پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 3 - صفحه 51 (به ترتیب امتیاز)


  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • فایل تصویری پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 3
    205MB
    25 دقیقه
  • فایل صوتی پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 3
    12MB
    25 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

658 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    لیلا جلوداری گفته:
    مدت عضویت: 2588 روز

    سلام استاد عزیزم وهمراهان گلم

    استاد واقعا سپاس

    من مدت زیادی این خواب تکرار شونده را دیدم که چند گرگ و گاهی یک حیوان مثل شیر ولی خیلی بزرگتر و وحشتناکتر و بسیار بسیار بی رحم می خواد به من حمله کنه یا اسیب برسونه و من بالاخره با هر بدبختی هست فرار می کنم یا توی خونه ای هستم که چندتا از پنجره یا درهاش باز موندن و من با استرس و نگرانی اخرین لحظه متوجه میشم و زودتر از اون حیوانها می بندمشون و دم اخر نجات پیدا می کنم

    جالبه که واقعا هم در زندیم اتفاق افتاد و از دست ادمها یا ادمی در اخرین لحظه خداوند نجاتم داد و دوباره به زندگی برگشتم ولی هنوز هم گاهی این خوابها را می دیدم

    خواب اجنه زیاد می دیدم خیلی زیاد و همش برخی ایه ها را بلند بلند می خونم که اونها را از خودم دور کنم

    بارها خواب دیدم مثل یک پر سبک شدم و مثل یک اهو چالاک و بلند پروازی می کنم در خواب طوری که مسافتهای بسیار زیاد را به راحتی روی هوا می پرم مثل فنر از زمین بلند میشم و جهش های فوق العاده دارم

    خواب نرسیدن به موقع به سر کارم هم زیاد می بینم و اینکه دارم زور می زنم دلیل بیارم اما نمی تونم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  2. -
    خورشید گفته:
    مدت عضویت: 1734 روز

    سلام خدمت استاد بزرگوار و خانم شایسته ی عزیز.

    خوابی که یادم میاد برای من خیلی تکرار میشه این هست که تلاش میکنم یک کاری رو انجام بدم تو خواب ولی هرچه قدر تلاش میکنم موفق نمیشم مثلا تو خواب عجله دارم که به کسی زنگ بزنم یا مسئله ای رو حل کنم ولی هرکاری میکنم انگار یه چیزی باعث شل شدن عضلاتم میشه یا حرفی رو میخوام بزنم ولی موفق به گفتنش نمیشم و بدنم در خواب به شدت اذیت میشه. من فکر میکنم وقتی زیاد غذاهای با طبع سرد مخصوصا هندوانه مصرف میکنم بیشتر این اتفاق برام می افته. ولی بعد از شنیدن فایل فوق العاده ای که استاد تو این زمینه گذاشتند با خودم فکر کردم احتمالا علتش ترمزهای شدیدی هست که تو ذهنم برای انجام بسیاری از کارها دارم و تو دوره دوازده قدم دارم روی اونها کار میکنم تا حلشون کنم ان شاء الله. ولی مطمئنم که تغذیه ام خیلی روی این خواب هام اثر گذار هست چون من کلا وقتی سردی زیاد مصرف میکنم در حالت بیداری هم بی حال میشم.

    خواب دیگه ای که زیاد دیدم این هست که منزل ما که الان ساکنش هستیم تو خواب به قدری بزرگ و تو در تو هست و حیاط و باغچه بسیار بزرگی داره و مثل الان یک خانه ی قدیمی هست و من کاملا اونجا رو میشناسم. شاید علتش این باشه که همیشه از خداوند به خاطر اینکه از اول باهمسرم تو یه خونه ی بزرگ و نورگیر و باصفا و البته قدیمی زندگی کردیم سپاسگزارم.

    استاد از وقتی که خداوند متعال من رو هدایت کرد به این دانشگاه عظیم هر روز درهای جدیدی از حکمت و دانش به روی من باز میشه. چیزی که از بچگی آرزوش رو داشتم و تو کل 11 سالی که تو دانشگاه درس خوندم حتی 1میلیونیم این مطالب که در دانشگاه شما آموختم رو نیاموخته بودم.

    از خداوند برای شما و تیم شما طلب توفیق روز افزون و سعادت دنیوی و اخروی رو دارم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  3. -
    جواد جوانشيري گفته:
    مدت عضویت: 1772 روز

    سلام به استاد عزیز ، خانم شایسته ی نازنین و تمام دوستان

    چقد جالب بود برای ذهن من که حتی خواب های تکرار شونده ای که میبینیم هم نشات گرفته از باورها یا افکاریه که توی ذهن خودمونه و کنترلش دست خودمونه. الان که دارم به این موضوع فکر میکنم میبینم من خیلی خواب های تکرار شونده میبینم و اتفاقا برام همیشه سوال بود که چرا همیشه همین نوع خواب ها رو میبینم. البته الان داره یادم میاد که من بعضی اوقات ی خواب هایی دیدم که خیلی بی نظیر بوده که در ادامه اونارم مینویسم.

    یکی از خواب هایی که من زیاد میبینم اینه که دارم میجنگم با کسی یا چیزی، حالا به شکل های مختلف؛ ی موقه میبینم توی جنگ دو تا کشورم و دارم تیر میزنم و … ی بار دارم میبینم توی ی بازی یی هستم که انگار خودم کاراکترش هستم و توی بازی هستم و حرکت میکنم، میزنم، شلیک میکنم، مشت میزنم و … خیلی میبینم توی خواب دارم فرار میکنم از کسی یا حیوونی و سرعتم خیلی کمه، هر چی دارم سعی میکنم تند بدوم نمیتونم یا میوفتم و …

    یک خواب دیگه که قبلا بیشتر میدیدم ولی الان کمتره، خواب میدیم از ی ارتفاعی دارم میوفتم؛ مثلا لبه ی ارتفاعی ام، روی ی دیوار بلندم که دیوار داره میلرزه ، روی ی پل متحرکم، روی ی برجی ام و … که همش انگار در حال افتادن از ی ارتفاع زیادم.بعضی وختا میوفتادم پایین بعضی وقتام نمیوفتادم ولی حس پرت شدن به پایین رو داشتم.

    ی خواب دیگه این حالتی بود که انگار دارم خفه میشم توی خواب و به سختی نفس میکشم، فک میکنم دارم اطراف خودمو میبینم ولی نمیتونم بلند شم، نمیتونم داد بزنم، نمیتونم حرف بزنم و به زور سعی میکنم از خواب بیدار شم. انقد زور میزنم و فشار رومه که بالاخره بیدار میشم. حتی وقتی میخواستم بخوابم و این نوع خواب رو ببینم ، حالتش رو میفهمیدم، گوشام ی صدای زیادی میداد و میوفتادم توی اون خواب. خلاصه امیدوارم هیچ وقت همچین خوابایی رو تجربه نکنین. ولی خدارو صد هزاران مرتبه شکر این نوع خواب رو خیلی وقته که دیگه نمیبینم ولی مدل جنگ رو هنوزم میبینم به شکلای مختلف. (البته بگم من تقریبا اصلا فیلم نمیبینم یا بازی کامپیوتری اصلا نمیکنم ولی نمیدونم این خوابا از کجای ذهنم نشات میگیره)

    خوابای خوبی هم که دیگم بگم. خواب دیدم توی ی محیطی هستم که سمت چپ و راستم درخت بود، رو به روم کوه بود و داشتم از وسط آب خنک و زلال و شفاف حرکت میکردم. اطرافمو نگاه میکرم و میگفتم خدایا چقدددددررر اینجا زیباست، چقد ابرها خوشکل بود، هوا حالت گرگ و میش داشت و ابر ها ی حالت آبی ، سورمه ای داشتن، اصن خیلی بی نظیر بود. کاش هیچ وقت ازون خواب بیدار نمیشدم.

    چند بار هم قبلنا خواب استاد رو دیدم که صحبت میکردیم، بوسیدمشون و حتما همه میدونن دیدن استاد، حتی توی خواب هم چه حس فوق العاده ای داره و واقعا در تک تک سلول های بدنم حس شوق و ذوق و لذت داشتم.

    حالا که بیشتر فک میکنم بیشتر میفهمم که اون موقع هایی که این خواب هارو میدیدم، اون تایم ها، اون روزها خیلی حس خوبی داشتم، خیلی حالم خوب بود و میخوابیدم، خیلی درگیر مسئله خاصی نبودم، مشغله ذهنی و استرس نداشتم. نگران هیچی نبودم. حس آزادی داشتم. اره شاید این بهترین کلمه باشه، حس آزادی و رهایی داشتم.

    حالا الان نمیدونم چجوری اون حس رو برگردونم، مخصوصا که الان دارم سعی میکنم کارای جدید و سخت از نظر ذهنم انجام بدم، کارایی که ذهنم نمیزاره رو میخوام انجام بدم و این منو مضطرب میکنه . ولی سعی میکنم به جریان هدایت اعتماد کنم و باید اینکارو بکنم.

    ————————————-

    خداروشکر

    خداروصدهزار مرتبه شکر

    ————————————

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  4. -
    اسما گفته:
    مدت عضویت: 1991 روز

    سلام ب استاد و دوستان عزیزم ک هممون در این سایت مثل یک خونواده بزرگ جمع شدیم واز زندگی و الگوهامون میگیم اما این صحبت هابیهوده نیست و چیزی پشتش هست ک هر کسی خودش می‌فهمه ایرادکارش کجاست

    اما جواب سوال :

    من در کودکی بیشتر خواب های تکراری می‌دیدم ک تا این سنم هم گاها دیدم اما حس میکنم ریشش برای همون کودکی من بوده

    یک خوابی ک خیلی بیشتر می‌دیدم و تکراری بود این بود ک من چون از سگ ترس بسیار زیادی داشتم خواب می‌دیدم سگی با سرعت بسیارررزیاد داره سمتم میاد و من هر چ تلاش میکنم ک بدوم و دور بشم سرعتم کم میشه جوری ک ب زحمت میتونم راه برم و میفتم روی زمین و هر چه میخوام داد بزنم وصدایی هم از دهانم خارج نمیشه ولی در لحظه آخر کسی میاد و منو می‌بره داخل خونه یا هر جایی ک من داشتم میرفتم سمتش.همین خواب را خیلی زیاد دیدم یا حیوانش سگ بود یا هم گاو چون از گاو هم ترس دارم

    یک خوابی دیگه ای هم چندین بار برام تکرار شده و بیشتر دربچگی این ک همیشه می‌خوام از پله یا از ی ارتفاعی سقوط کنم و همون لحظه ای ک میفتم با ی تکون شدید بدنم از خواب می پرم

    و اینک یک خوابی هم می‌دیدم ک روز عروسی خودم هست و من اصلا آماده نیستم هر آن نزدیک شروع مراسم میشه ولی من ن لباسی دارم ن هم رفتم آرایشگاه خخخخ

    سپاسگزارم از استاد ک باعث شدید این الگوهای تکراری رو ب یاد بیاریم .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  5. -
    محمدرضا یکتای مقدم گفته:
    مدت عضویت: 1335 روز

    به نام خدای بخشنده و مهربان

    سلام استاد عزیزم

    اصلا آدم لذت میبره از این همه مشارکت

    این همه شوق و آگاهی که دوستان دارن

    وقتی میشینم کامنت خوندن سیر نمیشم

    خدایا شکرت بابت همچین فضای الهی که 100درصد ورودی مثبت داره

    بهترین کار بنظرم بودن در سایته

    خدایا شکرت که هر روز داره شوق و اشیاق و ایمانم بیشتر میشه

    خدایا شکر که دوست های غریبه ولی نزدیک تر از آشنا دارم

    (چون الان تقریبا 2 نفر بیشتر دوست ندارم اونم از بچه های سایت )

    تازه استاد میفهمم که تا زمانی که وقتش نرسه

    نمیتونم خیلی چیز هایی که جلو چشمه رو ببینم و درک کنم

    چون واقعا تماما لطف الله هستش که ما میتونیم حقایق بیشتری رو ببینیم و درک کنیم

    و اونم با آماده شدن ما ق

    .

    من بابت ثثث این فایل خیلی فکر کردم

    و الگوی که قبلا داشتم پرت شدن و افتادن از ی بلندی بود

    که این الگو رو بیشتر میدیدم

    ولی الان خیلی وقته اون مدل خواب رو ندیدم

    ی الگویی که توی خواب هام پیدا کردم این بود

    که وقتی به چیزی خیلی فکر میکنم خوابش رو میبینم

    پررنگ ترینش دیدن خواب شماست

    من شما رو خیلی خواب میبینم

    و وقتی صبح میشه انقدر ایمانم قوی میشه که فقط خدا میدونه

    استاد ازتون بی نهایت مممنونم حتی توی خواب

    دیدن خواب شما خودش بالاترین حال خوبیه چه برسه از نزدیک آغوشتون رو لمس کنم

    عاشقتم استاد

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  6. -
    فاطمه تقی زاده گفته:
    مدت عضویت: 2314 روز

    بنام خداوندم

    سلام استادعزیزم.سلام مریم جانم

    سلام دوستان

    استادم من هرچقدر هم سپاسگزاری کنم جبران این حد از محبت وسخاوتمندی وعلم وآگاهی های شما نمیشه.ازاعماق وجودم ازتون سپاسگزارم تنها کاری که به ذهنم میاد اینکه پا به پای شما بیام به تک تک سوالات درحد توانم پاسخ بدم.

    چه الگوهای تکرار شونده ای را می توانی در خواب های خود پیدا کنی؟

    خواب میبینم یه جای جدیدی از خونه رو کشف میکنم.یبار خواب میبینم چندتا اتاق های جدید از خونه پیدا کردم وتو ذهنم میگم باید اساس هارو بیارم بچینم.یبار تو خواب میبینم یه واحد کامل یه قسمت خونه بوده که توی خواب هم واسم سوال میشه چطور این قست بزرگ خونه رو من هیچ وقت ندیدم.یبار میبینم یه قسمت بزرگ حیاط به خونمون اضافه شده درکل همیشه تو خواب خونمون بزرگتر از این چیزی بوده که درحال حاضر دارم زندگی میکنم.

    خیلی خیلی ممنونم استادعزیزم بی نهایت سپاسگزار خداوندم بخاطر وجود همچین بندهای پاکش.

    آرزوی سلامتی شما استاد عزیزم ومریم جانم وتمام بچهای سایت رودارم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  7. -
    حسین موحد گفته:
    مدت عضویت: 1015 روز

    سلام استاد

    تا گفتین سیاه چاله یاد خواب هایی افتادم که در کودکی و نوجوانی بسیار میدیدم ولی نمیدونستم چه تعریفی یا اسمی براش داشته باشم ولی سیاه چاله دقیقا تعریف این موضوع است که من میدیدم

    میدیدم که یک فضای بسیار بسیار بزرگ تاریک که من معلق در فضا هستم ولی من تو اون فضای بزرگ و تاریک تحت فشار بودم انگار فضا کوچیم بود برام و گذر زمان خیلی آهسته میشد اونقدری که انگار یک ثانیه به اندازه یک دقیقه یا حتی بیشتر میگذشت میگذشت و این کابوس من بود

    و خواب های تکراری که تا الان دیده ام:

    1-من زیاد خواب دیده ام که ادرار میکنم اونم معمولا در محیط تنش زا که انگار تحت فشارم و عجله دارم

    2-من زیاد خواب های ترسناک دیده ام ولی در شکل های مختلف و از خواب میپرم و دیگه نمیتونم بخوابم حتی یبار اونقدر ترسیده بودم که همون لحظه میترسیدم دوباره بخوابم و همون خواب را ببینم

    استاد الان که اینارو نوشتم و بهشون فکر کردم میبینم که همشون یک ریشه دارند اونم تنش و فشار است حالا نمیدونم چه باور یا افکاری دارم امیدوارم یه ویدیو از کامنت های مشترک بسازید چون خیلی خوب پیش میریم

    ممنون از زحماتتون که اینقدر تاثیر داره روی ما

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  8. -
    فرشته کوهستانی گفته:
    مدت عضویت: 1312 روز

    بنام الله مهربانم

    سلام. دوستای گلم و استاد جانم و مریم جانم

    الگوی تکرار شونده ی وجود من ….

    آااااخخخخ از این الگو که پدر منو در آورده،من چقدر شده تو زندگیم جهاد اکبر بپا کردم،تو تمام کامنت هام گذاشتم که چه جهادی تو روابطم شروع کردم

    چندبار تحریک شدم دوره رو بخرم اما به صدایی درونم میگه همین دوره هایی که تا الان خریدی رو درست استفاده من و عمل کن بینهایت بیشتر نتیجه میگیری نسبت به اینکه فقط محصولات من رو تو اتاق شخصیت زیاد کنی

    واسه همین دوباره استارت دوره ی عزت نفس و به صلح رسیدن با خود رو زدم

    و اما الگوی تکراری تو زندگی من اینه که تو روابطم هر چندوقت یبار یه تنش بوجود میاد،یه اختلاف نظری پیش میاد،همسرم مثل بچه ها قهر میکنه،همیشه یادم میره چی رو کجا گذاشتم

    وای خدای من نمی‌دونم چه باوری باعث شده این موارد تو زندگیم خلق بشه

    من همش تو خواب و بیداری دارم به این فکر میکنم که خواسته هام چیه ،ترمز هام چیه

    اما سوال اول،من تو بچگی زمان دبستان،همیشه و همیشه این خواب تکراری رو میدیم که تو یه کوهستان خیلی خیلی سرسبزی راه میرفتم که منتهی میشد به یه دره ی عمیقی که داخلش به رودخونه داشت،تو زمان راه رفتنم سر بریده از میدیدم که وقتی رفتم نزدیک و دیدم که سر برادرمه که چشماش به سمت من برگشت و من جیغ کشیدم و به سمت اون دره که توش رودخونه بود دوییدم و قبل از سقوط بیدار میشدم،نمیدونم چرا ولی سالها این خواب رو‌میدیدم

    خوابی که اکثر اوقات الان میبینم،اینه که شوهرم با خانم دیگه از هستش و بهم خیانت کرده و منم میخوام ازش جدا بشم،این خواب رو به شیوه های مختلف میبینم،و هرچقدر هم که با خودم تکرار میکنم که الطیبون للطیبات و الخیر فی ماوقع،و فایل عشق واقعی رو‌گوش میکنم که شما فرمودید توکل یعنی اینکه خدا حواسش به همه چی هست و نیازی به نگرانی من نیست ،بازم فایده از نداره

    من فکر میکنم چون زیاد تو فکرم در طول روز این افکار میکذره شب هم همین خواب رو‌میبینم

    با وجود اینکه من پیوسته دارم تکرار میکنم که من مرد پاک و وفادار میخوام و خداوند هم بهم عطا میکنه،ولی باز هم این خوابها دست از سرم برنداشته

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  9. -
    رفیقه لطفی گفته:
    مدت عضویت: 2239 روز

    باسلام وعرص ادب به استاد گرامی وهمراهان این این سایت الهی

    موضوع الگوهای تکرار شونده

    من خیلی قبلها همه شب بدون استثنا خواب میدیدم وهمیشه شاکی بودم که نمیتونم خوب بخواب ولی الان خدارو شکر بهتر شدم واغلب خوابم مردن و روز قیامت بود و میدیدم که آسمانها زمین همه چی بهم خوردره و در حال حرکت وجالب اینکه اینگار کسی من و پرت میکرد یه جای دیگه چشمم وباز میکردم میدیدم بللله چقد اینجا زیباست اینقد زیبا که تو عمرم ندیده بودم ومیگفتم اخیشششش من جام خوبه واین مدل خواب چندین بار برام تکرار شده ازخیلی سالها پیش یا مثلا میبینم مردم ویا روز قیامت همش میگم ببخش وبیامرز بعدتو خواب میگم من که رو خودم کار میگنم پس نباید بترسم ویا خوابهایی که آیه قرآن مثلا فلان آیه میبینم دقیقا حرفی که به من گفته میشه یا در مورد باز شدن چشم سوم وخوشحالم از اینکه من در مسیر درستی هستم وهمه اینارو تو خواب به خودم یاداوری میکنم البته چندین بار هم چهره کسانی که به رحمت الهی رفتن در زمان بیداری دیدم مثلا مهمون داشتیم من اونو در کسری از ثانیه ‌اون فردی که فوت شده بود دیدم وجالب اینکه در همون چند ثانیه برای خودم سناریو ساختم ودر یه پلک بهم زدن دیدم اوه من کجا بودم واین چندین بار برام تکرار شده نمیدنم چرا شایدم بخاطر افکار کنترل نشده وتکرار شده .

    دوست داشتم اینارو بنویسم واستاد جان راهنمایی کنن بینهایت سپاسگزارم از تمام دوستان دراین خانواده که از کامنتهاشون درس می گیریم دوستون دارم بینهایت وبه خدای یکتا می سپارمتون

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  10. -
    زهرا کریمی گفته:
    مدت عضویت: 1018 روز

    سلام دوستان و استاد مهربان و مریم جون

    خواب هایی که تو کودکی برام تکرار شدن چندین مدل بود

    همیشه تو تاریکی میدویدم و یک سایه مثل سایه بابا لنگ دراز دنبالم بود تا می‌رسیدم به یک پرتگاه که زیرش دریا یا اقیانوس بود منم که شنا بلد نبودم و وحشت ناک میترسیدم بعد از خواب می‌پریدم ‌ دو سه بار که برام تکرار شد انقدر به خودم راه کار و دل گرمی داده بودم که توی خواب هوشیار بودم وقتی به اقیانوس رسیدم با خودم گفتم زهرا بپر تو آب نترس این فقط یه خوابه و این شد که اعتماد کردم و پریدم و رفتم زیر آب و شنا کردم و از دست اون سایه سیاه راحت شدم بعدم با خیال راحت بیدار شدم . خیلی جالب بود بعد یکی دوبار پریدن تو آب دیگه این مدلی خواب ندیدم

    یک نوع الگو دیگه هم که داشتم این بود که خواب میدیدم مامانم برام بیسکویت کرمدار با طعم توت فرنگی گرفته انقدر خوشحال میشدم که بیدار میشدم بخورم بعد مشتم رو که باز میکردم توش هیچی نبود و متوجه میشدم که خواب دیدم . آخی چقدر بیسکویت دوسداشتم که خوابشو میدیدم . هنوزم دوسدارم ولی خوابشو نمیبینم . فکر کنم چون روم نمیشد بگم برام بخرن تو حسرتش بودم . میترسیدم از پدر مادرم چیزی بخوام و اونا نتونن تهیه کنن براهمین از همون بچگی دقیقا برعکس خواهرم هیچ خواسته ای رو مطرح نمیکردم . تعداد دفعات معدودی هم که میگفتم اهمیتی نمیدادن برای همین سعی می‌کردم خودم پولامو جمع کنم و بخرم که یادم متاسفانه چندین بار که پول عیدی جمع کردم خواهرم ازم برداشت و کلی دلم شکست . الان که فکر میکنم همین الگو ها داره الانم برام تکرار میشه به شکی دیگه

    خواب تکراری دیگه ای که سه بار دیدم این بود که من یک پسر هستم و عاشق دختری شدم بنام عسل که اسمش رو با رنگ زرد روی در و دیوار شهر نوشتم و ار تلفن عمومی دارم بهش زنگ میزنم. اونموقه ها تلفن عمومی هنوز بود

    خواب تکراری بعدیم این بود که من دارم تو خونه خیلی قشنگ و راحت بپربپر میکنم و هر جستی که میزنم کلی اوج میگیرم حتی روی سقف هم راه میرم و جاذبه روم تاثیر نداره . خیلی باحال بود این خواب هام دوسداشتم . چون من در واقعیت هم مثل یه میمون همش بالای در و دیوار و کمد بودم و می‌پریدم اینور اونور خیلی عشق میکردم . یادش بخیر .

    خواب تکراری بعدی که زیاد هم دیدم یه حیوونی بود که می‌خواست منو نیش بزنه یا گاز بگیره . یبار موش بود یبار زنبور یبار مار . ولی مار بیشتر بود و من کلی میترسیدم

    بعد ها که به سن نوجوانی و جوانی رسیدم خواهرم گفت تو خواب بعضی وقتا کلی میخندی که الان پسرمم همینجوریه

    میگفت بعضی اوقات هم دندون قروچه میکنی که بخاطر کابوس بوده

    آره وقتی به سن و سال جوانی 16 . 17 رسیدم . خواب هایی میدیدم که برام ترسناک بودن دقیق یادم نیست چی بوده ولی یادمه آنقدر حس ترس و از دست دادن چیزی رو تو خواب داشتن که یه عالمه گریه و زاری میکردم زجه میزدم . همش تو خواب سعی نیکردم جلو اتفاق بدی رو بگیرم ولی نمیتونستم هیچ جونی تو تنم نبود خیلی غصه میخوردم یه عالمه میخواستم جیغ بزنم هرچی دهنمو باز میکردم و سعی می‌کردم هیچ صدایی از هنجره ام در نمیومد . و توی خواب می‌فهمیدم حس میکردم که فکم وحشتناک سفت و سنگین شده و نمیتونم تکونش بدم . این جور وقت ها بود که من داشتم دندون قروچه میکردم و بعد بیداری کلی فک درد و دندون درد میگرفتم و احساس می‌کردم دستام خیلی سست شدن و میلرزن . وای خدا چقدر بد بودن .

    من بعدا متوجه شدن بیشتر وقت هایی اینجوری میشم که خیلی خسته ام و توی پذیرایی جلو تلوزیون خوابم میبره . الحمدالله هم که تلوزیون پر جیغ و داد و چرت و پرت . برای همین من اینجوری خواب میدیدم . چون مامانم عادت داشت با صدای 100 دویست بار یک سریال رو میدید جوری که من کلمه به کلمه حفظ میکردم . از همون موقع هم بدم میومد از تی وی .

    یه خاطره جالب هم بگم که وقتی برای خواهر کوچیکم تعریف کردم که هر صدایی بیاد من تو خواب خوابشو میبینم اونم سو استفاده می‌کرد بدجنس . البته الان چند سال درگذشته . وقتی من خواب بودم می آمد بالا سرم و غصه های ترسناک میگفت . ههه ههه ههه همه هه هه از دست این بچه ها

    بعد یه مدت هم تو همون دوران من یه خواب هایی میدیدم که وقتی بیدار میشدم سریع مثل همون اتفاق می افتاد . خیلی جالب بود و کمی ترسناک . چون قبل فوت خواهرم دیدم دندونم افتاده و کلی خون میاد بعدم که …

    تو اوایل جوونی و مجردی بیشتر خواب میدیدم چون سرم خلوت تر بود و بیشتر تو خودم بودم الان مشغله زندگی خیلی الکی الکی وقتم رو می‌گیره . که میدونم اینم دوره ای از تکاملمه .

    این اواخر دیگه خواب کمتر میبینم و اگرم ببینم زود یادم میره بخاطر کارهای روز مره ولی من از همون بچگی عاشق خواب و خیال و رویا پردازی بودم . یادمه چندین بار سعی کردم بخوابم و ادامه خوابم ببینم که یبار تونستم :)

    میدونم که هیچی دو دنیا تصادفی و بی دلیل نیست هرچی هست برمیگرده به افکار و احساسات ما . این روزها وقتی بیدار میشم خیلی خوشحالم شوق دارم و همش میگم خداروشکر خداروشکر خداروشکر بخاطر این بخاطر اون . این از لطف آشنایی با استاد عباسمنش ‌ قبلا اینطوری نبودم و انگیزه کمی داشتم . و هدف مشخصی نداشتم . شاید هم بخاطر همون خواب های جور واجور میدیدم .

    فعلا خدانگهدار

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای: