این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.
https://elmeservat.com/fa/wp-content/uploads/2024/07/abasmanesh-4.jpg8001020گروه تحقیقاتی عباسمنش/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.pngگروه تحقیقاتی عباسمنش2024-07-18 07:31:352024-07-18 07:33:31چگونه ذهنمان ما را فریب می دهد
اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
میخام از فریب ذهنم بگم و دلم میخاد استاد درموردش صحبت کنید
استاد من خیلی خیلی خیلی فایل گوش دادم و غیر از دوره های شما دوره تهیه کردمو کتاب خوندم حدودا 7 سالی میشه خودشناسی میکنم
و باهمه اینها
اخیرا تونستم مچ ذهنمو بگیرم
استاد من توی یه خانواده مذهبی و معتقد بزرگ شدم و بعد خودشناسی و… کلا از اون فضا فاصله گرفتم
و فک میکردم که رشد کرده شخصیتم ولی اینطور نبود
استاد من معتاد فایلای شمام و هر روز ساعتها گوش میدادم و میتونم ادعا کنم که کلی دانش دارم و کلی اطلاعات ولی انگار هیچ وقت نتونستم از دانشم استفاده کنم
چون فقط و فقط تمرکزم روی یادگیری بود نه از این جهت که عملگرا نباشم نه از این جهت که وسواس فکری شکل عمل میکردم
استاد اینکه گفتم از خانواده مذهبی بود و ربطش به دانشمندی و عقل کل بودنمو میخام بگم
توی مذهب و خانواده ای که بودم اگه یه تار موت بیرون بود یعنی تو گناه کردی و از مسیر خارج شدی اگه نمازت اول وقت نبود دیگه فایده نداشتو ثواب نکردی اگه در حین وضو گرفتن حرکت میکردی و از شیر آب فاصله میگرفتی وضوت باطل بود و باید مجدد وضو میگرفتی و هزاران وسواس توی فرعیات
و منه مریم توی اجرای قانون هم این شکلی بودم و فک میکردم که تغییر کردمو دارم شدیدا به قانون عمل میکنم
استاد اینقد دچار وسواس فکری بودم و حتی شاید هنوزم هستمو فعلا پی نبردم که اگر کوچیکترین رفتاری میکردم که بنظرم خلاف قانون بود به خودم برچسب مشرک میزدم و حس گناه میکردم
استاد اخیرا درحدی وسواس گونه عمل میکردم و دنبال یادگیری بودم و هی شرایط من داشت بدتر میشد و من هی میگفتم خدایا من که دارم عمل میکنم پس نتیجم کوووو که تبدیل شده بودم به یه آدم پرهیزکاری که داره حتی ریاضت میکشه و من چه ظلمی درحق خودم کردم استاد اینقد مراقب ورودیای ذهنم بودم که باهمه قطع ارتباط کرده بودم اگه یه ذره دلم میخاست مثلا جلب توجه کنم یا سهون اینکارو میکردم انگار مشرکترین آدم روی زمینم و برای جبرانش میشستم و ساعتها تمرین میکردم تا شخصیتمو درست کنم انگار ناپاکم و باید خودمو اصلاح کنم
اینقد درگیر اصلاح خودم شدم که یادم رفت که مریم تو یه ادمی و طبیعیه که یه جاهایی اشتباه کنی طبیعیه که گاهی حس ترحم و یا حس توجه دیگرانو دلت بخاد جلب کنی ونباید باهاش بجنگی ولی منه کمالگرا میخاستم صده صد قانونو عمل کنم تا سریعتر نتیجه بگیرم و چه خوش خیال بودم و نمیدونستم که همین که این همه تمرین میکنی برای رسیدن به نتیجه یعنی داری فرکانس مخالف جهت خواسته هات میفرستی استاد همه مثلا میرن سرکار و از کارشون لذت میبرن و یه روال خیلی معمولی رو دارن ولی من میرفتم سرکار انگار میخام برم جنگ انگار میخام برم قله اورست رو فتح کنم میرفتم که بترکونم اینقد جدی گرفته بودم داستانو و بارها و بارها خودم ترکیدم و نمیفهمیدم که اتفاقا نباید جدی بگیری بابا لذت ببر اینقد جدی گرفتن یعنی خیلی داری سخت میگیری و کسیم که سخت بگیره جهان بهش سخت میگیره … استاد واقعا تغییر شخصیت جهاد اکبر میخاد و چقد شما برام قابل تحسینین و هر بار که میرم جلوتر و یه ذره تغییر میکنم پی میبرم که شما چه کار بزرگی انجام دادین چون واقعا تغییر شخصیت جهاد اکبر میخاد و با تمام وجودم و از ته دلم میخاد تحسینتون کنم که استاد دمت گرم لامصب تو چقد خفنی مرد
استاد عاشقتونم مرسی که تغییر کردین و جهانو جای بهتری کردین گاهی بخودم میگم مریم خسته نشو و ادامه بده و میگم ببین اگه استاد خسته میشد و ادامه نمیدادو تغییر نمیکرد چه همه انسانی محروم بودن از داشتن همچین آدمی توی زندگیشون پس توام تغییر کن و سرجای خودت قرار بگیر تا جهان گسترش پیدا کنه ….
چقدر این صحبت هایی که کردید حرف دل منم بود چون دقیقا منم مانند شما این پاکدامنی احساس این که اگر گناه کنم از خدا دور میشم رو داشتم و الان هم چون مثل شما کاملگرا هستم کافی خطایی کوچک باشه..ولی از وقتی که با دوره عزت نفس استاد آشنا شدم خودم رو راحت تر میبخشم و به قول استاد خطا کردن جزئی از روند زندگی هست
و من نباید خودم رو شماتت کنم
باید به عنوان بهترین مخلوق خدا که ممکنه خطاهایی هم هرچند زیاد بکنه ببخشم چون خطا یهنی بد بودن نیست
حالا باید روی عزت نفسم بیشتر کار کنم تا حال خوبی که استاد داره رو لمسش کنم حالا میفهمم چرا انقدر همه چی رو خوب نگاه میکنند..در هر صورت ممنونم بابت این که آدم های خوبی مانند من و شما وجود دارند و به فکر پیشرفت جهان هستند خدارو صد هزار مرتبه شاکرم برای این سایت و دوستان خوبی مانند شما ..موفق باشید
سلام استادعزیزم سلام مریم جان سلام بچه های خوب سایت
استاد درمورد اینکه چگونه ذهن مارو فریب میدهد توضیح دادید وخیلی فایل خوبی بود کلا فایلای کنترل ذهن و جهت دهیش به سمت مثبت وافسارش رو گرفتن ازمهمترین واساسی ترین موضوعی هست که باید رعایتش کنیم همیشه وفراموشش نکنیم
خونه ما داخل یه کوچه هست یه شب من وهمسرم رفته بودیم بیرون خرید انجام دادیم موقع برگشت به خونه توی کوچه یه سگ خیلی بزرگ وسیاه رودیدیم و واقعا ترسناک بود داشت میومدسمت ما تااینکه صاحبش اومد واونو برد از شب بعدش من همیشه به همسرم میگفتم که دیگه ازاین مسیر نریم ودور بزنیم اگه دوباره پیداش بشه چی اگه دوباره سرراهمون قرار بگیره چی واین ترس تاچندشب بعدش همرام بود الان یک سال هست که تواین خونه هستیم خداروشکر هیچ موردی نبوده ولی یه باراین اتفاق افتاد ذهنم چندبار تکرارمیکرد برام که شب بعدش ممکنه دوباره این سگه پیداش بشه یا…ولی خداروشکر همسرم اهمیت نمیده به این موضوع وبهش فکرنمیکنه اصلا ولی ذهنیت من جوریه که چندین بار که یه موضوع خوب پیش بره ولی یه بار اتفاق ناخوشایندی رخ بده توجهم میره رو همون یه اتفاقه وبقیه موارد که همیشه خوب وعالی پیش رفته رو کمرنگ جلوه میده برام،استاد ترس یکی از پاشنه های اشیل منه خیلی میترسم ازهمه چیز میترسم تاالان شب نشده که خودم تنها توی خونه بمونم یه بارهمسرم تصمیم میگیره که تنهایی بره مسافرت شرایط جوری بود که من نمیتونستم همراش برم خیلی هم اسرار داشتم که نره ولی خب تصمیمشو گرفته بود این درحالی که دارم روی خودم کار میکنم این اتفاق چندوقت پیش بوده..همسرم که رفت من تنها موندم توخونه ودیدم اقا هیچ اتفاقی نیوفتاد اتفاقا تنهایی رفتم کنار ساحل چقدررر لذت بردم چقدر باخودم حال کردم رفتم کافه چیزی که دوس داشتم سفارش دادم خوردم زنگ زدم به دوستم چقدر مکالمه فوق العاده ای بود بعد تومسیر برگشت کلی خرید کردم واومدم خونه گفتم یعنی واقعا به همین سادگیه ومن توی ذهنم چقدرررر پیچیدش کرده بودم چقدر بزرگش کرده بودم واقعاذهن فقط ویژگیش اینه که نجواکنه که خاطرات تلخ وبد رو بیادت بیاره وترس ایجاد کنه برات ولی اگه اگاهانه روی خودمون کار کنیم ونذاریم که اون برای ماتصمیم بگیره اون جهت دهی بده برامون این خودمون که باید تصمیم درست رو بگیریم این خودمون که بارها وبارها یاداوری کنیم برای خودمون که ترس وجود نداره این فقط توهمه ومنطقی کنیم براش..خلاصه بعدش اومدم خونه چقدر لذت بردم از تنهاییم چقدر باخودم صحبت کردم درمورد قوانین چقدررر روباورام کارکردم وچقدر این تنهایی برام موهبت داشت چقدر تجربه کسب کردم چقدر بزرگترشدم چقدراعتماد به نفسم بالارفت وچقدرلذت بخش بود خداروشکر خداروشکر
درموردرابطه عاطفی ،روابط عاطفی رویایی هم تو دنیا بسیار زیاد هست من باید اگاهانه رو اون ویژگی توجه کنم و وقتی من تغییر کنم نتایج عاطفیم تغییر میکنه فارق ازاینکه ازقبل چه روابطی رو تجربه کردم چون نتایج نادلخواه بخاطر فرکانس های قدیمی منه واین دلیل نمیشه اینکه همیشه قراره این اتفاقات رخ بده من وقتی تغییر میکنم نتایج هم لاجرم تغییر میکنه پس نگران این نباشم که اگه یه بار اتفاق به ظاهربد رخ داده قراره همیشه رخ بده میام اگاهانه اون یه بار رو توذهنم کمرنگ میکنم واتفاقات مثبت رو بارها وبارها تکرار میکنم برای خودم واینقدر پررنگشون میکنم که اون یه دونه به چشم نیاد
استاد واقعا هم همینطوره این ذهن کارش فریب دادنه الان یادم اومد که چندین سال پیش من رفته بودم سوپری یه شیر کاکائو خریدم بدون اینکه به تاریخ انقضاش توجه کنم وقتی خوردم دیدم طعم بدی میده تاریخشو چک کردم دیدم گذشته بود تاالان توزندگیم یه بار این اتفاق برام افتاده ولی ازهمون موقع تاالان من تمام خریدها رو دونه دونه چک میکنم میدونم درستش اینه که چک بشه ولی خب بخاطر اون یه بار اتفاقه بوده که نکنه تاریخ نداشته باشه نکنه فلان …همیشه این نگرانی موقع خرید همرام هست وتکرار میکنه اون اتفاقه رو توی ذهنم
بایدحواسمون باشه به ذهنمون که گولشو نخوریم اخه چقدر روابط عاطفی خوبی وجود داره چقدثروت چقدر نعمت چقدر سلامتی چرا نیایم به اونا توجه کنیم حالا یه بار شکست خوردیم توی روابط یا بیزینس یا هرچیز دیگه ای ولی این دلیل نمیشه که همیشه قراره رخ بده من وقتی وارد دل ترسام شدم دیدم خبری نیست بیشتر منطقی شد برام که هیچ چیز خاصی اون بیرون نیست همه چیز اول توی ذهن مااتفاق میفته بعد توی دنیای بیرون تجربش میکنیم ومیام اگاهانه به نفع خودم ازش استفاده میکنم چیزای که بهم کمک میکنه به پیشرفتم کمک میکنه به حال خوبم به احساس خوبم به اتفاقات جالب ووو…اونو بولد میکنم توی ذهنم اون اتفاق خوبه اون رابطه زیبا اون چندبار که تو کارم موفق شدم اون مسافرت هایی که پراز خاطرات زیبا وقشنگی که رفتم اون تجربه های خوبی که کردم رو همیشه وهمیشه به خودم یاداوری میکنم وهی تکرارشون میکنم طبق قانون ازجنس همون باز وارد زندگیم میشوند
درمورد قوانین هم همینطوره من تجربش کردم وقتی روباورام کار میکنم نتایج خوبی میگیرم واتفاقات خیلی خوبی میفته برام لابه لای اون اتفاقات ونتایج یه مواردی پیش میاد که نادلخواهمه میام زود به قوانین شک میکنم میگم من که اوکیم پس چرا اینجوری شد چرااونجوری نشد وذهنم این یه دونه رو میبینه وهمه اون اتفاق خوبه رو نمیبینه
خدایا شکرت خدایا شکرت خدایاشکرت
استاد واقعا کامنت نوشتن خیلی کمک میکنه که بیشتر خودمونو بشناسیم باورهامونو بشناسیم و اصلاحش کنیم که یه رد پایی باشه برامون برای ادامه مسیر
بنام خداوند یکتا، دانا توانا و قدرتمند ، پروردگار محیط و خالق جهان هستی ؛
خدایا شکرت برای شروع یک روز رویایی فوق العاده،
خدایا سپاس برای سلامتی جسم و جان و روح و روانم،
الهی شکر برای بودن و عضویت در زیباترین مکان مجازی دنیا و این سایت الهی توحیدی ناب،
پروردگارا شکرت برای بودن و تکامل مون در مسیر این روند رشد و بهبود فردی شخصیتی مون ،
خدای مهربانم سپاس برای رزق و روزی کثیر و حلال و فراوانی و روابط عالی هر آنچه که دارم و از آن توست ،
سپاس برای حضور و بودنت پروردگارم، در جسم و جان و قلب و تمام لحظه به لحظه زندگی ام ؛
درود بر استاد عباس منش بزرگوار و یار و همراه همیشگی شون مریم بانوی شایسته در صلح و آرامش
مثل همیشه با دیدن یک فایل جدید اول ذوق و شوقی زیاد در من ایجاد شد و یکبار فایل و دیدم و بار دوم در دفتری که مربوط به ثبت این آگاهی های خالص و ناب در نظر گرفتم تموم فایل و یادداشت برداری کردم ،
این فایل تون وکه نوشتم فقط به این فکر کردم ، رشد و بهبود شخصیتی مون و تقوی (کنترل ذهن ) و معنویت ، چقدر مهمه که در نهایت همه فایل های این سایت خلاصه شده در اون ، خلاصه شده در توحید و توکل و امید داشتن احساس خوب و آرامش ، در ایمان و باورسازی و حذف اون باورهای محدود کننده و ترمزهامون و خواستن تغییر خودمون ، لایق وشایسته دونستن خودمون
رشد و بهبود فردی ، شخصیتی مون = تقوی (کنترل ذهن ) + باورهای توحیدی و معنویت
چقدر باید عملگرا باشیم در مسیر تکاملی زندگی مون ، اونجاهایی که مانند این مثالهای استاد که بارها تو زندگی مون اتفاق افتاده بتونیم روبروی نجواهای ذهنی بایستیم ، من تو خلق ثروت در کسب و کارم ، تو اون رابطه عاطفی که میخوام ، چقدر تونستم به نکات مثبت اتفاقاتی که واسم افتاده توجه کنم.چقدر تونستم اعراض کنم و جلوی نجواهای ذهن خرابم و بگیرم ، خداروشکر که با آگاهی های این سایت در این سه سال کلی روی خودمکار کردم ، حتی اگر جایی فراموش کردم ولی با اندکی تامل برگشتم و توجه ام و گذاشتم روی نتایج مثبتی که قبلا داشتم و میدونم این شیطون ذهن همیشه با منه و باید بتونم با کار کردن روی خودم هرجایی از موضوعات زندگی خواست جولان بده ، مهارش کنم و خلق کنم هر آنچه میخوام .تمرین تمرین و تکرار وعزم و اراده میخواد که بتونیم در زیبای مسیر قانونجهان هستی باشیم و مثل استادمون که الگومونهستند ما هم ، آسون بشیم بر آسونی ها.
استاد جان برای من در زندگیم بی نهایت بار از این دست اتفاقات افتاده که باعث شده تامدتها دیگه رویدادهای مشابهش رو آگاهانه انجام ندم چون هم ترس داشتم که دوباره گند نزنم هم از قضاوت بقیه میترسیدم و از اونجایی که کمال گرا هم بودم تا مدتها موقعیتهای مشابهی که عالی هم بودند رو به تعویق مینداختم. تا اینکه تصمیم گرفتم دوره ی عزت نفس رو مجددا شروع کنم و از همون تمرین درس اول که فرمودین کارهای به تعویق انداختتون رو انجام بدین و…من چک لیستی از کارهای به تعویق افتاده م که سرمنشا اونها ترس از الگوی غلط قبلی بود روتهیه کردم و از طریق تمرین ستا ره قطبی در ابتدای روز و سپس نوشتن و گنجاندن اون ها در یادداشت های روزانم متعهد شدم و هر روز بهبودهای کوچولو کوچولو در زندگیم ایجاد کردم.ازنتیجم الان راضیم حتی میتونم بگم که با دیروزمم الان کلی فرق دارم . بعلاوه بقول خانم شایسته وقتی که جهان تلاش و تعهد شما رو می بینه حتی چیزهایی رو که توی لیستت نبوده بهت ارزانی می کنه.یکی از اون نمونه ها گنده کردن آدمها بود که پاشنه ی آشیل من بود و انقدر این ترسه مشهود بود که اونهام اینو فهمیده بودن و حتی تهدیدم میکردن که بهشون باج بدم توی محیط کاری اونم کار فرهنگی……تا اینکه از طریق فایلهای هدایت روزشمارم در سایت متوجه شدم که دارم شرک میورزم و نباید به فلانی که مثلا کارفرما یا اقوام ویا دوست صمیمی هستند قدرت بدم بنابراین رفتم تو دل ترسم و قاطعانه بهشون گفتم من از تهدید نمیترسم چون کار اشتباهی هم ازم سر نزده از شماها هم حتی نمیترسم و گفتم من وکیل دارم و اگر حرفی دارید برید به ایشون بگید شمارشم دادم .یه روز شما در یکی از فایلهاتون گفتین اگر شما خودتون رو از درون قوی کنید و ایمان و توکل داشته باشید مثلا اندازه ی شما 10 باشه و اون مشکله اندازش مثلا 2 باشه شما به راحتی میتونید اون بظاهر مشکل ولی مسآله رو حل کنید.الان برام خنده دارشده چیزایی که در این خصوص بهم گذشته ….من با تمرکز به نکات مثبت در سریال زندگی در بهشت و محصولاتی که خریداری کردم تونستم ذهنمو کنترل کنم و هر روزمو بهتر از روز قبل بکنم.دوره ی ثروت 1رو هم تازه دیروز تموم کردم و به طرز جادویی یی اقدامات عملی انجام دادم که به امید خدا در قسمت کامنتهای محصول ثروت 1خواهم نوشت.این ورژن از شخصیتی که بعد از این اتفاقات خودم آگاهانه خلقش کردم رو خیلی دوستش دارم.عاشقتونم.
راستش استاد من فقط اومدم بنویسم که بهتون افتخار میکنم که چه دانشجویی چه شاگردی مثله من ساختین قوی محکم که تبر هم نمیشکنتش
چون قانون رو میدونه امروز بابابزرگم صبح به رحمت خدا رفتن
و من حتی یه قطره اشک هم براش نریختم و حتی الان روی تابه ریلکسی در تراس خونه ی یوسف آبادمون نشستم در دله این اسمونه پرستاره و مهتابیه شبه تهرانه قشنگم و به شمعدونی های تراسم به میخک هندی راه پله ی خونمون و به درخت توت و بوته ی پرتقال خونمون که اتفاقا بابابزرگم کاشتن و شمشادای دم در خونمون آب دادم و اینقدر ریلکس و رها هستم که حد نداره تازه خودمو به چایی لاهیجان دعوت کردم تا دم بکشه و نوش جان کنم و خیلی خیلی ریلکس و رها هستم چون قانون رو میدونم چون میدونم این تضاد تو زندگیم چنان انرژی ای درش نهفته هست که منو چندین مدار میتونه ببره بالا و الان وقتشه الان باید بتونم حالمو خوب نگه دارم وگرنه تو شرایط گل و بلبل که هنر نیست
خلاصه که با این تضاد و آرزوی شادی برای پدربزرگ عزیزم
من مطمئنم اتفاقات عالی برام رخ میده استاد بهتون با تمومه وجودم افتخار میکنم استاد این قدرتتونهاااا میبینین چه ارمغانی ساختین که بابابزرگش بزرگش کرد از بچگی اما الان قوی و محکم وریلکس ورها تو این شرایط هست این قدرته استاد عباسمنش و اگاهی های نابش هست چقد به خودم افتخار کردم تو این شرایط بدونه حتی یه قطره اشک تازه خوشحال و با انرژی مثبت مثله همیشه هستم این قدرته استاد بزرگوارم هست
عاشقتونم عاشقتونم
مطمئنم بهترین اتفاقات برام در حال رخ دادن هست و من وارد مدارای بالاتر میشم خیلی زود و میام از نتایجم بهتون میگم
روی ماهتون استاد عباسمنش عزیزم و مریمه جون خوشگلم میبوسم
سلام استاد عزیز و نازنین و بزرگوار و دوست داشتنی و آگاه و هدایت کننده ام
سلام به همه دوستان عزیز راه تعالی و کمال و رشد
من دوست دارم نمونه های چند از زندگی ام رو فعلا فقط در زمینه کاری و شغلیام بنویسم تا بتوانم اولا برای رشد و پله بعدی استفاده کنم و جلوی ذهن نجواگر و منطقی را بگیرم
و دوما رد پایی باشد برای آینده و چالش های آینده ام ، چون همواره تضاد برای رشد و زندگی وجود دارد و خواهد داشت ولی من به لطف خدا و قوانین ثابت و همیشگی اش ، عامل و قدرت و تعیین کننده هستم
و شاید هم کمکی به کسی کنم
من همواره از 20 سال پیش در کنار شغل کارمندی که می دانستم آینده خاصی ندارد ، به دنبال به دنبال رشد مالی بودم و سراغ کارهای بازاریابی و فروشندگی و رانندگی و کارهای شرکتی و … رفتم
و هرگز با تمام شدن اون کار ناامید نشدم و همواره قدم برداشتم و اونها رو پله و تجربه ای می دانستم .
من سالها برای دیگران کار کردم و سبب رشد و ترقی مالی عالی آنها شدم ، البته ناگفته نماند که از لحاظ مالی آنها رشد کردند نه من ،
ولی از لحاظ باور و اعتماد به نفس به خودم و توانایی ها و قابلیت هایم ، خیلی رشد عالی داشتم
چون اگر قولی می دادم حتما کار را انجام میدادم و به سرانجام مطلوب می رساندم
که یکی از این تعهدهایی که دادم سبب ضرر مالی و زمانی شدیدی شدم تا شرکتی که برایش کار میکردم به نتیجه مطلوب برسد
جریان این بود که بعد از یک سال و نیم تلاش و هزینه های زیاد از جیب خودم انتظار داشتم که شرکت نه تنها ضررهای مالی ام را جبران کند بلکه سودی هم نصیبم کند و مورد تقدیر قرار بگیرم که بعد از انجام دادن آن کار ، فقط یک تشکر ساده ساده انجام شد و موضوع بسته شد و هیچ مبلغی هم دریافت نکردم
و این شد نقطه عطف برای شروع کارآفرینی و پله بزرگ بعدی که همواره از آن فراری بودم
دقیقا بعد از این موضوع با خودم و خدایم خلوت کردم و گفتم من یک سال و نیم زمان گذاشتم و پول چند برابری به نسبت حقوق کارمندیام خرج کردم و کاری را انجام دادم که از دید همه غیر ممکن به نظر می رسید
خووووب اگر کار خودم را شروع کنم و ادامه بدهم شاید اول سود نکنم و حتی همین مبلغ رو ضرر کنم ولی بعد چه اتفاقی می افتد :
من خیلی چیزها یاد میگیرم و رشد می کنم و قطعا دفعه بعد بهتر و بهتر می شوم و می توانم به سودهای بالایی برسم و این باور از تجربه های زیاد من بود که بعد از ورود به هر کاری از آشپزی و روابط زناشویی و قوانین حقوقی خرید و فروش و .. به مهارتهای عالی رسیدم
و
و این گفتگوها و منطق ها سبب رشد عزت نفس و اعتماد به نفسم شد و سبب شد تا
تصمیم گرفتم تا بدون هیچ تجربه خاصی وارد بازار پوشاک شوم و زمانی که واقعا خواستم و اراده کردم ، از همه جا کمک ها رسید تا فروشگاهم را باز کنم
و در شروع و استارت اجناسی رو تهیه کرده بودم که اصلا فروش نمی رفت و تصمیم گرفتم تا آنها را به هر طریقی رد کنم ، به همین دلیل بابت هر خرید یکی از آنها را جایزه بدهم تا تمام شوند
و جالب این بود که مشتریان حاضر بودند حتی تخفیف نگیرند ولی آنها را نبرند ، در این حد نازیبا و ناقشنگ بودند
ولی به هر حال آنها را رد کردم و از این تجربه خوشحال که دیگر اینها و این فروشگاه رو کار نکنم و به سراغ بعدی و بهتر بروم
چون من باور دارم که در هر موضوعی با پیش رفتنم حتما بهتر و عالی تر می شوم
یک بار دیگر از فروشگاهی اجناسی رو خریدم که فهمیدم 100 ٪ گران تر از بازار خریدم و با سود بسیار ناچیز فروختم
و از این گونه مثالها زیاد بود و هر بار من بهتر و قوی تر شدم تا جایی که
از اجناسی که می آوردم براحتی بیش از 90 درصد فروش می رفت و پیج فروشگاهی هم بدون تبلیغ و آرام آرام و با انجام هزاران تجربه و بهبود تبدیل به پیج بسیار قوی و عالی شد که هر روز چندین فروش داشتم و حتی در ایام بیماری همه گیر که بازار بسته شده بود ، تقریبا روزی نبود که فروش آنلاین نداشته باشیم
و در حال لذت بردن و رشد مالی عالی و توپ و شادی بودیم که اعتراضات دوسال پیش شروع شد و کار من به طور کامل خوابید و نه تنها فروش نداشتیم بلکه مورد تمسخر هم قرار می گرفتیم که این شغل رو داریم
ولی
ولی
من حالم خیلی خوب بود و می دانستم که خداوند زندگیام را در اختیار خودم قرار داده ، پس مهم ترین وظیفه من کنترل کانون توجه و رسیدن به احساس خوب بود
و یادم می آید که با بهترین و شادترین احساس بیدار می شدم و از دیدن ابرها و زیبایی ها عشق میکردم و شاکر بودم و
در شبی که با حس توکل و امید و شادی از شکرگزاری نعمت هایم خوابیدم ،
با هدایت الهی بیدار شدم و تصمیم گرفتم که شغلم را تغییر بدهم و وارد رسته کاری دیگری در پوشاک بشوم که هیچ هیچ و هییییچ اطلاعی از آن نداشتم و نیاز به سرمایه ده برابری موجود خودم داشت ، ولی به هدایت شدنم و توانایی هایم ایمان داشتم ،
این شد که همون روز حراج رو شروع کردم و تمام اجناس رو که برنامه داشتم در طی دو ماه بفروشم در کمتر از 25 روز با سود خوب و حتی بیشتر از قبل فروختم و
و یک ماه زودتر از برنامه ام وارد کار جدید شدم
که خود هزاران داستان دارد
و برای شروع حتی دستبند همسرم را فروختیم و با کمک هزاران دست و اتفاقات همزمانی و احساس شادی پیش رفتیم و رشد کار و تنوع و اجناس خوبی داشتیم ولی از لحاظ نقدینگی در حسابم خیر ، راضی کننده که هیچ ، درگیر پاس کردن چک های برگشتی شدم
که حاضر شدم یک چکم برگشت بخورد ولی دوره کشف قوانین رو تهیه کردم تا ببینم ترمز های من چیست که نمی گذارد نقدینگی داشته باشم چون با فایل الگوهای تکرار شونده استاد به این نتیجه رسیدم
چون من اجاره یک میلیون و 5 میلیون 10 میلیون رو می پرداختم و چک های 1 میلیون 10 میلیون 20 میلیون رو پاس می کردم ولی موجودی مالی آزاد در حسابم همواره نزدیک صفر بود ،
و با کمک جلسات 2 و 3 دوره کشف قوانین زندگی و انجام تمرین ها و رعایت برنامه های جدیدم ، در کمتر از یک ماه رشد مالی عالی داشتم و به فروش دوبرابر سال قبل و نقدینگی 20 برابر و رشد سرمایه فروشگاه 3 برابر رسیدم و به جای یک النگو ، توانستم دو دستبند شیک برای همسرم بخرم و نقد خیلی راحت اسپلیت و یخچال دوقلو و خیلی چیزهای دیگر خریدم
و همه اینها در همین فروشگاه الانم اتفاق افتاد و شرایط تغییر نکردند ولی این من بودم که تغییر کردم و در مدار بهتر و مالی بیشتر قرار گرفتم چون شغل الان من ، بیش از 8 سال جلوی چشمانم بود ولی هرگز من آنرا ندیده بودم و حتی فکرش را هم نمی کردم
و الان به خودم می گویم خدا می داند که چقدر فرصت پیش روی من هست که الان نمی دانم و نمی بینم
ولی با تغییر باورها و مدارم حتما به راحتی به آنها هم خواهم رسید
…..
راستی داستان رونالدو رو پسرم برایم گفته بود که آرام ترین ضربان قلب رونالدو در تمام مدت بازی ، همان زمان قبل زدن پنالتی دوم بود که واقعا این نیاز به کنترل ذهن بسیار بسیار قوی دارد که امکان دارد مقصر باخت یک تیم و کشور شوی آن هم برای آخرین تورنمنت که در آن هستی و دیگر فرصت جبرانش را نداری و خود رونالدو بارها راجع به قدرت ذهن صحبت کرده بود و در عمل هم نشان داد که در این موضوع بسیار بیشتر از قدرت بدنی و مهارت فوتبالی ، تمرین کرده و مهارت کسب کرده .
استاد عزیزم بینهایت ممنونم بابت آگاهی و درکی که از جهان و قوانین در من ایجاد کردید و می کنید
واقعا قلبی دوستتون دارم و براتون ارزش بسیار زیادی قائل هستم
سپاس گذارهدایت گری هستم که مارو به سمت راحتی شادی نعمت خوشبختی و ثروت هدایت میکنه و چنان جملات مطالب ناب و خالص و رایگان رو برامون بیان میکنه ، و دعوت شده ایم بسمت بزرگی و برکت
درود بر استاد بزرگوارم که خالصانه و با نیت پاک این مطالب رو برایگان برامون میذاره.
نکته فوق العاده حساس ای رو استاد مطرح کردند و بسیار در زندگی مون اتفاق افتاده و اتفاق خواهد افتاد و ما باید برای این نکته مهم که ممکنه بکل یک استعداد توانایی مون رو بهمین روش ذهن کنار بذاریم و نامید از موفقیت و پیشرفت باشیم.
الحمدالله امروز این نکته اساسی رو براساس اتفاقی که افتاده بود برام بهتر فهمیدم و تصمیم بهتری بطبع گرفته ام
از مواردی که مشکل جدی و مهم زندگی من هست و بوده: بحث روابط و ارتباط به دختر ایجاد رابطه صمیمی و طول رابطه
متاسفانه یا خوشبختانه در خانواده ای بزرگ شدم که بسیار مذهبی و بسیار غیرتی بودن و حتی زمان نوجوانی اجازه استین کوتاه پوشیدن زشت و ناپسند بود و بخاطر خجالتی بودن و ساکت بودن و که مقداری مربوط به درون گرایی بودن من داره و هم اینکه در اجتماع من بسیار ساکت و گوش به حرف بودن بسیار مورد پسند و نمره بالایی داشت.
و بطوری که تا یادم میاد هم در مدرسه هم در خانواده فامیل شلوغی و جنب جوش و شاد بودن مورد احترام و نبود بلکه سرکوب میکردنند.
در کودکی با وجود ذهن درست و خود بودن و زیبا بودن جذاب هستیم ولی در مورد من بخاطر سرکوب خانواده برای ار تباط گیری با دختر و همبازی کودکی با دختر فامیل یا کوچه یک نهی و دور ی ملموس و واضح و اجباری بود که تا الان بیاد دارم.
و به این صورت که میگفتن تونباید با دختر بازی کنی و بیرون بری
من بخاطر همین مورد کمی خجالتی شدم و همین خجالتی و کمرو بودن عامل دفع من پیش هم سن سالان دختر و حتی پسر.
تا اینکه بزرگ شدم و کم کم خودم مسجدی و زمانی که دختری میدیدم با حجاب باز و راحت تر شنیده بودم که فلان نفر در این موارد که سرش رو پایین میندازه و حتی من صلوات میفرستادم ذهنم شیططانی نشه
اینهم بدلیل موارد متعدد شنیدن این مورد که دختر و پسر مثل اتیش و پنبه هستن ،از عمامه به سر ها.
بهمین دلیل من نخواستم تو این مورد جهنمی بشم
پس با تماام وجود کنترل کردم.
خدارو شکر تا یک جایی خوب بود ولی از خیلی استعداد ها و تجربیات و نیرو ها و انگیزه های من این مورد گرفت.
قطعا که هر اتفاقی میافتاد تجربه بود و بالاخره ادمی یاد میگیره چی بهتره و به نفع.
روابطی ایجاد کردم و لی بخاطر باور اصلی : اگر تو رابطه بگیری دوست بگیری کارت تموم جهنمی و خدا دوست ندارع حمایتی دیگه هیچ موردی نداره. این بزرگ ترین ترس من هست و ترمز اصلی
در تمام این سال هایی که باور کاشته شد بمرور رشد کرد رشد کرد و هر بار تایید میشد .
من شکست های متعدد ی خودم و پس زده شدن های متعدد که بدلیل باور من کافی نیستم و شرک و نبود کوچکترین فکری که انگیزه ای بده و بگه بابا اینطوری گفتن نیست. موفقیت موفقیت بیشتر میاره . نتونستم.
——–الحمدالله وقتی ادم حالش خوب میشه میتونه برعکس گذشته اش تمام زندگی شو گل و بلبل زیبایی کنه.——–
اما بلطف خدا من توی قران جستجو کردم جستجویی مانند استادمون
خدا این حرف هارو نزده-خدا وضع انسان و بنده اش رو میفهمه و محدودیت سفت سنگین نذاشته
فقط هر چی گفته به نفع خوشبختی ما گفته و میگه هر کاری میخای کن فقط به خودت ضربه نزن تو محترمی ارزش داری
با هر ادمی بریز بپاش نکن و با هرکسی خواستی باش ولی حدودش اینکه شما از هم راضی باشید
هر کاری میخای کن اگر اسیب زدی بخودت برگرد .—و تو نمیتونی کسی رو اسیب بزنی. —تمام—
این چیزیه که من فمیدم الحمدالله اشنایی با این حرف هایی خالص هیچ کجای زندگیمون نه شنیدیم نه گفتن نه کسی خواهد گفت هدایت شدیم و من رو خیلی کمک کرد بهتر بشم و افسردکی از بین بره.
بعد از اون یک دورره ارتباط گیری خریدم و بسیار راه منو انداخت کمک کرد و باورهام بهتر شد اینکه جواب میده میشه -امکان داره- برای دیگری شده برای تو ام میشه-
من الان این باور هارو دارم و حالم بهتره وحرکت هایی ر و زدم پا روی ترس هام گذاشتم تو دل ترس نه شنیدن -ترس صحبت و شروع -ترس حرف کم اوردن – ترس اضطراب اجتماعی – ترس نگاه بقیه– دارم حرکت میکنم.
ولی باز تجربیات قبلی نشدن هایی که من با افرادی میخاستم ارتباط بگیرم توی ذهتم میاد و شروع میکنه به میخکوب کردن من خواسته ام ارادم یه چیزه میخکوب شدن ترس و حرکت بدن وذهنم چیز دیگه
تو نمیتونی جذاب نیستی حرف کم میاری با این جمله شروع کننده فایده نداره جذاب نیست مسخره
ابرو خودتو نریز همین جا وایسا ول کن بیخیال
و در عوضش بارها بارها ارتباط گرفتم فوق العاده قوی خوب پیشرفت
حالا باید برنامه بریزم و سعی کنم یاداوری کنم خوشحال کنم سپاس گذار باشم بخاطر تکتک نعمت و حس خوب که قبلا تجربه کردم
درس بگیرم از گذشته ام و سعی کنم از خجالتی بودن از حس کوچک بودن دست بردارم و خودم رو عزیزتر و محترم تر کنم.
انشالله همه مون مورد لطف و ثروت پول رابطه عاشقانه بیکران قرار بگیریم.
ممنون از شما استاد گرامی خدا را صد هزار مرتبه شکرت بابت بهرهمندشدن از این همه نعمت که همه بهترین هستند و هماهنگ شدن و قرار گرفتن در مسیر این آگاهی ها و داشتن استاد خوب هم از همین بهترین نعمتها میباشد خدایا شکرت
درخصوص این عنوان شیوه ذهن برای شکل دهی باورهای محدود کننده و در مقابل راهکارهای سازنده برای متوقف ساختن آن باورها در همان ابتدای نجواها بسیار سازنده است زیر وقتی به این تضاد و مسئله آگاه باشیم در واقع دست ذهنمون رو میخوانیم و در همون ابتدای کار که هنوز نجواها قدرت نگرفته اند و احساسمون را بصورت عمیق درگیر نکرده اند خیلی راحت میتوانیم از دامه کار متقفش کنیم تا در ذهنمانجنجال درست نکنه که ترمزی باشه برای ادامه و پیشرفت کار زیرا برای من این جوری بوده و هست که با وجود اینکه هیشه مسافرتهای من خیلی عالی و به بهترین شکل لذتبخش و عالی بوده و خدارا شکر همیشه در هر شهری که رسیدم دوستان که به من لطف ردارند بود و از خونه تا و ماشین و همراهی بودن با من و خانواده سنگ تمام میذارند بازهم موقع تصمیم مشافرت دلشوره میگیرم و ذهنم اذیتم میکنه و واقعا اینقدر سروصدا میکنه که ابتدای حرکتم 80درصد عصبی هستم و کم کم حالم خوب میشه.یا درمورد تماس با مشتریهای ملک و سرمایه گذارن قبل ازتماس گرفتم فقط نجواهای پوچ و واهی دارم و اینکار تا جایی پیش میره که منو از ادامه راه متوقفم میکنه و کاملا بیحال میشم وقتی به زور شروع میکنم و اقدام به تماس گرفتن میکنم میبینم اینقدر دوستان و مشتریهایی که حتی اولین بار هم با اونها صحبت میکنم حتی خودم هم باور نمیکنم که این جملات و کلمات از طرف من بوده و کم کم دارم عادت خوب گزارشهای تماس مشتریان را ثبت میکنم بعد بررسی میکنم به خودم احسنت میگم که بابا دمت گرم عبدالرضا خیلی کارت درسته و پیشرفت کردی . همین عامل باعث میشه بیشتر مشریهام رو دوست داشته باشم که تمام نرسیدنها و ترسیدن ها و زمانهایی که واقعا احساس بدی داشتم در اثر نجواهای قبل از حرکت بوده و خدایا شکرت که به این مسیر هدایت شدم تا آگاه بشم از این روند ذهنم و دستش رو بخونم که دیگر نذارم نجوا کنه .
نمیدونم زمان مناسبی هست برای این سوال یا نه ولی میخوام راهنماییم کنید که من هر از چند گاهی از لحاظ مالی صفر مطلق میشم و واقعا این مسئله داره اذیتم میکنه و با وجود آگاهی و اطلاعت و تخصص کار در زمینه مشاور و کارگزاری املاک و مستغلات باز هم پیش میاد که قرارداد نمیزنم و خیلی منو اذیت میکنه و البته از خداوند این راهکار را درخواست کردم و هدایت شدم به فایلهای رایگان الگوهای تکرارشونده مننتها باید بصورت جدی به قول استاد مغزم رو در بیارم بریزم توی کاسه و بررسی کنم که چه باورهای مخربی داره توی بک گراند ذهنم داره اجرا میشه که نمیذاره من از لحاظ پولی و مالی پیشرفت کنم ضمن اینکه هم دوره عزت نفس و کشف قوانین و هم دوره ثروت یک و سه و اصول کسب وکار و همه کتابها و راهنمای عملی و قانون سلامتی و دروه 12 قدم و دوره قانون آفرینش و ….. را از سایت خریداری کردم باز هم نیاز به یک برنامنه ریزی اساسی دارم که بشینم روی دوره ها و محصولات کارکنم و این حس نمیذاره خیلی جالب اینکه از لحاظ شغلی هم زمان کافی دارم ولی ذهنم نمیذاره. و اگه منو راهنمایم کنید سپاسگزار میشم
راهکاری که به ذهنم خودمرسیده اینه که برای من کار را از کارکردن روی دوره عزت نفسم شروع کنم و ابتدا باید و باید از درون خودم رو تقویت کنم تا قدرت و خودارزشمندی و اعتماد و عزت نفسم و توانمندهای خودم که میدانم درجودم دارم وقبلا کارهای بسیار بزرگی را انجام داده ام را در خودم بیدارکنم و دوباره همان عبدالرضای خوشحال و پرشور و شوق باشم و این بار دقیقا کاملا آگاهانه در مسیر و هم جهت و همراه و هماهنگ با باورهای قدرتمندکننده و طبق اجرای قوانین و آگاه شدن از نجواهای ذهنی که خودشان را در احساس خوب و بد نشون میده باشم تا سرعت کاهام بالاتر بره منتها فراموش نکنید منو راهنمایی کنید
سپاسگزار از خداوند بزرگ و اینکه در جمع خانواده بسیار آگاه قرار دارم خدایا شکرت
سلام عزیزم باید کار کردن روی دوره هارو جدی بگیری و هر لحظه بهشون عمل کنی به طور مستمر تا نتایج مستمر باشه سعی کنید بیشتر بنویسید وتمرکزتون رو بزارین روی خاسته ها ونجات مثبت و از همه مهم تر تمرین ستاره قطبی رو خیلی خیلی خیلی جدی بگیرید
استاد چند روز پیش یه فایلی رو در سایت ازتون دیدم که فکر کنم مال حدود سال 95 باشه و حدود 6 دقیقه هست، به این اسم
چرا بعضی افراد بد شانس هستند؟
من با دیدن این فایل یه چالش برای خودم گذاشتم که 7روز فقط در مورد نکات مثبت صحبت کنم و بنویسم و از نکات منفی اعراض کنم
تصمیم داشتم هر روز هم در همون صفحه در مورد نکات مثبت روزم بنویسم،
الان هم این کامنت رو همونجا نوشتم اما دیدم نتایجم عالیه گفتم کپی کنم و اینجا ثبتش کنم تا بیشتر دیده بشه شاید با اینکار دوستان بیشتری ببینن و براشون مفید باشه
ادامه چالش 7روزه توجه به نکات مثبت و اعراض از نکات منفی روز دوم:
اتفاقات مثبتی که دیروز برام افتاد و دیشب چون خوابم میومد نتونستم کامنت بزارم:
یه اتفاق قشنگ 555 نظر که تا به الان روی سایت برای این فایل ثبت شده و این اعداد رند که حالم و احساسم رو خوب میکنه
اولین مورد صبح به محض بیدار شدن یک ساعت و نیم کامنتهای سایت رو مطالعه کردم و حالم در آغاز روز عالی شد
مورد دوم اتفاق خوب دیروزم چون در دوره قانون سلامتی هم هستم رعایت 80 درصدی قانون سلامتی بود
مورد بعدی انجام تعهدات مهندسین ناظر بود که شکر خدا خیلی سریع انجام شد و این در حالیه که در گذشته هیچوقت به این راحتی و با این سرعت کار اداری من انجام نمیشد و این من بودم که به لطف خدای مهربان با توجه به نکات مثبت افراد این وجه مثبت افراد رو جذب کردم خدایا شکرت این من نیستم که کارها رو سریع و آسان انجام میده این تویی که منو آسون کردی برای آسانیها
اتفاق قشنگ دیگه ای که دیروز برام افتاد این بود که برای صاف کردن خاکهای فنداسیون باید لودر میگرفتم و هربار که در ساختمانهای گذشته دنبال لودر بودم حداقل تا ایستگاه ماشین آلات خاک برداری میرفتم اما دیروز بطور اتفاقی (بخاطر توجه من به نکات مثبت جذب شد) درست زمانی که من لودر نیاز داشتم یه لودر روبروی زمین من شروع به خاک برداری کرد و چون فاصله ای با زمین من نداشت هم خیلی سریع کار انجام شد و هم اینکه تقریبا نصف قیمت واقعی کار انجام شد خدایا شکرت که دستانت رو برای کمک به من در زمان مناسب در مکان مناسب قرار میدی
اتفاق قشنگ دیگه اینه که من دیروز سفارش خرید آهن رو برای شروع کار جدید دادم و به لطف خدا در بهترین زمان و با بهترین قیمت ممکن انجام شد تقریبا 12درصد ارزانتر از قیمت خرید پارسال همین موقع که برای ساختمان قبلی خرید کرده بودم و این هم در حالیه که در گذشته من هر وقت خرید آهن داشتم روزبروز آهن شروع میشد به گرون شدن و من در بالاترین قیمتها خریدم رو انجام میدادم، خدایا ازت ممنونم که اینقدر قشنگ مدیریت کارهام رو به عهده گرفتی.
و قشنگترین اتفاق دیروز که خیلی حالم رو خوب کرد خرید گوشی آیفون 15 برای دخترم بود معمولا در گذشته اگه دخترم یا پسرم و یا همسرم از من درخواست خرید چیزی رو میکردن اول مقاومت میکردم و بعد از اصرار اونها با نارضایتی خرید میکردم به این شکل خرید هم انجام میشد اما با احساس بد
اما چند روز پیش که دخترم درخواستش برای خرید گوشی آیفون رو داد من بدون لحظهای درنگ قبول کردم و بهش گفتم ما خودمون برای تولدت تصمیم به خرید گوشی جدید رو داشتیم و اون واقعا سورپرایز شد و گفت اصلا انتظار نداشتم به این سرعت قبول کنید قرار شد هدیه تولد رو زودتر از موعد انجام بدیم و دیشب این خرید رو خیلی راحت انجام دادم .
خدا رو هزاران بار شکر میکنم که قدرت خریدم اونقدر زیاد شده که دیگه برای چنین خریدهایی هیچ دق دقه ای ندارم و آسان شدم برای آسانیها
و آخرین مورد اتفاق قشنگ دیروز که یادم میاد این بود وقتی بعد از خرید گوشی برای دخترم به خونه اومدم، همسرم که یکی دو روز هست گوشیش ایراد کرده و داده بود تعمیرکار درستش کرده بود گفت این گوشی من درست نشده و دوباره باید بدم ایرادش رو برطرف کنن و من در جوابش گفتم کاش توهم میومدی برای تو هم یه گوشی نو میخریدم و این در حالیه که در گذشته اگه اونا میخواستن خریدی انجام بدن من مخالف بودم
خداروشکر میکنم اوضاع مالیم در سطحی رسیده که خیلی راحت خرید میکنم بدون هیچ نگرانی
خداروشکر میکنم بخاطر وجود همسر و فرزندان خوب
خداروشکر میکنم بخاطر وجود مادر و خواهر و برادرانم
خداروشکر میکنم بخاطر سلامتی خود و اطرافیانم
خداروشکر میکنم بخاطر سایت توحیدی استاد عباسمنش
و خداروشکر میکنم بخاطر دوستان توحیدی که در این سایت حضور دارن و با کامنتهای عالیشون چراغ راهی شدن برای من
در پایان سپاسگزاری میکنم از استاد عزیز، خانم شایسته عزیز و همه دوستان عزیزی که با نوشتن کامنت و یا با ارسال نتایجشون به بارورسازی ما کمک میکنن
شیطان، شما را (به هنگام انفاق،) وعده فقر و تهیدستی میدهد؛ و به فحشا (و زشتیها) امر میکند؛ ولی خداوند وعده «آمرزش» و «فزونی» به شما میدهد؛ و خداوند، قدرتش وسیع، و (به هر چیز) داناست. (به همین دلیل، به وعدههای خود، وفا میکند.)
ترس نقطه مقابل ایمان است
مثالی بزنم از خودم همین چند ماه پیش
چند ماهی بود میرفتم باشگاه و همه چی خوب پیش میرفت یک روز عصر ک کارم تمام شد اومدم ک سوار ماشین بشم دیدم در ماشین بازه و استارت ک زدم دیدم روشن نشد نگاه کردم دیدم کاپوت بازه و دزد کامپیوتر ماشین رو زده یک لحظه ناراحت شدم ولی چون میدونستم باید الان کنترل ذهن داشته باشم تو ماشین با خیال راحت نشستم و شیک پروتئین زدم و زنگ زدم ب پدرم ک بیاد ماشین رو بکسل کنیم و ببریم تعمیرگاه اونم گفت الان خودمو میرسونم
داشتم ب آسمون نگاه میکردم و میگفتم من نوکرتم ، من هیچی نیستم ،
همه چی تویی
خودت درستش کن
یا آیه الخیر فی ما وقع افتادم
و گفتم حتما خیری هست
همون لحظه گوشیم زنگ زد و مادرم بود و با نگرانی گفت چی شده
گفتم هیچی عزیزم و نگران نباش حتما بنده خدایی پول لازم داشته و این اتفاق افتاده
مادرم گفتم احسان نگران نباش پدر داره میاد
گفتم مادرم : من اصلا نگران نیستم من خدا رو دارم ، کسی و تا الان کنارم بوده الانم کنارمه
اون شب پول کمی توی کارتم بود چون هر چی پول داشتم فقط تمام بدهی های بانکی رو ب لطف الله مهربان تسویه کرده بودم از اونجایی ک نمیدونستم چقدر خرج ماشین میشه فقط ب خدا گفتم :
پرودگار من پول کمی دارم فردا خودت درستش کن جوری ک من محتاج کسی نباشم ک ازش پول بگیرم و فقط پول خرید قدم 8 برام بمونه تو حسابم برام کافیه
( اون موقع روی دوره مقدس 12 قدم کار میکردم )
پدرم اومد و شب شده و جایی باز نبود و مجبور بودم ماشین رو چند کوچه بالاتر تو خیابون پارک کردیم وقتی داشتم با ماشین پدرم برمیگشتیم پدرم گفت مطمئنی اینجا امن هست
گفتم : پدر جان خدارو گزاشتم تو ماشین خودش حواسش هست
فردای اون روز توی تمرین ستاره قطبی درخواستم رو نوشتم و دقیقا همونی شد ک من از خدا خواستم
اما وقتی فرادی اون روز میرفتم باشگاه ترس میومد ک نکنه باز دوباره همون اتفاق بیوفته
و من میگفتم ن من قفل کاپوت زدم و ماشینم رو جای بهتری پارک کردم و قرار نیس یک اتفاق ب ظاهر بد دوباره اتفاق بیوفته
دقیقا هر لحظه نجواها میاد این ما هستیم ک باید افسار ذهن رو بکشیم
وقتی شما ب سمت نور حرکت میکنید تاریکی کمتر میشه
توی قران خدا میگه نبوده زمانی ک ما بر پیامبر آیه نازل کردم و نجوای شیطان نبوده اما ما قدرت کلام خدا رو بالا بردیم
سلام استاد خوبم
میخام از فریب ذهنم بگم و دلم میخاد استاد درموردش صحبت کنید
استاد من خیلی خیلی خیلی فایل گوش دادم و غیر از دوره های شما دوره تهیه کردمو کتاب خوندم حدودا 7 سالی میشه خودشناسی میکنم
و باهمه اینها
اخیرا تونستم مچ ذهنمو بگیرم
استاد من توی یه خانواده مذهبی و معتقد بزرگ شدم و بعد خودشناسی و… کلا از اون فضا فاصله گرفتم
و فک میکردم که رشد کرده شخصیتم ولی اینطور نبود
استاد من معتاد فایلای شمام و هر روز ساعتها گوش میدادم و میتونم ادعا کنم که کلی دانش دارم و کلی اطلاعات ولی انگار هیچ وقت نتونستم از دانشم استفاده کنم
چون فقط و فقط تمرکزم روی یادگیری بود نه از این جهت که عملگرا نباشم نه از این جهت که وسواس فکری شکل عمل میکردم
استاد اینکه گفتم از خانواده مذهبی بود و ربطش به دانشمندی و عقل کل بودنمو میخام بگم
توی مذهب و خانواده ای که بودم اگه یه تار موت بیرون بود یعنی تو گناه کردی و از مسیر خارج شدی اگه نمازت اول وقت نبود دیگه فایده نداشتو ثواب نکردی اگه در حین وضو گرفتن حرکت میکردی و از شیر آب فاصله میگرفتی وضوت باطل بود و باید مجدد وضو میگرفتی و هزاران وسواس توی فرعیات
و منه مریم توی اجرای قانون هم این شکلی بودم و فک میکردم که تغییر کردمو دارم شدیدا به قانون عمل میکنم
استاد اینقد دچار وسواس فکری بودم و حتی شاید هنوزم هستمو فعلا پی نبردم که اگر کوچیکترین رفتاری میکردم که بنظرم خلاف قانون بود به خودم برچسب مشرک میزدم و حس گناه میکردم
استاد اخیرا درحدی وسواس گونه عمل میکردم و دنبال یادگیری بودم و هی شرایط من داشت بدتر میشد و من هی میگفتم خدایا من که دارم عمل میکنم پس نتیجم کوووو که تبدیل شده بودم به یه آدم پرهیزکاری که داره حتی ریاضت میکشه و من چه ظلمی درحق خودم کردم استاد اینقد مراقب ورودیای ذهنم بودم که باهمه قطع ارتباط کرده بودم اگه یه ذره دلم میخاست مثلا جلب توجه کنم یا سهون اینکارو میکردم انگار مشرکترین آدم روی زمینم و برای جبرانش میشستم و ساعتها تمرین میکردم تا شخصیتمو درست کنم انگار ناپاکم و باید خودمو اصلاح کنم
اینقد درگیر اصلاح خودم شدم که یادم رفت که مریم تو یه ادمی و طبیعیه که یه جاهایی اشتباه کنی طبیعیه که گاهی حس ترحم و یا حس توجه دیگرانو دلت بخاد جلب کنی ونباید باهاش بجنگی ولی منه کمالگرا میخاستم صده صد قانونو عمل کنم تا سریعتر نتیجه بگیرم و چه خوش خیال بودم و نمیدونستم که همین که این همه تمرین میکنی برای رسیدن به نتیجه یعنی داری فرکانس مخالف جهت خواسته هات میفرستی استاد همه مثلا میرن سرکار و از کارشون لذت میبرن و یه روال خیلی معمولی رو دارن ولی من میرفتم سرکار انگار میخام برم جنگ انگار میخام برم قله اورست رو فتح کنم میرفتم که بترکونم اینقد جدی گرفته بودم داستانو و بارها و بارها خودم ترکیدم و نمیفهمیدم که اتفاقا نباید جدی بگیری بابا لذت ببر اینقد جدی گرفتن یعنی خیلی داری سخت میگیری و کسیم که سخت بگیره جهان بهش سخت میگیره … استاد واقعا تغییر شخصیت جهاد اکبر میخاد و چقد شما برام قابل تحسینین و هر بار که میرم جلوتر و یه ذره تغییر میکنم پی میبرم که شما چه کار بزرگی انجام دادین چون واقعا تغییر شخصیت جهاد اکبر میخاد و با تمام وجودم و از ته دلم میخاد تحسینتون کنم که استاد دمت گرم لامصب تو چقد خفنی مرد
استاد عاشقتونم مرسی که تغییر کردین و جهانو جای بهتری کردین گاهی بخودم میگم مریم خسته نشو و ادامه بده و میگم ببین اگه استاد خسته میشد و ادامه نمیدادو تغییر نمیکرد چه همه انسانی محروم بودن از داشتن همچین آدمی توی زندگیشون پس توام تغییر کن و سرجای خودت قرار بگیر تا جهان گسترش پیدا کنه ….
هدف لذت بردنه اونم درلحظه حال و این کل ماجراست
سلام دوست گرامی خانوم مریم عزیز
چقدر این صحبت هایی که کردید حرف دل منم بود چون دقیقا منم مانند شما این پاکدامنی احساس این که اگر گناه کنم از خدا دور میشم رو داشتم و الان هم چون مثل شما کاملگرا هستم کافی خطایی کوچک باشه..ولی از وقتی که با دوره عزت نفس استاد آشنا شدم خودم رو راحت تر میبخشم و به قول استاد خطا کردن جزئی از روند زندگی هست
و من نباید خودم رو شماتت کنم
باید به عنوان بهترین مخلوق خدا که ممکنه خطاهایی هم هرچند زیاد بکنه ببخشم چون خطا یهنی بد بودن نیست
حالا باید روی عزت نفسم بیشتر کار کنم تا حال خوبی که استاد داره رو لمسش کنم حالا میفهمم چرا انقدر همه چی رو خوب نگاه میکنند..در هر صورت ممنونم بابت این که آدم های خوبی مانند من و شما وجود دارند و به فکر پیشرفت جهان هستند خدارو صد هزار مرتبه شاکرم برای این سایت و دوستان خوبی مانند شما ..موفق باشید
بنام خداوندبخشنده ومهربان
سلام استادعزیزم سلام مریم جان سلام بچه های خوب سایت
استاد درمورد اینکه چگونه ذهن مارو فریب میدهد توضیح دادید وخیلی فایل خوبی بود کلا فایلای کنترل ذهن و جهت دهیش به سمت مثبت وافسارش رو گرفتن ازمهمترین واساسی ترین موضوعی هست که باید رعایتش کنیم همیشه وفراموشش نکنیم
خونه ما داخل یه کوچه هست یه شب من وهمسرم رفته بودیم بیرون خرید انجام دادیم موقع برگشت به خونه توی کوچه یه سگ خیلی بزرگ وسیاه رودیدیم و واقعا ترسناک بود داشت میومدسمت ما تااینکه صاحبش اومد واونو برد از شب بعدش من همیشه به همسرم میگفتم که دیگه ازاین مسیر نریم ودور بزنیم اگه دوباره پیداش بشه چی اگه دوباره سرراهمون قرار بگیره چی واین ترس تاچندشب بعدش همرام بود الان یک سال هست که تواین خونه هستیم خداروشکر هیچ موردی نبوده ولی یه باراین اتفاق افتاد ذهنم چندبار تکرارمیکرد برام که شب بعدش ممکنه دوباره این سگه پیداش بشه یا…ولی خداروشکر همسرم اهمیت نمیده به این موضوع وبهش فکرنمیکنه اصلا ولی ذهنیت من جوریه که چندین بار که یه موضوع خوب پیش بره ولی یه بار اتفاق ناخوشایندی رخ بده توجهم میره رو همون یه اتفاقه وبقیه موارد که همیشه خوب وعالی پیش رفته رو کمرنگ جلوه میده برام،استاد ترس یکی از پاشنه های اشیل منه خیلی میترسم ازهمه چیز میترسم تاالان شب نشده که خودم تنها توی خونه بمونم یه بارهمسرم تصمیم میگیره که تنهایی بره مسافرت شرایط جوری بود که من نمیتونستم همراش برم خیلی هم اسرار داشتم که نره ولی خب تصمیمشو گرفته بود این درحالی که دارم روی خودم کار میکنم این اتفاق چندوقت پیش بوده..همسرم که رفت من تنها موندم توخونه ودیدم اقا هیچ اتفاقی نیوفتاد اتفاقا تنهایی رفتم کنار ساحل چقدررر لذت بردم چقدر باخودم حال کردم رفتم کافه چیزی که دوس داشتم سفارش دادم خوردم زنگ زدم به دوستم چقدر مکالمه فوق العاده ای بود بعد تومسیر برگشت کلی خرید کردم واومدم خونه گفتم یعنی واقعا به همین سادگیه ومن توی ذهنم چقدرررر پیچیدش کرده بودم چقدر بزرگش کرده بودم واقعاذهن فقط ویژگیش اینه که نجواکنه که خاطرات تلخ وبد رو بیادت بیاره وترس ایجاد کنه برات ولی اگه اگاهانه روی خودمون کار کنیم ونذاریم که اون برای ماتصمیم بگیره اون جهت دهی بده برامون این خودمون که باید تصمیم درست رو بگیریم این خودمون که بارها وبارها یاداوری کنیم برای خودمون که ترس وجود نداره این فقط توهمه ومنطقی کنیم براش..خلاصه بعدش اومدم خونه چقدر لذت بردم از تنهاییم چقدر باخودم صحبت کردم درمورد قوانین چقدررر روباورام کارکردم وچقدر این تنهایی برام موهبت داشت چقدر تجربه کسب کردم چقدر بزرگترشدم چقدراعتماد به نفسم بالارفت وچقدرلذت بخش بود خداروشکر خداروشکر
درموردرابطه عاطفی ،روابط عاطفی رویایی هم تو دنیا بسیار زیاد هست من باید اگاهانه رو اون ویژگی توجه کنم و وقتی من تغییر کنم نتایج عاطفیم تغییر میکنه فارق ازاینکه ازقبل چه روابطی رو تجربه کردم چون نتایج نادلخواه بخاطر فرکانس های قدیمی منه واین دلیل نمیشه اینکه همیشه قراره این اتفاقات رخ بده من وقتی تغییر میکنم نتایج هم لاجرم تغییر میکنه پس نگران این نباشم که اگه یه بار اتفاق به ظاهربد رخ داده قراره همیشه رخ بده میام اگاهانه اون یه بار رو توذهنم کمرنگ میکنم واتفاقات مثبت رو بارها وبارها تکرار میکنم برای خودم واینقدر پررنگشون میکنم که اون یه دونه به چشم نیاد
استاد واقعا هم همینطوره این ذهن کارش فریب دادنه الان یادم اومد که چندین سال پیش من رفته بودم سوپری یه شیر کاکائو خریدم بدون اینکه به تاریخ انقضاش توجه کنم وقتی خوردم دیدم طعم بدی میده تاریخشو چک کردم دیدم گذشته بود تاالان توزندگیم یه بار این اتفاق برام افتاده ولی ازهمون موقع تاالان من تمام خریدها رو دونه دونه چک میکنم میدونم درستش اینه که چک بشه ولی خب بخاطر اون یه بار اتفاقه بوده که نکنه تاریخ نداشته باشه نکنه فلان …همیشه این نگرانی موقع خرید همرام هست وتکرار میکنه اون اتفاقه رو توی ذهنم
بایدحواسمون باشه به ذهنمون که گولشو نخوریم اخه چقدر روابط عاطفی خوبی وجود داره چقدثروت چقدر نعمت چقدر سلامتی چرا نیایم به اونا توجه کنیم حالا یه بار شکست خوردیم توی روابط یا بیزینس یا هرچیز دیگه ای ولی این دلیل نمیشه که همیشه قراره رخ بده من وقتی وارد دل ترسام شدم دیدم خبری نیست بیشتر منطقی شد برام که هیچ چیز خاصی اون بیرون نیست همه چیز اول توی ذهن مااتفاق میفته بعد توی دنیای بیرون تجربش میکنیم ومیام اگاهانه به نفع خودم ازش استفاده میکنم چیزای که بهم کمک میکنه به پیشرفتم کمک میکنه به حال خوبم به احساس خوبم به اتفاقات جالب ووو…اونو بولد میکنم توی ذهنم اون اتفاق خوبه اون رابطه زیبا اون چندبار که تو کارم موفق شدم اون مسافرت هایی که پراز خاطرات زیبا وقشنگی که رفتم اون تجربه های خوبی که کردم رو همیشه وهمیشه به خودم یاداوری میکنم وهی تکرارشون میکنم طبق قانون ازجنس همون باز وارد زندگیم میشوند
درمورد قوانین هم همینطوره من تجربش کردم وقتی روباورام کار میکنم نتایج خوبی میگیرم واتفاقات خیلی خوبی میفته برام لابه لای اون اتفاقات ونتایج یه مواردی پیش میاد که نادلخواهمه میام زود به قوانین شک میکنم میگم من که اوکیم پس چرا اینجوری شد چرااونجوری نشد وذهنم این یه دونه رو میبینه وهمه اون اتفاق خوبه رو نمیبینه
خدایا شکرت خدایا شکرت خدایاشکرت
استاد واقعا کامنت نوشتن خیلی کمک میکنه که بیشتر خودمونو بشناسیم باورهامونو بشناسیم و اصلاحش کنیم که یه رد پایی باشه برامون برای ادامه مسیر
سپاسگزارم ازتون دوستتون دارم شما ومریم جان وهمه بچه های نازنین سایت
بنام خداوند یکتا، دانا توانا و قدرتمند ، پروردگار محیط و خالق جهان هستی ؛
خدایا شکرت برای شروع یک روز رویایی فوق العاده،
خدایا سپاس برای سلامتی جسم و جان و روح و روانم،
الهی شکر برای بودن و عضویت در زیباترین مکان مجازی دنیا و این سایت الهی توحیدی ناب،
پروردگارا شکرت برای بودن و تکامل مون در مسیر این روند رشد و بهبود فردی شخصیتی مون ،
خدای مهربانم سپاس برای رزق و روزی کثیر و حلال و فراوانی و روابط عالی هر آنچه که دارم و از آن توست ،
سپاس برای حضور و بودنت پروردگارم، در جسم و جان و قلب و تمام لحظه به لحظه زندگی ام ؛
درود بر استاد عباس منش بزرگوار و یار و همراه همیشگی شون مریم بانوی شایسته در صلح و آرامش
مثل همیشه با دیدن یک فایل جدید اول ذوق و شوقی زیاد در من ایجاد شد و یکبار فایل و دیدم و بار دوم در دفتری که مربوط به ثبت این آگاهی های خالص و ناب در نظر گرفتم تموم فایل و یادداشت برداری کردم ،
این فایل تون وکه نوشتم فقط به این فکر کردم ، رشد و بهبود شخصیتی مون و تقوی (کنترل ذهن ) و معنویت ، چقدر مهمه که در نهایت همه فایل های این سایت خلاصه شده در اون ، خلاصه شده در توحید و توکل و امید داشتن احساس خوب و آرامش ، در ایمان و باورسازی و حذف اون باورهای محدود کننده و ترمزهامون و خواستن تغییر خودمون ، لایق وشایسته دونستن خودمون
رشد و بهبود فردی ، شخصیتی مون = تقوی (کنترل ذهن ) + باورهای توحیدی و معنویت
چقدر باید عملگرا باشیم در مسیر تکاملی زندگی مون ، اونجاهایی که مانند این مثالهای استاد که بارها تو زندگی مون اتفاق افتاده بتونیم روبروی نجواهای ذهنی بایستیم ، من تو خلق ثروت در کسب و کارم ، تو اون رابطه عاطفی که میخوام ، چقدر تونستم به نکات مثبت اتفاقاتی که واسم افتاده توجه کنم.چقدر تونستم اعراض کنم و جلوی نجواهای ذهن خرابم و بگیرم ، خداروشکر که با آگاهی های این سایت در این سه سال کلی روی خودمکار کردم ، حتی اگر جایی فراموش کردم ولی با اندکی تامل برگشتم و توجه ام و گذاشتم روی نتایج مثبتی که قبلا داشتم و میدونم این شیطون ذهن همیشه با منه و باید بتونم با کار کردن روی خودم هرجایی از موضوعات زندگی خواست جولان بده ، مهارش کنم و خلق کنم هر آنچه میخوام .تمرین تمرین و تکرار وعزم و اراده میخواد که بتونیم در زیبای مسیر قانونجهان هستی باشیم و مثل استادمون که الگومونهستند ما هم ، آسون بشیم بر آسونی ها.
عسلام به استادجان بی نظیرم و دوستان همراه
استاد جان برای من در زندگیم بی نهایت بار از این دست اتفاقات افتاده که باعث شده تامدتها دیگه رویدادهای مشابهش رو آگاهانه انجام ندم چون هم ترس داشتم که دوباره گند نزنم هم از قضاوت بقیه میترسیدم و از اونجایی که کمال گرا هم بودم تا مدتها موقعیتهای مشابهی که عالی هم بودند رو به تعویق مینداختم. تا اینکه تصمیم گرفتم دوره ی عزت نفس رو مجددا شروع کنم و از همون تمرین درس اول که فرمودین کارهای به تعویق انداختتون رو انجام بدین و…من چک لیستی از کارهای به تعویق افتاده م که سرمنشا اونها ترس از الگوی غلط قبلی بود روتهیه کردم و از طریق تمرین ستا ره قطبی در ابتدای روز و سپس نوشتن و گنجاندن اون ها در یادداشت های روزانم متعهد شدم و هر روز بهبودهای کوچولو کوچولو در زندگیم ایجاد کردم.ازنتیجم الان راضیم حتی میتونم بگم که با دیروزمم الان کلی فرق دارم . بعلاوه بقول خانم شایسته وقتی که جهان تلاش و تعهد شما رو می بینه حتی چیزهایی رو که توی لیستت نبوده بهت ارزانی می کنه.یکی از اون نمونه ها گنده کردن آدمها بود که پاشنه ی آشیل من بود و انقدر این ترسه مشهود بود که اونهام اینو فهمیده بودن و حتی تهدیدم میکردن که بهشون باج بدم توی محیط کاری اونم کار فرهنگی……تا اینکه از طریق فایلهای هدایت روزشمارم در سایت متوجه شدم که دارم شرک میورزم و نباید به فلانی که مثلا کارفرما یا اقوام ویا دوست صمیمی هستند قدرت بدم بنابراین رفتم تو دل ترسم و قاطعانه بهشون گفتم من از تهدید نمیترسم چون کار اشتباهی هم ازم سر نزده از شماها هم حتی نمیترسم و گفتم من وکیل دارم و اگر حرفی دارید برید به ایشون بگید شمارشم دادم .یه روز شما در یکی از فایلهاتون گفتین اگر شما خودتون رو از درون قوی کنید و ایمان و توکل داشته باشید مثلا اندازه ی شما 10 باشه و اون مشکله اندازش مثلا 2 باشه شما به راحتی میتونید اون بظاهر مشکل ولی مسآله رو حل کنید.الان برام خنده دارشده چیزایی که در این خصوص بهم گذشته ….من با تمرکز به نکات مثبت در سریال زندگی در بهشت و محصولاتی که خریداری کردم تونستم ذهنمو کنترل کنم و هر روزمو بهتر از روز قبل بکنم.دوره ی ثروت 1رو هم تازه دیروز تموم کردم و به طرز جادویی یی اقدامات عملی انجام دادم که به امید خدا در قسمت کامنتهای محصول ثروت 1خواهم نوشت.این ورژن از شخصیتی که بعد از این اتفاقات خودم آگاهانه خلقش کردم رو خیلی دوستش دارم.عاشقتونم.
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام خدمت اساتید بزرگ و عزیزم عاشقتونم
راستش استاد من فقط اومدم بنویسم که بهتون افتخار میکنم که چه دانشجویی چه شاگردی مثله من ساختین قوی محکم که تبر هم نمیشکنتش
چون قانون رو میدونه امروز بابابزرگم صبح به رحمت خدا رفتن
و من حتی یه قطره اشک هم براش نریختم و حتی الان روی تابه ریلکسی در تراس خونه ی یوسف آبادمون نشستم در دله این اسمونه پرستاره و مهتابیه شبه تهرانه قشنگم و به شمعدونی های تراسم به میخک هندی راه پله ی خونمون و به درخت توت و بوته ی پرتقال خونمون که اتفاقا بابابزرگم کاشتن و شمشادای دم در خونمون آب دادم و اینقدر ریلکس و رها هستم که حد نداره تازه خودمو به چایی لاهیجان دعوت کردم تا دم بکشه و نوش جان کنم و خیلی خیلی ریلکس و رها هستم چون قانون رو میدونم چون میدونم این تضاد تو زندگیم چنان انرژی ای درش نهفته هست که منو چندین مدار میتونه ببره بالا و الان وقتشه الان باید بتونم حالمو خوب نگه دارم وگرنه تو شرایط گل و بلبل که هنر نیست
خلاصه که با این تضاد و آرزوی شادی برای پدربزرگ عزیزم
من مطمئنم اتفاقات عالی برام رخ میده استاد بهتون با تمومه وجودم افتخار میکنم استاد این قدرتتونهاااا میبینین چه ارمغانی ساختین که بابابزرگش بزرگش کرد از بچگی اما الان قوی و محکم وریلکس ورها تو این شرایط هست این قدرته استاد عباسمنش و اگاهی های نابش هست چقد به خودم افتخار کردم تو این شرایط بدونه حتی یه قطره اشک تازه خوشحال و با انرژی مثبت مثله همیشه هستم این قدرته استاد بزرگوارم هست
عاشقتونم عاشقتونم
مطمئنم بهترین اتفاقات برام در حال رخ دادن هست و من وارد مدارای بالاتر میشم خیلی زود و میام از نتایجم بهتون میگم
روی ماهتون استاد عباسمنش عزیزم و مریمه جون خوشگلم میبوسم
فعلا
در پناه الله یکتا باشین
سلام استاد عزیز و نازنین و بزرگوار و دوست داشتنی و آگاه و هدایت کننده ام
سلام به همه دوستان عزیز راه تعالی و کمال و رشد
من دوست دارم نمونه های چند از زندگی ام رو فعلا فقط در زمینه کاری و شغلیام بنویسم تا بتوانم اولا برای رشد و پله بعدی استفاده کنم و جلوی ذهن نجواگر و منطقی را بگیرم
و دوما رد پایی باشد برای آینده و چالش های آینده ام ، چون همواره تضاد برای رشد و زندگی وجود دارد و خواهد داشت ولی من به لطف خدا و قوانین ثابت و همیشگی اش ، عامل و قدرت و تعیین کننده هستم
و شاید هم کمکی به کسی کنم
من همواره از 20 سال پیش در کنار شغل کارمندی که می دانستم آینده خاصی ندارد ، به دنبال به دنبال رشد مالی بودم و سراغ کارهای بازاریابی و فروشندگی و رانندگی و کارهای شرکتی و … رفتم
و هرگز با تمام شدن اون کار ناامید نشدم و همواره قدم برداشتم و اونها رو پله و تجربه ای می دانستم .
من سالها برای دیگران کار کردم و سبب رشد و ترقی مالی عالی آنها شدم ، البته ناگفته نماند که از لحاظ مالی آنها رشد کردند نه من ،
ولی از لحاظ باور و اعتماد به نفس به خودم و توانایی ها و قابلیت هایم ، خیلی رشد عالی داشتم
چون اگر قولی می دادم حتما کار را انجام میدادم و به سرانجام مطلوب می رساندم
که یکی از این تعهدهایی که دادم سبب ضرر مالی و زمانی شدیدی شدم تا شرکتی که برایش کار میکردم به نتیجه مطلوب برسد
جریان این بود که بعد از یک سال و نیم تلاش و هزینه های زیاد از جیب خودم انتظار داشتم که شرکت نه تنها ضررهای مالی ام را جبران کند بلکه سودی هم نصیبم کند و مورد تقدیر قرار بگیرم که بعد از انجام دادن آن کار ، فقط یک تشکر ساده ساده انجام شد و موضوع بسته شد و هیچ مبلغی هم دریافت نکردم
و این شد نقطه عطف برای شروع کارآفرینی و پله بزرگ بعدی که همواره از آن فراری بودم
دقیقا بعد از این موضوع با خودم و خدایم خلوت کردم و گفتم من یک سال و نیم زمان گذاشتم و پول چند برابری به نسبت حقوق کارمندیام خرج کردم و کاری را انجام دادم که از دید همه غیر ممکن به نظر می رسید
خووووب اگر کار خودم را شروع کنم و ادامه بدهم شاید اول سود نکنم و حتی همین مبلغ رو ضرر کنم ولی بعد چه اتفاقی می افتد :
من خیلی چیزها یاد میگیرم و رشد می کنم و قطعا دفعه بعد بهتر و بهتر می شوم و می توانم به سودهای بالایی برسم و این باور از تجربه های زیاد من بود که بعد از ورود به هر کاری از آشپزی و روابط زناشویی و قوانین حقوقی خرید و فروش و .. به مهارتهای عالی رسیدم
و
و این گفتگوها و منطق ها سبب رشد عزت نفس و اعتماد به نفسم شد و سبب شد تا
تصمیم گرفتم تا بدون هیچ تجربه خاصی وارد بازار پوشاک شوم و زمانی که واقعا خواستم و اراده کردم ، از همه جا کمک ها رسید تا فروشگاهم را باز کنم
و در شروع و استارت اجناسی رو تهیه کرده بودم که اصلا فروش نمی رفت و تصمیم گرفتم تا آنها را به هر طریقی رد کنم ، به همین دلیل بابت هر خرید یکی از آنها را جایزه بدهم تا تمام شوند
و جالب این بود که مشتریان حاضر بودند حتی تخفیف نگیرند ولی آنها را نبرند ، در این حد نازیبا و ناقشنگ بودند
ولی به هر حال آنها را رد کردم و از این تجربه خوشحال که دیگر اینها و این فروشگاه رو کار نکنم و به سراغ بعدی و بهتر بروم
چون من باور دارم که در هر موضوعی با پیش رفتنم حتما بهتر و عالی تر می شوم
یک بار دیگر از فروشگاهی اجناسی رو خریدم که فهمیدم 100 ٪ گران تر از بازار خریدم و با سود بسیار ناچیز فروختم
و از این گونه مثالها زیاد بود و هر بار من بهتر و قوی تر شدم تا جایی که
از اجناسی که می آوردم براحتی بیش از 90 درصد فروش می رفت و پیج فروشگاهی هم بدون تبلیغ و آرام آرام و با انجام هزاران تجربه و بهبود تبدیل به پیج بسیار قوی و عالی شد که هر روز چندین فروش داشتم و حتی در ایام بیماری همه گیر که بازار بسته شده بود ، تقریبا روزی نبود که فروش آنلاین نداشته باشیم
و در حال لذت بردن و رشد مالی عالی و توپ و شادی بودیم که اعتراضات دوسال پیش شروع شد و کار من به طور کامل خوابید و نه تنها فروش نداشتیم بلکه مورد تمسخر هم قرار می گرفتیم که این شغل رو داریم
ولی
ولی
من حالم خیلی خوب بود و می دانستم که خداوند زندگیام را در اختیار خودم قرار داده ، پس مهم ترین وظیفه من کنترل کانون توجه و رسیدن به احساس خوب بود
و یادم می آید که با بهترین و شادترین احساس بیدار می شدم و از دیدن ابرها و زیبایی ها عشق میکردم و شاکر بودم و
در شبی که با حس توکل و امید و شادی از شکرگزاری نعمت هایم خوابیدم ،
با هدایت الهی بیدار شدم و تصمیم گرفتم که شغلم را تغییر بدهم و وارد رسته کاری دیگری در پوشاک بشوم که هیچ هیچ و هییییچ اطلاعی از آن نداشتم و نیاز به سرمایه ده برابری موجود خودم داشت ، ولی به هدایت شدنم و توانایی هایم ایمان داشتم ،
این شد که همون روز حراج رو شروع کردم و تمام اجناس رو که برنامه داشتم در طی دو ماه بفروشم در کمتر از 25 روز با سود خوب و حتی بیشتر از قبل فروختم و
و یک ماه زودتر از برنامه ام وارد کار جدید شدم
که خود هزاران داستان دارد
و برای شروع حتی دستبند همسرم را فروختیم و با کمک هزاران دست و اتفاقات همزمانی و احساس شادی پیش رفتیم و رشد کار و تنوع و اجناس خوبی داشتیم ولی از لحاظ نقدینگی در حسابم خیر ، راضی کننده که هیچ ، درگیر پاس کردن چک های برگشتی شدم
که حاضر شدم یک چکم برگشت بخورد ولی دوره کشف قوانین رو تهیه کردم تا ببینم ترمز های من چیست که نمی گذارد نقدینگی داشته باشم چون با فایل الگوهای تکرار شونده استاد به این نتیجه رسیدم
چون من اجاره یک میلیون و 5 میلیون 10 میلیون رو می پرداختم و چک های 1 میلیون 10 میلیون 20 میلیون رو پاس می کردم ولی موجودی مالی آزاد در حسابم همواره نزدیک صفر بود ،
و با کمک جلسات 2 و 3 دوره کشف قوانین زندگی و انجام تمرین ها و رعایت برنامه های جدیدم ، در کمتر از یک ماه رشد مالی عالی داشتم و به فروش دوبرابر سال قبل و نقدینگی 20 برابر و رشد سرمایه فروشگاه 3 برابر رسیدم و به جای یک النگو ، توانستم دو دستبند شیک برای همسرم بخرم و نقد خیلی راحت اسپلیت و یخچال دوقلو و خیلی چیزهای دیگر خریدم
و همه اینها در همین فروشگاه الانم اتفاق افتاد و شرایط تغییر نکردند ولی این من بودم که تغییر کردم و در مدار بهتر و مالی بیشتر قرار گرفتم چون شغل الان من ، بیش از 8 سال جلوی چشمانم بود ولی هرگز من آنرا ندیده بودم و حتی فکرش را هم نمی کردم
و الان به خودم می گویم خدا می داند که چقدر فرصت پیش روی من هست که الان نمی دانم و نمی بینم
ولی با تغییر باورها و مدارم حتما به راحتی به آنها هم خواهم رسید
…..
راستی داستان رونالدو رو پسرم برایم گفته بود که آرام ترین ضربان قلب رونالدو در تمام مدت بازی ، همان زمان قبل زدن پنالتی دوم بود که واقعا این نیاز به کنترل ذهن بسیار بسیار قوی دارد که امکان دارد مقصر باخت یک تیم و کشور شوی آن هم برای آخرین تورنمنت که در آن هستی و دیگر فرصت جبرانش را نداری و خود رونالدو بارها راجع به قدرت ذهن صحبت کرده بود و در عمل هم نشان داد که در این موضوع بسیار بیشتر از قدرت بدنی و مهارت فوتبالی ، تمرین کرده و مهارت کسب کرده .
استاد عزیزم بینهایت ممنونم بابت آگاهی و درکی که از جهان و قوانین در من ایجاد کردید و می کنید
واقعا قلبی دوستتون دارم و براتون ارزش بسیار زیادی قائل هستم
بسم الله الرحمن الرحیم
سپاس گذارهدایت گری هستم که مارو به سمت راحتی شادی نعمت خوشبختی و ثروت هدایت میکنه و چنان جملات مطالب ناب و خالص و رایگان رو برامون بیان میکنه ، و دعوت شده ایم بسمت بزرگی و برکت
درود بر استاد بزرگوارم که خالصانه و با نیت پاک این مطالب رو برایگان برامون میذاره.
نکته فوق العاده حساس ای رو استاد مطرح کردند و بسیار در زندگی مون اتفاق افتاده و اتفاق خواهد افتاد و ما باید برای این نکته مهم که ممکنه بکل یک استعداد توانایی مون رو بهمین روش ذهن کنار بذاریم و نامید از موفقیت و پیشرفت باشیم.
الحمدالله امروز این نکته اساسی رو براساس اتفاقی که افتاده بود برام بهتر فهمیدم و تصمیم بهتری بطبع گرفته ام
از مواردی که مشکل جدی و مهم زندگی من هست و بوده: بحث روابط و ارتباط به دختر ایجاد رابطه صمیمی و طول رابطه
متاسفانه یا خوشبختانه در خانواده ای بزرگ شدم که بسیار مذهبی و بسیار غیرتی بودن و حتی زمان نوجوانی اجازه استین کوتاه پوشیدن زشت و ناپسند بود و بخاطر خجالتی بودن و ساکت بودن و که مقداری مربوط به درون گرایی بودن من داره و هم اینکه در اجتماع من بسیار ساکت و گوش به حرف بودن بسیار مورد پسند و نمره بالایی داشت.
و بطوری که تا یادم میاد هم در مدرسه هم در خانواده فامیل شلوغی و جنب جوش و شاد بودن مورد احترام و نبود بلکه سرکوب میکردنند.
در کودکی با وجود ذهن درست و خود بودن و زیبا بودن جذاب هستیم ولی در مورد من بخاطر سرکوب خانواده برای ار تباط گیری با دختر و همبازی کودکی با دختر فامیل یا کوچه یک نهی و دور ی ملموس و واضح و اجباری بود که تا الان بیاد دارم.
و به این صورت که میگفتن تونباید با دختر بازی کنی و بیرون بری
من بخاطر همین مورد کمی خجالتی شدم و همین خجالتی و کمرو بودن عامل دفع من پیش هم سن سالان دختر و حتی پسر.
تا اینکه بزرگ شدم و کم کم خودم مسجدی و زمانی که دختری میدیدم با حجاب باز و راحت تر شنیده بودم که فلان نفر در این موارد که سرش رو پایین میندازه و حتی من صلوات میفرستادم ذهنم شیططانی نشه
اینهم بدلیل موارد متعدد شنیدن این مورد که دختر و پسر مثل اتیش و پنبه هستن ،از عمامه به سر ها.
بهمین دلیل من نخواستم تو این مورد جهنمی بشم
پس با تماام وجود کنترل کردم.
خدارو شکر تا یک جایی خوب بود ولی از خیلی استعداد ها و تجربیات و نیرو ها و انگیزه های من این مورد گرفت.
قطعا که هر اتفاقی میافتاد تجربه بود و بالاخره ادمی یاد میگیره چی بهتره و به نفع.
روابطی ایجاد کردم و لی بخاطر باور اصلی : اگر تو رابطه بگیری دوست بگیری کارت تموم جهنمی و خدا دوست ندارع حمایتی دیگه هیچ موردی نداره. این بزرگ ترین ترس من هست و ترمز اصلی
در تمام این سال هایی که باور کاشته شد بمرور رشد کرد رشد کرد و هر بار تایید میشد .
من شکست های متعدد ی خودم و پس زده شدن های متعدد که بدلیل باور من کافی نیستم و شرک و نبود کوچکترین فکری که انگیزه ای بده و بگه بابا اینطوری گفتن نیست. موفقیت موفقیت بیشتر میاره . نتونستم.
——–الحمدالله وقتی ادم حالش خوب میشه میتونه برعکس گذشته اش تمام زندگی شو گل و بلبل زیبایی کنه.——–
اما بلطف خدا من توی قران جستجو کردم جستجویی مانند استادمون
فهمیدم درست نیست فهمیدم خدا ادم گنده عظیمی نیست ادمی فکر نمیکنه فرکانسی فکر میکنه
خدا این حرف هارو نزده-خدا وضع انسان و بنده اش رو میفهمه و محدودیت سفت سنگین نذاشته
فقط هر چی گفته به نفع خوشبختی ما گفته و میگه هر کاری میخای کن فقط به خودت ضربه نزن تو محترمی ارزش داری
با هر ادمی بریز بپاش نکن و با هرکسی خواستی باش ولی حدودش اینکه شما از هم راضی باشید
هر کاری میخای کن اگر اسیب زدی بخودت برگرد .—و تو نمیتونی کسی رو اسیب بزنی. —تمام—
این چیزیه که من فمیدم الحمدالله اشنایی با این حرف هایی خالص هیچ کجای زندگیمون نه شنیدیم نه گفتن نه کسی خواهد گفت هدایت شدیم و من رو خیلی کمک کرد بهتر بشم و افسردکی از بین بره.
بعد از اون یک دورره ارتباط گیری خریدم و بسیار راه منو انداخت کمک کرد و باورهام بهتر شد اینکه جواب میده میشه -امکان داره- برای دیگری شده برای تو ام میشه-
من الان این باور هارو دارم و حالم بهتره وحرکت هایی ر و زدم پا روی ترس هام گذاشتم تو دل ترس نه شنیدن -ترس صحبت و شروع -ترس حرف کم اوردن – ترس اضطراب اجتماعی – ترس نگاه بقیه– دارم حرکت میکنم.
ولی باز تجربیات قبلی نشدن هایی که من با افرادی میخاستم ارتباط بگیرم توی ذهتم میاد و شروع میکنه به میخکوب کردن من خواسته ام ارادم یه چیزه میخکوب شدن ترس و حرکت بدن وذهنم چیز دیگه
تو نمیتونی جذاب نیستی حرف کم میاری با این جمله شروع کننده فایده نداره جذاب نیست مسخره
ابرو خودتو نریز همین جا وایسا ول کن بیخیال
و در عوضش بارها بارها ارتباط گرفتم فوق العاده قوی خوب پیشرفت
حالا باید برنامه بریزم و سعی کنم یاداوری کنم خوشحال کنم سپاس گذار باشم بخاطر تکتک نعمت و حس خوب که قبلا تجربه کردم
درس بگیرم از گذشته ام و سعی کنم از خجالتی بودن از حس کوچک بودن دست بردارم و خودم رو عزیزتر و محترم تر کنم.
انشالله همه مون مورد لطف و ثروت پول رابطه عاشقانه بیکران قرار بگیریم.
بنام خداوند بخشنده مهربان
ممنون از شما استاد گرامی خدا را صد هزار مرتبه شکرت بابت بهرهمندشدن از این همه نعمت که همه بهترین هستند و هماهنگ شدن و قرار گرفتن در مسیر این آگاهی ها و داشتن استاد خوب هم از همین بهترین نعمتها میباشد خدایا شکرت
درخصوص این عنوان شیوه ذهن برای شکل دهی باورهای محدود کننده و در مقابل راهکارهای سازنده برای متوقف ساختن آن باورها در همان ابتدای نجواها بسیار سازنده است زیر وقتی به این تضاد و مسئله آگاه باشیم در واقع دست ذهنمون رو میخوانیم و در همون ابتدای کار که هنوز نجواها قدرت نگرفته اند و احساسمون را بصورت عمیق درگیر نکرده اند خیلی راحت میتوانیم از دامه کار متقفش کنیم تا در ذهنمانجنجال درست نکنه که ترمزی باشه برای ادامه و پیشرفت کار زیرا برای من این جوری بوده و هست که با وجود اینکه هیشه مسافرتهای من خیلی عالی و به بهترین شکل لذتبخش و عالی بوده و خدارا شکر همیشه در هر شهری که رسیدم دوستان که به من لطف ردارند بود و از خونه تا و ماشین و همراهی بودن با من و خانواده سنگ تمام میذارند بازهم موقع تصمیم مشافرت دلشوره میگیرم و ذهنم اذیتم میکنه و واقعا اینقدر سروصدا میکنه که ابتدای حرکتم 80درصد عصبی هستم و کم کم حالم خوب میشه.یا درمورد تماس با مشتریهای ملک و سرمایه گذارن قبل ازتماس گرفتم فقط نجواهای پوچ و واهی دارم و اینکار تا جایی پیش میره که منو از ادامه راه متوقفم میکنه و کاملا بیحال میشم وقتی به زور شروع میکنم و اقدام به تماس گرفتن میکنم میبینم اینقدر دوستان و مشتریهایی که حتی اولین بار هم با اونها صحبت میکنم حتی خودم هم باور نمیکنم که این جملات و کلمات از طرف من بوده و کم کم دارم عادت خوب گزارشهای تماس مشتریان را ثبت میکنم بعد بررسی میکنم به خودم احسنت میگم که بابا دمت گرم عبدالرضا خیلی کارت درسته و پیشرفت کردی . همین عامل باعث میشه بیشتر مشریهام رو دوست داشته باشم که تمام نرسیدنها و ترسیدن ها و زمانهایی که واقعا احساس بدی داشتم در اثر نجواهای قبل از حرکت بوده و خدایا شکرت که به این مسیر هدایت شدم تا آگاه بشم از این روند ذهنم و دستش رو بخونم که دیگر نذارم نجوا کنه .
نمیدونم زمان مناسبی هست برای این سوال یا نه ولی میخوام راهنماییم کنید که من هر از چند گاهی از لحاظ مالی صفر مطلق میشم و واقعا این مسئله داره اذیتم میکنه و با وجود آگاهی و اطلاعت و تخصص کار در زمینه مشاور و کارگزاری املاک و مستغلات باز هم پیش میاد که قرارداد نمیزنم و خیلی منو اذیت میکنه و البته از خداوند این راهکار را درخواست کردم و هدایت شدم به فایلهای رایگان الگوهای تکرارشونده مننتها باید بصورت جدی به قول استاد مغزم رو در بیارم بریزم توی کاسه و بررسی کنم که چه باورهای مخربی داره توی بک گراند ذهنم داره اجرا میشه که نمیذاره من از لحاظ پولی و مالی پیشرفت کنم ضمن اینکه هم دوره عزت نفس و کشف قوانین و هم دوره ثروت یک و سه و اصول کسب وکار و همه کتابها و راهنمای عملی و قانون سلامتی و دروه 12 قدم و دوره قانون آفرینش و ….. را از سایت خریداری کردم باز هم نیاز به یک برنامنه ریزی اساسی دارم که بشینم روی دوره ها و محصولات کارکنم و این حس نمیذاره خیلی جالب اینکه از لحاظ شغلی هم زمان کافی دارم ولی ذهنم نمیذاره. و اگه منو راهنمایم کنید سپاسگزار میشم
راهکاری که به ذهنم خودمرسیده اینه که برای من کار را از کارکردن روی دوره عزت نفسم شروع کنم و ابتدا باید و باید از درون خودم رو تقویت کنم تا قدرت و خودارزشمندی و اعتماد و عزت نفسم و توانمندهای خودم که میدانم درجودم دارم وقبلا کارهای بسیار بزرگی را انجام داده ام را در خودم بیدارکنم و دوباره همان عبدالرضای خوشحال و پرشور و شوق باشم و این بار دقیقا کاملا آگاهانه در مسیر و هم جهت و همراه و هماهنگ با باورهای قدرتمندکننده و طبق اجرای قوانین و آگاه شدن از نجواهای ذهنی که خودشان را در احساس خوب و بد نشون میده باشم تا سرعت کاهام بالاتر بره منتها فراموش نکنید منو راهنمایی کنید
سپاسگزار از خداوند بزرگ و اینکه در جمع خانواده بسیار آگاه قرار دارم خدایا شکرت
سلام عزیزم باید کار کردن روی دوره هارو جدی بگیری و هر لحظه بهشون عمل کنی به طور مستمر تا نتایج مستمر باشه سعی کنید بیشتر بنویسید وتمرکزتون رو بزارین روی خاسته ها ونجات مثبت و از همه مهم تر تمرین ستاره قطبی رو خیلی خیلی خیلی جدی بگیرید
بنام پرودگار یکتا
سلام به استاد عباسمنش عزیز
سلام به خانم شایسته عزیز
سلام به دوستان همراه
استاد چند روز پیش یه فایلی رو در سایت ازتون دیدم که فکر کنم مال حدود سال 95 باشه و حدود 6 دقیقه هست، به این اسم
چرا بعضی افراد بد شانس هستند؟
من با دیدن این فایل یه چالش برای خودم گذاشتم که 7روز فقط در مورد نکات مثبت صحبت کنم و بنویسم و از نکات منفی اعراض کنم
تصمیم داشتم هر روز هم در همون صفحه در مورد نکات مثبت روزم بنویسم،
الان هم این کامنت رو همونجا نوشتم اما دیدم نتایجم عالیه گفتم کپی کنم و اینجا ثبتش کنم تا بیشتر دیده بشه شاید با اینکار دوستان بیشتری ببینن و براشون مفید باشه
ادامه چالش 7روزه توجه به نکات مثبت و اعراض از نکات منفی روز دوم:
اتفاقات مثبتی که دیروز برام افتاد و دیشب چون خوابم میومد نتونستم کامنت بزارم:
یه اتفاق قشنگ 555 نظر که تا به الان روی سایت برای این فایل ثبت شده و این اعداد رند که حالم و احساسم رو خوب میکنه
اولین مورد صبح به محض بیدار شدن یک ساعت و نیم کامنتهای سایت رو مطالعه کردم و حالم در آغاز روز عالی شد
مورد دوم اتفاق خوب دیروزم چون در دوره قانون سلامتی هم هستم رعایت 80 درصدی قانون سلامتی بود
مورد بعدی انجام تعهدات مهندسین ناظر بود که شکر خدا خیلی سریع انجام شد و این در حالیه که در گذشته هیچوقت به این راحتی و با این سرعت کار اداری من انجام نمیشد و این من بودم که به لطف خدای مهربان با توجه به نکات مثبت افراد این وجه مثبت افراد رو جذب کردم خدایا شکرت این من نیستم که کارها رو سریع و آسان انجام میده این تویی که منو آسون کردی برای آسانیها
اتفاق قشنگ دیگه ای که دیروز برام افتاد این بود که برای صاف کردن خاکهای فنداسیون باید لودر میگرفتم و هربار که در ساختمانهای گذشته دنبال لودر بودم حداقل تا ایستگاه ماشین آلات خاک برداری میرفتم اما دیروز بطور اتفاقی (بخاطر توجه من به نکات مثبت جذب شد) درست زمانی که من لودر نیاز داشتم یه لودر روبروی زمین من شروع به خاک برداری کرد و چون فاصله ای با زمین من نداشت هم خیلی سریع کار انجام شد و هم اینکه تقریبا نصف قیمت واقعی کار انجام شد خدایا شکرت که دستانت رو برای کمک به من در زمان مناسب در مکان مناسب قرار میدی
اتفاق قشنگ دیگه اینه که من دیروز سفارش خرید آهن رو برای شروع کار جدید دادم و به لطف خدا در بهترین زمان و با بهترین قیمت ممکن انجام شد تقریبا 12درصد ارزانتر از قیمت خرید پارسال همین موقع که برای ساختمان قبلی خرید کرده بودم و این هم در حالیه که در گذشته من هر وقت خرید آهن داشتم روزبروز آهن شروع میشد به گرون شدن و من در بالاترین قیمتها خریدم رو انجام میدادم، خدایا ازت ممنونم که اینقدر قشنگ مدیریت کارهام رو به عهده گرفتی.
و قشنگترین اتفاق دیروز که خیلی حالم رو خوب کرد خرید گوشی آیفون 15 برای دخترم بود معمولا در گذشته اگه دخترم یا پسرم و یا همسرم از من درخواست خرید چیزی رو میکردن اول مقاومت میکردم و بعد از اصرار اونها با نارضایتی خرید میکردم به این شکل خرید هم انجام میشد اما با احساس بد
اما چند روز پیش که دخترم درخواستش برای خرید گوشی آیفون رو داد من بدون لحظهای درنگ قبول کردم و بهش گفتم ما خودمون برای تولدت تصمیم به خرید گوشی جدید رو داشتیم و اون واقعا سورپرایز شد و گفت اصلا انتظار نداشتم به این سرعت قبول کنید قرار شد هدیه تولد رو زودتر از موعد انجام بدیم و دیشب این خرید رو خیلی راحت انجام دادم .
خدا رو هزاران بار شکر میکنم که قدرت خریدم اونقدر زیاد شده که دیگه برای چنین خریدهایی هیچ دق دقه ای ندارم و آسان شدم برای آسانیها
و آخرین مورد اتفاق قشنگ دیروز که یادم میاد این بود وقتی بعد از خرید گوشی برای دخترم به خونه اومدم، همسرم که یکی دو روز هست گوشیش ایراد کرده و داده بود تعمیرکار درستش کرده بود گفت این گوشی من درست نشده و دوباره باید بدم ایرادش رو برطرف کنن و من در جوابش گفتم کاش توهم میومدی برای تو هم یه گوشی نو میخریدم و این در حالیه که در گذشته اگه اونا میخواستن خریدی انجام بدن من مخالف بودم
خداروشکر میکنم اوضاع مالیم در سطحی رسیده که خیلی راحت خرید میکنم بدون هیچ نگرانی
خداروشکر میکنم بخاطر وجود همسر و فرزندان خوب
خداروشکر میکنم بخاطر وجود مادر و خواهر و برادرانم
خداروشکر میکنم بخاطر سلامتی خود و اطرافیانم
خداروشکر میکنم بخاطر سایت توحیدی استاد عباسمنش
و خداروشکر میکنم بخاطر دوستان توحیدی که در این سایت حضور دارن و با کامنتهای عالیشون چراغ راهی شدن برای من
در پایان سپاسگزاری میکنم از استاد عزیز، خانم شایسته عزیز و همه دوستان عزیزی که با نوشتن کامنت و یا با ارسال نتایجشون به بارورسازی ما کمک میکنن
با آرزوی بهترینها
خدا نگهدار
بنام رب فرمانروای جهانیان
سلام استاد عزیزم و بانو شایسته مهربان و همه دوستان هم فرکانسی
سپاسگزارتم پرودگارم ک هر لحظه در حال هدایتم هستی
امان از ذهن چموش و اگه کنترلش نکنی و اجازه بدی اون کنترل کنه میزنتت زمین
تمام شرایط مثبت و اتفاقات مثبت رو برات نادیده میگیره و همون یک اتفاق ب ظاهر بد رو برات جوری بلد میکنه ک چشمات فقط سیاهی رو میبینه
تمام زندگی در تمام مراحل برمیگرده ب کنترل ذهن
سوره مبارکه البقره آیه 268
الشَّیطانُ یَعِدُکُمُ الفَقرَ وَیَأمُرُکُم بِالفَحشاءِ ۖ وَاللَّهُ یَعِدُکُم مَغفِرَهً مِنهُ وَفَضلًا ۗ وَاللَّهُ واسِعٌ عَلیمٌ﴿268﴾
شیطان، شما را (به هنگام انفاق،) وعده فقر و تهیدستی میدهد؛ و به فحشا (و زشتیها) امر میکند؛ ولی خداوند وعده «آمرزش» و «فزونی» به شما میدهد؛ و خداوند، قدرتش وسیع، و (به هر چیز) داناست. (به همین دلیل، به وعدههای خود، وفا میکند.)
ترس نقطه مقابل ایمان است
مثالی بزنم از خودم همین چند ماه پیش
چند ماهی بود میرفتم باشگاه و همه چی خوب پیش میرفت یک روز عصر ک کارم تمام شد اومدم ک سوار ماشین بشم دیدم در ماشین بازه و استارت ک زدم دیدم روشن نشد نگاه کردم دیدم کاپوت بازه و دزد کامپیوتر ماشین رو زده یک لحظه ناراحت شدم ولی چون میدونستم باید الان کنترل ذهن داشته باشم تو ماشین با خیال راحت نشستم و شیک پروتئین زدم و زنگ زدم ب پدرم ک بیاد ماشین رو بکسل کنیم و ببریم تعمیرگاه اونم گفت الان خودمو میرسونم
داشتم ب آسمون نگاه میکردم و میگفتم من نوکرتم ، من هیچی نیستم ،
همه چی تویی
خودت درستش کن
یا آیه الخیر فی ما وقع افتادم
و گفتم حتما خیری هست
همون لحظه گوشیم زنگ زد و مادرم بود و با نگرانی گفت چی شده
گفتم هیچی عزیزم و نگران نباش حتما بنده خدایی پول لازم داشته و این اتفاق افتاده
مادرم گفتم احسان نگران نباش پدر داره میاد
گفتم مادرم : من اصلا نگران نیستم من خدا رو دارم ، کسی و تا الان کنارم بوده الانم کنارمه
اون شب پول کمی توی کارتم بود چون هر چی پول داشتم فقط تمام بدهی های بانکی رو ب لطف الله مهربان تسویه کرده بودم از اونجایی ک نمیدونستم چقدر خرج ماشین میشه فقط ب خدا گفتم :
پرودگار من پول کمی دارم فردا خودت درستش کن جوری ک من محتاج کسی نباشم ک ازش پول بگیرم و فقط پول خرید قدم 8 برام بمونه تو حسابم برام کافیه
( اون موقع روی دوره مقدس 12 قدم کار میکردم )
پدرم اومد و شب شده و جایی باز نبود و مجبور بودم ماشین رو چند کوچه بالاتر تو خیابون پارک کردیم وقتی داشتم با ماشین پدرم برمیگشتیم پدرم گفت مطمئنی اینجا امن هست
گفتم : پدر جان خدارو گزاشتم تو ماشین خودش حواسش هست
فردای اون روز توی تمرین ستاره قطبی درخواستم رو نوشتم و دقیقا همونی شد ک من از خدا خواستم
اما وقتی فرادی اون روز میرفتم باشگاه ترس میومد ک نکنه باز دوباره همون اتفاق بیوفته
و من میگفتم ن من قفل کاپوت زدم و ماشینم رو جای بهتری پارک کردم و قرار نیس یک اتفاق ب ظاهر بد دوباره اتفاق بیوفته
دقیقا هر لحظه نجواها میاد این ما هستیم ک باید افسار ذهن رو بکشیم
وقتی شما ب سمت نور حرکت میکنید تاریکی کمتر میشه
توی قران خدا میگه نبوده زمانی ک ما بر پیامبر آیه نازل کردم و نجوای شیطان نبوده اما ما قدرت کلام خدا رو بالا بردیم
در پناه الله مهربان باشید