این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.
https://elmeservat.com/fa/wp-content/uploads/2024/07/abasmanesh-4.jpg8001020گروه تحقیقاتی عباسمنش/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.pngگروه تحقیقاتی عباسمنش2024-07-18 07:31:352024-07-18 07:33:31چگونه ذهنمان ما را فریب می دهد
اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
سلام وقت بخیر ممنونم از استاد عزیز بابت آموزش های فوق العاده ایشون و این فایل که عالی بود من تا الان فقط از فایل های رایگان توانستم استفاده کنم وتغییرات خوبی داشتم و سپاسگزارم .
در خصوص فایل ارائه شده من دقیق موردی دارم که می خواستم توضیح بدم و اینکه من و همسرم سالهاست دوست داریم مهاجرت کنیم و تقریبا 10 سال هست از مسیر دانشجویی شروع کردیم زبان آلمانی یاد گرفتیم مدرک ایلتس گرفتیم کاری اقدام کردیم ولی هر وقت میرسه به پیچ اخر که دیگه تمام بشه یه قانونی یه چیزی پیش میاد که بر میگردیم نقطه اول ودوباره ما یک مسیر دیگه رو شروع میکنیم و الان هم دقیقا با دیدن این فایل متوجه شدم که اره ما یه جایی تو ذهنمون ایراد داره چون ما دقیقا همون راه رو که خودمون میرفتیم به دیگران پیشنهاد دادیم و اونها آلان سالهاست مهاجرت کردند ولی ما همچنان داریم دنبال یک راه میگردیم واقعا نمی دونم چیکار باید کنیم الان با دیدن فایل شما نشستم و نوشتم دیدگاه هم رو در مورد مهاجرت و اینکه مانع ذهنی من کجاست و فهمیدم من با ترس و دو دلی وارد عمل میشم این ذهن سرکش من هی شروع میکنه نجوا کردند اینم مثل قبلیا حالا چی اینم نمیشه اینم الکی والان نمی دونم چطوری ساکتش کنم و سوالی برام پیش اومده اینکه من توی اینمورد هیچ تجربه خوبی نداشتم چطوری به ذهنم نشونه های بدم که نه این دفعه میشه نمیدونم امیدوارم اگر دوستان تجربه داشتن اینجا بنویسن که به من کمک کنه ممنونم از شما و خانواده دوست داشتنی و بزرگ عباس منش
به امید خودش که همه همیشه کارنمیکنه شاهکار میکنه تو زندگی ما
بذارید یه نکته خیلی عجیب در مورد همین فریب دادن ذهن به شما بگم که فکر میکنم دیگه واقعا شاهکار باشه؛ یکی از افراد خیلی نزدیک به من، سالیان سال هست که عقیده ش اینه که شنبه ها نباید از خونه بیرون بزنه. چرا؟ چون باورش این هست که شنبه از بیرون خونه رفتنش مصادف میشه با رخ دادن اتفاقات بد واسش؛ اتفاقاتی مثل تصادف، دعوا با یک فرد دیگه و حتی مثلا پیچ خوردن پاش توی خیابون و آسیب دیدن. شما ببینید چقدر ذهن میتونه فرد رو فریب بده که یک انسان نزدیک به 50 سال، هزاران شنبه از خونه بیرون رفته و هیچ اتفاقی واسش نیوفتاده اما یکی دوتا اتفاق در طول عمرش که حالا تصادفا روز شنبه بوده باعث بشه که یک ترس همیشگی بابت این موضوع داشته باشه.
برگردم به زندگی خودم
توی یک سال و نیم گذشته که من با آموزشهای استاد آشنا شدم و شروع کردم به بکار بردنشون توی زندگیم، خیلی تلاش کردم که این ذهن چموش رو کنترل کنم. خب داستان زندگیمو که واستون نوشتم و میتونید توی پروفایل عمومیم پیداش کنید. توی این حدودا 18 ماه آشنایی با استاد، من یک کار رو خیلی خوب تونستم انجام بدم و اون هم دیدن پیشرفتهای کوچیک بود. من تصمیم گرفتم که خارپشت باشم؛ همون خارپشتی که استاد توی دوره قانون آفرینش توضیح میده درموردش. من توی این مدت که ابتداش مصادف بود با سخت ترین روزهای عمرم، فقط سعی کردم پیشرفتهای کوچیک رو ببینم. این پیشرفتهای کوچیک الزاما مالی هم نبودن؛ مثلا توی اون شرایط طاقت فرسا اگر یک نفر توی خیابون یه لبخند به من میزد من اون رو یک نشونه خوب میدیدم. اگر که یک خبر خوب شغلی بهم میرسید اون رو نشونه میدیدم حتی اگر منجر به شاغل شدنم نمیشد.
توی این مدت طبیعی بود که هزاران هزار نجوا بخواد سراغ من بیاد اما من از توی انبار کاه ذهنم که توسط نجواها محاصره شده بود، دنبال سوزن های امید بخش میگشتم و پیداشون میکردم و خب همون کوچولو کوچولو ها رو بولد میکردم و تمام تلاشم رو میکردم که فقط به اونا توجه کنم. ( واقعا خوندن قصه زندگیم رو بهتون پیشنهاد میکنم دوستان )
خب همون دیدن رخدادهای کوچیک باعث شد که دذر ظرف یک سال من از قعر زمین برسم به جایی که الان هستم.
اما آیا تغییری توی نوع نگاه من به زندگی برای آینده رخ داده ؟ قطعا خیر
من میخوام همین مسیر رو ادامه بدم و تفاوت الان من با پارسال این هست که حالا دیگه نیازی نیست که توی انبار کاه دنبال نکات امیدبخش باشم بلکه زندگی من پر شده از تغییرات و اتفاقات عالی ای که تجربه کردنشون کلی اعتماد به نفس من رو بالا برده و ادامه مسیر رو واسم راحت تر کرده. کافیه که من این الگو رو تا آخر عمرم ادامه بدم و این چرخه مدام تکرار بشه. چرخه ای که این شکلیه :
کنترل ذهن و توجه به نکات مثبت ))))) رخدادن اتفاقات بهتر بدلیل توجهات شما ))))) بالا رفتن اعتماد بنفس و ادامه دادن مسیر با قدرت بیشتر
الهی کروررررر کرورررررررر شکرت برای حضورت برای وجود پر مهرت خدای من شکرت که همیشه دست ما را محکم میگیری و هیچ وقت رها نمیکنی خدای من شکرت که همیشه حواست به ما هست
خدای من شکرت که تمام اتفاقات را به خیر ما تمام میکنی
خدای من شکرت که برنده بازی ما هستیم
خدای من شکرت که هر روز در حال پیشرفت هستیم
خدای من شکرت که به آسانی و زیبایی به خواسته های مان میرسیم
خدای من شکرت که تک تک ذرات جهان پشتیبان ما هست
خدای من شکرت که همیشه رو به جلو حرکت میکنیم
خدای من شکرت که هواه خواه و پشتیبان ما هستی
خدای من شکرت که انسان های آگاه و عالی کنارم هستن
خدای من شکرت برای تک تک انسان های مهربان جهان
خدای من شکرت برای حضور استاد عباس منش
خدای من شکرت برای تمام آگاهی های که به دست میاریم
خدای من شکرت برای خدایی کردنت
خدای من شکرت برای وهاب بودنت
خدای من شکرت برای غفور بودنت
خدای من شکرت برای رحمان و رحیم بودنت
الهی شکرت برای حضورت در تپش های قلبم
الهی دوستتتتتت دارم تنها تورا میپرستم و تنها از تو یاری میجویم
سلامممم استاد عزیزم سلامم مریم عزیزم سلاممم به تمام رفیق های نازنینم
استاد عزیزم چقدرررر این فایل تان عالی بود یکبار گوشش دادم ولی خیلیییی خوب زهنم را شناختم که چگونه اتفاقات را برایم معنی میکند
بخدا همه چیز آگاهی هست
همه چیز برمیگردد به زهنیت ما
سرچشمه همه چیز در جهان از زهن ما شروع میشود
زهن ما هست که همه چیز برای ما تعریف میکند
و ما باید آگاه باشیم بر این زهن
ما باید آگاه باشیم و بدانیم که این زهن چگونه اتفاقات را برای ما تعریف میکند
ما باید آگاه باشیم و بدانیم که زهن ما چگونه با ما رفتار میکند
حالا یادم آمد من در دوران مدرسه یکبار در امتحان انگلیسی مریض شده بودم و این را زهنم برای من قسمی تعریف کرد که هربار که تو امتحان انگلیسی داری مریض میشوی و هرباری که من امتحان انگلیسی میداشتم مریض میشدم سخت حالت تهوع میداشتم و این هر بار در امحتان های من اتفاق می افتید چون زهنم تصمیم گرفته بود اینگونه فکر کند و من هم نااگاهانه دنبالش بودم این در همه مسایل هست در مساله کمبود هم همین گونه هست
یا میتوانم بگویم مثلا ما برای یک خواسته خیلی تلاش کردیم نشده حالا به صد خواسته دیگر به آسانی رسیدم ولی یک خواسته نشده بعد زهن روی همان تمرکز میکند و میگوید بیبیبین برای تو نمیشود بیبیبین تو به سختی به همه چیز میرسی بیببیبن تو باید زیاد تلاش کنی پدرت در بیاید تا تو به چیزی برسی اصلا تو شانس رسیدن نداری این زهن نمیاید روی اون صد مساله دیگری که به آسانی حل شده یا اون صد خواسته دیگری که به آسانی رسیدیم تمرکز کند بلکه بیشتر روی نشدن ها روی ناامیدی ها تمرکز میکند چون اینگونه تربیت شده اینگونه شرطی شده حالا نوبت ما هست که بیایم و تمرکز کنیم روی شدن ها روی امید روی ایمان روی رسیدن ها روی نکات مثبت
تمام قانون جهان برمیگردد به توجه ما
که ما روی چی چیزی هر مساله تمرکز میگذاریم توجه میکنیم چون همان چیز را به آینده هم منتقل میکنیم
خیلی فایل خوب و عالی بود خدایا شکرت
امروز احساسم خوب نبود احساس سردرگمی داشتم یکبار شهودم گفت برخیز آماده شود برای روز تولدت که روز دوشنبه همین ماه هست آماده گی بیگر
منم بلند شدم آماده گی گرفتم انقدرر احساسم عالی شد حالم خوب شد مصروف شدم از آراسته کردن خودم لذت بردم از دیدن خودم لذت بردم
چند ویدیو ساختم فهمیدم من چقدرررر استعداد و توانایی دارم در ویدیو ساختن در حرف زدن
چقدرررر صدای من زیباست چقدرررر چهره من زیباست
چقدرررر من خوب حرف میزنم چقدررر من جرات و جسارت دارم
چقدررر من دختر آگاه و خودشناسی هستم
چقدررر من فوق العاده هستم و هی احساسم عالی میشد
و فهمیدم چقدرررر خوب هست که همیشه این صدا را بشنویم و به آن گوش بدهیم
حالا هم به ندای قلبم گوش دادم و خواستم کمنت بنویسم
راستی هم همه چیز فرکانس هست فقط انرژی هست
امروز من با کمنت نوشتن به این فایل هم فرکانس شدم و این اتفاق افتاد چند وقت بود میخواستم بنویسم هی نمیشد منم رها میکردم و اعتماد میکردم که در زمان مناسبش میشود
امروز فامیدم چقدررر من آدمی مناسبی هستم که ویدیو بسازم و در یوتیوب بگذارم که انشاالله حتما در یک زمانی مناسبی در آینده این کار را انجام میدهم
من خیلیی توانایی دارم در این کار و ایمان دارم خیلی پیشرفت میکنم
خدای من شکرت برای همه چیز و برای همیشه
اصلا خیلییییییییییی ایمان قوی دارم که تمام خواسته هایم به حقیقیت میپیوندد و همه خواسته های ما یک روزی به حقیقیت زنده گی ما مبدل میشود
مثل همیشه کلی لذت بردم از راز و نیاز و مناجات های قشنگ و توحیدیت با رب العالمین و کلی هم تحسینت کردم بابت این عشق توحیدیت.
تولد مبارک باشه عزیزم. یسال رشد کردن واقعآ شاد باش و تبریک داره. یسال توحیدی زندگی کردن؛ یسال دست بسر کردن نفس و نجوا؛ یسال توجه به زیبائی ها و خواسته ها؛ یسال اعراض از ناخواسته ها و نازیبائی ها واقعآ جای تبریک دارد. این رشد کردن و افزایش ظرف وجود جای تبریک و شاد باش داره. خیلی خوش اومدی به این دنیای مادی. جهان با وجود افرادی مثل شما جای زیباتری برای زندگی کردن خواهد بود.بهترینها رو در این مسیر زیبا از خداوند وهاب و بخشنده برایتان آرزو میکنم. یا حق
خدا شاهد هست این کامنتت را اصلا من نه دیدم من یک نگاه به کمنت های خودم میکردم که هدایت شدم به این کمنتم و چقدررررر حالم عالی شد
بعد دیدم خودت برایم کمنت نوشتی
و متوجه شدم که من نه امتیازی دادیم و نه پاسخی گذاشتیم
حتما نخوانده بودم
و حالا زمان مناسبش بود
بیببببن چقدررر زمان زود میگذرد نزدیک به یک و نیم سال میشود من عضو این سایت شدیم و خدا را شکر در هر گوشه اش کمنت نوشتیم فکر میکنم همین دیروز وارد این مکان مقدس شدم
ولی چقدررر زود میگذرد
به قلبم الهام شد که بگم
فقط باید از لحظه به لحظه زنده گی مان لذت ببریم
عمر خیلیی زود میگذرد
از همین لحظه با هر چی که داریم لذت ببریم
هیچ جا هیچ خبری نیست
با همین داشته هایت از همین لحظه لذت ببر و شاکر باش
خوب و بد نکنیم
اخرش هم چیزی نیست فقط باید لبخند بزنیم و شاد باشیم
خدایاااااا کرورر کروررر شکرت
رفیق جان ممنونم که نوشتی
چقدررر لذت بردم از کمنتت
تشکررر از تبریک گفتنت
چقدرررر عکس پروفایلت قشنگ هست
پدر و دختر زیبا و خوش رو
پر از زیبایی پر از حال خوب پر از قشنگی پر از سرسبزی
چقدر دلم برای خوندن کامنت ها با اون ادبیات و لهجه شیرینت تنگ شده بود، چقدر دلم لک زده بیام فقط بی وفقه غرق اینجا بشم، باورت میشه من چطور وسط این همه جا و این همه کامنت به کامنت شما هدایت شدم، حتما باورت میشه چرا که نشه…
من وسط امتحان های دانشگاهم و اصلا وسط درس خوندن و کتاب هام جلوم بازه، خدا چقدر زود پاسخ میده
چقدر خدا اجابت کننده ایی سریع هست.
چقدر به اندازه ایمان و باورمون دریافت میکنیم.
من ایمان داشتم که خدا مسئله درون منو به من نشان میده، و به اندازه درک و ایمانم نشانم داد، و به اندازه باور و ایمانم به ایده، حس، الهام،فکر،… نمیدونم اسمش رو چی بزارم عمل کردم.
فقط اومدم با همین حالم در حد چند جمله هم شده از خودم ردپایی بزارم و شما رو تحسین کنم پاکیزه عزیزم و بارها بخاطر وجودت ازت سپاسگزاری کنم. سپاسگزاری کنم که به ایده هات عمل کردی، سپاسگزاری کنم برای ادامه دادن هات، سپاسگزاری کنم برای بودنت و آگاهانه زندگی کردنت…
اصلا نمیدونم چی بگم
یک بغض
یک احساس نابـ
یک حس عجیب که قطعا درک میکنی دارم و از طرفی هم نجواهایی که این روزا حسابی در حال کنترل ذهنم(که امتحان داری، زمان کم داری، تو سال هاست دور بودی از درس ها، تو از همکلاسی هات عقبی، تو نمیتونی نمره بالا بگیری تو حتی احتمالا پاس نشی با این وضع پاسخ دادن هات، امروز رو ببین بلد بودی ولی نتونستی، تمرکزت رو کسانی که تقلب میکنن میگیرن،….. وای که نگم کلی وراجی دیگه… اصلا یک وضعی، میگه وضع زندگی و خونه رو ببین، اصلا انصراف بده، چرا بعد این همه سال دوباره برگشتی،… اصلا تو نمیتونی…. و من سعی کردم آرام بشنوم و فقط ادامه بدم و به خدا گفتم اگر خودت گفتی بیام خودت راه رو برام آسان کن، خودت ایده رو به ذهنم انداختی پس خودتم راه نشانم بده… من ادامه میدم من بندگیمو میکنم تو خدایی کن و سعی میکنم از سر راه خدایی کردنت برم کنار و فقط آروم و با ایمان بندگی خودمو بکنم.
خدایا میدونی که عاشقتم و جز تو از هیچ کس کمکی نمیخوام و میدونم که همیشه هستی کمکم کن که بیشتر از قبل حست کنم…
سلام و درود بر استاد عزیز خانم شایسته و همه دوستانم
بحث کنترل ذهن یکی از مهمترین عوامل سعادت خوشبختی انسان با توکل و امید به خداوند است.
داستان از جایی شروع میشود که در چند روز پیش برای قرار نگرفتن در موقعیت و دام شیطانی جای خودم رو عوض کردم و این جابجایی با کمی ترشرویی و سو تفاهم همراه بود ولی کنترل ذهن شرایط رو عوض کرد خداوند از طریق دستانش من رو هدایت کرد تا از اون شرایط ناجالب خارج بشوم و اون کنترل ذهن به شدت سخت برایم کادویی به همراه داشت و آن هم خرید ماشین به راحترین راه با بهترین انسان ها و ساده ترین شکل ممکن و بهترین قیمت خرید و با کیفیت ترین شکل ممکن.
آری خداوند بعد از هر شرایط بظاهر ناجالب کنترِل ذهن کنی و تقوا پیشه کنی بهت هدیه می دهد کادو می دهد حالا این هدیه میتونه مادی باشه راحتی در زندگی باشه پیشرفت باشه و بی نهایت هدیه های مختلف..
حالا جالبتر اینکه زمانی که من ماشین خودم رو فروختم کمی ازفضای احساس لیاقت دور بودم و این باعث شد تا ماشین خودم رو از اون رنج مناسب کمی پاییتر بفروشم بعد از دو روز که از این فضا خارج شدم و احساس لیاقت رو در ذهنم مرور کردم و اون فرکانس در م ایجاد شد خود خریدار که قبلترش این مطلب رو هم بهش گفته بودم که قیمت خرید کمی پایین هست با تماسی که گرفتن چیزی نزدیک 15 میلیون تومان به قیمت ماشین اضافه کرد یعنی خود خریدار با این فرکانس من دریافت کرد که این ماشین که خریدم با ارزش هست یعنی صاحب این ماشین احساس لیاقتمندی دارد و این نتیجه شیرین برایم حاصل شد و این هم بر میگردد به لطف خداوند و دوره احساس لیاقت استاد .
با عرض سلام خدمت استاد عزیزم و خانم شایسته بزرگوار و دوستان سایت الهی
سلام و تحیت پروردگار بر شما
راستش من هنوز فایل رو گوش ندادم ولی میخوام کامنتی در مورد خودم بنویسم که الان سه ماهی میشه که کامنتی توی سایت ننوشتم اونم بخواطر ترسهام و نجواهای شیطان
من میخوام در مورد کنترل ذهن که خودم انجامش میدم یه خورده به یاری خداوند بنویسم و چنتا مورد دیگه
چند روز پیش نشسته بودم تو خونه یه لحظه متوجه شدم یه احساس حزن مانند میخواد تمام وجودم رو بگیره سریع یاداوری کردم به خودم که الان باید بتونی ذهن و احساساتت رو کنترل کنی بعد از چند ساعت کنترل کردن ذهن و توجه نکردن به اون احساس من رو خداوند هدایت کرد به یک جمعی که وقتی وارد شدم اون حزن کمتر شد خوب من هنوز در حال کنترل کردن ذهنم بودم تا خلاص بشم از دستش بعدا اومدم خونه و مشغول کارهام شدم که بکلی اون احساس از بین رفت
حالا میخوام اینو بگم من به مدت هفت ماه هست که دارم صبح تا شب به فایلهای استاد عذت نفس و فایلهای رایگان گوش میکنم و خیلی خوشحالم که برای کنترل ذهن نمیگم صد درصد نه اما خیلی بهتر از قبل خودم شدم
خیلی جاها هم بوده که ذهنمو خوب کنترل کردم مثلا من خودم خواننده هستم توی یه مدت کوتاهی با کنترل ذهن تونستم پولهای زیادی کسب کنم که الان دارم متوجهش میشم اصلا استاد باورم نمیشه منی که همیشه لنگ پول بودم اونقدر برا خودم پول ساختم که خدا را شکر جیبم همیشه پر پوله فقط بخواطر کنترل ذهنم بود ولی الان که یه خورده کنترل ذهن دستم در رفته این چند روزا دو روزه که درامدی نداشتم. که دارم باز هم تلاش میکنم با سپاسگذاری حالمو مدارمو ببرم بالا و درامد داشته باشم هر روز
راستش استاد سه ماه هست که میخوام کامنت بنویسم هی ذهنم میگه تو مگه چی داری برا نوشتن و اینجور چیزا
امروز نشسته بودم داشتم کامنت میخوندم گفتم هر جور شده باید بزنم تو دل ترسم و کامنت بنویسم
من در مورد این موضوع که ذهن چه طور کار میکند یک مثال عالی دارم از زندگیم که براتون توضیح میدهم :
من خیلی به پرورش جوجه مرغ علاقه دارم و شروع کردم به این کار با اینکه فضای مناسبش را ندارم ولی سعی کردم از همون چیزی که الان هست و دارم شروع کنم و اومدم توی تراس خونه یک قفس خودم با چوب درست کردم به صورت سه طبقه و گذاشتمش روی تراس خونه و فقط یک راه باریک بود که بتونیم رفت و آمد کنیم زمانی که جوجه ها را ریختم داخل قفس شب هفتم بود که گُربه اومده بود و یکی از جوجه ها را برده بود و به صورتیکه فنس دور قفس را بالا داده بود و فقط یک عدد از جوجه ها را برده بود صبح روز بعد من فنس را درست کردم و گفتم با خودم که ایراد از من هستش که خوب این قفس را فنسش را محکم نبستم واین حیوان تونسته جوجه های من را ببره وبا خودم گفتم خوب شد به بقیه آسیب نزده و فقط یکیشون را برده و خدارو شکر کردم که بقیه شون سالم هستن و آسیبی نخوردند اینطوری ذهنم را آرام کردم ولی خیلی متنفر شده بودم از این گربه و شب بعد اتفاقی نیفتاد ولی صبح زود دیدم که گربه اومده ولی چون من جلوی تراس را برای جلوگیری از حشرات پرده توری زده بودم این گربه اومده بود و گیر کرده بود و راه فرار نداشت خلاصه اینقدر به در و دیوار این طرف و اونطرف خودش را زد که فرار کرد و رفت و وقتی که نگاه کردم دیدم یکی از جوجه ها به شدت زخمی شده و خون داره میاد و روده هاش افتاده بیرون از داخل شکمش و یک وضعی بود که خیلی دلم سوخت جوجه را که کردم داخل پلاستیک ورفتم انداختم سطل بیرون تا همون گربه بره بخوره ولی خیلی عصبانی و ناراحت بودم که عجب کاری کردم من حالا چه طوری از این گربه ها این جوجه ها را محفاظت کنم هر شب میان اینها و صدمه میزنن به جوجه ها و منم هیچ کاری نمیتونم بکنم و بماند که شب ها هم خواب نداشتم به محض اینکه صدایی می اومد از خواب بیدار میشدم و هراسان میاومدم جای قفس که به حساب از جوجه ها محافظت کنم همینطور که ذهنم درگیر بود یک ندایی اومد و اون ندا گفت مگه تو داری این ها را بزرگ میکنی مگه تا الان که رشد کردند که 7 روز از تولدشون گذشته تو مراقبتشون کردی اصلا زمانی که تو میری سرکار مگه تو داری محافظتشون میکنی و اینها توی سرم حسابی میچرخیدند و گفتم آره همینه خداوند محافظت میکنه، بله ، خداوند داره کارها را انجام میده و یاد اون فایل شما افتادم استاد که در مورد آیه و ما رمیت و اذ رمیت و لکن الله رمی افتادم که بابا کارها را داره خداوند انجام میده نه تو پس مراقبت و حفاظتشون هم با اونه از سمت من فقط باید خوب فنس و درب قفس را خوب محکم کنم بقیه کارها با خداوند هستش این جملات را با خودم گفتم و ذهنم را آرام کردم ولی باز هم از خداوند هدایت میخواستم و میگفتم خداجونم به من بگو چی کار دیگه ای برای حفاظت از اینها انجام بدهم و خداوند روز بعد دقیقا هدایت کرد و گفت ببین همین ورق گالوانیزه نو که خریدی سه ماه پیش و استفاده نکردی همین رو بزار دور تا دور قفس و چون قفس چوبی هم هست به راحتی با یک پیچ میشه ورق را به قفس متصل کرد و صبح ها برای آب و دان بردار یعنی این هدایت که اومد اینقدر خوشحال شدم و اینقدر خداوند را شکر کردم و همونجا این سیستم را پیاده کردم یعنی دیگه راحت شب ها میخوابیدم و هیچ استرسی برای اونها نداشتم میدونی قبل از این هدایت شب ها همش با خودم میگفتم بابا این جوجه ها اومدن که به من لذت بدهند و من را گسترش بدهند و تجربه ام بره بالا در مورد نگهداریشون ولی الان دارند بیشتر به من رنج میدهند و میگفتم خداجونم هدایتم کن دیگه بعد از این اقدام که انجام دادم خیلی خیلی راحت و آسوده شدم به بقدری راحت شدم و آرامش گرفتم که یک سفر برام پیش اومد و میخواستم هم سفر تفریحی را برم و هم اون جوجه ها تحت حفاظت باشند و باز همون جمله ی زیبا اومد توی ذهنم که : تو کاری انجام نمیدهی کارَه را خداوند انجام میده پس میخوای بری سفر به راحتی برو بعد از شنیدن این جمله دوباره رفتم یک آبخوری اتومات خریدم و دانخوریشون هم پُر پُر کردم اون ورق را هم بستم و یک فن هم خداوند هدایت کرد گفت بزار براشون که گرمشون نشه و اون را هم گذاشتم به راحتی 5 روز رفتم سفر استاد باورتون میشه 5 روز رفتم عشق و حال و چقدر هم خوش گذشت و لذت بردم و برگشت را با هواپیما اومدم و فقط ذوق داشتم که ایمانم را قوی تر کنم منظورم اینه که ذوق داشتم ببینم این خدایی که میگه من همه ی کارها را انجام میدم الان چه طوری از جوجه های من مراقبت کرده و وقتی اومدم خونه دیدم همه چیز سرجاشه ، آب دارند و حیوانات از تشنگی تلف نشدند و دانه ها هم به تازگی تموم شدند چون دیدم که چینه دان هاشون همه پُر هستش و فقط میگفتم خدایا شکرت خدایا شکرت خداجونم تو همه کارها را انجام میدی من کاره ای نیستم ازت سپاسگذارم و تا شب روز بعد فقط به همین ماجرا فکر میکردم و خدا را سپاسگذاری میکردم و میگفتم ببین حمید 5 شب تو نبودی و خداوند به راحتی از اینها محافظت کرد من حتی قبل از رفتن به سفر آگهی گذاشتم که این جوجه ها را بفروشم ولی کسی نیومد و مجبور شدم برم سفر و وقتی که برگشتم یک نفر اومد و تعداد زیادی از جوجه ها را خریداری کرد جوجه هایی که خداوند ازشون مراقبت کرده بود و من توی دلم میدونستم که همه ی این جوجه ها سالم و سلامت هستند و با خیال راحت فروختمشون منظورم از خیال راحت اینه که میدونستم که مریض نیستن چون خداوند مراقبشون بوده.
آره همینه که استاد گفتید زمانیکه یک بار گربه اومد و جوجه را خورد ذهن من دقیقا این را میگفت دیدی چه کار کردی خیل خب حالا دیگه از الان برنامه همینه این گربه هرشب و هر روز میاد و یکی از این ها را میبره و تو هم هیچ کاری نمیتونی بکنی برو هر چه سریعتر از دست این ها خلاص بشو یا بزار گربه بخوره آخه گربه فقط میومد زخمی میکرد و میرفت نمیتونست بخوره یعنی نه گربه میخورد و نه من میتونستم کاری بکنم و نجواهای ذهن واقعا دیوانه میکنن ولی وقتی این آیه را مرور کردم :
ما رمیت و اذ رمیت و لکن الله رمی به این معنی هست که خداوند به محمد میگه تو تیر نینداختی در جنگ بلکه خداوند تیر انداخت و وقتی خوب فکر کردم فهمیدم آره بابا جون تو باید کارهای سمت خودت را درست انجام بدی اون فنس که باید محکم بشه اون آبخوری اتوماته که باید گرفته بشه و اون دانه ای که باید خریداری بشه و اون فنی که باید نصب بشه و اون حلبی که باید پیچ بشه آره دقیقا من باید کارهای سمت خودم را انجام بدهم و بعد اون وقت توکل میکنم به خداوند و اون موقع معجزات خداوند یکی پس از دیگری اتفاق می افته و کارها را خداوند انجام میدهد. تونستم ذهنم را کنترل کنم و با کنترل ذهنم چقدر اتفاقات خوب رخ داد .
نجوا کردن ذهن کاری هست که میتونه در هر لحظه و هر شرایطی رخ بده چه در حالتی که اتفاق خوبی میافته و چه در اتفاق به ظاهر بد
و وظیفه ما اینه که در هر شرایطی ذهنمون رو بتونیم کنترل بکنیم
مثلا وقتی کسی بهمون احترام ویژه ای میزاره، سریع ذهنمون میگه چرا این فرد باید بهم احترام خاصی بزاره
و برعکسش هم اینطوره وقتی کسی بهمون بی احترامی میکنه، باز ذهن سریع میاد میگه چه فرکانسی فرستادی که الان این نتیجه اش شده و از این جور حرفها
یعنی این ذهن فققققط دلش میخواد در هر لحظه و هر شرایطی ضد حال بزنه و اوضاع رو خراب نشون بده.
از تجربیاتی که در خصوص موضوع این فایل هست میخوام بگم
من توی اداره رفتارم نسبت به همکاران و خصوصا رده های بالاتر خیلی خوبه و همیشه مورد احترام ویژه قرار میگیرم، چند هفته پیش تو اداره یه درخواستی ازم شد و من یه حرفی زدم که بازتاب بسیار منفی برام داشت و یه جورایی مورد غضب قرار گرفتم،
اولش ذهن شروع کرد که وای الان چی میشه چیکارت میکنن و از این حرفها
ولی من که بازی ذهن رو میدونستم گفتم اشکالی نداره ، من باید حالم رو خوب نگه دارم و نزارم نجواها بهم غالب بشن، به خودم گفتم این یک ناخواسته هست و قطعا برام درسهای زیادی و برکات خوبی برام خواهد داشت خلاصه حسم رو خوب نگه داشتم و سعب میکردم ازش اعراض بکنم و به زیباییها توجه بکنم، چند روزی گذشت و من فقط دنبال دسهایی که میتونم بگیرم بودم.
یکی از کارهایی که من رو به احساس خوب رسوند این بود که با خودم میگفتم که ناصر تو سالهاست که تونستی روابط عالی رو خلق بکنی و اکثریت موارد رفتارهایی باکیفیت با دیگران خصوصا رده های بالاتر داشته باشی ، اکثرا سنجیده حرف زدی، برای دیگران مفید بودی ، حالا یه بارم خراب شده، اشکالی نداره، تمرکزم رو میزاشتم روی اون چندین سال عملکرد مطلوبم و اینکه من هم انسانم و ممکنه اشتباه بکنم و مهم درس گرفتن هست و بهبود و اصلاح رفتارم و با این منطق ذهنم رو قانع کردم.
من از اون اتفاق نازیبا 4 تا درس مهم گرفتم که خیلی برام آگاهی داشت و خیلی خوشحالم و به خودم افتخار کردم که تونستم اونطوری عمل بکنم.
ولی میبینم اکثریت افراد اینطوری نیستن اتفاقا دو روز پیش مهمون داشتیم صحبت استفاده از زودپز و خطرات اون شد (البته از طرف مهمونا) یکی از مهمونا گفت که من اصلا از زودپز استفاده نمیکنم چون سالها پیش که هنوز ازدواج هم نکرده بودم شنیدم که فلانی از موقع استفاده از زود پز دچار حادثه شده یا نمیدونم خودش رو میگفت(باور میکنید چون ذهنم رو عادت دادم حرفای منفی نشنوم، برای همین یادم نیست دقیقا چی میگفت) به همین خاطر از زودپز خییلی میترسه و کلا یه بار اونم با ترس فراوان استفاده کرده،
من هیچ نظری نمیدادم ولی همون لحظه با خودم فکر میکردم که این فرد به خاطر یکبار تجربه بد، خودش رو از استفاده از این وسیله بسیار مفید و کاربردی محروم کرده و یاد صحبتهای استاد میافتادم.
یه تجربه دیگه ار خودم اینه که من به رفتارهایی که از طرف فامیل نسبت به من میشه دقت میکنم، شده که بهم بی محلی شده و ذهنم همون لحظه شروع به نجوا کرده ولی من سریع با منطق بهش گفتم که اون فرد همیشه باهام رفتار خوبی داشته حالا اینبار شاید حوصله نداشته یا ذهنش مشغول بوده یا حواسش نبوده و
به جای تمرکز بر اون یکبار رفتار تازیبا، تمرکزم رو گزاشتم روی اون چندین سالی که همیشه باهام رفتار خوبی داشته و حالم رو خوب نگه داشتم و کلا اعراض کردم.
ولی افرادی رو میبینم که وقتی باهاشون رفتار بدی میشه میان ساعتها اون رو با دیگران در میون میزارن، تحلیل میکنن و چندین روز اون رفتار بد رو مرور میکنن و طبق قانون در دفعات بعدی هم باز از طرف اون فرد رفتار مشابه رو دریافت میکنن.
در آخر از استاد عزیز که اینهمه آگاهی خالص رو با ما درمیان میزارن خیلی تشکر میکنم چون باعث شدن که زندگی آگاهانه و سرشار از لذت و آرامش رو تجربه بکنیم و از دوستان هم تشکر میکنم.
خداوند رب العالمین تنها فرمانروای جهان هستی که هرچه دارم از اوست
سلام عرض میکنم خدمت استاد عباسمنش عزیز و خانم شایسته مهربان
استاد ممنونم از این فایل پر محتواتون…متاسفانه این ذهن نجوا گر من همیشه میخواد بگه کار بد پیش میره
ولی من اومدم اینجا رسواش کنم بگم که خداوند همیشه منو حمایت کرده ای ذهن نجوا گر تو فقط باید ساکت باشی تو هیچی نمیدونی هر چی هست کار خداوند تو باید فقط فقط سپاسگزار باشی بابت لحظه لحظه زندگیت
استاد تصمیم گرفتم بیشتر تو کامنتا مشارکت کنم تا بیشتر جلو این ذهنه نجواگر منفیم رو بگیرم
خدارو شکر زندگیم سراسر نعمت و فراوانی هست ولی این ذهنم همش میخواد بگه یه چیزی کمه….درست میگه یه چیزی کمه و اون عشق خداوند تو وجودمه
خدایا کمکم کن سپاسگزارتر باشم کمکم کن بیشتر تورو درک کنم و در هر لحظه از زندگیم ازتو یاری بخوام باشد که همیشه اراده ارادی تو باشد...آمین
سلام و خدا رو صد هزار مرتبه شکر که من به بهترین سایت و جایگاه هدایت کرد و من رو همفرکانس با انسان های پر از عشق و صلح با خود نظیر استاد عباسمنش و مریم بانوی عزیز که شایسته بهترین ها هستند
بله کاملا درست میفرمایند استاد کار ذهن همین هست که بدنرین حالت ممکن رو همیشه بلد کنه و الگوی ذهن قرار بده من همیشه در کارهتی فنی خیلی قوی نیستم ولی خوشم میاد از کارهای فنی میخوام اینجا از تجربه چند روز پیشم بگم خدمتتون
چند روز پیش ماشین ظرفشویی ما یک ارور میداد چون برند aegهست و در شهر بوشهر خیلی تعمیرکارها شناخت نداشتن و ی تعمیرکار هم اومد و سر در نیاورد و گفت باید بیاد کارگاه روش چند روش رو امتحان کنم خلاصه من ی تعمیرکار از تو اینترنت ساکن تهران پیدا کردم و اون ی راهنمایی کرد و من میخواستم انجام بدم اولش هی ذهن میگفت کار تو نیست و خلاصه خرابش میکنی و تعمیرکار نتونسته و من گوش نکردم و با تعمیرکار تهران تماس تصویری گرفتم و هی راهنمایی کرد و منم انجام دادم و درست نشد و منم بیخیال شدم و صبح قبل از اینکه برم سرکار اومدم تو دفترم نوشتم که خدایا به بهترین شکل و اسان ترین و راحت ترین شکل ماشین ظرفشویی ما درست شد و رفتم سرکار و ظهر که از اداره برگشتم ی راست رفتم سراغ ماشین و اون کارایی که خدا بهم میگفت انجام دادم و بله ماشین ظرفشویی درست شد و من کلی اعتماد ب نفسم رفت بالا که من هم میتونم کار فنی انجام بدهم و چه حس خوبی بود که خودم با دست های خداوند ماشین ظرفشویی امون رو درست کنم و کار کنه و به اسانی و راحت ترین شکل ممکن مسله اش حل شد و خدا رو صد هزار مرتبه شکر پس نتیجه میگیریم که کاری که خواستیم انجام بدیم به نجوای ذهنی توجه نکنیم و فقط ندای قلبی امون رو گوش کنیم
استاد و مریم بانوی عزیز و تمام بچه های سایت رو به دستان پرتوان خداوند میسپارم
سلام به این فضای فوق العاده که هر وقت میام سرشار از انرژی میشم و یک خبر خوب دریافت میکنم
مثل اینکه در حین خوندن کامنتا ازم شماره حسابمو طلب کردند
سلام به رفقای من در این فضای بهشتی سلام به نور خداکه از قلبتون پراکنده میشه
سلام به قلم هایی که هرکدومشون یک جوری یک هدایتی برای منه
ذهن مارو فریب میده ؟
( همین الان یک پیام زیبا از عزیزدلم دریافت کردم )
بعله
بعله
من فاطمه با یک تجربه در گذشته که توی رابطم به مشکل خورده بودم
الان که یکم یه مشکلی پیش میاد سریع ذهنم میاد میگه اره دوباره اتفاق سابق افتاد دیگه روال کار همینه دیگه قرار نیست درست بشه
درحالی که امروز صبح که دوباره نجواها شروع شده بودند دلم گفت بیام سایت کامنتارو خوندم ارومتر شدم ذهنمو کنترل کردم و دوتا اتفاق خوب افتاده همین لحظه که بالاتر براتون گفتم :)
خدایا شکرت بابت اینکه هستی دوستم داری و ارومم میکنی
اینو امروز نوشتم تا اگه دوباره بعد ها این اتفاق برام افتاد یادم باشه این نجواها کار ذهنه عزیزمه و من باید کنترلش کنم و پاداش کنترل کردنو بگیرم
ای که مرا خوانده ای راه نشانم بده
سلام وقت بخیر ممنونم از استاد عزیز بابت آموزش های فوق العاده ایشون و این فایل که عالی بود من تا الان فقط از فایل های رایگان توانستم استفاده کنم وتغییرات خوبی داشتم و سپاسگزارم .
در خصوص فایل ارائه شده من دقیق موردی دارم که می خواستم توضیح بدم و اینکه من و همسرم سالهاست دوست داریم مهاجرت کنیم و تقریبا 10 سال هست از مسیر دانشجویی شروع کردیم زبان آلمانی یاد گرفتیم مدرک ایلتس گرفتیم کاری اقدام کردیم ولی هر وقت میرسه به پیچ اخر که دیگه تمام بشه یه قانونی یه چیزی پیش میاد که بر میگردیم نقطه اول ودوباره ما یک مسیر دیگه رو شروع میکنیم و الان هم دقیقا با دیدن این فایل متوجه شدم که اره ما یه جایی تو ذهنمون ایراد داره چون ما دقیقا همون راه رو که خودمون میرفتیم به دیگران پیشنهاد دادیم و اونها آلان سالهاست مهاجرت کردند ولی ما همچنان داریم دنبال یک راه میگردیم واقعا نمی دونم چیکار باید کنیم الان با دیدن فایل شما نشستم و نوشتم دیدگاه هم رو در مورد مهاجرت و اینکه مانع ذهنی من کجاست و فهمیدم من با ترس و دو دلی وارد عمل میشم این ذهن سرکش من هی شروع میکنه نجوا کردند اینم مثل قبلیا حالا چی اینم نمیشه اینم الکی والان نمی دونم چطوری ساکتش کنم و سوالی برام پیش اومده اینکه من توی اینمورد هیچ تجربه خوبی نداشتم چطوری به ذهنم نشونه های بدم که نه این دفعه میشه نمیدونم امیدوارم اگر دوستان تجربه داشتن اینجا بنویسن که به من کمک کنه ممنونم از شما و خانواده دوست داشتنی و بزرگ عباس منش
به امید خودش که همه همیشه کارنمیکنه شاهکار میکنه تو زندگی ما
سلام به همه عزیزان
سلام به استاد عباسمنش
بذارید یه نکته خیلی عجیب در مورد همین فریب دادن ذهن به شما بگم که فکر میکنم دیگه واقعا شاهکار باشه؛ یکی از افراد خیلی نزدیک به من، سالیان سال هست که عقیده ش اینه که شنبه ها نباید از خونه بیرون بزنه. چرا؟ چون باورش این هست که شنبه از بیرون خونه رفتنش مصادف میشه با رخ دادن اتفاقات بد واسش؛ اتفاقاتی مثل تصادف، دعوا با یک فرد دیگه و حتی مثلا پیچ خوردن پاش توی خیابون و آسیب دیدن. شما ببینید چقدر ذهن میتونه فرد رو فریب بده که یک انسان نزدیک به 50 سال، هزاران شنبه از خونه بیرون رفته و هیچ اتفاقی واسش نیوفتاده اما یکی دوتا اتفاق در طول عمرش که حالا تصادفا روز شنبه بوده باعث بشه که یک ترس همیشگی بابت این موضوع داشته باشه.
برگردم به زندگی خودم
توی یک سال و نیم گذشته که من با آموزشهای استاد آشنا شدم و شروع کردم به بکار بردنشون توی زندگیم، خیلی تلاش کردم که این ذهن چموش رو کنترل کنم. خب داستان زندگیمو که واستون نوشتم و میتونید توی پروفایل عمومیم پیداش کنید. توی این حدودا 18 ماه آشنایی با استاد، من یک کار رو خیلی خوب تونستم انجام بدم و اون هم دیدن پیشرفتهای کوچیک بود. من تصمیم گرفتم که خارپشت باشم؛ همون خارپشتی که استاد توی دوره قانون آفرینش توضیح میده درموردش. من توی این مدت که ابتداش مصادف بود با سخت ترین روزهای عمرم، فقط سعی کردم پیشرفتهای کوچیک رو ببینم. این پیشرفتهای کوچیک الزاما مالی هم نبودن؛ مثلا توی اون شرایط طاقت فرسا اگر یک نفر توی خیابون یه لبخند به من میزد من اون رو یک نشونه خوب میدیدم. اگر که یک خبر خوب شغلی بهم میرسید اون رو نشونه میدیدم حتی اگر منجر به شاغل شدنم نمیشد.
توی این مدت طبیعی بود که هزاران هزار نجوا بخواد سراغ من بیاد اما من از توی انبار کاه ذهنم که توسط نجواها محاصره شده بود، دنبال سوزن های امید بخش میگشتم و پیداشون میکردم و خب همون کوچولو کوچولو ها رو بولد میکردم و تمام تلاشم رو میکردم که فقط به اونا توجه کنم. ( واقعا خوندن قصه زندگیم رو بهتون پیشنهاد میکنم دوستان )
خب همون دیدن رخدادهای کوچیک باعث شد که دذر ظرف یک سال من از قعر زمین برسم به جایی که الان هستم.
اما آیا تغییری توی نوع نگاه من به زندگی برای آینده رخ داده ؟ قطعا خیر
من میخوام همین مسیر رو ادامه بدم و تفاوت الان من با پارسال این هست که حالا دیگه نیازی نیست که توی انبار کاه دنبال نکات امیدبخش باشم بلکه زندگی من پر شده از تغییرات و اتفاقات عالی ای که تجربه کردنشون کلی اعتماد به نفس من رو بالا برده و ادامه مسیر رو واسم راحت تر کرده. کافیه که من این الگو رو تا آخر عمرم ادامه بدم و این چرخه مدام تکرار بشه. چرخه ای که این شکلیه :
کنترل ذهن و توجه به نکات مثبت ))))) رخدادن اتفاقات بهتر بدلیل توجهات شما ))))) بالا رفتن اعتماد بنفس و ادامه دادن مسیر با قدرت بیشتر
کنترل ذهن یعنی بدست گرفتن زندگی توی دست خودمون
موفق باشید عزیزان
به نام خداوند مهربان و بزرگ
به نام خدای که همه چیز میشود همه کس را
خدای که عشق مطلق هست
خدای که نور زمین و آسمان هاست
خدای که فرمانروای تمام کیهان و جهان هست
خدای که سراسر عشق و خوبی هست
خدای که در نسیم ملایم باد هاست
خدای که در رقص درختان هست
خدای که در تک تک کلمات من حضور دارد
خدای که در نگاهی زیبای عزیزانم هست
خدای که در لحظه های من حضور دارد و میرقصد
خدای که شاد هست و نوازنده موسیقی زنده گی من هست
خدای که در احساس خوب من جاری هست
خدای که به زیباییی ستاره های آسمان هست
خدای که در لبخند ماه هست
خدای که در گرمایی خورشید هست
خدای که در نگاهی زیبایی تمام ادم هاست
خدای که همه جا و در همه چیز حضور دارد
الهی کروررررر کرورررررررر شکرت برای حضورت برای وجود پر مهرت خدای من شکرت که همیشه دست ما را محکم میگیری و هیچ وقت رها نمیکنی خدای من شکرت که همیشه حواست به ما هست
خدای من شکرت که تمام اتفاقات را به خیر ما تمام میکنی
خدای من شکرت که برنده بازی ما هستیم
خدای من شکرت که هر روز در حال پیشرفت هستیم
خدای من شکرت که به آسانی و زیبایی به خواسته های مان میرسیم
خدای من شکرت که تک تک ذرات جهان پشتیبان ما هست
خدای من شکرت که همیشه رو به جلو حرکت میکنیم
خدای من شکرت که هواه خواه و پشتیبان ما هستی
خدای من شکرت که انسان های آگاه و عالی کنارم هستن
خدای من شکرت برای تک تک انسان های مهربان جهان
خدای من شکرت برای حضور استاد عباس منش
خدای من شکرت برای تمام آگاهی های که به دست میاریم
خدای من شکرت برای خدایی کردنت
خدای من شکرت برای وهاب بودنت
خدای من شکرت برای غفور بودنت
خدای من شکرت برای رحمان و رحیم بودنت
الهی شکرت برای حضورت در تپش های قلبم
الهی دوستتتتتت دارم تنها تورا میپرستم و تنها از تو یاری میجویم
سلامممم استاد عزیزم سلامم مریم عزیزم سلاممم به تمام رفیق های نازنینم
استاد عزیزم چقدرررر این فایل تان عالی بود یکبار گوشش دادم ولی خیلیییی خوب زهنم را شناختم که چگونه اتفاقات را برایم معنی میکند
بخدا همه چیز آگاهی هست
همه چیز برمیگردد به زهنیت ما
سرچشمه همه چیز در جهان از زهن ما شروع میشود
زهن ما هست که همه چیز برای ما تعریف میکند
و ما باید آگاه باشیم بر این زهن
ما باید آگاه باشیم و بدانیم که این زهن چگونه اتفاقات را برای ما تعریف میکند
ما باید آگاه باشیم و بدانیم که زهن ما چگونه با ما رفتار میکند
حالا یادم آمد من در دوران مدرسه یکبار در امتحان انگلیسی مریض شده بودم و این را زهنم برای من قسمی تعریف کرد که هربار که تو امتحان انگلیسی داری مریض میشوی و هرباری که من امتحان انگلیسی میداشتم مریض میشدم سخت حالت تهوع میداشتم و این هر بار در امحتان های من اتفاق می افتید چون زهنم تصمیم گرفته بود اینگونه فکر کند و من هم نااگاهانه دنبالش بودم این در همه مسایل هست در مساله کمبود هم همین گونه هست
یا میتوانم بگویم مثلا ما برای یک خواسته خیلی تلاش کردیم نشده حالا به صد خواسته دیگر به آسانی رسیدم ولی یک خواسته نشده بعد زهن روی همان تمرکز میکند و میگوید بیبیبین برای تو نمیشود بیبیبین تو به سختی به همه چیز میرسی بیببیبن تو باید زیاد تلاش کنی پدرت در بیاید تا تو به چیزی برسی اصلا تو شانس رسیدن نداری این زهن نمیاید روی اون صد مساله دیگری که به آسانی حل شده یا اون صد خواسته دیگری که به آسانی رسیدیم تمرکز کند بلکه بیشتر روی نشدن ها روی ناامیدی ها تمرکز میکند چون اینگونه تربیت شده اینگونه شرطی شده حالا نوبت ما هست که بیایم و تمرکز کنیم روی شدن ها روی امید روی ایمان روی رسیدن ها روی نکات مثبت
تمام قانون جهان برمیگردد به توجه ما
که ما روی چی چیزی هر مساله تمرکز میگذاریم توجه میکنیم چون همان چیز را به آینده هم منتقل میکنیم
خیلی فایل خوب و عالی بود خدایا شکرت
امروز احساسم خوب نبود احساس سردرگمی داشتم یکبار شهودم گفت برخیز آماده شود برای روز تولدت که روز دوشنبه همین ماه هست آماده گی بیگر
منم بلند شدم آماده گی گرفتم انقدرر احساسم عالی شد حالم خوب شد مصروف شدم از آراسته کردن خودم لذت بردم از دیدن خودم لذت بردم
چند ویدیو ساختم فهمیدم من چقدرررر استعداد و توانایی دارم در ویدیو ساختن در حرف زدن
چقدرررر صدای من زیباست چقدرررر چهره من زیباست
چقدرررر من خوب حرف میزنم چقدررر من جرات و جسارت دارم
چقدررر من دختر آگاه و خودشناسی هستم
چقدررر من فوق العاده هستم و هی احساسم عالی میشد
و فهمیدم چقدرررر خوب هست که همیشه این صدا را بشنویم و به آن گوش بدهیم
حالا هم به ندای قلبم گوش دادم و خواستم کمنت بنویسم
راستی هم همه چیز فرکانس هست فقط انرژی هست
امروز من با کمنت نوشتن به این فایل هم فرکانس شدم و این اتفاق افتاد چند وقت بود میخواستم بنویسم هی نمیشد منم رها میکردم و اعتماد میکردم که در زمان مناسبش میشود
امروز فامیدم چقدررر من آدمی مناسبی هستم که ویدیو بسازم و در یوتیوب بگذارم که انشاالله حتما در یک زمانی مناسبی در آینده این کار را انجام میدهم
من خیلیی توانایی دارم در این کار و ایمان دارم خیلی پیشرفت میکنم
خدای من شکرت برای همه چیز و برای همیشه
اصلا خیلییییییییییی ایمان قوی دارم که تمام خواسته هایم به حقیقیت میپیوندد و همه خواسته های ما یک روزی به حقیقیت زنده گی ما مبدل میشود
خدای من شکرت که خدای چون تو داریم بزرگ و مهربان
خیلیییییی احساسم نسبت به همه چیز خوب هست
خیلییییییییی دوستان دارم مواظب خودتان باشید
بوس به صورت ماه همه ما از طرف خدا
سلام و درود خداوند بر فرشته نازنین خداوند
مثل همیشه کلی لذت بردم از راز و نیاز و مناجات های قشنگ و توحیدیت با رب العالمین و کلی هم تحسینت کردم بابت این عشق توحیدیت.
تولد مبارک باشه عزیزم. یسال رشد کردن واقعآ شاد باش و تبریک داره. یسال توحیدی زندگی کردن؛ یسال دست بسر کردن نفس و نجوا؛ یسال توجه به زیبائی ها و خواسته ها؛ یسال اعراض از ناخواسته ها و نازیبائی ها واقعآ جای تبریک دارد. این رشد کردن و افزایش ظرف وجود جای تبریک و شاد باش داره. خیلی خوش اومدی به این دنیای مادی. جهان با وجود افرادی مثل شما جای زیباتری برای زندگی کردن خواهد بود.بهترینها رو در این مسیر زیبا از خداوند وهاب و بخشنده برایتان آرزو میکنم. یا حق
به نام رحمان
به نام یگانه خالق کیهان
سلامممم خدای عزیزم
سلاممممم رفیق جان
سلامممم به روح بزرگ و پاک خدا
سلاممم اسداله عزیزم
خدا شاهد هست این کامنتت را اصلا من نه دیدم من یک نگاه به کمنت های خودم میکردم که هدایت شدم به این کمنتم و چقدررررر حالم عالی شد
بعد دیدم خودت برایم کمنت نوشتی
و متوجه شدم که من نه امتیازی دادیم و نه پاسخی گذاشتیم
حتما نخوانده بودم
و حالا زمان مناسبش بود
بیببببن چقدررر زمان زود میگذرد نزدیک به یک و نیم سال میشود من عضو این سایت شدیم و خدا را شکر در هر گوشه اش کمنت نوشتیم فکر میکنم همین دیروز وارد این مکان مقدس شدم
ولی چقدررر زود میگذرد
به قلبم الهام شد که بگم
فقط باید از لحظه به لحظه زنده گی مان لذت ببریم
عمر خیلیی زود میگذرد
از همین لحظه با هر چی که داریم لذت ببریم
هیچ جا هیچ خبری نیست
با همین داشته هایت از همین لحظه لذت ببر و شاکر باش
خوب و بد نکنیم
اخرش هم چیزی نیست فقط باید لبخند بزنیم و شاد باشیم
خدایاااااا کرورر کروررر شکرت
رفیق جان ممنونم که نوشتی
چقدررر لذت بردم از کمنتت
تشکررر از تبریک گفتنت
چقدرررر عکس پروفایلت قشنگ هست
پدر و دختر زیبا و خوش رو
پر از زیبایی پر از حال خوب پر از قشنگی پر از سرسبزی
الهی که همیشه لبخند به لب داشته باشید
الهی که همیشه غرق عشق و نور خدا باشید
میدانی که من همیشه خدا را برایت میخواهم
سلام من را به عزیزانت برسان
و شینا عزیزم را ماچ کن از طرف من
انشالله کمنتم در بهترین زمان به دستت برسد
عزیزم
جشن تو جشن تولد
تموم خوبی هاست
جشن تو شروع زیبای
تموم شادی هاست
تولدت مبارک، تولدت مبارک
تولدت مبارک، تولدت مبارک
سلام و درود خدا بر پاکیزه خدا
برای ما هر روز روز تولد است عزیزم!
برای ما هر روز فرصت تولد است رفیق!
برای ما هر روز، هنگام جشن و سرور و شادیست نازنین!
وقتی خدا چیزی می خواهد، ما که باشیم که چیز دیگه ای بخواهیم.
الخیر فی ماوقع!
چه بهتر!
یبار دیگه خودتو در آغوش بگیر
یبار دیگه خودتو نوازش کن
یبار دیگه قوربون صدقه خودت برو
یبار دیگه به خودت افتخار کن
یبار دیگه خودتو دوست داشته باش
یبار دیگه شکرگزار زیبایی و نعمتهایی باش که خدا بهت داده
یبار دیگه به هستی عشقت رو ساطع کن
یبار دیگه آهنگ شاد پلی کن و برای خودت برقص
یبار دیگه شادی تو با دیگران تقسیم کن
یبار دیگه غرق این احساس خوب شو
مگه کاری مهمتر از این تو زندگی مون داریم؟
مگه خدا چیزی بیشتر از این ازمون میخواهد؟
به زمانبندی خداوند ایمان بیاوریم
هیچ چیزی دیر نشده است
هیچ چیزی فراموش نشده است
مدیریت امورمان را بسپاریم به خداوند
تا اینجور برایمان عشق بکارد
احساس خوب بکارد
شادی بیافریند
قطعآ امروز بیشتر از آنروز بهش احتیاج داشتی!
مثل طفلی نوپا قد کشیدن و بزرگ شدن و رشد بی نظیرت رو در این مسیر زیبا لمس میکنم و میبینم و به وجود مقدست افتخار میکنم.
این کامنت هایی که یکی دو روزه بین ما رفت و برگشت
افزایش مدارم رو ملموس احساس میکنم
میدونی چرا؟
چون حرف ما توحید بود!
چون وصل شدن به این منبع بیکران هستی، خود بخود تو را بالا می کشد
خودبخود تو را به خودش نزدیک می کند
جنس کلام و حرفای من و تو یکی است
خدای من و تو خیلی بهم شبیه است
برای همین نوع و جنس کلاممان هم شبیه به هم است
بهترینها نصیب دلت رفیق
احساس خوبی که دارم 1000 برابر تقدیم تو باد
و دعای زیبای خودت که بهترین چیزی است که تا بحال کسی برایم خواسته را تقدیم خودت میکنم.
برایت خدا را میخواهم
غرق شادی و نور و آرامش باشی
در پناه حق. یا حق
سلام سلام سلام
سلام به تو دوست ارزشمندم
سلام به تو پاکیزه عزیز و دوست داشتنی ام…
چقدر دلم برای خوندن کامنت ها با اون ادبیات و لهجه شیرینت تنگ شده بود، چقدر دلم لک زده بیام فقط بی وفقه غرق اینجا بشم، باورت میشه من چطور وسط این همه جا و این همه کامنت به کامنت شما هدایت شدم، حتما باورت میشه چرا که نشه…
من وسط امتحان های دانشگاهم و اصلا وسط درس خوندن و کتاب هام جلوم بازه، خدا چقدر زود پاسخ میده
چقدر خدا اجابت کننده ایی سریع هست.
چقدر به اندازه ایمان و باورمون دریافت میکنیم.
من ایمان داشتم که خدا مسئله درون منو به من نشان میده، و به اندازه درک و ایمانم نشانم داد، و به اندازه باور و ایمانم به ایده، حس، الهام،فکر،… نمیدونم اسمش رو چی بزارم عمل کردم.
فقط اومدم با همین حالم در حد چند جمله هم شده از خودم ردپایی بزارم و شما رو تحسین کنم پاکیزه عزیزم و بارها بخاطر وجودت ازت سپاسگزاری کنم. سپاسگزاری کنم که به ایده هات عمل کردی، سپاسگزاری کنم برای ادامه دادن هات، سپاسگزاری کنم برای بودنت و آگاهانه زندگی کردنت…
اصلا نمیدونم چی بگم
یک بغض
یک احساس نابـ
یک حس عجیب که قطعا درک میکنی دارم و از طرفی هم نجواهایی که این روزا حسابی در حال کنترل ذهنم(که امتحان داری، زمان کم داری، تو سال هاست دور بودی از درس ها، تو از همکلاسی هات عقبی، تو نمیتونی نمره بالا بگیری تو حتی احتمالا پاس نشی با این وضع پاسخ دادن هات، امروز رو ببین بلد بودی ولی نتونستی، تمرکزت رو کسانی که تقلب میکنن میگیرن،….. وای که نگم کلی وراجی دیگه… اصلا یک وضعی، میگه وضع زندگی و خونه رو ببین، اصلا انصراف بده، چرا بعد این همه سال دوباره برگشتی،… اصلا تو نمیتونی…. و من سعی کردم آرام بشنوم و فقط ادامه بدم و به خدا گفتم اگر خودت گفتی بیام خودت راه رو برام آسان کن، خودت ایده رو به ذهنم انداختی پس خودتم راه نشانم بده… من ادامه میدم من بندگیمو میکنم تو خدایی کن و سعی میکنم از سر راه خدایی کردنت برم کنار و فقط آروم و با ایمان بندگی خودمو بکنم.
خدایا میدونی که عاشقتم و جز تو از هیچ کس کمکی نمیخوام و میدونم که همیشه هستی کمکم کن که بیشتر از قبل حست کنم…
خدایا من خودمو سپردم بتو…
سلام و درود بر استاد عزیز خانم شایسته و همه دوستانم
بحث کنترل ذهن یکی از مهمترین عوامل سعادت خوشبختی انسان با توکل و امید به خداوند است.
داستان از جایی شروع میشود که در چند روز پیش برای قرار نگرفتن در موقعیت و دام شیطانی جای خودم رو عوض کردم و این جابجایی با کمی ترشرویی و سو تفاهم همراه بود ولی کنترل ذهن شرایط رو عوض کرد خداوند از طریق دستانش من رو هدایت کرد تا از اون شرایط ناجالب خارج بشوم و اون کنترل ذهن به شدت سخت برایم کادویی به همراه داشت و آن هم خرید ماشین به راحترین راه با بهترین انسان ها و ساده ترین شکل ممکن و بهترین قیمت خرید و با کیفیت ترین شکل ممکن.
آری خداوند بعد از هر شرایط بظاهر ناجالب کنترِل ذهن کنی و تقوا پیشه کنی بهت هدیه می دهد کادو می دهد حالا این هدیه میتونه مادی باشه راحتی در زندگی باشه پیشرفت باشه و بی نهایت هدیه های مختلف..
حالا جالبتر اینکه زمانی که من ماشین خودم رو فروختم کمی ازفضای احساس لیاقت دور بودم و این باعث شد تا ماشین خودم رو از اون رنج مناسب کمی پاییتر بفروشم بعد از دو روز که از این فضا خارج شدم و احساس لیاقت رو در ذهنم مرور کردم و اون فرکانس در م ایجاد شد خود خریدار که قبلترش این مطلب رو هم بهش گفته بودم که قیمت خرید کمی پایین هست با تماسی که گرفتن چیزی نزدیک 15 میلیون تومان به قیمت ماشین اضافه کرد یعنی خود خریدار با این فرکانس من دریافت کرد که این ماشین که خریدم با ارزش هست یعنی صاحب این ماشین احساس لیاقتمندی دارد و این نتیجه شیرین برایم حاصل شد و این هم بر میگردد به لطف خداوند و دوره احساس لیاقت استاد .
ممنونم از همگی
با عرض سلام خدمت استاد عزیزم و خانم شایسته بزرگوار و دوستان سایت الهی
سلام و تحیت پروردگار بر شما
راستش من هنوز فایل رو گوش ندادم ولی میخوام کامنتی در مورد خودم بنویسم که الان سه ماهی میشه که کامنتی توی سایت ننوشتم اونم بخواطر ترسهام و نجواهای شیطان
من میخوام در مورد کنترل ذهن که خودم انجامش میدم یه خورده به یاری خداوند بنویسم و چنتا مورد دیگه
چند روز پیش نشسته بودم تو خونه یه لحظه متوجه شدم یه احساس حزن مانند میخواد تمام وجودم رو بگیره سریع یاداوری کردم به خودم که الان باید بتونی ذهن و احساساتت رو کنترل کنی بعد از چند ساعت کنترل کردن ذهن و توجه نکردن به اون احساس من رو خداوند هدایت کرد به یک جمعی که وقتی وارد شدم اون حزن کمتر شد خوب من هنوز در حال کنترل کردن ذهنم بودم تا خلاص بشم از دستش بعدا اومدم خونه و مشغول کارهام شدم که بکلی اون احساس از بین رفت
حالا میخوام اینو بگم من به مدت هفت ماه هست که دارم صبح تا شب به فایلهای استاد عذت نفس و فایلهای رایگان گوش میکنم و خیلی خوشحالم که برای کنترل ذهن نمیگم صد درصد نه اما خیلی بهتر از قبل خودم شدم
خیلی جاها هم بوده که ذهنمو خوب کنترل کردم مثلا من خودم خواننده هستم توی یه مدت کوتاهی با کنترل ذهن تونستم پولهای زیادی کسب کنم که الان دارم متوجهش میشم اصلا استاد باورم نمیشه منی که همیشه لنگ پول بودم اونقدر برا خودم پول ساختم که خدا را شکر جیبم همیشه پر پوله فقط بخواطر کنترل ذهنم بود ولی الان که یه خورده کنترل ذهن دستم در رفته این چند روزا دو روزه که درامدی نداشتم. که دارم باز هم تلاش میکنم با سپاسگذاری حالمو مدارمو ببرم بالا و درامد داشته باشم هر روز
راستش استاد سه ماه هست که میخوام کامنت بنویسم هی ذهنم میگه تو مگه چی داری برا نوشتن و اینجور چیزا
امروز نشسته بودم داشتم کامنت میخوندم گفتم هر جور شده باید بزنم تو دل ترسم و کامنت بنویسم
که منم مثل بچها تونستم کامنتمو بنویسم
خیلی خوشحالم که با شما هستم
خدا را سپاس بابت استاد عباس منش
خدا را سپاس بابت این سایت الهی
خدا را سپاس که دانش اموز بهترین استادم
خدارا سپاس سپاس سپاس
سلام خدمت استاد عزیزم
من در مورد این موضوع که ذهن چه طور کار میکند یک مثال عالی دارم از زندگیم که براتون توضیح میدهم :
من خیلی به پرورش جوجه مرغ علاقه دارم و شروع کردم به این کار با اینکه فضای مناسبش را ندارم ولی سعی کردم از همون چیزی که الان هست و دارم شروع کنم و اومدم توی تراس خونه یک قفس خودم با چوب درست کردم به صورت سه طبقه و گذاشتمش روی تراس خونه و فقط یک راه باریک بود که بتونیم رفت و آمد کنیم زمانی که جوجه ها را ریختم داخل قفس شب هفتم بود که گُربه اومده بود و یکی از جوجه ها را برده بود و به صورتیکه فنس دور قفس را بالا داده بود و فقط یک عدد از جوجه ها را برده بود صبح روز بعد من فنس را درست کردم و گفتم با خودم که ایراد از من هستش که خوب این قفس را فنسش را محکم نبستم واین حیوان تونسته جوجه های من را ببره وبا خودم گفتم خوب شد به بقیه آسیب نزده و فقط یکیشون را برده و خدارو شکر کردم که بقیه شون سالم هستن و آسیبی نخوردند اینطوری ذهنم را آرام کردم ولی خیلی متنفر شده بودم از این گربه و شب بعد اتفاقی نیفتاد ولی صبح زود دیدم که گربه اومده ولی چون من جلوی تراس را برای جلوگیری از حشرات پرده توری زده بودم این گربه اومده بود و گیر کرده بود و راه فرار نداشت خلاصه اینقدر به در و دیوار این طرف و اونطرف خودش را زد که فرار کرد و رفت و وقتی که نگاه کردم دیدم یکی از جوجه ها به شدت زخمی شده و خون داره میاد و روده هاش افتاده بیرون از داخل شکمش و یک وضعی بود که خیلی دلم سوخت جوجه را که کردم داخل پلاستیک ورفتم انداختم سطل بیرون تا همون گربه بره بخوره ولی خیلی عصبانی و ناراحت بودم که عجب کاری کردم من حالا چه طوری از این گربه ها این جوجه ها را محفاظت کنم هر شب میان اینها و صدمه میزنن به جوجه ها و منم هیچ کاری نمیتونم بکنم و بماند که شب ها هم خواب نداشتم به محض اینکه صدایی می اومد از خواب بیدار میشدم و هراسان میاومدم جای قفس که به حساب از جوجه ها محافظت کنم همینطور که ذهنم درگیر بود یک ندایی اومد و اون ندا گفت مگه تو داری این ها را بزرگ میکنی مگه تا الان که رشد کردند که 7 روز از تولدشون گذشته تو مراقبتشون کردی اصلا زمانی که تو میری سرکار مگه تو داری محافظتشون میکنی و اینها توی سرم حسابی میچرخیدند و گفتم آره همینه خداوند محافظت میکنه، بله ، خداوند داره کارها را انجام میده و یاد اون فایل شما افتادم استاد که در مورد آیه و ما رمیت و اذ رمیت و لکن الله رمی افتادم که بابا کارها را داره خداوند انجام میده نه تو پس مراقبت و حفاظتشون هم با اونه از سمت من فقط باید خوب فنس و درب قفس را خوب محکم کنم بقیه کارها با خداوند هستش این جملات را با خودم گفتم و ذهنم را آرام کردم ولی باز هم از خداوند هدایت میخواستم و میگفتم خداجونم به من بگو چی کار دیگه ای برای حفاظت از اینها انجام بدهم و خداوند روز بعد دقیقا هدایت کرد و گفت ببین همین ورق گالوانیزه نو که خریدی سه ماه پیش و استفاده نکردی همین رو بزار دور تا دور قفس و چون قفس چوبی هم هست به راحتی با یک پیچ میشه ورق را به قفس متصل کرد و صبح ها برای آب و دان بردار یعنی این هدایت که اومد اینقدر خوشحال شدم و اینقدر خداوند را شکر کردم و همونجا این سیستم را پیاده کردم یعنی دیگه راحت شب ها میخوابیدم و هیچ استرسی برای اونها نداشتم میدونی قبل از این هدایت شب ها همش با خودم میگفتم بابا این جوجه ها اومدن که به من لذت بدهند و من را گسترش بدهند و تجربه ام بره بالا در مورد نگهداریشون ولی الان دارند بیشتر به من رنج میدهند و میگفتم خداجونم هدایتم کن دیگه بعد از این اقدام که انجام دادم خیلی خیلی راحت و آسوده شدم به بقدری راحت شدم و آرامش گرفتم که یک سفر برام پیش اومد و میخواستم هم سفر تفریحی را برم و هم اون جوجه ها تحت حفاظت باشند و باز همون جمله ی زیبا اومد توی ذهنم که : تو کاری انجام نمیدهی کارَه را خداوند انجام میده پس میخوای بری سفر به راحتی برو بعد از شنیدن این جمله دوباره رفتم یک آبخوری اتومات خریدم و دانخوریشون هم پُر پُر کردم اون ورق را هم بستم و یک فن هم خداوند هدایت کرد گفت بزار براشون که گرمشون نشه و اون را هم گذاشتم به راحتی 5 روز رفتم سفر استاد باورتون میشه 5 روز رفتم عشق و حال و چقدر هم خوش گذشت و لذت بردم و برگشت را با هواپیما اومدم و فقط ذوق داشتم که ایمانم را قوی تر کنم منظورم اینه که ذوق داشتم ببینم این خدایی که میگه من همه ی کارها را انجام میدم الان چه طوری از جوجه های من مراقبت کرده و وقتی اومدم خونه دیدم همه چیز سرجاشه ، آب دارند و حیوانات از تشنگی تلف نشدند و دانه ها هم به تازگی تموم شدند چون دیدم که چینه دان هاشون همه پُر هستش و فقط میگفتم خدایا شکرت خدایا شکرت خداجونم تو همه کارها را انجام میدی من کاره ای نیستم ازت سپاسگذارم و تا شب روز بعد فقط به همین ماجرا فکر میکردم و خدا را سپاسگذاری میکردم و میگفتم ببین حمید 5 شب تو نبودی و خداوند به راحتی از اینها محافظت کرد من حتی قبل از رفتن به سفر آگهی گذاشتم که این جوجه ها را بفروشم ولی کسی نیومد و مجبور شدم برم سفر و وقتی که برگشتم یک نفر اومد و تعداد زیادی از جوجه ها را خریداری کرد جوجه هایی که خداوند ازشون مراقبت کرده بود و من توی دلم میدونستم که همه ی این جوجه ها سالم و سلامت هستند و با خیال راحت فروختمشون منظورم از خیال راحت اینه که میدونستم که مریض نیستن چون خداوند مراقبشون بوده.
آره همینه که استاد گفتید زمانیکه یک بار گربه اومد و جوجه را خورد ذهن من دقیقا این را میگفت دیدی چه کار کردی خیل خب حالا دیگه از الان برنامه همینه این گربه هرشب و هر روز میاد و یکی از این ها را میبره و تو هم هیچ کاری نمیتونی بکنی برو هر چه سریعتر از دست این ها خلاص بشو یا بزار گربه بخوره آخه گربه فقط میومد زخمی میکرد و میرفت نمیتونست بخوره یعنی نه گربه میخورد و نه من میتونستم کاری بکنم و نجواهای ذهن واقعا دیوانه میکنن ولی وقتی این آیه را مرور کردم :
ما رمیت و اذ رمیت و لکن الله رمی به این معنی هست که خداوند به محمد میگه تو تیر نینداختی در جنگ بلکه خداوند تیر انداخت و وقتی خوب فکر کردم فهمیدم آره بابا جون تو باید کارهای سمت خودت را درست انجام بدی اون فنس که باید محکم بشه اون آبخوری اتوماته که باید گرفته بشه و اون دانه ای که باید خریداری بشه و اون فنی که باید نصب بشه و اون حلبی که باید پیچ بشه آره دقیقا من باید کارهای سمت خودم را انجام بدهم و بعد اون وقت توکل میکنم به خداوند و اون موقع معجزات خداوند یکی پس از دیگری اتفاق می افته و کارها را خداوند انجام میدهد. تونستم ذهنم را کنترل کنم و با کنترل ذهنم چقدر اتفاقات خوب رخ داد .
خدایا شکرت.
باسلام به همه عزیزان
نجوا کردن ذهن کاری هست که میتونه در هر لحظه و هر شرایطی رخ بده چه در حالتی که اتفاق خوبی میافته و چه در اتفاق به ظاهر بد
و وظیفه ما اینه که در هر شرایطی ذهنمون رو بتونیم کنترل بکنیم
مثلا وقتی کسی بهمون احترام ویژه ای میزاره، سریع ذهنمون میگه چرا این فرد باید بهم احترام خاصی بزاره
و برعکسش هم اینطوره وقتی کسی بهمون بی احترامی میکنه، باز ذهن سریع میاد میگه چه فرکانسی فرستادی که الان این نتیجه اش شده و از این جور حرفها
یعنی این ذهن فققققط دلش میخواد در هر لحظه و هر شرایطی ضد حال بزنه و اوضاع رو خراب نشون بده.
از تجربیاتی که در خصوص موضوع این فایل هست میخوام بگم
من توی اداره رفتارم نسبت به همکاران و خصوصا رده های بالاتر خیلی خوبه و همیشه مورد احترام ویژه قرار میگیرم، چند هفته پیش تو اداره یه درخواستی ازم شد و من یه حرفی زدم که بازتاب بسیار منفی برام داشت و یه جورایی مورد غضب قرار گرفتم،
اولش ذهن شروع کرد که وای الان چی میشه چیکارت میکنن و از این حرفها
ولی من که بازی ذهن رو میدونستم گفتم اشکالی نداره ، من باید حالم رو خوب نگه دارم و نزارم نجواها بهم غالب بشن، به خودم گفتم این یک ناخواسته هست و قطعا برام درسهای زیادی و برکات خوبی برام خواهد داشت خلاصه حسم رو خوب نگه داشتم و سعب میکردم ازش اعراض بکنم و به زیباییها توجه بکنم، چند روزی گذشت و من فقط دنبال دسهایی که میتونم بگیرم بودم.
یکی از کارهایی که من رو به احساس خوب رسوند این بود که با خودم میگفتم که ناصر تو سالهاست که تونستی روابط عالی رو خلق بکنی و اکثریت موارد رفتارهایی باکیفیت با دیگران خصوصا رده های بالاتر داشته باشی ، اکثرا سنجیده حرف زدی، برای دیگران مفید بودی ، حالا یه بارم خراب شده، اشکالی نداره، تمرکزم رو میزاشتم روی اون چندین سال عملکرد مطلوبم و اینکه من هم انسانم و ممکنه اشتباه بکنم و مهم درس گرفتن هست و بهبود و اصلاح رفتارم و با این منطق ذهنم رو قانع کردم.
من از اون اتفاق نازیبا 4 تا درس مهم گرفتم که خیلی برام آگاهی داشت و خیلی خوشحالم و به خودم افتخار کردم که تونستم اونطوری عمل بکنم.
ولی میبینم اکثریت افراد اینطوری نیستن اتفاقا دو روز پیش مهمون داشتیم صحبت استفاده از زودپز و خطرات اون شد (البته از طرف مهمونا) یکی از مهمونا گفت که من اصلا از زودپز استفاده نمیکنم چون سالها پیش که هنوز ازدواج هم نکرده بودم شنیدم که فلانی از موقع استفاده از زود پز دچار حادثه شده یا نمیدونم خودش رو میگفت(باور میکنید چون ذهنم رو عادت دادم حرفای منفی نشنوم، برای همین یادم نیست دقیقا چی میگفت) به همین خاطر از زودپز خییلی میترسه و کلا یه بار اونم با ترس فراوان استفاده کرده،
من هیچ نظری نمیدادم ولی همون لحظه با خودم فکر میکردم که این فرد به خاطر یکبار تجربه بد، خودش رو از استفاده از این وسیله بسیار مفید و کاربردی محروم کرده و یاد صحبتهای استاد میافتادم.
یه تجربه دیگه ار خودم اینه که من به رفتارهایی که از طرف فامیل نسبت به من میشه دقت میکنم، شده که بهم بی محلی شده و ذهنم همون لحظه شروع به نجوا کرده ولی من سریع با منطق بهش گفتم که اون فرد همیشه باهام رفتار خوبی داشته حالا اینبار شاید حوصله نداشته یا ذهنش مشغول بوده یا حواسش نبوده و
به جای تمرکز بر اون یکبار رفتار تازیبا، تمرکزم رو گزاشتم روی اون چندین سالی که همیشه باهام رفتار خوبی داشته و حالم رو خوب نگه داشتم و کلا اعراض کردم.
ولی افرادی رو میبینم که وقتی باهاشون رفتار بدی میشه میان ساعتها اون رو با دیگران در میون میزارن، تحلیل میکنن و چندین روز اون رفتار بد رو مرور میکنن و طبق قانون در دفعات بعدی هم باز از طرف اون فرد رفتار مشابه رو دریافت میکنن.
در آخر از استاد عزیز که اینهمه آگاهی خالص رو با ما درمیان میزارن خیلی تشکر میکنم چون باعث شدن که زندگی آگاهانه و سرشار از لذت و آرامش رو تجربه بکنیم و از دوستان هم تشکر میکنم.
شاد و خوشبخت باشید.
بنام خداوند بخشنده مهربان
خداوند رب العالمین تنها فرمانروای جهان هستی که هرچه دارم از اوست
سلام عرض میکنم خدمت استاد عباسمنش عزیز و خانم شایسته مهربان
استاد ممنونم از این فایل پر محتواتون…متاسفانه این ذهن نجوا گر من همیشه میخواد بگه کار بد پیش میره
ولی من اومدم اینجا رسواش کنم بگم که خداوند همیشه منو حمایت کرده ای ذهن نجوا گر تو فقط باید ساکت باشی تو هیچی نمیدونی هر چی هست کار خداوند تو باید فقط فقط سپاسگزار باشی بابت لحظه لحظه زندگیت
استاد تصمیم گرفتم بیشتر تو کامنتا مشارکت کنم تا بیشتر جلو این ذهنه نجواگر منفیم رو بگیرم
خدارو شکر زندگیم سراسر نعمت و فراوانی هست ولی این ذهنم همش میخواد بگه یه چیزی کمه….درست میگه یه چیزی کمه و اون عشق خداوند تو وجودمه
خدایا کمکم کن سپاسگزارتر باشم کمکم کن بیشتر تورو درک کنم و در هر لحظه از زندگیم ازتو یاری بخوام باشد که همیشه اراده ارادی تو باشد...آمین
سلام و خدا رو صد هزار مرتبه شکر که من به بهترین سایت و جایگاه هدایت کرد و من رو همفرکانس با انسان های پر از عشق و صلح با خود نظیر استاد عباسمنش و مریم بانوی عزیز که شایسته بهترین ها هستند
بله کاملا درست میفرمایند استاد کار ذهن همین هست که بدنرین حالت ممکن رو همیشه بلد کنه و الگوی ذهن قرار بده من همیشه در کارهتی فنی خیلی قوی نیستم ولی خوشم میاد از کارهای فنی میخوام اینجا از تجربه چند روز پیشم بگم خدمتتون
چند روز پیش ماشین ظرفشویی ما یک ارور میداد چون برند aegهست و در شهر بوشهر خیلی تعمیرکارها شناخت نداشتن و ی تعمیرکار هم اومد و سر در نیاورد و گفت باید بیاد کارگاه روش چند روش رو امتحان کنم خلاصه من ی تعمیرکار از تو اینترنت ساکن تهران پیدا کردم و اون ی راهنمایی کرد و من میخواستم انجام بدم اولش هی ذهن میگفت کار تو نیست و خلاصه خرابش میکنی و تعمیرکار نتونسته و من گوش نکردم و با تعمیرکار تهران تماس تصویری گرفتم و هی راهنمایی کرد و منم انجام دادم و درست نشد و منم بیخیال شدم و صبح قبل از اینکه برم سرکار اومدم تو دفترم نوشتم که خدایا به بهترین شکل و اسان ترین و راحت ترین شکل ماشین ظرفشویی ما درست شد و رفتم سرکار و ظهر که از اداره برگشتم ی راست رفتم سراغ ماشین و اون کارایی که خدا بهم میگفت انجام دادم و بله ماشین ظرفشویی درست شد و من کلی اعتماد ب نفسم رفت بالا که من هم میتونم کار فنی انجام بدهم و چه حس خوبی بود که خودم با دست های خداوند ماشین ظرفشویی امون رو درست کنم و کار کنه و به اسانی و راحت ترین شکل ممکن مسله اش حل شد و خدا رو صد هزار مرتبه شکر پس نتیجه میگیریم که کاری که خواستیم انجام بدیم به نجوای ذهنی توجه نکنیم و فقط ندای قلبی امون رو گوش کنیم
استاد و مریم بانوی عزیز و تمام بچه های سایت رو به دستان پرتوان خداوند میسپارم
به نام خداوند عزیزم
سلام به شما استاد نازنین
سلام به این فضای فوق العاده که هر وقت میام سرشار از انرژی میشم و یک خبر خوب دریافت میکنم
مثل اینکه در حین خوندن کامنتا ازم شماره حسابمو طلب کردند
سلام به رفقای من در این فضای بهشتی سلام به نور خداکه از قلبتون پراکنده میشه
سلام به قلم هایی که هرکدومشون یک جوری یک هدایتی برای منه
ذهن مارو فریب میده ؟
( همین الان یک پیام زیبا از عزیزدلم دریافت کردم )
بعله
بعله
من فاطمه با یک تجربه در گذشته که توی رابطم به مشکل خورده بودم
الان که یکم یه مشکلی پیش میاد سریع ذهنم میاد میگه اره دوباره اتفاق سابق افتاد دیگه روال کار همینه دیگه قرار نیست درست بشه
درحالی که امروز صبح که دوباره نجواها شروع شده بودند دلم گفت بیام سایت کامنتارو خوندم ارومتر شدم ذهنمو کنترل کردم و دوتا اتفاق خوب افتاده همین لحظه که بالاتر براتون گفتم :)
خدایا شکرت بابت اینکه هستی دوستم داری و ارومم میکنی
اینو امروز نوشتم تا اگه دوباره بعد ها این اتفاق برام افتاد یادم باشه این نجواها کار ذهنه عزیزمه و من باید کنترلش کنم و پاداش کنترل کردنو بگیرم
درپناه الله مهربان