پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 2 - صفحه 34


  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • فایل تصویری پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 2
    205MB
    24 دقیقه
  • فایل صوتی پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 2
    11MB
    24 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

867 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    محدثه آزاد گفته:
    مدت عضویت: 1310 روز

    سلام استاد جان و مریم جونم امیدوارم همیشه شاد شاد باشید

    اول میخواستم کامنت نزارم چون هرچی فکر کردم چند رو نمیدونستم چی بنویسم ولی گفتم باید یه رد پا برای خودم بزارم برای همین گفتم همون باورهایی ک برای روابط داشتم و الانم هستند حقیقتا رو بنویسم برای خودم ک وقتی در آینده تغییر کردم سندش اینجا باشه ک از کجا ب کجا رسیدم راستش من ک از بچگی توی یه خانواده 8 نفره بودم و دختر چهارم هستم یادمه همیشه نگاه میکردم به سه تا خواهر بزرگترم ک اونا چطوری هستند از نظر پوشش از نظر روابط و دوستی هاشون خب از اونجایی ک من در دل خانواده پدری ام ک مذهبی بودن بزرگ شدم همیشه نگاه کردن ب جنس مخالف گناه کبیره بود حالا دیگ بخوای ارتباط برقرار کنی ک دیگ هم از نظر مذهبی ته ته جهنم بودی و هم از نظر خانواده پدریم و خصوصا بابام دیگ صد درصد مرگت حق هست از نظر اونا و خلاصه اینطوری

    منم ک خیلی از جهنم میترسیدم حقیقت و از طرف دیگ از بابامم میترسیدم و از یه طرف دیگ الگو هام هم خواهرای بزرگترم بودن ب اونا نگاه میکردم و اینطوری طرز فکرم شکل گرفت ک هیچ جوره طرف این جور روابط نرم و نرفتمم هنوز حقیقتا

    ولی متنفر بودم از مذهب از پوشش شدید و زیاد توی گرمای جنوب کشور و خصوصا آدمای مذهبی خشک خانواده پدری

    ولی همه اینا توی وجودم بود تا اینک با این قوانین آشنا شدم از اساتید دیگ همینطور از این شاخه ب اون شاخه

    خلاصه رسیدم ب استاد و فایل های فوق العادشون

    انگار شده بودم پُر پُر و هی مراقب بودم ک سر ریز نشم از سرریز شدن میترسیدم ولی رفته رفته فایل هارو گوش کردم و هر آنچه ک دل دل میکردم نریزه ب یکباره ریخت و من مث یه قاصدک سبک و رها شدم

    وای حتی الان ک مینویسم این سبکی و بی وزنی رو حس میکنم و عشق میکنم از وجود خودم از خدا و از قوانین

    خلاصه ک هر آنچه در مورد مذهب وحشتناک خانواده پدریم توی ذهنم بوده رو ریختم دور دور اونجایی ک عرب نی انداخت

    و هرچند هنوزم هستند هرچی نباشه از بچگی با من هستند ولی الان وجودشون شاید 10 درصد هست توی زندگیم و این خیلییی خوش حال کنندست برام

    من برا خودم خونه گرفتم و مستقل شدم ،یه صاحب خونه خیلییی مهربون دارم ،دستم توی جیب خودمه دوسال میشه اصلا از خانوادم پول نگرفتم و این باعث افتخارمه خیلی حس قدرت بهم میده

    و خلاصه ک من در مورد روابط فعلا اینم یعنی بودم

    ولی باور های اینک روابط با جنس مخالف خط قرمزه واقعا هنوز هست

    و این چند وقت هم قبل از اومدن این فایل من خیلیی فکر میکردم الان برای روابط چیکار کنم چه باوری داشته باشم و هی ب خودم میگفتم بابا محدثه تو ک الان خیلییی خیلییی حالت خوبه خیلییی با خودت خوشبختی بیخیال روابط شو و واقعا هم من از وقتی وارد سایت شدم خیلیی خیلییی با خودم خوشبختم

    ولی خوب ک کندوکاو کردم دیدم نه این ریشه ای هست اونم همون ترس از وارد رابطه شدن هست ک فکر میکنم همه بد هستند و این هی داره ب صورت خیلییی زیاد تکرار میشه من توی این مورد قشنگ یه دیوار خفن کشیدم دور خودم

    برای همین کامنت آقای خوشدل رو دیدم و چقدر لذت بردم از کامنتشون و خیلی خیل فکر کردم

    الان هم ب خودم گفتم منم یه لیست از اون ک میخوام رو مینویسم و اون ویژگی ها رو توی خودن ایجاد میکنم و یه رابطه عالی هم از یکی از نزدیکانم ک غرق در زندگی شاد هستن رو پیدا میکنم و زوم زوم میکنم روی همونا (البته باید خیلییی بگردم پیدا کنم همچین رابطه ای ک سراسر حال خوب باشه آخه ماشالله همه وحشتناکن) البته من رابطه مریم جون و استاد رو ب عنوان اولین الگوم انتخاب کردم و ب شدت تحسین میکنم ب شدت ها توی سریال سفر ب دور آمریکا و زندگی در بهشت

    و اعراض میکنم از تمام روابطی ک اطرافم هست ب هیچ کدوم توجه نمیکنم هرچند باید تکاملی پیش برم و میرم

    این چیزی هست ک در مورد خودم باید می‌نوشتم

    ولی من یه دوستی دارم ک از دانشگاه با هم دوستیم و اون همیشه روابطش با جنس مخالف ب صد شکل شرو ع میشد و با یک شکل ولی با چهره های متفاوت تموم میشه آخه وقتی دیگ همیشه اول رابطه هاش میگفت وارد رابطه شده ما دوماه ته تهش دیگ منتظر بودیم کات کنه و واقعا هم کات می‌کرد و آخر همشون هم ناراحتی افسردگی و اینا داشت و داره و الان ب شدت افسرده شده

    خب منم ک هیچ تاثیری توی زندگی بقیه ندارم و سعی کردم اون اوایل با استاد آشنا کنم ک حسابی جهان حالیم کرد ک نکن دختر قشنگم این کار تو نیست برو توی مسیر خودت بچسب ب خودت ما خودمون این یکی دخترو ب چک و لگد یا میاریمش توی مسیر یا زیر چرخ های جهان لهش میکنیم

    خلاصه ک ب من گفت بکش کنار و منم ب کمال میل کشیدم بیرون

    و الان چسبیدم ب خودم

    با هیشکی کاری ندارم اصلا از تمام دوستی هام کشیدم بیرون و فضای مجازی هم تقریبا صفر کردم

    ولی خب برای نقاشی هام و آموزش هام میرم تلگرام

    و کل روز من توی سایت و آموزش های استاده از وقتی هم ک از فضای مجازی ب صورت 95 درصدی اومدم بیرون اصلا دارم تغییرات رودحس میکنم

    و خیلی خوشحالم و حالم خوبه خیلییی خیلییی حالم خوبه

    و ب زودی دوره ب صلح رسیدن با خود رو از سایت میخرم چون طبق تحقیقاتم مریم جون گفتن باید خشت اول رو درست بزارم و فهمیدم این دوره خشت اوله و باید از این شروع کنم و شروع میکنم ولی قبلش یه تعهد دادم ک تا یه تایمی انجامش بدم و تا الان ک انجامش دادم و چیزی نمونده ب زودی اولین محصولم رو میخرم

    واقعا خدارو سپاس گزارم ک از زیر اون همه فشار ذهنی منو هدایت کرد ب این مسیر زیبا خیلی همه چی آسونه

    این روزا همش این توی ذهنمه و بهم میگه ک بابا محدثه همه چی همه چی خیلی خیلی آسونه راحته

    اصل رو رعایت کن احساس خوب =اتفاق خوب

    هرچی ب ذهنم رسید نوشتم برای خودم بمونه ب یادگار 21/4/1402

    سپاس گزارم استاد جونم و مریم عزیزم عاشقتم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  2. -
    یونس چاپاشی گفته:
    مدت عضویت: 1929 روز

    سلام استاد عزیزم

    و اما جواب سوال؛ چه الگوهای تکرار شونده ای درباره روابط، در زندگی شما هست؟

    به غیرازیکی دوتااز دوستانم بقیه تقریبا بیکارن و همیشه پول لازمن

    تقریبا درصد عملگراییشون و تصمیمگیریشون صفره

    همیشه دارم میرسونمشون خونه

    تقریبا دوستای زیادی نداشتن و روابط اجتماعی متوسطی دارن

    از لحاظ سطح اجتماعی ادمای معمولی و خاکی هستن

    مشتری های سطح متوسط جامعه به سمتم میان

    در مورد کار هم همکاراییو دوست دارم که خاکی و تقریبا ضعیف هستند و افراد قوی ومتمرکز و بی منت رو نمیتونم ارتباط برقرار کنم

    همه از مرزهام رد میشن،هر چند خودم در مشخص کردن حدوحدود ومرز ضعیف هستم

    استاد جان مرسی که با دادن این الگوها دارید این سیمانی که درون مغز من هست رو میتراشید و من و به فکر کردن وادار میکنید و اینکه نسبت به اتفاقات بی تفاوت نباشیم و اونها رو ریشه یابی کنیم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  3. -
    نجمه مستی گفته:
    مدت عضویت: 1521 روز

    سلام خدمت استاد عزیز و گرانقدر و همه ی عزیزان سایت عباسمنش که اینجا با اضافه کردن نظرشون و دیدگاههایی که دارن به رشد و شناخت بهتر ما از خودمون کمک .

    من از لحاظ شخصیت و لایق دونستن خودم و ادامه دادن برای رسیدن به خواسته و تلاش کردن مشکلی ندارم یعنی اگر یه چیزی رو بخوام تا بهش نرسم و انجامش ندم بیخیالش نمیشم ولی متاسفانه الگوهایی تو زندگیم داره تکرار میشه که انگیزه و ارادمو تحت تاثیر قرار میده و از این بابت خیلی متاثرم .

    من پدرم آدم خیلی خشک و خشنیه و کلا با ازدواج کردن بچه ها مشکل داره چه پسر چه دختر حالا بقیه بچه ها به هر زوری و تلاشی بود ازدواج کردن و سختی هایی که این وسط کشیدن بماند که با چه وضعی این اتفاق افتاده تا رسیده به من که بچه آخریم همین موضوع انگار یه سنگی رو تو ذهن من کاشته و قابل انعطاف نیست و نمیتونم باهاش کنار بیام که منم میتونم ازدواج کنم الان 6 ساله که شریک عاطفی دارم و خیلی کارها رو انجام دادیم که ازدواج کنیم و از این وضعیت بلاتکلیفی دربیایم ولی هر بار که خیلی رو خودم کار میکنم و توکل میکنم به خدا و میگم از هیچکس انتطار ندارم و مطمئنم خدا برام میسازه و هربار قراره اتفاقی بیوفته که بزرگا یا کسی با پدرم صحبت کنه یا کلا بیخیالش میشن و همین سرسختی پدرمو بهونه میکنن بدون اینکه باهاش صحبت کنن یا اگر صحبت کردن هم خیلی راحت نظر پدرمو میپذیرن و حاضر نیستن نظرشو تغییر بدن

    از دوستان عزیزم و کسانی که تجربه مشابه دادن میخوام راهکارهای خودشون در اختیارم بزارن تا بتونم به خواستم برسم .

    این در حالیه که اصلا غر نمیزنم در عین حال که زندگی اونجور که دوست دارم پیش نمیره ولی دارم از لحظه هام لذت میبرم و سعی میکنم از هر لحظه زندگیم طوری استفاده کنم که باعث آرامش و لذتم بشه، با کسی درد و دل نمیکنم و نا امید هم نیستم و همیشه به خدا توکل دارم ولی باز با شکست مواجه میشم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
    • -
      معصومه مقدس گفته:
      مدت عضویت: 1697 روز

      سلام دوست عزیز

      راهکار شما هر روز جلو چشم تون هست ،وقتی یک عملی چندبار اتفاق افتاده پس باز هم میافته مثل خواهربرادرهای قبلی تون!

      دوم انتظار از آدمها واستون کاری کنن رو بزار کنار به خدا بسپار و چشم امید فققققط از خدا باشه و بگو اگه این نشد خدا هزاران دست داره و با این تفکر به ایمان برس و ایمان بهت ارامش میده تا مسئله رو رها کنی به خدا بسپری و خداوند همونطور که به خواهربرادرهات دستان خودش بخشید به شما هم میبخشه

      سوم کلا سعی کن این باور بسازی که پدرتون الان راحت تر قبول میکنه چون بارها این اتفاق افتاده و براش عادی تر شده و هر چیزی اولش سخته ووقتی چندبار پذیرفته الان راحت تر میپذیره

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  4. -
    نسترن نظامی گفته:
    مدت عضویت: 966 روز

    سلام دوباره به استاد عزیزم

    خدا قوت بهتون

    و همینطور دوستان گرامی

    ظهر هم کامنت گذاشتم

    و الان فایل جدید رو گوش کردم و دارم دوباره کامنت میزارم .

    استاد جان این فایل دقیقا همون چیزیه که من الان یک هفته شده که درگیرشم ،

    تکرار تکرار تکرار

    یه هفته شده که به خاطر اشتباه و خطایی که همسرم کرده از خونه زدم بیرون و قصد دارم که این دفعه دیگه تمومش کنم این رابطه رو

    کاملا طبق همون صحبتهاتون

    هر دفعه بخشیدمش ولی دوباره خطا کرده

    با این تفاوت که همسر بنده هیچ وقت نمیگه معذرت و یا حتی خطاشو قبولم نمیکنه

    و با وجودی که همیشه اون خطا کرده

    من محکوم بودم و من بخشیدم و من کوتاه آمدم به خاطر بچه هام به خاطر خانوادم ،

    دردش اینجاست همیه اینا رو میدونم

    اما بازم سرمو میکنم زیر برف

    و حتی خودمو سرزنش میکنم .

    این روزا دقیقا تو همین مرحله ای هستم

    که باید انتخاب کنم که رها کنم و برم

    یا نه بمونم و بسازم .

    میدونین استاد از قسمت اول صحبت هاتون

    برداشت کردم که میشه خوب بشه و بهتر بشه

    ولی از قسمت دوم

    درک کردم ممکنه هیچ وقت خوب نشه.

    و من همچنان سر در گمم چون احساس ارزشمندیم پایینه ونمیدومم چیکار باید بکنم .

    البته این دفعه چون قسم خورده بودم که تکرار کرد دیگه نمونم و چشمامو رو همه چیز ببندم

    حتی از دوتا پسرام بگذرم و رهاشون کنم

    و این کارو کردم و الان بعد ده سال برای اولین بار این قدم رو برداشتم

    اما انگار بازم پای رفتن ندارم و دلم میخواد که پیش پسرام باشم همین فقط .

    خیلی خیلی سخته برام ، فامیلیم

    و حتی خواهرش و برادرم زندگی مشترک دارن و من باید همیشه ملاحظه زندگی اونا رو هم بکنم .

    الان دوس دارم که بچه هایی که کامنت منو میخونن کمکم کنند و راهنماییم کنن .

    چطور از این گرداب بیام بیرون .

    عذر خواهم

    ممنونم استاد جان

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  5. -
    فاطمه بشیری گفته:
    مدت عضویت: 1691 روز

    سلام خدمت استاد عزیز و دوستان

    در مورد الگو های تکرار شونده باید بگم که من هر از گاهی با کسی قطع رابطه میکنم با دلیل یا بی دلیل.

    یا اینکه در مورد موضوع خاصی با همسرم بحث میکنم و بخودم قول میدم که دیگه حمایت نخوام ازش و دوباره بعد از یه مدت فراموش میکنم و باز تکرار میشه.

    اطرافیانم در کل از من توقع زیادی دارند.

    کاری می‌خوام انجام بدم و نیمه کاره میمونه و در نهایت رهاش میکنم.

    کسانی هستند که به من محبت و لطف میکنند و ابراز دوست داشتن میکنند.

    خواسته هایم محقق میشوند.

    با سپاس.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  6. -
    نسیم زمانی گفته:
    مدت عضویت: 1617 روز

    سلام سلام به همه دوستان گل و استادای عزیز و دوست داشتنی

    من بعد از اینکه یه کامنت بلند بالا برای این فایل نوشتم و در حین نوشتنش خیلی چیزا در مورد خودم، ذهنم کشف کردم، و بعد از اینکه کامنت سید علی خوشدل عزیز رو خوندم که چقدددددر زیبا نوشته بود از نحوه ی کار کردن رو خودش و لیست کردن موارد مورد دلخواهش و اینا و بعد اون جذب زیباش و رابطه و ازدواج قشنگش… چند روزه میخوام منم بشینم یه لیست بنویسم از ویژگیهایی که دوست دارم و میخوام پارتنرم و شریک عاطفیم/زندگیم داشته باشه. همیشه وقتی فکر میکردم یا اگه جایی گذری حرفی از روابط مورد دلخواه میشد، چند موردی بود که به صورت بولد به ذهنم میومد اما هیچوقت لیست ننوشته بودم و فکر میکردم سخت باشه و تعدادش زیاد نشه

    ولی امروز که بالاخره موفق شدم و نشستم نوشتم، همینجوری قطاری پشت هم 28 مورد نوشتم، بعد که نگاش کردم دیدم عه اینو اینو اینو ننوشتم و شد 36 تا…

    موقع نوشتنشون هم خیلی حس خوبی داشتم، به قول محمدرضا یکتای مقدم انگار داشتم سفارش میدادم به کائنات من همچین چیزی میخوام، و بعدا هم که خوندم همه شو عاشق اون آقاهه شدم:)))

    اما خب فقط نوشتن و وضوح خواسته نیست، هم مدار شدن با خواسته هم هست، که اینو باز از کامنت سید علی عزیز یاد گرفتم، که گفت سعی کردم تو مواردی که نوشتم اول خودم شبیه و مطابق اون چیزی شم که از طرفم میخوام

    منم چند روزه، قبل از نوشتن لیست شروع کردم خودم رو مطابق و شبیه خصوصیاتی که میخوام پارتنرم داشته باشه بکنم

    البته تو خیلیاش خب خودم کلا اونجوری هستم که دوست دارم اونم باشه، ولی مثلا من همینجوری تند تند به ذهنم میومد و مینوشتم و یه جا نوشتم که دوست دارم خیلی اهل طبیعت و گردش باشه و باهم بریم پیاده روی و گاهی بدویم و اینا… خب طبیعت و گردش و اینا که کلا عاشقشم و از هیچ فرصتی دریغ نمیکنم برای رفتن به طیعت در اون حدی که میتونم همون موقع، حتی در حد پارک رفتن باشه (که خب اینجا لامصب خیابونای معمولیش هم قشنگه و طبیعته، مخصوصا محله ی ما) ولی مثلا با اینکه ایده دویدن رو دوست دارم ولی خودم معمولا نمیرم بدوم، پارسال اتفاقا یه مدت شروع کرده بودم، زمان هم میگرفتم که هی ذره ذره بهتر کنم ولی از وقتی کالجم شروع شد و بعدم سرکار و اینا، پیاده روی رو حتما میرم گاهی هرروز گاهی یه روز درمیون، ولی دویدن نه، خیلی وقته نرفتم. به عنوان مثال این همون موقع برام چراغ زد که خب تو اینجوری دوست داری خودتم باید اینجوری باشی،

    یا اینکه مثلا خیلی برای من مهمه که با نزاکت باشه طرفم و مرتب و منظم (البته در حد نرمال، نه اونجوری شدید و نظامی طور که بعضیا هستن و آدم کنارشون اصلا احساس راحتی نداره، نه شلخته و بی نظم و مخصوصا بی نزاکت، نزاکت برای من خیلی مهمه)

    بعد نشستم فکر کردم دیدم خب تو موارد ملاحظه و آداب و نزاکت من واقعا ملاحظه میکنم و چیزایی که باید رعایت کنم و حواسم باشه معمولا هست، اما تو نظم و ترتیب، با اینکه خیلی وقتا مشغول ارگنایز کردن و ری ارگنایز کردن وسائلم و کمدم و اینا هستم، ولی خیلی هم همیشه دور و ورم مرتب کامل و کاملا آراسته نیست، مثلا تختم همیشه و بلا استثنا مرتبه، وسائلم معمولا تو کمد یا باکس یا هرجا که باید باشه هست، ولی یه سری وسائل اضافی همیشه روی میزم هست، که میتونه یه جای دیگه باشه، یه جای جدا براش بذارم که هم دم دست باشه، هم جاش اونجا باشه هم اینجوری رو میز نباشه که شکل نا مرتبی بده، یا اون یکی دو تیکه لباسی که همیشه روی صندلی هست:))) یا باز یه سری وسائل که جاش روی میز عسلی بین مبلا نیست…خلاصه نشستم همونموقع اتاقمو دور و برم رو نظاره کردم گفتم خب مثلا الان اگه من با یکی تو رابطه بودم و اون پیشم بود اینجا اینجوری نبود، همین پریروز بود درواقع که شنبه هم بود و روز تعطیل ما، منم خوراک جابجایی وسائل و ارگنایز کردن و این کارا، خلاصه همون موقع پا شدم این سه مورد رو رفع کردم و درست کردم و فعلا تا الان دو روزه که پاکم:)))

    یا مثال دیدم تو ذهنم هی این ترسو دارم که خب اوقات تنهاییم چی، اینکه الان هروقت وقت پیدا میکنم میام تو این بهشت و نفسی تازه میکنم چی، اونموقع همش یکی دیگه هم باهام و تو زندگیم هست… ولی بلافاصله گفتم خب نکته همینه که یکی تو همین مدار و فرکانس رو جذب کنم که اصلا با هم بشینیم پای سایت و کامنتها، و اینم شد یکی از خواسته های لیستم

    مطمئنم که همینجوری پیش برم هی قدم به قدم یه چیزایی برام روشن و واضح میشه و به قول معروف پرده ها از جلوی چشمم کنار میره و هم خودم و ترمزهامو بهتر میشناسم، هم بهتر و راحتتر رفعشون میکنم. بعد در درجه اول خودم انسان بهتر و کاملتر و موفق تری میشم با احساس رضایت از خود بیشتر و عزت نفس بیشتر و هم اینکه لاجرم طبق قانون جذب و فرکانس، آدم هم مدار خودم رو جذب میکنم.

    بازم خدا رو هزاران بار شکر برای این سایت و این آگاهیها و این استاد و این دوستان گل

    واقعا من از صمیم قلب اول از استاد و مریم جان بعد از آقا رضا عطار روشن و سید علی خوشدل عزیز سپاسگزارم تا همیشه

    اون فایلای آقا رضا و این کامنتای سید علی عزیز، عجیب میچسبه بعد از فایلای استاد و قشنگ تاثیر فایلا رو چندبرابر میکنه، مصداق میاره براشون و باورپذیر میکنه

    خدایا شکرت

    شب و روز همه دوستان به خیر

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  7. -
    مقداد تحريری گفته:
    مدت عضویت: 2083 روز

    با سلام خدمت استاد عزیزم

    ممنون بابت اینکه این فایل های گرانبها برای ما تهیه میکنید که مارو به عمق وجودمون می‌بره تا باورهای قدرتمند کننده ای برای خودمون ایجاد کنیم تا بتونیم اتفاقات بسیار عالی برای خودمون ایجاد کنیم

    من الگوهای پر تکرار روابط در زمینه های مختلف بررسی کردم. این الگوها منفی قبلاً خیلی بیشتر بوده که به لطف اموزشات شما بهتر بهتر شده ولی نمی‌دونستم اونا ترمز من هستن و خیلی اساسی براشون تلاش نکردم فقط اومدم به خواسته هام توجه کردم و مدار تغییر دادم و کم کم این الگوها کمرنگ تر شدن ولی این سری فایل ها قاعدتاً بهم کمک می‌کنه که ریشه یابی کنم و باورهای قدرتمند کننده جایگزین کنم چون جهان بیرون من بازتابی از درون من است

    الگوهای منفی که اصطلاحا ترمز من هستند در روابط:

    روابط دوستانه و خانوادگی:

    افرادی که همیشه به حمایت نیاز دارن و کسانی دور و بر من بودن و الانم هستن ولی کمتر شده که به شدت نیاز داشتن به یک حامی که توقع دارن ازت که در همه زمینه ها از خودت بزنی و به اونا کمک کنی و درک نمیکنن که تو زندگی خودت داری

    روابط بیزینس:

    من مدیر فروش محصولات ارایشی هستم که افرادی با من همکاری میکردند خصوصیاتی داشتن که همیشه به خودم میگفتم هر چی سنگه مال پای لنگه و بعدها از اموزشات شما به این درک رسیدم که همه اونا بازتابی از خودم هستن و اومدم خودم بهتر کردم و این ویژگی ها خیلی کمتر شد و الان با این فایل های عالی امین که بهترین ها رقم بزنم و ویژگی های قدرتمند کننده ای هم درون خودم ایجاد کنم تا بهترین ها جذب کنم

    افرادی با من همکاری می کردن که خودشون به تنهایی از پس هیچ موضوعی برنمیومدن و فقط نیازمند به کمک حتی در ساده ترین کارهاشون بودن ( چون خودم تو ذهنم همش این بود که باید حامی خوبی باشم)

    افراد دنبال رشد نبودن و هدفی برای خودشون نداشتن که باعث بشه با جدیت تمام قدم بردارن و کار مال خودشون بدونند ( چون خودم دنبال افرادی بودم که حرفمو با هر میزان قدرتی که دارم گوش کنند و چون خودم رشد نکرده بودم قاعدتاً جهان انسان های ضعیف تر از خودم به سمت میاورد)

    افرادی که اهمال کاری زیادی داشتند و کار سر موعد انجام نمی‌دادند ( چون خودم انسان کمالگرایی بودم و البته هستم ولی کمتر شده و چون همش منتظر بودم به بهترین شکل یک کاری انجام بدم و هیچ موقع اون شرایط نمیومد و خوب جهان افرادی سر راه من اورده بود که همه خوب پشت گوش مینداختن)

    افرادی که ترس از اقدام بیزینس داشتن و از حاشیه امن خودشون فراتر نمی‌رفتند ( چون خودم سمت خودم هیچ موقع انجام نمی‌دادم و فکر میکردم چون مدیرم نباید کاری کنم و فقط وظیفه من اینه که رهبری کنم ولی دیدم نه باید استین بزنم بالا و خودم هم فعالیت کنم و چون اولش عشق نبود و فقط پول بود قاعدتاً افرادی میومدن که عشقی نداشتن و ایمانی نداشتن و برای همین براشون مهم نبود خودشون ببرن تو دل چالش ها)

    افرادی که با چالش ها بهم می‌ریختند ( اره درسته چون خودم سریع نقطه جوش می‌رسیدم و الانم هنوز در بعضی شرایط همینطوری هستم ولی خیلی روی خودم کار کردم که قدرت از ان خداست برای همین کمتر شده تا احساسم بهم میریزد یادم میاد ما اومدیم تو این دنیا تا خودمون تجربه کنیم )

    افرادی که اصلا تمرکز روی کار و وظایف خودشون نداشتن و فقط تو کار بقیه سرک می‌کشیدن ( دقیقا چون خودم انسان رقابت طلبی بودم و میخواستم از همه بهتر باشم ولی یاد گرفتم من باید از خودم بهتر باشم و کاری به بقیه نداشته باشم)

    در مجموع من تو بیزینس هیچ موقع هدایت افراد قوی به عهده نداشتم چون به نظرم خودم فقط ظاهری قوی بودم و اینکه به شدت احساس بدی در زمان و شرایط مختلف داشتم و چون ویژگی قدرتمندانه‌ای نداشتم نمیتونستم افراد قدرتمند جذب کنم و الان با دیدن اموزشات و این سری فایل ها به این درک رسیدم که من باید ویژگی های که می‌خوام تو قالب افراد با من همکاری کنند جذب کنم و در خودم ایجاد کنم تا در مدار اون افراد قرار بگیرم

    حالا بریم سراغ ویژگی های و الگوهای مثبت که تو روابط من وجود داره:

    رابطه خانوادگی و دوستانه:

    افراد مهربون که دوست دارند باهم دیگه ارتباط زیادتری داشته باشیم و هر موقع همو میبینیم نهایت لطف برای من قائل هستن و همه کاری برای من انجام میدهند

    افرادی که دوستم دارن و بهم عشق میدن و با تمام وجودشون خاطر من براشون عزیزه

    افرادی که از همه لحاظ انسان محترمی هستند و بهم و همیشه با احترام باهام برخورد میکنند

    افرادی که جایگاه اجتماعی خوبی دارند

    رابطه های بیزینسی:

    من با مشتریان در ارتباط هستم که این ویژگی زیاد درون اونا میبینم البته به مرور زمان این ویژگی ها ایجاد شده و از اول نبود

    مشتریان دست به نقد و خوش حسابی که به راحتی ازم خرید محصول انجام میدهند

    مشتریانی که خرید های بسیار خوبی که احساس بسیار خوبی درونم ایجاد می‌کنه انجام میدهند

    مشتریان که با احترام و دوستانه باهام ارتباط میگیرند

    مشتریان با شخصیت و از سطوح بالای اجتماعی برخوردار هستن

    مشتریان که خیلی تو فروش محصولات بهم کمک کردند و خودشون کلی برام مشتری اوردن

    مشتریانی که اصلا دنبال تخفیف نیستن مگه اینکه خودم بهشون تخفیف بدم

    مشتریان که هر موقع باهاشون تماس میگیرم یا دیدار میکنم با نهایت خوش رویی باهام ارتباط میگیرن

    خداروشکر برای این فایل که هر لحظه دارم درک میکنم چکار باید برای رشدم بکنم

    ممنون استاد گرانقدر

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  8. -
    احمد رضا عزیزی گفته:
    مدت عضویت: 1974 روز

    سلام استاد جاان

    امروز اوموم از الگو هام بگم در روابط

    افرادی که در زمینه کاری وارد زندگی من میشوند اصولا آدم های عصبانی و جَری هستند که یهو از کوره در میروند و قاطی میکنند چون میبینم از اولین صاحب کار من تا همین الانیه همه این اخلاق را داشتند

    تو زمینه روابط عاطفی این اخلاق ها را دارند

    1 دختر هایی که سریع وابسته میشنوند

    2 دختر هایی که خانوادگی وضع مالی متوسط رو به پایینی دارند

    3دختر هایی که سیگاری هستند حالا یا زیاد یا کم

    4 دختر هایی هستند که نظر من زیاد برایشان مهم نیست.

    این ها را فعلا پیدا کردم تا بعدی ها

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  9. -
    هلن امانی گفته:
    مدت عضویت: 1521 روز

    *به نام هستی جانم،که هر لحظه هستش،در تک تک نفسهایم

    *سلام‌ به همه ی عزیزان

    ؟چه الگوهای تکرار شونده ای درباره ی روابط در زندگی شما هست؟

    نمیتونم بگم من در روابطم چطور آدم هایی رو جذب میکنم(چون ممکنه همون شخص که با من عالی برخورد میکنه،با دیگران رفتار خوبی نداشته باشه) ،ولی میتونم بگم که تمام انسانهایی که با آنها  ارتباط دارم بهترین خودشون رو به من نشان میدهند.

    همیشه ارتباطاتم با دیگران خوب بوده، احترام ،محبت،شادی و خنده بوده ،و مورد اعتماد دیگران بوده ام.

    *که البته همه ی این رفتار های عالی که از دیگران دریافت کردم ،حاصل عشق درونم بوده.

    معمولا اطرافیانم در برخورد با من بهترین و مهربان ترین خودشون بوده اند و روی خوبشون رو به من نشان داده اند،چون من سعی میکنم بهترین خودم باشم،مهربون ترین و خوش  اخلاق ترین خودم (و هر روز در این زمینه پیشرفت کنم)

    پس از دیگران هم همین ویژگیها رو دریافت میکنم .

    من اجازه نمیدهم که هیچ کس در رابطه با من از یک مرزی عبور کنه(همیشه به خودم میگم که من توی حباب خودم زندگی میکنم که هیچ کس نمتونه از مرزش رد بشه،با چشم دیده نمیشه ولی وجود دارد).

    *من اهل غیبت راجع به دیگران نیستم و سعی میکنم در لحظه ی حال ،فقط با افرادی که حضور دارن باشم.

    *بار ها شنیدم که دیگران گفتن:وقتی پیشه هلن هستی،خیالت راحته که هرگز راجع به شخص سومی صحبت نمیکنه.

    *از زمان بچگی در جمع هایی که راجع به دیگران صحبت میکردن شرکت نمیکردم و شرکت نمیکنم ،یا بلافاصله جمع رو ترک میکنم و اجازه نمیدهم کسی راجع به شخص دیگری برای من صحبت کنه(فکر میکنم یکی از دلایل رابطه ی خوبم با دیگران همینه)

    *هرچند من با همه دوست نمیشم ،ولی دوستانه برخورد میکنم.

    *عاشق لبخندم هستم،معمولا با لبخند صحبت میکنم و لبخند دیگران رو دریافت میکنم.

    من آدم رکی هستم،اگر شخصی از مرزی که گذاشتم عبور کنه،سریع هشدار میدم و خیلی رک صحبت میکنم.

    *اگر شخصی رو مضر ببینم،حذف میکنم،همیشه پیشگیری میکنم توی این زمینه.

    *اجازه نمیدم از یک سوراخ چندبار گزیده شوم.

    من فضول زندگی دیگران نیستم،من همیشه یک /به من چه!!!/در ذهنم در رابطه با زندگی و مسائل و هر انچه که به دیگران ارتباط داشته باشد دارم و یک /به شما چه!!!/در مورد مسائل زندگی خودم،یعنی من در زندگی دیگران تجسس نمیکنم و تمرکزم رو سعی میکنم روی زندگی خودم بگذارم.

    یک نکته ی دیگه ،من عااااااشق بچها هستم،بچها خیلی عالی هستن،بدون مقاومت،بدون کینه،بدون ego (نفس).

    *من اگر در موقعیتی قرار بگیرم که پر باشه از افراد ناآگاه و از مشایعت با افراد بزرگسال سودی نبرم و یاد نگیرم،هرگز وقتم رو باهاشون تلف نمیکنم (که البته مدتهاست این اتفاق نمی افتد،چون من روابطم رو کنترل میکنم وکلا در چنین جمعهایی دیگر حضور پیدا نمیکنم)به جمع بچها میپیوندم،که واقعا به من درس یاد میدهند،بچها توی رویاهاشون ، که اصلا هم براشون دور از دسترس نیست زندگی میکنن،بچها راست گو هستن،مقاومتی در وجودشون نیست و هر آنچه که بخوان رو جوری تخیل میکنن که انگار همون لحظه داره اتفاق می افته،بچها شاد هستن،پر انرژی،میخندند و بازی میکنن،حرفهای خوب میزنن که من رو میخندونه و حالم رو عالی میکنه.شکر

    من ارتباطاتم در حال حاضر به سه تا پنج نفر خطم شده، و هیچ رفت و امدی با افراد فامیل ندارم ،و سعی میکنم ورودیهایم را کنترل کنم .

    هرچند من هر روز و هر لحظه دارم روی خودم کار میکنم و روی روابطم برای بهبود دائمی.

    در نتیجه ی این گفته ،من عشق زندگی ام را جذب کردم،و خییییلی خوشحال هستم ،ما باهم خوشبخت ترین هستیم

    ،هم مدار و هم فرکانس،هم نواز(هر دو موزیسین)،هم نورد(هر دو کوه نورد)،هم کار،پایه ی هم هستیم،هر دو عاشق طبیعت و طبیعت گردی، و هر دو عااااشق هم.این رابطه یکی از بهترین هدیه هایی هست که خدا به من داده،و خیییییلی بهتر از هر انچه که خواسته بودم هست،که بسیار سپاسگزارم خداوند هستم.

    ممنونم بابت این آگاهی های با ارزش

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
    • -
      لیلا جهانی گفته:
      مدت عضویت: 1925 روز

      سلام دوست عزیزم

      من هم شمارو‌تحسین میکنم و خوشحالم از وجودت.از وجود زنان قوی ک الگوی دیگران می‌شوند

      شخصیتت دقیقا شخصیتی هست ک استاد توی فایل اصل بقای اصلح توضیح میدن،یک انسان دارای انضباط شخصی

      با باورهای درست ک عاشق خودشه،اولویت خودشه ،ب خودش بها میده

      (من دقیقا برعکس این بودم و حتی الان ک ماه ها دارم روی خودم کار میکنم باز هم با خوندن کامنتت این اومد ته ته ته ذهنم ک یه دختر سنگدل !!!

      حالا ببین عاشق خود بودن،ب سبک خود زندگی کردن چققققدر در من بد تعبیر شده ک بعد از ماه ها کار کردن روی خودم ‌‌احساس ارزشمندیم هنوز هم ته دلم این انضباط شخصی رو بی رحمی و سنگدلی میدونم

      اما من ب خودم قول میدم ک بالاخره دهن این شیطان ذهنی رو با خاک یکسان کنم و ب شخصیتی مثل شما،ک شخصیت محبوبم هست تبدیل شم

      ممنونم از کامنتت

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  10. -
    سعیده و مهدی گفته:
    مدت عضویت: 2401 روز

    به نام خدا سلام

    استاد عزیزم سلام

    مریم عزیزم سلام

    دوستای خوبم سلام

    خدایا خودت کمکم کن برای نوشتن و کشف ترمزها و الگوهای تکراری

    وقتی این فایل رو دیدم گفتم من روابط خوبی و تجربه میکنم و زیاد به نطرم مهم نیومد سوال استاد ولی وقتی اومدم کامنت های دوستان و خوندم و فکر کردم یک الگوی تکراری رو تو روابطم بهش رسیدم که همیشه زجرم میداد

    چرا این الگو یادم رفته بود؟ چون خیلی وقته تنهام وبا دوستی ارتباط ندارم

    یادمه همیشه با هر فردی که دوست بودم خودمو براش میکشتم تا با من صمیمی بشه ولی من همیشه اولویت چندم دوستام بودم من همیشه اونا رو در اولویت قرار میدادم ولی اونا نه و زیاد به من اهمیت نمیدادن مثلا الان اگه من به دوستای قدیمی ام زنگ نزنم اونا زنگ نمیزنن

    ادم های بشدت خونسردی هستند در مقابل من

    همیشه مهمونی که میرم حتی خونه مامانم بهم حرمت نمیکنند و خیلی ساده برام مهمونی میگیرن

    احساس میکنم چون من برای خودم ارزش قائل نیستم اونا هم برای من ارزش قائل نیستن

    همیشه دوست داشتم با دیگران دوست بشم ولی خیلی سخت دوست پیدا میکردم و میکنم و اون افراد هیچ وقت با من صمیمی نشدن و اگه شدن پن بهشون باج میدادم و یا حتی میذاشتم که بهم توهین کنند

    همیشه تو پیدا کردن دوست احساس بدبختی میکنم و احساس میکنم کسی منو دوست نداره چون خومو دوست ندارم.

    خیلی کم پیش میاد کسی بیاد طرفم و بخواد با من دوست بشه

    و افرادی که من دوست دارم باهاشون ارتباط بگیرم منو جدی نمیگیرن و این منو آزار میده

    قبلنا همه افرادی که با من دوست میشدن و یا ارتباط برقرار میکردن مسئله داشتن و من مشاورشون بودم ولی الان خیلی کم شده

    ولی ویژگی مشترک خوبی که دوستان و اطرافیانم دارن ادم های قوی و موفق و ثروتمندی هستند.چون من دوست دارم با افراد موفق در ارتباط باشم

    ادامه دارد

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای: