این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.
https://elmeservat.com/fa/wp-content/uploads/2024/07/abasmanesh-4.jpg8001020گروه تحقیقاتی عباسمنش/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.pngگروه تحقیقاتی عباسمنش2024-07-18 07:31:352024-07-18 07:33:31چگونه ذهنمان ما را فریب می دهد
اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
در مورد اینکه کجاها ذهنم به من گفت قراره همین نتایج بد ادامه دار باشه در موضوع روابط هست. قبل از اینکه من با قانون تمرکز بر نکات مثبت و باورهای توحیدی و باورهای عزت نفس آشنا بشم تقریبا تمام روابطم چه با اعضا خانواده، چه با فامیل و چه با افراد غریبه، چه با جنس مخالف و .. رخ میداد یک چیز نامناسب از توش در میومد و یک بلایی سر من میومد، یک رفتار نامناسب میدیدم، من رو دست کم میگرفتن، توجهی دریافت نمیکردم، همیشه به بحث و دعوا و تمرکز بر ناخواسته ها میگذشت و کلا من گفتم خودم رو تنها میکنم و از همه فاصله میگیرم چون روابط اصلا خوب پیش نمیره. ولی وقتی به لطف خدا و باورهایی که از فایل های دانلودی هدیه سایت استفاده کردم و بعدش سفر به دور آمریکا و تمرکز بر نکات مثبت رو تمرین کردم و مخصوصا به خاطر باورهای توحیدی که روی افراد حساب باز نکنم پیش رفتم و خیلی تغییرات شخصیتی دیگه مثل ارزش قائل بودن برای خود و احترام گذاشتن به خود و عاشق خود بودن بوجود اومد کلا فاز روابط تغییر کرد و همه چی خوب پیش میره که البته اگه میخوام ادامه دار باشه باید همین باورها رو کار کنم و البته ادعایی هم ندارم که الان خوبم چون باید همیشه روی خودمون کار کنیم و نباید شل بگیریم، ولی موضوع این هست که بازی عوض شد و منی که همیشه خودم رو تنها میکردم چون باهام برخورد خوبی نمیشد الان میتونم هر جایی برم و رفتارهای خوب رو دریافت میکنم چون جهان اجازه نمیده که برخورد های نامناسب وارد زندگیم بشه. دلیل این اتفاق هم همین باوری بود که شما در فایل ها گفته بودید که تمام اتفاقات زندگی ما به خاطر باورها و فرکانس های خودمونه و من به همین دلیل تصمیم گرفتم که روی خودم کار کنم و گفتم قرار نیست این شرایط ادامه دار باشه. کافی بود من این روابط ناخواسته رو مرجع بدونم و بگم تغییری نمیکنه تا آخر باید در رنج این اتفاق نامناسب میموندم. ولی من چون الگو شما رو دیدم که روابط خوبی دارید و البته به شدت خدا رو باور کردم و ازش کمک خواستم هدایت شدم به راه حل و روابط متحول شد.
البته در بحث های دیگه مثل بحث ثروت و کسب و کار شخصی من «باور مرجع» پیدا کردم که هر کاری کنم شرایط خوب نمیشه و بهتره برم کارمند دیگران بشم و یک جورایی قدمم هام رو دارم به اون سمت بر میدارم. چون حقیقتا هر چقدر کار کردم که اوضاع مالیم بهبود پیدا کنه، نشانه های بهبود رو دیدم ولی درامدم به اندازه ای نیست که بتونم باهاش یک زندگی نرمال رو حتی داشته باشم، با استفاده از فایل های دانلودی تونستم به درامد برسم، ولی بسیار کمه و من به این نتیجه رسیدم که برای کسب و کار شخصی به اندازه کافی قوی نیستم و باید برم برای افراد دیگه کار کنم.. چون بالاخره باید بتونم مسائل مالیم رو حل کنم و با این درامد کوچولو از کسب و کار خودم – که البته همینم جای سپاسگزاری داره چون قبلا نبود – نمیشه به شرایط ادامه داد. استاد از شما درخواست میکنم که در مورد مسائل مالی ویدیوهایی رو تولید کنید که مخصوصا در کسب و کار شخصی چطور میتونیم فروشمون رو افزایش بدیم، چطور خدماتی که داریم ارائه می کنیم و مسئله ای که حل کردیم – مثلا من ویدیو آموزشی تولید کردم در مورد لینوکس و علاقه ام هم بوده – چطور میتونم از نظر مالی رشدش بدم و محصولات فروش بالا پیدا کنن و در اینترنت دیده بشن، و به سود دهی بالا برسن. من خیلی باور فراوانی که روی سایت هست رو کار کردم خیلی فایل های چند برابر کردن درامد در یکسال رو گوش کردم ولی یک مقدار کوچولو به درامدم اضافه میشه و بعد میبینم من این همه تلاش کردم در مورد فایل ها نوشتم تمرین انجام دادم ولی یک مقدار کم به درامدم اضافه شده و همونم اگه همین کارها رو نکنم از بین میره و به این نتیجه میرسم که ارزش نداره آدم انقدر تلاش ذهنی انجام بده و روی خودش کار کنه ولی نتیجه مالی انقدر کوچیکه البته من خیلی نظرات رو خوندم که بچه ها رشد چند برابری درامد رو با فایل ها تجربه کردن و من هم رشد رو تجربه کردم ولی اندازه اش برای من خیلی کوچیکه ولی برای دوستان دیگه واقعا خیلی بیشتره. دوست دارم در مورد مسائل مالی بیشتر کار کنید روی سایت که بتونیم به مداری برسم که دوره هاتون در مورد مسائل مالی رو تهیه کنم و بتونم خودم رو به مدارهای بالاتر برسونم. من تنها چیزی که خیلی بهم کمک کرده تا همین الان ادامه بدم این بوده که شما رو دیدم که دوره هاتون توی سایت خیلی فروش میره و درامد عالی دارید و من هم این امید رو دارم که بالاخره اگه برای استاد عباس منش شده و درامد بالا رو از طریق دوره ها داره تجربه میکنه این اتفاق باید برای من هم رخ بده و من هم دوره هام پر فروش بشه.
در مورد این مثال که ذهن ما اتفاقات مناسب رو نمیبینه من این رو میتونم در رابطه با خدا در موردش صحبت کنم. باور کنید هزاران بار از خداوند درخواست کردم که فلان اتفاق خوب برام بیفته و افتاده ولی چند بار کوچک ازش درخواست داشتم که فلان اتفاق خوب بیفته ولی نیفتاده ذهنم چنان من رو از خدا دور کرده و گفته اون تو رو نمیبینه اون به تو توجه نمیکنه اون به درخواست های تو گوش نمیده و اصلا خدایی وجود نداره که آدم میمونه که این ذهن چقدر توانایی داره که حرف مفت بزنه. این همه درخواست ها پاسخ داده شده این همه اتفاقات خوب افتاده این همه احساس های خوب دریافت شده این همه خدا برای من کار انجام داده حالا به خاطر چند مورد کوچیک که شرایط اونجوری که میخواستیم رخ نداده کلا منکر خدا میشه و میگه اگه خدایی وجود داشت که این اتفاقات نمی افتاد! در صورتی که مشکل از خود من هست نه از خدا و من باید ببینم چه ایرادی دارم که این اتفاقات افتاده.
مرسی کامنت نوشتی و البته سوال خوبی هم پرسیدی که باعث شد با خودم فکر کنم که آیا من لیاقت اینو دارم جوابتونو بدم و دیدم که البته که لایق جواب دادن به این سوال هستم چون بیزینس شخصی خودمو دارم و شکر خدا با وجود تجربهای ناخوشایند مالی الان تونستم به چند برابر گذشته خودم رشد داشته باشم
از تجربیات خودم اگر بخوام بگم اینکه منم مثل شما وقتی بیزنس خودمو شروع کردم و چون بشدت علاقه داشتم به کارم که آرایشگری بود و هیچ پشتوانه مالی و حتی تجربه خاصی نداشتم باعث شد که من با اشتیاق فراوان یه مغازه 3×4کوچیک که حتی نمیشد اسمشو بزاری سالن در یک روستا کوچیک که البته الان شهر شده استارت کار خودمو بزنم
وقتی به اون روزا فکر میکنم شجاعتی توی دلم خدا انداخت که با همه مخالفتها و سختی ها دست به کار شدم و تصمیم گرفتم کارمو شروع کنم ،
روزهای اول کارم تمام تلاشم این بود که هر کسی که میاد پیش من راضیش کنم و چون مهارت خاصی هم نداشتم چه در زمینه کاریم و چه برخورد با مشتریام فقط آزمون خطا میکردم و هر بار که مشتری باهاش برخورد میکردم و احساس میکردم ازم ناراضی هست کل ماه شبا قبل خواب تجسم میکردم که دفعه بعد بیاد چطور کارشو انجام بدم که ازم راضی باشه
اولش خیلی لنگ پیش میرفتم ولی وقتی که دنیا دید من مصمم هستم به تصمیم خودم و همیشه از خدا درخواست میکردم که بهم کمک کنه اتفاقی که افتاد یه ایده ساده مثل روی بچهای کم سن و سال که مهارت من زیاد براشون مهم نبود بلکه فقط با زدن یه تافت رنگی یا ژلهای که به موهاشون حالت متفاوتی از بقیه آرایشگا میده الهام شد و همین ایده ساده باعث شد توی 6 ماه زندگی کاری و مالی من عوض بشه و اسم من توی شهرمون بپیچه به عنوان کسی که حرف داره برا گفتن (البته اینم بگم اون ایده ساده مربوط به 15 سال پیش که کسی زیاد اهل مد نبود ولی خداوند با الهام این ایده در زمان مناسب و با توجه به شرایط اون موقع من بهم رونق داد)
الان بعد از 15 سال من پله پله رشد درآمدی داشتم و دارم و هر روز هم ایدهای سادتری بهم الهام میشه که اولش حتی فکر نمیکردم که کاربردی باشه ولی درآمد منو بیشتر کرده
یه نکته بهت بگم شاید بکارت بیاد ،منم وقتی چند سال پیش یه شکست مالی خوردم و فشار روم بود و از لحاظ مدار مالی بشدت سقوط کردم ،خیلی تلاش کردم بفهمم باید چه کاری انجام بدم که درآمدم بیشتر بشه و شب و روزمو بستم به فایلهای استاد و مخصوصا همین چطور درآمد خودمونو سه برابر کنیم و اتفاقی که افتاد ایدهای بهم گفته میشد و انجام میدادم و درآمدم هم یکم ببشتر میشد ولی باز بر میگشتم به درآمد قبلیم و همیشه جای سوال بود برام چرا اینطور میشه و چرا بیشتر بچها توی کامنتها یه جور دیگه از نتایجشون میگن
تا وقتی که مدام به این فکر میکردم به جوابی نرسیدم و اخر تمام ایدهای که بهم در ظاهر الهام میشد این بود که باید یه ایده خاص داشته باشم تا به نتیجه ای که دوستان این سایت رسیدن منم برسم و اتفاقی که میافتاد این بود که یا اون ایده خیلی بزرگ بود و نمیشد بدون تقلا که استاد اینقدر تاکید داره روش رسید یا اجراش میکردم و نتیجه نمیداد و این باعث نامیدی من میشد
یه مدت توی فکرش بودم تا اینکه تصمیم گرفتم یکم بی خیالتر باشم و خودمو بسپارم دست هدایت ،و از وقتی که هدایت رو به این شکل درک کردم که چیز عجیب و غریبی نیست و این نیست که هدایت یعنی خود خدا بیاد جلو روت و باهات حرف بزنه و بگه چیکار کنم ،بلکه همین حرفهای که اطرافیان ما در حال گفتن به ما هستن یا حتی خوندن یه کامنت از دوستان یا حتی دیدن یه فیلم یه جرقه میشه برای هدایت تو به مسیری که تو رو به خواستت برسونه ،درست مثل اون ایدهای ساده 15 سال پیش که تافت رنگی بود و من اجراش کردم بدون اینکه اصلا بدونم هدایت چیه
این درک از هدایت باعث شد خودمو بسپارم به خدا و آگاهانه گوش شنوا داشته باشم برای هدایتم ،ایدهای خیلی ساده مثل سوار شدن روی موجی که الان ترند شده توی حوزه کاری من (مثل فر مو) الان به لطف خدا با انجام این ایده توی سه ماه درآمد من تا مرز سه برابری و حتی بعضی وقتا بیشتر هم پیش بره
آقا محمد صادق امیدوارم این کامنت بکارت بیاد و تونسته باشم درک خودمو از این آگاهی ها و روند زندگی خودم بهت انتقال داده باشم
بخدا هر چی بیشتر به قانون کسب و کار فکر میکنم بیشتر متوجه میشم که کافیه توی یه کار خوب ماهر بشی و هر روز خودتو بهبود بدی و توی هر برخورد با مشتری اصلاح و بازخورد بگیری و با صداقت کارتو پیش ببری و تجسم کنی که به نتیجه دلخواهت رسیدی و لذت ببری و اجازه بدی که این فاصله تجسمت تا رسیدن به خواستت طی بشه بدون شک به نتایج باور نکردنی میرسی بهت قول میدم
من ایمانم نسبت به پارسالم هزار برابر شده و هر بار هم بیشتر به درک تکامل میرسم ایمانم قوی تر میشه پس ادامه بده و مطمئن باش که این جهان بهت پاداش میده
موفق باشی عزیزم و ایشاله یه روز بیای و جواب این کامنت بدی و بگی که قانون جواب داده
سلام محمد جان. خیلی سپاسگزارم بابت کامنت عالی ای که برای من نوشتی. چقدر زیبا گفتی که باید بگذاریم هدایت بشیم از طرف دستان خدا و هدایت چیز عجیب و غریبی نیست و از طریق گفتگوهای دو نفر گفته میشه، توسط یک فیلم یک کامنت گفته میشه، و به طور کلی صحبت های خداوند به بی نهایت طریق مختلف و توسط نشانه ها گفته میشه و میتونه شرایط رو متحول کنه. بهترین قسمتی که در کامنتت دریافت کردم قوانینی هست که در مورد کسب و کار بیان کردی که:
قانون کسب و کار اینه که: «کافیه توی یه کار خوب ماهر بشی» «هر روز خودتو بهبود بدی» «توی هر برخورد با مشتری اصلاح و بازخورد بگیری» «با صداقت کارتو پیش ببری» «تجسم کنی که به نتیجه دلخواهت رسیدی» «لذت ببری و اجازه بدی که این فاصله تجسمت تا رسیدن به خواستت طی بشه»
امیدوارم بتونم به این موارد طلایی که گفتی عمل کنم.
در ضمن خیلی بهت تبریک میگم که در بیزینس شخصیت کلی رشد و پیشرفت کردی و تونستی در بازار موفق باشی و رشد چند برابری درآمد رو تجربه کنی.
امیدوارم اتفاقات خوب بیشتری برات رخ بده و هر روز خداوند ره گشای مسائل زندگیت باشه و رشد و پیشرفت روز افزون داشته باشی عزیزم. محمدصادق.
مثال خودم در رابطه با موضوع فایل اینکه خوب من خونمون پارکینگ ندارم تا ماشینم بزارم اما خدارو شکر سر کوچمون جا برای پارک ماشین فراونه
خوب بعضی موقع که میرم بیرون و میام خونه همسرم میگه سویچو آوردی یا مثلا قفل کردی از این جور صحبتها و اونجا ذهن من درگیر میشه که قفل کردم نکردم و نجوا هایکه هست
از طرف دیگر هم خوب من خیلی برام پیش آمده که سویچ موتورم رو رو ی موتور جا گذاشته باشم و هیچ اتفاقی براش پیش نیومده وحتی شیشه ماشینم یادم میاد یبار پائین بوده بازم اتفاقی پیش نیومده و اینهارو به یاد خودم میارم هر موقع ذهن شروع میکنه به نجوا کردن که الان ممکنه فلان اتفاق بیفته یا ….
یه جایه دیگه هم خوب من به مشتری که میشناختم قبل اینکه پول تصفیه حساب کنم جنس دادم بهش و دیگه خبری ازش نشد
از اون پس این نجواها میاد سراغم وقتی به کسی که حتا 10هابار ازم خرید کرده وکاملا میشناسمش جنس میدهم و هی پیش خودم میگم خداکنه یوقت نگه بفرست من پولشو میزنم
اما این مسئله روهم با این قانون که من نباید نسیه کار کنم یا چکی یا امانی و… فقط نقد هر کسی که میخاد باشه و خوب البته که باید خیلی بیشتر روش کار کنم هنوز نمیتونم بگم 100درصد اینجوری عمل میکنم
من یه بار تصادف کردم با ماشینم البته بعدش ماشین گرفتم والانس سوار میشوم ومسافرتم میرم باهاش ولی بعضی موقعها که تو جاده هستم نجوا میاد سراغم وان صحنه تصادف میاد جلو چشم
وباز باخودم میگم خوب اون موقع من نخوابیده بودم وبعد نصفه شب رانندگی میکردم الان دیگه سعی میکنم شبها رانندگی نکنم وبیشتر روز که هوا روشنه رانندگی کنم
این فایل را امروز صبح نگاه کردم و انگار آبی بود که روی آتش ریخته شد.
من مدتی است که نگران مهاجرت هستم و هر بار خودم را با فایلها و دورهها و کامنتها دلداری میدهم.
امروز صبح، توی دفترم از خدا خواستم به من آرامش درونی و قلبی بدهد تا مثل قبل روال زندگیم را طی کنم و چقدر زود به من جواب داد.
ترس من از مهاجرت، به خاطر مهاجرت سال 88 من است به تهران.
دوران دانشجوییم با دوستانی همخانه شدم که اصلاً با هم سازگاری نداشتیم.
خانهای را هم که اجاره کردیم از همان روزهای اول چند تعمیر نیاز داشت و چند روز ما در به در شدیم. تا صاحبخانه خانه را تعمیرکند.
من و همخانهام اصلاً از لحاظ اخلاقی با هم سازگاری نداشتیم، بعد هم به بدترین شکل ممکن از هم جدا شدیم.
یک سال را هم در خوابگاه دانشجویی بودم با تمام مسائل و مشکلات خوابگاه، از سر و صدا و شلوغی تا نظافت و مسائل بهداشتی….
امروز که این فایل را چندین بار گوش دادم انگار پردهای از جلوی چشمانم کنار رفت. از جلوی ذهنم.
تمام خاطرات آن سالها در ذهنم آمد مثل فیلم سینمایی.
من به خاطر همین تجربه، از مهاجرت دوباره به تهران ترس برم داشته .
در صورتی که شرایط آن زمانم با الان کاملاً متفاوت است.
من نسبت به آن سالها بسیار تغییر کرده ام.
آن موقع از تنهایی در خانه ماندن ، میترسیدم و خدا خودش میداند که چه باجها دادم که شبها پیشم بمانند و تنها نباشم.
اما با دوره عزت نفس و پا گذاشتن توی ترسهایم به راحتی چندین سفر را تنهایی رفتهام و تنها مانده ام .
خداوندی که سالهای سال حافظ و نگهبان من بوده ، در تمام سالهایی که دور از خانوادهام بودم، و در تمام جاهایی که تنها بودم.
همان خدا دوباره بیشتر از قبل نگهبان من است .
بیشتر از قبل نگهبانم هست ، چون ایمان من بیشتر از قبل شده است،
شناختم از خدا بیشتر از قبل شده است.
استاد از خداوند میخواهم آرامشی از جنس خودش را به شما و خانم شایسته عطا کند.
من امروز این مسئله را متوجه شدم و آرامتر شدم.
این ذهن و این عقل،. عقلی که میگوید احتیاط شرط عقل است.
اما خیلی از احتیاطها، همان ترس است،که خودش را آن زیر مخفی کرده است.
همان سال 88 امتحان رانندگی دادم و رد شدم.
در دور دوم کلاس آموزشی، ماشین معلمم را به نرده پل زدم و صدمه دید.
از آن سال تا الان سراغ گواهینامه نرفتم.
به همه میگویم علاقهای به رانندگی ندارم.
ترجیح میدهم یک راننده شخصی داشته باشم و خودم با لذت زیباییهای مسیر و سمت چپ وراست جاده را ببینم.
اما این ترس زیر لذت، خودش را مخفی کرده است.
من امروز این ترمز ذهنی را در خودم پیدا کردم و مطمئنم کلی موارد دیگر را پیدا میکنم که چرا سالهاست گریبانگیرش هستم .
امیدوارم در کامنت بعدیم در زیر همین فایل بنویسم که، با تغییر ذهنم توانستم با وجود تجربههای ناخوشایند، نتایج عالی کسب کنم.
چندین روز است نشانههای دوره کشف قوانین را پشت سر هم میبینم.
خیلی دوست دارم این دوره را بخرم چون میدانم درباره ترمزهای مخفی ذهنی است.
اما باز هم ترسم میگوید: تو هنوز جلسه 7 ثروت 1 هستی و نمیتوانی هر دو دوره را با هم کار کنی!! دوره لیاقت را هم که داری دوباره شروع میکنی پس اصلاً وقت نمیکنی.
از خدا میخواهم در بهترین زمان ، مرا به این دوره عالی هدایت کند.
خدایا تنها تو را میپرستم و تنها از تو یاری میجویم .
خدایا مرا براه راست،راه کسانی که به آنها نعمت داده ایی هدایت کن و نه گمراهان
خدای من بینهایت سپاسگزارم که در هر لحظه در حال هدایت منی .
سلام به اساتید گرانقدر و بخشنده ام .که با مهربانی تمام به ما کمک میکنید که خودمون رو بهتر بشناسیم.
استادم درباره این موضوع بینهاااایت مثال میشه زد .
من همیشه خودم رو ی آدم بدشانس میدونستم که هر سرمایهگذاری بکنم در نهایت به ضرر من ختم میشد و بارها این اتفاق افتاده بود .چون حالا که فکر میکنم خودم به این باور اونقدر قدرت داده بودم و همه جا عنوان کرده بودم و با دیگران به این موضوع خندیده بودیم که شده بود جزو باورهای بنیادین من .اما زمانی که با قوانین آشنا شدم ،تغییرش دادم و همش مواردی رو که ی کوچولو به نفع من شده بود یا ی سود خیلی کوچیک کرده بودم رو به خودم یادآوری میکردم.تا اینکه زمان عمل کردن به این باور رسید .من ی مقدار پول نقد داشتم و تصمیم گرفتم اینو طلا و دلار بخرم و همون موقع بود که نجواها ذهن منو تیربارون کرده بود!!
که نکن اینکارو که باز همین پولم از دست میدی و تو اصلا شانس نداری !طبق فرمایش شما من برای خاموش کردن ذهنم دقیقا همین جملات رو به خودم گفتم که سایه تو اون زمان باباورهای اشتباه و محدود سرمایه گذاری میکردی و این باورر که« تو اصلا خوشانس نیستی».
اما الان باورت رو تغییر دادی و در مدار دریافت این نعمت قرار گرفتی و ی نشونه هم که همیشه میذارم اینه که «کاری که به آسونی پیش بره یعنی زمان انجامش فرارسیده»ومن برای این سرمایهگذاری تلاشی زیادی نکرده بودم .
من این سرمایهگذاری رو انجام دادم و در این مدت کوتاه هم نجواها میومدن اما من اونها رو با گفتن باورهای درست خاموش میکردم .استاد در مدت زمان بسیار کوتاه من سود بسیار بالایی کردم که براحتی باهاش ماشین خریدم و همه اینها از خاموش کردن ی نجوای ذهنی و تغییر ی باور محدود به باور قدرتمند کننده وارد زندگی من شد .
اگر طبق گفته شما من این باور «بدشانسیم »روتغییر نمیدادم عملا فلج بودم و برای سرمایهگذاری حرکت نمیکردم .
خدایا شکرت
استاد ی مثال دیگه ایی که بتازگی برام اتفاق افتاد رو میخوام بگم .
ما همیشه با خواهرم میرم مسافرت.امسال که رفتیم
خواهرم از نظر روحی حالش خوب نبود و مدام تو خودش بود و با کسی حرف نمیزد و من بسیار از این رفتارش ناراحت شدم جوری که روز چهارم سفر برگشتم خونه .استاد اینم بگم که نجواها بقدری زیاد بود که من کلا یادم رفته بود باید ذهنم رو کنترل کنم . دوهفته بعد از برگشتمون خواهرم بهمراه شوهرش اومدن منزل ما و من و خواهرم بظاهر باهم آشتی کردیم البته اینم بگم که هیچ بحثی بین ما پیش نیومد توی مسافرت ،فقط من بسیار ناراحت بودم از دست خواهرم و مدام بخودم میگفتم که سفر منو خراب کرد ،اون باید مراقب رفتارش میبود ،و هزار فکر بد دیگه که من با خودم میکردم و این دوهفته برای من با ناراحتی بسیار گذشت که باعث شد من ن ی تماس با خواهرم داشته باشم و ن حتی تماس اونو پاسخ بدم .
ما آشتی کردیم بظاهر اما من بازم نبخشیدم و مدام بدیهای رفتار خواهرم توی ذهنم مرور میشد تااینکه ی هفته پیش ما دعوت شدیم باغ خواهرم هم اونجا بود وبین من و خواهرم سر ی سوتفاهم کوچیک بحث شدیدی شکل گرفت. اما در نهایت ما رو باهم آشتی دادند .
تمام این اتفاقات در عرض کمتر از یک ماه افتاد!!!
ی رابطه ایی که بسیار صمیمی بود مثل دو تا دوست بودیم بطرز وحشتناکی به مشکل خورد .
استاد من درس بزرگی گرفتم و حتی قبل از شنیدن این فایل بخودم گفتم که سایه «اگر تو همون اول ینی توی شمال جلوی نجواها رو گرفته بودی هرگز این رابطه به این زیبایی به چالش کشیده نمیشد .
حتی بخودم یاداور شدم که چندین مرتبه من با خواهرم مسافرت رفتم و جزو زیباترین خاطرات من بوده و من چطور این نجواها رو باور کردم و اینقدر ذهنیتم نسبت به خواهر عزیزم بد شد ».
خداروشکر که از اتفاقات درسهای بزرگی گرفتم .البته باید اینم بگم که استاد من توی روابط بسیار باور مخرب دارم و بسیار باید روی خودم کار کنم .هنوزم روزها گاهی نجواها در مورد این اتفاق میاد اما من مدام بخودم یاداور میشم خوبیهای خواهرم رو و خاطرات خوبمون رو .
استاد از شما بسیار ممنونم که با عنوان کردن این موضوع کمک کردید که من بیشتر خودم رو بشناسم .
از دوستان همفرکانسی ام بابت کامنتهای بسیار پرمحتوا تون سپاسگزارم.
کامنت من درمورد فایل «چگونه ذهنمان مارا فریب میدهد»
فایلهای شما ، برای من مثل فال حافظ میمونه، هر زمان مسئله ای برایم پیش آمده و ذهنم درگیر هست ، دقیقا مطالب فایل مناسب حال منه، وقتی کوش میدم میخندم و میگم خدایا شکرت خیلی جالبه که استاد شده زبان تو …
وبنده خدا سعی شو کرد ونشد بعد مغزم گفت اینها خودش نمیخواد
بعداومدم بیرون مغزم گفت نمیشه و بانک بعدی هم نرفتم چون مغزم گفت نمیشه همه شون بد هست و جلو من رو گرفت
در حال که من از خیلی بانکها کارت دارم من در این چند سال واقعان ده ها بار رفتم بانک کارم درست پیش رفته وفقط همین یک بار جلو من رو گرفت ونزاشت که به بانک بعدی برم وکارم رو درست انجام بدم به همین راحتی
وهمین روز قبل ازینکه این فایل رو بیبینم این رو تجربه کردم خیلی برام دقیق و واضح است
استاد چقدر این فایلتون برای من همزمان بود با شرایطی که درآن قرار گرفته بودم. واین هم زمانی چه درس هایی را برام داشت. قضیه از این قرار بود که به یک مشتری محصولی را دادم که بهشون گفته بودم قیمت محصول افزایش پیدا کرده. اما مشتری پیام داد که قیمت روی جعبه قیمت اصلی است ومن قیمت گذشته را میدهم. فقط خدا میدونه که ذهن من چقدر به تلاطم افتاده بود. چقدر من را میترساند که الان چه میشود. ذهنم میگفت صداقتت زیر سوال رفته. مشتری را از دست دادی. کار بدی کردی. وچقدر احساس گناه میداد. اما من فقط میگفتم این حرفها کار دهن هست. حتی اگر نخواد هم مسله ای نیست. خدا خودش هدایت میکنه وهمش سعی داشتم توجهم را ازش بردارم. مخصوصا که الان دارم قانون آفرینش راکه دخترم خریده کار میکنم. ووقتی از خدا کمک خواستم اومدم ودیدم که فایل جدید گذاشتید درست موقعی که من بهش نیاز داشتم. با اینکه سر پا گوش وچشم شده بودم تا تمرکزم را از اون ناخواسته بردارم اما شیطان هم کار خودش را انجام میداد تا جاییکه شروع کردم با خودم تکرار کلمات شما. واین گفتن عبارت های شما آتش را خاموش کرد وبه گلستانی تبدیل شد که مشتری درخواست یک محصول دیگه کرد وهمه جی آرام شد. استاد ازتون ممنونم بابت اینکه دست خدا هستید. ایمان دارم که ادامه میدهم تا به تمام خواسته هایم برسم. چون لایق تمام نعمت ها هستم. چون با ارزش هستم ومقدس. ودلم میخواد که هرچه زودتر رسالت را بشناسم وتصویر برایم روشنتر و واضحتر شود. میدانم که متکامل را باید طی کنم. اما ازخداوند میخواهم که آسان شوم برای آسانی ها
به نام خداوند بخشنده مهربان، خداوند هدایتگر من و همه دوستان به شرط باور قلبی به خودش
درود بر شما استاد عباسمنش عزیز
مغز ما جوریه که اگه هزار بار یککاری رو درست انجام داده باشیم ولی یک بار اشتباه کرده باشیم اون هزار بارو نادیده میگیره و همون یک بار رو میبینه، و باعث میشه ما برای دفعات بعد فکر کنیم که قراره همیشه دیگه همین اتفاق بیفته
برای خودم هم پیش اومده حتی وقتی روی یک کاری مهارت دارم ومیدونم که میتونم بارها درست انجام بدم، ولی وقتی یه بار اشتباه میشه فکر میکنم بازم قراره خراب کنم ولی به خودم میگم دفعات قبل دیدی که درست انجام دادم حالت یه بارم خراب شد اشکال نداره میدونم که دفعه بعد درست انجام میدم؛ و با بخاطر آوردن تجربیات خوب قبلی میتونم ذهنم رو قانع کنم که میتونم باز هم درست انجام بدم؛ ولی در مواقعی که تجربه اولم بوده یا تجربه کمی تو اون زمینه داشتم ، ذهن مقاومتش بیشتر بود و نیاز بود که تلاش بیشتری میکردم و نمونه ها و الگو های بیشتری بهش نشون میدادم تا ذهنم رو قانع کنم که میشه درست انجام داد؛
پس خیلی مهمه که اون دفعاتی که درست انجام دادیم رو یادآوری کنیم و همیشه بیاد بیاریم
درستش اینه که ما ذهنمون رو کنترل کنیم نه اینکه ذهنون مارو کنترل کنه
وقتی که روی خودمون داریم کار میکنیم دیگه نباید بترسیم از اینکه بخوایم کاری رو دوباره انجام بدیم
در واقع باید بگیم که من از این اشتباهم درس میگیرم و تجربه کسب میکنم و ادامه میدم و دوباره تلاش میکنم نه اینکه اون کارو بذاریم کنار
مثال تجربه ازدواج مجدد اون دوستتون مثال خوبی بود تا به ما یاد بده اگه کاری رو یک بار اشتباه انجام دادیم نگران آینده نباشیم و با توکل به خدا دوباره تلاش کنیم؛ بقول شما یسری موضوع ها بارها میشع تجربه کرد و فرصت برای دوباره انجام دادنشون زیاده مثل مسافرت یا خرید یک کالا ولی یسری موضوع ها مثل ازدواج ممکنه یک بار یا دوبار برای کسی اتفاق بیفته و بهتره که با تجربه و امید بیشتر تلاش کنیم و خیلی بهتر تجربه مون رو بکار بگیریم
اگه بخوام از خودم مثال بزنم الان خیلی بهتر شدم و اعتماد به نفسم بالاتر رفته از اینکه اگر کاری رو اشتباه انجام دادم امیدوار باشم و خودمو سرزنش نکنم و به خودم بگم که این قضیه باعث شد تجربه م بره بالا و سعی میکنم دفعه بعد بهتر عمل کنم
اینو همیشه بیاد داشته باشیم که خداوند همیشه وعده فزونی و نعمت میده ولی شیطان هستش که وعده فقر و تهی دستی میده پس اگه با توکل به خدا بتونیم ادامه بدیم و نا امید نشیم میدونم که به نتایج بهتری میرسیم
استاد جان خیلی دوستون دارم و دوست دارم بیام امریکا از نزدیک ببینمتون
سلام و درود خدمت استاد عباس منش عزیزم و دوستان بزرگوارم
استاد چقدر فایل به جا و پر از آگاهی فراوانی رو برامون تهیه کردین ممنونم از صحبت های ناب تون
واقعا همین طوره ما آدما خیلی از جاها و یه جورایی در همه اتفاقات ناخوشایند فریب ذهن مون رو میخوریم
توجه هات نادلخواه و منفی رو یکسری وقایع و اتفاقات میکنیم و خب به تبعش اتفاقات نادلخواه رو هم به زندگی مون وارد میکنیم
یا الکی و از سر قضاوت نادرست به یک نفری فکر میکنیم و با خودمون میگیم اون باعث فلان اتفاق نامطلوب در زندگی من شد و… و اینجاست که با توجه نادرست به یک نفری قدرت میدیم و باعث تکرار اتفاقات ناخواسته بعدی میشیم
کلا به نظر من هر توجه و تمرکزی که ناشی از شرک درونی و باورهای نادرست باشه یه جور فریب ذهن هست
هر فکر و باوری که در من احساس نامطلوب و بد رو ایجاد کنه یه جور فریب ذهن هست
و چه خوب گفتین که چنین مواقعی باید ذهن رو خلع سلاح ش کنیم یا به اصطلاح فوتبالی بهش ضدحمله بزنیم
یعنی به خودم بگم ببین علی این توجه و فکر نادرست باعث احساس بد در من میشه و خب اتفاقات و شرایط هماهنگ ش رو بیشتر وارد زندگیم میکنه پس بیام با یادآوری موفقیت هام،تمرکز و توجه به اون چیزی که میخوام و مسیرهای پیشرفت قبلیم احساسم رو بهتر کنم و نتیجه رو به نفع خودم و دلخواه خودم رقم بزنم
خود من در ارتباط با آدم ها همین جوری هستم یعنی هر موقع اول قدرت خدا رو به عنوان تنها نیرو خیر و قدرت در جهان به خودم یادآوری کردم و توجه م رو بردم روی ویژگی های مثبت اون شخص و تجربیات خوب قبلی رو از ارتباط با اون شخص به خودم یادآوری کردم خداروشکر نتایج مثبت و دلخواهی رو هم دیدم
و بنظرم راهکارها یا نگرشی که بهم کمک می کنه که حتی با وجود یک تجربه ناخوشایند، افسار ذهن را در دست بگیرم اینه که قوانین رو همیشه به خودم یادآوری کنم
اینکه همیشه اول قدرت خداوند رو به خودم یادآوری کنم و به خودم بگم که فقط خداست که میتونه من رو کمکم کنه و هیچ کس و هیچ چیز در برابر خداوند هیچ قدرتی ندارد
هیچ عامل بیرونی در موفقیت یا پیشرفت من دخالتی ندارد حتی یک ذره و این منم که با باور هام دارم به اون عامل بیرونی قدرت تاثیرگذاری رو میدم
و اینکه از این دید هم نگاه کنیم که چه باور مخربی داره منشا اتفاقات ناخوشایند میشه و درون خودمون رو کنکاش کنیم
و خب طبیعتا یادآوری اتفاقات خوب و پیشرفت های گذشته هم خیلی میتونه در انجام بهتر فعالیتی در آینده کمکمون کنه
خداروشکر این فایل کمکم کرد قدم های محکم تری در راستای شناخت بیشتر خودم و ذهنم بردارم و بتونم زندگی بهتری رو برای خودم در تمام جوانب بسازم
چه موضوع مهمی رو اشاره کردید که واقعا مشکل منم بوده و هست.
من شتصا جندین اتفاق رو تجربه کردم در قبل که هنوزم سر بعضیاشون ترس هام زیاده. یکیش برمیگرده با سلامتیم، به اینکه من به یک تضاد سلامتی در یک مکانی خوردم و یه چندباری تکرار شد، این باعث شد که من تا مدت ها با ترس اونجا بمونم.
مورد دیگه وقتایی هست که شده من با یک همکلاسی صحبت کردم و کمی از مهارتای ورزشیم گفتم، و حتی نشونش دادم .اما از اونجایی که خوب اجرا نکردم و اون شخص هم خودش تو این کار وارد بود حلوی همه منو زیر سوال برد و احساس کردم که ضایه شدم. از اون زمان به بعد بسیار آدمگوشه گیری شدم تو کلاس و تیلی کم ارتباط برقرار کردم.
مکرد دیگه اتفاقا توی درس ریاضیه که بعد از سال ها توب پیش رفتن روند، به جایی رسدیم که به طور بی سابقه ای نمرات امتحانیم بد شد، طوری که مجبور شدم از این ولاس انصراف بدم برای ترم ، تا معدل اون ترمم خراب نشه. تا ندت ها از این درس فرار کردم و حتی الانم نجواها خیلی وقتا میشه میگه امید نیتس و قرار نیست وضع درست باشه.
امروز با شنیدن این فایل فهمیدم که دقیقا مثل عروسی این خانم، یا دقیقا مثل داستان ورشکستگی شما، اگر اتفاقی بدی افتاده لزوما قرار نیست تکرار بشه و اصلا تکرار نمیشه اگر من تغییر کنم، بلکه میتونه همون موضوع توش اتفاق خوبی بیفته
سلام خدمت دوستان گرامی و استاد عزیز
در مورد اینکه کجاها ذهنم به من گفت قراره همین نتایج بد ادامه دار باشه در موضوع روابط هست. قبل از اینکه من با قانون تمرکز بر نکات مثبت و باورهای توحیدی و باورهای عزت نفس آشنا بشم تقریبا تمام روابطم چه با اعضا خانواده، چه با فامیل و چه با افراد غریبه، چه با جنس مخالف و .. رخ میداد یک چیز نامناسب از توش در میومد و یک بلایی سر من میومد، یک رفتار نامناسب میدیدم، من رو دست کم میگرفتن، توجهی دریافت نمیکردم، همیشه به بحث و دعوا و تمرکز بر ناخواسته ها میگذشت و کلا من گفتم خودم رو تنها میکنم و از همه فاصله میگیرم چون روابط اصلا خوب پیش نمیره. ولی وقتی به لطف خدا و باورهایی که از فایل های دانلودی هدیه سایت استفاده کردم و بعدش سفر به دور آمریکا و تمرکز بر نکات مثبت رو تمرین کردم و مخصوصا به خاطر باورهای توحیدی که روی افراد حساب باز نکنم پیش رفتم و خیلی تغییرات شخصیتی دیگه مثل ارزش قائل بودن برای خود و احترام گذاشتن به خود و عاشق خود بودن بوجود اومد کلا فاز روابط تغییر کرد و همه چی خوب پیش میره که البته اگه میخوام ادامه دار باشه باید همین باورها رو کار کنم و البته ادعایی هم ندارم که الان خوبم چون باید همیشه روی خودمون کار کنیم و نباید شل بگیریم، ولی موضوع این هست که بازی عوض شد و منی که همیشه خودم رو تنها میکردم چون باهام برخورد خوبی نمیشد الان میتونم هر جایی برم و رفتارهای خوب رو دریافت میکنم چون جهان اجازه نمیده که برخورد های نامناسب وارد زندگیم بشه. دلیل این اتفاق هم همین باوری بود که شما در فایل ها گفته بودید که تمام اتفاقات زندگی ما به خاطر باورها و فرکانس های خودمونه و من به همین دلیل تصمیم گرفتم که روی خودم کار کنم و گفتم قرار نیست این شرایط ادامه دار باشه. کافی بود من این روابط ناخواسته رو مرجع بدونم و بگم تغییری نمیکنه تا آخر باید در رنج این اتفاق نامناسب میموندم. ولی من چون الگو شما رو دیدم که روابط خوبی دارید و البته به شدت خدا رو باور کردم و ازش کمک خواستم هدایت شدم به راه حل و روابط متحول شد.
البته در بحث های دیگه مثل بحث ثروت و کسب و کار شخصی من «باور مرجع» پیدا کردم که هر کاری کنم شرایط خوب نمیشه و بهتره برم کارمند دیگران بشم و یک جورایی قدمم هام رو دارم به اون سمت بر میدارم. چون حقیقتا هر چقدر کار کردم که اوضاع مالیم بهبود پیدا کنه، نشانه های بهبود رو دیدم ولی درامدم به اندازه ای نیست که بتونم باهاش یک زندگی نرمال رو حتی داشته باشم، با استفاده از فایل های دانلودی تونستم به درامد برسم، ولی بسیار کمه و من به این نتیجه رسیدم که برای کسب و کار شخصی به اندازه کافی قوی نیستم و باید برم برای افراد دیگه کار کنم.. چون بالاخره باید بتونم مسائل مالیم رو حل کنم و با این درامد کوچولو از کسب و کار خودم – که البته همینم جای سپاسگزاری داره چون قبلا نبود – نمیشه به شرایط ادامه داد. استاد از شما درخواست میکنم که در مورد مسائل مالی ویدیوهایی رو تولید کنید که مخصوصا در کسب و کار شخصی چطور میتونیم فروشمون رو افزایش بدیم، چطور خدماتی که داریم ارائه می کنیم و مسئله ای که حل کردیم – مثلا من ویدیو آموزشی تولید کردم در مورد لینوکس و علاقه ام هم بوده – چطور میتونم از نظر مالی رشدش بدم و محصولات فروش بالا پیدا کنن و در اینترنت دیده بشن، و به سود دهی بالا برسن. من خیلی باور فراوانی که روی سایت هست رو کار کردم خیلی فایل های چند برابر کردن درامد در یکسال رو گوش کردم ولی یک مقدار کوچولو به درامدم اضافه میشه و بعد میبینم من این همه تلاش کردم در مورد فایل ها نوشتم تمرین انجام دادم ولی یک مقدار کم به درامدم اضافه شده و همونم اگه همین کارها رو نکنم از بین میره و به این نتیجه میرسم که ارزش نداره آدم انقدر تلاش ذهنی انجام بده و روی خودش کار کنه ولی نتیجه مالی انقدر کوچیکه البته من خیلی نظرات رو خوندم که بچه ها رشد چند برابری درامد رو با فایل ها تجربه کردن و من هم رشد رو تجربه کردم ولی اندازه اش برای من خیلی کوچیکه ولی برای دوستان دیگه واقعا خیلی بیشتره. دوست دارم در مورد مسائل مالی بیشتر کار کنید روی سایت که بتونیم به مداری برسم که دوره هاتون در مورد مسائل مالی رو تهیه کنم و بتونم خودم رو به مدارهای بالاتر برسونم. من تنها چیزی که خیلی بهم کمک کرده تا همین الان ادامه بدم این بوده که شما رو دیدم که دوره هاتون توی سایت خیلی فروش میره و درامد عالی دارید و من هم این امید رو دارم که بالاخره اگه برای استاد عباس منش شده و درامد بالا رو از طریق دوره ها داره تجربه میکنه این اتفاق باید برای من هم رخ بده و من هم دوره هام پر فروش بشه.
در مورد این مثال که ذهن ما اتفاقات مناسب رو نمیبینه من این رو میتونم در رابطه با خدا در موردش صحبت کنم. باور کنید هزاران بار از خداوند درخواست کردم که فلان اتفاق خوب برام بیفته و افتاده ولی چند بار کوچک ازش درخواست داشتم که فلان اتفاق خوب بیفته ولی نیفتاده ذهنم چنان من رو از خدا دور کرده و گفته اون تو رو نمیبینه اون به تو توجه نمیکنه اون به درخواست های تو گوش نمیده و اصلا خدایی وجود نداره که آدم میمونه که این ذهن چقدر توانایی داره که حرف مفت بزنه. این همه درخواست ها پاسخ داده شده این همه اتفاقات خوب افتاده این همه احساس های خوب دریافت شده این همه خدا برای من کار انجام داده حالا به خاطر چند مورد کوچیک که شرایط اونجوری که میخواستیم رخ نداده کلا منکر خدا میشه و میگه اگه خدایی وجود داشت که این اتفاقات نمی افتاد! در صورتی که مشکل از خود من هست نه از خدا و من باید ببینم چه ایرادی دارم که این اتفاقات افتاده.
عاشقتونم.
سلام آقا محمد صادق عزیز
مرسی کامنت نوشتی و البته سوال خوبی هم پرسیدی که باعث شد با خودم فکر کنم که آیا من لیاقت اینو دارم جوابتونو بدم و دیدم که البته که لایق جواب دادن به این سوال هستم چون بیزینس شخصی خودمو دارم و شکر خدا با وجود تجربهای ناخوشایند مالی الان تونستم به چند برابر گذشته خودم رشد داشته باشم
از تجربیات خودم اگر بخوام بگم اینکه منم مثل شما وقتی بیزنس خودمو شروع کردم و چون بشدت علاقه داشتم به کارم که آرایشگری بود و هیچ پشتوانه مالی و حتی تجربه خاصی نداشتم باعث شد که من با اشتیاق فراوان یه مغازه 3×4کوچیک که حتی نمیشد اسمشو بزاری سالن در یک روستا کوچیک که البته الان شهر شده استارت کار خودمو بزنم
وقتی به اون روزا فکر میکنم شجاعتی توی دلم خدا انداخت که با همه مخالفتها و سختی ها دست به کار شدم و تصمیم گرفتم کارمو شروع کنم ،
روزهای اول کارم تمام تلاشم این بود که هر کسی که میاد پیش من راضیش کنم و چون مهارت خاصی هم نداشتم چه در زمینه کاریم و چه برخورد با مشتریام فقط آزمون خطا میکردم و هر بار که مشتری باهاش برخورد میکردم و احساس میکردم ازم ناراضی هست کل ماه شبا قبل خواب تجسم میکردم که دفعه بعد بیاد چطور کارشو انجام بدم که ازم راضی باشه
اولش خیلی لنگ پیش میرفتم ولی وقتی که دنیا دید من مصمم هستم به تصمیم خودم و همیشه از خدا درخواست میکردم که بهم کمک کنه اتفاقی که افتاد یه ایده ساده مثل روی بچهای کم سن و سال که مهارت من زیاد براشون مهم نبود بلکه فقط با زدن یه تافت رنگی یا ژلهای که به موهاشون حالت متفاوتی از بقیه آرایشگا میده الهام شد و همین ایده ساده باعث شد توی 6 ماه زندگی کاری و مالی من عوض بشه و اسم من توی شهرمون بپیچه به عنوان کسی که حرف داره برا گفتن (البته اینم بگم اون ایده ساده مربوط به 15 سال پیش که کسی زیاد اهل مد نبود ولی خداوند با الهام این ایده در زمان مناسب و با توجه به شرایط اون موقع من بهم رونق داد)
الان بعد از 15 سال من پله پله رشد درآمدی داشتم و دارم و هر روز هم ایدهای سادتری بهم الهام میشه که اولش حتی فکر نمیکردم که کاربردی باشه ولی درآمد منو بیشتر کرده
یه نکته بهت بگم شاید بکارت بیاد ،منم وقتی چند سال پیش یه شکست مالی خوردم و فشار روم بود و از لحاظ مدار مالی بشدت سقوط کردم ،خیلی تلاش کردم بفهمم باید چه کاری انجام بدم که درآمدم بیشتر بشه و شب و روزمو بستم به فایلهای استاد و مخصوصا همین چطور درآمد خودمونو سه برابر کنیم و اتفاقی که افتاد ایدهای بهم گفته میشد و انجام میدادم و درآمدم هم یکم ببشتر میشد ولی باز بر میگشتم به درآمد قبلیم و همیشه جای سوال بود برام چرا اینطور میشه و چرا بیشتر بچها توی کامنتها یه جور دیگه از نتایجشون میگن
تا وقتی که مدام به این فکر میکردم به جوابی نرسیدم و اخر تمام ایدهای که بهم در ظاهر الهام میشد این بود که باید یه ایده خاص داشته باشم تا به نتیجه ای که دوستان این سایت رسیدن منم برسم و اتفاقی که میافتاد این بود که یا اون ایده خیلی بزرگ بود و نمیشد بدون تقلا که استاد اینقدر تاکید داره روش رسید یا اجراش میکردم و نتیجه نمیداد و این باعث نامیدی من میشد
یه مدت توی فکرش بودم تا اینکه تصمیم گرفتم یکم بی خیالتر باشم و خودمو بسپارم دست هدایت ،و از وقتی که هدایت رو به این شکل درک کردم که چیز عجیب و غریبی نیست و این نیست که هدایت یعنی خود خدا بیاد جلو روت و باهات حرف بزنه و بگه چیکار کنم ،بلکه همین حرفهای که اطرافیان ما در حال گفتن به ما هستن یا حتی خوندن یه کامنت از دوستان یا حتی دیدن یه فیلم یه جرقه میشه برای هدایت تو به مسیری که تو رو به خواستت برسونه ،درست مثل اون ایدهای ساده 15 سال پیش که تافت رنگی بود و من اجراش کردم بدون اینکه اصلا بدونم هدایت چیه
این درک از هدایت باعث شد خودمو بسپارم به خدا و آگاهانه گوش شنوا داشته باشم برای هدایتم ،ایدهای خیلی ساده مثل سوار شدن روی موجی که الان ترند شده توی حوزه کاری من (مثل فر مو) الان به لطف خدا با انجام این ایده توی سه ماه درآمد من تا مرز سه برابری و حتی بعضی وقتا بیشتر هم پیش بره
آقا محمد صادق امیدوارم این کامنت بکارت بیاد و تونسته باشم درک خودمو از این آگاهی ها و روند زندگی خودم بهت انتقال داده باشم
بخدا هر چی بیشتر به قانون کسب و کار فکر میکنم بیشتر متوجه میشم که کافیه توی یه کار خوب ماهر بشی و هر روز خودتو بهبود بدی و توی هر برخورد با مشتری اصلاح و بازخورد بگیری و با صداقت کارتو پیش ببری و تجسم کنی که به نتیجه دلخواهت رسیدی و لذت ببری و اجازه بدی که این فاصله تجسمت تا رسیدن به خواستت طی بشه بدون شک به نتایج باور نکردنی میرسی بهت قول میدم
من ایمانم نسبت به پارسالم هزار برابر شده و هر بار هم بیشتر به درک تکامل میرسم ایمانم قوی تر میشه پس ادامه بده و مطمئن باش که این جهان بهت پاداش میده
موفق باشی عزیزم و ایشاله یه روز بیای و جواب این کامنت بدی و بگی که قانون جواب داده
سلام محمد جان. خیلی سپاسگزارم بابت کامنت عالی ای که برای من نوشتی. چقدر زیبا گفتی که باید بگذاریم هدایت بشیم از طرف دستان خدا و هدایت چیز عجیب و غریبی نیست و از طریق گفتگوهای دو نفر گفته میشه، توسط یک فیلم یک کامنت گفته میشه، و به طور کلی صحبت های خداوند به بی نهایت طریق مختلف و توسط نشانه ها گفته میشه و میتونه شرایط رو متحول کنه. بهترین قسمتی که در کامنتت دریافت کردم قوانینی هست که در مورد کسب و کار بیان کردی که:
قانون کسب و کار اینه که: «کافیه توی یه کار خوب ماهر بشی» «هر روز خودتو بهبود بدی» «توی هر برخورد با مشتری اصلاح و بازخورد بگیری» «با صداقت کارتو پیش ببری» «تجسم کنی که به نتیجه دلخواهت رسیدی» «لذت ببری و اجازه بدی که این فاصله تجسمت تا رسیدن به خواستت طی بشه»
امیدوارم بتونم به این موارد طلایی که گفتی عمل کنم.
در ضمن خیلی بهت تبریک میگم که در بیزینس شخصیت کلی رشد و پیشرفت کردی و تونستی در بازار موفق باشی و رشد چند برابری درآمد رو تجربه کنی.
امیدوارم اتفاقات خوب بیشتری برات رخ بده و هر روز خداوند ره گشای مسائل زندگیت باشه و رشد و پیشرفت روز افزون داشته باشی عزیزم. محمدصادق.
سلام
مثال خودم در رابطه با موضوع فایل اینکه خوب من خونمون پارکینگ ندارم تا ماشینم بزارم اما خدارو شکر سر کوچمون جا برای پارک ماشین فراونه
خوب بعضی موقع که میرم بیرون و میام خونه همسرم میگه سویچو آوردی یا مثلا قفل کردی از این جور صحبتها و اونجا ذهن من درگیر میشه که قفل کردم نکردم و نجوا هایکه هست
از طرف دیگر هم خوب من خیلی برام پیش آمده که سویچ موتورم رو رو ی موتور جا گذاشته باشم و هیچ اتفاقی براش پیش نیومده وحتی شیشه ماشینم یادم میاد یبار پائین بوده بازم اتفاقی پیش نیومده و اینهارو به یاد خودم میارم هر موقع ذهن شروع میکنه به نجوا کردن که الان ممکنه فلان اتفاق بیفته یا ….
یه جایه دیگه هم خوب من به مشتری که میشناختم قبل اینکه پول تصفیه حساب کنم جنس دادم بهش و دیگه خبری ازش نشد
از اون پس این نجواها میاد سراغم وقتی به کسی که حتا 10هابار ازم خرید کرده وکاملا میشناسمش جنس میدهم و هی پیش خودم میگم خداکنه یوقت نگه بفرست من پولشو میزنم
اما این مسئله روهم با این قانون که من نباید نسیه کار کنم یا چکی یا امانی و… فقط نقد هر کسی که میخاد باشه و خوب البته که باید خیلی بیشتر روش کار کنم هنوز نمیتونم بگم 100درصد اینجوری عمل میکنم
من یه بار تصادف کردم با ماشینم البته بعدش ماشین گرفتم والانس سوار میشوم ومسافرتم میرم باهاش ولی بعضی موقعها که تو جاده هستم نجوا میاد سراغم وان صحنه تصادف میاد جلو چشم
وباز باخودم میگم خوب اون موقع من نخوابیده بودم وبعد نصفه شب رانندگی میکردم الان دیگه سعی میکنم شبها رانندگی نکنم وبیشتر روز که هوا روشنه رانندگی کنم
فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا ۖ وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ
سلام بر استاد عباس منش و خانم شایسته نازنین
سلام بر همه دوستان عزیزم در این سایت خدایی
این فایل را امروز صبح نگاه کردم و انگار آبی بود که روی آتش ریخته شد.
من مدتی است که نگران مهاجرت هستم و هر بار خودم را با فایلها و دورهها و کامنتها دلداری میدهم.
امروز صبح، توی دفترم از خدا خواستم به من آرامش درونی و قلبی بدهد تا مثل قبل روال زندگیم را طی کنم و چقدر زود به من جواب داد.
ترس من از مهاجرت، به خاطر مهاجرت سال 88 من است به تهران.
دوران دانشجوییم با دوستانی همخانه شدم که اصلاً با هم سازگاری نداشتیم.
خانهای را هم که اجاره کردیم از همان روزهای اول چند تعمیر نیاز داشت و چند روز ما در به در شدیم. تا صاحبخانه خانه را تعمیرکند.
من و همخانهام اصلاً از لحاظ اخلاقی با هم سازگاری نداشتیم، بعد هم به بدترین شکل ممکن از هم جدا شدیم.
یک سال را هم در خوابگاه دانشجویی بودم با تمام مسائل و مشکلات خوابگاه، از سر و صدا و شلوغی تا نظافت و مسائل بهداشتی….
امروز که این فایل را چندین بار گوش دادم انگار پردهای از جلوی چشمانم کنار رفت. از جلوی ذهنم.
تمام خاطرات آن سالها در ذهنم آمد مثل فیلم سینمایی.
من به خاطر همین تجربه، از مهاجرت دوباره به تهران ترس برم داشته .
در صورتی که شرایط آن زمانم با الان کاملاً متفاوت است.
من نسبت به آن سالها بسیار تغییر کرده ام.
آن موقع از تنهایی در خانه ماندن ، میترسیدم و خدا خودش میداند که چه باجها دادم که شبها پیشم بمانند و تنها نباشم.
اما با دوره عزت نفس و پا گذاشتن توی ترسهایم به راحتی چندین سفر را تنهایی رفتهام و تنها مانده ام .
خداوندی که سالهای سال حافظ و نگهبان من بوده ، در تمام سالهایی که دور از خانوادهام بودم، و در تمام جاهایی که تنها بودم.
همان خدا دوباره بیشتر از قبل نگهبان من است .
بیشتر از قبل نگهبانم هست ، چون ایمان من بیشتر از قبل شده است،
شناختم از خدا بیشتر از قبل شده است.
استاد از خداوند میخواهم آرامشی از جنس خودش را به شما و خانم شایسته عطا کند.
من امروز این مسئله را متوجه شدم و آرامتر شدم.
این ذهن و این عقل،. عقلی که میگوید احتیاط شرط عقل است.
اما خیلی از احتیاطها، همان ترس است،که خودش را آن زیر مخفی کرده است.
همان سال 88 امتحان رانندگی دادم و رد شدم.
در دور دوم کلاس آموزشی، ماشین معلمم را به نرده پل زدم و صدمه دید.
از آن سال تا الان سراغ گواهینامه نرفتم.
به همه میگویم علاقهای به رانندگی ندارم.
ترجیح میدهم یک راننده شخصی داشته باشم و خودم با لذت زیباییهای مسیر و سمت چپ وراست جاده را ببینم.
اما این ترس زیر لذت، خودش را مخفی کرده است.
من امروز این ترمز ذهنی را در خودم پیدا کردم و مطمئنم کلی موارد دیگر را پیدا میکنم که چرا سالهاست گریبانگیرش هستم .
امیدوارم در کامنت بعدیم در زیر همین فایل بنویسم که، با تغییر ذهنم توانستم با وجود تجربههای ناخوشایند، نتایج عالی کسب کنم.
چندین روز است نشانههای دوره کشف قوانین را پشت سر هم میبینم.
خیلی دوست دارم این دوره را بخرم چون میدانم درباره ترمزهای مخفی ذهنی است.
اما باز هم ترسم میگوید: تو هنوز جلسه 7 ثروت 1 هستی و نمیتوانی هر دو دوره را با هم کار کنی!! دوره لیاقت را هم که داری دوباره شروع میکنی پس اصلاً وقت نمیکنی.
از خدا میخواهم در بهترین زمان ، مرا به این دوره عالی هدایت کند.
پنجشنبه 28 تیرماه 1403
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
به نام خدای هدایتگرم به سمت نور و روشنایی
به نام خدایی که هرانچه دارم و هست از آن اوست
خدایا تنها تو را میپرستم و تنها از تو یاری میجویم .
خدایا مرا براه راست،راه کسانی که به آنها نعمت داده ایی هدایت کن و نه گمراهان
خدای من بینهایت سپاسگزارم که در هر لحظه در حال هدایت منی .
سلام به اساتید گرانقدر و بخشنده ام .که با مهربانی تمام به ما کمک میکنید که خودمون رو بهتر بشناسیم.
استادم درباره این موضوع بینهاااایت مثال میشه زد .
من همیشه خودم رو ی آدم بدشانس میدونستم که هر سرمایهگذاری بکنم در نهایت به ضرر من ختم میشد و بارها این اتفاق افتاده بود .چون حالا که فکر میکنم خودم به این باور اونقدر قدرت داده بودم و همه جا عنوان کرده بودم و با دیگران به این موضوع خندیده بودیم که شده بود جزو باورهای بنیادین من .اما زمانی که با قوانین آشنا شدم ،تغییرش دادم و همش مواردی رو که ی کوچولو به نفع من شده بود یا ی سود خیلی کوچیک کرده بودم رو به خودم یادآوری میکردم.تا اینکه زمان عمل کردن به این باور رسید .من ی مقدار پول نقد داشتم و تصمیم گرفتم اینو طلا و دلار بخرم و همون موقع بود که نجواها ذهن منو تیربارون کرده بود!!
که نکن اینکارو که باز همین پولم از دست میدی و تو اصلا شانس نداری !طبق فرمایش شما من برای خاموش کردن ذهنم دقیقا همین جملات رو به خودم گفتم که سایه تو اون زمان باباورهای اشتباه و محدود سرمایه گذاری میکردی و این باورر که« تو اصلا خوشانس نیستی».
اما الان باورت رو تغییر دادی و در مدار دریافت این نعمت قرار گرفتی و ی نشونه هم که همیشه میذارم اینه که «کاری که به آسونی پیش بره یعنی زمان انجامش فرارسیده»ومن برای این سرمایهگذاری تلاشی زیادی نکرده بودم .
من این سرمایهگذاری رو انجام دادم و در این مدت کوتاه هم نجواها میومدن اما من اونها رو با گفتن باورهای درست خاموش میکردم .استاد در مدت زمان بسیار کوتاه من سود بسیار بالایی کردم که براحتی باهاش ماشین خریدم و همه اینها از خاموش کردن ی نجوای ذهنی و تغییر ی باور محدود به باور قدرتمند کننده وارد زندگی من شد .
اگر طبق گفته شما من این باور «بدشانسیم »روتغییر نمیدادم عملا فلج بودم و برای سرمایهگذاری حرکت نمیکردم .
خدایا شکرت
استاد ی مثال دیگه ایی که بتازگی برام اتفاق افتاد رو میخوام بگم .
ما همیشه با خواهرم میرم مسافرت.امسال که رفتیم
خواهرم از نظر روحی حالش خوب نبود و مدام تو خودش بود و با کسی حرف نمیزد و من بسیار از این رفتارش ناراحت شدم جوری که روز چهارم سفر برگشتم خونه .استاد اینم بگم که نجواها بقدری زیاد بود که من کلا یادم رفته بود باید ذهنم رو کنترل کنم . دوهفته بعد از برگشتمون خواهرم بهمراه شوهرش اومدن منزل ما و من و خواهرم بظاهر باهم آشتی کردیم البته اینم بگم که هیچ بحثی بین ما پیش نیومد توی مسافرت ،فقط من بسیار ناراحت بودم از دست خواهرم و مدام بخودم میگفتم که سفر منو خراب کرد ،اون باید مراقب رفتارش میبود ،و هزار فکر بد دیگه که من با خودم میکردم و این دوهفته برای من با ناراحتی بسیار گذشت که باعث شد من ن ی تماس با خواهرم داشته باشم و ن حتی تماس اونو پاسخ بدم .
ما آشتی کردیم بظاهر اما من بازم نبخشیدم و مدام بدیهای رفتار خواهرم توی ذهنم مرور میشد تااینکه ی هفته پیش ما دعوت شدیم باغ خواهرم هم اونجا بود وبین من و خواهرم سر ی سوتفاهم کوچیک بحث شدیدی شکل گرفت. اما در نهایت ما رو باهم آشتی دادند .
تمام این اتفاقات در عرض کمتر از یک ماه افتاد!!!
ی رابطه ایی که بسیار صمیمی بود مثل دو تا دوست بودیم بطرز وحشتناکی به مشکل خورد .
استاد من درس بزرگی گرفتم و حتی قبل از شنیدن این فایل بخودم گفتم که سایه «اگر تو همون اول ینی توی شمال جلوی نجواها رو گرفته بودی هرگز این رابطه به این زیبایی به چالش کشیده نمیشد .
حتی بخودم یاداور شدم که چندین مرتبه من با خواهرم مسافرت رفتم و جزو زیباترین خاطرات من بوده و من چطور این نجواها رو باور کردم و اینقدر ذهنیتم نسبت به خواهر عزیزم بد شد ».
خداروشکر که از اتفاقات درسهای بزرگی گرفتم .البته باید اینم بگم که استاد من توی روابط بسیار باور مخرب دارم و بسیار باید روی خودم کار کنم .هنوزم روزها گاهی نجواها در مورد این اتفاق میاد اما من مدام بخودم یاداور میشم خوبیهای خواهرم رو و خاطرات خوبمون رو .
استاد از شما بسیار ممنونم که با عنوان کردن این موضوع کمک کردید که من بیشتر خودم رو بشناسم .
از دوستان همفرکانسی ام بابت کامنتهای بسیار پرمحتوا تون سپاسگزارم.
کامنت من درمورد فایل «چگونه ذهنمان مارا فریب میدهد»
سلام خدمت استاد گرانقدر
فایلهای شما ، برای من مثل فال حافظ میمونه، هر زمان مسئله ای برایم پیش آمده و ذهنم درگیر هست ، دقیقا مطالب فایل مناسب حال منه، وقتی کوش میدم میخندم و میگم خدایا شکرت خیلی جالبه که استاد شده زبان تو …
سپاسگزارم
سپاسگزارم
سپاسگزارم
استاد سلام من هم این مثال رو دارم
من همین امروز تجربه کردم
من مجاهد حیدری هستم
من افغان هستم و چند سال میشه ایران زنده گی میکنم
من امروز میخاستم برم بانک
و رفتم بانک و بانک بهم گفت نمیشه کارت بدم
سیستم قبول نمیکنه
وبنده خدا سعی شو کرد ونشد بعد مغزم گفت اینها خودش نمیخواد
بعداومدم بیرون مغزم گفت نمیشه و بانک بعدی هم نرفتم چون مغزم گفت نمیشه همه شون بد هست و جلو من رو گرفت
در حال که من از خیلی بانکها کارت دارم من در این چند سال واقعان ده ها بار رفتم بانک کارم درست پیش رفته وفقط همین یک بار جلو من رو گرفت ونزاشت که به بانک بعدی برم وکارم رو درست انجام بدم به همین راحتی
وهمین روز قبل ازینکه این فایل رو بیبینم این رو تجربه کردم خیلی برام دقیق و واضح است
خیلی ممنون استاد عزیزم برای این اگاهی ها
سلام ودرود خدا بر استاد عزیزم وبانو شایسته مهربان
درود بر خاواده عزیزم
استاد چقدر این فایلتون برای من همزمان بود با شرایطی که درآن قرار گرفته بودم. واین هم زمانی چه درس هایی را برام داشت. قضیه از این قرار بود که به یک مشتری محصولی را دادم که بهشون گفته بودم قیمت محصول افزایش پیدا کرده. اما مشتری پیام داد که قیمت روی جعبه قیمت اصلی است ومن قیمت گذشته را میدهم. فقط خدا میدونه که ذهن من چقدر به تلاطم افتاده بود. چقدر من را میترساند که الان چه میشود. ذهنم میگفت صداقتت زیر سوال رفته. مشتری را از دست دادی. کار بدی کردی. وچقدر احساس گناه میداد. اما من فقط میگفتم این حرفها کار دهن هست. حتی اگر نخواد هم مسله ای نیست. خدا خودش هدایت میکنه وهمش سعی داشتم توجهم را ازش بردارم. مخصوصا که الان دارم قانون آفرینش راکه دخترم خریده کار میکنم. ووقتی از خدا کمک خواستم اومدم ودیدم که فایل جدید گذاشتید درست موقعی که من بهش نیاز داشتم. با اینکه سر پا گوش وچشم شده بودم تا تمرکزم را از اون ناخواسته بردارم اما شیطان هم کار خودش را انجام میداد تا جاییکه شروع کردم با خودم تکرار کلمات شما. واین گفتن عبارت های شما آتش را خاموش کرد وبه گلستانی تبدیل شد که مشتری درخواست یک محصول دیگه کرد وهمه جی آرام شد. استاد ازتون ممنونم بابت اینکه دست خدا هستید. ایمان دارم که ادامه میدهم تا به تمام خواسته هایم برسم. چون لایق تمام نعمت ها هستم. چون با ارزش هستم ومقدس. ودلم میخواد که هرچه زودتر رسالت را بشناسم وتصویر برایم روشنتر و واضحتر شود. میدانم که متکامل را باید طی کنم. اما ازخداوند میخواهم که آسان شوم برای آسانی ها
سپاسگزارم استاد عزیزم
به نام خداوند بخشنده مهربان، خداوند هدایتگر من و همه دوستان به شرط باور قلبی به خودش
درود بر شما استاد عباسمنش عزیز
مغز ما جوریه که اگه هزار بار یککاری رو درست انجام داده باشیم ولی یک بار اشتباه کرده باشیم اون هزار بارو نادیده میگیره و همون یک بار رو میبینه، و باعث میشه ما برای دفعات بعد فکر کنیم که قراره همیشه دیگه همین اتفاق بیفته
برای خودم هم پیش اومده حتی وقتی روی یک کاری مهارت دارم ومیدونم که میتونم بارها درست انجام بدم، ولی وقتی یه بار اشتباه میشه فکر میکنم بازم قراره خراب کنم ولی به خودم میگم دفعات قبل دیدی که درست انجام دادم حالت یه بارم خراب شد اشکال نداره میدونم که دفعه بعد درست انجام میدم؛ و با بخاطر آوردن تجربیات خوب قبلی میتونم ذهنم رو قانع کنم که میتونم باز هم درست انجام بدم؛ ولی در مواقعی که تجربه اولم بوده یا تجربه کمی تو اون زمینه داشتم ، ذهن مقاومتش بیشتر بود و نیاز بود که تلاش بیشتری میکردم و نمونه ها و الگو های بیشتری بهش نشون میدادم تا ذهنم رو قانع کنم که میشه درست انجام داد؛
پس خیلی مهمه که اون دفعاتی که درست انجام دادیم رو یادآوری کنیم و همیشه بیاد بیاریم
درستش اینه که ما ذهنمون رو کنترل کنیم نه اینکه ذهنون مارو کنترل کنه
وقتی که روی خودمون داریم کار میکنیم دیگه نباید بترسیم از اینکه بخوایم کاری رو دوباره انجام بدیم
در واقع باید بگیم که من از این اشتباهم درس میگیرم و تجربه کسب میکنم و ادامه میدم و دوباره تلاش میکنم نه اینکه اون کارو بذاریم کنار
مثال تجربه ازدواج مجدد اون دوستتون مثال خوبی بود تا به ما یاد بده اگه کاری رو یک بار اشتباه انجام دادیم نگران آینده نباشیم و با توکل به خدا دوباره تلاش کنیم؛ بقول شما یسری موضوع ها بارها میشع تجربه کرد و فرصت برای دوباره انجام دادنشون زیاده مثل مسافرت یا خرید یک کالا ولی یسری موضوع ها مثل ازدواج ممکنه یک بار یا دوبار برای کسی اتفاق بیفته و بهتره که با تجربه و امید بیشتر تلاش کنیم و خیلی بهتر تجربه مون رو بکار بگیریم
اگه بخوام از خودم مثال بزنم الان خیلی بهتر شدم و اعتماد به نفسم بالاتر رفته از اینکه اگر کاری رو اشتباه انجام دادم امیدوار باشم و خودمو سرزنش نکنم و به خودم بگم که این قضیه باعث شد تجربه م بره بالا و سعی میکنم دفعه بعد بهتر عمل کنم
اینو همیشه بیاد داشته باشیم که خداوند همیشه وعده فزونی و نعمت میده ولی شیطان هستش که وعده فقر و تهی دستی میده پس اگه با توکل به خدا بتونیم ادامه بدیم و نا امید نشیم میدونم که به نتایج بهتری میرسیم
استاد جان خیلی دوستون دارم و دوست دارم بیام امریکا از نزدیک ببینمتون
به نام الله یکتا
سلام و درود خدمت استاد عباس منش عزیزم و دوستان بزرگوارم
استاد چقدر فایل به جا و پر از آگاهی فراوانی رو برامون تهیه کردین ممنونم از صحبت های ناب تون
واقعا همین طوره ما آدما خیلی از جاها و یه جورایی در همه اتفاقات ناخوشایند فریب ذهن مون رو میخوریم
توجه هات نادلخواه و منفی رو یکسری وقایع و اتفاقات میکنیم و خب به تبعش اتفاقات نادلخواه رو هم به زندگی مون وارد میکنیم
یا الکی و از سر قضاوت نادرست به یک نفری فکر میکنیم و با خودمون میگیم اون باعث فلان اتفاق نامطلوب در زندگی من شد و… و اینجاست که با توجه نادرست به یک نفری قدرت میدیم و باعث تکرار اتفاقات ناخواسته بعدی میشیم
کلا به نظر من هر توجه و تمرکزی که ناشی از شرک درونی و باورهای نادرست باشه یه جور فریب ذهن هست
هر فکر و باوری که در من احساس نامطلوب و بد رو ایجاد کنه یه جور فریب ذهن هست
و چه خوب گفتین که چنین مواقعی باید ذهن رو خلع سلاح ش کنیم یا به اصطلاح فوتبالی بهش ضدحمله بزنیم
یعنی به خودم بگم ببین علی این توجه و فکر نادرست باعث احساس بد در من میشه و خب اتفاقات و شرایط هماهنگ ش رو بیشتر وارد زندگیم میکنه پس بیام با یادآوری موفقیت هام،تمرکز و توجه به اون چیزی که میخوام و مسیرهای پیشرفت قبلیم احساسم رو بهتر کنم و نتیجه رو به نفع خودم و دلخواه خودم رقم بزنم
خود من در ارتباط با آدم ها همین جوری هستم یعنی هر موقع اول قدرت خدا رو به عنوان تنها نیرو خیر و قدرت در جهان به خودم یادآوری کردم و توجه م رو بردم روی ویژگی های مثبت اون شخص و تجربیات خوب قبلی رو از ارتباط با اون شخص به خودم یادآوری کردم خداروشکر نتایج مثبت و دلخواهی رو هم دیدم
و بنظرم راهکارها یا نگرشی که بهم کمک می کنه که حتی با وجود یک تجربه ناخوشایند، افسار ذهن را در دست بگیرم اینه که قوانین رو همیشه به خودم یادآوری کنم
اینکه همیشه اول قدرت خداوند رو به خودم یادآوری کنم و به خودم بگم که فقط خداست که میتونه من رو کمکم کنه و هیچ کس و هیچ چیز در برابر خداوند هیچ قدرتی ندارد
هیچ عامل بیرونی در موفقیت یا پیشرفت من دخالتی ندارد حتی یک ذره و این منم که با باور هام دارم به اون عامل بیرونی قدرت تاثیرگذاری رو میدم
و اینکه از این دید هم نگاه کنیم که چه باور مخربی داره منشا اتفاقات ناخوشایند میشه و درون خودمون رو کنکاش کنیم
و خب طبیعتا یادآوری اتفاقات خوب و پیشرفت های گذشته هم خیلی میتونه در انجام بهتر فعالیتی در آینده کمکمون کنه
خداروشکر این فایل کمکم کرد قدم های محکم تری در راستای شناخت بیشتر خودم و ذهنم بردارم و بتونم زندگی بهتری رو برای خودم در تمام جوانب بسازم
سلام استاد
چه موضوع مهمی رو اشاره کردید که واقعا مشکل منم بوده و هست.
من شتصا جندین اتفاق رو تجربه کردم در قبل که هنوزم سر بعضیاشون ترس هام زیاده. یکیش برمیگرده با سلامتیم، به اینکه من به یک تضاد سلامتی در یک مکانی خوردم و یه چندباری تکرار شد، این باعث شد که من تا مدت ها با ترس اونجا بمونم.
مورد دیگه وقتایی هست که شده من با یک همکلاسی صحبت کردم و کمی از مهارتای ورزشیم گفتم، و حتی نشونش دادم .اما از اونجایی که خوب اجرا نکردم و اون شخص هم خودش تو این کار وارد بود حلوی همه منو زیر سوال برد و احساس کردم که ضایه شدم. از اون زمان به بعد بسیار آدمگوشه گیری شدم تو کلاس و تیلی کم ارتباط برقرار کردم.
مکرد دیگه اتفاقا توی درس ریاضیه که بعد از سال ها توب پیش رفتن روند، به جایی رسدیم که به طور بی سابقه ای نمرات امتحانیم بد شد، طوری که مجبور شدم از این ولاس انصراف بدم برای ترم ، تا معدل اون ترمم خراب نشه. تا ندت ها از این درس فرار کردم و حتی الانم نجواها خیلی وقتا میشه میگه امید نیتس و قرار نیست وضع درست باشه.
امروز با شنیدن این فایل فهمیدم که دقیقا مثل عروسی این خانم، یا دقیقا مثل داستان ورشکستگی شما، اگر اتفاقی بدی افتاده لزوما قرار نیست تکرار بشه و اصلا تکرار نمیشه اگر من تغییر کنم، بلکه میتونه همون موضوع توش اتفاق خوبی بیفته
سپاسگذارم از فایل کمک کنندتون، شاد و میروز باشید.