اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
سلام بر استاد نازنینم واستاد بانوی شایسته عزیز و دوستان هدفمند و هم فرکانسی
و اما….
آنکس که نمی داند به کجا میرود ،به جایی نمیرسد.
دورانی از زندگی پس از شکست های پیاپی وقتی بی هدف و انگیزه از خونه بیرون میومدم، نمیدونستم به چپ برم یا راست
اونجا بود که فهمیدم وقتی برای یک لحظه دیگه هم برنامه و هدفی نداری ، سخت ترین لحظات و کشنده ترین دقایق رو سرمیکنی چرا که انسان بی هدف ، انگیزه نداره و انسانی که انگیزه نداره ، انرژی لازم برای رسیدن به هدفشو نداره.
در عین سادگی چقدر به موضوع بیتوجه بودم که هر تلاشی که بی هدف انجام بگیره نتیجه مثبتی که به دنبال نداره هیچ ، گاهاٰ نتایج مخرب و منفی هم داره.
چند سال پیش در کلاس ها و جلساتی شرکت کردم با همین عنوان «هدف»
و اولین چیزی که یاد گرفتم «smart» کردن یا هوشمندانه کردن اهداف بود.
هدف ها به سه دسته تقسیم می شدند ، کوتاه مدت ،میان مدت و بلند مدت و…
و کلی چیزای دیگه یاد گرفتم که قرار بود در زندگیم بکار بگیرم اما مشکل من نداشتن هدف نبود بلکه همون اسمارت( هوشمند )کردن اهداف باعث شد بهشون نرسم چرا که هوش همون ذهن بود و تدابیر ذهن معمولاً با حقیقت قوانین کائنات مغایر بود.
هر شکست و نرسیدنی باعث می شد که ذهن دوباره بهم دهن کجی کنه و بگه :دیدی نتونستی و یک بار دیگه بخشی از عزت نفس و اعتماد به نفسم فرو میریخت و روزی رسید که از حبیب ، جز یک جسم بیمار و شبه انسان ، چیزی باقی نموند و من تسلیم شدم ، نه در برابر خدا بلکه در برابر امید .
احساسی دردناک که قاتل تمام انگیزه هاست.
بزرگترین معزل من این بود که چون فکر می کردم کلاس رفتم و سیصد تا کتاب خوندم همه چیزو میدونم و هر هدفی که میزارم و مینویسم طبق قواعدی که آموختم باید بهش برسم و وقتی نمیرسیدم سرزنش های نفس شروع میشد.
اون موقع نمیدونستم که داشتن هدف به تنهایی مثل داشتن یک گلوله بدون تفنگه
به مرور ایام تمام آنچه آموخته بودم به درکش هم رسیدم و کم کم مسیر تکامل منو به سمت خواسته هام سر داد.
وااااای تازه فهمیده بودم که چرا تمام اتفاقات و تلاشهام به سرانجام نمیرسه.
من فقط روی خودم و دیگران حساب باز کرده بودم
من آدم کم صبر و بی حوصله ای شده بودم واز اونجایی که همیشه فشار مالی داشتم ،همیشه هم عجولانه تصمیم میگرفتم و انتظارات عجیبی از خودم داشتم البته طبیعی بود که توقعم از خودم زیاد باشه چون واقعاً خیلی اطلاعات کسب کرده بودم و خیلی تلاش میکردم و این وسط یه چیزی کم بود تا من به اهدافم برسم
(و باز دوباره میرسیم به شرک و توحید)
یه حلقه گم شده هم اون وسط نبود
بله« احساس خوب»
همیشه در حال غر زدن بودم و ناسپاسی
یه آدم کمالگرا و عجول با حال بد واقعا باید به چه هدفی برسه تا راضی بشه؟
من از همون دست آوردهای اندک هم راضی نبودم و کلا راضی نبودم
میدونستم که تا ابد بدین قرار نخواهد ماند
مثل درخت بامبو هیچ خبری از رویش نبود و ناگهان خیزشی از خاک بردمید و زندگی به من سلام کرد.
کجا و کی؟
از روزی که من هرروز صبح به خدا سلام میکردم
به عشق جان و خالقم گفتم : خدایا وقتش نرسیده منم به اهداف و خواسته هام برسم ؟
و خداوند یک پاسخ ساده داشت: به من بسپار
«وَ أُفَوِّضُ أَمْرِی إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصِیرٌ بِالْعِبَادِ»و کار خود را به خدا مى گذارم که او به حال بندگان بینا(آگاه) است.
اما عشق
من همسری داشته و دارم که بسیار با انگیزه و هدفمند در کنار من زندگی کرده
شعارشم این بود
« من نه آنم که زبونی کَشَم از چرخِ فلک
چرخ برهم زنم ار غیرِ مرادم گردد»
نیروی عشق و یک همسر هدفمند میتونست الگوی خوبی برای من باشه
وقتی دیدم با دوتا بچه کوچیک درسشو خوند و دانشگاه رفت ، منم که بخاطر شرایط زندگی ترک تحصیل کرده بودم ،رفتم دیپلم گرفتم و دانشگاه قبول شدم و …
در کنار هم یادگرفتیم که هدفمند بودن نیاز به این داره که باید قانونمند و در چهارچوب قواعد و قوانین خداوند و کائناتش زندگی کرد.
باری به هر جهت بودن و بی بند و بار زندگی کردن و بی انگیزگی ، هیچ حاصل و نتیجه ای به دنبال نداره
ما دوباره آموخته هامونو مرور کردیم اما این بار ایمان عملی رو چاشنی اهدافمون کردیم.
همون روزا فیلم راز رو دیده بودیم
اولین دریم برد مونو در سال 88 درست کردیم و به دیوار زدیم و سال 89 تمام اونا به تجسم و عنیت رسدیدند.
و من برشکسته با یک ماشین صفر و با لوازم نو از خونه مستاجری به خونه خودمون رفتیم.
یکی از اهداف مون این بود که مهاجرت کنیم.کلاس زبان میرفتم و سال نود اولین سفر خارجیمو رفتم.
اهداف ما داشتند یکی پس از دیگری شکل میگرفتند و به حقیقت زندگی مون بدل میشدند .
ما فهمیده بودیم با هم بودن و نیروی عشق میتونه راه رسیدن به اهداف رو هموار و تسهیل بکنه
تابلو دوم دریم برد هم با نوشتن اهداف مشترک ترسیم و ساخته شد و در طی یک ماه درآمد ما که اساسی ترین معزل زندگی مون بود به شش برابر رسید
من متوجه شدم و البته خودم هم از این دسته آدم ها بودم که فکر میکردم بابد خیلی برای رسیدن به اهدافم تلاش کنم اما حقیقت اینه که تمام تلاشت باید این باشه که کاری نکنی و
زندگی توحیدی یادت میده که به خدا بسپاری و خودت بری کنار
ودر واقع باید همه کاری که می کنی این باشه که کاری نکنی و دقیقا ذهنت داره مانع تراشی میکنه و تو باید تمرکز تو بزاری روی مدیریت ذهنت و کنترل اون
چون کلا کار ذهن اینه که جلوی هر اتفاقی رو بگیره حالا چه خوب و چه بد
این وظیفه ذهنه که از مالکش حفاظت کنه و به محض اینکه تو تصمیمی می گیری که کاری کنی همه عظم ذهن جزم این میشه که نذاره اون کارو بکنی حالا به اشکال مختلف بهت احساس و شکست رو القاء میکنه
درسته که به هرچیزی توجه کنی و روش تمرکز کنی اونو به زندگیت دعوت میکنی ولی پشت هر خواسته ای یک فکر نگهبان مواظب توئه که کاری نکنی و در واقع اون تمرکزی که تو روی خواستت گذاشتی ، ذهنت میبردش سمت ناخواسته هات و نشانشم همون حال بدیه که بعد از هدف زدن بهت دست میده (شک و تردید و ترس و احساس شکست و ….)
نگاه توحیدی میگه : اگر به خداوند اعتماد داری پس ساکت باش(ذهنتو ساکت کن) و از سر راهش برو کنار و رها کن هر فکر و تلاشی از جانب خودت و دیگرانو (همون شرک)
نشانه اعتماد آرامش و صبر شیرینیه که بعد از اعتماد واقعی به زندگیت میاد و بعد معجزه رسیدن به اهداف یکی پس از دیگری
چقدر لذت میبرم وقتی کامنت های شما و دیگر ارشد های کلاس پر مهر استاد رو میخونم و چقدر درس داره هر خطی که مینویسید
خلاصه و عصاره آموزههای شما چقدر به سرعت رشد ما کمک میکنه.
خداوند رو هزاران مرتبه شکررررررررر برای وجود نازنین هایی چون شما که به سایت الهی برکت بخشیدید و راه بقیه دوستان تونو هموار میکنید و دنیا رو جای بهتری برای زندگی میکنید.
شما الگوهای خوبی برای ما هستید و دست پرورده استادی که توحید و زندگی توحیدی رو یادم داد.
«من 2 تا هدف دارم که هر سال دارم انتخاب میکنم ولی هنوز بهشون نرسیدم. یکی پیدا کردن کار تخصصی مرتبط با رشته م و یکی پیدا کردن رابطه ی دلخواه و تشکیل خانواده.»
هرگز به شغل و کاری خاص بر مبنای منطق ذهنی اصرار نکنید و فقط و فقط هدایت بخواید با همین آیه آخر کامنت باور داشته باشید که خداوند بهترین هدایت کننده گانه
او براتون بهتر از شما مشرف به این جهان و نیازهاشه ، فقط باید امیدوار باشید و اعتماد کنید به اینکه همه اتفاقات لازم در زمان لازم و در شرایط عالی رخ خواهند داد.
هدف دوم برای ازدواج موفق که خودم به این توصیه در سن 19سالگی بهش عمل کردم و الان بهترین همسر دنیا رو دارم و یک زندگی بسیار عاشقانه در همه ابعاد (برای من این جهان همون بهشتیه که خدا در قرآن توصیف کرده چون در کنار معشوقم آرامش بی وصفی دارم)
اما توصیه: در دعاتون یا ستاره قطبی تون اینو از خداوند بخواید
«ربنا آتنا فی الدنیا حسنه و فی الاخره الحسنه»
و از خداوند بهترین این ودنیا و آن دنیا رو بخواید
که همسر خوبه
و بعدش به خدا اعتماد کنید و دیگه اصلا به چرا و چگونگی و چطورش فکر نکنید و سر راه خدا کنار برید.
و بعد معجزه رخ خواهد داد و کسی وارد زندگی شما میشه که فوق تصور شماست از هرجهت بهترینه
«گفتم خب امسال میخوام 3 برابر بشه عددی که در میارم ولی نتایج خوب نبوده که یعنی باورهای من اساسی در موضوع ثروت ایراد داره. محصولی که تولید کردم با اینکه عالی هست فروش نمیره»
دوست عزیز تجربه من میگه
وقتی چیزی میخوای یا هدفی رو مشخص میکنی داری به کائنات خداوند سفارش میدی
هدف نوشتن و یا خواستن همون دعاست و اجابت دعا یا رسیدن به هدف قواعدی داره
1- وقتی هدف واضح و مشخص باشه و نوشتی دیگه رهاش کن و به این که خدا چجوری قراره بهت بده و از کجا قراره به هدفت برسی ، بهش کاری نداشته باش.(چون ذهنت مقاومت میکنه و با توجه به تحلیل های ذهنی برات غیر ممکن میشه)
2-از ترس و تردیدهای ذهنت اعراض کن، قرار نیست تو اونو انجامش بدی ، پس ذهنتو کنترل کن
3- الگوهای موفق رو در نظر بگیر و به موفقیت های خودت تکیه و استناد کن.
کلی فایل های رایگان تو سایت استاد هست و کلی نتیجه هایی که دوستان در سلسله فایلهای «گفتگو با استاد » هست که حتما گوش کنید
من این مطلب رو برای سید علی گذاشتم اما بخشی از جواب شما هم هست ¥¥¥
من متوجه شدم و البته خودم هم از این دسته آدم ها بودم که فکر میکردم بابد خیلی برای رسیدن به اهدافم تلاش کنم اما حقیقت اینه که تمام تلاشت باید این باشه که کاری نکنی و
زندگی توحیدی یادت میده که به خدا بسپاری و خودت بری کنار
ودر واقع باید همه کاری که می کنی این باشه که کاری نکنی و دقیقا ذهنت داره مانع تراشی میکنه و تو باید تمرکز تو بزاری روی مدیریت ذهنت و کنترل اون
چون کلا کار ذهن اینه که جلوی هر اتفاقی رو بگیره حالا چه خوب و چه بد
این وظیفه ذهنه که از مالکش حفاظت کنه و به محض اینکه تو تصمیمی می گیری که کاری کنی همه عظم ذهن جزم این میشه که نذاره اون کارو بکنی حالا به اشکال مختلف بهت احساس و شکست رو القاء میکنه
درسته که به هرچیزی توجه کنی و روش تمرکز کنی اونو به زندگیت دعوت میکنی ولی پشت هر خواسته ای یک فکر نگهبان مواظب توئه که کاری نکنی و در واقع اون تمرکزی که تو روی خواستت گذاشتی ، ذهنت میبردش سمت ناخواسته هات و نشانشم همون حال بدیه که بعد از هدف زدن بهت دست میده (شک و تردید و ترس و احساس شکست و ….)
نگاه توحیدی میگه : اگر به خداوند اعتماد داری پس ساکت باش(ذهنتو ساکت کن) و از سر راهش برو کنار و رها کن هر فکر و تلاشی از جانب خودت و دیگرانو (همون شرک)
نشانه اعتماد آرامش و صبر شیرینیه که بعد از اعتماد واقعی به زندگیت میاد و بعد معجزه رسیدن به اهداف یکی پس از دیگری
به نام خداوند آرزوها
سلام بر استاد نازنینم واستاد بانوی شایسته عزیز و دوستان هدفمند و هم فرکانسی
و اما….
آنکس که نمی داند به کجا میرود ،به جایی نمیرسد.
دورانی از زندگی پس از شکست های پیاپی وقتی بی هدف و انگیزه از خونه بیرون میومدم، نمیدونستم به چپ برم یا راست
اونجا بود که فهمیدم وقتی برای یک لحظه دیگه هم برنامه و هدفی نداری ، سخت ترین لحظات و کشنده ترین دقایق رو سرمیکنی چرا که انسان بی هدف ، انگیزه نداره و انسانی که انگیزه نداره ، انرژی لازم برای رسیدن به هدفشو نداره.
در عین سادگی چقدر به موضوع بیتوجه بودم که هر تلاشی که بی هدف انجام بگیره نتیجه مثبتی که به دنبال نداره هیچ ، گاهاٰ نتایج مخرب و منفی هم داره.
چند سال پیش در کلاس ها و جلساتی شرکت کردم با همین عنوان «هدف»
و اولین چیزی که یاد گرفتم «smart» کردن یا هوشمندانه کردن اهداف بود.
هدف ها به سه دسته تقسیم می شدند ، کوتاه مدت ،میان مدت و بلند مدت و…
و کلی چیزای دیگه یاد گرفتم که قرار بود در زندگیم بکار بگیرم اما مشکل من نداشتن هدف نبود بلکه همون اسمارت( هوشمند )کردن اهداف باعث شد بهشون نرسم چرا که هوش همون ذهن بود و تدابیر ذهن معمولاً با حقیقت قوانین کائنات مغایر بود.
هر شکست و نرسیدنی باعث می شد که ذهن دوباره بهم دهن کجی کنه و بگه :دیدی نتونستی و یک بار دیگه بخشی از عزت نفس و اعتماد به نفسم فرو میریخت و روزی رسید که از حبیب ، جز یک جسم بیمار و شبه انسان ، چیزی باقی نموند و من تسلیم شدم ، نه در برابر خدا بلکه در برابر امید .
احساسی دردناک که قاتل تمام انگیزه هاست.
بزرگترین معزل من این بود که چون فکر می کردم کلاس رفتم و سیصد تا کتاب خوندم همه چیزو میدونم و هر هدفی که میزارم و مینویسم طبق قواعدی که آموختم باید بهش برسم و وقتی نمیرسیدم سرزنش های نفس شروع میشد.
اون موقع نمیدونستم که داشتن هدف به تنهایی مثل داشتن یک گلوله بدون تفنگه
به مرور ایام تمام آنچه آموخته بودم به درکش هم رسیدم و کم کم مسیر تکامل منو به سمت خواسته هام سر داد.
وااااای تازه فهمیده بودم که چرا تمام اتفاقات و تلاشهام به سرانجام نمیرسه.
من فقط روی خودم و دیگران حساب باز کرده بودم
من آدم کم صبر و بی حوصله ای شده بودم واز اونجایی که همیشه فشار مالی داشتم ،همیشه هم عجولانه تصمیم میگرفتم و انتظارات عجیبی از خودم داشتم البته طبیعی بود که توقعم از خودم زیاد باشه چون واقعاً خیلی اطلاعات کسب کرده بودم و خیلی تلاش میکردم و این وسط یه چیزی کم بود تا من به اهدافم برسم
(و باز دوباره میرسیم به شرک و توحید)
یه حلقه گم شده هم اون وسط نبود
بله« احساس خوب»
همیشه در حال غر زدن بودم و ناسپاسی
یه آدم کمالگرا و عجول با حال بد واقعا باید به چه هدفی برسه تا راضی بشه؟
من از همون دست آوردهای اندک هم راضی نبودم و کلا راضی نبودم
میدونستم که تا ابد بدین قرار نخواهد ماند
مثل درخت بامبو هیچ خبری از رویش نبود و ناگهان خیزشی از خاک بردمید و زندگی به من سلام کرد.
کجا و کی؟
از روزی که من هرروز صبح به خدا سلام میکردم
به عشق جان و خالقم گفتم : خدایا وقتش نرسیده منم به اهداف و خواسته هام برسم ؟
و خداوند یک پاسخ ساده داشت: به من بسپار
«وَ أُفَوِّضُ أَمْرِی إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصِیرٌ بِالْعِبَادِ»و کار خود را به خدا مى گذارم که او به حال بندگان بینا(آگاه) است.
اما عشق
من همسری داشته و دارم که بسیار با انگیزه و هدفمند در کنار من زندگی کرده
شعارشم این بود
« من نه آنم که زبونی کَشَم از چرخِ فلک
چرخ برهم زنم ار غیرِ مرادم گردد»
نیروی عشق و یک همسر هدفمند میتونست الگوی خوبی برای من باشه
وقتی دیدم با دوتا بچه کوچیک درسشو خوند و دانشگاه رفت ، منم که بخاطر شرایط زندگی ترک تحصیل کرده بودم ،رفتم دیپلم گرفتم و دانشگاه قبول شدم و …
در کنار هم یادگرفتیم که هدفمند بودن نیاز به این داره که باید قانونمند و در چهارچوب قواعد و قوانین خداوند و کائناتش زندگی کرد.
باری به هر جهت بودن و بی بند و بار زندگی کردن و بی انگیزگی ، هیچ حاصل و نتیجه ای به دنبال نداره
ما دوباره آموخته هامونو مرور کردیم اما این بار ایمان عملی رو چاشنی اهدافمون کردیم.
همون روزا فیلم راز رو دیده بودیم
اولین دریم برد مونو در سال 88 درست کردیم و به دیوار زدیم و سال 89 تمام اونا به تجسم و عنیت رسدیدند.
و من برشکسته با یک ماشین صفر و با لوازم نو از خونه مستاجری به خونه خودمون رفتیم.
یکی از اهداف مون این بود که مهاجرت کنیم.کلاس زبان میرفتم و سال نود اولین سفر خارجیمو رفتم.
اهداف ما داشتند یکی پس از دیگری شکل میگرفتند و به حقیقت زندگی مون بدل میشدند .
ما فهمیده بودیم با هم بودن و نیروی عشق میتونه راه رسیدن به اهداف رو هموار و تسهیل بکنه
تابلو دوم دریم برد هم با نوشتن اهداف مشترک ترسیم و ساخته شد و در طی یک ماه درآمد ما که اساسی ترین معزل زندگی مون بود به شش برابر رسید
عشق و توکل و اعتماد به خداوند و زندگی توحیدی
حلقه های گم شده زنجیره اهداف ما بودند .
باشد تا رستگار شویم ( ان شاءالله)
سلام جانا
خب من چی بگم وقتی اینقدر کلامت صادقانه و زیبا و دلنشینه
فقط طبعم گل کرد که در وصفت شعری بگم تا بندگان خدا بدونند عشق با دل من چه کرده
چه گویم که در روزگارترین
ز هرچه بگویند ، توئی برترین
چو مرحم به درمان درد منی
تو گرما وگرمی ایام سرد منی
دلیل پرستش خدا را، توئی
دلیل حق از این مدارا، توئی
توئی لذت شرب جامی مدام
به دست داد جام و به دل دادکام
امید که مقبول درگه عشق گردد
سلام سیدجان
خب مثل همیشه جز تحسین و تقدیر و تشکر چی دارم برات
کودک نابغه ای که به لطف خداوند جان ،در این سن کم حرف ها برای گفتن داره، قطعا در آینده نزدیک ، طوفان به پا میکنه
یقین دارم که یکی از شوک های عالم برنامه نویسی سیدعلی خوشدل و خوش نام خواهد بود.
یکی از مشتریان آینده هم خود منم که تصمیم گرفتم یک سایت بزنم.
میدونم خیلی سرت شلوغه ،لطفاً منو بزار تو نوبت داداش
( بلَخِره حق همشهری گیری دروم یره جان)
خداوند رو هزاران بار شکر که نمونه بارز یک نخبه توحیدی رو هم دارم میبینم
افتخار همه مایی
سلامی دوباره
دوست داشتم اینو یادآوری کنم که
¥¥¥¥¥¥¥¥¥¥¥¥¥¥¥¥¥¥¥¥¥¥¥
من متوجه شدم و البته خودم هم از این دسته آدم ها بودم که فکر میکردم بابد خیلی برای رسیدن به اهدافم تلاش کنم اما حقیقت اینه که تمام تلاشت باید این باشه که کاری نکنی و
زندگی توحیدی یادت میده که به خدا بسپاری و خودت بری کنار
ودر واقع باید همه کاری که می کنی این باشه که کاری نکنی و دقیقا ذهنت داره مانع تراشی میکنه و تو باید تمرکز تو بزاری روی مدیریت ذهنت و کنترل اون
چون کلا کار ذهن اینه که جلوی هر اتفاقی رو بگیره حالا چه خوب و چه بد
این وظیفه ذهنه که از مالکش حفاظت کنه و به محض اینکه تو تصمیمی می گیری که کاری کنی همه عظم ذهن جزم این میشه که نذاره اون کارو بکنی حالا به اشکال مختلف بهت احساس و شکست رو القاء میکنه
درسته که به هرچیزی توجه کنی و روش تمرکز کنی اونو به زندگیت دعوت میکنی ولی پشت هر خواسته ای یک فکر نگهبان مواظب توئه که کاری نکنی و در واقع اون تمرکزی که تو روی خواستت گذاشتی ، ذهنت میبردش سمت ناخواسته هات و نشانشم همون حال بدیه که بعد از هدف زدن بهت دست میده (شک و تردید و ترس و احساس شکست و ….)
نگاه توحیدی میگه : اگر به خداوند اعتماد داری پس ساکت باش(ذهنتو ساکت کن) و از سر راهش برو کنار و رها کن هر فکر و تلاشی از جانب خودت و دیگرانو (همون شرک)
نشانه اعتماد آرامش و صبر شیرینیه که بعد از اعتماد واقعی به زندگیت میاد و بعد معجزه رسیدن به اهداف یکی پس از دیگری
این پاداش صابران و توکل کنندگان است
ان الله یحب الصابرین و یحب المتوکلین
سلام بر شیرمرد خدا اسداله عزیز
چقدر لذت میبرم وقتی کامنت های شما و دیگر ارشد های کلاس پر مهر استاد رو میخونم و چقدر درس داره هر خطی که مینویسید
خلاصه و عصاره آموزههای شما چقدر به سرعت رشد ما کمک میکنه.
خداوند رو هزاران مرتبه شکررررررررر برای وجود نازنین هایی چون شما که به سایت الهی برکت بخشیدید و راه بقیه دوستان تونو هموار میکنید و دنیا رو جای بهتری برای زندگی میکنید.
شما الگوهای خوبی برای ما هستید و دست پرورده استادی که توحید و زندگی توحیدی رو یادم داد.
به لطف الله و با حضور پر برکت تون
باشد تا رستگار شویم ( ان شاءالله)
سلام بر بانوی موفق و پر تلاش
در مورد این دو هدفتون دوتا تجربه دارم
«من 2 تا هدف دارم که هر سال دارم انتخاب میکنم ولی هنوز بهشون نرسیدم. یکی پیدا کردن کار تخصصی مرتبط با رشته م و یکی پیدا کردن رابطه ی دلخواه و تشکیل خانواده.»
هرگز به شغل و کاری خاص بر مبنای منطق ذهنی اصرار نکنید و فقط و فقط هدایت بخواید با همین آیه آخر کامنت باور داشته باشید که خداوند بهترین هدایت کننده گانه
او براتون بهتر از شما مشرف به این جهان و نیازهاشه ، فقط باید امیدوار باشید و اعتماد کنید به اینکه همه اتفاقات لازم در زمان لازم و در شرایط عالی رخ خواهند داد.
هدف دوم برای ازدواج موفق که خودم به این توصیه در سن 19سالگی بهش عمل کردم و الان بهترین همسر دنیا رو دارم و یک زندگی بسیار عاشقانه در همه ابعاد (برای من این جهان همون بهشتیه که خدا در قرآن توصیف کرده چون در کنار معشوقم آرامش بی وصفی دارم)
اما توصیه: در دعاتون یا ستاره قطبی تون اینو از خداوند بخواید
«ربنا آتنا فی الدنیا حسنه و فی الاخره الحسنه»
و از خداوند بهترین این ودنیا و آن دنیا رو بخواید
که همسر خوبه
و بعدش به خدا اعتماد کنید و دیگه اصلا به چرا و چگونگی و چطورش فکر نکنید و سر راه خدا کنار برید.
و بعد معجزه رخ خواهد داد و کسی وارد زندگی شما میشه که فوق تصور شماست از هرجهت بهترینه
منتظر خبرهای خوب تون هستم.
سلام بر یگانه بانوی عزیز
چقدر از خوندن کامنتت لذت بردم
مثل اسمت زیبایی و سرشار از زیبایی و صفات زیبا
چقدر خوب قوانین رو شناختی و بکار گرفتی
چقدر بهم انگیزه دادی تا هدف هامو با دقت به تصویر بکشم
چقدر مهمه که از آنچه که داری راضی و شاکر باشی
هر مرحله رو مشخص کردی تا بقیه دوستان هم یاد بگیرن و ازش استفاده کنند
درود برشما دختر هدفمند و مصمم
برات آرزوی رسیدن به تمام اهدافتو دارم
منتظر خبرهای خوب بعدیتم
سلام بر محمد صادق امام بخش زاده هدفمند و آگاه
خیلی خوب و صادقانه اهدافتو آنالیز کردی
«گفتم خب امسال میخوام 3 برابر بشه عددی که در میارم ولی نتایج خوب نبوده که یعنی باورهای من اساسی در موضوع ثروت ایراد داره. محصولی که تولید کردم با اینکه عالی هست فروش نمیره»
دوست عزیز تجربه من میگه
وقتی چیزی میخوای یا هدفی رو مشخص میکنی داری به کائنات خداوند سفارش میدی
هدف نوشتن و یا خواستن همون دعاست و اجابت دعا یا رسیدن به هدف قواعدی داره
1- وقتی هدف واضح و مشخص باشه و نوشتی دیگه رهاش کن و به این که خدا چجوری قراره بهت بده و از کجا قراره به هدفت برسی ، بهش کاری نداشته باش.(چون ذهنت مقاومت میکنه و با توجه به تحلیل های ذهنی برات غیر ممکن میشه)
2-از ترس و تردیدهای ذهنت اعراض کن، قرار نیست تو اونو انجامش بدی ، پس ذهنتو کنترل کن
3- الگوهای موفق رو در نظر بگیر و به موفقیت های خودت تکیه و استناد کن.
کلی فایل های رایگان تو سایت استاد هست و کلی نتیجه هایی که دوستان در سلسله فایلهای «گفتگو با استاد » هست که حتما گوش کنید
منتظر خبرهای خوب ازتون هستم
سلام دوست عزیز
من این مطلب رو برای سید علی گذاشتم اما بخشی از جواب شما هم هست ¥¥¥
من متوجه شدم و البته خودم هم از این دسته آدم ها بودم که فکر میکردم بابد خیلی برای رسیدن به اهدافم تلاش کنم اما حقیقت اینه که تمام تلاشت باید این باشه که کاری نکنی و
زندگی توحیدی یادت میده که به خدا بسپاری و خودت بری کنار
ودر واقع باید همه کاری که می کنی این باشه که کاری نکنی و دقیقا ذهنت داره مانع تراشی میکنه و تو باید تمرکز تو بزاری روی مدیریت ذهنت و کنترل اون
چون کلا کار ذهن اینه که جلوی هر اتفاقی رو بگیره حالا چه خوب و چه بد
این وظیفه ذهنه که از مالکش حفاظت کنه و به محض اینکه تو تصمیمی می گیری که کاری کنی همه عظم ذهن جزم این میشه که نذاره اون کارو بکنی حالا به اشکال مختلف بهت احساس و شکست رو القاء میکنه
درسته که به هرچیزی توجه کنی و روش تمرکز کنی اونو به زندگیت دعوت میکنی ولی پشت هر خواسته ای یک فکر نگهبان مواظب توئه که کاری نکنی و در واقع اون تمرکزی که تو روی خواستت گذاشتی ، ذهنت میبردش سمت ناخواسته هات و نشانشم همون حال بدیه که بعد از هدف زدن بهت دست میده (شک و تردید و ترس و احساس شکست و ….)
نگاه توحیدی میگه : اگر به خداوند اعتماد داری پس ساکت باش(ذهنتو ساکت کن) و از سر راهش برو کنار و رها کن هر فکر و تلاشی از جانب خودت و دیگرانو (همون شرک)
نشانه اعتماد آرامش و صبر شیرینیه که بعد از اعتماد واقعی به زندگیت میاد و بعد معجزه رسیدن به اهداف یکی پس از دیگری
این پاداش صابران و توکل کنندگان است
موفق باشید
سلام مهدی جان
سپاسگزارم از دعای خیرت و خوشحالم از اینکه کامنتم تونسته انگیزه پیشبرد اهدافتون باشه
من توصیه ام به شما اینه که عشق رو هم از خدا بخواید چون نیمی از ساختار عشقه( و نیمی آگاهی)
و نیروی عشق زمانی معجزه میکنه که با خود عشق (خدا) در یک راستا قرار بگیره
براتون یک زندگی عاشقانه و آگاهانه از خداوند طلب میکنم
منتظر خبرهای خوبتون هستم .
باشد تا رستگار شویم (ان شاءالله)