اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
هرگاه درمورد بحشنامه هایا مشکلات مدرسه ودانش آموزان ،انتقادکردیم بین همکاران وقرارشده یکسری راهکاروپیشنهاد ارائه بشه یا ازاینکه مدیران مدارس دیگه به این شدت انتظار ندارند …
دربحث های جلسات من مثلا شروع میکنم درادامه توافق قبلی با همکاران به اظهار نظروشروع کننده ، چندین بار متوجه شدم تنها موندم درادامه بحث ..همکاران چندان همراهی نکردن ومدیر ومسولان بنظرشون من همیشه ساز مخالف میزنم ،این درصورنیکه بشدت درتدریس درانجام فعالیتهام متعهدم .
حتی یکبار درجمع چند همکارصمیمی نظرخواستم ایراد یا نقطه ضعف من چیه ؟یکیشون درنهایت راحتی وخومانی گفت شما سرهرچی زیاد غر میزنی واعتراض داری.
من واقعا یه تلنگروتکان خوردم نمیدونم چطوری بیان کنم براتون بگم از حس اعتمادم سوئ برداشت میشه ..
حتی توبرخودبا بچه هام گفت وگوی ذهنیم ودرگیری فکریم که زیاد هست موقع حرف زدن چون با اون نگرانیها درگیرم من تو نظرم دارم مادرانه وبه نفع اونا صحبت میکنم ولی برداشت بچه هام دراکثرمواقع این میشه مامان لحن طعنه امیزداری وبرداشت خیلی بدی ازحرفام دارن درصورتیکه من نیتم خیره وقصدم آگاه سازی اونا واینکه دربرخوردبا مسایل ،همه جانبه فکرکنن وموردسوئ استفاده دیگران قرارنگیرن ..
بادخترم که بیشترصمیمیم می پرسم بعنوان فردی که بیرون از گود بخوای رفتارمو تحلیل کنی چی میگی ؟
میگه مامان میدونم درونت تمام فکر وذکرت خوبی برای ماست ولی واقعا لحنت ونوع بیانت بعضا حالت تخریبی وبه اصطلاح تیکه انداختن میشه !!
خیلی از فایلهای رایگان استادوگوش میدم هنوز شرایطم فراهم نشده دوره هاشونو بخرم
واین بنظرم
اینطوره که تمرکزوتوجه من با وجود تمرینها وذکرها وشکرگزاریهام،روی نگرانیها وترسهام قرارگرفته دردام دورباطل قرارگرفتم.وایمان وتوکلم بخدام درحدی نیست که رهاش کنم وبخودش کامل بسپارم اکثرا نمازامو سروقت میخونم مدام توذهنم باهاش حرف میزنم ،طلب راه وراهکارمیخوام،میگم بخودت میسپارم مگه خودت خلق نکردی پس خودتم حفظشون کن ولی نمیدونم کجا بعضا گیر میکنم خیلی وقتها با این همه گفتگوم باهاش ،به نقطه صفر حضور وارامش واقعی وکاملش نمیرسم .
باز مرور میکنم درمورد الگوهای تکرارکننده ،متوجهم که وسواس فکری دارم درمورد چند روز ازخونه دراومدن .همیشه میگم چک میکنم شیرگازو برقها واینکه چیزی توپریز نباشه..بازم راه می افتیم میگم شیرگازو بستم ،اطو کردم ازبرق دراوردم یا..با اینکه تا یک قسمتی که دستموبردم از پریز بکشم تویادم میاد ولی بقیش نه وهمیشه با این کارم بحث پیش میاد اگه هم نپرسم از همسر وبچه هام واونا تایید نکنن مثل مرغ سرگردان مدام تو ذهنم درگیری پیش میاد نکنه اتصالی کنه یا نشت و….تادوباره میرسم خونه میبینم همه چی سرجای خودشه..ومن این همه اذیت میشم .
متوجه شدم همزمان که رو باورهام کار میکنم اونقدر پام روترمزهای ذهنیم گیرکرده که درجا میزنم وزبانم درذکر وشکرگزاریه ولی درونم در تلاطم وترس هست ومدام اتفاقات نارحت کننده برام پیش میادوبه این نتیجه میرسم که من همیشه درنقش یک قربانیم ..ووقتی زیاد فکرمی کنم می بینم از مادرم و نگرش اون درمن تقویت شده که تو همه کارهای مریوط به خانه وبچه ها خودشو فداکنه ولی الان از دید ناظر میبینم همیشه خواسته های خودشو نادیده گرفته بیش از اندازه به ما ومخصوصا پسرهاش لطف وتوجه داشته همه بصورت تکلیف و وظیفه دراومده براش وبار مسئولیت ونگرانیش در رابطه باکار اونا وروابط خونوادگیشون اونقدر زیاد که من وخواهرم بعضا بهش میگیم بسه چقدر خودتو فدا میکنی بذار خودشون راهشونو پیدا کنن اخر سر هم شما مقصر شناخته میشین والان در حیرانم که هم من وخواهرم دقیقا با این شکل با خانه وبچه ها برخورد داشتیم یک الگوپذیری دقیق از رفتار مادرم ..
دارم مینویسم تمام این امور.پیش روم هستن فکرم بازمیشه ودارم گیرهای ذهنیم برام بیشتر عیان میشه
خدایا شکرت که هدایتم کردی به این فایل به صحبتهای موثر وراهنمای استاد رسیدم تا بتونم دریچه نگاهمو تغییر بدم وکانون توجه وتمرکزم را روی اتفاقات وحالات مثبت قرار بدم .
ان شا ..که در جلسات پیش رو حتما بیام واز نتیجه تمرکزم بر زیباییها ودید مثبت وارامشم براتون بگم .
سلام.الگوی تکرار شونده ی مثبت من در حوضه ی بازخورد اینه که اکثر معلمام و اکثر دوستام و مشاورم و یکی از روانشناس هایی که باهاش صحبت کردم و بابام و غیره میگن تو خیلی باهوشی.و به هم دیگه هم میگن.الگوی تکرار شونده ی منفیم هم یکیش اینه که معلمام و بابام میگن تنبله.
خدایا! ای سرور من چه بسیار زشتی مرا پوشاندی و چه بسیار بالاهای سنگین و بزرگی که از من برگرداندی و چه بسیار لغزشی که مرا از آن نگهداشتی و چه بسیار ناپسند که از من دور کردی و چه بسیار ستایش نیکویی که شایسته آن نبودم و تو در میان مردم پخش کردی
خداروشکر میکنم که در مسیر شناخت الگوهای ذهنی خودم قرار گرفتم و دارم سعی میکنم درجهت بهبودشون قدم بردارم
بازخوردهای دیگران درمورد من:
من خیلی مواقع میشنوم که به من میگن تو خیلی آدم حساس و زودرنجی هستی
مسئولیت پذیری افراطی نسبت به مسائل داری
دچار وسواس هستی
توانایی های خودت رو کم میبینی
نمیتونی خیلی قاطع صحبت کنی
زیاد به بقیه مسائل رو توضیح میدی درحالی که نیازی به توضیح دادن نیست
تجربه کافی درمورد مسائل مختلف نداری
حواس پرتی و درست دقت نمیکنی
آینده نگر نیستی
نمیتونی از پس زندگی بربیای و انسان ساده ای هستی
وقتی درموردشون فکر میکردم دیدم خودم باید بیشتر برای خودم مهم باشم تا بتونم فارغ از نظر دیگران انتقادهای درست رو تشخیص بدم و درجهتشون قدم بردارم
باید تکاملم رو طی کنم و صبورترباشم تا بتونم درجهت تغییر باورهام قدم بردارم
اما برای اینکه باورهای منفی کمتری داشته باشم بیشتر سعی میکنم روی نکات مثبت خودم و اطرافیانم تمرکز کنم تا بهتر بتونم احساس خوبم رو بیشتر کنم
از شما استاد عزیزم و مریم جان یک دنیا سپاسگزارم بابت این پرسش های بی نظیر
سلام به استاد عزیزم تایید وتحسین میکنم این باورهای درست توحیدی وعزت نفست رو الان که به خودم فکر میکنم الگوهای تکرار شونده هست در ذهنم یکی اینکه دیگران بسیار حس خوبی بهم داران وبسیار دوست داشتنی هستم به نظر خودم چیزی که خودم بهش توجه نکردم این که انسان مهربانی هستم ولی برعکس چیزی چند سالی باعث شده که مدام از سرمایه که داشتم درست نتیجه نگیرم بی هدف زندگی کردنم هست یکی دیگه الگوهای تکرار شونده که مدام باعث شده با افرادی مواجه بشم که از مریضی یا نیاز به دلسوزی یا نیاز به توجه کردن داشته باشن در درون هنوز به الگوها در ذهنم تکرار میشه یکی دیگه از الگوهای کارهام درست پیش نمیره این که مدام کارهایم به فردا می سپارم اینکه خداوند هر موقعه دستم گرفته و می خواسته خیری بهم برسونه همون باورهای شرک آلود باعث شده همیشه به اون نتیجه دل خواهم نرسم چون همیشه با عجله خواستم به نتیجه دلخواهم برسم واین باعث شده از که از کارم یا اون موقعیت درست استفاده نکنم ودر شرایط نادلخواهم قرار بگیرم این هر چند وقته یک بار من وارد یک روابط نا سالم میشم این توجه ام به نازیباها هست از خداوند می خواهم با توجه به این متن یاد آوریم بشه شرایط نا دلخواه گذشته وبه یاد بیارم وامروز با توجه به باورهای قدرتمند کننده توحیدی وتوجه کردن به زیبای ها وسپاس گزاری کردن به خاطر داشته هام وتحسین کردن افراد سعادت مند وثرومند در این میسر قدم بردارم که این همش نشانه از عدم احساس لیاقت وکمبود عزت نفس هست خدایا گه هنوز گه گداری شیطان در ذهنم میگه کوچیک ترین اتفاق رو می خواد ربط بده خداوند و مر از خدای خودم بترسونه ودور کنه ولی خداوندی از بچگی تا الان خیر رو خوبیش بن من رسونده خداوند من این لیاقت درونم خودم می بینم که درمسیر درک درستی از آگاهی قوانین تو قرار بگیر سهم کو چیک من انجام بقیش با تو با هدایت به بهترین ها واین آگاهی ها در عمل در شخصیتم بهبودی ایجاد کنه در مسیر ثروت سعادت رابط سلامتی چرا که جز این راه توحیدی راهی دیگر نمی بینم این فضا رو در ذهنم ایجاد کن که فقط بندگی تو رو بکنم تا در شرایط دلخواهم قرار بگیرم چون من هیچی نمی دانم اگر توانایی هست اگر سلامتی هست ونعمت های که در زندگیم هست از بخشندگی توهست ومرا با بخشندگی خودت در مسیر توحید قرار بده هرگز رهایم نکن با توجه به اینکه چند شرایطی برام پیش اومده بود وذهنم میگفت خدا تو رو دوست نداره ولی خدا رو شکر تهه دلم روشنه که خداوند چقدر مرا دوست داره واون نیروی خیرش را در وجودم آنچان پرورش میده که هرگز درو از خودش نباشم خداوند خداوند کمک کن فرکانس هایم رو تنظیم کن با شرایط دلخواهم دنبال تایید نباشم درست فکر کردن وصیح فکر کردن به من یاد بده
اول اینکه به من میگن خیلی کم حرف و آرومی و بعضی وقتا اصلن احساس نمیکنیم که تو هم تو این جمع وجود داری که خودم فکر میکنم برمیگرده به درونگرا بودن من و بودن در جمع هایی که هیچ حرف مشترکی برای زدن با هم نداریم، ولی میدونم که این یک ایراده و باید حلش کنم
بعضی وقتا بهم میگن تو خیلی بی ذوقی ، مثلا برای چیزهای جدید هیچ ذوقی و هیجان و اشتیاقی نداری که این خصوصیت هم اصلا خوب نیست ، همانطور که وقتی یک لطفی در حق بقیه میکنیم یا کاری واسش انجام میدیم و طرف ذوق میکنه و خوشحال میشه ما هم خوشحال میشیم و دوست داریم باز هم واسش کاری انجام بدیم که خوشحال بشه ، جهان هم وقتی ذوق و هیجان ما رو واسه چیزهای جدید میبینه شرایط و موقعیت هایی رو پیش روی ما قرار میده تا ما بیشتر ذوق کنیم و خوشحال باشیم
بعضی وقتا زبون من خیلی تلخه و حرفایی رو به بقیه میزنم که خیلی ناراحت میشن ، حتی چند بار دوستام بهم گفتند که زبونت مثل نیش مار جعفریه . شاید به خاطر اینه که وقتی یک مسائل کوچیک بوجود میاد و من از کسی ناراحت میشم ناراحتیم رو نمیگم و این ناراحتی ها جمع میشه جمع میشه و یهو با یکسری کلمات تلخ و نامناسب میریزه بیرون .
از اینکه زیادی روی تمیز بودن و بهداشت حساسم خیلی بازخورد میگیرم که در مورد بقیه باید این موضوع رو تعدیلش کنم چون باعث میشه بقیه ناراحت بشن و روابطم با بقیه خراب بشه
از ایراد گرفتنم واسه بقیه و اینکه زیاد گیر میدم که چی درسته و چی غلطه خیلی بازخورد میگیرم ، شاید به خاطر اینه که فکر میکنم من مسئول بقیه م من باید بقیه رو اصلاح کنم یا به خاطر کمالگرایی هست که فکر میکنم همیشه همه باید کار رو به بهترین نحو و در بالاترین سطحش انجام بدهند.
چقدر خوشحالم که ایرادهامو نوشتم و باعث شد واسه هر کدومش زنگوله هایی درون ذهنم به صدا در بیاد.
و بنظرم به اندازه ی جلسات دوره عزت نفس با ارزش بود
بخاطر اینکه نشستم و در درونم کندوکاو کردم ک واقعا چه الگوهای تکرار شونده ای دارم
واقعیت کمی برای قضاوت شدن تردید داشتم ولی گفتم برای اینکه برام ردپایی باشه
و یادم بمونه تصمیم گرفتم بنویسم
چه الگوهای تکرار شونده ای در بازخوردهایی که افراد از رفتار و عملکرد تان به شما می دهند، می توانید پیدا کنید؟
1) چرا انقد بی حوصله هستی ؟
واقعا اینطوریم درحالیکه واقعا هم دوست ندارم باشم .امروز فکر کردم چرا واقعا تک تک اعضای خانواده ام اینو بهم میگن
به دوران بچگیم فکر کردم نوجوانیم فکر کردم اصلا اینجوری نبودم .
اما متأسفانه ازدواج ناموفق داشتم. با یک فرزند 18 ماهه در سن 18 سالگیم جدا شدم. شما اگر لیلی و مجنون را دو عاشق معروف در دنیا میدونید من عشق خودم با اون آقا را تک میدونستم و بدلایلی جدا شدیم و ضربه ی بزرگی خوردم در سن خیلی پایین و هیچ درکی از قانون و خدا و ….نداشتم .
اون آقا همه کسم شده بود ،داروندارم بود .زندگی من خلاصه شده بود فقط حضور ایشون …
من بعد جدایی رنگ شادی و خنده و تفریح و گردش ندیدم ، من برای همون اتفاق خنده و شادی و لذت را از یاد بردم و خب انسان وقتی سالیان سال در افسردگی بسر ببره بی حوصلگی کمترین چیزشه …من به این نتیجه رسیدم ک دلیل بی حوصله بودنم ناشی از همون افسردگی هاست ک الان خیلی خیلی بهتر شدم و دارم روی خودم کار میکنم .
که خیلی خیلی بهتر شدم یعنی خیلیاااااا چون اینمورد بهم برمیخورد از 100 به 30 رسوندمش .
3)مغرور هستی خودتو میگیری!!!
تو برخوردهای اولیه همه یعنی اکثریت بهم میگن ما فکر میکردیم تو همچین شخصیتی داری ولی بعدش فهمیدیم نه اینجوری نیستی کم حرفی و خجالتی ، اما خیلیاهم قانع نشدن و فکر میکنن من مغرورم
و واقعا من اصلا مغزور نیستم اتفاقا خیلی دوست دارم ارتباط برقرار کنم و بدلیل نداشتن عزت نفس خجالتی بودم و نحوه برقراری ارتباط را بلد نبودمو این مرحله هم خیلی بهتر شدم
4)حساس هستی !!!
تو خانواده معروف شدم به این خصلت ، بله واقعا حساس هستم ، به نوع لباس پوشیدن ، مثلا دخترم یا خودم باید لباس گشاد بپوشیم ، برادرزاده م لباس کوتاه تنگ میپوشه تذکر میدم ، به یکسری ار رفتارها هم حساس هستم مثلا دختر تو این سن با پسر نباید فلان رفتار داشته باشه فلان حرفو بزنن
و روی اینمورد هم میدونم ک این ویژگی درست نیست خیلی بهتر شدم و باید بیشتر و بیشتر کار بشه
5)خیلی صبوری
به دلیل تضادهایی ک در زندگیم داشتم به صبور بودن معروف شدم
6)خیلی با اراده هستی
بله خودمم معتقدم ک هرکاری را متعهد بشم با اراده بالا انجام میدم و نتیجه خوبی هم گرفتم
7) خیلی پشتکار بالایی داری
بله هر کاری را با تعهد و علاقه شروع کنم با پشتکار و تلاش موفق میشم
8)مهربون هستی
هم تو خانواده هم دوستان چندین بار بهم گفته شد ک رفتار خوبی دارم مهربونم و دلسوزم
فعلا همین موارد حضور ذهنم بود
واقعا مفید بود و تونستم به نقاط ضعف و مثبت بیشتری پی ببرم
در مورد بازخورد و خصوصا بازخرد منفی گرفتن .این قضیه بر میگرده به نوجوانی من که همه انتقاد رو از پدر و مادرم میشنیدم و انتقاداتی که تکرار میشد در اون زمان اینا بودن و من واقعا همشو قبول دارم و الان کاملا تغییر کردم.
1- تو خیلی بداخلاقی و انتقاد پذیر نیستی: درست بود من خیلی ادم بد خلقی بودم و نمیتونستم دیدگاه خودمو اروم بیان کنم و چون طرف مقابلم رو نمیتونستم قانع کنم و منم یه ادم بی حوصله بودم زود به بحث میکشید و جار و جنجال به پا میشد.
2- برو بیرون از خونه و یه هوایی بخور : من دوره ای خیلی دوست کم داشتم و بیشتر تنها بودم و از همون ابتدا چون کامپیوتر داشتم خیلی عاشق کامپیوتر بودم وزمانم رو صرف کامپیوتر و بودن در خانه میکردم و به قولی مثل مرغ خونگی بودم
الان یادم اومد واقعا چقدر من بد اخلاق بودم و زود از کوره در میرفتم و زمانی که برای خودم استقلال پیدا کردم کم کم این عادت محو شد و خیلی ها بهم میگن تو اروم هستی و یادمه اصلا نمیتونستم اعصابمو کنترل کنم و مثل یه عادت زود از کوره در میرفتم و دوست داشتم که به این ضعف غلبه کنم و خداروشکر که این عادت رو سالهاست که ندیدم
در مورد تنهایی هم کم کم بزرگتر شدم خیلی ارتباطاتم گسترش پیدا کرد و تو تیم ها و گروه ها بودم و صدها نفر دوست پیدا کردم و حتا توی شرایطی که مهاجرت کردم تونستم با شاید صدها نفر دوست و هر اقایی که بخوام دوست باشم که دیگه از این بابت فول بشم و بخوام که دورم خلوت باشه و این در مورد مردها صادقه و هنوز نتونستم با خانم و دخترها ارتباط بگیرم
با سلام خدمت استاد عزیزم و همه دوستان خوبم در سایت استاد عباس منش
الان که دارم این کامنت را مینویسم در شرایطی هستم که دارم به صورت تمرکزی روی دوره فوقالعاده هم جهت با جریان خداوند کار میکنم
و منتظرم جلسه سوم دوره روی سایت قرار بگیرد تا من از آگاهیهای آن روحم را سیراب کنم
امروز وقتی داشتم صفحه اصلی سایت را چک میکردم تا ببینم جلسه سوم دوره روی سایت آمده یا نه، یک لحظه چشمم به جمله نشانه امروز من افتاد ،دستم را روی نشانه زدم وبه این فایل پرمحتوا هدایت شدم
وقتی موضوع فایل رو دیدم متوجه شدم که چقدر با موضوع تمرین جلسه دوم دوره فوق العاده هم جهت با جریان خداوند مرتبط است
این روزا خیلی حضور خدارو احساس میکنم ،احساس میکنم چقدر قشنگ در حال هدایت من به سمت فهمیدن وشناختن خودم هستم
الگوی های تکرار شونده برای من
همیشه من با افراد مغرور برخورد میکنم مثلاًو قتی در یک جمع سه نفره قرار میگیرم مورد بیمهری و بیتوجهی قرار میگیرم و انگار من را آدم حساب نمیکنند، و دو نفر یا چند نفر به هم توجه میکنند
الان که دارم به این گونه برخوردها فکر میکنم متوجه میشوم که من نمیتوانستم فرکانس خوب به دیگران بفرستم و با توجه به اینکه خودم انسان مغروری بودم این گونه افراد را جذب میکنم
امروزه به این روشن بینی و درک این قانون رسیدم که من مسئول تمام اتفاقات زندگی خودم هستم و حتی مسئول چگونگی برخورد دیگران با خودم هستم
امروزه متوجه این نقص شخصیتیم شدم و به قدرت فرکانس و افکار منفی واقف بود شدهام و باید همیشه روی خودم کار بکنم و برای از بین بردن این غرور و تکبر کاذب باید باورهای توحیدی قدرتمندی را در وجودم بپرورانم و همیشه از این باورها مراقبت کنم و همیشه برای خودم آنها را تکرار کنم تا قوی شوند
باید همیشه به خودم بگویم که من به خودی خود هیچ نیستم و قدرت خداوند را همیشه یاد بیاورم و در مقابل خداوند خاشع و فروتن باشم و به خودم بگویم و باور کنم که من هیچگونه برتری نسبت به دیگران ندارم و قدرت ما انسانها فقط و فقط به واسطه درکی که از خداوند داریم و خداوند را باور کردهایم،با هم فرق یکند وگرنه همه ما انسانیم و همه مخلوق یک خالق هستیم پس غرور و تکبر برای چه؟؟؟؟؟
الگوی دیگر اینکه
هر چند وقت یکبار من با خانمم وارد یک بحث و ناراحتی میشوم و باعث میشود چند روزی در مومنتوم منفی بروم حالا که دارم واکاوی و ریشه یابی میکنم میبینم دلیل این تنشها این است که من حرکات او را کنترل میکنم و میخواهم مطابق با میل من عمل کند و با بچههایم آنطور که من میخواهم برخورد کند زمانی که مطابق با میل من عمل نمیکند یک سری سناریوهایی رادر مغزم میچینم که بچههای من در آینده به خاطر این محدودیتهایی که خانمم برای آنها ایجاد میکند دچار کمبود عزت نفس و اعتماد به نفس میشوند و
این طور میشود که من برانگیخته میشوم و خودمحوری میکنم
و این را میدانم در این مورد هم من باید بر روی خودم کار کنم تا دیگر شاهد تکرار این الگوهای تکرار شونده محدود کننده نباشد
در اینجور مواقع من باید متوجه باشم که دارم وارد مومنتوم منفی میشوم،و باید جلوی افکار منفی را در همان اوایل مسیر بگیرم و آن را در نطفه خفه بکنم
در اینجور مواقع باید بر روی نکات مثبت خانمم که انصافاً خیلی زیاد هم هستند تمرکز بکنم
باید این باور را برای خودم تکرار کنم که خدای من خدای بچههایم هم هست و من باید بندگی خدا را بکنم و کت خدایی را از تنم در بیاورم
و قانون را بیاد بیاورم که آینده من را افکار امروز من میسازند و اگر من احساس بدی داشته باشم به جهان فرکانس ناخواسته میفرستم و آینده خوبی در انتظارم نیست پس دستم را داخل آتیش نکنم
باسلام وسپاس فراوان ازاستاد عزیز .
درمورد الگوهای تکرار شونده ،درمحیط کاریم (مدرسه)
هرگاه درمورد بحشنامه هایا مشکلات مدرسه ودانش آموزان ،انتقادکردیم بین همکاران وقرارشده یکسری راهکاروپیشنهاد ارائه بشه یا ازاینکه مدیران مدارس دیگه به این شدت انتظار ندارند …
دربحث های جلسات من مثلا شروع میکنم درادامه توافق قبلی با همکاران به اظهار نظروشروع کننده ، چندین بار متوجه شدم تنها موندم درادامه بحث ..همکاران چندان همراهی نکردن ومدیر ومسولان بنظرشون من همیشه ساز مخالف میزنم ،این درصورنیکه بشدت درتدریس درانجام فعالیتهام متعهدم .
حتی یکبار درجمع چند همکارصمیمی نظرخواستم ایراد یا نقطه ضعف من چیه ؟یکیشون درنهایت راحتی وخومانی گفت شما سرهرچی زیاد غر میزنی واعتراض داری.
من واقعا یه تلنگروتکان خوردم نمیدونم چطوری بیان کنم براتون بگم از حس اعتمادم سوئ برداشت میشه ..
حتی توبرخودبا بچه هام گفت وگوی ذهنیم ودرگیری فکریم که زیاد هست موقع حرف زدن چون با اون نگرانیها درگیرم من تو نظرم دارم مادرانه وبه نفع اونا صحبت میکنم ولی برداشت بچه هام دراکثرمواقع این میشه مامان لحن طعنه امیزداری وبرداشت خیلی بدی ازحرفام دارن درصورتیکه من نیتم خیره وقصدم آگاه سازی اونا واینکه دربرخوردبا مسایل ،همه جانبه فکرکنن وموردسوئ استفاده دیگران قرارنگیرن ..
بادخترم که بیشترصمیمیم می پرسم بعنوان فردی که بیرون از گود بخوای رفتارمو تحلیل کنی چی میگی ؟
میگه مامان میدونم درونت تمام فکر وذکرت خوبی برای ماست ولی واقعا لحنت ونوع بیانت بعضا حالت تخریبی وبه اصطلاح تیکه انداختن میشه !!
خیلی از فایلهای رایگان استادوگوش میدم هنوز شرایطم فراهم نشده دوره هاشونو بخرم
واین بنظرم
اینطوره که تمرکزوتوجه من با وجود تمرینها وذکرها وشکرگزاریهام،روی نگرانیها وترسهام قرارگرفته دردام دورباطل قرارگرفتم.وایمان وتوکلم بخدام درحدی نیست که رهاش کنم وبخودش کامل بسپارم اکثرا نمازامو سروقت میخونم مدام توذهنم باهاش حرف میزنم ،طلب راه وراهکارمیخوام،میگم بخودت میسپارم مگه خودت خلق نکردی پس خودتم حفظشون کن ولی نمیدونم کجا بعضا گیر میکنم خیلی وقتها با این همه گفتگوم باهاش ،به نقطه صفر حضور وارامش واقعی وکاملش نمیرسم .
باز مرور میکنم درمورد الگوهای تکرارکننده ،متوجهم که وسواس فکری دارم درمورد چند روز ازخونه دراومدن .همیشه میگم چک میکنم شیرگازو برقها واینکه چیزی توپریز نباشه..بازم راه می افتیم میگم شیرگازو بستم ،اطو کردم ازبرق دراوردم یا..با اینکه تا یک قسمتی که دستموبردم از پریز بکشم تویادم میاد ولی بقیش نه وهمیشه با این کارم بحث پیش میاد اگه هم نپرسم از همسر وبچه هام واونا تایید نکنن مثل مرغ سرگردان مدام تو ذهنم درگیری پیش میاد نکنه اتصالی کنه یا نشت و….تادوباره میرسم خونه میبینم همه چی سرجای خودشه..ومن این همه اذیت میشم .
متوجه شدم همزمان که رو باورهام کار میکنم اونقدر پام روترمزهای ذهنیم گیرکرده که درجا میزنم وزبانم درذکر وشکرگزاریه ولی درونم در تلاطم وترس هست ومدام اتفاقات نارحت کننده برام پیش میادوبه این نتیجه میرسم که من همیشه درنقش یک قربانیم ..ووقتی زیاد فکرمی کنم می بینم از مادرم و نگرش اون درمن تقویت شده که تو همه کارهای مریوط به خانه وبچه ها خودشو فداکنه ولی الان از دید ناظر میبینم همیشه خواسته های خودشو نادیده گرفته بیش از اندازه به ما ومخصوصا پسرهاش لطف وتوجه داشته همه بصورت تکلیف و وظیفه دراومده براش وبار مسئولیت ونگرانیش در رابطه باکار اونا وروابط خونوادگیشون اونقدر زیاد که من وخواهرم بعضا بهش میگیم بسه چقدر خودتو فدا میکنی بذار خودشون راهشونو پیدا کنن اخر سر هم شما مقصر شناخته میشین والان در حیرانم که هم من وخواهرم دقیقا با این شکل با خانه وبچه ها برخورد داشتیم یک الگوپذیری دقیق از رفتار مادرم ..
دارم مینویسم تمام این امور.پیش روم هستن فکرم بازمیشه ودارم گیرهای ذهنیم برام بیشتر عیان میشه
خدایا شکرت که هدایتم کردی به این فایل به صحبتهای موثر وراهنمای استاد رسیدم تا بتونم دریچه نگاهمو تغییر بدم وکانون توجه وتمرکزم را روی اتفاقات وحالات مثبت قرار بدم .
ان شا ..که در جلسات پیش رو حتما بیام واز نتیجه تمرکزم بر زیباییها ودید مثبت وارامشم براتون بگم .
پایدارباشید استاد
به نام خالق عشق
سلام استاد عزیزم
جواب دهم
بازخورد :
یسری بازخورد ها خب مثبت ،اینکه بهم میگن ادم مرتبی هستم وسایلمو خوب نگهداری میکنم همیشه تمیزو پاکیزم
خوشتیپم لبخند به لب دارم وقتی هدفی داشته باشم پشتکار دارم امیدوارم مهربونم خیلییی
زبلم تو هرکاری زود یادمیگیرم هرکاری و
اینکه خنده های خونمون بخاطر من
اینکه درعین سادگی جذابیت دارم
تو هر کاری خودم و میکشم بالا
جزئی نگرم
معنویم
میگن اعتماد بنفست خوبه
بازخورد های منفیم دارم نه از همه اما مخصوصا خانواده میگن زود عصبی میشی ،از هر حرفی ناراحت میشی ،زودرنجی ،دوست داری همه درست رفتار کنن و این ممکن نیست
با صدای بلند گاهی حرف میزنی
بعضی وقتا قبول نمیکنی که اشتباه رفتارت
سخت میتونی خودتو شخصیتتو تغییر بدی
تحت تاثیر بقیه قرارمیگیری
زود گریه میکنی
میگن به حرفی ک میزنی عمل نمیکنی
خیلی رفیق بازی
سلام.الگوی تکرار شونده ی مثبت من در حوضه ی بازخورد اینه که اکثر معلمام و اکثر دوستام و مشاورم و یکی از روانشناس هایی که باهاش صحبت کردم و بابام و غیره میگن تو خیلی باهوشی.و به هم دیگه هم میگن.الگوی تکرار شونده ی منفیم هم یکیش اینه که معلمام و بابام میگن تنبله.
به نام خدایی که مارا به آسان ترین شکل ممکن به مسیر خواسته هایمان هدایت میکند
به نام عشق
اللَّهُمَّ مَوْلاَیَ کَمْ مِنْ قَبِیحٍ سَتَرْتَهُ وَ کَمْ مِنْ فَادِحٍ مِنَ الْبَلاَءِ أَقَلْتَهُ (أَمَلْتَهُ) وَ کَمْ مِنْ عِثَارٍ وَقَیْتَهُ وَ کَمْ مِنْ مَکْرُوهٍ دَفَعْتَهُ وَ کَمْ مِنْ ثَنَاءٍ جَمِیلٍ لَسْتُ أَهْلاً لَهُ نَشَرْتَهُ
خدایا! ای سرور من چه بسیار زشتی مرا پوشاندی و چه بسیار بالاهای سنگین و بزرگی که از من برگرداندی و چه بسیار لغزشی که مرا از آن نگهداشتی و چه بسیار ناپسند که از من دور کردی و چه بسیار ستایش نیکویی که شایسته آن نبودم و تو در میان مردم پخش کردی
خداروشکر میکنم که در مسیر شناخت الگوهای ذهنی خودم قرار گرفتم و دارم سعی میکنم درجهت بهبودشون قدم بردارم
بازخوردهای دیگران درمورد من:
من خیلی مواقع میشنوم که به من میگن تو خیلی آدم حساس و زودرنجی هستی
مسئولیت پذیری افراطی نسبت به مسائل داری
دچار وسواس هستی
توانایی های خودت رو کم میبینی
نمیتونی خیلی قاطع صحبت کنی
زیاد به بقیه مسائل رو توضیح میدی درحالی که نیازی به توضیح دادن نیست
تجربه کافی درمورد مسائل مختلف نداری
حواس پرتی و درست دقت نمیکنی
آینده نگر نیستی
نمیتونی از پس زندگی بربیای و انسان ساده ای هستی
وقتی درموردشون فکر میکردم دیدم خودم باید بیشتر برای خودم مهم باشم تا بتونم فارغ از نظر دیگران انتقادهای درست رو تشخیص بدم و درجهتشون قدم بردارم
باید تکاملم رو طی کنم و صبورترباشم تا بتونم درجهت تغییر باورهام قدم بردارم
اما برای اینکه باورهای منفی کمتری داشته باشم بیشتر سعی میکنم روی نکات مثبت خودم و اطرافیانم تمرکز کنم تا بهتر بتونم احساس خوبم رو بیشتر کنم
از شما استاد عزیزم و مریم جان یک دنیا سپاسگزارم بابت این پرسش های بی نظیر
درپناه معبود یکتا باشید
سلام به استاد عزیزم تایید وتحسین میکنم این باورهای درست توحیدی وعزت نفست رو الان که به خودم فکر میکنم الگوهای تکرار شونده هست در ذهنم یکی اینکه دیگران بسیار حس خوبی بهم داران وبسیار دوست داشتنی هستم به نظر خودم چیزی که خودم بهش توجه نکردم این که انسان مهربانی هستم ولی برعکس چیزی چند سالی باعث شده که مدام از سرمایه که داشتم درست نتیجه نگیرم بی هدف زندگی کردنم هست یکی دیگه الگوهای تکرار شونده که مدام باعث شده با افرادی مواجه بشم که از مریضی یا نیاز به دلسوزی یا نیاز به توجه کردن داشته باشن در درون هنوز به الگوها در ذهنم تکرار میشه یکی دیگه از الگوهای کارهام درست پیش نمیره این که مدام کارهایم به فردا می سپارم اینکه خداوند هر موقعه دستم گرفته و می خواسته خیری بهم برسونه همون باورهای شرک آلود باعث شده همیشه به اون نتیجه دل خواهم نرسم چون همیشه با عجله خواستم به نتیجه دلخواهم برسم واین باعث شده از که از کارم یا اون موقعیت درست استفاده نکنم ودر شرایط نادلخواهم قرار بگیرم این هر چند وقته یک بار من وارد یک روابط نا سالم میشم این توجه ام به نازیباها هست از خداوند می خواهم با توجه به این متن یاد آوریم بشه شرایط نا دلخواه گذشته وبه یاد بیارم وامروز با توجه به باورهای قدرتمند کننده توحیدی وتوجه کردن به زیبای ها وسپاس گزاری کردن به خاطر داشته هام وتحسین کردن افراد سعادت مند وثرومند در این میسر قدم بردارم که این همش نشانه از عدم احساس لیاقت وکمبود عزت نفس هست خدایا گه هنوز گه گداری شیطان در ذهنم میگه کوچیک ترین اتفاق رو می خواد ربط بده خداوند و مر از خدای خودم بترسونه ودور کنه ولی خداوندی از بچگی تا الان خیر رو خوبیش بن من رسونده خداوند من این لیاقت درونم خودم می بینم که درمسیر درک درستی از آگاهی قوانین تو قرار بگیر سهم کو چیک من انجام بقیش با تو با هدایت به بهترین ها واین آگاهی ها در عمل در شخصیتم بهبودی ایجاد کنه در مسیر ثروت سعادت رابط سلامتی چرا که جز این راه توحیدی راهی دیگر نمی بینم این فضا رو در ذهنم ایجاد کن که فقط بندگی تو رو بکنم تا در شرایط دلخواهم قرار بگیرم چون من هیچی نمی دانم اگر توانایی هست اگر سلامتی هست ونعمت های که در زندگیم هست از بخشندگی توهست ومرا با بخشندگی خودت در مسیر توحید قرار بده هرگز رهایم نکن با توجه به اینکه چند شرایطی برام پیش اومده بود وذهنم میگفت خدا تو رو دوست نداره ولی خدا رو شکر تهه دلم روشنه که خداوند چقدر مرا دوست داره واون نیروی خیرش را در وجودم آنچان پرورش میده که هرگز درو از خودش نباشم خداوند خداوند کمک کن فرکانس هایم رو تنظیم کن با شرایط دلخواهم دنبال تایید نباشم درست فکر کردن وصیح فکر کردن به من یاد بده
سلام
بازخوردهایی که زیاد از ادمها میگیرم :
اول اینکه به من میگن خیلی کم حرف و آرومی و بعضی وقتا اصلن احساس نمیکنیم که تو هم تو این جمع وجود داری که خودم فکر میکنم برمیگرده به درونگرا بودن من و بودن در جمع هایی که هیچ حرف مشترکی برای زدن با هم نداریم، ولی میدونم که این یک ایراده و باید حلش کنم
بعضی وقتا بهم میگن تو خیلی بی ذوقی ، مثلا برای چیزهای جدید هیچ ذوقی و هیجان و اشتیاقی نداری که این خصوصیت هم اصلا خوب نیست ، همانطور که وقتی یک لطفی در حق بقیه میکنیم یا کاری واسش انجام میدیم و طرف ذوق میکنه و خوشحال میشه ما هم خوشحال میشیم و دوست داریم باز هم واسش کاری انجام بدیم که خوشحال بشه ، جهان هم وقتی ذوق و هیجان ما رو واسه چیزهای جدید میبینه شرایط و موقعیت هایی رو پیش روی ما قرار میده تا ما بیشتر ذوق کنیم و خوشحال باشیم
بعضی وقتا زبون من خیلی تلخه و حرفایی رو به بقیه میزنم که خیلی ناراحت میشن ، حتی چند بار دوستام بهم گفتند که زبونت مثل نیش مار جعفریه . شاید به خاطر اینه که وقتی یک مسائل کوچیک بوجود میاد و من از کسی ناراحت میشم ناراحتیم رو نمیگم و این ناراحتی ها جمع میشه جمع میشه و یهو با یکسری کلمات تلخ و نامناسب میریزه بیرون .
از اینکه زیادی روی تمیز بودن و بهداشت حساسم خیلی بازخورد میگیرم که در مورد بقیه باید این موضوع رو تعدیلش کنم چون باعث میشه بقیه ناراحت بشن و روابطم با بقیه خراب بشه
از ایراد گرفتنم واسه بقیه و اینکه زیاد گیر میدم که چی درسته و چی غلطه خیلی بازخورد میگیرم ، شاید به خاطر اینه که فکر میکنم من مسئول بقیه م من باید بقیه رو اصلاح کنم یا به خاطر کمالگرایی هست که فکر میکنم همیشه همه باید کار رو به بهترین نحو و در بالاترین سطحش انجام بدهند.
چقدر خوشحالم که ایرادهامو نوشتم و باعث شد واسه هر کدومش زنگوله هایی درون ذهنم به صدا در بیاد.
بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم
بِه نامِ خُداوَندِ بَخشَنده مِهرَبان
سلام و درود خدمت استاد گرامی و خانم شایسته عزیز
این فایل نشانه ی امروزم بود
و بنظرم به اندازه ی جلسات دوره عزت نفس با ارزش بود
بخاطر اینکه نشستم و در درونم کندوکاو کردم ک واقعا چه الگوهای تکرار شونده ای دارم
واقعیت کمی برای قضاوت شدن تردید داشتم ولی گفتم برای اینکه برام ردپایی باشه
و یادم بمونه تصمیم گرفتم بنویسم
چه الگوهای تکرار شونده ای در بازخوردهایی که افراد از رفتار و عملکرد تان به شما می دهند، می توانید پیدا کنید؟
1) چرا انقد بی حوصله هستی ؟
واقعا اینطوریم درحالیکه واقعا هم دوست ندارم باشم .امروز فکر کردم چرا واقعا تک تک اعضای خانواده ام اینو بهم میگن
به دوران بچگیم فکر کردم نوجوانیم فکر کردم اصلا اینجوری نبودم .
اما متأسفانه ازدواج ناموفق داشتم. با یک فرزند 18 ماهه در سن 18 سالگیم جدا شدم. شما اگر لیلی و مجنون را دو عاشق معروف در دنیا میدونید من عشق خودم با اون آقا را تک میدونستم و بدلایلی جدا شدیم و ضربه ی بزرگی خوردم در سن خیلی پایین و هیچ درکی از قانون و خدا و ….نداشتم .
اون آقا همه کسم شده بود ،داروندارم بود .زندگی من خلاصه شده بود فقط حضور ایشون …
من بعد جدایی رنگ شادی و خنده و تفریح و گردش ندیدم ، من برای همون اتفاق خنده و شادی و لذت را از یاد بردم و خب انسان وقتی سالیان سال در افسردگی بسر ببره بی حوصلگی کمترین چیزشه …من به این نتیجه رسیدم ک دلیل بی حوصله بودنم ناشی از همون افسردگی هاست ک الان خیلی خیلی بهتر شدم و دارم روی خودم کار میکنم .
2)چرا مثل لوستر آویزون میشی ؟
کنجکاوم برای هر موضوعی ، رنگش چیبود ، مدلش چیبود ،این چی گفت ،اون چی گفت ، تو چیکار کردی ، اون گریه کرد ، اون خندید ،اون عکس العملش چیبود ،تو بعدش چیکار کردی ، غذا چی خوردی ، کی اونجاست ، چرا رفتن ، چرا اومدن ، لباسش چیبود و……..
که خیلی خیلی بهتر شدم یعنی خیلیاااااا چون اینمورد بهم برمیخورد از 100 به 30 رسوندمش .
3)مغرور هستی خودتو میگیری!!!
تو برخوردهای اولیه همه یعنی اکثریت بهم میگن ما فکر میکردیم تو همچین شخصیتی داری ولی بعدش فهمیدیم نه اینجوری نیستی کم حرفی و خجالتی ، اما خیلیاهم قانع نشدن و فکر میکنن من مغرورم
و واقعا من اصلا مغزور نیستم اتفاقا خیلی دوست دارم ارتباط برقرار کنم و بدلیل نداشتن عزت نفس خجالتی بودم و نحوه برقراری ارتباط را بلد نبودمو این مرحله هم خیلی بهتر شدم
4)حساس هستی !!!
تو خانواده معروف شدم به این خصلت ، بله واقعا حساس هستم ، به نوع لباس پوشیدن ، مثلا دخترم یا خودم باید لباس گشاد بپوشیم ، برادرزاده م لباس کوتاه تنگ میپوشه تذکر میدم ، به یکسری ار رفتارها هم حساس هستم مثلا دختر تو این سن با پسر نباید فلان رفتار داشته باشه فلان حرفو بزنن
و روی اینمورد هم میدونم ک این ویژگی درست نیست خیلی بهتر شدم و باید بیشتر و بیشتر کار بشه
5)خیلی صبوری
به دلیل تضادهایی ک در زندگیم داشتم به صبور بودن معروف شدم
6)خیلی با اراده هستی
بله خودمم معتقدم ک هرکاری را متعهد بشم با اراده بالا انجام میدم و نتیجه خوبی هم گرفتم
7) خیلی پشتکار بالایی داری
بله هر کاری را با تعهد و علاقه شروع کنم با پشتکار و تلاش موفق میشم
8)مهربون هستی
هم تو خانواده هم دوستان چندین بار بهم گفته شد ک رفتار خوبی دارم مهربونم و دلسوزم
فعلا همین موارد حضور ذهنم بود
واقعا مفید بود و تونستم به نقاط ضعف و مثبت بیشتری پی ببرم
استاد خیلی ممنون و سپاسگزارم
به نام خداوند مهربان
سلام استاد و خانم شایسته عزیز
تمام اتفاقات زندگی خود را:
با افکار باورها و کانون توجه خود به وجود می آوریم
هر آن چیزی که در زندگی ما رخ می دهد چه خوب یا بد خواسته و ناخواسته:
توسط ما خلق می شود نه هیچ عامل بیرونی دیگر
واکنش های ما به اتفاقات و شرایط باعث می شود:
از همان جنس اتفاقات و شرایط بیشتر یا کمتر را در زندگی خود تجربه کنیم
فارغ از اینکه اتفاقات: جالب یا ناجالب باشد
به هر آن چیزی که توجه کنیم: از همان جنس بیشتر و بیشتر وارد زندگی ما خواهد شد
کافی است به موضوع خاص توجه کنیم:
بیشتر و بیشتر نشانه های آن را در زندگی خود می بینیم
زمانی که احساس بد داریم غر می زنیم بحث می کنیم:
اتفاقات بحث های بیشتر و نارضایتی بیشتری برای ما رخ می دهد
زمانی که احساس خوبی داشته و به نکات مثبت توجه کرده و سپاسگزاریم:
کانون توجه ما اتفاقات بهتری را برای ما رقم می زند
اگر اتفاق یا الگوی تکرار شونده در زندگی ماست:
افکار و فرکانس های خاصی را به جهان هستی ارسال می کنیم
باورهای بنیادین و اساسی در ذهن ما که بسیار قدرتمند است هر بار فرکانس هایی را به جهان هستی ارسال کرده که:
الگوهای تکرار شونده شکل می گیرند
الگوهای تکرار شونده می تواند:
گم کردن اشیاء بحث کردن بیمار شدن از دست دادن پول ماندن در ترافیک خراب شدن ماشین…. باشد
شرایط و اتفاقاتی در زندگی ما تکرار شده:
که آن را طبیعی دانسته به عنوان جزئی از زندگی پذیرفته یا دیگران را مقصر اصلی رخ دادن آنها می دانیم
مراقب: الگوهای تکرار شونده در زندگی خود باشیم
اگر اتفاقاتی هر چند وقت یکبار در زندگی ما تکرار شده یا افرادی که با آنها برخورد می کنیم ویژگی های یکسانی دارند:
به دنبال باورهایی در ذهن خود باشیم که چنین شرایط و نتایجی را برای ما به وجود آورده اند
تمام اتفاقات و شرایط زندگی خود را با: افکار و باورهای خود ایجاد می کنیم
باور:
فکری است که بارها و بارها تکرار می شود
توسط والدین جامعه شنیده ها دیده ها ایجاد شده و با باور کردن و تکرار کردن آنها در ذهنمان:
اتفاقات را جذب و وارد زندگی ما می کند که با باورهای بنیادین مان هماهنگ است
یکی از راه ها برای تشخیص باورها:
بررسی اتفاقات تکرار شونده است
قدم اصلی برای تغییر الگوهای تکرار شونده:
تشخیص آنها طبیعی نداستن آنها دانستن این قانون که ما با افکار و باورهای خود اتفاقات زندگی مان را رقم می زنیم است
اگر الگوهای تکرار شونده مثبت باشند نشانگر:
داشتن باورهای مناسب و
اگر الگوهای تکرار شونده منفی باشند نشانگر:
داشتن باورهای نامناسب است
افرادی که درک درستی از قانون ندارند الگوهای تکرار شونده ی مثبت و منفی را :
به شانس و تصادف نسبت می دهند
اتفاقات تکرار شونده باید به ما یاد آوری کند:
باورها و فرکانس های یکسانی که به جهان هستی ارسال می کنیم چنین اتفاقاتی را برای ما رقم می زند
اتفاقات تکرار شونده را: با باورها و فرکانس های خود خلق می کنیم
به سوال زیر پاسخ دهیم تا به الگوی تکرار شونده خود پی ببریم:
چه بازخوردها و انتقاداتی را اغلب از افراد دریافت می کنیم؟
بد قول بودن نامنظم بودن مغرور و خودخواه بودن خیلی آرام بودن فراموشکار ….
الگوهای تکرار شونده را: از انتقادات و بازخوردهای دیگران بیابیم
ایرادات خود را پیدا کرده و تغییرات را در شخصیت خود اعمال کنیم
الگوهای تکرار شونده منفی و مثبت وجود دارند اما:
با یافتن الگوهای تکرار شونده ی منفی می توانیم باورهای مخرب و نامناسب خود را شناسایی و برطرفشان کنیم
خدایا شکرت
عاشقتونیم
به نام خداوند رحیم
سلام به همه
در مورد بازخورد و خصوصا بازخرد منفی گرفتن .این قضیه بر میگرده به نوجوانی من که همه انتقاد رو از پدر و مادرم میشنیدم و انتقاداتی که تکرار میشد در اون زمان اینا بودن و من واقعا همشو قبول دارم و الان کاملا تغییر کردم.
1- تو خیلی بداخلاقی و انتقاد پذیر نیستی: درست بود من خیلی ادم بد خلقی بودم و نمیتونستم دیدگاه خودمو اروم بیان کنم و چون طرف مقابلم رو نمیتونستم قانع کنم و منم یه ادم بی حوصله بودم زود به بحث میکشید و جار و جنجال به پا میشد.
2- برو بیرون از خونه و یه هوایی بخور : من دوره ای خیلی دوست کم داشتم و بیشتر تنها بودم و از همون ابتدا چون کامپیوتر داشتم خیلی عاشق کامپیوتر بودم وزمانم رو صرف کامپیوتر و بودن در خانه میکردم و به قولی مثل مرغ خونگی بودم
الان یادم اومد واقعا چقدر من بد اخلاق بودم و زود از کوره در میرفتم و زمانی که برای خودم استقلال پیدا کردم کم کم این عادت محو شد و خیلی ها بهم میگن تو اروم هستی و یادمه اصلا نمیتونستم اعصابمو کنترل کنم و مثل یه عادت زود از کوره در میرفتم و دوست داشتم که به این ضعف غلبه کنم و خداروشکر که این عادت رو سالهاست که ندیدم
در مورد تنهایی هم کم کم بزرگتر شدم خیلی ارتباطاتم گسترش پیدا کرد و تو تیم ها و گروه ها بودم و صدها نفر دوست پیدا کردم و حتا توی شرایطی که مهاجرت کردم تونستم با شاید صدها نفر دوست و هر اقایی که بخوام دوست باشم که دیگه از این بابت فول بشم و بخوام که دورم خلوت باشه و این در مورد مردها صادقه و هنوز نتونستم با خانم و دخترها ارتباط بگیرم
خداروشکر
به نام خداوند مهربان
با سلام خدمت استاد عزیزم و همه دوستان خوبم در سایت استاد عباس منش
الان که دارم این کامنت را مینویسم در شرایطی هستم که دارم به صورت تمرکزی روی دوره فوقالعاده هم جهت با جریان خداوند کار میکنم
و منتظرم جلسه سوم دوره روی سایت قرار بگیرد تا من از آگاهیهای آن روحم را سیراب کنم
امروز وقتی داشتم صفحه اصلی سایت را چک میکردم تا ببینم جلسه سوم دوره روی سایت آمده یا نه، یک لحظه چشمم به جمله نشانه امروز من افتاد ،دستم را روی نشانه زدم وبه این فایل پرمحتوا هدایت شدم
وقتی موضوع فایل رو دیدم متوجه شدم که چقدر با موضوع تمرین جلسه دوم دوره فوق العاده هم جهت با جریان خداوند مرتبط است
این روزا خیلی حضور خدارو احساس میکنم ،احساس میکنم چقدر قشنگ در حال هدایت من به سمت فهمیدن وشناختن خودم هستم
الگوی های تکرار شونده برای من
همیشه من با افراد مغرور برخورد میکنم مثلاًو قتی در یک جمع سه نفره قرار میگیرم مورد بیمهری و بیتوجهی قرار میگیرم و انگار من را آدم حساب نمیکنند، و دو نفر یا چند نفر به هم توجه میکنند
الان که دارم به این گونه برخوردها فکر میکنم متوجه میشوم که من نمیتوانستم فرکانس خوب به دیگران بفرستم و با توجه به اینکه خودم انسان مغروری بودم این گونه افراد را جذب میکنم
امروزه به این روشن بینی و درک این قانون رسیدم که من مسئول تمام اتفاقات زندگی خودم هستم و حتی مسئول چگونگی برخورد دیگران با خودم هستم
امروزه متوجه این نقص شخصیتیم شدم و به قدرت فرکانس و افکار منفی واقف بود شدهام و باید همیشه روی خودم کار بکنم و برای از بین بردن این غرور و تکبر کاذب باید باورهای توحیدی قدرتمندی را در وجودم بپرورانم و همیشه از این باورها مراقبت کنم و همیشه برای خودم آنها را تکرار کنم تا قوی شوند
باید همیشه به خودم بگویم که من به خودی خود هیچ نیستم و قدرت خداوند را همیشه یاد بیاورم و در مقابل خداوند خاشع و فروتن باشم و به خودم بگویم و باور کنم که من هیچگونه برتری نسبت به دیگران ندارم و قدرت ما انسانها فقط و فقط به واسطه درکی که از خداوند داریم و خداوند را باور کردهایم،با هم فرق یکند وگرنه همه ما انسانیم و همه مخلوق یک خالق هستیم پس غرور و تکبر برای چه؟؟؟؟؟
الگوی دیگر اینکه
هر چند وقت یکبار من با خانمم وارد یک بحث و ناراحتی میشوم و باعث میشود چند روزی در مومنتوم منفی بروم حالا که دارم واکاوی و ریشه یابی میکنم میبینم دلیل این تنشها این است که من حرکات او را کنترل میکنم و میخواهم مطابق با میل من عمل کند و با بچههایم آنطور که من میخواهم برخورد کند زمانی که مطابق با میل من عمل نمیکند یک سری سناریوهایی رادر مغزم میچینم که بچههای من در آینده به خاطر این محدودیتهایی که خانمم برای آنها ایجاد میکند دچار کمبود عزت نفس و اعتماد به نفس میشوند و
این طور میشود که من برانگیخته میشوم و خودمحوری میکنم
و این را میدانم در این مورد هم من باید بر روی خودم کار کنم تا دیگر شاهد تکرار این الگوهای تکرار شونده محدود کننده نباشد
در اینجور مواقع من باید متوجه باشم که دارم وارد مومنتوم منفی میشوم،و باید جلوی افکار منفی را در همان اوایل مسیر بگیرم و آن را در نطفه خفه بکنم
در اینجور مواقع باید بر روی نکات مثبت خانمم که انصافاً خیلی زیاد هم هستند تمرکز بکنم
باید این باور را برای خودم تکرار کنم که خدای من خدای بچههایم هم هست و من باید بندگی خدا را بکنم و کت خدایی را از تنم در بیاورم
و قانون را بیاد بیاورم که آینده من را افکار امروز من میسازند و اگر من احساس بدی داشته باشم به جهان فرکانس ناخواسته میفرستم و آینده خوبی در انتظارم نیست پس دستم را داخل آتیش نکنم
خدایا شکرت