پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 10
توجه: توضیحات این فایل شامل یک بخش مقدمه و سپس یک سوال است.
بخش ” مقدمه ” در تمام مجموعه قسمت های ” پیدا کردن الگوهای تکرار شونده ” یکسان است اما در انتهای این توضیحات، در هر قسمت یک ” سوال متفاوت ” پرسیده می شود. (یعنی هر قسمت از این مجموعه، مقدمه یکسان اما سوال متفاوتی دارد)
لازمه درک سوال و پاسخ به آن این است که مقدمه را حتما بشنوید. هرچند در هر قسمت که دوباره مقدمه را می شنویم، از زاویه ی دیگری آن را درک می کنید که در نهایت به درک کلی ما از این اصل کمک می کند و می توانیم پاسخ های دقیق تری برای سوالات پیدا کنیم.
و اما سوال این قسمت از مجموعه ی ” پیدا کردن الگوهای تکرار شونده “
سوال: چه الگوهای تکرار شونده ای در بازخوردهایی که افراد از رفتار و عملکرد تان به شما می دهند، می توانید پیدا کنید؟
بعنوان مثال ممکن است پاسخ فرد این باشد که:
افراد معمولا به من می گویند:
- آدم خوبی هستی اما خیلی بدقول هستی و نمی توان روی حرف و قول شما حساب کرد؛
- آدم خوبی هستی اما نامنظم هستی یا به بهداشت فردی خود اهمیت نمی دهی؛
- آدم خوبی هستی اما در مراوده با دیگران، دوست داری فقط درباره خودت صحبت کنی و مجالی به دیگران برای صحبت کردن نمی دهی؛
- آدم خوبی هستی اما هر بار کارهایی که باید انجام دهی را فراموش می کنی و می گویی: “یادم رفت”
- و…
منابع بیشتر درباره محتوای این فایل: دوره کشف قوانین زندگی
اطلاعات کامل درباره محتوای افزوده شده به دوره کشف قوانین زندگی در بروزرسانی اخیر این دوره و نحوه خرید را از اینجا مطالعه کنید
- نمایش با مدیاپلیر پیشرفته
- فایل تصویری پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 10181MB22 دقیقه
- فایل صوتی پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 1021MB22 دقیقه
به نام خدای بخشنده ی مهربان
سلام و صد سلااااااااااااااااااااام به عشقای من به تنها کسانی که میشه حرف عشق رو با اونها زد
استاد شما اسم خانواده صمیمی عباسمنش رو روی شاگردان تون گذاشتید و الحق عجب اسم با مسما و به جایی است، اینجا تنها جایی است که بدون ذره ای نگرانی میشه حرف دلت رو بزنی بدون اینکه کسی بخواد، مسخره ات کنه، بگه توهم زدی، خیلی خوشی، دیوانه شدی و….
و ما راحت میتونیم خودمان را موشکافی کنیم و آشغال های درون رو بیرون بریزم و تمیز و پاک از این مکان مقدس خارج بشیم.
خدا را سپاس بخاطر وجود پربرکت شما استاد عزیزم و مریم جانم و دوستان توحیدی بینظیرم
سوال:
چه الگوهای تکرار شونده ای در بازخوردهایی که افراد از رفتار و عملکرد تان به شما می دهند، می توانید پیدا کنید؟
دوتا چیز که خیلی از اطرافیان در مورد خودم شنیدم، یکی اینکه خیلی مهربان هستم و دومی خیلی حوصله بچهها رو دارم و با اونها خوب رفتار می کنم.
بودن با بچهها حس خیلی خوبی بهم میداد، مخصوصا وقتی حالم خوب نبود با دیدن یه بچه کودک درونم شاد و خوشحال می رفت که سرگرم بشه و منم به نظاره بازی این دو کودک می نشستم و لذت می بردم و گذر زمان رو احساس نمی کردم.
و این خصوصیت رو دوست دارم، چون کودکان خیلی معصوم هستند. ولی نسبت به قبل کمتر شده چون دیگه کودک درونم خانمی شده و میخواد مثل من فقط با خدای خودش تنها باشه.
ولی ولی ولی امان از اون مهربانی که دیروز سمانه جان و پسرم به اون اشاره کردند و یه صدای هشداری در گوشم به صدا درآمد. چرا که من از این مهربانی چه ضربه هایی که نخوردم ولی لامصب ریشه هاش اونقدر عمیقه که باید دوره عزت نفس مثل نفس کشیدن همراهم باشه که دست از سرم برداره.
مهربان بودن خودم رو فقط خودم میشناسم که چه جنسی داره،مهربان بودن من از جنس شهادت و ایثار است.
وقتی ایثار و فداکاری ات بر اساس امیال نفسانی باشد ونه شهود و الهام میشه یه تله که تو را به قهقرا میبرد، جایی که با آنچه که تو تصور می کردی از عرش تا فرش فاصله است.
وقتی بدون الهام به کسی کمک میکنی، دقیقا میشی مثل کسی که دلش برای کرم داخل پیله بسوزه و بخواد اون رو از پیله خارج کنه. حال حکایت مهربانی های منم همین است.(البته در ظاهر این طور نیست ولی با توجه به آگاهی های الانم چیزی غیر از این نبوده)
خدایا شکرت که مرا لایق بودن در این بهشتیان زمینی دانستی.
خدایا ما را لحظه ای بی یادت نذار.
به نام خدایی که در این نزدیکی ایست
سلام به رزیتای عزیز و ثروتمند
یه همعروس دارم که جز نفرات اولی در فامیل بود که تلفن همراه خرید ولی این خانم اصلا به کسی زنگ نمیزد مگر اینکه یه کار واجب حیاتی داشته باشه و البته تا الان هم همینطوره. همیشه همه میگفتن که خسیس زنگ نمیزنه. ولی دیگه الان همه به این خصلتش عادت کردن و کسی ازش گلایه نمی کنه، و من الان به کار این همعروسم احسنت میگم چرا که زنگ زدن به بقیه شانس بیاری حرفی نزنن که حالت رو خراب کنند و یا غیبت کسی رو نکنند.من تنها کسی که فعلا به اون زنگ میزنم( البته باز بیشتر اون زنگ میزنه مامانم است)
همعروسم یه شب ساعت 10 زنگ زد، من تعجب کردم، بعد گفت خوابید یا بیدار؟ گفتم بیداریم چطور مگه؟ گفت یه چای درست کن داریم میایم خونتون(خونشون یه استان دیگه بود) بهش گفتم خوش آمدید، من گفتم…اینطوری زنگ نمیزنه.
بعد همعروسم زد زیر خنده و گفت چند وقت پیش به خواهرم زنگ زدم حالش رو بپرسم، بدبخت نصف عمر شده که… چکار داره که زنگ زده حتما یه اتفاقی افتاده.
خلاصه هر جور باشی بقیه هم همانطور تو را می پذیرند شاید اولش سخت باشه.
در پناه حق روز به روز توحیدی تر و ثروتمند تر و شادتر و موفق تر باشی.
به نام خدایی که در این نزدیکی ایست
سلام آقا سلیمان مهربان و عزیز و توحیدی و ثروتمند
کمک کردن به دیگران مقوله بسیار سخت و پیچیده ای است. شاید این ضرب المثل خواستیم ثواب کنیم کباب شدیم رو باید بگیم خواستیم ثواب کنیم کباب کردیم.
من یه مثال عینی دارم که همین چند روز پیش اتفاق افتاد.
پدر و مادر من تنها زندگی می کنند. خواهرای من گفتن بیاییم با هم خونه تکونی اساسی براشون انجام بدیم. خلاصه این آبجی های من تو این گرما شروع به ریختن و شستن و کلی خونه رو برق انداختن کردن. ولی این پروسه تمیز کاری نزدیک به 10 روز طول کشید و هیچ کس ملاحظه پدرم رو که اعصاب ضعیفی دارد رو نکرد. خلاصه بعد از تمام شدن بر اثر یه اشتباه کوچک و اتصالی در برق و سوختن کلید تمام خونه پر از دوده شد و انگار نه انگار تمیز کردند(فقط هزینه شستن قالی و موکت ها یک میلیون شد بغیر از مواد شوینده و لوازم جانبی). برام سوال بود چرا این اتفاق افتاد؟ کجای کار اشتباه بوده که زحمت این ها به هدر رفت. تا اینکه یه روز بعد از این ماجرا که آبجی هام هم اونجا بودند منم رفتم. و صحبت از شستن دوباره قالی ها و موکت ها شد که دیدیم بابام قاطی کرد و بلند شد موکت و قالی ها رو انداخت بیرون و گفت: خسته شدم دیگه 10 روزه خونه ریخته و پاشیده، خستم شد.
خلاصه آبجی هام با چشمان گریان رفتن خونشون و من فهمیدم علت این آتش گرفتن کلید چیزی نبوده غیر از فرکانس منفی بابام که تو این مدت داشته تحمل می کرده.
و اینکه آبجی هام نباید اینطوری خونه این پیرمرد و پیرزن رو می ریختن و می شستن.
من از این اتفاق دو تا قانون رو برای خودم مرور کردم.
اول احساس بد مساوی با اتفاقات بد
دوم نباید دلت حتی برای پدر و مادرت بسوزه مگه اینکه ازت بخوان که کاری رو براشون انجام بدی.
قانون با هیچکس شوخی نداره
حالا واقعا لطف و محبت هم دردسر داره. فقط باید روی خودت کار کنی به موقعش بهت الهام میشه که چه موقع کجا بری و چه کاری بکنی.
مررررسی آقا سلیمان مهربان. ان شاءالله ثروت سلیمان وارد زندگی تان شود.
به نام خدای بخشنده ی مهربان و هدایتگر انسان
سلام یگانه جااااااااانم ،یگانه مومن و موحد و خداجویم
دخترررررررررررر باورت میشه، دیشب خواستم برات پیام بذارم که کجایی نیستی، امروز هم کامنتت رو دیدیم گفتم آخ جون یگانه جان کامنت گذاشته، برم ببینم چی نوشته، ولی نتونستم برات پاسخ بنویسم.
خیلی دلم برات تنگ شده،
مررررررررررررررررسی که برام نوشتی و حالم رو عالی تر کردی.
ان شاءالله خدا تو موقعیتی قرارت بده که همه ازت شیرینی بخوان.
در پناه حق روز به روز توحیدی تر و ثروتمند تر و شادتر و موفق تر باشی مهربان بانوی ثروتمند
به نام آنکه زیباست و زیبا می آفریند
سلام به بانوی عاشق و مهربان و زیبا رو و توحیدی
سلام وجیهه خانم عزیزم. چه خوبه که شما این مدت فعال شدید چه حس قشنگی است که شما و همسر عزیزتان با هم و هم پای هم هستید. ان شاءالله روز به روز شعله های عشقتون شعله ور تر بشه.
از هم مداری که آگاه باشی دیگه نمی گی چرا و چطور، فقط دنبال دلیل می گردی. شما که داستان زندگی تون رو نوشتید، خیلی شبیه زندگی خودم بود با یه تفاوت های کوچیک.
دقیقا همان سن بود که من و همسرم با هم آشنا شدیم توسط عموی من که با همسرم دوست بود.ما 4 سال همدیگر رو میخواستیم تا همسرم رفت سرکار بعد اومد خواستگاری و ازدواج و من بعد از اینکه بچهی دومم 3 سالش بود رفتم دانشگاه. منم مثل شما خیلی همدیگر رو دوست داریم فقط یکسری تفاوتهایی سلیقه ای هست که عشق ما اینقدر زیاده که دیده نمیشه.
حالا شما گفتید که مثل منم مهربان و بچه دوست هستید. باز تاییدی بر این هم مداری می دهد. یجورایی انگار خودت رو یه جا دیگه پیدا کردی.
حال چه خوبه که کسانی هستند که مثل تو باشند و احساس تنهایی نکنی. از بس دور و برم این مدل آدم کم بود(بچه دوست) که فکر می کردم اشتباهی هستم برای همین سعی می کردم اون حس ها را کمتر کنم. مخصوصا نسبت به بچهها.
از استاد عرفان گفتید، برام جالب شده بدونم اسم استاد عرفان تون چیه؟ یه دوستی دارم اون هم به کلاس های حضوری همچنین استادی می رفت ولی الان اسم اون استاد یادم نمیاد.
وجیهه بانوی زیبا و مهربان و توحیدی، ان شاءالله زندگی ات
غرق انوار الهی و شادی و سرور و نعمات بی پایان الهی باشه.