چگونه ذهنمان ما را فریب می دهد - صفحه 6 (به ترتیب امتیاز)


  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • فایل تصویری چگونه ذهنمان ما را فریب می دهد
    298MB
    41 دقیقه
  • فایل صوتی چگونه ذهنمان ما را فریب می دهد
    39MB
    41 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

838 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    الهام برزه کار گفته:
    مدت عضویت: 2878 روز

    بنام خدای مهربانی ها

    سلام استاد عزیزم و خانم شایسته جان چقد شمارو تحسین میکنم که همچین رابطه ی عاشقانه و قشنگی با استاد جان دارین، استاد من هم تو زندگیم فریب ذهنم و خوردم یکبار یک رابطه ی خوب داشتم و به دلیل باورای قبلیم بهم خورد و تموم شد نتونستم قبول کنم فقط یکبار بوده میتونم بهترشو بسازم و این نتیجه بخاطر باورای قبلمه، انقدر بهش توجه کردم که اصلا جرات وارد شدن تو یه رابطه ی دیگه رو نداشتم اول که تنهایی انزوا بعدم از بس توجهم روی شکست و ناراحتی بود روابط بعدیم هم خیلی زود تموم میشد و من اینو قبول کردم بدون اینکه فکر کنم اینکار فریب ذهنمه، و نتایجی که بعد ازاون باتغییر ذهنم بدست آوردم من وقتی که توی رابطه بودم حتی نمیتونستم کوچیکترین نیازامو برطرف کنم یا اون یا خانوادم چقدر روی آدما حساب بازمیکردم، نمیخواستم و نمیتونستم تنهایی یا حتی با دوستام بیرون برم از درآمد صفر و یه آدم بیکار که همش توخونه خواب بودم به جایی برسم که همه نیازامو خودم برطرف کنم لباس بیرون مسافرت دوستای خوب و حتی امسال واسه خودم ماشین بخرم بدون کمک خونوادم یا هیچ کس فقط الله مهربانم و آموزه های شما هدایتگرم بود و هست..‌ و حالا هم نباید ناامیدبشم فریب ذهنم بخورم بازم با تغییر باورام حتما نتایجم بهتر میشه در زمینه روابطم و همه جنبه های زندگیم انشاا…

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 30 رای:
    • -
      زهرا گفته:
      مدت عضویت: 665 روز

      به نام خدای هدایتگرم

      سلام به روی ماهت الهام جان

      کامنتتون خیلی بهم حس خوبی منتقل کرد

      واقعن سپاسگزارم ازتون

      یه عالمه تحسینتون کردم وقتی به این بخش رسیدم: و نتایجی که بعد ازاون باتغییر ذهنم بدست آوردم من وقتی که توی رابطه بودم حتی نمیتونستم کوچیکترین نیازامو برطرف کنم یا اون یا خانوادم چقدر روی آدما حساب بازمیکردم، نمیخواستم و نمیتونستم تنهایی یا حتی با دوستام بیرون برم از درآمد صفر و یه آدم بیکار که همش توخونه خواب بودم به جایی برسم که همه نیازامو خودم برطرف کنم لباس بیرون مسافرت دوستای خوب و حتی امسال واسه خودم ماشین بخرم بدون کمک خونوادم یا هیچ کس فقط الله مهربانم و آموزه های شما هدایتگرم بود و هست..‌.

      کامنتتون سراسر پیام می شود بود برام،

      یک دنیا ممنون

      ان‌شاءالله که رابطه‌ی عاشقانه و پایدار توحیدی مثل رابطه‌ی استاد و مریم جون رو تجربه می کنید به زودی

      در پناه الله یکتا پیروز و سعادتمند باشید در دنیا و آخرت

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
    • -
      فهیمه پژوهنده گفته:
      مدت عضویت: 2167 روز

      سلام به شما دوست ارزشمندم

      سلام به شما الهام برزه کار

      چقدر خوشحال شدم هدایت شدم و این فرصت رو داشتم تا کامنت شما رو بخونم و بیشتر با شما و وجود ارزشمندتون آشنا بشم.داستان هدایت تون رو هم خوندم و بارها تحسین تون کردم و دیدن اون چهره زیباتون هم منو حسابی به وجد آورد.حالا چی شد که دلم خواست براتون بنویسم تا قانون رو مرور کنم. اینکه نوشته بودین:

      حتی نمیتونستم کوچیکترین نیازامو برطرف کنم یا اون یا خانوادم چقدر روی آدما حساب بازمیکردم، نمیخواستم و نمیتونستم تنهایی یا حتی با دوستام بیرون برم از درآمد صفر و یه آدم بیکار که همش توخونه خواب بودم به جایی برسم که همه نیازامو خودم برطرف کنم لباس بیرون مسافرت دوستای خوب و حتی امسال واسه خودم ماشین بخرم بدون کمک خونوادم یا هیچ کس فقط الله مهربانم و آموزه های شما هدایتگرم بود و هست..‌

      واقعا به افتخارت می ایستم و برات الهام جان دست میزنم. برای تمام نتیجه هاو باورها و ایمان هایی که ساختی و منجر به عمل شد و منجر به این نتیجه ها تحسینت میکنم. حتما نتایج بهتر میشه بقول جملات آخر داستان هدایتت تازه این شروع نتیجه گرفتن هاست پس پرقدرت تر و بدون گول و فریب ذهن خوردن ادامه میدیم…

      برات از الله یکتا بهترین ها رو خواهانم.

      ارادتمندت فهیمه پژوهنده

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  2. -
    نگار گفته:
    مدت عضویت: 2153 روز

    کامنت دوم

    الگوی خراب بعدی

    روزهای نحس جمعه اس

    روز جمعه که باید روز خانواده باشه

    برای من ی روز اعصاب خرد کنه

    که همسرم همش دلش میخواد بخوابه

    بچه ها حوصله شون سر رفته و ب من میپیچن

    و منم دلم میخواد اون‌روز استراحت کنم و عصر با همسرم و بچه هام بیرون بریم

    ولی همسرم تو فکر سر زدن ب پدر و مادرش

    و کلا اون روزمون با دلخوری و اعصاب خردیه

    مورد بعدی الگوی داغون داشتن بجه پسر

    برادر اولم دو سال از من کوچیکتر

    تو بچکی بشدت پسر ارومی بود و باهم خیلی رابطه خوبی داشتیم

    برادر بعدیم متولد 75 و انکار چون ی فاصله ده 11 ساله بین ما بود

    بنظرم میومد که بشدت شیطون

    و خرابکار

    و بعد از اون پسر عموهام که دیگه افتضاااح

    همش جیغغغ میزدن و روی مبل میپریدن و بشدت شیطون و بیشفعال بودن

    باعث شدمن از بچه پسر متنفر بشم

    وقتی برای سونو بارداریم رفتم تو دلم میگفتم خدایا دختر باشه

    و وقتی دکتر کفت بچه پسر تا دو روز دپرس بودم

    و الحق پسرم هم تو بچگیش دینم در اورد

    گریه های طولانی که اصلا نمیدونستم برای چی

    و حالا که 11 سالشه ی مدل دیگه باهاش جالش دارم و کلا داشتن پسر بچه تو‌ذهنم بعنی

    دردسر ، زحمت

    برای بهبود این الگو

    اومدم و نمونه هایی رو برای خودم مثال کردم

    که بسیار مودب هستن

    و در نوجوانی پسرهای عاقل و سربراهی بودن و یا هنوز هستن

    مثل خواهر زاده ام

    درسخون و موفق بودن

    مودب بودن

    همینطور نکات خوب پسرم رو برای خودم تکرار کردم

    ولی باز کنترل ذهن برام سخته و هنوز تو این مسیر نتیجه نگرفتم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 30 رای:
  3. -
    سودا مختاری گفته:
    مدت عضویت: 1962 روز

    به نام خدایی که بخشندگی بی اندازه و مهربانیش همیشگیه

    من متواضعانه و تسلیم در برابرخداوندم و بی‌وقفه هدایت میشم خدایا به راه راست به راه آنان که نعمت عطا کردی هدایت کن

    سلام به استاد و مریم عزیزم و دوستان عزیز

    الف )من تو حوزه روابط اجتماعی چند باری با اقایون و خانم های نامناسبی برخورد داشتم که این باور رو در من ایجاد کرد که همه آدمها در پیرامون من نامناسب و دروغگو و غیر قابل اعتماد هستند و این باور باعث شد که اصلا علاقه ای به ارتباط اجتماعی و عمومی زیادی نداشته باشم نمیتونستم به کسی اعتماد کنم در صورتی که هزاران رابطه عالی و خوب دوستان عالی هم تا قبل از اون برخورد نامناسب داشتم ولی ذهنم توجه منو رو هم چند بار مورد محدودی که برخورد درست نداشتند میزاشت

    چند باری مسافرت با آدم‌های نامناسب رفتم و اصلا خوش نگذشت و خاطره خوبی نداشتم به همین دلیل

    ذهنم کلا به مسافرت رفتن مقاومت داشت

    ب) در هردو موردی که در بالا نوشتم با تغییر باورهام و به خصوص دیدن الگوهایی مثل شما استاد و مریم عزیزم و دوستان عزیزم تو این سایت الهی و تغییر باورهام و تعییر و بهبود شخصیتم کارکردن روی خودم و تغییر فرکانسم تونستم ذهنم رو منطقی و قانع کنم که این نوع روابط و اتفاقات در این فرکانس جدیدم دیگه رخ نمیده جهان به این تغییرات مثبت من پاسخ مثبت میده و با این کنترل ذهن تونستم تجربیات عالی در برخورد با افراد درست و خداگونه و ثروتمند داشته باشم در مورد مسافرت واقعا ذهنیتم با دیدن سفرهای شما تغییر کرده گرچه هنوز تجربه مسافرت رفتن نداشتم ولی نسبت بهش خوشبین و امیدوارم که هرزمانی هدایت بشم به سفر صددرصد لذت میبرم و خاطرات خوبی برام رقم میخوره چون من در مدار درست با باورهای درست و با افراد درست با باور ارزشمندی و لیاقتی که ایجاد کردم صددرصد کیفیت مسافرت های من بهتر و لذت بخش تر و راحتر میشه

