پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 2 - صفحه 35


  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • فایل تصویری پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 2
    205MB
    24 دقیقه
  • فایل صوتی پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 2
    11MB
    24 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

867 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    مصطفی مجیدی گفته:
    مدت عضویت: 2322 روز

    به نام تک مکانیک قلب‌های تصادفی

    سلام به استاد گل و مریم بانوی عزیز و تک تک اعضای خانواده من

    +الگوهای تکرار شونده‌ای که در روابط من وجود دارند؟

    1. هر چند وقت یک بار رابطه‌ام با همسرم وارد تنش می‌شه و تا جایی که به فکر جدایی از هم می‌افتیم

    2. هر چند وقت یکبار با آدم‌های جدید رابطه می‌گیرم و آدم‌های قبلی را از زندگیم حذف یا کمرنگ می‌کنم

    ممنون استاد بابت فضایی که درست کردین تا ما با درک بهتری از خودمون زندگی و شرایطمونو راحت‌تر تغییر بدیم امیدوارم هر کجا هستین در پناه الله یکتا شاد پیروز ثروتمند و سعادتمند باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  2. -
    دختر بهار گفته:
    مدت عضویت: 1954 روز

    سلام استاد عزیزم و مریم شایسته مهربانم ..

    الگوهای تکرار شونده

    استاد عجیبه من وقتی این فایل رو گوش دادم که یه مسئله ای به مدت یک ساله برام اتفاق داره می افته هر ماه این اتفاق برام می افته که با شریک احساسیم بعد مدت ها رابطه توی این یک سال اختر هر ماه بحث و گفتگوی آنچنانی داریم به طوری که یک ماه قهر و بعد تکرار هر ماه دوباره آشتی و باز هم قهر باورتون نمیشه داشتم فایل رو گوش میدادم یه هوو به خودم اومدم گفتم آره منم همین اتفاق برام هر ماه داره می افته و شاید به جرائت بگم 26بار این فایل رو گوش دادم یه هم باز با شریک عاطفیم باز به همون مشکل بر خوردم با خودم فکر کردم این از عزت نفسم هستش چرا باید با من این جوری برخورد بشه چرا باید هر روز تکرار و تکرار حال خرابی بکشم باورتون نمیشه استاد من 15ساعت نخوابیدم و فکر کردم که باید برای بار آخر این مسئله حل بشه و تموم بشه و الان کامل حلش کردم البته اینم بگم استاد من دوره حل مسئله رو خریداری کردم و بهم کمک کرد که چطور میتونم مشکلات رو هر آنچه کوچیک و یا بزرگ باشه به راحتی حل کنم و الان احساس عالی دارم خودمو هر روز بیشتر و بیشتر دوست دارم و تحسین میکنم هر روز صبح بیدار میشم و با خودم میگم تو یک زن قوی هستی تو یک زنی هستی که برای خودت ارزش قائلی تو یه مادر نمونه ای من بهت افتخار میکنم و هر روز خداوند به طور معجزه آسایی برکت و سلامتی رو توی هر روزم میبینم استاد شما معرکه ای من عاشقتونم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  3. -
    الهه عسگری گفته:
    مدت عضویت: 967 روز

    سلام خدمت دوستان و استاد عزیز

    می‌خوام در مورد دومین الگو تکراری و غالب اطرافیانم رو بگم.

    اکثر آدمای اطرافم چه در خونواده همسرم و خانواده خودم نسبت ب مهر و محبت های من قدر نشناسن مثلا حتی با خواهرام یا برادرام .بهشون توجه میکنم فداکاری میکنم از زمانم و پولم و انرژیم براشون مایه میذارم اما بعد از چند وقت بدی میبینم پشت سرم حرف میزنن یا در جمع های خانوادگی دستم میندازند بدرفتاری میکنن بد حرف میزنن و اون موقع با خودم میگه من ک کاری نکردم با بدی نکردم عصبی میشم از کوره در میرم و هر چند وقت یکبار قهر میکنم بحث میکنم باهاشون.

    در مورد همسرم هم هر چند وقت یکبار باهم دعوا میکنیم بدون دلیل واضحی ،تووی رابطه م با همسرم از همه لحاظ بهش میرسم (غذا لباس آرامش خونه و..)براش همه کار انجام میدم از خودم و خوابم و وقتم و برنامه هام میزنم و براش مادری میکنم ولی چون جواب متقابل محبتامو نمی‌گیرم از کوره در میرم و واکنش بیش از حد نشون میدم و همسرم هم میگه تو بی دلیل عصبی میشی و مشکل از خودته چون من کاری نکردم .الان می‌دونم ک آدما های اطرافم لیاقت توجه و محبت من رو ندارن و ممبعد براشون انرژی نمی‌ذارم و اون ها ظرفیت دریافت این محبت ها رو ندارن .

    با کاوش های درونی م ب این نتیجه رسیدم ک این محبت من نشانه وابستگی من به اون هاست و این توجه بیش از حد ب همسرم اونو از من فراری داده و از جذابیت من کم کرده.یک باور کهنه و قدیمی من در این موضوع این هست ک من می ترسم ک تنها باشم و بدون دیگران هیچ هستم پس با مهر محبت و کمک زیاد ب دیگران سعی کردم اونها رو در کنارم نگه دارم و وابسته ی توجه و محبت دیگران بودم وابسته تعریف و تمجید از خوب بودنم و دستپخت خوبم ،بودم .همه این ها ریشه در کمبود اعتماد به نفس و عزت نفس من داشت.سعی کردم شرک رو کنار بگذارم و دیگران رو اصل قرار ندم و خودم ب خدا بسپارم و نگران تنهایی تنها شدن نباشم ،روی خودم کار کنم و از درون خودم دنبال شادی و خوشبختی بگردم .

    هر چقدر بیشتر روی خودم کار میکنم بیشتر ایمانم ب خدا و خودم بیشتر میشه ،بجای اینکه رضایت دیگران جلب کنم ،روی خودم انرژی میذارم، فاصله میگیرم و به اصل میچسبم .استرس و ترس از تایید نشدن توسط دیگران ندارم چون در ذهنم تکرار میکنم تمام عزت و بزرگی از خداست و خدا از من مراقبت می‌کنه و من در این دنیا سرگردان نیستم و تنها رها نشدم .

    خدارو هزار مرتبه شاکرم ک ب این آگاهی ها رسیدم و ذهنمو باز نگه میدارم ک هرروز قوانین جهان هستی رو درک کنم و عمل کنم .

    همه دوستان در آرامش و آسایش و ثروت باشن

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  4. -
    الهه عسگری گفته:
    مدت عضویت: 967 روز

    سلام خدمت استاد عزیز

    امروز وقت گذاشتم بااینکه این فایل گوش داده بودم و تمرینشو انجام داده بودم توی دفترم ولی امروز خواستم کامنتشو بنویسم تا دوستان هم استفاده کنن و راحتتر بتونن الگو های تکراریشونو پیدا کنن شاید شبیه الگو های من باشن

    سوال استاد از ما این بود ک چه نوع افرادی رو در ارتباطات مون جذب می‌کنیم

    اغلب آدمای اطراف من چه خونواده همسرم و چه خانواده خودم ذهن فقیری دارن از نظر مالی ضعیفن ،زندگی کامل معمولی روی فقر دارن ،سخت خرج میکنن به پول اندکی ک دارن چسبیدن ک کم نشه قرض نمی‌دن و در کل پولشون در جریان نیست ،درمورد خرید کردن همیشه دنبال تخفیف و ارزون گرفتن هستن حتی اگر کیفیت خوبی نداشته باشه،بلد نیستم سرمایه گذاری کنن و پولشونو زیاد کنن ،وسایل و لباسهای ارزون و بی کیفیت میخرن برای ویرایش مفت و ارزون ذوق میکنن پول درآوردن بنظرشون کار سختیه ،اینکه زندگی عالی و با کیفیت و با امکانات عالی داشته باشن دور از ذهن و زبانشون هست .خودشونو بدشانس میدونن اکثرا رشد و پیشرفت مالی ندارن و پول لازمن،همیشه چه زن هاشون و چ مردهاشون درگیری مالی وپولی دارن،8شون گرو 9شونه، اگر هم ریسک کنن از روی طمع بخوان پولشونو زیاد کنن از راه غلط سرمایه شونو از دست میدم.

    این ها ویژگی های غالب اطرافیان من هست البته خودم هم اینجوریم حالا ویژگی های خودمو میگم و بعد باور غلطی ک دارم باز میکنم.من خودم فکر میکنم پول سخت به دستم میرسه باید همیشه حساب کتاب کنم ،برای لباس ارزون و تخفیف خورده ذوق میکنم برام داشتن چیزی ارزون مهمه و ن کیفیتش.اکثرا بدهی دارم و میترسم ک نتونم پرداخت کنم و به سختی و عذاب پرداخت میکنم ،ب اینکه خدا منو نمیبیه و من توی این دنیا رها شدم .به ثروت و فراوانی دنیا ایمان ندارم

    اما الان ک با این استاد آشنا شدم دارم روی باورهام کار میکنم و فهمیدم ک زندگی الآنم نتیجه باورهای کهنه و زنگ زده ذهنمه و میتونم رنگش کنم با رنگ سفید باور های درست و حسابی.عشق خدا به خودم رو هر لحظه احساس میکنم روی عزت نفسم هرروز کار میکنم و روی باور هام در مورد ثروت هرروز می‌نویسم با خودم حرف میزنم و خودمو قانع کنم که لیاقت زندگی بهتری رو دارم و ارزش سرمایه گذاری روی خودم و توانای هامو دارم.

    الان دارم روی باور فراوانی جهان هستی و بخشندگی خدا کار میکنم و می‌نویسم بار ها ک خدا از خود من بیشتر میخواد ک من ثروتمند بشم و خوشحال و خوشبخت.سعی میکنم آگاهانه کنترل کنم خودمو که دنبال چیزهای با کیفیت باشم دنبال تخفیف و ارزانی و نسیه نباشم ،بهای موفقیتمو بپردازم برای خودم زمان بذارم و با کنترل ذهنم و تغییر باور هام زندگیمو بسازم، سخت خرج کردن بذارم کنار ،سعی کنم همون جوری زندگی کنم فکر کنم و خرج کنم و رفتار کنم، ک در آینده می‌خوام با اون درآمد با اون ثروت و فراوانی در اون شرایط خوب رفتار کنم ،انگار همین الان ثزوتمندم حسابم پر از پوله بدهی ندارم و هر چیزی رو بخوام میتونم داشته باشمش.سعی کردم با آدمای با ذهن فقیر فاصله بگیرم و بهشون توجه نکنم ،و تا جایی ک امکانش هست درست رفتار کنم مثل کسی ک ثروتمنده.در کنار این ها روی رابطه م با خدا دارم کار میکنم هرروز از خودش هدایت می‌خوام ،همه چی. ها رو از خودش می‌خوام و نه بنده هاش ،سعی میکنم توکلم تماما به خدا باشه خواسته هامو از خودش می‌خوام و می‌دونم ک خدا من حمایت و محافظت میکنه خدا و جهان هستی منو به سمت خواسته هام کمک میکنن و خدا عاشق منه و خودش خواسته و آرزو ها رو در دلم قرار داده پس خودش ایده ها و فرصت ها و ابزار رسیدن بهش رو هم بهم میده .

    خدارو هرروز شاکرم و سپاسگزارم که منو هدایت می‌کنه و هر لحظه کمکم می‌کنه .خدارو شکر خداروشکر خداروشکر خداروشکر

    برای همه دوستان آرزوی سلامتی و خوشبختی و‌ثروت دارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  5. -
    محمدرضا صادقی گفته:
    مدت عضویت: 871 روز

    به نام خدایی که نامش آرامش است.

    سلام خدمت استاد عزیز، مریم جان و دوستان هم فرکانسی.

    اولش هرچی فکر کردم که چه الگوهای تکرار شونده ای در روابط داشتم و دارم، هیچی یادم نیومد! با خودم گفتم: ای بابا تویی که کل رفیقایی که داشتی از انگشتای دست راستتم کمتر بودن رو چه به الگو و پترن توی روابط!

    اما خوب که فکر کردم دیدم همین تنهاییام هم خودش الگویی مرتب داره که با فکر کردن بهش نظم دقیقشو پیدا کردم.

    خوب یادمه از بچگی و کلاس اول دبستان خیلی سخت میتونستم ارتباط بگیرم و اگه با یکی دوست می شدم دیگه ولش نمی کردم اما کل این دوستیا نهایت سه ماه هم طول نمی کشید!

    یادمه آخرای سال با یکی رفیق شدم و خلاصه عین کلید و قفل باهم جور بودیم اما سه ماه بعدش انتقالی گرفت و رفت!

    بعد شش سال دبستان، چنتا دوست پیدا کردم و خلاصه روزگار به کام بود تا این که من تیزهوشان قبول شدم و از اینجایی که شهرمون مدرسه سمپاد نداشت مجبور به ترکشون شدم و صبح تا ظهر مدرسه بودم و عصر هم که بر می گشتم شهرمون؛ با هزار خواهش و التماس می خواستم دور هم جمع بشیم مثل قبلا تا که بی میلی و بی انگیزگیشونو می دیدم و قشنگ معلوم بود که دلشون نمیخواد حتی با من بگردن!

    توی مدرسته جدیدم دوستیام عمر 9 ماهه داشتن! صبح تا ظهر باهاشون توی مدرسه بودم و ظهرم که سوار ماشین به سمت خونمون بودم.

    حتی هم سرویسیایی هم که پیدا میکردم آخر سال یک قضیه ای پیش میومد که یا من از اون سرویس می رفتم یا اونا کلا از مدرسه می رفتن یا انتقالی می گرفتن!!

    خلاصه عمیق ترین دوستیارو که سخت بدستشون می آوردم و میارم، خیلی خیلی راحت توسط فاصله جغرافیایی ازم گرفته می شد (آخرینش مال دو ماه پیشه!).

    الانم همین طوره تا میخوام با یکی روابط عاطفی یا حتی دوستی ساده رو برقرار کنم به محض شروع رابطه یک مرز جغرافیایی بینمون میوفته و مارو جدا می کنه.

    همیشه با خودم می گفتم که باید دوستای جدید پیدا کنم و مشکلو از درونگرایی خودم می دونستم اما مگه کم افراد درونگرا هستن که دوست و رفیق دارن؟

    استاد ازتون متشکرم الان باید بفهمم ریشش چیه. ریشه این باور که دلش نمیخواد من با یکی دوست بشم!

    صمیمانه از دوستان بابت کامنتای خفن و پر محتواشون سپاسگذارم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  6. -
    نوشین تقی پور گفته:
    مدت عضویت: 1943 روز

    به نام خداوند بخشنده ی هدایتگر

    سلام

    استاد، ممنونم ازتون برای این سری فایل های جدید

    من خودم سال هاست دارم روی این باورها و الگوها کار میکنم و خودم طرفدار پر و پا قرص شکار این الگوهام.

    منتها.. مدت کوتاهی هست که حین کند و کاو باورهای محدود کننده م و ترمزها و الگوهای تکرار شونده م، این سوال توی ذهن من مدام شروع به بالا اومدن میکنه که:

    آیا توجه و تمرکز زیاد روی پیدا کردن این الگوها و فکر کردن بهشون و طبیعتا احساسات بدی که به ادم دست میده، مخالف موضوع کنترل کانون توجه و تمرکز روی چیزهای خوب نیست؟! مثلا همش بخوای بپرسی چرا فلان اتفاق تو زندگی من نمیشه، چرا من همش دیر میکنم، چرا همش تو بیزنسم شکست میخورم، چرا شغل دلخواهمو نمیتونم پیدا کنم؟

    آیا اگر من شبانه روز از نظر ذهنی درگیر پیدا کردم الگوهای منفیم باشم، طبق قانون فرکانس، بیشتر و بیشتر از این جنس ذهن مشغولی هارو به زندگیم فرا نمیخونم؟؟

    آیا اگه همش بخوام به این فکر کنم که چرا روابط من خراب میشه و دنبال علتش باشم، روابط ناموفق بیشتری رو به زندگیم جذب نمیکنم که باز همون سوال ها بیشتر و بیشتر برام پیش بیاد؟؟

    در اطرافم انسان هایی رو میبینم که حتی ذره ای روی خودشون کار نکردند و برای تغییر عمیق ترین باورهای منفی شون کوچکترین قدم خوداگاهی بر نداشتند، اصلا تو این فضا ها نیستند، قانون چیه! باور چیه! تروما چیه! الگوی تکرارشونده چیه! اما یهویی براشون ورق برگشته و یک ازدواج موفق، یک شغل خوب و از این دست موفقیت ها براشون رقم خورده.. در حالی که عملا تلاش خاصی هم نکردند. فقط بعد از روابط ناموفق پشت سر هم، یک روز، یک جا، با یک فردی اشنا شدند و اون واقعا شخص خیلی مناسب و ایده الی بوده و بعد هم ازدواج کردند و همچنان هم عالی و خوب..

    استاد من خودم خیلی به نقش باورهای محدود کننده تو زندگی اعتقاد دارم. ادم هایی رو میبینم که به خاطر باورهای محدودکننده شون چه زندگی سختی رو برای خودشون رقم زدند.. واقعا من خودم عاشق بحث باورها و نقششون تو زندگی هستم..

    من دوستی دارم که از 9 صبح تا 9 شب میره سرکار و بسیار خسته و اذیت میشه، هم از لحاظ جسمی و هم ذهنی. بعد این شخص باورش اینه که به نظر من ادم اصلا نباید بشینه و از صبح تا شب باید سرپا باشه و برا زندگیش بجنگه و در عین خستگی زیادم اما بازم راضی ام چون درستش هیمنه و ادم باید سختی بکشه..! بعد جالبه بنده خدا حقوقش هم بسیار کمه و اصلا متناسب با 12 ساعت تلاش هر روزه ش نیست! و خب منی که با این موضوعات آشنا هستم، میبینم که چرا این ادم همچین شغل و زندگی ای داره و متوجه میشم که یه باور غلط چطور میتونه زندگی ادم رو دشوار کنه و توان جسمی و ذهنی ادم رو تحلیل بده..

    من با این مقدار جهان بینی و هوشیاری نسبت به زندگی کاملا موافقم. که حواسم باشه اگه وضعیت شغلی یا رابطه ای ناخوشایندی دارم همش از باورهام نسبت به اون موضوع نشأت میگیره و با یه نگاه به وضع شغل و رابطه م خیلی راحت میتونم بفهمم چه جنس باوری دارم و خب سعی کنم باورهای بهتری رو جایگزین کنم.. مثل دوستم که با یه نگاه با سختی و تلاش روزانه ی زیادش میتونست بفهمه که اون باورهارو داره. همونطور که من قبل اینکه خودش بگه، فقط با دیدن ساعات کاری زیاد و سختی زیادش فهمیدم چه باورهایی رو داره.

    من با اینا کاملا موافقم،

    با اون قسمتی که انرژی و ذهن مشغولی زیادی روی کند و کاو باورهام میذارم مشکل دارم. آیا انقدر زیاد باید خودمون رو درگیر پیدا کردن الگوهای منفی بکنیم؟ چون خودم میبینم که واقعا چقدر زیاد ازم انرژی میگیره..

    همه میگن بگردین دنبال باورهاتون و ذهنتون رو شخم بزنید تا پیداشون کنید..

    آیا باید انقدر اذیت کننده باشه؟

    گاهی مدت طولانی ای ذهن من درگیر اینه که چرا مثلا تو روابطم با این مدل شخص خاص برخورد میکنم و به شدت درگیر اینم که باور پشتش و اون حرف یا خاطره ی هزار سال پیشش رو که منجر به ورود این ادم ها به زندگیم میشه رو پیدا کنم! تا جایی که واقعا اعصابم خورد میشه و به شدت احساس قربانی بودن میکنم..

    با خودم میگم نکنه من هم به جای چندین سال کند و کاو باورهام و شخم زدن ناخوداگاهم و صرف کردن اینهمه انرژی، فقط باید شناسایی و بعد رها میکردم، بعد به خواسته هام توجه میکردم و به جهان اعتماد میکردم و همین؟..

    مگه قانون نمیگه هرچی بیشتر رو یه چیز تمرکز کنی، بیشتر از اون رو وارد زندگیت میکنی؟

    مگه کشتی گرفتن و کلنجار رفتن با هرچیزی، اساس اون رو در زندگیم بیشتر نمیکنه؟

    مگه توجه به کمبود ها و مشکلات، کمبود و مشکل بیشتری رو وارد زندگی نمیکنه؟

    نکنه فقط باید رها میکردم و بیشتر و بیشتر تمرکزم رو روی خواسته هام و نمودهای عینی خواسته م در اطرافم میذاشتم تا بیشتر از همون جنس وارد زندگیم کنم؟

    حقیقتش من یکی دیگه واقعا از اینهمه شخم زدن ذهنم خسته شدم.. جواب داده بهم، نمیگم نداده. قطعا و طبیعتا خیلی از بعدهای زندگیم بهبود پیدا کرده.. اما به نظرم یه چیزی این بین درست نیست.. مگه من نباید به راحتی و آسانی به خواسته هام برسم؟

    پس چرا انقدر دارم پدر خودمو برای رفع کردن یه سری ترمزهام، در میارم؟

    مگه نباید به گونه ای طبیعی و در کمال راحتی، به خواسته هام برسم؟

    جایی گفته شده که یه عده که دچار تروما و الگوهای اشتباهند، باید پدرشون دربیاد تا چیزی رو داشته باشن که یه عده به راحتی جذب میکنند؟؟

    فکر میکنم تو این مورد دارم اشتباه رفتار میکنم! بی شک نباید سر پیدا کردن و درست کردن باورهام انقدر سختی بکشم..

    فکر میکنم همون روش دیدن و رها کردن و توجه به خواسته ها، روش استاندارد تر و منطقی تریه!

    چرا انقدر زیاد خودمو اذیت میکردم؟!!

    ممنون میشم از دوستان عزیز و آگاهم، اگر نکته ی خاصی دارند و جواب سوال های من رو میدونند، برای من کامنت بذارند..

    شما از دور دارید مسئله ی من رو میبیند و دید خیلی بهتری به مشکل و ذهن مشغولی من دارید. من خودم چون تو بطنشم، اونقدر نمیتونم خوب تشخیص بدم که اشتباهم کجاست..

    ممنون از همگی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    • -
      Asmakarimi گفته:
      مدت عضویت: 1378 روز

      سلام نوشین عزیزم امیدوارم حالت خوب باشه

      و من بازممممم میون این همه کامنت هدایت شدم ب کامنت شما،و میدونم این اتفاقی نیست!

      چون دقیقامن هم دچارهمین افکارو همین موضوعاتی هستم ک تودرگیرشی دقیقاهمش فکر میکنم چ باوری داشتم و دارم ک همچین اتفاقات و همچین اشخاصی رو واردزندگیم کردم..؟

      حرفات همش صحیحه،چون خودمم زیادبهشون فکرکردم و میکنم…

      یجااستادگفتن که مانیازی نیست خیلی کنکاش کنیم توگذشته که ببینیم چه باوری داشتیم تابخوایم اونوتصحیح کنیم و فقط باورهای مناسب بسازیم

      و الان توی فایلهای الگوهای تکرارشونده گفتند…فکرکنیدکه چه الگوهای رفتاری یاچه اتفاقات تکراری توی زندگیتون داشتین یادارین وبااین روش میتونیدباورهاتون روپیداکنید،

      من خودمم خیلی جاهادچارشک و تردیدمیشم ک بایدواقعاچکارکنم کدومش درسته؟

      و اینکه اره واقعااینکه میشینم ساعتهافکرمیکنم ک من اینجاتوی روابطم یاتوی این مسئله چه باوری دارم واقعاانرژی بره…

      ولی همین الان ک داشتم تمریناتموانجام میدادم اون باورهای روکه به ذهنم میرسیدرو کناراون اتفاقات تکراری نوشتم

      و اون جاهای ک واقعاهرجی فکرکردم متوجه نشدم ک چه باوری دارم رو رد دادم

      دیگه زیادبهش نچسبیدم که اذیت شم

      و امشب یه فایل ازاستادروگوش میکردم ک میگفتن باورهای محدودکننده مامثل درختهای هرز هستن ک رشدکردن و بزرگ شدن ورفتن بالاگیرکردن توی همدیگه همشون به هم متصله و مابایدروی ذهنمون کارکنیم ودرختهای میوه باورهای خوب بکاریم و بهشون رسیدگی کنیم تادرختهامیوه خوب ب مابدن…

      و حالانظرمن و تصمیم من اینه که بیایم اون باورهای ک تونستیم شناسایی کنیم رو بجاش باورهای مناسبی ک بهمون کمک میکنه رو بسازیم…

      و کم کم اون باورهای دیگه هم برای مانمایان میشه و خدامارو هدایت میکنه

      که بایدچکارکنیم!؟و تکامل خودمون رووقتی طی کنیم بهترمیتونیم روی خودمون وذهن و باورامون کارکنیم

      و یه نکته ی دیگه ک به ذهنم رسید شایداینکه ماوقتی داریم کنکاش میکنیم توی ذهنمون ک ببینیم چی داره میگذره تومغزمون و ازمون انرژی میگیره وخستمون میکنه و دیگه تمایلی نداریم ب انجامش،میتونه این باشه که ذهن ماازتغییرفراریه!واقعاهم همینطوره!ماخیلی سخت میتونیم تغییربدیم افکاروباورهای بنیادین رو،و ذهن پس میزنه این تغییرو،ولی مابایداستمرارداشته باشیم،واین کاروبراخودمون لذت بخشش کنیم

      و واقعاباورت نمیشه من الان خودم یه باورخیلییی مخرب ک خیلی باعث ازارمن شده روپیداکردم ک قبلااصلانمیدونستم چرادارم انقدرعذاب میکشم چراانقدراتفاقات بدی برام میفته

      الان فهمیدم ک من باورعدم احساس لیاقت روزیادتووجودم دارم اعتمادبه نفس و عزت نفس که خیال کردم روش کارکردم اومده پایین و هنوزحالاحالابایدخیلی وهمیشه کارکنم و بیشترخودمودوستداشته باشم وبیشترباخودم درصلح باشم

      امیدوارم که تونسته باشم ذره ای بهت کمک کرده باشم،وازخدای مهربان میخوام که ماروهمیشه دراین مسیرمثل همیشه هدایت کنه

      شادوپیروزباشی دوست من

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
      • -
        نوشین تقی پور گفته:
        مدت عضویت: 1943 روز

        سلام اسمای عزیزم

        خوشحالم که دوباره باهات هم صحبت میشم و ازت خیلی ممنونم که وقت گذاشتی و برام نظر ارزشمندتو نوشتی

        منم موافقم باهات که نباید اونقدر زیاد چسبید به کند و کاو که بخوای اذیت شی و حس های بد بگیری

        درست میگی.. همون تعدادی که پیداشون کردیم رو باورهای مناسب جایگزین کنیم و بقیه شون کم کم و به مرور خودشون آشکار میشن

        فکر که کردم دیدم واقعا هم همینطور شده.

        گاهی اصلا در حال کند و کاو و جستجو نبودم و در حال انجام کارهای روزمره م بودم که یهو خیلی راحت و اروم یه ترمز توی ذهنم نمایان شده!

        من خودمم این راه رو ترجیح میدم. این راه نچسبیدن و اصرار نکردن زیادی رو.

        نمیدونم کتاب 4 اثر خانم اسکاول شین رو خوندی یا نه. اما ایشون یه تیکه ش میگن که: بارهاتون رو به خدا بسپارید و افکار منفی و دغدغه هارو خودتون به دوش نکشید.

        من هم تا جایی که اذیت نشم تلاش خودم رو میکنم اما بیشترش رو دیگه ترجیح میدم بسپرم به خدا و قانون تکامل. چون واقعا هرچی بیشتر خودم میخوام یه سری مشکلاتم رو حل کنم بیشتر درجا میزنم و به این رسیدم که راهش این نیست.

        صحبتت در مورد فرار ذهن از ناراحتی ام جالب بود..

        راست میگی، من زیاد شده که به محض اینکه دارم یه ترمز مهم رو کشف میکنم همونجا ذهنم سریعا دوست داره بحث رو ببنده و منو مشغول یه چیز دیگه کنه! مثلا یه میل زیادی پیدا میکنم که فکرمو ادامه ندم و به جاش پاشم برم با گوشیم بازی کنم مثلا!

        قشنگ متوجه میشم که این فکره و کشف این ترمزه داره برای ذهنم مقاومت ایجاد میکنه و میخواد سریع از دستش خلاص شه و دیگه بهش فکر نکنه.

        اینکه ادم بتونه فرق اذیت شدن بیش از حد با مقاومت بیجای ذهنش رو تشخیص بده خیلی میتونه براش کمک کننده باشه..

        کامنتت خیلی برام مفید بود اسمای عزیزم

        ممنونم ازت و برات ارزوی موفقیت میکنم

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
        • -
          Asmakarimi گفته:
          مدت عضویت: 1378 روز

          سلام عزیزدلم

          امیدوارم حالت خوب باشه

          خداروشکرکه تونستم ذره ای تاثیرمفیدداشته باشه حرفام برات

          اره کتاب چهاراثرروخوندم

          و واقعااین جمله خیلی عالیه واقعاخودمم الان بهش نیازداشتم

          یجاهای مافقط میخوایم روی خودمون حساب بازکنیم

          روی ذهن و توانایی های خودمون

          منم میخوام سعی کنم ازاین به بعدفقط رو خودم حساب نکنم و سعی کنم بسپارم بخدا

          چقدرهنوززبایدبیشترروخودم کارکنم هرروزکه میگذره متوجه میشم چقدربایدبیشتربایدرو خودم کارکنم

          انگارالان که تواین مسیرافتادم بیشترمیخوام ک بهتربشم بهترازدیروزخودم میفهمم ک چقدرراه دارم تابهترشدن ب کمال رسیدن انگارک این روح ماااباید انقدرتجربه کنه انقدردرس بگیره تابزرگ و بزرگ ترشه…

          امیدوارم که همیشه تااخرعمرم تواین مسیردرکنارشمابمونم و روز به روزبهتر و بهتربشم و بیشترازهمیشه به خدای خودم ایمان داشته باشم و توحیدرو یادبگیرممم

          چقدراین روزا میفهمم شرک تووجودم زیادبوده و هست .وقتی اینارومتوجه میشم ازخودم و خدای خودم شرمنده میشم میفهمم چرااین همه ضربه خوردم…

          بازم خداروشکرمیکنم…

          ازاینکه اینجادرکنارشمادوستای مهربونم و این خانواده ی بزرگ و پرانرژی هستم خداروسپاسگزارم

          مرسی نوشین عزیزم

          امیدوارم روزبه روز ازهرلحاظ پیشرفت کنی…و بزرگترشی

          دوستدارشما اسماء

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  7. -
    Mina Ahmadi گفته:
    مدت عضویت: 1166 روز

    به نام خداوند جان

    سلام و درود به استاد مهربانم و دوستان عزیزم

    اول از همه با توجه به مسائل گفته شده در این فایل خیلی در طول گوش دادن به این فایل به روابط و افراد نزدیک و حتی دوستانی که داشتم و الان نیستن و دوستان جدیدم فکر کردم.

    اول از همه با پایش دوستان و نزدیکانی که با آنها در رابطه نزدیک بودم احساس میکنم من به عنوان حامی و پشتیبان همیشگی بودم و در اصل میشه گفت توی اکثر رابطه ها من سنگ صبور بودم و گاها هستم هر چند تماما دارم از این رابطه ها دوری میکنم تا وروردی های ذهنم کنترل بشه.اصلا دوست ندارم همیشه نقش مشاور رو داشته باشم و شنونده ناله های دوستانم باشم در این مدت یکسال و اندی که بیشتر در تلاش برای کار کردن روی افکار و ورودی های ذهنم هستم سعی کردم از این افراد دوری کنم.افرادی که همیشه از زندگی خودشون ناراضی هستند و سعی در قربانی نشان دادن خودشون دارند در صورتی که با توجه به شناختی که من تا به الان از قوانین پیدا کردم البته با کمک استاد مهربانم میتوانستم از بیرون هزاران نکته مثبت در زندگی آنها نام ببرم تا دیگر احساس قربانی بودن نکنند.ولی این انرژی که باید صرف میکردم تا به آنها یاد دهم از نکات مثبت و حتی موفقیت های کوچک زندگی لذت ببرند باعث میشد تمرکز من از کار کردن روی خودم برداشته بشه. پس تمام تلاشم برای کم کردن آدمهای ناراضی اطرافم بوده و حتی گاهی متوجه شدم من با کار کردن روی شخصیت و باورهای خودم تونستم جاذب افرادی باشم که با زندگی بسیار دوست هستند و درک خوبی از قوانین دارند.

    الان که به گذشته و حال دوستانم نگاه میکنم دایره دوستانم کوچک شده و تعدادشان از انگشتان دست کمتره که این باعث شده تمرکز من بیشتر بر روی خودم و افکارم باشه.

    در اصل این قانون برای من شکل گرفته که هرکس با من همراه باشه به سمتم میاد پس نیاز نیست برای پیدا کردن دوست از خودم بگذرم قدم اول دوستی با خودم و رابطه ی بهتر داشتن با خودمه و بعد از اون خداوند باری تعالی افراد درست رو به سمت من هدایت میکنه.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  8. -
    زهرا زهرایی گفته:
    مدت عضویت: 724 روز

    سلام خدمت استاد عباس منش و دوستان.

    من هرجا میرم سرکار اولش همه چی خوبه تا چندماه. کم کم همه علیه من میشن و در نهایت هم طوری برخورد میکنن که یا خودم استعفا بدم و یا اخراج میشم. درصورتیکه تحصیلات عالیه دارم و کلی گواهینامه های معتبر و بسیار مسئولیت پذیر هستم و کاری. اما در بچه گی هم همین حس رو داشتم که همه بچه ها باهمن و من تنهام. و باید به زور خودمو توی گروهشون جا بدم. الانم هرجا میرم سرکار احساس میکنم همه علیه من میشن. بااینکه کاملا اجتماعی و اهل معاشرت هستم اما نمیدونم کجای کارم اشتباهه که این الگوی تکراری برای من اتفاق میفته به طوریکه دیگه میترسم برم سرکار.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  9. -
    هادی صدقی گفته:
    مدت عضویت: 1195 روز

    به نام الله یکتا

    سلام خدمت استاد با عشق خودم و همچنین مریم عزیز و خانواده با عشق عباس منش

    خیلی ممنون و سپاسگزارم از استاد که وقت میزاره و این فایلهای اموزنده رو برای رشد و شکوفای خانوادش تهیه میکنه

    خدا شکر میکنم که هر روز دارم بهتر قوانیین رو درک میکنم و تو زندگیم دارم از قوانیین استفاده میکنم و زندگی بهتری رو تجربه میکنم

    در جواب این سوال استاد که داریم چه امهای رو با چه ویژگی های داریم جذب میکنیم

    من چند وقتی میشه که اکثر ادمهای که باهاشون وارد رابطه میشم میبینم که یه جورایی دارن نا خواسته دارن از قوانیین استفاده میکنن و اکثرا هم دوستی ندارن در حد دوتا دوست

    یک ویژگی دیگه ای که دارن فکر میکنن همه چیز رو میدونن اونهم کامل

    یک ویژگی دیگه غیبت کردن هست که هر چی سعی میکنم دوستای که به سمت من بیان این نقص رو نداشته باشن و توجهشون رو نکات مثبت باشه نمیشه

    یه وژگی دیگه ای که ادمهای اطراف من دارن اینه که اکسرا خیلی ناله میکنن از شرایط بد اقتصادی و کمبود پول و گرونی اجناس که این هم منو خیلی اذیت میکنه

    که البته به شکر خداوند و از وقتی که دارم روی خودم کار میکنم و فهمیدم که من خالق صد در صد زندگیمم دارم ادمهای اطرافم رو بعضی ها رو خودم حذف میکنم بعضی ها رو هم سپردم به جهان که حذف کنه چون میخام مدارم بیاد بالاتر و هر روز بهتر افکار و کانون توجهم رو بزارم روی خواسته هام

    ودر اخر همه رو به خداوند بزرگ میسپارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  10. -
    رسول بنادری گفته:
    مدت عضویت: 1427 روز

    ب نام خدایی ک منو خالق زندگی خودم قرار داد

    الگو های تکراری توی روابط :

    درمورد هم جنس

    بیشتر کسایی ک با من دوست میشن هم سن خودم یا کوچیکتر از خودمن، با اونا احساس راحتی بیشتری دارم

    برمیگره به احساس لیاقت ک با اونایی ک سنشون بالاتر از منه سختمه ارتباط بگیرم

    در مورد جنس مخالف:

    ارتباط با خانم های چادری تقریبا خوبه ولی

    ارتباط با اونایی ک از نظر ظاهری خیلی زیبان، موهاشون رو میریزن بیرون، زیاد آرایش میکنن، پوشش مناسب از نظر دین رو ندارند برام ب شدت سخته

    یه کد مخرب داره اجرا میشه

    یه کدی ک میگه اینا دختر های خوبی نیستن

    ب اینجا ختم نمیشه این کد جوری کار میکرد ک حتی من در مغازه ک بودم اولا خانم هایی ک سنشون بالا بود میومدن و من خیلی خیلی کم خانم جوانی رو میدیم ک دیگه باور کرده بودم که توی این صنف خانم هایی ک سنشون بالا هست میان

    و هنوز ادامه داشت

    حتی من این چنین خانم ها رو حتی توی خیابون هم نمیدیدم

    پاشنه ی آشیلم هست

     باید اونا رو  تحسین بکنم  چون ب سبکی ک بهش رسیدن زندگی میکنن نه چیزی ک  از  قبل شندیدن

    خدا رو شکر آدم هایی رو جذب نمیکنم ک نیاز ب مشاوره دادن داشته باشن و مشکل اونا رو حل کنم

    تو نمی‌توانی کسی را که دوست داری هدایت کنی؛ ولی خداوند هر کس را بخواهد هدایت می‌کند؛ و او به هدایت یافتگان آگاهتر است. قصص/56

    درسته ارتباط با جنس مخالف برا سخته ولی همون 2-3 تایی ک ارتباط گرفتم

    دختر های بشدت

     فوق العاده اند

    خوش برخورد

    محترم

    و زیبا بودن

    ولی اون رابطه ها جلو تر نمیرفت

    فک کنم بخاطر عزت نفسم بوده باشه

    در پناه الله یکتا شاد و سلامت باشین

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای: