اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
وقتی به این فایل گوش میکردم.فکر میکردم و دنبال یه موردی درباره خودم بودم که من از چه چیزهایی فراری هستم .چیزهایی هست که من از انجام دادنش میترسم یا بهونه میارم که انجامش بم یا به قوای فرار میکنم ،اما یادم اومد که من شخصیتی دارم که هر وقت از چیزی به شدت ترسیدم وفراری بودم با این حال خودم رو وادار به انجام دادنش کردم .
حالا هیچ وقت هم تموم اون کارها رو به نحو احسن انجام ندادم وبعد خود خوری کردم که چرا تو که میدونی نمیتونی یا نشدنیه انجامش دادی.
مثلاً وقتی بیکار میشدم ومضطرب میخواستم یه کار خوب پیدا کنم بنابر این رفتم وخیابونی که مزون دار هابودن رو پیدا کردم .با خودم میگفتم اینجا کار رو با اجرت بالا میدن بهتر اینجا دنبال کار بگردم.
داخل هر دفتری که میرفتم میدونستم اینجا جای من نیست اینجا بنا به دلایلی بهم کار نمیدن ولی با این حال درخواستم رو میکردم وبا جواب منفی روبرو میشدم.
از اون دفتر میومدم بیرون خوب دیگه بریم خونه اینجا کار پیدا نمیکنیم باز به خودم میگفتم نه شاید تو این همه دفتر ومزوندار یکی بخواد من براش کار کنم میخواستم تک تک دفترارو سر بزنم .هر بار خیلی خجالت میکشیدم بعضیها شون من رو با چشماشون ور انداز میکردن وبا یه حالت بی اعتنایی میگفتن نه خیلی خجالت میکشیدم اما باز خودم رو وادار میکردم دفتر بعدی رو برم
وقتی بچه بودم از آمپول میترسیدم ولی هر وقت هم مریض میشدم مادرم به دکتر اصرار میکرد آمپول پینی سیلین بنویسه تا من زودتر خوب بشم بچه ساکتی بودم با اینکه خیلی میترسیدم میدونستم التماس کردن به مامان یا فرار کردن از اون محیط فایده ای نداره من بلاخره اون آمپول رو میخورم پس بهتره سریعتر بخورم تا زودتر تموم شه.
وقتی بچه بودم به عنوان یه بچه خیلی خجالتی تو فامیل شناخته شده بودم .این جمله رو زیاد میشنیدم( چقدر خجالتی ومظلومه)
،از این جمله متنفر بودم از آدمایی که این جمله رو میگفتن بدم میومد همیشه دوست داشتم یه فرصتی پیش بیاد تا به همه ثابت کنم من خجالتی نیستم .تو دوران مدرسه جشنی بود که بچه های کلاس ما باید اون رو زیر نظر معاونین مدرسه برگزار کنن یه گروه از بچه ها باید سرود رو اجرا میکردن یه نفر مجری بود،چند نفر باید نمایش اجرا میکردن.خلاصه یه نفر رو میخواستن از رویه یه کتاب جک چند تا جک خنده دار پیدا کنه وتک وتنها اون جک ها رو بخونه و همه رو بخندونه من این مسوولیت رو قبول کردم.اما براش اماده نبودم واز این کار واقعا میترسیدم ولی خودم رو به انجام دادنش وادار میکردم .نمیخواستم به حضار ثابت کنم من خجالتی نیستم انگار میخواستم اینو به خودم ثابت کنم.انگار یه چیزی من رو از درون عذاب میداد .میخواستم اون رو ساکتش کنم
هنوز هم همینم کارهایی هست احساس نمیکنم بتونم انجامش بدم یا به نظرم انجام دادنش خیلی سخته مثلاً کشیدن الگو ،برش ودوخت بدون عیب ونقص هر بار به یه بهانه ای به تعویق میندازمش ،امابه این معنی نیست که انجامش نمیدم سال قبل خودم رو وادار به انجامش کردم الگو کشیدم برش زدم دوختم و در عین ناباوری همه کارای من رو دوست داشتن وخریدن،
به خودم افتخار میکنم
درسته از تمیز کردن وگرد گیری کردن خونه بیزارم وتو تصوراتم کار بی فایده ایه وتمیز کردن خونه کار آدمای بیکاره ولی با این وجود خودم رو وادار میکنم وخونه رو به نحو احسن تمیز میکنم
من از مطالعه در مورد رشته ی خودم (مخصوصا مطالب مامایی مربوط به مطب)فرار میکنم .احساس میکنم همین عامل باعث شده مطب من خلوت باشه.با اینکه مطب دارم و در بیمارستان قسمت زایشگاه هم کار میکنم.رشته ی ما خیلی مسیولین داره و استرس زیادی داره.اغلب فرار میکنم از نوشتن پرونده های مادرانی که اورژانسی به اتاق عمل میرم و مسیولین بقیه ی مادران رو به عهده میگیرم و حاضرم هر کاری انجام بدم که ده برابر زحمت داشته باشه.اما پرونده ی مادری که اتاق عمل میره رو ننویسم.
از پرونده ی بیماران فشار خونی فرار میکنم.
………..
توی زندگی خصوصی خودم من از حساب کتاب کردن در مورد سود ماهانه ام یا برنامه ریزی در مورد حقوقم و پولی که درمیارم فرار میکنم و سعی میکنم روی همین رویه تاکید میکنم که هر چی دربیارم رو خرج کنم.یه مدت حتی اطرافیانم هم اذیت شده بودن چون همش ازشون قرض میکردم.الان کمی بهتر شدم.
…….
من از صحبت کردن در جم فراری هستم و سعی میکنم برم سر کار تا تو مهمونی ها شرکت نکنم.
…….
از اینکه کسی منو دعوا کنه فراری هستم و گاهی تو دعوا بغض میکنم و نمیتونم جواب بدم و این از بچگی با من بود.برای همین سعی میکنم هرگز با کسی بحث نکنم.
……….
دیر سر قرارهام میرسم.و این الگو هم در من تکرار شونده است و دیگران رو آزار میده .
سلام به استاد و تشکر فراوان برای فایل های بسیار ارزشمندشون و این حجم از سخاوتمندی ایشون
وسلام و خدا قوت به همکلاسی های عزیزم در این سایت فوق العاده
سوالی هست که مدتیه ذهن من رو به خودش مشغول کرده و استاد با این جملات در ابتدای این فایل سوال بی جواب رو به من یاد آوری کردند:
تمام اتفاقات زندگیمون رو با افکار وباورها و کانون توجهمون به وجود میاریم.
هر آنچه در زندگی ما اتفاق میفته چه خوب چه بد چه خواسته چه نا خواسته توسط خوده ما داره به وجود میاد.
استاد من هنوز نتونستم مرز مشخص ومنطقی برای خواست واراده ی خودم در خلق شرایط و اتفاقات زندگیم با خواست واراده ی خداوند برای رخ دادن یه اتفاق در زندگیم پیدا کنم.
خیلی خیلی خیلی معذرت میخوام که این سوال رو مطرح میکنم استاد
یعنی شما مرگ فرزندتون رو هم خودتون خلق کرده بودین ؟؟
یا خواست واراده ی خداوند بود برای آزمودن ایمان شما ؟؟
بی صبرانه مشتاق شنیدن جواب منطقی و درستی هستم.
سپاسگذارم از استاد از مریم جان و همگی دوستان متعهدم
سلام به استادان عزیز و دوستای خوب سایت عباسمنش دات کام.
درجواب به این سوال:
چه شرایط یا موقعیت هایی هست که شما از مواجه شدن با آنها فراری هستید و سعی می کنید تا حد امکان با آنها برخورد نکنید؟
اولش اومدم کامنت ها رو خوندم چون چیزی یادم نمیومد و دیدم نکاتی بود که خودم هم ازش فراری بودم رو یادم آورد چون همش داشتم فکر میکردم که من از چه چیزی فراری ام
من از اینکه تو شرایطی قرار بگیرم که به دیگران جواب پس بدم فراری ام،. اگه کاری دارم انجام میدم سعی میکنم یطوری انجامش بدم که کسی از من ایراد نگیره و دوست دارم بی نقص باشه اگه هم مسئله ای پیش بیاد یا چیزی خراب شه جراتش رو ندارم که قبول کنم میترسم از انتقاد (البته اینو بگم که قبلا حتی میترسیدم که تو جمع نظرمو بگم و یه مسئولیت چیزی رو قبول نمیکردم و انکارش میکردم و خیلی این رفتار تو وجودم بیشتر بود و کلی هم بلا سرم اومد سر این رفتار) ولی از وقتی که تو سایت آگاهیم بیشتر شد و شروع کردم به عمل کردن به شیوه قوانین و توحیدی تر شدم و شجاعتر شدم هم خیلی از ترسهام ریزش کرد هم واقعا روابطم بهتر شده ولی خب همیشه دارم بهبود میدم این رفتارم رو چون پاشنه آشیلمه و نظر دیگران برام مرگ آور بود چون خودم رو قبول نداشتم، از درون خودم رو کمتر از همه میدیدم. بچه ها خیلی خیلی فرقه بین اون روزایی که ترس داشتم طوری که دندونام تکون میخورد از استرس و بینهایت انسان بیمسئولیتی بودم بخاطر ترس از تایید نشدن و ترس از خرابکاری، و الان که از اون سطح خیلی بالاتر اومدم و پیشرفت کردم ولی خب واقعیتش باز هم اینروزا دارم توی این موضوع خودم روبهتر میکنم و عزت نفس و توحیدیتر عمل کردن رو تقویت میکنم و ادامه میدم جون به هیییییچ وجه حاضر نیستم به اون روزای پر از ترس برگردم واسه همین رنج اون روزها منو داره سمت شجاعتر و دل به دریا زدن سوق میده و خوشحالم که الان با نوشتن این کامنت دوباره خیلی واضح تر فهمیدم که چی رو باید تغییر بدم .
کامنت نوشتن یه خوبی خیلی خوبی که داره اینه که وقتی شروع میکنی به نوشتن دقیقا نمیدونی چی میخوای بگی ولی کمی که ادامه بدی انگار یه سری دریچه ها واست باز میکنه که خودتو برات بهتر میشکافه.
اول از همه خداروشکر بابت فایل های الگوهای تکرار شونده، که استاد چنین دوره با ارزشی به رایگان در اختیارمون قرار دادند،که بزرگمنشی استاد عباس منش نشون میده
بعد از اون بریم سراغ اینکه چرا فرار به قرار ترجیح میدیم،درک من از مغز و تکامل انسان دلیل اینطور بیان میکنه(صرفا درک منه )
ما چاره ای جز فرار نداشتیم !وگرنه الان نسلی از ما نمونده بود !این سیر تکاملی مارو تا به امروز از خطر نجات داده
اما حالا در بعضی از مواقع مجبوریم مغز قدیم خاموش کنیم و از حالت اتوماتیک بیایم بیرون
برای من فرار که ویژگی ذهن هزاران سالمونه ،مثل نسیان بودن انسان یا عجول بودن انسان ،انکار ناپذیره
پس قبل از هر چیزی پذیرش مهمه
بعد از اون راهکار
چطور ذهنم ساکت کنم ؟یا چطور با وجود صدای نجوا به حرکت ادامه بدم
همه جاهایی که ما الان ازش فرار میکنیم و تبدیل به الگو تکرار شونده ما شده ،در واقع، در اولین برخورد در ذهن ما آژیر خطر روشن کرده
پس حالا مغز اوتوماتیک موقعیت مشابه ،خطر اعلام میکنه
چطور این برنامه رو تغییر بدم؟
اهرم رنج و لذت
دیشب از الگو های فراری نوشتم که بهشون غلبه کردم
اونم با اهرم رنج و لذت ،مدام از فواید انجام اون کار و بدی های انجام ندادنش به خودم میگفتم
درس استاد باعث شد من بتونم الگو هارو شکست بدم
نکته ای که خیلی مهمه اینه،اگه دست از کار بکشی ،دوباره الگو های قبل قدرت میگیرن
پس نیاز به مراقبت دارن
همونطور که استاد میگن، به اندازه ای که باورهارو تغییر میدی نتیجه میگیری و تا زمانی که متفاوت فکر کنی متفاوت عمل میکنی و نتیجه میگیری
من فکر کنم همیشه از مسایل مالی فراری هستم،یعنی اگر موقعیتی پیش بیاد که باید بشینم ببینم کجا پول هامو خرج کردم یا جمع کردم میگم حالا بعدا،همیشه هم سعی بر انجام دادنش دارما،اما چندین بار تکرار شده که دست از جمع کردن پول میکشم تا جای
استاد چقدر این مقدمه خوبه ابتدای این سلسله فایلها اینکه هی تکرار میشه مطالب و باعث میشه بیشتر در خودم و اطرافیان ریز بشم ببینم چه الگوی تکراری داریم. سپاسگزارم
چه شرایط یا موقعیت هایی هست که شما از مواجه شدن با آنها فراری هستید و سعی می کنید تا حد امکان با آنها برخورد نکنید؟
من چون همیشه دنبال چالش و تجربه های مختلف بودم از رفتن ب شرایط جدید و ارتباط با ادمهای جدید خیلی ترس نداشتم ترس داشتم ولی جوری نبود ک منو باز داره از رفتن تو دل اون موقعیت جدید، شغل های مختلفی رو امتحان کردم و چرا شاید 1 هفته اول سخت گذشته بهم بخاطر ارتباطات جدید، حوزه کاری جدید ولی با توکل ب خدا ازش گذشتم و ترسم ریخته و من متوجه شدم ک چقدررر بزرگ تر شدم با هربار رفتن در موقعیت های جدید چقدر اعتماد بنفسم توکلم بیشتر شده و این باور در من بوجود اومد ک با هر حرکت رو به جلو و بیرون اومدن از منطقه امنم من رشد خواهم کرد و پیشرفت و موفقیت در حرکت های رو به جلو هست نترس همانطور ک خدا قبلا کمکت کرد و رد کردی اون شرایط رو این شرایط جدید هم میگذره.
در مورد انجام دادن کارها چه در خانه و یا محل کار من همیشه انجامشون دادم و سعی کردم پرونده ش رو ببندم و چون شخصیت مسئولیت پذیری دارم حتی اگر اون کار رو دوست هم نداشته باشم سعی میکنم انجام بدم و تموم بشه بره ک ذهنم رو درگیر خودش نکنه.
در مورد رفتن تو دل ترس هام فراری هستم، مثلا موقعی ک میخواستم تمرین آگهی بازرگانی رو انجام بدم و موقعی ک میخواستم برم تو تاریکی هی بهانه جویی میکردم و میکنم هنوز ک حالا بعدا حالا چندبار انجامش دادی بسه دیگه و این طبیعی عه ک ذهن میخواد انجام اون کارهارو بیهوده بدونه و نزاره ک بریم تو دل ترسهامون و البته اینو هم میدونم با رفتن تو دل ترسهام چقدر بعدش خندیدم ب اون ترسم و گفتم همش همین بود آیا !؟
گاهی از درخواست کردن فرار میکنم و بهانه جویی میکنم و ذهنم میگه مثلا مزاحم فلانی نشو سرش شلوغه و اینا در صورتی ک قبلا هر درخواستی داشتم از کسی با کمال میل برام انجام دادن.
از اینکه برم آزمایشگاه و یا چکاپ بدم و دکتر مثلا بگه فلان مشکل رو داری و باید قرص مصرف کنی فراری ام چون اصلا دوست ندارم قرص مصرف کنم چون باورهای خوبی در مورد سلامتی دارم.
یک فرار بزرگ تر اینکه تو ستاره قطبی مثلا صبح ها جرئت درخواست های بزرگ از خدا نداشتم مخصوصا پول و میترسیدم ک بهش نرسم و ب قانون شک کنم درصورتی اتفاقاتی ک متناسب با ظرفم بود و باور داشتم رو به راحتی بهش می رسیدم. حتی با فایل چگونه درامد را 3 برابر کنیم هم اون تعهد رو با ترس و شک نوشتم و ایمان نداشتم و دیگه حتی نگاهشم نکردم، کلا ترس از نرسیدن ب خواسته هام رو دارم و این باعث میشه گاهی ب خودم سخت بگیرم و یا خودم رو مقایسه کنم.
قبلا وقتی میرفتم در مناطق بالاشهر تهران فرار میکردم از تحسین خودروها و ساختمان های لاکچری میشه همون حس حسادت و حس تنفر نسبت ب آدمهای ثروتمند ولی وقتی یاد گرفتم با حسادت خودم رو از داشتن اون نعمت ها دور میکنم و احساسم بد میشه یک احساس ضعف میکردم ولی این روزا با عشق نگاه میکنم و زیبایی های ساختمان ها رو تحسین میکنم و خودم رو تصور میکنم در آنها و میگم خدا با اون عظمت اش ک مالک زمین و آسمان هست ب موقعش ب من می بخشه من فقط وظیفه اینه الان حسم بد نشه و خدارو باور کنم و سپاسگزار داشته های الانم باشم.
