پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 8 (به ترتیب امتیاز)
توجه: توضیحات این فایل شامل یک بخش مقدمه و سپس یک سوال است.
بخش ” مقدمه ” در تمام مجموعه قسمت های ” پیدا کردن الگوهای تکرار شونده ” یکسان است اما در انتهای این توضیحات، در هر قسمت یک ” سوال متفاوت ” پرسیده می شود. (یعنی هر قسمت از این مجموعه، مقدمه یکسان اما سوال متفاوتی دارد)
لازمه درک سوال و پاسخ به آن این است که مقدمه را حتما بشنوید. هرچند در هر قسمت که دوباره مقدمه را می شنویم، از زاویه ی دیگری آن را درک می کنید که در نهایت به درک کلی ما از این اصل کمک می کند و می توانیم پاسخ های دقیق تری برای سوالات پیدا کنیم.
و اما سوال این قسمت از مجموعه ی ” پیدا کردن الگوهای تکرار شونده “
سوال:
چه ترس هایی دارید که هنوز نتوانسته اید بر آنها غلبه کنید و همچنان از مواجه شدن با آنها فرار می کنید؟
بعنوان مثال ممکن است پاسخ فرد این باشد که:
- من از طرد شدن در رابطه می ترسم
- من از شکست خوردن می ترسم.
- من از ناشناخته ها می ترسم
- من از تنها ماندن می ترسم
- من از انتقاد شنیدن می ترسم
- من از تغییر می ترسم
- و…
منابع بیشتر درباره محتوای این فایل: دوره کشف قوانین زندگی
اطلاعات کامل درباره محتوای افزوده شده به دوره کشف قوانین زندگی در بروزرسانی اخیر این دوره و نحوه خرید را از اینجا مطالعه کنید
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- فایل تصویری پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 8182MB22 دقیقه
- فایل صوتی پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 821MB22 دقیقه
بنام خداوند روزی ده رهنما
با عرض سلام و احترام خدمت استاد عزیزم و خانم شایسته عزیز و عرض سلام و ارادتخدمت همراهان جان
من هم تر س های دارم که یکی از ترسهام این است که میترسم از این که بازار طبق پیش بینی هاجلو نرود و من نتوانم تعهداتم را جواب دهم
و دومین ترسم هم که خیلی برام مهمه وفکرم را مشغول کرده این هست که با توجه به اینکه من با قانون سلامتی لاغر شدم دائم فکرم این است که نکند که دوباره چاق شوم و نمی دانم چون منتظر چاقی هستم با اینکه بعد از یک سال و نیم که من به روش قانون سلامتی زندگی می کنم و با کم کردن 30 کیلو از وزنم به وزن ایدال خودم که 75 کیلو بود رسیدم
ولی دوباره حدود 6 کیلو وزن اضافه کرده ام و تعجب می کنم که قبلا ها من سه وعد غذایم را کامل می خوردم همه چیز هم می خوردم ولی اینقدر وزن اضافه نمی کردم درسته چاق بودم ولی خیلی آهسته تر به وزنم اضافه می شد ولی الان در عرض3الی 4 ماه شش کیلو
به وزنم اضافه شد .
همراه های عزیز آیا کسی هست که این مسائله ترس چاقی را داشته باشد و چطور مشکلش را حل کرده ممنون میشم پاسخ بدهید
با سپاس فراوان
سلام استاد و خانم شایسته واقعا سپاس گرارم بابت پرس این سئوال از خودمان که از چه می ترسیم
ومن اینقدر ترس در ذهن ام پیدا کرد که الان نمیدونم کدام اش رو بنویسم
1)ترس از تنهای یعنی این که برای صحبت و معاشرت کسی رو نداشته باشم من و خانواده مهاجرت کردم و با این که کارها خیلی راحت انجام شد ولی من توی ذهنم می گفتم تا کی که من زبان یاد بگیرم و این جا مثل ایران دوست پیدا کنم ولی من بعداز مدتی هدایت شدم به ایرانی های که این جا زندگی می کردن و هم فرکانس هم بودیم و یک عالمه حرف برای گفتن داشتیم
2)ترس از کار کردن در جای ناآشنا ولی شروع کردم رو خودم کار کردن که چه شغلی رو دوست دارم و در آن راستا آموزش دیدم و دوره روانشناسی ثروت (1) رو خردیم و هم زمان روی باور هایم کار کردم و هم روی آموزش حرفه و شغلم و وارد ترس بزرگ زندگم شدم که در خارج کشور شو غل خودم رو ایجاد کنم و به راحتی مراحل اش از اجاره محل کارم و افراد درست و متبحر در محیط کاریم به وجود آمد
3) ترس از این که اگر مشتری مراجه کن که من زبان آن رو منوجه نشوم چه اتفاقی می افتد ودیدم می توانم با اپلیکشن های هست به راحتی صحبت کنم و متوجه منضوره مشتری بشوم
4) ترس نه گفتن به بعضی از افراد خانواده برای اجرای بعضی از خاسته مثل کارهای منزل چون هم کار بیرون وکار خونه هم زمان خستم می کرد و من وقت برای خودم نمی ماند
و خلاص ترس های که شاید در ذهن من هنوز هست ومن پیدا نکردم و یا بیاد م نمی آید استاد از شما به خاطر طرح این سئوال ها به شناخت بهتری از خودم می رسم واحساس بهتری پیدا می کنم
به نام خدای مهربان
سلام به استاد عزیز
تنها چیزی که الان یادم میاد ترس مالی ترس کمبود پول ترس کم شدن مشتری
در حالی که هر روز هر دوتاش داره بیشتر میشه در امدم بیشتر میشه راحت تر میشه
مشتریام زیاد میشه خیلی روی باور فراوانی کار میکنم و برای دیدن جاهای فراوانی میرم
و میتونم اینو در زندگی احساس کنم موقع پول خرج کردن ناخوادگاهم کمبود پول هشدار میده
یا هنوز برده پول هستم
در روابط حرف مردم اینقد کار کردم روی خودم خیلی چیزا در زندگی ترس ندارم و اینقد تغییر شغلی مکانی داشته ترسی بر من حاکم نیست خیلی چون خداوند همیسه هدایت میکنه
و همین خدا تو مسائل هم هدایت کنه تا پول برده من باشه
همه مسائل داره در شرایط زندگی الانم به پول برمیگرده و باید به بهترین شکل خداوند حل کنه ثروت به غیر الحساب که خداوند وعده داده برسم
سپاسگذارم برای یاد اوری این فایل
آرزوی سلامتی شادی ثروت حال خوب و هدایت الله دارم براتون
با سلام
من دقیقا به این صحبتهای استاد ایمان دارم
که ترسها و الگوهای رفتاری ما هستش که باعث میشه اون رفتارهای من تکرار باشه بعد میومدم اون آدمارو عوض کنم الان تو هر محیط کاری که میرم کار کنم زود از آنجا بیرون میرم مدیر و کارمندارو مقصر میدونم نمیتونم کار تیمی کنم حتی با خانواده هم کار میکنم سریع واکنش درگیری دارم میبینم من دنبال مقصر میگردم و اونارو کنترل و قضاوت میکنم و همیشه دنبال اینم که اونا اشتباه کنن من بهشون بگم که مقصر تویی و تو بلد نیستی من بهتر بلدم یه چیزی میگمو میرم یا اینکه منتظرم اونا یه اشتباهی یا پرخاشگری کننن من بگم مقصر اونا هستن یا توی رابطم من همیشه ترس از خیانت دارم چون همیشه این مشکل درون خودم میبینم چون بهش فکر میکنم و هنوز هیچ اتفاقی نیافتاده بهش فکر میکنم و آدمایی سر راه من قرار میگیره که این حرفارو میزنن از همه فرار میکنم نمیتونم تو محیط کار از کسی دستور بگیرم سریع جا ب جا میشم کم میارم
سلام به تو مهراد عزیز
نمیخوام در مورد کامنتت صحبتی بکنم فقط میخوام یه نکته رو بگم که خیلی جالب بود برام
من تو روابط عاطفیم خیلی خوب نبودم و همش به دنبال این بود یکی رو خودم پیدا کنم بعد از اخرین رابطم که برمیگرده به دو سه ماه پیش همه چیزو سپردم دست خدا و گفتم خدا خودش همه کارارو میکنه و ادم مناسب رو سر راهم قرار میده
طوری شده که رفتم تو اینترنت عکس یه پسری رو که شاده و داره میخنده دانلود کردم و عکس خودمو گذاشتم کنارش انگار که واقعا من اون آدم کنار هم هستیم تو خونه هی تصور میکنم با یه پسری ازدواج کردم گاهی هم باهاش حرف میزنم و تو دهن خودم به خودم جواب میدم شبها قبل خواب باهاش حرف میزنم بهش فکر میکنم اسم این ادم خیالی مهراد هم اسم شما
وقتی اسمتو دیدم فهمیدم که من دارم نزدیک میشم به اون ادم خیالیم البته تو دهنم نگفتم اون ادم حتما اسمش مهرداد باشه ولی در حد اینکه یه اسم انتخاب کردم بود
چند روز پیش هم وقتی خونه داداشم بودم اسم مهرداد رو تو دیوار یه خونه ای دیدم
استاد همیشه میگن میخوایید بدونید چقدر رو افکارتون کار کردید به نتایجتون نگاه کنید
من خیییلی اتفاقی اومدم این صفحه و کامنتتو خوندم که خدا بهم نشون بده به اون فرد مورد علاقم نزدیک تر شدم
مرسی ازت خدایا مرسی ازت استاد و مرسی اقا مهرداد عزیز
سلام دوستان (◍•ᴗ•◍)
به شخصه اگه بخوام از ترس هام بگم. از اینکه پدر مادرم باهام مخالفت کنن بشدت میترسم. مثلا احساس کنم کاری درسته و بخوام انجامش بدم و باهام مخالفت بشه. یا حتی اگه بزارن ، با کوچک ترین اشتباهاتی تمام شکست هامو میزنن تو سرم.
البته الان خیلی رو این موضوع کار کردم و اوضاعم خیلی بهتره. بیشتر قضیه سر این موضوع بوده که من تکلیفم با خودم معلوم نبوده . فقط کافیه جلو برم و بزارم نتایجم به جام حرف بزنه.
نتایجی که میگیری تمام سوء تفاهمات رو برطرف میکنه.
الان خدارو شکر دارم رو کسب و کارم کار میکنم. و البته مطمئنا زمانی که بخوام جدی تر دنبالش کنم و تمام وقت پاش باشم مطمئنا شاید خانواده بخواد مخالف کنه و مجبورم کنن کاری که اونا میگن بکنم .
اون موقع فقط از خدا میخوام کمکم کنه. اینقدر نتیجه گرفته باشم که دیگه همه بدونن من جدیم و نخوان منو تهدید کنن مثل خودشون باشم. از خدا میخوام هدایتم کنه سبک زندگی شخصی خودمو داشته باشم
وقتی مسیر خودتو میری ، کاری به کسی نداری و نتیجه میگیری اوضاع دورت تغییر میکنه. بقیه جدیت میگیرن. قبلا کاملا منو منع میکردن و کاملا جلومو میگیرفتن . ولی من مسیر خودمو رفتم و الان در کنار تحصیلم کارمم دارم و بقیه متوجه این علاقه من شدن. و همین طور هم اوضاع بهتر و بهتر میشه تا روزی که بخوام تمام وقت پای کارم باشم. خدایا هدایتم کن و مسیر درست رو بهم نشون بده. دستمو بگیر تا باهم این مسیر رو بریم. خودت میدونی که جز تو هیچ کی رو ندارم . الان در شرایطیم که حتی نزدیک تر افراد خانوادم ترکم کردن. ولی تو نکردی و همیشه باورم داشتی. هدایتم کن تا این حمایتت رو با حرکت و موفقیت هام جواب بدم. دوس دارم اون جور که لایق بنده تو زندگی کنم . ازاد. سبک زندگی و سفر و خوراک خودمو داشته باشم. لباسامو جوری بزارم که خودم دوس دارم. موهامو جوری بزارم که فک میکنم بهتره. راحت و ازاد و هدایتم کن خدا ازت ممنونم .
خدایا شکرت
همتونو دوس دارم
فعلا (◍•ᴗ•◍)
سلام بر استاد عزیز
سلام برخانم شایسته
من از روبرو شدن و یا ارتباط باافرادی که موقعیت اجتماعی بالا دارند و یا ثروتمند هستند ترس ویا مشکلی ندارم باهاشون راحت ارتباط میگیرم و گاهی دوستام رو از بین این افراد انتخاب میکنم
امااز روبرو شدن با افرادی که به اصطلاح عامیانه بدجنس ،بددهن و قضا.ت کننده هستند در کل افرادی که عوامل بیرونی را عامل تمام بدبختی ها بیچارگی هاشون میدونند ترس دارم چند سال قبل در مدار چنین فردی قرار گرفته بودم که به شدت دچار سو ظن میشد و به شدت انتقام می گرفت حتی مادر و پدر ایشون می گفتند دچار سو ظن ها و برداشت های نادرستی از رفتارهای ما میشود و به شدت انتقام میگیرد جالبه این خانم آدم مذهبی بود و نماز و روزه اول وقت انجام میداد اما از این رفتارش که شامل حال من هم شده بود به شدت ترس،داشتم و با ترسم روز به روز بهش قدرت میدادم و اعتماد بنفس مو به شدت تحت تاثیر قرار داده بود اما به لطف خدا چند سالی است که از مدارش خارج شدم باید اقرار کنم که به شدت ترس از این جور افراد را دارم و کنترل ذهنم در این جور مواقع سخت سخت است چند روزاینده قراره در جمعی حضور داشته باشم که یکی از افراد آن جمع چنین خصلتی دارد و هر از گاهی ترس سراغم میاد و ذهن نجوا گر شروع میکنه به …
تصمیم داشتم روزی که آن شخص در آن جمع حضور نداشته باشد بروم اما برنامه جور نمی شد.یعنی به جای حل مسئله داشتم فرار میکردم بهتر دیدم با غلبه بر ترسم و با ایمان به اینکه قدرت مطلق جهان خداوند است و باورهای خوبی که به خودم دادم در آن جمع حاضر شوم وبا توکل بر خدا کنترل ذهنم ،حس خوب بهترین اتفاقات را برای خودم رقم بزنم.
این ترس یکی از بدترین تر سهای منه که با وجود کار کردن روی خودم هنوز نتونستم بر آن غلبه کنم از قبل بهتر شدم اما هنوز جای کار دارد
چند روزی بود که این کامنت را می نوشتم اما یاد آوری آن ترس ها و رفتارهای بد حس و حال کامنت نوشتن را ازم می گرفت خدا را شکر با کنترل ذهن حالمو خوب کردم و این کامنت را نوشتم
ترس ار قضاوت شدن
خیلی وقتها کارها و رفتارهای درستی انجام میدادم و فکر میکردم از خوبیهای من است اما الان متوجه شدم ترس از قضاوت شدن بوده که سعی میکردم درست رفتار کنم سعی میکنم از افرادی که زیاد قضاوت میکنند فاصله بگیرم
ترس از پول خرج کردن
البته گاهی اوقات با حس خوب اما گاهی اوقات با ترس خرج میکنم
به لطف خدا و با آموزه های استاد کلی ترس هام کمرنگ تر شده اما جا داره بیشتر همواره و همیشه روی خودم کار کنم
ممنونم استاد
بنام خداوند زیبا
سلام به همه ی عزیزان
در رابطه با این فایل باید بگم که چند وقتی هست که مهاجرت و تغییر محل زندگی بهم الهام شده اما هربار بخاطر قسط و هزینه و کار نداشتن تو محل جدید و …بیخیالش شدیم البته من کمتر درگیر این مسایل هستم همسرم بیشتر ،
امروز که این فایل دیدم یک نشانه بود البته دیروز هم یکی از نزدیکان کاری شبیه به این انجام داد و خیلی شجاعتش تحسین کردم که دست خالی دنبال اهدافش
نشانه این فایل اینه که بابا چجوری اینجا که زندگی کردی خونه خریدی،ماشبن خریدی،زمین خریدی
خدا اینجا با اونجا فرقی نداره همون خداست
تو قدم بزار قدم بعدی بهت گفته میشه که چکار کنی …
جهان به آدمهای شجاع پاداش میده
درسته من اینجا جا افتادم شاگرد خصوصی دارم مدیر مدرسه هستم درآمد خوبی دارم راه و چاه یاد گرفتم اما من همون زهرام که از صفر ساخته پس اونجا هم میسازه با توکل بخدا و هدایتش
من دوست دارم محل زندگیم تغییر بدم چون میدونم اونجا هوای بهتری داره احساس بهتری دارم از دیدن نعمتهای بینظیر خداوند، دوست دارم تجربه های جدید داشته باشم ،دوست دارم پول بسازم ویلا،گردش ،در یک کلام آزادی مالی،زمانی و مکانی
ترسهام هم گفتم خیلی گیر نیستم باید همسرم تصمیم بگیره
هرچند میدونم من زندگی خودم خلق میکنم و همسرم هم راضی میشه️
خیلی عالی بود این فایل
ممنون استاد جووونم
در پناه خداوند یکتا
سلام استادعزیزم
استادعباسمنش عزیزوخانم شایسته
من هدایتی این فایل رودیدم
که یک اتفاق چندباربرای من افتاده ومن درسش رونگرفتم
واین فایل بهم کمک کردتاازاین الگوهای تکرارشونده
ومن یک سری باورهای اشتباه دارم ومن بایدروی خودم هنوزهم کارکنم تابهتربشم
ومن سعی میکنم تابیشترباترس هام روبروشوم وپیشرفت کنم
استادمن یک درسی که ازاموزش های شماگرفتم
به نازیبایی هاتوجه نکنم وتوجه کنم به زیبایی هاخیلی دوست دارم عباسمنش عزیز
سلام بر استاد عزیزم وخانم شایسته مهربان و سلام بر اعضای سایت
*چه ترسهای دارید که هنوز نتوانسته اید براانها غلبه کنید و همچنان از مواجه شدن با آنها فرار میکنید
*چه ترسهای هست که شما دارید و میدونید براشون غلبه کنید ولی بر اونها غلبه نکردید و یه جورایی دارید ازشون فرار میکنید و همچنان به شدت برای شما اون اتفاقات و اون شرایط ترسناکه
*چه ترسهایی است که براشون نتونستید غلبه کنید و اینها داره تکرار میشه
اولین ترس من همین کامنت گذاشتن بود توی سایت که کمالگرایی اجازه نمیداد اصلاً من کامنت بنویسم یعنی هر موقع میخواستم کامنت بنویسم میگفتم باید تکمیل باشه باید درجه یک باشه تا من بتونم کامنت بنویسم دیدگاهمو بنویسم کلاً چراغ خاموش بودم توی سایت
1ترس از ازدواج کردن دارم که فکر میکنم نتونم از پسش بیام یعنی شرک مطلق یعنی هنوز ایمان به خدا ندارم کامل نیست ایمانم
2ترس از ناشناختهها توی موضوعات مختلف
3 ترس از ارتباط برقرار نکردن با آدمهای غریبه یعنی اعتماد به نفس ندارم
4 زیاد محکم حرف نزدن جاهایی که باید ترس نداشته باشم ترس دارم علی الخصوص با آدمهایی که توی یه جایگاهی هستند مثلاً اداره جات با رئیس روسا اونجاها به شدت ترس دارم که شاید اذیتم کرده باشن کارمو راه نیندازه یعنی شرک مطلق داشتم البته دارمم ولی کم رنگ تر شده
5 ترس از مواجه شدن با برق زیاد دست ندارم تو این زمینه البته در حدی که کارم نمونه رو زمین بلدم اما کلهوم از برق میترسم یه جورایی از بس که منو برق گرفته تو دکهها خصوصاً سماور که چپ راست منو گاز میگرفت دیگه ناخودآگاهم ترسید ازاین برق
6 یه کسی مثلاً منو تهدید کنه میترسم که بعداً بهم صدمه نزنه از همه لحاظ
7 ترس از مهاجرت کردن به کشورهای دیگه
8 از قضاوت شدن هم میترسم که کسی مثلاً منو قضاوت نکنه با من کاری نداشته باشه
9ترس از قبرستان خوابیدن موقع شب اونم نصف شب احتمالاً بترسم شایدم نه
10 ترس از رقصیدن توی عروسی اینو کاملاً صفرم توش یعنی تا الان من هیچ جا نرقصیدم هرچقدر منو کشیدن وسط من از اونها قویتربودم آخرسر دیدن نمیشه ولم کردند
11ترس ازمهمان موقعی که به خونمون میومدند که یه موقع مثلاً آبرومون نره نمیدونم آبرورو درچه میدیدیم بدترین آبرو همین افکار زنگ زده هستش
12ترس ازاستخر درعمق زیاد
13ترس ازمار بااینکه هزارتا گشته ام اما هنوز ام انگار لرزه دارم
14موقع حرف زدن بافک وفامیل ترس دارم که یه موقع ناراحت نشن
15ترس ازآدمهای که مثلاً سواد بالایی داشته باشندمن خودمو گم میکنم درحداونها خودمو نمیبینم ویه جوریهای دسته وپا شکسته ام ضعیف عمل میکنم تحت تاثیر سوادشون قرار میگیریم کمبود اعتماد به نفس
16ترس ازآمپول هم دارم اینم خنده داره
17ترس از کمبود مشتری
18ترس از سخنرانی کردن توی یک جمعی محکم و قوی عمل نمیکنم کمبود اعتماد به نفس
19ترس از صحبت کردن از توانایی های خودام علی الخصوص باآدمهای غریبه رو دارم کمبود اعتماد به نفس
20ترس از تعریف کردن ازخودام
21ترس از قراردادهای جدید نوشتن که یه موقع کلاه سرام نره البته دیگه چیزی ندارم ازدست بدم خخخخ
22ترس ازشنا کردن کردن توی دریا یارود خونه کلا بااب راحت نیستم زیاد
23ترس ازمعلم جماعت وروبرو شدن باآنها یعنی تحت تأثیر سوادشون قرار میگیرم راحت نمیتونم حرفمو بزنم تته پته میزنم خخخخخ کمبود اعتماد به نفس
24ترس ازروبرو شدن باآدمهای دولتی کلا به لرزه میافتم هیچ کاری هم نکرده باشم
25ترس از رهبران کشور وزیر کشور
26ترس ازچتربازی
27ترس ازسوارشدن به هواپیما
28ترس ازروبرو شدن با کامپیوتر مثلاً رشته ام بوده ناسلامتی که اصلا کامپیوترو لمس نکردم یعنی بهم نرسید تومدرسه هرکس سری میرسید بالاسرش اونو بغل میکرد بقیه هم دهنشونو باز میکردن یالباشونو غنچه میکردن تاسری بعدی که زودتر بدوند بهش برسد
29ترس از اینکه میخوام برم مهمونی یا دعوت شده باشم
30ترس ازدعوت به مجلس عروسی یا غیره کلا ترس دارم همشون از کمبود اعتماد به نفس میاد ریششون ازعزت نفس میاد باورنداشتن خود
31ترس ازرفتن توی مغازه طلافروشی اصلا تابحال طلا ندیدم چه برسه به مغازه خخخخخ
32ترس از درخواست کردن فرقی نمیکنه به چه شکلی باشه اصلا نمیتونم درخواست کنم انگارنه انگار که من یه زبونی دارم باید بچرخونمش بزرگترین پاشنه آشیل بشریت
33ترس ازروبرو شدن بادخترجماعت انگار که تیمسا ردیدم کلا وا میرم
34ترس از وابستگی به جنس مخالف اینم ازاش فراریم که کاردستمون نده از زندگی بمونیم
35ترس ازشراکت باآدمهای غریبه البته همون نباشه بهتره
36ترس از اینکه نتونم ثروتمند بشم البته خیلی کم شاید5درصد 95درصد باور دارم خودمو
37ترس ازآینده دارم که شاید نتونم خودمو جمع وجور کنم
38ترس از تک چرخ زدن با موتوررو دارم البته این یکی باشه خوبه یه موقع باکارتک جمعم نکنن
39ترس ازادمها سطح بالا
40ترس ازسوال پرسیدن ازکسی رو دارم فرقی نمیکنه کی باشه کلا زبونم چرخش ندارد
41ترس ازرد کردن مشتری رو دارم البته خیلی کم 5 درصد 95راحت فیتله پیچش میکنم اگه ببینم پروشده یاداره میشه
42ترس ازمسخره شدن رو هم دارم
43ترس از تجربه های جدید
44ترس آزادمهای شروشور هم دارم با اینکه خودم اول شروع کننده بودم دیگه نیستم
45ترس ازفضولی کردن
46ترس ازکمک خواستن
47ترس از اشتباه کردن
48ترس ازاشتباه تصمیم گرفتن
49ترس ازجلوی دوربین قرار گرفتن
50ترس از محبت کلامی بیشتر که یه موقع نچسبه بهم
51ترس ازعصبانیت خودم که کلا موجودی خطرناک میشم اون موقع
52ترس ازدیده نشدن البته خیلی کم 5درصد
53ترس از رانندگی با سرعت بالا البته این عقلانی هست که نمرده باشیم
53ترس ازنرفتن به بهشت یکم دارم5درصد
54 ترس ازروبرو باآدمهای ثروتمند نمیدونم این ازکجام اومد خودم میخوام ثروتمند باشم
55 ترس از واردنشدن به این ترسهام خودش برام اخرخط هستش یعنی نمیتونم قورت بدم اینو
56ترس ازمرده روهم دارم بااینکه خیلی دیدم خودام هم کمک کننده بودم به سوی قبرها امابازام یکم میترسم
57ترس از مرگ عزیزان
58ترس ازنه گفتن جاهایی که باید لازم باشه رو نمیتونم زیاد قدرتمند عمل کنم البته بعداز آشنای با استاد واستفاده کردن ازفایلها خیلی خوب شدم اما هنوزرفع نشده
59ترس از ارتباط برقرار کردن با آدمهای غریبه کلا فراریم انگار که میخوان منو بگیرن بفرستن به زندانهای کلمبیا
60ترس ازاون تغییری که خودم میخوام باشم البته خیلی کم 5درصد شخصیت بودا رو تغییر بودا رو اولین وآخرین هدف ام اینه که اون تغییره باشم اون
شخصیته رو میخوام اون چیزی که ازخودام انتظار دارم وبراش زنده ام فقط همین
61ترس ازبی پولی البته خیلی کم
62ترس اززود مردن خیلی کم
63ترس از شروع یه کارجدید البته خیلی خیلی کم
64ترس ازدعوا
65ترس ازمحکم جواب دادن به کسی
66ترس ازجواب منفی شنیدن
67ترس از مغرورشدن خودم
68ترس ازحرف مردم دیدگاه مردم نظر مردم گوش و چشم مردم که مارا جمع کرده یک جا مثل یک ماردورخودمون پیچدونه
69 ترس از اینکه مشتری یه چیزو بیاره پس بده
70ترس از تجربه نکردن چیزهای جدید
71ترس از ناراحت کردن یکی
72ترس ازرفتن به مغازه های باکلاس یافرروشگاه های باکلاس یا هرچیزی که باکلاس باشه مثلاً من اونجا نیستم تصمیم گیرنده جیب هایم هستند اون موقع
73ترس از خریدن لباسهای گرون قیمت کلا اون موقعا جیبهایم وارد عمل میشن
74ترس ازپدرم که فرعون بوده برام البته الان دیگه ندارم اما دیدم میگه بنویس اینم هست
75ترس ازفقر
76ترس از شهرداری
76ترس از فرزندان خودام هنوز ازدواج نکردم ترسهاش اومده که یه موقع گلویی منو نگیرن بگن برامون چکارکردی البته الان میدونم که من فقط مسئول سرنوشت خودم هستم تمام نه هیچ احدالناس دیگری ماادمها روح های جدا از هم هستیم که اومدیم تواین دنیا خودمونو تجربه کنیم کاملا خودمون آگاهانه وارد این جهان شدیم
77ترس از ضبط کردن صدای خودام نمیدونم بخندم یا گریه کنم
78ترس ازادمهای که عصبانی هستند البته خودم تواین قضیه بالاترینش بودم هزار به یک اما خداراهزاران مرتبه شکر که خیلی خیلی آروم تر شدم اما بی نهایت هم راه داره به اونیکه میخوام بشم
79ترس ازخراب شدن یک وسیله رودارم که یه موقع درست نشه
80ترس از آدمهای موزی که زیر خاک اند
81ترس ازکارگرداشتن که یه موقع دزدی نکنه خبر ندارم دزد افکارمنه اندیشه منه پندار منه کردار منه وجهان هم میگه بله حسین درست فکر میکنی کج فهمیدت مبارکه منم تورااجابت میکنم با همون چیزهای که پذیرفتنی حالا ببینیم کی ضرر میکنه این گوی این میدان
82ترس از زیاد خرج کردن
83ترس ازرفتن توی خونه فک و فامیل همشون از نداشتن اعتماد به نفس میاد وخودترس هم خیلیاهاش برمیگرده به عزت نفس مابقیش زاییده فکره که تولید میکنه فقط بیکارنمیمونه
84ترس از حقیقت گفتن خودت نسخه اصلی خودت
85 ترس از حقیقت خودم وفرارکردن ازآنها
86ترس ازناراحتیهای خودمو نتونستم غلبه کنم هنوز
87ترسیدن ازنرسیدنها
88ترس ازنیومدنها
89ترس از اتفاق نیافتها
90ترس ازبوجود نیومده ها
91ترس ازخلق نکردنها
92ترس توی حال خوب موندن قبل از آشنای با استاد
93ترس ازخودترس
94ترس از زیاد توی شادی بودن حال خوب بودن بزن و برقص بودن کلا حال خوب داشتن و ناخودآگاه ام هنوز باهاش مشکل داره انگار که یه موقع مثلاً اتفاق بد نیافته ضربه این شادیهارو بخورم اشک ام دراومد که چیو قبول کرده بودم
95ترس ازعبادتها
96 ترس از عبادت نکردنها
97ترس از خدا
98ترس باخدا نبودن
99ترس باخدا بودن
100ترس از اطاعت نکردن از خدا
101ترس از اطاعت کردن خدا
102ترس ازنماز خوندنها
103ترس ازنمارنخوندنها
104ترس از روز ه گرفتنها
105ترس ازروزه نگرفتنها
106ترس از نرسیدن بخدا
106ترس از پیدا نکردن خدا
107ترس از نشناختن خدا
108ترس ازدرست نفهمیدن خدا
109ترس ازدرک نکردن خدا
110ترس از نرسیدن به حقیقت جهان
110ترس ازراستگویی
111ترس ازصداقت داشتن
112ترس ازپاک بودنها
113ترس ازایمان نداشتن
114ترس ازتموم شدنها
115ترس از ایستادگی
116ترس ازفکرکردن زیاد یه موقع روانی نشم
117ترس ازشهامت داشتن
118ترس ازشجاعت داشتن
119ترس از ایستادن روحرف ام
120ترس ازعاقبت خودم
121ترس ازآخرت
122ترس ازروز حساب کتاب
123ترس ازقضاوت خودم باخودم
124ترس از پیدا نکردن خودم
125 ترس از قضاوت کردن دیگران
126ترس ازتاریکی
127ترس ازآرامش نداشتن
128ترس از اینکه نتونم خودمو راضی کنم
129ترس از نوشتن ترس ازخوندن
130ترس از تایید نشدن
130ترس ازخندیدن
131ترس ازرها شدن
132ترس ازرهایی
133ترس ازنمیدونم ها
ترس ازناآگاهی ها
134ترس ازشادبودن
135ترس ازنقشه کشیدنها
136ترس ازحیله ومکرها وافکارهای پلید
137ترس ازشیطان وفریب شیطان
138ترس از افکارمنفی ترس از قدرت دادن به افکارمنفی
139ترس ازبلن صحبت کردن
140ترس ازناشکری کردن
141ترس ازکارنکردن
142ترس ازتنها ماندن
143ترس ازعمل نکردن به قانون
144ترس ازعذاب شدن
145ترس ازخجالت
146ترس ازکمبود ایمان
147ترس ازکامل نشدن خودم
148ترس ازعقب نشینی
149ترس ازاحساس بد
150ترس از تغییر نکردن
151ترس ازمسئولیت قبول کردن
151ترس ازپذیریش
152ترس ازقبول کردن خودمو
153ترس ازقبول نکردن زندگیمو
سلام بر استاد عباسمنش و تمام کسانی که در این ساید زحمت میکشند
واقعا فایل ها استاد ادمو آگاه میکنه و به سمت در های درست هدایت میشه
من مشکلی که دارم ترس ازین که کار و کسب درستی نتونم برای رقم بزنم و چیزیم که مدام داره تو زندگیم تکرار میشه اینه سر هر کاری میرم یا پیش هر کسی میرم زیاد دوام نمیارم و اون کار رو هم به آخر نمیرسونم یاد نمی گیرم من از بچگی دارم کار میکنم تا الان که 23 سالمه این الگو ها مدام داره تکرار میشه و این بزرگترین ترس زندگیمه نمدونم چکار کنم خواهش میکنم اگر کسی این مشکل رو داره یا راه حلی براش داره پاسخ این کامنت منو بده
ممنون از شما خدانگهدار