اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
با سلام خدمت استاد و خانم شایسته و همه دوستان خوبم در این سایت الهی
از خداوند سپاسگزارم بابت تمام آگاهیها و فایل ارزشمندی که استاد در مورد تهمت زدن خیلی عالی خوب توضیح دادن و دریچه ذهنمان را برای قدمهای بعدی بازتر کرد تا بتوانیم زندگی خوب و چرخه زندگی عالی داشته باشیم
اما در مورد بحث این فایل قبلاً حرف مردم برای من خیلی اهمیت داشت و این باور غلط برای من ضربههای زیادی در زندگی ایجاد میکرد و حالم در کل همیشه بد بود و این را از نداشتن عدم اعتماد به نفس من بود که این کار را انجام میدادم اما با آشنا شدن در این سایت آرام آرام یاد گرفتم که اول اینکه در هر کاری اعتماد به نفس بالایی داشته باشم و برای من حرف مردم اهمیت نباشد و کسی که در مورد من غیبت و یا قضاوت میکند چون معتقد هستم که با این کارشون در اصل به من کمک خیلی زیادی میکند که قویتر باشم و مسیر را با قدمهای محکمتری ادامه دهم
و اینکه من خالق زندگی خودم هستم و اتفاقاتم را خودم رقم میزنم دیگه حرفی حرف دیگران برای من اهمیت ندارد از اونجا که خودم آدم قوی هستم و طرف مقابل با قضاوت یا غیبت ضعیف و آدم سستی هستند و با عمل کردن خودم و واکنش نشان ندادن و آرام از کنار آن عبور کردن سعی میکنم در این مواقع دیگه از خودم دفاع نکنم و بیتوجه و اعراض کنم و دیگه برای من مهم و ارزشی نباشد که بخواهم توجه کنم
پس آنچه که من بخواهم توجه کنم از همان جنس وارد زندگی من میشود و تاثیرش را میگذارد اگر در مسیر درست حرکت کنیم دیگه چیزهایی مثل تهمت مردم و یا هر چیزی نمیتواند حال ما را بد کند پس کانون توجه ما بر روی نکات مثبت باید باشدو مهمتر اینکه باید بیشتر روی شخصیت خوبم تمرکز داشته باشم که مدام و هر روز و هر ساعت دارم روی خودم کار میکنم که آدم خوب و عالی باشم و این روال مسیر درست خودش را نشان میدهد و باعث میشود که بیشتر در خودم در صلح بمانم و ذهنم را کنترل کنم استاد از شما بسیار سپاسگزارم بابت فایل بینظیری که چقدر به جا و به وقت آن را روی سایت گذاشتی تا ما استفاده کنیم
در پناه الله یکتا شاد سلامت و ثروتمند باشید انشاالله
سلام خدمت استاد عزیز و نازنین و خانم شایسته ی عزیز و تمام دوستان حاضر در این سایت الهی…
اگه من در مسیر درست حرکت کنم،نتیجه میده و دیده میشه
وقتی که با کار کردن روی خودت از فرکانس عموم افراد جدا میشی انگار این تخریب کردنه در وجوده دیگران شکل میگیره که باید هر طوری شده اینکار رو انجام بده و بقول اون فرد رسالتشون هست ولی هر چقدر که انسان بتونه کنترل ذهن کنه و تقوا پیشه کنه هیچ تاثیری در هیچ کاری نمیتونه داشته باشه…
چند روزه پیش که خانواده ی پرجمعیت همسرم خونه ی ما بودند و یکی از خواهرانشون از مراسم اعتکاف اومده بودن همون شب،بحث کشید به اینکه برخی از افراد (اصل تمرکزشون من بودم )از راه خدا و پیامبر و اسلام و قرآن دور شده اند و توی مراسمات مسجد و منبر شرکت نمی کنند و روزه و نماز نمیگیرند و نمی خونند که آتش جهنم رو بر خودشون شعله ورتر می کنند و چیزهایی از این دست…
بحث بالا کشید و هر کسی هر منطق و ذهنیتی داشت میخواست جواب بده و بیش از بیست نفر بودند و چون خانواده ی پرجمعیتی هستند و همگی نزدیک هم،تمامه روزها بلااستثنا کارشون دورهمی و نشستن و حرف زدن هست و چون من هم قبل از آشنا شدن با این قوانین در چنین مداری بودم نه بشدت اونا از اول ابا داشتم در چنین جمع هایی که فقط بنشینند و هر روزه خدا از اتفاقات شهر کوچیکمون و اینکه در فلان خانواده چه مسئله و مشکلی هست و 99درصد هم گله و شکایت و بدبختی و …بوده و فقط بخاطر اینکه برچسب اجتماعی بودن نزنن هر از گاهی حاضر میشدم و چون هر روز کارشون اینه انگار نبوده من بیشتر احساس میشد و الان که دیگه سه ساله بطور کامل این برنامه ها رو حذف کردم و فقط بعنوان میزبان در طول سال چند باری خونه ی ما میان وگرنه کلا به لطف خدا فاصله گرفتم از چنین جمع هایی و میدونم که کلا اصل رو ول کردند و چسبیدند به فرع من دیگه کمتر تو چشمشون هستم و جسته و گریخته میاد به گوشم میرسه که سه ساله خدا ناباور شده چون دیگه نیستم روتین کارهایی که براساس عادت و پیروی از گذشتگان می کنند و این باعث شده من رو خداناباور کنند و اون شب تمام اون سه چهار ساعت رو از دلایل رفتن به مسجد و روضه و رضوان گفتند و میدونستم که طرف حسابشون منم!
من بخدا اگه منه قبلی بودم با هر جمله شون یه چیزی میگفتم و ضربان قلبم بالاتر می رفت و اعصابم خرد میشد و کلا احساسم بد میشد چون میدونستم که همه ی اینا بخاطر منه، فقط گفتم خدایا اینا چطوری بهت ایمان دارند ولی میگن باید از امامان شفاعت گرفت چون میگن خدا به تنهایی نمیتونه این همه مردم رو جواب بده و اونا رو فرستاده تا کمک دستش باشند!
گریه ام گرفت و زود پاشدم و خودم رو مشغول کردم…
یا وقتی یکیشون گفت که خدا تو قرآن گفته که رقص و شادی مرد و زن با هم حرام است و عذابش آتشه دوزخه،یعنی اصله شادی در تضاده با اسلام و خدا مخالفه بااینکار!
و خیلی چیزای دیگه که اصلا نمیخوام اینجا یاد آوری کنم…
تنها کاری که کردم با لبخند ذهنم رو کنترل کردم و گفتم خدایا نمیتونم این محیط رو ترک کنم ولی ممنون ازت که قلبم رو آروم کردی که هیچ واکنشی به این حرفها ندم و در آرامش کامل هستم و کوچکترین آشوبی در دلم ایجاد نشد و افتخار کردم به وجوده خودم که اینقدر آرومم کرده و در تقلا برای ثابت کردن خودم به هیچ کس نیستم چون بقول استاد اگر اونا خدا رو باور داشتند نباید اینطوری عصیان میکردند که بدون هیچ نتیجه ای و عملکردی خداشون رو به من ثابت کنند که من در دلم و قلبم خدا رو باور کرده ام و این آرامش نتیجه ی اون ایمانه است و وقتی میتونی ذهنت رو کنترل کنی هیچ گونه راهی رو برای ورود و ادامه ی اون حرفها به خودت نمیدی و وقتی تمرکز و توجهت رو از هر موضوع ناخوشایند برمیداری،لاجرم هدایت میشی به چیزهایی که میخوای!
بقول استاد،من مطمئن هستم که این مسیر درسته و تا عمر دارم در این مسیر ثابت قدم هستم…
با بچه های کوچک دم خور شدم و کلا ذهنم رو برداشتم از حرفهایی که میزدند و تمام شد،اون خستگی و احساس بدی که اونا گرفتند از اینکه بخوان خدای خودشون رو به من ثابت کنند و یه ساعت بعد همون فرد خونمون رو ترک کرد چون در فرکانس من نبود و خستگی ناشی از عبادت و اعتکاف رو بهانه کرد و در حالیکه که عبادت واقعی قلب انسان رو بازتر میکنه،شور و شعفی رو در وجودت بیدار میکنه که میخوای تمام جهان رو فتح کنی،تمام وجودت پر از حس سپاسگذاری میشه!
رفت و اینطوری خدا اون فرد رو از فرکانس من جدا کرد…
مورده بعدی،اینه که اون روز برای شام قرار گذاشتیم بریم بیرون و چون بااحساس خوبی رفتم دوست پسرم هزینه ای از ما دریافت نکرد و فهمیدم مهمون خدا هستم و همونجا شکرش رو کردم و گفتم ممنون که برام یه شام خوشمزه و جشن عالی و بودن در چنین جایی رو فراهم کردی…
کنار دستیم چون دید احساسم عالیه و از فامیلای خونواده ی همسرم هست شروع کرد به غیبت کردن و منم دوباره بر طبق همون آموزه ها خودم رو با صدای موسیقی مشغول کردم و چون دید پیگیره حرفهاش نیستم ادامه نداد!
بعد با یه ترفنده دیگه،چون انگار شیطان وجودش داشت زجر می کشید و باید اون زهرش رو می ریخت که گفت پشت سرت اون قدر حرف می زنن که انگار خواست من رو تهییج کنه و منم گفتم هر چی میخوان بگن و انگار منتظر بود یه کلمه بگم کی،چی،چه حرفی!؟تا فوران کنه و ذهن من رو مشوش،ولی با یه جمله و در آرامش که هر چی میخوان بزار بگن،همون جا تموم شد و دیگه ادامه نداد!
من اگه منه قبلی بودم دوباره شروع به وارسی اون آت آشغالایی میکردم که هیچ کمکی به من نمیکرد هیچ ،بلکه ذهنم رو برای چندین روز درگیر میکرد ولی با گفتن همون جمله اون آتش رو آگاهانه همونجا خاموش کردم و چون تمرکز نکردم بهش،بخدا به فاصله ی یک صندلی بینمون فاصله ا فتاد و اصلا دور شد از من که ادامه بده!
اجازه ندادم دست توی مغزم بکنه
استاد میگه خداوند پاسخ میدهد،همونجا پاسخ خداوند رو توی همون فاصله ایی که بین ما افتاد فهمیدم و همونجا ازش سپاسگذاری کردم که نتیجه ی اون تقوا و کنترل ذهن کوچیک برام بسیار لذت بخش بود…
یعنی همه چیز همینه!
به اندازه ای که بتوانیم ذهنمان را کنترل کنیم زندگی مان رو کنترل کرده ایم
سپاسگذارتم استاد بااینکه اون زمان این فایل رو نشنیده بودم ولی آگاهانه همون رفتاری رو کردم که بعنوان شاگرده شما باید انجام میدادم و نتیجه گرفتم…
چند وقت پیش یه کلیپ انگیزشی دیدم که خیلی در درون متحول شدم اتفاقا امروز هم این کلیپ رو دوباره نگاه کردم که دوست داشتم بیام و در اینجا در موردش بگم پیشنهاد میکنم ببینیدش کلیپ در مورد جیمی دلشاد شهردار شهر بورلی هیلز در آمریکا بود که ایشون فکر کنم اصالتا شیرازی هستن میگن که از بچگی این هدف رو واسه خودم تصویر سازی کردم و همیشه خودمو شهردار بورلی هیلز تصور میکردم و میگه خودمو همیشه پشت میز تصور میکردم که اسمم به عنوان شهردار رو میز بوده اون موقع در ایران ایشون رفتگر بودن ولی همیشه این آرزو رو داشتن و حتی میگن بعضیا گفتن بخاطر لهجه شیرازی که داری نمیتونی شهردار بورلی هیلز بشی ولی ایشون توجهش رو هدفش بوده و میگه بعدها در هنگام انتخابات یه کسی واسش یه پیام به زبان فارسی فرستاده و ایشون رو به مرگ تهدید کرده ولی بازم بی توجه بوده چون نخواسته یه تهدید اونو از هدفش دور کنه و ادامه داده و جهان اونو به جایی که خواسته هدایت کرده و در حال حاضر سالهای زیادی از اون موقع میگذره و ایشون شهردار بورلی هیلز هستن چقدر زیباس وقتی تو فقط به هدفت فکر کنی و جهان تورو به جایی که میخای هدایت میکنه تو فارغ از زبان و لهجه ای که داری فارغ از اینکه الان کجایی و به چه کاری مشغولی فارغ از حرف ها و تهدید ها و تهمت های بقیه وقتی که توجهت رو هدفت باشه خداوند خیلی قشنگ تورو هدایت میکنه به سمت خواسته هات.
به امید روزی که به همه هدف هام برسم تو همین سایت از هدف هایی که بهشون رسیدم بگم الهی آمین.
چقدر جالب بود این موضوع ک در مورد جیمی دلشاد گفتی و من همین الان رفتم و فایل هاشونو دیدم و چقدر برام جالب و جذاب بود ک یک نفر میتونه از کجا ب کجا برسه،
چقدر ب ایمانم افزود ک فقط ب هدفم فکر کنم و پیش ب جلو برم
ممنونم ازت ک این مثال زیبا رو زدی و باعث ایجاد انگیزه در من و بچههای عباس منش شدی.
امیدوارم خداوند متعال درهایی از نعمت ثروت و شادی رو برات باز کنه
ازتون تشکر میکنم که وقت گذاشتین و کامنت بنده رو خوندین و خیلیم عالی که فایل مورد نظر رو هم نگاه کردین و با دیدن این ورودی های ناب که باعث انگیزه و تحول درون میشن میتونیم باورهای قدرتمندی در جهت رسیدن به خواسته هامون بوجود بیاریم وقتی که میبینیم یک نفر مثل استاد عباسمنش ، جیمی دلشاد و افراد موفق دیگه که زیادن تو دنیا و با اراده قوی و انگیزه توجهشون رو گذاشتن رو هدف هاشون و در یه جایی تونستن به اون خواسته ها جامه عمل بپوشونن اونوقته که میگیم اینها تونستن موفق بشن ما هم اگه با اراده محکم رو هدف هامون وایسیم ما هم میتونیم خالق زندگیمون بشیم .
خدایا شکرت بابت قانون مندی جهان هستی،که چقدر داره دقیق کار میکنه همه چی سرجای خودش،در زمان درست،در مکان درست ،وقتی فرکانس میفرستی جهان طبق فرکانسی که فرستادی اتفاقات همسنگ ومشابه فرکانس تو رو بهت برمیگردونه،وقتی ادم درستی باشی وتو مسیر باشی بدون شک همه ی هستی به تو کمک خواهد کرد
وچقدر این فایل اول صبح به من کمک کرد تو مسیری که هستم ثابت قدم تر باشم،متوکل تر وتوحیدی تر باشم،
قربونت برم خدا چطوری همه چیو کنار هم چیدی که مثلا مریم جان به فایلی از استاد بر بخوره که صداش واضح نباشه وشما به ایشون پیام بدی که این فایل واضح نیست،وقربون استاد برم که تصمیم میگیره دوباره بدون اینکه بدونه تو فایل اولی چطوری جواب داده از اول وبا اگاهی ناب الانش جواب سوالاتو بده،وجوابش بشه ثابت قدم تر شدن من،تقویت بیشتر ایمانم و توحیدی تر عمل کردن من
من 4ماه پیش از طرف یکی از نزدیکانم به دلیل اینکه زیر بار حرف زور نرفتم وکاری که ایشون از من میخواستو انجام ندادم وزیر بار درخواستش نرفتم بدترین تهمتهای ممکن رو بهم به طرق مختلف،بهم زد اینقدر دامنه دروغها وتهمتهاش گسترده بود که اگه هر کسی جای من بود شاید له میشد،اوایلش خودم از اوجایی که هنوز خیلی قوی نبودم وتحت تاثیر قرار گرفتم ،وخودم خیلی بهم ریختم،چون دست گزاشته بود روی مسایلی که میدونست بقیه روش تعصب دارن،از مسایل دزدی وکلاهبرادری بگیرین تا مسایل ناموسی واز هیچی دریغ نکرده بود،وباحرفهاش نظر خیلی هارو تونسته بود در مورد من تغییر بده،ومن تصمیم گرفتم تنها کاری که بکنم این باشه که به کارهاش وحرفاش توجه نکنم،واعلام کردم هرکاری از دستت بر میاد انجام بده اما من بازم رو حرفم هستم وحاضر نیستم باج بدم ،وبه خودم یاداوری کردم که من قادر نیستم نظر دیگرانو در مورد خودم تغییر بدم وخودمو به دیگران اثبات کنم هرکس هرطور دلش میخواد میتونه در مورد من فکر کنه،به خودم اینو یاداوری کردم عین پول که فقط ماهیت ادمهارو نشون میده،یعنی کسی که خسیس بوده رو با پولدار شدن خسیس تر میکنه،اتفاقات هم ماهیت اصلی ادمها رو بیشتر بولد میکنه،یعنی کسی که در شرایط عادی ادعا میکرده من به فلانی ازهر نظر مطمینم اما با شنیدن تهمتی دربارش نظرش در مورد اون ادم 180درجه تغییر میکنه،نشون دهنده اینه که این ادم درحقیقت اینقدر قوی نیست که به خودش اجازه قضاوت نده وشخصیت دهن بینی داره ورفتاری که نشون میده درحقیقت باورهاشو نشون میده فقط نقاب خوشبینی داشته وواقعیتش چیزدیگه ای بود وفقط باشنیدن این حرفها واقعیت خودش اومده بالا،عین همون پول که ماهیت واقعی ادمهارو فقط بولد میکنه،نه اینکه کسی رو عوض کنه
ووقتی اینارو به خودم گفتم دیگه برام مهم نبود دیگران قراره چه قضاوتی در موردم بکنن وواقعا به ارامش رسیدم،واین باورو در خودم تقویت کردم هر اون ادم هر حیله ای برامن بکار ببره داره به من بیشتر کمک میکنه که من به هدفم نزدیکتر بشم،به خودم گفتم با هر اقدام او علیه خودم من یه قدم جلو تر رفتم انگار من راحت نشستم واون داره منو هل میده ووقتی قدرتو با نترسیدن از اون ادم ازش گرفتم،خیلی اتفاقات جالبی برام افتاد،وهمون ادمی که از طرف اون به من زنگ زده بود و منو تهدید کرده بود باوجودی که اصلا منو نمیشناخت ،بعد مدتی بهم زنگ زد واعتراف کرد اشتباه کرده وحرفایی بهم زد که فقط تنها یه قدرت میتونه همه چیو ردیف کنه وکنار هم بچینه ودل ادمهارو براتو نرم کنه وزمانی این اتفاق برام افتاد که فهمیدم قدرت دست منه،دست خدای منه واونه که میتونه همه کار واسه من بکنه ونیاز به هیچ تلاش فیزیکی از سمت من نیست،من فقط باید رب تنها فرمانروای جهانو باور کنم،نمیگم تو این مسیر صد درصد تونستم کنترل ذهن داشته باشم اماایمان داشتم خدا همه چیو برام درست میکنه به شرط اینکه منم فقط رو خدا حساب کنم ونگران حرف وقضاوت هیچ کسی نباشم،اونا فرکانس خودشونو دارن منم فرکانس خودمو،وهرکسی قراره نتیجه فرکانس خودشو ببینه وهمین منو اروم وبخیال میکنه،
دیشب به خودم یاداوری کردم من که واسه اثبات خودم به این ادمی که یک روز از طرف اون شخصی که داره واسه من تهمت وافترا درست میکنه،کاری نکردم من هیچ تلاشی نکردم چجوری یهو این ادم تغییر جهت میده ونظرش کامل نسبت به من تغییر میکنه ومتوجه تهمتهایی که اون شخص به من زده میشه با وجودی که منو نمیشناسه،این فقط کار اون نیروی قدرتمنده که من باورش کردم که همه چیو به بهترین شکل ردیف میکنه،پس چرا نگران باشم وقتی همچین نیرویی در درونم دارم،وقتی همچین نیرویی باعث میشه استاد همچین فایلی به این قدرتمندی دوباره ضبط کنه که دوباره باورامو تقویت کنم وبه مسیر خودم ادامه بدم بدو ن ترس بدون نگرانی با توکل وایمان
سلام استاد و خانواده ی محترم عباس منش امیدوارم حالتون عالی باشه
چققدررر این فایل نشانه داشت و یک سوال برام پیش اومده که چرا من زمانیکه یک مسئله برام پیش میاد ازش میگذرم فایلش چندروز بعد برام ظاهر میشه یکجورایی حس میکنم ار سایت جلوام یا ..
به هرحال همین 10 روز پیش قضاوتها چه درست چه اشتباه و اعمال زوری افکار به ذهن من و حتی دعوا و… بین من و یکی از نزدیکان شکل گرفت که حرف این بود که ما تعیین میکنیم چگونه با کی چطور چه زمانی و…زندگی کنی و کارت چی باشه و کارت تعطیل کن و با اینکه من عاشق کارمم کاملا بدون سرمایه شروع کردم توسط هدایت خدا و اعتماد به هدایت با این عقایدی که ما میگیم باید پیش بری
این در شرایطی هستش که من الان دوروز از تولد29سالگیم میگذره یعنی این افکار و قضاوتها تا الان هم همراه من هست و چالش بزرگی بود که به لطف خدا حل شد و دقیقا همون دخالت ندادن ها یا بگونه ای محل نذاشتن ها جوابگو بود با اینکه منو به مرز …….جاها و افکاری که طول کشید چند روز تا بتونم افکارم را کنترل کنم رسوند
نکته ای که من از این فایل و تجربه ام یاد گرفتم اینه که واقعا خودمون باعث میشیم که چه کسی چه تاثیری روی ما و شرایط ما بذاره حتی نزدیکترین ادمها به ما و خودشون با این قضاوتها فکر میکنند دلسوزی کردن و تازه با تهمت ها و تهدید ها وادار میکنند مارا به زندگی که مردم یا خودشون میگند
تجربه سنگین و تلخی بود ولی خداراشاکرم که سربلند بیرون اومدم و باعث شد افکار و اهدافم را بیشتر بچسبم و البته اطرافیانم را بشناسم و ارتباط با اونا را به حداقل برسونم چون نمیتونم کامل قطع ارتباط کنم چون احترام شون واجبه و کارم را ادامه دادم دوباره باورسازی کردم اهدافم یاداوری کردم و یک پله هم دارم ارتقا میدم کسب و کارم را بدون در نظر گرفتن افکار وقضاوتها و تهمت ها،توکل به خدا
درکل استاد و خانم شایسته خداروشکر که هستین و مرسی از سایت و محتوا و مدیریت تون
من خودم در گذشته نزدیک یکی از ترمزهای بزرگم همین انرژی و وقتی بود که روزانه بابت تهمت و افتراهای بزرگ و کوچیک میزاشتم و اینکه بخام خودمو اثبات بکنم که اقا خانوم من اینجوری نیستم والله و روزها و شبهای درازی از زندگی اینچنین می گذشت.
این فایل منو به یاد اون فایلی که استاد با خوندن کامنت لیلا خانوم بشارتی تهیه کرده بودن انداخت و قبل از شروع به مبحث اصلی دقایق زیادی رو در این خصوص صحبت کردن.
نگاه که میندازم همه ما در طول زندگی خودمون حتی با نزدیکترین افراد زندگیمون در گیر ودار همین افتراها هستیم و اینکه خودمون را به اثبات برسونیم.
در محیط کار که الا ماشالله حتی باید به آبدارچی اداره خودم رو ثابت میکردم. به نظرم میرسه بخش زیادی از این تلاش ها برای به اثبات رسوندن ناشی از عزت نفس و احساس لیاقت پایین بود که دوست داشتم خودمو در چشم دیگران بزرگ جلوه بدم. همینجوری که دارم این نظر رو مینویسم خندم میگیره از اون رفتارها از اون ساعاتی که عصبانی میشدم برای هیچ و پوچ از اینکه تمام تلاشمو میکردم برای اینکه خودمو به اثبات برسونم نزد بنده ی خدا نه خود خدا و این راه بیراهه بود.
خداروشکر این آموزش های ناب استاد این چند ماه نشتی ها بزرگی رو در من شناسایی کرد که با رفع اونها زندگیم به طرز جادویی رند رو به بهبود تکاملی خودشو اغاز کرد. آخ که چقدر آرامش خوبه آخ که چقد دلچسبه.
آقا محسن داری رانندگی میکنی خانومی ازت سبقت میگیره دیگه به خودت نمیگی خاک بر سرت این ضعیفه ازت جلو زد سری برو سریع ازش رد شو آبرو ریزی رو تمومش کن.
آقا محسن دیگه توی جلسات اداره وقتی دارند اظهار نظر کنند دیگه نمیای وسط خودتو ثابت کنی بگی من هستم آفرین
آقا محسن دیگه توی محیط خونه اگه اتفاقی افتاد و مقصرش نبودی دیگه تلاش نمیکنی بگی بابا به والله کار من نیست .می بینی که بدون اینکه خودتو بخای اثبات کنی دیگه از این اتفاق ها برات نمیفته یا اگرم یه درصد بیفته خودکار خودش حل میشه آفرین آفرین همین آرامشتو حفظ کن رب متعال بهت داره بیشتر از قبل افتخار میکنه.
بابا مسلمون برای کی میخای خودتو اثبات کنی الله جان خودش شاهد و ناظر اعمالت هست که چطور داری تلاش میکنی بزار هرکی هرچی میخاد بگه..هرچند که از بس این اموزش های استاد ناب هستند دیگه کمتر کسی اتهامی بهم وارد میکنه و انگار چرخ زندگی عوض شده و زندگی هر روز خوشتر و بهتر داره میشه
این موضوعی که شما صحبت کردید، بسیار موضوع رایجی هست و به نظرم همه ما کم و بیش باهاش درگیر هستیم. و آسیب بیشتر رو زمانی به ما میزنه که از طرف نزدیکانمون و یا حتی کسایی باشه که دوستشون داریم.
من چند تا راهکار و جهان بینی برای مواجهه با این موضوع دارم تا بتونم دوباره حالم رو خوب نگه دارم که در ادامه میگم شاید به درد دوستان بخوره
1- بعد از تهمت و قضاوت، به خودم اجازه میدم فرافکنی کنم گریه کنم و عصبانی بشم و ناراحت بشم.اما یه بازه کوتاه.(چون نمیخوام احساساتم سرکوب بشه)
2-در درجه دوم بعد از اینکه گریه زاریم تموم شد، میشینم و به طور منطقی بهش فکر میکنم.و از خودم میپرسم این آدمی که دنیا آورد جلوم تا فلان حرفها رو به من بزنه و این چنین احساساتی رو در من بر انگیخته کنه!! ، چه درسی برای من داشت؟ اگه بخوام مسئولیت پذیر باشم چکار میتونم بکنم؟و شروع میکنم به نوشتن راه حلها و درسها.
3-در درجه سوم، خدا رو شکر میکنم که این افراد رو آورد جلوم تا بهم درسهایی رو یاد بده و بگه که سحر تو در فلان نقطه، ضعف داری و دیگران میتونن از اون نقطه تو رو آزار بدن.و بعدش روی اون بخشم که ضعف داره کار میکنم. تا به بی تفاوتی توام با ایمان و آرامش برسم.(عزت نفسم رو بالا میبرم تا نفوذناپذیر بشم)و نگاه دیگری که دارم اینه که ، سحر مسیری که داری میری کاملا درسته به خاطر همین این آدم ها حرصشون گرفته و دارن سنگ اندازی میکنن.. بنابراین باز هم خوشحال میشم و خدا رو شکر میکنم .
توجه: البته این مراحلی که ذکر کردم زمان میبره و یخورده سخته.ولی در اخرش تو رو به پذیرش میرسونه.همه ادم ها در این دنیا معلم من هستند تا به من درسهایی را یاد بدن تا بتونم به مراحل بالاتر برم.بالاخره بعضی درسها پاس کردنشون سخته…ولی عوضش بعد از پاس کردن، اون درس رو یاد میگیریم و به آگاهیش میرسیم و بهتر میتونیم تسلیم خداوند بشیم.
ما اومدیم در این دنیا تا خودمون رو بشناسیم.گاهی اوقات بعضی ادمها توی زندگیم بخشهایی از وجودم رو به من نشون میدن که واقعا متعجب میشم که آیا اینها در درون من بوده؟؟؟و بعدش که فکر میکنم و نشانه ها را دنبال میکنم میبینم بله درون من بوده.اون انسانها مثل کسی بودن که سنگی رو به سمت کوزه درونی من پرتاب کردن و بعدش که منیتم شکست آنچه که درونم هست بیرون میریزه.اونوقت میفهمم درونم با چی پرشده بوده.و این نگاه خیلی خیلی به من کمک کرده.ما انسانها کور به این دنیا اومدیم که با برخوردمون به در ودیوار میفهمیم مسیر چیه؟؟؟ اون اتفاقات بیرونی و اون ادمها همون در ودیوار هستن.
و جالبتر اینکه من بعد از اینکه به این موضوعات اگاه میشم و روی ضعف شخصیتیم کار میکنم، یا اون آدمها از زندگیه من میرن یا اینکه بعدش که مجدد اتفاق مشابه رخ بده من دیگه برانگیخته نمیشم.انگار فقط مشاهده گرم.و این لحظه برای من فوق العاده هست .انگار که درسمو 20 گرفتم.
وجود ما انسانها پر از خشم و شهوت و تنفر و دوست نداشتن هست. باید این موارد رو با عشق جایگزین کنیم تا بتونیم در این دنیا 20 بشیم و به خداوند شبیه بشیم.
من در حال حاضر یک سری اتفاقات برام رخ داده که متوجه شدم تو دلم نفرت زیاد دارم.برام سخته که ببینم حامل سیاهی هستم.ولی پذیرفتمش و دارم روی قلبم کار میکنم تا نفرت بره و عشق جایگزینش بشه.
خدا رو شکر میکنم که تونستم کامنت بذارم. و همچنین خدا رو شاکرم به خاطر بهترین استادم که با اموزش هاش منو به خداوند نزدیکتر میکنه.
شما درست می فرمایید تا ما تو موقعیتش قرار نگیریم نمیدونیم کدوم از بخش زندگیمون نیاز داره به بهبود.
جهان بیرون آینه و بازتاب درون ماست …
اگه معلم هیچ امتحانی نگیره و پای تخته نبرتمون رفع اشکال نمیشیم و ظرفمون بزرگ تر نمیشه برای دریافت آموزه های بزرگ تر ….
این رفتاره یه تضاده که به من داره نشون میده من کجا باید بهتر بشم تا مسیرم روون تر بشه تا آسون بشم برای آسونی ها…
یادمه پارسال که برای تمرین آگاهی بازرگانی در حین کار کردن روی دوره احساس لیاقت میرفتم کلا با همین دیدگاه جلو میرفتم …
روی احساس لیاقتم کار میکردم روی موضوع قضاوت دیگران و تاثیر حرفاشون بعد آزمون من بود انجام تمرین آگاهی بازرگانی….
یادمه یه بار رفتم پیش یه فروشنده خانم که فروشگاه دوچرخه فروشی داشت آغا این خانم از بس با تحقیر با من رفتار کرد که اگه کارد میزدی به استخونم خون نمی اومد اصلا کلا نقش زمینه کرد هر چقدر نشستم بگم خانم این یه تمرینه و فلان نه ….
آغا گفتم دیدی تونست تو مخت دست بکنه پس لازمه بیشتر رو خودت کار کنی آغا منم رفتم یه چند روز بعدش دوباره اومدم برای انجام آگهی بازرگانی پیش همون خانوم اینبار داد و هوارض رو من بود میگفت خانوم اون روز که اومدم اون یه تمرین بود برای افزایش اعتماد بنفسم و شما با اون رفتارتون با من بهم کمک کردین که بفهمم لازمه رو خودم کار کنم و امروز اومدم که تمرین آگاهی بازرگانی که استادم گفته رو براتون انجام بدم تا ترسم بریزه….
آغا این خانم داد هوارش رفت بالا تر برو با کسی دیگه این تمرین رو انجام بده …
+من کاغذ رو از جیبم بیرون آوردم…
-من بادکنک نمیخوام برو جایی دیگه…
+خانم من بادکنک فروش نیستم اون بادکنکا برای تمرین من بود از ترس قضاوت و حرف مردم…
-اگه بادکنک نخوام باید کی رو ببینم…
دیدم این خانم ب راه بیا نیست گفتم
+خدا به کسب و کارتون برکت بده (از صمیم قلب گفتم)
-نمیخوام برکت بده
خودت دیگه بفهم تا چه اندازه بحث اوج گرفته بود…
حالا به نظرتون احساس درونی من چی بود ؟!
ب والله قسم سوار موتور که شدم یه لحظه به خودم اومدم دیدم اصلا احساس من بد نشده بود و یه احساس درونی لیاقت درونم جریان داشت و انگار روی آسونا بودم وقتی این احساس خودم رو دیدم گفتم آفرین این نشون میده که قوی شدی….
دوستان بهتون یه پیشنهاد دارم اگه روی این موضوع میخواهید کار کنید و توش قوی بشید لازمه خودتون رو بندازید تو چالش….
نمیگم ناشی گری دربیارید و کارای بیهوده انجام بدید …
اگه روخودت کار کردی و باورات رو ساختی و گفتی اوکی من خوبم برا خودت برای اینکه بفهمی خوب شدی یه تمرین آگاهی بازرگانی تجویز کن…
اگه اوکی بودی با انجامش دمت گرم خوب شدی ولی اگه موقع قضاوتا و نگاه چپ چپ کردنا رو مخت بود نیازه بیشتر کار کنی رو خودت…
اگه میترسی درخواست کنی بپر تو حوزچه درخواست بعد بپر تو رودخونه بعد برو تو اقیانوس….
تکامل رو یادت نره…
من خودم این موضوع پاشنه آشیلمه…
من در موقعیت بودم که زمانی بعنوان یه فرد سوپر مذهبی دیده میشدم و مورد توجه و تحسین قرار میگرفتم اما زمانی که به تضادی بر خوردم توسط بینهایت افراد حتی نزدیک ترین افراد به زندگیم مورد قضاوت و داوری کردن قرار گرفتم و اینقدر نگاه دیگران روم سنگینی میکرد که کلا دوری گزینی کردم از جمع ها و حتی از بیرون رفتن از خونه…
محل زندگی من یه جاییه که از سر شهر تا سر شهر همه هم دیگه رو میشناسن با این که شهرمون از نظر جمعیت بزرگتر شده اما چون همه از نوادگان خاندان ها هستند بازم همه چیز زود پخش میشه…
یعنی اگه یه اتفاق یه ذره متفاوت بیفته نسبت ب نرم جامعه مثل بمب خبرش میترکه…
حالا منی که به اون حد از مذهبی بودن شهرت داشتم و میکروفون بدست زنجیر زنی خون بودم حالا با یه اتفاق تموم نگاه ها تغییر کرد نسبت به من و البته من خیلی ضعیف بودم که اون طور فکر میکردم …
این حرف مردم و قضاوت کردناشون یکی از پاشنه های بزرگ آشیل منه اگه همین یه مورد رو من توش خوب بشم بزرگترین سعادت مندی رو خواهم داشت و خیلی شجاعانه تر و نترس تر عمل میکنم و رشدم بیشتر خواهد بود.
کویر من حرف مردمه و تو این کویر برنج کاشتن راهی ندارد…
این کویر رو باید ولش کنم اگه میخوام برنج بکارم….
من تصمیم دارم هدفم رو بجای مقدار دستاورد و مقدار مبلغ حسابم بزارم روی مقدار احساس لیاقت و اعتماد بنفسم….
هدف و چالش های من عبور از ترسی و رفتن به ترس بزرگتر…
اگه حرف مردم کم اهمیت تر شده برام اگه قضاوتا برام کم اهمیت تر شده اگه شجاع تر جسور تر و نترس تر شدم یعنی من ظرف وجودم بزرگتر شده ….
من مال اقیانوسم،هدف من شنا کردن توی عرض اقیانوسه…
جای من شنا کردن کنار ماهی قرمزای توی تنگ سر سفره عید نیستش….
جنگ [با دشمن] بر شما مقرّر و لازم شده، و حال آنکه برایتان ناخوشایند است. و بسا چیزی را خوش ندارید و آن برای شما خیر است، وبسا چیزی را دوست دارید و آن برای شما بد است؛ وخدا [مصلحت شما را در همه امور] می داند و شما نمی دانید.
اگه میخوای رشد بکنی باید آماده باشی باید قوی کنی خودت رو…
سلام خدمت استاد عزیزم استاد عباس منش سلام خدمت مریم شایسته عزیزم و سلام خدمت تمام دوستانم در سایت عباس منش
استاد عزیزم موضوعی را مطرح کردید که خیلی مفید هست که بدانیم در این جور مواقع چگونه کنترل ذهن کنیم و از همه مهم تر موضوع تهمت زدن و غیبت کردن را اگر عواقب بدش را بدانیم بیشتر متوجه میشویم که خودمون اصلا جزء این اشخاص نباشیم
به نظر من خیلی مهم هست رفتارهای نامناسب و گناه آلود را اول در خودمان حذف کنیم و بعد راه اینکه اگر مورد تهمت یا غیبت یا تهدید قرار گرفتیم چگونه کنترل ذهن کنیم
من یه متال از خودم دارم حدودا 10سال پیش در اقوام پدریم دختر عموهایم غیبت من و کرده بودند و به من تهمت میزدند من وقتی شنیدم در همان چند لحظه اول کمی ناراحت شدم و بعد اصلا عین خیالم نبود به خودم گفتم من که اینطور نیستم حالا چه اهمیتی داره کی چی میگه
درست چند روز بعد خواهرم اومد پیشم به من گفت بیا برو از خودت دفاع کن بگو این حرفها صحت نداره من به خواهرم گفتم برام اصلا مهم نیست من این کارو نمیکنم
باز دوباره خواهرم خیلی شاکی بود گفت تو باید بری از خودت دفاع کنی چرا تو اینطوری هستی من به خواهرم گفتم ببین مگه اینا به من تهمت نزدند خوب شما چرا انقدر عصبانی هستی من اصلا دوست ندارم باهاشون هم کلام بشم چون فکر میکنم این نشانه ضعف منه
خلاصه از اون به بعد چقدر خود دختر عموهام شرمنده من شدند و دیگه هیچ وقت به من کاری نداشتند
و حتی من مثالهای زیادی دارم از زمانهایی که نوجوان بودم و سن من کم بود اگر کسی غیبتم میکرد یا تهمت به من میزد کاری بهش نداشتم سعی میکردم اعراض کنم و همیشه چقدر به نفعم میشد
حالا اون موقع قوانین را خوب نمیدونستم حالا که خیلی بهتر دارم کنترل ذهن میکنم
یادمه دوسال پیش من رفته بودم خارج از کشور همون جا یکی از نزدیکانم من و مسخره کرد حالا موضوع چی بود اون میخواست به من بفهمونه که تو زبان انگلیسیت خوب نیست
یه موضوع مهم پیش آمد ما وسایلمون را جا گذاشته بودیم و نیاز داشت کسی که زبان انگلیسیش خوبه با رزرویشن هتل صحبت کنه من هم پسرم و با خودم بردم که اگه من بعضی کلمات نتونستم انگلیسی بگم اون کمکم کنه و یکی از نزدیکانم من و مسخره کرد و غیبتم میکرد که اره بلد نیست نتونستی و از این حرفها من هم که ادعایی نداشتم ولی بعضی اوقات از خودم ناراحت میشدم که چرا نگفتم آخه مگه من ادعای این و داشتم که زبان انگلیسی ام عالیه چون خدا میدونه من اصلا اینطور نیستم و من اون موقع اینطور خودم و آروم کردم و به خودم گفتم این نشان دهنده ضعف شدید در اعتماد به نفس اون شخص هست و اینکه واقعا متوجه شدم من چقدر قوی شدم و چقدر پیشرفت کردم که اون شخص از حسادتش این رفتارها را با من داره و چقدر این کنترل ذهن مهم هست و مهم تر از اون اینکه واقعا برات حل شده باشه نه اینکه هر چند وقت یکبار یادت بیاد و غصه بخوری و افسوس بخوری که چرا با من این رفتار شده
و به قول استاد که در این فایل گفتند. من که خودم و میشناسم حالا مگه مهمه مردم چی میگویند
من از این فایل بیشتر این درس را میگیرم که بیشتر و بیشتر در خودم و ودر وجودم پیاده کنم که غیبت به هیچ عنوان نکنم چون خود غیبت دنبال خودش تهمت می یاره قضاوت میاره و کلا با کلاممون نباید غیبت کنیم یا تهمت بزنیم که همه معصیت است
و حتی در ذهنمون غیبت نکنیم تهمت نزنیم تهدید نکنیم چون همه اینا فرکانس داره ممکنه من با کسی حرفی نزنم ولی در ذهنم غیبت کنم یا قضاوت کنم فرقی نداره همه اینا فرکانس داره و بر میگرده به خودمون
و در اخر جمله طلایی که همیشه استاد گفته اند و در این فایل هم چندین بار تکرا کردند
((( این من هستم که شرایطم را رقم میزنم ))))
(( دیگرانی وجود ندارند))
(( ما کنترلی نداریم روی بیرون از خودمون ولی کنترل صد در صدی روی خودمون داریم ))
(( ما نیاز داریم اصولی برای خودمون داشته باشیم و روی همان اصول حرکت کنیم ))
اینا باورهای طلایی هستند
خدایا من از خودت بیشتر و بیشتر هدایت میخواهم
خدایا ما را به راه راست هدایت کن راه کسانی که به آنها نعمت داده ای.
112)ورسولی ازخودانها برانها امد وجودان نعمت بزرگ را کفران نمودند واروراتکذیب کردند وچون ظلم کردند عذاب برانها فرارسید
113)پس شمامومنان ازحال انها عبرت گیرید واز آنچه خدا روزی حلال و طیب شماقرار داده تناول کنید وشکرنعمتش به جای ارید اگرحقیقتا خدا رامی پرستید تا به نعمت شما بیفزاید
استادبافایل بالا چقدربخودم افتخارمیکنم که یادم نمیاد غیبت کسی را کرده باشم وفقط چون سایت شماروخیلی قبول دارم چندتا سوال راجب به مسایل شخصی زندگیم پرسیدم که ذهنم بازبشه وراه حلش روپیداکنم شماهم صدهزاربارشکر سلسله فایلهای جدید رو درست کردی ومنومتوجه اشتباهاتم کردی خداروشکر .
من پاکتروباصداقترازخودم ندیدم خیلی بخودم افتخارمیکنم تابحال بدکسی رونخواستم ازته دلم برای اطرافیانم ارزوی بهترینهارو دارم خداوقتی توقران بامن صحبت میکنه راجب حضرت ابراهیم صحبت میکنه واین نشاندهنده هست که خدا ازمن راضیه تابحال نگران حرف مردم وقضاوت شدن نبودم چون اگرنگران بودم براحتی سوالاتم ونگرانیهامو مطرح نمیکردم .
یادم نمیاد ازبالا به کسی نگاه کرده باشم یا غروربیجاداشته باشم به هرچیزی که اراده کنم میرسم چون حرفم وعملم یکیه وخداپشتمه وحمایتم میکنه مگه بقول شما پیامبر کم مسخره کردن کم بهش تهمت زدن .
گاهی وقتا سوالات وکامنتهایی پرسبدم ودلیل ترسها ونگرانیهامو مطرح کردم وبا اموزشهای سلسله فایلهای جدید جوابموگرفتم وتلاش میکنم شخصیتم روبه بهبودی باشه .نمیگم من عقل کلم و همه چی رومیدونم ونیازبه تغییرندارم .هروز روبه بهبودی هستم .
همیشه راجب ویژگیهای مثبت افراد صحبت میکنم و تحسبن میکنم ودرمورد نظام کشورم همیشه از ویژگیهای مثبت یادمیکنم وکارهایی که برای کشورمون انجام دادن و کشورو ارتفا دادن .
ازحاشیه نفرت داشتم فقط تمرکزم به خواسته هام هست ودنبال زندگی ارام وثروت وخوشبختی وشهرت بامحبوبیت هستم .
من در دوستان وفامیل به صداقت وبا اراده بودن وبلندپروازی و شفاف سازی مشهورم .
خدا درقران قدمهارومیگه ومن عمل میکنم که من سمت خودمو عالی انجام داده باشم وبقیشم بخدامیسپرم .
دنبال جواب دادن به دری بریها و متلکها و ….نیستم چون نجیبم
جایی که احساس کنم دلی رو ناخواسته شکوندم اعصابی روناخواسته خوردکردم اونجاجواب میدهم ورفع سوتفاهم میکنم وسعی میکنم شفاف سازی کنم وحلالیت بطلبم .
ازپیشرفت دیگران خوشحال میشم و هیچوفت چوب لای چرخ دیگران نذاشتم در راه رضای خدا تاجایی که ازدستم براومده کمک عمومی کردم مثل این سایت که شما بااموزشهای رایگان چندصدمیلیاردیتون کمک رایگان به بندگان خدامیکنی .
وقتی 5سال قبل پدرم فوت شد دقیقا 3ماه قبل ازفوت پدرم خدا شماروبامن اشناکرد استادبا اینکه فقط 4سال ازمن بزرگتری ولی اینقدرپخته واموزش دیده هستین که مثل یک پدر خیلی چیزازتون یادگرفتم دراین 5سال .ایه ای که اول کامنتم مثال زدم چون خدابمن گفت شاکر این نعمت بزرگ باش که بهت دادم وقدراستادت روبدون .
دقیقا بعدازگوش کردن فایل شما گفتم یه جادلی شکسته ومن الان وظیفمه کامنت بنویسم و رفع سوتفاهم کنم . شایدنتونم درست منظورمو برسونم به دلایل زیاد وشما به بزرگواری خودتون ببخشید .
اگردلی شکسته من عذرخواهی میکنم همین جا جلوی جمع .
همیشه برای استاد واعتبارش وشهرتش دعای خیرکردم چون خیلی برامون زحمت میکشن وخداروشاکرم که این انسان پاک را سر راهم گذاشته .من به شخصه نتایج خوبی گرفتم ازاموزشهاشون
ازاول من نمیتونستم با ادمهایی که بیرون ازاین سایت متفاوت فکرمیکنن وعمل میکنن درست ارتباط بگیرم اینجا راحتترصحبت میکنم چون همه اموزش دیده هستن وقدرت درک بالا دارن .
هیچوقت ماه پشت ابرنمیمونه زمان همه چیز راحل میکنه وحقیفت مشخص میشه .
مسیر که درست باشه من که دنباله رو خدا هستم و حضرت ابراهیم راتعقیب میکنم نگران هیچی نیستم نگران حرف مردم نیستم که مشغول دفاع کردن ازخودم باشم .وبرم توحاشیه فقط به اصل میچسبم وشکرگزاری میکنم . استاد سپاسگزارم ازتون .
به نام هدایت الله
با سلام خدمت استاد و خانم شایسته و همه دوستان خوبم در این سایت الهی
از خداوند سپاسگزارم بابت تمام آگاهیها و فایل ارزشمندی که استاد در مورد تهمت زدن خیلی عالی خوب توضیح دادن و دریچه ذهنمان را برای قدمهای بعدی بازتر کرد تا بتوانیم زندگی خوب و چرخه زندگی عالی داشته باشیم
اما در مورد بحث این فایل قبلاً حرف مردم برای من خیلی اهمیت داشت و این باور غلط برای من ضربههای زیادی در زندگی ایجاد میکرد و حالم در کل همیشه بد بود و این را از نداشتن عدم اعتماد به نفس من بود که این کار را انجام میدادم اما با آشنا شدن در این سایت آرام آرام یاد گرفتم که اول اینکه در هر کاری اعتماد به نفس بالایی داشته باشم و برای من حرف مردم اهمیت نباشد و کسی که در مورد من غیبت و یا قضاوت میکند چون معتقد هستم که با این کارشون در اصل به من کمک خیلی زیادی میکند که قویتر باشم و مسیر را با قدمهای محکمتری ادامه دهم
و اینکه من خالق زندگی خودم هستم و اتفاقاتم را خودم رقم میزنم دیگه حرفی حرف دیگران برای من اهمیت ندارد از اونجا که خودم آدم قوی هستم و طرف مقابل با قضاوت یا غیبت ضعیف و آدم سستی هستند و با عمل کردن خودم و واکنش نشان ندادن و آرام از کنار آن عبور کردن سعی میکنم در این مواقع دیگه از خودم دفاع نکنم و بیتوجه و اعراض کنم و دیگه برای من مهم و ارزشی نباشد که بخواهم توجه کنم
پس آنچه که من بخواهم توجه کنم از همان جنس وارد زندگی من میشود و تاثیرش را میگذارد اگر در مسیر درست حرکت کنیم دیگه چیزهایی مثل تهمت مردم و یا هر چیزی نمیتواند حال ما را بد کند پس کانون توجه ما بر روی نکات مثبت باید باشدو مهمتر اینکه باید بیشتر روی شخصیت خوبم تمرکز داشته باشم که مدام و هر روز و هر ساعت دارم روی خودم کار میکنم که آدم خوب و عالی باشم و این روال مسیر درست خودش را نشان میدهد و باعث میشود که بیشتر در خودم در صلح بمانم و ذهنم را کنترل کنم استاد از شما بسیار سپاسگزارم بابت فایل بینظیری که چقدر به جا و به وقت آن را روی سایت گذاشتی تا ما استفاده کنیم
در پناه الله یکتا شاد سلامت و ثروتمند باشید انشاالله
به نام خدا
سلام خدمت استاد عزیز و نازنین و خانم شایسته ی عزیز و تمام دوستان حاضر در این سایت الهی…
اگه من در مسیر درست حرکت کنم،نتیجه میده و دیده میشه
وقتی که با کار کردن روی خودت از فرکانس عموم افراد جدا میشی انگار این تخریب کردنه در وجوده دیگران شکل میگیره که باید هر طوری شده اینکار رو انجام بده و بقول اون فرد رسالتشون هست ولی هر چقدر که انسان بتونه کنترل ذهن کنه و تقوا پیشه کنه هیچ تاثیری در هیچ کاری نمیتونه داشته باشه…
چند روزه پیش که خانواده ی پرجمعیت همسرم خونه ی ما بودند و یکی از خواهرانشون از مراسم اعتکاف اومده بودن همون شب،بحث کشید به اینکه برخی از افراد (اصل تمرکزشون من بودم )از راه خدا و پیامبر و اسلام و قرآن دور شده اند و توی مراسمات مسجد و منبر شرکت نمی کنند و روزه و نماز نمیگیرند و نمی خونند که آتش جهنم رو بر خودشون شعله ورتر می کنند و چیزهایی از این دست…
بحث بالا کشید و هر کسی هر منطق و ذهنیتی داشت میخواست جواب بده و بیش از بیست نفر بودند و چون خانواده ی پرجمعیتی هستند و همگی نزدیک هم،تمامه روزها بلااستثنا کارشون دورهمی و نشستن و حرف زدن هست و چون من هم قبل از آشنا شدن با این قوانین در چنین مداری بودم نه بشدت اونا از اول ابا داشتم در چنین جمع هایی که فقط بنشینند و هر روزه خدا از اتفاقات شهر کوچیکمون و اینکه در فلان خانواده چه مسئله و مشکلی هست و 99درصد هم گله و شکایت و بدبختی و …بوده و فقط بخاطر اینکه برچسب اجتماعی بودن نزنن هر از گاهی حاضر میشدم و چون هر روز کارشون اینه انگار نبوده من بیشتر احساس میشد و الان که دیگه سه ساله بطور کامل این برنامه ها رو حذف کردم و فقط بعنوان میزبان در طول سال چند باری خونه ی ما میان وگرنه کلا به لطف خدا فاصله گرفتم از چنین جمع هایی و میدونم که کلا اصل رو ول کردند و چسبیدند به فرع من دیگه کمتر تو چشمشون هستم و جسته و گریخته میاد به گوشم میرسه که سه ساله خدا ناباور شده چون دیگه نیستم روتین کارهایی که براساس عادت و پیروی از گذشتگان می کنند و این باعث شده من رو خداناباور کنند و اون شب تمام اون سه چهار ساعت رو از دلایل رفتن به مسجد و روضه و رضوان گفتند و میدونستم که طرف حسابشون منم!
من بخدا اگه منه قبلی بودم با هر جمله شون یه چیزی میگفتم و ضربان قلبم بالاتر می رفت و اعصابم خرد میشد و کلا احساسم بد میشد چون میدونستم که همه ی اینا بخاطر منه، فقط گفتم خدایا اینا چطوری بهت ایمان دارند ولی میگن باید از امامان شفاعت گرفت چون میگن خدا به تنهایی نمیتونه این همه مردم رو جواب بده و اونا رو فرستاده تا کمک دستش باشند!
گریه ام گرفت و زود پاشدم و خودم رو مشغول کردم…
یا وقتی یکیشون گفت که خدا تو قرآن گفته که رقص و شادی مرد و زن با هم حرام است و عذابش آتشه دوزخه،یعنی اصله شادی در تضاده با اسلام و خدا مخالفه بااینکار!
و خیلی چیزای دیگه که اصلا نمیخوام اینجا یاد آوری کنم…
تنها کاری که کردم با لبخند ذهنم رو کنترل کردم و گفتم خدایا نمیتونم این محیط رو ترک کنم ولی ممنون ازت که قلبم رو آروم کردی که هیچ واکنشی به این حرفها ندم و در آرامش کامل هستم و کوچکترین آشوبی در دلم ایجاد نشد و افتخار کردم به وجوده خودم که اینقدر آرومم کرده و در تقلا برای ثابت کردن خودم به هیچ کس نیستم چون بقول استاد اگر اونا خدا رو باور داشتند نباید اینطوری عصیان میکردند که بدون هیچ نتیجه ای و عملکردی خداشون رو به من ثابت کنند که من در دلم و قلبم خدا رو باور کرده ام و این آرامش نتیجه ی اون ایمانه است و وقتی میتونی ذهنت رو کنترل کنی هیچ گونه راهی رو برای ورود و ادامه ی اون حرفها به خودت نمیدی و وقتی تمرکز و توجهت رو از هر موضوع ناخوشایند برمیداری،لاجرم هدایت میشی به چیزهایی که میخوای!
بقول استاد،من مطمئن هستم که این مسیر درسته و تا عمر دارم در این مسیر ثابت قدم هستم…
با بچه های کوچک دم خور شدم و کلا ذهنم رو برداشتم از حرفهایی که میزدند و تمام شد،اون خستگی و احساس بدی که اونا گرفتند از اینکه بخوان خدای خودشون رو به من ثابت کنند و یه ساعت بعد همون فرد خونمون رو ترک کرد چون در فرکانس من نبود و خستگی ناشی از عبادت و اعتکاف رو بهانه کرد و در حالیکه که عبادت واقعی قلب انسان رو بازتر میکنه،شور و شعفی رو در وجودت بیدار میکنه که میخوای تمام جهان رو فتح کنی،تمام وجودت پر از حس سپاسگذاری میشه!
رفت و اینطوری خدا اون فرد رو از فرکانس من جدا کرد…
مورده بعدی،اینه که اون روز برای شام قرار گذاشتیم بریم بیرون و چون بااحساس خوبی رفتم دوست پسرم هزینه ای از ما دریافت نکرد و فهمیدم مهمون خدا هستم و همونجا شکرش رو کردم و گفتم ممنون که برام یه شام خوشمزه و جشن عالی و بودن در چنین جایی رو فراهم کردی…
کنار دستیم چون دید احساسم عالیه و از فامیلای خونواده ی همسرم هست شروع کرد به غیبت کردن و منم دوباره بر طبق همون آموزه ها خودم رو با صدای موسیقی مشغول کردم و چون دید پیگیره حرفهاش نیستم ادامه نداد!
بعد با یه ترفنده دیگه،چون انگار شیطان وجودش داشت زجر می کشید و باید اون زهرش رو می ریخت که گفت پشت سرت اون قدر حرف می زنن که انگار خواست من رو تهییج کنه و منم گفتم هر چی میخوان بگن و انگار منتظر بود یه کلمه بگم کی،چی،چه حرفی!؟تا فوران کنه و ذهن من رو مشوش،ولی با یه جمله و در آرامش که هر چی میخوان بزار بگن،همون جا تموم شد و دیگه ادامه نداد!
من اگه منه قبلی بودم دوباره شروع به وارسی اون آت آشغالایی میکردم که هیچ کمکی به من نمیکرد هیچ ،بلکه ذهنم رو برای چندین روز درگیر میکرد ولی با گفتن همون جمله اون آتش رو آگاهانه همونجا خاموش کردم و چون تمرکز نکردم بهش،بخدا به فاصله ی یک صندلی بینمون فاصله ا فتاد و اصلا دور شد از من که ادامه بده!
اجازه ندادم دست توی مغزم بکنه
استاد میگه خداوند پاسخ میدهد،همونجا پاسخ خداوند رو توی همون فاصله ایی که بین ما افتاد فهمیدم و همونجا ازش سپاسگذاری کردم که نتیجه ی اون تقوا و کنترل ذهن کوچیک برام بسیار لذت بخش بود…
یعنی همه چیز همینه!
به اندازه ای که بتوانیم ذهنمان را کنترل کنیم زندگی مان رو کنترل کرده ایم
سپاسگذارتم استاد بااینکه اون زمان این فایل رو نشنیده بودم ولی آگاهانه همون رفتاری رو کردم که بعنوان شاگرده شما باید انجام میدادم و نتیجه گرفتم…
به نام خدا
عرض سلام دارم خدمت استاد و اعضای سایت
چند وقت پیش یه کلیپ انگیزشی دیدم که خیلی در درون متحول شدم اتفاقا امروز هم این کلیپ رو دوباره نگاه کردم که دوست داشتم بیام و در اینجا در موردش بگم پیشنهاد میکنم ببینیدش کلیپ در مورد جیمی دلشاد شهردار شهر بورلی هیلز در آمریکا بود که ایشون فکر کنم اصالتا شیرازی هستن میگن که از بچگی این هدف رو واسه خودم تصویر سازی کردم و همیشه خودمو شهردار بورلی هیلز تصور میکردم و میگه خودمو همیشه پشت میز تصور میکردم که اسمم به عنوان شهردار رو میز بوده اون موقع در ایران ایشون رفتگر بودن ولی همیشه این آرزو رو داشتن و حتی میگن بعضیا گفتن بخاطر لهجه شیرازی که داری نمیتونی شهردار بورلی هیلز بشی ولی ایشون توجهش رو هدفش بوده و میگه بعدها در هنگام انتخابات یه کسی واسش یه پیام به زبان فارسی فرستاده و ایشون رو به مرگ تهدید کرده ولی بازم بی توجه بوده چون نخواسته یه تهدید اونو از هدفش دور کنه و ادامه داده و جهان اونو به جایی که خواسته هدایت کرده و در حال حاضر سالهای زیادی از اون موقع میگذره و ایشون شهردار بورلی هیلز هستن چقدر زیباس وقتی تو فقط به هدفت فکر کنی و جهان تورو به جایی که میخای هدایت میکنه تو فارغ از زبان و لهجه ای که داری فارغ از اینکه الان کجایی و به چه کاری مشغولی فارغ از حرف ها و تهدید ها و تهمت های بقیه وقتی که توجهت رو هدفت باشه خداوند خیلی قشنگ تورو هدایت میکنه به سمت خواسته هات.
به امید روزی که به همه هدف هام برسم تو همین سایت از هدف هایی که بهشون رسیدم بگم الهی آمین.
سلام منیر عزیزم
امیدوارم حال دلت همیشه خوب باشه
چقدر جالب بود این موضوع ک در مورد جیمی دلشاد گفتی و من همین الان رفتم و فایل هاشونو دیدم و چقدر برام جالب و جذاب بود ک یک نفر میتونه از کجا ب کجا برسه،
چقدر ب ایمانم افزود ک فقط ب هدفم فکر کنم و پیش ب جلو برم
ممنونم ازت ک این مثال زیبا رو زدی و باعث ایجاد انگیزه در من و بچههای عباس منش شدی.
امیدوارم خداوند متعال درهایی از نعمت ثروت و شادی رو برات باز کنه
موفق باشید عزیزم
عرض سلام دارم خدمت دوست هم فرکانسی عزیز
ازتون تشکر میکنم که وقت گذاشتین و کامنت بنده رو خوندین و خیلیم عالی که فایل مورد نظر رو هم نگاه کردین و با دیدن این ورودی های ناب که باعث انگیزه و تحول درون میشن میتونیم باورهای قدرتمندی در جهت رسیدن به خواسته هامون بوجود بیاریم وقتی که میبینیم یک نفر مثل استاد عباسمنش ، جیمی دلشاد و افراد موفق دیگه که زیادن تو دنیا و با اراده قوی و انگیزه توجهشون رو گذاشتن رو هدف هاشون و در یه جایی تونستن به اون خواسته ها جامه عمل بپوشونن اونوقته که میگیم اینها تونستن موفق بشن ما هم اگه با اراده محکم رو هدف هامون وایسیم ما هم میتونیم خالق زندگیمون بشیم .
امیدوارم شما هم خواسته هاتونو زندگی کنید.
با سلام خدمت استاد عزیزم ومریم جان شایسته
خدایا شکرت بابت قانون مندی جهان هستی،که چقدر داره دقیق کار میکنه همه چی سرجای خودش،در زمان درست،در مکان درست ،وقتی فرکانس میفرستی جهان طبق فرکانسی که فرستادی اتفاقات همسنگ ومشابه فرکانس تو رو بهت برمیگردونه،وقتی ادم درستی باشی وتو مسیر باشی بدون شک همه ی هستی به تو کمک خواهد کرد
وچقدر این فایل اول صبح به من کمک کرد تو مسیری که هستم ثابت قدم تر باشم،متوکل تر وتوحیدی تر باشم،
قربونت برم خدا چطوری همه چیو کنار هم چیدی که مثلا مریم جان به فایلی از استاد بر بخوره که صداش واضح نباشه وشما به ایشون پیام بدی که این فایل واضح نیست،وقربون استاد برم که تصمیم میگیره دوباره بدون اینکه بدونه تو فایل اولی چطوری جواب داده از اول وبا اگاهی ناب الانش جواب سوالاتو بده،وجوابش بشه ثابت قدم تر شدن من،تقویت بیشتر ایمانم و توحیدی تر عمل کردن من
من 4ماه پیش از طرف یکی از نزدیکانم به دلیل اینکه زیر بار حرف زور نرفتم وکاری که ایشون از من میخواستو انجام ندادم وزیر بار درخواستش نرفتم بدترین تهمتهای ممکن رو بهم به طرق مختلف،بهم زد اینقدر دامنه دروغها وتهمتهاش گسترده بود که اگه هر کسی جای من بود شاید له میشد،اوایلش خودم از اوجایی که هنوز خیلی قوی نبودم وتحت تاثیر قرار گرفتم ،وخودم خیلی بهم ریختم،چون دست گزاشته بود روی مسایلی که میدونست بقیه روش تعصب دارن،از مسایل دزدی وکلاهبرادری بگیرین تا مسایل ناموسی واز هیچی دریغ نکرده بود،وباحرفهاش نظر خیلی هارو تونسته بود در مورد من تغییر بده،ومن تصمیم گرفتم تنها کاری که بکنم این باشه که به کارهاش وحرفاش توجه نکنم،واعلام کردم هرکاری از دستت بر میاد انجام بده اما من بازم رو حرفم هستم وحاضر نیستم باج بدم ،وبه خودم یاداوری کردم که من قادر نیستم نظر دیگرانو در مورد خودم تغییر بدم وخودمو به دیگران اثبات کنم هرکس هرطور دلش میخواد میتونه در مورد من فکر کنه،به خودم اینو یاداوری کردم عین پول که فقط ماهیت ادمهارو نشون میده،یعنی کسی که خسیس بوده رو با پولدار شدن خسیس تر میکنه،اتفاقات هم ماهیت اصلی ادمها رو بیشتر بولد میکنه،یعنی کسی که در شرایط عادی ادعا میکرده من به فلانی ازهر نظر مطمینم اما با شنیدن تهمتی دربارش نظرش در مورد اون ادم 180درجه تغییر میکنه،نشون دهنده اینه که این ادم درحقیقت اینقدر قوی نیست که به خودش اجازه قضاوت نده وشخصیت دهن بینی داره ورفتاری که نشون میده درحقیقت باورهاشو نشون میده فقط نقاب خوشبینی داشته وواقعیتش چیزدیگه ای بود وفقط باشنیدن این حرفها واقعیت خودش اومده بالا،عین همون پول که ماهیت واقعی ادمهارو فقط بولد میکنه،نه اینکه کسی رو عوض کنه
ووقتی اینارو به خودم گفتم دیگه برام مهم نبود دیگران قراره چه قضاوتی در موردم بکنن وواقعا به ارامش رسیدم،واین باورو در خودم تقویت کردم هر اون ادم هر حیله ای برامن بکار ببره داره به من بیشتر کمک میکنه که من به هدفم نزدیکتر بشم،به خودم گفتم با هر اقدام او علیه خودم من یه قدم جلو تر رفتم انگار من راحت نشستم واون داره منو هل میده ووقتی قدرتو با نترسیدن از اون ادم ازش گرفتم،خیلی اتفاقات جالبی برام افتاد،وهمون ادمی که از طرف اون به من زنگ زده بود و منو تهدید کرده بود باوجودی که اصلا منو نمیشناخت ،بعد مدتی بهم زنگ زد واعتراف کرد اشتباه کرده وحرفایی بهم زد که فقط تنها یه قدرت میتونه همه چیو ردیف کنه وکنار هم بچینه ودل ادمهارو براتو نرم کنه وزمانی این اتفاق برام افتاد که فهمیدم قدرت دست منه،دست خدای منه واونه که میتونه همه کار واسه من بکنه ونیاز به هیچ تلاش فیزیکی از سمت من نیست،من فقط باید رب تنها فرمانروای جهانو باور کنم،نمیگم تو این مسیر صد درصد تونستم کنترل ذهن داشته باشم اماایمان داشتم خدا همه چیو برام درست میکنه به شرط اینکه منم فقط رو خدا حساب کنم ونگران حرف وقضاوت هیچ کسی نباشم،اونا فرکانس خودشونو دارن منم فرکانس خودمو،وهرکسی قراره نتیجه فرکانس خودشو ببینه وهمین منو اروم وبخیال میکنه،
دیشب به خودم یاداوری کردم من که واسه اثبات خودم به این ادمی که یک روز از طرف اون شخصی که داره واسه من تهمت وافترا درست میکنه،کاری نکردم من هیچ تلاشی نکردم چجوری یهو این ادم تغییر جهت میده ونظرش کامل نسبت به من تغییر میکنه ومتوجه تهمتهایی که اون شخص به من زده میشه با وجودی که منو نمیشناسه،این فقط کار اون نیروی قدرتمنده که من باورش کردم که همه چیو به بهترین شکل ردیف میکنه،پس چرا نگران باشم وقتی همچین نیرویی در درونم دارم،وقتی همچین نیرویی باعث میشه استاد همچین فایلی به این قدرتمندی دوباره ضبط کنه که دوباره باورامو تقویت کنم وبه مسیر خودم ادامه بدم بدو ن ترس بدون نگرانی با توکل وایمان
استاد ومریم عزیزم از صمیم قلبم ازتون سپاس گزارم
سلام استاد و خانواده ی محترم عباس منش امیدوارم حالتون عالی باشه
چققدررر این فایل نشانه داشت و یک سوال برام پیش اومده که چرا من زمانیکه یک مسئله برام پیش میاد ازش میگذرم فایلش چندروز بعد برام ظاهر میشه یکجورایی حس میکنم ار سایت جلوام یا ..
به هرحال همین 10 روز پیش قضاوتها چه درست چه اشتباه و اعمال زوری افکار به ذهن من و حتی دعوا و… بین من و یکی از نزدیکان شکل گرفت که حرف این بود که ما تعیین میکنیم چگونه با کی چطور چه زمانی و…زندگی کنی و کارت چی باشه و کارت تعطیل کن و با اینکه من عاشق کارمم کاملا بدون سرمایه شروع کردم توسط هدایت خدا و اعتماد به هدایت با این عقایدی که ما میگیم باید پیش بری
این در شرایطی هستش که من الان دوروز از تولد29سالگیم میگذره یعنی این افکار و قضاوتها تا الان هم همراه من هست و چالش بزرگی بود که به لطف خدا حل شد و دقیقا همون دخالت ندادن ها یا بگونه ای محل نذاشتن ها جوابگو بود با اینکه منو به مرز …….جاها و افکاری که طول کشید چند روز تا بتونم افکارم را کنترل کنم رسوند
نکته ای که من از این فایل و تجربه ام یاد گرفتم اینه که واقعا خودمون باعث میشیم که چه کسی چه تاثیری روی ما و شرایط ما بذاره حتی نزدیکترین ادمها به ما و خودشون با این قضاوتها فکر میکنند دلسوزی کردن و تازه با تهمت ها و تهدید ها وادار میکنند مارا به زندگی که مردم یا خودشون میگند
تجربه سنگین و تلخی بود ولی خداراشاکرم که سربلند بیرون اومدم و باعث شد افکار و اهدافم را بیشتر بچسبم و البته اطرافیانم را بشناسم و ارتباط با اونا را به حداقل برسونم چون نمیتونم کامل قطع ارتباط کنم چون احترام شون واجبه و کارم را ادامه دادم دوباره باورسازی کردم اهدافم یاداوری کردم و یک پله هم دارم ارتقا میدم کسب و کارم را بدون در نظر گرفتن افکار وقضاوتها و تهمت ها،توکل به خدا
درکل استاد و خانم شایسته خداروشکر که هستین و مرسی از سایت و محتوا و مدیریت تون
درپناه حق سالم،شاد باشین
با سلام و درود و رحمت
خداروشاکرم برای این فایل جدید و آگاهی های ناب
من خودم در گذشته نزدیک یکی از ترمزهای بزرگم همین انرژی و وقتی بود که روزانه بابت تهمت و افتراهای بزرگ و کوچیک میزاشتم و اینکه بخام خودمو اثبات بکنم که اقا خانوم من اینجوری نیستم والله و روزها و شبهای درازی از زندگی اینچنین می گذشت.
این فایل منو به یاد اون فایلی که استاد با خوندن کامنت لیلا خانوم بشارتی تهیه کرده بودن انداخت و قبل از شروع به مبحث اصلی دقایق زیادی رو در این خصوص صحبت کردن.
نگاه که میندازم همه ما در طول زندگی خودمون حتی با نزدیکترین افراد زندگیمون در گیر ودار همین افتراها هستیم و اینکه خودمون را به اثبات برسونیم.
در محیط کار که الا ماشالله حتی باید به آبدارچی اداره خودم رو ثابت میکردم. به نظرم میرسه بخش زیادی از این تلاش ها برای به اثبات رسوندن ناشی از عزت نفس و احساس لیاقت پایین بود که دوست داشتم خودمو در چشم دیگران بزرگ جلوه بدم. همینجوری که دارم این نظر رو مینویسم خندم میگیره از اون رفتارها از اون ساعاتی که عصبانی میشدم برای هیچ و پوچ از اینکه تمام تلاشمو میکردم برای اینکه خودمو به اثبات برسونم نزد بنده ی خدا نه خود خدا و این راه بیراهه بود.
خداروشکر این آموزش های ناب استاد این چند ماه نشتی ها بزرگی رو در من شناسایی کرد که با رفع اونها زندگیم به طرز جادویی رند رو به بهبود تکاملی خودشو اغاز کرد. آخ که چقدر آرامش خوبه آخ که چقد دلچسبه.
آقا محسن داری رانندگی میکنی خانومی ازت سبقت میگیره دیگه به خودت نمیگی خاک بر سرت این ضعیفه ازت جلو زد سری برو سریع ازش رد شو آبرو ریزی رو تمومش کن.
آقا محسن دیگه توی جلسات اداره وقتی دارند اظهار نظر کنند دیگه نمیای وسط خودتو ثابت کنی بگی من هستم آفرین
آقا محسن دیگه توی محیط خونه اگه اتفاقی افتاد و مقصرش نبودی دیگه تلاش نمیکنی بگی بابا به والله کار من نیست .می بینی که بدون اینکه خودتو بخای اثبات کنی دیگه از این اتفاق ها برات نمیفته یا اگرم یه درصد بیفته خودکار خودش حل میشه آفرین آفرین همین آرامشتو حفظ کن رب متعال بهت داره بیشتر از قبل افتخار میکنه.
بابا مسلمون برای کی میخای خودتو اثبات کنی الله جان خودش شاهد و ناظر اعمالت هست که چطور داری تلاش میکنی بزار هرکی هرچی میخاد بگه..هرچند که از بس این اموزش های استاد ناب هستند دیگه کمتر کسی اتهامی بهم وارد میکنه و انگار چرخ زندگی عوض شده و زندگی هر روز خوشتر و بهتر داره میشه
به قول شاعر
منو از تهمت و افترا دیگه نترسون
من آرومم به لطف رب عزیزجون
سلام استاد جان خدا قوت. ممنونم از شما و مریم خانم
این موضوعی که شما صحبت کردید، بسیار موضوع رایجی هست و به نظرم همه ما کم و بیش باهاش درگیر هستیم. و آسیب بیشتر رو زمانی به ما میزنه که از طرف نزدیکانمون و یا حتی کسایی باشه که دوستشون داریم.
من چند تا راهکار و جهان بینی برای مواجهه با این موضوع دارم تا بتونم دوباره حالم رو خوب نگه دارم که در ادامه میگم شاید به درد دوستان بخوره
1- بعد از تهمت و قضاوت، به خودم اجازه میدم فرافکنی کنم گریه کنم و عصبانی بشم و ناراحت بشم.اما یه بازه کوتاه.(چون نمیخوام احساساتم سرکوب بشه)
2-در درجه دوم بعد از اینکه گریه زاریم تموم شد، میشینم و به طور منطقی بهش فکر میکنم.و از خودم میپرسم این آدمی که دنیا آورد جلوم تا فلان حرفها رو به من بزنه و این چنین احساساتی رو در من بر انگیخته کنه!! ، چه درسی برای من داشت؟ اگه بخوام مسئولیت پذیر باشم چکار میتونم بکنم؟و شروع میکنم به نوشتن راه حلها و درسها.
3-در درجه سوم، خدا رو شکر میکنم که این افراد رو آورد جلوم تا بهم درسهایی رو یاد بده و بگه که سحر تو در فلان نقطه، ضعف داری و دیگران میتونن از اون نقطه تو رو آزار بدن.و بعدش روی اون بخشم که ضعف داره کار میکنم. تا به بی تفاوتی توام با ایمان و آرامش برسم.(عزت نفسم رو بالا میبرم تا نفوذناپذیر بشم)و نگاه دیگری که دارم اینه که ، سحر مسیری که داری میری کاملا درسته به خاطر همین این آدم ها حرصشون گرفته و دارن سنگ اندازی میکنن.. بنابراین باز هم خوشحال میشم و خدا رو شکر میکنم .
توجه: البته این مراحلی که ذکر کردم زمان میبره و یخورده سخته.ولی در اخرش تو رو به پذیرش میرسونه.همه ادم ها در این دنیا معلم من هستند تا به من درسهایی را یاد بدن تا بتونم به مراحل بالاتر برم.بالاخره بعضی درسها پاس کردنشون سخته…ولی عوضش بعد از پاس کردن، اون درس رو یاد میگیریم و به آگاهیش میرسیم و بهتر میتونیم تسلیم خداوند بشیم.
ما اومدیم در این دنیا تا خودمون رو بشناسیم.گاهی اوقات بعضی ادمها توی زندگیم بخشهایی از وجودم رو به من نشون میدن که واقعا متعجب میشم که آیا اینها در درون من بوده؟؟؟و بعدش که فکر میکنم و نشانه ها را دنبال میکنم میبینم بله درون من بوده.اون انسانها مثل کسی بودن که سنگی رو به سمت کوزه درونی من پرتاب کردن و بعدش که منیتم شکست آنچه که درونم هست بیرون میریزه.اونوقت میفهمم درونم با چی پرشده بوده.و این نگاه خیلی خیلی به من کمک کرده.ما انسانها کور به این دنیا اومدیم که با برخوردمون به در ودیوار میفهمیم مسیر چیه؟؟؟ اون اتفاقات بیرونی و اون ادمها همون در ودیوار هستن.
و جالبتر اینکه من بعد از اینکه به این موضوعات اگاه میشم و روی ضعف شخصیتیم کار میکنم، یا اون آدمها از زندگیه من میرن یا اینکه بعدش که مجدد اتفاق مشابه رخ بده من دیگه برانگیخته نمیشم.انگار فقط مشاهده گرم.و این لحظه برای من فوق العاده هست .انگار که درسمو 20 گرفتم.
وجود ما انسانها پر از خشم و شهوت و تنفر و دوست نداشتن هست. باید این موارد رو با عشق جایگزین کنیم تا بتونیم در این دنیا 20 بشیم و به خداوند شبیه بشیم.
من در حال حاضر یک سری اتفاقات برام رخ داده که متوجه شدم تو دلم نفرت زیاد دارم.برام سخته که ببینم حامل سیاهی هستم.ولی پذیرفتمش و دارم روی قلبم کار میکنم تا نفرت بره و عشق جایگزینش بشه.
خدا رو شکر میکنم که تونستم کامنت بذارم. و همچنین خدا رو شاکرم به خاطر بهترین استادم که با اموزش هاش منو به خداوند نزدیکتر میکنه.
باتشکر از همه.
یا علی
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام
شما درست می فرمایید تا ما تو موقعیتش قرار نگیریم نمیدونیم کدوم از بخش زندگیمون نیاز داره به بهبود.
جهان بیرون آینه و بازتاب درون ماست …
اگه معلم هیچ امتحانی نگیره و پای تخته نبرتمون رفع اشکال نمیشیم و ظرفمون بزرگ تر نمیشه برای دریافت آموزه های بزرگ تر ….
این رفتاره یه تضاده که به من داره نشون میده من کجا باید بهتر بشم تا مسیرم روون تر بشه تا آسون بشم برای آسونی ها…
یادمه پارسال که برای تمرین آگاهی بازرگانی در حین کار کردن روی دوره احساس لیاقت میرفتم کلا با همین دیدگاه جلو میرفتم …
روی احساس لیاقتم کار میکردم روی موضوع قضاوت دیگران و تاثیر حرفاشون بعد آزمون من بود انجام تمرین آگاهی بازرگانی….
یادمه یه بار رفتم پیش یه فروشنده خانم که فروشگاه دوچرخه فروشی داشت آغا این خانم از بس با تحقیر با من رفتار کرد که اگه کارد میزدی به استخونم خون نمی اومد اصلا کلا نقش زمینه کرد هر چقدر نشستم بگم خانم این یه تمرینه و فلان نه ….
آغا گفتم دیدی تونست تو مخت دست بکنه پس لازمه بیشتر رو خودت کار کنی آغا منم رفتم یه چند روز بعدش دوباره اومدم برای انجام آگهی بازرگانی پیش همون خانوم اینبار داد و هوارض رو من بود میگفت خانوم اون روز که اومدم اون یه تمرین بود برای افزایش اعتماد بنفسم و شما با اون رفتارتون با من بهم کمک کردین که بفهمم لازمه رو خودم کار کنم و امروز اومدم که تمرین آگاهی بازرگانی که استادم گفته رو براتون انجام بدم تا ترسم بریزه….
آغا این خانم داد هوارش رفت بالا تر برو با کسی دیگه این تمرین رو انجام بده …
+من کاغذ رو از جیبم بیرون آوردم…
-من بادکنک نمیخوام برو جایی دیگه…
+خانم من بادکنک فروش نیستم اون بادکنکا برای تمرین من بود از ترس قضاوت و حرف مردم…
-اگه بادکنک نخوام باید کی رو ببینم…
دیدم این خانم ب راه بیا نیست گفتم
+خدا به کسب و کارتون برکت بده (از صمیم قلب گفتم)
-نمیخوام برکت بده
خودت دیگه بفهم تا چه اندازه بحث اوج گرفته بود…
حالا به نظرتون احساس درونی من چی بود ؟!
ب والله قسم سوار موتور که شدم یه لحظه به خودم اومدم دیدم اصلا احساس من بد نشده بود و یه احساس درونی لیاقت درونم جریان داشت و انگار روی آسونا بودم وقتی این احساس خودم رو دیدم گفتم آفرین این نشون میده که قوی شدی….
دوستان بهتون یه پیشنهاد دارم اگه روی این موضوع میخواهید کار کنید و توش قوی بشید لازمه خودتون رو بندازید تو چالش….
نمیگم ناشی گری دربیارید و کارای بیهوده انجام بدید …
اگه روخودت کار کردی و باورات رو ساختی و گفتی اوکی من خوبم برا خودت برای اینکه بفهمی خوب شدی یه تمرین آگاهی بازرگانی تجویز کن…
اگه اوکی بودی با انجامش دمت گرم خوب شدی ولی اگه موقع قضاوتا و نگاه چپ چپ کردنا رو مخت بود نیازه بیشتر کار کنی رو خودت…
اگه میترسی درخواست کنی بپر تو حوزچه درخواست بعد بپر تو رودخونه بعد برو تو اقیانوس….
تکامل رو یادت نره…
من خودم این موضوع پاشنه آشیلمه…
من در موقعیت بودم که زمانی بعنوان یه فرد سوپر مذهبی دیده میشدم و مورد توجه و تحسین قرار میگرفتم اما زمانی که به تضادی بر خوردم توسط بینهایت افراد حتی نزدیک ترین افراد به زندگیم مورد قضاوت و داوری کردن قرار گرفتم و اینقدر نگاه دیگران روم سنگینی میکرد که کلا دوری گزینی کردم از جمع ها و حتی از بیرون رفتن از خونه…
محل زندگی من یه جاییه که از سر شهر تا سر شهر همه هم دیگه رو میشناسن با این که شهرمون از نظر جمعیت بزرگتر شده اما چون همه از نوادگان خاندان ها هستند بازم همه چیز زود پخش میشه…
یعنی اگه یه اتفاق یه ذره متفاوت بیفته نسبت ب نرم جامعه مثل بمب خبرش میترکه…
حالا منی که به اون حد از مذهبی بودن شهرت داشتم و میکروفون بدست زنجیر زنی خون بودم حالا با یه اتفاق تموم نگاه ها تغییر کرد نسبت به من و البته من خیلی ضعیف بودم که اون طور فکر میکردم …
این حرف مردم و قضاوت کردناشون یکی از پاشنه های بزرگ آشیل منه اگه همین یه مورد رو من توش خوب بشم بزرگترین سعادت مندی رو خواهم داشت و خیلی شجاعانه تر و نترس تر عمل میکنم و رشدم بیشتر خواهد بود.
کویر من حرف مردمه و تو این کویر برنج کاشتن راهی ندارد…
این کویر رو باید ولش کنم اگه میخوام برنج بکارم….
من تصمیم دارم هدفم رو بجای مقدار دستاورد و مقدار مبلغ حسابم بزارم روی مقدار احساس لیاقت و اعتماد بنفسم….
هدف و چالش های من عبور از ترسی و رفتن به ترس بزرگتر…
اگه حرف مردم کم اهمیت تر شده برام اگه قضاوتا برام کم اهمیت تر شده اگه شجاع تر جسور تر و نترس تر شدم یعنی من ظرف وجودم بزرگتر شده ….
من مال اقیانوسم،هدف من شنا کردن توی عرض اقیانوسه…
جای من شنا کردن کنار ماهی قرمزای توی تنگ سر سفره عید نیستش….
من میخوام رشد کنم پس لازمه که برم عبور کنم…
تنها راه رسیدن عبور کرده….
آزادی میخوای!!!استقلال میخوای!!!
اوکی…
کُتِبَ عَلَیْکُمُ الْقِتَالُ وَهُوَ کُرْهٌ لَکُمْ ۖ وَعَسَىٰ أَنْ تَکْرَهُوا شَیْئًا وَهُوَ خَیْرٌ لَکُمْ ۖ وَعَسَىٰ أَنْ تُحِبُّوا شَیْئًا وَهُوَ شَرٌّ لَکُمْ ۗ وَاللَّهُ یَعْلَمُ وَأَنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ
جنگ [با دشمن] بر شما مقرّر و لازم شده، و حال آنکه برایتان ناخوشایند است. و بسا چیزی را خوش ندارید و آن برای شما خیر است، وبسا چیزی را دوست دارید و آن برای شما بد است؛ وخدا [مصلحت شما را در همه امور] می داند و شما نمی دانید.
اگه میخوای رشد بکنی باید آماده باشی باید قوی کنی خودت رو…
یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تَقُولُوا رَاعِنَا وَقُولُوا انْظُرْنَا وَاسْمَعُوا ۗ….
اگه اومدی رشد کنی با رعایت کردن حال تو و همون جوری موندنت چیزی عوض نمیشه…
خداوند به همگی ما برکت بدهد.
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام خدمت رب العالمین یا رب العالمین خدایا عاشقتم
سلام خدمت استاد عزیزم استاد عباس منش سلام خدمت مریم شایسته عزیزم و سلام خدمت تمام دوستانم در سایت عباس منش
استاد عزیزم موضوعی را مطرح کردید که خیلی مفید هست که بدانیم در این جور مواقع چگونه کنترل ذهن کنیم و از همه مهم تر موضوع تهمت زدن و غیبت کردن را اگر عواقب بدش را بدانیم بیشتر متوجه میشویم که خودمون اصلا جزء این اشخاص نباشیم
به نظر من خیلی مهم هست رفتارهای نامناسب و گناه آلود را اول در خودمان حذف کنیم و بعد راه اینکه اگر مورد تهمت یا غیبت یا تهدید قرار گرفتیم چگونه کنترل ذهن کنیم
من یه متال از خودم دارم حدودا 10سال پیش در اقوام پدریم دختر عموهایم غیبت من و کرده بودند و به من تهمت میزدند من وقتی شنیدم در همان چند لحظه اول کمی ناراحت شدم و بعد اصلا عین خیالم نبود به خودم گفتم من که اینطور نیستم حالا چه اهمیتی داره کی چی میگه
درست چند روز بعد خواهرم اومد پیشم به من گفت بیا برو از خودت دفاع کن بگو این حرفها صحت نداره من به خواهرم گفتم برام اصلا مهم نیست من این کارو نمیکنم
باز دوباره خواهرم خیلی شاکی بود گفت تو باید بری از خودت دفاع کنی چرا تو اینطوری هستی من به خواهرم گفتم ببین مگه اینا به من تهمت نزدند خوب شما چرا انقدر عصبانی هستی من اصلا دوست ندارم باهاشون هم کلام بشم چون فکر میکنم این نشانه ضعف منه
خلاصه از اون به بعد چقدر خود دختر عموهام شرمنده من شدند و دیگه هیچ وقت به من کاری نداشتند
و حتی من مثالهای زیادی دارم از زمانهایی که نوجوان بودم و سن من کم بود اگر کسی غیبتم میکرد یا تهمت به من میزد کاری بهش نداشتم سعی میکردم اعراض کنم و همیشه چقدر به نفعم میشد
حالا اون موقع قوانین را خوب نمیدونستم حالا که خیلی بهتر دارم کنترل ذهن میکنم
یادمه دوسال پیش من رفته بودم خارج از کشور همون جا یکی از نزدیکانم من و مسخره کرد حالا موضوع چی بود اون میخواست به من بفهمونه که تو زبان انگلیسیت خوب نیست
یه موضوع مهم پیش آمد ما وسایلمون را جا گذاشته بودیم و نیاز داشت کسی که زبان انگلیسیش خوبه با رزرویشن هتل صحبت کنه من هم پسرم و با خودم بردم که اگه من بعضی کلمات نتونستم انگلیسی بگم اون کمکم کنه و یکی از نزدیکانم من و مسخره کرد و غیبتم میکرد که اره بلد نیست نتونستی و از این حرفها من هم که ادعایی نداشتم ولی بعضی اوقات از خودم ناراحت میشدم که چرا نگفتم آخه مگه من ادعای این و داشتم که زبان انگلیسی ام عالیه چون خدا میدونه من اصلا اینطور نیستم و من اون موقع اینطور خودم و آروم کردم و به خودم گفتم این نشان دهنده ضعف شدید در اعتماد به نفس اون شخص هست و اینکه واقعا متوجه شدم من چقدر قوی شدم و چقدر پیشرفت کردم که اون شخص از حسادتش این رفتارها را با من داره و چقدر این کنترل ذهن مهم هست و مهم تر از اون اینکه واقعا برات حل شده باشه نه اینکه هر چند وقت یکبار یادت بیاد و غصه بخوری و افسوس بخوری که چرا با من این رفتار شده
و به قول استاد که در این فایل گفتند. من که خودم و میشناسم حالا مگه مهمه مردم چی میگویند
من از این فایل بیشتر این درس را میگیرم که بیشتر و بیشتر در خودم و ودر وجودم پیاده کنم که غیبت به هیچ عنوان نکنم چون خود غیبت دنبال خودش تهمت می یاره قضاوت میاره و کلا با کلاممون نباید غیبت کنیم یا تهمت بزنیم که همه معصیت است
و حتی در ذهنمون غیبت نکنیم تهمت نزنیم تهدید نکنیم چون همه اینا فرکانس داره ممکنه من با کسی حرفی نزنم ولی در ذهنم غیبت کنم یا قضاوت کنم فرقی نداره همه اینا فرکانس داره و بر میگرده به خودمون
و در اخر جمله طلایی که همیشه استاد گفته اند و در این فایل هم چندین بار تکرا کردند
((( این من هستم که شرایطم را رقم میزنم ))))
(( دیگرانی وجود ندارند))
(( ما کنترلی نداریم روی بیرون از خودمون ولی کنترل صد در صدی روی خودمون داریم ))
(( ما نیاز داریم اصولی برای خودمون داشته باشیم و روی همان اصول حرکت کنیم ))
اینا باورهای طلایی هستند
خدایا من از خودت بیشتر و بیشتر هدایت میخواهم
خدایا ما را به راه راست هدایت کن راه کسانی که به آنها نعمت داده ای.
در پناه الله یکتا باشید
به نام خداوند مهربان
سلام استاد و خانم شایسته عزیز
چگونه ذهن خود را در مقابل توهین تهمت غیبت تهدیدهای دیگران کنترل می کنید؟
اغلب ما در جامعه ای بزرگ شده ایم که:
-حرف مردم همیشه برایمان حائز اهمیت بوده و هست
-تمام کارهای خود را به شکلی برنامه ریزی کرده که مردم پشت سر ما حرف نزنند
-تنها برای حرف مردم و تایید و تحسین آنها اقدام به تصمیم گیری در تمام زمینه ها از طرز پوشش گرفته تا ازدواج کرده ایم
-به گونه ای عمل و رفتار کرده که افراد پشت سر ما حرف نزنند
به همین دلیل حرف مردم و تایید آنها:
*تبدیل به باوری مخرب ریشه ای و اساسی در ذهنمان شده است
برخی دیگر:
تنها برای جلب توجه بیشتر کمبود احساس ارزشمندی و عدم عزت نفس اقدام به تابو و هنجار شکنی می کنند
انجام هر دو این رفتارها:
-مخرب و نامناسب است تنها باید فارغ از حرف مردم به سبک و شیوه ی شخصی خود عمل کنیم
ذهن ما همواره:
-در حال فریب ما به دنبال تمرکز بر نازیبایی ها تهمت ها توهین ها و مسائل نامناسب است و تعاریف و تحسین افراد را نادیده می گیرد
باورهایی که به ما کمک می کند بتوانیم نگران تهمت ها و توهین های افراد نباشیم عبارتند از:
*ما خالق زندگی خود هستیم
*ما اتفاقات زندگی خود را رقم می زنیم
*مهم نیست دیگران در مورد ما چگونه فکر می کنند
*حرف مردم در صورتی در زندگی ما تاثیرگذار است که به آن ها توجه کرده یا قدرت دهیم
*افرادی که اقدام به توهین و تهمت زدن به ما می کنند دارای شخصیتی ضعیف هستند که می خواهند بی عرضگی و ناتوانایی خود را به این شکل پوشش دهند
*می خواهند به دیگران ثابت کنند بسیار خوب و عالی هستند و اشخاص موفق دزد کلاهبردار و نامناسب اند
*مکانیزم دفاعی افراد ضعیف و ناتوان از عدم دستیابی به خوشبختی و موفقیت برای اثبات بی مصرف نبودنشان توهین غیبت و تهمت به دیگران است
*خلاء احساسی افراد ناموفق توهین تهمت و تمسخر افراد موفق است
*تهمت هایی که دیگران به ما می زنند نه تنها تاثیرگذار نیستند بلکه باعث رشد و پیشرفت بیشتر ما می شود
*لازم نیست با انجام کارهای احمقانه بخواهیم توجه افراد را نسبت به خود برانگیخته کنیم
*سبک شخصی خود را داشته و حرف مردم در مورد خود را نادیده بگیریم
*نیاز به دفاع کردن در مقابل توهین و تهمت های افراد نیست حقیقت خود به خود آشکار و برملا می شود
*نیاز به شنیدن توهین تهمت و غیبت دیگران نیست
*اگر در مقابل تهمت و توهین دیگران بخواهیم به آنها پاسخ داده و از خود دفاع کنیم این پیام را به افراد می دهیم که تحت تاثیر آنها قرار داریم
و آنها توانستند با اعمال خود احساس بد را در درون ما برانگیخته کنند
*زمانی که در مقابل توهین و تحقیر دیگران بی محلی کنیم این پیام را به افراد می دهیم که صحبت های آنها به هیچ وجه ارزش پاسخ گویی ندارد
*افراد با چندین بار توهین و تحقیر در صورت عدم پاسخگویی ما انجام این کار را متوقف می کنند
*با توجه نکردن و پاسخ ندادن به توهین و غیبت های دیگران در واقع به آنها ضربه می زنیم
*قصد افراد از توهین و غیبت تاثیر گذاری منفی بر ما و بد کردن احساسمان است اما با عدم پاسخگویی می توانیم آنها را خنثی کنیم
*توهین و غیبت افراد را در ذهن خود به شیوه ای تفسیر و تعبیر کنیم که در نهایت به نفع مان تمام شود
*با داشتن باورهای مناسب در نهایت توهین و غیبت دیگران به نفع ما تمام خواهد شد
*اگر دیگران خواستند به ما به هر دلیل تهمت و ضربه بزنند آنها را تشویق به انجام این کار کنیم
*شخصیت قوی داشته باشیم و نگران خراب شدن تصویر مان نزد افراد نباشیم
*اگر قانون را به درستی درک کرده باشیم متوجه می شویم دیگرانی در زندگی ما وجود ندارند ما با باورها و افکار خود زندگیمان را رقم می زنیم
*نگران حرف مردم نباشیم ما نمی توانیم عوامل بیرونی را تغییر داده کنترل و تعیین کنیم دیگران چه رفتار و عملکردی با ما داشته باشند
*ما تنها می توانیم واکنش خود را در مقابل توهین ها و غیبت های افراد کنترل کنیم
*حتی در صورتی که شغل ما وابسته به انتخاب مردم باشد با عدم توجه به توهین ها می توانیم نتیجه را به نفع خود تغییر دهیم
*اگر شغل ما وابسته به انتخاب افراد نباشد راحت تر می توانیم حرف مردم را نادیده گرفته و به سبک و شیوه ی شخصی خود عمل کنیم
*همواره برای خود اصول و سبک شخصی داشته باشیم در مسیر صحیح حرکت کنیم تا ویژگی های مثبت ما دیده شود
*به هیچ وجه کامنت های نامناسب بر علیه خود را نخوانیم و اجازه ندهیم ذهن ما به نکات منفی توجه کند
*اگر خود را به درستی بشناسیم و بدانیم چه شخصیتی داریم از تهمت ها و توهین های افراد نمی ترسیم
*خداوند همواره در حال هدایت و حمایت ماست و دیگران و حرف مردم در صورت عدم توجه هیچ تاثیری در زندگی ما ندارد
*به میزانی که تلاش کنیم و حرف مردم را نادیده بگیریم در آینده انجام این کار برای ما راحت تر خواهد شد
*همواره سعی کنیم ذهن خود را در مقابل توهین و غیبت های افراد کنترل کنیم و به تعاریف و تحسین های دیگران توجه کنیم
*با هر عنوانی چه بحث یا نفرین در مقابل غیبت ها و تهمت ها توجه کردن محسوب می شود
*با تمرکز بر زیبایی ها و نکات مثبت مدار ما به تدریج از افراد نامناسب جدا می شود
خدایا شکرت
عاشقتونیم
سلام وعرض ادب خدمت استادعزیزم ودوستان عزیزم وخانم شایسته عزیز
سوره نحل
112)ورسولی ازخودانها برانها امد وجودان نعمت بزرگ را کفران نمودند واروراتکذیب کردند وچون ظلم کردند عذاب برانها فرارسید
113)پس شمامومنان ازحال انها عبرت گیرید واز آنچه خدا روزی حلال و طیب شماقرار داده تناول کنید وشکرنعمتش به جای ارید اگرحقیقتا خدا رامی پرستید تا به نعمت شما بیفزاید
استادبافایل بالا چقدربخودم افتخارمیکنم که یادم نمیاد غیبت کسی را کرده باشم وفقط چون سایت شماروخیلی قبول دارم چندتا سوال راجب به مسایل شخصی زندگیم پرسیدم که ذهنم بازبشه وراه حلش روپیداکنم شماهم صدهزاربارشکر سلسله فایلهای جدید رو درست کردی ومنومتوجه اشتباهاتم کردی خداروشکر .
من پاکتروباصداقترازخودم ندیدم خیلی بخودم افتخارمیکنم تابحال بدکسی رونخواستم ازته دلم برای اطرافیانم ارزوی بهترینهارو دارم خداوقتی توقران بامن صحبت میکنه راجب حضرت ابراهیم صحبت میکنه واین نشاندهنده هست که خدا ازمن راضیه تابحال نگران حرف مردم وقضاوت شدن نبودم چون اگرنگران بودم براحتی سوالاتم ونگرانیهامو مطرح نمیکردم .
یادم نمیاد ازبالا به کسی نگاه کرده باشم یا غروربیجاداشته باشم به هرچیزی که اراده کنم میرسم چون حرفم وعملم یکیه وخداپشتمه وحمایتم میکنه مگه بقول شما پیامبر کم مسخره کردن کم بهش تهمت زدن .
گاهی وقتا سوالات وکامنتهایی پرسبدم ودلیل ترسها ونگرانیهامو مطرح کردم وبا اموزشهای سلسله فایلهای جدید جوابموگرفتم وتلاش میکنم شخصیتم روبه بهبودی باشه .نمیگم من عقل کلم و همه چی رومیدونم ونیازبه تغییرندارم .هروز روبه بهبودی هستم .
همیشه راجب ویژگیهای مثبت افراد صحبت میکنم و تحسبن میکنم ودرمورد نظام کشورم همیشه از ویژگیهای مثبت یادمیکنم وکارهایی که برای کشورمون انجام دادن و کشورو ارتفا دادن .
همیشه افرادمشهورتحسین کردم وازشون درس یادگرفتم وبه اطلاعاتم اضافه کردم .
ازحاشیه نفرت داشتم فقط تمرکزم به خواسته هام هست ودنبال زندگی ارام وثروت وخوشبختی وشهرت بامحبوبیت هستم .
من در دوستان وفامیل به صداقت وبا اراده بودن وبلندپروازی و شفاف سازی مشهورم .
خدا درقران قدمهارومیگه ومن عمل میکنم که من سمت خودمو عالی انجام داده باشم وبقیشم بخدامیسپرم .
دنبال جواب دادن به دری بریها و متلکها و ….نیستم چون نجیبم
جایی که احساس کنم دلی رو ناخواسته شکوندم اعصابی روناخواسته خوردکردم اونجاجواب میدهم ورفع سوتفاهم میکنم وسعی میکنم شفاف سازی کنم وحلالیت بطلبم .
ازپیشرفت دیگران خوشحال میشم و هیچوفت چوب لای چرخ دیگران نذاشتم در راه رضای خدا تاجایی که ازدستم براومده کمک عمومی کردم مثل این سایت که شما بااموزشهای رایگان چندصدمیلیاردیتون کمک رایگان به بندگان خدامیکنی .
وقتی 5سال قبل پدرم فوت شد دقیقا 3ماه قبل ازفوت پدرم خدا شماروبامن اشناکرد استادبا اینکه فقط 4سال ازمن بزرگتری ولی اینقدرپخته واموزش دیده هستین که مثل یک پدر خیلی چیزازتون یادگرفتم دراین 5سال .ایه ای که اول کامنتم مثال زدم چون خدابمن گفت شاکر این نعمت بزرگ باش که بهت دادم وقدراستادت روبدون .
دقیقا بعدازگوش کردن فایل شما گفتم یه جادلی شکسته ومن الان وظیفمه کامنت بنویسم و رفع سوتفاهم کنم . شایدنتونم درست منظورمو برسونم به دلایل زیاد وشما به بزرگواری خودتون ببخشید .
اگردلی شکسته من عذرخواهی میکنم همین جا جلوی جمع .
همیشه برای استاد واعتبارش وشهرتش دعای خیرکردم چون خیلی برامون زحمت میکشن وخداروشاکرم که این انسان پاک را سر راهم گذاشته .من به شخصه نتایج خوبی گرفتم ازاموزشهاشون
ازاول من نمیتونستم با ادمهایی که بیرون ازاین سایت متفاوت فکرمیکنن وعمل میکنن درست ارتباط بگیرم اینجا راحتترصحبت میکنم چون همه اموزش دیده هستن وقدرت درک بالا دارن .
هیچوقت ماه پشت ابرنمیمونه زمان همه چیز راحل میکنه وحقیفت مشخص میشه .
مسیر که درست باشه من که دنباله رو خدا هستم و حضرت ابراهیم راتعقیب میکنم نگران هیچی نیستم نگران حرف مردم نیستم که مشغول دفاع کردن ازخودم باشم .وبرم توحاشیه فقط به اصل میچسبم وشکرگزاری میکنم . استاد سپاسگزارم ازتون .