اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
توی یه دورانی از زندگیم هستم که مسائلم روون تر دارن پیش میرن راحت تر پول میسازم سعی میکنم وقتاییم که مشتری ندارم حالمو خوب نگه دارم و نذارم حسم بدبشه واقعا خداوند ازجایی که فکرشم نمیکنم به کسب و کارم مشتری میاره به لطف خداوند و هدایت های اون به این خواستمم میرسم که هرروز مشتری داشته باشم و فراوانی مشتری رو تجربه کنم.
نمیدونم یه حس و حال عجیب و خوبی دارم آرومم آرامش دارم انگار که ته قلبم خیالم راحته که خدا درست میکنه همه چیو خدا حل میکنه نگرانی ندارم و خیلی روون تر کنار میام با همه چیز.
الخیر فی ما وقع رو دارم زندگی میکنم مثلا چند وقت پیش سوار سرویس شدم و راننده چهار تا پنج تا ایسگاه رو رد کرد و ایسگایی که من میخواستم نوایساد و اولش عصبی شدم که این چکاریه کلیی مسیر من و دور کردین اقا ولی بقیه خانما گفتن ایشون گفتن این ایسگاه کسی پیاده میشه کسی جواب نداد و ایشونم ایسگاهارو رد کردن ولی من اصلا صدای راننده رو نشنیده بودم…
با اینکه کلی مسیرم دور شده بود ازمحل کارم ولی پیاده شدم و همون لحظه برای اروم شدن گفتن عیب نداره الخیر فی ماوقع حتما خیری داره اونور خیابون رفتم چشم به یه کالا پزشکی خورد گفتم اوکیه کالا پزشکی میخواستی تا جاقرصی برای لوازم کارت بگیری خب بگیر الکی حست و بد نکن و ازاین مسیر استفاده کن و وسایلت و بگیر خلاصه باجه هم رفتم و تامحل کارمو پیاده روی کردم استاد باز خیلی مثال دارم که همون لحظه با خودم تکرار کردم الخیر فی ما وقع و سعی کردم خودمو اروم کنم و این یه مثال رندوم و خییلی کوچیکی بود خدایاشکرت واقعا.
واقعا ارومم خدایاشکرت بابت این ارامشی که دارم.
فهمیدم دنبال مشتری نباید بدوم چون رزق من دست خداست ونه مشتری و برای مشتری و پول ساختن نباید تقلا کنم چون مشتری فراوان پول ساختن راحت ترین کاردنیاست واسه منی که کارمورد علاقم رو دارم واقعا راحته ازکارم لذت میبرم و پول میسازم خدایاشکرت.
و اما برگردیم به سوال شما استاد عزیزم
توی ارتباطاتون با دیگران و مخصوصا روابط عاطفی چه نقشی رو دارید بازی میکنید؟
استادمن همیشه توی روابطم نقش کسی رو دارم که ازهمه چیز آگاهه و میدونه و توی آگاهی هام حس میکنم از همه بهتر میتونم عمل کنم نمیدونم یه اعتماد بنفس خاصی دارم چون ازاین آگاهی ها خبر دارم و یه جور دیگه به مسائل نگاه میکنم و چه توی روابط کاری و چه عاطفی حتی اگر به زبون نیارم حرفام توی ذهنم مرور میشه که چه خوبه من این تفکرو دارم چه خوبه که من این دیدگاهو دارم و گاهی حتی پیش میاد دوستایی که اوناهم توی سایتن راجب مسئله ای حرف میزنن بام وباهم شروع میکنیم از دیدگاه قانون مسئله هارو بررسی کردن استادنمیدونم این ویژگی خوبه یانه ولی من توی روابطم کلا این حس دارم و این نقش و دارم که از طرف مقابلم آگاه ترم آروم ترم و گاهی هم شروع میکنم به حرف بزن اون آگاهی هارو به طرف مقابلمم میگم ولی وقتی میبینم نه یه دیدگاه دیگه ای داره و اصلا درمدارش نیست سکوت میکنم قبلا ادامه میدادم ولی الان بیشتر مواقع سکوت میکنم و ادامه نمیدم.
توی روابط عاطفی هم دوسدارم شخص مدنظر من یه انسان حامی و حمایتگر باشه درسته من سعی میکنم ازنظر شخصیتی خودمو قوی کنم ولی وقتی ببینم پارتنرمم حامی و هوای من رو داره یجور دیگه از اون رابطه لذت میبرم.
منظورم ازحامی و حمایتگر این نیست که شخصیت ضعیفی داشته باشه و کلا خودشو ازیاد ببره و صدشو برامن بذاره نه اینطورنیست من ادمایی باشخصیت قوی رو خیلی دوست دارم ولی وقتی ببینم یکی حماتگر و حواسش به همه چیز هست واقعا خوشم میاد و تحسینش میکنم.
جدیدن این رو فهمیدم اون حسی که دوسدارم برا بقیه کادو بگیرم ازاین نشات میگیره که میگم اونا که براخودشون نمیگیرن حدقل من اون خواستشون رو با هدیه دادن برطرف کنم و یا حتی گاهی میگم خوبه یه تصویر خوبی ازمن توذهنشون میمونه درحالی که من خودمو و خواسته های خودمو باید اولویت قراربدم نه بقیه هیچکس ارزشمند ترازمن توی این دنیا نیست و من مسئول خواسته های بقیه نیستم که بخوام خواسته هاشون رو برطرف کنم خداوند از هزاران طریق میتونه اونارو به خواسته هاشون برسونه و دلیلی نداره من از خواسته های خودم بزنم تا خواسته های اونارو برطرف کنم عاطی توفقط به یه شرط میتونی همینطوری برای کسی هدیه بگیری که اون لحظه حست خوبه اون لحظه پولش برات مهم نباشه اون لحظه برای دلسوزی و تامین خواسته های طرف نباشه و فقط چون دوست داری و دلت میخواد اون کادو رو قراره بگیری یادت باشه هیچ رفتاری از روی دلسوزی و ترحم نباید انجام بدیییی…
من توی ادیت کردن ویدیو خیلی خوبم و وقتی همکارام میگن مثلا این ویدیو رو ادیت کن بذاریم توی پیج کاریمون توخیلی خوب ادیت میکنی سختمه بشون بگم نه خودم کار دارم و…
معمولا اول بهونه میارم ولی وقتی میبینم نه اصرار دارن میگم باشه حالا بفرست وقت کردم درست میکنم بعضی وقتا کلا درست نمیکنم و اوناهم یادشون میره و بعضی وقتاهم خودشون پیام میدن پیگیرن که ویدیومون چیشد مجبور میشم ادیت کنم بفرستم قبلا بارها اینکارو انجام دادم ولی جدیدن گفتم این برنامه رو نصب کن بت کاربااین برنامه رو یادبدم و خودت ادیت کن و یادبگیر و طرفم دیگه سمتم نیومد و خودش دیگه موند ادیت میکنه ولی درکل این رفتارمم ازاین نشات میگیره که اگه بگم نه چه فکری میکنن ناراحت نشن نرن پشتم حرف بزنن و…
که بازم به این برمیگرده که اعتمادبنفس و عزت نفسم رو باید تقویت کنم که محکم حرفمو بزنم ونگران قضاوت ها نباشم و من مسئول احساس بقیه نیستم ناراحتم بشه خب بشه به من چه من فقط مسئول احساس خودمم که خوب نگهش دارم نه بقیه.
خداروشکر که به لطف خداوند هرلحظه درحال ساختن منِ بهتری هستم استاد عزیزم ازشماهم کلیی سپاسگذارم و عاشقتونم هم شماوهم بانوشایسته عزیزم میبوسمتوننن خداروشکر بابت بودنتون و این آگاهی های فوق العاده.
سلام به استاد عزیزم وهمه دوستان سایت که دنبال موفقیت هستند تا جهان هستی خود را خلق کنند
چند روز هست که این فایل روی سایت هست وبه یک شکلی پیش میاد که نبینم وگوش نکنم
درسته به قول استاد ما داریم با افکارمون زندگی خودمان را خلق میکنیم
الگو های تکرار شونده
من با خودم در فکر بودم که همه آن کسانی که ثروت فراوان دارند یا زندگی عالی را دارند را چطور واز چه فرکانسی سپری کردند
در فایل های استاد فراوان پیدا کردم که چه چیز باعث ایجاد زندگی عالی هست
واین که چطور خلق کنم زندگی خودم را
ولی باید این اعطراف را بکنم که هنوز الگوهایی دارم که یک سری اتفاقات زندگی ام هست که من با آنان اذیت میشوم
امروز تو خواسته ام از خدا این بود مسیری نشانم بده برای پیدا کردن مسیر بهتر تو زندگی ام واینک این شد که تو این فایل هدایت شدم
الگوهای تکراری که استاد گفت ذهنم هزاران جا رفت که چه اتفاقاتی داره منو خوشحال میکنه چه ناراحت واینک توجه کردم به خوشحال ها واز اتفاقات ناراحت کننده گذر کردم و به من ربطی نداره
سوال؟
داخل ارتباطات با دیگران چه نقشی را دارم بازی میکنم؟؟
من باید اعتراف کنم که یک جاهایی البته که متفاوت هست بین افراد بین افراد خودمونی فرق داره بین افراد غریبه طور دیگه هست رفتارام
من معمول در مورد دیگران هیچ اهمیت نمیدهم که چه اتفاقاتی ودر چه جایگاهایی هستند واین که به من ربطی ندارد واین که هر کس در هر جایی هست در سر جایه خودش قرار دارد نه ظلمی به کسی میشود نه کسی اشتباهی جایی هست همه هر آنچه که برایشان پیش میاد به خودشان ربط، دارد
واین که در مورد خودمونی ها توجه میکنم کمی ناراحت میشم در مورد اتفاقات ناراحت کننده آنان
ولی تمرین دارم میکنم که راهکار به آنان ندهم
واین که باز همان جواب قبلی هر چه پیش بیاد مقصر خودش هست
واین که من در مورد کارم با دیگران رفتاری دارم که من مدیر عالی هستم
مخصوصا با گارگرانم این که سخت نمیگیرم چون میدونم که هر کس هر گلی میزند داره به سر خودش میزند
گاهی ناراحت میشم در مورد کارهاشون ولی خودم را اذیت نمیکنم
واین که چون مدیر،خوبی هستم سپرده ام به خدا
ودر مورد مردمانی که مشتری من هستند
هیچ گاه در مورد کاری که درخواست، میکنند کم نمیارم
هر آنچه که باشد از پس کار آن بر میام وانجام میدهم
خداراشکر که ذهنم درگیر الگوهای تکراری شد
وخداراشکر که من خالق زندگی خودمم
وخداراشکر که من انسانی با شخصیت که چه زود هدایت شدم به خواسته امروزم که مسیر بهتر را پیدا کنم
خداراشکر دارم رد پا میگذارم برای خودم که محک بزنم خودم را تا در چه جایی قرار دارم
خداراشکر که الگوهای من بیشتر به مسیر خدایی هست وهر آنچه که میبینم حق هر کس هست نه کم نه زیاد فقط خود آن فرد هست که به اندازه افکارش زندگی میکند
منم اول این کامنت رو نوشتم بعد میرم کامنت دوستانم را بخونم تا ببینم چه تفاوتی پیدا میکنم
ممنونم از همکاری عزیزان در بحث کامنت
واین که دارم به چه توجه میکنم آن هم دنبال علت نیستم دنبال هدایت هستم هرچه را خدا هدایت کند خود اصل آن هست
خداروشکر میکنم هزاران بار ک بازم تو مسیر هدایتش هستم و فرصت شنیدن فایلهای ارزشمند دارم
ممنون این فایلها رو با این عنوان واضح ادامه دادید ک سبب شد تو همین مسیر خودشناسی خودمونو بشناسیم
حقیقتا این عنوان الگوهای تکرار شونده یه دوره س
تا یه سری فایلهای رایگان دانلود.
و من پاس قدرانی بیشتر قصد دارم یه دفتر جداگانه به اسم خودشناسی بزارم با استفاده از همین سری فایل الگوها
و سوالاتو بنویسم
و یه عالمه جا برا جواب باقی بزارم
چون با کار کردنم میتونم یه مقدار حق مطلب ادا کنم و ایجور سپاسگزار وجودت باشم
من متوجه شدم هر سری با فایل جدیدتر من کنکاش بیشتری از خودم میکنم
استاد راجب سوالات این فایل باید بگم ک دقیقا منو عنوان کردید, مث یه مشاور ک مدتها کیس میشناسید
اومدید تمام پاشنه آشیل منو از کودکی به شکل سوال ازم پرسیدید
من همیشه نقش مراقب بازی کردم و همچنان ،
من هیشه ناجی بقیه م
من همیشه در صلح با بقیه م
من اینهمه تعامل و توانایی در حل مسائل دیگران رو یه ویژگی میدونسم
قطعا یه توانایی خوبیه اما نه وقتی بعدش حس قربانی شدن بهم دست میده
و نهایتا حس بی ارزشی
بی عزت نفسی
قطعا این دوره کشف قوانین لازمه منه
اما میدونم براش باید یه تکاملی طی کنم
اول یه دورهایی بگدرونم تا بهش برسم
من برای اینکه برسم به نشانه واضح و مطمئن شم کدوم دوره مقدمه منه ،هر دفعه از متن های باارزشی ک خانم شایسته برا هر دوره گزاشتن و بارها میخونم و در طول روز دنبال نشانه ش میگردم
یه دوره ی ک فک میکنم هم شما و هم بچها موافق و منتظریم
و نیازمند مث پیش نیاز دورها
دوره احساس لیاقت هس
و من اینو از خداوندم درخواست کردم و قلبم میگه خبری در راه است به زودی
به سوال استاد که فکر میکنم میبینم دوتا مورد به صورت اغراق شده درون من هست که همیشه باعث ضربه خوردم شده و میشه
1)روابط عاطفی: خوب که دقت میکنم میبینم که من همیشه میخواستم حامی و ناجی طرف مقابلم باشم؛
اعتقاد من این بوده(و البته فکر میکنم هنوزم هست) که اساسا رفیق و دوست کسیه که بتونه باری رو از روی دوش طرف مقابل برداره
حالا اون بار میتونه مالی باشه ، احساسی باشه و…
تو این چند تا رابطه اخیرم(طی این 4 سال گذشته) همیشه شخصی به تورم خورده که پر از مشکلات بوده و همیشه نیاز به کمک یکی داشته که توی اون برهه از زمان طبیعتاً من بودم
من هم فکر میکردم کار درست اینه که تا جایی که میتونم کمکش کنم و مثلا از کار خودم بزنم و از استراحت خودم کم کنم و حتی مرخصی بگیرم از سرکار و برم دنبال کارای اون شخص تا مثلا رفاقت خودم رو ثابت کنم
و حتما حدس میزنید که آخر سر ، اون آدم بده داستان میشدم
همیشه متهم به این میشدم که تو برای من کاری نکردی و تو اصلا رفیق و دوست خوبی نبودی
2)روابط کاری: همیشه سعی میکنم که همه رو راضی کنم حالا اون طرف همکارم باشه ، شریکم باشه یا مشتری
بیش از حد خدمات میدم و بابتش پول بسیار کمی طلب میکنم
قولهایی میدم که انجام دادنش خیلی خیلی من رو به زحمت میندازه و آخرشم نه خودمو راضی میکنه و نه مشتری رو
امیدوارم با تعهدی که به خودم دادم بتونم عزت نفس خودم رو بیشتر کنم و روی این باورها کار کنم و وضعیت خودم رو بهبود بدم
خوشحال میشم که هر کدوم از دوستان که راهحلی دارن منو راهنمایی کنن
پر رنگ ترین نقشی که من در زندگیم داشتم و دارم و تلاش میکنم هر روز کمرنگ تر بشه نقش (خانوم بلد) هست انگار میخوام به بقیه ثابت کنم ببینید من چقدر بلدم چطور رفتار کنم چطور حرف بزنم فقط منم که بلدم به همه میگم این کار رو بکنید اون کارو بکنید مثل من باشید میخوام بگم من خیلی خوبم چرا چون عزت نفس ندارم اگر داشتم که دیگه نیازی نبود راجبش حرف بزنم به قول آقای عطار روشن چیزی که باور شده باشه دیگه نیازی نمیبینی راجبش حرف بزنی .به طور بسیار نامحسوس در نقش قربانی هم میرم برای همسرم .وقتی به همسرم میگم پسرمون امروز پیش تو بمونه تا من برم برای خودم خرید و همسرم اولش میگه نه اما بعدش میگه باشه و من میگم نه دیگه نمیرم اونجاست که میخوام برم تو نقش من قربانی من مظلوم و احساس گناه بدم به شوهرم .که ببین تو راحت میتونی همه جا بری اما من یه وقت آزادم ندارم برای خودم من چقدر مظلومم من چقدر قربانی دست روزگار و تقدیرم .یا وقتی دونفر بحث میکنن من میخوام این وسط بحث رو آروم کنم آخه به من چه زهرای عزیزم.آخرین بار که صلح دهنده بودم بین مادرم و برادرم بود وبهشون میگفتم که این چکاریه باهم آشتی کنید .بد بودن این کار اینه که من یک هفته تمام ذهنم مشغول بحث این دونفر بود آخه مگه من کی هستم که خودمو نخود هر آشی میکنم.بعضی وقتا به خودم میگم آخه زهرا جان زهرا خانوم مگه کی به تو گفت که بیای توی این راه آخه کی دلش برات سوخت که تو همه رو میخوای بیاری توی این راه عزیزدلم خودت با خواست خودت و طلب هدایت از خداوند به این راه اومدی اوناهم اگر میخوان زندگیشون خوب بشه خب از خداوند طلب کنن چرا من میخوام به جای خدا باشم براشون.در رابطه باهمسرم هر دو صلح طلب بودیم اما جدیدا دیگه احساساتمونو نشون میدیم .نقش من یک عدد (خوب) هستم دیگه آخرشم همه جا میخوام بگم من خیلی آدم خوبی هستم خیلی با ادبم خیلی بفکر طرف مقابلم هستم خیلی متواضع و خاکی هستم.آخه چرا چون میخوام بگن به به چه آدم خوبیه این زهرا خانوم .اما با تمام این نقش ها خودمو دوست دارم چون به پای خودم موندم تا خودمو بسازم .شعار من اینه(هستم بر این عهدی که بستم) عهد بستم عاشق خودم بشم ارزشمند بشم برای خودم .خدایا هدایتم کن و حمایتم کن همینجور که تا الان حامی و هادیم بودی.خدایا شکرت فرصت دادی تا بنویسم و رد پا بجا بزارم و چندسال بعد به خودم افتخار کنم بابت زهرایی که ساختم
اول اینکه استاد مثل همیشه صحبتهایی فقط از جنس اصل و اساس و مسیر درست و خوشبختی رو بر زبان میاری
من چندروزه که دارم بیشتر رو دوره شیوه حل مسائل کار میکنم اما دیشب احساسم بهم گفت برو یه خورده از کامنت های جلسه اول قانون آفرینش مطالعه کن
وقتی مطالعه میکردم جمله زیبا و بظاهر ساده اما بسیار قدرتمند و ارزشمند دریافت کردم یکی از دوستان عزیز نوشته بودوقتی خدا رو باور کنی دیگه به هرچه بخوای میتونی برسی*
شاید این جمله رو هممون همیشه میگیم و میشنویم اما احساس خاصی درونش نباشه اما وقتی با یه درخواست و احساس متفاوت از قبل باشه حتما یه جور دیگه برداشت و باور میشه اون جمله
من دیشب قبل از خواب این جمله زیبا رو مطالعه کردم و خوابیدم باعث شد چقدر بیشتر به فکر برم و بیشتر قانون کانون توجهمو جدی بگیرم
محل کار و تمرین کار مورد علاقه من در یه مکان و یسری از دوستان عزیز هر دفه میاند میگن فلان چیز توش پول هست این پول درش هست اون هست و…
ولی من میگم وظیفه من اینه که هرروز بصورت تمرکزی و تخصصی رو مهارت خودم کار کنم و رو باورهای ثروتسازمم کار کنم و اجازه نمیدم هر بیراهه ای منو از مسیر اصلیم منحرف کنه پس خواهش میکنم دیگه از این پیشنهادها به من ندید چونکه من مدتها قبل کارم از این حرفها گذشته و که بخوام خارج از زمینه علاقمندی خودم کار کنم و اینایی که شما میگید اصلا ذره ای احساس خاص یا وسوسه در من ایجاد نمیکنه پس الکی انرژی خودتون رو هدر ندین
واقعا هم همینطوره که میگم
در زمینه روابط من نسبت به قبل خیلی بهتر و نرم تر شدم اما هنوز خیلی ایراد دارم بخصوص در مقابل جنس مخالف اونطور که باید خوب و حرفه ای باشم هنوز نیستم چونکه در محیطی بزرگ شدم که اکثریت ضعیف و با اعتماد بنفس های پایین بودن
واقعیت اینه که هنوز در زمینه برقراری ارتباط خیلی از خودم ناراضی هستم هرچند چندباری هم بوده که تونستم این توانایی رو عملی کنم و نتیجه بگیرم و خیلی از آدمها برخلاف گذشته دوستم دارند و بهم احترام میذارند و احوالمو میگیرند اما در واقع هنوز اونطور که باید نیستم
اما از طرفی هم خداروشکر که اینو درک میکنم که مدتهاست تونستم بپذیرم و درک کنم ایراد از منه نه خارج از من و دیگران
من همیشه دارم سعی میکنم نکات و نتایجی که موفقیت آمیز و مثبت بوده رو برا خودم تکرار کنم که بخدا من خیلی ارزشمند و عالی هستم اگه نبودم که چند هفته پیش یه خانم خودش بهم پیشنهاد دوستی نمیداد اما من احساسی نسبت بهش نداشتم خیلی مودبانه و مهربانانه بهش گفتم منو ببخش اما من نمیتونم با تو دوست بشم
و میدونید مثلا تو این موضوع من در اصل چه دیدگاهی دارم،میگم مهم خود اون رابطه ها نیست بلکه مهم اینه که من بتونم با تجربه اینها خودمو بیشتر باور کنم و دوست داشته باشم و ازشون گذر کنم چونکه هرزمان ذهنم در مورد همچین چیزهایی داره بهم میگه تو نمیتونی ،یا ارزه نداری و…مجدد به خودم یادآوری میکنم که این فکرها توهماتی بیش نیستند
هرچند روز یکبار نشانه های میلیونی و بالا برام میاد اما اتفاق نمیفته میگم آخه من باید ببینم این ترمزهای مخرب چی هستند که داره این کار خرابی هارو میکنه
مثلا دیشب به فرد غریبه اومد اینجا یه کار کوچک داشت و بمدت چندثانیه تو حرفش گفت من همبن الان چند صد میلیون تو کارتم هست و درآمدم خوبه خداروشکر و من درونم برانگیخته شد و سریع آگاهانه به خودم گفتم راست میگه پس میشه و آگاهانه تحسینش کردم
صادقانه بگم بعضی اوقات با شنیدن همچین حرفایی کنارم گفته بشه ذهنم سریع میخواد بره سمت حسادت و اینکه بهم بگه تو نمیتونی تواناییشو نداری اما من آگاهانه تایید و تحسین میکنم که بتونم راحت تر ذهنمو هدایت کنم بسمت سازندگی و مدارهای بالاتر
میگه
آنچه را که انکار میکنی تو را شکست میدهد
و آنچه را میپذیری تو را تغییر میدهد
واقعا همینطوره تقریبا هممون این دو تا رو تجربه کردیم و نتیجه گرفتیم و الان میتونیم خوب درک کنیم
خبر خوب اینجاست که ما انسانها توانایی یادگیری و تغییر هر چیزی رو داریم
پس جای نگرانی برا هیچ مساله ای نیست هرچیزی که ما بهش برمیخوریم خداوند از قبل جوابشو برامون آماده کرده فقط لازمه که ما بخواهیم و با عشق و احساس خوب در مسیر یادگیریش حرکت کنیم تا بتونیم بهش برسیم
اینارو که من دارم میگم خودم در زمینه روابط و ثروت واقعا خیلی هنوز ایرادهای عظیم دارم و اصلا نمیتونم از خودم راضی باشم اما مثلا در زمینه سلامتی خیلی قدرتمندتر و باورهام قوی تره
اما من همیشه در کنار بقیه دوره ها و فایل ها
جلساتی که کار میکنم و مکمل میدونم یکی جلسه ششم قدم اول هست چونکه ما مجدد برا خودمون یادآوری میکنیم که اگر تونستیم فلان موفقیت قبلی که مدتها برامون غیرممکن بود اما تونستیم انجامش بدیم پس میتونیم از انرژیش استفاده کنیم برا موفقیتهای بعدی بیشتر
یکی هم جلسات قانون آفرینش
که بهتر درک میکنیم که ما اگه میخواهیم مدارمون رو تغییر بدیم بسمت بالاتر باید اول به خودمون بگیم باورتو نسبت به اون موضوعات مورد نظر تغییر بده تا بتونی مدار خودتو ببری بالاتر
3.از همان نقطه اول، در مسیر هم جهت با خواسته ام قرار می گیرم و با ایده ها، راهکارها و فرصت هایی برخورد می کنم که با آن خواسته هم فرکانس است و اجرای آنها نتیجه بخشِ
نکته ها:
1.کانون توجه«کنترل ورودی هام»
فقط منم که خالقم من قدرت دارم نه هیچ عامل بیرونی
2.سرچ «لیست»الگوهای تکرار شونده و حلش کنیم با شناسایی ترمزها و ایجاد باورهای پرقدرت منطقی مون
گم کردن نداریم، سلامت باید باشه، رابطه عاشقانه و خوب همیشه هس، آرامش در خانواده طبیعی، تایم بندی به موقع طبیعی،سالم بودن وسایل،
ویژگیهای خوب اطرافیان م طبیعی،موفقیت طبیعی
3.توجه به تکامل و تجربه لذت عشق و شادی و ثروت و خوشبختی در هر لحظه ممم در 4 بعد
4.ببین هر چن وقت یه بار چی میشه که بهتر مناسبش کنیم
*اگه نامناسبِ ولی تکرار شونده نبوده اعراض و تمام میشه
5.بررسی فکر و باور و ایجاد باورهای پرقدرت منطقی
اتفاقات مشابه بابت باورهایی که لازم بهتر و بهتر وخوبش کنیم
مثلا برای محبت من روی عشق ورزی خودمم و رابطه عاشقانه طبیعی برام و هر بار بیشتر و لذت بخش تر
6.برنده میشه، دعوت به مهمانی فوق العاده، مورد توجه م، ارتباط با آدمای فوق العاده، دریافت هدیه ها
اینا هم بابت باورهای عالی مونِ،خوش شانسی مون،خرید و فروش در بهترین زمان،روابط عاشقانه هس که سال ها باهمن و دارن لذت میبرن
7.خلق با باورهامه
سوال:
1.در ارتباطات چه نقشی دارم؟
وقتی عزیزمونم پیام میده لذت میبرم، وقتی دو نفره باهم میریم بیرون، وقتی راحتیم باهم و خانواده هامون در جریان رابطه مون هستن،
وقتی راحت باهم گپ و گف داریم
لذت میبرم وقتی برای باهم بودن مون بیشتر وقت میذاریم
دوست دارم و لذت میبرم از رابطه عاشقانه و پایدارمون با عزیزمولذت میبرم از ازدواج راحت و زیبایی که تجربه میکنم
و هر لذت و زیبایی که در رابطه عاشقانه مون در جریان منو عزیزمونِ
استاد عزیزم دقیقا همه این چیزهایی که گفتید توی وجود من هم هست ولی الهی شکر بهتر از گذشته شدم و بلدترین اونا احساس بی لیاقتی و بی ارزشی و احساس قربانی شدن و فرشته نجات بودن هستش که خیلی خیلی ادم و از خودش دور میکنه و باعثمیشه کیفیت رابطه تنزل پیدا کنه و بعد از مدتی از اون شور و اشتیاق و کنجکاوی و لذت بردن با هم دنبال عیب و ایراد همدیگه باشیم و بخوایم همدیگه را تغیر بدیم .
با پارتنرم خیلی خوب بودم ولی این احساس که نکنه من و دوست نداشته باشه و از فلانی خوشش بیاد نکنه داره برا من فیلم بازی میکنه نکنه اصلا توی رابطه نزدیک داره به یه نفر دیگه فکر میکنه ( ببین چقدر این احساس بی لیاقتی و بدبینی میتونه ویرانگر باشه) باعث شد که من نتونم اینا را مستقیم بهش بگم ولی از جاهای دیگه میزد بیرون و سر کوچکترین مسائل باهاش بحث میکردم یا اصلا ترجیح میدادم حرف نزنم یا بدتر از اون میخواستم دوره های استاد و مخصوصا دوره قانون سلامتی را بکنم تو مغزش غافل از اینکه تا نگردی آشنا زین پرده رمزی نشنوی / گوش نامحرم نباشد جای پیغام سروش .
خلاصه اینکه قانون مدارها ما را از هم جدا کرد ( اقرار میکنم که خوشحالتر از قبلم) و گفتم توی این فرصت باید خودم و بهتر بشناسم و یه فرصتی به خودم بدم که بشینم صادقانه با خودم صحبت کنم و اون ادمی و که میخوام اول توی وجود خودم بسازم تا دنیا مجبور بشه اون و با من همدار کنه و ما طبق قانون به هم برخورد میکنیم و همدیگه را پیدا میکنیم نه اینکه از این رابطه پر بیام و با دستپاچگی برم تو یه رتبطه دیگه که فقط صورت ها عوض بشن ولی نگرش ها سر جاشون باقی بمونن استاد عزیزم برای اولین باز است در زندگی که پنج ماه تنها هستم و از این تنهایی لذت میبرم و مثل گذشته افسوس نمیخورم اویزون نیستم به در و دیوار نمیزنم به هر کسی جواب مثبت نمیدم و این احساس وخیلی دوست دارم احساس ارزشمندی مستقل بودن نترس بودن شهامت داشتن هدفمند بودن امیدوار بودن و خیلی حس مثبت داشتن که یا راهی خواهم یافت یا راهی خواهم ساخت چون اون راه هایی که من میرفتم مقصدشون مشخص بود و تجربه را تجربه کردن خطاست ، میخوام با کمک شما و حق انتخابی که خالق بهم داده راه جدید و با شهامت و قدم به قدم برم و ایمان دارم که به سر منزل مقصود میرسم من فقط باید از این مسیر لذت ببرم استاد برای اولین باز است که خیالم راحته احساس ارامش دارم همش یه چیزی تو قلبم میگه تو فقط به من ایمان داشته باش و این نجواها وسوسه ها را نادیده بگیر و خودت و ثابت کن من تو را به خواسته ات میرسونم
با عشق منتظر ادامه الگوهای تکرار شونده هستم و ازشون استفاده میکنم
بایادخدا مینویسم ک راهنمای من در زندگیم باشه که جز او راهنمای دیگه ای ندارم
نقش من در روابط خانوادگی ،دوستان ،شریک عاطفی
من اول از روابط عاطفیم بگم با آدمیایی ک وارد رابطه شدم آدمی بودم ک همیشه دنبال صلح بودم و ترس از دست دادن داشتم و برای همین اگ هر نوع مشکلی پیش میومدسعی میکردم خودم اقدام کنم و سریع حلش کنم حتی شده خودم رو تخریب میکردم جلوش ک این صلح بوجود بیاد
یک مشکل دیگه ای ک داشتم هم این بود ک همیشه خودم رو مقصر میدونستم و حتی اگر تو بحث حق با من بود این من بودم ک میرفتم عذرخواهی و این ب شکلی پیش میرفت ک دیگ اگ من نمیرفتم اون هم پیش قدم نمیشد وتا جایی ک دیگ رابطم تموم شد
احساس خود کم بینی داشتم و اون رو بهتر از خودم میدیدم و همین هم باعث تموم شدن رابطه میشد جهان لاجرم لیاقت منو بهم اثبات میکرد
اگ بحث یا دعوایی ب وجود میومد این من بودم ک سکوت میکردم و هر حرفی رو تحمل میکردم ب غرورم بر نمیخورد و تابع رفتارهاش بودم و هیچ بحثی نمیکردم اگ هم میکردم جوری رقم میخورد ک اخرسرمن بایدعذرمیخواستم ک صدام رفته بالا،ازناراحتیش ترس داشتم ک نکنه رابطه ما خراب بشه و این ترس من باعث شد ک هر روز بیشترناراحت بشه این ها ریشه در وابستگی من داشت و عدم شناخت خودم
یا یادم میادک خیلیی وقت پیش ها با ناراحتی بقیه ناراحت میشدم و باخوشحالیشون خوشحال..من روزم رو با حال خیلی خوب شروع میکردم و میدیدم طرف من حالش خوب نیست مثل یک بادکنک بادم خالی میشد وحالم گرفته میشد
اما در روابط دوستانه من همیشه نقش راهنماوناجی رو داشتم هر کسی هر مشکلی ک داشت میومد بهم میگفت منم مثل یک مشاور بهش مشورت میدادم حرفاشو گوش میدادم و سعی میکردم راهنمایی کنم و همیشه همینطور آدم ها تو مدارم بود آدم های با مشکلات متفاوت و اکثرا هم مشکلات عاطفی ک از من درخواست کمک میکردند چ بسا ک بعدش من خودمم همون مشکلات برام پیش اومد
و من همیشه در جمع های دوستانه نقش اینو داشتم ک بقیه رو بخندونم اصلا انگار این جزعی از من بود و اگر نبود اون من من نبود والبته ریشش رو میدونم برای دیده شدن بود بخش بزرگی از این نقش
بخاطر کارهایی ک دیگران برام انجاممبدادن شور تشکر کردن رو درمیاوردم انقد ک ازش تشکر میکردم اما وقتی من براشون کاری انجام میدادم هیچ وقت مثل خودم از من تشکرنکردند از وقت و زمان و انرژیم میزدم براشون کاراشون رو انجام میدادم
یک مورد دیگ هم هست ک میگفتن بریم میگفتم بریم وپایه بیرون رفتن های بقیه هستم طوری ک اگ بگم نه انگار خیلی غیرعادیه و من همیشه باید باشم
درروابطم نقش قربانی رو داشتم و نقاب خوب بودن میزدم و وقتی نتیجه عکس میدیدم میگفتم من ک این همه خوبم اما کیه ک قدر منو بدونه..از خودم میزدم ک حال بقیه خوب بشه
از خداوند میخوام همینطور ک ب من کمک کرد تا از بعضی از این نقش ها دربیام کمکم کنه تا حتی نقش هایی ک متوجهشون نشدم رو ب من نشون بدع وخودم رو از نقش ها و نقاب ها نجات بدم .امین
تشکر بابت این سری فایل های الگوهای تکرارشونده ک بیشتر ما رو ب شناخت خودمون نزدیک میکنه.
فک کنم این یه یه سوالو قبلا از خودم پرسیدم. حقیقتش بر میگرده به خیلی خیلی زمان های دور.
به دوران ماقبل تاریخ . زمانی که همش پنج سال داشتم.
خیلی دوست داشتم بهم توجه بشه. تو یه جمع که بودیم نگاه میکردم به کی توجه میشه . نگاه میکردم چکار میکنه منم همون کارو بکنم .( چیزی که استاد میگه بوضوح غلطه )
نگاه میکردم بزرگتر ها یه چیزی میگن و بقیه میخندن و اینطوری توجه زیادی کسب میکنن. منم سعی کردم دقیقا همون کار بکنم.
اینقدر بچه بودم که خودم نکته اون شوخی رو نمیگرفتم و برام هم مهم نبود فقط توجه میخواستم.
یکبار هم کسی چیزی گفت و همه خندیدن. سریع توجهم جلب شد بیبینم چی میگه . جمله بعدی رو که گفت سریع حفظ کردم. و بعدش سریع تکرار کردم. حتی خودم هم نفهمیدم چی گفتم. ( اونا همشون اینطوری برنج ##@﷼&) و بعدش هم خندیدم که انگار چه چیز خنده داری گفتم.
ولی همه غرق در خنده بودن و کسی بمن توجه نکرد.
در همون عالم بچگی با خودم گفتم چرا کسی بهم توجه نکرد؟ من که دقیقا همونو گفتم. اخه چرا؟
این گذشت و گذشت. و فک کنم این تو اعماق ذهنم بود که شوخی یک راه عالی برای جلب توجهه.
بزرگ تر که شدم . در دوران دبستان . خیلی وقت ها شوخی های بی جا میکردم . پر حرفی . و کلا از طرف دوستام هم ضایع میشدم. با خودم گفتم اصلا چرا می خوام شخصیت طنز جمع باشم. و حتی مدتی هم خواستم ادا در بیارم بگم من جدیم و اصلا شوخی نمیکنم. ولی نه. احساس کردم نه درست نیست . این من نیستم.
گذشت و گذشت و من از فیلم های استاد استفاده کردم. این مسئله جلب توجه برام حل شد و دیگه کلا دنبال جلب توجه دیگران نبودم. دیگه شوخی برام وسیله جلب توجه نبود . شوخی میکردم جون کلا همچین شخصیتی دارم . حتی تو تنهایی خودم هم برا خودم جوک میگم و میخندم. بعضی صدای خندم بلند میشه مادرم بهم میگه دیوونه شدی (≧▽≦)
حالا اگه بخوام جواب سوالو بدم من معمولا نقش شخصیت طنز جمعو دارم . و از وقتی این مسئله جلب توجه برام حل شد. کلا انگار شوخی هام خیلی تاثیر گذار شده . همیشه کلی ایده دارم . و کلا جمعیت میره هوا . و همیشه شخصیت دوس داشتنی هستم. تو هر جمعی میرم حتی برا یه لحظه تا کلی بعدش سراغمو میگیرن .
به نام خدای نور
سلام به استاد عزیزم و بانوشایسته دوسداشتنی.
توی یه دورانی از زندگیم هستم که مسائلم روون تر دارن پیش میرن راحت تر پول میسازم سعی میکنم وقتاییم که مشتری ندارم حالمو خوب نگه دارم و نذارم حسم بدبشه واقعا خداوند ازجایی که فکرشم نمیکنم به کسب و کارم مشتری میاره به لطف خداوند و هدایت های اون به این خواستمم میرسم که هرروز مشتری داشته باشم و فراوانی مشتری رو تجربه کنم.
نمیدونم یه حس و حال عجیب و خوبی دارم آرومم آرامش دارم انگار که ته قلبم خیالم راحته که خدا درست میکنه همه چیو خدا حل میکنه نگرانی ندارم و خیلی روون تر کنار میام با همه چیز.
الخیر فی ما وقع رو دارم زندگی میکنم مثلا چند وقت پیش سوار سرویس شدم و راننده چهار تا پنج تا ایسگاه رو رد کرد و ایسگایی که من میخواستم نوایساد و اولش عصبی شدم که این چکاریه کلیی مسیر من و دور کردین اقا ولی بقیه خانما گفتن ایشون گفتن این ایسگاه کسی پیاده میشه کسی جواب نداد و ایشونم ایسگاهارو رد کردن ولی من اصلا صدای راننده رو نشنیده بودم…
با اینکه کلی مسیرم دور شده بود ازمحل کارم ولی پیاده شدم و همون لحظه برای اروم شدن گفتن عیب نداره الخیر فی ماوقع حتما خیری داره اونور خیابون رفتم چشم به یه کالا پزشکی خورد گفتم اوکیه کالا پزشکی میخواستی تا جاقرصی برای لوازم کارت بگیری خب بگیر الکی حست و بد نکن و ازاین مسیر استفاده کن و وسایلت و بگیر خلاصه باجه هم رفتم و تامحل کارمو پیاده روی کردم استاد باز خیلی مثال دارم که همون لحظه با خودم تکرار کردم الخیر فی ما وقع و سعی کردم خودمو اروم کنم و این یه مثال رندوم و خییلی کوچیکی بود خدایاشکرت واقعا.
واقعا ارومم خدایاشکرت بابت این ارامشی که دارم.
فهمیدم دنبال مشتری نباید بدوم چون رزق من دست خداست ونه مشتری و برای مشتری و پول ساختن نباید تقلا کنم چون مشتری فراوان پول ساختن راحت ترین کاردنیاست واسه منی که کارمورد علاقم رو دارم واقعا راحته ازکارم لذت میبرم و پول میسازم خدایاشکرت.
و اما برگردیم به سوال شما استاد عزیزم
توی ارتباطاتون با دیگران و مخصوصا روابط عاطفی چه نقشی رو دارید بازی میکنید؟
استادمن همیشه توی روابطم نقش کسی رو دارم که ازهمه چیز آگاهه و میدونه و توی آگاهی هام حس میکنم از همه بهتر میتونم عمل کنم نمیدونم یه اعتماد بنفس خاصی دارم چون ازاین آگاهی ها خبر دارم و یه جور دیگه به مسائل نگاه میکنم و چه توی روابط کاری و چه عاطفی حتی اگر به زبون نیارم حرفام توی ذهنم مرور میشه که چه خوبه من این تفکرو دارم چه خوبه که من این دیدگاهو دارم و گاهی حتی پیش میاد دوستایی که اوناهم توی سایتن راجب مسئله ای حرف میزنن بام وباهم شروع میکنیم از دیدگاه قانون مسئله هارو بررسی کردن استادنمیدونم این ویژگی خوبه یانه ولی من توی روابطم کلا این حس دارم و این نقش و دارم که از طرف مقابلم آگاه ترم آروم ترم و گاهی هم شروع میکنم به حرف بزن اون آگاهی هارو به طرف مقابلمم میگم ولی وقتی میبینم نه یه دیدگاه دیگه ای داره و اصلا درمدارش نیست سکوت میکنم قبلا ادامه میدادم ولی الان بیشتر مواقع سکوت میکنم و ادامه نمیدم.
توی روابط عاطفی هم دوسدارم شخص مدنظر من یه انسان حامی و حمایتگر باشه درسته من سعی میکنم ازنظر شخصیتی خودمو قوی کنم ولی وقتی ببینم پارتنرمم حامی و هوای من رو داره یجور دیگه از اون رابطه لذت میبرم.
منظورم ازحامی و حمایتگر این نیست که شخصیت ضعیفی داشته باشه و کلا خودشو ازیاد ببره و صدشو برامن بذاره نه اینطورنیست من ادمایی باشخصیت قوی رو خیلی دوست دارم ولی وقتی ببینم یکی حماتگر و حواسش به همه چیز هست واقعا خوشم میاد و تحسینش میکنم.
جدیدن این رو فهمیدم اون حسی که دوسدارم برا بقیه کادو بگیرم ازاین نشات میگیره که میگم اونا که براخودشون نمیگیرن حدقل من اون خواستشون رو با هدیه دادن برطرف کنم و یا حتی گاهی میگم خوبه یه تصویر خوبی ازمن توذهنشون میمونه درحالی که من خودمو و خواسته های خودمو باید اولویت قراربدم نه بقیه هیچکس ارزشمند ترازمن توی این دنیا نیست و من مسئول خواسته های بقیه نیستم که بخوام خواسته هاشون رو برطرف کنم خداوند از هزاران طریق میتونه اونارو به خواسته هاشون برسونه و دلیلی نداره من از خواسته های خودم بزنم تا خواسته های اونارو برطرف کنم عاطی توفقط به یه شرط میتونی همینطوری برای کسی هدیه بگیری که اون لحظه حست خوبه اون لحظه پولش برات مهم نباشه اون لحظه برای دلسوزی و تامین خواسته های طرف نباشه و فقط چون دوست داری و دلت میخواد اون کادو رو قراره بگیری یادت باشه هیچ رفتاری از روی دلسوزی و ترحم نباید انجام بدیییی…
من توی ادیت کردن ویدیو خیلی خوبم و وقتی همکارام میگن مثلا این ویدیو رو ادیت کن بذاریم توی پیج کاریمون توخیلی خوب ادیت میکنی سختمه بشون بگم نه خودم کار دارم و…
معمولا اول بهونه میارم ولی وقتی میبینم نه اصرار دارن میگم باشه حالا بفرست وقت کردم درست میکنم بعضی وقتا کلا درست نمیکنم و اوناهم یادشون میره و بعضی وقتاهم خودشون پیام میدن پیگیرن که ویدیومون چیشد مجبور میشم ادیت کنم بفرستم قبلا بارها اینکارو انجام دادم ولی جدیدن گفتم این برنامه رو نصب کن بت کاربااین برنامه رو یادبدم و خودت ادیت کن و یادبگیر و طرفم دیگه سمتم نیومد و خودش دیگه موند ادیت میکنه ولی درکل این رفتارمم ازاین نشات میگیره که اگه بگم نه چه فکری میکنن ناراحت نشن نرن پشتم حرف بزنن و…
که بازم به این برمیگرده که اعتمادبنفس و عزت نفسم رو باید تقویت کنم که محکم حرفمو بزنم ونگران قضاوت ها نباشم و من مسئول احساس بقیه نیستم ناراحتم بشه خب بشه به من چه من فقط مسئول احساس خودمم که خوب نگهش دارم نه بقیه.
خداروشکر که به لطف خداوند هرلحظه درحال ساختن منِ بهتری هستم استاد عزیزم ازشماهم کلیی سپاسگذارم و عاشقتونم هم شماوهم بانوشایسته عزیزم میبوسمتوننن خداروشکر بابت بودنتون و این آگاهی های فوق العاده.
شاد،سلامت،موفق و ثروتمند باشید.
به نام الله یکتای هدایت گر دانا و توانا
سلام به استاد عزیزم وهمه دوستان سایت که دنبال موفقیت هستند تا جهان هستی خود را خلق کنند
چند روز هست که این فایل روی سایت هست وبه یک شکلی پیش میاد که نبینم وگوش نکنم
درسته به قول استاد ما داریم با افکارمون زندگی خودمان را خلق میکنیم
الگو های تکرار شونده
من با خودم در فکر بودم که همه آن کسانی که ثروت فراوان دارند یا زندگی عالی را دارند را چطور واز چه فرکانسی سپری کردند
در فایل های استاد فراوان پیدا کردم که چه چیز باعث ایجاد زندگی عالی هست
واین که چطور خلق کنم زندگی خودم را
ولی باید این اعطراف را بکنم که هنوز الگوهایی دارم که یک سری اتفاقات زندگی ام هست که من با آنان اذیت میشوم
امروز تو خواسته ام از خدا این بود مسیری نشانم بده برای پیدا کردن مسیر بهتر تو زندگی ام واینک این شد که تو این فایل هدایت شدم
الگوهای تکراری که استاد گفت ذهنم هزاران جا رفت که چه اتفاقاتی داره منو خوشحال میکنه چه ناراحت واینک توجه کردم به خوشحال ها واز اتفاقات ناراحت کننده گذر کردم و به من ربطی نداره
سوال؟
داخل ارتباطات با دیگران چه نقشی را دارم بازی میکنم؟؟
من باید اعتراف کنم که یک جاهایی البته که متفاوت هست بین افراد بین افراد خودمونی فرق داره بین افراد غریبه طور دیگه هست رفتارام
من معمول در مورد دیگران هیچ اهمیت نمیدهم که چه اتفاقاتی ودر چه جایگاهایی هستند واین که به من ربطی ندارد واین که هر کس در هر جایی هست در سر جایه خودش قرار دارد نه ظلمی به کسی میشود نه کسی اشتباهی جایی هست همه هر آنچه که برایشان پیش میاد به خودشان ربط، دارد
واین که در مورد خودمونی ها توجه میکنم کمی ناراحت میشم در مورد اتفاقات ناراحت کننده آنان
ولی تمرین دارم میکنم که راهکار به آنان ندهم
واین که باز همان جواب قبلی هر چه پیش بیاد مقصر خودش هست
واین که من در مورد کارم با دیگران رفتاری دارم که من مدیر عالی هستم
مخصوصا با گارگرانم این که سخت نمیگیرم چون میدونم که هر کس هر گلی میزند داره به سر خودش میزند
گاهی ناراحت میشم در مورد کارهاشون ولی خودم را اذیت نمیکنم
واین که چون مدیر،خوبی هستم سپرده ام به خدا
ودر مورد مردمانی که مشتری من هستند
هیچ گاه در مورد کاری که درخواست، میکنند کم نمیارم
هر آنچه که باشد از پس کار آن بر میام وانجام میدهم
خداراشکر که ذهنم درگیر الگوهای تکراری شد
وخداراشکر که من خالق زندگی خودمم
وخداراشکر که من انسانی با شخصیت که چه زود هدایت شدم به خواسته امروزم که مسیر بهتر را پیدا کنم
خداراشکر دارم رد پا میگذارم برای خودم که محک بزنم خودم را تا در چه جایی قرار دارم
خداراشکر که الگوهای من بیشتر به مسیر خدایی هست وهر آنچه که میبینم حق هر کس هست نه کم نه زیاد فقط خود آن فرد هست که به اندازه افکارش زندگی میکند
منم اول این کامنت رو نوشتم بعد میرم کامنت دوستانم را بخونم تا ببینم چه تفاوتی پیدا میکنم
ممنونم از همکاری عزیزان در بحث کامنت
واین که دارم به چه توجه میکنم آن هم دنبال علت نیستم دنبال هدایت هستم هرچه را خدا هدایت کند خود اصل آن هست
خداجون مچکرم
دوستاد در پناه الله یکتا سالم و سلامت باشین
بنام خدای هدایتگرم
خداروشکر میکنم هزاران بار ک بازم تو مسیر هدایتش هستم و فرصت شنیدن فایلهای ارزشمند دارم
ممنون این فایلها رو با این عنوان واضح ادامه دادید ک سبب شد تو همین مسیر خودشناسی خودمونو بشناسیم
حقیقتا این عنوان الگوهای تکرار شونده یه دوره س
تا یه سری فایلهای رایگان دانلود.
و من پاس قدرانی بیشتر قصد دارم یه دفتر جداگانه به اسم خودشناسی بزارم با استفاده از همین سری فایل الگوها
و سوالاتو بنویسم
و یه عالمه جا برا جواب باقی بزارم
چون با کار کردنم میتونم یه مقدار حق مطلب ادا کنم و ایجور سپاسگزار وجودت باشم
من متوجه شدم هر سری با فایل جدیدتر من کنکاش بیشتری از خودم میکنم
استاد راجب سوالات این فایل باید بگم ک دقیقا منو عنوان کردید, مث یه مشاور ک مدتها کیس میشناسید
اومدید تمام پاشنه آشیل منو از کودکی به شکل سوال ازم پرسیدید
من همیشه نقش مراقب بازی کردم و همچنان ،
من هیشه ناجی بقیه م
من همیشه در صلح با بقیه م
من اینهمه تعامل و توانایی در حل مسائل دیگران رو یه ویژگی میدونسم
قطعا یه توانایی خوبیه اما نه وقتی بعدش حس قربانی شدن بهم دست میده
و نهایتا حس بی ارزشی
بی عزت نفسی
قطعا این دوره کشف قوانین لازمه منه
اما میدونم براش باید یه تکاملی طی کنم
اول یه دورهایی بگدرونم تا بهش برسم
من برای اینکه برسم به نشانه واضح و مطمئن شم کدوم دوره مقدمه منه ،هر دفعه از متن های باارزشی ک خانم شایسته برا هر دوره گزاشتن و بارها میخونم و در طول روز دنبال نشانه ش میگردم
یه دوره ی ک فک میکنم هم شما و هم بچها موافق و منتظریم
و نیازمند مث پیش نیاز دورها
دوره احساس لیاقت هس
و من اینو از خداوندم درخواست کردم و قلبم میگه خبری در راه است به زودی
برای همموم آرزوی زیبایی های بیشتر دارم
سلام به همه دوستای خودم
به سوال استاد که فکر میکنم میبینم دوتا مورد به صورت اغراق شده درون من هست که همیشه باعث ضربه خوردم شده و میشه
1)روابط عاطفی: خوب که دقت میکنم میبینم که من همیشه میخواستم حامی و ناجی طرف مقابلم باشم؛
اعتقاد من این بوده(و البته فکر میکنم هنوزم هست) که اساسا رفیق و دوست کسیه که بتونه باری رو از روی دوش طرف مقابل برداره
حالا اون بار میتونه مالی باشه ، احساسی باشه و…
تو این چند تا رابطه اخیرم(طی این 4 سال گذشته) همیشه شخصی به تورم خورده که پر از مشکلات بوده و همیشه نیاز به کمک یکی داشته که توی اون برهه از زمان طبیعتاً من بودم
من هم فکر میکردم کار درست اینه که تا جایی که میتونم کمکش کنم و مثلا از کار خودم بزنم و از استراحت خودم کم کنم و حتی مرخصی بگیرم از سرکار و برم دنبال کارای اون شخص تا مثلا رفاقت خودم رو ثابت کنم
و حتما حدس میزنید که آخر سر ، اون آدم بده داستان میشدم
همیشه متهم به این میشدم که تو برای من کاری نکردی و تو اصلا رفیق و دوست خوبی نبودی
2)روابط کاری: همیشه سعی میکنم که همه رو راضی کنم حالا اون طرف همکارم باشه ، شریکم باشه یا مشتری
بیش از حد خدمات میدم و بابتش پول بسیار کمی طلب میکنم
قولهایی میدم که انجام دادنش خیلی خیلی من رو به زحمت میندازه و آخرشم نه خودمو راضی میکنه و نه مشتری رو
امیدوارم با تعهدی که به خودم دادم بتونم عزت نفس خودم رو بیشتر کنم و روی این باورها کار کنم و وضعیت خودم رو بهبود بدم
خوشحال میشم که هر کدوم از دوستان که راهحلی دارن منو راهنمایی کنن
بنام رب حامی و هادی
سلام خدمت استاد عزیزو دوستان توحیدی
پر رنگ ترین نقشی که من در زندگیم داشتم و دارم و تلاش میکنم هر روز کمرنگ تر بشه نقش (خانوم بلد) هست انگار میخوام به بقیه ثابت کنم ببینید من چقدر بلدم چطور رفتار کنم چطور حرف بزنم فقط منم که بلدم به همه میگم این کار رو بکنید اون کارو بکنید مثل من باشید میخوام بگم من خیلی خوبم چرا چون عزت نفس ندارم اگر داشتم که دیگه نیازی نبود راجبش حرف بزنم به قول آقای عطار روشن چیزی که باور شده باشه دیگه نیازی نمیبینی راجبش حرف بزنی .به طور بسیار نامحسوس در نقش قربانی هم میرم برای همسرم .وقتی به همسرم میگم پسرمون امروز پیش تو بمونه تا من برم برای خودم خرید و همسرم اولش میگه نه اما بعدش میگه باشه و من میگم نه دیگه نمیرم اونجاست که میخوام برم تو نقش من قربانی من مظلوم و احساس گناه بدم به شوهرم .که ببین تو راحت میتونی همه جا بری اما من یه وقت آزادم ندارم برای خودم من چقدر مظلومم من چقدر قربانی دست روزگار و تقدیرم .یا وقتی دونفر بحث میکنن من میخوام این وسط بحث رو آروم کنم آخه به من چه زهرای عزیزم.آخرین بار که صلح دهنده بودم بین مادرم و برادرم بود وبهشون میگفتم که این چکاریه باهم آشتی کنید .بد بودن این کار اینه که من یک هفته تمام ذهنم مشغول بحث این دونفر بود آخه مگه من کی هستم که خودمو نخود هر آشی میکنم.بعضی وقتا به خودم میگم آخه زهرا جان زهرا خانوم مگه کی به تو گفت که بیای توی این راه آخه کی دلش برات سوخت که تو همه رو میخوای بیاری توی این راه عزیزدلم خودت با خواست خودت و طلب هدایت از خداوند به این راه اومدی اوناهم اگر میخوان زندگیشون خوب بشه خب از خداوند طلب کنن چرا من میخوام به جای خدا باشم براشون.در رابطه باهمسرم هر دو صلح طلب بودیم اما جدیدا دیگه احساساتمونو نشون میدیم .نقش من یک عدد (خوب) هستم دیگه آخرشم همه جا میخوام بگم من خیلی آدم خوبی هستم خیلی با ادبم خیلی بفکر طرف مقابلم هستم خیلی متواضع و خاکی هستم.آخه چرا چون میخوام بگن به به چه آدم خوبیه این زهرا خانوم .اما با تمام این نقش ها خودمو دوست دارم چون به پای خودم موندم تا خودمو بسازم .شعار من اینه(هستم بر این عهدی که بستم) عهد بستم عاشق خودم بشم ارزشمند بشم برای خودم .خدایا هدایتم کن و حمایتم کن همینجور که تا الان حامی و هادیم بودی.خدایا شکرت فرصت دادی تا بنویسم و رد پا بجا بزارم و چندسال بعد به خودم افتخار کنم بابت زهرایی که ساختم
ای که مرا خوانده ای
سلام به بهترین ها و زیباترین ها
اول اینکه استاد مثل همیشه صحبتهایی فقط از جنس اصل و اساس و مسیر درست و خوشبختی رو بر زبان میاری
من چندروزه که دارم بیشتر رو دوره شیوه حل مسائل کار میکنم اما دیشب احساسم بهم گفت برو یه خورده از کامنت های جلسه اول قانون آفرینش مطالعه کن
وقتی مطالعه میکردم جمله زیبا و بظاهر ساده اما بسیار قدرتمند و ارزشمند دریافت کردم یکی از دوستان عزیز نوشته بودوقتی خدا رو باور کنی دیگه به هرچه بخوای میتونی برسی*
شاید این جمله رو هممون همیشه میگیم و میشنویم اما احساس خاصی درونش نباشه اما وقتی با یه درخواست و احساس متفاوت از قبل باشه حتما یه جور دیگه برداشت و باور میشه اون جمله
من دیشب قبل از خواب این جمله زیبا رو مطالعه کردم و خوابیدم باعث شد چقدر بیشتر به فکر برم و بیشتر قانون کانون توجهمو جدی بگیرم
محل کار و تمرین کار مورد علاقه من در یه مکان و یسری از دوستان عزیز هر دفه میاند میگن فلان چیز توش پول هست این پول درش هست اون هست و…
ولی من میگم وظیفه من اینه که هرروز بصورت تمرکزی و تخصصی رو مهارت خودم کار کنم و رو باورهای ثروتسازمم کار کنم و اجازه نمیدم هر بیراهه ای منو از مسیر اصلیم منحرف کنه پس خواهش میکنم دیگه از این پیشنهادها به من ندید چونکه من مدتها قبل کارم از این حرفها گذشته و که بخوام خارج از زمینه علاقمندی خودم کار کنم و اینایی که شما میگید اصلا ذره ای احساس خاص یا وسوسه در من ایجاد نمیکنه پس الکی انرژی خودتون رو هدر ندین
واقعا هم همینطوره که میگم
در زمینه روابط من نسبت به قبل خیلی بهتر و نرم تر شدم اما هنوز خیلی ایراد دارم بخصوص در مقابل جنس مخالف اونطور که باید خوب و حرفه ای باشم هنوز نیستم چونکه در محیطی بزرگ شدم که اکثریت ضعیف و با اعتماد بنفس های پایین بودن
واقعیت اینه که هنوز در زمینه برقراری ارتباط خیلی از خودم ناراضی هستم هرچند چندباری هم بوده که تونستم این توانایی رو عملی کنم و نتیجه بگیرم و خیلی از آدمها برخلاف گذشته دوستم دارند و بهم احترام میذارند و احوالمو میگیرند اما در واقع هنوز اونطور که باید نیستم
اما از طرفی هم خداروشکر که اینو درک میکنم که مدتهاست تونستم بپذیرم و درک کنم ایراد از منه نه خارج از من و دیگران
من همیشه دارم سعی میکنم نکات و نتایجی که موفقیت آمیز و مثبت بوده رو برا خودم تکرار کنم که بخدا من خیلی ارزشمند و عالی هستم اگه نبودم که چند هفته پیش یه خانم خودش بهم پیشنهاد دوستی نمیداد اما من احساسی نسبت بهش نداشتم خیلی مودبانه و مهربانانه بهش گفتم منو ببخش اما من نمیتونم با تو دوست بشم
و میدونید مثلا تو این موضوع من در اصل چه دیدگاهی دارم،میگم مهم خود اون رابطه ها نیست بلکه مهم اینه که من بتونم با تجربه اینها خودمو بیشتر باور کنم و دوست داشته باشم و ازشون گذر کنم چونکه هرزمان ذهنم در مورد همچین چیزهایی داره بهم میگه تو نمیتونی ،یا ارزه نداری و…مجدد به خودم یادآوری میکنم که این فکرها توهماتی بیش نیستند
هرچند روز یکبار نشانه های میلیونی و بالا برام میاد اما اتفاق نمیفته میگم آخه من باید ببینم این ترمزهای مخرب چی هستند که داره این کار خرابی هارو میکنه
مثلا دیشب به فرد غریبه اومد اینجا یه کار کوچک داشت و بمدت چندثانیه تو حرفش گفت من همبن الان چند صد میلیون تو کارتم هست و درآمدم خوبه خداروشکر و من درونم برانگیخته شد و سریع آگاهانه به خودم گفتم راست میگه پس میشه و آگاهانه تحسینش کردم
صادقانه بگم بعضی اوقات با شنیدن همچین حرفایی کنارم گفته بشه ذهنم سریع میخواد بره سمت حسادت و اینکه بهم بگه تو نمیتونی تواناییشو نداری اما من آگاهانه تایید و تحسین میکنم که بتونم راحت تر ذهنمو هدایت کنم بسمت سازندگی و مدارهای بالاتر
میگه
آنچه را که انکار میکنی تو را شکست میدهد
و آنچه را میپذیری تو را تغییر میدهد
واقعا همینطوره تقریبا هممون این دو تا رو تجربه کردیم و نتیجه گرفتیم و الان میتونیم خوب درک کنیم
خبر خوب اینجاست که ما انسانها توانایی یادگیری و تغییر هر چیزی رو داریم
پس جای نگرانی برا هیچ مساله ای نیست هرچیزی که ما بهش برمیخوریم خداوند از قبل جوابشو برامون آماده کرده فقط لازمه که ما بخواهیم و با عشق و احساس خوب در مسیر یادگیریش حرکت کنیم تا بتونیم بهش برسیم
اینارو که من دارم میگم خودم در زمینه روابط و ثروت واقعا خیلی هنوز ایرادهای عظیم دارم و اصلا نمیتونم از خودم راضی باشم اما مثلا در زمینه سلامتی خیلی قدرتمندتر و باورهام قوی تره
اما من همیشه در کنار بقیه دوره ها و فایل ها
جلساتی که کار میکنم و مکمل میدونم یکی جلسه ششم قدم اول هست چونکه ما مجدد برا خودمون یادآوری میکنیم که اگر تونستیم فلان موفقیت قبلی که مدتها برامون غیرممکن بود اما تونستیم انجامش بدیم پس میتونیم از انرژیش استفاده کنیم برا موفقیتهای بعدی بیشتر
یکی هم جلسات قانون آفرینش
که بهتر درک میکنیم که ما اگه میخواهیم مدارمون رو تغییر بدیم بسمت بالاتر باید اول به خودمون بگیم باورتو نسبت به اون موضوعات مورد نظر تغییر بده تا بتونی مدار خودتو ببری بالاتر
با عشق خدایی میرم سراغ کامنتهای ارزشمندتون
خدانگهدار همتون باشه دوستون دارم
به نام خداى مهربونم
با شناسایی ترمزها و ترمزهای مخفی و حل شون:
1.خواسته به صورت طبیعی وارد زندگی میشه
2. از مسیر خلق خواسته، لذت می بریم
3.از همان نقطه اول، در مسیر هم جهت با خواسته ام قرار می گیرم و با ایده ها، راهکارها و فرصت هایی برخورد می کنم که با آن خواسته هم فرکانس است و اجرای آنها نتیجه بخشِ
نکته ها:
1.کانون توجه«کنترل ورودی هام»
فقط منم که خالقم من قدرت دارم نه هیچ عامل بیرونی
2.سرچ «لیست»الگوهای تکرار شونده و حلش کنیم با شناسایی ترمزها و ایجاد باورهای پرقدرت منطقی مون
گم کردن نداریم، سلامت باید باشه، رابطه عاشقانه و خوب همیشه هس، آرامش در خانواده طبیعی، تایم بندی به موقع طبیعی،سالم بودن وسایل،
ویژگیهای خوب اطرافیان م طبیعی،موفقیت طبیعی
3.توجه به تکامل و تجربه لذت عشق و شادی و ثروت و خوشبختی در هر لحظه ممم در 4 بعد
4.ببین هر چن وقت یه بار چی میشه که بهتر مناسبش کنیم
*اگه نامناسبِ ولی تکرار شونده نبوده اعراض و تمام میشه
5.بررسی فکر و باور و ایجاد باورهای پرقدرت منطقی
اتفاقات مشابه بابت باورهایی که لازم بهتر و بهتر وخوبش کنیم
مثلا برای محبت من روی عشق ورزی خودمم و رابطه عاشقانه طبیعی برام و هر بار بیشتر و لذت بخش تر
6.برنده میشه، دعوت به مهمانی فوق العاده، مورد توجه م، ارتباط با آدمای فوق العاده، دریافت هدیه ها
اینا هم بابت باورهای عالی مونِ،خوش شانسی مون،خرید و فروش در بهترین زمان،روابط عاشقانه هس که سال ها باهمن و دارن لذت میبرن
7.خلق با باورهامه
سوال:
1.در ارتباطات چه نقشی دارم؟
وقتی عزیزمونم پیام میده لذت میبرم، وقتی دو نفره باهم میریم بیرون، وقتی راحتیم باهم و خانواده هامون در جریان رابطه مون هستن،
وقتی راحت باهم گپ و گف داریم
لذت میبرم وقتی برای باهم بودن مون بیشتر وقت میذاریم
دوست دارم و لذت میبرم از رابطه عاشقانه و پایدارمون با عزیزمولذت میبرم از ازدواج راحت و زیبایی که تجربه میکنم
و هر لذت و زیبایی که در رابطه عاشقانه مون در جریان منو عزیزمونِ
Hello my master
استاد عزیزم دقیقا همه این چیزهایی که گفتید توی وجود من هم هست ولی الهی شکر بهتر از گذشته شدم و بلدترین اونا احساس بی لیاقتی و بی ارزشی و احساس قربانی شدن و فرشته نجات بودن هستش که خیلی خیلی ادم و از خودش دور میکنه و باعثمیشه کیفیت رابطه تنزل پیدا کنه و بعد از مدتی از اون شور و اشتیاق و کنجکاوی و لذت بردن با هم دنبال عیب و ایراد همدیگه باشیم و بخوایم همدیگه را تغیر بدیم .
با پارتنرم خیلی خوب بودم ولی این احساس که نکنه من و دوست نداشته باشه و از فلانی خوشش بیاد نکنه داره برا من فیلم بازی میکنه نکنه اصلا توی رابطه نزدیک داره به یه نفر دیگه فکر میکنه ( ببین چقدر این احساس بی لیاقتی و بدبینی میتونه ویرانگر باشه) باعث شد که من نتونم اینا را مستقیم بهش بگم ولی از جاهای دیگه میزد بیرون و سر کوچکترین مسائل باهاش بحث میکردم یا اصلا ترجیح میدادم حرف نزنم یا بدتر از اون میخواستم دوره های استاد و مخصوصا دوره قانون سلامتی را بکنم تو مغزش غافل از اینکه تا نگردی آشنا زین پرده رمزی نشنوی / گوش نامحرم نباشد جای پیغام سروش .
خلاصه اینکه قانون مدارها ما را از هم جدا کرد ( اقرار میکنم که خوشحالتر از قبلم) و گفتم توی این فرصت باید خودم و بهتر بشناسم و یه فرصتی به خودم بدم که بشینم صادقانه با خودم صحبت کنم و اون ادمی و که میخوام اول توی وجود خودم بسازم تا دنیا مجبور بشه اون و با من همدار کنه و ما طبق قانون به هم برخورد میکنیم و همدیگه را پیدا میکنیم نه اینکه از این رابطه پر بیام و با دستپاچگی برم تو یه رتبطه دیگه که فقط صورت ها عوض بشن ولی نگرش ها سر جاشون باقی بمونن استاد عزیزم برای اولین باز است در زندگی که پنج ماه تنها هستم و از این تنهایی لذت میبرم و مثل گذشته افسوس نمیخورم اویزون نیستم به در و دیوار نمیزنم به هر کسی جواب مثبت نمیدم و این احساس وخیلی دوست دارم احساس ارزشمندی مستقل بودن نترس بودن شهامت داشتن هدفمند بودن امیدوار بودن و خیلی حس مثبت داشتن که یا راهی خواهم یافت یا راهی خواهم ساخت چون اون راه هایی که من میرفتم مقصدشون مشخص بود و تجربه را تجربه کردن خطاست ، میخوام با کمک شما و حق انتخابی که خالق بهم داده راه جدید و با شهامت و قدم به قدم برم و ایمان دارم که به سر منزل مقصود میرسم من فقط باید از این مسیر لذت ببرم استاد برای اولین باز است که خیالم راحته احساس ارامش دارم همش یه چیزی تو قلبم میگه تو فقط به من ایمان داشته باش و این نجواها وسوسه ها را نادیده بگیر و خودت و ثابت کن من تو را به خواسته ات میرسونم
با عشق منتظر ادامه الگوهای تکرار شونده هستم و ازشون استفاده میکنم
خدا تو را از من نگیرد
بسم الله الرحمن الرحیم
به نام خداوند بخشنده ی مهربان
بایادخدا مینویسم ک راهنمای من در زندگیم باشه که جز او راهنمای دیگه ای ندارم
نقش من در روابط خانوادگی ،دوستان ،شریک عاطفی
من اول از روابط عاطفیم بگم با آدمیایی ک وارد رابطه شدم آدمی بودم ک همیشه دنبال صلح بودم و ترس از دست دادن داشتم و برای همین اگ هر نوع مشکلی پیش میومدسعی میکردم خودم اقدام کنم و سریع حلش کنم حتی شده خودم رو تخریب میکردم جلوش ک این صلح بوجود بیاد
یک مشکل دیگه ای ک داشتم هم این بود ک همیشه خودم رو مقصر میدونستم و حتی اگر تو بحث حق با من بود این من بودم ک میرفتم عذرخواهی و این ب شکلی پیش میرفت ک دیگ اگ من نمیرفتم اون هم پیش قدم نمیشد وتا جایی ک دیگ رابطم تموم شد
احساس خود کم بینی داشتم و اون رو بهتر از خودم میدیدم و همین هم باعث تموم شدن رابطه میشد جهان لاجرم لیاقت منو بهم اثبات میکرد
اگ بحث یا دعوایی ب وجود میومد این من بودم ک سکوت میکردم و هر حرفی رو تحمل میکردم ب غرورم بر نمیخورد و تابع رفتارهاش بودم و هیچ بحثی نمیکردم اگ هم میکردم جوری رقم میخورد ک اخرسرمن بایدعذرمیخواستم ک صدام رفته بالا،ازناراحتیش ترس داشتم ک نکنه رابطه ما خراب بشه و این ترس من باعث شد ک هر روز بیشترناراحت بشه این ها ریشه در وابستگی من داشت و عدم شناخت خودم
یا یادم میادک خیلیی وقت پیش ها با ناراحتی بقیه ناراحت میشدم و باخوشحالیشون خوشحال..من روزم رو با حال خیلی خوب شروع میکردم و میدیدم طرف من حالش خوب نیست مثل یک بادکنک بادم خالی میشد وحالم گرفته میشد
اما در روابط دوستانه من همیشه نقش راهنماوناجی رو داشتم هر کسی هر مشکلی ک داشت میومد بهم میگفت منم مثل یک مشاور بهش مشورت میدادم حرفاشو گوش میدادم و سعی میکردم راهنمایی کنم و همیشه همینطور آدم ها تو مدارم بود آدم های با مشکلات متفاوت و اکثرا هم مشکلات عاطفی ک از من درخواست کمک میکردند چ بسا ک بعدش من خودمم همون مشکلات برام پیش اومد
و من همیشه در جمع های دوستانه نقش اینو داشتم ک بقیه رو بخندونم اصلا انگار این جزعی از من بود و اگر نبود اون من من نبود والبته ریشش رو میدونم برای دیده شدن بود بخش بزرگی از این نقش
بخاطر کارهایی ک دیگران برام انجاممبدادن شور تشکر کردن رو درمیاوردم انقد ک ازش تشکر میکردم اما وقتی من براشون کاری انجام میدادم هیچ وقت مثل خودم از من تشکرنکردند از وقت و زمان و انرژیم میزدم براشون کاراشون رو انجام میدادم
یک مورد دیگ هم هست ک میگفتن بریم میگفتم بریم وپایه بیرون رفتن های بقیه هستم طوری ک اگ بگم نه انگار خیلی غیرعادیه و من همیشه باید باشم
درروابطم نقش قربانی رو داشتم و نقاب خوب بودن میزدم و وقتی نتیجه عکس میدیدم میگفتم من ک این همه خوبم اما کیه ک قدر منو بدونه..از خودم میزدم ک حال بقیه خوب بشه
از خداوند میخوام همینطور ک ب من کمک کرد تا از بعضی از این نقش ها دربیام کمکم کنه تا حتی نقش هایی ک متوجهشون نشدم رو ب من نشون بدع وخودم رو از نقش ها و نقاب ها نجات بدم .امین
تشکر بابت این سری فایل های الگوهای تکرارشونده ک بیشتر ما رو ب شناخت خودمون نزدیک میکنه.
سلام دوزتان (◍•ᴗ•◍)
فک کنم این یه یه سوالو قبلا از خودم پرسیدم. حقیقتش بر میگرده به خیلی خیلی زمان های دور.
به دوران ماقبل تاریخ . زمانی که همش پنج سال داشتم.
خیلی دوست داشتم بهم توجه بشه. تو یه جمع که بودیم نگاه میکردم به کی توجه میشه . نگاه میکردم چکار میکنه منم همون کارو بکنم .( چیزی که استاد میگه بوضوح غلطه )
نگاه میکردم بزرگتر ها یه چیزی میگن و بقیه میخندن و اینطوری توجه زیادی کسب میکنن. منم سعی کردم دقیقا همون کار بکنم.
اینقدر بچه بودم که خودم نکته اون شوخی رو نمیگرفتم و برام هم مهم نبود فقط توجه میخواستم.
یکبار هم کسی چیزی گفت و همه خندیدن. سریع توجهم جلب شد بیبینم چی میگه . جمله بعدی رو که گفت سریع حفظ کردم. و بعدش سریع تکرار کردم. حتی خودم هم نفهمیدم چی گفتم. ( اونا همشون اینطوری برنج ##@﷼&) و بعدش هم خندیدم که انگار چه چیز خنده داری گفتم.
ولی همه غرق در خنده بودن و کسی بمن توجه نکرد.
در همون عالم بچگی با خودم گفتم چرا کسی بهم توجه نکرد؟ من که دقیقا همونو گفتم. اخه چرا؟
این گذشت و گذشت. و فک کنم این تو اعماق ذهنم بود که شوخی یک راه عالی برای جلب توجهه.
بزرگ تر که شدم . در دوران دبستان . خیلی وقت ها شوخی های بی جا میکردم . پر حرفی . و کلا از طرف دوستام هم ضایع میشدم. با خودم گفتم اصلا چرا می خوام شخصیت طنز جمع باشم. و حتی مدتی هم خواستم ادا در بیارم بگم من جدیم و اصلا شوخی نمیکنم. ولی نه. احساس کردم نه درست نیست . این من نیستم.
گذشت و گذشت و من از فیلم های استاد استفاده کردم. این مسئله جلب توجه برام حل شد و دیگه کلا دنبال جلب توجه دیگران نبودم. دیگه شوخی برام وسیله جلب توجه نبود . شوخی میکردم جون کلا همچین شخصیتی دارم . حتی تو تنهایی خودم هم برا خودم جوک میگم و میخندم. بعضی صدای خندم بلند میشه مادرم بهم میگه دیوونه شدی (≧▽≦)
حالا اگه بخوام جواب سوالو بدم من معمولا نقش شخصیت طنز جمعو دارم . و از وقتی این مسئله جلب توجه برام حل شد. کلا انگار شوخی هام خیلی تاثیر گذار شده . همیشه کلی ایده دارم . و کلا جمعیت میره هوا . و همیشه شخصیت دوس داشتنی هستم. تو هر جمعی میرم حتی برا یه لحظه تا کلی بعدش سراغمو میگیرن .
فقط مسئله عزت نفسه .
امید وارم موفق باشید عاشق همتونم (◍•ᴗ•◍)