پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 6 - صفحه 21 (به ترتیب امتیاز)


  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • فایل تصویری پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 6
    205MB
    22 دقیقه
  • فایل صوتی پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 6
    21MB
    22 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

525 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    سعید گفته:
    مدت عضویت: 629 روز

    به نام خداوند بخشنده مهربان

    سلام به همه دوستان

    من ماسک ها و نقش های زیادی رو توی زندگیم بازی کردم و به خاطر همین تنوع نقش ها و بازی عالی خودم باید اسکار بگیرم

    و اما یکی بزرگترین نقش هایی که در زندگیم داشتم این بود که من نقش گدا رو داشتم . من یک گدای واقعی هستم که محتاج بقیه هستم . همش دنبال اینم که بقیه تاییدم کننن . گدای توجه پدر و مارم هستم . گدای پول هستم . گدای روابط هستم که حالمو خوب کنه . گدای جلب توجه هستم که به من توجه کنن و از خودم لذت ببرم . من از همه کس و همه چیز گدایی کردم و این درون من میاد که برای خودم ارزش قائل نیستم و معمولا بدترین رفتارها هم میشه.

    دومین نقش بزرگ من اینه که من بسیار خودمو قربانی و مظلوم میبینم . قربانی دولت . قربانی بودن در این کشور . قربانی خانوادم که ازشون کمبود عزت نفس و دعواها دیدم . قربانی اینکه یکی بیاد منو جمع کنه . قربانی کتک خوردن از مدرسه و معلم ها . قربانی کتک خوردن از خانواده . قربانی شرایط مالی بد . قربانی ترسو بودن . قربانی اوضاع همینه و دقت کردم که چقدر این تکرار شده و به شیوه های متنوع منو درگیر خودش کرده.

    سومین نقش من حمال و کارگر بودن هست . تا یه جایی نیاز به کمک یا حتا اثاث کشی داشتن سعید که هست . حتا توی کارها سخت مثل چی حمالی میکردم و همیشه هم برام کار جور بود . من ازش فرار میکردم اما در واقع فراری نبود و بهش نزدیک میشدم و هنوزم هست

    من نقش ملیجک دربار(تلخک) رو داشتم و برای شادی خانوادم و خواهرام بخندن و شاد باشن و حالشون خوب باشه و ببرمشون بیرون و بهشون خوش بگذره یا دوستام رو توی سفر بخندونم که لذت ببرن و خودم رو کوچک میکردم

    من نقش یه ادم چاکر موجه و سر به زیر که خانواده و دوستان و فامیل و همکارها ازش تعریف کنند . . ادم های محل به به و چه چه بزن که چقدر این پسر خوب و پاکیه . حتا با دختر ارتباط نداشتم که بگن عجب پسر چشم و دل پاکیه و همش خودم رو موجه جلوه میدادم در حالی که از درونم دوست داشتم این نقاب رو بشکنم

    بزرگتر که شدم و حتا همین الان نقش ادم کار بلد و در کنارش یک قاضی رو بازی میکنم که میخوام خانواده رو درست کنم حتا توی ذهنم دارم براشون توضیح میدم که تو باید این کار رو انجام بدی چون من بیشتر میدونم یا قضاوت میکردم که چرا مثل من فکر نمیکنی و این مسیر رو میری و محکوم به زندانشون میکنم

    نقش بعدی من همش هوای طرف مقابل رو داشتم که بهش خوش بگذره و کارهایی کنم که خسته نشه . خوشحالش کنم . حوصلش سر نره و انگار من وظیفم این بود که حال بقیه رو خوب کنم و مثل اسباب بازی باشم

    نقش بعدی یه ادم بی لیاقت که خودم رو سربار خانواده میدم از کوچیکی و چیزی که میخریدن برام ناراحت میشدم که چرا اینقدر برام خرج میکنی . باشه برای خودت باشه و اونا از دوست اشتن این کار رو میکردم ولی من در خودم ارزش نمیدیم و حتا لباس های نو رو تو جمع دوستان نمیپوشیدم یا تو مدرسه که ناراحت نشن که ندار هستن و دلشون نخواد که گناهه

    من نقش سنگ صبور رو بودم که همکارها و دوستان و خانواده همش حرف های خصوصی یا ناراحت کننده و مشکلاتشون رو به میزدن و من لذت میبردم که من امین هستم و همیشه یه سعید هست که به حرفت گوش بده و ارام بشی

    نقش مدیر و مسئول ادم های زیادی رو داشتم که همه چی درست پی بره طبق برنامه ریزی اردوها و کارها و… پیش بره و همه خوشحال باشن در صورتی که خودم حمالی میکردم تا به بقیه خوش بگذره

    من نقش یه ادم مذهبی رو بازی میکردم که از این کار متنفر بودم ولی چون به خدا نزدیک تر شم و خدا دوستم داشته باشه و برم بهشت و به زور نماز میخوندم یا میرفتم تو مراسم مذهبی و این دوگانگی شخصیت درونم رو میخورد و متلاشیم میکرد چون باورش نداشتم و بدم میومد

    وقتی همه این ها و خیلی چیزها هست که در اینجا ننوشتم رو فکر میکنم. میبینم من تو زندگیم همش باج دادم به عالم و ادم . و شهید بقیه هستم.

    ▀▄▀▄ THE END ▄▀▄▀

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  2. -
    کبری مشتاقی گفته:
    مدت عضویت: 914 روز

    به نام خداوند مهربان که همیشه همراهه منه و به نام خالق زیباییها و آسانیها

    سلام و درود به دوستان عزیزم در این فضای آرام و بهشتی

    ممنونم از دوستانم که با کامنتهای زیباشون دل آدم رو روشن میکنن و ایده میگیریم ازشون

    همه ما به نوعی قبل از آشنایی با استاد عزیزمون

    تو در و دیوار بودیم و برای خودمون ارزش قائل نبودیم یعنی آگاه نبودیم و اگر اون موقع ها اینا رو به ما میگفتن متوجه نمی‌شدیم چون در مدارش نبودیم

    اما این مهمه که بعد از آشنایی با استاد و شناخت قوانین تونستیم چقدر تغییر کنیم

    در مورد سوال در روابط خودت با دیگران

    من همیشه در روابط ( قبل از آشنایی با استاد) طوری رفتار میکردم با طرف مقابلم که از من تعریف کنن پیش همه جان فشانیهای بی مورد که بیشتر اوقات از پا در میومدم اما دریغ از یه تشکر

    بیشتر اوقات هم مثل طلب کارها با من رفتار میکردن

    هر جا دعوایی میشد من و همسرم میرفتیم برای آشتی

    هر جا کسی میخواست بره بیمارستان من نفر اول برای همراهیش بودم خلاصه زیاده بگم از نا آگاهی به قوانین و ضربه خوردن‌ها و شکستها

    اما الهی شکر الان اول با شناخت خودم و شناخت ترمزهام شناخت قوانین تغییرات خودم و خیلی از پیشرفت‌های دیگرم تونستم زندگی عالی رو برای خودم بسازم

    و دیگه اون اشتباهات سابق رو انجام نمیدم و خیلی خیلی راحت شدم و آرامشم بیشتر شده چون خودمو دوست دارم و احترام و ارزش برای خودم قائل هستم

    استاد بی نهایت ممنونم سپاسگزارم

    در پناه خداوند باشین

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  3. -
    اکرم ملایی گفته:
    مدت عضویت: 1287 روز

    سلام به همه دوستان عزیز و خانواده دوست داشتنی استاد عزیز عباس منش و مریم خانم دوست داشتنی که من عاشقشممممم

    ابتدا بابت وجود این سایت و این دوفرشته الهی که باعث شدن زندگیم و افکارم رو بهتر کنترل کنم استاد از رمانی که با این سایت اشنا شدم و با محصولات عالیتون زندگیم خیلی عالی شده آرامش تمام وجودم رو پر کرده و با خدا خیلی بیشتر اشنا شدم و با خودم هم دارم بیشتر اشنا میشم هرروز دارم رشد می کنم و هرروز دارم از روز قبل بهتر وبهتر میشم استاد عزیز ازت خیلی خیلی خیلی مچکرممممممممم دوستتتتون دارم

    خوب بریم بابت پاسخ به الگوهای تکرار شوند

    البته تو این یکسالی که با شما اشنا شدم و از دوره دوازده قدم و دانلودی های رایگان استفاده کردم گفتم خیلی عادت ها و باورهای مخربم رو بصورت اگاهانه کم رنگ و کم رنگتر داره میشه

    اما این جلسات اخیر که گذاشتید بهم خیلی داره کمک مکنه و همش در طول روز وشب دارم فکر مکنم و هی به خودم نگاه مکنم ببینم که چی الگوهای بوده وهست سلام به همه دوستان عزیز و خانواده دوست داشتنی استاد عزیز عباس منش و مریم خانم دوست داشتنی که من عاشقشممممم

    ابتدا بابت وجود این سایت و این دوفرشته الهی که باعث شدن زندگیم و افکارم رو بهتر کنترل کنم استاد از رمانی که با این سایت اشنا شدم و با محصولات عالیتون زندگیم خیلی عالی شده آرامش تمام وجودم رو پر کرده و با خدا خیلی بیشتر اشنا شدم و با خودم هم دارم بیشتر اشنا میشم هرروز دارم رشد می کنم و هرروز دارم از روز قبل بهتر وبهتر میشم استاد عزیز ازت خیلی خیلی خیلی مچکرممممممممم دوستتتتون دارم

    خوب بریم بابت پاسخ به الگوهای تکرار شوند

    البته تو این یکسالی که با شما اشنا شدم و از دوره دوازده قدم و دانلودی های رایگان استفاده کردم گفتم خیلی عادت ها و باورهای مخربم رو بصورت اگاهانه کم رنگ و کم رنگتر داره میشه

    اما این جلسات اخیر که گذاشتید بهم خیلی داره کمک مکنه و همش در طول روز وشب دارم فکر مکنم و هی به خودم نگاه مکنم ببینم که چی الگوهای بوده وهست

    راستش یکی از این الگو ها این بوده که من همیشه نقش مادر بودند واسه خواهر وبردارهایم رو چه طرف خانواده همسرم و چه خودمون داشتم

    من چون تو شهر مشهد زندگی مکنم و از خانواده خودم که تو روستا هستند دور هستم و خواهر و برادرهایم که اینجا ساکن هستند همیسه طوری رفتار میکردم که جای مادرم رو براشون پر کنم

    و راحت باشند و خونه ما همیسه پر رفت وامد بود و هر کسی حرف و صحبتی داشت یا دورهمی میامدن خونه ما خلاصه من نقش حامی رو داشتم که تو این چند وقت بصورت اگاهانه روی این مورد دارم کار مکنم که من مسول تنهایی و بی کسی کسی نیستم و مسول هیج کس نیستم حتی فرزندان خودم و همسرم سخته ولی دارم سعی خودم رو مکنم و این برام لذت بخش است و باور کنید سرم ارومتر شده و یک موضوع دیگه ترس از تنهایی داشتم

    یک الگو دیگه که داشتم اینکه ترس داشتم با

    بعضی ها ارتباط برقرار کنم چون میگفتم من یک حرفی میزنم و بعد یک کلاغ چهل کلاغ میشه و بعد در آخر من قربانی میشدم و دارم اگاهانه روی این کار مکنم

    که هیج کس نمیتونه روی زندگی من تاثیر بزار و من هم نمیتونم روی زندگی دیگران تاثیر بزارم و هیج کس به من ظلم نمکنه این خودم بودم که به خودم ظلم میکردم و دارم تمرکزی روی خودم کار می کنم که به مدارهای بالاتری بروم تا شرایطم بهتر شود هرچند از سالهای قبل خیلی بهتر شده

    یکی دیگه این بود که من برای همه کار مکردم اگه مریض میشد بدوبدو میرفتم اگه اسباب کشی بود بدو بدو میرفتم اگه می خواستند جای بروند و بچه ها شون رو مگفتم خوب بیارید خونه من و اگه درد ودلی داشتن میامدن پیش من و همسرم واگه میخواستند مثلا طرف از شهرستان میامد ما دیگه خودمون رو واسه طرف میکشتیم حرم میبردمشون یا طرقبه یا جاهای دیگه کلی زمان مگذاستیم بعد میدونید چی میشد از ما بدتر پیدا نمیشد و من مگفتم اگه تمام دستهایم رو پر از طلا کنم باز اخر از ما بدتر پیدا نمیشد

    و این خیلی درد اور بود اما دیگه چند وقتی هست

    که دیگه اینجوری نیستیم و حتی یک جای پیغام فرستادن که اینا چقدر بد جنس شدن و سنگ دل

    ولی خودم فهمیدم داره از کجا اب میخوره از این که من از دیگران توقع داشتم اگه کاری مکردم بار توقع داشتم که ازمون تشکر کنند و احترام بزارند

    و همین کار هارو برای ما بکنند اینها همه از شرک میاد

    اینکه من از دیگران محبت و عشق و دوست داشتن و ..رو میخواستم و اینکه که من نمیدونستم و نمیفهمیدم که از این جور رفتارها است که کلی ضربه خوردم از اینکه از خدا نخاستم از بنده اش می خواستم این ترس داشتم

    این که هر چه به سر ما ادم ها میادالبته دارم به خودم مگم از شرک و بی ایمانی است

    حالا دارم هرروز دنبال پاشنه اشیل هایم و الگوهای که داشتم و دارم می گردم تا با کنترل اگاهانه کم رنگ و کم رنگتر شون کنم با باورهای درست

    از خداوند سپاسگزار هستم که داره هر لحظه من رو و البته ما بچه های عباس منشی رو هدایت می کنه هدایت به سمت خود شناسی و خداشنایی و از استاد عزیز بابت اینکه همچون پیامبر زمانه مارو داره اگاه می کنه و راهنمایی میکنه و داره کمک میکنه که ما بیشتر خودمون رو بشناسیم استاد عزیز ازت بسیار سپاسگزارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  4. -
    رسول بنادری گفته:
    مدت عضویت: 1431 روز

    بنام خدایی ک عاشق منه

    منودوست داره

    منو ب بهترین ها هدایت میکنه

    عاشقتونم دوستان

    من رسولم و عاشقتونم

    اره عاشق خودمم اره عاشق شمایی هستم ک دارین این کنکاش رو میخونین

    عاشق شمایی ک داری با عشــــــــــــق روی خودت کار میکنی

    1- نقش من توی روابط با جنس موافق و جنس مخالف :

     من نقش ناجی رو بازی کردم

    نقش کسی ک وظیفه ی خودش میدونه بقیه رو خوشحال کنه – نقش یک دلقک –

    یادمه توی کلاس بودیم یه بچه مایه داری کنار من بود استاد رو مسخره میکردم ک ب این طریق با مایه داره رفیق شم

    فک میکردم دلیل دیگه ای نداره ک باهام رفیق شه فقط، من باید اونو خوشحال کنم تا با من باشه

     

    من توی دوران دانشگاه با یه دختری رفیق ک ن

    با هم حرف میزدیم اونم تو مجازی

    منم چوم بلد نبودم با جنس مخالفم چطور برخود کنم گشته بودم و یه چیزایی یه مطالبی از یه استادی گیر اورده بودم ته قضیه میگفت ک چنتا فاکتور باید داشته باشین ک جنس مخالف جذبتون بشه

    که یکی از اونا شوخ طبعی بود

    و این از همونجا نفوذ کرد ب لایه لایه ی وجود

    و وقتی بخوام با جنس مخالف یا حتی با همجنسم  ارتباط بگیرم هم توی ناخود آگاهمه ک من باید ب یه طریقی این رو ب خنده بیارم ک با من رفیق شه یا با من باشه

     و این تا جایی جلو رفت ک من توی ارتباط با هر کسی

    فکر میکنم باید اون رو خوشحال کنم حالا ب هر نحوی یه حرف خنده داری بزنم تا باهام راحت بشه تا کارم رو راه بندازه

    و این باعث شده ک من بیشتر صحبت ها رو ب شوخی و خنده بگیرم و از جدی بودن فراری باشم

    توی ذهنم این بوده ک من ک جدی باشم دیگران ازم دور میشن

    پیش اومده درباره ی یه بحث جدی صحبت کردن من مطلب رو ب شوخی گرفتم

    و کم کم این بعد جدی بودن ازم دور شده

    مثال ناجی :

    اینجا هم دوباره….. توی دانشگاه پروژه ای ک داشتیم من پروژه همون دختری ک توی مجازی حرف میزدیم انجام میدادم

    حالا چرا؟

     ک این رابطه نزدیک تر بشه – فک میکردم با کمک کردن ب کسی میتونم باهاش رفیق شم، بهش نزدیک شم

    و این باعث میشد من خیلی خودم رو اذیت کنم ک جدای از پروژه خودم پروژه اون شخص رو هم انجام بدم و این شرک من

    اون رو از من دور و دور تر میکرد با وجود کمک هایی ک بهش میکردم

    من باج میدادم ک با باشن

    توانایی خودم رو باور نداشتم

    باور نداشتم ک میتونم قوی بشم، میتونم با یه دختر فوق العاده ارتباط بگیرم برای همین وابسته ی همون ارتباط میشدم

    الان انصافا نقش ناجی رو خیلی کم بازی میکنم

    و کار هایی ک ازم خواسته میشه اگه ببینم با انجام دادنش خیلی اذیت میشم راحت ن میگم

    چون خداست ک ب همه ی ما  کمک میکنه و خیلی جاها هم ممکنه با کمک کردن من

     هم من، اذیت بشم و هم اون قوی نشه

    الان کمتر میگم عه……

    گناه داره باید کمکش کنم کسی رو نداره…

    چون خدا ب بندش کافیه

    حسبی الله

    الان میدونم ک من مسئول دیگران نیستم

    من مسئول خوشحال کردن دیگران نیستم

    و سوال من اینه ک ایا میشه یه نفر باهات باشه بدون هیچ چیزی

    بدون هیچ توقعی ک بخوای شادش کنی حالش رو خوب کنی

    درد و مشکلاتش رو بهت بگه، سطل آشغالش باشی

    َبشه فردی ک توقع نداشته باشه دلقم بشی براش تا بخنده

    توقع نداشته باشه ک از وجوت بکنی و بهش بدی

    توقع نداشته باشه مثه سگ کار کنی و خواسته های اون رو محقق کنی

    مستقل باشه

    برات تولد بگیره

    اصلا بشه ک اون برات هدیه بگیره

    من چنین چیزی میخوای خدا

     رانندگی بلد باشه

    من تنهایی رفتم مسافرت

     یا مجردی رفتیم مسافرت

    یا با دوستام دور همی رفتیم اونم مشکلی نداشته باشه

    2- سر کار ب عنوان ناجی کسی ک با کار کردن بار رو از روی دوش پدرش برداره- کسی ک محقق کردن خواسته پدرش براش مهم شده و دنبال علاقش نمیره با وجود اذیتی ک در کار میشه

     

    استاد عزیزم ازت تشکر میکنم

    گرچه تشکر واقعی اونجایی هست ک از این آگاهی ها استفاده کنم و ب خواسته هام برسم، زندگیم رو خلق کنم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  5. -
    مریم احسان پور گفته:
    مدت عضویت: 1229 روز

    سلام خدمت استاد نازنینم و مریم خانم

    نقشهایی که من بازی کردم

    نقش قربانی که هنوز که هنوزه نتوانستم کامل از وجودم حذف کنم فک میکردم بادوره عزت نفس که گذراندم کامل حذف شده ولی با این فایل استاد وقتی فک کردم دیدم وقتی من از اتفاقات بد زندگی تو جر و بحث با همسرم صحبت میکنم اشکم ناخودآگاه پایین میاد و همیشه بخاطر این کار خودم را سرزنش میکردم و الان پی بردم علت گریه ام فقط بخاطر این حس قربانی هست که هنوز اگر هم کم شده ولی در وجودم هست حالا که فهمیدم لیزری روش تمرکز میکنم تا کامل پاکش کنم دوم حس لیاقت در من خیلی کم هست که با دوره عزت نفس روش کار کردم بهتر شده و نه گفتن برام راحت شده الویت خودم هستم ولی هنوز جای کار زیاد داره نقش کنترل گر داشتم که این را کامل از وجودم با دوره عزت نفس پاک کردم و نقش اینکه همیشه از خودم کندم و دادم و بازم همسرم ازم طلبکار استو این نقش را یه مدتی هست با دوره عشق و مودت دارم کار میکنم

    استاد هزاران مرتبه شکر که مرا خداوند مهربانم به سوی شما هدایت کرد

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  6. -
    اکرم به نژاد گفته:
    مدت عضویت: 1257 روز

    «بسم الله الرحمن الرحیم»

    سلام به استاد عزیزم و دوستان گلم در سایت

    در روابط خودت با دیگران – خصوصا روابط عاطفی – شما چه نقشی را بازی می کنید؟

    این سوال منو برگردوند به گذشته پر از فراز و نشیبم .گذشته ای که هنوز آثار چک و لگدهای آنرا حس میکنم .گذشته ای پر از اشتباه یا بهتر بگم تجربه و درس .در ارتباطاتم چون کم بینی شدید داشتم هیچ حد و مرزی برای خودم تعیین نکرده بودم و فقط برای من آن ارتباط مهم بود نه خود شخص…و این ضعف من باعث شده بود تا هر توهین و تحقیری را تحمل کنم .چون فک میکردم من لایق بهتر از این نیستم چون در ذهن من این باور بود که باید بسوزی و بسازی .چون جدایی برابر بود با نابودی .چقد سعی میکردم دیگران رو تغییر بدم چقد قضاوت میکردم .اصلا معنی درک کردن رو بلد نبودم .یه جایی مظلوم و قربانی بودم یه جایی ظالم .افکارم ثبات را از من ربوده بود .من گیج بودم و در حال دست و پا زدن برای بهبود شرایط زندگی ام و حواسم نبود که بیشتر خودم را غرق میکنم .از مردم در ذهن مریضم بت ساخته بودم .تمام زندگی و ارزشم را فدای دیگران کرده بودم .تمام زندگی ام شرک بود .و من مشرک بودم.بعضی مواقع نقش ظالم را بازی میکردم توقع داشتم همه خودشان را و خواسته هایشان را نادیده بگیرند و به من خواسته های من توجه کنن و با زبانم به آنها نیش میزدم چون نقطه ضعفشان در دستم بود.بعضی مواقع در نقش قربانی و مظلوم فرو میرفتم چون آنها را خیلی بزرگ می‌دیدم و خودم را کوچک و حقیر .زندگی ام تعادل نداشت .سعی در تغییر دیگران مرا از پا درآورده بود خسته شده بودم ‌‌ازاین زور زدنهای بیهوده.تمام انرژی ام را صرف تغییر دیگران میکردم دلسوزی های بیجایم شرایطم را بدتر کرده بود…،

    خنده دار است خودم با خودم در صلح نبودم ولی دنبال صلح برقرار کردن در زندگی دیگران بودم .البته در این مواقع هم منفعت شخصی نیتم بود .چون تنش های خانواده مرا حساس کرده بود فکر میکردم آبروی من در خطر است .و همیشه سعی میکردم مراقب اوضاع و شرایط خانواده باشم .باز هم تلاشی بیهوده…،

    خود کم بینی و تایید طلبی شدیدم باعث شده بود همه را با هر اشتباهی به راحتی ببخشم .نه بخشیدن واقعی ،بخشیدنی که فقط این موضوع بگزرد و تمام شود و کسی از من دلخور نباشد و من تنها نشوم.چون از تنهایی میترسیدم.چون خودم را بی ارزش می‌دانستم.چون همیشه فک میکردم من مقصرم و خودم را سرزنش میکردم .و این منفعل بودن باعث شده بود خوی وحشی و یا وجه منفی( ظالم بودن) اطرافیانم را برانگیخته کنم .و مثل یک آینه این بازتاب بی ارزشی و نادیده گرفتن خودم را به من نشان میدادن.

    خدا را شکر میکنم که مرا آگاه کرد .این روزها سعی میکنم مسولیت تمام اتفاقات شرایط زندگی ام را بپذیرم .و با یادآوری این موضوع ک اگرمن خلق کردم از این پس را با یاری خداوندم بهترین را خلق میکنم.سعی میکنم تا عمل گرا باشم و ایمان را در خودم تقویت کنم. تا حدودی توانسته ام دست از تغییر دیگران بردارم و تمرکزم را گذاشته ام برای رشد شخصی خودم .شکرت خدا تا حدودی موفق به صلح با خودم و اطرافیانم شده ام و دست از قضاوت برداشته ام .خدایا شکرت برای بهبود شرایط زندگی ام برای قانون بی نقص و زیبایت . خوشحالم ک هدفمند زندگی میکنم و در حال رشد و پیشرفت.

    خدایا سپاسگزارم که هر لحظه در حال هدایت بندگانت هستی عاشقتم

    ممنونم استاد عزیزم در این مسیر همراه ما هستید دوستون دارم خیلی خیلی زیاد :)

    برای تمام دوستانم در سایت آرزوی شادی، سلامتی خوشبختی و موفقیت دارم.

    «من اکرم خالق زندگی خودم هستم»

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  7. -
    لیلا شریفی گفته:
    مدت عضویت: 1181 روز

    ب نام خدا!

    سلام ب استادجونم ومریم مهربانم !

    در روابط خودت با دیگران چ نقشی دارم ؟من اکثرموقع ها دررابطه با دیگران بخصوص همسرم چندین مواردهست ک نقش بازی میکنم

    1_همیشه احساس قربانی بودن بهم دس میده احساس میکنم شوهرم خانواده شوهرم قدرمو نمیدونه و بهم ظلم شده …

    2_من نقش ی کارگاه بازی میکنم همیشه دنبال خطایی یا ی اشتباهی ازهمسرم هستم ک موچشو بگیرم بکوبم سرش و‌حق جانب ب خودم بگیرم طوری انگار بهم ظلم شده و حس قربانی بودن بهم دس میده قهرکنم یکی روزبرم خونه مامانم تاشوهرم منت بکشه بیاددنبالم وووو

    3_نقش زنی بازی میکنم گ انگار خیلی قویه و همه چی میدونم شوهرم هیچی نمیدونه و بهش امرنهی میکنم واین باعث میشه باهمسرم بحثم بشه..

    4_من همیشه ازهمسرم ومادرشوهرم انتقادمیکنم و قضاوتشون میکنم طوری برخوردمیکنم انگار همه رفتارای اونا اشتباه مال من درسته و باید باب میل من اخلاقای من برخورد ورفتارکنن درحالیکه این رفتارمن خودخواهی هیچ کسی نمیتونم تغییربدم …

    استاد ازتون بی نهایت سپاسگزارم باسوالاتی ک میپرسین بیشتر ب درون خودم میرم خودمو زیرو میکنم و این خیلی بهم کمک میکنه کجاها ایراد دارم و چطوری حلشون کنم ..

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  8. -
    اکرم ملایی گفته:
    مدت عضویت: 1287 روز

    سلام به همه دوستان عزیز و خانواده دوست استاد عزیز عباس منش و مریم خانم دوست داشتنی که من عاشقشممممم

    ابتدا بابت وجود این سایت و این دوفرشته الهی که باعث شدن زندگیم و افکارم رو بهتر کنترل کنم استاد از رمانی که با این سایت اشنا شدم و با محصولات عالیتون زندگیم خیلی عالی شده آرامش تمام وجودم رو پر کرده و با خدا خیلی بیشتر اشنا شدم و با خودم هم دارم بیشتر اشنا میشم هرروز دارم رشد می کنم و هرروز دارم از روز قبل بهتر وبهتر میشم استاد عزیز ازت خیلی خیلی خیلی مچکرممممممممم دوستتتتون دارم خوب بریم بابت پاسخ به الگوهای تکرار شوند

    البته تو این یکسالی که با شما اشنا شدم و از دوره دوازده قدم و دانلودی های رایگان استفاده کردم گفتم خیلی عادت ها و باورهای مخربم رو بصورت اگاهانه کم رنگ و کم رنگتر داره میشه

    اما این جلسات اخیر که گذاشتید بهم خیلی داره کمک مکنه و همش در طول روز وشب دارم فکر مکنم و هی به خودم نگاه مکنم ببینم که چی الگوهای بوده وهست سلام به همه دوستان عزیز و خانواده دوست داشتنی استاد عزیز عباس منش و مریم خانم دوست داشتنی که من عاشقشممممم

    ابتدا بابت وجود این سایت و این دوفرشته الهی که باعث شدن زندگیم و افکارم رو بهتر کنترل کنم استاد از رمانی که با این سایت اشنا شدم و با محصولات عالیتون زندگیم خیلی عالی شده آرامش تمام وجودم رو پر کرده و با خدا خیلی بیشتر اشنا شدم و با خودم هم دارم بیشتر اشنا میشم هرروز دارم رشد می کنم و هرروز دارم از روز قبل بهتر وبهتر میشم استاد عزیز ازت خیلی خیلی خیلی مچکرممممممممم دوستتتتون دارم

    خوب بریم بابت پاسخ به الگوهای تکرار شوند

    البته تو این یکسالی که با شما اشنا شدم و از دوره دوازده قدم و دانلودی های رایگان استفاده کردم گفتم خیلی عادت ها و باورهای مخربم رو بصورت اگاهانه کم رنگ و کم رنگتر داره میشه

    اما این جلسات اخیر که گذاشتید بهم خیلی داره کمک مکنه و همش در طول روز وشب دارم فکر مکنم و هی به خودم نگاه مکنم ببینم که چی الگوهای بوده وهست

    راستش یکی از این الگو ها این بوده که من همیشه نقش مادر بودند واسه خواهر وبردارهایم رو چه طرف خانواده همسرم و چه خودمون داشتم

    من چون تو شهر مشهد زندگی مکنم و از خانواده خودم که تو روستا هستند دور هستم و خواهر و برادرهایم که اینجا ساکن هستند همیسه طوری رفتار میکردم که جای مادرم رو براشون پر کنم

    و راحت باشند و خونه ما همیسه پر رفت وامد بود و هر کسی حرف و صحبتی داشت یا دورهمی میامدن خونه ما خلاصه من نقش حامی رو داشتم که تو این چند وقت بصورت اگاهانه روی این مورد دارم کار مکنم که من مسول تنهایی و بی کسی کسی نیستم و مسول هیج کس نیستم حتی فرزندان خودم و همسرم سخته ولی دارم سعی خودم رو مکنم و این برام لذت بخش است و باور کنید سرم ارومتر شده و یک موضوع دیگه ترس از تنهایی داشتم

    یک الگو دیگه که داشتم اینکه ترس داشتم با

    بعضی ها ارتباط برقرار کنم چون میگفتم من یک حرفی میزنم و بعد یک کلاغ چهل کلاغ میشه و بعد در آخر من قربانی میشدم و دارم اگاهانه روی این کار مکنم

    که هیج کس نمیتونه روی زندگی من تاثیر بزار و من هم نمیتونم روی زندگی دیگران تاثیر بزارم و هیج کس به من ظلم نمکنه این خودم بودم که به خودم ظلم میکردم و دارم تمرکزی روی خودم کار می کنم که به مدارهای بالاتری بروم تا شرایطم بهتر شود هرچند از سالهای قبل خیلی بهتر شده

    یکی دیگه این بود که من برای همه کار مکردم اگه مریض میشد بدوبدو میرفتم اگه اسباب کشی بود بدو بدو میرفتم اگه می خواستند جای بروند و بچه ها شون رو مگفتم خوب بیارید خونه من و اگه درد ودلی داشتن میامدن پیش من و همسرم واگه میخواستند مثلا طرف از شهرستان میامد ما دیگه خودمون رو واسه طرف میکشتیم حرم میبردمشون یا طرقبه یا جاهای دیگه کلی زمان مگذاستیم بعد میدونید چی میشد از ما بدتر پیدا نمیشد و من مگفتم اگه تمام دستهایم رو پر از طلا کنم باز اخر از ما بدتر پیدا نمیشد

    و این خیلی درد اور بود اما دیگه چند وقتی هست

    که دیگه اینجوری نیستیم و حتی یک جای پیغام فرستادن که اینا چقدر بد جنس شدن و سنگ دل

    ولی خودم فهمیدم داره از کجا اب میخوره از این که من از دیگران توقع داشتم اگه کاری مکردم بار توقع داشتم که ازمون تشکر کنند و احترام بزارند

    و همین کار هارو برای ما بکنند اینها همه از شرک میاد

    اینکه من از دیگران محبت و عشق و دوست داشتن و ..رو میخواستم و اینکه که من نمیدونستم و نمیفهمیدم که از این جور رفتارها است که کلی ضربه خوردم از اینکه از خدا نخاستم از بنده اش می خواستم این ترس داشتم

    این که هر چه به سر ما ادم ها میادالبته دارم به خودم مگم از شرک و بی ایمانی است

    حالا دارم هرروز دنبال پاشنه اشیل هایم و الگوهای که داشتم و دارم می گردم تا با کنترل اگاهانه کم رنگ و کم رنگتر شون کنم با باورهای درست

    از خداوند سپاسگزار هستم که داره هر لحظه من رو و البته ما بچه های عباس منشی رو هدایت می کنه هدایت به سمت خود شناسی و خداشنایی و از استاد عزیز بابت اینکه همچون پیامبر زمانه مارو داره اگاه می کنه و راهنمایی میکنه و داره کمک میکنه که ما بیشتر خودمون رو بشناسیم استاد عزیز ازت بسیار سپاسگزارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  9. -
    S گفته:
    مدت عضویت: 735 روز

    دوستان مجددا سلام

    الگوهای تکرار شونده میتونند بنظرم عین امواج سینوسی یا کسینوس باشن حالا یا مخرب و منفی یا سازنده و مثبت باشن اینکه گفتم امواج سینوسی یا کسینوسی چون به میزان نقطه عطف تکرار شونده فراز و فرودش میگم

    مثلا دیدید یه کاری یا عملی انجام میدیم میزان کمیت و کیفیتش به حدی هست که تو اون مکان و زمان برامون یا منزجر کننده یا خوشحال کننده هست عین حال درون کودکی که باد گرفته مثلا یه کار خوب کنه از خوشحالی برا خودش نا خوداگاه دست میزنه یا نه بر عکس بی دلیل حتی کسی دعواش کنه گریه میکنه از اون عملی که ازش حس ناراحتی داره دقیقا هم ما تو زندگی دایم داریم امواج تولید میکنیم امواج ساخته خوراک ذهنمون و از بالقوه به بالفعل تبدیلش میکنیم و دقیقا گاهی مقل به خودمون میگیم این کار رو من دقیقا چند روز پیش یا چند هفته پیش یا چند ساعت پیش انجام داده بودم که…!

    خیلی از الگو های تکرار شونده های ما ادما مشترک هست مثلا کامنت ها بخونیم همه یه الگو حداقل تکرار شونده مشترک دارن مثلا راضی نگه داشتن بقیه در حالی که یکی نبوده بگه من اول سعی میکنم خودمو راضی نگه دارم چرا نبوده چون بهمون از بچگی یاد دادن حقت رو ببخش عین بچه ای که بچه همسایه آنده اسبای بازیش بگیره میگن اشکال نداره بده بهش در حالی بهمون یاد ندادن بدون تعرض به حق کسی اول به حق خودت راضی و اول خودت رو اولویت بده

    همیشه بهمون یاد دادن قربانی بشو حکایت هیس هیچی نگو!

    هیس تو کوتاه بیا!!!

    هیس حق با توعه ولی چاره ای نیست!!!!

    هیس تو چرا دنبال حقتی!!!!!!

    تهش هم همه راضی نگه داشتی ولی هیچ وقت راضی نیستن چون لطف تو شده عادت و وظیفه از نگاه دیگران

    چون تو رو محکوم کردن قربانی بشی

    من مثل مهمون میشدم جایی میدونستم طرفم شاید در تکاپو راضی نگه داشتن من هست شاید هم نداره ولی میخواد منو به زور به ظاهر راضی نگهداره ولی من خیلی رک میگفتم تا چقدر میخوای منو مهمون کنی بگو تا جایی بریم دوتایی برای ساعتی لذت ببریم نکه فقط از رو ظاهر باشه

    یا خودم دعوت میکنم از اول رک میگم من فلان مبلغ دارم به حد همون برای همه تهیه میکنم چرا؟ اگر خودم راضی باشم تو تنگنا رفتاری نباشم اون ساعت هایی که با دوستانم رفتم بیرون لذت میبرم من اشنایی داشتم مهمونی میکرد کلی زحمت کلی تهیه غذا ولی خودش لذت نمیبرد خودش حس شادی نداشت خب این یعنی الگو تکرار شونده منفی یعنی ارزش نداشتن خودت برای خودت

    کلی تدارک دیدی خودت ولی ذره ای از غذا نخوری که بگی فلانی غذا خوش مزه بود بنظرت؟!!!!

    چون یاد نگرفتیم اول خودمون دوست داشته باشیم اگر تو اول خودت راضی نگهداری اول برای دل خودت تولید فضا مثبت کنی خب حالا چهار نفر رو هم دعوت میکنی و شادیت تقسیم میکنی

    چرا هیچ وقت ما تنهایی برا خودمون تولد نگرفتیم چون تولد برای خودمون نخواستیم چون اولویت خودمون نبودیم حتی روز تولدمون

    پس باید نگرشمون عوض کنیم

    باید بدونیم اول خودمون مقصریم ریشه همه تکرار شدن های این الگوهای مثبت یا منفی خودمون هستیم

    خودمون میخوایم بهمون ترحم بشه تا بگن تو نمونه ای

    قربانی بشیم تا بهمون بگن تو فداکاری

    سکوت کنیم بهمون بگن تو عاقلی

    در حالی که این ها نه معنی فداکاری نه عاقلی نه نمونه میدن

    این ها یعنی حماقت بازی با جملات سال ها گولمون زدن شده ملکه ذهنمون خودمون خودمون گول بزنیم

    همه دارن الگو تکرار شونده چون ذات هستی همین تکرار الگوها با حرکت دورانی و ارتجاعی هست حالا شدت و ضعفش بستگی به شرایط اکتسابی هر کسی هم داره

    حکایت گدایی که از خودش ضعف میسازه برای یه هزار تومن دشت کردن مثلا لباس خیلی ژنده میپوشه تا بدنش رو زخمی… تا بندگی بندگان خدا رو کنه اونم با عجز و ناله خوار گونه

    یه گدا هم باز در حین گدایی باز عزت نفس داره دست به هر مدل گدایی نمیشه بزای عزت نفسش

    پس می خوام بگم حتی تو فرکانس منفی هم ادما متفاوت عمل میکنند چه برسه فرکانس خوب

    از الگوهای تکرار شونده من مخرب بود وابستگی بود خیلی زود به همه چیز وابسته میشدم دیدم منم با معتاده فرقی ندارم اون با مواد خودش میترکونه من با افکار وابستگی و تنش و خوره وار مغزم بخورم

    گذاشتم کنار وابستگی رو وابستگی تبدیل میکنم اگر اون چیز لایق باشه به دلبستگی

    چون تو در وابستگی عین معتادی هستی همه چیز میکشه براش فرقی نداره ضعف و قوت

    ولی در دلبستگی هر چیزی نمیکشی به هر چیزی وابسته نمیشی اول همه چی خوب میسنجی

    خیلی بهتر شدم حداقل الان فهمیدم هر چیزی که از روی دلبستگی مال منه مال من میشه ولی از روی وابستگی یا نمیشه یا اگر بشه بعد مدتی گرفته میشه

    تنها فعلا الگو تکرار شونده ای که ریشه همه این چیزها داشت همین بود فعلا تو زندگیم

    چون وقتی وابسته میشی قربانی میشی

    حس کوچکی میکنی و نهایت میگی من برا فلان چیز این همه وقت گذاشتم تهش شد این

    تهش شد نا سپاسی از زحماتم

    امیدوارم حرفام مفید باشه

    در پناه الله روزی بخش و ارامش بخش باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  10. -
    فاطمه کریمی گفته:
    مدت عضویت: 946 روز

    به نام خدای مهربان

    سلام ب استاد عزیزم و مریم جان

    در روابط خود با دیگران ،بخصوص رابطه عاطفی

    چ نقشی را دارید؟

    بر میگردم ب چند سال پیش،ک من دو بار رابطه عاطفی خودم رو از دست دادم و نامزدی من بهم خورد،جوری ک چندین ماه حال خوبی نداشتم و خودم رو سرزنش میکردم، احساس قربانی شدن رو داشتم و ب خانواده میگفتم ک ب من ظلم شده و من نباید این اتفاق و تجربه میکردم ،اما اونها هم گاهی باهام هم دردی میکردن و گاهی هم سرزنش

    در روابط همیشه سعی میکنم ک دیگران اذیت نشن و راحتی طرف مقابلم برام اهمیت داشت تا جای ک خودم و نمیدیدم و همش فکر راضی کردن بقیه و طرف مقابلم هستم ،

    و احساس قربانی شدن و راضی کردن بقیه برام تجربه شده

    تا اینکه سال 98 بااستاد آشنا شدم و با کتاب راندابرن شروع شد مسیر جدید زندگیم

    خدا رو شاکرم

    استاد من فاطمه گزشته رو خراب کردم و یه فاطمه جدید رو ساختم و هنوزم در حال ساخته شدنم

    استاد جان من واقعا این چند سال طعم زندگی رو چشیدم و واقعا از هر لحظه اش لذت بردم و میبرم

    دیگه فکر اینکه دیگران رو راضی کنم نیستم البته ک همیشه برای همه احترام قائلم ولی الان دیگه واقعا الویت خودم هستم ،خودم و دوست دارم وواسه خودم واقعا وقت میزارم ،

    همیشه مسیر سر کار تا خونه ،فایلهای شمارو با هندزفری تو گوشم گوش می‌کنم و فقط سعی دارم رو باورهای درست تمرکز کنم

    میدونم ک تمام اتفاقاتی ک برای من افتاد مسئولش خودم هستم پس خودمم میتونم درستش کنم ب امید خدای مهربان

    استاد هنوز ب اون رابطه عاطفی ک دوس دارم نرسیدم اما همچنان این مسیر و ادامه میدم و ب داشته هام توجه میکنم و ب دوستان گلی مثل شماها تو این جمع دوست داشتنی و استادی ک استاد دلها س

    امید این رو دارم ک خداوند منو ب بهترینها هدایت میکنه

    خدارو شکر

    استاد ازتون کمال تشکر را دارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای: