اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
استاد جان هر روز که میگذره و شناختم از شما بیشتر میشه و هر روز فایلهای دانلودی یا محصولات رو میشنوم شخصیتتون رو بسیار بسیار ستایش و تحسین میکنم که چقدر زیبا و خداگونه دنبال اصل و قوانین کلی این دنیا و درک اونها بودید و هستید
سپاسگزارم از این سری فایلهای حجاب که درک بهتر و قشنگتری از حجاب بهم داد.
خداوند را هزاران مرتبه شکر بابت یک روز دیگر الهی شکرت
در بخش قبل آیات را استاد عزیزم به خوانش گرفتن که درباره حجب حالا هم قسمت دوم که به ما خییلی واضح تر می گوید این آیات را بیان کردن و چقدر ما اشتباه کردیم و بدون این که ذره مطالعه از قرآن داشته باشیم رفتیم سراغ ملا ها و علما که اکثریت شأن تفاسیر اشتباه داشتند و به ما قرآن را اشتباه فهماندن خدایا شکرت بابت هدایت خدایا شکرت بابت این سایت عالی خدایا شکرت
می خواهم بخش اتفاقات عالی امروز را در این سایت برای خودم رد پا بمانم
امروز پر از اتفاقات قشنگ بود در جای های زیبا هدایت شدیم تجربیات جدید داشتم خدا را شکر و خییلی در خواست عایم اجابت شده بود الهی شکرت
روز 162 : سلاااااااام ،چقدر این کتاب کتاب فرکانسیه ، واقعن کتاب هدایته ، مثه یه راهنما ، خب حالا دیدین که هیچ عذابی نگفته خداوند واسه چطور لباس پوشیدن و آشنا شدم با کلمه زینت حالا تو بیشتر میفهمم تو قسمتای بعدی که زینت چی هست اصن ، خداوند وقتی میگه زینت معنیش چیه ، تا اینجا که متوجه شدم که گفته بود زنان یه حالت پارچه روی سینه هاشون بیندازند
خدایا هزاران بار شکرت که در این مکتب الهی دارم فایل های مقدس گوش میدم
و به عنوان ی زن ایرانی بی نهایت سپاس گذارم که این گره و این معما این احساس گناه و این عذاب وجدان رو استاد اینقدر قشنگ داره حل میکنه
خدایا هزاران بار شکرت
اینقدر از بچگی بابت این حجاب و این موی سر این برامدگی بدن هزاران کوفت و زهر ما به خورد ما دادن که خدا باید دست به کار بشه برای شکستن این باورهای داغون
اینکه به هر میزان موهاتون بیرون باشه روز قیامت از همین تعداد شمارو دار میزنن
یادمه دوران راهنمایی بودیم خدا خیرش بده اینقدر چرت و پرت در مورد حجاب و بدن خانما میگفت که ی همکلاسی داشتیم بنده خدا همیشه به خاطر برامدگی سینه هاش ناراحت بود و از اون زمان همش به صورت قوز و خمیده راه میرفت که اخرای مدرسه خدا شاهده دیگه داشت کم کم دولا میشه
و ایمان دارم اگه تا الان از اون قوز کمر زنده مونده باشه قطعا عمل جراحی دیسک گردن و کمر انجام داده
و یا همین چند مدت پیش خونه دوستم بودم و خواهرش به حدی مذهبی بود که ی کلیپی اورد گفت ایشون دکتر انوشه هست و این ایه سوره نور و اینم معنی حجاب
البته من چون هیچ علم قرانی نداشتم و حتی دکتر انوشه هم نمیشناختم
بهش گفتم ببین تو دختر تحصیلکرده ای ی کم هم خودت فکر کنی متوجه میشی در این دین اسلام ساختگی که هر روز دارن تبلیغش میکنن فقط ی طرف قضیه خانم هاست و از هزاران سمت دارن بهش حمله میکنن و تمام کاسه ها هم داره سر خانما شکسته میشه
گفتم دو دقیقه تو ی مجلس روضه بشینی خیلی شفاف متوجه میشی که رگباری دارن احساس گناه و عذاب وجدان تزریق میکنن و اینقدر مسائل مهم زندگی رو حذف کردن فقط میگن اگه خانما اینجوری باشن
اگه خانما اونجوری باشن
البته اون خانم به شدت مذهبی بود و چنان گارد عجببی داشت که شاید من دو کلمه دیگه باهاش حرف میزدم همونجا ی چادر هم مینداخت رو سر من
و من ازش عذرخواهی کردم و گفتم من هیچ کاری به اعتقاد شما ندارم و فوق العاده هم برام قابل احترامه
و استاد به قول شما از وقتی دین بوجود اومد هزاران راه سواستفاده از دین هم بوجود اومده
صدها نفر اومدن قران رو به نحوی که خودشون دوست دارن تفسیر کردن ترجمه کردن به هر اتفاق بیرونی ربطش میدن
ده نفر هم تو مسجد و حسینه دور خودشون جمع میکنن دوسال بعد میگن فلانی حافظ قران فلانی قاری قران فلانی منتشر ایات الهی دو سال بعد اینا میشه امتیاز حالا طرف یا کاندید نماینده مجلس شده یا ریاست جمهوری
و واقعا تجارت بر حسب دین و مذهب تو ایران بیداد میکنه و خدارو هزاران بار شکرت که خدا منو هدایت کرد به مسیری یا مکتبی که انصافا جز لذت و عشق وحال چیز حاشیه ای اینجا نیست
و خدارو هزاران بار شکر که اینجا تمام باورهای غلط بیرون کشیده میشه و این خود ماییم که انتخاب میکنیم این باورها شکسته بشه یا مجدد شاخ و برگ بگیره
خدایا هزاران بار شکرت
و سپاس از استاد نمونه که این قدر قشنگ به تمام زاویه های زندگی من رنگ و جلا میده
خدایا شکرت که اینهمه آسایش و راحتی برای انسان فراهم کردی تا از زندگی لذت ببریم..
واقعا چقدر خوبه ک همه ما به راحتی هر حرفی باور نکنیم و در هر زمینه ای شغل روابط سلامتی مال فرزند و ….. بیایم به قول استاد بدون ذهنیت بدون جانب گیری با یک ذهن خالی به همه چیز نگاه کنیم و باورهامونو نو بسازیم و خودمون فکر کنیم با چشم بازتر ببینیم با گوش بازتر بشنویم..
این فایل نشانه امروز من بود اولش گفتم کجا و به چی توجه کردم ک این نشانمه یکم ک فکر کردم من دارم این روزا روی شغلم و احساسم نسبت بهش توجه میکنم و دوست دارم تواناییم بیشتر بشه و دقت بیشتری در یادگیری کارم داشته باشم و بیشتر کنم درآمدمو حالا نتیجه ای ک من گرفتم این ک بیام ذهنمواز هر باور و نگاهی ک به شغلم داشتم ،(فروش بیمه زندگی)پاک کنم و طوری باور بسازم ک هم به خودم کمک کرده باشم هم به دیگران..
من باوردارم که تمام اتفاقات زندگی من به خاطرافکاروباورهاوفرکانس هایی هست که به جهان هستی ارسال میکنم خدایاشکرت
این فایل روچندبارگوش دادم قبلاولی واقعاتاحالادرموردحجاب کسی کامل توضیح نداده بودبه من وهمیشه حجاب نداشتم درجامعه مایک گناه کبیره حساب میشه امااستادقران روملاک قرارداده که هیچ عذابی درموردحجاب درقران نیومده ومنم چون درخانواده مذهبی بزرگ شدم هم فکرمیکردم کسی اگه موهای سرش بیرون باشه گناه بزرگی انجام داده
واقعانبایدهرچیزی روسریع قبول کردوبایدتحقیق وبررسی کردمثل استادعزیزم
من باوردارم که تمام اتفاقات زندگی من به خاطرافکاروباورهایی هست که به جهان هسای ارسال میکنم
توذهنم درموردموارددیگه ازخداهدایت خواستم ولی نمیدونم چرااین فایل برای من اومدولی حسم میگه خداهواتوداره توقدم بردارهدایت میشی مثل استادکه کتاب قران روخوندوهدایت شدودرک کرداین مفاهیم روومتوجه شدکه خدابرای حجاب هیچ عذابی نیاورده درقران وخداخلوت کردوتنهاکتاب روخوندوقدم به قدم هدایت شد
پس منم بایدهرچیزی روباورنکنم هرچیزی روگوش نکنم وفقط به خداوابسطه باشم وایمان داشته باشم که خداجواب سوال های منومیده وپاسخ میده به درخواست های من
واقعابعداز33سال عمرگرفتن ازخداونددارم این اگاهیی هارومیشنوم که هیچ کس تاحالادرموزداین موضوعات صحبت نکرده واین حرف های حاصل سالیان سال تحقیق وبررسی وازمون وخطاهایی هست که الان استادعزیزم بهش رسیده ودرکش کرده وبه صورت رایگان اون هارودراختیارماگزاشته
بازم ازخدامیخوام که بهترمتوجه بشم که چرابه این فایل هدایت شدم ومیدونم دراین فایل جواب سوال من هست وخدابهم میگه
در هر صورت خدا کمکت میکنه ، کافیه که قدم برداری به سمت خواسته هات و صبور باشی طیبه
این اون چیزی بود که امروز برای من پر رنگ بود
و بارها اشک ریختم وقتی یادآوری شد بهم
صبح که حاضر شدم تا برم کلاس رنگ روغنم و تجریش برم ، برای خودم دو تا تخم مرغ و 3 تا سیب زمینی آبپز گذاشتم و یه حسی بهم گفت دوتا بردار
وقتی رفتم بیرون ،دو تا هم نون تازه گرفتم
از راه نزدیک که هدایتی رفتم و چند وقته از اونجا میرم از یه پارک بهشتی رد میشم که تو محله مون هست و با بی آر تی میرم
وقتی رد میشدم دیدم باغبان داره درختارو آب میده حدود ساعت 12 ظهر بود
من خودم اصلا فکر این نبودم که تخم مرغ رو به کسی بدم ، وقتی رد شدم حس کردم باید یکی از تخم مرغا و سیب زمینیا رو بدی به اون باغبانی که آب میده به گلا
ذهنم میخواست مانعم بشه
گفت نه برو الان بی آر تی میاد ،یا اینکه نجوا میکرد که خودت چی ؟ خودت چی میخوری برای خودت نگه دار
همه این حرفا تو چند ثانیه بود و زود گفتم نه باید ببرم و یکی از تخم مرغا رو بدم به اون آقای باغبان
وقتی داشتم از کیفم برمیداشتم حتی اینم بگم که من تو خونه که داشتم برای نون نایلون برمیداشتم اول یکی برداشته بودم و یهویی دوتا برداشتم
وقتی تخم مرغارو گفته شد یکیشو بدم به اون آقا و فکر کردم به تمام اتفاقاتش گفتم ببین گفته شده باید انجامش بدی
و رفتم و برگشتم دادم دست باغبان و گفتم تخم مرغ و سیب زمینی گرمه تازه هم نون گرفتم ،بهش دادم و برگشتم
هی ذهنم میخواست بگه من دادم ،من بودم از سهمم بهش دادم
زود به خودم یادآوری کردم که نه تو نبودی
خدا بود که گفت و باید انجامش میدادی یادت باشه هیچی رو به نام خودت نزنی ،متواضع باش و در طول روز سعی میکنم این همیشه یادم باشه که هیچی نیستم
چون وقتی یه وقتایی یادم میره خیلی سریع من من میاد سراغم و باعث غرور میشه و خداروشکر میکنم که هر لحظه یادم میاره ،اگر هم فراموشم بشه باز هم بهم میگه
و من رفتم و بی آر تی اومد گفتم خدا ممنونم که وایسادی من برم و بیام بعد بی آر تی بیاد
وقتی رفتم مترو ، رسیدم و اول مثل همیشه که شمبه ها از اونجا نماز میخونم و میرم تجریش ، رفتم و اول تخم مرغ و نون رو خواستم بخورم 3 نفر اونجا نماز میخوندن
یه حسی بهم گفت به اونا هم نون بده وقتی بردم براشون و داشتن برمیداشتن چشمم به نون بود که کم بردارن مبادا برای من نمونه
اون لحظه قشنگ حس میکردم که کارم درست نیست و باوری که دارم اینه که وقتی به کسی چیزی رو میدم حس میکنم تموم میشه و برای من چیزی نمیمونه
و زود به خودم آورد خدا منو که گفت آگاه باش از این لحظه ، همه چی فراوانه اگرم زیاد بردارن اشکالی نداره تو بخشنده باش ، همه چیز برای خداست
و من سعی خودمو میکنم تا تلاش کنم در این مورد
و وقتی رفتم کلاس رسیدم، تو راه فکرم این بود که زود برسم کلاس و صندلی جلوتر بشینم مثل همیشه که بهتر ببینم کار کردن استادم رو بعد میگفتم که نه همیشه من زود میرم و چند نفر از بچه ها که میریم جامیگیریم چه اشکالی داره که یه بارم بقیه جلو تر بشینن و به خیال خودم میخواستم محبت کنم و یاد بگیرم که همه چیو فقط برای خودم نخوام
درسته زودتر میرفتم و اونا دیر تر میومدن و عقب تر مینشستن ولی باز میخواستم همه مون بتونیم جلو بشینیم نه فقط من و دو سه نفر دیگه
و وقتی رسیدم ،زود رسیدم ولی بوممو برداشتم از صندلیم و داشتم صحبت میکردم ، یکی از بچه ها اومد و نشست جای من
اون لحظه حس ناخوبی بهم دست داد که جای من نشسته و بعد به خودم گفتم ببین این امتحانت بود که خدا میخواست ببینه که تو میتونی جاتو به کسی که نپرسیده و نشسته بدی و حتی اصلا ناراحت نشی
که ناراحت شدی و حست بد شد و باید اصلاح کنی خودتو
و بعد رفتم رنگروغن خریدم ولی گفتم خدایا میدونم پول کلاس هفته بعدم رو برام میرسونی و خریدم و خوشحالم که یکی یکی دارمرنگا رو میخرم و بی نهایت سپاسگزارم
و بعد که استادم اومد و کارامونو دید ،کار منو که دید گفتم خونمون گرمه و شرقی غربیه و آفتاب میزنه از طبقه هشتم کلا ظهر تا غروب گرمه و رنگا خشک میشن
استادم گفت نمیشه که بعد اتاقمو نشونش دادم که عکسشو داشتم گفت چقدر اتاقت شلوغه و آخر اون عکسا که تو پیج اینستاگرامم گذاشته بودم عکس خونه پردایس استاد عباس منش رو گذاشته بودم که ماشین قرمز مریم جان بود و یکی از خواسته های من از خدا داشتن خونه ای مثل خونه استاد که تو آیه های قرآنم بارها تکرار شده که عین بهشت خونه ای که از زیرش نهر ها جاری هست
و بعد شروع به کار کرد و وقتی کلاس تموم شد من قرار بود برم خونه عموم ،که اونیکی عموم خونه شون بود و از بیمارستان مرخصش کرده بودن
من قبل اینکه برم خونه شون رفتم تو خیابونای میرداماد طرفای خونه شون نقاشیامو چسبوندم به دیوار و به خونه ها انداختم و به کسایی که میرفتن دادم
و اولش باز ذهنم مانع میشد میگفت نمیگیرن اینا ثروتمندن تو به کی بدی و …
ولی خدا کمکم کرد و انجامش دادم
و مدام میپرسیدم که خدایا چیکار کنم تلاشمو میبینی تو باوری بهم بده که به غیر از دست فروشی جلو در مدرسه از همه راه برای نقاشی میشه درآمد بالا داشت
و وقتی برمیگشتم یه هتل دیدم اولش ذهنم دوباره میخواست مانعم بشه که گفتم ببین من میرم باقی با خدا
بعدشم میرم میگم فوقش میگه باشه یا میگه نه
من باید انجام بدم و هیچی نپرسم ار خدا
فقط انجامش بدم
و رفتم با پذیرشش صحبت کردم گفت نقاشیاتو نمیتونیم اینجا بفروشیم ولی اگر اسم پیجت رو بدی اینجا میتونم بدم پخش کنم به مشتریامون
و من هرچی برگه دستم بود رو دادم بهش و سپاسگزاری کردم و برگشتم کنارش یه کافه بود و رفتم و نقاشی فنجون قهوه ام رو نشون دادم و نه گفتن
و اصلا ناراحت نشدم و برگشتم رفتم خونه عموم
توپخش کردن تبلیغام چند نفری توجه نکردن و ذهنم میگفت ببین ثروتمندن توجه نمیکنن بهت
ولی اون لحظه خدا یادم آورد اون روزایی رو که کسایی که جلو در مترو یا هرجایی بهم کاغذ تبلیغ میدادن و من بی توجه رد میشدم
یا اینکه با لحن ناخوبی میگفتم نمیخوام
و یا میگرفتم و نگاه نمیکردم حتی ببینم چی نوشته
و تمام اینا اون لحظه اومد جلو چشمم که ببین طیبه ، همه چی بازتاب رفتار خود تو هست درسته تو قبلا اینکارو کردی و میگفتی یا فکرشم نمیکردی یه روز تبلیغ کارتو اینجوری پخش کنی و جهان جوری مسیرتو تغییر داد که ببینی حسی رو که وقتی برای تو کسی تیلیغات میداد و تو توجه نمیکردی چه حسی داشت
پس خودت رو اصلاح کن و اصولت این باشه که اگر هم بهت کسی تبلیغ داد توجه کنی و با خوشرویی تشکر کنی ،حتی اگر هم نخواستی توجه کنی این خودش انرژی خوب و خداگونه بودن رو نشون میده و محبت داره توش
و چقدر خوشحالم که خدا ریز ترین چیز هارو به وقتش به یادم میاره و میگه تو عوامل بیرونی دنبال مقصر نگرد که بگی اینا ثروت مندن توجه نمیکنن
در اصل از درونت بگرد پیدا کن کجای کارت ایراد داره که تو یه تبلیغ پخش کردن من تو این دو روز چقدر باور اشتباه رو متوجه شدم و سعی میکنم برای تکرار قدرتمند کردنش از خدا طلب کنم کمکم کنه و عمل کنم تا نتیجه بگیرم
وقتی رسیدم به زن عموم گفتم که من اطراف خونه تون داشتم تبلیغ کارمو میچسبوندم
نقاشیامو دید تحسینم کرد ولی در اصل خدا بود که توجهشو داشت نشونم میداد
من وقتی صبح میرفتم کلاس از فکرم گذشت که زن عموم قرار بود برای من کتاب طراحی طلا جواهرات بخره و دوستش از انگلیس بفرسته یعنی گرفته یا نگرفته
این از فکرم گذشت و رهاش کردم
وقتی با زن عموم درمورد نقاشیام حرف میزدم ، گفت طیبه کتابتم رسیده دست دوستم و قراره برای من ایران بفرسته
پیش خودم گفتم ببین طیبه تو تو این روزا هرچی که از فکرت میگذره یهویی بهت داده میشه
ببین مسیرت درسته ادامه بده خود به خود به طور طبیعی همه چی رخ میده فقط باید هیچی نگی و قدم برداری خواسته هاتو به خدا گفتی
الان یاد حرف استاد عباس منش افتادم که میگفت
از یه جایی به بعد دیگه باید به خواسته هات فکر هم نکنی چون انقدر پیش میری که یهویی میبینی همه رو داری
و من ایمان دارم که تکاملم طی بشه یکی یکی رخ میدن وقتی همه مولفه ها کنار هم قرار بگیرن
بعد کلی با پسر عموی 7 ماهه ام بازی کردیم و براش قصه گفتم حتی وقتی میخوابید براش که قصه میگفتم یهویی شروع کردم خونه ای که خودم میخوامو با جزئیاتش که از خدا طلب کردم تعریف میکردم
و خواهرم میخندید حتی میگفتم ببین یهویی خواهرم اینا اومدن تا با اسبای من برن اسب سواری و خیلی حس خوبی داشت حتی وقتی داشتم حرف میزدم حس میکردم وجود دارن و انقدر واقعی بود برام که اسبا و اردکا و غازا و محیط خونه مو میدیدم و عمیقه حسش میکردم
وفتی خواستیم برگردیم زن عموم گفت طیبه بیا خونه ما و تا وقتی ساختمون خونه تون پمپش درست بشه اینجا کاراتو بکن که رنگاتم خشک نشن
و انقدر خداروشکر میکنم که انقدر زن عمو و عموی مهربونی دارن همه شون بی نظرن و از خدا سپاسگزاری میکنم
حتی بارها بهم گفت طیبه بیا یه اتاق رو بهت میدیم اصلا کاری نداریم خودت وسایلاتو بچین راحت مثل خونه خودت
و انسان های بینهایت خداگونه و با محبتی هستن هم عموم و هم زن عموم و باقی عموهام و زن عموهام و مادربزرگم و خداروشکر میکنم بابت این همه مهربونی و محبت
و امروزم بی نهایت زیبا بود
وقتی برگشتیم خونه تو ماشین فقط اشک ریختم ،یهویی حس کردم باید آهنگی که یه بار هدایتی گوش دادم ، و روی استوری که درمورد قرآن سوره فاطر گذاشته شده بود رو گوش بدم
و من گوش میدادم و انقدر از درون شاد بودم که از شادی اشک میریختم از اینکه ببین طیبه
تو بعد از کلاست از تجریش رفتی میرداماد و اونجا پیاده خیلی از کوچه هارو رفتی و تبلیغاتو چسبوندی
و از خدا درخواست کردی گفتی خدا میبینی تلاشمو یه راهی نشونم بده
و راه رو از طریق زن عموم بهم گفت تا آسونتر بشه برام پخش تبلیغ پیجم و نقاشیام و سفارش گیری
یهویی زن عموم گفت طیبه اگه برگه بازم داری بهم بده رفتم سوپر مارکتی بدم تو نایلون مشتریا بذارن و بهشون بدن
انقدر خوشحال شدم از این ایده
وقتی فکر میکردم فقط اشک میریختم که ببین طیبه سعی کن متوقف نشی
تو یه قدم برداشتی و یه چند تا کوچه نهایت 50 تا برگه بردی چسبوندی و پخش کردی
و خدا این حرکتتو دید و بی جواب نذاشت
وقتی تو داشتی فکر میکردی آخه من چجوری بازم باید برم کوچه هارو بگردم و بچسبونم
خدا برات راحت ترین و ساده و آسون ترین راه رو ایده داد از طریق زن عموت و گفت ببر به مغازه سوپر مارکتی ها بده تا به مشتریاشون بدن
و اینجوری نیاز نیست زمان زیادی بذاری فقط باید ببری به مغازه ها بدی باقی کارا با خدا
خودش خوب میدونه چیکار کنه
من خیلی خیلی خوشحال بودم و بی نهایت حس خوبی داشتم تا برسیم خونه و انقدر انرژی داشتم که نخوابیدم و الان که ساعت 1:50 هست بیدارم و دارم رد پای پر از عشقمو مینویسم و از خدا بی نهایت سپاسگزارم بابت همه چیز
مهم ترین قسمتی که خیلی تو این مبحث منو ب فکر فرو برد اون قسمتی بود که اشاره کردین به سوره نور ایه 30 و 31
که برابری جنسیتی داخلش بود یعنی هم مردان و هم زنان باید در مقابل جنس مخالفشون قسمتی از نگاهشون که نگاه تقریبا شهوت الود هست و بیارن پایین مردها و زنان مومن
این یعنی هیچ وقت اینطور نبوده ک فقط مردان بنده خدا به هیز چشم بودن محکوم شدن در فرهنگ ما اما کسی راجع به این نوع نگاه خانمها صحبت نکرده چون قصد فقط پرداختن به حواشی قران و ایات متشابه بوده
خوب وقتی از برابری این ایه میگذریم میرسیم به قسمتی که به زنان مومن اشاره میشه زینت خود را اشکار نکنید بجز چیزی که اشکار هست که برداشت راسخون این بوده که منظور از قسمت اشکار صورت و دست ها بوده و این از کجا به ذهنشون رسیده خودشونم نمیدونن و کسی هم ایرادی نگرفته به این موضوع و حتی تحقیقی هم صورت نگرفته
در کل تو این ایه هیچ کجا اسمی ازین که موی سر رو بپوشونیم وجود نداره
و یا قسمتی که اشاره کرده خمر ( پارچه ) روی خود بیندازند هیچ کجا اسم چادر یا مقنعه برده نشه و حتی نگفته روی موی سر یا کل قسمت بدن بندازن اینا تفاسیر مثلا راسخون بوده
اون قسمتی که اشاره کردین چرا خدا واضح نگفته بعنوان مثال پارچه روی سرتون بندازین واقعا منطقی ترین بود اینکه مگه خدا محدودیت داشته تو گفتن یسری کلمات؟ اگه بصورت کلی گفته و اشاره نکرده پس چرا تو ایه اشاره کردی زینت خود را اشکالی ندارد برای همسر برادر پسر پسر همسر پسر برادر و…. نامبرده تک تک اینها رو بکار برده یه کلمه موی سر فقط اضافه بوده؟ وای که حرف حساب همیشه حسابه استاد چجوری ب این درک رسیدین واقعا هیچ احد و ناسی بدون اینکه بخواد نفعی ببره این ها رو در اختیار ما نمیزاره شما ک ب رایگان و بعنوان هدیه این صحبتهای مهم رو برامون به اشتراک گذاشتید
مگه نمیتونستین همین و بعنوان یه دوره برای فروش بزارید کلی هم ادم حاضر بودن برای خریدش پول بدن تشکر واژه خیلی کمی هست براتون خداوند تمام برکاتش و نثار شما کنه نازنین مرد
و هموون قسمتی که گفتین نگاهتون ب قران بعنوان کسی باشه که تو جزیره هست و میخواد خودش مفهوم قران و برای خودش واضح کنه عالی ترین بود کاری که شما بار اول وقتی میخواستید بندازینش تو اب از روی کشتی انجام دادین
و اینکه چقدر مارو با عذاب اللهی از نپوشندن موی سر ترسوندن و چقدر همه چیز قبل اشنایی با شما پوچ بود و چقدر وسعت نگاهمون بزرگتر شده بسیار بسیار ازتون ممنونم دوستتون دارم برکات فراوان انرژی این دعاهای خوب در زندگیتون جاری مهربونترین
به نام تنها فرمانروای کل کیهان خدای مهربانم خدای وهابم خدای رزاقم سپاسگزارم
سلام عزیزان جان
روز162
بررسی حجاب در قرآن 2
خدایا شکرت که اینقدر عاشقانه ما رو دوست داری وای که اگه درکش کنم که چقدر عاشق من هستی از شوق و اشتیاق جان میدهم
هیچ وقت برای من بنده آن سختی و زجر و نخواستی
چقدر زیبا در قرآن همه چی رو برای ما آسان کرده ای
و ما که خودمون عملا نرفتیم سراغش و هر کی هر چی گفت ما قبول کردیم وخودمون به خودمون ظلم کردیم
و با درخواستهای من به استاد عزیزم به پیامبر زمانم هدایتم کردی تا در مسیر درست الهی باشم
خدایا شکرت که به این راه راست هدایت شدم
خدا جونم شکرت که مرا انسان آفریدی اشرف مخلوقات تا درک کنم قوانین بدون تغییر جهان را
چقدر استاد برامون راحت کرده که وقتی دنبال ریشه کلمه ای در قرآن هستیم ریشه سه سه حرفی اون کلمه را پیدا کنیم و دنبال اصل باشیم ن دنبال فرع
خدایا شکرت که ذهنم را دارم پاک میکنم از آنچه که قبلاً شنیده بودم و حک شده است در ذهنم باید بازهم تکاملی پیش برم و زور الکی نزنم چون تا برای ذهنم منطقی بشه زمان نیاز دارم پس تکاملم را اینجا هم رعایت کنم
تا آسان شوم بر آسانی ها
خدایا شکرت که در بهترین زمان و بهترین مکان و بهترین شرایط قراردارم که میتوانم درک و فهم بهتری داشته باشم با استفاده از کتاب قرآن و آموزشهای عالی استاد عزیزم عملگراتر باشم و فقط در حرف نباشم باید عمل کنم به آنچه که از قوانین میفهمم
خدایا شکرت برای زینتی که به ما دادی و خودت هم راه و روش درست را برای زندگی کردن بهم دادی
خدایا شکرت که جهان هر لحظه در حال پاسخ به فرکانس های من است
خدایا شکرت برای نگاه به قرآن که باید ذهنم خالی خالی باشد و اگر بقول استاد در جزیره ای باشم و فقط منو قرآن باشیم و راه و روش درست زندگی کردن را باید از این قرآن فرا بگیرم
خدایا شکرت که دارم اصل را یاد میگیرم
خدایا شکرت که از حاشیه ها دارم فاصله میگیرم
خدایا شکرت که بک گراند های مذهبی ام داره محو نابود میشود
خدایا شکرت که برای موضوعات مختلف درباره عذاب الیم و عذاب شدید گفته شده ولی در مورد حجاب گفته مومنان توبه کنند باید که رستگار شوید
با تخف و لا تحزن
نترس و نگران نباش
خدایا شکرت که بهم یاد دادی که فقط روی تو حساب باز کنم
وقتی روی نیازم فقط بخداست دیگه جای ترس و نگرانی نیست
خدا جونم خودش اصل رو بهم داده
هر جایی ترس و نگرانی اومد سریع برم سراغ قرآن بیام تو سایت تنها جایی که منو آروم و آسوده خاطر میکنه . جایی که ورودی مثبت داره جایی که کنترل ذهن میکنه
جایی که سرشار از عشق و پاکی و صداقت و درستی و راستی هست
جایی که پراز آگاهی و نور و ایمان و باور و اعتماد و امید هست
خدایا شکرت که من همواره در بهترین زمان و بهترین مکان و بهترین شرایط قراردارم
خدایا شکرت که من لایق دریافت الهامات و نعمتهای الهی هستم
خدایا شکرت که مرا ارزشمند آفریدی
خدایا شکرت برای تمام داشته هایم
هر آنچه دارم از آن توست مالک اصلی تویی
خدایا شکرت تنها تورا میپرستم و تنها از تو یاری میجویم مرا به راه راست به راه کسانی که به آنها نعمت داده ای هدایت کن نه کسانی که بر آنها غضب کرده ای و ن گمراهان
خدایا شکرت از هر خیری از تو بهم برسد من سخت فقیر و نیازمندم
خدایا من تسلیمم هیچی نمیدووووونم
من بخدای خودم اعتماد دارم
در پناه الله یکتا شاد سلامت ثروتمند و سعادتمند باشید در دنیا و آخرت دوستون دارم الهام جون عزیز دردانه خداوند عالم
روز 162 فصل ششم از روز شمار تحول زندگی من:
استاد جان هر روز که میگذره و شناختم از شما بیشتر میشه و هر روز فایلهای دانلودی یا محصولات رو میشنوم شخصیتتون رو بسیار بسیار ستایش و تحسین میکنم که چقدر زیبا و خداگونه دنبال اصل و قوانین کلی این دنیا و درک اونها بودید و هستید
سپاسگزارم از این سری فایلهای حجاب که درک بهتر و قشنگتری از حجاب بهم داد.
به نام تنها فرمانروایی کیهان
روز 162
سلام به استاد عزیزم مریم جان عزیز و دوستان خوبم
خداوند را هزاران مرتبه شکر بابت یک روز دیگر الهی شکرت
در بخش قبل آیات را استاد عزیزم به خوانش گرفتن که درباره حجب حالا هم قسمت دوم که به ما خییلی واضح تر می گوید این آیات را بیان کردن و چقدر ما اشتباه کردیم و بدون این که ذره مطالعه از قرآن داشته باشیم رفتیم سراغ ملا ها و علما که اکثریت شأن تفاسیر اشتباه داشتند و به ما قرآن را اشتباه فهماندن خدایا شکرت بابت هدایت خدایا شکرت بابت این سایت عالی خدایا شکرت
می خواهم بخش اتفاقات عالی امروز را در این سایت برای خودم رد پا بمانم
امروز پر از اتفاقات قشنگ بود در جای های زیبا هدایت شدیم تجربیات جدید داشتم خدا را شکر و خییلی در خواست عایم اجابت شده بود الهی شکرت
به نام خداوند بخشنده و مهربان
روز 162 : سلاااااااام ،چقدر این کتاب کتاب فرکانسیه ، واقعن کتاب هدایته ، مثه یه راهنما ، خب حالا دیدین که هیچ عذابی نگفته خداوند واسه چطور لباس پوشیدن و آشنا شدم با کلمه زینت حالا تو بیشتر میفهمم تو قسمتای بعدی که زینت چی هست اصن ، خداوند وقتی میگه زینت معنیش چیه ، تا اینجا که متوجه شدم که گفته بود زنان یه حالت پارچه روی سینه هاشون بیندازند
به نام خدای معجزه ها
یادگار 162
سلام استاد عزیزم و سلام مریم ناز
و سلام به همه همراهان این مسیر الهی
خدایا هزاران بار شکرت که در این مکتب الهی دارم فایل های مقدس گوش میدم
و به عنوان ی زن ایرانی بی نهایت سپاس گذارم که این گره و این معما این احساس گناه و این عذاب وجدان رو استاد اینقدر قشنگ داره حل میکنه
خدایا هزاران بار شکرت
اینقدر از بچگی بابت این حجاب و این موی سر این برامدگی بدن هزاران کوفت و زهر ما به خورد ما دادن که خدا باید دست به کار بشه برای شکستن این باورهای داغون
اینکه به هر میزان موهاتون بیرون باشه روز قیامت از همین تعداد شمارو دار میزنن
یادمه دوران راهنمایی بودیم خدا خیرش بده اینقدر چرت و پرت در مورد حجاب و بدن خانما میگفت که ی همکلاسی داشتیم بنده خدا همیشه به خاطر برامدگی سینه هاش ناراحت بود و از اون زمان همش به صورت قوز و خمیده راه میرفت که اخرای مدرسه خدا شاهده دیگه داشت کم کم دولا میشه
و ایمان دارم اگه تا الان از اون قوز کمر زنده مونده باشه قطعا عمل جراحی دیسک گردن و کمر انجام داده
و یا همین چند مدت پیش خونه دوستم بودم و خواهرش به حدی مذهبی بود که ی کلیپی اورد گفت ایشون دکتر انوشه هست و این ایه سوره نور و اینم معنی حجاب
البته من چون هیچ علم قرانی نداشتم و حتی دکتر انوشه هم نمیشناختم
بهش گفتم ببین تو دختر تحصیلکرده ای ی کم هم خودت فکر کنی متوجه میشی در این دین اسلام ساختگی که هر روز دارن تبلیغش میکنن فقط ی طرف قضیه خانم هاست و از هزاران سمت دارن بهش حمله میکنن و تمام کاسه ها هم داره سر خانما شکسته میشه
گفتم دو دقیقه تو ی مجلس روضه بشینی خیلی شفاف متوجه میشی که رگباری دارن احساس گناه و عذاب وجدان تزریق میکنن و اینقدر مسائل مهم زندگی رو حذف کردن فقط میگن اگه خانما اینجوری باشن
اگه خانما اونجوری باشن
البته اون خانم به شدت مذهبی بود و چنان گارد عجببی داشت که شاید من دو کلمه دیگه باهاش حرف میزدم همونجا ی چادر هم مینداخت رو سر من
و من ازش عذرخواهی کردم و گفتم من هیچ کاری به اعتقاد شما ندارم و فوق العاده هم برام قابل احترامه
و استاد به قول شما از وقتی دین بوجود اومد هزاران راه سواستفاده از دین هم بوجود اومده
صدها نفر اومدن قران رو به نحوی که خودشون دوست دارن تفسیر کردن ترجمه کردن به هر اتفاق بیرونی ربطش میدن
ده نفر هم تو مسجد و حسینه دور خودشون جمع میکنن دوسال بعد میگن فلانی حافظ قران فلانی قاری قران فلانی منتشر ایات الهی دو سال بعد اینا میشه امتیاز حالا طرف یا کاندید نماینده مجلس شده یا ریاست جمهوری
و واقعا تجارت بر حسب دین و مذهب تو ایران بیداد میکنه و خدارو هزاران بار شکرت که خدا منو هدایت کرد به مسیری یا مکتبی که انصافا جز لذت و عشق وحال چیز حاشیه ای اینجا نیست
و خدارو هزاران بار شکر که اینجا تمام باورهای غلط بیرون کشیده میشه و این خود ماییم که انتخاب میکنیم این باورها شکسته بشه یا مجدد شاخ و برگ بگیره
خدایا هزاران بار شکرت
و سپاس از استاد نمونه که این قدر قشنگ به تمام زاویه های زندگی من رنگ و جلا میده
خدایا هزاران بار شکرت
خدایا هزاران بار شکرت
خدایا هزاران بار شکرت
بنام خدای مهربان
سلام خدمت استاد عزیزم و بانو مریم
سلام ب همراهان عزیز دراین مسیر زیبا
خدایا شکرت که اینهمه آسایش و راحتی برای انسان فراهم کردی تا از زندگی لذت ببریم..
واقعا چقدر خوبه ک همه ما به راحتی هر حرفی باور نکنیم و در هر زمینه ای شغل روابط سلامتی مال فرزند و ….. بیایم به قول استاد بدون ذهنیت بدون جانب گیری با یک ذهن خالی به همه چیز نگاه کنیم و باورهامونو نو بسازیم و خودمون فکر کنیم با چشم بازتر ببینیم با گوش بازتر بشنویم..
این فایل نشانه امروز من بود اولش گفتم کجا و به چی توجه کردم ک این نشانمه یکم ک فکر کردم من دارم این روزا روی شغلم و احساسم نسبت بهش توجه میکنم و دوست دارم تواناییم بیشتر بشه و دقت بیشتری در یادگیری کارم داشته باشم و بیشتر کنم درآمدمو حالا نتیجه ای ک من گرفتم این ک بیام ذهنمواز هر باور و نگاهی ک به شغلم داشتم ،(فروش بیمه زندگی)پاک کنم و طوری باور بسازم ک هم به خودم کمک کرده باشم هم به دیگران..
امیدوارم ک درست متوجه شده باشم
بازم فایلو ب تکرار میبینم
مطمئنم برام واضح ترمیشه..
درپناه خداوند روشن فکر و سالم باشید..
به نام الله هدایتگر
سلام دوستان خوبم
روزشمارتحول162سفرنامه
من باوردارم که تمام اتفاقات زندگی من به خاطرافکاروباورهاوفرکانس هایی هست که به جهان هستی ارسال میکنم خدایاشکرت
این فایل روچندبارگوش دادم قبلاولی واقعاتاحالادرموردحجاب کسی کامل توضیح نداده بودبه من وهمیشه حجاب نداشتم درجامعه مایک گناه کبیره حساب میشه امااستادقران روملاک قرارداده که هیچ عذابی درموردحجاب درقران نیومده ومنم چون درخانواده مذهبی بزرگ شدم هم فکرمیکردم کسی اگه موهای سرش بیرون باشه گناه بزرگی انجام داده
واقعانبایدهرچیزی روسریع قبول کردوبایدتحقیق وبررسی کردمثل استادعزیزم
شادوموفق باشید
احمدفردوسی
به نام الله هدایتگر
سلام دوستان خوبم
این فایل نشونه من بود
من باوردارم که تمام اتفاقات زندگی من به خاطرافکاروباورهایی هست که به جهان هسای ارسال میکنم
توذهنم درموردموارددیگه ازخداهدایت خواستم ولی نمیدونم چرااین فایل برای من اومدولی حسم میگه خداهواتوداره توقدم بردارهدایت میشی مثل استادکه کتاب قران روخوندوهدایت شدودرک کرداین مفاهیم روومتوجه شدکه خدابرای حجاب هیچ عذابی نیاورده درقران وخداخلوت کردوتنهاکتاب روخوندوقدم به قدم هدایت شد
پس منم بایدهرچیزی روباورنکنم هرچیزی روگوش نکنم وفقط به خداوابسطه باشم وایمان داشته باشم که خداجواب سوال های منومیده وپاسخ میده به درخواست های من
واقعابعداز33سال عمرگرفتن ازخداونددارم این اگاهیی هارومیشنوم که هیچ کس تاحالادرموزداین موضوعات صحبت نکرده واین حرف های حاصل سالیان سال تحقیق وبررسی وازمون وخطاهایی هست که الان استادعزیزم بهش رسیده ودرکش کرده وبه صورت رایگان اون هارودراختیارماگزاشته
بازم ازخدامیخوام که بهترمتوجه بشم که چرابه این فایل هدایت شدم ومیدونم دراین فایل جواب سوال من هست وخدابهم میگه
شادوموفق باشید
به نام ربّ
سلام با بی نهایت عشق برای شما
162. روز شمار تحول زندگی من از این جعبه شگفتی خدا
در هر صورت خدا کمکت میکنه ، کافیه که قدم برداری به سمت خواسته هات و صبور باشی طیبه
این اون چیزی بود که امروز برای من پر رنگ بود
و بارها اشک ریختم وقتی یادآوری شد بهم
صبح که حاضر شدم تا برم کلاس رنگ روغنم و تجریش برم ، برای خودم دو تا تخم مرغ و 3 تا سیب زمینی آبپز گذاشتم و یه حسی بهم گفت دوتا بردار
وقتی رفتم بیرون ،دو تا هم نون تازه گرفتم
از راه نزدیک که هدایتی رفتم و چند وقته از اونجا میرم از یه پارک بهشتی رد میشم که تو محله مون هست و با بی آر تی میرم
وقتی رد میشدم دیدم باغبان داره درختارو آب میده حدود ساعت 12 ظهر بود
من خودم اصلا فکر این نبودم که تخم مرغ رو به کسی بدم ، وقتی رد شدم حس کردم باید یکی از تخم مرغا و سیب زمینیا رو بدی به اون باغبانی که آب میده به گلا
ذهنم میخواست مانعم بشه
گفت نه برو الان بی آر تی میاد ،یا اینکه نجوا میکرد که خودت چی ؟ خودت چی میخوری برای خودت نگه دار
همه این حرفا تو چند ثانیه بود و زود گفتم نه باید ببرم و یکی از تخم مرغا رو بدم به اون آقای باغبان
وقتی داشتم از کیفم برمیداشتم حتی اینم بگم که من تو خونه که داشتم برای نون نایلون برمیداشتم اول یکی برداشته بودم و یهویی دوتا برداشتم
وقتی تخم مرغارو گفته شد یکیشو بدم به اون آقا و فکر کردم به تمام اتفاقاتش گفتم ببین گفته شده باید انجامش بدی
و رفتم و برگشتم دادم دست باغبان و گفتم تخم مرغ و سیب زمینی گرمه تازه هم نون گرفتم ،بهش دادم و برگشتم
هی ذهنم میخواست بگه من دادم ،من بودم از سهمم بهش دادم
زود به خودم یادآوری کردم که نه تو نبودی
خدا بود که گفت و باید انجامش میدادی یادت باشه هیچی رو به نام خودت نزنی ،متواضع باش و در طول روز سعی میکنم این همیشه یادم باشه که هیچی نیستم
چون وقتی یه وقتایی یادم میره خیلی سریع من من میاد سراغم و باعث غرور میشه و خداروشکر میکنم که هر لحظه یادم میاره ،اگر هم فراموشم بشه باز هم بهم میگه
و من رفتم و بی آر تی اومد گفتم خدا ممنونم که وایسادی من برم و بیام بعد بی آر تی بیاد
وقتی رفتم مترو ، رسیدم و اول مثل همیشه که شمبه ها از اونجا نماز میخونم و میرم تجریش ، رفتم و اول تخم مرغ و نون رو خواستم بخورم 3 نفر اونجا نماز میخوندن
یه حسی بهم گفت به اونا هم نون بده وقتی بردم براشون و داشتن برمیداشتن چشمم به نون بود که کم بردارن مبادا برای من نمونه
اون لحظه قشنگ حس میکردم که کارم درست نیست و باوری که دارم اینه که وقتی به کسی چیزی رو میدم حس میکنم تموم میشه و برای من چیزی نمیمونه
و زود به خودم آورد خدا منو که گفت آگاه باش از این لحظه ، همه چی فراوانه اگرم زیاد بردارن اشکالی نداره تو بخشنده باش ، همه چیز برای خداست
و من سعی خودمو میکنم تا تلاش کنم در این مورد
و وقتی رفتم کلاس رسیدم، تو راه فکرم این بود که زود برسم کلاس و صندلی جلوتر بشینم مثل همیشه که بهتر ببینم کار کردن استادم رو بعد میگفتم که نه همیشه من زود میرم و چند نفر از بچه ها که میریم جامیگیریم چه اشکالی داره که یه بارم بقیه جلو تر بشینن و به خیال خودم میخواستم محبت کنم و یاد بگیرم که همه چیو فقط برای خودم نخوام
درسته زودتر میرفتم و اونا دیر تر میومدن و عقب تر مینشستن ولی باز میخواستم همه مون بتونیم جلو بشینیم نه فقط من و دو سه نفر دیگه
و وقتی رسیدم ،زود رسیدم ولی بوممو برداشتم از صندلیم و داشتم صحبت میکردم ، یکی از بچه ها اومد و نشست جای من
اون لحظه حس ناخوبی بهم دست داد که جای من نشسته و بعد به خودم گفتم ببین این امتحانت بود که خدا میخواست ببینه که تو میتونی جاتو به کسی که نپرسیده و نشسته بدی و حتی اصلا ناراحت نشی
که ناراحت شدی و حست بد شد و باید اصلاح کنی خودتو
و بعد رفتم رنگروغن خریدم ولی گفتم خدایا میدونم پول کلاس هفته بعدم رو برام میرسونی و خریدم و خوشحالم که یکی یکی دارمرنگا رو میخرم و بی نهایت سپاسگزارم
و بعد که استادم اومد و کارامونو دید ،کار منو که دید گفتم خونمون گرمه و شرقی غربیه و آفتاب میزنه از طبقه هشتم کلا ظهر تا غروب گرمه و رنگا خشک میشن
استادم گفت نمیشه که بعد اتاقمو نشونش دادم که عکسشو داشتم گفت چقدر اتاقت شلوغه و آخر اون عکسا که تو پیج اینستاگرامم گذاشته بودم عکس خونه پردایس استاد عباس منش رو گذاشته بودم که ماشین قرمز مریم جان بود و یکی از خواسته های من از خدا داشتن خونه ای مثل خونه استاد که تو آیه های قرآنم بارها تکرار شده که عین بهشت خونه ای که از زیرش نهر ها جاری هست
استادم وقتی دید به بچه ها گفت اینم حیاط خونه طیبه ایناست
و بعد شروع به کار کرد و وقتی کلاس تموم شد من قرار بود برم خونه عموم ،که اونیکی عموم خونه شون بود و از بیمارستان مرخصش کرده بودن
من قبل اینکه برم خونه شون رفتم تو خیابونای میرداماد طرفای خونه شون نقاشیامو چسبوندم به دیوار و به خونه ها انداختم و به کسایی که میرفتن دادم
و اولش باز ذهنم مانع میشد میگفت نمیگیرن اینا ثروتمندن تو به کی بدی و …
ولی خدا کمکم کرد و انجامش دادم
و مدام میپرسیدم که خدایا چیکار کنم تلاشمو میبینی تو باوری بهم بده که به غیر از دست فروشی جلو در مدرسه از همه راه برای نقاشی میشه درآمد بالا داشت
و وقتی برمیگشتم یه هتل دیدم اولش ذهنم دوباره میخواست مانعم بشه که گفتم ببین من میرم باقی با خدا
بعدشم میرم میگم فوقش میگه باشه یا میگه نه
من باید انجام بدم و هیچی نپرسم ار خدا
فقط انجامش بدم
و رفتم با پذیرشش صحبت کردم گفت نقاشیاتو نمیتونیم اینجا بفروشیم ولی اگر اسم پیجت رو بدی اینجا میتونم بدم پخش کنم به مشتریامون
و من هرچی برگه دستم بود رو دادم بهش و سپاسگزاری کردم و برگشتم کنارش یه کافه بود و رفتم و نقاشی فنجون قهوه ام رو نشون دادم و نه گفتن
و اصلا ناراحت نشدم و برگشتم رفتم خونه عموم
توپخش کردن تبلیغام چند نفری توجه نکردن و ذهنم میگفت ببین ثروتمندن توجه نمیکنن بهت
ولی اون لحظه خدا یادم آورد اون روزایی رو که کسایی که جلو در مترو یا هرجایی بهم کاغذ تبلیغ میدادن و من بی توجه رد میشدم
یا اینکه با لحن ناخوبی میگفتم نمیخوام
و یا میگرفتم و نگاه نمیکردم حتی ببینم چی نوشته
و تمام اینا اون لحظه اومد جلو چشمم که ببین طیبه ، همه چی بازتاب رفتار خود تو هست درسته تو قبلا اینکارو کردی و میگفتی یا فکرشم نمیکردی یه روز تبلیغ کارتو اینجوری پخش کنی و جهان جوری مسیرتو تغییر داد که ببینی حسی رو که وقتی برای تو کسی تیلیغات میداد و تو توجه نمیکردی چه حسی داشت
پس خودت رو اصلاح کن و اصولت این باشه که اگر هم بهت کسی تبلیغ داد توجه کنی و با خوشرویی تشکر کنی ،حتی اگر هم نخواستی توجه کنی این خودش انرژی خوب و خداگونه بودن رو نشون میده و محبت داره توش
و چقدر خوشحالم که خدا ریز ترین چیز هارو به وقتش به یادم میاره و میگه تو عوامل بیرونی دنبال مقصر نگرد که بگی اینا ثروت مندن توجه نمیکنن
در اصل از درونت بگرد پیدا کن کجای کارت ایراد داره که تو یه تبلیغ پخش کردن من تو این دو روز چقدر باور اشتباه رو متوجه شدم و سعی میکنم برای تکرار قدرتمند کردنش از خدا طلب کنم کمکم کنه و عمل کنم تا نتیجه بگیرم
وقتی رسیدم به زن عموم گفتم که من اطراف خونه تون داشتم تبلیغ کارمو میچسبوندم
نقاشیامو دید تحسینم کرد ولی در اصل خدا بود که توجهشو داشت نشونم میداد
من وقتی صبح میرفتم کلاس از فکرم گذشت که زن عموم قرار بود برای من کتاب طراحی طلا جواهرات بخره و دوستش از انگلیس بفرسته یعنی گرفته یا نگرفته
این از فکرم گذشت و رهاش کردم
وقتی با زن عموم درمورد نقاشیام حرف میزدم ، گفت طیبه کتابتم رسیده دست دوستم و قراره برای من ایران بفرسته
پیش خودم گفتم ببین طیبه تو تو این روزا هرچی که از فکرت میگذره یهویی بهت داده میشه
ببین مسیرت درسته ادامه بده خود به خود به طور طبیعی همه چی رخ میده فقط باید هیچی نگی و قدم برداری خواسته هاتو به خدا گفتی
الان یاد حرف استاد عباس منش افتادم که میگفت
از یه جایی به بعد دیگه باید به خواسته هات فکر هم نکنی چون انقدر پیش میری که یهویی میبینی همه رو داری
و من ایمان دارم که تکاملم طی بشه یکی یکی رخ میدن وقتی همه مولفه ها کنار هم قرار بگیرن
بعد کلی با پسر عموی 7 ماهه ام بازی کردیم و براش قصه گفتم حتی وقتی میخوابید براش که قصه میگفتم یهویی شروع کردم خونه ای که خودم میخوامو با جزئیاتش که از خدا طلب کردم تعریف میکردم
و خواهرم میخندید حتی میگفتم ببین یهویی خواهرم اینا اومدن تا با اسبای من برن اسب سواری و خیلی حس خوبی داشت حتی وقتی داشتم حرف میزدم حس میکردم وجود دارن و انقدر واقعی بود برام که اسبا و اردکا و غازا و محیط خونه مو میدیدم و عمیقه حسش میکردم
وفتی خواستیم برگردیم زن عموم گفت طیبه بیا خونه ما و تا وقتی ساختمون خونه تون پمپش درست بشه اینجا کاراتو بکن که رنگاتم خشک نشن
و انقدر خداروشکر میکنم که انقدر زن عمو و عموی مهربونی دارن همه شون بی نظرن و از خدا سپاسگزاری میکنم
حتی بارها بهم گفت طیبه بیا یه اتاق رو بهت میدیم اصلا کاری نداریم خودت وسایلاتو بچین راحت مثل خونه خودت
و انسان های بینهایت خداگونه و با محبتی هستن هم عموم و هم زن عموم و باقی عموهام و زن عموهام و مادربزرگم و خداروشکر میکنم بابت این همه مهربونی و محبت
و امروزم بی نهایت زیبا بود
وقتی برگشتیم خونه تو ماشین فقط اشک ریختم ،یهویی حس کردم باید آهنگی که یه بار هدایتی گوش دادم ، و روی استوری که درمورد قرآن سوره فاطر گذاشته شده بود رو گوش بدم
و من گوش میدادم و انقدر از درون شاد بودم که از شادی اشک میریختم از اینکه ببین طیبه
تو بعد از کلاست از تجریش رفتی میرداماد و اونجا پیاده خیلی از کوچه هارو رفتی و تبلیغاتو چسبوندی
و از خدا درخواست کردی گفتی خدا میبینی تلاشمو یه راهی نشونم بده
و راه رو از طریق زن عموم بهم گفت تا آسونتر بشه برام پخش تبلیغ پیجم و نقاشیام و سفارش گیری
یهویی زن عموم گفت طیبه اگه برگه بازم داری بهم بده رفتم سوپر مارکتی بدم تو نایلون مشتریا بذارن و بهشون بدن
انقدر خوشحال شدم از این ایده
وقتی فکر میکردم فقط اشک میریختم که ببین طیبه سعی کن متوقف نشی
تو یه قدم برداشتی و یه چند تا کوچه نهایت 50 تا برگه بردی چسبوندی و پخش کردی
و خدا این حرکتتو دید و بی جواب نذاشت
وقتی تو داشتی فکر میکردی آخه من چجوری بازم باید برم کوچه هارو بگردم و بچسبونم
خدا برات راحت ترین و ساده و آسون ترین راه رو ایده داد از طریق زن عموت و گفت ببر به مغازه سوپر مارکتی ها بده تا به مشتریاشون بدن
و اینجوری نیاز نیست زمان زیادی بذاری فقط باید ببری به مغازه ها بدی باقی کارا با خدا
خودش خوب میدونه چیکار کنه
من خیلی خیلی خوشحال بودم و بی نهایت حس خوبی داشتم تا برسیم خونه و انقدر انرژی داشتم که نخوابیدم و الان که ساعت 1:50 هست بیدارم و دارم رد پای پر از عشقمو مینویسم و از خدا بی نهایت سپاسگزارم بابت همه چیز
سلام بر همه عزیزان
روزشمار 162 فصل ششم
مهم ترین قسمتی که خیلی تو این مبحث منو ب فکر فرو برد اون قسمتی بود که اشاره کردین به سوره نور ایه 30 و 31
که برابری جنسیتی داخلش بود یعنی هم مردان و هم زنان باید در مقابل جنس مخالفشون قسمتی از نگاهشون که نگاه تقریبا شهوت الود هست و بیارن پایین مردها و زنان مومن
این یعنی هیچ وقت اینطور نبوده ک فقط مردان بنده خدا به هیز چشم بودن محکوم شدن در فرهنگ ما اما کسی راجع به این نوع نگاه خانمها صحبت نکرده چون قصد فقط پرداختن به حواشی قران و ایات متشابه بوده
خوب وقتی از برابری این ایه میگذریم میرسیم به قسمتی که به زنان مومن اشاره میشه زینت خود را اشکار نکنید بجز چیزی که اشکار هست که برداشت راسخون این بوده که منظور از قسمت اشکار صورت و دست ها بوده و این از کجا به ذهنشون رسیده خودشونم نمیدونن و کسی هم ایرادی نگرفته به این موضوع و حتی تحقیقی هم صورت نگرفته
در کل تو این ایه هیچ کجا اسمی ازین که موی سر رو بپوشونیم وجود نداره
و یا قسمتی که اشاره کرده خمر ( پارچه ) روی خود بیندازند هیچ کجا اسم چادر یا مقنعه برده نشه و حتی نگفته روی موی سر یا کل قسمت بدن بندازن اینا تفاسیر مثلا راسخون بوده
اون قسمتی که اشاره کردین چرا خدا واضح نگفته بعنوان مثال پارچه روی سرتون بندازین واقعا منطقی ترین بود اینکه مگه خدا محدودیت داشته تو گفتن یسری کلمات؟ اگه بصورت کلی گفته و اشاره نکرده پس چرا تو ایه اشاره کردی زینت خود را اشکالی ندارد برای همسر برادر پسر پسر همسر پسر برادر و…. نامبرده تک تک اینها رو بکار برده یه کلمه موی سر فقط اضافه بوده؟ وای که حرف حساب همیشه حسابه استاد چجوری ب این درک رسیدین واقعا هیچ احد و ناسی بدون اینکه بخواد نفعی ببره این ها رو در اختیار ما نمیزاره شما ک ب رایگان و بعنوان هدیه این صحبتهای مهم رو برامون به اشتراک گذاشتید
مگه نمیتونستین همین و بعنوان یه دوره برای فروش بزارید کلی هم ادم حاضر بودن برای خریدش پول بدن تشکر واژه خیلی کمی هست براتون خداوند تمام برکاتش و نثار شما کنه نازنین مرد
و هموون قسمتی که گفتین نگاهتون ب قران بعنوان کسی باشه که تو جزیره هست و میخواد خودش مفهوم قران و برای خودش واضح کنه عالی ترین بود کاری که شما بار اول وقتی میخواستید بندازینش تو اب از روی کشتی انجام دادین
و اینکه چقدر مارو با عذاب اللهی از نپوشندن موی سر ترسوندن و چقدر همه چیز قبل اشنایی با شما پوچ بود و چقدر وسعت نگاهمون بزرگتر شده بسیار بسیار ازتون ممنونم دوستتون دارم برکات فراوان انرژی این دعاهای خوب در زندگیتون جاری مهربونترین
به نام تنها فرمانروای کل کیهان خدای مهربانم خدای وهابم خدای رزاقم سپاسگزارم
سلام عزیزان جان
روز162
بررسی حجاب در قرآن 2
خدایا شکرت که اینقدر عاشقانه ما رو دوست داری وای که اگه درکش کنم که چقدر عاشق من هستی از شوق و اشتیاق جان میدهم
هیچ وقت برای من بنده آن سختی و زجر و نخواستی
چقدر زیبا در قرآن همه چی رو برای ما آسان کرده ای
و ما که خودمون عملا نرفتیم سراغش و هر کی هر چی گفت ما قبول کردیم وخودمون به خودمون ظلم کردیم
و با درخواستهای من به استاد عزیزم به پیامبر زمانم هدایتم کردی تا در مسیر درست الهی باشم
خدایا شکرت که به این راه راست هدایت شدم
خدا جونم شکرت که مرا انسان آفریدی اشرف مخلوقات تا درک کنم قوانین بدون تغییر جهان را
چقدر استاد برامون راحت کرده که وقتی دنبال ریشه کلمه ای در قرآن هستیم ریشه سه سه حرفی اون کلمه را پیدا کنیم و دنبال اصل باشیم ن دنبال فرع
خدایا شکرت که ذهنم را دارم پاک میکنم از آنچه که قبلاً شنیده بودم و حک شده است در ذهنم باید بازهم تکاملی پیش برم و زور الکی نزنم چون تا برای ذهنم منطقی بشه زمان نیاز دارم پس تکاملم را اینجا هم رعایت کنم
تا آسان شوم بر آسانی ها
خدایا شکرت که در بهترین زمان و بهترین مکان و بهترین شرایط قراردارم که میتوانم درک و فهم بهتری داشته باشم با استفاده از کتاب قرآن و آموزشهای عالی استاد عزیزم عملگراتر باشم و فقط در حرف نباشم باید عمل کنم به آنچه که از قوانین میفهمم
خدایا شکرت برای زینتی که به ما دادی و خودت هم راه و روش درست را برای زندگی کردن بهم دادی
خدایا شکرت که جهان هر لحظه در حال پاسخ به فرکانس های من است
خدایا شکرت برای نگاه به قرآن که باید ذهنم خالی خالی باشد و اگر بقول استاد در جزیره ای باشم و فقط منو قرآن باشیم و راه و روش درست زندگی کردن را باید از این قرآن فرا بگیرم
خدایا شکرت که دارم اصل را یاد میگیرم
خدایا شکرت که از حاشیه ها دارم فاصله میگیرم
خدایا شکرت که بک گراند های مذهبی ام داره محو نابود میشود
خدایا شکرت که برای موضوعات مختلف درباره عذاب الیم و عذاب شدید گفته شده ولی در مورد حجاب گفته مومنان توبه کنند باید که رستگار شوید
با تخف و لا تحزن
نترس و نگران نباش
خدایا شکرت که بهم یاد دادی که فقط روی تو حساب باز کنم
وقتی روی نیازم فقط بخداست دیگه جای ترس و نگرانی نیست
خدا جونم خودش اصل رو بهم داده
هر جایی ترس و نگرانی اومد سریع برم سراغ قرآن بیام تو سایت تنها جایی که منو آروم و آسوده خاطر میکنه . جایی که ورودی مثبت داره جایی که کنترل ذهن میکنه
جایی که سرشار از عشق و پاکی و صداقت و درستی و راستی هست
جایی که پراز آگاهی و نور و ایمان و باور و اعتماد و امید هست
خدایا شکرت که من همواره در بهترین زمان و بهترین مکان و بهترین شرایط قراردارم
خدایا شکرت که من لایق دریافت الهامات و نعمتهای الهی هستم
خدایا شکرت که مرا ارزشمند آفریدی
خدایا شکرت برای تمام داشته هایم
هر آنچه دارم از آن توست مالک اصلی تویی
خدایا شکرت تنها تورا میپرستم و تنها از تو یاری میجویم مرا به راه راست به راه کسانی که به آنها نعمت داده ای هدایت کن نه کسانی که بر آنها غضب کرده ای و ن گمراهان
خدایا شکرت از هر خیری از تو بهم برسد من سخت فقیر و نیازمندم
خدایا من تسلیمم هیچی نمیدووووونم
من بخدای خودم اعتماد دارم
در پناه الله یکتا شاد سلامت ثروتمند و سعادتمند باشید در دنیا و آخرت دوستون دارم الهام جون عزیز دردانه خداوند عالم