    ج)تو کسب و کارم بسیار باورهای نادرستی داشتم که باعث می‌شد کارم رو باارزش ندونم خدماتم و محصولم رو کم اهمیت بدونم چون یکی دوبار بازخورد خوبی نگرفته بودم کارم رو خیلی ساده کم اهمیت میدونستند و ارزش کارم رو با پول و درامدم میسنجیدن در حالی که بسیار بازخورد خوب و لذت بخش از متقاضیان کار و محصولم در گذشته گرفته بودم ولی ذهنم توجه خودشو رو ا ن چند برخورد نادرست گذاشته بود و تمرکزم رو از روی کارم برداشته بودم بهش امیدوار و خوش بین نبودم اما با باورهای جدیدم با کنترل ذهنم با ارزشمند دونستن ارزشی که در جهان اطرافم ایجاد میکردم باعث شد جنس مشتریهای من تعییر کنه همه با عشق از کارم تعریف می‌کنند بهاش رو با عشق می‌پردازند و نتیجه مالی بهتری برام رقم میخوره و از بینهایت طریق برکت و ثروت تو زندگیم جاری میشه خیلی راحت و لذت بخش ثروت جاری میشه در مدت زمان کوتاه کار کم ثروت جاری میشه و این روند تکاملی بیشتر وبهتر هم میشه

    د)مورد اول : کارکرد ذهنم رو بشناسم سریع تو همون نجوای اولیه با یادآوری موفقیتها و اتفاقات خوب خلع سلاحش کنم

    به اون اتفاق ناخواسته بی توجهی کنم مرور نکنم در موردش فکر وصحبت نکنم تا قدرت نگیره و بازم تکرار بشه

    مورد دوم:طبق قانون احتمال یک درصد اتفاق ناخواسته در مقابل نود ونه درصد اتفاق خوب خیلی احتمال وقوع اتفاق بد کمه و کاملا بعید به نظر میرسه بازم اتفاق بد رخ بده

    مورد سوم :این باور رو یادآوری کم شیطان وعده فقر وفحشا میده ترس و نگرانی وعده شیطانه که دروغ محضه. خدا وعده فزونی و نعمت میده خدا از بهترین و راحترین و سریع ترین و لذت بخش ترین مسیر خودش کارها رو برام انجام میده این وعده صدق خداونده که به وعده خودش وفادارترینه

    مورد چهارم :من تغییر کردم روی خودم کار میکنم باورهام و فرکانسهام تغییر کرده شخصیتم رشد یافته تر و قوی‌تر شده ایمانم به خداوند بیشتر شده نتیجه صددرصد با این تغییر فرکانس من بهتر وبهتر میشه

    مورد پنجم:من از اشتباهات و اتفاقات بد گذشته درس گرفتم راه حل مسائله رو درک و اصلاح میکنم نتیجه در مسیر و قدم بعدی من صددرصد عالی‌تر میشه

    خدایا شکرت در مدار دیدن این فایل و درک آگاهی هاش و کارکرد ذهن و نحوه کنترل ذهن، بیشتر وبهتر قرار گرفتم و مقاومتهام برای تجربیات بهتر وبیشتر کم تر شد استاد عاشقتونم برای این آگاهی‌های خالص و نابی که به ما میدی و مسیر رو برای ما هربار راحتر و زیباتر و سریع تر میکنید برای تجربیات فوق‌العاده زیبا. عاشقتونم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 32 رای:
  4. -
    عاطفه خواجه گفته:
    مدت عضویت: 1781 روز

    به نام خدای مهربان و عزیزم

    سلام به استاد و سلام به مریم جان شایسته و تمام دوستان عزیز و خوش انرژی ام

    1.

    ترس اول رانندگی: وقتی برای امتحان شهر می رفتم و هر دفعه رد می شدم تا دفعه پنجم قبول شدم تمام اعتماد به نفس من در رانندگی از بین رفت و من تبدیل شدم به کسی که برخلاف روزهای اول، به شدت از رانندگی می ترسید، وقتی ماشین خریدم با تمام ترس و لرزی که در من بود و هنوز هم بعد از دوسال هست، سعی کردم مرتب پشت فرمون بشینم و رانندگی کنم و همین باعث شد تا به امروز 90 درصد ترس من بریزه و اگر من می ذاشتم که ترس ها بر من غلبه کنه خدا می دونه که شاید دیگه نمی تونستم تا اخر عمرم رانندگی کنم ولی خداروشکر الان خیلی خیلی خیلی بهتر شدم و به راحتی میرم سرکار و …و میام

    2. ترس دوم: شنا

    مدت ها بود استخر میرفتم، برای تفریح و نه ورزش حرفه ای، خیلی شنا کردن رو بلد نبودم اما با این حال زیاد می رفتم استخر تا یک روز که می خواستم غرق بشم و ازون روز سه، چهار سال می گذره و من بعد از اون دیگه هیچوقت استخر نرفتم و این ترس در وجودم ریشه کرد ولی با شنیدن این فایل تصمیم گرفتم که در اولین فرصت برم استخر

    خب ترس های دیگه ای هم قطعا هست که الان یادم نمیاد

    دلم میخواد از حال خوب این روزهام بگم، روزایی که خداروشکر داره به شکل عالی در همه جوانب پیش میره، الهی شکر

    دوماهه که وارد کار جدیدم شدم که در هدایت شدنم به این کار رد پای خدا رو در تک تک جاهاش می بینم، وقتی برای خودم مرور میکنم که چی شد که من به این آتلیه هدایت شدم فقط و فقط میتونم بگم‌که خدا چید، و خدا خیلی خوب کارشو بلده. با اینکه چند ماه بود که من بیکار بودم و هرجا که می رفتم برای نشون دادن نمونه کارهام نتیجه ای حاصل نمیشد ولی یه چیزی ته قلبم میگفت ادامه بده، تو به چیزی که میخوای میرسی، نذاشتم نجواها برای مدت زیادی بر من غلبه کنه و صدای خدا بلندتر بود، نذاشتم که ترس ها اجازه حرکت رو از من بگیره، درسته که چندجا منو نخواسته بودن ولی می دونستم اونجاها جایی نیست که منو رشد بده، خدا روشکر الان از کارم بسیار راضی ام، صبح ها، هر ساعتی دلم بخواد میرم و هر ساعتی دلم میخواد برمیگردم خونه، میتونم تایم کارمو با عصر جابه جا کنم، میتونم به راحتی چند روز سرکار نرم، میتونم دو شیفت برم، همه چیز دست منه، یک کارفرمای بی نهایت مهربان و خوش برخورد و زیبا دارم که انقدر این خانم بی نظیر و حرفه ای در کارش هست که من لذت میرم، رابطه بسیار دوستانه ای باهاش دارم و خدارو هزاران بار شکر میکنم که منو به اینجا هدایت کرد. خدایا شکرت

    دوستتون دارم به امید دیدار

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 30 رای:
  5. -
    راضیه گفته:
    مدت عضویت: 663 روز

    بسم الله الرحمن الرحیم

    ب نام خداوند بخشاینده و مهربانتر از مادر

    اولئک صلوات و رحمه من ربّهم ….

    سلام و درود خداوند ب تک تک بنده هایی ک ب نیت پاک شدن و خالص شدن و زیبا شدن و توحیدی شدن و عبد خداوند شدن اینجا دور هم جمع شدیم تا هم خودمون رو کمک کنیم و هم با کمک کردن ب خودمون چراغی بشیم برای کمک ب دیگران…

    خدایا شکرت ک دست نوشتن بهم دادی

    شکرت ک حس نوشتن بهم دادی

    چقدر مست میشم از خوندن کامنت عزیزانی ک خلوص و پاکی و یکرنگی توش موووووج میزنه…

    الهی شکر برای این دنیای بی ریای عباسمنشی…

    و اما موضوع ما…

    امان از ذهن…

    تو اون روحش صلوات ک هرچی میکشم از دست این چموش و خلاق این زبون بازه…

    سالها بود همش بهم میگفت تو توی یک خانواده مذهبی و متعصب و روحانی و سپاهی و خلاصه هرچی ک ازش بدم میومد بزرگ شدم( ب این خاطر نوشتم بدم میومد ک الان دارم با کمک گرفتن از 12قدم مقدس تمرکزم رو میزارم روی نکات مثبت و ب لطف الله هدایتگرم خیلی خیلی حس میکنم موفقم و واقعا از خودم راضی ام. خیلی مثالها دارم در موردش بزنم ک اگه انگشتم یاری کنه و تایپ کنه مینویسم) و الان ب خودم حق میدم ک فلان باشم و فلان کارو بکنم و فلان کارو نکنم و خلاصه دنیایی از توجیه برا خودم حرفه ای ساخته بودم توسط ذهن زبلم…

    امروز ک عزیز دلم شروع کرد از خانوادش بگه ک طاهای 15 ساله پاهاش خونریزی داره و مهدی17 ساله دیسکش زده بیرون باید جراحی کنه و مامانم قلبش ضعیف شده و خوب کار نمیکنه و بابام فلان و هادی فلان و و و و و ماشااله تمومی نداره این حرفاش یه تغییر نگاه ب لطف الله تو خودم حس کردم…

    دیدم دیگه ن تنها حس بدی ندارم ک بخام مقاومت کنم بگم نهههههههه نگووووووو این چرتو پرتا چیه و شما همتون منفی نگرین و منفی گو هستین و این قلدم پلدرم ها انگار یه دریچه ای ب قلبم باز شده بود و داشتم عملکرد قانون رو واااااضح و شفاااااف میدیدم!!!

    میدیدم ک من و خانوادم و عزیزانم مخصوصا سعیدم و ستارم ک از بچگشون خیلی سعی میکردم با خدا و شکرگزاری و دیدن مثبت ها اشناشون بکنم(من از 7 8 سال پیش با اشنا شدن با کتاب اسکاول شین و گفتگو با خدا و زندگی بی حد و مرز و بعضی انجمن ها و اساتید مختلف و اینجور چیزا روحم بی برنامه ب دنبال قانون میگشت و نااگاهانه همینجور دنبال شادی و خنده و تفریح بودم و اثراتش رو هم خب دارم میبینم) و الان سعیدم 17ساله و ستاره نازنینم 14 سالشونه خییییییییلی نسبت ب هم سن و سالهاشون سلامتترن سپاسگزارترن سااااالمترن ب لطف الله خندانن و شادن و خیلی خیلی خیلی راحت با اینکه وضع مالیم در حد متوسط رو به پایین بود و هس ولی تماااااااام خواسته هاشون تقریبا براورده شده!!!!

    الان ک قانون رو دارم میفهمم فهمیدم ک دلیشلش چیا بوده ک اییییینقدر راحت و بی خرج خواسته هاشون مهیا میشد…..

    چون نق نمیزدن

    چون ایراد نمیگرفتن

    چون سپاسگزار بودن…

    بابت یه غذا صد بار میگن مامان دستت طلا

    خلاصه اینکه …

    چی میخاستم بگم از کجا سردراوردماااا!!!

    اینو میخاستم بگم ک…

    ذهن من همیشه حق رو ب من میداد و میگفت پدر مادرت و خانوادت باهات بد رفتار کردن و حقت نبوده ولی الان ک پدر مادرم رو با پدرمادر عزیزدلم میزارم کنار هم میبینم مامان بابای من فررررررررشته بودن ب خدا!!!!

    مااااااااه

    یه دوووونه

    فهییییم

    داااانا

    فوووق العاده

    منعطف

    مهربان

    لطیف

    خیرخواه

    و واقعا واقعا واقعا کم نذاشتن برام از مهربانی و توجه و خدمت…

    اون نشده بنده خدا مامانش یه بار فقط یه بار زنگش نزنه و شروع نکنه ب گریه و ناله و شکایت از روزگار…

    .

    امروز ب ذهنم داشتم میگفتم ببین اونا رو…

    ببین این خانواده منطقی با استدلال و تحلیل و حرف مردم چ بلاااایی سر خودشون اوردن…

    خبری از خنده بینشون نیس…

    خبری از سلامتی بینشون نیس

    داغون دااااااااغونااااا دااااغووون

    گفتم ببین…

    دیدن و ریز شدنشون توی کاستی های زندگی و توی کمبودها چ بلایی سرشون اورده!!!

    از عرش ب فرش کشیدتشون واقعا…

    گفتم بهش (ب ذهنم)من نمیییییییخام اون بلا سرم بیا ذهن جان!!!!

    من خدا رو دارم بعلاوه 12قدم

    من خدادو دارم بعلاوه استاد عباسمنش موفق

    مت خدا رو دارم بعلاوه استاد مریم موفق

    من خدارو دارم بعلاوه کامنت دوستان موفق

    من خدا رو دارم بعلاوه یه سقف امن بالاسرم

    من خدا رو دارم بعلاوه سه میوه دلم ک بهترین ها هستن

    من خدا رو دارم بعلاوه خرجی ماهیانه ک باهاش گذران زندگی میکنیم

    من خدا رو دارم بعلاوه یه عزیزدل مهربون و بامحبت و قدرشناس و متعهد و با مسئولیت و قدردان ک محبتش ب دخترم شیرینی تمام دنیا رو برام داره

    من خدا رو دارم بعلاوه یه کشور امن

    من خدا رو دارم بعلاوه یه شهر امن و اروم

    من خدارو دارم بعلاوه این پرده های زیبا ک تازه تونستم بخرم

    من خدارو دارم بعلاوه کلی خوراکی و میوه های لذیذ فصل تابستان توی یخچالم

    من خدا رو دارم بعلاوه یه کیک خوشمزه ک برا بچه هام پختم و الان توی توستر هس

    من خدا رو دارم و این کولر ک امشب اول مردادماه1403 وسط گرمای قم داره ب من نسیم خنک بهشتی میزنه و من رو یاری میده ک بنویسم و بنویسم و بنویسم و تو را رسوای جهان کنم و فریاااااد بزنم ک میخای با منطق و استدلال برام ماهرانه منبر بری و موعظه کنی و بگی این حقت بود و اون حقت نبود و منو بندازی تو چاه…

    ههههههه……

    خودتی ذهن جان….

    خامت نمیشم دیگه….

    من دارم 12 قدم کار میکنم

    من ستاره قطبی رو دارم و دیگه گم نمیشم بلابرده!

    پس لطفا…

    بشین سرجات تا بیشتر نخوردی امشب…

    میدونم…

    میدونم تو داری ب وظیفت عمل میکنی…

    نجواهای شیطان توسط تو ب من گفته میشه…

    ولی منم وظیفه ام رو انجام میدم…

    منم ب استادم تعهد دادم ک یکسال رو ب روش ایشون پیش برم…

    تا الان ک خیییلی راضی ام

    خدام ازم راضی باشه

    خودمم ک راضیه ام@!

    ب فال نیک میگیرم این راضی تو راضی رو

    همتونو ب الله هدایتگر و مهربان میسپارم…

    انگشتم خسته شد

    اخه من با یه انگشت تایپ میکنم…خخخخخخ

    دخترم کلی بهم میخنده میگه مااامااان با دوتا شصت هات تند تند تایپ کن چیه مثل این مامانجونا با انگشت اشارت تق تق میزنی رو گوشیت…خخخخ.

    اگه شماها راحت تر تایپ میکنید ب منم یاد بدید ممنونتون میشم بلکه بیشتر همت کنم کامنت بنویسم…

    خانم شایسته جان ک قربونش برم 10 انگشتی تایپ میکنه خانم خانما…

    ب قول عزیزدلم خ د د

    یعنی خیلی دوستتون دادم

    شب و روز همتون بخیر و نیکی و ارامی و سربلندی و سلامتی و ثروت و رفاه و راحتی و شکرگزاری سپری بشه انشالله…

    یا حق

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 36 رای:
    • -
      مجید حرفت گفته:
      مدت عضویت: 1397 روز

      سلام به راضیه خانم محترم وقت شما بخیر امیدوارم حالتون عالی باشه ضمن تشکر از دیدگاه قشنگ و زیبایتان به عرضتان می‌رسانم که بنده هم همانند شما از تایپ کردن عاجزم.

      اما با استفاده از راهنمایی‌های آقا ابراهیم مدیر فنی سایت یک اپلیکیشن در گوشی ام نصب نمودم که گفته‌هایم را به متن تبدیل می‌کند این گونه خیلی ساده و آسان من فقط صحبت می‌کنم و سخنانم تایپ می‌شوند.

      برای راهنمایی بیشتر لطفاً از نوار ابزار بالای صفحه لامپ کوچیک آبی رنگ را انتخاب کنید و راهنمایی‌های استاد ابراهیم را مطالعه نمایید.

      اگر موفق نشدید بپرسید تا بیشتر توضیح دهم.

      در پایان برایتان از خداوند مهربان شادی سلامتی خوشبختی ثروت و سعادت در دنیا و آخرت خواستارم و به دستان قدر قدرتش می‌سپارمتان.

      خدانگهدار.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  6. -
    نجمه امانی گفته:
    مدت عضویت: 806 روز

    سلام به اساتید عزیزم دو فرشته آسمانی ،

    استاد عباسمنش و بانوی شایستگی ها مریم جان

    و همه دوستای خوبم در این باغ بهشتی

    من زیاد توی فایلها و کامنت ها شنیده بودم ک باید احساس لیاقت درونی داشته باشیم تا رفتار جهان به صورت تکاملی با ما عوض بشه

    توی سریال زندگی در بهشت شنیده بودم از استاد ک مریم جان چقدر منظم هست چقدر به تمیزی اهمیت میدن

    فهمیده بودم ک شکرگزاری فقط به این نیست ک مثل ملا بنویس دفترها سیاه کنم از خدایا شکرت

    فهمیدم ک باید شکرگزاری هام همراه با احساس خوب باشه

    فهمیدم ک نوشتن شکرگزاری و داشتن احساس خوب کافی نیست برای رسیدن به خواسته هام بلکه باید عملی هم شکرگزار باشم.

    یادگرفتم ک علاوه بر اینکه در تمرین ستاره قطبی مینویسم ک خدایا شکرت به خاطر ماشینم ، پس سعی کنم حسم رو به خاطرنعمتش خوب نگه دارم و البته مراقبش باشم به موقع سرویس ببرمش ..روی سرعت گیرها ، سرعتم رو کم کنم تا آسیب نبینه به موقع بشورم و تمیزش کنم .

    سالها به بهانه اینکه سرکار همش روی صندلی نشستم پس دوس دارم توی خونه روی زمین بشینم و از مبل استفاده نمیکردم.بعد میدیدم همون مبلی ک من اینقدر مراقبش بودم ک مثلا اسفنجش نرم نشه ، مهمون میاد و یه هفته روش خوابیده و من حرفی نمیزنم چون احساس میکنم اون لایق هست و من نه

    تصمیم گرفتم خودم رو لایق استفاده از مبل خونه م بدونم

    تصمیم گرفتم وقتی برای خودم چای میارم دستمو توی قندون نکنم یه قند دس بگیرم و بیام بشینم روی زمین و چای بخورم

    یادگرفتم چای و قندون رو بزارم توی سینی به خودم احترام بزارم .

    روی زمین چراااا؟؟

    راحت روی مبل لم بدم و کیف کنم

    یاد گرفتم پیراهنی رو ک چون جنس نخی وخنکی داره توی ماشین لباسشویی میندازم چروک میشه ، روهمونطوری نپوشم ..قبلش اتو بزنم چون من لایق یه لباس مرتب هستم

    یاد گرفتم هر شب بدون استثنا مسواک بزنم با دقت چون من لایق داشتن دندانهای تمیزم

    یاد گرفتم اگر بخاطر بچه هام شاکر هستم ، وقتی دارم فایل گوش میدم داد و بیداد نکنم ک ساکت باشید من دارم فایل گوش میدم بلکه با روی گشاده جواب بچه رو بدم و توی چشماش خدا رو ببینم

    یادگرفتم از داشته هام لذت ببرم شکرگزاری کنم زبانی و نوشتاری و عملی

    یاد گرفتم صبح تا شب شنیدن فایلهای استاد معجزه نمیکنه بلکه باید تکون بخورم و عمل کنم به دانستنیهام .

    یادگرفتم برای خودم ارزش قایل بشم و خونه ای ک توش زندگی میکنم رو تمیز نگه دارم بعد شکرگزار باشم تا خونه بهتر و بزرگتر بهم داده بشه

    از جایی ک هستم لذت ببرم تا به جاهای بهتر هدایت بشم

    شاید اینها مثالهای کوچیکی باشه

    نکات پیش پا افتاده ای باشه ولی توی قرآن از خدای خودم شنیدم ک :

    إِنَّ اللَّهَ لا یَستَحیی أَن یَضرِبَ مَثَلًا ما بَعوضَهً فَما فَوقَها فَأَمَّا الَّذینَ آمَنوا فَیَعلَمونَ أَنَّهُ الحَقُّ مِن رَبِّهِم وَأَمَّا الَّذینَ کَفَروا فَیَقولونَ ماذا أَرادَ اللَّهُ بِهذا مَثَلًا یُضِلُّ بِهِ کَثیرًا وَیَهدی بِهِ کَثیرًا وَما یُضِلُّ بِهِ إِلَّا الفاسِقینَ

    همانا الله، شرم نمی کند که (برای هدایت و آگاهی بندگانش) به پشه و یا (به موجوداتی) کوچکتر از آن مثال بزند.مؤمنان می‏دانند که این مثال ها حقیقتی از سوی پروردگارشان است؛ اما کافران می‏گویند: هدف پروردگار، از این مثال چیست؟ الله با این مثال ها بسیاری را گمراه و بسیاری را هدایت می کند؛ و تنها فاسقان را با این مثال‏ها گمراه می‏گرداند

    البقره(آیه: 26)

    خدایا راضی ام ازت راضی باش ازم

    دوستتون دارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 32 رای:
    • -
      محمد حسین تجلی گفته:
      مدت عضویت: 2233 روز

      سلام به شما نجمه خانم عزیزم ، خواهر بزرگوار و گرامی ، امیدوارم الان که داری پاسخ زیبای من رو می خوانی حالت عالیِ عالی باشه

      خدای مهربانم رو شاکرم به خاطر دوست های خوب و ارزشمندی مثل شما توی زندگیم ، این سایت و بودن درونش و تعامل داشتن با دوستای عزیزم … توی این برهه‌ی زمانی زندگیم یعنی اواسط تابستون 403 شده بزرگترین تفریح زندگیم

      به نظرم از 100 تا شبکه‌ی اجتماعی اینجا بهتره

      هم آگاهی بخشه ، هم آدم های فوق‌العاده ارزشمندی داخلش هستند که من از معاشرت داشتن باهاشون هم لذت می برم و هم چیز یاد می گیرم

      نجمه خانم این تکنیک کامنت نوشتنت رو‌ خیلی دوست دارم …

      واقعاً زیباست …

      یاد گرفتم …

      به نظرم نگارش این جمله‌ها رو پاراگراف پاراگراف پشت سر هم رو ادامه بده

      این شکل از نوشتن و تکرار کردن این روند باعث تثبیت این آگاهی ها در ذهن و بعد ایجاد عادت های خوب درون شما میشه

      مثلاً عادت قشنگ شستن ماشین و حرف زدن باهاش و تشکر کردن ازش ، مرور کردن خاطرات قشنگ دو نفرتون ، جاهایی که با هم رفتید و دیدید ، اینکه چقدر ماشینت با معرفت بوده تو سرما بهت بخاری می‌داده و توی گرما کولر با باد خنک …

      آره … چرا که نه … این درسته اون آهنه و احساس نداره ، ولی موضوع خود ماشین نیست ، موضوع انرژی ای که ما اون رو خدا نامیده‌ایم

      https://elmeservat.com/fa/eternal-connection-with-source/

      و اون انرژی در این ماشین هم جریان داره

      خیلیییی از این دیدگاهت حس خوبی گرفتم ، دمت گرم که داری متفاوت از اکثریت جامعه فکر می کنی

      دمت گرم که داری روی رشد شخصی خودت کار می کنی

      دمت گرم که هر روز داری قلبت رو پاک می کنی برای حضور خدا در درونش ، مواضبش باش ، این بزرگترین سرمایه‌گذاری زندگیته توحید

      نجمه خانم عزیزم ، خواهر گرامی خودم می خواهم از دو باب بهت تبریک بگم و این پیام زیبا رو به اتمام برسونم

      1- به طور ملموس من دارم رشد شما و مدار بالاترت رو از دل نوشته هایت حس می کنم ، تبریک میگم

      2- قدم گذاشتن در مسیر «قانون آفرینش» رو بهت تبریک میگم ، پیشاپیش زندگی جدید و رویایی‌ای که با درک قانون ، خلقش می کنی مبارک :)

      احتمالاً به زودی تو دوره می بینمت

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
      • -
        نجمه امانی گفته:
        مدت عضویت: 806 روز

        سلام و عشق خدا به قلب پاک و مهربون داداش محمد حسین تجلی

        یا

        بهتره بگم به قلب پاک و مهربون کسی ک ستوده شدن و نیکو بودنش آشکار و هویداست

        قرآن رو باز کردم گفتم خدایا جواب کامنت رو بدم یا نه ؟؟

        ببین چی اومد ..میخکوب شدم

        سوره اعراف آیه 154

        و هنگامی ک خشم موسی فرو نشست ، الواح را برگرفت و در نوشته هایش برای کسانی که از (مخالفت با فرمانهای) پروردگارشان میترسند، هدایت و رحمت بود .

        ممنونم ازت ک برام نوشتی

        میبینی منم دارم تکاملم رو طی میکنم

        بلاخره پا روی ترسم گذاشتم وبا نام و فامیل خودم وارد سایت شدم

        میدونی این مدتی ک دارم آموزش میبینم خب

        اولا همش توی هپروت بودم ..توی یه حالتی ک انگار فقط میخوام آموزش ببینم حتی وقتی برای عمل کردن نداشتم مدام میخواستم ببینم خب دیگه چی داره این قانون ..فوت کوزه گری ش چیه ..رمز و رازهای موفقیت چیه …

        مدام فایل گوش میدادم

        از یه جایی به بعد دیدم انگار پر شدم از یه عالمه آگاهی ک طبقه بندی نشدن

        یه عالمه تمرین انجام نداده دارم

        اونجا بود ک گفتم بابا یکم صبر کن

        ریلکس ریلکس ریلکس تر

        بزار شیرینی انجام یه تمرین به جوونت بشینه

        لذتشااا ببری بعد برو بعدی ..اونجا بود ک زندگی روی خوشترش رو هم بهم نشون داد ..بزار دیتیل تر بگم برات تا مروری هم برای خودم بشه

        من با 42 سن و بیست سال سابقه از بیمارستان بازنشسته شدم در اصل یه طرح اومد ک خانومها با 20 سال سابقه و 42 سال سن ، با بیست روز حقوق اگر بخوان میتونن بازنشستگی خودشونو اعلام کنن..منم از خدا خواسته با این طرح بازنشسته کردم خودمو

        وقتم آزاد آزاد بود

        دیگه استرس نرسیدن به سرویس رو نداشتم

        دیگه سروکله زدن با همراه بیمار رو نداشتم

        بله قربان گوی ریس و مدیر و مسول بخش نبودم آزاد و رها شدم

        ..هدایت شدم به دوره های استاد عرشیان فر

        کم کم آگاهیم بیشتر شد اومدم تو مدار استاد عباسمنش

        اون هم کاملا هدایتی با یه کامنت از آقای عطار روشن توی یه کانال تلگرامی

        خلاصه افتادم تو ظرف عسل

        اومدم تو سایت استاد

        خودمو بستم به فایلهای رایگان ..کم کم شرایط تغییر کرد

        همسرم پایگاه نظامی کار میکنه شش صبح میره سر کار ..من روی خودم کار میکردم ایشون رفتاراش عوض شد

        علاقه مند شد به اشپزی توی خونه

        دست پختششششش عالی شد رفته رفته

        ببین جوری پیشرفت کرد ک یه مهمونی بیست نفره رو صفر تا صدش رو انجام داد به راحتی

        فقط به من گفت شما خونه رو مرتب کن ..گردگیری کن کاری به هیچی نداشته باش ..از خرید خوراکی گرفته ..تا آماده کردن سالاد .دو نوع غذا ..عجب ته دیگ هایی درست میکنه ..انگشتاتو میخوری

        همه انگشت به دهن کیف میکنن توی مهمونی

        هر دفعه یه چیزی رو میکرد ..مرغ شکم پر ..پیتزا ..انواع غذاها رو براحتی درست میکنه

        دیگه خلاصه یه روز به من گفت ببین تو دیگه ناهار درست نکن .برای ناهار یه چیز دم دستی بخوریم ..من از سر کار میام خودم برای شام آشپزی میکنم.اینطوری من دیگه آزاد آزاد بودم ..فقط صبحا یه صبحونه به بچه ها میدم ..ناهار حاضری میخوریم

        شام هم یه غذای فوق العاده خوشمزه

        .هر روز توی تمرین ستاره قطبیم مینویسم ک خدایا دوس دارم یه غذای خوشمزه روزی ما باشه .

        محمد حسین فکراشااا بکن ..طرف خلبان ارتش ..مهندس پرواز ..صبح میره سر کار ..خسته کوفته میاد ..میگه من خودم شام آماده میکنم تو دست نزن …اینها اگر معجزه نیس چیه ؟؟؟

        خدا رو هزار مرتبه شکر خیلی توی زندگی و کارهای خونه کمکم میکنه ..از خرید خونه ..آشپزی ..تکالیف و درس و مشق بچه هاا …

        یه خاطره بگم ..یادمه شیفت بودم بیمارستان ..مدرسه دخترم جلسه گذاشته بودن ..حضور والدین الزامی بود ..منم شیفت عصر بودم ..همسرم به داداشم گفت تو برو مدرسه بهار ..جلسه دارن ..داداشم رفته بود ‌.خلاصه معلمشون فرداش از دخترم پرسیده بود مامانت چرا جلسه نیومد ؟؟دخترم گفت مامانم شیفت بود..گفت خب بابات چرا نیومد ؟؟گفت بابام داشت شام درست میکرد برای ما ..کلی خندیده بود معلمشون و گفته بود باریکلا به بابات

        بعدها هم ک با هم آشنا شدیم میگفت ببین توی همکارای همسرت ، کسی نیست دختر منو بهش معرفی کنی ..میخوام اخلاقش مثل همسر خودت باشه البته

        محمد حسین اینهااا همه نبوده ..بخدا قسم اوایل ازدواج ما کلی بحث داشتیم سر کوچکترین چیز …این تغیرات کی اتفاق افتاد ؟؟موقعی ک من تمرکز گذاشتم روی خودم ..

        حتی یادم میاد یه زمانی یه فایل پلی کردم از استاد تو خونه برای اولین بار…همون شب خواهرم اینا خونه ما بودن ..اونقدر همسرم مقاومت داشت و با خشم به من نگاه کرد ک اینااا چیه گذاشتی ؟؟؟ ک بعدها دخترم میگفت مامان من فکر کردم بابا الان میخواد دعوات کنه از بس عصبانی شده بود …

        الان این اقااا خودش یه عباسمنشی شده ..و با کوچکترین تضادی میگه ما باید توجه نکنیم به ناخواسته ها ..ببین کارهای خدا رو …

        اینها معجزه نیست چیه پس؟؟

        کارت خرید از اتکا دارن نظامی ها

        هر ماه یه مبلغی شارژ میشه ک خرید رایگان داشته باشیم از فروشگاههای اتکا ..این روزی بی حساب نیس؟؟؟

        دو ماهی هست یه مبلغی شارژ میشه برامون ک میتونیم از رستورانها خرید کنیم..ما بهارستان اصفهان هستیم ..از بهارستان تا اصفهان یه ربع بیست دقیقه توی اتوبان باید بریم

        خدا همین راهم از جلوی پای ما برداشته …همکار همسرم ک دو تا کوچه بالاتر از ما هستن ..هر دفعه ک خودش بخواد بره شام بگیره ..به ما هم زنگ میزنه ک کارتتونو بدید من بگیرم بیارم …این روون شدن چرخ زندگی نیست پس چیه ؟؟

        دخترم امسال میره کلاس دهم ..همسرم کلی مقاومت داشت برای کار کردن بچه ..دخترم رشته ش رو گرافیک رایانه انتخاب کرد ..اول تابستون گفت من دوس دارم برم کافی نت کار کنم تا تجربه داشته باشم .گفتم مامان روی دوازده قدم کار کن هدایت میشی و خدا بابا رو راضی میکنه

        ..محمد حسین بچه از درامد صفر رسید به یک میلیون …به تضادی بر خورد از اون کافی نت اومد بیرون

        هدایت شد جایی دیگه با درآمد چهار میلیون

        …ادمین پیج همون کافی نت هم شد ..درآمدش شد هفت میلیون …

        چقدر بچه م اعتماد به نفس گرفته ..چقدر رشدکرده تو کارش …بخدا اینها رو هر بار فکر میکنم میگم خدایا اینها معجزه هستن …معجزات قانون بی نقص خدااا …

        از یه خونه 87 متری ده پونزده سال ساخت ..هدایت شدیم به خونه 150 متری سه خوابه صفر نوساز کلید اول توی محله عالی ..اینها رو من چطوری نادیده بگیرم …خدا رو هزار مرتبه شکر میکنم ..

        هر دفعه ک میرم بیمارستان ، همکارا میگن بخداا خوب رفتی ..نیستی ببینی چقدر سخت گیر تر شدن ..اون قانون هم جمع شد رفت …چقدر جوان تر شدی …چقدر سرحالی ..

        بانک هم ک میرم کاری داشته باشم کارت ملیم رو میدم ..چندین بار کارمند بانک گفته خانم اصلااا بیست سال با عکس کارتت تفاوت سنی داری و جوان تر شدی ..اصلا انگار کارت ملی خودت نیست

        ..بخداا اینها رو من وقتی بهشون فکر میکنم میگم خدایا هزاران بار شکرت ک قوانینی آفریدی ثابت ..

        خیلی حرف زدم طولانی شد کامنتم ..ممنونم ک تحسینم میکنی ..ممنونم ک باعث شدی یبار دیگه اتفاقات خوب زندگیمو مرور کنم و انرژی بگیرم

        راستی یادم رفت بگم همسرم موافقت کرد ک برای بیمارام تزریقات در منزل انجام بدم و در کنار حقوق بازنشستگی یه درآمد دیگه هم داشته باشم و هر روز خدا کسایی ک به خدمات پرستاری در منزل نیاز دارن رو به سمت من هدایت میکنه . تماس میگیرن و‌من میرم توی خونه خودشون تزریقاتشونو انجام میدم ..جالبه بیمارام هم میگن خیلی انرژیت مثبته ..ما حتی قبل از تزریق احساس میکنیم حالمون بهتر داره میشه ..خدارو هزاران مرتبه شکررر

        خدایا راضی ام ازت ، راضی باش ازم

        در پناه نور الله ، رب ..ثروتمند و سلامت باشی ..

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
        • -
          محمد حسین تجلی گفته:
          مدت عضویت: 2233 روز

          پس از 4 ماه و 14 روز ، سلام گرم من رو از شهر زیبا و تاریخی قم ، شهر فرش ابریشم ، شهری اصیل با مردمانی فوق العاده خون گرم ، تو یک عصر زیبای زمستونی که آفتاب حسابییی فضای شهر رو دلنشین کرده برای پیاده روی پذیرا باش :))

          سلام و درودی گرم خدمت شما نجمه خانم گرامی… میگم تا حالا کسی توی پیام یا تلفنی یا حضوری اینقدر گرم باهات سلام و علیک کرده بود ؟؟ یا من اولین نفر بودم :))

          از هر چه بگذریم سخن دوست خوش تر است .. دختر چه کردی با من

          من تو قسمت پاسخ های دریافتیم از شما دوستای بهشتیم داشتم دنبال یه پاسخ خاص می گشتم ، هنوز اون رو پیداش نکردم ، ماشاالله تعداد پاسخ ها هم زیاده ولی خب اومدم چند تا از پاسخ ها رو خواندم ، و دیدگاه خودم هم خواندم که …

          وقتی رسیدم به این پیام گرم و دلنشین شما با ااااااین حجم از تغییراتی که شما در زندگیت نوشتی به وجد اومدم ، بابا دمت گرم کارت خیلی درسته

          چقدر خوبه که شما همسرت می توانه پیتزا درست کنه :)) اتفاقاً خیلی وقت هستش پیتزا خانگی نخوردم همین الان موشک آرزو هاش ارسال شد یعنی خواستم رو به جهان ارسال کردم

          حالا وقتی خود پیتزا رو هم دریافت کردم ، در آینده به شما اطلاع رسانی می کنم که بدونی چقدر قانون دقیق عمل می کنه :))

          خلاصه دوست داشتم تو این ارتباط برادر و خواهری و گرم دوستانه‌ای که داریم هم به شما خدا قوت بگم و انرژی مثبت بدهم ، خوشحالتون کنم

          هم از شما درخواست کنم که لطفاً باز هم بیا از مثبت ها ، از اونجاهایی که فوق‌العاده از قانون نتیجه گرفتی بگو …

          تا ایمان هممون قوی تر بشه و مصمم‌تر ادامه بدهیم این مسیر زیبا رو …

          اگر براتون مقدور هست از طرف من سلام به دختر خوشگلتون هم برسونید و بگید آقا محمد حسین خیلییییی خوشحال از نتایجت شنید

          ماشاالله آفرین به این غیرتت آفرین به این توانایی ها و قدرت های درونت

          دختر شما دقیقاً من رو یاد خواهر زاده خودم ستایش می اندازه ، ستایش هم کلاس دهم هستش ، خیلی خیلیییی توی هنر با استعداد هستش عزیزم

          در پناه خدای رزاق و وهاب شاد باشید ‌و امیدوارم اصفهان ببینمتون

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  7. -
    رسول خانکی گفته:
    مدت عضویت: 1125 روز

    به نام خداوند بخشنده و مهربانم

    إبراهیم

    وَإِذْ تَأَذَّنَ رَبُّکُمْ لَئِن شَکَرْتُمْ لَأَزِیدَنَّکُمْ وَلَئِن کَفَرْتُمْ إِنَّ عَذَابِی لَشَدِیدٌ

    ﻭ [ ﻧﻴﺰ ﻳﺎﺩ ﻛﻨﻴﺪ ] ﻫﻨﮕﺎﻣﻰ ﺭﺍ ﻛﻪ ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭﺗﺎﻥ ﺍﻋﻠﺎم ﻛﺮﺩ ﻛﻪ ﺍﮔﺮ ﺳﭙﺎﺱ ﮔﺰﺍﺭﻱ ﻛﻨﻴﺪ ، ﻗﻄﻌﺎً [ ﻧﻌﻤﺖِ ] ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﺮ ﺷﻤﺎ ﻣﻰ ﺍﻓﺰﺍﻳﻢ ، ﻭ ﺍﮔﺮ ﻧﺎﺳﭙﺎﺳﻲ ﻛﻨﻴﺪ ، ﺑﻲ ﺗﺮﺩﻳﺪ ﻋﺬﺍﺑﻢ ﺳﺨﺖ ﺍﺳﺖ .(٧)

    سلام به همگی

    به پاس قدردانی و سپاسگزاری از استاد عزیزم و استاد شایسته گرانقدر

    استاد عزیزم من و فاطمه جانم دوره های لیاقت ،قانون سلامتی و دوره مقدس 12 قدم را از سایت خریداری کردیم و کار کردیم رو خودمون

    ولی به جرات میتونم بگم پا به پای دوره ها مطالعه کامنتها

    (چه دانلودی و چه در محصولات ) و تجربیات دوستان مانند گنجی برای ما بوده و هست.

    استاد جان وقتی استادی چون شما می‌آید و میگوید من هر روز صبح و شب با کامنت خوندن شما روزم را اغاز میکنم و با کامنت خوندن شما شبم را به پایان میرسونم

    دیگه برام حجت تموم شد.

    من با فعالیت در سایت واقعا بزرگ شدم

    این آگاهی ها و تجربیات دوستان برام مثل گنجی بود به عظمت همه دوره هایی که خریداری کردم

    من با کامنت خوندن و کامنت نوشتن

    به میزانی که تحسین کردم دوستان را حسادتهام کم و کمتر شد،

    به میزانی که برای دوستانی که تازه وارد سایت شدن کامنت نوشتم غرورم کم و کمتر شد،

    و عشق جایگزینش شد.

    به میزانی که وقت گزاشتم و با عشق کامنت نوشتم دری از درهای آگاهی بر من باز شد

    به میزانی که توجه کردم به زیبایی های بسیار و نکات مثبت کامنتها ناخودآگاه توجه و تمرکزم به زیباییها بیشتر شد.

    به میزانی که از خداوند سوال پرسیدم و درخواست کردم خداوند از طریق این سایت نورانی و روحانی که فقط و فقط إِلَّا قِیلًا سَلَامًا سَلَامًا هست و دیگر هیچ

    جواب سوالاتم را داده شد.

    واقعا و قلبا تجربه شخصی خودم را میگم

    اصلا خودِ کامنت نوشتن و کامنت خوندن یه دوره دستیابی به خواسته هاست که استاد جان تو دوره لیاقت چقدر رو موضوع کامنت خوندن و نوشتن تاکید داشتن

    چون ما را غوطه ور میکنه در دریای آگاهی ها و اگر با قلبی ذلال از خداوند درخواست کنید

    واقعا از طریق همین کامنتهای سراسر آگاهی پاسخ سوالاتتون داده میشه.

    برای استادی که در یک سالن بزرگ با یه شاگرد شروع کرده و الان هزاران نفر از دوره هاش نتیجه گرفتند فرقی نمیکنه واقعا که ما کامنت بنویسیم یا ننویسیم و احتیاجی به این کار نداره که

    ما کامنت مطالعه بکنیم یا نکنیم

    اما ما احتیاج داریم برای رشد و تعالی خودمون این کار را انجام بِدیم.

    خداوند بر اساسِ درخواست های ما،

    مارا به این سایت و این استاد بینظیر هدایت کرده

    آیا شکر این نعمت را نباید به جای اوورد

    آیا این نعمت باید برامون تکراری بشه

    شکرِش اینه که اگر وقت داریم اگر فرصت داریم فقط و فقط برای رشدِ خودمون وارِد این دریای بیکران آگاهی و هدایت بشیم

    شروع کنیم

    به خدا اولِش یه مقدار سخته برامون ولی شروع کنیم و خودمون را به دست هدایتگر الله یکتا بسپاریم

    من با کامنت مطالعه کردن و کامنت نوشتن لیاقت و ارزشمندیم را بالا بردم

    من با این کار نکات مثبت را در همه چیز به صورت فرکانسی دیدم

    من با این کار روحم را سیقل دادم

    من با این کار رشد کردم و بزرگ شدم.

    استاد جان من با تمام وجودم و از درون قلبم ازتون قدردانی میکنم .

    شاید اگر یه سایتی بود و می‌گفت که همین ورود به سایت و خوندن کامنتها 10 میلیون ورودی داره با چنگ و دندون این مبلغ را تهیه میکردیم و کار را شروع میکردیم

    ولی واقعا که ارزش و بهای این آگاهی ها خیلی خیلی بیشتر از این هست که بشه قیمتی روش گزاشت.

    خدایا من را قدردان و سپاسگزار بینهایت نعمتت قرار بده.

    دوستانی که در فرکانس شنیدن این کامنت باشند مطمئنا این کامنت که با قلبم نوشتم به دستشون میرسه.

    در پایان از دوستانی که تو این مسیر کامنتهاشون نوری در قلبم من شد و چراغ راهی برام شد که ادامه بِدَم تشکر و قدردانی میکنم.

    به قول حسین عبادی عزیزم.

    از طرف رسول خانکی بنده خوب خدا.

    سلامت و ثروتمند باشید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 31 رای:
    • -
      علی بردبار گفته:
      مدت عضویت: 1865 روز

      سلام به کاکو رسول گلم

      عامو، شومو خودت قند و نباتی! شیرینی وشکلاتی!

      ای کامنتی که نوشتی، شکر ریزون بود کاکو!

      منم سپاسگزار وجودت هستم که آینه وار من و دیگران رو منعکس میکنه!( آقو، خودم هم از ای جمله ای که نوشتم، آنفارکتوس بزاقی کردم! شمو به بزرگواری خودت ببخش!)

      خلاصه میخواستم بگم دلمون به وجودت گرمه کاکام!

      خوشبخت و خوش شانس و پولدار باشی.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
      • -
        رسول خانکی گفته:
        مدت عضویت: 1125 روز

        به نام خداوند بخشنده و مهربانم

        سلااااااام کاکو جونم

        به به خدارا صدهزار مرتبه شکر چشممون به جمال نورانی شما روشن شد

        آقا با این چهره خندون ،گلوله نمک وجود شما در قلبمون دو چندان شد

        علی جانم داداش بزرگوارم انشالله که لبت همیشه خندون باشه ،دلت همیشه شاد باشه ،نعمت و ثروت و سلامتی و خیر و برکت به زندگی شما و خانواده محترمتون سرازیر بشه

        علی جان این کامنت را من دو هفته پیش نوشتم و دیروز کاملا هدایتی روی سایت گزاشتم

        و واقعابا تموم وجودم و قلبم از شما دوستان ارزشمندم و استاد عباسمنش و استاد شایسته سپاسگزاری و قدردانی میکنم

        میدونی وقتی که در مسیر توحید قدم میزاری دیگه تموم دلخوشیت خودِش میشه و هدایت‌ها و انسان‌هایی که اون برات انتخاب میکنه که باهاشون ارتباط داشته باشی

        حتی تو این سایت هم به فراخورِ فرکانسی که داری مثلا میگه تو این هفته بر اساس آگاهی ها و اون حسِ درونی به این انسانها و این کامنتها هدایتت میکنم.

        و واقعا دلچسپه که فقط و فقط خدا برات مونده و فقط و فقط اونو داری.

        یعنی به تعبیری همه عالِم و دنیا را داری

        آقا جان دیگه بحثی باقی نمیمونه ،دیگه ،توقعی از کسی نداری،

        دیگه روی کسی خیلی حساب نمیکنی،

        دیگه وقتی کل عالم رفیق تو شده

        میای روی یه زره و غبار حساب کنی

        واقعا خنده دار میشه

        عالی جانم برای جمع فوق العاده و نورانیِ خانواده چهار نفریتون از صمیم قلبم بهترینها را آرزو میکنم.

        حق نگهدارِت کاکو جانم.

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
    • -
      مهشید گفته:
      مدت عضویت: 1642 روز

      آقا رسول سلام

      امیدوارم خودتون و خانواده قشنگتون خوب و در بهترین اوضاع و شرایط باشید.

      آقا رسول،

      2-3 روز گذشته من مهمان داشتم و هر روز از صبح تا شب پی گردش و تفریح و اینور اونور رفتن بودیم و فرصت نمیکردم درست حسابی کامنت بخونم یا بنویسم.

      فقط در این حد که فایل نشانه ام رو ببینم، میومدم توی سایت.

      روز بعد از رفتنشون هم، رفتم سراغ ادامه 12 قدم و خلاصه دیگه امروز احساس کردم باید از خدا بخوام که دوباره منو با سایت، کانکت کنه. به خاطر همین توی تمرین ستاره قطبیم برای خدا نوشتم که ازت میخوام که امروز هم کامنتهای خوبی بخونم، هم کامنت بنویسم.

      خلاصه

      وقتی این جمله کامنتتون رو خوندم:

      دوستانی که در فرکانس شنیدن این کامنت باشند مطمئنا این کامنت که با قلبم نوشتم به دستشون میرسه

      نوشته ستاره قطبیم یادم اومد و احساس کردم صدای تیک خوردنش رو شنیدم. قشنگ گفت: دییینگ

      خیلی خدارو شکر میکنم که توی چنین جمعی هستم و برای وجود دوستان آگاهم سپاسگزار خداوند هستم.

      به فاطمه جان خیلی سلام برسونید.

      در پناه خدا باشید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
    • -
      ثريا حشمتي گفته:
      مدت عضویت: 1780 روز

      سلام و ایام به کام شما و خانواده خوب و توحیدی و قانون جذبی تون باشه ان شاله

      نکته خیلی خوبی رو اشاره کردید

      منم خیلی با خوندن کامنتا حالم خوب میشه خیلی از مطالب اون فایل رو بهتر درک میکنم ،الگوهارو با خوندن کامنتا میتونم ببینم مثلا رابطه شما و فاطمه خانم و اجرای قانون تو زندگیتون برای من خیلی قابل تحسین بوده همیشه و درس گرفتم و به ذهنم گفتم که ببینه و لطفا ساکت شه !!

      از طرفی تا جایی که خدا کمک کرده الهام کرده درک و مثالهای خودم رو کامنت کردم که هم ردپایی باشه برا خودم هم موقع نوشتنش کلی کنترل ذهن شده و از طرفی انگار منم ادامه دهنده سینرژی کامنتها تو سایت بودم و نقش خودمو ایفا کردم

      چون اگر هرکسی فقط به خوندن کامنت اکتفا کنه و این دیدگاهو داشته باشه ،و انتظار داشته باشه دیگران بنویسن و اون فقط خواننده باشه،خوب به تبع،یه جورایی ،کامنتی نوشته نمیشه که!!

      من انقدددر کامنتارو دوست دارم که چندین صفحه هم باشه میخونم بخصوص

      فایلهای توحیدی و دوره هایی که روشون کار میکنم مث ثروت و لیاقت و سلامتی و فایلی مث این فایل که چندروزه مرتب از اولین صفحه دارم بدقت میخونم و چقدر مفید بودن برام

      یه انگیزه خیییلی زیاد برا خرید 12 قدم خوندن کامنتاش هست که فعلا میخام توی فرصت مناسب که بتونم تایم براش بزارم خریداری کنم

      امیدورام همیشه پایا باشید و کامنت بنویسید ولذت ببریم

      کنار خانوداه شاد باشید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
      • -
        رسول خانکی گفته:
        مدت عضویت: 1125 روز

        سلام و عرض ادب خدمت بانو حشمتی عزیز

        سپاس برای نقطه آبی پراز خیر و برکتی که برام فرستادید

        این تیکه از کامنتتون واقعا عالی بود

        چون اگر هرکسی فقط به خوندن کامنت اکتفا کنه و این دیدگاهو داشته باشه ،و انتظار داشته باشه دیگران بنویسن و اون فقط خواننده باشه،خوب به تبع،یه جورایی ،کامنتی نوشته نمیشه که!!

        و اینکه ماشالله شما تقریبا همه دوره ها را خریداری کردید به جز دوره مقدس 12 قدم که واقعا دریایی از آگاهی های خالص هست که اگه تا آخر عمرم هر روز گوش بدم باز ازش نکته ها و آگاهی های خالص تری دریافت میکنم.

        بعضی افراد هستند فقط کامنت میخونند و حتی یه دیدگاه هم تا به حال نزاشتن

        ولی اگر دیدگاهشون و خط فکریشون را تو سایت بزارن مطمئنا به خیلی از بچه ها میتونه کمک کنه

        پس خیلی خوبه که این انرژی را به حرکت دربیاریم و بزاریم هم خودمون استفاده کنیم و هم دیگران از رد پاهای ما استفاده کنندو همینکه یه تشکر و قدردانی باشه برای این همه تلاش و سخاوت استاد عباسمنش و استاد شایسته که با عشق این اگاهی های ارزشمند و خالص را تولید میکنند

        بارها استاد گفته تو فایلها که اگر مشارکت کنید و حتی مقاومت هاتونو تو کامنتها بگید من میتونم براساس اونها فایل درست کنم

        ولی وقتی کسی کامنتی نمینویسه به این معنیه که من بلدم و میدونم و خوب به طبع منم رغبتی برای تولید محتوای جدید در خودم نمیبینم..

        سپاس برای لطف و محبتی که به من و خانواده ام دارید.

        براتون بهترین ها را آرزو میکنم

        خانم حشمتی بزرگوار

        شاد و سلامت و ثروتمند باشید.

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  8. -
    سیما کشاورز گفته:
    مدت عضویت: 1365 روز

    فَإِن تَوَلَّوْاْ فَقُلْ حَسْبِی ﭐللَّهُ لَا إِلَـٰهَ إِلَّا هُوَ عَلَیهِ تَوَکَّلْتُ وَهُوَ رَبُّ ﭐلْعَرْشِ ﭐلْعَظِیمِ ﴿129﴾

    (توبه129)-پس اگر اعراض کردند بگو خدا مرا بس است ، معبودی نیست جز او من بر او توکل می‏کنم و او پروردگار عرش بزرگ است ‏.

    ============================

    سلام به استاد عزیزم و سر کار خانم شایسته عزیزم و سلام به همه‌ی دوستان عزیزم

    با یک گل بهار نمیشه

    استاد عزیزم، چقدر بعضی از مثال‌ها زیبا هستند و میشه اونها رو به حرفهای شما ربط داد

    با یک بار اتفاق ناجالب هرگز اون به حقیقت زندگی ما تبدیل نمیشه

    امااااااااا امان از روزی که اون باور غلط تکرار و تکرار بشه

    ============================

    استاد موضوعی که شده باور اشتباه ذهن من این هستش که ثروت به سختی بسیار، به دست میاد و به آسانی از دست میره

    چون از بچگی با این باور بزرگ شدم و الان هنوز هم ادامه داره

    و چه ضربه هایی که از این باور اشتباه نخوردم، همیشه هم واسم همینجوری بوده، به سختی پول درمی‌آوریم و به آسانی از دست میدادیم، البته از دست دادن منظورم خرج کردن و تمام شدن هست

    اماااا با این فایل گرانبهای شما و کامنت با ارزش دوستان عزیزم میخوام که این باور رو کمرنگ و کمرنگ کنم و جایگزین درستی واسش بزارم

    در ادامه همین موضوع باور کمبود هم خیلی در من زیاد هست، همیشه میترسم که ثروت کم هست

    امیدوارم که همه ی عزیزان مدت دیگه ایی، بیاییم و از نتایج بزرگ این فایل بنویسیم

    انشاالله که در پناه الله یکتا، شاد، سالم و ثروتمند باشید

    ارادتمند شما :سیما

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 35 رای:
  9. -
    سحر گفته:
    مدت عضویت: 1252 روز

    سلام خدمت استاد عزیزم و خانم شایسته عزیز و دوستان آگاهم

    در رابطه با سوال اول من میخام درباره ی روابطم بگم من چندین سال پیش با شخصی رابطه ی عاطفی داشتم و قرار بود ازدواج کنیم اما به دلایلی این رابطه بهم خورد و ایشون با کسی دیگه ازدواج کرد و بعد از اون من با کسی وارد رابطه نشدم دیگه تا زمانی که رفتم دانشگاه خب دوباره با شخصی وارد رابطه شدم و بعد یه مدت این رابطه هم با خیانت طرف مقابل تموم شد و تو همین تایم بود که رابطم با دوست صمیمیم بهم خورد و یه دخترخانمی بود که با ما زندگی میکرد چندسال و منم فکر میکردم همیشه میمونه و مثل خواهرم دوسش داشتم و اونم یروز که برگشتم خونه دیدم واسه همیشه رفته و تو یک تایم شاید دو سه ماهه دقیقا این سه تا شخصی که بیشتر از هر کسی واسم مهم بودن رو از دست دادم و بعد از اون من اینقدر ناراحت و عصبانی بودم که گفتم من دیگه با کسی دوست نمیشم من دیگه با کسی حرف نمیزنم من دیگه وارد رابطه عاطفی نمیشم من اصلا دیگه نمیخام با آدما صحبت کنم من خوب نیستم من خیلی احساسیم من بدرد روابط نمیخورم من جوری نیستم کسی دوستم داشته باشه پس کلا روابطو حذف میکنم و اینکارم کردم اجتناب کامل غیر خانوادم و یکسری از فامیلا یکی از دوستام از همه دوری میکردم و توهمین تایم بود من تصمیم گرفتم دوره قانون جذب بخرم و اونجا هنوز با سایت اشنا نبودم ولی اونقدر رو روابط گارد داشتم میگفتم نه من نمیخام اصلا روابطمو درست کنن من میخام فقط برم دنبال کار و پول ولی درک نکرده بودم با اون حجم از عصبانیت و احساساتی که مدام سرکوب میکردم و اون عزت نفسی که صفر شده اخه نمیشه کسب و کار موفق ساخت خلاصه من نتیجه گیری کرده بودم من احساسیم من دوست داشتنی نیستم همه ازم سواستفاده میکنن پس روابطو حذف میکنم و تنها باشم بهتره ولی یجایی وقتی اگاهیم رفت بالاتر فهمیدم اینجوری نیست ثروت ی مسیر باشه روابط ی مسیر وقتی من اینقدر ارتعاشم تو روابط منفیه مدام ذهنم درگیر روابط از دست رفتمه و احساسم بده قطعا تو بحث کار و مسائل مالی هم نتیجه نمیگیرم و اونجا فهمیدم من چاره ای ندارم جز درست کردن روابطم و وقتی به درک عزت نفس رسیدم با خودم گفتم هر اتفاقیم افتاده باش اصلا این حجم از ناراحتی و عصبانیت غیر منطقیه و دلیلی نداره و باید مسئولیتشو قبول کنم مقصر کسی نیست اینی که ادما در حد خدا واسم مهم میشن اینی که من اینقدر مهر طلبم و بخاطر ی ادم ارزشامو زیرپا میزارم یا از خودم میزنم دیگه تقصیر بقیه نیست باید خودمو درست کنم و الان بعد از چندماه که دارم روی عزت نفسم کار میکنم و شاید اگاهیم اندازه یه قطره از یک اقیانوس بی کران باشه خودم الان خندم میگیره یا واسم غیرقابل قبوله اصلا چرا من اینقدر ناراحت بودم حتی الان کسی برگرده بگه من بدون فلانی نمیتونم یا اگه بره اینجوری میشم واسم قابل قبول نیست حرفاش

    و الان دارم بیشتر سعی میکنم تمرکزمو بزارم روی روابط خوبی که اطرافمه و تحسین کنم ولی بازم یه ترسی از رها شدن هنوز دارم و میدونم باید خیلی خیلی بیشتر روی عزت نفسم و خودم کار کنم

    در مورد سوال دوم در مورد کار میگم خب من همیشه هر کاری که انجام میدادم کلا مجازی میفروختم این اواخر تصمیم گرفتم یکاریو شروع کنم چون دوسه ماه بود کار نمیکردم فقط ادمین یه کانال بودم باخودم گفتم ببین تو نیاز داری واسه اینکه بهتر عزت نفستو بسازی و واسه بهبود روابطتت باید از این خونه و اتاق بزنی بیرون واسه همون تصمیم گرفتم برم تو بازار واقعی برم نمایشگاه بازارچه و حتی شده یجارو کنار خیابون بگیرم باید برم و این واسه من بهتره خلاصه شرایط خیلی راحت تر پیش رفت من باتوجه به مدارم یکاریو شروع کردم که راحتم هست و کارتخوان خریدم و رفتم یکی از بازارچه هایی که جمعه ها تو مشهد برگزار میشه خب شرایط اونجوری که میخاستم پیش نرفت اول اینکه اون جایی که میز من بود تو یک راهرو بود و همون اول دوتا از خانمایی که میزشون کنار من بود انرژی منفی دادن وای اینجا خوب نیست من دفعه پیش اینجا بودم فروش نداشتم من یه لحظه احساسم بد شد و خب همینجوری که وسایلمو میچیدم یهو با خودم گفتم الان که اومدی تو بازار کار اینجا جاییه که باید بتونی دانسته هاتو اجرا کنی و شروع کردم باخودم صحبت کردن و یاداوری قانون که این چیزا که میزم کجا باشه و …عوامل بیرونیه و بقول استاد من اگه روی باورام کار کنم و روی احساس لیاقتم کار کنم و در مدار مناسب قرار بگیرم ادم مناسب هم در زمان مناسب میاد و… و ذهنم اروم شد ی خانم سمت راست میز من دوتا میز گرفته بود شال و روسری داشت و از همون اول ک اومد فروش عالی داشت اولش یه ذره حسم داشت بد میشد داشتم وارد فاز مقایسه میشدم که یهو گفتم نه و شروع کردم قانون تکامل رو به خودم یاداوری کردم که ببین سحر اولین باره تو زندگیت داری میای تو بازار کار و ایشون چندساله تو بازاره قطعا تو نباید خودتو مقایسه کنی و توام میای تکاملتو طی میکنی به بهترشم میرسی و شروع کردم به تحسین کردنش مینوشتم شکرگزاری میکردم حتی میگفتم ببین اینم میزش مثل تو توی همین راهرو هست و چه فروشی داره پس این چیزا مهم نیست بعد میرفتم بقیه رو محصولاتشون رو میدیدم مثلا از کسایی که زیورآلات درست میکردن اگه میدیدم کارشون خوبه تحسین میکردم که این بافتشو خیلی عالی رفتی اینو عالی درست کردی یا حتی بقیه رو ، درسته من فروشم در حدی بود که فقط هزینه هایی کرده بودم مثل پول میز و کرایه رفت و امد رو در اوردم ولی واقعا خوشحال بودم شکرگزاری میکردم خدایا شکرت الان اینجام میگفتم سحر یادت نره ها یه زمانی ارزوت بود اینجا میز بهت بدن حتی داشتن ی کارت خوان ارزوت بود ببین الان مهم اینه اینجایی و نسبت به دفعه اول خیلی خوب پیش رفتی حالا چه اتفاقایی خوب بعدش واسم افتاد شب وقتی میخواستم بگردم بارونی بود هوا و اسنپ ها به شدت قیمت رو بالا برده بودن قبل گرفتن اسنپ گفتم حالا ی زنگی ب مامانم بزنم بعد که تلفنم تموم شد همون خانمی که کنارم شال میفروخت اومد گفت کجا میری وقتی گفتم گفت عه ماهم تو همون مسیر میریم و با همسرش منو تا در خونه رسوندن و من خیلی خوشحال بودم من یه پولی از دوستم میخاستم یکسری از وسایل هنریمو بهش فروخته بودم و میدونستم پولو میده ولی بهش چیزی نمیگفتم دقیقا همون شب تو بازارچه دیدم خودش پیام داده سحرجون شماره کارت واسم بفرست و اخرشب واسم پولمو ریخت بعد من میخاستم دوباره واس کارم وسیله سفارش بدم انتظار داشتم این دفعه قیمت بالاتری بگه چون میگفت قیمت وسایل یکم رفته بالا ولی وقتی بهش سفارش دادم حتی از اون قیمت دفعه قبل هم پایین تر واسم حساب کردم من یکی از اشناهای خیلی نزدیکم اونم میخاست بازارچه بیاد و یکم وضع مالیشون خوب نیست گیر کارتخوان بود شرایطم جوری بود نمیشد کنارهم میز بگیریم من بهش گفتم بیا کارتخوان منو بگیر برو فعلا من وسیله هام برسه کار بزنم یکاریش میکنیم ولی با خودم فکر میکردم چه خوب میشه اگه بتونم ی کارتخوان دیگم بگیرم این کارتخوانم دست همین اشنامون باشه و واقعا خیلی جالب پولش جور شد همین کانالی که ادمینشم تا اخر شهریور باهام تصفیه کرد و منم کارتخوان دیگه سفارش دادم الان

    یعنی اینقدر قشنگ همه چی پیش میره وقتی ذهنتو کنترل میکنی و نمیزاری اسیرت کنه

    بعد در مدار ی چیز جالبم تو مشهد قرار گرفتم با اینکه سالهاست مشهدو میشناسم هیچوقت بازار مولوی نرفته بود و نمیدونستم چی داره تا اینکه ی روز با دوستم فکر میکردیم اونجا نهایتا چند تا خرازی باش رفتیم و دیدم اونجا عمده فروشی و بورس انواع لوازمه مثلا شما مغازه لوازم ارایشی بزنی یا بدلیجات میری از اونجاوسیله میخری و چقدر قیمتای پایین پول داشتم وسوسه شدم وسیله واسه بازارچه بخرم ولی همونجا دوباره گفتم نه سحر تو الان کلی محصول درست کردی اول اونا رو بفروش بعدا اگه خواستی بیا اینجا محصول اماده بخر ولی نباید کارتو نیمه راه ول کنی باید اول محصولات خودتو بفروشی

    ممنون از شما استاد عزیزم بابت اماده کردن این فایلهای ارزشمند و ممنون از دوستان عزیزم بابت این کامنت های عالی ک مینویسن

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 34 رای:
    • -
      شادی امانی گفته:
      مدت عضویت: 3106 روز

      آفرین بهت سحر جان….امیدوارم توی مسیر کسب و‌کارت موفق باشی و زندگی‌ت هر روز پر از برکت و حال خوب باشه.

      به نظرم خیلی خوب تونستی ذهنت رو کنترل کنی. شکرگزاری بالاترین فرکانسه و من هم با خوندن متنت به این نتیجه رسیدم که بیشتر شکرگزاری کنم. آدم خیلی وقت‌ها قدر فرصت‌هایی که خدا بهش می‌بخشه رو نمی‌دونه.

      و قانون تکامل که کلیدی‌یه. باید قدر قدم‌های کوچیکمون رو هم بدونیم.

      ممنونم از اینکه تجربه‌ت رو با ما درمیون گذاشتی.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  10. -
    مهراد رستمی گفته:
    مدت عضویت: 849 روز

    سلام .استاد خیلی خیلی ازتون تشکر میکنم که این موضوع رو در بهترین زمان توضیح دادید در ادامه چند تجربه خودم رو میگم که چطور ذهنم با ایجاد قانونی غلط از یک تجربه سال هاست من رو از خیلی لذت ها منع کرده

    یادم میاد وقتی بچه بودم زیاد با خانواده و اقوام به پارک می رفتیم اما یک بار به طور اتفاقی پدرم با یک نفر داخل پارک دعواش شد و من یادم میاد که به شدت ترسیدم . آن فرد بعد دعوا سریع با موتور فرار کرد رفت اما من از همان روز چنان ترسی در وجودم رخنه کرد که تا همین امروز یادم نمیاد به در معدود باری که به پارک رفتم نگران دعوا نباشم و یا از هر مرد و پسری که توی پارک هست نترسم با وجود این که من حالا اصلا شباهتی به گذشتم ندارم و به شدت روی خودم کار کردم و قوی شدم

    یا به یاد دارم که در همان سنین کودک من از خیابانی که به خانه مان می‌رسید صدها بار رفته و امده بودم اما یک بار یک موتوری اومد و من رو اذیت کرد و من چون کوچیک بودم به شدت باز ترسیدم

    همین دو اتفاق ساده که تازه حالا با بررسی دوره عزت نفس فهمیدم منشأش باور های خودم بوده مخصوصا احساس قربانی شدن

    باعث شد مغز من این قانون رو بزاره که از همه آدما بترس و همیشه تنها باش و اینو بدون خونه از همه جا بهتره و هیچ جا نرو که میمیری

    حالا همین باور چنان به من زنجیر بسته بود که عملا من رو از هر کاری که بیرون از خونه بود منع میکرد و به قدری قدرتمند شده بود که من رسما احساس فلجی میکردم

    این تجربه هارو گفتم که هم خودم بفهمم که چطور ذهنم من رو فریب داده و هم برای بقیه این موضوع را شفاف تر کنه

    خدیا شکرت . خدایا شکرت که میتونیم پیشرفت کنیم .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 32 رای: