مانتویی بودن و مثل 99 درصد دخترای فامیل چادر نپوشیدن، حتی یک بار پدر من ب ما نگفت چادر بپوشید، حتی یک بار نیومد تو جمع خانوادگی مون ب گوش مون بزنه پشت سرتون این حرفا رو میزنن.
یه بار پدر من گفت دوماد مون گفته از کل دخترای فامیل پاک تر از دخترای شما من ندیدم، حالا ماهایی ک لباس های راحت و آزاد می پوشیم، و پدر من به مادرم گفت من خودم میشناسم دخترای خودمو بزار هرکی هرچی دلش میخواد بگه برا من ذره ای اهمیت نداره، خیلی سخته برای مردی ک بزرگ فامیل در مورد دختراش حرف ناجور بزنه و سکوت کنه و بگه خدا خودش میدونه من چه خانواده ای دارم همین کافیه، قربونش برم من.
حالا چی شد؟ یکی دوسال بعد ما همه دخترا کم کم مانتویی شدن، برو بیرون و بگرد شدن، دانشگاه و سرکار برو شدن، خوبه ما سنت شکن شدیم ک راه برا بقیه باز بشه، و همونایی ک پشت سر ما حرف میزدن الان نمیتونن دخترای خودشونو جمع کنن، همون حدیث امام صادق ک میگن مواظب باش اگر تهمتی ب کسی میزنی دنیا میچرخه و اون بلا سر خودت میاد ک بفهمی چی ب چیه.
اتفاقا چند روز پیش یه تهمت دیگه بما زدن از حرص شون، ک ما خواهرا هم تو درینک زدن قاطی شدیم تو مهمونی خانوادگی هههه، وای خدا خندم می گیره، و مادر مذهبی من به شددددت بهش برخورده بود، چون خودش هم تو اون مهمونی با ما بود و میگفت انگار یه جورایی ب من هم توهین شده، بچه ها برادرش این حرفو زده بود، ک از زبون یکی دیگه پشت تلفن این حرف زده شد و خداروشکر من اولین نفر بودم از خواهرا ک شنیدم، منو بابام و مامان، و من سریع مامانم رو آروم کردم گفتم مامان مگه تو اونجا نبودی؟ مگه تو دختراتو نمی شناسی؟ پس چرا برات اهمیت داره؟ برا من ذره ای مهم نیست چون من خودم ک خودم رو میشناسم، خودم میدونم هیچ خطایی نکردم. پدرمم ب شدت عصبانی شده بود و ب غیرتش برخورده بود، ولی خدا رحم کرد و من این حرفا رو زدم و جو آروم شد و یه جریاناتی پیش اومد ک نشد مادرم حتی گله کنم از برادرش، و بعدشم یه مهمونی بزرگ گرفتیم و داداشش بود و کلییی گفتیم و خندیدیم، ک اگر مادر من تماس میگرفت خدا میدونه چی میشددد.
آره استاد ب قول شما این چرندیات میره و میاد و حق آشکار میشه بالاخره، بنظرم بزرگ ترین بنفیت مهم نبودن تهمت ها اینه ک آرامش ب اون خانه برمیگرده، آرامش ب قلب اون فرد برمیگرده، کم کم اون تهمت ها از بین میره چون اگه توجه کنی و بجنگی بیشتر و بیشتر میاد، نتیجه اش قرص و مریضی و اعصاب داغون برا اون طرفه، نتیجه اش تن سالمه، خانه ای در صلح و صفا و صمیمیت عه، نتیجه اش ارزش و احترام بالاست، نتیجه اش خنده و شادی و آرامش درون عه. فقط با یه بی توجهی، یه اعراض.
خدایا شکرت برای خانواده ای ک دارم، برای آرامش و صلح و دوستی بین مون ک ارزوی خیلیا هست و من دارمش این عشق و احترام و صمیمیت رو، اینکه شبها در آرامش سرمون رو میزاریم میخوابیم، اینکه ب زندگی هیچ کس هیچ فکری نمی کنیم، خودمون با خودمون خوشیم، نه مقایسه ای درکاره و نه ناسپاسی ای، و همینه رمز خوشبختی. الهی شکر
شده برخی از افراد که به من نزدیک نیستند به من در مورد موضوعاتی تهمت زده باشن ولی من توجهی بهشون ندارم یا نهایتا با صدای بلند میخندم و نمیخوام خودم رو ثابت کنم. زمانهایی هم در برخی موضوعات هست که نمیتونم خودم رو کنترل کنم و اونم فقط در مورد اعضا خانواده و فامیل هست که اگه موضوعی رو در مورد من بگن که حقیقت نداره، نتونستم خودم رو کنترل کنم و از خودم دفاع میکنم و به قول استاد بی محلی انجام نمیدم و امروز با گوش دادن به این فایل به این نتیجه رسیدم که نباید واکنشگرا باشم در این حالتها. حتی در حالی که نزدیکان چنین حرفهایی رو بزنن هم نباید اهمیت بدم و جواب بدم. واقعا کار آسونی نیست و باید تمرین کرد و این فایل رو بارها و بارها گوش داد. واقعا افرادی مثل ترامپ که در این حجم و گستردگی به شدت افراد بهش میتازن ولی ککشون هم نمیگزه خیلی شخصیت قویای دارن و تحسینشون میکنم که براشون اصلا مهم نیست که بقیه چی میگن و کار خودشون رو انجام میدن و جالبه که نتایجی که میگیرن این هست که همه به نفعش کار میکنن و ایشون رو کردن رئیس جمهور.
چیزی که من از این فایل درک کردم این هست که نباید حرف و فکر دیگران در مورد ما برامون مهم باشه و نباید هر کاری که میکنیم فکر و دیدگاه دیگران رو در نظر بگیریم که نکنه فلان جور فکر کنن یا فلان جور عمل کنن. البته نباید هم هنجار شکنی بکنیم برای اینکه مورد توجه قرار بگیریم. اگر یک موضوعی که ما میدانیم اشتباه هست و در موردش میدونیم چه کاری درسته، با اعمال این موضوع که برای توجه دیگران انجامش نمیدهیم و این کار به دیگران هم آسیبی نمیرسونه، میتونیم انجامش بدیم. حالا اگه میخواد از نظر جامعه هنجار شکنی باشه خب باشه، اگه اون کار آسیبی به ما نمیرسونه و نه آسیبی به دیگران میرسونه و برای جلب توجه دیگران هم نیست و به خاطر خودمونه خب به شکل دلخواهمون عمل میکنیم. مثلا من خودم موهام رو بلند کردم و این تغییر رو واقعا دوست دارم حالا بقیه فکرشون این باشه که پسر نباید موهاش بلند باشه، خب باشه این دیدگاه اونهاست و قابل احترام ولی من نظر دیگران برام مهم نیست و آنچه دوست دارم و میخواهم تجربه کنم و به دیگران هم آسیبی نمیرسونه رو انجام میدم. هر چی میخوان بگن.. بگن.
و اینکه ما نباید در مورد مسائل خودمون برای اینکه دیگران رضایت پیدا کنن، خودمون رو اذیت کنیم و تغییراتی رو انجام بدیم. باید اولین موضوع رضایت خودمون باشه. البته استاد هم قبلا به این موضوع اشاره کردن که اگر در موضوعاتی بین انتخاب چند گزینه برامون اولویتها یکسان هست میتونیم نظر پارترنمون یا دیگران رو دخیل کنیم. مثل انتخاب لباس، اگه برای من فرقی نداره کدوم لباس رو بپوشم چه اشکالی داره بگذار نظر پارتنرم رو اجرا کنم.. چون برای من فرقی نداره. ولی اگه یک سری انتخاب ها برای ما فرق داره و ما خودمون اذیت میشیم نباید نگاه دیگران مهم باشه و باید نظر خودمون رو اجرا کنیم و مثلا اون لباسی که راحتتر هست برامون رو بپوشیم.
در مورد این موضوع که استاد میگه تهمتها به من زده شده و بهش توجه نکردم و میلیونها بار به خودم گفتم که خودم هستم که زندگیم رو رقم میزنم و این تهمت ها به نفع من میشه، واقعا اون تخریب شخصیتها نه تنها کار نکرده بلکه به اذعان خود استاد به نفعش شده و این میتونه یک الگو باشه برای من که اگه ذهنم رو کنترل کنم نتایج عالی خواهد بود.
نکته مهم دیگه این هست که اینطور فکر نکنیم که میتونیم کامنتهای داغون دیگران رو شبکههای اجتماعی بخونیم و بعد بگیم نه اینها رومون تاثیر نداره، نه اینطور نیست باید اصلا نخونیمشون. اگه هیچ توجهی به این کامنتها نداشته باشیم از فرکانسش خارج میشیم و در دنیامون هم فاصله ایجاد میشه و آنها رو نخواهیم دید.
چقدر با دیدنتون این احساس سرزندگی و طراوت در من موج میزنه
چقدر هر بار این ارامشتون بیشتر میشه
و چقدر این توی هر فایلی در شما پیداست
اما برگردم به این موضوع
که فکر میکنم برای همه این موضوع بوده هست و خواهد بود
برای من هم بوده
ی جاهایی تمرکز نکردم و کلی و کلی به نفعم شده
ی جاهایی تمرکزم گذاشتم حالا بنا به دلایلی که ظاهراً منطقی بوده و بلا سرم اومده ی کم و حداقلش اینه که احساس آرامشم رو از دست دادم
اما وقتی من به خوبی داشتم روی آموزه ها کار میکردم
تمرین میکردم نتیجه میگرفتم و خیلی خیلی عالی آرامش داشتم ی همچین اتفاقاتی افتاد که به قول استاد کار آدم های ضعیف و حسود بود
ی کارمندی داشتم اومد گفت که میدونی فلانی چی گفته یا داره چکار میکنه
گفتم اصلا این بار اینو گفتی تخت هیچ شرایطی اینو نگو
بعد حاج و واج مونده بود
و دیدم که چرا حاج و واجه براش توضیح دادم
گفتم شاید دسترسی داشته باشه حتی ی دیوار بکشه بین مغازه من و خودش اما به هیچ عنوان دسترسی نداره به ذهنیت من به هیچ عنوان
ذهنیت من اونیه که خودم به واسطه ورودی ها و باورهای که من دارم ساخته شده و میشه
این داره به من کمک میکنه
حتی ی نابلویی گذاشته بود که خداوند بهم گفت که میتونی بهش بگی بزارش اینورتر یا حتی دیوار بکش
توی ذهنم گفتم اینو بهش میگم ولی همین توجه نکردن باعث شد بهش نگم
ولی توی ذهنم بود که حتی اینو هم بهش بگم چقدر احساس خوبی بهم دست میده
یعنی فکر میکنم نود درصد این تهمت ها توسط افرادی که نزدیک هستن و شاید حتی خیلی بهشون محبت کردیم زده بشه و خیلی کارها کنن و همین خیلی خوبه برای ما برای من .
وقتی شنیدم که استاد مثال اوباما رو زد گفتم چقدر خوب قانون رو میدونن اینا
یا مثال دونالد ترامپ
یا خیلی از کسانی که قبلاً تهمت به من زدن و من داشتم کار خودم رو میکردم و شاید بعضی موقع نکات مثبتشون رو مینوشتم و دعا براشون میکردم
و حتی فکر میکردم چطور کمکشون کنم که نفهمن از طرف منه
اینو من ازش ضربه خوردم مینویسم که رد پایی باشه
بعضی وقتها شیطان از این در وارد میشه که تو که محبت کردی توکه این کار رو کردی چرا اون این حرف رو زد و این کار رو کرد
و جواب اینه که من به خاطر خودم کردم من به خاطر خدای خودم کردم
تو نیکی کن و در دجله انداز که ایزد در بیابانت دهد باز
تو خوبی کن تو نیکی ها رو ببین و در موردشون حرف بزن و بیخیال شو رها کن
اونی که قراره جواب تورو بده اون خدای رحمن توی بیابان هم که شده بهت برمیگردونه
یاد این موضوع افتادم که پر بیراه هم نیست وقتی این موضوع ی مقدار تاثیر گذاشته بود روم
هدایت شدم به ویژگی خواصی که ی نوع پرنده داشت
اسم اون پرنده کور کور بود اگه اشتباه نکنم
نوشته بود کار این پرنده اینه که توی آسمون روی پشت عقاب سوار بشه و هی نوکش بزنه
میگفت عقاب عملا هیچ کاری نمیکنه با اینکه هم از لحاظ جسه هم چنگال هم نوک خیلی سرت از این پرنده بود میگفت هیچ کاری نمیکنه و تنها کاری که میکنه اینه که اوج میگیره اونقدر میره بالا که اون پرنده توی اون جو نمیتونه باشه و جدا میشه
و بعد به خودم گفتم باید اونقدر بری بالا و اونقدر آدم خوب و موقعیت جدید و غیره وارد زندگیت بشن که حتی اگه این آدم بخواد کاری کنه
قانون فرکانس اجازه نده دسترسی نداشته باشه به فرکانست
و اینو میگم توش الان ی مقدار مسأله دارم و این فایل خیلی کمک کرد خیلی دریچه های ذهنی رو برام باز کرد و خیلی میتونه کمکم کنه
استاد چقدر حال میکنم از این کامنت هایی که روی این فایل ها میاد
وقتی میخونم چقدر هم شما و هم دوستان رو تحسین میکنم به خاطر این درکی که از قانون بین بچه ها داره منتشر میشه.
خدایا شکرت که در مدار شنیدن و دیدن و خوندن این آگاهی ها هستم و چقدر درک کردم استاد شما حین خوندن کامنت ها چه لذت و سپاس گذاری میکنید برای این همه حال خوب و آگاهی های خوب.
استاد من یکی از کار های مهمی که کردم و خیلی کم نگران حرف مردم بودم بحث مجلس عروسیم بود.
یک مجلس خیلی کوچیک و مختصر گرفتم در حالی که کلی خانواده و دوربریام میگفتند زشته این کار رو نکن ولی من از خدا خواستم و دقیقا اون چیزی شد که میخواستم.
مهمون کم پذیرایی عالی
و مهمتر از همه استاد به من و خانومم چقدر خوش گذشت قبل رفتن به تالار من به خانمم گفتم انقدر آرامش و حال خوب دارم که حس میکنم عروسی یک دوستم دارم میرم.
و دقیقا هم همین شد.استاد از اول تا آخر مجلس من خانومم توی وسط در حال رقص و شادی لذت بودیم چقدر شب به یاد ماندنی شد
و جالب تمام همون آدم هایی که میگفتند کارت اشتبا هست بعدش گفتن چقدر کار درستی کردی و خودم رو تحسین میکنم که یک عروسی گرفتم مختص خودم ن دیگران .
ن اینکه ی کار بکنم ملت تاییدم کنند و به حرف و نظر دیگران باش .خلاصه این یکی از تغییراتی بود که من داشتم و بعدشم حرف هایی میشنیدم ولی سعی میکردم ی جوری توجه نکنم
به هر آنچه توجه کنی،اساس آن جنس از توجه را در زندگی ات گسترش میدهی.
من در زندگیم از توجه مثبت نتایج مثبت دیدم و از توجه منفی اتفاقات منفی دیدم،که متاسفانه در ذهنم توجه به نکات منفی بیشتر بوده که به لطف الله الان به نسبت گذشته خیلی کمترشده.
در مورد نگرانی از حرف های مردم و غیبت دیگران،ما اگر شخصی قوی در خودمون بسازیم و اعتماد به نفس بالایی داشته باشیم دیگر مهم نیست دیگران از ما خوششان بیاید یا نه، آنوقت دیگر از اساس نگران تهمت یا دروغ دیگران نیستیم که اعتبار خود را نزد سایرین از دست بدهیم.
ما کنترلی بر اینکه دیگران درباره ما چه حرفی بزنند نداریم،اما کنترل کامل بر واکنش خودت درباره آن گفته ها داری و آن واکنشها نتیجه نهایی را مشخص میکند نه حرف دیگران.
هر آنچه از معرض کانون توجه من خارج شود،از فرکانس های من خارج میشود و هرآنچه از فرکانس های من خارج شود از دنیای تجربی من خارج میشود.
وقتی تهمت یا دروغ در مورد خودمون میشنویم، دفاع کردن از خود فقط شرایط رو بدتر میکنه و این رو من تو زندگی خودم تجربه کردم و وقتی بعد از کلی گرفتاری و شرایط بد خسته شدم و رها کردم آنوقت شرایط روز به روز بهترشدن.
به هر دلیلی که به غیبت هایی که بهمون میشود توجه کنیم داریم بهش قدرت میدیم،با بی توجه ای که نشان میدیم کم کم از معرض کانون توجه ما خارج میشود و به همین ترتیب از فرکانس های ما خارج میشود و در نهایت ما دیگه اونها رو تجربه نمیکنیم.
خیلی جالبه من تا همین 10روز پیش درگیر یه مسئله ای بودم که تو این مدت کم اینقدر رو خودم خوب کار کردم که اصلا فراموشش کردم وحتی وقتی فایل استاد رو گوش دادم هم چیزی از این قضیه به ذهنم نرسید…
اونم اینکه کارفرمام دوسال پیش تو سالن زمانی که من یه تازه کار بودم،یه عکسی رو در حین کار کردن از من گرفته بود که من متوجه نشده بودم(اون زمان شرایط مالی مناسبی نداشتم…و یه لباس خیلی معمولی و یه ظاهر کاملا معمولی داشتم)…و بعد از دوسال یعنی همین ده روز پیش از طریق یکی از همکارام فهمیدم که کار فرمام از من عکس گرفته و به بقیه همکارام نشون داده و گفته فلانی رو ببینید روز اولی که اومد اینجا این بود…این سرو وضعش بود و من آدمش کردم…واگر روزی بخواد از اینجا بره این عکسشو پخش میکنم…(با حالت تمسخر و اینکه بخواد تحقیرم کنه ،وبه مردم بگه فلانی هیچی نبود من ادمش کردم)…ولی خدارو شاهد میگیرم وقتی این حرفو شنیدم اصلا نه ناراحت شدم نه ترسیدم….و فقط این جمله رو با خودم تکرار میکردم که عزت و ذلت فقط به دست خداونده…اگر خدا بخواد به کسی عزت بده و بالا ببره هیچکسی نمیتونه تحقیرش کنه و نزد مردم بی ارزشش کنه….
اگر این اتفاق دوسال پیش می افتاد به شدت به هم میریختم و ترس کل وجودمو میگرفت و سعی میکردم که کارفرمام رو از خودم راضی نگه دارم تا اون بر علیهم کاری نکنه…ولی اینبار کاملا متفاوت عمل کردم…و به محض فهمیدن این موضوع همکاریم رو باهاش تموم کردم…و گفتم ارزش من خیلی بیشتر از این حرفاست که بخوام برای چنین آدم کوته فکری کار کنم…هرچند تو این دوساله از این شخص کلی درس یاد گرفتم و ایشون یکی از دستان خداوند بود تو زندگیم که تضادهایی که برام ایجاد کرد باعث رشد و پیشرفت من هم تو کارم هم تو شخصیتم شد…
از خداوند بینهایت سپاسگذارم که همیشه منو به بهترین و اسانترین و لذت بخش ترین مسیرها هدایت میکنه…
امروز دوازدهمین روزیه که از کارم اومدم بیرون و تصمیم دارم کسب و کار شخصی خودمو شروع کنم…خداوند رو بینهایت سپاسگذارم که همیشه منو به بهترین مسیرها هدایت کرده و میکنه..و بینهایت سپاسگذارم از استاد عباسمنش بزرگوار و عزیزم که تو این چند روز به هر فایلی که هدایت میشم دقیقا جواب سوالاتی که تو این برحه از زمان باهاش مواجهم رو میگیرم…
بزرگترین پاشنه ی آشیل من تو زندگیم حرف مردم بوده…با اینکه فکر میکردم زیاد نظر مردم برام اهمیتی نداره ولی فهمیدم که خودمو خوب نمیشناختم…حالا که تحت شرایطیم که باید کسب و کار شخصیمو شروع کنم الان تازه دارم میفهمم که این موضوع به شدت پاشنه ی آشیلمه…چرا؟چون همه به یک نحوی با تصمیمم مخالفت کردن و ترسهاشون رو بهم القا کردن.و من تا قبلش منتظر بودم که بقیه بگن افرین،به به چه تصمیم درستی ،تا چراغ برام سبز بشه و حرکت کنم…ولی همه برخلافش نه تنها به به چه چه نکردن بلکه مخالفت هم کرون و تا جایی که میتونستن ته دل منو خالی کردن…ولی این لطف خداوند بزرگ من بود که در این زمان آگاهی های مناسب رو از سایت استاد دریافت کنم …و به مسیرم ایمان داشته باشم…و مثل روز برام روشنه که اتفاقات فوق العاده ای در انتظارمه…
یه مطلب دیگه بعد از گوش دادن این فایل به ذهنم رسید که یه باگ خیلی بزرگه ولی شاید زیاد ربط نداشته باشه به این فایل رو اینجا مینویسم چون میخوام یه ردپا ازم بمونه….اونم اینکه
من کلا اهداف و ارزوم برای مردمه.نه اینکه خودم نخوامشون ولی میخوام بهشون برسم که بکنم تو چشم مردم.
وقتی به این فکر میکنم که نباید داشته هامو بکنم تو چشم مردم، انگار انگیزه ای دیگه برای پیشرفت ندارم.یهو ته دلم خالی میشه.فس میشم…که ای بابا چه فایده اینهمه دارم تلاش میکنم .وقتی نخوام به بقیه نشونش بدم چه فایده ای داره…اینا به خاطر اینه که من ارزشمندی رو تووجود خودم درونیش نکردم…هنوز به ارزشمندی خودم پی نبردم…میگم من که کسی نیستم …منکه ادم مهمی نیستم که بخوام فقط صرفا به خاطر خودم تلاش کنم و به رویاهام برسم.بقیه مهم ان بقیه ارزشمندن.من باید داشته هامو بکنم تو چشم اونا تا احساس کنم کار بزرگی کردم .وگرنه اینهمه تلاش اگر صرفا برای خودم باشه هیچ ارزشی نداره….
خداوندم هدایتم کن تا در مسیر درست ثابت قدم باشم و هرروز بیش از پیش به ارزشمندی خودم پی ببرم…
خداجونم واقعا ازت ممنونم ،در مسیر کسانی هستم که فقط صحبت از زیبایی صحبت از وسعت روح و ارامش داشتن میشه خداجونم سپاسگزارتم که این دنیا رو داری برام گلستان میکنی با هدایت هات با استجابت ها خدای بزرگ من خدای فرمانروای من
و خوشحالم هر زمان فایلی استاد روی سایت میزاره یا چالش من بوده یا خدای رحمان و رحیم دربارش باهام صحبت کرده چه قدر خدا داره بهم میگه نظر دیگران برات مهم نباشه چه قدر داره بهم میگه و هدایتم میکنه به سمت آگاهی های دوره احساس لیاقت.
و اما برای منطقی شدنِ صحبت های استاد که البته بدون هیچ الگویی منطقی هست اما میخوام با جزئیات بیشتر منطقی کنم برای خودم :
من میبینم کسانی رو که حتی اگه تو مسیر درست رفتاری و فکری باشند بازهم ترس دارند از حرف مردم و میدونم خیلی ریشه هایی عمیق داره تو وجودمون اینکه کسی دوستمون نداشته باشه،اینکه آبرومون نره و در کل ترس هایی باعث میشه بیشتر وبیشتر یکسری برخورددهایی که نمیخواهیم رو تجربه کنیم اینکه استاد میگند توی مسیر درست باشیم یعنی نترسیدن ها یعنی شرک نداشتن ها یعنی به خودمون به اصل هامون به شیوه زندگیمون به الهاماتمون ایمان داشتند یعنی ارزش قائل شدن برای خودمون یعنی دوست داشتن خودمون ،یعنی در صلح بودن با خودمون خداروسپاسگزارم که هیچ موقع از توهمت نترسیدم چون به این درک به لطف خدا رسیدم کسی کا توهمت میزنه هیچ جایگاهی نداره و بلکم آدم ضعیفیه و میبینم آدم هایی رو که چه قدر ناراحت اند و میگویند فلانی نشسته این طرف واون طرف آبرومون رو داره میبره ابرو مثل برگ گل میمونه واین حرفا ….
واقعا یاده این آیه قرآن می افتم که مفهمومش این هست: خداوند بخواهد کسی را بالا ببرد وچه کسی میتواند پایین بیاوردش و خداوند بخواهد کسی را به پایین بیاورد و چه کسی میتواند بالا ببرد؟!
همه ضربه ها همه نا امیدی ها از قدرت دادن به خودمون و دیگران میشه اینکه مشرک میشم اینکه دستم رو از دست خدا رها کنم و فکر کنم من بهتر بلدم من بهتر میدونم و تسلیم نباشم در درگاه خداوند
آدم هرچه قدر با خودش در صلح باشه
هرچه قدر با جهانش نیک پندار و نیک کردار باشه
جهان هم میشه آیینه اش
هرجه قدر بتونم کمتر قضاوت کنم و همه جهان و کائنات رو همون طور که هستند دوست بدارم و قدردانی کنم ازشون جهان هم به من تقدیم میکنه هرآنچه که بهش دادهام را ….
الهی صدها هزار بار شکر
خدای من خالص باشم ،حرف هام ،نیت هام ،افکارم و رفتارم خداجونم منو به خودم نشون بده و هدایتگر همیشگی ام تو هستی
اغراض کن از رفتاری که اشتباه هست و تو را ناراحت کند
و بدان وقتی تو توجه نمیکنی آنها ساز عوض میکنند و بالاخره به نفع تو تمام میشود
خدایا شکرت بابت آگاهی های که روزیم کردی
این هم یک اصل مهم هست
که تکمیل کننده احساس خوب
اتفاقات خوب
تمرکز بر نکات مثبت و جریان مثبت
میدونی وقتی قانون رو پذیرفتیم درک کردیم گاهی افراد پشت کارهاشون تقصیر با غرض ندارند ما فکر کردیم و شد
اینطوری هست که دنیا رو بهتر میبینیم
در مورد حرف مردم کلا من بیخیال بودم و توجه نداشتم و کار خودم رو میکردم و انجام میدم
اما نقطه ضعف من تحقیر و درمورد رفتار خودم جلو خودم نظر دادن است خیلی بهم بر میخوره که اشتباه برداشت کنند و به شدت بهم میریزم
و این فایل و ابن قانون رو در این مورد اجرا میکنم و بابتش از خداوند شاکرم که بهم گفت و یاد آوری کرد بابا مثل حرف مردم این گزینه رو هم جلو برو بخدا کسی دیگه ناراحت ت نمیکنه
به نام خدای بخشاینده
سلام ب استاد عزیز و خانم شایسته جان و دوستان عزیزم
خب نکات فایل رو مرور کنیم:
ذهن ما اینجوریه ک اگر 99 مورد ازمون تعریف بشه انگار ن انگار ولی اگر 1 دونه تحقیر، توهین و یا مسخره بشیم، اونو هزاران بار تکرار میکنه ک مارو اذیت کنه، مغز ما داره مارو فریب میده، شیطان میخواد احساس شمارو بد کنه، پس ماچیکار کنیم؟
افسار ذهن مونو بگیریم دست مون، نه با خودمون تکرارش کنیم، نه با دیگران انتشار بدیم، نه حتی ب خدا بگیم خدایا دیدی چه تهمتی ب من زد، دیدی حق من نبود، اصن تو ذهنت قدرت نده بهش، یه دیقه دیگه هم بهش فکر نکن، برو سراغ ویژگی های مثبت خودت، سراغ صداقت و پاکی خودت، سراغ قلب پاک خودت، بگو من ک میدونم تو چه فرشته ی نازنینی هستی چه قلب پاکی داری، همین بس ک خدا حافظ تو باشد، همین بس ک خدا شاهد و گواه باشد.
اون کسی ک تهمت میزنه، مسخره میکنه، غیبت میکنه آدم ضعیفی عه.
اگر کسی ب شما تهمت بزنه و شما پاسخ بدی و از خودت دفاع کنی، داری میگی من تحت تاثیر قرار گرفتم، تو تونستی منو اذیت کنی، تونستی دستت و تو مخم کنی، تونستی اعصابم رو خورد کنی.
ولی وقتی بی محلی کنی، داری این پیغام رو میدی ک برای من هیچ ارزشی نداری ک من حتی بخوام پاسخ بدم به حرفات، اصلا برام مهم نیستیددددد.
بی توجهی بدترین کاره برای حرفای آدمای بی ادب
یه موقعی ک کسی تهمتی میزنه ب ما، ما نگرانیم ک تصویرمون خراب بشه برای دیگران
دقیقا بنظرم یکی از اولین فکرایی ک ب سر آدم میاد اینه ک وای نکنه فلانی بشنوه این تهمتُ و نظرش راجع ما عوض بشه، وِجه مون پیش فلانی ها، اون خانواده معروف و پولدار فامیل مون خراب نشه یه وقت، اگه ب گوش اون آدم بخوره دیگه تمامه کارمون. اصن بشنوه ک بشنوه، اون فلاااانی کی باشه اصن؟؟ نه خود اون حرف مهمه، نه اون شخص تهمت زننده، نه اون کسی ک ما برا خودمون شاخش کردیم، هیچ کدوم شون نباید برامون گنده باشن.
فقط ب خودمون بگیم، من ک خودمو میشناسم چرا باید نگران باشم؟؟؟ چرا باید بترسم؟؟ اصن مگه غیر از منو خدای خودم تو این دنیا کسی هست؟ وقتی خودت میدونی چه شخصیتی داری، چه ویژگی هایی داری دیگه اصن مهمن دیگران؟؟
حالا میفهمم تفاوت زندگی مادرم با خواهرش رو، مادر من بسیار فرد بی خیالی بود راجع ب هر حرفی ک درموردش میزدن، همیشه خواهرش بهش میگفت چرا جواب نمیدی بی عرضه و مادر من سکوت میکرد میگفت ولش کن بابا، حالا نتیجه زندگی خاله ام یه زندگی پر از تنش، پر از قرص و روابط ناجالب خانوادگی با تک تک فامیل، اینکه همیشه سرجنگ داره، میخواد ب همه ثابت کنه ک شما ب من تهمت زدید، و ادعاش اینه ک من زرنگم من حق خودمو می گیرم، من دهن هرکی پشت سر من و خانواده ام حرف بزنه رو گل میگیرمو…
ولی مادر من با اخلاق خونسردی اش،آرامشش نه تنها ب تن سالم خودش، بلکه ب خانه و خانواده اش آرامش داده، صلح و دوستی در خانواده مون برقرار کرده، اصلا تلفن بازی و از این پیغام ببر ب اون برسون نداریم ما تو خونه مون، احترام و ارزشی ک برا همه داره و همیشه ازش تعریف میکنن و عروس گل خانواده است. چون اون براش ذره ای حرفای زن داداش و جاری هاش مهم نبود، از همه هم تهمت شنید تهمتای بد ک الان ک فکرشو میکنم میگم چه روح بزرگی داری مادر من، مثل همون مکث استاد میخواستم بگم ولی نه نمیگم، فقط بهش افتخار میکنم و میخوام بهش بگم ک بهت افتخار میکنم، بهش بگم نکات مثبتش رو هم ب مادرم هم پدرم
پدر عزیزم، راجع ب دختراش چقدررر حرف زدن، حتی برادر خودش ب دختراش بدترین حرف ها و تمسخر و سرزنش هارو کرد، چقد بهش انگ بی غیرتی زدن،چرا چون دختراش مانتویی بودن و مثل 99 درصد دخترای فامیل چادر نپوشیدن، حتی یک بار پدر من ب ما نگفت چادر بپوشید، حتی یک بار نیومد تو جمع خانوادگی مون ب گوش مون بزنه پشت سرتون این حرفا رو میزنن.
یه بار پدر من گفت دوماد مون گفته از کل دخترای فامیل پاک تر از دخترای شما من ندیدم، حالا ماهایی ک لباس های راحت و آزاد می پوشیم، و پدر من به مادرم گفت من خودم میشناسم دخترای خودمو بزار هرکی هرچی دلش میخواد بگه برا من ذره ای اهمیت نداره، خیلی سخته برای مردی ک بزرگ فامیل در مورد دختراش حرف ناجور بزنه و سکوت کنه و بگه خدا خودش میدونه من چه خانواده ای دارم همین کافیه، قربونش برم من.
حالا چی شد؟ یکی دوسال بعد ما همه دخترا کم کم مانتویی شدن، برو بیرون و بگرد شدن، دانشگاه و سرکار برو شدن، خوبه ما سنت شکن شدیم ک راه برا بقیه باز بشه، و همونایی ک پشت سر ما حرف میزدن الان نمیتونن دخترای خودشونو جمع کنن، همون حدیث امام صادق ک میگن مواظب باش اگر تهمتی ب کسی میزنی دنیا میچرخه و اون بلا سر خودت میاد ک بفهمی چی ب چیه.
اتفاقا چند روز پیش یه تهمت دیگه بما زدن از حرص شون، ک ما خواهرا هم تو درینک زدن قاطی شدیم تو مهمونی خانوادگی هههه، وای خدا خندم می گیره، و مادر مذهبی من به شددددت بهش برخورده بود، چون خودش هم تو اون مهمونی با ما بود و میگفت انگار یه جورایی ب من هم توهین شده، بچه ها برادرش این حرفو زده بود، ک از زبون یکی دیگه پشت تلفن این حرف زده شد و خداروشکر من اولین نفر بودم از خواهرا ک شنیدم، منو بابام و مامان، و من سریع مامانم رو آروم کردم گفتم مامان مگه تو اونجا نبودی؟ مگه تو دختراتو نمی شناسی؟ پس چرا برات اهمیت داره؟ برا من ذره ای مهم نیست چون من خودم ک خودم رو میشناسم، خودم میدونم هیچ خطایی نکردم. پدرمم ب شدت عصبانی شده بود و ب غیرتش برخورده بود، ولی خدا رحم کرد و من این حرفا رو زدم و جو آروم شد و یه جریاناتی پیش اومد ک نشد مادرم حتی گله کنم از برادرش، و بعدشم یه مهمونی بزرگ گرفتیم و داداشش بود و کلییی گفتیم و خندیدیم، ک اگر مادر من تماس میگرفت خدا میدونه چی میشددد.
آره استاد ب قول شما این چرندیات میره و میاد و حق آشکار میشه بالاخره، بنظرم بزرگ ترین بنفیت مهم نبودن تهمت ها اینه ک آرامش ب اون خانه برمیگرده، آرامش ب قلب اون فرد برمیگرده، کم کم اون تهمت ها از بین میره چون اگه توجه کنی و بجنگی بیشتر و بیشتر میاد، نتیجه اش قرص و مریضی و اعصاب داغون برا اون طرفه، نتیجه اش تن سالمه، خانه ای در صلح و صفا و صمیمیت عه، نتیجه اش ارزش و احترام بالاست، نتیجه اش خنده و شادی و آرامش درون عه. فقط با یه بی توجهی، یه اعراض.
خدایا شکرت برای خانواده ای ک دارم، برای آرامش و صلح و دوستی بین مون ک ارزوی خیلیا هست و من دارمش این عشق و احترام و صمیمیت رو، اینکه شبها در آرامش سرمون رو میزاریم میخوابیم، اینکه ب زندگی هیچ کس هیچ فکری نمی کنیم، خودمون با خودمون خوشیم، نه مقایسه ای درکاره و نه ناسپاسی ای، و همینه رمز خوشبختی. الهی شکر
استادجان سپاسگزارم.
سلام
شده برخی از افراد که به من نزدیک نیستند به من در مورد موضوعاتی تهمت زده باشن ولی من توجهی بهشون ندارم یا نهایتا با صدای بلند میخندم و نمیخوام خودم رو ثابت کنم. زمانهایی هم در برخی موضوعات هست که نمیتونم خودم رو کنترل کنم و اونم فقط در مورد اعضا خانواده و فامیل هست که اگه موضوعی رو در مورد من بگن که حقیقت نداره، نتونستم خودم رو کنترل کنم و از خودم دفاع میکنم و به قول استاد بی محلی انجام نمیدم و امروز با گوش دادن به این فایل به این نتیجه رسیدم که نباید واکنشگرا باشم در این حالتها. حتی در حالی که نزدیکان چنین حرفهایی رو بزنن هم نباید اهمیت بدم و جواب بدم. واقعا کار آسونی نیست و باید تمرین کرد و این فایل رو بارها و بارها گوش داد. واقعا افرادی مثل ترامپ که در این حجم و گستردگی به شدت افراد بهش میتازن ولی ککشون هم نمیگزه خیلی شخصیت قویای دارن و تحسینشون میکنم که براشون اصلا مهم نیست که بقیه چی میگن و کار خودشون رو انجام میدن و جالبه که نتایجی که میگیرن این هست که همه به نفعش کار میکنن و ایشون رو کردن رئیس جمهور.
چیزی که من از این فایل درک کردم این هست که نباید حرف و فکر دیگران در مورد ما برامون مهم باشه و نباید هر کاری که میکنیم فکر و دیدگاه دیگران رو در نظر بگیریم که نکنه فلان جور فکر کنن یا فلان جور عمل کنن. البته نباید هم هنجار شکنی بکنیم برای اینکه مورد توجه قرار بگیریم. اگر یک موضوعی که ما میدانیم اشتباه هست و در موردش میدونیم چه کاری درسته، با اعمال این موضوع که برای توجه دیگران انجامش نمیدهیم و این کار به دیگران هم آسیبی نمیرسونه، میتونیم انجامش بدیم. حالا اگه میخواد از نظر جامعه هنجار شکنی باشه خب باشه، اگه اون کار آسیبی به ما نمیرسونه و نه آسیبی به دیگران میرسونه و برای جلب توجه دیگران هم نیست و به خاطر خودمونه خب به شکل دلخواهمون عمل میکنیم. مثلا من خودم موهام رو بلند کردم و این تغییر رو واقعا دوست دارم حالا بقیه فکرشون این باشه که پسر نباید موهاش بلند باشه، خب باشه این دیدگاه اونهاست و قابل احترام ولی من نظر دیگران برام مهم نیست و آنچه دوست دارم و میخواهم تجربه کنم و به دیگران هم آسیبی نمیرسونه رو انجام میدم. هر چی میخوان بگن.. بگن.
و اینکه ما نباید در مورد مسائل خودمون برای اینکه دیگران رضایت پیدا کنن، خودمون رو اذیت کنیم و تغییراتی رو انجام بدیم. باید اولین موضوع رضایت خودمون باشه. البته استاد هم قبلا به این موضوع اشاره کردن که اگر در موضوعاتی بین انتخاب چند گزینه برامون اولویتها یکسان هست میتونیم نظر پارترنمون یا دیگران رو دخیل کنیم. مثل انتخاب لباس، اگه برای من فرقی نداره کدوم لباس رو بپوشم چه اشکالی داره بگذار نظر پارتنرم رو اجرا کنم.. چون برای من فرقی نداره. ولی اگه یک سری انتخاب ها برای ما فرق داره و ما خودمون اذیت میشیم نباید نگاه دیگران مهم باشه و باید نظر خودمون رو اجرا کنیم و مثلا اون لباسی که راحتتر هست برامون رو بپوشیم.
در مورد این موضوع که استاد میگه تهمتها به من زده شده و بهش توجه نکردم و میلیونها بار به خودم گفتم که خودم هستم که زندگیم رو رقم میزنم و این تهمت ها به نفع من میشه، واقعا اون تخریب شخصیتها نه تنها کار نکرده بلکه به اذعان خود استاد به نفعش شده و این میتونه یک الگو باشه برای من که اگه ذهنم رو کنترل کنم نتایج عالی خواهد بود.
نکته مهم دیگه این هست که اینطور فکر نکنیم که میتونیم کامنتهای داغون دیگران رو شبکههای اجتماعی بخونیم و بعد بگیم نه اینها رومون تاثیر نداره، نه اینطور نیست باید اصلا نخونیمشون. اگه هیچ توجهی به این کامنتها نداشته باشیم از فرکانسش خارج میشیم و در دنیامون هم فاصله ایجاد میشه و آنها رو نخواهیم دید.
سپاسگزارم بابت این آگاهیهای عالی.
به نام خدا
سلام استاد عزیز
چقدر با دیدنتون این احساس سرزندگی و طراوت در من موج میزنه
چقدر هر بار این ارامشتون بیشتر میشه
و چقدر این توی هر فایلی در شما پیداست
اما برگردم به این موضوع
که فکر میکنم برای همه این موضوع بوده هست و خواهد بود
برای من هم بوده
ی جاهایی تمرکز نکردم و کلی و کلی به نفعم شده
ی جاهایی تمرکزم گذاشتم حالا بنا به دلایلی که ظاهراً منطقی بوده و بلا سرم اومده ی کم و حداقلش اینه که احساس آرامشم رو از دست دادم
اما وقتی من به خوبی داشتم روی آموزه ها کار میکردم
تمرین میکردم نتیجه میگرفتم و خیلی خیلی عالی آرامش داشتم ی همچین اتفاقاتی افتاد که به قول استاد کار آدم های ضعیف و حسود بود
ی کارمندی داشتم اومد گفت که میدونی فلانی چی گفته یا داره چکار میکنه
گفتم اصلا این بار اینو گفتی تخت هیچ شرایطی اینو نگو
بعد حاج و واج مونده بود
و دیدم که چرا حاج و واجه براش توضیح دادم
گفتم شاید دسترسی داشته باشه حتی ی دیوار بکشه بین مغازه من و خودش اما به هیچ عنوان دسترسی نداره به ذهنیت من به هیچ عنوان
ذهنیت من اونیه که خودم به واسطه ورودی ها و باورهای که من دارم ساخته شده و میشه
این داره به من کمک میکنه
حتی ی نابلویی گذاشته بود که خداوند بهم گفت که میتونی بهش بگی بزارش اینورتر یا حتی دیوار بکش
توی ذهنم گفتم اینو بهش میگم ولی همین توجه نکردن باعث شد بهش نگم
ولی توی ذهنم بود که حتی اینو هم بهش بگم چقدر احساس خوبی بهم دست میده
یعنی فکر میکنم نود درصد این تهمت ها توسط افرادی که نزدیک هستن و شاید حتی خیلی بهشون محبت کردیم زده بشه و خیلی کارها کنن و همین خیلی خوبه برای ما برای من .
وقتی شنیدم که استاد مثال اوباما رو زد گفتم چقدر خوب قانون رو میدونن اینا
یا مثال دونالد ترامپ
یا خیلی از کسانی که قبلاً تهمت به من زدن و من داشتم کار خودم رو میکردم و شاید بعضی موقع نکات مثبتشون رو مینوشتم و دعا براشون میکردم
و حتی فکر میکردم چطور کمکشون کنم که نفهمن از طرف منه
اینو من ازش ضربه خوردم مینویسم که رد پایی باشه
بعضی وقتها شیطان از این در وارد میشه که تو که محبت کردی توکه این کار رو کردی چرا اون این حرف رو زد و این کار رو کرد
و جواب اینه که من به خاطر خودم کردم من به خاطر خدای خودم کردم
تو نیکی کن و در دجله انداز که ایزد در بیابانت دهد باز
تو خوبی کن تو نیکی ها رو ببین و در موردشون حرف بزن و بیخیال شو رها کن
اونی که قراره جواب تورو بده اون خدای رحمن توی بیابان هم که شده بهت برمیگردونه
یاد این موضوع افتادم که پر بیراه هم نیست وقتی این موضوع ی مقدار تاثیر گذاشته بود روم
هدایت شدم به ویژگی خواصی که ی نوع پرنده داشت
اسم اون پرنده کور کور بود اگه اشتباه نکنم
نوشته بود کار این پرنده اینه که توی آسمون روی پشت عقاب سوار بشه و هی نوکش بزنه
میگفت عقاب عملا هیچ کاری نمیکنه با اینکه هم از لحاظ جسه هم چنگال هم نوک خیلی سرت از این پرنده بود میگفت هیچ کاری نمیکنه و تنها کاری که میکنه اینه که اوج میگیره اونقدر میره بالا که اون پرنده توی اون جو نمیتونه باشه و جدا میشه
و بعد به خودم گفتم باید اونقدر بری بالا و اونقدر آدم خوب و موقعیت جدید و غیره وارد زندگیت بشن که حتی اگه این آدم بخواد کاری کنه
قانون فرکانس اجازه نده دسترسی نداشته باشه به فرکانست
و اینو میگم توش الان ی مقدار مسأله دارم و این فایل خیلی کمک کرد خیلی دریچه های ذهنی رو برام باز کرد و خیلی میتونه کمکم کنه
مرسی استاد واقعا سپاسکذارم
به نام خدای مهربون
سلام استادان عزیزم
وسلام به همگی
استاد چقدر حال میکنم از این کامنت هایی که روی این فایل ها میاد
وقتی میخونم چقدر هم شما و هم دوستان رو تحسین میکنم به خاطر این درکی که از قانون بین بچه ها داره منتشر میشه.
خدایا شکرت که در مدار شنیدن و دیدن و خوندن این آگاهی ها هستم و چقدر درک کردم استاد شما حین خوندن کامنت ها چه لذت و سپاس گذاری میکنید برای این همه حال خوب و آگاهی های خوب.
استاد من یکی از کار های مهمی که کردم و خیلی کم نگران حرف مردم بودم بحث مجلس عروسیم بود.
یک مجلس خیلی کوچیک و مختصر گرفتم در حالی که کلی خانواده و دوربریام میگفتند زشته این کار رو نکن ولی من از خدا خواستم و دقیقا اون چیزی شد که میخواستم.
مهمون کم پذیرایی عالی
و مهمتر از همه استاد به من و خانومم چقدر خوش گذشت قبل رفتن به تالار من به خانمم گفتم انقدر آرامش و حال خوب دارم که حس میکنم عروسی یک دوستم دارم میرم.
و دقیقا هم همین شد.استاد از اول تا آخر مجلس من خانومم توی وسط در حال رقص و شادی لذت بودیم چقدر شب به یاد ماندنی شد
و جالب تمام همون آدم هایی که میگفتند کارت اشتبا هست بعدش گفتن چقدر کار درستی کردی و خودم رو تحسین میکنم که یک عروسی گرفتم مختص خودم ن دیگران .
ن اینکه ی کار بکنم ملت تاییدم کنند و به حرف و نظر دیگران باش .خلاصه این یکی از تغییراتی بود که من داشتم و بعدشم حرف هایی میشنیدم ولی سعی میکردم ی جوری توجه نکنم
خدیا شکرت
بسم الله الرحمن الرحیم
با سلام خدمت دوستان عزیز
گام 14 از پروژه مهاجرت به مدار بالاتر
به هر آنچه توجه کنی،اساس آن جنس از توجه را در زندگی ات گسترش میدهی.
من در زندگیم از توجه مثبت نتایج مثبت دیدم و از توجه منفی اتفاقات منفی دیدم،که متاسفانه در ذهنم توجه به نکات منفی بیشتر بوده که به لطف الله الان به نسبت گذشته خیلی کمترشده.
در مورد نگرانی از حرف های مردم و غیبت دیگران،ما اگر شخصی قوی در خودمون بسازیم و اعتماد به نفس بالایی داشته باشیم دیگر مهم نیست دیگران از ما خوششان بیاید یا نه، آنوقت دیگر از اساس نگران تهمت یا دروغ دیگران نیستیم که اعتبار خود را نزد سایرین از دست بدهیم.
ما کنترلی بر اینکه دیگران درباره ما چه حرفی بزنند نداریم،اما کنترل کامل بر واکنش خودت درباره آن گفته ها داری و آن واکنشها نتیجه نهایی را مشخص میکند نه حرف دیگران.
هر آنچه از معرض کانون توجه من خارج شود،از فرکانس های من خارج میشود و هرآنچه از فرکانس های من خارج شود از دنیای تجربی من خارج میشود.
وقتی تهمت یا دروغ در مورد خودمون میشنویم، دفاع کردن از خود فقط شرایط رو بدتر میکنه و این رو من تو زندگی خودم تجربه کردم و وقتی بعد از کلی گرفتاری و شرایط بد خسته شدم و رها کردم آنوقت شرایط روز به روز بهترشدن.
به هر دلیلی که به غیبت هایی که بهمون میشود توجه کنیم داریم بهش قدرت میدیم،با بی توجه ای که نشان میدیم کم کم از معرض کانون توجه ما خارج میشود و به همین ترتیب از فرکانس های ما خارج میشود و در نهایت ما دیگه اونها رو تجربه نمیکنیم.
در پناه حق
بنام یکتای هستی بخش…
سلام…
خیلی جالبه من تا همین 10روز پیش درگیر یه مسئله ای بودم که تو این مدت کم اینقدر رو خودم خوب کار کردم که اصلا فراموشش کردم وحتی وقتی فایل استاد رو گوش دادم هم چیزی از این قضیه به ذهنم نرسید…
اونم اینکه کارفرمام دوسال پیش تو سالن زمانی که من یه تازه کار بودم،یه عکسی رو در حین کار کردن از من گرفته بود که من متوجه نشده بودم(اون زمان شرایط مالی مناسبی نداشتم…و یه لباس خیلی معمولی و یه ظاهر کاملا معمولی داشتم)…و بعد از دوسال یعنی همین ده روز پیش از طریق یکی از همکارام فهمیدم که کار فرمام از من عکس گرفته و به بقیه همکارام نشون داده و گفته فلانی رو ببینید روز اولی که اومد اینجا این بود…این سرو وضعش بود و من آدمش کردم…واگر روزی بخواد از اینجا بره این عکسشو پخش میکنم…(با حالت تمسخر و اینکه بخواد تحقیرم کنه ،وبه مردم بگه فلانی هیچی نبود من ادمش کردم)…ولی خدارو شاهد میگیرم وقتی این حرفو شنیدم اصلا نه ناراحت شدم نه ترسیدم….و فقط این جمله رو با خودم تکرار میکردم که عزت و ذلت فقط به دست خداونده…اگر خدا بخواد به کسی عزت بده و بالا ببره هیچکسی نمیتونه تحقیرش کنه و نزد مردم بی ارزشش کنه….
اگر این اتفاق دوسال پیش می افتاد به شدت به هم میریختم و ترس کل وجودمو میگرفت و سعی میکردم که کارفرمام رو از خودم راضی نگه دارم تا اون بر علیهم کاری نکنه…ولی اینبار کاملا متفاوت عمل کردم…و به محض فهمیدن این موضوع همکاریم رو باهاش تموم کردم…و گفتم ارزش من خیلی بیشتر از این حرفاست که بخوام برای چنین آدم کوته فکری کار کنم…هرچند تو این دوساله از این شخص کلی درس یاد گرفتم و ایشون یکی از دستان خداوند بود تو زندگیم که تضادهایی که برام ایجاد کرد باعث رشد و پیشرفت من هم تو کارم هم تو شخصیتم شد…
از خداوند بینهایت سپاسگذارم که همیشه منو به بهترین و اسانترین و لذت بخش ترین مسیرها هدایت میکنه…
بنام یکتای هستی بخش
سلام…
امروز دوازدهمین روزیه که از کارم اومدم بیرون و تصمیم دارم کسب و کار شخصی خودمو شروع کنم…خداوند رو بینهایت سپاسگذارم که همیشه منو به بهترین مسیرها هدایت کرده و میکنه..و بینهایت سپاسگذارم از استاد عباسمنش بزرگوار و عزیزم که تو این چند روز به هر فایلی که هدایت میشم دقیقا جواب سوالاتی که تو این برحه از زمان باهاش مواجهم رو میگیرم…
بزرگترین پاشنه ی آشیل من تو زندگیم حرف مردم بوده…با اینکه فکر میکردم زیاد نظر مردم برام اهمیتی نداره ولی فهمیدم که خودمو خوب نمیشناختم…حالا که تحت شرایطیم که باید کسب و کار شخصیمو شروع کنم الان تازه دارم میفهمم که این موضوع به شدت پاشنه ی آشیلمه…چرا؟چون همه به یک نحوی با تصمیمم مخالفت کردن و ترسهاشون رو بهم القا کردن.و من تا قبلش منتظر بودم که بقیه بگن افرین،به به چه تصمیم درستی ،تا چراغ برام سبز بشه و حرکت کنم…ولی همه برخلافش نه تنها به به چه چه نکردن بلکه مخالفت هم کرون و تا جایی که میتونستن ته دل منو خالی کردن…ولی این لطف خداوند بزرگ من بود که در این زمان آگاهی های مناسب رو از سایت استاد دریافت کنم …و به مسیرم ایمان داشته باشم…و مثل روز برام روشنه که اتفاقات فوق العاده ای در انتظارمه…
یه مطلب دیگه بعد از گوش دادن این فایل به ذهنم رسید که یه باگ خیلی بزرگه ولی شاید زیاد ربط نداشته باشه به این فایل رو اینجا مینویسم چون میخوام یه ردپا ازم بمونه….اونم اینکه
من کلا اهداف و ارزوم برای مردمه.نه اینکه خودم نخوامشون ولی میخوام بهشون برسم که بکنم تو چشم مردم.
وقتی به این فکر میکنم که نباید داشته هامو بکنم تو چشم مردم، انگار انگیزه ای دیگه برای پیشرفت ندارم.یهو ته دلم خالی میشه.فس میشم…که ای بابا چه فایده اینهمه دارم تلاش میکنم .وقتی نخوام به بقیه نشونش بدم چه فایده ای داره…اینا به خاطر اینه که من ارزشمندی رو تووجود خودم درونیش نکردم…هنوز به ارزشمندی خودم پی نبردم…میگم من که کسی نیستم …منکه ادم مهمی نیستم که بخوام فقط صرفا به خاطر خودم تلاش کنم و به رویاهام برسم.بقیه مهم ان بقیه ارزشمندن.من باید داشته هامو بکنم تو چشم اونا تا احساس کنم کار بزرگی کردم .وگرنه اینهمه تلاش اگر صرفا برای خودم باشه هیچ ارزشی نداره….
خداوندم هدایتم کن تا در مسیر درست ثابت قدم باشم و هرروز بیش از پیش به ارزشمندی خودم پی ببرم…
لایق بهترینها هستید
سلام استاد عزیزم
اونروزی که شما این فایل رو روی سایت گزاشتید
دقیقا
همون روزی بود که من بهش نیاز داشتم
و باید آگاهی هاشو دقیقا یاداشت میکردم و تکرار میکردم
اما انجام ندادم
و از این فایل به اون فایل پریدم
و اینقدر هیجان مثبت داشتم که نتونستم با آرامش بشینم و این فایل رو یاداشت کنم
این اعتماد به نفس
این شکرگزاری
با ما کاری کرده که عاشق و شیدا شدیم
و از هر فرصتی برای شکرگزاری
و لذت بردن از داشته هامون
استفاده میکنیم
دقیقا عصر همون روز
یک نفر بهم تهمت زد
و داشت منو تحریک میکرد
و منم چون این آگاهیه هارو تکرار نکرده بودم
نتونستم آروم بمونم
یادم بود که نباید توجه کنم
محکم صحبت کنم باهاش با اعتماد به نفس
و انصافا هم رعایت کردم ینی با اعتماد به نفس و بسیار واضح صحب کردم و نشون دادم که من از تو نمیترسم
اما
اشتباه من این بود
که میخواستم خودمو ثابت کنم بهش
تا عصبانیتش فروکش کنه
تا آروم بشه و دچار برداشت اشتباه نشه
در این مواقع بهانم اینه که طرف مقابل رو دوس دارم میخوام هدایتش کنم
غافل از اینکه احساس بی عرضگی طرف مقابل با صحبت کردن من تغییر نمیکنه
و وقتی دیدم فایده نداره
بازهم ادامه دادم
و داشتم عصبی تر میشدم که چرا حرفمو نمیفهمه
که توی دام افتادم و به خودم که اومدم دیدم از مسیر خارج شدم
از خداوند میخوام که این آگاهی هارو توی ذهن من ثبت کنه
یه شرایطی فراهم بشه که یادم نره
وقتی میفهمم و غرق اشک شوق میشم
یکاری کنه فراموش نکنم
و درمواقع نیاز بتونم استفاده کنم
بسم الله الرحمن الرحیم
خداجونم واقعا ازت ممنونم ،در مسیر کسانی هستم که فقط صحبت از زیبایی صحبت از وسعت روح و ارامش داشتن میشه خداجونم سپاسگزارتم که این دنیا رو داری برام گلستان میکنی با هدایت هات با استجابت ها خدای بزرگ من خدای فرمانروای من
و خوشحالم هر زمان فایلی استاد روی سایت میزاره یا چالش من بوده یا خدای رحمان و رحیم دربارش باهام صحبت کرده چه قدر خدا داره بهم میگه نظر دیگران برات مهم نباشه چه قدر داره بهم میگه و هدایتم میکنه به سمت آگاهی های دوره احساس لیاقت.
و اما برای منطقی شدنِ صحبت های استاد که البته بدون هیچ الگویی منطقی هست اما میخوام با جزئیات بیشتر منطقی کنم برای خودم :
من میبینم کسانی رو که حتی اگه تو مسیر درست رفتاری و فکری باشند بازهم ترس دارند از حرف مردم و میدونم خیلی ریشه هایی عمیق داره تو وجودمون اینکه کسی دوستمون نداشته باشه،اینکه آبرومون نره و در کل ترس هایی باعث میشه بیشتر وبیشتر یکسری برخورددهایی که نمیخواهیم رو تجربه کنیم اینکه استاد میگند توی مسیر درست باشیم یعنی نترسیدن ها یعنی شرک نداشتن ها یعنی به خودمون به اصل هامون به شیوه زندگیمون به الهاماتمون ایمان داشتند یعنی ارزش قائل شدن برای خودمون یعنی دوست داشتن خودمون ،یعنی در صلح بودن با خودمون خداروسپاسگزارم که هیچ موقع از توهمت نترسیدم چون به این درک به لطف خدا رسیدم کسی کا توهمت میزنه هیچ جایگاهی نداره و بلکم آدم ضعیفیه و میبینم آدم هایی رو که چه قدر ناراحت اند و میگویند فلانی نشسته این طرف واون طرف آبرومون رو داره میبره ابرو مثل برگ گل میمونه واین حرفا ….
واقعا یاده این آیه قرآن می افتم که مفهمومش این هست: خداوند بخواهد کسی را بالا ببرد وچه کسی میتواند پایین بیاوردش و خداوند بخواهد کسی را به پایین بیاورد و چه کسی میتواند بالا ببرد؟!
همه ضربه ها همه نا امیدی ها از قدرت دادن به خودمون و دیگران میشه اینکه مشرک میشم اینکه دستم رو از دست خدا رها کنم و فکر کنم من بهتر بلدم من بهتر میدونم و تسلیم نباشم در درگاه خداوند
آدم هرچه قدر با خودش در صلح باشه
هرچه قدر با جهانش نیک پندار و نیک کردار باشه
جهان هم میشه آیینه اش
هرجه قدر بتونم کمتر قضاوت کنم و همه جهان و کائنات رو همون طور که هستند دوست بدارم و قدردانی کنم ازشون جهان هم به من تقدیم میکنه هرآنچه که بهش دادهام را ….
الهی صدها هزار بار شکر
خدای من خالص باشم ،حرف هام ،نیت هام ،افکارم و رفتارم خداجونم منو به خودم نشون بده و هدایتگر همیشگی ام تو هستی
شکر شکر
به نام خداوند جان آفرین
خدای جهان آفرین
خدای آفریننده قوانین ثابت در جهان
قوانینی که در هر عصر و دوره ای جواب میده
قوانینی که در هر کاری جواب میده
سلام استاد و مریم جان
سپاس فراوان از شما دو عزیز بابت پروژه عالی مهاجرت
اغراض کن در هر چیزی که مطابق میل و خواسته تو نیست
اغراض کن از رفتاری که اشتباه هست و تو را ناراحت کند
و بدان وقتی تو توجه نمیکنی آنها ساز عوض میکنند و بالاخره به نفع تو تمام میشود
خدایا شکرت بابت آگاهی های که روزیم کردی
این هم یک اصل مهم هست
که تکمیل کننده احساس خوب
اتفاقات خوب
تمرکز بر نکات مثبت و جریان مثبت
میدونی وقتی قانون رو پذیرفتیم درک کردیم گاهی افراد پشت کارهاشون تقصیر با غرض ندارند ما فکر کردیم و شد
اینطوری هست که دنیا رو بهتر میبینیم
در مورد حرف مردم کلا من بیخیال بودم و توجه نداشتم و کار خودم رو میکردم و انجام میدم
اما نقطه ضعف من تحقیر و درمورد رفتار خودم جلو خودم نظر دادن است خیلی بهم بر میخوره که اشتباه برداشت کنند و به شدت بهم میریزم
و این فایل و ابن قانون رو در این مورد اجرا میکنم و بابتش از خداوند شاکرم که بهم گفت و یاد آوری کرد بابا مثل حرف مردم این گزینه رو هم جلو برو بخدا کسی دیگه ناراحت ت نمیکنه
خوشحالم بابت قوانین ثابت جهان هستی خدایا شکرت
شاد موفق و ثروتمند باشید در پناه خداوند متعال