پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 6 - صفحه 27 (به ترتیب امتیاز)


  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • فایل تصویری پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 6
    205MB
    22 دقیقه
  • فایل صوتی پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 6
    21MB
    22 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

520 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    Serveh گفته:
    مدت عضویت: 944 روز

    به نام خدا

    در روابط خودت با دیگران – خصوصا روابط عاطفی – شما چه نقشی را بازی می کنید؟

    من یه الگوی خیلی مهم که همیشه برام تکرار میشه اینه به خودم اهمیت نمیدم یعنی وقتی مثلا برای خودم برنامه ریزی میکنم به برنامه خودم متعهد نیستم و اگه کسی ازم بخواد مثلا بریم بیرون یا حتی خونه خواهر بیان اینجا با وجودی که بود و نبود من زیاد مهم نیست چون اون میاد یه روز و شب کامل اینجاست من کلا خودمو برنامه هامو فراموش میکنم و میرم پیش اونا حتی اگه خوش نگذره …. و با دوستامم همینم ممکنه یه روز کار خیابان داشته باشم ولی حوصله م نکشه برم ولی اگه دوستام بهم بگن فوری میرم بیرون… اینکه من به خودم اهمیت نمیدم فرکانسش به بقیه هم رسیده اونام به من اهمیت نمیدن یعنی اگه دوستام برنامه ریخته باشن فردا برن بیرون اخر نفر به من خبر میدن و من اگه بگم نمیتونم بخاطر من کنسل نمیکنن ولی یکی دیگه نیاد حتمااا کنسل میکنن و میزارن اون بتونه بعد … تو خانواده هم همینه من همیشه اولویت آخر هستم چون خودم با خودم همیشه این برخورد رو کردم مثلا وقتی میریم خرید با خواهرام همیشه میزارم اونا خرید کنن بعد اگه فرصت موند منم خرید کنم اگر هم نه که هیچی … من خیلی خودم متوجه این قضیه هستم ولی باز نمیتونم کنترلش کنم .

    الگو رفتاری دیگه اینه من فاز نصیحت کردن دارم و حتی با کسی که تازه آشنا شدم دوست دارم سریع مشکلاتشو کشف کنم و بهش راهکار بدم آخخخخ که چقدر این رفتارم رو مخ خودمه هر بار میگم من دیگه این کارو نمیکنم ولی باز تکرار میکنم … این اصلا صورت خوشی نداره و میدونم طرف مقابل هم خوشش نمیاد من خودمو عقل کل بدونم ولی انگار یه چیزی درون منه بهم فشار میاره یالا بهش راهکار بده … این باعث شده افراد بیشتر بخاطر اینکه از من راه حلی بخوان بهم نزدیک بشن من یادمه از بچگی این اخلاقو داشتم و خیلیا تو فامیل و دوستام بهم میگفتن تو نقش مشاورمون رو داری … اون وقتا خیلی دوست داشتم اینو بهم میگفتن ولی بعدا فهمیدم من خودم درجا میزنم و یه جای کارم میلنگه …‌

    الگوی بعدی اینه من خیلی سریع منظور افرادو میگیرم و بعد منفی وجود آدمهارو میبینم در واقع ایرادها رو زود پیدا میکنم و متوجه شدم تمرکزم رو بدی هاست جوری که طرف خیلی عالیه من باز ناخوداگاه بد برداشت میکنم و میخوام خودمو قانع کنم که آدم درستی نیست … اینو از وقتی سعی کردم بعد مثبت جهانو ببینم فهمیدم چقدر توش مشکل دارم و من چقدر منفی نگر بودم همین باعث شده روابطم خیلی محدود بشه …

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  2. -
    مينا جان گفته:
    مدت عضویت: 1493 روز

    سلام

    امیدوارم عالی باشید.

    نقش من در روابط عاطفی – در روابط با دیگران و دوستان و کاری ؟

    در روابط عاطفی:

    این الگو را زیاد دیدم که همیشه احساس می کنم آدم باهوشی هستم و حواسم خیلی جمع هست چون این باور از کودکی در من شکل گرفته شده که عقل و منطق ارجحیت داره به احساسات و چون توی فیلما و شنیده ها دیده بودم آدمها مخصوصا دخترها در سن های کم عاشق میشدن و با اصرار و گریه پای عشقشون می موندن و به زور ازدواج هایی میکردن که با هیچی طرف حاضر بودن بسازن ولی بعد مدتی پشیمان و برمی گشتن و گاهی تا مرز بچه دار شدن و حرفهایی مثل اینکه خودت خواستی پس بساز و بسوز و به توصیه های همیشه اشتباه بزرگترها بچه دار میشدن و بعد آواره و افسرده میشدن.

    من از کودکی انگار با خودم عهد کردم من با عشق نمی خوام ازدواج کنم چون آدم چشماش کور میشه و تو دام میوفته و با منطق و عقل انتخاب کردم.

    و دقیقاااااا دنیا یه آدم بسییییار آرام که نمی تونه ابراز احساست کنه گذاشت تو دامنم

    به مرور منم سرد شدم و بعدها فکر می کردم این سردی از طبع و مزاج و …. منه و پذیرفته بودم

    چون من خودم هم ابراز احساسات بلد نبودم فقط از طرف مقابلم بسیار انتظار داشتم حالا چرا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟/

    چون من یه زنم و مرد باید و وظیفه اشه ابراز عشق و محبت کنه این وظیفه اونه نه من

    و کم کم تبدیل شدم به یه آدم ناراضی از همه چی . بسیار ایرادگیر . بسیار منتقد و چشمام اصلاااا مثبت و خوصیات خوب را نمیدیدو کم کم این عادت تبدیل شد به عموم آدما که اصلااااا نکات مثبتی نمیدیدم و فقط ایرادات و قضاوت و به ظاهر من دارم نقطه ضعفش و میگم که اصلاح بشه.

    کسی نبود نقطه ظعف خودم و بگه

    در کل متوجه شدم در روابط اول خیلی شاد برای قانع کردن خودم که من خیلی بلدم

    نکات مثبت طرف برام بولد میشه ولی نه نکات مثبت واقعی در اصل اونهایی که من دوست دارم به زور مثبت بدونم و به مرور زمان می بینم همون نقاط مثبت دقیقاااا نقطه ضعف طرف هست

    مثلا طرف به دید من بسیار باهوش و منظم و حواس جمع و مرتب و شیک و با کلاس و مسولیت پذیر میاد ولی بعدها می فهمم این آدم بسیار وسواس فکری و وسواس تمیزی داره که در قالب ظاهر با دیگران این شکلی نشان داده میشه

    این موارد برام تکرار نشدن ولی اینکه در برخوردای اول افراد را یه جورایی پرفکت می بینم البه که به سختی هم متر میکنم آدما رو تازه بعد از کلی متر کردن اونی که پرفکته در آدما میشه …..

    در دوستی وقتی بررسی کردم قبلا:

    دوستان من همیشه الگو افرادی بودن که یا جدا شدن و یا رابطه های صمیمی نداشتن

    و من نقش مشاور را داشتم چون اونها فکر میکردن من خیلی توی زندگی درست و اصولی رفتار کرده ام

    اینم نقاب من بوده که هیچ وقت از مسایلم به کسی چیزی نمی گفتم که البته این یه نقطه مثبت که الان بسیار اصولی تر پیش میبرمش

    من خیلی روی روابطم تامل کردم و الان می بینم همه اون آدما خود به خود از دور من دور شدن و من اصلا ارتباطی ندارم و اصلا برام سخت نبود نبودنشون چون آدم وابسته ای نبودم از ابتدا که البته اون سرد و بیتفاوت بودنم هم خیلی کمک کرد در این مسیر

    الان بسییییییار زیاد با خودم حالم خوبه با خودم تنهایی رستوران میرم و خرید میرم و ورزش میرم و پیاده روی میرم و تمام کارهام اصلا احساس نیاز به همراه ندارم

    و در ضمن انقدر غرق حال خودم هستم که رفتار آدما برام دیگه جلب توجه نمیکنه و فقط مثل شکارچی دنبال نکات مثبت و روابط مثبت و زیبایی و شکرگزاری هستم و تاثیرش را هم دارم میبینم

    در کل چون از اول اهل تعارف بازی هم نبودم الان خیلی راحت تر درخواست میکنم و اوکی هستم اگه کسی کاری انجام میده برام و درگیرش نمیشم .

    توی این مرحله از زندگیم به شدت تمرکز کردم روی رها بودن و متوجه شدم زمانهایی که خیلی فوکس کردم که رها باشم و لذت ببرم خیلی خوب مسایل پیش رفته و این تمرین این سری منه برای اینکه رها بودن و تسلیم بودن را وارد شخصیتم کنم برام خیلی خیلی خیلی مهمه که این اصل بشه پایه اصلی زندگیم و امید و ایمان و توکل را در خودم عمق بدم به شکل عملی نه حرفی و خیلی خیلی خیلی فوکس روی توحید دارم .

    توکل به رب جهان تنها قدرت مطلق جهان که نیرو و قدرت و آگاهی درکش و عمل کردن بهش را بهم بده.

    سپاسگذازم استاد نازنینم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  3. -
    آرش لشنی گفته:
    مدت عضویت: 1495 روز

    الگوهای ارتباط من با دیگران بر چند قسم است:

    اول: الگوی تمسخر تحقیر و ایراد

    این الگو بیشتر در ارتباط با نزدیکانم است. انگار اصلا نمی توانم رابطه ی عادی با آنها داشته باشم. پیش خود گمان می کنم از هر نظر کار و رفتار آنها ایراد دارد و باید به آنها یاد بدهم درست و غلط چیست. پس دست به تحقیر همراه با آموزش می زنم. و هر وقت نا امید می شوم از اصلاح رفتار و عقاید و افکار آنها و یا انکه هر وقت می خواهم از در شوخی و خنده وارد شوم شروع به تمسخر و تحقیر آنها می کنم. ساده بگویم آنها را دست می اندازم و به مضحکه می گیرم.

    الگوی دوم: عصبانیت و تند خویی

    به محض اینکه چیزی خلاف عقیده و میلم پیش می رود در روابط شروع به پرخاشگری و تند خویی می کنم. از مسائل کوچک گرفته تا موارد عمیق زندگی. مثلا به همسرم می گویم فلان کار ساده را انجام بده او در انجام آن کار تاخیر می کند تا چند روز آینده به حالت صلح مسلح در می آیم با توپ و تشر با او صحبت می کنم و دیگر به او اعتنا نمی کنم حتی با او حرف هم نمی زنم.

    الگوی سوم: کرنش و خاکساری و احترام بیش از حد

    این الگو در مواجهه با منابع قدرت به کار می افتد. حال یا منسب و منسکی دارد یا از نظر موقعیت اجتماعی جایگاهی دارد و البته بیشتر برای کسانی که درجه ی علمی دارند. و یا حتی در مقابل یک خانم زیبا رو کلا عزت نفس را فراموش می کنم.

    به قدری خاکساری و کرنش می کنم که خودم از خودم بیزار می شوم.

    و مورد آخر اینکه احساس مسیولیت بیش از حد در قبال نزدیکانم دارم. و گمان می کنم همیشه باید در حد اعلاء حامی آنها باشم.

    کوتاه سخن اخر:

    اینجا نوشتن تجربه ی جالبی است برایم. اول اینکه زیاد عادت به نوشتن دارم اما نوشته هایم معمولا بی سرنوشت هستند و خوانده نمی شوند حال آنکه اینجا در معرض عموم است.

    دوم انکه استاد عباس منش مسائل اساسی و مهمی را مطرح می کنند که فکر کردن و نوشتن راجع به آنها بسیار راهگشا می باشد. همین مسئله ی روابط من یکی از افتضاح ترین قسمت های عادتی من بوده و هست اما تا کنون اینگونه به آنها نگاه نکرده بودم و با وجود اینکه می دانستم بسیار در زمینه خراب هستم اما دقیق نمی توانستم ابراز کنم که خرابی در چه قسمت هایی است و به تبع آن نمی توانستم راه حل درست را پیدا کنم.

    سالها می دانستم که پرخاشکری و تند خویی نابود کننده ی من است و بسیار تلاش کردم برای بهبود آن اما تا کنون از این دید به آن نگاه نکرده بودم.

    بسیار امید دارم که باورهای مخرب را در زمینه ی روابطم با دیگران پیدا کنم و انها را با باور های درست جایگزین کنم. دوستان لطفا راهنمایی بفرمایید. که چطور باورهایم را در این زمینه درست کنم تا حداقل یک روابط نرمان با الگوهای نرمال داشته باشم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  4. -
    صلاح الدین گفته:
    مدت عضویت: 2343 روز

    سام دوستان

    من در رواوبطم نقش قربانی را دارم و احساس می کنم به من ظلم می شود.این جمله خاص برای من نوشته شده.هم در روابط عاطفی و هم رابطه با دوستان و خانواده .من این مشکل را دارم خصوصا در شراکت با دیگران همیشه احساس میکنم به زیر کشیده میشوم و تسلطیی بر اوضاع ندارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  5. -
    سعید سادات گفته:
    مدت عضویت: 1175 روز

    بنام تنها قدرت هستی که هر خیری از جانب اوست و هر شری نتیجه فرکانس های شرک‌آلود ماست

    سلام به استاد عزیز که هم‌فرکانس شدن با او بزرگترین نعمت زندگی من است

    سلام به شاگردان این مسیر الهی

    درین بخش استاد پرسید که:

    در روابط چه نقشی داریم ؟

    وقتی استاد صحبت می‌کرد من در نوت گوشیم یادداشت میکردم بطور ذیل

    1. نقش مراقب

    2. نقش صلح ایجاد کننده

    3. نقش قربانی

    4. نقش ناجی

    5. نقش شوخ

    6. نقش کمال‌گرا

    7. نقش خوشحال کننده

    8. نقش انتقاد کننده یا قضاوت کننده

    9. نقش انسان از خود گذر

    من به اینها زیاد فکر کردم و دیدم شاید در گذشته هر کدوم شون پر رنگ بودن اما الان چون خیلی وقته درین سایت هستم میبینم که تغییرات در من ایجاد شده و همگی خیلی خیلی کم‌رنگ هستن پس نقش پر رنگ من در روابط چی هست؟

    وقتی فکر میکردم یادم اومد که من هنگام برخورد با تضاد در روابط این جمله رو شنیدم ( تو خیلی بی تفاوت هستی )

    آره راست میگه من بی تفاوت هستم

    من وقتی به تضاد در روابط برمیخورم فکر میکنم که من به چه چیزی توجه کردم و چه فرکانسی فرستادم که این شد نتیجش

    بعدش اصلا به فکر خوب کردن حال دیگران نیستم و هیچ کاری هم براشون نمیکنم و فقط خودمو مشغول میکنم یا با فایل گوش کردن یا بیرون رفتن یا هر چیز دیگه ای

    من اصلا بهش فکرم نمیکنم و ازش دور میشم حتی همسرم چون وقتی که حالش بده اگه پیشش باشم با حرفاش حال منو بد میکنه و عصبی میشم

    میرم فقط با خودمو با کارام مشغول میکنم

    شاید بگید کار اشتباهی میکنی که این قدر بی‌تفاوت نسبت به شریک زندگیت هستی اما هستم و نمیدونم شاید راست میگید من اشتباه میکنم

    من در تضاد در روابط بی‌تفاوت میشم و دوری میگزینم

    آره این جواب سوال ششم هست

    خدایا هدایتم کن به راه راست راه کسانیکه به آنها نعمات و ثروت ها عطا کرده ای نه راه گمراهان

    خدایا به هر خیری از جانب تو سخت نیازمندم ای کریم

    ادامه میدیم

    الهی شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  6. -
    معید ماندگار گفته:
    مدت عضویت: 871 روز

    الگو تکرارشونده من الان شده خود برتربینی. من نقش پیر مرشد و یک شخص برتر رو بازی میکنم. من در روابط طوری حرف میزنم که نشون بدم که برتر هستم. البته من حرفه ای اینکارو انجام میدم. یعنی اگه با من صحبت کنید ممکنه بگید چقدر فرد مهربونی هستی چقدر با خودت درصلحی چقدر خودت رو دوست داری و اینا اما من منظورم در لایه های زیرین شخصیتیم هست که تازه ازشون خبردار شدم. از نیت های زیرینم باخبر شدم یکجورایی. اگر امروز تونستم به این الگو پی ببرم بخاطر این بود که حالم رو خیلی خوب کردم و آگاهانه دنبال بهبود شخصیتیم بودم و امروز هدایت شدم.

    من بصورت غیرمستقیم و حرفه ای با هرکس صحبت میکنم ، یک آگاهی ای بهش میدم. یک درسی بهش میدم. اونقدر مستقیم نمیگم که باید اینکارو کنی یا اونکارو ولی میدونی، برتر بودن خودم رو نشون میدم.

    مثلا تو بحث قانون سلامتی مثال خوبی میشه زد. بابام وقتی نتایجم رو دید خودش اومد گفتش که چکار کنم که فقط و فقط شکمم کمی کوچکتر بشه. منم بهش گفتم که من روش دقیقی برای چیزی که شما دقیقا میخواید ندارم. اون هم بعدش اومد بهم گفت : یک تحقیق بکن!

    اینو که بابام گفت من اصن مقاومت کردم و غیرمستقیم بهش یک چیزایی مثل اینارو بهش گفتم: شما داری به من میگی تحقیق کن؟ من این همه نتایج گرفتم داری میبینی و بعد میگی تحقیق کن؟ من ارگان های بدن رو شناختم من از دکتر بیشتر حالیمه و بعد میگی تحقیق کن؟ دنبال هدف هایی که بدنت رو شخصی سازی کنی نباش، ما ته این داستانا رو گشتیم و…

    کلی کلی کلی خودبرتر بینی ام رو نشون دادم. این یک مثال بود و شبیه این بسیار بسیار اتفاق افتاده. واقعا این جنس از افکار واقعا هر روز تو ذهنم مرور میشه که من برتر از بقیه ام

    الان امروز برای این اومدم اینجا کامنت نوشتم چون دلیل این رفتار چندساله ام رو فهمیدم.

    من تسلیم نیستم. من فکر میکنم خیلی حالیمه. فکر میکنم من خیلی خفنم که این اطلاعات رو دارم.

    در صورتیکه خدا لطف کرد و به من این آگاهی های ارزشمند رو داد که من لذت ببرم و زندگیمو اونطور که میخوام خلق کنم و من همش دارم به عنوان یک پیر مرشد روی بقیه استفاده میکنم. من برتر از بقیه نیستم. من هرچه دارم مال خداست.

    اینو فایل آخر استاد درمورد سوره اعراف صحبت کردند و همینطور الگو های تکرار شونده، یادم اومد که من این ویژگی رو دارم. همیشه چونکه معنای قانون جهان هستی و معنای توحید رو فهمیدم، همیشه احساس برتری نسبت به بقیه میکردم که من این آگاهی ها رو دارم و بقیه این رو ندارند.

    خدایا من تسلیمم. من توبه میکنم. مرسی که منو هدایت کردی. امیدوارم مسئله ای که این روزا باهاش درگیرم با کار کردن روی این ایراد شخصیتی، درست بشه.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  7. -
    سامان حیدری گفته:
    مدت عضویت: 350 روز

    سلام به استاد عزیزم و دوستان عزیز

    خب من چند وقتی هست که سرما زیاد میخورم و نشانه من منو هدایت کرد به این فایل

    هالا در مورد روابط من خودمو چتور میبینم

    تا کسی حرفی میزنه که چرا این کارو خوب انجام ندادی من در بیشتر مواقع ناراحت میشم و حالم بد میشه یا خیلی لجبازی میکنم

    و یا گاهی یه شوخی با دیگران میکنم و بعد اونا با من شوخی میکنن ناراحت میشم و

    یاد میره که هر رفتاری با دیگران دارم باید به خودم بک

    بگم آیا دوس دارم یکی هم همین رفتار با من داشته باشه و جواب خیر هست

    و اینم هست که احساس میکنم زیبا نیستم و کسی،منو دوس نداره

    امیدوارم خدا منو هدایت کنه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  8. -
    سعیده شمسی گفته:
    مدت عضویت: 878 روز

    این فایل از آن دست فایل هایی است که هرچند وقت یکبار باید آن را گوش داد و بکار گرفت چون ما دچار روزمرگی میشویم و تابع شرایط میشویم و فکر میکنیم اتفاقاتی که می افتد و هرچند تکراری را خودمان میسازیم و به علت باورهای نادرست ماست واز خدا میخواهم مارا در ساختن باورهای سازنده یاری رساند و درک این موضوع که خودمان هستیم که اتفاقات را رقم میزنیم برساند

    جواب سوال

    من تا حالا ماسک های زیادی در روابطم با اطرافیانم داشتم ولی مدتیست که تصمیم گرفتم وقتی ناراحتم نشان دهم و وقتی حالم خوب است احساساتم را بروز دهم

    من در روابط همکاری حس میکنم همه کارها برعهده من است و همکارم احساس مسیولیت نمیکند و از زیر کار در می‌رود و در حال تلاش فراوان میکنم به جایگاهم نمیرسم و همواره پایین تر از سطحم هستم

    در زندگی شخصی نیز فکر میکنم همه به من کم لطفی کرده اند و آنقدر که من برای دیگران تلاش میکنم آنها این کار را نمیکنند

    و این را هم میدانم که احساس لیاقتم را باید افزایش دهم تا رفتار دیگران راجع به من تغییر کند و‌اعتماد بنفس و عزت نفس خود را افزایش دهم و از خدا میخواهم مرا در این راه یاری رساند

    In god we trust

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  9. -
    آرام گفته:
    مدت عضویت: 947 روز

    سلام من هم مثل دوستان نقش آدم مهربون رو بازی می‌کردم از خودم بچه ام شوهرم می‌زدم وکار اطرافیان رو انجام می‌دادم مثلاً میخواستم برم باشگاه باید یک روز در هفته رو می گذاشتم برای خواهرم که توقع داشت بهش سر بزنم واون خیلی راحت میگفت من سختم هست بیام خونه تو تو بیا اینجا یا هر وقت پیشش بودم باید ماساژ ش میدادم تا سردردش خوب بشه واون می‌گفت من نمیتونم به بدن کسی دست بزنم به این خاطر تو رو ماساژ نمی‌دم حتی طوری بود که فرزندم هم تا امسال باید برنامه اش رو با خواهرم تنظیم می‌کرد که به اون سر بزنه اما امسال تصمیم گرفت که به کارهای خودش برسه خواهرم اول ناراحت شد وتوقع نداشت که اون این کار رو بکنه اما چند ماه هست که من خیلی بهتر شدن وبه خودم بیشتر اهمیت میدن البته که ضعف هایی دارن اما خیلی بهتر شدم و تازه ارزشم هم کمتر که نشده بیشتر هم شده واگه نخوام به کسی باج بدم اول طبق عادتهای قبل نگران میشم اما بلافاصله به خدا میسپارم که خودت مشکل رو حل کن ویا یه الهامی بهم میشه که باید انجام بدم یا مشکل خود به خود حل میشه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  10. -
    منصوره سادات فلسفی راد گفته:
    مدت عضویت: 885 روز

    سلام وصدسلام خدمت استاد عباسمنش واستاد شایسته زیبای من وهمه عباسمنشیهای گل

    خداروشکر بابت اینکه اینجا هستم. نقش من درروابط اینه همش فکرم درگیره که طرفم از من رنجش نداشته باشه. وای اگه از دستم ناراحت بشه چی؟ خلاصه میخام همه ازم راضی باشن

    دعوایی پیش نیاد آدم ترسویی بودم وهستم به دلیل اینکه خود افشایی نکنم به خیلی ازآدما دروغ گفتم که حقیقت زندگیمو ندونن مخصوصا به همکارام چه مرد چه زن.

    همش فکرمیکنم داره بهم ظلم میشه. از وقتی باشما آشنا شدم یه کم بهتر شدم ولی باز هم تکرار میشه

    همش وقتی کسی برام کاری میکنه میگم واقعا ببخشید عذرخواهی میکنم خیلی زحمت دادم بهتون. وقتی به یکی حرفی میزنم وفکر میکنم ناراحت شده هرجوری شده باید از دلش در ببارم به چند نفر زنگ میزنم ببینم ناراحت نشده باشه وکلی حال خودم رو خراب میکنم زندگی برام جهنم میشه برای خاطر همین اغلب اوقات شاد نیستم به زور گاها لبخند میزنم واغلب اوقات اخمام توهمه ونگران هستم.

    هرروز ویس های استاد جان رو گوش میدم. ولی تغییرات بسیار نامحسوس ایجاد شده

    دیگه این که من باید همه مشکلات زندگی رو حل کنم بسیار تلاش کردم وتلاش میکنم که دوست داشته بشم ولی اینجوریم نیست هرچی بیشتر تلاش میکنم کمتر نتیجه میگیرم.

    شما رو به خداوند منان میسپارم

    عاشقتوووووونممممم

    از پروردگارم میخام منو به راه راست هدایت کنه ودستان قدرتمندش روبرای کمک به من در زمان عالی بفرسته

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای: