پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 8 (به ترتیب امتیاز)


توجه: توضیحات این فایل شامل یک بخش مقدمه و سپس یک سوال است. 

بخش ” مقدمه ” در تمام مجموعه قسمت های ” پیدا کردن الگوهای تکرار شونده ” یکسان است اما در انتهای این توضیحات، در هر قسمت یک ” سوال متفاوت ” پرسیده می شود. (یعنی هر قسمت از این مجموعه، مقدمه یکسان اما سوال متفاوتی دارد)

لازمه درک سوال و پاسخ به آن این است که مقدمه را حتما بشنوید. هرچند در هر قسمت که دوباره مقدمه را می شنویم، از زاویه ی دیگری آن را درک می کنید که در نهایت به درک کلی ما از این اصل کمک می کند و می توانیم پاسخ های دقیق تری برای سوالات پیدا کنیم.


و اما سوال این قسمت از مجموعه ی ” پیدا کردن الگوهای تکرار شونده “

سوال:

چه ترس هایی دارید که هنوز نتوانسته اید بر آنها غلبه کنید و همچنان از مواجه شدن با آنها فرار می کنید؟

بعنوان مثال ممکن است پاسخ فرد این باشد که:

  • من از طرد شدن در رابطه می ترسم
  • من از شکست خوردن می ترسم.
  • من از ناشناخته ها می ترسم
  • من از تنها ماندن می ترسم
  • من از انتقاد شنیدن می ترسم
  • من از تغییر می ترسم
  • و…
نکته: در فایل صوتی و تصویری، مثالهای بیشتر با جزئیات توضیح داده شده تا مفهوم سوال را بهتر درک کنید و پاسخ‌های دقیق‌تری برای این سوال بنویسید
توضیحات استاد عباس منش پیرامون این سوال را در فایل صوتی یا تصویری بشنوید. سپس پاسخ خود به این سوال را در بخش نظرات این قسمت بنویسید.

منابع بیشتر درباره محتوای این فایل: دوره کشف قوانین زندگی

اطلاعات کامل درباره محتوای افزوده شده به دوره کشف قوانین زندگی در بروزرسانی اخیر این دوره و نحوه خرید را از اینجا مطالعه کنید

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • فایل تصویری پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 8
    182MB
    22 دقیقه
  • فایل صوتی پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 8
    21MB
    22 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

524 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    حسین سلیمیان گفته:
    مدت عضویت: 3792 روز

    بنام خداوند روزی ده رهنما

    با عرض سلام و احترام خدمت استاد عزیزم و خانم شایسته عزیز و عرض سلام و ارادتخدمت همراهان جان

    من هم تر س های دارم که یکی از ترسهام این است که میترسم از این که بازار طبق پیش بینی هاجلو نرود و من نتوانم تعهداتم را جواب دهم

    و دومین ترسم هم که خیلی برام مهمه وفکرم را مشغول کرده این هست که با توجه به اینکه من با قانون سلامتی لاغر شدم دائم فکرم این است که نکند که دوباره چاق شوم و نمی دانم چون منتظر چاقی هستم با اینکه بعد از یک سال و نیم که من به روش قانون سلامتی زندگی می کنم و با کم کردن 30 کیلو از وزنم به وزن ایدال خودم که 75 کیلو بود رسیدم

    ولی دوباره حدود 6 کیلو وزن اضافه کرده ام و تعجب می کنم که قبلا ها من سه وعد غذایم را کامل می خوردم همه چیز هم می خوردم ولی اینقدر وزن اضافه نمی کردم درسته چاق بودم ولی خیلی آهسته تر به وزنم اضافه می شد ولی الان در عرض3الی 4 ماه شش کیلو

    به وزنم اضافه شد .

    همراه های عزیز آیا کسی هست که این مسائله ترس چاقی را داشته باشد و چطور مشکلش را حل کرده ممنون میشم پاسخ بدهید

    با سپاس فراوان

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  2. -
    زهره الانی گفته:
    مدت عضویت: 2573 روز

    سلام استاد و خانم شایسته واقعا سپاس گرارم بابت پرس این سئوال از خودمان که از چه می ترسیم

    ومن اینقدر ترس در ذهن ام پیدا کرد که الان نمیدونم کدام اش رو بنویسم

    1)ترس از تنهای یعنی این که برای صحبت و معاشرت کسی رو نداشته باشم من و خانواده مهاجرت کردم و با این که کارها خیلی راحت انجام شد ولی من توی ذهنم می گفتم تا کی که من زبان یاد بگیرم و این جا مثل ایران دوست پیدا کنم ولی من بعداز مدتی هدایت شدم به ایرانی های که این جا زندگی می کردن و هم فرکانس هم بودیم و یک عالمه حرف برای گفتن داشتیم

    2)ترس از کار کردن در جای ناآشنا ولی شروع کردم رو خودم کار کردن که چه شغلی رو دوست دارم و در آن راستا آموزش دیدم و دوره روانشناسی ثروت (1) رو خردیم و هم زمان روی باور هایم کار کردم و هم روی آموزش حرفه و شغلم و وارد ترس بزرگ زندگم شدم که در خارج کشور شو غل خودم رو ایجاد کنم و به راحتی مراحل اش از اجاره محل کارم و افراد درست و متبحر در محیط کاریم به وجود آمد

    3) ترس از این که اگر مشتری مراجه کن که من زبان آن رو منوجه نشوم چه اتفاقی می افتد ودیدم می توانم با اپلیکشن های هست به راحتی صحبت کنم و متوجه منضوره مشتری بشوم

    4) ترس نه گفتن به بعضی از افراد خانواده برای اجرای بعضی از خاسته مثل کارهای منزل چون هم کار بیرون و‌کار خونه هم زمان خستم می کرد و من وقت برای خودم نمی ماند

    و خلاص ترس های که شاید در ذهن من هنوز هست ومن پیدا نکردم و یا بیاد م نمی آید استاد از شما به خاطر طرح این سئوال ها به شناخت بهتری از خودم می رسم واحساس بهتری پیدا می کنم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  3. -
    امیر آهنگری گفته:
    مدت عضویت: 1679 روز

    به نام خدای مهربان

    سلام به استاد عزیز

    تنها چیزی که الان یادم میاد ترس مالی ترس کمبود پول ترس کم شدن مشتری

    در حالی که هر روز هر دوتاش داره بیشتر میشه در امدم بیشتر میشه راحت تر میشه

    مشتریام زیاد میشه خیلی روی باور فراوانی کار میکنم و برای دیدن جاهای فراوانی میرم

    و میتونم اینو در زندگی احساس کنم موقع پول خرج کردن ناخوادگاهم کمبود پول هشدار میده

    یا هنوز برده پول هستم

    در روابط حرف مردم اینقد کار کردم روی خودم خیلی چیزا در زندگی ترس ندارم و اینقد تغییر شغلی مکانی داشته ترسی بر من حاکم نیست خیلی چون خداوند همیسه هدایت میکنه

    و همین خدا تو مسائل هم هدایت کنه تا پول برده من باشه

    همه مسائل داره در شرایط زندگی الانم به پول برمیگرده و باید به بهترین شکل خداوند حل کنه ثروت به غیر الحساب که خداوند وعده داده برسم

    سپاسگذارم برای یاد اوری این فایل

    آرزوی سلامتی شادی ثروت حال خوب و هدایت الله دارم براتون

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  4. -
    مهرداد دهیائی گفته:
    مدت عضویت: 662 روز

    با سلام

    من دقیقا به این صحبتهای استاد ایمان دارم

    که ترسها و الگوهای رفتاری ما هستش که باعث میشه اون رفتارهای من تکرار باشه بعد میومدم اون آدمارو عوض کنم الان تو هر محیط کاری که میرم کار کنم زود از آنجا بیرون میرم مدیر و کارمندارو مقصر میدونم نمیتونم کار تیمی کنم حتی با خانواده هم کار میکنم سریع واکنش درگیری دارم میبینم من دنبال مقصر میگردم و اونارو کنترل و قضاوت میکنم و همیشه دنبال اینم که اونا اشتباه کنن من بهشون بگم که مقصر تویی و تو بلد نیستی من بهتر بلدم یه چیزی میگمو میرم یا اینکه منتظرم اونا یه اشتباهی یا پرخاشگری کننن من بگم مقصر اونا هستن یا توی رابطم من همیشه ترس از خیانت دارم چون همیشه این مشکل درون خودم میبینم چون بهش فکر میکنم و هنوز هیچ اتفاقی نیافتاده بهش فکر میکنم و آدمایی سر راه من قرار میگیره که این حرفارو میزنن از همه فرار میکنم نمیتونم تو محیط کار از کسی دستور بگیرم سریع جا ب جا میشم کم میارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
    • -
      پریا بیگدلی گفته:
      مدت عضویت: 1247 روز

      سلام به تو مهراد عزیز

      نمیخوام در مورد کامنتت صحبتی بکنم فقط میخوام یه نکته رو بگم که خیلی جالب بود برام

      من تو روابط عاطفیم خیلی خوب نبودم و همش به دنبال این بود یکی رو خودم پیدا کنم بعد از اخرین رابطم که برمیگرده به دو سه ماه پیش همه چیزو سپردم دست خدا و گفتم خدا خودش همه کارارو میکنه و ادم مناسب رو سر راهم قرار میده

      طوری شده که رفتم تو اینترنت عکس یه پسری رو که شاده و داره میخنده دانلود کردم و عکس خودمو گذاشتم کنارش انگار که واقعا من اون آدم کنار هم هستیم تو خونه هی تصور میکنم با یه پسری ازدواج کردم گاهی هم باهاش حرف میزنم و تو دهن خودم به خودم جواب میدم شبها قبل خواب باهاش حرف میزنم بهش فکر میکنم اسم این ادم خیالی مهراد هم اسم شما

      وقتی اسمتو دیدم فهمیدم که من دارم نزدیک میشم به اون ادم خیالیم البته تو دهنم نگفتم اون ادم حتما اسمش مهرداد باشه ولی در حد اینکه یه اسم انتخاب کردم بود

      چند روز پیش هم وقتی خونه داداشم بودم اسم مهرداد رو تو دیوار یه خونه ای دیدم

      استاد همیشه میگن میخوایید بدونید چقدر رو افکارتون کار کردید به نتایجتون نگاه کنید

      من خیییلی اتفاقی اومدم این صفحه و کامنتتو خوندم که خدا بهم نشون بده به اون فرد مورد علاقم نزدیک تر شدم

      مرسی ازت خدایا مرسی ازت استاد و مرسی اقا مهرداد عزیز

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  5. -
    مهدی بیرانوند گفته:
    مدت عضویت: 1838 روز

    سلام دوستان ⁦(⁠◍⁠•⁠ᴗ⁠•⁠◍⁠)⁠⁩

    به شخصه اگه بخوام از ترس هام بگم. از اینکه پدر مادرم باهام مخالفت کنن بشدت میترسم. مثلا احساس کنم کاری درسته و بخوام انجامش بدم و باهام مخالفت بشه. یا حتی اگه بزارن ، با کوچک ترین اشتباهاتی تمام شکست هامو میزنن تو سرم.

    البته الان خیلی رو این موضوع کار کردم و اوضاعم خیلی بهتره. بیشتر قضیه سر این موضوع بوده که من تکلیفم با خودم معلوم نبوده . فقط کافیه جلو برم و بزارم نتایجم به جام حرف بزنه.

    نتایجی که میگیری تمام سوء تفاهمات رو برطرف میکنه.

    الان خدارو شکر دارم رو کسب و کارم کار میکنم. و البته مطمئنا زمانی که بخوام جدی تر دنبالش کنم و تمام وقت پاش باشم مطمئنا شاید خانواده بخواد مخالف کنه و مجبورم کنن کاری که اونا میگن بکنم .

    اون موقع فقط از خدا میخوام کمکم کنه. اینقدر نتیجه گرفته باشم که دیگه همه بدونن من جدیم و نخوان منو تهدید کنن مثل خودشون باشم. از خدا میخوام هدایتم کنه سبک زندگی شخصی خودمو داشته باشم

    وقتی مسیر خودتو میری ، کاری به کسی نداری و نتیجه میگیری اوضاع دورت تغییر میکنه. بقیه جدیت میگیرن. قبلا کاملا منو منع میکردن و کاملا جلومو میگیرفتن . ولی من مسیر خودمو رفتم و الان در کنار تحصیلم کارمم دارم و بقیه متوجه این علاقه من شدن. و همین طور هم اوضاع بهتر و بهتر میشه تا روزی که بخوام تمام وقت پای کارم باشم. خدایا هدایتم کن و مسیر درست رو بهم نشون بده. دستمو بگیر تا باهم این مسیر رو بریم. خودت میدونی که جز تو هیچ کی رو ندارم . الان در شرایطیم که حتی نزدیک تر افراد خانوادم ترکم کردن. ولی تو نکردی و همیشه باورم داشتی. هدایتم کن تا این حمایتت رو با حرکت و موفقیت هام جواب بدم. دوس دارم اون جور که لایق بنده تو زندگی کنم . ازاد. سبک زندگی و سفر و خوراک خودمو داشته باشم. لباسامو جوری بزارم که خودم دوس دارم. موهامو جوری بزارم که فک میکنم بهتره. راحت و ازاد و هدایتم کن خدا ازت ممنونم .

    خدایا شکرت

    همتونو دوس دارم

    فعلا ⁦(⁠◍⁠•⁠ᴗ⁠•⁠◍⁠)⁠⁩

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  6. -
    ارزو طلائی گفته:
    مدت عضویت: 1447 روز

    سلام بر استاد عزیز

    سلام برخانم شایسته

    من از روبرو شدن و یا ارتباط باافرادی که موقعیت اجتماعی بالا دارند و یا ثروتمند هستند ترس ویا مشکلی ندارم باهاشون راحت ارتباط میگیرم و گاهی دوستام رو از بین این افراد انتخاب میکنم

    امااز روبرو شدن با افرادی که به اصطلاح عامیانه بدجنس ،بددهن و قضا.ت کننده هستند در کل افرادی که عوامل بیرونی را عامل تمام بدبختی ها بیچارگی هاشون میدونند ترس دارم چند سال قبل در مدار چنین فردی قرار گرفته بودم که به شدت دچار سو ظن میشد و به شدت انتقام می گرفت حتی مادر و پدر ایشون می گفتند دچار سو ظن ها و برداشت های نادرستی از رفتارهای ما میشود و به شدت انتقام میگیرد جالبه این خانم آدم مذهبی بود و نماز و روزه اول وقت انجام میداد اما از این رفتارش که شامل حال من هم شده بود به شدت ترس،داشتم و با ترسم روز به روز بهش قدرت میدادم و اعتماد بنفس مو به شدت تحت تاثیر قرار داده بود اما به لطف خدا چند سالی است که از مدارش خارج شدم باید اقرار کنم که به شدت ترس از این جور افراد را دارم و کنترل ذهنم در این جور مواقع سخت سخت است چند روزاینده قراره در جمعی حضور داشته باشم که یکی از افراد آن جمع چنین خصلتی دارد و هر از گاهی ترس سراغم میاد و ذهن نجوا گر شروع میکنه به …

    تصمیم داشتم روزی که آن شخص در آن جمع حضور نداشته باشد بروم اما برنامه جور نمی شد.یعنی به جای حل مسئله داشتم فرار میکردم بهتر دیدم با غلبه بر ترسم و با ایمان به اینکه قدرت مطلق جهان خداوند است و باورهای خوبی که به خودم دادم در آن جمع حاضر شوم وبا توکل بر خدا کنترل ذهنم ،حس خوب بهترین اتفاقات را برای خودم رقم بزنم.

    این ترس یکی از بدترین تر سهای منه که با وجود کار کردن روی خودم هنوز نتونستم بر آن غلبه کنم از قبل بهتر شدم اما هنوز جای کار دارد

    چند روزی بود که این کامنت را می نوشتم اما یاد آوری آن ترس ها و رفتارهای بد حس و حال کامنت نوشتن را ازم می گرفت خدا را شکر با کنترل ذهن حالمو خوب کردم و این کامنت را نوشتم

    ترس ار قضاوت شدن

    خیلی وقتها کارها و رفتارهای درستی انجام میدادم و فکر میکردم از خوبیهای من است اما الان متوجه شدم ترس از قضاوت شدن بوده که سعی میکردم درست رفتار کنم سعی میکنم از افرادی که زیاد قضاوت میکنند فاصله بگیرم

    ترس از پول خرج کردن

    البته گاهی اوقات با حس خوب اما گاهی اوقات با ترس خرج میکنم

    به لطف خدا و با آموزه های استاد کلی ترس هام کمرنگ تر شده اما جا داره بیشتر همواره و همیشه روی خودم کار کنم

    ممنونم استاد

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  7. -
    زهرا الف گفته:
    مدت عضویت: 1731 روز

    بنام خداوند زیبا

    سلام به همه ی عزیزان

    در رابطه با این فایل باید بگم که چند وقتی هست که مهاجرت و تغییر محل زندگی بهم الهام شده اما هربار بخاطر قسط و هزینه و کار نداشتن تو محل جدید و …بیخیالش شدیم البته من کمتر درگیر این مسایل هستم همسرم بیشتر ،

    امروز که این فایل دیدم یک نشانه بود البته دیروز هم یکی از نزدیکان کاری شبیه به این انجام داد و خیلی شجاعتش تحسین کردم که دست خالی دنبال اهدافش

    نشانه این فایل اینه که بابا چجوری اینجا که زندگی کردی خونه خریدی،ماشبن خریدی،زمین خریدی

    خدا اینجا با اونجا فرقی نداره همون خداست

    تو قدم بزار قدم بعدی بهت گفته میشه که چکار کنی …

    جهان به آدمهای شجاع پاداش میده

    درسته من اینجا جا افتادم شاگرد خصوصی دارم مدیر مدرسه هستم درآمد خوبی دارم راه و چاه یاد گرفتم اما من همون زهرام که از صفر ساخته پس اونجا هم میسازه با توکل بخدا و هدایتش

    من دوست دارم محل زندگیم تغییر بدم چون می‌دونم اونجا هوای بهتری داره احساس بهتری دارم از دیدن نعمتهای بینظیر خداوند، دوست دارم تجربه های جدید داشته باشم ،دوست دارم پول بسازم ویلا،گردش ،در یک کلام آزادی مالی،زمانی و مکانی

    ترسهام هم گفتم خیلی گیر نیستم باید همسرم تصمیم بگیره

    هرچند می‌دونم من زندگی خودم خلق میکنم و همسرم هم راضی میشه️

    خیلی عالی بود این فایل

    ممنون استاد جووونم

    در پناه خداوند یکتا

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  8. -
    ناصر رضازاده گفته:
    مدت عضویت: 605 روز

    سلام استادعزیزم

    استادعباسمنش عزیزوخانم شایسته

    من هدایتی این فایل رودیدم

    که یک اتفاق چندباربرای من افتاده ومن درسش رونگرفتم

    واین فایل بهم کمک کردتاازاین الگوهای تکرارشونده

    ومن یک سری باورهای اشتباه دارم ومن بایدروی خودم هنوزهم کارکنم تابهتربشم

    ومن سعی میکنم تابیشترباترس هام روبروشوم وپیشرفت کنم

    استادمن یک درسی که ازاموزش های شماگرفتم

    به نازیبایی هاتوجه نکنم وتوجه کنم به زیبایی هاخیلی دوست دارم عباسمنش عزیز

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  9. -
    حسین عبدالله پور گفته:
    مدت عضویت: 498 روز

    سلام بر استاد عزیزم وخانم شایسته مهربان و سلام بر اعضای سایت

    *چه ترس‌های دارید که هنوز نتوانسته اید براانها غلبه کنید و همچنان از مواجه شدن با آنها فرار میکنید

    *چه ترس‌های هست که شما دارید و می‌دونید براشون غلبه کنید ولی بر اون‌ها غلبه نکردید و یه جورایی دارید ازشون فرار میکنید و همچنان به شدت برای شما اون اتفاقات و اون شرایط ترسناکه

    *چه ترس‌هایی است که براشون نتونستید غلبه کنید و این‌ها داره تکرار میشه

    اولین ترس من همین کامنت گذاشتن بود توی سایت که کمالگرایی اجازه نمی‌داد اصلاً من کامنت بنویسم یعنی هر موقع می‌خواستم کامنت بنویسم می‌گفتم باید تکمیل باشه باید درجه یک باشه تا من بتونم کامنت بنویسم دیدگاهمو بنویسم کلاً چراغ خاموش بودم توی سایت

    1ترس از ازدواج کردن دارم که فکر می‌کنم نتونم از پسش بیام یعنی شرک مطلق یعنی هنوز ایمان به خدا ندارم کامل نیست ایمانم

    2ترس از ناشناخته‌ها توی موضوعات مختلف

    3 ترس از ارتباط برقرار نکردن با آدم‌های غریبه یعنی اعتماد به نفس ندارم

    4 زیاد محکم حرف نزدن جاهایی که باید ترس نداشته باشم ترس دارم علی الخصوص با آدم‌هایی که توی یه جایگاهی هستند مثلاً اداره جات با رئیس روسا اونجاها به شدت ترس دارم که شاید اذیتم کرده باشن کارمو راه نیندازه یعنی شرک مطلق داشتم البته دارمم ولی کم رنگ تر شده

    5 ترس از مواجه شدن با برق زیاد دست ندارم تو این زمینه البته در حدی که کارم نمونه رو زمین بلدم اما کلهوم از برق می‌ترسم یه جورایی از بس که منو برق گرفته تو دکه‌ها خصوصاً سماور که چپ راست منو گاز می‌گرفت دیگه ناخودآگاهم ترسید ازاین برق

    6 یه کسی مثلاً منو تهدید کنه می‌ترسم که بعداً بهم صدمه نزنه از همه لحاظ

    7 ترس از مهاجرت کردن به کشورهای دیگه

    8 از قضاوت شدن هم می‌ترسم که کسی مثلاً منو قضاوت نکنه با من کاری نداشته باشه

    9ترس از قبرستان خوابیدن موقع شب اونم نصف شب احتمالاً بترسم شایدم نه

    10 ترس از رقصیدن توی عروسی اینو کاملاً صفرم توش یعنی تا الان من هیچ جا نرقصیدم هرچقدر منو کشیدن وسط من از اونها قویتربودم آخرسر دیدن نمیشه ولم کردند

    11ترس ازمهمان موقعی که به خونمون میومدند که یه موقع مثلاً آبرومون نره نمی‌دونم آبرورو درچه میدیدیم بدترین آبرو همین افکار زنگ زده هستش

    12ترس ازاستخر درعمق زیاد

    13ترس ازمار بااینکه هزارتا گشته ام اما هنوز ام انگار لرزه دارم

    14موقع حرف زدن بافک وفامیل ترس دارم که یه موقع ناراحت نشن

    15ترس ازآدمهای که مثلاً سواد بالایی داشته باشندمن خودمو گم میکنم درحداونها خودمو نمی‌بینم ویه جوریهای دسته وپا شکسته ام ضعیف عمل میکنم تحت تاثیر سوادشون قرار میگیریم کمبود اعتماد به نفس

    16ترس ازآمپول هم دارم اینم خنده داره

    17ترس از کمبود مشتری

    18ترس از سخنرانی کردن توی یک جمعی محکم و قوی عمل نمیکنم کمبود اعتماد به نفس

    19ترس از صحبت کردن از توانایی های خودام علی الخصوص باآدمهای غریبه رو دارم کمبود اعتماد به نفس

    20ترس از تعریف کردن ازخودام

    21ترس از قراردادهای جدید نوشتن که یه موقع کلاه سرام نره البته دیگه چیزی ندارم ازدست بدم خخخخ

    22ترس ازشنا کردن کردن توی دریا یارود خونه کلا بااب راحت نیستم زیاد

    23ترس ازمعلم جماعت وروبرو شدن باآنها یعنی تحت تأثیر سوادشون قرار میگیرم راحت نمیتونم حرفمو بزنم تته پته میزنم خخخخخ کمبود اعتماد به نفس

    24ترس ازروبرو شدن باآدمهای دولتی کلا به لرزه می‌افتم هیچ کاری هم نکرده باشم

    25ترس از رهبران کشور وزیر کشور

    26ترس ازچتربازی

    27ترس ازسوارشدن به هواپیما

    28ترس ازروبرو شدن با کامپیوتر مثلاً رشته ام بوده ناسلامتی که اصلا کامپیوترو لمس نکردم یعنی بهم نرسید تومدرسه هرکس سری می‌رسید بالاسرش اونو بغل میکرد بقیه هم دهنشونو باز میکردن یالباشونو غنچه میکردن تاسری بعدی که زودتر بدوند بهش برسد

    29ترس از اینکه میخوام برم مهمونی یا دعوت شده باشم

    30ترس ازدعوت به مجلس عروسی یا غیره کلا ترس دارم همشون از کمبود اعتماد به نفس میاد ریششون ازعزت نفس میاد باورنداشتن خود

    31ترس ازرفتن توی مغازه طلافروشی اصلا تابحال طلا ندیدم چه برسه به مغازه خخخخخ

    32ترس از درخواست کردن فرقی نمیکنه به چه شکلی باشه اصلا نمیتونم درخواست کنم انگارنه انگار که من یه زبونی دارم باید بچرخونمش بزرگترین پاشنه آشیل بشریت

    33ترس ازروبرو شدن بادخترجماعت انگار که تیمسا ردیدم کلا وا میرم

    34ترس از وابستگی به جنس مخالف اینم ازاش فراریم که کاردستمون نده از زندگی بمونیم

    35ترس ازشراکت باآدمهای غریبه البته همون نباشه بهتره

    36ترس از اینکه نتونم ثروتمند بشم البته خیلی کم شاید5درصد 95درصد باور دارم خودمو

    37ترس ازآینده دارم که شاید نتونم خودمو جمع وجور کنم

    38ترس از تک چرخ زدن با موتوررو دارم البته این یکی باشه خوبه یه موقع باکارتک جمعم نکنن

    39ترس ازادمها سطح بالا

    40ترس ازسوال پرسیدن ازکسی رو دارم فرقی نمیکنه کی باشه کلا زبونم چرخش ندارد

    41ترس ازرد کردن مشتری رو دارم البته خیلی کم 5 درصد 95راحت فیتله پیچش میکنم اگه ببینم پروشده یاداره میشه

    42ترس ازمسخره شدن رو هم دارم

    43ترس از تجربه های جدید

    44ترس آزادمهای شروشور هم دارم با اینکه خودم اول شروع کننده بودم دیگه نیستم

    45ترس ازفضولی کردن

    46ترس ازکمک خواستن

    47ترس از اشتباه کردن

    48ترس ازاشتباه تصمیم گرفتن

    49ترس ازجلوی دوربین قرار گرفتن

    50ترس از محبت کلامی بیشتر که یه موقع نچسبه بهم

    51ترس ازعصبانیت خودم که کلا موجودی خطرناک میشم اون موقع

    52ترس ازدیده نشدن البته خیلی کم 5درصد

    53ترس از رانندگی با سرعت بالا البته این عقلانی هست که نمرده باشیم

    53ترس ازنرفتن به بهشت یکم دارم5درصد

    54 ترس ازروبرو باآدمهای ثروتمند نمی‌دونم این ازکجام اومد خودم میخوام ثروتمند باشم

    55 ترس از واردنشدن به این ترسهام خودش برام اخرخط هستش یعنی نمیتونم قورت بدم اینو

    56ترس ازمرده روهم دارم بااینکه خیلی دیدم خودام هم کمک کننده بودم به سوی قبرها امابازام یکم میترسم

    57ترس از مرگ عزیزان

    58ترس ازنه گفتن جاهایی که باید لازم باشه رو نمیتونم زیاد قدرتمند عمل کنم البته بعداز آشنای با استاد واستفاده کردن ازفایلها خیلی خوب شدم اما هنوزرفع نشده

    59ترس از ارتباط برقرار کردن با آدم‌های غریبه کلا فراریم انگار که میخوان منو بگیرن بفرستن به زندانهای کلمبیا

    60ترس ازاون تغییری که خودم میخوام باشم البته خیلی کم 5درصد شخصیت بودا رو تغییر بودا رو اولین وآخرین هدف ام اینه که اون تغییره باشم اون

    شخصیته رو میخوام اون چیزی که ازخودام انتظار دارم وبراش زنده ام فقط همین

    61ترس ازبی پولی البته خیلی کم

    62ترس اززود مردن خیلی کم

    63ترس از شروع یه کارجدید البته خیلی خیلی کم

    64ترس ازدعوا

    65ترس ازمحکم جواب دادن به کسی

    66ترس ازجواب منفی شنیدن

    67ترس از مغرورشدن خودم

    68ترس ازحرف مردم دیدگاه مردم نظر مردم گوش و چشم مردم که مارا جمع کرده یک جا مثل یک ماردورخودمون پیچدونه

    69 ترس از اینکه مشتری یه چیزو بیاره پس بده

    70ترس از تجربه نکردن چیزهای جدید

    71ترس از ناراحت کردن یکی

    72ترس ازرفتن به مغازه های باکلاس یافرروشگاه های باکلاس یا هرچیزی که باکلاس باشه مثلاً من اونجا نیستم تصمیم گیرنده جیب هایم هستند اون موقع

    73ترس از خریدن لباسهای گرون قیمت کلا اون موقعا جیبهایم وارد عمل میشن

    74ترس ازپدرم که فرعون بوده برام البته الان دیگه ندارم اما دیدم میگه بنویس اینم هست

    75ترس ازفقر

    76ترس از شهرداری

    76ترس از فرزندان خودام هنوز ازدواج نکردم ترسهاش اومده که یه موقع گلویی منو نگیرن بگن برامون چکارکردی البته الان می‌دونم که من فقط مسئول سرنوشت خودم هستم تمام نه هیچ احدالناس دیگری ماادمها روح های جدا از هم هستیم که اومدیم تواین دنیا خودمونو تجربه کنیم کاملا خودمون آگاهانه وارد این جهان شدیم

    77ترس از ضبط کردن صدای خودام نمی‌دونم بخندم یا گریه کنم

    78ترس ازادمهای که عصبانی هستند البته خودم تواین قضیه بالاترینش بودم هزار به یک اما خداراهزاران مرتبه شکر که خیلی خیلی آروم تر شدم اما بی نهایت هم راه داره به اونیکه میخوام بشم

    79ترس ازخراب شدن یک وسیله رودارم که یه موقع درست نشه

    80ترس از آدمهای موزی که زیر خاک اند

    81ترس ازکارگرداشتن که یه موقع دزدی نکنه خبر ندارم دزد افکارمنه اندیشه منه پندار منه کردار منه وجهان هم میگه بله حسین درست فکر می‌کنی کج فهمیدت مبارکه منم تورااجابت میکنم با همون چیزهای که پذیرفتنی حالا ببینیم کی ضرر می‌کنه این گوی این میدان

    82ترس از زیاد خرج کردن

    83ترس ازرفتن توی خونه فک و فامیل همشون از نداشتن اعتماد به نفس میاد وخودترس هم خیلیاهاش برمیگرده به عزت نفس مابقیش زاییده فکره که تولید می‌کنه فقط بیکارنمیمونه

    84ترس از حقیقت گفتن خودت نسخه اصلی خودت

    85 ترس از حقیقت خودم وفرارکردن ازآنها

    86ترس ازناراحتیهای خودمو نتونستم غلبه کنم هنوز

    87ترسیدن ازنرسیدنها

    88ترس ازنیومدنها

    89ترس از اتفاق نیافتها

    90ترس ازبوجود نیومده ها

    91ترس ازخلق نکردنها

    92ترس توی حال خوب موندن قبل از آشنای با استاد

    93ترس ازخودترس

    94ترس از زیاد توی شادی بودن حال خوب بودن بزن و برقص بودن کلا حال خوب داشتن و ناخودآگاه ام هنوز باهاش مشکل داره انگار که یه موقع مثلاً اتفاق بد نیافته ضربه این شادی‌هارو بخورم اشک ام دراومد که چیو قبول کرده بودم

    95ترس ازعبادتها

    96 ترس از عبادت نکردنها

    97ترس از خدا

    98ترس باخدا نبودن

    99ترس باخدا بودن

    100ترس از اطاعت نکردن از خدا

    101ترس از اطاعت کردن خدا

    102ترس ازنماز خوندنها

    103ترس ازنمارنخوندنها

    104ترس از روز ه گرفتن‌ها

    105ترس ازروزه نگرفتنها

    106ترس از نرسیدن بخدا

    106ترس از پیدا نکردن خدا

    107ترس از نشناختن خدا

    108ترس ازدرست نفهمیدن خدا

    109ترس ازدرک نکردن خدا

    110ترس از نرسیدن به حقیقت جهان

    110ترس ازراستگویی

    111ترس ازصداقت داشتن

    112ترس ازپاک بودنها

    113ترس ازایمان نداشتن

    114ترس ازتموم شدنها

    115ترس از ایستادگی

    116ترس ازفکرکردن زیاد یه موقع روانی نشم

    117ترس ازشهامت داشتن

    118ترس ازشجاعت داشتن

    119ترس از ایستادن روحرف ام

    120ترس ازعاقبت خودم

    121ترس ازآخرت

    122ترس ازروز حساب کتاب

    123ترس ازقضاوت خودم باخودم

    124ترس از پیدا نکردن خودم

    125 ترس از قضاوت کردن دیگران

    126ترس ازتاریکی

    127ترس ازآرامش نداشتن

    128ترس از اینکه نتونم خودمو راضی کنم

    129ترس از نوشتن ترس ازخوندن

    130ترس از تایید نشدن

    130ترس ازخندیدن

    131ترس ازرها شدن

    132ترس ازرهایی

    133ترس ازنمیدونم ها

    ترس ازناآگاهی ها

    134ترس ازشادبودن

    135ترس ازنقشه کشیدنها

    136ترس ازحیله ومکرها وافکارهای پلید

    137ترس ازشیطان وفریب شیطان

    138ترس از افکارمنفی ترس از قدرت دادن به افکارمنفی

    139ترس ازبلن صحبت کردن

    140ترس ازناشکری کردن

    141ترس ازکارنکردن

    142ترس ازتنها ماندن

    143ترس ازعمل نکردن به قانون

    144ترس ازعذاب شدن

    145ترس ازخجالت

    146ترس ازکمبود ایمان

    147ترس ازکامل نشدن خودم

    148ترس ازعقب نشینی

    149ترس ازاحساس بد

    150ترس از تغییر نکردن

    151ترس ازمسئولیت قبول کردن

    151ترس ازپذیریش

    152ترس ازقبول کردن خودمو

    153ترس ازقبول نکردن زندگیمو

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  10. -
    محمدحسین سعیدپناه گفته:
    مدت عضویت: 546 روز

    سلام بر استاد عباسمنش و تمام کسانی که در این ساید زحمت میکشند

    واقعا فایل ها استاد ادمو آگاه میکنه و به سمت در های درست هدایت میشه

    من مشکلی که دارم ترس ازین که کار و کسب درستی نتونم برای رقم بزنم و چیزیم که مدام داره تو زندگیم تکرار میشه اینه سر هر کاری میرم یا پیش هر کسی میرم زیاد دوام نمیارم و اون کار رو هم به آخر نمیرسونم یاد نمی گیرم من از بچگی دارم کار میکنم تا الان که 23 سالمه این الگو ها مدام داره تکرار میشه و این بزرگترین ترس زندگیمه نمدونم چکار کنم خواهش میکنم اگر کسی این مشکل رو داره یا راه حلی براش داره پاسخ این کامنت منو بده

    ممنون از شما خدانگهدار

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای: