پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 2 - صفحه 36 (به ترتیب امتیاز)


توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

881 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    منصور زمانی گفته:
    مدت عضویت: 974 روز

    سلام به همگی

    اول از همه میخوام از جناب عباسمنش تشکر بکنم واینجورمواقع میگیم شیر مادرت حلالت باشه ،من خودم دوره کشف قوانین ،دوره عزت نفس،تمام کتاب‌های الکترونیکی رو خریدم وکار کردم ودوره ثروت یک رو هم همسرم خرید و با هم داریم کار می‌کنیم اینو میخوام به بچه های سایت عباسمنش بگم خدا وکیلی استاد فایل های رایگانش هیچ فرقی با دوره هاش نمیکنه حتی خیلی از رایگان ها بهتراز دوره هستن خواهشا جدی بگیرین وکار کنین همین فایل های الگوهای تکرار شونده هیچ فرقی با کشف قوانین نداره قدر این استاد وبه خدا بدونین فقط جدی کار کنین دل بدین به حرفای استاد فکر نکنین تو دوره ها استاد فن آخر میگه اون راز که یک شبه ثروتمند بشین یا به خواسته ها تون برسین رو میگه

    در مورد الگوهای تکرار شونده در مورد افرادی که من جذب میکنم افرادی هستند بد قول چه از لحاظ انجام کار وتاهد کاری ،افرادی هستند بی پول ولنگ پول ،

    افرادی که حرف هاشون با عمل هاشون اصلا نمیخونه میشه گفت دروغگو هستند

    هر چی میگذره این باور بیشتر میشه که من خالق زندگی خودم هستم خدایا شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  2. -
    مرضیه گفته:
    مدت عضویت: 333 روز

    به نام سیستم هدایتگر بشر

    چه الگوهای تکرار شونده ای درباره روابط، در زندگی شما هست؟

    1_روابط با دوستانم:

    1_1من دوستانم همیشه ادم های خوبین وفادارمهربانن دست دلبازن بخشندهستن نجیبن سخاوتمندنن هیچ وقت ازم سو استفاده نکردن دوستام همیشه ادم های بودن که مثل خودم بودن صداقت زیاد داشتن .من تو رفیق خیلی. خوش شانسم.هر ساعت ازشون کمک خواستم کمکم کردن

    واقعا به لطف خدا همیشه بهترین دوستا داشتم

    ولی دوستام بیشتر تلفنی در ارتباطیم نمی تونیم به خاطر محدودیت های خانوادم زیاد باهم بریم بیرون .الحق والنصاف تو جذب رفیق عالیم همشون ادم های مشتی خوشگل مهربان پولدار من اکثرا رفیقام وضع مالی عالی تری از خودم دارند خاکین با معرفتن باخانواده هستن. هر ساعت شبانه روز باهاشون تماس بگیرم بهم کمک می کنند

    یه رفیق دارم اسمش بهار یعنی فرشته است مثل یک خواهر برام خدا برام نگهش داره .قلبش از جنس طلاست مثل الماس کمیاب .روش می تونم حساب کنم یکی از دستای خداست برام .خدای برای وجود بهار ازت سپاسگزارم

    این رفیقم بهار انقدر دختر خوبیه که من عاشقشم قلبی داره به بزرگی دریا ساده زلال پاک‌.

    کلا همه رفیقای من ادم های فرشته خویی هستن هیچ وقت رفیق بد سمت من نمیاد .

    همه رفیقام ادم های سالم هستن اهل درس خانواده ورزش دلسوز مهربان .

    هم دانشگاهیامم همشون همینن .من کلا روابط بسیار بسیار عالی با دوستان دانشگاهم دارم همشون باهام بسیار خوب هستن.مثلا یک نمونه زهرا هم دانشگاهیم این دختر بسیار پاک فرشته است انقدرررر خوبه

    کلا من همیشه بهترین هم کلاسی هم دانشگاهی های دنیا داشتم.

    همیشه روابط عالی با استادهای دانشگاه معلمان داشتم 99 درصد مواقع بهترین استادها بهم می افتاد.یک استاد داشتم استاد مرادی انقدر دوستش دارم همیشه تو ذهنم مادر بودن برام اون شکله بودهخیلی زیاد استاد مرادی دوست داشتم مثل یک فرشته است خوشگله خوشتیپ قد بلند با شخصیت من همیشه ارزوم بود یه شخصی مثل اون مادرم بود.بعد یک دبیر عالی داشتم خانم اردستانی عاشقش بودم اونم خانم عالی بود استاد پور محمد اونم همین طور

    همیشه روابط بسیار عالی با استاد معلم و…هم کلاسی هم دانشگاهی داشتم.من هرجا میرم چون خودم مهربانم همه باهام مهربانن

    بهترین راننده تاکسی ها میان سر راهم وقتی میرم بانک دانشگاه هرجا اداری همیشه سریع کارم راه میفته همه باهام خوبن .فروشنده ها کاسب ها دکترها و… کلا همه ادم ها باهام خوبن تا حالا به لطف خدا یکبار بحث نداشنم باکسی‌.

    همیشه بین دوست رفیقام هم کلاسی هام محبوب بودم .تو این بخش اصلا مشکلی ندارم..

    همیشه خوبی هام دوطرفه بوده .

    2_روابط با مادرو پدر :

    رابطه با مادرم همیشه در چالش خیلی شدید بوده پر از تضادپر از تنش محبتی نبودده عشق علاقه ایی نبوده .همیشه انقدر بحث داشتیم که دوست دارم اصلا نبینمش .

    در زندگی با پدر و مادرم، همیشه خواسته های خواهر و برادرهایم مهم تر از خواسته ها و نظرات من بود؛

    خیلی به من و خواسته های من توجهی ندارند

    معمولا مادرم همیشه غذای مورد علاقه سایر خواهر و برادرهایم را درست می کرد و…

    مادرم همیشه کارهای شخصی برادر خواهرم می کرد ولی به من که می رسید نه .

    تو کامنت الگو اول راجب رابطه افتضاحم با مادرم نوشتم

    واقعا رابطمون دست کمی از نامادری سیندرلا نداره.

    رابطه با پدرم 50 و50 سرراینکه کار نمیکرد دعوا می کردیم سر اینکه هیچ پولی پس اندازه نکرده سر خانه زندگی قدیممون که الان دیگه برام مهم نیست.

    3_رابطه با خواهر برادر:

    من یه خواهر فوق العاده دارم باهم خیلی خیلی خوبیم هرکمکی از دستمون بربیاد برای هم می کنیم دعوا بحث هست اما در مجموع من خواهرم مثل دختر خودم می دانم .خیلی رابطمون عالیه.

    رابطه با برادرم 90 درصد افتضاح پر ازتنش بحث زورگوییی از طرف اون بی احترامی از طرف اون است اصلا افتضاح است.

    4_رابطه باهمکار صاحبکار:

    همکارم 50 و50 بود من خیلی باهاش خوب بودم ولی اون از سادگی من و مهربانیم یکم سو استفاده کرد ولی در مجموع زن خوبی بود خیلی جاهام بدردم خورد ‌.

    صاحبکارم یه ادم بداخلاق عصبی اهل داد بیداد مرافه دورور اهل دروغ تقلب دقیقا لنگگه خانوادم بود شخصییتش عصبی اهل بحث حقوق ما میخورد خیلی بد بود با این که زن بود ولی بی شخصیت تمام عیار بود.

    5_رابطه با اقوام درجه 1:

    با عمه عمو دایی خاله و… 50 و50 ولی کلا هیچ حرف مشترکی با هیچ کدامشون ندارم.

    همشون عصبی بد دهن معتاد و بد رفتار سو استفاده چی یک طرفه.کلا اصلا رفتارشون خارج از انسانیت.

    اهل شوخی _به شدت یک طرفه همه مشکلاتشون برای ماست خوشی هاشون برای خودشون

    خسیس

    اهل تخریب ادم یکاری می کنن که از زنده موندن خودت پشیمانت کنن هرچقدرم موفق باشی بی ارزشت می کنن_حسودن .کلا اصلا حال نمی کنم باهاششون

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  3. -
    مهدی حوازاده گفته:
    مدت عضویت: 1317 روز

    سلام به استاد عزیزم و دوستان عزیز

    یه موردی که من توی خودم درک کردم من اغلب آدمایی که وارد زندگیم میشن به این شکل هستند که انسان های سالم و درستکار و عالی و سخاوتمندی هستند اما اغلب از لحاظ مالی یا از لحاظ باوری مخصوصا باوری پایین تر از من هستند

    یعنی به این شکل که اغلب من نقش بلد ماجرا رو دارم و من اونی هستنم که اعتماد به نفس میده من اونیم که بیشتر میدونه و منطق ذهنمم اینه که خب بابا تو توی این سن خیلی نتایج بزرگی گرفتی و بقیه هم سنیات اغلب توی این فضا نیستن و تو خیلی خاصی و عادیه که بقیه از تو ضعیف تر باشن این درصورتی هست که هستند افرادی که هم سن من هستند و به مراتب موفقیت های خیلی بزرگی تری نسبت به من کسب کردن مثل کلی بازیکن هایی که توی سنین کم به جایگاه های بزرگ رسیدن یا بیزنس من ها

    پس هستند ادم هایی که هم سن من یا حتی کوچک تر هستند اما خیلی نتایج بزرگ تر و به همون نسبت باور های قوی تری نسبت به من دارن

    پس به جای این توهم که من از همه بهترم باید به این دیدگاه برسم که ادم هایی هستند که هم سن و سال من هستند و شخصیت بزرگ و موفقی دارن و ارتباط با اون ها موجب میشه صد ها برابر تشدید بشه موفقیت های من پس من میخواهم که ادم هایی وارد زندگیم بشن که شخصیت مصمم و قوی تر دارن و کنار هم رشد کنیم و ارتباطمون لحظه به لحظش سود باشه و سود و ارتباط معلم و شاگردی نه من میخوام دوتا دوست ارتباط داشته باشن

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  4. -
    هدایت شده گفته:
    مدت عضویت: 2021 روز

    باسلام.معمولا من با کسی رفت و آمد نمیکنم و دوستان زیادیم ندارم چون از بچگی اینطور بزرگ شده ام.پدرم هم دنبال رابطه برقرار کردن نبود البته در مغازه اش آدمها و همکاران بسیاری بودند که او را میشناختند و به او احترام میگذاشتند و از او حساب میبردند حتی یک آدم بزرگ جثه بود که شهر خر بود پدرم با او شوخی میکرد و او میخندید و همیشه به پدرم احترام میگذاشت ولی چیزی به نام دوستی که با او صمیمی شویم و ارتباط خانوادگی ارقرار کنیم نبود و نیست. در محل کارم هم اگر ساعتها تنها بنشینم و سمت کسی نروم ککم هم نمیگزد.ولی همکارانم بسیار روی ارتباط برقرار کردن حساس هستند.اغلب در ارتباطم با دیگران چوندآدم ساکتی هستن و زیاد نظر نمیدهن برداشت نیکنند که ساده لوح هستم و هر طور بخواهند با من شوخی میکردند و پرخاش میکنند تا اینکه کاسه صبرم یکدفعه لبریز میشود و با داد و عصبانیت به آنها میتوپم و آنها شکه میشوند چون انتظار این برخورد را ندارند و معمولا بعدداز آن دیگر آن رفتارها را با من تکرار نمیکنند.این شده الگوی همیشگی من و من به دتبال آن هستم که طوری رفتار نمایم و طوری برخورد کنم که از همان ابتدا مرزها مشخص شود و کار به جاهای باریک نرسد اما اغلب در جمع همکاران با من شوخی میکنند و به من زخم زبان میزنند و من خوشم نمیاید البته دیدم که با خودشان هم همین کار را میکنند ولی هیچ کس مثل من انقدر حساس نیست و یا میخندند و یا به روی خود نمیاورند و یا همان روش را با طرف مقابل انجام میدهند تا پاسخ داده باشند ولی من چون خودم اهل شوخی بد و مسخره کردن نمیباشم نمیتوانم مثل آنها باشم.

    مساله بعدی در هر شرکتی که تا به حال رفته ام پیشرفت خاصی نداشته ام و انقدر همه چیز تکراری میشود و انقدر همان حقوق را میگیرم و رشد نمیکنم تا به جایی برسد که شرکتم را عوض کنم.معمولا این پروسه بالای 5 سال طول میکشد چون اهل ریسک نیستم و در کل از جابجایی واهمه دارم.

    همکاران معمولا من را میپیچونن و علاقه ای به همکاری مساعدت در کار را با من ندارند البته منم علاقه ای به کمک کردن به کسی را ندارم البته اگر بگوید به کمکش میروم ولی من بارها از شخص خاصی کمک خواستم و او با پرخاش و یا بی محلی سر باز زده است.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  5. -
    پونه گفته:
    مدت عضویت: 1089 روز

    سلام به خانواده صمیمی عباسمنش

    من یه ارتباطی در خودم پیدا کردم بین عواملی که من رو از نظر احساسی برانگیخته میکنه و جنس آدمهایی که از نظر ارتباطی به طورم‌میخورند میبینم.مثلا من از اینکه مدام کنترل بشم بدم میاد و من رو خیلی برانگیخته میکنه و دقیقا از همون‌جنس آدمهای کنترل کننده به زندگیم وارد میشن.

    من از اینکه ناعادلانه باهام برخورد بشه یا کسی بهم دروغ بگه ،خیلی خیلی برانگیخته میشم واحساساتم آسیب میبینه و دقیقا از همون جنس آدمهایی که میتونن غیرعادلانه با من رفتار کنن یا بهم دروغ بگن وارد روابطم میشن.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  6. -
    Shahnaz گفته:
    مدت عضویت: 2099 روز

    به نام خدای مهربان

    سلام و درود به استاد عزیزم و بانو شایسته و دوستان خوبم

    جلسه دوم الگوهای تکرار شونده در روابط

    ویژگی های مشابه افرادی که در زندگی جذب میکنم

    افرادی رو جذب میکنم که زورگو هستند و می‌خواهند مرا کنترل کنند

    و ریشه این مشکل رو در کودکی ام میبینم چون مادرم به شدت من و خواهرام و برادرانم رو کنترل میکرد و به قول خودش میخواست مارو درست تربیت کنه که نکنه برادرانم معتاد بشن و یا اینکه من و خواهرام خیلی نجیب نباشیم و از نظر مردم بچه های سالم و درستی باشیم مادرم هر وقت در مورد سخت گیری که داشته حرف میزنه میگه هر کسی منو می‌شناسه منو تحسین می‌کنه که چقدر عالی بچه هاتو تربیت کردی بچه های سالم و صالح و نجیب و به خودش افتخار می‌کنه

    خیلی زیاد مارو تنبیه فیزیکی میکرد که هر طور که اون میخواد رفتار کنیم و به اصطلاح مارو تربیت میکرد و نتیجه ش الان همه ما به شدت دچار اضطراب هستیم و توسط شریک عاطفی مون کنترل میشیم

    احساس میکنم یه مشت روانی با تربیت و نجیب هستیم

    وقتی ازدواج کردم همسرم روز عروسی که منو برد آرایشگاه من تهدید کرد که اگه یه دونه مو از صورتت کم بشه حتما تورو می‌زارم و میرم

    به ابروهات دست نزنی تو خودت فوق العاده زیبایی و احتیاجی به آرایش نداری فک کن از روز عروسی کنترل شروع شد بعد از چند ماه گفت با این حرف نزن با اون فامیل نخند آرایش نکن و همین طور این محدودیتها ادامه داشت تا حالا به جایی رسیدیم که در طول 25سال ما باهیج فامیل و آشنایی و حتی خانوادهامون رفت و آمد نداریم حتی برادر های خودش ، اجازه نمیده من خونه برادرای خودم برم در طول سال ما یه مهمونی نمی‌ریم و همه این اخلاقشو می‌دونن کسی خونه ما نمیاد چون همسرم به همه بدبین و شکاک هست فک می‌کنه همه به من نظر دارند

    و به شدت منو کنترل می‌کنه

    اجازه ندارم بدون بچه ها از خونه بیرون برم

    دارم آموزش هنری میبینم اونم مجازی به خاطر محدودیت بیرون رفتنم

    این الگوی ظالم و مظلوم و احساس قربانی رو دارم

    و به خاطر تنبیه فیزیکی بچگی به شدت از کتک خوردن میترسم

    آنقدر این پاشنه آشیل احساس قربانی و خلأ عزت نفس در من زیاد هست که هر لحظه داره سناریوی قربانی در ذهنم پلی میشه

    الان ریشه هارو پیدا کردم آگاهانه دارم روش کار میکنم با تمرکز بالا روی عزت نفس کار میکنم

    و الگوی دیگه ای که سالهاست تو زندگیم و جود داره ترس از بیمار شدن هست و اینم فهمیدم ریشه اش همون احساس قربانی بودنه

    ترس از اینکه یه اتفاق بد برام بیفته بیمار بشم هر لحظه با منه

    من قبل از ازدواج چند تا دوست صمیمی داشتم که خیلی با هم خوش بودیم

    ولی در طول این 25 سال حتی یه دونه دوستم ندارم رفت و آمدی نداریم

    ولی به خاطر اینکه زمان تحصیل به لطف مامی همیشه شاگرد اول بودم الان این باور رو دارم که فوق‌العاده باهوش و توانا هستم و هر کاری رو شروع میکنم عالی انجامش میدم و این الگوی شاگرد اولی رو همچنان در زندگیم تکرار میشه

    و این باور رو هم دارم که بی نهایت جذاب و دوست داشتنی و خوش برخورد هستم و آدما خیلی با من زود دوست میشن و می‌خوان که با من باشن

    ولی من بیشتر دوست دارم که تنها باشم

    فقط همین الگوها رو پیدا کردم شاید دوباره باشه ولی تصمیم گرفتم همه رو بنویسم که به یه نتیجه جامع برسم

    موفق و سلامت باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  7. -
    ساجده اکبری گفته:
    مدت عضویت: 430 روز

    بنام خدای بخشنده و نهایت مهربان

    سلام به همه دوستان و استاد عزیز

    استاد عزیز پرسیدن چه الگوهای تکرار شونده‌یی در روابط داریم.

    من قبل از آشنایی با آموزه‌های استاد آدم‌هایی را جذب میکردم که نیاز به کمک داشتند، نیاز به یک شنونده که از دردهایشان حرف بزنند. قبلا آدمی بودم که خودم را در برابر احساسات و مشکلات دیگران و خوب کردن حالشان مسئول میدانستم و هرکاری میکردم تا حس بهتری داشته باشند و از زندگی لذت ببرند. اما الان به لطف استاد اولا آدم‌های بدبخت جذب نمیکنم و آدم‌های بهتری وارد زندگی‌ام میشوند، دوما اگر آدم نامناسب و غمگینی هم به تورم خورد، حس و حال خودم را خراب نمیکنم و حتی دلسوزی هم نمیکنم چون معتقدم هر کس هر بلایی سرش می‌آید بخاطر خودش است و من مسئول خوب کردن حال دیگران نیستم.

    جدیدا متوجه شده‌ام که علاقمند آدم‌هایی میشوم که سرد و بی‌احساس هستن و ازین موضوع ناراحت میشم و حس کمبود و دوست نداشتنی بودن میکنم.

    البته این موضوع جز دو سه بار بیشتر تکرار نشده اما همین نشان میدهد که باور نادرستی دارم و باید اصلاحش کنم.

    از خدا میخواهم در اصلاح این باور غلط کمکم کند و هدایتم کند به سمت آدم‌های درست و اتفاقات عالی.

    سپاسگذار خداوندم برای این همه نعمت و آرامش و آگاهی‌.

    سپاسگذار استاد برای حرفهای زیبا و مفید شان که سخاوتمندانه آن را با ما به اشتراک میگذارند.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  8. -
    mohamad kord گفته:
    مدت عضویت: 1392 روز

    سلام به همه

    وقتی داشتم در مورد ویژگی‌های مشترک افرادی که با من ارتباط دارند فکر می‌کردم اولین چیزی که به ذهنم رسید اینه که همه اون‌ها بچه‌های خوبی‌اند اما انسان‌های قوی نیستند، یعنی اعتماد بنفس بالایی ندارن و اکثراً هم نیاز به کمک دارند.

    ادمی نیستم که راحت بتونم با بقیه ارتباط بگیرم ،

    (اینجوری نبودما ، یادمه تو راهنمایی با همه ی بچه های کلاس یا با بقیه صحبت میکردم ، اما دوست صمیمی نمیشدم ، تو دبیرستان دایره ی صحبتم با افراد خیلی کمتر شد و رفتم تو لاک خودم و تو دانشگاه فقط هم اتاقی ها و یک طیف خاصی از بچه ها ارتباط داشتم ا و با دخترا هم که اصلا ارتباط نداشتم و همین الان هم ندارم ، )

    یجورایی میتونم بگم آدم های ضعیف تر از من

    که نمیتونن به من آسیب بزنن

    (این یهو از ناخوداگاهم اومد به ذهنم )

    بیشتر رفیق های من دوستای زیادی ندارن

    و منزوی و خاص اند .

    من با همچین ادم هایی خیلی راحت تر ارتباط میگیرم

    و با کسانی که هم زبان و لهجه ی خودم باشند راحت تر ارتباط میگیرم

    کلا کسانی که دوستان زیادی دارن ،برونگرا ترن، و مثلا یه اکیپ ان ، من با اونا نمیتونم ارتباط بگیرم

    با ادم هایی که اعتماد بنفس خوبی دارند نمیتونم خوب ارتباط بگیرم ، چون خودم اعتماد بنفس خوبی ندارم

    خودم ادم تنهایی ام ،‌‌ دو سه تا رفیق صمیمی دارم که چندین ساله رفیقیم ،

    کلا توی جمع ها راحت نیستم و خیلی کم حرف میزنم ، یچیزی‌ اینجا میگم که هیچ جا نگفتم

    چیزی به ذهنم نمیاد که بگم ،‌قفل میکنم کلا

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  9. -
    سمیه حسینی گفته:
    مدت عضویت: 1623 روز

    باسلام به استاد عزیزم وهمه دوستان………واقعا ممنونم استاد که این فایلهای رایگان دراختیارمون قرار میدین بلکه اون باورهای سیمانی مغزمون یه ترکی بخوره…سپاس فراوان. استاد بنده دایره ارتباطی بسیار کوچکی دارم یه جورایی از صمیمیت با آدمها گریزانم کسانی که با من در ارتباط بودن یا با حرفاشون دلمو شکستن یا صرفا جهت راه افتادن کارهاشون با من تماس گرفتن واین باز هم برمیگرده به پایین بودن عزت نفسم. شما حساب کن نزدیکترین وصمیمیترین دوست دوران دبیرستان سالی یکبار زنگ میزنه ومن ذوقمرگ میشم که بالاخره دوستم زنگ زد ومیبینم یه درخواستی داره وبه خاطر اینکه کارشو راه بندازم بهم زنگ زده واون لحظه نابود میشم. احساس میکنم هیچکس دوستم نداره وهیچکس از ارتباط بامن لذت نمی‌بره تنها دلخوشیم اینکه استادی دارم که همچی میدونه وباهمراهیش بالاخره من هم به نقطه آرامش میرسم چنانکه تابحال به خیلی از خواسته هام رسیدم استاد این نوشته ها باعث نمیشه ما رو نکات منفیمون تمرکز کنیم؟؟؟؟

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  10. -
    فاطمه بشیری گفته:
    مدت عضویت: 1695 روز

    سلام خدمت استاد عزیز و دوستان

    در مورد الگو های تکرار شونده باید بگم که من هر از گاهی با کسی قطع رابطه میکنم با دلیل یا بی دلیل.

    یا اینکه در مورد موضوع خاصی با همسرم بحث میکنم و بخودم قول میدم که دیگه حمایت نخوام ازش و دوباره بعد از یه مدت فراموش میکنم و باز تکرار میشه.

    اطرافیانم در کل از من توقع زیادی دارند.

    کاری می‌خوام انجام بدم و نیمه کاره میمونه و در نهایت رهاش میکنم.

    کسانی هستند که به من محبت و لطف میکنند و ابراز دوست داشتن میکنند.

    خواسته هایم محقق میشوند.

    با سپاس.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای: