این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.
https://elmeservat.com/fa/wp-content/uploads/2024/07/abasmanesh-4.jpg8001020گروه تحقیقاتی عباسمنش/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.pngگروه تحقیقاتی عباسمنش2024-07-18 07:31:352024-07-18 07:33:31چگونه ذهنمان ما را فریب می دهد
اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
سلام و هزاران دروود به استاد عزیزم و مریم بانو جان
خدارو هزار مرتبه شکر بابت فایل زیبای امروز من امروز سر در گم بودم که برم سراغ کدوم فایل و یکم تو باور ساختن هنوز لنگ میزنم که دیدم ای جانم که فایل جدید در مورد باورهای ماست و شاد و خوشحال شدم
بااینکه هرشب خیلی زود میخوابم اما امشب ذوق داشتم که فایل و کامل گوش بدم و بعد حتما کامنت بزارم که ذهنم این عادت قشنگو بسازه که منم میتونم بعد از هر فایل بنویسم و رد پا از خودم بجا بزارم برای خودم …
من تقریبا 18ساله که ازدواج کردم و همیشه باور اینو داشتم که همسرم اجازه نمیده من کار کنم یا درس بخونم یا آزاد باشم و هرجاکه دوست دارم برم و سال های سال با این باور زندگی کردم اما بعد از کار کردن روی خودم و قدم گذاشتن تو مسیر آگاهی دیدم که بعله همسر جان اصلا کاری با درس خواندن یا کار کردن من ندارن یا اینکه بخوام برای هرجایی رفتن اجازه بگیرم و خیلی آزاد و راحت هستم البته
من یه مدتی تقریبا هر روز ده تا ویژگی مثبت از همسرم مینوشتم واز خدا سپاسگزاری میکردم و دیدم که واقعا همسرم رفتارش تغییر کرد
مورد بعدی تو کسب و کارم بود که من یه آنلاین شاپ راه انداختم و اصلا فروش خوبی نداشتم البته بخاطر باور منفی بود که از مادرم گرفته بودم یادمه هر وقت راجع به کسب و کار حرف میزدیم مادرم میگفت ای مادر این کارا بدرد ما نمیخوره واسه اونایی خوبه که خودشون اختیار دارن و شوهراشون تکلیف تعیین نمیکنن یا اینکه باید کلی دوست و رفیق پولدار داشته باشی تا بتونی خوب بفروشی و رشد کنی ومن تا سالها خودم هم اینارو تکرار میکردم تا اینکه کسب و کارم شکست خورد و بعد فهمیدم که ریشه ش در این باور ها بوده که تو کسب و کار دومم اینا رو اصلاح کردم و وقتی حواسم به نجواها بود و ذهنمو کنترل میکردم میدیدم که بعله مشتری های زیادی خدا بسمتم هدایت میکنه وفروشم عالی میشه
بازم دارم موارد دیگه ای که همینقدر ساده بودن ولی تاثیر عمیقی در زندگیم گذاشتن که دارم تلاش میکنم با آموزه های استاد وهدایت خداوند بهبود ببخشم
امروز صبح که فایل را پلی کردم و مثال استاد گوش می دادم ذهنم خاطره مسافرتی که سالها قبل رفته بودم را زنده کرد .
سالها قبل ما سفری را به همراه اقوام داشتیم که در طول سفر همه چیز خوب بود ولی به دلایل متعدد پایان اون سفر پایان خوبی نبود .من بعد از آن سفر از سفردسته جمعی می ترسیدم و همیشه از آن پرهیز می کردم .این در حالی بود که من هیچ نقشی در پایان ناخوشایند آن سفر نداشتم ولی بعد از آن از مسافرت با هر فردی به جز اعضای خانواده ام پرهیز می کردم یعنی در حقیقت می ترسیدم .
این ترس سالها با من بوده است ولی تصمیم دارم براین ترسم غلبه کنم .و به ذهنم یاد اوری می کنم اون سفر بر ای خیلی قدیم هست اون زمان ما همه تجربه سفر جمعی را نداشتیم .حالا ما با تجربه شدیم .از فواید تجربه هر از چند گاهی سفرهای خانوادگی بزرگتر و شادی فرزندانمان از همسفر بودن با فرزندان آنها می گویم .
با این که ترس ها هستند ولی تصمیم گرفتیم تجربه سفر زیباو به یاد ماندنی را بارعایت موارد متعدد و اصولی را داشته باشم .
البته کمی نگرانی هست ولی به خودم یاد آوری می کنم که جای نگرانی نیست همه چیز حساب شده و برنامه ریزی شده است .بودن در کنار دریا در سوییت های مجزا آن هم برای دو سه روز حتما تجربه خوب و دلچسبی برای فرزندانم خواهد بود و البته من خودم هم از این اقامت دو سه روزه با حفظ حریم خانوادگی و مستقل بودن استقبال می کنم .
این فایل را که شنیدم نشانه ای برای خودم دانستم آخه چند روزی بود ذهنم درگیر بود و نمی تونستم تصمیم نهایی را بگیرم گرچه که همه اقدامات از قبل برنامه ریزی شده بود ولی مقاومت از جانب من بود . این فایل به من گفته شد که قرار نیست تجربه ناخوشایند همیشه تکرار بشه .
پس به دل ترسم می روم و حتما سفری خاطره انگیز و به یاد ماندنی برای من و فرزندانم خواهد بود در کنار دوستان .
برنامه مسافرت ما چند روز آینده است و این یعنی پا گذاشتن من و همسرم بر روی ترسها .از خداوند مهربان می خوام که بهترین سفر زندگی ام تا به حال را این سفر پیش رو قرار دهد .
این جمله تاکیدی استاد را تکرار کنم که خداوند همواره ما را در زمان درست ، مکان درست و روابط درست قرار می دهد .
از شما استاد عزیزو خانم شایسته کمال تشکر را دارم .ممنون که با آموزشهای ناب و ارزشمندتون زندگی را برای ما زیباتر و دوست داشتنی تر می سازید .
شش هفت سال پیش من یه پراید سفید خریدم تازه تو خیابونا رانندگی میکردم که یواش یواش یاد بگیرم( البته گواهینامه داشتم ولی باز هم تسلط کامل نداشتم) تو یه میدانی میخواستم دور بزنم که اصلا حواسم نبود یه ماشین از مستقیم اومد زد بهم.یه جوری ترسیدم تا دو سه دقیقه مغزم کار نمیکرد در حدی که نمیتونستم استارت بزنم ماشینو بکشم بغل.خلاصه پیاده شدیم مدارک دادیم به هم دیگه.بعدش برگشتنی هی ذهنم اون تصادفو به یادم میاورد.خداییشم خیلی ترسیده بودم.اون موقع هم زیاد آشنا نبودم با قانون و کنترل ذهن.ولی هی به خودم میگفتم من باز رانندگی میکنم . تصادفم یه اتفاقه همیشه که نمیوفته.چون خیلیم علاقه داشتم رانندگی کنم.خلاصه از اون اتفاق راحت شش هفت سال گذشته و خدا روشکر من بعد اون تصادف یک مورد اونم خیلی جزئی سپر به سپر تصادف کردم. الانم که باهاتون صحبت میکنم ماشین اولیو عوض کردم . یکساله ماشین دوم رو استفاده میکنم . و هفته ای دو روز شهرستان میرم هیچ اتفاقیم نیفتاده خدا روشکر.
این یه مورد از تجربم بود که با کنترل ذهن و باورسازی راحت حل شد.
عنوان این فایل چقدر شباهت داشت با پاشنه آشیلی که این روزها درگیرشم
من وقتی فایل رو گوش کردم باخودم فکر کردم چه موضوعی تو زندگیم هست که من میترسم انجامش بدم و تجربه منفی قبلی رو بگیرم
دیدم تو مسعله کاریم این مسعله هست
چندروز قبل که به شهرستان چندار رفته بودم خونه عموم اونجا تصمیم گرفتم که برم و به سالنی که تو ذهنم خیلی دوسش داشتم سربزنم
رفتم و خودمرو معرفی کردم کارامو نشون دادم
به من گفت درحد حرفه ای نمیتونم قبولت کنم ولی میتونی بیایی و 1ماه کار کنی بهت یادبدم و ببینم چطوری!
تشکری کردم و اومدم بیرون
اولین سوالی که تو ذهنم اومد این بود
چرا همه میخان از من سوء استفاده کنن؟؟
من در 1سال گذشته 3تا سالن عوض کردم
دوتاشون که سالنهای بزرگی بودن اونجور که میخاستم بهم کارنمیدادن بااینکه میدونستم که اگه بهم بدن از پسش برمیام و حس اینکه داره ازم سوء استفاده میشه باعث میشد من ازاون سالن دربیام
البته درکنار این
من دوتا گزینه دارم
1 توجه کنم به تجربیات منفی که تواین یکسال داشتم
2 توجه کنم به درسهای اون قوی شدن هام و رشدهای شخصیتی و عزت نفسی
که ترجیحم اینه گزینه 2رو انتخاب کنم
چون بهم احساس خوبی میده
اما ا
ون سالن کوچولو و ساده ای که توش کارمیکردم خانومه خیلی به رشدم کمک کرد
حالا تو ذهن من این بود ک این سالن جدیده هم میخاد از من و توانایی هام سوءاستفاده کنه
بااین فایل مچ ذهنم رو گرفتم
این فایل هم بیخودی رو سایت نیومد بخاطر درخاست های من از خدای مهربان بود که روی سایت اومد که من راحتتر رو خودم کارکنم
استادعزیزم مثل همیشه بینهایت حرفای قشنگ و عالیی زدی که عمل کردن بهشون مطمعنن مسیر زندگی رو قشنگتر میکنه
این فایل طبق زمانبندی بیتظیر خدا دقیقا برای من بود انگار
خدارو شکر
استاد بینهایت از شما سپاسگزارم بخاطر تک تک کلمات ارزشمندتون
از صبح بیشتر از ده بار فایل رو گوش دادم و هر بار مثالهای بیشتری پیدا کردم تو زندگی خودم
اول یاد یک تصادف افتادم
من از سن بسیار پایین یعتی هفت سالگی شروع به رانندگی کردم و در سن نه سالگی رسما تو جاده پست فرمون نشستم و دوره های رانندگی حرفه ای رو دیدم و الان در سی و نه سالگی سی سال تجربه رانندگی دارم و بلطف خدا تا حالا تصادف نکردم بجز یک مورد که تقریبا پنج سال پیش یه تصادف بسیار جزئی پیش اومد که تقریبا اتفاق خاصی هم نیفتاد
ولی استاد، همون یکبار باعث شده من هربار از اون خیابون رد بشم ناخودآگاه یاد اونتصادف بیفتم و ناخودآگاه پام میره روی ترمز و خیلی آروم ازون تقاطع رد بشم چون ذهنم میگه دوباره ممکنه تصادف کنی.
یعنی در کل سی سال یکبار این اتفاق افتاده و ذهن فقط همون یکبار رو بهت گوشزد میکنه
اما باز که فایل رو گوش دادم دیدم ای واااای من،
این مساله تو جای جای زندگی من داره اتفاق میفته
اول از همه این بود که من پارسال که دوره کشف قوانین اومد من تهیه کردم ولی تا جلسه سه بیشتر نتونستم ادامه بدم ، چون هیچ رشدی توش نداشتم و دوره احساس لیاقت که آوند اون رو تهیه کردم و دیگه کشف قوانین رو متوقف کردم
حالا بعد از گذشت حدود یکسال و این همه تغییر در زمینه احساس لیاقت حدود چند هفته است که میخامکشف قوانین رو شروع کنم ولی ذهنم میگه نه نمیخاد تو چیزی ازش نمیفهمی ، پس الکی خودتو خسته نکن
مم پارسال فهمیدم احساس لیاقت بزرگترین باگ من بوده که اصلا نمیتونستم پیشرفتی تو کشف قوانین داشته باشم ولی ذهن میخاد تو این تله گیر بندازت و من امروز فهمیدم دلیل این همه طفره رفتن از شروع دوره کشف قوانینچی بوده
هر چی بیشتر فکر میکنم میبینم تو بخشهای مختلفی از زندگی دقیقا فلج شدم
تو بحث کسب و کار تو بحث ثروت و شاید هم روابط
با وجود این همه تغییر اما انگار هنوز ذهنم منو میترسونه از ثروتمند شدن
شاید بخاطر شرایط پدرم،
مرد ثروتمندی که تو زندگی مثل یویو بالا و پایین میشد
یه روز پادشاه بود و ما مثل شاهزاده ها بودیم یه روز محتاج یک لقمه نون
به معنای واقعی همین بودیم نه این که غلو کنم
ذهنم منو میترسونه میگه همون بیپول بودن بهتره تا اینکه انقدر بری بالا و ازون بالا بیفتی پایین
در صورتی که من واقعا هیچکدوم ازون کارهارو که منجر میشد به اون اتفاقات ناگوار زندگی پدرم انجام نمیدم
نه شراکت نه چک نه سفته نه قرض نه وام نه کاراای عجیب و غریب که انتظار داشته باشم یک شبه پولدار بشم
فقط دارم تو زمینه تخصص خودن قدم برمیدارم پس من نباید بترسم از ثروت ولی ذهنم فلجم کرده
من کلی رو باورهام کار کردم من از زمین تا آسمون نسیت به چهار سال پیش خودم تغییر کردم ولی این ترسه انگار ولم نمیکنه
و امروز اینو فهمیدم
من هم تجربه مشابهی داشتم تو بحث عروسی
اون زمان بشدت مذهبی بودم و شب عروسی چون لباس عروس ( همسر سابقم ) پشتش به شدت باز بود یادمه اون شب رو به خودم و اون زهر کردم
دقیقا قبل رفتن به تالار وایستادم و گفتم من نمیام
انقدر تو ماشین دعوا کردیم که همه فهمیدن به خبری بوده و اونشب یکی از بدترین شبهای زندگیم بود انگار
شاید هم دلیل اینکه از گرفتن عروسی بدممباد همین باشه
اما فکر میکنم در زمینه روابط خداروشکر تونستم تو دام این تله نیفتم و بجای اینکه بگم بدرد رابطه نمیخورم هر بار سعی کردم خودنو بهتر کنم و همونطور هم شرایط به شکل خوبی تغییر کرده
که میتونم ازین الگو استفاده کنم برای تمام زمینه ها
یا در زمینه کسب و کار انقدر همیشه مشتریها پولمو میخوردن که منی که عاشق کترم بودم متنفر شده بودم هز کار کردن
انقدر آدمای بد حساب دورم بودن که بیزار بودن از کار کردن
اما آروم آروم دارم میبینم با تغییرات جدیدم تو بحث احساس لیاقت جنس مشتریهای کاملا تغییر کرده و نه تنها خوش جساب شدن بلکه واسم کادو هم میگیرن و انگار عاشق من میشن
و باید همین الگو رو تو بحث مالی هم بکار ببرم و برای ذهنم منطقیش کنم.
استاد واقعا از شما سپاسگزارم که این فایل هم مثل بقیه فایلهاتون بیتظیر بود
در ارتباط با کار روی کشف قوانین دوست داشتم تجربه ام رو با شما در میون بزارم من این دوره رو نگرفتم اما خواهرم که «این دوره رو تهیه کرده بود و هیچ وقت هم از محتوای دوره خوشش نیومد و دوره رو ادامه نداد» دوره کشف قوانین رو به من داد و من چند ماه هر جلسه رو چندین بار گوش دادم و تمریناتش رو انجام دادم
واقعا وقتی که میخواستم تمرینها رو انجام بدم و سوالات رو از خودم میپرسیدم ،انگار که ذهن رو در مقابل خودش قرار دادی ،حس میکردم که ذهنم کش میومد ،حاضر بود هر کاری کنه ،الا فکر کردن و پاسخ سوالات رو دادن ،گاهی ول میکردم، میرفتم در فریز رو باز میکردم یکم باد سرد به کله ام بخوره ،یعنی مقاومتی که ذهنم تو یه سری جلسات داشت و بازی های که در میآورد رو موقع حل سوالات آمار تو دوره ارشد نداشت،حاضر بود هر کاری کنه الاخودکار دست گرفتن و فکر کردن و نوشتن
،بخصوص سوالات مربوط به گفتگو های ذهنی در مورد خاسته ها ،ولی ادامه دادم و ادامه دادم،
برای جوابهایی که ذهنم میداد من چندین برگه آچار پشت و رو پر کردم ،دیدم بابا چه خبر چه فکر هایی ،چه ترس های مسخره ای ،مثل تونل های تو در تو تاریک تصور کن،در دل هر کدوم باز یه تونل و یه راه دیگه ،چند روز فقط جواب سوالات رو مینوشتم ،و هر بار که باز سوال رو تکرار میکردم ،جواب متفاوت تری میومد و ترمز ریز دیگه ای پیدا میکردم
اما..
ما جهشو تغیر شخصیتی و خودشناسی من بعد از کار روی کشف قوانین بود
تازه بعدش ذهنم با من رفیق تر شد و بیشتر در دسترس من قرار گرفت تا من در دسترس اون .
متوجه شدم که کل جواب ها باور های مخرب و احساس گناه ه هاو شرک ها مون رو بیرون میکشه،
جلسات آخر هم که در مورد توحید ه و فوقالعاده عالی هستن،من هم تصمیم دارم بعد از اتمام دوره لیاقت همزمان با قدم 5 و جلسات 12 قدم ،جلسات شناسایی ترمز ها رو دوباره با تمرکز بیشتری کار کنم و البته با تغییر مدار نسبت به سال گذشته و شناخت بیشتر از خودم
دوست خوبم همیشه دیدگاه های مفیدت رو در سایت و میخونم و با تمام وجودم این درک و اگاهی تون و در تمام جنبه ها تحسین میکنم و امیدوارم هرروز در این مسیر توحیدی بیشتر بدرخشی
با توجه به درک درستیکه از قوانین دارین من یه سوال دارم ازتون و امیدوارم بتونم منظورمو بدرستی بتونم مطرح کنم
من الان دارم روی دوره ی عزتنفس کار میکنم و جلسه ی دوم هستم و توی جلسه ی اول استاد گفتن روی توانمندیهامون کار کنیم و منم علاقه و استعداد خوبی توی طراحی کردن دارم بااینحال الان بیکارم و هیچ سرمایه ای ندارم بعد یسری افکار تو ذهنمه که من الان باید از خانواده ام پول بگیرم برای ثبت نام کلاسهام؟یا باید خودم برم کار کنم بعد با حقوقم توی کلاسها ثبت نام کنم؟ منظورم اینه ایا درخواست کردن پول از خانواده ام شرک محسوب میشه یا نه؟و به هر کاری فکر میکنم مثل فروشندگی و منشی بودن حس بدی دارم به اون کار و میترسم اون حس بد مدار منو پایین بیاره بعد به خودم میگم حالا یکی دو ماه کار کنم و بعد برم به دنبال اموزش دیدن طراحیم
از اینورم میگم از خانواده ام پول بگیرم و سرراست برم کلاسها ولی تو ذهنم میگم نکنه شرک به حساب بیاد نکنه من دارم بغیر خدا حساب میکنم؟
بعد میگم خب من روی خودم کار کنم خدا خودش پول میفرسته یا شرایط مهیا میشه بعد دوباره تو ذهنم میگم من یه گوشه بشینم تا خدا پول بفرسته!! اینجوری که نمیشه من باید قدم بردارم و پول بسازم حالا تو این دوگانگی موندم که من علاقه مو میدونم فقط برای کلاسهام نمیدونم چجوری اقدام کنم؟ خودم سرکار برم و پولشو در بیارم؟یا از خانواده ام در خواست کنم؟فقط از بُعد شرک میترسم که من دارم به کسی غیر خدا میگم پول بهم بده
ببینید اول اینکه بحث شرک یه بحثمعحوی یا مذهبی نیست به نظر من
شرک جاییه که ما داریم بخاطرش ضربه میخوریم
یه مرز باریکی هست بین عدم احساس لیاقت و درخواست نکردن و اینکه ما میخواهیم توحیدی عمل کنیم
در واقع فقط خودنون میتونیم بفهمیم که دلیل درخواست نکردنمون اینه که احساس لیاقت نداریم یا اینکه روی دیگران حساب میکنیم
ما در عین حال که داریم روی خدا حساب میکنیم باید در 7ودمون این توانایی رو ایجاد کنیم که برای بالا بردن احساس لیاقت در خودمون از دیگران هم کمک بخایم
اماااااا چه کمکی چه درخواستی؟
نکته اش اینجاست
ما درخواست هایی هز دیگران نمیکنیم بخاطر اینکه خودنون ناتوانیم خودنون پول نداریم خودمون فلانمشکل رو داریم
بلکه ما کمک میخایم و درخواست میکنیم چون خودنون رو لایق دریافت اون چیز میدونیم
یه مثال ساده
شما توانایی این رو دارید که اگر تشنه باشید آب بخورید
ولی ممکنه از دوستتون محترمانه درخواست کنید حالا که نزدیک یخچالی برام آب میاری ؟
اینجا شما توانایی دارید خودتون آب بخورید هااااا
ولی بخاطر احساس لیاقت درخواست میکنید و راحت تر آب مینوشید
حالا اگر همین خواسته رو راجع به پول داشته باشید چی ؟
آیا شما خودتون توانایی پول ساختن رو دارید؟
ظاهرا ندارید دیگه
پس اینجا اصلا بحث عزت نفس و احساس لیاقت مطرح نیسا
بحث اینه که شما بدلایلی چنین توانایی رو ندارید و طبق آموزه های دوره شیوه حل مساعل شما باید مساله تون رو خودتون حل کنید
این دیگه مساله شماست و شما نباید هز دیگران باید که با پرداخت هزینه مربوط به کلاسها و دوره ها به شما کمک کنند
چون در نهایت با این درخواست دارید به خودتون ثابت میکنید که من که توانایی پول ساختن رو ندارم
در واقع اینکار فرار از حل مساله اس
شما باید ببینید چرا و به چه علت خودتون نتونستید از تواناییهاتون پول بسازید
گفتم که شرک یعنی اینکه فکر کنیم خدا به فلانی توانایی داده به من نداده
شرک یعنی اینکه فکر کنیم من نمیتونم و بابام باید مساله منو حل کنه
شرک یعتی اینکه فکر کنیم تو اسن یه مورد من قربانی هستم و انگار اتفاقی و شانسی من بیپول شدم
شرک یعنی اینکه اینجا رو من خلق نکردم و شانسی خلق شده ( بیپولی منظورمه)
شرک یعنی قدرت خلق زندگیم تو این یه مورد دست خودم نیست
شرک یه پدیده روحانی نیست
شرک یعنی توانایی که خدا برای خلق زندگیت داده نبینی و بری دنبال عوامل بیرونی
اینا شرکه
شما باید مسئولیت بیپول بودن حال حاضرتون رو بپذیرید
شما اینو خلق کردید
فایلی هست توی سایت به اسم بررسی موردی یک دوست
که دقیقا آدم وقتی ورودی مالی نداره و میگه من میخام ردی خودم و باورام کار کنم و مثلا باکلاسی هست که من برم فلان جا کار کنم شرایط به سمت بسیار بدی پیش میره که مجبورت میکنه به کار های بسیار پست تر هم تن بدی
دوست من شما باید کمالگرایی رو کنار بزاری و با همین مهارت های فعلی با تغییر باورهات بالاخره یه پولی از همین حد هز تواناییهات در بیاری ولی به فکر ارتقای مهارتهات هم باشی
اگر دیگران هزینه دوره های شما رو بدن سطح کیفیت مهارت شما بالا رفته ولی سطح مدار شما نه ولی سطح باورهای مالی شما نه
شما همون آدم سابق با همون باورهای مخرب مالی هستید که صرفا چهارتا مهارت بیشتر یاد گرفتید
چیزی که زندگی شما رو میسازه مهارتها تون نیست بلکه باورهاتونه
سلام حمیدرضای عزیزم دوست خوبم امیدوارم حالت بهتر از همیشه باشه چند روز پیش داشتم تو عقل کل همین سوالو مینوشتم که یه حسی بهم گفت با این سوال مطرح کردنت در این قسمت احتمال داره بیشتر تو دوگانگی بری شاید خیلیا بگن اره درخواست کن لایقشی و از این حرفا و یسریا بگن نه این کار و نکن و فقط روی خدا حساب کن بعد دیدم این حسم داره منطقی باهام حرف میزنه گفتم خب میگی من الان چکار کنم!؟خیلی واضح در کمتر از ثانیه بهم گفت جواب حرفت پیش حمیدرضاست مگه همیشه تحسینش نمیکنی که پاسخهای توحیدی فوق العاده عالی رو مطرح میکنه خب برو سر راست از خود حمیدرضا بپرس خداروشکر که به حرف خدا گوش کردم و این شد یه دنیا اگاهی ناب و اصل رو برام مطرح کردی خیلی ممنونم ازت بهترین پاسخی بود که بهم داده شد
چقدر با مثالهای درستت حرفات برام قابل درک شد این جمله ی پایینی که گفتی” چیزی که زندگی منو میسازه مهارتهام نیست بلکه باورهامه” باور کن برام مسکن ارام بخش بود چون تو ذهنم انگار این حرفم بود که زودتر مهارتهامو ارتقا بدم که تا الانشم دیر کردم یه باور کمبود و باور مقایسه ام با دیگرانم بود ولی تو این جمله ی پایینی حرفات، کامنتت و نور الا نور کردی و جای سوالی نذاشتی برام بازم ممنونم ازت
خداروشکر من بعد از کامنتت در یک جای فوق العاده عالی مشغول به کار هستم که یه جورایی به نقاشی و طراحی کردنم مربوط میشه همکارای بسیار خوش برخورد و ثروتمند.
تو کل روز 3ساعت سرکارم و حقوق دریافتیم اندازه ی کسیه که بیش از 8ساعت از روز و مشغول به کاره و حتی از خیلیا که دوشیفت کار میکنن حقوق من بیشتر و پر برکت تره خداروشکر من با اولین حقوق واریزیم تونستم کلی خرید کنم چند مدل طلا گرفتم ،ادکلن و لوازم بهداشتی و ارایشی رو از نوع بهترینشو خریدم وسایل طراحیمو گرفتم شارژ و بسته اینترنت گرفتم،رگال گرفتم یک مقدار پول به بابام دادم کلی خوراکی خریدم و..اینا رو گفتم که بدونی چقدر پربرکت بوده برام خداروصدهزارمرتبه شکرت همین دیروز بود که هوا یکم سرد شده بود و کارفرمام تا اومد محل کار و منو دید با خنده گفت دختر یخ کردی بعد رفت بیرون برام قهوه و شکلات گرفت و گفت بخور تا گرم بشی و تا اون یکی همکارمون اومد سریع بهش گفت همین امروز وسیله ی گرمایشی بیاریم خانم رحمتی سردش نشه و امروز صبح اومدم بخاری رو بغل میز من نصب کردن و همین چند دقیقه ای پیش خودش تماس گرفت که بخاری اکیه هوا که سرد نیس.. من فقط یه مثال کوچیک از محبتشون و مطرح کردم خدا میدونه اگه بخام از خوبیای محیط کارم بگم باید ساعتها بشینم کامنت بنویسم دقیقا همون خیابونی محل رفت و امدمه که دوس داشتم دقیقا همون تایم کاری شیفت صبح و…حمیدرضا جان من فقط یه سوال ازت داشتم نمیدونم چجوری شد که از محیط کارم و ورودی مالیم بت گفتم
من چندسال به یکی علاقه مند بودم و(الانم ته دلم بهش احساس دارم در حد خیلی خیلی کم که نسبت به گذشته میشه گفت هیچی.. یک درصد اون شخصی نیس که من میخام و به خدا گفتم که منو با فرد دلخواهم همدار کنه) تا نزدیک دوسال پیش بزرگترین خاستم بودن با اون اقا پسر بود و دوست صمیمیم در جریان همه ی احساسات من بود و حتی چندسال پیش اون اقا پسر قرارشد بیاد خاستگاریم که یکی از اعضای خانوادش فوت شدن و بعد از اون کلن ما مدارمون از هم جدا شد خلاصه اینکه تو اون تایمها که من به شدت اون اقا پسر برام عزیز بود این دوستم چن بار رفت مغازش و برمیگشت بهم پیام میداد که زهرا من رفتم فلانی رو دیدم کلی گپ زدیم و من خیلی ناراحت میشدم که چرا این دوستم همچین کاری کرده و حتی اگه میره مغازش نباید پیش من مطرح کنه(من اونموقع اون اقا پسر و دوست داشتم و در تلاش بودم که فراموشش کنم و میدید که چقدر ذهنم درگیره حال و روزم و میدید )من از اون سال تا به الان نتونستم دیگه حسی به این دوستم داشته باشم خیلی سعی کردم که فراموش کنم ولی ازچشمم افتاده و ته قلبمم ناراحتم ازش تا اینکه یکی دوماه پیش باز بهم پیام داده که زهرا امروز رفتم مغازش و کلی با خواهرزادم شوخی کرده و …من خیلی ناراحت شدم و بهش گفتم اون اقا به من ربطی نداره و دلیل این رفتارتو متوجه نمیشم که میای برام مطرح میکنی و دلخوریامو بهش گفتم که اگه من بودم هزارسالم میگذشت به خاطر تو هیچوقت پامو مغازش نمیزاشتم و اگه این کارم میکردم حداقلش پیش تو حرفی نمیزدم اون دوستمم کلی گریه کرد و اشک ریخت و عذرخاهی کرد و منم بخشیدمش بااینحال من کلن انقد ذهنم درگیر بود که تا چند روز حالم خوب نبود شبا کابوس میدیدم و فکرای که چرا دوستم معرفت نداشت و این کار و کرده و تو یه مورد دیگه ای قرار بود که برا یه کاری بهم بگه که درامدش فوق العاده بود بعد خودش بارها و بارها بهم میگفت زهرا تو نیروی مایی و به محض شروع کار هیچی نگفت و تازه به خودمم زنگ میزد میگفت کسی سراغ داری بیاد برام کار کنه..من اونشب فقط از رو ترحم بخشیدمش الان پیامش میاد روصفحه ام حالم خراب میشه و نمیتونم باهاش وقت بگذرونم به اون رفتارش فک میکنم با خودم خودخوری میکنم که چرا الکی گفتی بخشیدمت درصورتی که پر از دلخوری هستم و میگم از کمبود عزتتفسمه که بهش گفتم بخشیدمت من از تیرماه کادو تولدشو گرفتم ولی هیچ حسی ندارم که بهش بدم (تولد من برام دوساله کیک و کادو میاره من هنوز بهش ندادم) ارتباطمو خیلی خیلی کمرنگ کردم در حد اینکه تو یه ماه ما چن بار در حد ده تا پیام باهام ارتباط داریم و همش ازم ناراحته زنگ میزنه میگه چرا اینطوریه رفتارت تو ده تا تماس جواب یکیشو به زور میزنم میخاد بیاد خونمون بهونه میارم الان میدونم خودم با باورهام همچین وجه ای از ایشون و برای خودم بیدار کردم از طرفی از بس ناراحتم میگم باهاش کات کنم بشینم باورهامو درست کنم ..
از طرفی دیگه میگم من با ایشون به احساس خوب برسم(سخته برام)..نمیدونم چکار کنم ازت میخام تو این موردم راهنماییم کنی ممنونم ازت دوست خوبم
با سلام و خدا قوت به استاد عزیز و دوستان همفرکانسی در سایت
اینکه استاد فرمودن که در مورد یه سری اتفاقات ناخوب که یک بار اتفاق افتادن و ازونجا به بعد ذهن اون اتفاق ناخوب رو برای خودش مرجع میکنه و باعث ترس بیشتر میشه بنویسیم، من یه مورد یادم اومد، خواستم با دوستان به اشتراک بزارم
یه روز مثل همیشه در مسیر رفتن به سر کار یه موتوری برای من مزاحمت ایجاد کرد و یه حرفی زد و رفت، دقیقا ازون روز به بعد من میترسیدم که از همون مسیر برم، تازه در هر مسیر دیگه ای هم که پیاده میرفتم از صدای هر موتوری میترسیدم و ناخوداگاه با شنیدن صدای موتور وایمیستادم و برمیگشتم به پشت سرم نگاه میکردم و آماده ی دفاع از خودم میشدم.
بعد از چندین بار اینطوری ترسیدن به خودم گفتم: خب تا کی میخوای بترسی، این یک مسئله است که تو باهاش روبه رو شدی و الان وقتشه که حلش کنی!!
بعد از خودم پرسیدم که ببین هیچ اتفاقی اتفاقی نیست، وتا بحال همچین تجربه ای توی زندگی نداشتی، چه ورودی به خودت دادی، یا به چه چیزی توجه کردی که باعث حضور همچین تجربه ای در زندگیت شدی!!!
حسابی ورودیهای ذهن خودم رو وارسی کردم و متوجه شدم دقیقا شب قبل از مزاحمت موتوری، من فیلمی رو دیدم که در اون فیلم یه خانومی مورد اذیت قرار گرفت و من ناخوداگاه ترسیدم و بعدش در موردش صحبت کردم و در نهایت جذبش کردم.
برای ذهن خودم دلیل اون اتفاق تقریبا منطقی شده بود،حالا باید حلش میکردم، با کمک از باورهای توحیدی تصمیم به حل مسئله کردم،
دیگه وقتی صدای موتور رو میشنیدم با خودم میگفتم هیچ برگی بدون اذن خداوند از درخت نمیفته، و من در پناه این قدرت هستم و او خودش من رو در بهترین مکان در بهترین زمان قرار میده و حفظ میکنه و چون آرامش میگرفتم مشخص بود که اتفاق بد دیگه جایی نداشت.
و بعد از مدتی چون دیگه توجه ی به اون تجربه نداشتم، ترسم از بین رفت.
استاد عزیز بابت تمام آموزشهاتون سپاسگزار الله یکتا هستم. ازتون ممنونم
با سلام خدمت استاد عزیز و دوستان و خانوم شایسته مهربان و استاد عزیز من و بچها
استاد و بچها من درگ خودمو میگم و خیلی گم کامنت میزارم این روزها و خیلی کم میام سایت ولی اگه زدم توی جاده خاکی مشگل از منه نه این صحبتها و چیزهای دیگه چون اصل قضیه چیزی که استاد فرامایش میکنه و من هم جزعی از این قانون جهان هستی هستم و جزعی از این سایت هستم درگ خودمو بگم
من توی وجودم 2 نفرم یگی بیرون گه خودم هستم ویکی درون گه یگ سعید دیگه هست گه میگه اگه باور غلط باشه میگه مصلن با پدرت مادرت جامعه وبد رفتاری کن اگه نکنی میگن این مظلومه و بدبخته و این چیزا و در مورد شغلم میگم این شغل پول داره ولی در حد یه خوردن غذای معمولی گرسنگی نمیرم یا میگه تو فقط باید این پدرت بوده این جامعه بوده این فرهنگ بوده باید بسوزی بسازی آرزوهات باید با خودت به گور ببری این خلاصه ای از باورهای غلط کن گه خیلیاشم نکفتم چون خیلی باور مخرب.دارم دوست نداشتم تمرکز کنم روشون خب حلا بریم سراغ اون طرف قضیه
استاد و بچها موقعی گه دارم روی این باورها کار میکنم یعنی من مینویسم حرف میزنم در موردخاستهام و نمیدونم تجسم میکنم و چیزهای گه به لطف خدا و استاد یاد گرفتم اگه توی گارم بترین شکل ممکن پیش بره واسه یه نفر دیگه من اون گارو مصل آب خوردن انجام میدم چون راهش بهم گفته میشه اسلن تهش نتونم ولی دیگه خود زنی نمیگنم احساس بد نمیشه ولی بشرطی سعید کار کنه روی خودش و استاد اینم نیست بقول خودتون یه روز غذا بخوریم بگیم دیگه تا سال دیگه بسه نه این روی خود گار کردن. من باید لحظه ای باشه یا آوری بشه چون ذهن من واکنش گرا است و باید مواظب خودم باشم چه حرفهای چه کارهای انجام میدم بزارین یه خاطره تعریف کنم شاید به درد یگی خورد مخصوصن خودم
من توی رابطه عاطفی از لحاظ اعتماد بنفس به شدت پاین بودم رفتم ازدواج گردم پیش خودم گفتم من ازدواج کنم آدم موقعی میشم ولی 7 سال جنگ. داشتم تا تموم شد خب حلا گه طلاق دادیم میگه مار گزیده از ریسمان سیاه سفید میترسه حلا ترس از این دارم میگم همه دخترها اینطوریه مصل همسر سابقم هست منو ا ذیت میکنن و نمیتونم رابطه با قرار کنم این عمده زندگی بود تا امشب و دیگه جای خود داره از لحاظ کارو.تفریحو این چیزا حلا میدونی چیه لامصب هرچی توی این چرخه قرار بگیری باز بلا سرت میاد من عمدشو کفتم از لحاظ هر چی بگی من انجام دادم ولی حلا نتوستم ولش کردم کفتم ج نمیذه یا خودم حلا دوست آشنا هر کسی هر گاری خبی 100 تا انجام. دادن ولی یگ بار از روی نادانی کار بدی انجام دادن من دیگه رابطه خودمو قط کردم و بعد. بترش منت حلا یا میزارمیا میزارن سرم یا سرشون خب اسلن من وسط بوم نمیتونم وای سم یا از این طرف افتادم یا اون طرف حلا پس بچها این حرفهای دلم بود گه زدم چون میدونم اگه هم بزنم جاده خاکی بیرون باز این حرفهای استاد طلا است ولی من باید بیام توی مدار تا درک کنم و عمل کنم باید تکامل طی بشه قیرازاین نیست کشتم نبود نگرد نیست راه میون بور نیست اگه هم پیدا گردی خبر بده تا باهم بریم ولی آخر راه میان بر یا گلزاره یا تیمارستانه یا مرگ فقط خب استاد بچها به الله میسپارمتون یا حق
من به خاطر باورهای اشتباهم که الانم 100درصد درست نشده وباید روش حسابی کار کنم خوب ماشین قسطی خریدم البته دوماهه
مدتش اصلا مهم نیست مهم اینکه این مسیر اشتباهه
تا قبل از اون من درآمد خوبی داشتم خدارو شکر دوروز یبار 50 ملیون در روز فروش داشتم اما به محض اینکه ماشین رو با این شرایط گرفتم درآمدم به شدت افت کرد حتا به زیر 10 ملیون در روز رسید
اونجا بودکه متوجه شدم یکی از ترمزها و باورهای اشتباهم رو البته که چندین و چند بار شنیده بودم از استاد عزیز اما خوب ایمانم قوی نبود تا اینکه این اتفاق برام افتاد و تمام تلاشم رو میکنم که دیگه هرگز قسطی چیزارو نخرم تعهد میدهم به خودم تا پول نقد برای خرید چیزی نداشته باشم نخرمش
برای درمان بیماری خود، از قرآن شفا بطلبید و برای پیروزی بر شداید و مشکلات، از آن یاری بجویید، چرا که در قرآن شفای سخت ترین بیماری ها یعنی کفر، نفاق، جهل و ضلالت است.
و استشفوا بنوره فإنه شفاء الصدور[4]
از نور آن شفا بجویید که شفابخش سینه هاست.
خیلی از استاد و خانم شایسته سپاسگزارم بابت فایل هایی که در سایت قرار میگیره و ما رو به تفکر و تعمق وادارمیکنه تا بتونیم گامی در جهت رشد و تعالی خودمون برداریم.
یادمه از بچگی همیشه میگفتن آقا بانک ها یا بیمارستان های دولتی کار آدم رو راه نمیندازن پرسنلشون خیلی بداخلاق هستن و خدانکنه هیچوقت کارت به مکان های دولتی بیفته و از این دست باورها…
چندسال پیش برای پرسیدن یک سوال به یک بانک دولتی مراجعه کردم و ته ذهنم هم این باوری که از بچگی میلیاردها بار شنیده بودم درحال رژه رفتن بود وقتی نوبتم شد با بی ادبی کارمند بانک مواجه شدم و پیش خودم گفتم عه عه عه راست میگن کارمندان دولتی بداخلاق هستن ها ببین طرف چطوری با من رفتار کرد… و از اون به بعد دیگه هیچوقت به بانک مراجعه نکردم و تا امروز همه ی کارهای بانکی ام رو به صورت آنلاین انجام میدادم تا چند وقت پیش که از محل کارمون اعلام کردن واریز حقوق هاتون قراره به بانک دیگری موکول بشه و لازمه که حتما به صورت حضوری برید و حساب باز کنید به واسطه کارکردن روی دوره ارزشمند دوازده قدم خصوصا قدم نهم من در صلح بسیار خوبی با خودم و آدم ها قرار گرفتم و اصلا اون باور مخرب یادم رفته بود خلاصه یه روز رفتم بانک و افتتاح حساب رو انجام دادم اون کارمندی که کارم رو انجام داد اونقدر با روی خوش و احترام کارم رو راه انداخت که کلی لذت بردم بعد یهو یاد این باور افتادم و گفتم این کارمندا که اینقدر خوبن پس مردم چی میگن که کارمندای دولت فلان و بیصارن…بعد یاد حرف استاد در مورد باورها افتادم که میگن اگر تو تغییر کنی همه چی برای تو تغییر میکنه فقط برای تو و به طرز جالبی دیدم موضوع این فایل هم همین هست.
مثال دیگه ای دارم از جایی که تونستم ذهنم رو کنترل کنم
من یک کارمند در حوزه درمان هستم همیشه همه ی همکارانم میگن ما بدبختیم و 30 سال باید کار کنیم و آخرشم هیچی به هیچی و از این حرف ها …
قبل از آشنایی ام با سایت درونم این حرف ها رو قبول نمیکرد و همیشه با خودم میگفتم من باید به یه جایی برسم و تکرار این روند باعث شد به سایت هدایت بشم و خیلی جدی تر رویای خودم رو دنبال کنم …
از محل کار قبلی ام استعفا دادم و به محیط بهتر و ثروتمندتری هدایت و مشغول به کار شدم اما ذهنیت همکاران جدیدم هم مثل ذهنیت همکاران قبلی ام محدودکننده بود و این بار دیگه من مصمم تر تصمیم گرفته بودم که هرطور شده وضعیت مالی ام رو تغییر بدم و در این مسیر هم کمک دوره ارزشمند دوازده قدم رو همراه خودم داشتم …
به وسیله جلسات قدم اول شروع کردم به نوشتن یکسری عبارت های تاکیدی و ضبط کردن این عبارت ها با صدای خودم و هرروز در مسیر رفتن به محل کار صدهابار گوشش میدادم و همین گوش دادن ها سبب شد ایده هایی به ذهنم برسه با اینکه میترسیدم و شیطان هم هی نجوا میکرد که نمیشه این ایده قابل اجرا نیست به این دلیل و به اون دلیل …از اون طرف هم همکارانم هی حرف های منفی میزدند من گفتم محکم جلوی همهی این حرف ها و نجواها می ایستم نجواهای شیطان رو با فایل های استاد و نوشتن و سپاسگزاری کنترل کردم صحبت های همکاران رو هم با دور شدن و فاصله گرفتن از جمع شون و در تمام طول ساعت کاری هروقت اون ها صحبت میکردن من خودم رو مشغول کار میکردم و یک صلوات شمار هم دستم بود و عبارات تاکیدی را تکرار میکردم بماند که چقدر بابت اون صلوات شمار مسخره شدم و اما من مصمم بودم که تا نتیجه نگرفتم هیچ نجوایی هیچ تمسخری نتونه من رو از ادامه مسیر دور کنه…
خلاصه با کنترل ذهن در مکان و زمان مناسب ایده مناسب اومد و من قدم اول رو برداشتم و خدا هم بقیه قدم ها رو برعهده گرفت و منی که تا قبل از این تغییرات 14 میلیون حقوق میگرفتم تونستم درآمدم رو به ماهانه 100 میلیون افزایش بدم
من با 12 ساعت کار در روز 14 میلیون حقوق میگرفتم
اما با کنترل ذهن و عمل به ایده های خدا با یک ساعت کار در هفته به عدد 100میلیون در ماه رسیدم اون یک ساعت کار هم کار یدی نبود بلکه رسیدگی به امور و پرداخت حقوق پرسنلم و نوشتن برنامه هفته ی آینده بود…
این نتیجه عالی بخاطر اون حد از کنترل ذهن بود بخاطر تصمیم محکمی که برای تغییر باورهام گرفته بودم برای نترسیدن از تمسخر دیگران بخاطر رویا داشتن و بخاطر نپذیرفتن اینکه چون من کارمندم پس همینه که هست بود …
هیچوقت هم به همکارانی که مسخره میکردن نگفتم که چه نتیجه ای گرفتم اگر هم میگفتم باور نمیکردن اما برای من مهم نبود من داشتم لذتش رو میبردم برای همین اصلا برام مهم نبود و نمیخواستم خودمو بهشون ثابت کنم اما اونقدر اعتماد به نفسم افزایش پیدا کرده بود که خودشون فهمیده بودن یه اتفاقاتی برام افتاده چون دیگه هیچوقت پیش من حرفای ناامید کننده نمیزنن و الان من در محل کارم به سمبل قدرت و اراده تبدیل شدم و همه دنبال پیدا کردن الگو برای من هستن یعنی هرکسی از زندگی خودش میخواد حرف بزنه از اونجایی میگه که تونسته یه موفقیت کسب کنه و این بخاطر کارکردن من روی خودم بود من به اونا کاری نداشتم هرگز نخواستم تغییر شون بدم بلکه من خودم رو تغییر دادم و اونا هم تغییر کردند این هم از برکات دوره دوازده قدم بود که یاد گرفتم و در عمل انجام دادم.
به نظرم تنها یک نگرش میتونه در آینده کمک کنه که من کنترل ذهن کنم و نتنها احساس امیدواری داشته باشم بلکه با تلاش بارها رشد کنم و اون هم این جمله و نگرش و قانون که میگه:
هیچکس هیچ قدرتی در زندگی من چه در جهت مثبت چه در جهت منفی ندارد
اون پاک بان عزیز که کوچه مون رو تمیز میکنه با رئیسم که هزارتا پرسنل داره به یک اندازه در زندگی من قدرت دارند و اون اندازه هم «صفر» است.
و تمام اتفاقات و نتایج زندگی من حاصل باورها و فرکانس خودمه اگه نتیجه اونی نیست که من میخوام فقط باید خودم و باور هام و فرکانس هام «تغییر»کنه نه هیچ چیز دیگه ای این اون چیزیه که باید بارها و بارها تکرار کنم و سعی کنم در تمام لحظات زندگی ام عمل کنم.
هیچکس هیچ قدرتی در زندگی من چه در جهت مثبت چه در جهت منفی ندارد
اون پاک بان عزیز که کوچه مون رو تمیز میکنه با رئیسم که هزارتا پرسنل داره به یک اندازه در زندگی من قدرت دارند و اون اندازه هم «صفر» است.
و تمام اتفاقات و نتایج زندگی من حاصل باورها و فرکانس خودمه اگه نتیجه اونی نیست که من میخوام فقط باید خودم و باور هام و فرکانس هام «تغییر»کنه نه هیچ چیز دیگه ای این اون چیزیه که باید بارها و بارها تکرار کنم و سعی کنم در تمام لحظات زندگی ام عمل کنم.
سلام به برادر عزیزم آقا احمد
هنوزشگفتزده ی پاسخی بودم که برام نوشتی و چندبار خوندمش که یکبار دیگه از نورتوحیدی یک کامنت دیگه چشمام روشن شد!
چقدر این خالی کردن مغز خوبه!
چقدر خوبه خودتو بزنی به نادونی بگی خدایا من نمیدونم،بهم بگو!
چقدر خوبه ظرفت روخالی کنی و اجازه بدی آگاهی ها بهت داده باشه!
نمیدونم از سر شب تا الان چندتا کامنت خوندم و چندتا کامنت نوشتم!
نوش جان روح توحیدیم،این همه نور الله…
خداروصدهزار مرتبه شکر برای این نورهدایت …
از عصر که توی کامنتت هدایت شدنت به سوره ی حشر رو خوندم،چندبار بهش گوش دادم،و قلبم روووشن شد!
اوست خدایی که جز او هیچ معبودی نیست، همان فرمانروای پاک، سالم از هر عیب و نقص، ایمنی بخش، چیره و مسلط، شکست ناپذیر، جبران کننده، شایسته بزرگی و عظمت است. خدا از آنچه شریک او قرار می دهند، منزّه است.
اوست خدا، آفریننده، نوساز، صورتگر، همه نام های نیکو ویژه اوست. آنچه در آسمان ها و زمین است همواره برای او تسبیح می گویند، و او توانای شکست ناپذیر و حکیم است.
با اینهمهقدرت خداوکیلیکجاااا دنبال چی بگررردیم؟؟؟؟
خداروصد هزار مرتبه شکربرای این جهان قشنگی که برای خودمون ساختیم،خداروشکر برای نعمت و قدرت توحید
ممنونم از کامنت قشنگی که نوشتی،هم باور های ثروت سازمیکتکون اساسی خورد،هم باور های توحیدیم.
درپناه نوووور باااااشی همیشه آقا احمد
قلبِ فراااوانِ فراواااان برای چرخیدن دور سر خانواده ی سه نفره ی قشنگتون
و آن گاه به خلقت آسمانها توجه کامل فرمود که آسمانها دودی بود، پس به آسمان و زمین فرمود که همه به شوق و رغبت یا به جبر و کراهت بشتابید. آنها عرضه داشتند: ما با کمال شوق و میل میشتابیم.
به نام خدای رحمان
سلام خدمت آبجی سعیده عزیز
با اینهمهقدرت خداوکیلیکجاااا دنبال چی بگررردیم؟؟؟؟
همین جمله ی قشنگت رو توی این آیه گفته داره میگه بابا همه ی هستی به اختیار یا اکراه و اجبار مطیع خدا هستند چون نمیتونن بیرون از دایره ی بندگی باشن بعد ای انسان تو دنبال چی هستی ؟
ای انسان! چه چیزی تو را به پروردگار بزرگوارت مغرور کرده است؟
بخوای نخوای باید بندگی اش رو بکنی چون اون اربابه اما اگر بنده بودی خدا میشه غول چراغ جادو برات تو میگی میخوام اون میگی اوکی،اکسپت ، تو میگی میخوام اون میگه اجیبوالدعوه تو میگی میخوام اون میگه چشششم…
اما اگه بندگی اش رو نکنی تو ظالم هستیا حواست باشه فردا نری بگی خدا ظالمه خدا نمیخواد من پولدار بشم خدا نمیخواد من رابطه عاطفی خوب داشته باشم و از این خزعبلات چون هرچی بگی قبول نیست
سبحان الله عما یصفون…
خداوند از آنچه توصیف میکنید منزه است
آبجی جان این آیاتی که برام نوشته بودی دیوانه ام کرد مو به تنم سیخ شد چشمام پر اشک شد نزدیک بود قالب تهی کنم و از هوش برم از ترس خدا اما نه ترس به معنای وحشت بلکه ترس به معنای خشوع که الله اکبر از این همه قدرت کیاین همه قدرت داره بابا قدرت همه صفره صفر حتی قدرتمندترین افراد و کشورهای جهان هم قدرتشون «صفر»هست …امروز شیفتم صبح رفتم برای صبحانه و کامنتت رو خوندم وقتی به آیاتی که نوشتی رسیدم و این حال بهم دست داد به همکارم گفتم یه حال عجیبی دارم درونم انگار گر گرفته بی قرارم نمیدونم بشینم پاشم گیج و منگم گفت میخوای استراحت کنی بعد یه حسی بهم گفت دیگه حرفات رو ادامه نده اون اصلا نمیفهمه تو چی داری میگی و زیپ دهنم رو بستم بعد یاد یه خاطره افتادم
از بچگی شنیده بودم حضرت علی با چاه درد و دل میکرد اون موقع همیشه برام سوال بود که چرا با چاه حرف میزد و امروز حکمت حرف زدن با چاه رو فهمیدم توی دنیای امروز با پیشرفت این همه وسایل الکترونیکی و غیره آدما هنوز هم توحید و الله و قانون رو درک نکردن چه برسه به 1400 سال پیش پس حضرت علی حق داشته با چاه صحبت کنه میدونی یه وقتایی هست تو یه حالی داری و دوست داری به بقیه هم بگی پیامبر هم این خصلت رو داشته چون بارها خدا بهش تذکر میده که بابا اینقدر حرص نزن اینقدر بهشون نگو نردبان بزار بروآسمون یا قعر زمین اونا نمیفهمن…
خلاصه هیچی دیگه اومدم تو سایت و کامنت خوندم و کامنت نوشتم روحم شاد شد قلبم آروم گرفت
آخیییش باور کن چاه ما هم این سایته توی این سایته که آدم ها میفهمنت میدونن چی میگی…
خداروشکر ازت ممنونم حال خوش امروزم رو خوش تر کردی انشالله انرژی اش هزاران برابر بهت برگرده…
همیشه پیش خانمم از نترس بودن هات از توحیدت از ایمانت تعریف میکنم و بهش گفتم از شمال تا جنوب رو با چه ایمانی رفتی و اونم فقط تحسینت میکنه و میگه من هرگز نمیتونم حتی یک قدم از کارهایی که سعیده انجام داده رو انجام بدم دمش گرم.
خداقوت.بهتون تبریک میگم که تونستین ذهنتون رو کنترل کنین و نگذاشتین حرف همکاراتون روی شما تاثیر بد بگذارد.
منم کارمند بیمارستان هستم و ایده اومده که از کار کارمندی بیام بیرون و الان دارم آموزش میبینم و امید به خدا. به یک درآمد معقولی برسم از کارم استعفامیدم .
در پناه خداوند مهربان موفق و سلامت و ثروتمند باشین..
خداوند به کسانی که کنترل ذهن میکنند وعده داده هرگز در بن بست قرار نگیرند
هُدًى لِلْمُتَّقِینَ
کنترل ذهن زمینه پذیرش هدایت است
به نام خدای رحمان
سلام و سلامتی خدمت خواهر توحیدی عزیزم زینب خانم
بسیار بسیار سپاسگزارم از تبریک و تحسین شما و بر خودم می بالم که همکارانی چون شما دارم که هم در سایت حضور دارید و هم در این مسیر در حال رشد و تعالی هستید.
انشالله که در مسیری که آغاز کردید به لطف خدا و هدایت های الله هرروز بدرخشید و نتایج تون رو با ما به اشتراک بزارید تا روح ما هم به پرواز دربیاد…
توی راهی که شروع کردید خیلی روی هدایت و حمایت خدا حساب کنید و گوش به زنگ باشید که ایده ها برای کسی که ایمان داره حتما از راه میرسه چشم انتظار موفقیت هاتون هستم.
در حقیقت مؤمنان با هم برادرند پس میان برادرانتان را سازش دهید و از خدا پروا بدارید امید که مورد رحمت قرار گیرید.
سلام و سلامتی و عشق خدمت داداش عزیزم برادر مومنم آقا حسن عزیز
خیلی ممنونم بابت کامنتی که برام نوشتی صداقت توی کامنتت موج میزد و خیلی واضح فرکانس صداقتت رو گرفتم …
همیشه گفتم باز هم میگم تحسین کردن دیگران یه کاری که آدم رو از فرش به عرش میرسونه و هرکسی میخواد هر پیشرفتی در زندگیش داشته باشه حتما باید« شخصیت تحسین کن» رو در خودش ایجاد کنه به نظر من آدم های تحسین کن خیلی باهوش هستن چون این قانون به ظاهر ساده غوغایی در زندگی آدم ایجاد میکنه در تمام ابعاد و بازی رو تغییر میده به قول استاد گیم چنجره…
اما هرکسی نمیتونه این شخصیت رو داشته باشه چون داشتن این شخصیت جسارت میخواد،روح بلند و توحیدی میخواد،توانایی کنترل ذهن میخواد،هوش و ذکاوت میخواد و تو حسن عزیز خیلی خوب تونستی این شخصیت رو در خودت ایجاد کنی آفرین باید ازت یاد بگیرم.
از تحسینت ممنونم
کامنتت رو در همین فایل خوندم و آیاتی که نوشته بودی به همراه توضیحاتی که داده بودی محشر بود گفتم دمش گرم این پسر چقدر خوب روی قرآن کار کرده آفرین ماشاالله خدا بهت قوت بده داداش.
آقاااا نشد دیگه اون همه گفتی خوشگلی خوشتیپی دل ما رو صابون زدی آخرش گفتی شوخی کردم نکن دیگه داداش این کارو با ما نکن:):):)
ازت ممنونم احمدجان بابت محبتی که داشتی و تحسین هات
واقعیت من قرآن رو بلد نیستم
فقط از خدا میخوام که برای اینکه درک و عملم بیشتر بشه یاری ام کنه متوجه بشم چی داره میگه
الحق و والانصاف خیلی خوب هم میگه
بابت همین هم هستش که قبل و بعد از اینکه کامنتم منتشر میشه چندین و چندبار میخونمش
چون واقعیت خیلی دوست دارم بفهمم خدا داره چی میگه تا به اون چیزی که میگه عمل کنم
عاشقتم مرد بزرگ
کلی چیز دارم ازت یاد میگیرم
از جسارت و ایمانت تا عمل و حرکتت
در پناه نور آسمان ها و زمین باشی عشق داداش همون نوری که وصف نورش مانند چراغدانی است که در آن، چراغ پر فروغی است، و آن چراغ در میان قندیل بلورینی است، که آن قندیل بلورین گویی ستاره تابانی است، از درخت زیتونی پربرکت که نه شرقی است و نه غربی افروخته می شود، روغن آن نزدیک است روشنی بدهد گرچه آتشی به آن نرسیده باشد، نوری است بر فراز نوری؛ خدا هر کس را بخواهد به سوی نور خود هدایت می کند، و خدا برای مردم مثل ها می زند [تا حقایق را بفهمند] و خدا به همه چیز داناست
این [قرآن ] پیامی برای [همه] مردم است، برای آنکه به وسیله آن هشدار داده شوند، و [با تدبّر در آیاتش] بدانند که او معبودی یگانه و یکتاست، و تا خردمندان، متذکّر شوند
به نام خدای رحمان
سلام و سلامتی خدمت آقا حسن عزیز استاد خودم
خیلی دوستت دارم و قدردان همه محبت ها همه ی مهربونی ها و قلب روشنت هستم…
واقعا خوش به حالت که اینقدر برای تدبر در آیات قرآن به خداوند وصل هستی و با اینکه اعتراف میکنی چیزی نمیدونی اینقدر زیبا هدایت میشی و خدا به زیبایی و به روشنی نور درک آیات قرآن رو به قلب روشنت میتابونه…
همچنان برامون از قلب آگاه و روشنت در تدبر قرآن بنویس باشد که ما هم متذکر بشیم…
خیلی خوشحالم که در سایتی حضور دارم که اینقدر دوستان ناب و کاربلدی حضور دارند..
آنان که به غیب ایمان دارند و نماز را بر پا می دارند و از آنچه به آنان روزی داده ایم، انفاق می کنند.
به نام خدای رحمان
سلام و سلامتی خدمت دوست عزیزم سید مهدی
باعث افتخارم هست که شما کامنت های من رو میخونی و خیلی متشکرم از لطف و محبتت و از پاسخ زیبایی که برام نوشتی .
قانون توجه اصل اساسی جهان هستی است و قانون میگه به هرچیز توجه کنی از اصل و اساس همون وارد زندگیت میشه پس چقدر عالی میشه حالا که قانون اینه ما هم بیایم و از قانون استفاده و یک شخصیت تحسین کن در خودمون ایجاد کنیم.
با قانون توجه میتونیم براحتی به همه ی خواسته هامون برسیم و یکی از ابزارهای قدرتمند توجه تحسین کردن است به این دلیله که استاد میگه من برای نعمت هایی که توی زندگیم هست تقلا نکردم در واقع استاد خیلی خوب یک شخصیت تحسین کن در خودشون بهوجود آوردن و هرچیزی که میخواستن طبق قانون و براحتی وارد زندگیشون شد.
انشالله در زمان مناسب در مکان مناسب روی ماه شما رو از نزدیک ببینم.
اول صبح جمعه رو با توکل به خدا و انرژی الهی شروع کرده بودم. با خوندن کامنت شما که روزی شد انرژی چندین برابر شد باشد که روزی فوق العاده خلق کنم که هر چه هست خلق خودمه و حاصل باورها و فرکانس های من و ان شالله با آموزه های استاد و یاران توحیدی و عالی این سایت چون شما، هر لحظه مراقب ورودی ها و خروجی هایمان باشیم و انچه از پیش می فرستیم و بذرش را در دل خاک می کاریم، آنچنان نکو باشد که وقت درو از لذتش برق شادی در چشمان مان بدرخشد.
و هنگامی که ما این خانه را برای همه مردم محل گردهمایی و جای امن وامان قرار دادیم، و از مقام ابراهیم جایگاهی برای نماز انتخاب کنید. و به ابراهیم و اسماعیل سفارش کردیم که خانه ام را برای طواف کنندگان و اعتکاف کنندگان و رکوع کنندگان وسجده گذاران پاکیزه کنید.
به نام خدای رحمان
سلام خدمت شما مرضیه خانم
پیام تان از دل آمد و بر جان نشست
سپاسگزارم از مهرو محبت تان
براستی که این سایت همان محل امن ماست و هرچقدر در این سایت طواف کنیم هر لحظه خودمان از باورهای نامناسب پاک و پاکیزه تر میشویم و لایق زندگی که همه بخاطر درکش پا به این کره آبی خاکی گذاشتیم.
امیدوارم در هر لحظه شادی مهمان دلتان باشد.
به امید دریافت یک نقطه آبی پربرکت دیگر از طرف شما.
شیطان، شمارا از تهیدستی و فقر می ترساند، و شما را به کار زشت امر می کند، و خدا شما را از سوی خود وعده آمرزش و فزونی رزق می دهد؛ و خدا بسیار عطا کننده و داناست.
به نام خدای رحمان
سلام خدمت آبجی معصومه عزیز
سپاسگزارم از لطف و محبت شما
هر نقطه ی آبی که کنا اسم من قرار میگیره بسیار برام باارزش و عزیزه در یکی از فایل ها استاد میگن سعی کنید از یوتیوب فیلم های آموزشی ببینید چون یوتیوب مثل یکدانشگاهه چرا؟
چون اون کسی که از خودش فیلم گرفته و داخل یوتیوب قرار داده معلومه که حرفی برای گفتن داره معلومه که روی کلی از ترس هاش پا گذاشته و میشه ازش یاد گرفت…
حالا همین نظر رو من درباره بچه های سایت دارم
به نظرم کسی که فقط دیدگاه ها رو میخونه و نه امتیاز میده نه پاسخ خیلی برام قابل احترامه
کسی که نظرات رو میخونه و امتیاز میده یه مرحله برام عزیزتر هست
و اما کسی که هم نظرات رو میخونه هم امتیاز میده هم پاسخ میده برای من از احترام ویژه ای برخورداره منظور فقط پاسخ به نظرات من نیست کل بچه های سایت رو عرض میکنم…
میدونی چرا؟
چون اون کسی که امتیاز و پاسخ میده یعنی شخصیت تحسین کن داره یعنی داره روی خودش کار میکنه یعنی دنبال یادگیری هست و کسیه که قلب مهربان داره و میشه ازش یاد گرفت …
من از چند روز پیش تصمیم گرفتم هرکسی که هر پاسخی برام فرستاده خواه تحسینم کرده باشه یا نصیحت با احترام بهش پاسخ بدم و سعی میکنم یک آیه ی زیبا و یک کامنت مناسب بهش هدیه بدم تا اینطور ازش قدردانی کرده باشم.
این هم خودش یک نوع تمرین سپاسگزاری دیگه…
باز هم از کامنت شما از مهر و محبت و سخاوت شما سپاسگزارم
کامنت عالی شما را خوندم چه نتایج عالی و فوق العاده ای گرفتین واقعا تحسین برانگیز است آفرین به ایمان تلاش وباور قدرتمند تان
منم جزو کادر درمان هستم ودر درمانگاه در آزمایشگاه مشغول به کار میباشم
در مورد همکاران منم تجربه شما را دارم
همه در حال ناله هستن اینکه هیچ کدام به جایی نمیرسند 30 سال برای دولت خدمت میکنن ونهایت هیچ
منم قبل از آشنایی با استاد باهاشون هم صحبت وهم نظر بودم اما از وقتی با استاد وسایت الهی آشنا شدم سعی میکنم در این بحث ها شرکت نکنم اوایل منم خیلی حرف شنیدم ومسخره شدم همکار نزدیکم که میدونست من عضو سایت استاد هستم خیلی وقتها وقتی میدید من هندزفری در گوشم هست ودارم فایل گوش میدم مسخره ام میکرد میگفت بابا دست از سر این عباسمنش بردار بیا تو جمع ما بگو بخند
ولی من هر بار بیشتر ازشون فاصله گرفتم تا از صحبتهای منفی به دور باشم و واقعا هم نتیجه داد حالم خوبه آرامش پیدا کرده ام وخیلی از مشکلات اونها را با مردم یا مدیرمان ندارم مدیری، که همه به بدی ازش یاد میکنن برای من احترام قائل هست وهر بار درخواستی داشتم انجام داده مراجعینم دوستم دارن با من کلی احوالپرسی میکنن با احترام باهام رفتار میشه و من میدونم نتیجه کنترل ذهنه
یه راهنمایی از شما میخواستم شما در همان شغل ایده ها آمد توانستید درآمد بالا داشته باشید یا کلا از کار درمان بیرون آمدید وان وقت رشد کردید من خیلی میخوام از نظر مالی رشد کنم اما گیج میشم نمیدونم چکار کنم تصمیم گرفتم پارکینگ خانه ام را مغازه کنم وعصرها که خانه هستم فروش داشته باشم این ایده ای هست که به ذهنم رسیده نمیخوام فقط متکی به حقوق کارمندی باشم اگه میتونید راهنماییم کنید سپاسگزارم
از خداوند نتایج عالی تر همراه با سلامتی و خوشبختی وشادی برایتان خواستارم
کسانی که ایمان آورده و کسانی که هجرت کرده و در راه خدا جهاد نمودهاند، آنها امید به رحمت پروردگار دارند و خداوند آمرزنده و مهربان است.
به نام خدای رحمان
سلام و سلامتی خدمت دوست عزیز و همکار محترم خانم حکیمیان
بسیار از مهر و محبت و پاسخ گرم تون سپاسگزارم و انشالله در کار و زندگی تون همیشه موفق و سربلند و پیروز باشید.
استاد توی دوره ارزشمند دوازده قدم میگه اونی که ناله میکنه و میگه دنیا پر از فقر و بدبختیه و باید صبح تا شب کار کنی برای چندرغاز و نمیشه پولدار شد داره درست میگه اما فقط برای خودش داره درست میگه و در واقع داره از تجربیات خودش میگه و اونی که میگه دنیا پر از فروانیه و براحتی میشه خوشبخت شد اون هم داره درست میگه.
ما ارواح مجردی هستیم که هرکس جهانخودش رو داره و همواره با کانون توجه اش درحال رقم زدن نتایج در زندگی و جهان خودشه.
همچنین استاد در دوره روانشناسی ثروت یک میگن همه ی شغل ها به یک اندازه پتانسیل ثروتمند شدن دارن حتی ما کارمند های بسیار ثروتمند هم داریم
میگن تو باید به خودشناسی برسی که آیا شخصیت کارمندی داری یا شخصیت کارآفرینی ؟
و همچنین تاکید میکنن ما باید بهدنبال علاقه مون بریم و اگر این کار رو بکنیم پول و خوشبختی نتیجه طبیعی کار و شغل مون هست و لازم نیست تقلا کنیم.
مسیری که خودم طی کردم رو خدمتتون عرض میکنم :
من اول نشستم و با خودم فکر کردم که آیا شخصیت کارمندی دارم یا کارآفرینی ؟
دیدم من اصلا شخصیت کارمندی ندارم من خیلی جاه طلبم اصلا نمیتونم از کسی دستور بگیرم و رفت و آمد در ساعت و چهارچوب مشخص خیلی برام زجرآوره.
پس این شد قدم اول .
حالا در قدم دوم اومدم ببینم علاقه من چیه؟
تا امروز من خیلی کارها کردم و در کامنت فایل مهاجرت توضیحاتی دادم که خوندنش براتون خالی از لطف نخواهد بود
از کارگری و آشپزی بگیرید تا عکاسی و فیلمبرداری مجالس از مربی گری در آموزشگاه رانندگی بگیرید تا تدریس لاغری و در مرحله آخر هم وارد کار درمان شدم و دیدم این همونیه که من میخوام یعنی دیدم در شغلم احساس آرامش دارم همه از کارم تعریف میکنن بارها شده مریض بدحال بوده و من تا صبح نخوابیدم بدون اینکه احساس خستگی کنم یا گرسنه و تشنهبشم تا حالا نشده با یکمریضی بدرفتاری کنم و بینهایت مورد بوده که کار سرم تراپی و تزریق یا گرفتن فشار و قند و علائم حیاتی برای کسی انجام دادم و پول نگرفتم و حالم خوب بوده یعنی نه اینکه مثلا سرم تراپی کردم بعد از طرف بخاطر عدم احساس لیاقت پول نگرفتم و بعد خودخوری کردم نه یعنی میخوام بگم اینقدر به شغلم علاقه دارم که حتی حاضرم بدون دریافت پول هم انجامش بدم.
این هم شد قدم دوم یعنی پیدا کردن مسیر مورد علاقه.
قدم بعدی این بود که اومدم دوباره نوشتم خوب من درحال انجام کار مورد علاقه ام هستم پس چرا نتیجه مالی نگرفتم ؟
فهمیدم که مشکل از باورهاست و شروع کردم روی باور ها کارکردن.
یکی از بهترین فایل هایی که کمکم کرد که اتفاقا رایگان هم هست 3 فایل «چگونه درآمد خود را در یکسال سه برابر کنیم»بود این فایل ها رو دیدم و با دقت به تمریناتش عمل کردم بعد در همون شغل خودم که کارمند بودم ایدههایی اومد که تونستم کارآفرینی کنم با همون شغل و با عمل به ایده ها تونستم رشد کنم
اولش درآمدم با روزی 100هزارتومان شروع شد و به صورت تکاملی رشد کرد بعد شد روزی 400بعدشد روزی 700 بعد شد روزی یک میلیون و دومیلیون و سه میلیون…
و کارآفرینی هم کردم با یک کارمند شروع شد و به 20 نفر رسید…
توصیه ی من بهعنوان برادر کوچک تون اینه که:
فکر نکنید مثلا برای موفق شدن باید شغل تون رو عوض کنید یا مثلاً به جای کارمند بودن باید مغازه بزنید و یا با تقلای بیشتر میتونید پول بیشتری بسازید…نه شما باید
آرامش تون رو حفظ کنید
یه دفتر تهیه کنید و بنویسید چه ویژگیهای شخصیتی دارید آیا به شغل آزمایشگاه علاقه دارید اگر علاقه داشتید حتما اون 3 فایل که خدمتتون عرض کردم رو ببینید و به تمریناتش عمل کنید اگر نه ببینید به چه شغلی علاقه دارید بعد به صورت تکاملی آرام آرام از کارمندی خارج و به شغل جدید مشغول بشید.
یعنی در کل همه چیز رو از باورها تون شروع کنید تا روی باورها کار نکردید تا به خودشناسی نرسیدید هیچ کاری نکنید.
مسیر خودتان را قشنگ توضیح دادید کلی برایم درس داشت تصمیم گرفتم دفتری بردارم ومثل شما مرحله به مرحله پیش بروم بسیار سپاسگزارم برای راهنمایی ارزشمندتان ایشالا به زودی میام واز نتایجم برایتان مینویسم
سلام به استاد عزیزم به خانم شایسته عزیز و همه دوستان عزیزم
من مدتی بود که به دنبال موفقیت کاری تو زمینه ی رشته تحصیلیه دانشگاهیم بودم. البته که قبلا به خاطر شورو شوقم به خیلی چیزها ازش رسیده بودم ولی دیگه اون علاقه وجود نداشت. خیلی روی خودم کار میکردم ولی چون چسبیده بودم به این کار، هدایت ها رو دریافت نمیکردم و خیلی اذیت شدم. هر کاری میکردم به در بسته میخوردم. اون زمان میدونستم که اون دیگه کار مورد علاقم نیست ولی ذهنم میگفت که تو هیچ علاقه ای نداری و متفاوتی و بدبختی. من هم از ترسم چسبیده بودم.
وقتی تونستم رها کنم، هدایت شدم به رشته ورزشی ای که همیشه دوسش داشتم. من توی سالهای قبل دوبار توی کلاسهاش ثبت نام کرده بودم ولی ادامه ندادم.
وقتی هدایت شدم بهش به خاطر باورهای محدودکننده ای که در موردش داشتم و اینکه قبلا هم نتونستم یاد بگیرم، هر باشگاهی که میرفتم ثبت نام کنم به دلایل مختلف نمی شد. هر جا میرفتم به یه دلیلی نمی شد و من واقعا نمیفهمیدم چرا نمی شه.
از اونجایی که داشتم روی خودم کار میکردم و تو مسیر درستی بودم (مسیر بهبود خودم، نه شرایط و عوامل دیگه)، به جای ناامید شدن نگاه کردم مشکل کجاست و هدایت شدم به باورهای غلطم. وقتی روی اون باورها کار کردم ظرف مدت کوتاهی تونستم ثبت نام کنم.
من همچنان داشتم روی خودم کار میکردم و تا حدودی باورهام بهتر شده بود که نتیجش این شد که من تونستم شروع کنم ولی همچنان اون باورها در من وجود داشت، وقتی جلسه اول باشگاه رو رفتم اینقدر اون باورها و کمالگرایی اذیتم کرد که تمام مدت کلاس توی این فکر بودم که دیگه نیام و همون روز اینقدر ناراحت بودم که تو دفترچم یه نامه به خدا نوشتم با مضمون اینکه خدایا چرا؟ با خط درشت و شدتی که کاغذو سوراخ میکرد.
تا چند جلسه اول همین ناامیدی بود ولی من همچنان روی باورهام و کمالگرایی و عزت نفسم کار میکردم. بعد از یک ماه، یه روز که داشتم دفترچمو ورق میزدم اون نامه رو دیدم یادم بود من این نامه رو نوشتم ولی یادم نبود که دلیلش چی بود و وقتی خوندمش و فهمیدم که جلسه اولم اینو نوشتم اصلا نمیتونستم درک کنم چرا با این همه ناراحتی اینو نوشتم و چی اینقدر اذیتم کرد. بعد از فقط یک ماه.
من همچنان روی باورهام کار میکنم و همینجوری بهتر و بهتر می شم. از ردیف آخر کلاس و پنهان شدن و معذب بودن الان دیگه میام ردیف اول. و بسیار حس خوبی دارم. وقتی کاری رو نمیتونم انجام بدم یا اشتباه انجام میدم نجواهامو کنترل میکنم و میخندم. حتی یک بار هم که وسط کلاس داشتم با خودم مرور میکردم که ببین از چه جایی به کجا رسیدی و چقدر پیشرفت کردی و هم احساست بهتر شده و هم عملکردت و سپاسگذار خدا بودم، همون لحظه مربیمون جاشو با من عوض کرد و گفت بیا جای من و من رفتم جلوی همه جای مربیمون و چقدر احساس خوبی داشتم. به نظر من سپاسگذاری لذت بردن از مسیره، حال خوبه، همین.
این رو نوشتم تا یادم بمونه و مطمئنم که به مسیرهای بهتری هدایت میشم اگه توی این مسیر بمونم. و میخام این باور رو هر لحظه داشته باشم که:
من میتونم با بهبود خودم توی هر موضوعی، از پسش بربیام و توش عالی بشم.
سلام و هزاران دروود به استاد عزیزم و مریم بانو جان
خدارو هزار مرتبه شکر بابت فایل زیبای امروز من امروز سر در گم بودم که برم سراغ کدوم فایل و یکم تو باور ساختن هنوز لنگ میزنم که دیدم ای جانم که فایل جدید در مورد باورهای ماست و شاد و خوشحال شدم
بااینکه هرشب خیلی زود میخوابم اما امشب ذوق داشتم که فایل و کامل گوش بدم و بعد حتما کامنت بزارم که ذهنم این عادت قشنگو بسازه که منم میتونم بعد از هر فایل بنویسم و رد پا از خودم بجا بزارم برای خودم …
من تقریبا 18ساله که ازدواج کردم و همیشه باور اینو داشتم که همسرم اجازه نمیده من کار کنم یا درس بخونم یا آزاد باشم و هرجاکه دوست دارم برم و سال های سال با این باور زندگی کردم اما بعد از کار کردن روی خودم و قدم گذاشتن تو مسیر آگاهی دیدم که بعله همسر جان اصلا کاری با درس خواندن یا کار کردن من ندارن یا اینکه بخوام برای هرجایی رفتن اجازه بگیرم و خیلی آزاد و راحت هستم البته
من یه مدتی تقریبا هر روز ده تا ویژگی مثبت از همسرم مینوشتم واز خدا سپاسگزاری میکردم و دیدم که واقعا همسرم رفتارش تغییر کرد
مورد بعدی تو کسب و کارم بود که من یه آنلاین شاپ راه انداختم و اصلا فروش خوبی نداشتم البته بخاطر باور منفی بود که از مادرم گرفته بودم یادمه هر وقت راجع به کسب و کار حرف میزدیم مادرم میگفت ای مادر این کارا بدرد ما نمیخوره واسه اونایی خوبه که خودشون اختیار دارن و شوهراشون تکلیف تعیین نمیکنن یا اینکه باید کلی دوست و رفیق پولدار داشته باشی تا بتونی خوب بفروشی و رشد کنی ومن تا سالها خودم هم اینارو تکرار میکردم تا اینکه کسب و کارم شکست خورد و بعد فهمیدم که ریشه ش در این باور ها بوده که تو کسب و کار دومم اینا رو اصلاح کردم و وقتی حواسم به نجواها بود و ذهنمو کنترل میکردم میدیدم که بعله مشتری های زیادی خدا بسمتم هدایت میکنه وفروشم عالی میشه
بازم دارم موارد دیگه ای که همینقدر ساده بودن ولی تاثیر عمیقی در زندگیم گذاشتن که دارم تلاش میکنم با آموزه های استاد وهدایت خداوند بهبود ببخشم
در پناه حق…
به نام خداوند بخشنده مهربان .
سلام بر استاد عباسمنش عزیز و خانم شایسته نازنین
امروز صبح که فایل را پلی کردم و مثال استاد گوش می دادم ذهنم خاطره مسافرتی که سالها قبل رفته بودم را زنده کرد .
سالها قبل ما سفری را به همراه اقوام داشتیم که در طول سفر همه چیز خوب بود ولی به دلایل متعدد پایان اون سفر پایان خوبی نبود .من بعد از آن سفر از سفردسته جمعی می ترسیدم و همیشه از آن پرهیز می کردم .این در حالی بود که من هیچ نقشی در پایان ناخوشایند آن سفر نداشتم ولی بعد از آن از مسافرت با هر فردی به جز اعضای خانواده ام پرهیز می کردم یعنی در حقیقت می ترسیدم .
این ترس سالها با من بوده است ولی تصمیم دارم براین ترسم غلبه کنم .و به ذهنم یاد اوری می کنم اون سفر بر ای خیلی قدیم هست اون زمان ما همه تجربه سفر جمعی را نداشتیم .حالا ما با تجربه شدیم .از فواید تجربه هر از چند گاهی سفرهای خانوادگی بزرگتر و شادی فرزندانمان از همسفر بودن با فرزندان آنها می گویم .
با این که ترس ها هستند ولی تصمیم گرفتیم تجربه سفر زیباو به یاد ماندنی را بارعایت موارد متعدد و اصولی را داشته باشم .
البته کمی نگرانی هست ولی به خودم یاد آوری می کنم که جای نگرانی نیست همه چیز حساب شده و برنامه ریزی شده است .بودن در کنار دریا در سوییت های مجزا آن هم برای دو سه روز حتما تجربه خوب و دلچسبی برای فرزندانم خواهد بود و البته من خودم هم از این اقامت دو سه روزه با حفظ حریم خانوادگی و مستقل بودن استقبال می کنم .
این فایل را که شنیدم نشانه ای برای خودم دانستم آخه چند روزی بود ذهنم درگیر بود و نمی تونستم تصمیم نهایی را بگیرم گرچه که همه اقدامات از قبل برنامه ریزی شده بود ولی مقاومت از جانب من بود . این فایل به من گفته شد که قرار نیست تجربه ناخوشایند همیشه تکرار بشه .
پس به دل ترسم می روم و حتما سفری خاطره انگیز و به یاد ماندنی برای من و فرزندانم خواهد بود در کنار دوستان .
برنامه مسافرت ما چند روز آینده است و این یعنی پا گذاشتن من و همسرم بر روی ترسها .از خداوند مهربان می خوام که بهترین سفر زندگی ام تا به حال را این سفر پیش رو قرار دهد .
این جمله تاکیدی استاد را تکرار کنم که خداوند همواره ما را در زمان درست ، مکان درست و روابط درست قرار می دهد .
از شما استاد عزیزو خانم شایسته کمال تشکر را دارم .ممنون که با آموزشهای ناب و ارزشمندتون زندگی را برای ما زیباتر و دوست داشتنی تر می سازید .
سلام به استاد عباسمنش عزیز و خانم شایسته مهربان
سلام به دوستان هم فرکانسی
خدارو شکر هدایت شدم به دیدن این فایل
منم میخواستم تجربیاتمو در مورد این فایل بنویسم.
به امید الله مهربان
شش هفت سال پیش من یه پراید سفید خریدم تازه تو خیابونا رانندگی میکردم که یواش یواش یاد بگیرم( البته گواهینامه داشتم ولی باز هم تسلط کامل نداشتم) تو یه میدانی میخواستم دور بزنم که اصلا حواسم نبود یه ماشین از مستقیم اومد زد بهم.یه جوری ترسیدم تا دو سه دقیقه مغزم کار نمیکرد در حدی که نمیتونستم استارت بزنم ماشینو بکشم بغل.خلاصه پیاده شدیم مدارک دادیم به هم دیگه.بعدش برگشتنی هی ذهنم اون تصادفو به یادم میاورد.خداییشم خیلی ترسیده بودم.اون موقع هم زیاد آشنا نبودم با قانون و کنترل ذهن.ولی هی به خودم میگفتم من باز رانندگی میکنم . تصادفم یه اتفاقه همیشه که نمیوفته.چون خیلیم علاقه داشتم رانندگی کنم.خلاصه از اون اتفاق راحت شش هفت سال گذشته و خدا روشکر من بعد اون تصادف یک مورد اونم خیلی جزئی سپر به سپر تصادف کردم. الانم که باهاتون صحبت میکنم ماشین اولیو عوض کردم . یکساله ماشین دوم رو استفاده میکنم . و هفته ای دو روز شهرستان میرم هیچ اتفاقیم نیفتاده خدا روشکر.
این یه مورد از تجربم بود که با کنترل ذهن و باورسازی راحت حل شد.
خیلی ممنون از دوستانم که متنو خوندین
ایتاد عباسمنش و خانم شایسته عاشقتونم ممنون بابت فایل های عالیتون
در پناه الله یکتا
بنام خدای بخشنده مهربان
سلام به روی ماه و خندانت استاد گلم
سلام دوستای خوب من
.
عنوان این فایل چقدر شباهت داشت با پاشنه آشیلی که این روزها درگیرشم
من وقتی فایل رو گوش کردم باخودم فکر کردم چه موضوعی تو زندگیم هست که من میترسم انجامش بدم و تجربه منفی قبلی رو بگیرم
دیدم تو مسعله کاریم این مسعله هست
چندروز قبل که به شهرستان چندار رفته بودم خونه عموم اونجا تصمیم گرفتم که برم و به سالنی که تو ذهنم خیلی دوسش داشتم سربزنم
رفتم و خودمرو معرفی کردم کارامو نشون دادم
به من گفت درحد حرفه ای نمیتونم قبولت کنم ولی میتونی بیایی و 1ماه کار کنی بهت یادبدم و ببینم چطوری!
تشکری کردم و اومدم بیرون
اولین سوالی که تو ذهنم اومد این بود
چرا همه میخان از من سوء استفاده کنن؟؟
من در 1سال گذشته 3تا سالن عوض کردم
دوتاشون که سالنهای بزرگی بودن اونجور که میخاستم بهم کارنمیدادن بااینکه میدونستم که اگه بهم بدن از پسش برمیام و حس اینکه داره ازم سوء استفاده میشه باعث میشد من ازاون سالن دربیام
البته درکنار این
من دوتا گزینه دارم
1 توجه کنم به تجربیات منفی که تواین یکسال داشتم
2 توجه کنم به درسهای اون قوی شدن هام و رشدهای شخصیتی و عزت نفسی
که ترجیحم اینه گزینه 2رو انتخاب کنم
چون بهم احساس خوبی میده
اما ا
ون سالن کوچولو و ساده ای که توش کارمیکردم خانومه خیلی به رشدم کمک کرد
حالا تو ذهن من این بود ک این سالن جدیده هم میخاد از من و توانایی هام سوءاستفاده کنه
بااین فایل مچ ذهنم رو گرفتم
این فایل هم بیخودی رو سایت نیومد بخاطر درخاست های من از خدای مهربان بود که روی سایت اومد که من راحتتر رو خودم کارکنم
استادعزیزم مثل همیشه بینهایت حرفای قشنگ و عالیی زدی که عمل کردن بهشون مطمعنن مسیر زندگی رو قشنگتر میکنه
دوستتون دارم
سلام به استاد عزیزم و خانم شایسته نازنین
این فایل طبق زمانبندی بیتظیر خدا دقیقا برای من بود انگار
خدارو شکر
استاد بینهایت از شما سپاسگزارم بخاطر تک تک کلمات ارزشمندتون
از صبح بیشتر از ده بار فایل رو گوش دادم و هر بار مثالهای بیشتری پیدا کردم تو زندگی خودم
اول یاد یک تصادف افتادم
من از سن بسیار پایین یعتی هفت سالگی شروع به رانندگی کردم و در سن نه سالگی رسما تو جاده پست فرمون نشستم و دوره های رانندگی حرفه ای رو دیدم و الان در سی و نه سالگی سی سال تجربه رانندگی دارم و بلطف خدا تا حالا تصادف نکردم بجز یک مورد که تقریبا پنج سال پیش یه تصادف بسیار جزئی پیش اومد که تقریبا اتفاق خاصی هم نیفتاد
ولی استاد، همون یکبار باعث شده من هربار از اون خیابون رد بشم ناخودآگاه یاد اونتصادف بیفتم و ناخودآگاه پام میره روی ترمز و خیلی آروم ازون تقاطع رد بشم چون ذهنم میگه دوباره ممکنه تصادف کنی.
یعنی در کل سی سال یکبار این اتفاق افتاده و ذهن فقط همون یکبار رو بهت گوشزد میکنه
اما باز که فایل رو گوش دادم دیدم ای واااای من،
این مساله تو جای جای زندگی من داره اتفاق میفته
اول از همه این بود که من پارسال که دوره کشف قوانین اومد من تهیه کردم ولی تا جلسه سه بیشتر نتونستم ادامه بدم ، چون هیچ رشدی توش نداشتم و دوره احساس لیاقت که آوند اون رو تهیه کردم و دیگه کشف قوانین رو متوقف کردم
حالا بعد از گذشت حدود یکسال و این همه تغییر در زمینه احساس لیاقت حدود چند هفته است که میخامکشف قوانین رو شروع کنم ولی ذهنم میگه نه نمیخاد تو چیزی ازش نمیفهمی ، پس الکی خودتو خسته نکن
مم پارسال فهمیدم احساس لیاقت بزرگترین باگ من بوده که اصلا نمیتونستم پیشرفتی تو کشف قوانین داشته باشم ولی ذهن میخاد تو این تله گیر بندازت و من امروز فهمیدم دلیل این همه طفره رفتن از شروع دوره کشف قوانینچی بوده
هر چی بیشتر فکر میکنم میبینم تو بخشهای مختلفی از زندگی دقیقا فلج شدم
تو بحث کسب و کار تو بحث ثروت و شاید هم روابط
با وجود این همه تغییر اما انگار هنوز ذهنم منو میترسونه از ثروتمند شدن
شاید بخاطر شرایط پدرم،
مرد ثروتمندی که تو زندگی مثل یویو بالا و پایین میشد
یه روز پادشاه بود و ما مثل شاهزاده ها بودیم یه روز محتاج یک لقمه نون
به معنای واقعی همین بودیم نه این که غلو کنم
ذهنم منو میترسونه میگه همون بیپول بودن بهتره تا اینکه انقدر بری بالا و ازون بالا بیفتی پایین
در صورتی که من واقعا هیچکدوم ازون کارهارو که منجر میشد به اون اتفاقات ناگوار زندگی پدرم انجام نمیدم
نه شراکت نه چک نه سفته نه قرض نه وام نه کاراای عجیب و غریب که انتظار داشته باشم یک شبه پولدار بشم
فقط دارم تو زمینه تخصص خودن قدم برمیدارم پس من نباید بترسم از ثروت ولی ذهنم فلجم کرده
من کلی رو باورهام کار کردم من از زمین تا آسمون نسیت به چهار سال پیش خودم تغییر کردم ولی این ترسه انگار ولم نمیکنه
و امروز اینو فهمیدم
من هم تجربه مشابهی داشتم تو بحث عروسی
اون زمان بشدت مذهبی بودم و شب عروسی چون لباس عروس ( همسر سابقم ) پشتش به شدت باز بود یادمه اون شب رو به خودم و اون زهر کردم
دقیقا قبل رفتن به تالار وایستادم و گفتم من نمیام
انقدر تو ماشین دعوا کردیم که همه فهمیدن به خبری بوده و اونشب یکی از بدترین شبهای زندگیم بود انگار
شاید هم دلیل اینکه از گرفتن عروسی بدممباد همین باشه
اما فکر میکنم در زمینه روابط خداروشکر تونستم تو دام این تله نیفتم و بجای اینکه بگم بدرد رابطه نمیخورم هر بار سعی کردم خودنو بهتر کنم و همونطور هم شرایط به شکل خوبی تغییر کرده
که میتونم ازین الگو استفاده کنم برای تمام زمینه ها
یا در زمینه کسب و کار انقدر همیشه مشتریها پولمو میخوردن که منی که عاشق کترم بودم متنفر شده بودم هز کار کردن
انقدر آدمای بد حساب دورم بودن که بیزار بودن از کار کردن
اما آروم آروم دارم میبینم با تغییرات جدیدم تو بحث احساس لیاقت جنس مشتریهای کاملا تغییر کرده و نه تنها خوش جساب شدن بلکه واسم کادو هم میگیرن و انگار عاشق من میشن
و باید همین الگو رو تو بحث مالی هم بکار ببرم و برای ذهنم منطقیش کنم.
استاد واقعا از شما سپاسگزارم که این فایل هم مثل بقیه فایلهاتون بیتظیر بود
سپاسگزارم
سلام به حمید رضا عزیز
در ارتباط با کار روی کشف قوانین دوست داشتم تجربه ام رو با شما در میون بزارم من این دوره رو نگرفتم اما خواهرم که «این دوره رو تهیه کرده بود و هیچ وقت هم از محتوای دوره خوشش نیومد و دوره رو ادامه نداد» دوره کشف قوانین رو به من داد و من چند ماه هر جلسه رو چندین بار گوش دادم و تمریناتش رو انجام دادم
واقعا وقتی که میخواستم تمرینها رو انجام بدم و سوالات رو از خودم میپرسیدم ،انگار که ذهن رو در مقابل خودش قرار دادی ،حس میکردم که ذهنم کش میومد ،حاضر بود هر کاری کنه ،الا فکر کردن و پاسخ سوالات رو دادن ،گاهی ول میکردم، میرفتم در فریز رو باز میکردم یکم باد سرد به کله ام بخوره ،یعنی مقاومتی که ذهنم تو یه سری جلسات داشت و بازی های که در میآورد رو موقع حل سوالات آمار تو دوره ارشد نداشت،حاضر بود هر کاری کنه الاخودکار دست گرفتن و فکر کردن و نوشتن
،بخصوص سوالات مربوط به گفتگو های ذهنی در مورد خاسته ها ،ولی ادامه دادم و ادامه دادم،
برای جوابهایی که ذهنم میداد من چندین برگه آچار پشت و رو پر کردم ،دیدم بابا چه خبر چه فکر هایی ،چه ترس های مسخره ای ،مثل تونل های تو در تو تاریک تصور کن،در دل هر کدوم باز یه تونل و یه راه دیگه ،چند روز فقط جواب سوالات رو مینوشتم ،و هر بار که باز سوال رو تکرار میکردم ،جواب متفاوت تری میومد و ترمز ریز دیگه ای پیدا میکردم
اما..
ما جهشو تغیر شخصیتی و خودشناسی من بعد از کار روی کشف قوانین بود
تازه بعدش ذهنم با من رفیق تر شد و بیشتر در دسترس من قرار گرفت تا من در دسترس اون .
متوجه شدم که کل جواب ها باور های مخرب و احساس گناه ه هاو شرک ها مون رو بیرون میکشه،
جلسات آخر هم که در مورد توحید ه و فوقالعاده عالی هستن،من هم تصمیم دارم بعد از اتمام دوره لیاقت همزمان با قدم 5 و جلسات 12 قدم ،جلسات شناسایی ترمز ها رو دوباره با تمرکز بیشتری کار کنم و البته با تغییر مدار نسبت به سال گذشته و شناخت بیشتر از خودم
موفق باشید
سلام فرنگیس عزیز
من واقعا قبل از دوره احساس لیاقت اصلا دیگه ذهنم قفل شده بود و نتونستم ادامه بدم
اما الان بعد هز یک سال کهر گردن روی احساس لیاقت به شکل بسیار بسیار قابل توجهی حجم زیادی از ترنزهام برطرف شده و دارم دوباره کشف قوانینو شروع میکنم
البته خداروشکر تازه قدم اول رو هم گرفتم و متعهد شدم هر جلسه از کشف قوانین رو در کنار هر قدم انجام بدم
ممنونم از راهنماییت فرنگیس عزیز
به امید رشد و موفقیت های روز افزون
سلام حمیدرضا جان امیدوارم حالت خوب خوب باشه
دوست خوبم همیشه دیدگاه های مفیدت رو در سایت و میخونم و با تمام وجودم این درک و اگاهی تون و در تمام جنبه ها تحسین میکنم و امیدوارم هرروز در این مسیر توحیدی بیشتر بدرخشی
با توجه به درک درستیکه از قوانین دارین من یه سوال دارم ازتون و امیدوارم بتونم منظورمو بدرستی بتونم مطرح کنم
من الان دارم روی دوره ی عزتنفس کار میکنم و جلسه ی دوم هستم و توی جلسه ی اول استاد گفتن روی توانمندیهامون کار کنیم و منم علاقه و استعداد خوبی توی طراحی کردن دارم بااینحال الان بیکارم و هیچ سرمایه ای ندارم بعد یسری افکار تو ذهنمه که من الان باید از خانواده ام پول بگیرم برای ثبت نام کلاسهام؟یا باید خودم برم کار کنم بعد با حقوقم توی کلاسها ثبت نام کنم؟ منظورم اینه ایا درخواست کردن پول از خانواده ام شرک محسوب میشه یا نه؟و به هر کاری فکر میکنم مثل فروشندگی و منشی بودن حس بدی دارم به اون کار و میترسم اون حس بد مدار منو پایین بیاره بعد به خودم میگم حالا یکی دو ماه کار کنم و بعد برم به دنبال اموزش دیدن طراحیم
از اینورم میگم از خانواده ام پول بگیرم و سرراست برم کلاسها ولی تو ذهنم میگم نکنه شرک به حساب بیاد نکنه من دارم بغیر خدا حساب میکنم؟
بعد میگم خب من روی خودم کار کنم خدا خودش پول میفرسته یا شرایط مهیا میشه بعد دوباره تو ذهنم میگم من یه گوشه بشینم تا خدا پول بفرسته!! اینجوری که نمیشه من باید قدم بردارم و پول بسازم حالا تو این دوگانگی موندم که من علاقه مو میدونم فقط برای کلاسهام نمیدونم چجوری اقدام کنم؟ خودم سرکار برم و پولشو در بیارم؟یا از خانواده ام در خواست کنم؟فقط از بُعد شرک میترسم که من دارم به کسی غیر خدا میگم پول بهم بده
به دستای پر مهر خدا میسپارمت
سلام زهرای عزیز
ممنونم از لطفتون نسبت به بنده
بینهایت از شما سپاسگزارم
ببینید اول اینکه بحث شرک یه بحثمعحوی یا مذهبی نیست به نظر من
شرک جاییه که ما داریم بخاطرش ضربه میخوریم
یه مرز باریکی هست بین عدم احساس لیاقت و درخواست نکردن و اینکه ما میخواهیم توحیدی عمل کنیم
در واقع فقط خودنون میتونیم بفهمیم که دلیل درخواست نکردنمون اینه که احساس لیاقت نداریم یا اینکه روی دیگران حساب میکنیم
ما در عین حال که داریم روی خدا حساب میکنیم باید در 7ودمون این توانایی رو ایجاد کنیم که برای بالا بردن احساس لیاقت در خودمون از دیگران هم کمک بخایم
اماااااا چه کمکی چه درخواستی؟
نکته اش اینجاست
ما درخواست هایی هز دیگران نمیکنیم بخاطر اینکه خودنون ناتوانیم خودنون پول نداریم خودمون فلانمشکل رو داریم
بلکه ما کمک میخایم و درخواست میکنیم چون خودنون رو لایق دریافت اون چیز میدونیم
یه مثال ساده
شما توانایی این رو دارید که اگر تشنه باشید آب بخورید
ولی ممکنه از دوستتون محترمانه درخواست کنید حالا که نزدیک یخچالی برام آب میاری ؟
اینجا شما توانایی دارید خودتون آب بخورید هااااا
ولی بخاطر احساس لیاقت درخواست میکنید و راحت تر آب مینوشید
حالا اگر همین خواسته رو راجع به پول داشته باشید چی ؟
آیا شما خودتون توانایی پول ساختن رو دارید؟
ظاهرا ندارید دیگه
پس اینجا اصلا بحث عزت نفس و احساس لیاقت مطرح نیسا
بحث اینه که شما بدلایلی چنین توانایی رو ندارید و طبق آموزه های دوره شیوه حل مساعل شما باید مساله تون رو خودتون حل کنید
این دیگه مساله شماست و شما نباید هز دیگران باید که با پرداخت هزینه مربوط به کلاسها و دوره ها به شما کمک کنند
چون در نهایت با این درخواست دارید به خودتون ثابت میکنید که من که توانایی پول ساختن رو ندارم
در واقع اینکار فرار از حل مساله اس
شما باید ببینید چرا و به چه علت خودتون نتونستید از تواناییهاتون پول بسازید
گفتم که شرک یعنی اینکه فکر کنیم خدا به فلانی توانایی داده به من نداده
شرک یعنی اینکه فکر کنیم من نمیتونم و بابام باید مساله منو حل کنه
شرک یعتی اینکه فکر کنیم تو اسن یه مورد من قربانی هستم و انگار اتفاقی و شانسی من بیپول شدم
شرک یعنی اینکه اینجا رو من خلق نکردم و شانسی خلق شده ( بیپولی منظورمه)
شرک یعنی قدرت خلق زندگیم تو این یه مورد دست خودم نیست
شرک یه پدیده روحانی نیست
شرک یعنی توانایی که خدا برای خلق زندگیت داده نبینی و بری دنبال عوامل بیرونی
اینا شرکه
شما باید مسئولیت بیپول بودن حال حاضرتون رو بپذیرید
شما اینو خلق کردید
فایلی هست توی سایت به اسم بررسی موردی یک دوست
که دقیقا آدم وقتی ورودی مالی نداره و میگه من میخام ردی خودم و باورام کار کنم و مثلا باکلاسی هست که من برم فلان جا کار کنم شرایط به سمت بسیار بدی پیش میره که مجبورت میکنه به کار های بسیار پست تر هم تن بدی
دوست من شما باید کمالگرایی رو کنار بزاری و با همین مهارت های فعلی با تغییر باورهات بالاخره یه پولی از همین حد هز تواناییهات در بیاری ولی به فکر ارتقای مهارتهات هم باشی
اگر دیگران هزینه دوره های شما رو بدن سطح کیفیت مهارت شما بالا رفته ولی سطح مدار شما نه ولی سطح باورهای مالی شما نه
شما همون آدم سابق با همون باورهای مخرب مالی هستید که صرفا چهارتا مهارت بیشتر یاد گرفتید
چیزی که زندگی شما رو میسازه مهارتها تون نیست بلکه باورهاتونه
براتون آرزوی موفقیت میکنم دوست عزیزم
سلام حمیدرضای عزیزم دوست خوبم امیدوارم حالت بهتر از همیشه باشه چند روز پیش داشتم تو عقل کل همین سوالو مینوشتم که یه حسی بهم گفت با این سوال مطرح کردنت در این قسمت احتمال داره بیشتر تو دوگانگی بری شاید خیلیا بگن اره درخواست کن لایقشی و از این حرفا و یسریا بگن نه این کار و نکن و فقط روی خدا حساب کن بعد دیدم این حسم داره منطقی باهام حرف میزنه گفتم خب میگی من الان چکار کنم!؟خیلی واضح در کمتر از ثانیه بهم گفت جواب حرفت پیش حمیدرضاست مگه همیشه تحسینش نمیکنی که پاسخهای توحیدی فوق العاده عالی رو مطرح میکنه خب برو سر راست از خود حمیدرضا بپرس خداروشکر که به حرف خدا گوش کردم و این شد یه دنیا اگاهی ناب و اصل رو برام مطرح کردی خیلی ممنونم ازت بهترین پاسخی بود که بهم داده شد
چقدر با مثالهای درستت حرفات برام قابل درک شد این جمله ی پایینی که گفتی” چیزی که زندگی منو میسازه مهارتهام نیست بلکه باورهامه” باور کن برام مسکن ارام بخش بود چون تو ذهنم انگار این حرفم بود که زودتر مهارتهامو ارتقا بدم که تا الانشم دیر کردم یه باور کمبود و باور مقایسه ام با دیگرانم بود ولی تو این جمله ی پایینی حرفات، کامنتت و نور الا نور کردی و جای سوالی نذاشتی برام بازم ممنونم ازت
دوستت دارم و به دستای پر مهر خدا میسپارمت
سلام حمیدرضا جان امیدوارم حالت بهتر از همیشه باشه
خداروشکر من بعد از کامنتت در یک جای فوق العاده عالی مشغول به کار هستم که یه جورایی به نقاشی و طراحی کردنم مربوط میشه همکارای بسیار خوش برخورد و ثروتمند.
تو کل روز 3ساعت سرکارم و حقوق دریافتیم اندازه ی کسیه که بیش از 8ساعت از روز و مشغول به کاره و حتی از خیلیا که دوشیفت کار میکنن حقوق من بیشتر و پر برکت تره خداروشکر من با اولین حقوق واریزیم تونستم کلی خرید کنم چند مدل طلا گرفتم ،ادکلن و لوازم بهداشتی و ارایشی رو از نوع بهترینشو خریدم وسایل طراحیمو گرفتم شارژ و بسته اینترنت گرفتم،رگال گرفتم یک مقدار پول به بابام دادم کلی خوراکی خریدم و..اینا رو گفتم که بدونی چقدر پربرکت بوده برام خداروصدهزارمرتبه شکرت همین دیروز بود که هوا یکم سرد شده بود و کارفرمام تا اومد محل کار و منو دید با خنده گفت دختر یخ کردی بعد رفت بیرون برام قهوه و شکلات گرفت و گفت بخور تا گرم بشی و تا اون یکی همکارمون اومد سریع بهش گفت همین امروز وسیله ی گرمایشی بیاریم خانم رحمتی سردش نشه و امروز صبح اومدم بخاری رو بغل میز من نصب کردن و همین چند دقیقه ای پیش خودش تماس گرفت که بخاری اکیه هوا که سرد نیس.. من فقط یه مثال کوچیک از محبتشون و مطرح کردم خدا میدونه اگه بخام از خوبیای محیط کارم بگم باید ساعتها بشینم کامنت بنویسم دقیقا همون خیابونی محل رفت و امدمه که دوس داشتم دقیقا همون تایم کاری شیفت صبح و…حمیدرضا جان من فقط یه سوال ازت داشتم نمیدونم چجوری شد که از محیط کارم و ورودی مالیم بت گفتم
من چندسال به یکی علاقه مند بودم و(الانم ته دلم بهش احساس دارم در حد خیلی خیلی کم که نسبت به گذشته میشه گفت هیچی.. یک درصد اون شخصی نیس که من میخام و به خدا گفتم که منو با فرد دلخواهم همدار کنه) تا نزدیک دوسال پیش بزرگترین خاستم بودن با اون اقا پسر بود و دوست صمیمیم در جریان همه ی احساسات من بود و حتی چندسال پیش اون اقا پسر قرارشد بیاد خاستگاریم که یکی از اعضای خانوادش فوت شدن و بعد از اون کلن ما مدارمون از هم جدا شد خلاصه اینکه تو اون تایمها که من به شدت اون اقا پسر برام عزیز بود این دوستم چن بار رفت مغازش و برمیگشت بهم پیام میداد که زهرا من رفتم فلانی رو دیدم کلی گپ زدیم و من خیلی ناراحت میشدم که چرا این دوستم همچین کاری کرده و حتی اگه میره مغازش نباید پیش من مطرح کنه(من اونموقع اون اقا پسر و دوست داشتم و در تلاش بودم که فراموشش کنم و میدید که چقدر ذهنم درگیره حال و روزم و میدید )من از اون سال تا به الان نتونستم دیگه حسی به این دوستم داشته باشم خیلی سعی کردم که فراموش کنم ولی ازچشمم افتاده و ته قلبمم ناراحتم ازش تا اینکه یکی دوماه پیش باز بهم پیام داده که زهرا امروز رفتم مغازش و کلی با خواهرزادم شوخی کرده و …من خیلی ناراحت شدم و بهش گفتم اون اقا به من ربطی نداره و دلیل این رفتارتو متوجه نمیشم که میای برام مطرح میکنی و دلخوریامو بهش گفتم که اگه من بودم هزارسالم میگذشت به خاطر تو هیچوقت پامو مغازش نمیزاشتم و اگه این کارم میکردم حداقلش پیش تو حرفی نمیزدم اون دوستمم کلی گریه کرد و اشک ریخت و عذرخاهی کرد و منم بخشیدمش بااینحال من کلن انقد ذهنم درگیر بود که تا چند روز حالم خوب نبود شبا کابوس میدیدم و فکرای که چرا دوستم معرفت نداشت و این کار و کرده و تو یه مورد دیگه ای قرار بود که برا یه کاری بهم بگه که درامدش فوق العاده بود بعد خودش بارها و بارها بهم میگفت زهرا تو نیروی مایی و به محض شروع کار هیچی نگفت و تازه به خودمم زنگ میزد میگفت کسی سراغ داری بیاد برام کار کنه..من اونشب فقط از رو ترحم بخشیدمش الان پیامش میاد روصفحه ام حالم خراب میشه و نمیتونم باهاش وقت بگذرونم به اون رفتارش فک میکنم با خودم خودخوری میکنم که چرا الکی گفتی بخشیدمت درصورتی که پر از دلخوری هستم و میگم از کمبود عزتتفسمه که بهش گفتم بخشیدمت من از تیرماه کادو تولدشو گرفتم ولی هیچ حسی ندارم که بهش بدم (تولد من برام دوساله کیک و کادو میاره من هنوز بهش ندادم) ارتباطمو خیلی خیلی کمرنگ کردم در حد اینکه تو یه ماه ما چن بار در حد ده تا پیام باهام ارتباط داریم و همش ازم ناراحته زنگ میزنه میگه چرا اینطوریه رفتارت تو ده تا تماس جواب یکیشو به زور میزنم میخاد بیاد خونمون بهونه میارم الان میدونم خودم با باورهام همچین وجه ای از ایشون و برای خودم بیدار کردم از طرفی از بس ناراحتم میگم باهاش کات کنم بشینم باورهامو درست کنم ..
از طرفی دیگه میگم من با ایشون به احساس خوب برسم(سخته برام)..نمیدونم چکار کنم ازت میخام تو این موردم راهنماییم کنی ممنونم ازت دوست خوبم
سلام دوست خوبم
خداروشکر به خاطر نتایجی که از کار مورد علاقت گرفتی
خداروشکر
تنها چیزی که به ذهنم میرسه اینه که بجای کار روی دوره عزت نفس ، دوره احساس لیاقت رو بگیر
به نظر من دوره احساس لیاقت پایه و فونداسیون تمام مساعل زندگیه
دوره عزت نفس رو بعد ازون کار کنی براتمفید تر خواهد بود
این مساعلی که عنوان گردی در احساس لیاقت بهش پرداخته شده
و دلیلش فقط احساس عدم لیاقته
تقریبا تمام موارد
برات بهترینهارو آرزو میکنم زهرای عزیز
با سلام و خدا قوت به استاد عزیز و دوستان همفرکانسی در سایت
اینکه استاد فرمودن که در مورد یه سری اتفاقات ناخوب که یک بار اتفاق افتادن و ازونجا به بعد ذهن اون اتفاق ناخوب رو برای خودش مرجع میکنه و باعث ترس بیشتر میشه بنویسیم، من یه مورد یادم اومد، خواستم با دوستان به اشتراک بزارم
یه روز مثل همیشه در مسیر رفتن به سر کار یه موتوری برای من مزاحمت ایجاد کرد و یه حرفی زد و رفت، دقیقا ازون روز به بعد من میترسیدم که از همون مسیر برم، تازه در هر مسیر دیگه ای هم که پیاده میرفتم از صدای هر موتوری میترسیدم و ناخوداگاه با شنیدن صدای موتور وایمیستادم و برمیگشتم به پشت سرم نگاه میکردم و آماده ی دفاع از خودم میشدم.
بعد از چندین بار اینطوری ترسیدن به خودم گفتم: خب تا کی میخوای بترسی، این یک مسئله است که تو باهاش روبه رو شدی و الان وقتشه که حلش کنی!!
بعد از خودم پرسیدم که ببین هیچ اتفاقی اتفاقی نیست، وتا بحال همچین تجربه ای توی زندگی نداشتی، چه ورودی به خودت دادی، یا به چه چیزی توجه کردی که باعث حضور همچین تجربه ای در زندگیت شدی!!!
حسابی ورودیهای ذهن خودم رو وارسی کردم و متوجه شدم دقیقا شب قبل از مزاحمت موتوری، من فیلمی رو دیدم که در اون فیلم یه خانومی مورد اذیت قرار گرفت و من ناخوداگاه ترسیدم و بعدش در موردش صحبت کردم و در نهایت جذبش کردم.
برای ذهن خودم دلیل اون اتفاق تقریبا منطقی شده بود،حالا باید حلش میکردم، با کمک از باورهای توحیدی تصمیم به حل مسئله کردم،
دیگه وقتی صدای موتور رو میشنیدم با خودم میگفتم هیچ برگی بدون اذن خداوند از درخت نمیفته، و من در پناه این قدرت هستم و او خودش من رو در بهترین مکان در بهترین زمان قرار میده و حفظ میکنه و چون آرامش میگرفتم مشخص بود که اتفاق بد دیگه جایی نداشت.
و بعد از مدتی چون دیگه توجه ی به اون تجربه نداشتم، ترسم از بین رفت.
استاد عزیز بابت تمام آموزشهاتون سپاسگزار الله یکتا هستم. ازتون ممنونم
با سلام خدمت استاد عزیز و دوستان و خانوم شایسته مهربان و استاد عزیز من و بچها
استاد و بچها من درگ خودمو میگم و خیلی گم کامنت میزارم این روزها و خیلی کم میام سایت ولی اگه زدم توی جاده خاکی مشگل از منه نه این صحبتها و چیزهای دیگه چون اصل قضیه چیزی که استاد فرامایش میکنه و من هم جزعی از این قانون جهان هستی هستم و جزعی از این سایت هستم درگ خودمو بگم
من توی وجودم 2 نفرم یگی بیرون گه خودم هستم ویکی درون گه یگ سعید دیگه هست گه میگه اگه باور غلط باشه میگه مصلن با پدرت مادرت جامعه وبد رفتاری کن اگه نکنی میگن این مظلومه و بدبخته و این چیزا و در مورد شغلم میگم این شغل پول داره ولی در حد یه خوردن غذای معمولی گرسنگی نمیرم یا میگه تو فقط باید این پدرت بوده این جامعه بوده این فرهنگ بوده باید بسوزی بسازی آرزوهات باید با خودت به گور ببری این خلاصه ای از باورهای غلط کن گه خیلیاشم نکفتم چون خیلی باور مخرب.دارم دوست نداشتم تمرکز کنم روشون خب حلا بریم سراغ اون طرف قضیه
استاد و بچها موقعی گه دارم روی این باورها کار میکنم یعنی من مینویسم حرف میزنم در موردخاستهام و نمیدونم تجسم میکنم و چیزهای گه به لطف خدا و استاد یاد گرفتم اگه توی گارم بترین شکل ممکن پیش بره واسه یه نفر دیگه من اون گارو مصل آب خوردن انجام میدم چون راهش بهم گفته میشه اسلن تهش نتونم ولی دیگه خود زنی نمیگنم احساس بد نمیشه ولی بشرطی سعید کار کنه روی خودش و استاد اینم نیست بقول خودتون یه روز غذا بخوریم بگیم دیگه تا سال دیگه بسه نه این روی خود گار کردن. من باید لحظه ای باشه یا آوری بشه چون ذهن من واکنش گرا است و باید مواظب خودم باشم چه حرفهای چه کارهای انجام میدم بزارین یه خاطره تعریف کنم شاید به درد یگی خورد مخصوصن خودم
من توی رابطه عاطفی از لحاظ اعتماد بنفس به شدت پاین بودم رفتم ازدواج گردم پیش خودم گفتم من ازدواج کنم آدم موقعی میشم ولی 7 سال جنگ. داشتم تا تموم شد خب حلا گه طلاق دادیم میگه مار گزیده از ریسمان سیاه سفید میترسه حلا ترس از این دارم میگم همه دخترها اینطوریه مصل همسر سابقم هست منو ا ذیت میکنن و نمیتونم رابطه با قرار کنم این عمده زندگی بود تا امشب و دیگه جای خود داره از لحاظ کارو.تفریحو این چیزا حلا میدونی چیه لامصب هرچی توی این چرخه قرار بگیری باز بلا سرت میاد من عمدشو کفتم از لحاظ هر چی بگی من انجام دادم ولی حلا نتوستم ولش کردم کفتم ج نمیذه یا خودم حلا دوست آشنا هر کسی هر گاری خبی 100 تا انجام. دادن ولی یگ بار از روی نادانی کار بدی انجام دادن من دیگه رابطه خودمو قط کردم و بعد. بترش منت حلا یا میزارمیا میزارن سرم یا سرشون خب اسلن من وسط بوم نمیتونم وای سم یا از این طرف افتادم یا اون طرف حلا پس بچها این حرفهای دلم بود گه زدم چون میدونم اگه هم بزنم جاده خاکی بیرون باز این حرفهای استاد طلا است ولی من باید بیام توی مدار تا درک کنم و عمل کنم باید تکامل طی بشه قیرازاین نیست کشتم نبود نگرد نیست راه میون بور نیست اگه هم پیدا گردی خبر بده تا باهم بریم ولی آخر راه میان بر یا گلزاره یا تیمارستانه یا مرگ فقط خب استاد بچها به الله میسپارمتون یا حق
من به خاطر باورهای اشتباهم که الانم 100درصد درست نشده وباید روش حسابی کار کنم خوب ماشین قسطی خریدم البته دوماهه
مدتش اصلا مهم نیست مهم اینکه این مسیر اشتباهه
تا قبل از اون من درآمد خوبی داشتم خدارو شکر دوروز یبار 50 ملیون در روز فروش داشتم اما به محض اینکه ماشین رو با این شرایط گرفتم درآمدم به شدت افت کرد حتا به زیر 10 ملیون در روز رسید
اونجا بودکه متوجه شدم یکی از ترمزها و باورهای اشتباهم رو البته که چندین و چند بار شنیده بودم از استاد عزیز اما خوب ایمانم قوی نبود تا اینکه این اتفاق برام افتاد و تمام تلاشم رو میکنم که دیگه هرگز قسطی چیزارو نخرم تعهد میدهم به خودم تا پول نقد برای خرید چیزی نداشته باشم نخرمش
به نام خدای رحمان
سلام خدمت استاد عزیزم و دوستان خوبم و خانم شایسته نازنین
فَاسْتَشْفُوهُ مِنْ أَدْوَائِکمْ وَ اسْتَعِینُوا بِهِ عَلَی لَأْوَائِکمْ فَإِنَّ فِیهِ شِفَاءً مِنْ أَکبَرِ الدَّاءِ وَ هُوَ الْکفْرُ وَ النِّفَاقُ وَ الْغَی وَ الضَّلَال[3]
برای درمان بیماری خود، از قرآن شفا بطلبید و برای پیروزی بر شداید و مشکلات، از آن یاری بجویید، چرا که در قرآن شفای سخت ترین بیماری ها یعنی کفر، نفاق، جهل و ضلالت است.
و استشفوا بنوره فإنه شفاء الصدور[4]
از نور آن شفا بجویید که شفابخش سینه هاست.
خیلی از استاد و خانم شایسته سپاسگزارم بابت فایل هایی که در سایت قرار میگیره و ما رو به تفکر و تعمق وادارمیکنه تا بتونیم گامی در جهت رشد و تعالی خودمون برداریم.
یادمه از بچگی همیشه میگفتن آقا بانک ها یا بیمارستان های دولتی کار آدم رو راه نمیندازن پرسنلشون خیلی بداخلاق هستن و خدانکنه هیچوقت کارت به مکان های دولتی بیفته و از این دست باورها…
چندسال پیش برای پرسیدن یک سوال به یک بانک دولتی مراجعه کردم و ته ذهنم هم این باوری که از بچگی میلیاردها بار شنیده بودم درحال رژه رفتن بود وقتی نوبتم شد با بی ادبی کارمند بانک مواجه شدم و پیش خودم گفتم عه عه عه راست میگن کارمندان دولتی بداخلاق هستن ها ببین طرف چطوری با من رفتار کرد… و از اون به بعد دیگه هیچوقت به بانک مراجعه نکردم و تا امروز همه ی کارهای بانکی ام رو به صورت آنلاین انجام میدادم تا چند وقت پیش که از محل کارمون اعلام کردن واریز حقوق هاتون قراره به بانک دیگری موکول بشه و لازمه که حتما به صورت حضوری برید و حساب باز کنید به واسطه کارکردن روی دوره ارزشمند دوازده قدم خصوصا قدم نهم من در صلح بسیار خوبی با خودم و آدم ها قرار گرفتم و اصلا اون باور مخرب یادم رفته بود خلاصه یه روز رفتم بانک و افتتاح حساب رو انجام دادم اون کارمندی که کارم رو انجام داد اونقدر با روی خوش و احترام کارم رو راه انداخت که کلی لذت بردم بعد یهو یاد این باور افتادم و گفتم این کارمندا که اینقدر خوبن پس مردم چی میگن که کارمندای دولت فلان و بیصارن…بعد یاد حرف استاد در مورد باورها افتادم که میگن اگر تو تغییر کنی همه چی برای تو تغییر میکنه فقط برای تو و به طرز جالبی دیدم موضوع این فایل هم همین هست.
مثال دیگه ای دارم از جایی که تونستم ذهنم رو کنترل کنم
من یک کارمند در حوزه درمان هستم همیشه همه ی همکارانم میگن ما بدبختیم و 30 سال باید کار کنیم و آخرشم هیچی به هیچی و از این حرف ها …
قبل از آشنایی ام با سایت درونم این حرف ها رو قبول نمیکرد و همیشه با خودم میگفتم من باید به یه جایی برسم و تکرار این روند باعث شد به سایت هدایت بشم و خیلی جدی تر رویای خودم رو دنبال کنم …
از محل کار قبلی ام استعفا دادم و به محیط بهتر و ثروتمندتری هدایت و مشغول به کار شدم اما ذهنیت همکاران جدیدم هم مثل ذهنیت همکاران قبلی ام محدودکننده بود و این بار دیگه من مصمم تر تصمیم گرفته بودم که هرطور شده وضعیت مالی ام رو تغییر بدم و در این مسیر هم کمک دوره ارزشمند دوازده قدم رو همراه خودم داشتم …
به وسیله جلسات قدم اول شروع کردم به نوشتن یکسری عبارت های تاکیدی و ضبط کردن این عبارت ها با صدای خودم و هرروز در مسیر رفتن به محل کار صدهابار گوشش میدادم و همین گوش دادن ها سبب شد ایده هایی به ذهنم برسه با اینکه میترسیدم و شیطان هم هی نجوا میکرد که نمیشه این ایده قابل اجرا نیست به این دلیل و به اون دلیل …از اون طرف هم همکارانم هی حرف های منفی میزدند من گفتم محکم جلوی همهی این حرف ها و نجواها می ایستم نجواهای شیطان رو با فایل های استاد و نوشتن و سپاسگزاری کنترل کردم صحبت های همکاران رو هم با دور شدن و فاصله گرفتن از جمع شون و در تمام طول ساعت کاری هروقت اون ها صحبت میکردن من خودم رو مشغول کار میکردم و یک صلوات شمار هم دستم بود و عبارات تاکیدی را تکرار میکردم بماند که چقدر بابت اون صلوات شمار مسخره شدم و اما من مصمم بودم که تا نتیجه نگرفتم هیچ نجوایی هیچ تمسخری نتونه من رو از ادامه مسیر دور کنه…
خلاصه با کنترل ذهن در مکان و زمان مناسب ایده مناسب اومد و من قدم اول رو برداشتم و خدا هم بقیه قدم ها رو برعهده گرفت و منی که تا قبل از این تغییرات 14 میلیون حقوق میگرفتم تونستم درآمدم رو به ماهانه 100 میلیون افزایش بدم
من با 12 ساعت کار در روز 14 میلیون حقوق میگرفتم
اما با کنترل ذهن و عمل به ایده های خدا با یک ساعت کار در هفته به عدد 100میلیون در ماه رسیدم اون یک ساعت کار هم کار یدی نبود بلکه رسیدگی به امور و پرداخت حقوق پرسنلم و نوشتن برنامه هفته ی آینده بود…
این نتیجه عالی بخاطر اون حد از کنترل ذهن بود بخاطر تصمیم محکمی که برای تغییر باورهام گرفته بودم برای نترسیدن از تمسخر دیگران بخاطر رویا داشتن و بخاطر نپذیرفتن اینکه چون من کارمندم پس همینه که هست بود …
هیچوقت هم به همکارانی که مسخره میکردن نگفتم که چه نتیجه ای گرفتم اگر هم میگفتم باور نمیکردن اما برای من مهم نبود من داشتم لذتش رو میبردم برای همین اصلا برام مهم نبود و نمیخواستم خودمو بهشون ثابت کنم اما اونقدر اعتماد به نفسم افزایش پیدا کرده بود که خودشون فهمیده بودن یه اتفاقاتی برام افتاده چون دیگه هیچوقت پیش من حرفای ناامید کننده نمیزنن و الان من در محل کارم به سمبل قدرت و اراده تبدیل شدم و همه دنبال پیدا کردن الگو برای من هستن یعنی هرکسی از زندگی خودش میخواد حرف بزنه از اونجایی میگه که تونسته یه موفقیت کسب کنه و این بخاطر کارکردن من روی خودم بود من به اونا کاری نداشتم هرگز نخواستم تغییر شون بدم بلکه من خودم رو تغییر دادم و اونا هم تغییر کردند این هم از برکات دوره دوازده قدم بود که یاد گرفتم و در عمل انجام دادم.
به نظرم تنها یک نگرش میتونه در آینده کمک کنه که من کنترل ذهن کنم و نتنها احساس امیدواری داشته باشم بلکه با تلاش بارها رشد کنم و اون هم این جمله و نگرش و قانون که میگه:
هیچکس هیچ قدرتی در زندگی من چه در جهت مثبت چه در جهت منفی ندارد
اون پاک بان عزیز که کوچه مون رو تمیز میکنه با رئیسم که هزارتا پرسنل داره به یک اندازه در زندگی من قدرت دارند و اون اندازه هم «صفر» است.
و تمام اتفاقات و نتایج زندگی من حاصل باورها و فرکانس خودمه اگه نتیجه اونی نیست که من میخوام فقط باید خودم و باور هام و فرکانس هام «تغییر»کنه نه هیچ چیز دیگه ای این اون چیزیه که باید بارها و بارها تکرار کنم و سعی کنم در تمام لحظات زندگی ام عمل کنم.
ممنونم از استاد عزیزم بابت این فایل زیبا
ممنون از بچه های سایت بابت کامنت های عالی
والسلام علی عبادالله الصالحین.
هیچکس هیچ قدرتی در زندگی من چه در جهت مثبت چه در جهت منفی ندارد
اون پاک بان عزیز که کوچه مون رو تمیز میکنه با رئیسم که هزارتا پرسنل داره به یک اندازه در زندگی من قدرت دارند و اون اندازه هم «صفر» است.
و تمام اتفاقات و نتایج زندگی من حاصل باورها و فرکانس خودمه اگه نتیجه اونی نیست که من میخوام فقط باید خودم و باور هام و فرکانس هام «تغییر»کنه نه هیچ چیز دیگه ای این اون چیزیه که باید بارها و بارها تکرار کنم و سعی کنم در تمام لحظات زندگی ام عمل کنم.
سلام به برادر عزیزم آقا احمد
هنوزشگفتزده ی پاسخی بودم که برام نوشتی و چندبار خوندمش که یکبار دیگه از نورتوحیدی یک کامنت دیگه چشمام روشن شد!
چقدر این خالی کردن مغز خوبه!
چقدر خوبه خودتو بزنی به نادونی بگی خدایا من نمیدونم،بهم بگو!
چقدر خوبه ظرفت روخالی کنی و اجازه بدی آگاهی ها بهت داده باشه!
نمیدونم از سر شب تا الان چندتا کامنت خوندم و چندتا کامنت نوشتم!
نوش جان روح توحیدیم،این همه نور الله…
خداروصدهزار مرتبه شکر برای این نورهدایت …
از عصر که توی کامنتت هدایت شدنت به سوره ی حشر رو خوندم،چندبار بهش گوش دادم،و قلبم روووشن شد!
خداوکیلی این آیه ها رو ببین!
هُوَ اللَّهُ الَّذِی لَا إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ ۖ عَالِمُ الْغَیْبِ وَالشَّهَادَهِ ۖ هُوَ الرَّحْمَٰنُ الرَّحِیمُ ﴿٢٢﴾
اوست خدایی که جز او هیچ معبودی نیست، دانای نهان و آشکار است، او رحمان و رحیم است.
هُوَ اللَّهُ الَّذِی لَا إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ الْمَلِکُ الْقُدُّوسُ السَّلَامُ الْمُؤْمِنُ الْمُهَیْمِنُ الْعَزِیزُ الْجَبَّارُ الْمُتَکَبِّرُ ۚ سُبْحَانَ اللَّهِ عَمَّا یُشْرِکُونَ ﴿٢٣﴾
اوست خدایی که جز او هیچ معبودی نیست، همان فرمانروای پاک، سالم از هر عیب و نقص، ایمنی بخش، چیره و مسلط، شکست ناپذیر، جبران کننده، شایسته بزرگی و عظمت است. خدا از آنچه شریک او قرار می دهند، منزّه است.
هُوَ اللَّهُ الْخَالِقُ الْبَارِئُ الْمُصَوِّرُ ۖ لَهُ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَىٰ ۚ یُسَبِّـحُ لَهُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ ۖ وَهُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ ﴿٢4﴾
اوست خدا، آفریننده، نوساز، صورتگر، همه نام های نیکو ویژه اوست. آنچه در آسمان ها و زمین است همواره برای او تسبیح می گویند، و او توانای شکست ناپذیر و حکیم است.
با اینهمهقدرت خداوکیلیکجاااا دنبال چی بگررردیم؟؟؟؟
خداروصد هزار مرتبه شکربرای این جهان قشنگی که برای خودمون ساختیم،خداروشکر برای نعمت و قدرت توحید
ممنونم از کامنت قشنگی که نوشتی،هم باور های ثروت سازمیکتکون اساسی خورد،هم باور های توحیدیم.
درپناه نوووور باااااشی همیشه آقا احمد
قلبِ فراااوانِ فراواااان برای چرخیدن دور سر خانواده ی سه نفره ی قشنگتون
فَقَالَ لَهَا وَلِلْأَرْضِ ائْتِیَا طَوْعًا أَوْ کَرْهًا قَالَتَا أَتَیْنَا طَائِعِینَ
و آن گاه به خلقت آسمانها توجه کامل فرمود که آسمانها دودی بود، پس به آسمان و زمین فرمود که همه به شوق و رغبت یا به جبر و کراهت بشتابید. آنها عرضه داشتند: ما با کمال شوق و میل میشتابیم.
به نام خدای رحمان
سلام خدمت آبجی سعیده عزیز
با اینهمهقدرت خداوکیلیکجاااا دنبال چی بگررردیم؟؟؟؟
همین جمله ی قشنگت رو توی این آیه گفته داره میگه بابا همه ی هستی به اختیار یا اکراه و اجبار مطیع خدا هستند چون نمیتونن بیرون از دایره ی بندگی باشن بعد ای انسان تو دنبال چی هستی ؟
یَا أَیُّهَا الْإِنْسَانُ مَا غَرَّکَ بِرَبِّکَ الْکَرِیمِ
ای انسان! چه چیزی تو را به پروردگار بزرگوارت مغرور کرده است؟
بخوای نخوای باید بندگی اش رو بکنی چون اون اربابه اما اگر بنده بودی خدا میشه غول چراغ جادو برات تو میگی میخوام اون میگی اوکی،اکسپت ، تو میگی میخوام اون میگه اجیبوالدعوه تو میگی میخوام اون میگه چشششم…
اما اگه بندگی اش رو نکنی تو ظالم هستیا حواست باشه فردا نری بگی خدا ظالمه خدا نمیخواد من پولدار بشم خدا نمیخواد من رابطه عاطفی خوب داشته باشم و از این خزعبلات چون هرچی بگی قبول نیست
سبحان الله عما یصفون…
خداوند از آنچه توصیف میکنید منزه است
آبجی جان این آیاتی که برام نوشته بودی دیوانه ام کرد مو به تنم سیخ شد چشمام پر اشک شد نزدیک بود قالب تهی کنم و از هوش برم از ترس خدا اما نه ترس به معنای وحشت بلکه ترس به معنای خشوع که الله اکبر از این همه قدرت کیاین همه قدرت داره بابا قدرت همه صفره صفر حتی قدرتمندترین افراد و کشورهای جهان هم قدرتشون «صفر»هست …امروز شیفتم صبح رفتم برای صبحانه و کامنتت رو خوندم وقتی به آیاتی که نوشتی رسیدم و این حال بهم دست داد به همکارم گفتم یه حال عجیبی دارم درونم انگار گر گرفته بی قرارم نمیدونم بشینم پاشم گیج و منگم گفت میخوای استراحت کنی بعد یه حسی بهم گفت دیگه حرفات رو ادامه نده اون اصلا نمیفهمه تو چی داری میگی و زیپ دهنم رو بستم بعد یاد یه خاطره افتادم
از بچگی شنیده بودم حضرت علی با چاه درد و دل میکرد اون موقع همیشه برام سوال بود که چرا با چاه حرف میزد و امروز حکمت حرف زدن با چاه رو فهمیدم توی دنیای امروز با پیشرفت این همه وسایل الکترونیکی و غیره آدما هنوز هم توحید و الله و قانون رو درک نکردن چه برسه به 1400 سال پیش پس حضرت علی حق داشته با چاه صحبت کنه میدونی یه وقتایی هست تو یه حالی داری و دوست داری به بقیه هم بگی پیامبر هم این خصلت رو داشته چون بارها خدا بهش تذکر میده که بابا اینقدر حرص نزن اینقدر بهشون نگو نردبان بزار بروآسمون یا قعر زمین اونا نمیفهمن…
خلاصه هیچی دیگه اومدم تو سایت و کامنت خوندم و کامنت نوشتم روحم شاد شد قلبم آروم گرفت
آخیییش باور کن چاه ما هم این سایته توی این سایته که آدم ها میفهمنت میدونن چی میگی…
خداروشکر ازت ممنونم حال خوش امروزم رو خوش تر کردی انشالله انرژی اش هزاران برابر بهت برگرده…
همیشه پیش خانمم از نترس بودن هات از توحیدت از ایمانت تعریف میکنم و بهش گفتم از شمال تا جنوب رو با چه ایمانی رفتی و اونم فقط تحسینت میکنه و میگه من هرگز نمیتونم حتی یک قدم از کارهایی که سعیده انجام داده رو انجام بدم دمش گرم.
شاد و تندرست و موفق باشی.
سلام آقای فرهنگیان گرامی.
خداقوت.بهتون تبریک میگم که تونستین ذهنتون رو کنترل کنین و نگذاشتین حرف همکاراتون روی شما تاثیر بد بگذارد.
منم کارمند بیمارستان هستم و ایده اومده که از کار کارمندی بیام بیرون و الان دارم آموزش میبینم و امید به خدا. به یک درآمد معقولی برسم از کارم استعفامیدم .
در پناه خداوند مهربان موفق و سلامت و ثروتمند باشین..
وَمَنْ یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجًا
خداوند به کسانی که کنترل ذهن میکنند وعده داده هرگز در بن بست قرار نگیرند
هُدًى لِلْمُتَّقِینَ
کنترل ذهن زمینه پذیرش هدایت است
به نام خدای رحمان
سلام و سلامتی خدمت خواهر توحیدی عزیزم زینب خانم
بسیار بسیار سپاسگزارم از تبریک و تحسین شما و بر خودم می بالم که همکارانی چون شما دارم که هم در سایت حضور دارید و هم در این مسیر در حال رشد و تعالی هستید.
انشالله که در مسیری که آغاز کردید به لطف خدا و هدایت های الله هرروز بدرخشید و نتایج تون رو با ما به اشتراک بزارید تا روح ما هم به پرواز دربیاد…
توی راهی که شروع کردید خیلی روی هدایت و حمایت خدا حساب کنید و گوش به زنگ باشید که ایده ها برای کسی که ایمان داره حتما از راه میرسه چشم انتظار موفقیت هاتون هستم.
در پناه خدا شاد و سلامت و ثروتمند باشید
به امید دریافت یک نقطه ی آبی پربرکت دیگه ازت.
ممنونم از دعای خیرتون برادر ارجمند.
توصیه شما رو به جان و دل میپذیرم و روی ایمانم و توکلم به رب العالمین کار میکنم.
و آگاهانه منتظر هدایت خداوند هستم.
دیروز اولین جلسه آموزشیم بود و خداوند چه پلن زیبایی برای من چیده بود .و بسیار عالی بود …
انشالله در پناه خداوند باشید.
سلام احمد جان
چقدر خوشحال شدم از اینکه با عمل کردن به دوره 12 قدم این نتایج فوق العاده رو گرفتی
یعنی از اول تا آخری که کامنتت رو میخوندم فقط داشتم تحسینت میکردم
شما بسیار بسیار مرد با شخصیت و مهربون و قدرتمندی هستین
خدا حفظتون کنه
دوست داشتم تحسینتون کنم
باز هم ازتون سپاسگزارم که این نتایجتون رو امدین برامون نوشتین
البته که همین نتیجه مالی هم حاصل همون تغییر فکر و شخصیت شما هستش که در زمینه شخصیتی واقعاً خیلی فوق العاده هستین
از خدای وهاب میخوام روز به روز زندگیتون پر برکت تر و پر روزی تر بشه
براتون از درگاه خداوند بهترین آرزوها رو میکنم داداش گلم
راستی خیلی هم خوشگل و خوشتیپ و خوش اندام و خوش سیما و با تمام امکانات لازمه هستین:))) شوخی کردم :)
دوستتون دارم
امیدوارم همیشه شاد و سلامت و پر روزی باشید
﴿إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَهٌ فَأَصْلِحُوا بَیْنَ أَخَوَیْکُمْ ۚ وَاتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ﴾(سورهٔ حجرات-آیهٔ 10)
در حقیقت مؤمنان با هم برادرند پس میان برادرانتان را سازش دهید و از خدا پروا بدارید امید که مورد رحمت قرار گیرید.
سلام و سلامتی و عشق خدمت داداش عزیزم برادر مومنم آقا حسن عزیز
خیلی ممنونم بابت کامنتی که برام نوشتی صداقت توی کامنتت موج میزد و خیلی واضح فرکانس صداقتت رو گرفتم …
همیشه گفتم باز هم میگم تحسین کردن دیگران یه کاری که آدم رو از فرش به عرش میرسونه و هرکسی میخواد هر پیشرفتی در زندگیش داشته باشه حتما باید« شخصیت تحسین کن» رو در خودش ایجاد کنه به نظر من آدم های تحسین کن خیلی باهوش هستن چون این قانون به ظاهر ساده غوغایی در زندگی آدم ایجاد میکنه در تمام ابعاد و بازی رو تغییر میده به قول استاد گیم چنجره…
اما هرکسی نمیتونه این شخصیت رو داشته باشه چون داشتن این شخصیت جسارت میخواد،روح بلند و توحیدی میخواد،توانایی کنترل ذهن میخواد،هوش و ذکاوت میخواد و تو حسن عزیز خیلی خوب تونستی این شخصیت رو در خودت ایجاد کنی آفرین باید ازت یاد بگیرم.
از تحسینت ممنونم
کامنتت رو در همین فایل خوندم و آیاتی که نوشته بودی به همراه توضیحاتی که داده بودی محشر بود گفتم دمش گرم این پسر چقدر خوب روی قرآن کار کرده آفرین ماشاالله خدا بهت قوت بده داداش.
آقاااا نشد دیگه اون همه گفتی خوشگلی خوشتیپی دل ما رو صابون زدی آخرش گفتی شوخی کردم نکن دیگه داداش این کارو با ما نکن:):):)
(صرفا جهت مزاحبود وگرنه متوجه منظورت شدم)
انشالله حال دلت عالی و جیبت همیشه پرپول باشه.
به امید دریافت یک نقطه آبی پربرکت دیگه ازت.
سلام داداش احمد عزیزم
واوو شما چقدر آدم با شعور و با شخصیتی هستین
این نشون از قدرت شخصیتِ توحیدی شماست
ازت ممنونم احمدجان بابت محبتی که داشتی و تحسین هات
واقعیت من قرآن رو بلد نیستم
فقط از خدا میخوام که برای اینکه درک و عملم بیشتر بشه یاری ام کنه متوجه بشم چی داره میگه
الحق و والانصاف خیلی خوب هم میگه
بابت همین هم هستش که قبل و بعد از اینکه کامنتم منتشر میشه چندین و چندبار میخونمش
چون واقعیت خیلی دوست دارم بفهمم خدا داره چی میگه تا به اون چیزی که میگه عمل کنم
عاشقتم مرد بزرگ
کلی چیز دارم ازت یاد میگیرم
از جسارت و ایمانت تا عمل و حرکتت
در پناه نور آسمان ها و زمین باشی عشق داداش همون نوری که وصف نورش مانند چراغدانی است که در آن، چراغ پر فروغی است، و آن چراغ در میان قندیل بلورینی است، که آن قندیل بلورین گویی ستاره تابانی است، از درخت زیتونی پربرکت که نه شرقی است و نه غربی افروخته می شود، روغن آن نزدیک است روشنی بدهد گرچه آتشی به آن نرسیده باشد، نوری است بر فراز نوری؛ خدا هر کس را بخواهد به سوی نور خود هدایت می کند، و خدا برای مردم مثل ها می زند [تا حقایق را بفهمند] و خدا به همه چیز داناست
هَٰذَا بَلَاغٌ لِلنَّاسِ وَلِیُنْذَرُوا بِهِ وَلِیَعْلَمُوا أَنَّمَا هُوَ إِلَٰهٌ وَاحِدٌ وَلِیَذَّکَّرَ أُولُو الْأَلْبَابِ
این [قرآن ] پیامی برای [همه] مردم است، برای آنکه به وسیله آن هشدار داده شوند، و [با تدبّر در آیاتش] بدانند که او معبودی یگانه و یکتاست، و تا خردمندان، متذکّر شوند
به نام خدای رحمان
سلام و سلامتی خدمت آقا حسن عزیز استاد خودم
خیلی دوستت دارم و قدردان همه محبت ها همه ی مهربونی ها و قلب روشنت هستم…
واقعا خوش به حالت که اینقدر برای تدبر در آیات قرآن به خداوند وصل هستی و با اینکه اعتراف میکنی چیزی نمیدونی اینقدر زیبا هدایت میشی و خدا به زیبایی و به روشنی نور درک آیات قرآن رو به قلب روشنت میتابونه…
همچنان برامون از قلب آگاه و روشنت در تدبر قرآن بنویس باشد که ما هم متذکر بشیم…
خیلی خوشحالم که در سایتی حضور دارم که اینقدر دوستان ناب و کاربلدی حضور دارند..
خیلی خوبی
به امید دریافت یک نقطه آبی پربرکت دیگه ازت.
سلام برادر عزیزم ، احمد بزرگ
اقا من شما رو فالو دارم و کامنت های قشنگ تان رو می خوانم و واقعا چیز یاد می گیرم.
این که شما گفتی شخصیت تحسین کن خیلی مهمه و در عین سادگی می تواند انسان رو از فرش به عرش برساند ، من رو تکان داد واقعا
من وقتی کامنت بچه ها رو می خوانم که چقدر با مهر و بامحبت هستند و با صمیمیت به هم چقدر ابراز محبت می کنند ، لذت می برم
اوایل که تازه وارد این جمع بودم تعجب می کردم که ای بابا چه خبره اینقدر همدیگر رو حلوا حلوا می کنید !
ولی بعد از مدتی فهمیدم ، موضوع همان شخصیت تحسین کن است به قول شما
من خودم خیلی اهل کامنت گذاشتن نیستم ولی از خدا می خوام کمکم کند که بیشتر و باکیفیت تر در این محفل بهشتی بنویسم و از خودم ردپا بگذارم
امیدوارم به خیلی بیشتر از آرزوهایت برسی و از شادی شب و روزت رو از هم تشخیص ندهی
(عجب دعایی شد!! :))
در پناه حق باشید
الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ وَیُقِیمُونَ الصَّلَاهَ وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ یُنْفِقُونَ
آنان که به غیب ایمان دارند و نماز را بر پا می دارند و از آنچه به آنان روزی داده ایم، انفاق می کنند.
به نام خدای رحمان
سلام و سلامتی خدمت دوست عزیزم سید مهدی
باعث افتخارم هست که شما کامنت های من رو میخونی و خیلی متشکرم از لطف و محبتت و از پاسخ زیبایی که برام نوشتی .
قانون توجه اصل اساسی جهان هستی است و قانون میگه به هرچیز توجه کنی از اصل و اساس همون وارد زندگیت میشه پس چقدر عالی میشه حالا که قانون اینه ما هم بیایم و از قانون استفاده و یک شخصیت تحسین کن در خودمون ایجاد کنیم.
با قانون توجه میتونیم براحتی به همه ی خواسته هامون برسیم و یکی از ابزارهای قدرتمند توجه تحسین کردن است به این دلیله که استاد میگه من برای نعمت هایی که توی زندگیم هست تقلا نکردم در واقع استاد خیلی خوب یک شخصیت تحسین کن در خودشون بهوجود آوردن و هرچیزی که میخواستن طبق قانون و براحتی وارد زندگیشون شد.
انشالله در زمان مناسب در مکان مناسب روی ماه شما رو از نزدیک ببینم.
سلام احمدآقای عزیز
اول صبح جمعه رو با توکل به خدا و انرژی الهی شروع کرده بودم. با خوندن کامنت شما که روزی شد انرژی چندین برابر شد باشد که روزی فوق العاده خلق کنم که هر چه هست خلق خودمه و حاصل باورها و فرکانس های من و ان شالله با آموزه های استاد و یاران توحیدی و عالی این سایت چون شما، هر لحظه مراقب ورودی ها و خروجی هایمان باشیم و انچه از پیش می فرستیم و بذرش را در دل خاک می کاریم، آنچنان نکو باشد که وقت درو از لذتش برق شادی در چشمان مان بدرخشد.
وَإِذْ جَعَلْنَا الْبَیْتَ مَثَابَهً لِلنَّاسِ وَأَمْنًا وَاتَّخِذُوا مِنْ مَقَامِ إِبْرَاهِیمَ مُصَلًّى ۖ وَعَهِدْنَا إِلَىٰ إِبْرَاهِیمَ وَإِسْمَاعِیلَ أَنْ طَهِّرَا بَیْتِیَ لِلطَّائِفِینَ وَالْعَاکِفِینَ وَالرُّکَّعِ السُّجُودِ
و هنگامی که ما این خانه را برای همه مردم محل گردهمایی و جای امن وامان قرار دادیم، و از مقام ابراهیم جایگاهی برای نماز انتخاب کنید. و به ابراهیم و اسماعیل سفارش کردیم که خانه ام را برای طواف کنندگان و اعتکاف کنندگان و رکوع کنندگان وسجده گذاران پاکیزه کنید.
به نام خدای رحمان
سلام خدمت شما مرضیه خانم
پیام تان از دل آمد و بر جان نشست
سپاسگزارم از مهرو محبت تان
براستی که این سایت همان محل امن ماست و هرچقدر در این سایت طواف کنیم هر لحظه خودمان از باورهای نامناسب پاک و پاکیزه تر میشویم و لایق زندگی که همه بخاطر درکش پا به این کره آبی خاکی گذاشتیم.
امیدوارم در هر لحظه شادی مهمان دلتان باشد.
به امید دریافت یک نقطه آبی پربرکت دیگر از طرف شما.
سلام به احمد عزیز
ازخوندن کامنتت بسیار لذت بردم
اونجایی که گفتی هیچ کس در زندگی من چه در جهت مثبت و چه در جهت منفی هیچ قدرتی نداره
اونجاکه گفتی اون منم که زندگیمو با باورها می سازم برام خیلی تاثیر گذار بود
از کامنتت یاد گرفتم که فقط باید روی خودم کار کنم و به هیچ چیز بیرون از خودم توجه نکنم
برات بهترینها رو آرزو میکنم
در پناه الله یکتا سعادتمند و ثروتمند در دنیا و آخرت باشید.
الشَّیْطَانُ یَعِدُکُمُ الْفَقْرَ وَیَأْمُرُکُمْ بِالْفَحْشَاءِ ۖ وَاللَّهُ یَعِدُکُمْ مَغْفِرَهً مِنْهُ وَفَضْلًا ۗ وَاللَّهُ وَاسِعٌ عَلِیمٌ
شیطان، شمارا از تهیدستی و فقر می ترساند، و شما را به کار زشت امر می کند، و خدا شما را از سوی خود وعده آمرزش و فزونی رزق می دهد؛ و خدا بسیار عطا کننده و داناست.
به نام خدای رحمان
سلام خدمت آبجی معصومه عزیز
سپاسگزارم از لطف و محبت شما
هر نقطه ی آبی که کنا اسم من قرار میگیره بسیار برام باارزش و عزیزه در یکی از فایل ها استاد میگن سعی کنید از یوتیوب فیلم های آموزشی ببینید چون یوتیوب مثل یکدانشگاهه چرا؟
چون اون کسی که از خودش فیلم گرفته و داخل یوتیوب قرار داده معلومه که حرفی برای گفتن داره معلومه که روی کلی از ترس هاش پا گذاشته و میشه ازش یاد گرفت…
حالا همین نظر رو من درباره بچه های سایت دارم
به نظرم کسی که فقط دیدگاه ها رو میخونه و نه امتیاز میده نه پاسخ خیلی برام قابل احترامه
کسی که نظرات رو میخونه و امتیاز میده یه مرحله برام عزیزتر هست
و اما کسی که هم نظرات رو میخونه هم امتیاز میده هم پاسخ میده برای من از احترام ویژه ای برخورداره منظور فقط پاسخ به نظرات من نیست کل بچه های سایت رو عرض میکنم…
میدونی چرا؟
چون اون کسی که امتیاز و پاسخ میده یعنی شخصیت تحسین کن داره یعنی داره روی خودش کار میکنه یعنی دنبال یادگیری هست و کسیه که قلب مهربان داره و میشه ازش یاد گرفت …
من از چند روز پیش تصمیم گرفتم هرکسی که هر پاسخی برام فرستاده خواه تحسینم کرده باشه یا نصیحت با احترام بهش پاسخ بدم و سعی میکنم یک آیه ی زیبا و یک کامنت مناسب بهش هدیه بدم تا اینطور ازش قدردانی کرده باشم.
این هم خودش یک نوع تمرین سپاسگزاری دیگه…
باز هم از کامنت شما از مهر و محبت و سخاوت شما سپاسگزارم
به امید دریافت یک نقطه آبی پربرکت دیگه ازت.
سلام آقا فرهنگیان عزیز
کامنت عالی شما را خوندم چه نتایج عالی و فوق العاده ای گرفتین واقعا تحسین برانگیز است آفرین به ایمان تلاش وباور قدرتمند تان
منم جزو کادر درمان هستم ودر درمانگاه در آزمایشگاه مشغول به کار میباشم
در مورد همکاران منم تجربه شما را دارم
همه در حال ناله هستن اینکه هیچ کدام به جایی نمیرسند 30 سال برای دولت خدمت میکنن ونهایت هیچ
منم قبل از آشنایی با استاد باهاشون هم صحبت وهم نظر بودم اما از وقتی با استاد وسایت الهی آشنا شدم سعی میکنم در این بحث ها شرکت نکنم اوایل منم خیلی حرف شنیدم ومسخره شدم همکار نزدیکم که میدونست من عضو سایت استاد هستم خیلی وقتها وقتی میدید من هندزفری در گوشم هست ودارم فایل گوش میدم مسخره ام میکرد میگفت بابا دست از سر این عباسمنش بردار بیا تو جمع ما بگو بخند
ولی من هر بار بیشتر ازشون فاصله گرفتم تا از صحبتهای منفی به دور باشم و واقعا هم نتیجه داد حالم خوبه آرامش پیدا کرده ام وخیلی از مشکلات اونها را با مردم یا مدیرمان ندارم مدیری، که همه به بدی ازش یاد میکنن برای من احترام قائل هست وهر بار درخواستی داشتم انجام داده مراجعینم دوستم دارن با من کلی احوالپرسی میکنن با احترام باهام رفتار میشه و من میدونم نتیجه کنترل ذهنه
یه راهنمایی از شما میخواستم شما در همان شغل ایده ها آمد توانستید درآمد بالا داشته باشید یا کلا از کار درمان بیرون آمدید وان وقت رشد کردید من خیلی میخوام از نظر مالی رشد کنم اما گیج میشم نمیدونم چکار کنم تصمیم گرفتم پارکینگ خانه ام را مغازه کنم وعصرها که خانه هستم فروش داشته باشم این ایده ای هست که به ذهنم رسیده نمیخوام فقط متکی به حقوق کارمندی باشم اگه میتونید راهنماییم کنید سپاسگزارم
از خداوند نتایج عالی تر همراه با سلامتی و خوشبختی وشادی برایتان خواستارم
در پناه حق باشید
إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَالَّذِینَ هَاجَرُوا وَجَاهَدُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ أُولَٰئِکَ یَرْجُونَ رَحْمَتَ اللَّهِ ۚ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ
کسانی که ایمان آورده و کسانی که هجرت کرده و در راه خدا جهاد نمودهاند، آنها امید به رحمت پروردگار دارند و خداوند آمرزنده و مهربان است.
به نام خدای رحمان
سلام و سلامتی خدمت دوست عزیز و همکار محترم خانم حکیمیان
بسیار از مهر و محبت و پاسخ گرم تون سپاسگزارم و انشالله در کار و زندگی تون همیشه موفق و سربلند و پیروز باشید.
استاد توی دوره ارزشمند دوازده قدم میگه اونی که ناله میکنه و میگه دنیا پر از فقر و بدبختیه و باید صبح تا شب کار کنی برای چندرغاز و نمیشه پولدار شد داره درست میگه اما فقط برای خودش داره درست میگه و در واقع داره از تجربیات خودش میگه و اونی که میگه دنیا پر از فروانیه و براحتی میشه خوشبخت شد اون هم داره درست میگه.
ما ارواح مجردی هستیم که هرکس جهانخودش رو داره و همواره با کانون توجه اش درحال رقم زدن نتایج در زندگی و جهان خودشه.
همچنین استاد در دوره روانشناسی ثروت یک میگن همه ی شغل ها به یک اندازه پتانسیل ثروتمند شدن دارن حتی ما کارمند های بسیار ثروتمند هم داریم
میگن تو باید به خودشناسی برسی که آیا شخصیت کارمندی داری یا شخصیت کارآفرینی ؟
و همچنین تاکید میکنن ما باید بهدنبال علاقه مون بریم و اگر این کار رو بکنیم پول و خوشبختی نتیجه طبیعی کار و شغل مون هست و لازم نیست تقلا کنیم.
مسیری که خودم طی کردم رو خدمتتون عرض میکنم :
من اول نشستم و با خودم فکر کردم که آیا شخصیت کارمندی دارم یا کارآفرینی ؟
دیدم من اصلا شخصیت کارمندی ندارم من خیلی جاه طلبم اصلا نمیتونم از کسی دستور بگیرم و رفت و آمد در ساعت و چهارچوب مشخص خیلی برام زجرآوره.
پس این شد قدم اول .
حالا در قدم دوم اومدم ببینم علاقه من چیه؟
تا امروز من خیلی کارها کردم و در کامنت فایل مهاجرت توضیحاتی دادم که خوندنش براتون خالی از لطف نخواهد بود
از کارگری و آشپزی بگیرید تا عکاسی و فیلمبرداری مجالس از مربی گری در آموزشگاه رانندگی بگیرید تا تدریس لاغری و در مرحله آخر هم وارد کار درمان شدم و دیدم این همونیه که من میخوام یعنی دیدم در شغلم احساس آرامش دارم همه از کارم تعریف میکنن بارها شده مریض بدحال بوده و من تا صبح نخوابیدم بدون اینکه احساس خستگی کنم یا گرسنه و تشنهبشم تا حالا نشده با یکمریضی بدرفتاری کنم و بینهایت مورد بوده که کار سرم تراپی و تزریق یا گرفتن فشار و قند و علائم حیاتی برای کسی انجام دادم و پول نگرفتم و حالم خوب بوده یعنی نه اینکه مثلا سرم تراپی کردم بعد از طرف بخاطر عدم احساس لیاقت پول نگرفتم و بعد خودخوری کردم نه یعنی میخوام بگم اینقدر به شغلم علاقه دارم که حتی حاضرم بدون دریافت پول هم انجامش بدم.
این هم شد قدم دوم یعنی پیدا کردن مسیر مورد علاقه.
قدم بعدی این بود که اومدم دوباره نوشتم خوب من درحال انجام کار مورد علاقه ام هستم پس چرا نتیجه مالی نگرفتم ؟
فهمیدم که مشکل از باورهاست و شروع کردم روی باور ها کارکردن.
یکی از بهترین فایل هایی که کمکم کرد که اتفاقا رایگان هم هست 3 فایل «چگونه درآمد خود را در یکسال سه برابر کنیم»بود این فایل ها رو دیدم و با دقت به تمریناتش عمل کردم بعد در همون شغل خودم که کارمند بودم ایدههایی اومد که تونستم کارآفرینی کنم با همون شغل و با عمل به ایده ها تونستم رشد کنم
اولش درآمدم با روزی 100هزارتومان شروع شد و به صورت تکاملی رشد کرد بعد شد روزی 400بعدشد روزی 700 بعد شد روزی یک میلیون و دومیلیون و سه میلیون…
و کارآفرینی هم کردم با یک کارمند شروع شد و به 20 نفر رسید…
توصیه ی من بهعنوان برادر کوچک تون اینه که:
فکر نکنید مثلا برای موفق شدن باید شغل تون رو عوض کنید یا مثلاً به جای کارمند بودن باید مغازه بزنید و یا با تقلای بیشتر میتونید پول بیشتری بسازید…نه شما باید
آرامش تون رو حفظ کنید
یه دفتر تهیه کنید و بنویسید چه ویژگیهای شخصیتی دارید آیا به شغل آزمایشگاه علاقه دارید اگر علاقه داشتید حتما اون 3 فایل که خدمتتون عرض کردم رو ببینید و به تمریناتش عمل کنید اگر نه ببینید به چه شغلی علاقه دارید بعد به صورت تکاملی آرام آرام از کارمندی خارج و به شغل جدید مشغول بشید.
یعنی در کل همه چیز رو از باورها تون شروع کنید تا روی باورها کار نکردید تا به خودشناسی نرسیدید هیچ کاری نکنید.
انشالله خبرهای خوبی ازتون بشنوم.
شاد و پیروز باشید
سلام برادر عزیزم
چقدر زیبا وجامع وکامل پاسخ دادید
مسیر خودتان را قشنگ توضیح دادید کلی برایم درس داشت تصمیم گرفتم دفتری بردارم ومثل شما مرحله به مرحله پیش بروم بسیار سپاسگزارم برای راهنمایی ارزشمندتان ایشالا به زودی میام واز نتایجم برایتان مینویسم
همیشه موفق باشید
سلام به استاد عزیزم به خانم شایسته عزیز و همه دوستان عزیزم
من مدتی بود که به دنبال موفقیت کاری تو زمینه ی رشته تحصیلیه دانشگاهیم بودم. البته که قبلا به خاطر شورو شوقم به خیلی چیزها ازش رسیده بودم ولی دیگه اون علاقه وجود نداشت. خیلی روی خودم کار میکردم ولی چون چسبیده بودم به این کار، هدایت ها رو دریافت نمیکردم و خیلی اذیت شدم. هر کاری میکردم به در بسته میخوردم. اون زمان میدونستم که اون دیگه کار مورد علاقم نیست ولی ذهنم میگفت که تو هیچ علاقه ای نداری و متفاوتی و بدبختی. من هم از ترسم چسبیده بودم.
وقتی تونستم رها کنم، هدایت شدم به رشته ورزشی ای که همیشه دوسش داشتم. من توی سالهای قبل دوبار توی کلاسهاش ثبت نام کرده بودم ولی ادامه ندادم.
وقتی هدایت شدم بهش به خاطر باورهای محدودکننده ای که در موردش داشتم و اینکه قبلا هم نتونستم یاد بگیرم، هر باشگاهی که میرفتم ثبت نام کنم به دلایل مختلف نمی شد. هر جا میرفتم به یه دلیلی نمی شد و من واقعا نمیفهمیدم چرا نمی شه.
از اونجایی که داشتم روی خودم کار میکردم و تو مسیر درستی بودم (مسیر بهبود خودم، نه شرایط و عوامل دیگه)، به جای ناامید شدن نگاه کردم مشکل کجاست و هدایت شدم به باورهای غلطم. وقتی روی اون باورها کار کردم ظرف مدت کوتاهی تونستم ثبت نام کنم.
من همچنان داشتم روی خودم کار میکردم و تا حدودی باورهام بهتر شده بود که نتیجش این شد که من تونستم شروع کنم ولی همچنان اون باورها در من وجود داشت، وقتی جلسه اول باشگاه رو رفتم اینقدر اون باورها و کمالگرایی اذیتم کرد که تمام مدت کلاس توی این فکر بودم که دیگه نیام و همون روز اینقدر ناراحت بودم که تو دفترچم یه نامه به خدا نوشتم با مضمون اینکه خدایا چرا؟ با خط درشت و شدتی که کاغذو سوراخ میکرد.
تا چند جلسه اول همین ناامیدی بود ولی من همچنان روی باورهام و کمالگرایی و عزت نفسم کار میکردم. بعد از یک ماه، یه روز که داشتم دفترچمو ورق میزدم اون نامه رو دیدم یادم بود من این نامه رو نوشتم ولی یادم نبود که دلیلش چی بود و وقتی خوندمش و فهمیدم که جلسه اولم اینو نوشتم اصلا نمیتونستم درک کنم چرا با این همه ناراحتی اینو نوشتم و چی اینقدر اذیتم کرد. بعد از فقط یک ماه.
من همچنان روی باورهام کار میکنم و همینجوری بهتر و بهتر می شم. از ردیف آخر کلاس و پنهان شدن و معذب بودن الان دیگه میام ردیف اول. و بسیار حس خوبی دارم. وقتی کاری رو نمیتونم انجام بدم یا اشتباه انجام میدم نجواهامو کنترل میکنم و میخندم. حتی یک بار هم که وسط کلاس داشتم با خودم مرور میکردم که ببین از چه جایی به کجا رسیدی و چقدر پیشرفت کردی و هم احساست بهتر شده و هم عملکردت و سپاسگذار خدا بودم، همون لحظه مربیمون جاشو با من عوض کرد و گفت بیا جای من و من رفتم جلوی همه جای مربیمون و چقدر احساس خوبی داشتم. به نظر من سپاسگذاری لذت بردن از مسیره، حال خوبه، همین.
این رو نوشتم تا یادم بمونه و مطمئنم که به مسیرهای بهتری هدایت میشم اگه توی این مسیر بمونم. و میخام این باور رو هر لحظه داشته باشم که:
من میتونم با بهبود خودم توی هر موضوعی، از پسش بربیام و توش عالی بشم.