اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
خیلی خیلی خوشحال و شکرگزارم برای هزارمین بار که میگم اینجا هستم هر چی جلوتر میرم چه درهایی به چه چشم اندازهای زیبایی باز میشه این دیگه چی بود استاد جان شما به چه چیزهایی دارین توجه میکنین که خیلیها واقعااااا اینجوری کامل نمیرن تو بهرش استاد چقد شما نامبروانی نمیدونم چیجوری از خودت و خدایت قدردانی کنم بابت این فایل هایی که خیلی باعث زیباتر شدن زندگیمون میشه نمیدونم اینجا کجاست اینجا صدرصد مکه مکرمه سرزمین وحی اینجا مسجدالنبی مسجد عشقه اینجا همه چی به شکل بهترینش پیدا میشه استاد این چه اقیانوس همراهیست درست کردی که هر وقت تشنه شدیم هر وقت کم آوردیم میپریم توش براحتی به حاجتمون که احساس خوب و انرژی مثبت هست میرسیم من سیر نمیشم از تشکر و قدردانی بابت این فایل بخدا قسم دلم میخواد فقط بنویسم بنویسم بگم خداروشکر استادجان سپاس خدایا سپااااااااس
حالا جواب این سوال زیبایی که برای رشد ما مطرح کردین سپاس….
*من ازینکه هرسری پسرم میره کلاس درسی و غیبت میکنه و بما دروغ میگه کلا ازینکه بهم سر هر بدقولی دروغ میگه خیلیییی بهم میریزم کلا از دروغ گفتن پسرم بهم خیلی حالم بد میشه.
*ازینکه بدقولی میکنم به همسرم وکاری رو باید انجام بدم بخاطر مشکل مالی نمیتونم حالا هربهانه ای که دارم و سر اون موضوع بهم غر میزنه سرزنشم میکنه خیلی بهم میریزم.
*ازاینکه نمیتونم نیازهای مالی خانوادمو برطرف کنم و هرسری زمان حساس زندگیمون مثلا جایی مهمونی عروسی دعوت میشیم یا عید میشه مراسمی خدایی نکرده بیماری اورژانسی پیش میاد اد اونموقعها مشکل مالیم بیشتر سیستمم بهم میریزه و خیلی تکرار میشه
*وقتی پول ندارم و نیازهای ضروری پیش میاد بهم میریزم..
*وقتی پسرم ازم پول میخواد بهم میریزم
*وقتی تو محفلی نشستیم حرفی پیش بیاد پسرم وارد،بحث میشه به هر دلیلی حالم بد میشه
*وقتی مورد انتقاد قرار میگیرم
*وقتی زن و بچهام از طرف کسی هرکسی باشه چه پدرمادرم چه هرکی دیگه مورد انتقاد قراربگیره بهم میریزم بدم بهم میریزم.
+هرازگاهی مشتریهای بدحساب کتاب به پستم میخوره یا پولمو میخوره یا باهزار مشکل باید ازش پس بگیرم با دلخوری ودردسر
+هرازگاهی آشنای خودم یا معرفی از آشنام میاد ازم بار نسیه میبره موقع پس گرفتن باید هزارتا زنگ بزنم
+هروقت از کسی قرض گرفتم یا نسیه خرید کردم به مشکل میخورم خیلی بدقولی میکنم
+هرازگاهی یه مشتری میاد مغازم که رو مخم میره حرفا و ادااطورااش
+هروقت میخوایم بریم جایی با زن و بچهام قبل حرکت دعوا دارم یا با تاخیر حاضرمیشم با عجله باید آماده بشم نمیدونم چم میشه خیلی عصبی میشم تا موقع حرکت راه افتادیم تو مسیر پشیمون میشم و حالم کم کم خوب میشع
+هروقت تنها بخوام برم سفر یروزه شب برنمیگردم خونه هم موقع رفتن باهمسرم قهرمون میشه میرم کلی دلتنگی و عذاب وجدانی ….
+هر ازگاهی به دوستی برچسب اینکه فلانی شیطان رجیم یا آرسنلوپنه دقیقا بعد مدتی از طرفش به چالش بدی میخورم که حالمو بد میکنه
+ هر از گاهی نصبت به یسری رفتارهای خانواده همسرم حساسم براشون کاری انجام میدم قدردانی نمیکنن انگار وظیفم بود یا رفتاری میکنن انگار بیتوجهی به کارم میشع سیستمم بهم میریزه کلی منت میزارم رو همسرم …
+بی توجهی به حرفم تو جمع حالمو خیلی بد میکنه
+به پدرو مادرم بی توجهی بکنن فامیلام خیلی بهم میریزم
+هرازگاهی سر چیزای بیخود با همسرم دعوا میکنیم سه چهار روز باهم قهر میشیم
+غرغر کردن خانما در منزل به هردلیلی البته دلیلشون اکثر وقتا منطقی ولی بدو ورود به منزل به شدت عصبیم میکنه
+هرازگاهی خانوادم یه حرکتی میزنن که باعث ناراحتی همسرم میشه که منو بشدت عصبی میکنه کاراشون
بی توجهی ها تبعیض ها
+مادرم نصبت به پسرم توجه زیاد دارن و با دخترم که دوسشون داره کم توجه هستن و این تکرار حالمو خراب میکنه
+محفلی که غیبت میکنن حالمو بد میکنه ایراد گرفتن اطرافیانم نصبت بع یسری آدما حالمو بد میکنه
+
فکرهای منفی که خانوادم دارن و بهم میگن تکرار میکنن خیلی عصبی میشم
+فقیر میاد مغازم گدایی حسمو بد میکنن یا تو خیابون سرچهارراه ها وایمیستن گیر میدن پول بدیم حالمو بد،میکنه
+واسع فامیل یا آشنایی مشکل پیش بیاد ازم کمک بخواد یا بدونم مشکل داره نتونم کمکش کنم حالم بد میشه ناراحت میشم
و خیلی ازین الگوهایی که انشالله با مطالعه کامنتها دوستان باعشقم و گوش دادن بع قسمتهای دیگه این فایل در خودم پیدا میکنم مینویسم
خیلی خوشحالم دارم همه جوره رشد میکنم
خدایا از بهترین و زیباترین و راحت ترین و عزتمندانه ترین راه رشد پرنشاط و تکامل همه جانبه برای خودم و عزیزام در خانه و خانواده و در اینجا این خانواده بزرگ دوست داشتنیم از درگاهت خواهانم
الهـــــــــــی
آمیــــــــــن
دوستتون دارم
یعنی میشه این الگوها رو ازبین ببرم و رشد کنم با خانوادم باهمسرم و فرزندانم یک رابطه پرازعشق و صداقت و احترام بسازیم و عشق دنیارو بکنیم
چه توصیف زیبایی از استاد وسایت بی نظیرشون گفتید واقعا همین طوری که گفتیده.
خیلی بی نظیره که با خوندن یه سری کامنت ها آدم به وجهه میاد میگی وای تمام این نوشته ها راجبه منه
چقدر خوبه که آدم نقطه های ریز منفی رفتارهای درونش رو در این جا پیدا میکنه
من هم یه سری از این رفتارهای شما رو در وجودم دارم
دلیلشم به نظر من اینه که ما تمام کانون توجهمون وتمرکزمون بروی آدم ها ورفتارها حرف ها وکردارشون هست به خاطر همین با کوچک ترین رفتار یا حرفی سیستم عصبی وجسمانیمون بهم میریزه
اگه فقط بروی خودتون تمرکز کنید و روی بهبود ذهنتون کار کنید
همه چیز واستون بی اهمیت میشه
یعنی رفتارهای دیگران واستون بی اهمیت میشه
یه آدمی فوق العاده آرام با دیدگاهی زیبا به زندگی وخانواده واطرافیان
انشالله که به قول خودتون در این سرزمین مکه که حضور دارید با کامنت ها وصحبت های بی نظیر استاد خیلی زود تغییرات رو در خودتون پیدا میکنید.
سلام خدمت استاد عزیز و خانوم شایسته مرسی از این فایل که گزاشتین چون من هی برام سوال بود که چرا اتفاقاتی مشابه هر چند وقت یکبار برام میفته و همیشه دنبال جواب بودم که این مسئله بسیار اذیتم میکرد مثلا من هر یکسال یه بار یه مبلغ پولی رو از دست میدم حالا هر بار همونطور که استاد گفتن به طرق مختلف ولی اتفاق یکی هستش یا مثلا در زمینه روابط هم همینطور در زمانهای مشخصی دچار مشکل میشم و باید این باور مخرب رو پیدا کنم تا این مسئله رو حل کنم
سلام به همه ی دوستان عزیزم، امیدوارم حالتون عالی و فوق العاده باشه. چیزایی که شدیدا احساسات منو در زندگی برانگیخته می کنه: وقتی که در مقابل خواسته ای تو رو در وایسی گیر می کنم و نه نمی تونم بگم به شدت احساس سرخوردگی و بی عرضگی و ناامیدی به من دست میده خصوصا که طرف از همکاران و دوستانی باشه که خیلی نزدیکن. در سربازی وقتی که بعضی از سربازها با بی احترامی به من میگفتن برو فلان کار رو بکن و من از ترس مجبور بودم برای اینکه به من بددهنی نکنن و بیشتر از این باهام بد رفتار نکنن برم اون کارها رو انجام بدم خیلی احساس بی ارزشی می کردم. وقتایی که برای کمک به کسی وسیله ای قرض میدم و اون میزنه گمش می کنه اون وسیله رو و یا خسارت میزنه به اون وسیله و بهم تحویلش میده و حتی به روی خودش هم نمیاره خیلی احساس بی عرضگی می کنم از اینکه نتونستم حقمو پس بگیرم. در زندگیم هیچ چیزی بیشتر از این احساسمو برانگیخته نمی کنه که نتونم نه بگم و حقمو پس بگیرم.
سلام و خسته نباشید به استاد عزیز و گرامی خسته نباشید
من در مورد این که در یک کاری بخواد باهام رقابت بکنه خیلی مشکل دارم و دیوونم میکنه البته یه جورایی به سودم هست ولی حسم رابد میکنه سودش برام اینه که اگر با کسی رقابت داشته باشم مجبور میکنم خودمو که ازش بزنم بالا و نذارم اون از من بزنه بالا تر فکر کنم حسودی باشه کسی اگر نظری برای رفع این حس داره بهم کمک کنه متشکرم
*خودم به شدت درباره تصمیم گیری در مورد مسائل مهم زندگیم مشکل دارم هه به مهاجرت سالها فکر میکنم و میترسم موقع هایی ک دست و بالم بازتر بود قدرت مالی بیشتری داشتم همیشه ته ذهنم ب رفتن و مهاجرت به یه شهر دیگه یا کشور دیگ فکر میکنم و اتفاقا رفتم و نمیدونم چی شد ک برگشتم حالا بهش فکر میکنم آخه چرا این کارو کردم من ک با هزار تا چالش خودمو رسوندم اونجا هزینه کردم چرابه راحتی با حرف چند نفر از دوستام برگشتم که بدون تو خوش نمیگزره ما تنهاییم اون موقع ها آشنایی با سایت و قوانین نداشتم حالا بهش فکر میکنم حالم خراب میشه هر کی رفت دنبال زندگی. خودش من همیشه تک و تنهام با خدای خودم.
دوباره بهش فکر میکنم این موضوع حالمو خراب میکنه یا یک تغییر در کسب و کارم ک صدها بار اومده ک تغییر کنم موقعیتمو ک نکردم احساس ترحم ب خانواده ی ترس اینکه سخت بگزره از این شرابط راحت برم نکنه موفق نشم مسخره ام کنم شاید این حسه اشتباه هست این فکر سالهاست درگیر این موضوع هستم هنوزم تصمیم درستی راجبش نگرفتم به بقیه ایده میدم ک مهاجرت کنن خودم عمل نمی کنم بهش.
دوستان خوشحال میشم ک نظرتون را راجب این موضوع بشنوم….
درباره تمرین این جلسه اول میخوام این بخش از تمرین رو بنویسم که من درگیر چه مسائل تکرار شونده ای هستم
اول از همه این که من مدتی دارم قرارداد هایی رو اوکی میکنم و تا مرحله آخر پیش میبرم اما به دلایل مختلف که جنس و نوع اون دلایل تقریبا یکسان هست در مرحله اخر قرارداد و نوشتن ان کنسل میشود و این اتفاق دار هر چند وقت یکبار رخ میدهد، اخیر فک میکنم6تا کنسلی قرارداد داشتم که هم مالک و هم مشتری تا اخرین مرحله راضی بودن و شرایطشون بهم میخورد ولی پای جلسه قرارداد همه چی یهو بهم خورد و کنسل شد و نتونستم قرارداد بنویسم
2_ من هرچند وقت یک بار یک نفر وارد زندگیم میشود(جنس مخالف) با هم وارد رابطه میشویم اما بعد از گذشته نهایتا یک هفته احساس توی قفس بودن، حبس بودن و سنگینی بهم دست میده و حالم اصلا خوب نیست و همش فکر میکنم به هیچ کار تو زندگسثیم نمیرسم وقتی توی رابطه با اون فردم و این اتفاقا به جرعت میتونم بگم تو تمومی روابط عاطفیم عینن به وجود امده دقیقا یه شکل یه جور فقط به قول استاد شکل ادم تغیر کرده
3_هرچند وقت یک بار بحث های سنگین با پدر یا مادرم یا جفتشون دارم حالا خداروشکر کمتر شده ولی در گذشته سر یک ماه این اتفاق میفتاد و این هم خیلی شبیه به هم بود دلایلش هر دفعه فقط فرق میکردم وگرنه جنس بحث و دعوا یه شکل بود
4_ این مورد هم تقریبا به صفر رسیده ولی هر چند وقت یکبار یه بلایی سر وسیله هام میامد اعم از ماشین، گوشی، موتور، یا وسیله ای که مربوط به منه و یا خراب میشد، یه رنگ میپرید یا اتفاق ناگوار رخ میداد براش این هم عینن هر دفعه یه شکل پیش میامد که خداروشکر این هم به صفر رسیده ولی دوتای اولی هم چنان. پا برجاست و داره هر دفعه رخ میدهد
در خصوص روابط عاطفی همین چند روز پیش بود که من به همون دلیل واضح و یکسان و تکراری با یه خانومی رابطم تموم کردم و خودمم دیگه از این الگوی تکراری و تکرار شونده زده و خسته شدم و دیگه خوشم نمیاد اصن از این روند که حوصلم سر برده یعنی چی هردفعه با یکی وارد رابطه میشم این احساسات میاد توی وجودم و به یک شکل واضح و مشخص هر بار خودم رابطم تموم میکنم
امیدوارم هستم بتونم روز به روز بهبود بدم این وضعیت
بخش دوم تمرین و جواب به سوال استاد رو در کامنت بعدی مینویسم
بی توجهی اون طرد شدن ناراحت شدن یا اینکه میبینم به کسی زیادی توجه میکنه به شدت حال منو بد میکنه و بدترین روزم میشه
و حالا رفتارهایی که توی روابط تکرار میشن
معمولا همشون مشکل مالی دارن ودر مورد اینکه پول کمه و گرونی صحبت میکنن
و کلا احترام و توجه توی روابطم هس
و انسانهای مهربون و تقریبا صادق و خوشرو هستن
و کلا من دوس دارم کمک کنم بهشون یعضی وقتا از نظر مالی اگه بتونم یا کمکای دیگه
ولی اینکه اونا بخوان از من کمک کنم نه اینجوری نیست بیشتر خودم میخوام و با احترام وتشکر هس
و اما مشکل من بیشتر با کسایی که فک میکنم از نظر اعتمادبنفس بالاتر هستن از من و میبینم همسرم توجه داره بهشون و من دوس دارم مثل اونا باشم ولی نمیشه ویجورایی حسادت میکنم و بهم میریزم از توجه همسرم
و همسرم هم از من بزرگتره کلا بهم توجه داره ولی بیشتر با رفیقاشه و موضوعی که تکرار میشه کهمن دوس دارم باهم باشیم و اون بیشتر با اوناس و همیشه تو ذهنمه که دوستاش براش مهمترن و اینکه دوسدارم هرچی اون دوس داره انجام بدم حتی اگه سختمه تا ناراحت نشه وبا دوستاش نباشه
و تضادی که چندباری تو روابط پیش اومده چیزی بوده که بهش گفتم من خیلی حساسم
که فک میکنم ریشه اش ترس از بی توجهی و تنهاشدن وطرد شدن هس
و فک میکنم با اون باید باشم تا خیلی خوش بگذره
و فک میکنم این مشکل روابطم که مشکل اساسی من هس از وابستگی و عزت نفس پایین هس
اگه دوستان باور اشتباه دیگه ای از حرفام فهمیدن ممنون میشم راهنماییم کنید
من زمانی بیشترین احساس منفی در من شکل میگیره که یکی ازم جدا میشه و عمیقا احساس تنهایی میکنم در حدی این حس شدید هست در من،که من هر بار بش فک کنم میتونم گریه کنم
و حس میکنم باید اینقد رو خودم کار کنم تا این خلا رو پر کنم که نیاز به بودن کسی نداشته باشم و این حس وابستگی از وجودم بره
بنام خدا
وقتی دیروز دیدم نخبگان سایت هم فایل های رایگان گوش میدن و کانت های عالی میزارن
گفتم اااااا بببین بابا تو فکر میکنی خیلی خوب داری کار میکنی و نیاز نیست این فایلها رو گوش بدی
ببین اونایی که خیییعلی خوب کار میکنن دلیل موفقیعتشون اینه که همیشه میگن باید بهتر بشیم
و اومدم که هم گام بشم
الگوی تکرار شونده ی من واکنش گرا بودن در تمام جنبه ها مخصوصا مخصوا مخصوصا با فرزندانم هست
اینقدر در این مورد به تلاش کردم ده درصد خوب شدم چون فکر میکردم این ویژگی مخصوصا درمورد فرزندانم از پدرم ارث بردم دیگه همینه دیگه
حقمه از بچگی اینطوری بزرگ شدم
بیشترین برنگیختگی احساسی با بچه هام دارم
چه با هم دعواکنن
چه نمره ی پایین بگیرن چه چیزی خرد کنن
چه چیزی گم کن چهشیرینیبخورن .درمورد بچه ها من 70 درصد تمرکز منفی دارم 30 درصد مثبت.
الگوی تکرار شونده ی من درمورد بچه ها اینه که هرچی من گفتم باید همون بشه هر موقع دیکتاتوری…
سلام و درود خداوند براستاد باعشقمون
خیلی خیلی خوشحال و شکرگزارم برای هزارمین بار که میگم اینجا هستم هر چی جلوتر میرم چه درهایی به چه چشم اندازهای زیبایی باز میشه این دیگه چی بود استاد جان شما به چه چیزهایی دارین توجه میکنین که خیلیها واقعااااا اینجوری کامل نمیرن تو بهرش استاد چقد شما نامبروانی نمیدونم چیجوری از خودت و خدایت قدردانی کنم بابت این فایل هایی که خیلی باعث زیباتر شدن زندگیمون میشه نمیدونم اینجا کجاست اینجا صدرصد مکه مکرمه سرزمین وحی اینجا مسجدالنبی مسجد عشقه اینجا همه چی به شکل بهترینش پیدا میشه استاد این چه اقیانوس همراهیست درست کردی که هر وقت تشنه شدیم هر وقت کم آوردیم میپریم توش براحتی به حاجتمون که احساس خوب و انرژی مثبت هست میرسیم من سیر نمیشم از تشکر و قدردانی بابت این فایل بخدا قسم دلم میخواد فقط بنویسم بنویسم بگم خداروشکر استادجان سپاس خدایا سپااااااااس
حالا جواب این سوال زیبایی که برای رشد ما مطرح کردین سپاس….
*من ازینکه هرسری پسرم میره کلاس درسی و غیبت میکنه و بما دروغ میگه کلا ازینکه بهم سر هر بدقولی دروغ میگه خیلیییی بهم میریزم کلا از دروغ گفتن پسرم بهم خیلی حالم بد میشه.
*ازینکه بدقولی میکنم به همسرم وکاری رو باید انجام بدم بخاطر مشکل مالی نمیتونم حالا هربهانه ای که دارم و سر اون موضوع بهم غر میزنه سرزنشم میکنه خیلی بهم میریزم.
*ازاینکه نمیتونم نیازهای مالی خانوادمو برطرف کنم و هرسری زمان حساس زندگیمون مثلا جایی مهمونی عروسی دعوت میشیم یا عید میشه مراسمی خدایی نکرده بیماری اورژانسی پیش میاد اد اونموقعها مشکل مالیم بیشتر سیستمم بهم میریزه و خیلی تکرار میشه
*وقتی پول ندارم و نیازهای ضروری پیش میاد بهم میریزم..
*وقتی پسرم ازم پول میخواد بهم میریزم
*وقتی تو محفلی نشستیم حرفی پیش بیاد پسرم وارد،بحث میشه به هر دلیلی حالم بد میشه
*وقتی مورد انتقاد قرار میگیرم
*وقتی زن و بچهام از طرف کسی هرکسی باشه چه پدرمادرم چه هرکی دیگه مورد انتقاد قراربگیره بهم میریزم بدم بهم میریزم.
+هرازگاهی مشتریهای بدحساب کتاب به پستم میخوره یا پولمو میخوره یا باهزار مشکل باید ازش پس بگیرم با دلخوری ودردسر
+هرازگاهی آشنای خودم یا معرفی از آشنام میاد ازم بار نسیه میبره موقع پس گرفتن باید هزارتا زنگ بزنم
+هروقت از کسی قرض گرفتم یا نسیه خرید کردم به مشکل میخورم خیلی بدقولی میکنم
+هرازگاهی یه مشتری میاد مغازم که رو مخم میره حرفا و ادااطورااش
+هروقت میخوایم بریم جایی با زن و بچهام قبل حرکت دعوا دارم یا با تاخیر حاضرمیشم با عجله باید آماده بشم نمیدونم چم میشه خیلی عصبی میشم تا موقع حرکت راه افتادیم تو مسیر پشیمون میشم و حالم کم کم خوب میشع
+هروقت تنها بخوام برم سفر یروزه شب برنمیگردم خونه هم موقع رفتن باهمسرم قهرمون میشه میرم کلی دلتنگی و عذاب وجدانی ….
+هر ازگاهی به دوستی برچسب اینکه فلانی شیطان رجیم یا آرسنلوپنه دقیقا بعد مدتی از طرفش به چالش بدی میخورم که حالمو بد میکنه
+ هر از گاهی نصبت به یسری رفتارهای خانواده همسرم حساسم براشون کاری انجام میدم قدردانی نمیکنن انگار وظیفم بود یا رفتاری میکنن انگار بیتوجهی به کارم میشع سیستمم بهم میریزه کلی منت میزارم رو همسرم …
+بی توجهی به حرفم تو جمع حالمو خیلی بد میکنه
+به پدرو مادرم بی توجهی بکنن فامیلام خیلی بهم میریزم
+هرازگاهی سر چیزای بیخود با همسرم دعوا میکنیم سه چهار روز باهم قهر میشیم
+غرغر کردن خانما در منزل به هردلیلی البته دلیلشون اکثر وقتا منطقی ولی بدو ورود به منزل به شدت عصبیم میکنه
+هرازگاهی خانوادم یه حرکتی میزنن که باعث ناراحتی همسرم میشه که منو بشدت عصبی میکنه کاراشون
بی توجهی ها تبعیض ها
+مادرم نصبت به پسرم توجه زیاد دارن و با دخترم که دوسشون داره کم توجه هستن و این تکرار حالمو خراب میکنه
+محفلی که غیبت میکنن حالمو بد میکنه ایراد گرفتن اطرافیانم نصبت بع یسری آدما حالمو بد میکنه
+
فکرهای منفی که خانوادم دارن و بهم میگن تکرار میکنن خیلی عصبی میشم
+فقیر میاد مغازم گدایی حسمو بد میکنن یا تو خیابون سرچهارراه ها وایمیستن گیر میدن پول بدیم حالمو بد،میکنه
+واسع فامیل یا آشنایی مشکل پیش بیاد ازم کمک بخواد یا بدونم مشکل داره نتونم کمکش کنم حالم بد میشه ناراحت میشم
و خیلی ازین الگوهایی که انشالله با مطالعه کامنتها دوستان باعشقم و گوش دادن بع قسمتهای دیگه این فایل در خودم پیدا میکنم مینویسم
خیلی خوشحالم دارم همه جوره رشد میکنم
خدایا از بهترین و زیباترین و راحت ترین و عزتمندانه ترین راه رشد پرنشاط و تکامل همه جانبه برای خودم و عزیزام در خانه و خانواده و در اینجا این خانواده بزرگ دوست داشتنیم از درگاهت خواهانم
الهـــــــــــی
آمیــــــــــن
دوستتون دارم
یعنی میشه این الگوها رو ازبین ببرم و رشد کنم با خانوادم باهمسرم و فرزندانم یک رابطه پرازعشق و صداقت و احترام بسازیم و عشق دنیارو بکنیم
بله که میشه صدردصد میشههههه الهی شکر که میشع
سلام آقای بختیارپور عزیز
چه توصیف زیبایی از استاد وسایت بی نظیرشون گفتید واقعا همین طوری که گفتیده.
خیلی بی نظیره که با خوندن یه سری کامنت ها آدم به وجهه میاد میگی وای تمام این نوشته ها راجبه منه
چقدر خوبه که آدم نقطه های ریز منفی رفتارهای درونش رو در این جا پیدا میکنه
من هم یه سری از این رفتارهای شما رو در وجودم دارم
دلیلشم به نظر من اینه که ما تمام کانون توجهمون وتمرکزمون بروی آدم ها ورفتارها حرف ها وکردارشون هست به خاطر همین با کوچک ترین رفتار یا حرفی سیستم عصبی وجسمانیمون بهم میریزه
اگه فقط بروی خودتون تمرکز کنید و روی بهبود ذهنتون کار کنید
همه چیز واستون بی اهمیت میشه
یعنی رفتارهای دیگران واستون بی اهمیت میشه
یه آدمی فوق العاده آرام با دیدگاهی زیبا به زندگی وخانواده واطرافیان
انشالله که به قول خودتون در این سرزمین مکه که حضور دارید با کامنت ها وصحبت های بی نظیر استاد خیلی زود تغییرات رو در خودتون پیدا میکنید.
سلام خدمت استاد عزیز و خانوم شایسته مرسی از این فایل که گزاشتین چون من هی برام سوال بود که چرا اتفاقاتی مشابه هر چند وقت یکبار برام میفته و همیشه دنبال جواب بودم که این مسئله بسیار اذیتم میکرد مثلا من هر یکسال یه بار یه مبلغ پولی رو از دست میدم حالا هر بار همونطور که استاد گفتن به طرق مختلف ولی اتفاق یکی هستش یا مثلا در زمینه روابط هم همینطور در زمانهای مشخصی دچار مشکل میشم و باید این باور مخرب رو پیدا کنم تا این مسئله رو حل کنم
من آدمایی که زود عصبی میشن
آدمایی که بی پول هستن
آدمایی که اهل خرج کردن نیستن
آدمای با خانواد بد
آدمایی که احتیاج به توجه دارن
آدمایی که خیلی بهم اهمیت نمیدن
آدمایی که اهل رفیق بازی هستن
آدمایی که وابستگی زیاد به خانوادشون دارن
آدمایی که خیلی زیاد تحت تاثیر حرف دیگران قرار میگیرن
آدمای دو قطبی
آدمای کنترل گر
ادمایی که خیلی نظر و حرف مردم براشون مهمه
آدمایی تحت سلطه مادرشون هستن
اینجور آدمایی متاسفانه وارد زندگی من میشن و میخام که اونقد رو خودم کار کنم تمام باورهای اشتباه درونم و تغییر بدم
نمیدونم باید چکار کنم از کجا شروع کنم و چجور این باورها و تغییر بدم
ممنون میشم از دوستان منو راهنمایی کنن
سلام به همه ی دوستان عزیزم، امیدوارم حالتون عالی و فوق العاده باشه. چیزایی که شدیدا احساسات منو در زندگی برانگیخته می کنه: وقتی که در مقابل خواسته ای تو رو در وایسی گیر می کنم و نه نمی تونم بگم به شدت احساس سرخوردگی و بی عرضگی و ناامیدی به من دست میده خصوصا که طرف از همکاران و دوستانی باشه که خیلی نزدیکن. در سربازی وقتی که بعضی از سربازها با بی احترامی به من میگفتن برو فلان کار رو بکن و من از ترس مجبور بودم برای اینکه به من بددهنی نکنن و بیشتر از این باهام بد رفتار نکنن برم اون کارها رو انجام بدم خیلی احساس بی ارزشی می کردم. وقتایی که برای کمک به کسی وسیله ای قرض میدم و اون میزنه گمش می کنه اون وسیله رو و یا خسارت میزنه به اون وسیله و بهم تحویلش میده و حتی به روی خودش هم نمیاره خیلی احساس بی عرضگی می کنم از اینکه نتونستم حقمو پس بگیرم. در زندگیم هیچ چیزی بیشتر از این احساسمو برانگیخته نمی کنه که نتونم نه بگم و حقمو پس بگیرم.
سلام و خسته نباشید به استاد عزیز و گرامی خسته نباشید
من در مورد این که در یک کاری بخواد باهام رقابت بکنه خیلی مشکل دارم و دیوونم میکنه البته یه جورایی به سودم هست ولی حسم رابد میکنه سودش برام اینه که اگر با کسی رقابت داشته باشم مجبور میکنم خودمو که ازش بزنم بالا و نذارم اون از من بزنه بالا تر فکر کنم حسودی باشه کسی اگر نظری برای رفع این حس داره بهم کمک کنه متشکرم
باسلام خدمت استاد عزیز و بچه های سایت
*خودم به شدت درباره تصمیم گیری در مورد مسائل مهم زندگیم مشکل دارم هه به مهاجرت سالها فکر میکنم و میترسم موقع هایی ک دست و بالم بازتر بود قدرت مالی بیشتری داشتم همیشه ته ذهنم ب رفتن و مهاجرت به یه شهر دیگه یا کشور دیگ فکر میکنم و اتفاقا رفتم و نمیدونم چی شد ک برگشتم حالا بهش فکر میکنم آخه چرا این کارو کردم من ک با هزار تا چالش خودمو رسوندم اونجا هزینه کردم چرابه راحتی با حرف چند نفر از دوستام برگشتم که بدون تو خوش نمیگزره ما تنهاییم اون موقع ها آشنایی با سایت و قوانین نداشتم حالا بهش فکر میکنم حالم خراب میشه هر کی رفت دنبال زندگی. خودش من همیشه تک و تنهام با خدای خودم.
دوباره بهش فکر میکنم این موضوع حالمو خراب میکنه یا یک تغییر در کسب و کارم ک صدها بار اومده ک تغییر کنم موقعیتمو ک نکردم احساس ترحم ب خانواده ی ترس اینکه سخت بگزره از این شرابط راحت برم نکنه موفق نشم مسخره ام کنم شاید این حسه اشتباه هست این فکر سالهاست درگیر این موضوع هستم هنوزم تصمیم درستی راجبش نگرفتم به بقیه ایده میدم ک مهاجرت کنن خودم عمل نمی کنم بهش.
دوستان خوشحال میشم ک نظرتون را راجب این موضوع بشنوم….
سلام به استاد عباسمنش عزیز و خانم شایسته
درباره تمرین این جلسه اول میخوام این بخش از تمرین رو بنویسم که من درگیر چه مسائل تکرار شونده ای هستم
اول از همه این که من مدتی دارم قرارداد هایی رو اوکی میکنم و تا مرحله آخر پیش میبرم اما به دلایل مختلف که جنس و نوع اون دلایل تقریبا یکسان هست در مرحله اخر قرارداد و نوشتن ان کنسل میشود و این اتفاق دار هر چند وقت یکبار رخ میدهد، اخیر فک میکنم6تا کنسلی قرارداد داشتم که هم مالک و هم مشتری تا اخرین مرحله راضی بودن و شرایطشون بهم میخورد ولی پای جلسه قرارداد همه چی یهو بهم خورد و کنسل شد و نتونستم قرارداد بنویسم
2_ من هرچند وقت یک بار یک نفر وارد زندگیم میشود(جنس مخالف) با هم وارد رابطه میشویم اما بعد از گذشته نهایتا یک هفته احساس توی قفس بودن، حبس بودن و سنگینی بهم دست میده و حالم اصلا خوب نیست و همش فکر میکنم به هیچ کار تو زندگسثیم نمیرسم وقتی توی رابطه با اون فردم و این اتفاقا به جرعت میتونم بگم تو تمومی روابط عاطفیم عینن به وجود امده دقیقا یه شکل یه جور فقط به قول استاد شکل ادم تغیر کرده
3_هرچند وقت یک بار بحث های سنگین با پدر یا مادرم یا جفتشون دارم حالا خداروشکر کمتر شده ولی در گذشته سر یک ماه این اتفاق میفتاد و این هم خیلی شبیه به هم بود دلایلش هر دفعه فقط فرق میکردم وگرنه جنس بحث و دعوا یه شکل بود
4_ این مورد هم تقریبا به صفر رسیده ولی هر چند وقت یکبار یه بلایی سر وسیله هام میامد اعم از ماشین، گوشی، موتور، یا وسیله ای که مربوط به منه و یا خراب میشد، یه رنگ میپرید یا اتفاق ناگوار رخ میداد براش این هم عینن هر دفعه یه شکل پیش میامد که خداروشکر این هم به صفر رسیده ولی دوتای اولی هم چنان. پا برجاست و داره هر دفعه رخ میدهد
در خصوص روابط عاطفی همین چند روز پیش بود که من به همون دلیل واضح و یکسان و تکراری با یه خانومی رابطم تموم کردم و خودمم دیگه از این الگوی تکراری و تکرار شونده زده و خسته شدم و دیگه خوشم نمیاد اصن از این روند که حوصلم سر برده یعنی چی هردفعه با یکی وارد رابطه میشم این احساسات میاد توی وجودم و به یک شکل واضح و مشخص هر بار خودم رابطم تموم میکنم
امیدوارم هستم بتونم روز به روز بهبود بدم این وضعیت
بخش دوم تمرین و جواب به سوال استاد رو در کامنت بعدی مینویسم
سلام به استاد عزیز و دوستان
من شدیدترین احساساتم مربوط میشه به همسرم
بی توجهی اون طرد شدن ناراحت شدن یا اینکه میبینم به کسی زیادی توجه میکنه به شدت حال منو بد میکنه و بدترین روزم میشه
و حالا رفتارهایی که توی روابط تکرار میشن
معمولا همشون مشکل مالی دارن ودر مورد اینکه پول کمه و گرونی صحبت میکنن
و کلا احترام و توجه توی روابطم هس
و انسانهای مهربون و تقریبا صادق و خوشرو هستن
و کلا من دوس دارم کمک کنم بهشون یعضی وقتا از نظر مالی اگه بتونم یا کمکای دیگه
ولی اینکه اونا بخوان از من کمک کنم نه اینجوری نیست بیشتر خودم میخوام و با احترام وتشکر هس
و اما مشکل من بیشتر با کسایی که فک میکنم از نظر اعتمادبنفس بالاتر هستن از من و میبینم همسرم توجه داره بهشون و من دوس دارم مثل اونا باشم ولی نمیشه ویجورایی حسادت میکنم و بهم میریزم از توجه همسرم
و همسرم هم از من بزرگتره کلا بهم توجه داره ولی بیشتر با رفیقاشه و موضوعی که تکرار میشه کهمن دوس دارم باهم باشیم و اون بیشتر با اوناس و همیشه تو ذهنمه که دوستاش براش مهمترن و اینکه دوسدارم هرچی اون دوس داره انجام بدم حتی اگه سختمه تا ناراحت نشه وبا دوستاش نباشه
و تضادی که چندباری تو روابط پیش اومده چیزی بوده که بهش گفتم من خیلی حساسم
که فک میکنم ریشه اش ترس از بی توجهی و تنهاشدن وطرد شدن هس
و فک میکنم با اون باید باشم تا خیلی خوش بگذره
و فک میکنم این مشکل روابطم که مشکل اساسی من هس از وابستگی و عزت نفس پایین هس
اگه دوستان باور اشتباه دیگه ای از حرفام فهمیدن ممنون میشم راهنماییم کنید
سلام استاد عزیزم
من زمانی بیشترین احساس منفی در من شکل میگیره که یکی ازم جدا میشه و عمیقا احساس تنهایی میکنم در حدی این حس شدید هست در من،که من هر بار بش فک کنم میتونم گریه کنم
و حس میکنم باید اینقد رو خودم کار کنم تا این خلا رو پر کنم که نیاز به بودن کسی نداشته باشم و این حس وابستگی از وجودم بره
و ارزشمندی خودمو در بودن با ادما نبینم
ممنون ازتون بافایل فوق العادتون