خیلی باید اینو ب خودم گوشزد کنم ک ثروت در درون من هست اعضای بدن من میلیاردها میلیارد ارزش دارد و من با رسیدن ب فلان خونه و فلان ماشین حال و احساسم عوض نمیشه، به قول خانم شایسته خوشبختی یعنی لذت بردن از همین نعمت های روزمره و همیشگی زندگی ام
در جواب این سوال باید بگم وقتی بهش فکر کردم فهمیدم توخیلی موارد من فرار میکنم از کاری که باید انجام بدم و فکر میکردم از تنبلی یا بیخیالی ام است
1- تو مواردی که باید برم جایی یا با کسی صحبتی بکنم موضوعی رو حل کنم یا معامله ای انجام بدم یا خرید یا فروشی انجام بدم ازش فرار میکنم یا هی به تعویق میندازم
2_ از صحبت کردن تو جمع مخصوصا جمع غریبه یا جمعی که احساس میکنم از من بالاترن فراری ام یا شاید بهتره بگم میترسم واردش بشوم
3- جاهایی که کاری رو باید انجام بدم ازش فرار میکنم یا به تعویق میندازم
4- از صحبت کردن و اظهار نظر کردن در بعضی شرایط میترسم فراری ام مخصوصا شرایط و جاهایی که باور های خوبی در موردش ندارم
5-خیلی وقتا یه جایی که باید صحبت کنم یا از خودم دفاع کنم ازش فرار میکنم وشونه خالی میکنم. بخودم میگم باید اعراض کنم وبه ناخواسته هام توجه نکنم
حالا نمیدونم تا چه حد این کار درسته
6-از وارد شدن به جاهایی جدید یا بهتر بگم توکسب وکارم از ورود به سبکهای جدید یا انجام ایده ها و راهکارهای جدید ترس دارم ازش فراری ام ولی بعضی مواقع با تاخیر و به تعویق انداختن انجامش میدم
در کل فکر میکنم جاهایی که فرار میکنم از یه شرایطی یا انجام کاری ریشه تو عدم اعتماد به نفس کافی داره
واینکه جای اهرم رنج ولذت در اون مورد درست نیست
من باید رو این دو مورد یعنی بالا بردن اعتماد به نفسم و درست کردن جای اهرم رنج و لذت جاهایی که جاش درست نیست بیشتر کار کنم تمرین کنم تااین الگوهای تکرار شونده کمو کمتر بشه در من
استاد عزیزم صمیمانه ازتون سپاسگزارم
برای همه دوستان و خودم آرزوی درک بهتر قوانین و هدایت الهی رو میکنم
سلام به استاد عزیزم
وقتی به این فایل گوش میکردم.فکر میکردم و دنبال یه موردی درباره خودم بودم که من از چه چیزهایی فراری هستم .چیزهایی هست که من از انجام دادنش میترسم یا بهونه میارم که انجامش بم یا به قوای فرار میکنم ،اما یادم اومد که من شخصیتی دارم که هر وقت از چیزی به شدت ترسیدم وفراری بودم با این حال خودم رو وادار به انجام دادنش کردم .
حالا هیچ وقت هم تموم اون کارها رو به نحو احسن انجام ندادم وبعد خود خوری کردم که چرا تو که میدونی نمیتونی یا نشدنیه انجامش دادی.
مثلاً وقتی بیکار میشدم ومضطرب میخواستم یه کار خوب پیدا کنم بنابر این رفتم وخیابونی که مزون دار هابودن رو پیدا کردم .با خودم میگفتم اینجا کار رو با اجرت بالا میدن بهتر اینجا دنبال کار بگردم.
داخل هر دفتری که میرفتم میدونستم اینجا جای من نیست اینجا بنا به دلایلی بهم کار نمیدن ولی با این حال درخواستم رو میکردم وبا جواب منفی روبرو میشدم.
از اون دفتر میومدم بیرون خوب دیگه بریم خونه اینجا کار پیدا نمیکنیم باز به خودم میگفتم نه شاید تو این همه دفتر ومزوندار یکی بخواد من براش کار کنم میخواستم تک تک دفترارو سر بزنم .هر بار خیلی خجالت میکشیدم بعضیها شون من رو با چشماشون ور انداز میکردن وبا یه حالت بی اعتنایی میگفتن نه خیلی خجالت میکشیدم اما باز خودم رو وادار میکردم دفتر بعدی رو برم
وقتی بچه بودم از آمپول میترسیدم ولی هر وقت هم مریض میشدم مادرم به دکتر اصرار میکرد آمپول پینی سیلین بنویسه تا من زودتر خوب بشم بچه ساکتی بودم با اینکه خیلی میترسیدم میدونستم التماس کردن به مامان یا فرار کردن از اون محیط فایده ای نداره من بلاخره اون آمپول رو میخورم پس بهتره سریعتر بخورم تا زودتر تموم شه.
وقتی بچه بودم به عنوان یه بچه خیلی خجالتی تو فامیل شناخته شده بودم .این جمله رو زیاد میشنیدم( چقدر خجالتی ومظلومه)
،از این جمله متنفر بودم از آدمایی که این جمله رو میگفتن بدم میومد همیشه دوست داشتم یه فرصتی پیش بیاد تا به همه ثابت کنم من خجالتی نیستم .تو دوران مدرسه جشنی بود که بچه های کلاس ما باید اون رو زیر نظر معاونین مدرسه برگزار کنن یه گروه از بچه ها باید سرود رو اجرا میکردن یه نفر مجری بود،چند نفر باید نمایش اجرا میکردن.خلاصه یه نفر رو میخواستن از رویه یه کتاب جک چند تا جک خنده دار پیدا کنه وتک وتنها اون جک ها رو بخونه و همه رو بخندونه من این مسوولیت رو قبول کردم.اما براش اماده نبودم واز این کار واقعا میترسیدم ولی خودم رو به انجام دادنش وادار میکردم .نمیخواستم به حضار ثابت کنم من خجالتی نیستم انگار میخواستم اینو به خودم ثابت کنم.انگار یه چیزی من رو از درون عذاب میداد .میخواستم اون رو ساکتش کنم
هنوز هم همینم کارهایی هست احساس نمیکنم بتونم انجامش بدم یا به نظرم انجام دادنش خیلی سخته مثلاً کشیدن الگو ،برش ودوخت بدون عیب ونقص هر بار به یه بهانه ای به تعویق میندازمش ،امابه این معنی نیست که انجامش نمیدم سال قبل خودم رو وادار به انجامش کردم الگو کشیدم برش زدم دوختم و در عین ناباوری همه کارای من رو دوست داشتن وخریدن،
به خودم افتخار میکنم
درسته از تمیز کردن وگرد گیری کردن خونه بیزارم وتو تصوراتم کار بی فایده ایه وتمیز کردن خونه کار آدمای بیکاره ولی با این وجود خودم رو وادار میکنم وخونه رو به نحو احسن تمیز میکنم
به خدا میسپارمتون
سلام استاد جانم.
من از مطالعه در مورد رشته ی خودم (مخصوصا مطالب مامایی مربوط به مطب)فرار میکنم .احساس میکنم همین عامل باعث شده مطب من خلوت باشه.با اینکه مطب دارم و در بیمارستان قسمت زایشگاه هم کار میکنم.رشته ی ما خیلی مسیولین داره و استرس زیادی داره.اغلب فرار میکنم از نوشتن پرونده های مادرانی که اورژانسی به اتاق عمل میرم و مسیولین بقیه ی مادران رو به عهده میگیرم و حاضرم هر کاری انجام بدم که ده برابر زحمت داشته باشه.اما پرونده ی مادری که اتاق عمل میره رو ننویسم.
از پرونده ی بیماران فشار خونی فرار میکنم.
………..
توی زندگی خصوصی خودم من از حساب کتاب کردن در مورد سود ماهانه ام یا برنامه ریزی در مورد حقوقم و پولی که درمیارم فرار میکنم و سعی میکنم روی همین رویه تاکید میکنم که هر چی دربیارم رو خرج کنم.یه مدت حتی اطرافیانم هم اذیت شده بودن چون همش ازشون قرض میکردم.الان کمی بهتر شدم.
…….
من از صحبت کردن در جم فراری هستم و سعی میکنم برم سر کار تا تو مهمونی ها شرکت نکنم.
…….
از اینکه کسی منو دعوا کنه فراری هستم و گاهی تو دعوا بغض میکنم و نمیتونم جواب بدم و این از بچگی با من بود.برای همین سعی میکنم هرگز با کسی بحث نکنم.
……….
دیر سر قرارهام میرسم.و این الگو هم در من تکرار شونده است و دیگران رو آزار میده .
سلام به استاد و تشکر فراوان برای فایل های بسیار ارزشمندشون و این حجم از سخاوتمندی ایشون
وسلام و خدا قوت به همکلاسی های عزیزم در این سایت فوق العاده
سوالی هست که مدتیه ذهن من رو به خودش مشغول کرده و استاد با این جملات در ابتدای این فایل سوال بی جواب رو به من یاد آوری کردند:
تمام اتفاقات زندگیمون رو با افکار وباورها و کانون توجهمون به وجود میاریم.
هر آنچه در زندگی ما اتفاق میفته چه خوب چه بد چه خواسته چه نا خواسته توسط خوده ما داره به وجود میاد.
استاد من هنوز نتونستم مرز مشخص ومنطقی برای خواست واراده ی خودم در خلق شرایط و اتفاقات زندگیم با خواست واراده ی خداوند برای رخ دادن یه اتفاق در زندگیم پیدا کنم.
خیلی خیلی خیلی معذرت میخوام که این سوال رو مطرح میکنم استاد
یعنی شما مرگ فرزندتون رو هم خودتون خلق کرده بودین ؟؟
یا خواست واراده ی خداوند بود برای آزمودن ایمان شما ؟؟
بی صبرانه مشتاق شنیدن جواب منطقی و درستی هستم.
سپاسگذارم از استاد از مریم جان و همگی دوستان متعهدم
سلام به استادان عزیز و دوستای خوب سایت عباسمنش دات کام.
درجواب به این سوال:
چه شرایط یا موقعیت هایی هست که شما از مواجه شدن با آنها فراری هستید و سعی می کنید تا حد امکان با آنها برخورد نکنید؟
اولش اومدم کامنت ها رو خوندم چون چیزی یادم نمیومد و دیدم نکاتی بود که خودم هم ازش فراری بودم رو یادم آورد چون همش داشتم فکر میکردم که من از چه چیزی فراری ام
من از اینکه تو شرایطی قرار بگیرم که به دیگران جواب پس بدم فراری ام،. اگه کاری دارم انجام میدم سعی میکنم یطوری انجامش بدم که کسی از من ایراد نگیره و دوست دارم بی نقص باشه اگه هم مسئله ای پیش بیاد یا چیزی خراب شه جراتش رو ندارم که قبول کنم میترسم از انتقاد (البته اینو بگم که قبلا حتی میترسیدم که تو جمع نظرمو بگم و یه مسئولیت چیزی رو قبول نمیکردم و انکارش میکردم و خیلی این رفتار تو وجودم بیشتر بود و کلی هم بلا سرم اومد سر این رفتار) ولی از وقتی که تو سایت آگاهیم بیشتر شد و شروع کردم به عمل کردن به شیوه قوانین و توحیدی تر شدم و شجاعتر شدم هم خیلی از ترسهام ریزش کرد هم واقعا روابطم بهتر شده ولی خب همیشه دارم بهبود میدم این رفتارم رو چون پاشنه آشیلمه و نظر دیگران برام مرگ آور بود چون خودم رو قبول نداشتم، از درون خودم رو کمتر از همه میدیدم. بچه ها خیلی خیلی فرقه بین اون روزایی که ترس داشتم طوری که دندونام تکون میخورد از استرس و بینهایت انسان بیمسئولیتی بودم بخاطر ترس از تایید نشدن و ترس از خرابکاری، و الان که از اون سطح خیلی بالاتر اومدم و پیشرفت کردم ولی خب واقعیتش باز هم اینروزا دارم توی این موضوع خودم روبهتر میکنم و عزت نفس و توحیدیتر عمل کردن رو تقویت میکنم و ادامه میدم جون به هیییییچ وجه حاضر نیستم به اون روزای پر از ترس برگردم واسه همین رنج اون روزها منو داره سمت شجاعتر و دل به دریا زدن سوق میده و خوشحالم که الان با نوشتن این کامنت دوباره خیلی واضح تر فهمیدم که چی رو باید تغییر بدم .
کامنت نوشتن یه خوبی خیلی خوبی که داره اینه که وقتی شروع میکنی به نوشتن دقیقا نمیدونی چی میخوای بگی ولی کمی که ادامه بدی انگار یه سری دریچه ها واست باز میکنه که خودتو برات بهتر میشکافه.
به نام خدا
ردپای 75
سلام استاد عزیز و دوستای خوبم
اول از همه خداروشکر بابت فایل های الگوهای تکرار شونده، که استاد چنین دوره با ارزشی به رایگان در اختیارمون قرار دادند،که بزرگمنشی استاد عباس منش نشون میده
بعد از اون بریم سراغ اینکه چرا فرار به قرار ترجیح میدیم،درک من از مغز و تکامل انسان دلیل اینطور بیان میکنه(صرفا درک منه )
ما چاره ای جز فرار نداشتیم !وگرنه الان نسلی از ما نمونده بود !این سیر تکاملی مارو تا به امروز از خطر نجات داده
اما حالا در بعضی از مواقع مجبوریم مغز قدیم خاموش کنیم و از حالت اتوماتیک بیایم بیرون
برای من فرار که ویژگی ذهن هزاران سالمونه ،مثل نسیان بودن انسان یا عجول بودن انسان ،انکار ناپذیره
پس قبل از هر چیزی پذیرش مهمه
بعد از اون راهکار
چطور ذهنم ساکت کنم ؟یا چطور با وجود صدای نجوا به حرکت ادامه بدم
همه جاهایی که ما الان ازش فرار میکنیم و تبدیل به الگو تکرار شونده ما شده ،در واقع، در اولین برخورد در ذهن ما آژیر خطر روشن کرده
پس حالا مغز اوتوماتیک موقعیت مشابه ،خطر اعلام میکنه
چطور این برنامه رو تغییر بدم؟
اهرم رنج و لذت
دیشب از الگو های فراری نوشتم که بهشون غلبه کردم
اونم با اهرم رنج و لذت ،مدام از فواید انجام اون کار و بدی های انجام ندادنش به خودم میگفتم
درس استاد باعث شد من بتونم الگو هارو شکست بدم
نکته ای که خیلی مهمه اینه،اگه دست از کار بکشی ،دوباره الگو های قبل قدرت میگیرن
پس نیاز به مراقبت دارن
همونطور که استاد میگن، به اندازه ای که باورهارو تغییر میدی نتیجه میگیری و تا زمانی که متفاوت فکر کنی متفاوت عمل میکنی و نتیجه میگیری
امید که زین پس قرار به فرار ترجیح بدین
در پناه خدا باشید
به نام خداوند مهربان
سلام استاد و خانم شایسته عزیز
ما تمام اتفاقات زندگی را:
با افکار باورها و کانون توجه خود به وجود می آوریم
هر آن چیزی که در زندگی ما رخ می دهد:
چه خوب چه بد خواسته یا ناخواسته توسط خودمان شکل می گیرد نه :
هیچ عامل بیرونی دیگر
هیچ عامل بیرونی نیست که: زندگی ما را تحت تاثیر قرار دهد
هر شرایطی که برای ما به وجود می آید:
خودمان خلق می کنیم
واکنش های ما به اتفاقات و شرایط باعث می شود:
از جنس همان اتفاقات بیشتر یا کمتر در زندگی ما رخ دهد فارغ از اینکه:
اتفاقات جالب یا ناجالب باشد
قانون:
به هر چیزی توجه کنیم از همان جنس در زندگی ما بیشتر و بیشتر خواهد شد
کافی است به چیزی یا کسی توجه کنیم:
نشانه های آن را بیشتر و بیشتر در زندگی خود می بینیم
زمانی که احساسی بدی داریم اعتراض کرده و بحث می کنیم:
اتفاقات نا جالب نارضایتی و اتفاقات نامناسب را تجربه خواهیم کرد اما
زمانی که سپاسگزاریم ذهن خود را کنترل کرده و به زیبایی ها توجه داریم:
کانون توجه ما اتفاقات شادتری را برایمان رقم می زند
اگر الگوهای تکرار شونده در زندگی ماست:
افکار و فرکانس خاصی را به طور مکرر به جهان هستی ارسال می کنیم
افکار و باورهای اساسی و ریشه ای ما:
باعث رخ دادن الگوهای تکرار شونده در زندگی مان می شود و ما اتفاقات و شرایطی که تکرار می شود را به عنوان جزئی از زندگی خود پذیرفته ایم
یا
دیگران را مقصر رخ دادن اتفاقات تکرار شونده ی زندگی خود می دانیم
حواسمان: به الگوهای تکرار شونده ی منفی باشد
الگوهای تکرار شونده: برنامه ریزی در ذهن ما ایجاد کرده که اجازه ی تحقق اهدافمان را به عناوین مختلف به ما نمی دهد
اگر اتفاق نامناسبی برای ما رخ می دهد:
از آن اعراض کنیم اما اگر اتفاقی در زندگی ما به صورت مکرر تکرار می شود یا افراد دارای ویژگی های یکسان با ظاهری متفاوت را جذب می کنیم:
باید آنها را بررسی و ببینیم چه باوری در ذهن ماست که شرایط اتفاقات و افراد را برای ما رقم زده یا به سمتان هدایت می کند و آنها را برطرف کنیم
قانون:
تمام اتفاقات زندگی ما توسط باورها و فرکانس هایمان رخ می دهد
باور چیست؟
فکری است که بارها و بارها تکرار شده است
باورها:
توسط والدین جامعه برنامه هایی که دیده یا شنیده ایم با تکرار مکرر آن توسط خودمان در ذهنمان شکل گرفته :
اتفاقاتی را وارد زندگی خود کرده ایم که با باورهای بنیادین ما هماهنگ است
برای پی بردن به باورهایمان:
به الگوها و اتفاقات مشابه تکرار شونده ی خود توجه کنیم
اگر اتفاقاتی هر چند وقت یکبار برای ما رخ می دهد به دلیل:
باورهایی است که در ذهن ما شکل گرفته است
قدم مهم برای تغییر:
یافتن الگوهای تکرار شونده طبیعی نداستن آن و درک این نکته است که ما با باورها و فرکانس های خود اتفاقات را خلق می کنیم
اگر الگوهای تکرار شونده مثبت باشند:
باورهای مناسبی در مورد موضوع مورد نظر داریم
افرادی که قوانین را به درستی درک نمی کنند این افراد را:
افرادی خوش شانس می دانند
اگر الگوهای تکرار شونده منفی باشند:
باورهای نامناسب و مخربی در مورد موضوع مورد نظر داریم
افرادی که قوانین را درک نمی کنند انها را:
افرادی بدشانس و بد اقبال می دانند
افکار و باورهایی در ذهن ماست که چون آنها را تغییر نداده ایم:
اتفاقات بیرونی هر بار به شکلی برای ما رخ می دهد
بدون شک:
افکار و باورهای ما اتفاقات زندگی ما را رقم می زند
اتفاقات تکرار شونده : توسط باورها و فرکانس های ما خلق و ایجاد می شود
به سوال زیر پاسخ دهیم تا به الگوی تکرار شونده خود پی ببریم:
از چه موقعیت هایی فرار می کنیم؟
خدایا شکرت
عاشقتونیم
سلام به دوستان عزیزم
من فکر کنم همیشه از مسایل مالی فراری هستم،یعنی اگر موقعیتی پیش بیاد که باید بشینم ببینم کجا پول هامو خرج کردم یا جمع کردم میگم حالا بعدا،همیشه هم سعی بر انجام دادنش دارما،اما چندین بار تکرار شده که دست از جمع کردن پول میکشم تا جای
بنام خداوند بخشنده مهربان
هر چه بیشتر خودشناسی میکنم بیشتر متوجه آشغالهای که زیر فرش دادم میشم
خدا رو شکر که تو این مسیر قرار گرفتم
خدا رو شکر که استاد عباس منش داریم
خدا رو شکر هم خانواده های عالی دارم
خدا رو شکر سایتی به این منوری داریم
در این مورد هم کلی مسئله دارم که باید حل بشه
تا پنج شش ماه پیش فقط فرار میکردم
به قول منصور فراریم فراری
ولی از زمانی که متوجه شدم ففروا الی الله شدم
عجب این شیطان ما رو تسخیر کرده،چقدر من نامردم که خدا منو خلق کرد این همه نعمت داد و….
من واودادم،به همین راحتی درحال باج دادن به شیطان بودم و خودم هم حالیم نبود
فکر میکردم من مذهبی ام،خداشناسم،زهی خیال باطل
راه خداشناسی از خودشناسی میگذره
تا خودت رو وزن نکنی نمیدونی چند کیلویی
تا سوال نکنی نمیدونی کیلویی چنده
خب الان که فهمیدیم بایستی نتایج رو هم بگیم نه اینکه فقط به به وچه چه کنیم
باید نتیجه رو برای استاد بنویسیم
تنها راه زکاتی که استاد میده،زکاتیه که باید بدیم
فعلا زکات ما عمل به دانسته هایمان است
من تعهد میدم نتایجم رو تو صفحه هدایت بنویسم و مینویسم
من تعهد میدم زکاتم رو پرداخت کنم
من تعهد میدم ایمان بیارم ب خدایی که مرا آفرید و از روح خودش در من دمید و خلیفه الله کرد و همه را به سجده من درآورد و همه چیز را به تسخیرم در آورد
همه چیز رو به تسخیرم در آورد پس چطور اجازه دادم شیطان منو به تسخیر خودش در بیاره درصورتی که شیطان فقط وعده میدهد و خدا آفریننده است
متاسفم، خدای من هدایتم کن….
سلام ب استاد عزیز و دوستانم
استاد چقدر این مقدمه خوبه ابتدای این سلسله فایلها اینکه هی تکرار میشه مطالب و باعث میشه بیشتر در خودم و اطرافیان ریز بشم ببینم چه الگوی تکراری داریم. سپاسگزارم
چه شرایط یا موقعیت هایی هست که شما از مواجه شدن با آنها فراری هستید و سعی می کنید تا حد امکان با آنها برخورد نکنید؟
من چون همیشه دنبال چالش و تجربه های مختلف بودم از رفتن ب شرایط جدید و ارتباط با ادمهای جدید خیلی ترس نداشتم ترس داشتم ولی جوری نبود ک منو باز داره از رفتن تو دل اون موقعیت جدید، شغل های مختلفی رو امتحان کردم و چرا شاید 1 هفته اول سخت گذشته بهم بخاطر ارتباطات جدید، حوزه کاری جدید ولی با توکل ب خدا ازش گذشتم و ترسم ریخته و من متوجه شدم ک چقدررر بزرگ تر شدم با هربار رفتن در موقعیت های جدید چقدر اعتماد بنفسم توکلم بیشتر شده و این باور در من بوجود اومد ک با هر حرکت رو به جلو و بیرون اومدن از منطقه امنم من رشد خواهم کرد و پیشرفت و موفقیت در حرکت های رو به جلو هست نترس همانطور ک خدا قبلا کمکت کرد و رد کردی اون شرایط رو این شرایط جدید هم میگذره.
در مورد انجام دادن کارها چه در خانه و یا محل کار من همیشه انجامشون دادم و سعی کردم پرونده ش رو ببندم و چون شخصیت مسئولیت پذیری دارم حتی اگر اون کار رو دوست هم نداشته باشم سعی میکنم انجام بدم و تموم بشه بره ک ذهنم رو درگیر خودش نکنه.
در مورد رفتن تو دل ترس هام فراری هستم، مثلا موقعی ک میخواستم تمرین آگهی بازرگانی رو انجام بدم و موقعی ک میخواستم برم تو تاریکی هی بهانه جویی میکردم و میکنم هنوز ک حالا بعدا حالا چندبار انجامش دادی بسه دیگه و این طبیعی عه ک ذهن میخواد انجام اون کارهارو بیهوده بدونه و نزاره ک بریم تو دل ترسهامون و البته اینو هم میدونم با رفتن تو دل ترسهام چقدر بعدش خندیدم ب اون ترسم و گفتم همش همین بود آیا !؟
گاهی از درخواست کردن فرار میکنم و بهانه جویی میکنم و ذهنم میگه مثلا مزاحم فلانی نشو سرش شلوغه و اینا در صورتی ک قبلا هر درخواستی داشتم از کسی با کمال میل برام انجام دادن.
از اینکه برم آزمایشگاه و یا چکاپ بدم و دکتر مثلا بگه فلان مشکل رو داری و باید قرص مصرف کنی فراری ام چون اصلا دوست ندارم قرص مصرف کنم چون باورهای خوبی در مورد سلامتی دارم.
یک فرار بزرگ تر اینکه تو ستاره قطبی مثلا صبح ها جرئت درخواست های بزرگ از خدا نداشتم مخصوصا پول و میترسیدم ک بهش نرسم و ب قانون شک کنم درصورتی اتفاقاتی ک متناسب با ظرفم بود و باور داشتم رو به راحتی بهش می رسیدم. حتی با فایل چگونه درامد را 3 برابر کنیم هم اون تعهد رو با ترس و شک نوشتم و ایمان نداشتم و دیگه حتی نگاهشم نکردم، کلا ترس از نرسیدن ب خواسته هام رو دارم و این باعث میشه گاهی ب خودم سخت بگیرم و یا خودم رو مقایسه کنم.
قبلا وقتی میرفتم در مناطق بالاشهر تهران فرار میکردم از تحسین خودروها و ساختمان های لاکچری میشه همون حس حسادت و حس تنفر نسبت ب آدمهای ثروتمند ولی وقتی یاد گرفتم با حسادت خودم رو از داشتن اون نعمت ها دور میکنم و احساسم بد میشه یک احساس ضعف میکردم ولی این روزا با عشق نگاه میکنم و زیبایی های ساختمان ها رو تحسین میکنم و خودم رو تصور میکنم در آنها و میگم خدا با اون عظمت اش ک مالک زمین و آسمان هست ب موقعش ب من می بخشه من فقط وظیفه اینه الان حسم بد نشه و خدارو باور کنم و سپاسگزار داشته های الانم باشم.
خیلی باید اینو ب خودم گوشزد کنم ک ثروت در درون من هست اعضای بدن من میلیاردها میلیارد ارزش دارد و من با رسیدن ب فلان خونه و فلان ماشین حال و احساسم عوض نمیشه، به قول خانم شایسته خوشبختی یعنی لذت بردن از همین نعمت های روزمره و همیشگی زندگی ام
سلام بر استاد عزیزم و خانم شایسته عزیز
استاد درود بر شما درود بر شما
واقعا بینظیره
اصلا انگار خدا خصوصی میاد مسائل منو میگه شما در موردش فایل بزاری
در جواب این سوال باید بگم وقتی بهش فکر کردم فهمیدم توخیلی موارد من فرار میکنم از کاری که باید انجام بدم و فکر میکردم از تنبلی یا بیخیالی ام است
1- تو مواردی که باید برم جایی یا با کسی صحبتی بکنم موضوعی رو حل کنم یا معامله ای انجام بدم یا خرید یا فروشی انجام بدم ازش فرار میکنم یا هی به تعویق میندازم
2_ از صحبت کردن تو جمع مخصوصا جمع غریبه یا جمعی که احساس میکنم از من بالاترن فراری ام یا شاید بهتره بگم میترسم واردش بشوم
3- جاهایی که کاری رو باید انجام بدم ازش فرار میکنم یا به تعویق میندازم
4- از صحبت کردن و اظهار نظر کردن در بعضی شرایط میترسم فراری ام مخصوصا شرایط و جاهایی که باور های خوبی در موردش ندارم
5-خیلی وقتا یه جایی که باید صحبت کنم یا از خودم دفاع کنم ازش فرار میکنم وشونه خالی میکنم. بخودم میگم باید اعراض کنم وبه ناخواسته هام توجه نکنم
حالا نمیدونم تا چه حد این کار درسته
6-از وارد شدن به جاهایی جدید یا بهتر بگم توکسب وکارم از ورود به سبکهای جدید یا انجام ایده ها و راهکارهای جدید ترس دارم ازش فراری ام ولی بعضی مواقع با تاخیر و به تعویق انداختن انجامش میدم
در کل فکر میکنم جاهایی که فرار میکنم از یه شرایطی یا انجام کاری ریشه تو عدم اعتماد به نفس کافی داره
واینکه جای اهرم رنج ولذت در اون مورد درست نیست
من باید رو این دو مورد یعنی بالا بردن اعتماد به نفسم و درست کردن جای اهرم رنج و لذت جاهایی که جاش درست نیست بیشتر کار کنم تمرین کنم تااین الگوهای تکرار شونده کمو کمتر بشه در من
استاد عزیزم صمیمانه ازتون سپاسگزارم
برای همه دوستان و خودم آرزوی درک بهتر قوانین و هدایت الهی رو میکنم
شاد و پیروز باشید