اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
در این بخش از خودشناسی ،متوجه شدم که من در ذهن ام یک باوری دارم به اسم همیشه ظلم هست،ظالم هست و من نباید مظلوم باشم ،باید از خودم و از حق خودم دفاع کنم
اما در حقیقت ظلمی وجود نداره،ظالمی وجود نداره
که من باید احتیاط کنم حق طبیعی که زندگی در ناز و نعمت هست رو ازم نگیرن
مگه کسی میتونه اکسیژن رو از من بگیره، مگه من اصلا میتونم اکسیژن رو از دیگران بگیرم چه برسه به مال و اموال دیگران
این باور مخرب از کجا اومد از ورودیهای جامعه، کتابها و آدم های اطرافمون
خانوادم همیشه بهم میگفتن ،فلانی زور نگه،فلانی ازت چیزی ندزده، برادر ها و زن برادرها کارشون ظلم کردن، مدیران شرکت ها زور میگن، ممکن پولتو ندن
این باور باید به من ثابت میشد،وقتی یکی تهدید میکرد میترسیدم، یکی اگه به خاطر پولش یا مرد بودنش بهم حرفی میزد نگران میشدم و باور میکردم که همیشه ظلم هست و من فقط میخواستم قوی بشم تا منو نخورن ،یا بهم زور بگن و حقمو ازم بگیرن
همیشه این عامل بیرونی بود این باور داشت کار میکرد
ولی قدرت باورها رو نباید دست کم بگیریم
توی جهان خداوند همش صلح و همش آرامش و فقط خودم هستم و فرکانس های خودم، کسی بیرون از من نیست که بهش فکر کنم و قدرت بدم بهش که این آدم میتونه منو خوشبخت کنه یا بدبخت کنه
ظلم به خود وجود داره اونم به خاطر اینکه فکر کردیم چیزی بیرون از خودم ،عاملی،کسی بیرون از خودمون هست و به جای تمرکز روی باورهای توحیدی که ظالمی وجود نداره و من در پیشگاه خداوندهستم و نعمت هام رو بشماریم، داریم تمرکز میکنیم که چطوری قوی بشیم ثروت بسازیم که دیگران بهمون زور نگن
یا رب از تو میخوام ترس هامو برداری، ترس از اینکه نکنه به من ظلمی بشه، باید ذهنم رو پر کنم از جهان پاک و صمیمی و پراز انسان های مهربان مثل استاد عباس منش عزیزم، توجه ام رو بزارم بر روی آرامش و آزادی و درستی
استاد مهربانم، چقدر خوشحالم که توی این سایت هستم و دارم باور میکنم که افکار من اتفاقات و شرایط رو رقم میزنه و باورهام بهم ثابت میشن
واقعا سپاسگذار خداوندی هستم که منو هدایت کرد به این سایت پربرکت، به تهیه محصولات و در مدار دیدن و شنیدن آموزش های شما و سریال های بینظیرتون
پاراگراف اول شما خیلی کاربردی بود برام یعنی ترمز بنده هم هست
چیزی که حق طبیعی من هست از من گرفته نشود (ترس از کمبود،ترس از دست دادن)
این ترمز در همه انسانها هست ،یکیبیشتر ،یکیکمتر
وباور منطقی شما هم کاربردی تر بود
مگر میشود اکسیژن وکسی از من بگیره ،اکسیژن حق طبیعی هر انسانی هست ،پس ثروت ،سلامتی،رابطه عالی ،رفاه و ارامش،زیبایی،پر انرژی بودن،فراوانی ،همه اشون خدایی هستن و مثل اکسیژن فراوان و در دسترس و حق طبیعی هر انسانی هست
مثلا من اکسیژن و حق خودم میدونم و نفس میکشم
اما اگر حق خودم ندونم و اون و بد بدونم اصلا سعی میکنم نفس نکشم وبا اینکار خودمو از نعمت دور میکنم
(خودم ،خودم و منع کردم )
ب نظرم خداوند هم میگوید بابا این دیگه چه ادم تعطیلی هست (اکسیژنهست میگهنیست)همکور هست هم کر
حالا ما میایممیگیم خدایا خدایا نعمت
اما حاضر نیستیم دم و بازدم وانجام بدیم
یعنیاحساس لیاقتی در من نیست که حتی بخام ب نفس کشیدن فکر کنم
—————
زهرا جان من عاشق مدل موهای شما هستم مدل باب فکرکنم باید باشه
استاد از شما خیلی سپاسگزارم ک مارو وادار ب فکر کردن و شناختن الگوهامون میکنید ک این فایل ها باعث میشه خودمونو بیشتر بشناسیم و بهتر روی خودمون کار بکنیم
استاد من همیشه تو روابطم باهمه نقش دکتر رو داشتم ک وظیفه خودم میدونستم ک حاله همه رو خوب بکنم ک یادم میاد اگه طرف توباشگاه آسیب میدید من نقش دکتر ارتپد رو داشتم و اگه طرف از نظر عاطفی داغون بود من نقش دکتر روانشناس رو داشتم و اگه طرف مشکل تغذیه ای داشت من نقش دکتر تغذیه رو داشتم و اگه طرف مشکل مالی داشت من هم نقش دکتر بانک مرکزی رو داشتم !!!!!! ک انگار یجورایی سوگند خورده بودم ک مسئول حال بد دیگرانم و باید هرجور شده کمکشون بکنم ک بلطف الله و استاد عزیزم تقریبا یکسال بیشتره ک هیچ کدوم از این اتفاقات رو تو زندگیم ندیدم چون مهمترین باوری ک ساختم این بود ک من فقط مسئول زندگی خودم هستم و همینطور این باور ک من مسئول خوشبختی و حال خوب دیگران نیستم …..
و دومین نقشی ک خیلی برام حائذ اهمیت بود و نقش پررنگی هم داشت این بود ک من همیشه لیدر بودم مثلا هر دورهمی ای ک میخواست اتفاق بیوفته همه ب اتفاق میگفتن رضا خودت برنامشو بچین یا مثلا تو جمع همکاران اگه قرار بود سخنرانی یا صحبتی بشه همه میگفتن رضا خودت صحبت کن یا زمان هایی ک باشگاه تمرین میکردم دی جی باشگاه من بودم و همه آهنگ های درخواستیشونو ب من میگفتن یا ی وقتایی ک با دوستان یا خانواده ب مسافرت میرفتیم همه میگفتن رضا مادر خرج خودت باش و هرچی ک خودت صلاح دونستی بخر و ما آخرش باهات حساب میکنیم و یا روزایی ک سالن فوتسال میریم همه میگن رضا خودت یار کشی بکن …… جالبه ک تا چندسال پیش ک برای دیدن فوتبال استقلال ب استادیوم آزادی میرفتم فقط جایگاه 8 میرفتم چون بهترین لیدرهای استقلال اونجا بودن و از اونجایی ک ماهم تعصبی بودیم کلی شعار میدادیم و با گلوی داغون و گرفته ب خونه برمیگشتیم و از اونجا بود ک در همجا همه منو ب عنوان لیدر محسوب میکردن و این نقش هم ب لطف خدا و استاد نمیگم کلا برطرف کردم ولی بشدت کمرنگ شده ک بازم جای کار داره …..
بریم سراغ الگوهای تکرار شونده، وقتی صحبت از تغییر مدار و باورها میاد،یاد این الگو افتادم که وقتی میخوایم از مداری به مداری تغییر کنیم جهان یسری تستها میگیره که ببینه واقعا تغییر کردیم یا اون ثبات هست یا تقی به توقی میخوره سریع جا خالی میکنیم و بحالت قبل برمیگردیم. بعنوان مثال من قبل از آشنایی با استاد و دوره ها آدمی بودم بشدت حمایتگر و این پاشنه آشیلم بود و الانم نمیگم هست ولی خیلی کمرنگ شده، البته با کار کردن روی خودم، یادمه هر کسی چه تو روابط چه اطرافیانم انتظار همدردی یا حمایت به هر نحوی که شده رو ازم انتظار داشت، چرا انتظار داشتن چون من این باور حمایتگر تو وجودم بود. وجهان با دقت ریاضی واریکه داشت چنان این آدمهارو تو مدارم قرار میداد که منم نقش حمایتگر باشم، مثلا میدیدم طرف مشکلی داره ناراحته احساس گناه داشتم پیش خودم میگفتم باید حالشو خوب کنم باید مسئله شو حل کنم و… ولی از موقعیکه با استاد دارم کار میکنم یاد گرفتم هر کسی هر جایی هست سرجای درستش هست، الان میتونم این ادعارو کنم که کسانیکه تو ارتباط با من هستند میدونند من دیگه اون آدم حمایتگر یا بشینم پای دردودلاشون و بگم اخی طفلکی، دلم سوخت بزار کمکت کنم نیستم، مثلا چند روز پیش یکی از اشناها با احساس قربانی شدن و ایجاد حس ترحم خواست دلسوزی بخره و بشدت خودش رو انسانی ضعیف جلو بده، من سریع حرف رو عوض کردم ودرنهایت خداحفظی، پیام داد که شما چقدر بیرحم شدید، جوابشو ندادم تو دلم گفتم من الویت اول و آخرم خودم هستم، اینجا خودخواهی بطرز درستشه، نه اینکه من تکه ای از وجودمو هی بزنم خودم رو ارزشمند ندونم الویتم بشه بقیه ودر آخر صدمه ببینم، بعد این شعار مسخررو بگم بنی آدم اعضای یکدیگرند، نه آقا جان الویت اول و آخر خودمم اون حمید حمایتگر دیگه وجود خارجی هم نداره.
هی داره میاد مینویسم.یه نکته دیگه اینکه خیلیها بخاطر نیازشون نقش آدم حمایتگررو بازی میکنند، مثلا طرف نیاز عاطفی، وکلی نیازهای دیگه داره یجورایی تو رابطه باج میده که طرفش بمونه و یجورایی این شرک مخفی هست، حالا بخاطر وابستگی یا عدم فراونی واین جمله طلایی استاد که تو قدم چهارم میگه،
تو روابط بعضیا میگن من فلانی رو میخوام حالا یسری ویژگیهارو نداره، حالا من میرم درستش میکنم، من این رو نمیره تو کت من، من چرا باید بشینم یه آدمی رو درست کنم،مگه آدم قحطه، چرا یه آدمی تو زندگی من نیاد که همه اونچیزایکه مثلا من دوست دارم خودش داشته باشه، چی رو درست کنیم، چرا درست کنیم اصلا، اصلا فرض کنید اون آدمه یه خمیر باشکه راحت بشه درستش کرد آیا راحتتر از این، این نیستش که یه آدمی باشه همون ویژگیها و همون درستیهارو خودش داشته باشه تا من بخوام درستش کنم
در پناه خداوند شاد و سلامت و تندرست و ثروتمند باشید.
استاد ممنونم بابت سوال های هوشمندانه تون حتی اگر میلیادر ها تومن به بهترین روانشناس های جهان بدی نمیتونه اینقدر ذهنتوشخم بزنه و کمک کنه به خود شناسی مرسی ازتون که سخاوتمندانه این فایلارودر اختیارمون میزارید
و اماجواب سوالتون :
من خیلی فکر کردم به جواب سوالتون کل کامنتام خوندم تا به ی جواب برسم که دلیل وریشه این رفتارا چیه من تمام مثالایی که شما توی فایل گفتین بودم گاهی حمایتگر گاهی مراقب گاهی شکاک گاهی ظالم گاهی قربانیو مظلوم گاهی توجیه کننده گاهی نجات دهنده نقش ی ادم با معرفت که همه روش حساب کنن نقش کسیکه همه ارو بزرگ میکنه خودشوکوچیک مقصر دونستن بقیه قضاوت انگشت اتهام و…..اگه بخام بگم تا فردا ادامه کلی فکر کردم به این نتیجه رسیدم دلیل تمام این رفتارا ی کلمه است
عزت نفس واحساس لیاقت
اگه عزت نفس داشتم هم خودم ارزشمندم بقیه هم لایق دونستم خودمو هم خودم لایقم هم بقیه
اینا رو دارم به خودم میگمدست بردارم از قضاوت بقیع از گرفتن انگشت اتهام به سمت بقیه از توقع و انتظارداشتن توی روابط تمامش خلاصه میشه در احساس خوب رفیق بودن با خودت
اگه احساس خوبی ب خودم داشتم تنهایی حال حال خوبمو گره نزدم به بقیه بقیه ام حال میکنن میان سمتماگرم اینطور نباشه که همیشه در عذابم گدای محبتم دست و پا میزنم که بببنبن منو مثل روابط داغون گذشته من از امروزبه خودم تعهدمیدم که تحسین کنم بقیه ارو انگشت اتهامو به سمت خودم بگیرم روابط خوبو تحسین کنم سنگ صبور بقیه نباشم گوش مفت برای درد و دل بقیه نباشم این فایلا ی دنیا ارزش داره من تا امروز نمی دونستم که توی روابط این همه ترمز دارم همشممنتظر ی شاهزاده با اسب سفید بودم به همین دلیل هیچ نتیجه ای نمی گرفتم
سلام ب استاد خوشتیپ و قشنگم ک واقعن هر وقت میبینمتون کلی حالم عالی میشه ..
سلام ب خانم شایسته ک واقعن نگین و شایسته س ..
خود افشا گری واقعن درد آوره
الن ک ب این قضیه فک میکنم میبینم ..چیزی ک در من عوض شده اعتراف ب اشتباهاتم و پذیرفتم و در صدد تغییرم پس این ی امتیاز ..قبلن خود افشا گری چقد ازارم میداد تنم میلرزید . عرق سرد ولرزش بدن الن فقط میگردم ببینم چ خبره تو وجودم ..
1.من مظلوم نمایی و احساس قربانی تا امروز فک میکردم تمام شد ولی باز امروز فهمیدم هنوز از رفتار مادر .رفتار پدر خدا بیامرز هنوز ناراحتم .قلبم ب درد میاد ک این خطرناک .
حس تنفر از والدین . حس قربانی رو بیشتر میکنه .
2.سعی کردم طبق حرف استاد سرمو بکنم تو یقه خودم و اطرافیانی در ذهنم نباشه .ووووووولی گیر دادن ب بچه و همسر غر غر کردنا ..
ی قضیه تو خونه پیش بیاد فراموش کردنش باحضرت فیل هم نیس دیگ ..
3. همیشه حمایتگر بودم و قرص میدادم ولی هر وقت پول لازم میشدم کسی نبود و یعنی نداشت ک قرض بده ..تهش میفهمیدم تنها کسی ک الن باید باشه خداس .باز ب خودم میومدم
4قدیما حمایت میکردم وحمایت میخاستم
النم زیر پوستی پیدا شد ..
5.هرچی تلاش کردم ی سد بزرگ جلوی من بود نمیدونستم چرا موفق نمیشم .بخدا بخودم ب بنده شکایت میکردم چرا اخه ..
جلسه سوم رو امروز گوش کردم ..دیدم سهیلا خانوم خودت اون سد ساختی ..اونم چ سدی ..بدون عزت نفس .بدون اعتماد بنفس واقعن خیلی خنده دار ک برسم ..قوانین درست عمل کرده .
من ب خودم ظلم کردم ..از خدا کمک میخام بتونم قدم بقدم با این دوره عالی بتونم تمام مانع هارا یکی یکی بردارم و اون دوره طلایی ک منتظرشم رو با تمام وجودم درآغوشم حسش کنم …
استاد عزیز نمیدونم با چ لفطی ازتون تشکر کنم .ک با شما هم توحید هم ثروت هم عزت هم ارامش واز همه مهمتر قدم در مسیر خوشبختی رو تازه دارم میفهمم از خدا میخام ک بقول خودتون همزمانیها برای من وهمه بچه هترقم بخوره و من قرار بگیرم در مسیر تحقق رویاهام و اهدافم ..
سلام به استاد نازنینم و خانم شایسته مهربون و دوستان توحیدی من تو این سایت ارزشمند
استاد من همیشه تو رابطه عاطفیم نقش قربانی شدن رو داشتم و همیشه عزیز دلم رو.مقصر میدونم و فکر میکردم در حقم بی معرفتی میکنه ,,از وقتی که فایل قربانی شدن تو دوره عزت نفس رو گوش کردم متوجه این ترمز قوی خودم شدم که من همش دلم میخواد قربانی باشم و حس گناه بدم به عزیز دلم ,و اونم رفتاری رو باهام میکنه که جواب فرکانس خودم بوده ,همیشه به عزیز دلم میگفتم تو که منو اینقدر دوست داری جرا باهام اینطوری میکنی ,همیشه یه جواب بهم میداد ,میگفت بخدا نمیدونم چرا ,,اما من الان دارم میفهمم واقعا راست میگفته چون داشته جواب فرکانسای منو به خودم برمیگردونده اون که مقصر نبوده من باعث شدم اونطوری باهام رفتار کنه با احساس قربانی شدنم ,,قبلاوقتی اون جواب بهم میداذ متهمش میکردم به دروغ گفتن و دوست نداشتن من ,اون بنده خدا هم میگفت اشتباه فکر میکنی واقعا دست خودم نیست نمیدونم چرا اینجوری میکنم ,,من خودم رو یه ادمی میدونستم که کاملا تو رابطه ام با عزیز,دلم ادم خوبه منم و ادم بده داستان عزیز دلم ,اما به قول استاد مقصر منم من که این رفتار رو از عزیز دلم بر انگیخته کردم الان یه مقدار بهتر شدم از قبلم ,تا یه فکری به ذهنم میاد متوجه میشم این ریشش از قربانی شدنه یا نه و سریع اعراض میکنم در صورتی که قبلا اینقدر به اون فکر پرو بال میدادم تو ذهنم واصلا متوجه نمیشدم که حالم بدمیشد مثلاهمین ترمز من در مورد زنگ زدن و پیام دادن ریشش از احساس قربانی,شدنم میاد دیگه ,من به عزیز دلم همش میگم من زنگ میزنم پیام میدم تو چرا زنگ نمیزنی ,برات مهم نیستم ,به فکرم نیستی همش حس قربانی شدن حس جلب توجه ,حس بی ارزشی دادم و همونم دریافت کردم ,,خدا خودش کمکم کنه ,,به هر خیری که از خدا بهم برسه بهش فقیرم
این روزا خیلی خیلی به هدایت و.کمکش نیاز دارم ازش میخوام قلبم رو اروم کنه قلبم روبه خودش نزدیکتر کنه امین
استاد نازنینم خیلی خیلی ازتون ممنونم بابت این سوالات ارزشمندی که میپرسین تا به درون خودم برم خودم رو بهتر بشناسم ,من اصلا متوجه این الگوها و رفتار تو وجودم نبود قبل این فایلاتون
ان شاالله همیشه شاد و سلامت و خوشبخت باشین کنار خانم شایسته عزیز ,و همه ی دوستانم تواین سایت توحیدی
سلام به استاد عزیزم و خانم شایسته مهربان و همه دوستان هم فرکانسی ام.
یه خداقوت به استاد عزیز برای ضبط فایلها که سرشار از آگاهی هستند برای رشد وپیشرفت ما….
سوال؛
توی ارتباطات چه نقشی را داریم بازی میکنیم؟
اگه بخام واقعیت رو بگم در مورد من ،من همیشه نقش مراقب رو دارم…اینکه همسرم ناراحت نشه،یه وقت کسی حرفی نزنه که اون برنجه….همه چیز اون جوری بشه که باعث رضایت اون باشه …این رو واقعا من خیلی دارم…
در مورد خانواده ام هم همینطور هستم.
احساس قربانی بودن رو که خیلی دارم،همیشه حس قربانی بودن رو مخصوصا در ارتباط با خانواده همسرم بسیار دارم ….
در مورد کندن از خود …خیلی وقتها دارم مخصوصا در ارتباط با همسرم و خانواده ام…
اینکه ما بفهمیم که واقعا در زندگی چه نقشی رو بازی میکنیم خیلی به ما کمک میکنه که پاشنه هامون رو پیدا کنیم و بتونیم مسائلمون رو حل کنیم.
ممنون استاد عزیزم برای تهیه این فایلها.
سپاسگزارم از خداوند مهربانم که منو هدایت کرد به این مسیر سراسر زیبایی و آگاهی.
سلام استاد عزیز امروز اولینبار بعد از چند ماه تو سایت گشت زدن دارم کامنت میذارم. لذت میبرم وقتی این کارو میکنم سریال زندگی در بهشت را خیلی دوست دارم. مریم جان عزیز دوستت دارم.
من سالها تو رابطم با همسرم نقش قربانی ونقش مادر داشتم.نه تنها باهمسرم بلکه با بیشتر اطرافیان این طوررفتار میکردم.
باور اینکه همیشه باید مهربون باشم اگر اعتراض کنم خوب نیست دعوا میشه .
نباید بحث کنم با همسرم حرف رو حرفاش نزنم وخیلی افکار مرد سالاری داشتم که تو خانواده پدری بهم القا شده بود.
تو زندگیم به تضادهایی برخوردم که خداوند منو هدایت کرد اتفاقی تویه کانال تلگرام با شما استاد بزرگوار آشنا شدم. وارد سایت شدم . فایلهای باور های ذهنی و غیره را بارها و بارها گوش دادم ودیدم کتاب های خودشناسی خوندم وکم کم تغییر را حس کردم تو رابطم با همسرم وخیلی ها .
الان خیلی حالم خوبه واقعا .خودمو خیلی دوست دارم ورابطم با همسرم روز به روز داره بهتر میشه به لطف خدا.
سلام به استاد خوشتیپ وگرانقدرم بانو شایسته زیبا وخوش رو ودوستان ارزشمندم
خداروشکر بخاطر یه روز دیگه ویه فرصت دیگه
استاد جان وقتی صبح فایل را گوش دادم تمام زندگی سابقم جلو چشمام رژه رفت گفتم فهیمه تو ناجی بودی چون فکر میکردی با پذیرفتن مسئولیتهای زندگیت میتونی همسرت را از اعتیاد نجات بدی چون ناجی بودی بناچار باید در مقابل دیگران ازش حمایت میکردی باید به خواسته های معقول ونامعقولش تن میدادی تا به اصطلاح از این شخص نجات یافته از اعتیاد مراقبت کنی وبخاطر حس تایید طلبی ونداشتن عزت نفس وارزشمند ندانستن وجود خودت هر کاری میکردی هر رنجی تحمل میکردی تا ایشون رو خوشحال کنی ،حس کمالگرایی هم داشتی چون تمام تلاشم
میکردی در هر مورد بهترین باشی که سرپوشی بزاری روی اخلاقها وکارهای اشتباه ایشان ووقتی دیگه جون وقدرتی برات نمیموند میشدی قربانی این داستان ،کسی که از همه آرزوهاش وخواسته هاش گذشت تا دیگری وزندگی دیگری را تغییر دهد در صورتی که تغییر را باید از خودش از درون خودش شروع میکرد فهیمه ای بودم بخاطر ترس از آبروریزی وبی حرمتی پدر ومادرم در مقابل رفتارهای اشتباهش سکوت میکردم از بحث ودعوا فراری بودم تا اینکه دیگه جون وقوه ای برا جنگیدن ونگه داشتن وتغییر دادن برام نموند با اینکه خیلی برام سخت بود (بخاطر باورهای اشتباهی که از قبل به خوردم داده بودند) از همسرم جدا شدم وجدایی از همسرم استارت آشنایی با شما وسایت شما بود کم کم شروع کردم با دوره عزت نفس روی باور ارزشمندی واحساس لیافتم کار کردم دیگه همیشه بهترینها را برای خودم میخواستم ان اوایل تحت تاثیر رفتارهای قبل،روزی یکبار خانه مادر همسرم میرفتم وبا اینکه رنج میکشیدم واصلا دوست نداشتم به ناچار داشتم طبق خواسته مادر وخواهر ایشون رفتار میکردم ومیشدم سنگ صبور مادرشوهرم هرروز ساعتها وقتم را بعداز برگشت به کار به بطالت میگذروندم تا یه روز به خودم آمدم گفتم فهیمه تو دوباره داری الگوهای رفتاری قبلت رو تکرار میکنی ولاجرم اتفاقاتی بر پایه واساس همان افکار وفرکانس ها را به زندگیت دعوت میکنی دیگه برا خودم برنامه ریزی کردم هفته سه روز بعدازظهر میرفتم کلاس زبان وهفته دوروز هم پیاده روی ودوچرخه سواری خوب خاطرمه همسرم بهم گفت فهیمه اتفاقی افتاده دیگه مثل اوایل خونه مامانم نمیری گفتم نه عزیزم الان طبق برنامه ریزیم وقت اضافه ندارم اگر یه روز کلاسم تعطیل بود باخودت یساعتی میریم وگرنه که من راحتم وتنهایی هم لذت میبرم چون من خودم از یه شهرستان بودم وهمسرم از شهرستان دیگه فکر میکرد من احساس غریبی میکنم وقتی اطمینان خاطر دادم که اینجوری راحت ترم ایشون هم دیگه اصراری نکردند حتی استاد بخاطر رفتارهای اشتباه در زندگی قبلم همسرم هروقت مسافرت میرفتیم وخرید اضافه بر اینکه خودم برا خودم خرید میکردم ایشون هم کلی برامن خرید میکرد آن اوایل معترض میشدم ولی همسرم میگفت پول برا خرج کردنه این شد یه زنگ هشدار برا من چون آن موقعه دوره قانون آفرینش را کار میکردم دیگه هر موقعه میخواست برام خرید کنه اگر لازم هم نداشتم میگفتم آره قشنگه بگیر برام هنوز هم تا قبل از مهر ماه 1400 بعضی از آن الگوهای تکرار شونده اشتباه را گاهی مواقع در رفتارهام داشتم ولی الان دیگه نه گفتم من مسئول حال خرابی ویا خوشحالی کسی نیستم وجالب اینکه همین دیشب همسرم داشت در مورد داداشم صحبت میکرد و میگفت بهش گفتم کارت اشتباهه گفتم به من ربطی نداره عقل وشعور داره خودش میدونه من زندگی خودم را میتونم درست کنم حتی اوایل رابطمون سعی میکردم همیشه طبق خواسته همسرم رفتار کنم تا ایشون راضی باشند ولی با بیشتر کار کردن رو خودم ووقت گذاشتن وکامنت خواندن خداروشکر این رفتارم هم کمرنگ وکمرنگ تر شده
وقتی یکبار میبینم با واسطه شدن برای برقراری صلح بین رابطه خواهرم وبرادر م وخانمش ،خودم احساسم بد میشه اتفاقات ناجالب را من در زندگیم تجربه میکنم دفعه بعد مچ این ذهنم را میگیرم که میخواد همه جا حضور به اصطلاح پررنگ ومفید داشته باشه وبهش میگممن فقط میتونم خودم وزندگیم خودم را تغییر بدم من فقط مسئول افکار وزندگی خودم هستم نه دیگران
استاد باید بگم به لطف الله وبه قدرت آموزه های شما فهیمه ای که طبق تاریخ عضویتش 6 سال شاگرد شما بوده ولی در اصل 8 ماه هست داره آنهم فقط از طریق کنترل نجواهای ذهنش،کانون توجه اش وحضور بیشترش در سایت رو خودش کار میکنه بافهیمه 6 سال پیش 180 درجه فرق کرده
دیگه نه سنگ صبور کسی میشه نه دنبال سنگ صبور میگرده
،همسرم تو کارهای خانه کمک حالمه وبیشتر از قبل حواسش به من هست احساساتمون بهم نزدیک بوده والان نزدیک تر شده لازم نیست چیزی براش توضیح بدم یا توضیحی بخوام کاری مربوط به من باشه خودش برام میگه یعنی یه پشتوانه وتکیه گاه به تمام معنا هست که البته دستی از بی نهایت دستان خداوند هست وهرشب قبل خواب تمام حرفها ودرد دلهام را به ربم ،معبودم میگم وعجیب آرامشی دارم وهرروز دارم با تمرین کدنویسی جهت خلق خواسته هام ،خواسته هام را خلق میکنم ویکی از خواسته های امروزم شنیدن یه خبر خیلی خوب از وضعیت سلامتیم بود چون باوردارم که جسم من توانایی ویژه ای در بهبود وپاکسازی خود از هرنوع ویروس وبیماری باهرشدت وحدتی داره استاد این خواسته ام بعدازظهر تیک خورد دکتر فیزیوتراپی از روند بهبودی ام کاملا راضی بودند وحتی فیزیوتراپی هرروزه شد دوروز توهفته اینجا نوشتم تا بمانه ردپایی برای مواقعی که فراموش میکنم
خدایا بی نهایت ازت سپاسگزارم که من رو خالق زندگیم آفریدی
استاد جان و مریم عزیزم از صمیم قلبم از شما سپاسگزارم
درپناه حق شاد وثروتمند وسعادتمند وسلامت باشید در دنیا وآخرت
خدا ذوشکر که در این تایم با حس و حال عالی اومدم سایت تا بنویسم در مورد این الگوی تکرار شونده
حالا چرا اومدم بنویسم با وجود اینکه فقط متن این فایل رو خوندم و خود فایل رو گوش ندادم؟؟؟
به خاطر اینکه تا خوندم کپش فایلو، دیدم آقا، همه اینا در وورد من صادقه، حالا نه دقیقا همش باکه بیشترش و حتی یسری موارد دیگه هم توی ذهن خودم هست که میخوام بنویسم
بریم سراغ انواع نقش هایی که من زهرا سادات حسینی در روابط بر عهده میگیرم؟؟
خدمتتون عرض کنم که من همیشه میخوام همه چیزو درست کنم
یعنی نقش یه صاف کار، نقش یه ترمیم کننده، نقش یه حامی و حفاظت کننده، نقش یه رفع و رجوع کار، نقش یه درست کننده، نقش گوش درد دل همه و کلا نقش یه فردی که میخواد همه جا همیشه همه چیز خوب و درست باشه
اگر با همسرم بحث کنیم، ابن منم که میخوام کاری کنم با حرفی بزنم که اون بحث تمام بشه و کار به جاهای باریک نکشه
اگر پیش مامانم باشم، من باید آرومش کنم و به درددل و ناراحتی هاش گوش بدم و بهش حال خوب بدم
اگر همسرم از کسی با چیزی ناراحت باشه، ابن منم که میخوام آرومش کنم و بگم بابا بی خیال، اینقدر اعصاب خودتو به هم نریز
اگه خواهرم با همسرش یا بچه هاش بحث کنه، این منم که آرومش میکنم و سعی میکنم ببرمش توی یه حس و حال دیگه که از اون مود خارج بشه
تگر مادر شوهرم حالش گرفته باشه این منم که باید ببرم بگردونمش و بهش حس خوب بدم
تگر جاریم مهمونی داره، ابن منم که باید برم کمکش و از اول تا آخر کار رو هندل کنم
اگر دوستی میخواد اسباب کشی کنه، ابن منم که میرم کمکش و حتی بهتر از خودش وسایلش رو جمع میکنم
یعنی دیگه چی بگم و چی بنویسم از همه نقش هایی که توی این زندگی، من برای خودم درست کردم و بهتره بگم درست کرده بودم و واقعا انرژیم صرف همه اینا میشد و انگار خودم اولویت آخر بودم
انگار من زیادی خودمو خمه فن حریف میدونستم و فقط خودمو قبول داشتم و به نظرم فقط منم که ابن کارارو خوب انجام میدم و با انجام اون کارا، همه به به و چه چه میکنن
اما من الان خیلی بهتر دارم عمل میکنم
یعنی قشنگ متوجه میشم که خیلی از این نقش ها خدا رو شکر در من کمرنگ شده و عامدانه هم اتفاق افتاده
یعنی من قبلا به این همه نقش فکر نکرده لودم تما مبدیدم انگار خستم، انگار دیگه نمیتونم و نمیخوام اینقدر حامی و حافظ و حال خوب کن باشم
انگار دیگه میخوام بیشتر برای خودم باشم
دیگه اگه همسرم ناراحته فقط یه جمله میگم و کارب ندارم که اون چطور عمل میکنه
دیگه سعی نمیکنم از استراحت و کار خودم بزنم تا مثلا خواهر یا دوستی رو راضی کنم و میدونم اینا پاسنه آشیلای من هستن و من باید بیشتر روشون کار کنم
چقدر چیز توی ذهنم اومد و چقدر میخوام بیشتر روشون فکر کنم و برم نقش های بقیه دوستانم رو هم بخونم و شاید نقش های بیشتری هم در مورد خودم کشف کنم
ممنونم استادم بابت این فایلهای ارزشمند
ممنونیم که رایگان اینا رو در اختیار ما قرار میدید و واقعا تا ثروتمند نباشی، نمیتونی بگذری و شما چه زیبا و واضح دارید این اصل رو به ما نشون میدید
به نام خدایی که ویژگیش بخشیدن نعمت ها و ثروت هاست
در این بخش از خودشناسی ،متوجه شدم که من در ذهن ام یک باوری دارم به اسم همیشه ظلم هست،ظالم هست و من نباید مظلوم باشم ،باید از خودم و از حق خودم دفاع کنم
اما در حقیقت ظلمی وجود نداره،ظالمی وجود نداره
که من باید احتیاط کنم حق طبیعی که زندگی در ناز و نعمت هست رو ازم نگیرن
مگه کسی میتونه اکسیژن رو از من بگیره، مگه من اصلا میتونم اکسیژن رو از دیگران بگیرم چه برسه به مال و اموال دیگران
این باور مخرب از کجا اومد از ورودیهای جامعه، کتابها و آدم های اطرافمون
خانوادم همیشه بهم میگفتن ،فلانی زور نگه،فلانی ازت چیزی ندزده، برادر ها و زن برادرها کارشون ظلم کردن، مدیران شرکت ها زور میگن، ممکن پولتو ندن
این باور باید به من ثابت میشد،وقتی یکی تهدید میکرد میترسیدم، یکی اگه به خاطر پولش یا مرد بودنش بهم حرفی میزد نگران میشدم و باور میکردم که همیشه ظلم هست و من فقط میخواستم قوی بشم تا منو نخورن ،یا بهم زور بگن و حقمو ازم بگیرن
همیشه این عامل بیرونی بود این باور داشت کار میکرد
ولی قدرت باورها رو نباید دست کم بگیریم
توی جهان خداوند همش صلح و همش آرامش و فقط خودم هستم و فرکانس های خودم، کسی بیرون از من نیست که بهش فکر کنم و قدرت بدم بهش که این آدم میتونه منو خوشبخت کنه یا بدبخت کنه
ظلم به خود وجود داره اونم به خاطر اینکه فکر کردیم چیزی بیرون از خودم ،عاملی،کسی بیرون از خودمون هست و به جای تمرکز روی باورهای توحیدی که ظالمی وجود نداره و من در پیشگاه خداوندهستم و نعمت هام رو بشماریم، داریم تمرکز میکنیم که چطوری قوی بشیم ثروت بسازیم که دیگران بهمون زور نگن
یا رب از تو میخوام ترس هامو برداری، ترس از اینکه نکنه به من ظلمی بشه، باید ذهنم رو پر کنم از جهان پاک و صمیمی و پراز انسان های مهربان مثل استاد عباس منش عزیزم، توجه ام رو بزارم بر روی آرامش و آزادی و درستی
استاد مهربانم، چقدر خوشحالم که توی این سایت هستم و دارم باور میکنم که افکار من اتفاقات و شرایط رو رقم میزنه و باورهام بهم ثابت میشن
واقعا سپاسگذار خداوندی هستم که منو هدایت کرد به این سایت پربرکت، به تهیه محصولات و در مدار دیدن و شنیدن آموزش های شما و سریال های بینظیرتون
عزتمند باشید️
سلام زهرا جان دوست عزیزم
خوبید؟
پاراگراف اول شما خیلی کاربردی بود برام یعنی ترمز بنده هم هست
چیزی که حق طبیعی من هست از من گرفته نشود (ترس از کمبود،ترس از دست دادن)
این ترمز در همه انسانها هست ،یکیبیشتر ،یکیکمتر
وباور منطقی شما هم کاربردی تر بود
مگر میشود اکسیژن وکسی از من بگیره ،اکسیژن حق طبیعی هر انسانی هست ،پس ثروت ،سلامتی،رابطه عالی ،رفاه و ارامش،زیبایی،پر انرژی بودن،فراوانی ،همه اشون خدایی هستن و مثل اکسیژن فراوان و در دسترس و حق طبیعی هر انسانی هست
مثلا من اکسیژن و حق خودم میدونم و نفس میکشم
اما اگر حق خودم ندونم و اون و بد بدونم اصلا سعی میکنم نفس نکشم وبا اینکار خودمو از نعمت دور میکنم
(خودم ،خودم و منع کردم )
ب نظرم خداوند هم میگوید بابا این دیگه چه ادم تعطیلی هست (اکسیژنهست میگهنیست)همکور هست هم کر
حالا ما میایممیگیم خدایا خدایا نعمت
اما حاضر نیستیم دم و بازدم وانجام بدیم
یعنیاحساس لیاقتی در من نیست که حتی بخام ب نفس کشیدن فکر کنم
—————
زهرا جان من عاشق مدل موهای شما هستم مدل باب فکرکنم باید باشه
موهای مشکی با کوتاهی باب عالیست
مبارکتونباشه
پریسا شعبانی از شهر زیبای آمل
امروز هوا ابری هست ومنکولرخونه روخاموشکردم و پنجره ها روباز کردموپنکه روشماره 1 داره باد کمی میزنه
هوا اینچند روزه رویایی شده
اگر میشد فیلم دیروز و میفرستادم (بارش فراوان )یعنی فکرکنم سد لار پر از نعمت و برکت شده باشه
خداوند روسپاسگذارم بخاطر شناخت خودش ،ب خاطر استاد،ب خاطر شما دوستان عزیزم
روزتون پر برکت
سلام ب استادعباسمنش و همه رفقای عزیز
استاد از شما خیلی سپاسگزارم ک مارو وادار ب فکر کردن و شناختن الگوهامون میکنید ک این فایل ها باعث میشه خودمونو بیشتر بشناسیم و بهتر روی خودمون کار بکنیم
استاد من همیشه تو روابطم باهمه نقش دکتر رو داشتم ک وظیفه خودم میدونستم ک حاله همه رو خوب بکنم ک یادم میاد اگه طرف توباشگاه آسیب میدید من نقش دکتر ارتپد رو داشتم و اگه طرف از نظر عاطفی داغون بود من نقش دکتر روانشناس رو داشتم و اگه طرف مشکل تغذیه ای داشت من نقش دکتر تغذیه رو داشتم و اگه طرف مشکل مالی داشت من هم نقش دکتر بانک مرکزی رو داشتم !!!!!! ک انگار یجورایی سوگند خورده بودم ک مسئول حال بد دیگرانم و باید هرجور شده کمکشون بکنم ک بلطف الله و استاد عزیزم تقریبا یکسال بیشتره ک هیچ کدوم از این اتفاقات رو تو زندگیم ندیدم چون مهمترین باوری ک ساختم این بود ک من فقط مسئول زندگی خودم هستم و همینطور این باور ک من مسئول خوشبختی و حال خوب دیگران نیستم …..
و دومین نقشی ک خیلی برام حائذ اهمیت بود و نقش پررنگی هم داشت این بود ک من همیشه لیدر بودم مثلا هر دورهمی ای ک میخواست اتفاق بیوفته همه ب اتفاق میگفتن رضا خودت برنامشو بچین یا مثلا تو جمع همکاران اگه قرار بود سخنرانی یا صحبتی بشه همه میگفتن رضا خودت صحبت کن یا زمان هایی ک باشگاه تمرین میکردم دی جی باشگاه من بودم و همه آهنگ های درخواستیشونو ب من میگفتن یا ی وقتایی ک با دوستان یا خانواده ب مسافرت میرفتیم همه میگفتن رضا مادر خرج خودت باش و هرچی ک خودت صلاح دونستی بخر و ما آخرش باهات حساب میکنیم و یا روزایی ک سالن فوتسال میریم همه میگن رضا خودت یار کشی بکن …… جالبه ک تا چندسال پیش ک برای دیدن فوتبال استقلال ب استادیوم آزادی میرفتم فقط جایگاه 8 میرفتم چون بهترین لیدرهای استقلال اونجا بودن و از اونجایی ک ماهم تعصبی بودیم کلی شعار میدادیم و با گلوی داغون و گرفته ب خونه برمیگشتیم و از اونجا بود ک در همجا همه منو ب عنوان لیدر محسوب میکردن و این نقش هم ب لطف خدا و استاد نمیگم کلا برطرف کردم ولی بشدت کمرنگ شده ک بازم جای کار داره …..
استاد قلبا دوست دارم
درپناه خداوند باشید
یارب العالمین
سلام به استاد عزیز و خانم شایسته مهربان
سلام به تک تک دوستان عزیزم
بریم سراغ الگوهای تکرار شونده، وقتی صحبت از تغییر مدار و باورها میاد،یاد این الگو افتادم که وقتی میخوایم از مداری به مداری تغییر کنیم جهان یسری تستها میگیره که ببینه واقعا تغییر کردیم یا اون ثبات هست یا تقی به توقی میخوره سریع جا خالی میکنیم و بحالت قبل برمیگردیم. بعنوان مثال من قبل از آشنایی با استاد و دوره ها آدمی بودم بشدت حمایتگر و این پاشنه آشیلم بود و الانم نمیگم هست ولی خیلی کمرنگ شده، البته با کار کردن روی خودم، یادمه هر کسی چه تو روابط چه اطرافیانم انتظار همدردی یا حمایت به هر نحوی که شده رو ازم انتظار داشت، چرا انتظار داشتن چون من این باور حمایتگر تو وجودم بود. وجهان با دقت ریاضی واریکه داشت چنان این آدمهارو تو مدارم قرار میداد که منم نقش حمایتگر باشم، مثلا میدیدم طرف مشکلی داره ناراحته احساس گناه داشتم پیش خودم میگفتم باید حالشو خوب کنم باید مسئله شو حل کنم و… ولی از موقعیکه با استاد دارم کار میکنم یاد گرفتم هر کسی هر جایی هست سرجای درستش هست، الان میتونم این ادعارو کنم که کسانیکه تو ارتباط با من هستند میدونند من دیگه اون آدم حمایتگر یا بشینم پای دردودلاشون و بگم اخی طفلکی، دلم سوخت بزار کمکت کنم نیستم، مثلا چند روز پیش یکی از اشناها با احساس قربانی شدن و ایجاد حس ترحم خواست دلسوزی بخره و بشدت خودش رو انسانی ضعیف جلو بده، من سریع حرف رو عوض کردم ودرنهایت خداحفظی، پیام داد که شما چقدر بیرحم شدید، جوابشو ندادم تو دلم گفتم من الویت اول و آخرم خودم هستم، اینجا خودخواهی بطرز درستشه، نه اینکه من تکه ای از وجودمو هی بزنم خودم رو ارزشمند ندونم الویتم بشه بقیه ودر آخر صدمه ببینم، بعد این شعار مسخررو بگم بنی آدم اعضای یکدیگرند، نه آقا جان الویت اول و آخر خودمم اون حمید حمایتگر دیگه وجود خارجی هم نداره.
هی داره میاد مینویسم.یه نکته دیگه اینکه خیلیها بخاطر نیازشون نقش آدم حمایتگررو بازی میکنند، مثلا طرف نیاز عاطفی، وکلی نیازهای دیگه داره یجورایی تو رابطه باج میده که طرفش بمونه و یجورایی این شرک مخفی هست، حالا بخاطر وابستگی یا عدم فراونی واین جمله طلایی استاد که تو قدم چهارم میگه،
تو روابط بعضیا میگن من فلانی رو میخوام حالا یسری ویژگیهارو نداره، حالا من میرم درستش میکنم، من این رو نمیره تو کت من، من چرا باید بشینم یه آدمی رو درست کنم،مگه آدم قحطه، چرا یه آدمی تو زندگی من نیاد که همه اونچیزایکه مثلا من دوست دارم خودش داشته باشه، چی رو درست کنیم، چرا درست کنیم اصلا، اصلا فرض کنید اون آدمه یه خمیر باشکه راحت بشه درستش کرد آیا راحتتر از این، این نیستش که یه آدمی باشه همون ویژگیها و همون درستیهارو خودش داشته باشه تا من بخوام درستش کنم
در پناه خداوند شاد و سلامت و تندرست و ثروتمند باشید.
سلام خدمت استاد عزیزم و همه بچه های گل
استاد ممنونم بابت سوال های هوشمندانه تون حتی اگر میلیادر ها تومن به بهترین روانشناس های جهان بدی نمیتونه اینقدر ذهنتوشخم بزنه و کمک کنه به خود شناسی مرسی ازتون که سخاوتمندانه این فایلارودر اختیارمون میزارید
و اماجواب سوالتون :
من خیلی فکر کردم به جواب سوالتون کل کامنتام خوندم تا به ی جواب برسم که دلیل وریشه این رفتارا چیه من تمام مثالایی که شما توی فایل گفتین بودم گاهی حمایتگر گاهی مراقب گاهی شکاک گاهی ظالم گاهی قربانیو مظلوم گاهی توجیه کننده گاهی نجات دهنده نقش ی ادم با معرفت که همه روش حساب کنن نقش کسیکه همه ارو بزرگ میکنه خودشوکوچیک مقصر دونستن بقیه قضاوت انگشت اتهام و…..اگه بخام بگم تا فردا ادامه کلی فکر کردم به این نتیجه رسیدم دلیل تمام این رفتارا ی کلمه است
عزت نفس واحساس لیاقت
اگه عزت نفس داشتم هم خودم ارزشمندم بقیه هم لایق دونستم خودمو هم خودم لایقم هم بقیه
اینا رو دارم به خودم میگمدست بردارم از قضاوت بقیع از گرفتن انگشت اتهام به سمت بقیه از توقع و انتظارداشتن توی روابط تمامش خلاصه میشه در احساس خوب رفیق بودن با خودت
اگه احساس خوبی ب خودم داشتم تنهایی حال حال خوبمو گره نزدم به بقیه بقیه ام حال میکنن میان سمتماگرم اینطور نباشه که همیشه در عذابم گدای محبتم دست و پا میزنم که بببنبن منو مثل روابط داغون گذشته من از امروزبه خودم تعهدمیدم که تحسین کنم بقیه ارو انگشت اتهامو به سمت خودم بگیرم روابط خوبو تحسین کنم سنگ صبور بقیه نباشم گوش مفت برای درد و دل بقیه نباشم این فایلا ی دنیا ارزش داره من تا امروز نمی دونستم که توی روابط این همه ترمز دارم همشممنتظر ی شاهزاده با اسب سفید بودم به همین دلیل هیچ نتیجه ای نمی گرفتم
شاداب باشید
سلام ب استاد خوشتیپ و قشنگم ک واقعن هر وقت میبینمتون کلی حالم عالی میشه ..
سلام ب خانم شایسته ک واقعن نگین و شایسته س ..
خود افشا گری واقعن درد آوره
الن ک ب این قضیه فک میکنم میبینم ..چیزی ک در من عوض شده اعتراف ب اشتباهاتم و پذیرفتم و در صدد تغییرم پس این ی امتیاز ..قبلن خود افشا گری چقد ازارم میداد تنم میلرزید . عرق سرد ولرزش بدن الن فقط میگردم ببینم چ خبره تو وجودم ..
1.من مظلوم نمایی و احساس قربانی تا امروز فک میکردم تمام شد ولی باز امروز فهمیدم هنوز از رفتار مادر .رفتار پدر خدا بیامرز هنوز ناراحتم .قلبم ب درد میاد ک این خطرناک .
حس تنفر از والدین . حس قربانی رو بیشتر میکنه .
2.سعی کردم طبق حرف استاد سرمو بکنم تو یقه خودم و اطرافیانی در ذهنم نباشه .ووووووولی گیر دادن ب بچه و همسر غر غر کردنا ..
ی قضیه تو خونه پیش بیاد فراموش کردنش باحضرت فیل هم نیس دیگ ..
3. همیشه حمایتگر بودم و قرص میدادم ولی هر وقت پول لازم میشدم کسی نبود و یعنی نداشت ک قرض بده ..تهش میفهمیدم تنها کسی ک الن باید باشه خداس .باز ب خودم میومدم
4قدیما حمایت میکردم وحمایت میخاستم
النم زیر پوستی پیدا شد ..
5.هرچی تلاش کردم ی سد بزرگ جلوی من بود نمیدونستم چرا موفق نمیشم .بخدا بخودم ب بنده شکایت میکردم چرا اخه ..
جلسه سوم رو امروز گوش کردم ..دیدم سهیلا خانوم خودت اون سد ساختی ..اونم چ سدی ..بدون عزت نفس .بدون اعتماد بنفس واقعن خیلی خنده دار ک برسم ..قوانین درست عمل کرده .
من ب خودم ظلم کردم ..از خدا کمک میخام بتونم قدم بقدم با این دوره عالی بتونم تمام مانع هارا یکی یکی بردارم و اون دوره طلایی ک منتظرشم رو با تمام وجودم درآغوشم حسش کنم …
استاد عزیز نمیدونم با چ لفطی ازتون تشکر کنم .ک با شما هم توحید هم ثروت هم عزت هم ارامش واز همه مهمتر قدم در مسیر خوشبختی رو تازه دارم میفهمم از خدا میخام ک بقول خودتون همزمانیها برای من وهمه بچه هترقم بخوره و من قرار بگیرم در مسیر تحقق رویاهام و اهدافم ..
دوستت دارم استاد . دوسست دارم مریم گلبانو
سلام به استاد نازنینم و خانم شایسته مهربون و دوستان توحیدی من تو این سایت ارزشمند
استاد من همیشه تو رابطه عاطفیم نقش قربانی شدن رو داشتم و همیشه عزیز دلم رو.مقصر میدونم و فکر میکردم در حقم بی معرفتی میکنه ,,از وقتی که فایل قربانی شدن تو دوره عزت نفس رو گوش کردم متوجه این ترمز قوی خودم شدم که من همش دلم میخواد قربانی باشم و حس گناه بدم به عزیز دلم ,و اونم رفتاری رو باهام میکنه که جواب فرکانس خودم بوده ,همیشه به عزیز دلم میگفتم تو که منو اینقدر دوست داری جرا باهام اینطوری میکنی ,همیشه یه جواب بهم میداد ,میگفت بخدا نمیدونم چرا ,,اما من الان دارم میفهمم واقعا راست میگفته چون داشته جواب فرکانسای منو به خودم برمیگردونده اون که مقصر نبوده من باعث شدم اونطوری باهام رفتار کنه با احساس قربانی شدنم ,,قبلاوقتی اون جواب بهم میداذ متهمش میکردم به دروغ گفتن و دوست نداشتن من ,اون بنده خدا هم میگفت اشتباه فکر میکنی واقعا دست خودم نیست نمیدونم چرا اینجوری میکنم ,,من خودم رو یه ادمی میدونستم که کاملا تو رابطه ام با عزیز,دلم ادم خوبه منم و ادم بده داستان عزیز دلم ,اما به قول استاد مقصر منم من که این رفتار رو از عزیز دلم بر انگیخته کردم الان یه مقدار بهتر شدم از قبلم ,تا یه فکری به ذهنم میاد متوجه میشم این ریشش از قربانی شدنه یا نه و سریع اعراض میکنم در صورتی که قبلا اینقدر به اون فکر پرو بال میدادم تو ذهنم واصلا متوجه نمیشدم که حالم بدمیشد مثلاهمین ترمز من در مورد زنگ زدن و پیام دادن ریشش از احساس قربانی,شدنم میاد دیگه ,من به عزیز دلم همش میگم من زنگ میزنم پیام میدم تو چرا زنگ نمیزنی ,برات مهم نیستم ,به فکرم نیستی همش حس قربانی شدن حس جلب توجه ,حس بی ارزشی دادم و همونم دریافت کردم ,,خدا خودش کمکم کنه ,,به هر خیری که از خدا بهم برسه بهش فقیرم
این روزا خیلی خیلی به هدایت و.کمکش نیاز دارم ازش میخوام قلبم رو اروم کنه قلبم روبه خودش نزدیکتر کنه امین
استاد نازنینم خیلی خیلی ازتون ممنونم بابت این سوالات ارزشمندی که میپرسین تا به درون خودم برم خودم رو بهتر بشناسم ,من اصلا متوجه این الگوها و رفتار تو وجودم نبود قبل این فایلاتون
ان شاالله همیشه شاد و سلامت و خوشبخت باشین کنار خانم شایسته عزیز ,و همه ی دوستانم تواین سایت توحیدی
سلام به استاد عزیزم و خانم شایسته مهربان و همه دوستان هم فرکانسی ام.
یه خداقوت به استاد عزیز برای ضبط فایلها که سرشار از آگاهی هستند برای رشد وپیشرفت ما….
سوال؛
توی ارتباطات چه نقشی را داریم بازی میکنیم؟
اگه بخام واقعیت رو بگم در مورد من ،من همیشه نقش مراقب رو دارم…اینکه همسرم ناراحت نشه،یه وقت کسی حرفی نزنه که اون برنجه….همه چیز اون جوری بشه که باعث رضایت اون باشه …این رو واقعا من خیلی دارم…
در مورد خانواده ام هم همینطور هستم.
احساس قربانی بودن رو که خیلی دارم،همیشه حس قربانی بودن رو مخصوصا در ارتباط با خانواده همسرم بسیار دارم ….
در مورد کندن از خود …خیلی وقتها دارم مخصوصا در ارتباط با همسرم و خانواده ام…
اینکه ما بفهمیم که واقعا در زندگی چه نقشی رو بازی میکنیم خیلی به ما کمک میکنه که پاشنه هامون رو پیدا کنیم و بتونیم مسائلمون رو حل کنیم.
ممنون استاد عزیزم برای تهیه این فایلها.
سپاسگزارم از خداوند مهربانم که منو هدایت کرد به این مسیر سراسر زیبایی و آگاهی.
سلام استاد عزیز امروز اولینبار بعد از چند ماه تو سایت گشت زدن دارم کامنت میذارم. لذت میبرم وقتی این کارو میکنم سریال زندگی در بهشت را خیلی دوست دارم. مریم جان عزیز دوستت دارم.
من سالها تو رابطم با همسرم نقش قربانی ونقش مادر داشتم.نه تنها باهمسرم بلکه با بیشتر اطرافیان این طوررفتار میکردم.
باور اینکه همیشه باید مهربون باشم اگر اعتراض کنم خوب نیست دعوا میشه .
نباید بحث کنم با همسرم حرف رو حرفاش نزنم وخیلی افکار مرد سالاری داشتم که تو خانواده پدری بهم القا شده بود.
تو زندگیم به تضادهایی برخوردم که خداوند منو هدایت کرد اتفاقی تویه کانال تلگرام با شما استاد بزرگوار آشنا شدم. وارد سایت شدم . فایلهای باور های ذهنی و غیره را بارها و بارها گوش دادم ودیدم کتاب های خودشناسی خوندم وکم کم تغییر را حس کردم تو رابطم با همسرم وخیلی ها .
الان خیلی حالم خوبه واقعا .خودمو خیلی دوست دارم ورابطم با همسرم روز به روز داره بهتر میشه به لطف خدا.
عشق بی نهایت نثارتون میکنم.
بنام خداوند جان وخرد
سلام به استاد خوشتیپ وگرانقدرم بانو شایسته زیبا وخوش رو ودوستان ارزشمندم
خداروشکر بخاطر یه روز دیگه ویه فرصت دیگه
استاد جان وقتی صبح فایل را گوش دادم تمام زندگی سابقم جلو چشمام رژه رفت گفتم فهیمه تو ناجی بودی چون فکر میکردی با پذیرفتن مسئولیتهای زندگیت میتونی همسرت را از اعتیاد نجات بدی چون ناجی بودی بناچار باید در مقابل دیگران ازش حمایت میکردی باید به خواسته های معقول ونامعقولش تن میدادی تا به اصطلاح از این شخص نجات یافته از اعتیاد مراقبت کنی وبخاطر حس تایید طلبی ونداشتن عزت نفس وارزشمند ندانستن وجود خودت هر کاری میکردی هر رنجی تحمل میکردی تا ایشون رو خوشحال کنی ،حس کمالگرایی هم داشتی چون تمام تلاشم
میکردی در هر مورد بهترین باشی که سرپوشی بزاری روی اخلاقها وکارهای اشتباه ایشان ووقتی دیگه جون وقدرتی برات نمیموند میشدی قربانی این داستان ،کسی که از همه آرزوهاش وخواسته هاش گذشت تا دیگری وزندگی دیگری را تغییر دهد در صورتی که تغییر را باید از خودش از درون خودش شروع میکرد فهیمه ای بودم بخاطر ترس از آبروریزی وبی حرمتی پدر ومادرم در مقابل رفتارهای اشتباهش سکوت میکردم از بحث ودعوا فراری بودم تا اینکه دیگه جون وقوه ای برا جنگیدن ونگه داشتن وتغییر دادن برام نموند با اینکه خیلی برام سخت بود (بخاطر باورهای اشتباهی که از قبل به خوردم داده بودند) از همسرم جدا شدم وجدایی از همسرم استارت آشنایی با شما وسایت شما بود کم کم شروع کردم با دوره عزت نفس روی باور ارزشمندی واحساس لیافتم کار کردم دیگه همیشه بهترینها را برای خودم میخواستم ان اوایل تحت تاثیر رفتارهای قبل،روزی یکبار خانه مادر همسرم میرفتم وبا اینکه رنج میکشیدم واصلا دوست نداشتم به ناچار داشتم طبق خواسته مادر وخواهر ایشون رفتار میکردم ومیشدم سنگ صبور مادرشوهرم هرروز ساعتها وقتم را بعداز برگشت به کار به بطالت میگذروندم تا یه روز به خودم آمدم گفتم فهیمه تو دوباره داری الگوهای رفتاری قبلت رو تکرار میکنی ولاجرم اتفاقاتی بر پایه واساس همان افکار وفرکانس ها را به زندگیت دعوت میکنی دیگه برا خودم برنامه ریزی کردم هفته سه روز بعدازظهر میرفتم کلاس زبان وهفته دوروز هم پیاده روی ودوچرخه سواری خوب خاطرمه همسرم بهم گفت فهیمه اتفاقی افتاده دیگه مثل اوایل خونه مامانم نمیری گفتم نه عزیزم الان طبق برنامه ریزیم وقت اضافه ندارم اگر یه روز کلاسم تعطیل بود باخودت یساعتی میریم وگرنه که من راحتم وتنهایی هم لذت میبرم چون من خودم از یه شهرستان بودم وهمسرم از شهرستان دیگه فکر میکرد من احساس غریبی میکنم وقتی اطمینان خاطر دادم که اینجوری راحت ترم ایشون هم دیگه اصراری نکردند حتی استاد بخاطر رفتارهای اشتباه در زندگی قبلم همسرم هروقت مسافرت میرفتیم وخرید اضافه بر اینکه خودم برا خودم خرید میکردم ایشون هم کلی برامن خرید میکرد آن اوایل معترض میشدم ولی همسرم میگفت پول برا خرج کردنه این شد یه زنگ هشدار برا من چون آن موقعه دوره قانون آفرینش را کار میکردم دیگه هر موقعه میخواست برام خرید کنه اگر لازم هم نداشتم میگفتم آره قشنگه بگیر برام هنوز هم تا قبل از مهر ماه 1400 بعضی از آن الگوهای تکرار شونده اشتباه را گاهی مواقع در رفتارهام داشتم ولی الان دیگه نه گفتم من مسئول حال خرابی ویا خوشحالی کسی نیستم وجالب اینکه همین دیشب همسرم داشت در مورد داداشم صحبت میکرد و میگفت بهش گفتم کارت اشتباهه گفتم به من ربطی نداره عقل وشعور داره خودش میدونه من زندگی خودم را میتونم درست کنم حتی اوایل رابطمون سعی میکردم همیشه طبق خواسته همسرم رفتار کنم تا ایشون راضی باشند ولی با بیشتر کار کردن رو خودم ووقت گذاشتن وکامنت خواندن خداروشکر این رفتارم هم کمرنگ وکمرنگ تر شده
وقتی یکبار میبینم با واسطه شدن برای برقراری صلح بین رابطه خواهرم وبرادر م وخانمش ،خودم احساسم بد میشه اتفاقات ناجالب را من در زندگیم تجربه میکنم دفعه بعد مچ این ذهنم را میگیرم که میخواد همه جا حضور به اصطلاح پررنگ ومفید داشته باشه وبهش میگممن فقط میتونم خودم وزندگیم خودم را تغییر بدم من فقط مسئول افکار وزندگی خودم هستم نه دیگران
استاد باید بگم به لطف الله وبه قدرت آموزه های شما فهیمه ای که طبق تاریخ عضویتش 6 سال شاگرد شما بوده ولی در اصل 8 ماه هست داره آنهم فقط از طریق کنترل نجواهای ذهنش،کانون توجه اش وحضور بیشترش در سایت رو خودش کار میکنه بافهیمه 6 سال پیش 180 درجه فرق کرده
دیگه نه سنگ صبور کسی میشه نه دنبال سنگ صبور میگرده
،همسرم تو کارهای خانه کمک حالمه وبیشتر از قبل حواسش به من هست احساساتمون بهم نزدیک بوده والان نزدیک تر شده لازم نیست چیزی براش توضیح بدم یا توضیحی بخوام کاری مربوط به من باشه خودش برام میگه یعنی یه پشتوانه وتکیه گاه به تمام معنا هست که البته دستی از بی نهایت دستان خداوند هست وهرشب قبل خواب تمام حرفها ودرد دلهام را به ربم ،معبودم میگم وعجیب آرامشی دارم وهرروز دارم با تمرین کدنویسی جهت خلق خواسته هام ،خواسته هام را خلق میکنم ویکی از خواسته های امروزم شنیدن یه خبر خیلی خوب از وضعیت سلامتیم بود چون باوردارم که جسم من توانایی ویژه ای در بهبود وپاکسازی خود از هرنوع ویروس وبیماری باهرشدت وحدتی داره استاد این خواسته ام بعدازظهر تیک خورد دکتر فیزیوتراپی از روند بهبودی ام کاملا راضی بودند وحتی فیزیوتراپی هرروزه شد دوروز توهفته اینجا نوشتم تا بمانه ردپایی برای مواقعی که فراموش میکنم
خدایا بی نهایت ازت سپاسگزارم که من رو خالق زندگیم آفریدی
استاد جان و مریم عزیزم از صمیم قلبم از شما سپاسگزارم
درپناه حق شاد وثروتمند وسعادتمند وسلامت باشید در دنیا وآخرت
به نام یگانه بی همتا
سلام به همه دوستان و هم مسیران و استادان بزرگوارم
خدا ذوشکر که در این تایم با حس و حال عالی اومدم سایت تا بنویسم در مورد این الگوی تکرار شونده
حالا چرا اومدم بنویسم با وجود اینکه فقط متن این فایل رو خوندم و خود فایل رو گوش ندادم؟؟؟
به خاطر اینکه تا خوندم کپش فایلو، دیدم آقا، همه اینا در وورد من صادقه، حالا نه دقیقا همش باکه بیشترش و حتی یسری موارد دیگه هم توی ذهن خودم هست که میخوام بنویسم
بریم سراغ انواع نقش هایی که من زهرا سادات حسینی در روابط بر عهده میگیرم؟؟
خدمتتون عرض کنم که من همیشه میخوام همه چیزو درست کنم
یعنی نقش یه صاف کار، نقش یه ترمیم کننده، نقش یه حامی و حفاظت کننده، نقش یه رفع و رجوع کار، نقش یه درست کننده، نقش گوش درد دل همه و کلا نقش یه فردی که میخواد همه جا همیشه همه چیز خوب و درست باشه
اگر با همسرم بحث کنیم، ابن منم که میخوام کاری کنم با حرفی بزنم که اون بحث تمام بشه و کار به جاهای باریک نکشه
اگر پیش مامانم باشم، من باید آرومش کنم و به درددل و ناراحتی هاش گوش بدم و بهش حال خوب بدم
اگر همسرم از کسی با چیزی ناراحت باشه، ابن منم که میخوام آرومش کنم و بگم بابا بی خیال، اینقدر اعصاب خودتو به هم نریز
اگه خواهرم با همسرش یا بچه هاش بحث کنه، این منم که آرومش میکنم و سعی میکنم ببرمش توی یه حس و حال دیگه که از اون مود خارج بشه
تگر مادر شوهرم حالش گرفته باشه این منم که باید ببرم بگردونمش و بهش حس خوب بدم
تگر جاریم مهمونی داره، ابن منم که باید برم کمکش و از اول تا آخر کار رو هندل کنم
اگر دوستی میخواد اسباب کشی کنه، ابن منم که میرم کمکش و حتی بهتر از خودش وسایلش رو جمع میکنم
یعنی دیگه چی بگم و چی بنویسم از همه نقش هایی که توی این زندگی، من برای خودم درست کردم و بهتره بگم درست کرده بودم و واقعا انرژیم صرف همه اینا میشد و انگار خودم اولویت آخر بودم
انگار من زیادی خودمو خمه فن حریف میدونستم و فقط خودمو قبول داشتم و به نظرم فقط منم که ابن کارارو خوب انجام میدم و با انجام اون کارا، همه به به و چه چه میکنن
اما من الان خیلی بهتر دارم عمل میکنم
یعنی قشنگ متوجه میشم که خیلی از این نقش ها خدا رو شکر در من کمرنگ شده و عامدانه هم اتفاق افتاده
یعنی من قبلا به این همه نقش فکر نکرده لودم تما مبدیدم انگار خستم، انگار دیگه نمیتونم و نمیخوام اینقدر حامی و حافظ و حال خوب کن باشم
انگار دیگه میخوام بیشتر برای خودم باشم
دیگه اگه همسرم ناراحته فقط یه جمله میگم و کارب ندارم که اون چطور عمل میکنه
دیگه سعی نمیکنم از استراحت و کار خودم بزنم تا مثلا خواهر یا دوستی رو راضی کنم و میدونم اینا پاسنه آشیلای من هستن و من باید بیشتر روشون کار کنم
چقدر چیز توی ذهنم اومد و چقدر میخوام بیشتر روشون فکر کنم و برم نقش های بقیه دوستانم رو هم بخونم و شاید نقش های بیشتری هم در مورد خودم کشف کنم
ممنونم استادم بابت این فایلهای ارزشمند
ممنونیم که رایگان اینا رو در اختیار ما قرار میدید و واقعا تا ثروتمند نباشی، نمیتونی بگذری و شما چه زیبا و واضح دارید این اصل رو به ما نشون میدید
سپاس بی کران
بدستان الله یکتا میسپارمتون
تا بعد …