هدفگذاری و تأثیر آن در زندگی - صفحه 28 (به ترتیب امتیاز)


توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

604 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    Nadia Rasouli گفته:
    مدت عضویت: 978 روز

    سلام به استاد خوش تیپ وباانگیزه وخانم شایسته فوق العاده

    استاد من هر روز دارم با فایل های که رو سایت میزارید زندگی میکنم 17 ساعت یا بیش تر دارم کارم میکنم

    استاد یه دختر 15ماه دارم اون از الان به شما علاقه داره میشنه به حرفاتون گوش میده

    واقعا استادباید این مسیر تکامل خود رو طی کنیم احساس میکنم دارم پیشرفت میکنم نتیجه ها اینو بهم میگن مثلا من هدف های کوچک برای خودم میزارم تا حدود زیاد انجام میدم ونگاه میکنم چ عادت مثبتی در من ایجاد شده پس به خودم میگم نادیا این درست صبح که بیدار شدی ادامه بده زندگیم پر از شادی ولذت شد استاد من خیلی پیشرفت کردم هم از نظر مالی وشخصیتی عوض شده ام از وقتی که با شما اشنا شدم

    از ته قلبم از خدا سپاس گذارم که منو هدایت کرد به این سایت وشما

    و به تازگی دوره عزت نفس خریداری کردیم با همسرم

    میخوام به تمریناتش عمل کنم واز این بیشتر نتیجه بگیرم

    استاد ارزوم وقتی برمی گردی به ایران شما رو ببینم در مورد موفقیت هام و پیشرفتم حرف بزانم

    امروز خواستم برای اولین بار کامنت بزارم چون خواستم سپاس گزاری کنم برای هم چیز

    امیدوارم همیشه کنار مریم جان با عشق زندگی کنید موفقیت بیشتری تجربه کنید عاشقتونم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  2. -
    سجاد بوستانی گفته:
    مدت عضویت: 2623 روز

    به نام رب هادی

    به نام رب بخشنده

    به نام رب وهاب

    به نام رب کریم

    به من خالق وجودیت بخشید

    به من مالکیت داد

    به نام او که قدرت بالاتر از همگان است

    به نام که سرچشمه حیات هستی است

    ساعت 4 صب چی منو کشونده دارم کامنت مینویسم

    نمیدونم اشکام سرازیرن

    من فقط از خدا هدایت خاستم

    همین

    خدم نیازمند هدایتش میبینم

    خدم رو محتاج هدایتش میبینم

    بدون اون گمراهم

    ای نیروی منبع

    ای یگانه قدرت هستی

    ای کسی که مرا خلق کرده ای

    و به من قدرت ارتباط بخشیده ای

    دریاها را و کوه ها را به تسخیر من دراورده ای

    ای انکه به من قدرت دادی به بزرگترین جایگاه هستی برسم

    من در این شرایط کنونیم

    تقریبا این باور در من تثبیت شده که من خالق بی جون و چرای زندگیم تا این لحظه هستم

    حتی مشکلی که مادر زادی برام پیش اومده

    حتی مسائلی که وقتی خیلی بچه بودم به دست خدم برای خدم درست کردم

    الان که نگاه میکنم من ادمیم که خیلی دنبال خالص شدنم

    و این توی روابط با ادم ها هم هست

    میخام خالصانه دیالوگ محور احساس محور رابطم رو شکل بدم

    نه صرفا بخاطر زیبایی

    اگرمن ادم خیلی زیبایی بودم یا ادم خیلی پولداری بودم یا پدری داشتم که خیلی بهم کمک میکرد یا کارهایی در گذشته میکردم که الان انقدر بخاطرش با خدم نجنگم

    الان این انگیزه و این ارتباط با منبع رو نداشتم

    من میخاستم خالص بشم و این خواسته من این باور من نیاز به فشار داشت

    فشاری که از بدو تولدم برای بود و خدم به دست خدم شدید ترش کردم

    انگار که خدم رو کشوندم تا این لحظه به این نقطه برسم و حالا اینجام

    از خدا هدایت میخام این شیشه تحت فشار رو نشکنه و الماسشو بکشه بیرون

    میخاستم الماس نابی بشم تاالان که فشار هایی رو تحمل کردم بخاطر خاسته ام بوده

    و حالا که هشیار تر از همیشه ام

    حالا که مفهوم قانون باور رو فهمیده ام

    فقط طوطی وار چندتا جمله مثبت رو تکرار نمیکنم

    میدونم که باور وقتی ساخته شده که ناخوداگاه اونجوری فکر کنیم

    باور وقتی ساخته شده که تو شرایط سخت بازم ذهنمون قانع باشه ینی اون منو قانع کنه که این طرز فکر درسته

    مثلا اگه من باور داشته باشم وقتی من افکار صحیحی داشته باشم هیچ اتفاق بدی برام نمیفته

    وقتی به ظاهر شرایط بد میشه تا میخام حالم بد کنم ذهنم بهم میگه بابا این قانونه

    تو که در مسیر صحیح بودی پس این اتفاق صددرصد تهش خوبیه و خیره برات

    حالت چرا داری بد میکنی وقتی یه اتفاق خوبی در حال رخ دادنه

    مثل یه گردو که باید بشکنی تا به مغزش برسی

    مثل یه تیکه گوشت تا باید بپزیش تا به طعمش برسی

    مثل یه زمستون که باید بیاد و درختا قدرت بگیرن که بهار رشد کنن

    مثل هرچیزی که به زمان احتیاج داره

    اروم باش بنده من

    من باتوام

    هرلحظه باتوام

    تو در مسیر خوبی هستی که شرایط داری که این کامنت بنویسی یا بخونیش

    تو در مسیری هستی که من تاییدش میکنم

    داری خدتو ارتقا میدی

    تو این مسیر داری باقدرت های وجودت میجنگی

    ایندفه میجنگی که صلح برقرار کنی

    یا باید خوب شن یا باید برن

    نمیتونن بد بمونن

    چون تو قلبت رو اصل قرار دادی

    رها کردی خدتو در وجود من

    به سمت برمیگردی

    تو اَوّابی و من تَوّاب

    بخاطر اشتباهات در احساس منفی نمون بهترین کار اینه ازشون انگیزه بگیری تا ترمزارو پیداکنی

    شیطان رسوخ کرده بجاهایی از ذهنت وداره از اونجا دستور میفرسته

    تو نمیتونی بهش گوش ندی

    و وقتی میخای روشنش کنی باید نزدیکش بشی

    ولی نترس با ترسات روبرو شو اونا نقاط تاریکن

    چرا ترس وقتی میدونی تهش خوب میشه

    چون تو داری کاری رو انجام میدی که بخاطرش خلق شدی

    این دنیا یه دنیای واسطه اس که تو فقط باید شیطان رو شکست بدی و تسلط کامل به ذهنت داشته باشی

    با کمک قلبت به من وصل شو و من روح توام که با توحرف میزنه و ناظره و همه چیز دانه و هادیه و انذار میکنه و پاداش میده

    تو در مسیر صحیح باش و بیشتر اوقات شبانه روزتو توش بمون

    نگاه نکن روزا میرن

    واسه من هیچ وقتی دیر نیست

    حتی اگه دقیقه نود 5 تا عقبی نگران نباش

    به مرحله اش رسیده باشی 5 تا رو میزنی تو وقت اضافه شیشمی رو هم میزنی و برنده میشی

    به مرحله اش نرسیده باشی بازم حالت خوب باشه چون احتمالا یکی دومرحله بعد میرسی که الان تو مسابقشی

    حرفای من همیشه سادس فرزندم

    اینارو خدا گفت منم نوشتم

    خدا همینجاس

    من حسش کردم

    چقدر قلب من داره گواهی میده

    احساس میکنم قلب من باز میشه خدا میاد و وجود من رو فرامیگیره

    به ترسام به نقاط تاریک ذهنم به عادت هایی که نمیدونستم چیه فقط انجامش میدادم فکر میکنم

    به افکاری که میشنوم و مدام داره تکرار میشه گوش میدم

    بعضیاشون خیلی باهام غریبه ان ولی خیلی قوین

    مثل اینکه اگه میخای پول بسازی باید کم خرج کنی و خرجاتو به صفر میل بدی که پولت جمع بشه

    پول از یه مقداری بیشتر نمیشه پس باید خرجاتو کم کنی که پس اندازت بتونی بیشتر کنی

    پول اگه میخادجمع بشه باید حبس بشه پولتو بریز توی کارتی و اون کارت رو بده دست یکی که از دسترست دور باشه

    انگار که تو زندان کردیش و قفل زدی بهش وگرنه پول از تو فرار میکنه

    پول زیادش خوب نیست چون تو رو میبره تو فاز بچه پولداری و تو اونجا تنهایی نه خانوادت باهات میان نه دوستات افراد پولدار هم نفر جدید تو جمعاشون راه نمیدن چون غرور دارن و خیلی سرد برخورد میکنن

    پول باید در حد همین بخور و نمیر و هرچند سال بزور یه وسیله ای رو نو کردن باشه بیشتر باشه فساد درست میشه

    مثل اینکه تو یه دیگ غذا واسه نهارت سفارش بدی مگه چقدر میتونی بخوری؟؟؟

    بابا پول مثل اشغاله باهاش دوست بشی تورو هم اشغال میکنه

    پول تورو یکی میسازه که نمیشناسیش مجبوری بقیه عمرت رو یه پولدار حوصله سر باشی که هیچ رفیقی از این رفیقای الانش نداره

    یا فقر و دوستات انتخاب کن یا ثروت تنهایی

    پول غروری میده که خونوادت فراموش میکنی و اوناهم نمیتونن جلوی ظلم تو حرفی بزنن چون پول بهت قدرت میده و ذات پول انقدر قدرتمنده که هر اعتراضی رو تو نطفه خفه میکنه تا خونوادت یا عشقت یا رفیقت میاد از احساس حرف بزنه تو پول میکوبی تو دهنش

    تا میاد از خاطرات گذشته حرف بزنه تو با پولت دور میشی تمام شخصیتت میشه پول و پول که ازت بگیرن یه بی عرضه میشی که شلوارشو نمیتونه بکشه بالا

    پول انقدر غرقت میکنه که هرچقدرم بخای وقت نمیکنی به خدا وصل شی

    باز خدایا شکرت بخاطر فقط اگه من به تو وصل میشم بخاطر فقرمه اگه بی نهایت پول داشته باشم معلوم نیست دیگه بتونم باهات ارتباط بگیرم یانه

    یا خدا اینا کجای ذهن من بوده

    به همه اینا یقیین صددرصد دارم

    چقدر ترمزه اینا

    باز من میگم چرا تا دوقرون بدست میارم خرج میشه

    پول انگار از تو حسابم مثل سرسره سر میخوره میره ته چاه

    بابا این باورها نمیذارن تو از این حد بیشتر بالا بری

    خدایا اینا چی بود از ذهن من زد بیرون

    اندازه چند ماه ترمز پیدا کردم که برم باورهای مثبتش رو پیدا کنم و بسازم

    خدایاشکرت بخاطر دنیای مهربونت بخاطر قوانین واضح و عادل و حکیمانت

    خدایا کمکم کن تو مسیر ستاره قطبی تو مسیر هدایتت تو مسیر دیدن زیبایی های روزم بمونم

    میخام زیبایی های اطرافم رو ببینم نعمت هام ببینم

    میخام زیباتر رو نیکوتر رو ببینم

    اینهمه سال ذهنم جنگید و من تو تیم حریف بازی میکردم میخام دیگه براخدم بازی کنم

    میخام خدم رو بدنم رو دوست داشته باشم نمیخام فقط تیم شیطان رو قوی تر کنم میخام شجاعت پیدا کنم روبروش وایستم

    میخام زیر و زبر کنم

    این شجاعت رو خدای من به من داده

    از احد و ناسی نمیترسم

    وقتی از خدم نمیترسم بقیه که پشیزی حساب نمیشن

    خدایا ازت میخام حساب ببرم هنوز در وجودم جنگ هایی هست نقاط مختلف وجودم میخام صلحشون بدم

    بااسلحه قدرتمند تمرکز بر نکات مثبت شروع کردم

    خدایا تو بهم نیرو برسون

    تمرکز بر نکات مثبت باعث میشه بیام تو تیم خدم بازی کنم حالا مرحله بعد باید کارایی که خدم نمیدونم چرا انجام میدم و کارایی که با اینکه باید انجام بدم اما انجام نمیدم رو بفهمم و مثل الان ترمز ها رو بفهمم و باورهای قدرتمندشو بسازم تا اون نقطه رو سفید کنم

    روزی رو میبینم که تو ذهنم میرم و هرنقطه رو نگاه میکنم سفیده میتونم تمام سرزمین وجودم رو ببینم

    از تاریکی و کوهستان هایی که سربیرون کرده برسم به روشنایی و کویر

    اونوقت مثل استاد که میگه من تشنمه تشنه بشم برای این اگاهی ها

    نه مثل منی که ی تمرین انجام میدم سیر میشم

    چون غروردارم به درگاه خدا چون خدم نمیشناسم

    هرچقدر بیشتر خدت بشناسی و ذهنت کنترل کنی بیشتر پیشروی میکنی

    مثلا وقتی که توی مسئله عصبانی میشی یا نگران میشی وقتی شدتش زیاده تو رفتی تو دل تاریکیهای ذهنت واسه همونه نمیدونی داری چیکار میکنی اونجا تاریکه و تو داری به در و دیوار بزنی اما نمیتونی راه ها رو پیداکنی میزنی میشکنی یا به خدت اسیب میرسونی

    اگه اونموقع ذهنت کنترل کنی مردونگی کردی ینی رفتی تو دل دشمن و شروع میکنی به شمشیر زدن و نقطه به نقطه روشن میکنی ذهنت رو و اونوقته که باخدت میگی بابا این مسئله به این سادگی که من اینقدر ازش بزرگتر بودم چطور اینهمه سال منو اذیت میکرد

    اونوقت هی روز به روز ورودی میرسونی بهش

    مهربون میشی وقتی میفهمی عصبانیت وقتیه که تو ضعیفی و بجای اینکه بگردی دنبال راه حل میخای ضعفاتو پنهون کنی

    سخاوتمند میشی وقتی میفهمی بابا گنجینه اسمان ها و زمین دست اونه تو یه مقدارش به دستت اومده اتفاقا بده بره که پاک کنی خدتو نه بخاطر اینکه پول بی ارزشه اتفاقا چون انقدر باارزشه شاید جزو بالاترین ارزش های یک انسان باشه بده بره تا ذهنت نگرانیاشو بروز بده و تو رو ببره تو نقاط تاریک و تو با کنترل کردنش با این باورها که بابا من که میبخشم گم نمیشه مثل هرس کردن درخته میبری که بزرگ تر بشه و اینکه پول به ابزار فوق العادس برای اینکه من خدم رو بتونم پاک کنم من از خدامه که ببخشم و اینکه بخشیدن منو رشدمیده و اینکه وقتی میدی نمیذاری حرس و طمع قدرت بگیرن تو ذهنت بابا بقیه پولا فقط خرج میشن اما بخشش جمع میشه

    خدا هرچی داشته رو به تو بخشیده تو راضی نمیشی به پول رو ببخشی و اینکه پول دوست خوب منه من باهشیاری میبخشم تا ازش از قدرتش یه استفاده خیلی خوب کرده باشم یااینکه پول تودنیایی که همه همه کار میکنن بزور بگیرنش نظرش رو کسی جلب میکنه که بفهمتش حتی اگه تمام مردم دنیا بفهمن پول چجوری جمع میشه و تبدیل به ثروت میشه باز یک هزارم ثروت واقعی دنیا خرج نمیشه

    خدایاشکرت بخاطر این اگاهی ها

    عاشق خدت و بدنت و سلامتیت میشی وقتی میفهمه همسفرت از ابتدا تا انتها همین بدنه باید ازش خوب نگه داری کنی این بدنو قرار چندین سال حملش کنی اگه الان فرسودش کنی بعدا اذیت میشی

    پس دیگه حیفش نمیکنی باهاش ارتباط میگیری

    من دوره قانون سلامتی رو ندارم اما حس میکنم اگاهی هاش چجوریه

    همین هم باعث شده از روزی که دوره قانون سلامتی اومده و من فقط مقدمه هاشو دیدم نزدیک 5 کیلو وزن اوردم و کمتر از 3 4 کیلو با وزن رویاییم فاصله دارم

    فقط بخاطر اینکه دارم بدنم رو میفهمم

    خدایاشکرت چه کامنتی شد

    حالا میفهم اولش که میخاستم بیام کامنت بنویسم میخاستم تنبلی کنم اما یه چیزی درونم گفت باید اینکار بکنی چون هدایت خاستی و این جزو هدایتته

    حالا به اندازه ماه ها میتونم باورسازی کنم چون خدم بهتر از چند ساعت قبل میشناسم

    خدایا شکرت

    شکر

    تشکر

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  3. -
    سحر زیبا گفته:
    مدت عضویت: 879 روز

    سلام ب شمااستادعزیزم

    هرثانیش برام درس داشت وهنوزم جاداره‌ک اگاهیهاش حک بشه توی ذهنم قشنگ تجزیه تحلیلش کنم براش نمونه های عینی بیارم بنویسم تجسمش کنم ووووهزاران باردیگ گوش کنم ،،خییلی بهش نیازداشتم وخداوندداره قشنگ وواضح پاسخ میده ب درخواستم خدایاااهزاران مرتبه شکر

    وسپاسگذارم ازشماالگوی برتر

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  4. -
    فاطمه سعیدی گفته:
    مدت عضویت: 430 روز

    سلام بر استاد عزیز و همسر عزیزشان

    سلام بر دوستای خوبم

    عزیزان سوال داشتم ممنون میشم کمکم کنید

    من دوره قدم اول و قدم دورم از دوره 12قدم را خریداری کردم

    کسانی که کل دوره رو گرفتند آیا از احساس لیاقت هم استاد توضیح دادند یا دوره احساس لیاقت رو جداگونه خریداری کنیم

    ممنون میشم کمک کنید با سپاس

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    • -
      الهام سیاوشی فرد گفته:
      مدت عضویت: 501 روز

      به نام تنها فرمانروای کل کیهان خدای مهربانم خدای وهابم خدای رزاقم سپاسگزارم

      سلام فاطمه عزیزم

      خدارو شکر

      بهت تبریک میگم که در دوره مقدس 12قدم با هم هستیم

      منم الان قدم چهارم هستم

      بله عزیزم استاد در قدم چهار در مورد احساس لیاقت و ارزشمندی هم خیلی عالی داره توضیح میدهد

      و این مطالب این دوره خیلی عالیه

      و تکامل که بدرستی طی بشه

      من احساس کردم که دوره مقدس 12قدم مکمل دوره احساس لیاقت هست

      خودم دوره احساس لیاقت رو دارم و یه دوره کامل و بینظیر ه

      و هر چقدر در این مسیر تعهد و ثابت قدم تر باشیم و عجله نکنیم هر لحظه ما رو به مسیرهای بهتر هدایت میکند

      پس همگی با قدرت بیشتر ادامه بدیم که این مسیر مسیری زیبا و همیشگی و پراز فراوانی و نعمت و ثروت و برکت و رحمت الهی است.

      در پناه الله یکتا شاد سلامت ثروتمند خوشبخت و سعادتمند باشید در دنیا و آخرت دوستون دارم الهام جون عزیز دردانه خداوند عالم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    • -
      نرجس عزیزی گفته:
      مدت عضویت: 1201 روز

      سلام دوست خوبم بله توضیح دادن درمورد احساس لیاقت ولی خود دوره احساس لیاقت خیلی کامل تر هس واستاد خیلی واضح و روشن وبا زدن مثال واوردن دلیل کامل تر و با جزئیات بیشتر توضیح دادن پیشنهاد میکنم اگر امکانش رو دارید بخرین و استفاده کنین

      انشاالله موفق باشین

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
    • -
      لعیا خوش کار گفته:
      مدت عضویت: 1419 روز

      سلام به دوست خوب و هم فرکانسم

      بستگی به خودتون داره و اینکه چقدر از هر دوره ای تلاش میکنید که روی خودتون کارکنید استاد در همه دوره ها راهکارها رو طبق قانون کاینات توضیح میدهند و ممکنه که یک نفر اونقدر پذیرش داشته باشه و انقدر خوب قانون رو درک کرده باشه که حتی با فایلهای رایگان راه صعود رو پیدا کنه و به نظرمن بهترین راهنمای شما دلتون هست من و خانواده ام بعد از گذروندن دوره سلامتی به طور معجزه آسایی دوره احساس لیاقت رو تهیه کردیم چون به خاطر تضادی که برای من به خاطر لاغریم پیش اومده بود خداوند این هدایت رو به دلمون انداخت. به نظرم شما هم به حرف دلتون گوش بدید و به هدایت خدا ایمان داشته باشید. امیدوارم مفید بوده باشه

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
    • -
      رها ازادی گفته:
      مدت عضویت: 1083 روز

      سلام عزیزم من دوره دوازده قدم وکامل خریدم وکار کردم وباز احساس میکردم یه چیزی باز کمه هراز گاهی هی باز با وجود کار کردن رو خودم حسم بد میشد تا هدایت شدم ودوره احساس لیاقتم خریدم وبعد از کار کردن رو این دوره

      واقعا متوجه تغیر فرکانسم شدم اصلا زندگیم وارد مرحله جدیدی شد

      البته این وبگم ک استاد تو دوره 12قدم از احساس لیاقت صحبت کردن ولی خود دوره احساس لیاقت کامل باز میکنه موضوع رو واز زوایای مختلف موضوع رو برسی میکنه ومن یکی از شکر گزاری هرروزم اینکه کخداوند هدایتم کرد دوره احساس لیاقت خریدم

      امیدوارم تونسته باشم کمکی کرده باشم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  5. -
    انیس دیده بان گفته:
    مدت عضویت: 1340 روز

    سلامی گرررم بر همه عزیزانی ک هدایت میشن به خوندن این کامنت

    قوانین خداوند و این جهان ثابت هستن

    و تغییر نمیکنند و برای همه یکسان.

    الهی شکرت خداجونم برای این هدایت و نشانه امروز من و خدا هیچ وقت دیر نمیکند

    سلام استادِ جان

    همین دیروز برای جلسه 1 قدم 1 کامنت گذاشتم و نوشتم که میخوام یه هدفی رو ک سالهاست امروز و فردا میکنم، انجام بدم ( تمرین جلسه 1 عزت نفس) ، و امروز این فایل نشانه من بود

    خدای من چقدر به موقع و شفاف پاسخ میدی کافیه ک آروم باشم تا اتفاقهای مناسب خودش در زمان مناسب رقم بخوره

    چقدر استاد دقیق و کامل من و راهنمایی کردین در شروع سال 1404 با گرفتن این تصمیمم این فایل باید بعنوان نشانه بیاد دقیقا فردای روزی ک هدف گذاری کردم

    و این نشانه قدمهام رو محکمتر و ایمانم رو بیشتر کرد برای انجام این هدف و ایده ها داره پشت سرهم میاد فقط از صب کلی ایده نوشتم

    با برداشتن قدم های کوچک اما پیوسته

    و قدمهای بعدی ب وقتش گفته میشه

    درست زمانی ک قدم اول رو برمیداری بخصوص اون زمانی ک ترسم داری اما به غیب ایمان داری میگی من میرم تو دلش خدا خودش هدایتم میکنه او خودش برام انجام میده اونوقته ک دستها پشت سرهم میرسن و کارهات به آسانی برات انجام میشن و تو آسان میشی برای آسانیهای بیشتر و بیشتر .

    این فایل امروز چراغ راه من شد و کاتالیزور رسیدنم ب هدف، مطمینم و متعهد ک تا نتیجه نگیرم دست برنمیدارم یا به چیزی ک میخوام میرسم یا میمیرم.

    استاد شما گفتین که 1. هدفت رو اعلام کن تا خودت رو مجبور کنی به انجام کار و هراتفاق مایوس کننده ای افتاد ناامید نشی و مجبور بشی ادامه بدی ، من همینجا ب شما و همه هم مداریهای عزیزم اعلام میکنم امروز سیزدهم فروردین 1404 که یه باشگاه با متراژ قانونی و با مجوز رو میزنم ، تکاملش رو هم طی کردم

    من لایقش هستم

    هم مدیرسالن بودم ک خودم سانس خانمهارو اجاره کردم هم سالها مربی بودم و مربی برتر استان و قهرمانها تحویل اردوی تیم ملی دادم

    و هم هوم جیم داشتم

    سال 97 در مقطع کارشناسی ارشد در رشته فیزیولوژی ورزش با معدل 19.21 فارغ التحصیل شدم

    توی بازارهم یکسال اخیر کار فروش داشتم و 4ماه هست غرفه اجاره کردم ک اجاره خونه و غرفه باهم 23.500م بوده

    ب راحتی با 200میلیون رهن و 30تا 35میلیون اجاره میتونم کارم و تخصصم و بیزینسم رو رونق بدم

    توی هرزمینه ای مربی بودم عالی عمل کردم و هنرجویانم همیشه بیشتر از انتظارشون نتیجه میگرفتن همیشه آرزوی باشگاه بزرگ و مجوزدار داشتم همیشه دلم میخواست یه مجموعه ورزشی چندمنظوره داشته باشم ، اما مومنتوم رو رها کردم سالها بذر کاشتم آبیاری کردم سمپاشی کردم هرس کردم از طوفانها مراقبت. کردم ب بار نشست میوه ها داد اما رها کردم و ب برداشت نرسید و هربار میگفتم مجوز میخواد سرمایه میخواد و… اما دیگه نمیزارم فرصتها بگذره و من نظاره گر باشم و این نعمتها رو لایق دیگری بدونم ، من لایق سالن ورزشی مجهز و سنگ فرش و ارتفاع سقف 5متری و همکف و 150 … 200 متری ، مجهز ب وسایل بدنسازی و رزمی و کراسفیت با نور کافی هستم ،مکانش هرجا باشه برای من پر از خیر و برکت و پول و ثروت و فراوانیه ، من مولد پول و ثروت و فراوانی ام من با رسیدن به خواسته هام باعث رشد و پیشرفت و حال خوب جهان و جامعه اطرافم هستم.

    چقدر قوانین ثابت خداوند و این جهان رو دوست دارم بهم آرامش و قوت قلب میده

    استاد عاشقتونم

    دم شما گرم ایولا دارین

    دم ارادتون گرم ایمانتون خیلی قویه

    حال دلتون هرروز عالی تر از دیروز

    تنتون سالم

    بمونین برام

    دوستون دارم

    انیس

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  6. -
    لیلا داورپناه گفته:
    مدت عضویت: 1600 روز

    سلام به استاد عزیز، موحد و توانمندم…

    این فایل شما هم مثل بقیه آموزه هاتون اونقدر نکته و درس و زیبایی داشت که چند روزم تایپ کنیم تموم نمیشه. من معمولا لذت میبرم و استفاده میکنم اما شاید اندازه یک قطره نسبت به دریا.

    چیزی که از همه بیشتر توی حرفهاتون منو تو فکر برد و برام بُلد شده اینه که فرمودین بعد از اینکه به نتیجه دلخواه رسیدیم اون رفتارهایی که مارو به اونجا رسونده رو کنار نذاریم و تبدیل به عادت باشه تا برنگردیم به مسیر قبلی. برای این صحبتتون صدها مثال عینی میتونم تو زندگی خودم و سایر عادتها بیارم برای دور شدن از سبک زندگی ایده آلمون. مثل اینکه بخوایم توی شهر شمالی زندگی کنیم تمام تلاش و نقشه راه رو شهر به شهر پیدا کنیم هزینه کنیم و وقتی رسیدیم بگیم خب دیگه رسیدم حالا دیگه خسته شدم نمیخوام ساکن شم نمیخوام خونه و شرایط ساکن شدن و اقامت رو فراهم کنم. یعنی سختی به ثبات رسیدن اون خواسته رو با سختی عادتهای منفی گذشته و برگشتن به مسیر قبلمون عوض کنیم(اهرم رنج و لذتی که دوستان توی کامنتا خیلی زیبا درموردش توضیح دادن). و چقدر برای من این مسیر برگشت حتی نرسیده به هدف تکرار شد چون شاید بهای تثبیت عادتهای خوب جدید برام گرونتر بود و اینکه موفقیتهای کوچیکم و از نشونه های راه لذت نمیبردم نمیدیدم وطبق آموزه های دوره عزت نفس حتی شخصیتم رو به رسیدن به اهداف وصل میکردم که اگه من به این هدف بزرگ رسیدم پس من عالی ام فوق العاده ام و… و اگر نرسیدم به همون اندازه من افتضاحم ضعیفم و شکست خورده. من دارم یاد میگیرم که چطور خودم رو ببینم پیشرفتها و عادتهای جدیدم که قدم قدم برمیدارم رو ببینم و اینکه بفهمم من به خودی خود بسیار ارزشمند و قدرتمندم اما باید به همین اندازه یک زندگی ارزشمند و قدرتمند بسازم. با چی؟ رفتارهای جدید که اونقدر ارزش و تاثیرشونو تو زندگی ببینم تا برام لذتبخش و ثابت و موندگار بشن و خلاصه اینکه تبدیل به عادت و باور بشن. و اینجوری یک زندگی باارزش و سطح بالا رقم بزنم.

    خیلی حرف و نکته دارم ک از حرفای طلاییتون تو زندگیم مثال بیارم اما امتحان دارم و باید بخونم تا به جایی که میخوام برسم و توی این مدت عادت گوش دادن به فایلهای باارزشتونو حفظ میکنم. دوستتون دارم زیااااد

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  7. -
    حمید حمیدی گفته:
    مدت عضویت: 2159 روز

    با سلام خدمت استاد عزیز ودوستان گلم .آقا من داشتم در دفترم برای خودم می‌نوشتم که بهم الهام شد که آنچه که نوشتم رو بیام اینجا شیر کنم ومنم گفتم اکی.بعد که اومدم داخل سایت دیدم عهه چه جالب دقیقا رو همین فایلی هستم که استاد در مورد هدف گذاری دارن توضیح میدن خدایا شکرت به خاطر این مسیر زیبا واین همزمانی واین الهامی که کردی.خب حالا بریم سر اصل مطلب من اومدم ورسیدن به هدف رو برای خودم شخصی سازی کردم هرچند که این نوشته ها هم همش از آموزش های ناب استاد هستش

    من اومدم نوشتم که چجوری من میتونم به هدف هایی که دارم برسم؟

    راهکار:برای اینکه من به اهدافم برسم باید مدار وفرکانسم نسبت به هدفی که دارم افزایش پیدا کند یعنی به مدارهای بالاتر دست پیدا کنم

    خب حالا چجوری مدارم بره بالاتر

    1_اینکه من در مسیر رسیدن به هدفم بیام تمرین کنم وتکرار وتکرار کنم

    2_اینکه من دانش واگاهیم رو افزایش بدم ینی مطالعه کنم

    3_پیدا کردن الگوهای مناسب ینی ببینم که چه کسی قبلا به این هدف من رسیده وبرم باهاش صحبتی داشته باشم

    4_در مسیر هدفم گام بردارم وتجربه کسب کنم ینی اقدام عملی انجام بدم

    5_جلوی نشتی های انرژی ام رو بگیرم وبرهدفم تمرکز کنم ینی که من همزمان چندتا هدف داشته باشم بلکه باید اولویت بندی کنم

    6_مهم ترین:من باید باورهای مخربی که در مسیر رسیدن به هدفم وجود دارد رو پیدا کنم واصلاح کنم چون ممکنه که من مثلا تلاش بکنم واقدام عملی انجام بدم ولی به هدفم نرسم چون که یه کد مخربی وجود داره که نمیزاره این برنامه ران بشه

    7_من درمسیر رسیدن به هدفم باید صبور باشم چون به قول استاد میگن که مثلا یه کلید خاموش روشن نیست که من بزنم وسریع به هدفم برسم

    8_نسبت به هدفی که دارم شوق وذوق فراوانی داشته باشم ینی عاشق آن باشم واین شوق و ذوق که مارو در مواقعی که نا امید میشیم به سمت جلو هل میده.امیدارم که از این نوشته که بهم الهام شد استفاده کنین.از استاد عزیز وخانم شایسته تشکر فراوان دارم واین مسیر رو به ما نشون دادین و برام پر واضح که به هدفهایی که دارم میرسم وانشاا..در کامنت های بعدی بیام ونتایجم رو بنویسم .خدایا هزاران بار سپاسگزارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
    گزارش نقض قوانین سایت
  8. -
    روح اله گفته:
    مدت عضویت: 2210 روز

    به نام خالق زیبایی ها

    با سلام خدمت استاد عباسمنش عزیز، خانم شایسته بزرگوار و کلیه دوستان محترم.

    مدتی با مشکلاتی رو به رو شده ام و بارها به سایت استاد رجوع کرده ام فقط شنوده شده ام امروز به رسم هر روزه یه سری به سایت زده ام تا مطالب موجود را دانلود و توی حین کار گوش کنم و بتونم روی خودم کار کنم.

    البته مشکلات من 70_80درصد به خودم باز می گرده که اینجا مطرح می کنم.

    من در دوران ابتدایی در سال سوم با ثبت نام در باشگاه ورزشی کاراته دوران ورزشی من شروع شد البته می خواستم برم سمت و سوی فوتبال که با توجه با دست و پای بلند بر ابن شد که برم ورزش کاراته، در این دوران خودم به جرات میگم اعتماد به نفس کافی نداشتم چون بارها توسط مربی ها به علت توانایی که داشتم و بدن ورزید تشویق میشدم بر ادامه دادن این ورزش آدمی عجولی بودم و آدمی بودم که دوست داشتم. به استقلال مالی برسم چون من تک پسر و بچه بزرگ خانواده و البته پدرم به علت فوت مادرم در همان ابتدای زندگی بنده با یه خانم دیگه ازدواج کردن و با همان خانواده رشد کردم یعنی از همسر اول پدرم من به یادگار مانده بودم و از همسر دوم پدرم 3 دختر.

    پدرم در ابتدا کارگر فضای سبز بود تا دوران دانشگاه من که پست دولتی و رسمی گرفتند.

    به این علت نگاه ها به من یه طور دیگه ای بود و می خواستم هر جه سریعتر به استقلال مالی برسم و مستقل بشم.

    دوران مدرسه و ورزش من تا دوران ورود به دانشگاه ادامه داشت تا اینکه می خواستم یه کار بزرگ کنم، انتخاب رشته دانشگاه و کندن از خانواده.

    من رشته شیمی کاربردی دانشگاه آزاد واحد اسلامشهر مرکز قبول شده ام (لازم به ذکر است که دوران ورزشی من به علت عدم اعتماد به نفس و جو خانه دنبال نتیجه سریع بودم، به همین علت دوران ورزشی من به مقام های استانی متوالی وموفق شدن در انتخابی فولاد مبارکه ختم شد)

    با آمدن به تهران این سخت ترین کار بود، چون منی که اصلا بیرون از شهرمان بدون خانواده نرفته بودم و هر جا بودیم با خانواده بودم.

    آمدن من به تهران آن هم اسلامشهر به اسکان در یه زیر پله ای پاساژ تجاری که هم. محل اسکان بود و هم محل کارم بود، باید شارژ مغازه ها رو میگرفتم و تحویل مدیر پاساژ میدادم.

    کار سختی بود چون آدم کم رو و خجالتی و از طرفی مغازه‌ها همیشه سر دادن شارژ دبه در میاوردن، تصمیم گرفتم بیام واحد تهران مرکز

    با معدل الفی که بودم و کارهای خداوند و تجسم کردم ترم دوم دانشگاه آمدم دانشگاه آزاد واحد تهران مرکز محل اسکانمم خوابگاه خودگردان دانشگاه تهران بود که خدا بر من منت گذاشت و جور شد. دو ترمی در اون خوابگاه بودم و دوران سخنی بود چون دامدی نداشتم و دائم توی فکر یه کار بودم و درس من کم کم افت کرد.

    به علت باور های داغون و عدم اعتماد به نفس دانشگاه دیگه به ما خوابگاه نداد چون خوابگاه مال دانشگاه تهران بود من دانشجوی دانشگاه آزاد بودم.

    یه خوابگاهی پیدا کردم اطراف میدان فردوسی الان باید میرفتم دنبال کار چون دوست نداشتم از پدرم بگیرم با ثبت نام در دوره های تنکسین داروخانه در جهاد دانشگاهی دانشگاه تهران شروع کردم به گذراندن این دوره تقریبا جلسات پایانی بودم که رفتم دوره کار آموزی توی داروخانه تهران کار کنم، گشتم یه داروخانه توی هفت تیر پیدا کردم البته بدون حقوق. ماه ها گشت از طرفی درس و دانشگاه از طرفی کار داروخانه. پیشبردش برام سخت بود گفتم وقت نمی کنم کلاس های داروخانه رو نمیرم و واقعا نمی‌رسدم به درس و کار و دوره ای داروخانه. توی همان دارو خانه مشغول به کار شده ام شرایط توری شد که دانشگاه داشت به درازا کشیده میشد چون حذف می کردم.واحد های درسیمو چون. نمی‌رسیدم بخونم برای امتحان. کار داروخانه کم. کم. خسته کننده بود گفتم میرم کار پار تایم که دانشگاهم برم و درسم تمام کنم. توی این دوران از پدرم پول نمیگرفتم، هزینه دانشگاه خوابگاه و هزینه خورد و خوراک

    یه مدت رفتم رستوران، گارسون، حراست آشپزی آبمیوه فروشی کارمندی. و…

    خیلی دوست داشتم برم کار آشپزخانه رفتم توی یه رستوان معروف توی تهران شروع کردم به کار پدرم. مخالفت کرد که آشپزی کار زنانه است و…. خیلی دوست داشتم. به آدم های بی بضاعت و بی سرپرست کمک کنم رفتم برای کمک آسایشگاه سالمندان. کمک می کردم. بعد به هنر بیکری و پیستری هم علاقه مند بودم اول از خدا خواستم یه جای نیرو می خواست رفتم مصاحبه، به امید قول شروع به کار از کار رستوران آمدم بیرون خبری از دعوت به کار بیکری و پیستری نیود تا اینه یه شب 8 شب زنگ زدن فردا بیایید برای مصاحبه وااای انگار خدا بهم یه هدیه داده، خدا رو شکر می کردم تا اینجا درس و. دانشگاه گذاشته بودم کنار چون پول نداشتم شهریه داشگاه بدم و به علت مشکلات خانه اصلا خانه پدرم نمی‌رفتم چون همسر پدرم از من زیاد خوشش نمی آمدن شروع کردم با کار تا اینکه پدر بزرگ من فوت شد قرار بر این شد که یه ارثیه یه منی که مادرم فوت شده آن ها قصد کردن به یادگار مانده بود به من تعلق بگیره این ارثیه میلیاردی بود. گفتم خدا رو شکر پول دار شده ام با هزار امید گفتم من باید یه کاری بزنم که تعدادی بیان کار یه نونی برسونم، گفتند بیا روستا قرار بر این شد با کمک پدرم یه گلخونه بزنم الان دوسال اصلا خبری نیست، درسم. ناتمامه الانم مثل کارگر از ساعت 6 تا 7 شب برای دایی ها کار می کنم الانم نمیدونم ارثیه بهم نمیدن میگن باید روستا زتدگی کنم تا ارثیه بهت بدیم و همسری بر خودم اختیار کنم، اینم توی جو روستا.

    الان دوسال ناراحتی دارم جون با دایی هام این توی جوب نمیره عملا بدون ارثیه هیچ سرمایه کافی برای کار ندارم واقعا گیر کردم. نمی دونم برم تهران درس بخونم و قید ارثیه بزنم یا به ایستم اینجا رفتار زنده روستا یمان رو تحمل

    کنم یا برم نان و شیرینی فرانسوی پخت کنم اونم به عنوان کارگر.

    این کار و دوست دارم اما با فشار خانواده مادریم مواجهه میشم. یا به ایستم به تک تک سوالات و ناراحتی از آنها بمونم

    الان توی خونه باغ روستایی که یه دونگ آن مال مادر مرحومم که مال من شده زندگی می کنم با مادر بزرگ. پیر که با رفتار هاش هر روز دلخوری، سر کار بهانه های دایی و کار کار کار نه استقلال مالی نه زمانی از طرفی هم. پدرم تا فهمیده ارثیه به من رسیده خیلی کم به من زنگ. میزنه و سر میزنه اما نمی دونه ارثیه تا زمانی از من هست که در کنار آنها توی کاری که علاقه ندارم توی صنعت کشاورزی و دامداری صنعتی و گلخانه داری

    واقعا گیر کردم از خدا می خوام کمکم کنه نشانه هاشو به من بفرسته..

    با امید فردای بهتر

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  9. -
    فریبا فاضلی گفته:
    مدت عضویت: 2118 روز

    به نام خدای مهربان

    سلام به استاد عباسمنش عزیز و سلام به استاد شایسته گرامی

    و سلام به اعضای محترم سایت عباس منش که با نوشتن کامنت‌های بی‌نظیرشون واقعاً حق استادی به گردن من دارند.

    فایل دوم روز شمار تحول زندگی من 182

    هدف گذاری و تاثیر آن بر زندگی

    یکی از مهمترین هدف‌هام نوشتن کامنته که می‌خوام اینو دیگه بهش عمل کنم و کاملاً جدی روش کار کنم طوری که بشه جزو عادتم یعنی نوشتن بشه یکی از عادت‌های شخصیتیم انشالله که با هدایت‌ و یاری خداوند بتونم به این قولم عمل کنم

    واما  قانون سلامتی

    بسیار خوشحالم که این دوره رو تهیه کردم البته جزو اولین نفرایی بودم که این دوره را خریداری کردم و

    من واقعاً این دوره رو کامل انجام دادم و نتیجه گرفتم چون  بیماری روماتیسم شدید مفصلی داشتم آب دهانم به شدت خشک می‌شد و احتمال دیابت هم بود اما با رعایت این دوره 80 درصد سلامتیم رو به دست آوردم

    اکثر قرص‌های روماتیسمم حذف شد اینا رو تو کامنت‌های مربوط به قانون سلامتی توضیح دادم تمام داروهایی که مصرف می‌کردم زیر نظر دکتر متخصص و آزمایش‌هایی که انجام می‌دادم مرحله به مرحله کمتر می‌شد

    و حتی بعضیاشون کامل قطع شد مثل کورتون مثل هیدروکسی کلرکین سولفات که به چشم آسیب می‌زنه و خیلی های دیگه 

    خیلی خوب پیش رفتم خیلی خوب کار کردم از وزن 62 به وزن 50 رسیدم که فقط تنها مشکلم همین بود که یکم لاغر شدم و به چشم اطرافیان خیلی خوب نبود

    و چون من سه چهار ماهی بود که دچار این بیماری شده بودم و برای اطرافیانم نگفته بودم

    اونا باور نمی‌کردند که من این مریضی رو گرفتم که خوب شده باشم بیماریم خیلی زود خوب شد بیشتر داروهام قطع شد

    بله واقعاً اگر تمرکزی رو هدف هامون کار کنیم میشه بهشون رسید من هنوزم به قانون سلامتی

    ایمان دارم و الان می‌تونم بگم هنوز 60 الی70 درصد رعایت می‌کنم ودر عوضش بیماریمم 10 الی 20 درصدش تو بدنم هست اونم فقط به خاطر حرف اطرافیان به خاطر لاغری زیاد و از دست دادن عضله مجبور شدم که یکم قانون رو دور بزنم بله به همین دلیله که ما چون 100 تمرکز و باورمونو نمی‌ذاریم نتیجه صد هم نمی‌گیریم.

    و تمام تلاشم

    اینه که بتونم این هدف روهم صدرصد اجراش کنم.

    یکی دیگه از هدف‌هام که یکی از پاشنه‌های آشیلم هم هست ترس از انجام بعضی از کارهاست شاید به نظر خیلی خنده‌دار بیاد اما موردی هست که وجود داره و واقعاً منو اذیت می‌کنه خیلی وقتا نمی‌تونم

    بعضی کارهارو به دلخواه خودم انجام بدم  مخصوصا تو مورد مهمونی دادن به برخی از نزدیکان چه خانواده خودم باشن چه همسر

    با مخالفت خانواده روبرو میشم و این منو خیلی اذیت می‌کنه

    البته شاید یه مقداریش حق با خانواده باشه نمی‌خوام در موردش بیشتر از این توضیح بدم

    می‌خوام رو این موضوع کار کنم

    خیلی دوست دارم از روش توحید عملی و عمل به هدایت‌های خداوند چالش ها وتضادهام رو حل کنم

    که تا حد زیادی موفق هم بودم

    همین که تو زندگی آرامش دارم

    همین که آرامش رو به خانواده و اطرافیان هدیه میدم اینا همش نتیجه کار کردن توحیدیه

    از خدا می‌خوام که منو طوری توحیدی کنه که بتونم بیشترتو زندگی رفتار وعادت های توحیدی داشته باشم

    خدایا متشکرم به خاطر این سایت الهی و پر از آگاهی و آرامش

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  10. -
    نیلوفر قاسمی گفته:
    مدت عضویت: 1146 روز

    به نام خداوند مهربان و بخشنده که هر لحظه در حال هدایت ماست

    مدتی بود که دچار حس بی انگیزگی بودم

    انگار‌یه حس بلاتکلیفی با زندگیم پیدا کردم

    یسری اتفاقات سلامتی واسم افتاد که مهر محکمی شد زیر اینکه من حال درونی خوبی ندارم و ناامیدم

    امروز بعد از مدت ها از خداوند هدایت خواستم

    راستش دلیل اینکه قبل از این نخواسته بودم این بود که به قول استاد نتایج یواش یواش بد میشه

    منم اصلا حالیم نبود دارم‌به چه سمتی میرم

    تا اینکه امروز انقدر این فشار نا امیدی زیاد شد که گفتم خدایا من فهمیدم مشکل چیه من انگیزه ام رو از دست دادم و احتیاج دارم که انگیزه ام برگرده

    و یادم رفته بود که قبل از این چه چیزایی به من انگیزه میدادن و به محض اینکه از خدا هدایت خواستم

    پاشدم رفتم یه دوش آب سرد گرفتم اومدم نشانه امروزم رو زدم و این فایل بی نظیر که قبلا هم بارها و بارها گوشش کرده بودم برای من اومد

    من طوری به این نشانه ها اعتقاد دارم که انگار مستقیم ترین کلام خداست که از زبان استاد داره به من میگه حتی اگه اون فایل رو هزار بار گوش کرده باشم وقتی به عنوان نشانه میاد یه شکل دیگه است برام چون میبینم که قرآن چقدررررررررررر به نشانه ها تاکید داره و چقدر بارها میگه کافران کسانی هستند که نشانه هارو ندیدن و واقعا هربار من نشانه هارو نادیده گرفتم بلا سرم اومده چون خدا از طریق نشانه هدایت میکنه نمیاد خودش دستتو بگیره ببرتت اینور اونور که

    هدایت یعنی دنبال کردن این نشانه ها

    و خب واقعا این سایت الهیه که انقدر به اصل چسبیده و این اصل زیبای قرآن رو به این صورت رو این پلتفورم اجرا کرده

    این ها همه یاد آوری هایی بود به خودم و در ادامه

    در مورد این فایل بگم که

    چقدر انگیزه ایجاد میکنه تو وجودم

    چقدر لذت رسیدن به هدف رو در وجودم بیدار میکنه

    و چقدر این فایل داره نتایج خودش رو فریاد میزنه

    داستان هدایت استاد به شیوه قانون سلامتی برای من الهام بخش ترین داستانه مخصوصا زمانی که فایل های قدیمی استاد رو میبینم

    اینکه استاد هربار واسه هدف سالانه انرژی جسمانی بالا رو گذاشتن اما زمانی بهش رسیدن که ترمز هایی مثل این ژنتیک ماست یا طبیعیه رو برداشتن

    زمانی بهش رسیدن که دیگه تحمل اون وضعیت رو نداشتن و با تمام وجود میخواستن زندگی رو شاداب تر تجربه کنن

    پس این نشون میده داستان تحمل نکردن ، تسلیم بودن و برداشتن ترمز ها ادم رو مستقیم میبره به سمت هدف

    چقدر خوشحالم که با هدایت خدا دوباره انگیزه هام داره بیدار میشه

    و فردا از اول این فایل رو گوش میکنم نکته به نکته اش رو مینویسم

    خداروشکر به خاطر این فایل فوق العاده که به سمتش هدایت شدم :)))))))

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای: