اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
سلام به استاد عزیز و مهربان بانوی عزیزم،من تو شرایط خیلی بد از زندگی آشنا شدم با استاد عزیزم خدا شاهده روز های سخت و دلگیرمو با نگاه کردن فایل های دانلودی رایگان میگذرونم چون شرایط خرید محصولات ندارم خیلی دوست دارم روزی برسه که جواب بگیرم ،استاد عزیزم شما نقطه ی امید من توی این روز های تاریک زندگیمی واقعا خدارو صدهزار مرتبه شکر که شمارو جلوی راه من قرار داد .
سلام استاد عزیز و مریم بانوی دوست داشتنی، من همیشه از رفتن به سالن مدرسه و بازی کردن با همکلاسیام ترس دارم و از این میترسم که چون نمیتونم توی سالن درست بازی کنم، منو توی تیم خودشون نکشن، با اینکه توی زمین چمن دروازه بانم و به شدت هم قدرتمندم در پست خودم ولی توی سالن نمیتونم بازی کنم، و دقیقا هم این اتفاق میوفته و منو کسی نمیکشه و تیم ها دعوا میکنن سر اینکه به زور منو بندازن به یه تیم دیگه، با از تنهایی فرار میکنم که وسوسه هام مجبورم نکنن که فیلم های مسجتهن و کارهای حرام انجام بدم دنبال یه راهکار هایی هستم تا ازش فرار کنم، و دقیقا وقتی تنها میشم وسوسه بر من غلبه میکنه و من مجبور میشم با اینکه دوست ندارم از لحاظ جنسی خودمو تخلیه کنم و این الگو هر دفعه داره اتفاق میوفته یا توی تیم فوتبال خودم که حرفه ای هست دوست دارم همیشه بعد از دیگران برم توی دروازه، حتما اول یکی بره بعد منو تعویض کنه، یعنی ترس از گل خوردن که اول یکی گل بخوره بعد من برم وایسم توی گل تا باخت تیم گردن من نیوفته
خدا رو شکر که هدایت شدم به این فایل و تونستم بعد مدت ها کامنت بزارم
من جلسه معتادان گمنام میرم و همیشه ترس دارم که سخنران باشم یا جواب سوال بدم وقتی جلسات شلوغ میرم میترسم که خودمو معرفی کنم همیشه میگم یبار فلانی نگه فلان روز بیا بشین سخنران و همیشه احساسمو که میگم فکر میکنم دیگران قضاوتم میکنن
از مغازه های بالا شهر خرید کردن میترسم حتی به خودم اجازه نمیدهم برم قیمت بگیرم اجناسشون رو احساس خود کم بینی دارم آدمای خیلی پولدار که میبینم ازشون فاصله میگیرم
یه الگوی تکرار شونده دیگه اینه تو فضای مجازی چند وقت یکبار وارد گروه میشم بعد با جنس مخالف مچمیشم بعد که میخام برم بیرون یا جایی میترسم و فراری میشم و احساس گناه و خجالت میکنم
چندین ساله کاسبم چند شغل زدم و همشون ضرر کردم چکامهمش برگمیخوره یا گم میشه همش از طلبکاران فراریم یا از در مغازشون رد نمیشم و آزارم میده فکر میکنم نمیتونم مستقل باشمو نقد بتونم خرید کنم و همیشه این مشکلات رو دارم چند ساله توسایتم واون نتیجه دلخواه رو نگرفتم ولی قوی تر شدم از خدا میخام هدایتم کنه براه راست به راه آنان که بهشون عزت و نعمت و ثروت داده
با سلام دوباره خدمت دوستان عزیزم و بینهایت خداروشاکرم برای اموزشات استاد عباس منش
الگوی فرار در بخش های از زندگی من حضور داشته که به لطف اموزشات و درک که تا اینجا از قوانین جهان داشتم تونستم هندل کنم و بهتر بشم ولی همچنان هست و ذهن نجواگرم همچنان خیلی جاها من فراری میده البته یک سری جاها از نظر خودم فرار نیست ترک کردن اون مکان هست که باعث شده احساس خوبی داشته باشم
من از حضور در مکان های که صحبت های حاشیه ای انجام میشه امتناع میکنم و اگر جایی باشم حتی مهمونی خانوادگی که صحبت منفی بشه یا اون جارو ترک میکنم یا میرم تو موبایلم و حواسم پرت میکنم
من از ارتباط با افرادی که احساس منفی بهم میدن فاصله میگیرم و اگر ببینم صحبت با فردی که شروع کردم داره میره مباحث منفی سریع خودم خارج میکنم از مهلکه
من با مشتریانی که خوش حسابی ندارن بیزینس نمیکنم حتی اگه فروش خوب باشه
این موارد بالا تونستم با غلبه بر ترس هایی که دارم ایجاد کنم البته این الگوی فرار نیست برای ارامش و کنترل ذهن خودمه
الگوی فرار اونجاییه که من بر اساس ترس هام و شرک و عدم عزت نفس که دارم از زیر بار مسولیت خودم خارج بشم که در زیر بهش اشاره میکنم:
1. فرار از ارتباط با مشتریان که به خاطر ترس هایس که داشتم و بیشتر به شرک که میکردم ربط داشت که قدرت دست مشتریان میدادم نه خدای خودم با اینکه من قدرت و تخصص خوبی در کارم داشتم ولی نمیتونستم و از زمانی که روی باورهای توحیدی خودم کار کردم تونستم خیلی راحت این ارتباط انجام بدم که اتفاقات خوبی منجر شد
2. فرار از انجام ایده های که به ذهنم میرسید و همش برمیگشت به ذهن کمالگرایی که داشتم که همیشه میخواستم بهترین ورژن خودم داشته باشم و هیچ موقع اون شرایط ایجاد نمیشد و نگاه کردم دیدم سالیان گذشته و من هنوز اندر خم یک کوچه هستم بلند شدم با استفاده از قانون تکامل این موضوعات درون خودم حل کردم و به راحتی تمام تر حرکت کردم و نگاه رقابتی خودم با دیگران برداشتم و فقط خودم با دیروز خودم مقایسه کردم
3. فرار از بیان نظرات خودم و حرف زدن در جمعی که سطح مالی بالاتری از من داشتن که این هم برمیگشت به عزت نفس خودم و اینکه چون خودم شرایط مالی نداشتم جرات بیان و ارتباط گرفتن نداشتم و وقتی شروع کردم به تغییرات بنیادین از درون خودم و توانایی خودم دیدم و نکات مثبت خودم برای خودم تکرار کردم و برای مسیری که قدم برداشتم شکرگزاری کردم و نتایج بدست اومده از خودسازی را با خودم مرور کردم و رفتم تو دل ترس ها به صورت تکاملی و مهمتر از همه اینا اینکه توحید درون خودم زنده کردم و قدرت از آن خدا دانستم باعث شد به راحتی تمام ارتباط میگیرم و حتی با توجه به نکات مثبت اون عزیزان باعث شده که احساس بسیار بهتری در ارتباط گرفتن با این افراد داشته باشم و جهان منو هدایت کرد به سمت افرادی که شرایط مالی بهتری نسبت به اون افراد نیز دارند و این درک رسیدم که هر چیز در جستن آنی انس
وقتی به این الگوها فکر میکنم میبینم که اون قانون فیزیک که میگه انرژی های مشابه همدیگرو جذب میکنند خیلی در زندگی ما صادق است چون هر توجه و تفکر و باور و ایمان و… ما دارای انرژی هست که هر چقدر انرژی مثبت ارسال کنم جهان انرژی های مثبت به سمت من سوق میدهد و تنها زمانی درک میکنم که انرژی مثبت ارسال میکنم اینست که احساس خوب داشته باشم
در مورد خواسته واضحی هدایت خواستم و جالبه به محض باز شدن فایل یاد الگوی افتادم که قبلا در موارد دیگه ایی به نتیجه رسیدم ، ذوق کردم و شرایط شبیه همون شرایط قبلی رو ایجاد کردم و با احساس خوب منتظر عملی شدن هستم .
خیلی وقت ها پیش، الگوهایی بود که هرچند وقت یکبار تکرار میشد ، مثلا با مامان با ذوق و شوق در مورد کاری صحبت میکردم و وسطاش جوری میشد که نظرمون مخالف میشد و ….
بعدش که میومدم خونه کلی فکر که چرا حالم با مامانم تا انتها خوب نبود….
کم کم خواسته ام مشخص شد و سعی میکردم چه با مامانم و چه دیگران حال خوب تجربه کنم و اگر موضوعی هست که باب میل من نباشه باید تمرکزم از روش بردارم تا کش نیاد و این مهارت کنترل و داشتن حس خوب و ادامه دادنش باعث شد الان یا شروع نشه و یا اگر صحبتی باب میلم نیست از اون مکان و افراد جدا بشم ( حالا شده با بسته شدن در یا یهویی رفتن برای انجام کاری و ….)
به هرصورت که شده جهان منو از مدار اون صحبت ها خارج میکنه.
( با اموزه های استاد عزیزم ، خیلی راحت تر از گذشته شرایط دلخواهمان رو تجربه میکنم ) خداروشاکرم
بشدت این فایل بیادم میاره که چقدر الگوهای تکرارشونده و مایوس کننده زیادی توزندگیم بود که نمیدونستم از کجا نشات میگیره و تو این 4 سال تلاش و یادگیری ، الان الان الان الان
دارم موشکافانه میگردم تا پیدا کنم ولی واقعا خیلی کم شده خیلی خیلی ….
و الان با رفع اونها دنبال بهبود بیشتر هستم تا نتایجم بزرگ و بزرگ تر بشه .
از نظر روابط و مالی بشدت پیشرفت و روبه بالا رفتن رو میبینم و احساس میکنم و شده امید و حال خوب زندگی ام.
خداروشاکرم که اینجا هستم و توان نوشتن و فکر کردن رو دارم .
سلام به استاد عزیزم و خانم شایسته عزیز و گرامی ممنون بابت تمام زحماتتون و آگاهی که نصیب من و خانواده گروه عباسمنش میکنید .
چه شرایط یا موقعیت هایی هست که شما از مواجه شدن با آنها فراری هستید و سعی می کنید تا حد امکان با آنها برخورد نکنید؟
من این فایل رو چند بار گوش کردم چون واقعا مثال های که استاد گفتن دقیقا همون مسائل و موردهایی بود که من از مواجه شدن باهاشون میترسیدم و فرار میکردم .
اولین مورد اینکه من از رفتن به جاهای جدید با آدمهای جدید میترسم و نگران میشم.. مورد بعدی اینکه من از تماس گرفتن با کسی دوری میکنم چون این کار را بیهوده و وقت تلف کردن میدونم .. مورد بعدی اینکه از خریدهای زیادی که توسط پدرم صورت میگیره فرار میکنم و ناراحت میشم چون کارهام رو زیاد میکنه و نمیزاره من به کارهای خودم رسیدگی کنم .. از غیبت و قضاوت و بحثهای بی مورد و اخبار و نصیحت های اطرافیانم و دردودل هاشون فرار میکنم و خیلی سخته برام چون وقتی در این جمع حضور دارم فقط باید سکوت کنم .. از ترید کردن و تحلیل کردن و پای چارت تمرین کردن وضرر کردن فرار میکنم و فکر میکنم هنوز درست بلد نیستم و خوب یاد نگرفتم .. از موقعیت های جدید و افراد و شرایط جدید فرار میکنم .. از دندانپزشکی رفتن فراری هستم چون از بچگی ترس داشتم و استرس میگیرم ..
سوال : چه شرایط یا موقعیت هایی هست که شما از مواجه شدن با آنها فراری هستید و سعی می کنید تا حد امکان با آنها برخورد نکنید؟
1- از اونجایی ک از ارتباط با افراد جدید خصوصاً جنس مخالف فراریم، به مغازه هایی ام ک خیلی شیک و زیبا ( مغازه هایی ک از ظاهرشون مشخصه محصولاتشون قیمتش بالاست) –
مغازه هایی ک فروشندش خانم باشه ( اونم خانم یا دختری باشه ک موهاش رو بیرون ریخته باشه و خیلی زیبا باشه) نمیرم و فراریم
انگار ته وجودم خودم رو لایق رفتن حتی ب داخل مغازه نمیدونم
ترس دارم ک رفتم داخل و مثلا لباس تن زدم و خوشم نیومد چی بگم حالا… بگم نمیخوام :|
ترس دارم اگه محصولشون رو نخریدم باهام درست برخورد نشه
ترس دارم ک بلد نباشم چطوری با یه خانم حرف بزنم
و از همه ی اینا فراریم
2- از سخنرانی در جمع فراری هستم
چون عزت نفس ندارم
چون توانایی های خودم رو باور ندارم
چون خودم رو لایق نمیدونم :|
3- دارم خودم رو گول میزنم و از کار کردن روی خودم فراریم- اقا برای همه یه روز 24 ساعته، من نمیام تمرین های عزت نفس رو انجام بدم و فرار میکنم ب سمت فایل های دانلودی و خودم رو گول میزنم میگم آفرین داری روی خودت کار میکنی و اینقدر با تمرکز گوش میدم و مینویسم تا میبینم یه روز فقط یه فایل دانلودب رو گوش دادم و توی دفترم نوشتم
منم باید عین سید علی خوشدل عزیزم روزی 15 ساعت تمرکز بزارم روی فایل ها و تمرین ها
این یعنی میشه وقتی سید علی خوشدل تونسته پس شدنیه، اگه من نمیتونم باورام ایراد داره
4- از گرفتن تصمیم جدی توی زندگیم فراریم و راجبش فکر نمیکنم
چون فکر کردم و ب نتیجه ای رسیدم ولی مخالف اطرافیانمه چون نظرشون برام مهم بوده
چون از مسیر هیچی نمیدونستم
5 – قبل از آشنایی با استاد خیلی سرما میخوردم باید خیلی حالم خراب میشد تا دکتر میرفتم، یخچال رو باز میکردم دیگه میفهمیدم برای این علائم بیماری باید فلان قرص یا شربت رو بخورم، اگه نداشتم میرفتم میگرفتم ولی دکتر نمیرفتم
الحمد الله الان خیلی خیلی کم انصافا سرما خوردم
6- من از تجسم ب خواسته هامم فراریم
یه شب با عشق میام مینویسم تجسم میکنم، سه روز بعد تمایلم ب این کار کم میشه
فک کنم چون ایمانم کم میشه ک بهش برسم
7 – من از اینکه دوستام ک حدوا 2/5 ساعتی بامن فاصله دارن ترس دارم از این ک بگم بیا یبار شهر ما
درصورتی ک اون خیلی ریلکس هر موقع زنگ میزنه میگه یه سر بیا شهر ما(قشم)
8 – خجالت میکشم الان اینو میگم |:
من مارمولکی رو ببینم یه جوریم میشه فک کنم میشه بهش گفت ک میترسم
.
9 – از موقعیت جدید – از جمع های جدید – انجام کار جدید فراریم
10 – از اینکه لباس های قشنگم رو بپوشم فرار میکنم
پس این لباس ها رو برای کی گذاشتی رسول، میخوای برا نوت ب یادگار بذاری
برای خودت ارزش قائل باش و بهترین لباسات رو بپوش
انصافا وقتی لباس های خوبم رو میپوشم و تیپ میزنم اعتماد بنفسمم بالاتر میره
11- من فراریم از خوندن مطالبی ک در دفتر نوشتم، فراریم استرین شات هایی ک از بخش های کامنت دوستان عزیزم گرفتم : در کل فراریم مطالبی ک یبار ب گوشم خورده رو دوباره گوش کنم
ولی همه چیز تکراره
دوست دارم سریع فایل جدید میاد ببینم ولی تمایلم کمه نکاتی ک موقه دیدن فایل ها نوشتم رو بخونم
احتمالا فکر میکنم ک مثلا استاد توی این فایل جدید میخواد یه چیز عجیب و غریبی رو بگه
همین میشه ک میری دنبال استاد های دیگه
دوره ی عزت نفس استاد رو داری و توی جلسه اول استاد میگه تصمیم بگیرید و توی شک و تردید نمونید
ب خودت میگی همین، همین باعث میشه من اعتماد بنفس داشته باشم و جدیش نمیگیری و خیال میکنی برای اینکه ب لیلی برسی باید کوه بکنی
و میری دورات رو میزنی و میای
12 – از ظرف شستن فراریم
طبق تصمیمی ک گرفتم باید موقع هایی ظرف بشورم ولی از این کار فراریم
13. از آدم ها فراریم وقتی فهمیدم باید ورودیم رو کنترل کنم انگار از خیلیا دور شدم حتی خونوادم، کسی بهم زنگ میزنه جواب نمیدم چون درمورد مسائل چرت و پرت حرف میزنه و منم باید تایید کنم
14 – دارم از خونه کم کم فراری میشم
چون منو هی میخوان کنترل کنن
ک چطور خدام رو عبادت کنم
طبق گذشتگان عمل کنم
و کم کم از لحاظ عاطفی از اونا دور میشم
15 – از انجام کار های خونه فراریم
مثله ظرف شستن – تمیز کردن اتاق – آب کردن پارچ یخچال –
فک میکنم ک وقتم رو هدر میدم و بجای اینکار روی خودم کار کنم
سلام به استاد عزیز و مهربان بانوی عزیزم،من تو شرایط خیلی بد از زندگی آشنا شدم با استاد عزیزم خدا شاهده روز های سخت و دلگیرمو با نگاه کردن فایل های دانلودی رایگان میگذرونم چون شرایط خرید محصولات ندارم خیلی دوست دارم روزی برسه که جواب بگیرم ،استاد عزیزم شما نقطه ی امید من توی این روز های تاریک زندگیمی واقعا خدارو صدهزار مرتبه شکر که شمارو جلوی راه من قرار داد .
سلام استاد عزیز و مریم بانوی دوست داشتنی، من همیشه از رفتن به سالن مدرسه و بازی کردن با همکلاسیام ترس دارم و از این میترسم که چون نمیتونم توی سالن درست بازی کنم، منو توی تیم خودشون نکشن، با اینکه توی زمین چمن دروازه بانم و به شدت هم قدرتمندم در پست خودم ولی توی سالن نمیتونم بازی کنم، و دقیقا هم این اتفاق میوفته و منو کسی نمیکشه و تیم ها دعوا میکنن سر اینکه به زور منو بندازن به یه تیم دیگه، با از تنهایی فرار میکنم که وسوسه هام مجبورم نکنن که فیلم های مسجتهن و کارهای حرام انجام بدم دنبال یه راهکار هایی هستم تا ازش فرار کنم، و دقیقا وقتی تنها میشم وسوسه بر من غلبه میکنه و من مجبور میشم با اینکه دوست ندارم از لحاظ جنسی خودمو تخلیه کنم و این الگو هر دفعه داره اتفاق میوفته یا توی تیم فوتبال خودم که حرفه ای هست دوست دارم همیشه بعد از دیگران برم توی دروازه، حتما اول یکی بره بعد منو تعویض کنه، یعنی ترس از گل خوردن که اول یکی گل بخوره بعد من برم وایسم توی گل تا باخت تیم گردن من نیوفته
با سلام
من احساس میکنم که
از لحظه حال فراریم و دوست دارم برم جلو و آینده
و موفق بشم برا همین از لحظه حال لذت نمی برم
از اینکه مسائل درست و ریشه ای حل نشدن فراریم. مخصوصا مسایل در رابطه
از اینکه بقیه کمکم کنین فراریم ولی الان بهتر شدم
چون اونا رو دستی از خدا حساب میکنم
از فکر کردن به گذشته به شدت فراریم
از باورهای گذشتم به شدت فراریم
از وابستگی در روابط فراریم
از روابط که در اون حس آزادی نداشته باشم فراریم
از قانون مداری زیاد و طبق قانون زیاد رفتار کردن فراریم
از اینکه دیگران برام تصمیم بگیرن فراریم
از اینکه برای دیگران کارامو دلیل کارامو توضیح بدم فراریم
از سوال پرسیدن زیاد از خودم فراریم
از اینکه بقیه بخوان که من مسائلشون رو حل کنم فراریم
از شروع کردن از اول فراریم. مثلاً کتاب رو اول از وسطاش شروع میکنم
از جایی که همه اشنان و زیاد تحت کنترل باشی برا مدت طولانی فراریم
از اینکه کسی نصیحتم کنه به شدت فراریم
خدا رو شکر
خدایا برای تمام لحظات که بدون تو زندگی کردم متاسفم
با سلام خدمت استاد عزیزم
خدا رو شکر که هدایت شدم به این فایل و تونستم بعد مدت ها کامنت بزارم
من جلسه معتادان گمنام میرم و همیشه ترس دارم که سخنران باشم یا جواب سوال بدم وقتی جلسات شلوغ میرم میترسم که خودمو معرفی کنم همیشه میگم یبار فلانی نگه فلان روز بیا بشین سخنران و همیشه احساسمو که میگم فکر میکنم دیگران قضاوتم میکنن
از مغازه های بالا شهر خرید کردن میترسم حتی به خودم اجازه نمیدهم برم قیمت بگیرم اجناسشون رو احساس خود کم بینی دارم آدمای خیلی پولدار که میبینم ازشون فاصله میگیرم
یه الگوی تکرار شونده دیگه اینه تو فضای مجازی چند وقت یکبار وارد گروه میشم بعد با جنس مخالف مچمیشم بعد که میخام برم بیرون یا جایی میترسم و فراری میشم و احساس گناه و خجالت میکنم
چندین ساله کاسبم چند شغل زدم و همشون ضرر کردم چکامهمش برگمیخوره یا گم میشه همش از طلبکاران فراریم یا از در مغازشون رد نمیشم و آزارم میده فکر میکنم نمیتونم مستقل باشمو نقد بتونم خرید کنم و همیشه این مشکلات رو دارم چند ساله توسایتم واون نتیجه دلخواه رو نگرفتم ولی قوی تر شدم از خدا میخام هدایتم کنه براه راست به راه آنان که بهشون عزت و نعمت و ثروت داده
خدایا من بلد نیستم خودت راه رونشونم بده
ممنون از راهنمایی هاتون
بسم الله النور
سلام به همه عزیزانم
1- واکنشهای من باعث میشه یک اتفاق در زندگی من بیشتر بشه و یا کمتر
2-توجه من باعث میشه یک اتفاق در زندگی من بیشتر بشه یا کمتر
3-من با فرستادن افکار و فرکانسهای خودم باعث ایجاد یه سری اتفاقات میشم و این افکار و فرکانسهای به خاطر باورهای بنیادین من هست
4-پذیرفتن و طبیعی دونستن اتفاقات غیر طبیعی باعث ایجاد اون اتفاقات در زندگی من میشه
((یکی از روشهای پیدا کردن باورها پیدا کردن اتفاقات مشابه))
از چی فرار میکنم?؟؟
نمیدونم میشه گفت فرار یا نه،اما دلم نمیخواد جایی که باعث میشه حال خوبم خوب نباشه برم
دکتر رفتن برای عزیزانم رو اصلا دوست ندارم
رفتن خونه بعضی افراد رو دوست ندارم چون بلافاصله بعد از ورود شروع میشه از چیزهای صحبت میکنن که حالم رو میگیره .
بعضی افراد که اصلا نمیخوام ببینمشون بازم به همون دلیل بالا
خدایا شکرت
خدایا مارا هدایت کن به راه راست راه کسانی که به آنان نعمت داده ای آمین یا رب العالمین
در پناه خدای مهربانم باشید
به نام خدا
درود
من از تمرکز بر کسب و کارم بخاطر باور به تاثیر عوامل بیرونی فراری ام
باید بیام نتایجم رو که عوامل بیرونی هیچ تاثیری روشون نداشت هی برای خودم تکرار کنم
این عدالت خداونده که تمام اتفاقات زندگی ما فقط بر اساس فرکانس های ماست
هر گونه قدرت به عوامل بیرونی شرک هست حالا میخواد این قدرت به تاثیر عوامل بیرونی به یه چیزخوب باشه یا یه چیز بد در هر صورت شرک هست
با سلام دوباره خدمت دوستان عزیزم و بینهایت خداروشاکرم برای اموزشات استاد عباس منش
الگوی فرار در بخش های از زندگی من حضور داشته که به لطف اموزشات و درک که تا اینجا از قوانین جهان داشتم تونستم هندل کنم و بهتر بشم ولی همچنان هست و ذهن نجواگرم همچنان خیلی جاها من فراری میده البته یک سری جاها از نظر خودم فرار نیست ترک کردن اون مکان هست که باعث شده احساس خوبی داشته باشم
من از حضور در مکان های که صحبت های حاشیه ای انجام میشه امتناع میکنم و اگر جایی باشم حتی مهمونی خانوادگی که صحبت منفی بشه یا اون جارو ترک میکنم یا میرم تو موبایلم و حواسم پرت میکنم
من از ارتباط با افرادی که احساس منفی بهم میدن فاصله میگیرم و اگر ببینم صحبت با فردی که شروع کردم داره میره مباحث منفی سریع خودم خارج میکنم از مهلکه
من با مشتریانی که خوش حسابی ندارن بیزینس نمیکنم حتی اگه فروش خوب باشه
این موارد بالا تونستم با غلبه بر ترس هایی که دارم ایجاد کنم البته این الگوی فرار نیست برای ارامش و کنترل ذهن خودمه
الگوی فرار اونجاییه که من بر اساس ترس هام و شرک و عدم عزت نفس که دارم از زیر بار مسولیت خودم خارج بشم که در زیر بهش اشاره میکنم:
1. فرار از ارتباط با مشتریان که به خاطر ترس هایس که داشتم و بیشتر به شرک که میکردم ربط داشت که قدرت دست مشتریان میدادم نه خدای خودم با اینکه من قدرت و تخصص خوبی در کارم داشتم ولی نمیتونستم و از زمانی که روی باورهای توحیدی خودم کار کردم تونستم خیلی راحت این ارتباط انجام بدم که اتفاقات خوبی منجر شد
2. فرار از انجام ایده های که به ذهنم میرسید و همش برمیگشت به ذهن کمالگرایی که داشتم که همیشه میخواستم بهترین ورژن خودم داشته باشم و هیچ موقع اون شرایط ایجاد نمیشد و نگاه کردم دیدم سالیان گذشته و من هنوز اندر خم یک کوچه هستم بلند شدم با استفاده از قانون تکامل این موضوعات درون خودم حل کردم و به راحتی تمام تر حرکت کردم و نگاه رقابتی خودم با دیگران برداشتم و فقط خودم با دیروز خودم مقایسه کردم
3. فرار از بیان نظرات خودم و حرف زدن در جمعی که سطح مالی بالاتری از من داشتن که این هم برمیگشت به عزت نفس خودم و اینکه چون خودم شرایط مالی نداشتم جرات بیان و ارتباط گرفتن نداشتم و وقتی شروع کردم به تغییرات بنیادین از درون خودم و توانایی خودم دیدم و نکات مثبت خودم برای خودم تکرار کردم و برای مسیری که قدم برداشتم شکرگزاری کردم و نتایج بدست اومده از خودسازی را با خودم مرور کردم و رفتم تو دل ترس ها به صورت تکاملی و مهمتر از همه اینا اینکه توحید درون خودم زنده کردم و قدرت از آن خدا دانستم باعث شد به راحتی تمام ارتباط میگیرم و حتی با توجه به نکات مثبت اون عزیزان باعث شده که احساس بسیار بهتری در ارتباط گرفتن با این افراد داشته باشم و جهان منو هدایت کرد به سمت افرادی که شرایط مالی بهتری نسبت به اون افراد نیز دارند و این درک رسیدم که هر چیز در جستن آنی انس
وقتی به این الگوها فکر میکنم میبینم که اون قانون فیزیک که میگه انرژی های مشابه همدیگرو جذب میکنند خیلی در زندگی ما صادق است چون هر توجه و تفکر و باور و ایمان و… ما دارای انرژی هست که هر چقدر انرژی مثبت ارسال کنم جهان انرژی های مثبت به سمت من سوق میدهد و تنها زمانی درک میکنم که انرژی مثبت ارسال میکنم اینست که احساس خوب داشته باشم
خداروشکرت که تو مسیر رشد و اگاهی هستم
ممنون استادترین استادها
به نام خدای باران
سلام خدمت استاد بی نظیرم و دوستان گرامی
هدایت امروزم :
در مورد خواسته واضحی هدایت خواستم و جالبه به محض باز شدن فایل یاد الگوی افتادم که قبلا در موارد دیگه ایی به نتیجه رسیدم ، ذوق کردم و شرایط شبیه همون شرایط قبلی رو ایجاد کردم و با احساس خوب منتظر عملی شدن هستم .
خیلی وقت ها پیش، الگوهایی بود که هرچند وقت یکبار تکرار میشد ، مثلا با مامان با ذوق و شوق در مورد کاری صحبت میکردم و وسطاش جوری میشد که نظرمون مخالف میشد و ….
بعدش که میومدم خونه کلی فکر که چرا حالم با مامانم تا انتها خوب نبود….
کم کم خواسته ام مشخص شد و سعی میکردم چه با مامانم و چه دیگران حال خوب تجربه کنم و اگر موضوعی هست که باب میل من نباشه باید تمرکزم از روش بردارم تا کش نیاد و این مهارت کنترل و داشتن حس خوب و ادامه دادنش باعث شد الان یا شروع نشه و یا اگر صحبتی باب میلم نیست از اون مکان و افراد جدا بشم ( حالا شده با بسته شدن در یا یهویی رفتن برای انجام کاری و ….)
به هرصورت که شده جهان منو از مدار اون صحبت ها خارج میکنه.
( با اموزه های استاد عزیزم ، خیلی راحت تر از گذشته شرایط دلخواهمان رو تجربه میکنم ) خداروشاکرم
بشدت این فایل بیادم میاره که چقدر الگوهای تکرارشونده و مایوس کننده زیادی توزندگیم بود که نمیدونستم از کجا نشات میگیره و تو این 4 سال تلاش و یادگیری ، الان الان الان الان
دارم موشکافانه میگردم تا پیدا کنم ولی واقعا خیلی کم شده خیلی خیلی ….
و الان با رفع اونها دنبال بهبود بیشتر هستم تا نتایجم بزرگ و بزرگ تر بشه .
از نظر روابط و مالی بشدت پیشرفت و روبه بالا رفتن رو میبینم و احساس میکنم و شده امید و حال خوب زندگی ام.
خداروشاکرم که اینجا هستم و توان نوشتن و فکر کردن رو دارم .
در پناه خدا ناب ترین هارو تجربه کنید.
به نام جان جانان
سلام به استاد عزیزم و خانم شایسته عزیز و گرامی ممنون بابت تمام زحماتتون و آگاهی که نصیب من و خانواده گروه عباسمنش میکنید .
چه شرایط یا موقعیت هایی هست که شما از مواجه شدن با آنها فراری هستید و سعی می کنید تا حد امکان با آنها برخورد نکنید؟
من این فایل رو چند بار گوش کردم چون واقعا مثال های که استاد گفتن دقیقا همون مسائل و موردهایی بود که من از مواجه شدن باهاشون میترسیدم و فرار میکردم .
اولین مورد اینکه من از رفتن به جاهای جدید با آدمهای جدید میترسم و نگران میشم.. مورد بعدی اینکه من از تماس گرفتن با کسی دوری میکنم چون این کار را بیهوده و وقت تلف کردن میدونم .. مورد بعدی اینکه از خریدهای زیادی که توسط پدرم صورت میگیره فرار میکنم و ناراحت میشم چون کارهام رو زیاد میکنه و نمیزاره من به کارهای خودم رسیدگی کنم .. از غیبت و قضاوت و بحثهای بی مورد و اخبار و نصیحت های اطرافیانم و دردودل هاشون فرار میکنم و خیلی سخته برام چون وقتی در این جمع حضور دارم فقط باید سکوت کنم .. از ترید کردن و تحلیل کردن و پای چارت تمرین کردن وضرر کردن فرار میکنم و فکر میکنم هنوز درست بلد نیستم و خوب یاد نگرفتم .. از موقعیت های جدید و افراد و شرایط جدید فرار میکنم .. از دندانپزشکی رفتن فراری هستم چون از بچگی ترس داشتم و استرس میگیرم ..
با تشکر از استاد گرامی و دوستان عزیزم
ب نام تنها قدرت حاکم بر جهان
خودت کمکم کن
سوال : چه شرایط یا موقعیت هایی هست که شما از مواجه شدن با آنها فراری هستید و سعی می کنید تا حد امکان با آنها برخورد نکنید؟
1- از اونجایی ک از ارتباط با افراد جدید خصوصاً جنس مخالف فراریم، به مغازه هایی ام ک خیلی شیک و زیبا ( مغازه هایی ک از ظاهرشون مشخصه محصولاتشون قیمتش بالاست) –
مغازه هایی ک فروشندش خانم باشه ( اونم خانم یا دختری باشه ک موهاش رو بیرون ریخته باشه و خیلی زیبا باشه) نمیرم و فراریم
انگار ته وجودم خودم رو لایق رفتن حتی ب داخل مغازه نمیدونم
ترس دارم ک رفتم داخل و مثلا لباس تن زدم و خوشم نیومد چی بگم حالا… بگم نمیخوام :|
ترس دارم اگه محصولشون رو نخریدم باهام درست برخورد نشه
ترس دارم ک بلد نباشم چطوری با یه خانم حرف بزنم
و از همه ی اینا فراریم
2- از سخنرانی در جمع فراری هستم
چون عزت نفس ندارم
چون توانایی های خودم رو باور ندارم
چون خودم رو لایق نمیدونم :|
3- دارم خودم رو گول میزنم و از کار کردن روی خودم فراریم- اقا برای همه یه روز 24 ساعته، من نمیام تمرین های عزت نفس رو انجام بدم و فرار میکنم ب سمت فایل های دانلودی و خودم رو گول میزنم میگم آفرین داری روی خودت کار میکنی و اینقدر با تمرکز گوش میدم و مینویسم تا میبینم یه روز فقط یه فایل دانلودب رو گوش دادم و توی دفترم نوشتم
منم باید عین سید علی خوشدل عزیزم روزی 15 ساعت تمرکز بزارم روی فایل ها و تمرین ها
این یعنی میشه وقتی سید علی خوشدل تونسته پس شدنیه، اگه من نمیتونم باورام ایراد داره
4- از گرفتن تصمیم جدی توی زندگیم فراریم و راجبش فکر نمیکنم
چون فکر کردم و ب نتیجه ای رسیدم ولی مخالف اطرافیانمه چون نظرشون برام مهم بوده
چون از مسیر هیچی نمیدونستم
5 – قبل از آشنایی با استاد خیلی سرما میخوردم باید خیلی حالم خراب میشد تا دکتر میرفتم، یخچال رو باز میکردم دیگه میفهمیدم برای این علائم بیماری باید فلان قرص یا شربت رو بخورم، اگه نداشتم میرفتم میگرفتم ولی دکتر نمیرفتم
الحمد الله الان خیلی خیلی کم انصافا سرما خوردم
6- من از تجسم ب خواسته هامم فراریم
یه شب با عشق میام مینویسم تجسم میکنم، سه روز بعد تمایلم ب این کار کم میشه
فک کنم چون ایمانم کم میشه ک بهش برسم
7 – من از اینکه دوستام ک حدوا 2/5 ساعتی بامن فاصله دارن ترس دارم از این ک بگم بیا یبار شهر ما
درصورتی ک اون خیلی ریلکس هر موقع زنگ میزنه میگه یه سر بیا شهر ما(قشم)
8 – خجالت میکشم الان اینو میگم |:
من مارمولکی رو ببینم یه جوریم میشه فک کنم میشه بهش گفت ک میترسم
.
9 – از موقعیت جدید – از جمع های جدید – انجام کار جدید فراریم
10 – از اینکه لباس های قشنگم رو بپوشم فرار میکنم
پس این لباس ها رو برای کی گذاشتی رسول، میخوای برا نوت ب یادگار بذاری
برای خودت ارزش قائل باش و بهترین لباسات رو بپوش
انصافا وقتی لباس های خوبم رو میپوشم و تیپ میزنم اعتماد بنفسمم بالاتر میره
11- من فراریم از خوندن مطالبی ک در دفتر نوشتم، فراریم استرین شات هایی ک از بخش های کامنت دوستان عزیزم گرفتم : در کل فراریم مطالبی ک یبار ب گوشم خورده رو دوباره گوش کنم
ولی همه چیز تکراره
دوست دارم سریع فایل جدید میاد ببینم ولی تمایلم کمه نکاتی ک موقه دیدن فایل ها نوشتم رو بخونم
احتمالا فکر میکنم ک مثلا استاد توی این فایل جدید میخواد یه چیز عجیب و غریبی رو بگه
همین میشه ک میری دنبال استاد های دیگه
دوره ی عزت نفس استاد رو داری و توی جلسه اول استاد میگه تصمیم بگیرید و توی شک و تردید نمونید
ب خودت میگی همین، همین باعث میشه من اعتماد بنفس داشته باشم و جدیش نمیگیری و خیال میکنی برای اینکه ب لیلی برسی باید کوه بکنی
و میری دورات رو میزنی و میای
12 – از ظرف شستن فراریم
طبق تصمیمی ک گرفتم باید موقع هایی ظرف بشورم ولی از این کار فراریم
13. از آدم ها فراریم وقتی فهمیدم باید ورودیم رو کنترل کنم انگار از خیلیا دور شدم حتی خونوادم، کسی بهم زنگ میزنه جواب نمیدم چون درمورد مسائل چرت و پرت حرف میزنه و منم باید تایید کنم
14 – دارم از خونه کم کم فراری میشم
چون منو هی میخوان کنترل کنن
ک چطور خدام رو عبادت کنم
طبق گذشتگان عمل کنم
و کم کم از لحاظ عاطفی از اونا دور میشم
15 – از انجام کار های خونه فراریم
مثله ظرف شستن – تمیز کردن اتاق – آب کردن پارچ یخچال –
فک میکنم ک وقتم رو هدر میدم و بجای اینکار روی خودم کار کنم
غافل از اینکه همین کار ها کار کردین روی خوده
کنترل ذهنه، ذهنی ک میگه اینا وقت تلف کنیه
رو ایگنور کنی و بری انجام بدی اون کار ها رو
و بگی دیدی رئیس کیه
و اصل رو بیاد بیاری ک کنترل ذهن اصله
ن اینکه هی فایل گوش بدی و عما نکنی
خدایا سپاس گزارتم
استاد و خانم شایسته عزیزم دوستون دارم
سلام دوست عزیز
از خوندن کامنتتون بی نهایت لذت بردم
نکات خیلی خوبی رو نوشتید که در منم هست و حواسم بهشون نبود
مثل کارهای خونه که فکر میکنیم وقت تلف کردنه
یا گوش دادن به دوره ها خیلی جالب بود
بی نهایت سپاسگزارم وقت گذاشتی و کامنتی با این جزییاتنوشتی عالی بود
در پناه الله یکتا شاد ثروتمند و باحال خوب باشید