پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 8 - صفحه 29 (به ترتیب امتیاز)


  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • فایل تصویری پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 8
    182MB
    22 دقیقه
  • فایل صوتی پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 8
    21MB
    22 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

538 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    مهدیه غفاری گفته:
    مدت عضویت: 426 روز

    به نام خدا

    من خیلی نیاز داشتم به این فایل و به لطف خدای مهربان به سمتش هدایت شدم

    من واقعا حالم بهتر شد وقتی فهمیدم این ی الگو هست و من با باورم این الگو رو ساختم و میتونم با تغییر باور این الگو رو تغییر بدم خدایا شکرت

    من از 11 سالگی افتادم توی این الگو که هر سال تقریبا من ی مدت طولانی 1ماهه همش در ترس از دست دادن باشم و به جرعت میتونم بگم که این الگو مانع خیلی از پیشرفت های من شد دقیقا زمانی که مهم بود و من باید کاری انجام می‌دادم مثل دوره قبل امتحانات

    اولین بار ترس از دست دادن مامانم بود

    بعد ترس از آینده که چطور خواهد بود یا ترس از دست دادن خالم یا اینکه ازدواج کنه

    یه مدت به طور ناجالبی ترس از دست دادن خانوادم رو داشتم جوریکه صبح و شب قبل از خواب با تنش بیدار میشدم و میخوابیدم و در طول روز اکثرا استرس داشتم و هی دعا میکردم و سعی می‌کردم خودمو آروم کنم

    و آخرینش هم که تا نیم ساعت پیش ذهنم رو آشفته کرده بود سلامتی و زیبایی بود که به لطف الله مهربان و بخشنده ازش رها شدم خدایا شکرت

    یک الگوی دیگه هم اینکه من باور دارم هر چند سال یکبار کمی دید من تار میشه چند سال گیش دید من تار شد رفتم دکتر و عینک گرفتم یکبار گم شد یکبار شکست من اصلا عینک نزدم و بعد با کمی مراقبت مثل هویج خوردن و کمتر تلوزیون دیدن و عقب نشستن موقع دیدن فیلم چشمم به سلامت کامل برگشت (خدایا شکرت که من در امانم و در پناه توام) 4 سالی یکبار این اتفاق میوفته مثل خورشید گرفتگی و بعدش دوباره به دید قبلی و طبیعی برمیگرده

    من قبول کرده بودم که این شرایط روتین زندگیه

    و یک الگوی دیگه اینه که من کلی وسیله تا الان گم کردم…. خیلی زیاد و به این روند عادت کردم جوریکه اگر چیزی گم نمیکردم برام عجیب بود و خداروشکر کم رنگ شده این الگو

    و ترس های من

    میترسم موفق نشم و دانشگاه مورد نظرم اسمم نیاد

    من میدونم موفق شدن یا نشدن دست خودمه و چیزی از قبل تعیین نشده این منم که شرایط و اتفاقات رو با ذهنم رقم میزنم اول اینکه باید باور های درستی داشته باشم و پامو از روی ترمز ها بردارم و به چیز هایی که نمیخوام توجه نکنم و خودمو بخاطر کم کاری های گذشته ببخشم و به شرایط نگاه نکنم با وجود اینکه به ظاهر نمیشه زمان کم معلومات من کمه معدل تاثیر داره اما من توی فراموش کردن گذشته خیلی ماهرم و چیزای بد یادم نمیمونه و خودمو بخشیدم و کارم توی درس گرفتن از گذشته خیلی خوب شده و جدیدا اشتباهاتم رو تکرار نمیکنم و میشه گفت باور های خوبی ساختم الان که از نظر ذهنی آمادم دست به خاک بزنم طلا میشه و وقتی بهاشو میپردازم و عمل میکنم میبینم که کاری که انجام میدم به نحو احسنت انجام میشه و کامل و همونطور که میخوام و برخی شرایط بیرونی مطابق با خواسته ی من رقم میخوره

    استاد یک توصیه : توی فایل هاتون در مورد کنکور و درس هم صحبت کنید د

    خدایا شکرت که ما در امانیم و در پناه تو هستیم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  2. -
    رستا بانو 717 گفته:
    مدت عضویت: 780 روز

    سلام درود حضور استاد عزیزم مریم جان و دوستان عزیز

    امیدوارم هرجایی این دنیای زیبا که هستین شاد سلامت تن درست باشین

    استاد هر لحضه شکر بابت وجودتون و آگاهی تون

    خیلی خوشحالم خیلی ممنونم

    که کمک میکنید ما هدایت بشیم سمت خوبی ها وشادی ها

    واقعا این فایل ها پر آگاهی پر درس پرنکته ممنونم

    واقعا ممنونم

    خداروشکر که دارم استفاده میکنم هم از کامنت ها هم فایل ها

    فایل ها که بی نظیرن

    کامنت ها هم پر درس پر یاد آوری

    الهی شکر ممنونم استادم خدارو شکر خدارو شکر

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  3. -
    جواد خاکی نژاد گفته:
    مدت عضویت: 857 روز

    سلام به استاد عزیزم و خانوم شایسته نازنین

    سلام به همه دوستان

    سلام خدمت همه دست‌اندرکاران تهیه این سایت

    بریم راجب به سوالاتی که پرسیده شد

    چیزی که من توی خودم کشف کردم در مورد ترس این بوده :

    مثلا من از کار‌های فیزیکی (ترس از ارتفاع ، ترس از حیوانات ، ترس از آب و…) ترسی ندارم

    و اتفاقا عاشق کارهای هیجان انگیزم …خیلی از چیزهایی که توی اطرافیانم دیدم که ترس دارن ،با خودم گفتم واسه چی میترسن اما توی زمینه ‌های درونی من بسیار بسیار ترس دارم

    من بشدت از اینکه کسی بهم نه بگه ترس دارم و هضمش برام سخته دارم رو خودم کار میکنم که بابا تو حق اینو داری که درخواست کنی بقیه هم حق اینو دارن که بگن نه یا بگن آره

    و از زمانی که از شما شنیدم درخواست کنید سعی کردم فارغ از اینکه طرف بگه آره یا نه درخواست کنم

    و نتایج بسیار خوبی گرفتم.این ذهن ماست که قضاوت میکنه و همیشه ام قضاوت هاش اشتباه در میاد

    من ترس از شنیدن انتقاد رو داشتم و دارم.همیشه اون چیزی که فکر میکردم درسته یا اون چیزی که توی دلم بوده رو نمیگفتم به این دلیل که طرف ناراحت نشه.همیشه خودم رو موافق نشون دادم مبادا اینکه بگن بالا چشمت ابروعه.خودسرزنشی بسیاری دارم اگه کسی از من انتقاد‌ بکنه یا اینکه منو طرد بکنه.

    از شکست خوردن هم میترسم.توی خیلی از شرایط کاری یا شرایطی که می‌دونستم باید برم تو دلش اما نرفتم و خیلی آروم آروم جلو رفتم که شکست نخورم اما همون موندن توی دایره‌ امنم و ترس از شکست باعث شده که شکست بخورم

    توی روابطمم الگوی تکرار شونده داشتم

    ینی فردی که اومده بود توی زندگی من دقیقا عین قبلی بود حتی اسم مستعار دومی شبیه اولی بود

    و بعد اینکه اون دومی هم به نتیجه نرسید من تصمیم گرفتم روی خودم کار کنم

    بنظر من یه پکیج کاملی از ترس های ما به علت بیماری کمالگرایی است

    من همیشه هر جایی که ذهنم اومده و گفته باید عالی باشی یا فلان کار رو عالی انجام بدی به خودم آگاهانه گفتم نه من می‌خوام معمولی باشم ،حتی با خودم گفتم میخوام اون کار رو به بدترین شیوه ممکن انجام بدم ولی بعدش نتیجه اش خوب در اومده برام

    این انتظار کمال و عالی بودن پیش زمینه‌اس برای ایجاد ترس و شروع نکردن

    و همچنین باعث میشه فکر کنیم بقیه هم عالی‌ان و هیچ نقصی ندارن

    این موضوع باعث میشه که اولا

    خودمون رو باهاشون مقایسه کنیم و احساس بدی نسبت به خودمون داشته باشیم

    دوما انتظار‌مون از دیگران میره بالا و اگه جایی خلاف تصور ما رفتار کنن ، ما بهم میریزیم

    خلاصه ترس زیاد هست ولی همینکه میپذیری ترس داری ، همین موضوع باعث میشه که آگاه بشی به ترس‌هات

    آگاه شدن و پذیرش اولین قدم برای حل هر موضوعیه

    سپاسگزارم خداوندم که فرصت داد به من تا در این فضا قرار بگیرم و نظرمو با شما دوستان به اشتراک بذارم

    شاد و موفق باشید

    خدانگهدارتون️

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  4. -
    سعید گفته:
    مدت عضویت: 629 روز

    به نام خالقم

    سلام به دوستان

    واقعا ترس چه ها که نمیکنه یه شیر رو مثل موش میکنه و شجاعت یه موش رو مثل شیر درنده میکنه .

    اعترافش سخته که بگم چقدر باج دادم و میدم توی زندگیم به ترس هام و حتا الان اشکال رو میدونم بازم حرکت خاصی نمیکنم و هنوزم ایمان که ندارم هیچ .بلکه شرک قوی توی وجودم دارم.

    چندتا از ترس هام رو مینویسم

    1- ترس از تمام شدن :

    در مورد خرید بعضی چیزها میگم بیشتر بخرم که مثل این دیگه نیست و یا تمام میشه و توجه کردم حتا خودکار زیاد میخرم که نکنه تموم بشه و از این مدل تو بازار نیاد یا گرون بشه

    2-ترس از جلو رفتن و صحبت با دختر :

    اینقدر این ترس در من شدیده که دیروز یه چالش کوچک گذاشتم که خب برم تو شبکه های اجتماعی با دختر دوست بشم اما نفسم داشت بند میومد و خفه میشدم و حالم بد شد و یه زمانی یادم اومد که پشت هم به فاصله چندسال دوتا شکست عشقی خورم و توی ذهنم ارتباط با دختر برام رنج شد و دیگه نخواستم اسیر باشم چون ذهنم دوست داشتن رو مساوی زنجیر میبینه

    3- ترس از حرف مردم :

    با اینکه ادم خوبی هستم ولی توی زندگیم به واسطه یه اشتباه کوچک کلی پشتم حرف در اومد ولی اعتنا نکردم اما ردپاش رو میبینم که هنوزم توی وجودم ترسی هست که کسی ازم در موردش سوال بپرسه یا بحث کنه چکار کنم

    4- ترس از شکست و موفق نشدن :

    اومدم و متوجه شدم که من همراه ترس از شکست ،ترس از بی پولی و شکست خوردن دارم اما واقعیتش اینه که من از مرگ و بی پولی یا شکست ترسی ندارم اما از انتقاد خانوادم.از منت گذاشتن. از سرزنش شدن و از اذیت شدن اونا ترس دارم که این باعث این ترس های دیگه شده . یعنی من اون ترس های بالا برام مهم نیست اما حرف مردم و خانواده خصوصا خانواده مهمه که نشون میده در دلش چقدر وابستگی و عزت نفس داغونی دارم

    5-ترس از گذشته خودم :

    این ترس باعث شده که لذت زندگی رو از دست بدم و خیلی جاها نرم که اشناست یا بزرگترینش که نتونستم خودم رو بپذیرم و کاری رو نخوام شروع کنم که موفق بشم

    نتیجه همه این نوشته ها میشه بزرگترین ترس من که حرف مردم هست حالا این ترس از حرف مردم خانواده . دوستان . اشنایان و … باشه . و دلیل اصلی وابستگی به حرف های بقیه و عزت نفس ضعیف و عدم ارزشمندی و در کل شرکی هست که از دیگران دارم و ارزشمندی رو وصل کردم به مردم

    شاد باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
    • -
      بهار رضوی گفته:
      مدت عضویت: 2415 روز

      سلام جناب سعید در مورد تمام مواد شما مخصوصا مورد پنجم eft خیلی کمک کننده هستش من خودم دوره میرم با دوره لیاقت و عزت نفس استاد دارم ترکیبش می کنم خیلی عالیه من خودم گذشته تلخی ندارم ک ازش بترسم یا باهاش مشکل داشته باشم اما چون ب عمد کاری کردم همکارم ک خیلی اذیتم می کرد اخراج بشه با وجود نیاز شدید مالی همیشه یاد گذشته می افتادم خیلی حالم بد میشد با وجودی که حرف استاد رو مدام تکرار می کردم ک ما هیچ نقشی روی زندگی دیگران نداریم اما برام این خاطره کمرنگ نمیشد با ای اف تی یا ضربات زدن خاطره کمرنگ شد دیگه احساسی بهش نداشتم بعد با همین روشی ک گفتم صحبتهای استاد در مورد عدم تاثبرگذاری ما روی دیگران ک باعث احساس گناه میشه رو مدام ای اف تی می زدم بنظرم ترکیب عالی هستش ای اف تی معتبر فقط فروغمنده کانال رایگان داره حتمن گوشش کنید من چون استاد کوش میدادم باعث شد قشنگتر درکش کنم

      چون باید روی حرف مردم کار کنید خاطره هایی ک باعث شده بفهمید مردم مهمن حالا یا خاطره س یا حرفیه که از اطرافیان شنیدید یا جایی دیدین برای من ک تاثیر گذار بوده در کنارش من شش ماهه دارم تمرینی مثل اگهی بازرگانی دوره عزت نفس انجام میدم

      تمرینی انجام میدم برای بی اهمیت شدن حرف مردم بشدت سختمه اما مجبورم میرم لباس میبرم جاهای مختلف مثل تورها چون بشدت حرف مردم نوع دید مردم بهم برام مهمه نگن بدبخت بیچاره س ،دستفروشه و… شش ماهه هنوز توش اوکی نشدم شمام واسه خودتون تمرین بسازید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  5. -
    Farnazq گفته:
    مدت عضویت: 2894 روز

    سلام به اسناد عزیز و خانم شایسته مهربان و دوستان خیلی خوب

    یکی از الگوهای تکرارشونده من یادگیری و رفتن به کلاس آموزشی است. البته این خیلی خوبه که ما مدام دنبال یادگیری باشیم و کیفیت کارمون رو ارتقا بدیم و رشد کنیم اما من به این نتیجه رسیدم که کسب درآمد از کار موردعلاقه م رو با شرکت در کلاس ها و تمرین کردن به تعویق میندازم. درحالیکه بقیه همکارای من تمرکزشون رو کسب درآمد هست از همون میزان مهارتی که دارن و واقعا هم درآمد کسب میکنن و همینطور درکنارش آموزش هم می بینند اما تمرکز اصلیشون رو شغلشون هست.

    اگر نخوام کلاسی رو شرکت کنم نسبت بهش خیلی مقاومت دارم و رفتن به اون کلاس برام وسوسه کنندست.

    این نشونه دیروزم بود وقتی سر دوراهی شرکت در کلاسی که دوست دارم یا استارت و تمرکز روی کسب درآمد قرارگرفتم. از خدا نشونه خواستم و امیدوارم که راه درست رو گرفته باشم و به سمتش هدایت بشم.

    الهی شکر خدای مهربان

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  6. -
    ساجده اکبری گفته:
    مدت عضویت: 429 روز

    سلام و درود

    امیدوارم حال دلتان خوب باشد

    شکرگذار خداوندم برای اینکه همیشه درحال هدایت و یاری ماست، خدایی که بزرگ و بخشنده ست و بیشتر از خودمان شادی و پیشرفت ما را میخواهد.

    بنابر سوال استاد که در در مورد ترس‌ها بود، خدا را شکر خیلی زیاد ترس ندارم و اگر دارم هم علاقه بر غلبه بر آنها و از بین بردنشان دارم (در بیشتر موارد)

    مثلا من یکمی ترس از ارتفاع دارم و میخواهم وقتی فرصتش پیش آمد پریدن از ارتفاع را تجربه کنم.

    یا ترس از تنهایی و تاریکی، که تا حد امکان تجربه اش کردم.

    ترس از حرف زدن در جمع بزرگ (چند بار انجامش دادم و حالا بهتر شدم و برم سخت نیست مثل قبل)

    ترس ازدست دادن خانوادم یا یک عزیزم (البته وقتایی که درموردش فکر میکنم و تصورش میکنم. درحالت عادی نه. ولی جدیدا این باور را در خود تقویت کرده‌ام که کسی که میمیرد تمام نمیشود که، روحش هنوزهم هست و قرار نیست نابود شود. بالاخره همه میمیرند و از این دنیا می‌روند و همین چرخ دنیاست. این باور آرامش بیشتری برایم میدهد.)

    ترس از بی‌آبرویی، قضاوت شدن، بد دیده شدن، گاهی هم ترس از اشتباه کردن

    (رویش کار میکنم اما هنوز هم این ترس در ته قلبم است که مقابل بقیه بد دیده نشوم، ضعیف دیده نشوم، آبرویم نرود، کوچک نشوم، نکند ناراحت شوند و…)

    ترس از عقب ماندن، راکد بودن، پیشرفت نکردن، نرسیدن به چیزی که میخواهم

    (البته این ترس تا اندازه‌یی سازنده است که باعث میشود به یادگیری و آموزش و حرکت کردن علاقه داشته باشم و دنبالش باشم.)

    ترس از طرد شدن، دوست نداشتنی بودن (درحال کار کردن و تغییر باور که برمیگردد به عزت نفس و اعتماد بنفس)

    ترس از ناامید کردن کسی که به من امید دارد

    ترس از نه گفتن (درحال بهتر شدن)

    ترس از زامبی‌ها

    ترس از جن (درحال کار کردن)

    ترس از موفق نشدن

    ترس از گمراه شدن

    ترس از وارد رابطه شدن ( که نکند آخرش بد تمام شود، نکند درد بکشم و…)

    بیشتر فکر میکنم وقتم تلف میشود، از هدفم دور می‌شوم، دیگر فرصت برای خودم ندارم و…

    حالا نمیدانم تا چه اندازه درست و یا اشتباه است این باور.

    در پناه الله باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  7. -
    آرام گفته:
    مدت عضویت: 949 روز

    سلام ترس من همیشه این بوده که دیگران تردم کنند وبابت آن هر زحمتی را به خودم می‌دادم که آنها را راضی کنم واین فشار چه بیهوده بود.

    الان هم همین‌طور هستم اما کمی بهتر شدم مثلا اگه وقت رفتن به خانه عزیزانم را نداشته باشم با وجود اینکه سختم هست اما نمیرم.

    یا اگه در مود این نباشم که به عزیزی زنگ بزنم اولویت خودم باشم این کار را میکنم درسته سخته وهنوز ذهنم با من کل‌کل میکنه که چرا مثل قبل رفتار نمی‌کنم اما من این اسب چموش را به سختی رام می‌کنم وکار درست رو انجام میدم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  8. -
    سعید پاشایی گفته:
    مدت عضویت: 1372 روز

    به نام خداوند یکتا

    درود بر شما استاد گرامی و خانم شایسته و دوستان عزیز در این خانواده صمیمی و ارزشمند

    من در این قسمت در یک موقعیت که خیلی با هم جفت شده بود این فایلو دیدم در قسمت نشانه ها ،و به این سوال میخوام جواب بدم که از چه چیزی ترس دارید ،من از ناشناخته ها ترس دارم و دوست دارم هرچیز جدیدی که میخواد اتفاق بیفته قشنگ بررسی کنم ببینم چجوریه ،مثلا اگه یه پیشنهاد کاری داشته باشم ترس دارم که وارد اون کار شم و یا با یک نفر آشنا شوم و…در این مواقع کلا همه چیزو بررسی میکنم و اغلب مواقع هم چون ترس دارم که اون کارو انجام دهم بر ضررم تمام میشود یعنی اگه اون کارو انجام میدادم اتفاق بهتری میفتاد .

    امروز یک پیشنهاد کاری داشتم و ترس دارم که قبولش کنم و غروب تا حالا دارم فایل هارو میبینم و دقیق تر گوش میدم و نکته برداری میکنم و الان این کلیپو دیدم و تصمیم گرفتم که بر این ترس غلبه کنم

    و این کارم در تمرین ستاره قطبی نوشتم و امروز خبرشو گرفتم و بقیه کار هم در دست اقدامه که انشالله درست میشه .

    شب خوب و آرامی داشته باشید

    بدرود

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  9. -
    مرضیه گفته:
    مدت عضویت: 2960 روز

    سلام

    ترس من از روابط هست

    ما با هر خانواده ای که دوست میشیم و برای طبیعتگردی و یا ماهیگیری میریم یه صورت خانوادگی تو طبیعت بعد از مدتی که روابط خیلی عالی پیش میره ترس میاد سراغم که باز قراره چه اتفاقی بیفته

    چرا وجه مشترک ها و وجه غیر مشترک ها و تفاوت هامون رو نمیتونیم بپذیریم

    ترس من ازینه که یه اتفاقی یه مورد اخلاقی پیش بیاد از طرف خانم اون خانواده یا آقای اون خانواده یا از ما که باز روابط ما بهم بریزه

    و همینم میشه هر دفه بعد از چند ماه این اتفاق افتاده و روابط ما پایدار نیست و نبوده و خیلی زود بهم میریزه و این باعث میشه ما تنهایی رو انتخاب کنیم و دیگه جرات نکنیم با کسی رفت و آمد کنیم یا مسافرت بریم و دست آخر همسرم تو هر شرتیطی منو مقصر میدونه که تقصیر توست حرف زدی شوخی کردی یا چرا ناراحت میشی چرا فلان کردی کلن گیر میده به من و سر من خالی میشه خخخخ

    اگر تجربه دارید لطفا بنویسید ممنون

    حتی در روابط خانوادگی ام هم این مشکل وجود داره و ترجیح میدم فاصله بگیرم و قهر باشیم

    و این خیلی منو آزار میده

    من و همسرم خیلی مهمون نواز خودمونی هستیم بسیار همه چیز رو راحت میگیریم خیلی نه خسیس بازی در میاریم نه ولخرجیم کلن تعادل داریم ولی این مشکل همیشه تکرار میشه و روابط ما با هیچ کس پایدار نیست

    خیلی آزارم میده و دنبال راه چاره هستم

    لطفا تجربه بدید سپاس

    البته دوره کشف قوانین رو هم خریدیم ولی نوبتش نشده که گوشش کنیم (:چون دوره های قبلی رو تموم نکردیم

    مطمعنم اگر این دوره رو کار کنیم درهای زیادی باز میشه و معماهای زیادی رفع میشه

    سپاس

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  10. -
    پروانه گفته:
    مدت عضویت: 1096 روز

    سلام استاد عزیزم وهمه ی دوستان هم فرکانسی

    چند وقتی هست اتفاقات تکرار شونده زیاد تو زندگی میبینم ومتوجه شدم ریشه همه، ترس های خودم بوده که به شکل های مختلف کوچک وبزرگ فقط درحال تکرار شدن هستند مثلا پسرم کلاس اول تازه به مدرسه میره ازلحاظ جسمی ریزه وضعیف همیشه ترس از این داشتم که نکنه تو مدرسه اذیتش کنن چند روز پیش به شدت کتک خورد تو رانندگی تازه کارم همیشه از خیابان شلوغ میترسم آخرین بار واسه تمرین که رفته بودم ایست میدان انجام دادم اینقدر شلوغ بود وترسیدم دوبار ماشین خاموش شد ترس از اینکه پدرومادرم ناراحت نشن اصلا کارهای مهاجرت رو با جدیت دنبال نمیکنم وهمین باعث شده خیلی کاراهام ناتمام بمونه یا اگه شروع هم کرده باشم چون ترسها جلو خیلی کارهارو گرفته واون باور اشتباه رو گوشزد میکنه حتی اگه کاری هم بخوام انجام بدم نتیجه اش چیزی نیست که میخوام وفکر میکنم تنها راه ، فقط روبرو شدن با ترس ها باشه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای: