اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
من هی دلم می خواد در مورد این فایل و سؤالی که مطرح کردید بنویسم . واقعا چراغی توی دلم روشن کرد این سؤال و دلیل اون مفهوم خالق شرایط بودن که در جلسه اول کشف قوانین متعهد شدیم که باورش کنیم را درک کردم . یعنی وقتی ما اتفاق های تکرار شونده را بررسی میکنیم متوجه میشیم پای ترمز یا ترمزهایی در میان هست .
من علاوه بر مواردی که در کامنت قبلی نوشتم چندین مورد دیگه هم به یاد آوردم مثلا در مورد شکرگزاری من اینجوریم که وقتی شکرگزاری میکنم حالا بابت داشتن هر نعمتی که هست یه حسی مثل ترس و دلشوره بهم دست میده بخصوص اگر دیگران اون نعمت را نداشته باشند . بارها اینو تجریه کردم تا جاییکه ترجیح میدم شکرگزاری نکنم و با پاسخ به این سؤال به یاد آوردم که من اون حس دلشوره به همراه شکرگزاری را بارها از سر گذروندم و اذیتم کرده ولی هرگز به چشم یک موضوع تکرار شونده بهش نگاه نکرده بودم و از بس اذیتم میکرد فوری ازش میگذشتم و همیشه به خودم میگفتم چرا میگند شکرگزاری کنید تا احساستون خوب بشه و نعمتهاتون بیشتر بشه . و من نمیدونستم که با هربار شکرگزاری یک عامل بازدارنده و باور غلط در من شروع به فعالیت میکنه . بهش فکر کردم و فهمیدم من خودم را لایق داشتن نعمت نمیدونم که با هر بار به یاد آوردنش حسم بد میشه و یه چیزی مثل احساس گناه یا ترس از دست دادن بهم دست میده . و مسلما همین موضوع باعث میشه نعمتهای جدیدتر و بزرگتری را بدست نیارم و نتونم خالق شرایط و موقعیت های خوب و فرصت های طلایی بشم . فکر می کنم این بزرگترین پاشنه آشیل من تا این لحظه باشه
من دارم قدم هارو کار میکنم استاد فکر میکنم توی قدم دوم بود که راجع به الگوهای تکرارشونده صحبت کردین خیییییییییلی برای من مفید بود و خیییییلی باعث شد فکر کنم بخودم و خودمو بشناسم بیشتر از قبل!
استاد یه الگوهای واصحی پیداکردم که خودم وقتی فایل رو گوش دادم و شما داشتین مثال میزدین دقیقا داشتین راجع به من میگفتین یه سری الگو هام مث اون آشغالای زیر مبل بودن که توی دوره پیداکردم درونم و قطعا یکسری الگوهای مخفی هم هستن که باید با کارکردن و ادامه ی این روند پیداشون خواهم کرد ….
اولین و مهمترین الگوی تکرارشونده برای من 1_درحوزه ی روابط هست استاد،من بشدت ،بشدتی که میگم یعنی وحشتناک درونم هست و بشدت حالم رو بد میکنه فرزندانم هست!!اگه کوچکترین مسئله ای براشون پیش بیاد دیگه من اصلا زندگی و همه چیم تعطیل میشه!!!بشدت حالم بد میشه و نگرانی خییییلی زیادی دارم این پاشنه ی آشیل منه که ازوقتی باشما اشناشدم یکم بهترشدم امااااااخییییلی جای کار دارم
2_اینم درمورد روابطه اس استاد اگه رابطم با کسی بهم بخوره و یه دلخوری پیش بیاد دییگه اصلاااااا فکر میکنم قفل میشم نمیتونم دیگه کاری انجام بدم تا یکم اون رابطه بهبودپیداکنه…!!!!
3_درمورد مسائل و مشکلاتی که توی زندگی برام پیش میاد،،،من روش و شیوه ی من تا به الان فرار ازمسایل و مشکلات بوده!!!کوچکترین مسئله رو اینقدر توی ذهنم بزرگ میکنم ک،، ،،،،،،،واقعا ذهنم از کاه کوه میسازه برام!!!!
4_مورد بعدی اینه که من خیییییییلی برام سخته ازکسی درخواست کنم که کاری برام انجام بده و چندباری که با کارکردن روی خودم اینکاروانجام دادم و جواب مثبت نگرفتمو واون کار انجام نشده،،،دیگه بشدت بهم میریزمو احساسات قوی منفی سروکله شون پیدا میشه.
5_مورد بعدی این که اگه برخوردمناسبی باهام نشه توی رابطه هابشدت بهم میریزم و نجواهاشروع میکنن به نشخوارکردن!!
6_مورد بعدی اگه کسی بدقولی کنه خییییییییییییلی بهم میریزم!!
7_وقتی میخوام تصمیمی توی زندگیم بگیرم حتی گاهی تصمیمات کوچک بشدت مضطرب و نگران میشم،کلا تصمیم گیری خواب و خوراک رو ازم میگیره!!
8_وقتی کسی ازم انتقاد میکنه هم همیشه توی ذهنم اینجوری تفسیر میکنم که اونطرف داره اشتباه میکنه یعنی پدیرفتن ایرادات شخصیتی خیییییییلی برام سخت بود امااااااااازوقتی قدم هارو شروع کردم به لطف خدا دارم بیشتر خودنو میشناسمو به خودشناسی میرسم و اصلانیازی نیست که کسی بگه خودم توی قدم سوم خییییییلی از اون آشغالاها رو از زیر مبل در اوردم و دارم روی اون ایراد ها کارمیکنم و ازین بابت خیییییلی خوشحالم و ازخودم راضی هستم .چن حتی پذیرفتن این ایرادهای شخصیتی هم برای من غول بزرگی بود که به لطف آموزشهای شما و دست به عمل شدن توی دوره تونستم موفق بشم و باورتون نمیشه استاد هر روز ایرادهای بیشتری رو درونم کشف میکنم و یاداشت میکنم و دارم روشون کار میکنم.
9_بشدت ادم عجولی هستم و اگه طبق اون روالی که مثلا درفلان تاریخ و روز به اون خواسته نرسم بشدت احساستم دگرگون میشه و بهم میریزم.
10_یه ایراد بزرگ دیگه شخصیتیم اینه که میخام همه رو از خودم راصی نگه دارم اطرافیانم رو و ضربه های بدی هم خوردم توی این حوزه و هیچوقتم موفق نشدم و اتفاقانتیجه عکس اتفاق میفته روز به روز تعدادافرادناراصی بیشتر میشه که باید راصی شون کنم!!!توی این حوزه هم دارم توی قدم ها کارمیکنم که خداروشکر بهتر شدم نسبت به گذشته.
سپاسگزارم از خدا که توی این مسیر و سایت الهی هستم.
سپاسگزارم از شما استاد عزیزکه کامنت ها رو باعشق میخونین.
واقعا چقدر پیچیدگی و ریزه کاری در هر گونه افکار و رفتار و اتفاقات ما هست و چقد شما استاد عزیز اینها را ریز بیناته و مو شکافانه پیدا کردید و در اوردید و سخاوتمندانه در اختیار ما قرار دادید.
کاش میشد این لوح وجود را با یک پاک کن کاملا پاک کرد و بر اساس تعالیم و اصول اساسی که شما می اموزید از اول ساخت ، کندن این همه بتون ها و سیمان های سفت شده و کج و کوله خیلی سخت و زمان بر أست .
امروز صبح داشتم فکر می کردم این ذهن نجوا گر و بلا گرفته چقدر خلاق أست و پشتکار داره از چه راههایی وارد میشه و می خواد توان و انرژی را بگیره گاهی اصلا خودم میگم اخه اینو از کجا اوردی و مثلا این مسئله به فلان موضوع چه ربطی داره این همه پشتکار اگر در جهت مثبت بود چه ها که می شد کرد.
ولی با این همه خدای ما قوی تر و سیستم عالم هستی حساب شده أست .
مثل کسانی نباشید که خدا را فراموش کردهاند و خدا هم آنها را دچار خودفراموشی کرده است؛ چونکه همانها افرادی منحرفاند!
خدا در هر لحظه حاضر و ناظر بر اعمال و رفتار ماست و از خود ما بیشتر خواسته های ما را می داند به قول دوستی لازم نیست هر لحظه تکرار کنیم و گویی با فردی فراموشکار طرف هستیم .
الگو های تکرار شونده :
١-مهمترین مسئله (که اصلا پاشنه اشیل من هست ) خبر خیلی خوب یا خبر ناراحت کننده در مورد افراد نزدیک و خانواده أست که به شدت خوشحال و یا به شدت ناراحت می شوم کلا قفل می کنم و این بزرگترین مسئله در زندگی من أست ,با اگر از من بخواهند کاری براشون انجام بدم و نتونم کلی استرس میگیرم حتی اگر هم بتونم باز هم تا لحظه اخر نگرانی دارم
٢- در برقراری ارتباط با دیگران اصلا داغون هستم اگر بخواهم در جمع صحبت کنم اصلا نفسم بند میاد دست و پام به هم گره میخوزه و کلمات را اشتباه می گم بعد تا مدتها حسم بد میشه چرا اینجوری شد الان چی می گن بقیه و از این حرفها
٣- در مورد برخورد نامناسب با افراد مسن یا ناراحتی و درد انها به شدت ناراحت می شم همین طور گریه بچه های کوچک خیلی من را اذیت می کند .
۴- در تصمیم گیری ها هم دچار اظطراب میشم مخصوصا اگر در تصمیم نیاز باشه از شخصی درخواست داشته باشم کلا در زمینه درخواست از کسی حتی همسر دچار اظطراب میشم
۵- گاهی خیلی حس عقب موندن از بقیه دوستان و همکاران را دارم حتی نظرات بچه ها را در این سایت می خونم اول مدت زمان عضویت را نگاه می کنم و افسوس می خورم چرا زودتر اشنا نشدم . اون زمان که شما به گفته خودتون ونک سمینار داشتید من هم محل کارم ونک بود همش افسوس می خورم چند من در مدار شما نبودم ، اون زمان من کلاسهای متا فیزیک می رفتم . یا در کار حس می کنم کم کاری کردم و از بقیه هم دوره ای های خودم عقب تر هستم حس و حالم بد میشه یعنی یک جورایی حس حسادت و عقب ماندن قاطی هست
ابنها موارد اصلی بود البته اگر قبلا بود ، قبل اموزش ها خیلی موارد بیشتر را می نوشتم ، الان از خیلی موارد مثلا کم محلی یا تشکر نکردن یا دعوت نشدن ، یا ایراد گرفتن دیگران به راحتی اعراض می کنم ، این فلسفه مدار خیلی مسائل را قابل فهم تر کرده أست .
سپاس بابت وجود شما که این مباحث و فایلها باعث میشید در درون خودمون غرق بشیم و ایراد های خودمون را پیدا کنیم ،
این موضوع که هر چه در بیرون می بینیم اینه درون ماست کمک می کنه راحت تر مشکلات خودمون را پیدا کنیم اگر حالمون با نگاه به دیگران و اطراف بد باشه یعنی از درون مشکل بیشتر داریم و اینه پر از غبار و کثیفی أست هر چه شفاف تر باشه درون ما پاک تر أست شاید برای همین احساس خوب مهمترین مسئله هست ، احساس خوب مثل قطب نما مسیر درست را به ما نشان می دهد.
دو دوره اصلی و اساسی که خیلی دوست دارم تهیه کنم کشف قوانین و عزت نفس أست که انشالله در مدار اسانی ها باشم و به راحتی بخرم .
خدایا حافظ و پشت و پناه تک تک عزیزان این سابت الهی باشه
فقط خواستم بهت تبریک بگم که بعد از درخواست برای خرید دوره کشف قوانین و عزت نفس تهیه کردی کشف قوانین را حالا قطعا خیلی تغییرات و تحولات در زندگیت رقم میخوره
نسرین جان طی کردن تکامل لازمه ی موفقیت های بیشتر که مسیر برات لذت بخش و اسون میکنه
استاد از شما سپاسگزارم برای این فایل زیبا وچقدر من نیاز داشتم به چنین فضایی که بیام و کامنت بزارم .
الگوی تکرارشونده در زندگی ام مسئله سلامتی ام هست . از وقتی که یادم میاد من درگیر حل یک مسئله ای درجسم ام بودم . ووقتی برطرف میشه ، سر وکله ی یه مسئله ی دیگه در جسم ام ظاهر میشه . بیشتر وقت و انرژی و حتی هزینه هایم صرف سلامت جسمانی ام میشه .
خود این موضوع خیلی باعث ناراحتی و عصبانیت من میشه واصلا نمی تونم ذهنم را کنترل کنم چون اجازه نمیده من باانرژی و حال خوب سراغ اهدافم برم و تمرکزی روی آنها کارکنم و یه حس عقب ماندگی به من دست میده .
یکی از مواردی که باعث عصبانیت من و از کوره در رفتن من میشه :
اینکه وقتی خیلی پول خرج میکنم حالم بد میشه و عصبانی میشم .البته فهمیدم که باید روی باور فراوانی خیلی کار کنم .
مورد بعدی که باعث میشه من خیلی ناراحت بشم و از کوره در برم ، برخورو و نوع حرف زدن و رفتار مادرم نسبت به من هست .
اصلا نمی توانم یکسری رفتارهای مادرم را بپدیرم و ذهنم را کنترل کنم و تا مدتها از نطر ذهنی هم در گیرش می شوم و از نظر احساسی خیلی ناراحت و عصبانی ، طوری که تا مدتها دوست ندارم مادرم را ببینم .
خیلی جالب استاد با اینکه من با قوانین آشنا هستم و نسبت به تکامل ام درک اش کردم و
مدام به خودم می گویم به هرچه توجه کنی اصل و اساس اش وارد زندگی ا ت میشود ، باز هم راه را اشنباهی میروم . بازهم مثل گذشنه رفتار میکنم . باز هم به رفتارهای مادرم توجه میکنم و نمی تونم ذهنم را کنترل کنم.
از خداوند هدایت میخواهم تا مرا به درک و آگاهی برسونه که بتونم ترمزهای مخفی ام را پیداکنم.
دوست عزیزم متشکرم برای به اشتراک گذاشتن این کامنت نشتی هایی که شما نوشتید من یاد خودم انداخت این که درگیر مریضی هرچند کوچک در جسمم میشم و دیدم وقتی این اتفاق میافته که من سردرگم میشوم در تصمیم گیری و احساسم بد میشود اما وقتی خوش حالم لذت میبرم از لحظه حالم و کارهای روزمره را بت شورو شوق انجام میدهم کاملا سالم هستم .
و مورد دیگری که گفتید نوع برخورد مادر با شما باز هم این ترمز من بود که شکر خدا بسیار کم تر شده من فهمیدم ریشه این ناراحتی در من عدم احساس لیاقت و نگران اسیب دیدن از سوی دیگران یعنی هنوز نپذیرفتم خودم خالق شرایطم و برخورد هایم هستم و دیدم بخ خاطرات من از دوران کودکی برمیگردد پس تصمیم گرفتم خودم دوست داشته باشم و تک تک کارهام باارزش بدونم و از ربم در این زمینه کمک خواستم میشود وقتی که ناراحت میشوم اما دارم یادمیگیرم برخورد و کلام مادرم یا هر فرد دیگر را در ذهنم مدام مرور نکنم تحلیل نکنم اصلا تلاش نکنم بلکه به آنچه دوست دارم فکرکنم اولش آسان نیست اما میشود و الان این رفتار ها کم شده و راحت تر میتوانم ذهنم را کنترل کنم وقتی کاملا ذهنم منطقی میشود و میدانم دیگر احساسی نگاه نمیکند رفتارخودم را نه مادرم یا فرد دیگر را مورد بررسی قرار میدهم و متوجه میشوم لحن من برخورد من و افکاری که قبل و یا هنگام گفت و گو با فرد داشتم باعث این نوع از واکنش افراد شده هست پس میشود به راحتی اصلاحش کرد
امیدوارم تجربه هایم برایتان مفید واقع شود .
متشکرم از ربم که به یادم آورد روابط الانم برایم روزی مثل یک آرزو بود که آن را زندگی مکنم و میتوانم بهتر از آن را هم تجربه کنم
یارب العالمین متشکرم
هر جا هستید در پناه رب العالمین غرق در تجربه عشق و محبت در تمام روابطتان و ثروت و فراوانی و شادکامی باشید .
چه اتفاقاتی شدیدترین احساسات رو در من برانگیخته کرده؟
_مورد اول تغییر شغل من هر چند ماه یکبار هست.
یعنی تا الان که من 23 سالمه،تقریبا سر6 تا کار رفتم و هرکدوم مدتش چند ماه بیشتر طول نکشیده…
هردفعه به اشکال مختلفی مثل حقوق کم،سنگین شدن کار و… از اون کارها اومدم بیرون.
_مورد بعدی که من رو یک زمانی عصبانی میکرد و الان فکر میکنم خیلی خیلی درمن کم رنگ شده باشه چون جدیدا برام اتفاق نی افتاده، این بوده که دیگران از من بپرسن کجا کار میکنی؟ و من هردفعه یک شغل جدید رو میگفتم.( چون از این قرار ملاقات با اشخاص تا قرار ملاقات بعدی من شغلم صددرصد تغییر کرده بوده) و برام مهم بود که بگن من ثبات ندارم و ازاین شاخه به اون شاخه میپرم…
_ مورد بعدی اینکه توانایی هام دست کم گرفته بشه…
این مورد از زمان بچگی درمن وجود داره چون زمانی که نمره خوبی میگرفتم،پدر من زیاد من رو تشویق نمیکرد و همیشه میگفتم اگر اون زمان نمره 20 میگرفتم طوری بی تفاوت رفتار میکرد که انگاری باید 21 میگرفتم…
و همیشه از طرف خانواده، دیگران بااینکه کمترین کارهارو نسبت به من انجام میدادن،همیشه بیشتر از من تشویق میشدن(افراد غریبه)
اینم بگم که دلیل رفتار پدرم رو پیدا کردم و درنتیجه رسیدم به خودم،یکی از دلایل این بوده که،مسئول رفتارهایی که بامن میشده خوده من بودم. و دلیل دیگه باورهای مخربی بوده که پدر من داشته،برای همین هیچ ناراحتی ندارم ازاین بابت اما چون از بچگی این الگو در جنبه های برای من تکرار شده،الان هم ناخداگاه اگر کسی توانایی های من رو دست کم بگیره عصبانی میشم…
_مورد بعدی،انسان هایی به سمت من جذب میشن که ارامش ذهنی ندارن و قدرت تصمیم گیری هم ندارن…
و چیزی که متوجه شدم و از زبون تقریبا همشون شنیدم این بوده که ،تو آرامش داری،تو چقدر منطقی،تو مهربونی،بنظر تو چیکار کنم؟تو راه حل بده و…
میشه گفت انسان هایی که وابسته به شخصی میشن که ارامش داره و راهنمای اونا باشه تا بتونن درست تصمیم بگیرن چون خودشون دقیقا نقطه ی مقابل هستن، ارامش ندارن و توانایی تصمیم گیری هم ندارن…
خداروهزاران بار سپاسگزارم استاد چون زمانی که شما این سوال رو پرسیدید،من در طول فایل داشتم فکر میکردم و دیدم که چقددر تغییر کردم،چقدر مسائلی بوده که باعث عصبانیت من میشده اما الان نه اصلا وجود ندارن و نمیدونستم که،کی من تغییر کردم که دیگه برام تکرار نشدن…
مثال های بالاروهم که زدم،برای خیلی وقت پیشن و چون جدیدا باهاشون برخورد نداشتم،نمیدونم واقعا هنوزهم احساسات من رو برانگیخته میکنن یا نه.
چون بیشترشون ازاین نشعت میگیرن که حرف و نظر دیگران برام مهم بوده اما الان خیلی خیییلی کم شده این حس درمن که مورد توجه دیگران باشم و یا دید دیگران نسبت به من برام خیلی مهم باشه.
(بخاطر اموزه های شماست،من خیلی وقته با سایت شما آشنا هستم و فایل هاتون رو دست و پا شکسته گوش میکردم و نتیجه ام گرفتم،اما به اندازه ی مدت عضویتم دراین اکانتم،به آموزه هاتون واقعا متعهد بودم و بیشترین نتایج روهم درهمین مدت گرفتم.سپاسگزارم ازشما…)
الان در ذهن من جای خیلی چیزا درست شده،اگر من شغل های مختلفی عوض کردم بخاطر این بوده که نمیدونستم چی میخوام، و اون کاراهایی که انجام میدادم چون بهشون علاقه ای نداشتم و بی هدف بودم دراون کار،هردفعه چیزی پیش میومد که عوضشون کنم…
اگر افرادی رو جذب کردم که وابسته به نظر دیگران بودن و دنبال پیدا کردن آرامش نداشتشون در من میگشتن،این بوده که من احساس دلسوزی و حس حامی بودن به اون افراد منتقل میکردم و همین باعث جذب اون ها میشده.
قبلا بااینکه سنمم کم بود اما حکم مشاوررو برای حتی بزرگتر از خودم داشتم چون میگفتن تو ذهنت منطقیه،به کوچکترین مسائل دقت میکنی و… و من وااقعا باتمام وجود ساعت ها وقت میزاشتم تا اون مسئله ی شخص رو حل کنم،اما نمیدونستم که دارم کلی باور اشتباه رو در خودم با گوش کردن به حرف های منفی افراد،میسازم…
مدتی زیادی میشه که گوش شنوا برای درد دل کردن دیگران نیستم و افراد این رو میدونن اگر میخوان ازمن راهنمایی بگیرن فقط باید بامن درباره ی راه حل صحبت کنن نه اون تضادی که براشون بوجود اومده چون من گوش نمیدم به ناخواسته ها…
اززمانی که این تصمیم رو گرفتم،خداروشکر فقط افرادی نزدیک من موندن که واقعا دنبال حل مسائلشون از طرف خودشون هستن و دنبال این نیستن که دیگران براشون کاری انجام بدن و خودشون رو مسئول و خالق زندگیشون میدونن.
باگوش کردن به حرف های افراد ،دنبال این بودم زندگیشون رو تغییر بدم و براشون دلسوزی میکردم اما الان یا هیچی نمیگم یا یکم درباره ی حرفای استاد صحبت میکنم و درنتیجه اون فرد رو ارجا میدم به فایل مرتبطی که در سایت هست و براین باورم که اگررر اون شخص واقعا بخواد که تغییر کنه،مثل بچه های سایت وقت میزاره و فایل هارو گوش میده.
بازهم سپاسگزارم ازشما استاد عزیزم که دیگه جدیدا هرروز به تغییرات خودم با گوش دادن به فایل هاتون،پی میبرم…سپاسگزارم
تو کامنت اولم اومدم به سوالات پاسخ دادم و با خوندن کامنت های بچه ها یه ایده ای گرفتم
بیام از الگوهای تکرار شونده مثبت تو زندگیم بنویسم تا به خودم ثابت بشه من در مدار این اتفاقات مثبت هستم و بیام آگاهانه بیشتر و بیشتر روش تمرکز کنم تا از این جنس اتفاقات بیشتر برام رخ بده و باورهام بیشتر تقویت بشه
اتفاق مشابهی که یه مدت هست همیشه داره برامون تکرار میشه اینه که
وقتی کاری برای مشتری انجام میدیم یه مبلغی اضافه تر پرداخت میکنه یا بهمون کادو میده
و میگه این هدیه من به شما
این الگو بارها و بارها داره برامون تکرار میشه
اولین بار وقتی این اتفاق افتاد که
وقتی کار و برای مشتری مون انجام دادیم فرداش با همسرم تماس گرفت و گفت اگه تشریف دارین میخوام براتون یه هدیه بفرستم
و دیدیم که یکی از دوستانش و فرستاده دو تا پاکت بهمون داد
تو هر پاکت 500 هزار تومن پول نقد بود و گفت از طرف آقای فلانی گفتن یکی برای خودتون و یکی برای خانومتون
یعنی انقدر من و همسرم از این اتفاق خوشحال شدیم و انقدر راجبش حرف زدیم که ببین طرف چقدر برامون ارزش قائل شده که یه نفر و فرستاده تا بهمون هدیه بده
دقیقا اسم هدیه رو آورد
انقدر ما راجب این موضوع صحبت کردیم انقدر بهش قدرت دادیم انقدر سپاسگزاری کردیم
الان میتونم بگم تقریبا هر مشتری که براش کار انجام میدیم بدون اینکه ما کار اضافه ای براش انجام بدیم بهمون یه مبلغی اضافه تر میده یا بهمون هدیه میده
یا چند وقت پیش مشتری یه ظرف پذیرایی چوبی بهمون هدیه داد
یا یه مشتری به همسرم یه عینک دودی اصل مارک جورجیو آرمانی هدیه داد
یعنی ما قبلا این باور و میساختیم که مشتری هامون خوش حساب باشن چون قبلا نبودن
الان نه تنها خوش حسابن بلکه خودشون میگن دوست داریم بهتون هدیه بدیم به عنوان تشکر
الگوی بعدی که همیشه داره برام تکرار میشه
وقتی اسنپ میگیرم راننده ها هم خیلی خوش اخلاقن هم هم فرکانسی خودمون هستن
و خیلی وقتا شده طرف از بچه های سایت بوده
قبلا همیشه راننده ها غر میزدن و از مشکلات و گرونی میگفتن
الان خیلی خیلی کم شاید میتونم بگم اصلا این چند وقته راننده بداخلاق یا کسی که غر بزنه و شاکی باشه باهاش برخورد نکردم اتفاقا طرف هم فرکانس خودم بوده
الگوی بعدی که مدام داره تکرار میشه اینه که تعداد افرادی که توسط ما به سایت استاد هدایت میشن هرروز داره بیشتر میشه
من و همسرم نزدیک 4 ساله عضو سایت هستیم و طبق گفته استاد سعی کردیم راجب این مسائل با کسی صحبت کنیم و نخوایم کسی و تغییر بدیم و تمرکزمون و بزاریم رو خودمون
ولی تقریبا از عید تا الان دارم میبینم که افراد خودشون دارن تحت تاثیر ما قرار میگیرن
خودشون میپرسن میگن چطوری انقدر حالتون خوبه ؟
یا اصلا بحث یه جوری پیش میره میفهمن ما از شاگردان استاد هستیم و مشتاقانه میان تو سایت ثبت نام میکنن
این الگو مدام داره تکرار میشه
دوستانمون دارن هدایت میشن به سایت
این نشون میده ما تغییر بنیادین کردیم
چون این الگو اصلا نبود که کسی از سمت ما هدایت بشه به سایت ولی الان انقدر تغییر کردیم که افراد میفهمن و میان میپرسن و میبینن این تغییر و
و چون میبینن ما تغییر کردیم و نتیجه گرفتیم راحت میان تو سایت بدون مقاومت
استاد عاشقتونم
الگوی بعدی اینه که هرروز دارم توسط افراد مختلف تحسین میشم
یعنی افراد به کلام میارن که چقدر زیبایی چقدر انرژیت خوبه چقدر رابطه ات با همسرت خوبه
و……
استاد میدونین ما تازه اسباب کشی کردیم
یعنی همسایه هامون عاشقمون شدن
باورم نمیشه تو این مدت کم انقدر زود باهم دوست شدیم
همش دارن تحسینمون میکنن میگن چقدر انرژی تون خوبه چقدر خوشحالیم اومدین تو این ساختمون
کلا این الگو داره خیلی خیلی برام تکرار میشه آدم هایی که باهاشون برخورد میکنن هم فرکانس خودم هستن و تعجبی هم نداره چون قانون اینه
من در مدار درستم و آدم های هم مدار خودم و جذب میکنم
الگوی بعدی اینه که پول خیلی راحت و آسان داره میاد سمت من
مشتری هایی که چند سال ازشون خبری نبود و من خودم و میکشتم بیا حسابت و واریز کن بیا کارت و پیگیری کن و نمیومدن
خودشون پیداشون میشه خودشون پولشون و واریز میکنن
اصلا بعضی ها رو من یادم رفته بود
یه مشتری بود چند سال کاراش آماده بود پیگیری نمیکرد و یه مبلغی هم بدهکار بود
من هرسری بهش میگفتم انقدر حسابتون مونده واریز کنید تا کار و ارسال کنم میگفت نه شما اشتباه میکنید من بدهکار نیستم
بهش فاکتور نشون میدادم میگفت نه اشتباه کردین شما و اصلا تو کتش نمیرفت
دیروز بعد از سه سال زنگ زده و ذهنم گفت الان باز میخواد همون روند و همون صحبت ها تکرار بشه
ولی یه لحظه گفتم نه و تو ذهنم ساختم الان همون چیزی و که من میگم قبول میکنه
بهش گفتم عزیز من شما انقدر حسابتون مونده اگه میخوای فاکتور هم بفرستم
گفت نه این چه حرفیه نیازی به فاکتور نیست حرف شما درسته ببخشید تا الان هم من اشتباه میکردم شماره کارت بدین همین الان براتون واریز میکنم
این الگو خیلی داره تکرار میشه که راحت پول میاد تو حسابم یعنی کار فیزیکی خیلی کم انجام میدم ولی سود کارم عالیه
این اتفاق و این روند هم دقیقا از سال جدید شروع شده برام
این داره بهم ثابت میکنه پول درآوردن آسان ترین کار دنیاست
الگوی دیگه ای که داره تکرار میشه
مشتری ها خیلی راحت دارن جذب میشن
یعنی اصلا نیازی نیست ما وقت بزاریم کار و توضیح بدیم به مشتری
مثلا یه نفر دیگه مارو معرفی کرده خودش کلی تعریف کرده خودش گفته برو پیششون خیالت راحت باشه و طرف میگه اصلا نمیخوام کار ببینم و با اطمینان کامل میاد پیشمون
و اصلا ما تایم نمیزاریم مشتری رو راضی کنیم طرف از قبل اوکی شده و با اطمینان میاد
خیلی خیلی موارد دیگه ای هم هست ولی این موارد تو ذهنم بود و نوشتم
استاد جون راستی اینم بهتون بگم امروز داشتم با دوست خوبم عاطفه نوری عزیز صحبت میکردم و بهش گفتم من هرکی از دوستانم رو میبینم داره دوره کشف قوانین رو میخره خدارو شکر
بهم گفت مونا فکر کنم استاد با هر دم و بازدمش پول میاد تو حسابش
گفتم چه باور قشنگی منم بیام بسازم
دوست دارم با هر دم و بازدمم پول به حسابم واریز بشه
استاد و خانوم شایسته عاشقتونم
یه جوابی که همین الان خدا هدایتم کرد و به ذهنم اومد در رابطه با این سوال که چه زمانی احساسات منفی من برانگیخته میشه ؟
زمانی که احساس پوچی و بی ارزشی میکنم
زمانی که احساس کنم هدفی تو زندگیم ندارم
زمانی که احساس میکنم راکد موندم و حرکت نمیکنم
وقتی این احساس میاد سراغم وقتی ذهنم اینطوری نجوا میکنه که تو مفید نیستی تو بی هدف شدی
تبریک میگم به ذهن مثبت اندیش و باورهای غنی و قشنگی که در وجودت ساختی. کامنتتو خوندم دیدم چقدر کار دارم من تا برسم به مرحله ای که مثل تو بیندیشم و باورهای تو رو داشته باشم! چرا اینو میگم؟
دلیلش اینه تا اسم باورهای تکرار شونده می اومد ذهن من اونو به باورهای مخرب تفسیر می کرد که دارند بلا سرمون میارند. وقتی کامنت شما رو خوندم چقدر جا خوردم و تلنگری بود برایم که چقدر هنوز ناآگاهانه باورهای منفی دارم!!! و چقدر ذهنیتم هنوز منو به سمت چیزهای منفی سوق میده؟ و چقدر باید آگاهانه تلاش و کار کنم که ذهنم ناخودآگاه مثبت فکر کنه؟
جمله باورهای تکرار شوند یک جمله خنثی است.نه بار مثبت داره و نه بار منفی. این کشش ذهن ماست که اونو چجور تفسی میکنه! چرا به ذهن من نیومد باورهای تکرار شونده مثبت؟!!!
بازم تبریک میگم بهتون بابت ذهن زیبا و مثبت نگرتون و ممنونم بابت کامنتتون که تلنگری به من بود تا مچ ذهنمو بگیرم و بیشتر به لایه های زیرن ذهنم نفوذ کنم.
گفته بودید” ما تازه اسباب کشی کردیم. یعنی همسایه هامون عاشقمون شدن. باورم نمیشه تو این مدت کم انقدر زود باهم دوست شدیم.همش دارن تحسینمون میکنن میگن چقدر انرژی تون خوبه چقدر خوشحالیم اومدین تو این ساختمون” . میخواهم بگم بهتون که چه نعمت و سعادتی از این بالاتر که با یه زوج عباسمنشی همنشین و همسایه باشی. خوشا به سعادت همسایه هاتون که شما ها رو دارند. عباسمنشی بودن یک برنده. برندی که نظیر نداره. برندیه که معجون تمام خوبیهاست. برندیه که بالاترین کیفیتو داره. و به لطف خدا این خانواده داره روز به روز بزرگتر میشه وایرانو می سازه.و این گفتمان روز به روز در جامعه پررنگتر میشه.یاد خاطره ای افتادم بی ربط با حرفام نیست. بهمن پارسال رفته بودم یکی از مشاوره های املاک در تهران و وقتی داشتم حرف میزدم بهم گفت نکنه تو هم عباسمنشی هستی؟ من واقعآ جا خوردم گفتم با افتخار عباسمنشی هستم. تو از کجا متوجه شدی؟ گفت از طرز حرف زدنت! و کلی باهم راجع به استاد حرف زدیم و راجع به سوالاتش بحث کردیم. بعدش خدا رو شکر کردم که اینقدر رو خودم کار کردم که لااقل گفتمانم معرفی کننده برندم باشه و از این بابت خیلی خوشحال شدم و خدا رو شکر کردم.
وقتی دارم مینویسم خدا میدونه سر از کجا در میارم خخخخ. نتیجه ای که از بحثم میتونم بگیرم اینه که نتیجه کار روی خودم این شده که گفتمان و ظاهرم در مسیر درستشه و باید بیشتر روی خودم کار کنم برای تغییر لایه های زیرین افکار و ذهنم.
حرفام طولانی شد ببخشید ولی باید می نوشتم و ذهنم را با منطق قانع کنم و از خودم ردپا بگذارم. برای شما زوج عباسمنشی خوشبختی و سعادت و ثروت روزافزون آرزو میکنم. یا حق
چند مورد از الگو های تکرار شونده در خودم رو خواستم بنویسم.
در بخش کار.
من بالای 5 الی 6 جا رفتم برای کسی کار کردم و بدون نوشتن قرارداد مشخص
و یکی دوسال به مشکل خوردیم و من از اون کار بیرون اومدم و همیشه هم گفتم صاحب کار هم آدم های خوبی نبودن و حق من رو خوردن
این الگو چندین و چندین بار تکرار شده
که به کمک آموزه های این سایت امسال برای اولین بار تونستم در کار جدیدم قرار داد کاری بنویسم .حالا خیلی کامل نیست ولی این الگو رو شکستم که بدون قرار داد کار کنم.
⭐⭐⭐
یا تا الان چندین شغل شروع کردم که اولش خوب بوده و بعد اون شغل خورده به کسادی و از اون شغل در اومدم باز رفتم توی ی شغل دیگه باز همون الگو تکرار شده
انگار وقتی من میرفتم توی ی کاری اون کار دیگه خراب میشد برام
⭐⭐⭐⭐
توی روابط هر موقع وارد رابطه شدم طرف وابسته شده یا خودم وابسته شدم و بعد به مشکل خوردیم و جدا شدیم
⭐⭐⭐⭐
یا مثلا ی نفر خیلی عالی کار میکنه و من ازش تعریف میکنم جای همه و بعد کارش خراب میشه
⭐⭐⭐⭐⭐
همیشه ی کار جدید رو با کلی شور و شوق انجام میدم بعد ول میکنم. مثل ورزش
⭐⭐⭐
ی الگوی تکرار شونده مثبت اینه که من در 97درصد با کسی قرار میذارم هر چقدر مهم تر باش اون کار و قرار من خیلی زودتر میرسم
شده ی ساعت زودتر رسیدم و منتظر بودم البته احساس خوب بوده چون خودم زود رفتم
یعنی همیشه همیشه من زودتر میرسم سر قرار
تا حالا نشده ی قرار مهمی باشه و من دیر برسم
استاد ازتون تشکر میکنم که باعث میشید بیشتر به خودمون فکر کنیم
اینکه شما خودتو خالق چه خوب چه بد زندگیت میدونی یعنی نصف را امدی
حالا که خالق هستی چرا خوب خلق نکنی
چرا انگشت اتهام به سمت خودت میگیری
منم تو زندگی مالی و روابطی خیلی چالش داشتم و بعضی وقتا اشتباه کردم ولی باز هدایت شدم و درستشون کردم و پیشرفتم و الان نزدیک به 15 سال که صعودی هستم البته این به این دلیل نیست که اشتباه نکردم کردم خیلی هم کردم ولی تصمیمات درستم بیشتر بوده و تو ذهنم از گناه کار دونستن خودم گذشتم و رها شدم این یعنی برایندم مثبت بوده
ایراد من این بود به داشته هام نگاه نمی کردم و نمی گفتم بهزاد تو از انار فروشی کنار خیابان الان یه کار خانه فول فول مصنوعات چوب داری چرا این راه به چشمت نمیاد میدونی ما انسان ها و قتی دستاورهای خودمون کوچیک میشمریم احساس یاس می کنیم و از حرکت کردن وایمیستیم این بده
جرات داشته باش تو راهی که دوستش داری تلاش کن حتما نتیجه میده
به قول پدر من شما به یه سنگ ایمان و باور داشته باش جوابتو میده
روزایی میشد که من از خستگی فیزیکی کار وقتی با دوستام میرفتم بیرون از شهر تو یه باغ من به بالاشت نرسیده خواب میرفتم واقعا میگم حتی دوستام روی این کار من با هم شرط میبستن و میگفتن چقدر ذهنت ازاده که اینقدر راحت خواب میری ما باید دو ساعت فکر کنیم تا خواب بریم ولی من ذهنم فقط ازاد نبود چون داشتم تو علاقه ام کار می کردم اسوده بودم که جواب میده و راحت خواب میرفتم
الان به جایی رسیده ام که اونا به رویاشون کارمند شدن بود رسیدن حتی با وضع خانوادگی خیلی بیشتر از من ولی من 25 تا کارمند و کارگر دارم
خدا خیلی بزرگه انگشت اتهام به سوی خودت بگیری و احساس گناه داشته باشی جهان همونو بیشتر بهت نشون میده
من از لحاض مالی الان جایی هستم که اونا حتی نمی تونن هزینه نگهداری دستگاه ها یا حتی ماشین زیر پای منو بدن و همه اینا در زمانی بود که اونا هم تحصیلات هم پستوانه اقتصادی صد برابر من داشتن
این حرفایی که استاد میگن گوهر واقعا من لمسشون کردم
چه شرایط و چه اتفاقاتی در زندگی شما قویترین احساسات رو در شما بر انگیخته میکنه
من اگر بخوام از جنبه مثبت بگم وقتی که تو حالت احساس خوبی قرار میگیرم
موقعی که تو بیزنس مورد علاقه خودم تونستم فروش داشته باشم و پول دریافت کنم
اون زمان تو حالت احساس خیلی خوبی قرار دارم و خیلی خوشحال میشم و کلی لذت میبرم
از روش و کاری تونستم پول خلق کنم که مورد علاقه منه و این اتفاق جدا از اینکه ایمان و انگیزه منو به ادامه کار بیشتر میکنه هیچ علاوه بر اون کلی بمن احساس خوبی میده از اینکه تونستم کار مثبت برای جهان انجام بدم و بواسطه همین پول خلق کردن تونستم به کلی از ادمها خیر برسونم تا اونها همین احساس خوب منو رو هم تجربه کنند و از زندگیشون بیشتر لذت ببرند
بنابراین تو حالت مثبت میتونم بگم فروش محصول بیشترین احساس خوب رو در من ایجاد میکنه
ولی اگر بخوام جنبه منفی بگم من هر از چند گاهی من با همسرم بخاطر مسائل مختلف درگیری لفظی پیدا میکنیم و تو این مواقع احساس منفی بهم دست میده که بعضی اوقات نمیتونم خودم رو کنترل کنم
البته اگر تو حالت مثبت بگم من خیلی بهتر از گذشته شدم
در گذشته علاوه بر درگیری لفظی متاسفانه حتی درگیری فیزیکی هم داشتیم و حتی این مشاجره ما شاید چند روز ادامه داشت و بعد برمیگشتیم تو حالت عادی ولی الان خداشکر علاوه بر این درگیری فیزیکی خیلی وقته نداریم و حتی فاصله یه مشاجره تا درگیری بعدی نسبت به گذشته خیلی بیشتر شده
یعنی اگر قبلا هفتهای سه بار درگیر میشدیم که ممکن بود تا چند روز هم طول بکشه تا به حالت عادی برگردیم ولی الان خداشکر شاید ماهی یکبار این اتفاق رخ بده و بعدش به یه ساعت نمیکشه که خیلی سریع برمیگردیم به حالت عادی
ولی باز هم با این حال این الگو تکرار شونده تو زندگی من وجود داره که نشون میده من هنوز یکسری ترمزهام و افکارهای منفی تو ذهنم دارم که نمیذاره اتفاقات دلخواه برام رخ بده
بنابراین با پاسخ دادن به این سوال برای پیدا کردن الگوهای تکرار شونده تو دو مورد که بیشترین احساس چه لحاظ مثبت و منفی در من بوجود میاورد رو نوشتم
که بعدها با خوندن این کامنت بیاد بیارم که قبلا تو چه مدار فرکانسی قرار داشتم و الان کجا هستم
استاد باز هم از شما سپاسگزارم از اینکه فایلهای بسیار خوب و مهمی تو سایت قرار میدید و بصورت کاملا جهت دهی شده یکسری سوالات هدفمند از ما میپرسید تا باعث میشه ما بیشتر بفکر فرو بریم تا بهتر خودمون و اتفاق پیرامون خودمون کنکاش کنیم و اگاه باشیم که چه باوری داریم و چه فرکانسی به جهان داریم ارسال میکنیم که باعث شده اون نتایج تو زندگی ما رخ بده و اگر دلخواه نیست بیایم کدمون رو اصلاح کنیم تا نتایج هم تغییر کنه
حمد و ستایش مخصوص خدایی هست که فرمانروای کل کیهانه
سلاممممممم به بهترین و آگاه ترین استاد دنیااااااا امیدوارم که حالتون عالیییییییییییییییییی باشه
به به یه فایل ناب دیگه با آگاهی های ناب ترش
بریم به امید الله
ما تمام اتفاقات زندگی مون رو با افکار ، باور و کانون توجهمون به وجود میاریم
چه خوب ، چه بد نه هیچ عامل بیرونی چون هر عاملی بیرون از ما روی زندگی ما هیچ تاثیری نداره
واکنش ما به اتفاقات هم باعث میشه که اون جنس اتفاقات بیشتر یا کمتر بشه فراق از اینکه اون اتفاقاتی که داریم ازش صحبت میکنیم دوسش داریم یا نه
یه مثال بزنم
مادر من وقتی توی آشپزخونه یه اتفاقی میوفته و آشپزخونه بهم میریزه عصبی میشه ناراحت میشه و بهم میریزه درموردش با دیگران صحبت میکنه و هی این تکرار میشه که توی آشپزخونه همش یه اتفاقی میوفته که آشپزخونه بهم بریزه و فقط هم توی آشپزخونه هست و الگو هرچنوقت یکبار تکرار میشه
برای همینکه نباید آدم واکنشی باشیم
اگر یک الگوی تکرار شونده توی زندگی ما هست نشون میده که اون افکار اون فرکانس داری ارسال میکنی که اون اتفاق داره به وجود میاد
مثلا اگر توی روابط انسانی گیر تو بیاد که به شدت نیاز به ترحم داشته باشه اشکال از اون انسانه نیست
اشکال از توعه که تو بطور ناخودآگاه دوست داری انسان های ضعیف رو جذب کنی
تمام این ها بخاطر اون باور و فرکانس هایی هست که در لحظه ارسال میشه
باور چیه؟؟ فکری که هزاران بار تکرار بشه توسط جامعه ، والدین
اتفاقاتی که توی زندگی مون جذب میکنیم با باور های بنیادی ما هماهنگه چه دوسش داشته باشیم چه نداشته باشیم
مثلا من یه خاله دارم که باورش اینکه پول درآوردن خیلی سخته و خیلیم سخت پول در میاره درصورتی که دوست داره راحت پول دربیاره ولی این با ، باور بنیادیش هماهنگه
اگر الگوهای تکرار شونده درست باشن مشخصه که باورهای درستی درمورد اون موضوع داری
مثلا هرچنوقت یکبار یه اتفاق فوقالعاده براش میوفته
و کسانی که قوانین رو نمیدونن فکر میکنن که طرف شانس آورده درصورتی که همچین چیزی اصلا وجود نداره اون باورهاش درسته که این الگوهای تکرار شونده مناسب رو خلق میکنه
ولی اگر الگوهای تکرار شونده درست نباشن یعنی باورهای درستی درمورد اون موضوع نداری
استاد جانم من درمورد این الگوهای تکرار شونده یه مثال اومد توی ذهنم گفتم بگم تا یادم نرفته
من بچه که بودم خیلی زمین میخوردم و هرسری هم با صورت زمین میخوردم یعنی دوچرخه سواری میکردم با صورت زمین میخوردم راه میرفتم با صورت زمین میخوردم این الگو هی تکرار میشد و من همش این رو میگفتم که من بدشانسم
یا بخاطر قد بلندم چشمم میزنن
ولی زمانی که تغییر کردم باورهامم به صورت بنیادی تغییر کرد دیگه این اتفاق برام نیوفتاد این الگو دیگه تکرار نشد چون اون باور چشم نظر از بین رفت من بخاطر اون خیلی میفتادم
یا پدر و مادر من این رو همیشه میگن که وقتی ما یه چیزی داریم و اون رو میفروشیم اصلا کلا مملکت بهم میریزه یا مالی که ما داریم بی ارزشه
و همیشه هم برای اونا ها همینه تا یه چیزی رو میفروشن قیمتش میره بالا و این الگو هنوز که هنوزه داره براشون تکرار میشه
یه بار یه خونه فروختن تا فروختن قیمتش رفت بالا
یه بار یه طلا فروختن تا فروفتن قیمتش رفت بالا
الگوهای تکرار شونده یکسری باور ، افکار و فرکانس پشتش هست که داره این الگو هارو تکرار میکنه
سوال اول
1_چه شرایط و اتفاقاتی توی زندگی ما قوی ترین احساسات رو توی ما برانگیخته میکنه؟؟
استاد جانم من قبلا اگر بعد از ساعت 12 ظهر بلند میشدم عصبی میشدم به مامانم میگفتم که من که بهت گفتم من رو زود بیدار چرا دیر بیدار کردی و همش فکر میکردم که کار هام انجام نمیشه از قبلا منظورم همین چند ماه پیش بود
و این الگو هی تکرار میشد هرچنوقت یکبار من دیر بلند میشدم و وقتیم گه دیر بلند میشدم عصبی میشدم
و من فکر میکنم که باوری که پشت این الگوعه این هست که
زمان کمه ، وقت نیست
این باور ، باور اشتباهی هست
من این باور رو شناسایی کردم زمانی که یکی از کامنت های بچه ها رو خوندم و دارم روی این باور کار میکنم و اون الگو خیلیییییی کم تکرار شده
از اون وقتی که تصمیم به تغییر این باور گرفتم دیگه نشده دیر بلند شم مثلا امروز ساعت 12:5 بلند شدم و به خودم گفتم اصلا اشکال نداره وقت فراوانه و به همه ی کارهات میرسی و خیلی باارامش و حال خوب از تخت بلند شدم
خیلی توی این مورد نسبت به قبل بهتر شدم
منتظر قسمت بعدی هستم استاد جانم مشتاقانه
عاشقتونمممممممممممممممم استاد جانم اونقدری که توصیف نمیشهههههههههههههههههههههههههههههه
من نیز مشکلی مشابه شما دارم و یک همچین باور مخربی درون من نیز وجود دارد و همش فکر میکنم اگر در ساعت مثلا 7 بیدار بشوم به همه ی کار هایم میرسم در غیر این صورت دیگ فایده نداره باید از فردا شروع کنم یا اینک زیاد میخابم
میخاستم ازتون بخام ک راهکار ها و کارایی ک انجام دادید ک این مسئله حل شده را برای من بنویسید ک من هم بتونم ازش استفاده کنم منتظر پاسختون هستم و سپاسگذارم
سلام مجدد خدمت استاد عزیزم
من هی دلم می خواد در مورد این فایل و سؤالی که مطرح کردید بنویسم . واقعا چراغی توی دلم روشن کرد این سؤال و دلیل اون مفهوم خالق شرایط بودن که در جلسه اول کشف قوانین متعهد شدیم که باورش کنیم را درک کردم . یعنی وقتی ما اتفاق های تکرار شونده را بررسی میکنیم متوجه میشیم پای ترمز یا ترمزهایی در میان هست .
من علاوه بر مواردی که در کامنت قبلی نوشتم چندین مورد دیگه هم به یاد آوردم مثلا در مورد شکرگزاری من اینجوریم که وقتی شکرگزاری میکنم حالا بابت داشتن هر نعمتی که هست یه حسی مثل ترس و دلشوره بهم دست میده بخصوص اگر دیگران اون نعمت را نداشته باشند . بارها اینو تجریه کردم تا جاییکه ترجیح میدم شکرگزاری نکنم و با پاسخ به این سؤال به یاد آوردم که من اون حس دلشوره به همراه شکرگزاری را بارها از سر گذروندم و اذیتم کرده ولی هرگز به چشم یک موضوع تکرار شونده بهش نگاه نکرده بودم و از بس اذیتم میکرد فوری ازش میگذشتم و همیشه به خودم میگفتم چرا میگند شکرگزاری کنید تا احساستون خوب بشه و نعمتهاتون بیشتر بشه . و من نمیدونستم که با هربار شکرگزاری یک عامل بازدارنده و باور غلط در من شروع به فعالیت میکنه . بهش فکر کردم و فهمیدم من خودم را لایق داشتن نعمت نمیدونم که با هر بار به یاد آوردنش حسم بد میشه و یه چیزی مثل احساس گناه یا ترس از دست دادن بهم دست میده . و مسلما همین موضوع باعث میشه نعمتهای جدیدتر و بزرگتری را بدست نیارم و نتونم خالق شرایط و موقعیت های خوب و فرصت های طلایی بشم . فکر می کنم این بزرگترین پاشنه آشیل من تا این لحظه باشه
به نام خدای بخشنده ی مهربان
سلام به استاد عزیز و دوستان گرامی
من دارم قدم هارو کار میکنم استاد فکر میکنم توی قدم دوم بود که راجع به الگوهای تکرارشونده صحبت کردین خیییییییییلی برای من مفید بود و خیییییلی باعث شد فکر کنم بخودم و خودمو بشناسم بیشتر از قبل!
استاد یه الگوهای واصحی پیداکردم که خودم وقتی فایل رو گوش دادم و شما داشتین مثال میزدین دقیقا داشتین راجع به من میگفتین یه سری الگو هام مث اون آشغالای زیر مبل بودن که توی دوره پیداکردم درونم و قطعا یکسری الگوهای مخفی هم هستن که باید با کارکردن و ادامه ی این روند پیداشون خواهم کرد ….
اولین و مهمترین الگوی تکرارشونده برای من 1_درحوزه ی روابط هست استاد،من بشدت ،بشدتی که میگم یعنی وحشتناک درونم هست و بشدت حالم رو بد میکنه فرزندانم هست!!اگه کوچکترین مسئله ای براشون پیش بیاد دیگه من اصلا زندگی و همه چیم تعطیل میشه!!!بشدت حالم بد میشه و نگرانی خییییلی زیادی دارم این پاشنه ی آشیل منه که ازوقتی باشما اشناشدم یکم بهترشدم امااااااخییییلی جای کار دارم
2_اینم درمورد روابطه اس استاد اگه رابطم با کسی بهم بخوره و یه دلخوری پیش بیاد دییگه اصلاااااا فکر میکنم قفل میشم نمیتونم دیگه کاری انجام بدم تا یکم اون رابطه بهبودپیداکنه…!!!!
3_درمورد مسائل و مشکلاتی که توی زندگی برام پیش میاد،،،من روش و شیوه ی من تا به الان فرار ازمسایل و مشکلات بوده!!!کوچکترین مسئله رو اینقدر توی ذهنم بزرگ میکنم ک،، ،،،،،،،واقعا ذهنم از کاه کوه میسازه برام!!!!
4_مورد بعدی اینه که من خیییییییلی برام سخته ازکسی درخواست کنم که کاری برام انجام بده و چندباری که با کارکردن روی خودم اینکاروانجام دادم و جواب مثبت نگرفتمو واون کار انجام نشده،،،دیگه بشدت بهم میریزمو احساسات قوی منفی سروکله شون پیدا میشه.
5_مورد بعدی این که اگه برخوردمناسبی باهام نشه توی رابطه هابشدت بهم میریزم و نجواهاشروع میکنن به نشخوارکردن!!
6_مورد بعدی اگه کسی بدقولی کنه خییییییییییییلی بهم میریزم!!
7_وقتی میخوام تصمیمی توی زندگیم بگیرم حتی گاهی تصمیمات کوچک بشدت مضطرب و نگران میشم،کلا تصمیم گیری خواب و خوراک رو ازم میگیره!!
8_وقتی کسی ازم انتقاد میکنه هم همیشه توی ذهنم اینجوری تفسیر میکنم که اونطرف داره اشتباه میکنه یعنی پدیرفتن ایرادات شخصیتی خیییییییلی برام سخت بود امااااااااازوقتی قدم هارو شروع کردم به لطف خدا دارم بیشتر خودنو میشناسمو به خودشناسی میرسم و اصلانیازی نیست که کسی بگه خودم توی قدم سوم خییییییلی از اون آشغالاها رو از زیر مبل در اوردم و دارم روی اون ایراد ها کارمیکنم و ازین بابت خیییییلی خوشحالم و ازخودم راضی هستم .چن حتی پذیرفتن این ایرادهای شخصیتی هم برای من غول بزرگی بود که به لطف آموزشهای شما و دست به عمل شدن توی دوره تونستم موفق بشم و باورتون نمیشه استاد هر روز ایرادهای بیشتری رو درونم کشف میکنم و یاداشت میکنم و دارم روشون کار میکنم.
9_بشدت ادم عجولی هستم و اگه طبق اون روالی که مثلا درفلان تاریخ و روز به اون خواسته نرسم بشدت احساستم دگرگون میشه و بهم میریزم.
10_یه ایراد بزرگ دیگه شخصیتیم اینه که میخام همه رو از خودم راصی نگه دارم اطرافیانم رو و ضربه های بدی هم خوردم توی این حوزه و هیچوقتم موفق نشدم و اتفاقانتیجه عکس اتفاق میفته روز به روز تعدادافرادناراصی بیشتر میشه که باید راصی شون کنم!!!توی این حوزه هم دارم توی قدم ها کارمیکنم که خداروشکر بهتر شدم نسبت به گذشته.
سپاسگزارم از خدا که توی این مسیر و سایت الهی هستم.
سپاسگزارم از شما استاد عزیزکه کامنت ها رو باعشق میخونین.
سلام بر استاد عزیز و بانو شایسته و همه دوستان
خدا را شکر برای یک روز دیگر و یک فایل زیبای دیگر
واقعا چقدر پیچیدگی و ریزه کاری در هر گونه افکار و رفتار و اتفاقات ما هست و چقد شما استاد عزیز اینها را ریز بیناته و مو شکافانه پیدا کردید و در اوردید و سخاوتمندانه در اختیار ما قرار دادید.
کاش میشد این لوح وجود را با یک پاک کن کاملا پاک کرد و بر اساس تعالیم و اصول اساسی که شما می اموزید از اول ساخت ، کندن این همه بتون ها و سیمان های سفت شده و کج و کوله خیلی سخت و زمان بر أست .
امروز صبح داشتم فکر می کردم این ذهن نجوا گر و بلا گرفته چقدر خلاق أست و پشتکار داره از چه راههایی وارد میشه و می خواد توان و انرژی را بگیره گاهی اصلا خودم میگم اخه اینو از کجا اوردی و مثلا این مسئله به فلان موضوع چه ربطی داره این همه پشتکار اگر در جهت مثبت بود چه ها که می شد کرد.
ولی با این همه خدای ما قوی تر و سیستم عالم هستی حساب شده أست .
وَ لا تَکُونُوا کَالَّذِینَ نَسُوا اللَّهَ فَأَنْساهُمْ أَنْفُسَهُمْ أُولئِکَ هُمُ الْفاسِقُونَ
مثل کسانی نباشید که خدا را فراموش کردهاند و خدا هم آنها را دچار خودفراموشی کرده است؛ چونکه همانها افرادی منحرفاند!
خدا در هر لحظه حاضر و ناظر بر اعمال و رفتار ماست و از خود ما بیشتر خواسته های ما را می داند به قول دوستی لازم نیست هر لحظه تکرار کنیم و گویی با فردی فراموشکار طرف هستیم .
الگو های تکرار شونده :
١-مهمترین مسئله (که اصلا پاشنه اشیل من هست ) خبر خیلی خوب یا خبر ناراحت کننده در مورد افراد نزدیک و خانواده أست که به شدت خوشحال و یا به شدت ناراحت می شوم کلا قفل می کنم و این بزرگترین مسئله در زندگی من أست ,با اگر از من بخواهند کاری براشون انجام بدم و نتونم کلی استرس میگیرم حتی اگر هم بتونم باز هم تا لحظه اخر نگرانی دارم
٢- در برقراری ارتباط با دیگران اصلا داغون هستم اگر بخواهم در جمع صحبت کنم اصلا نفسم بند میاد دست و پام به هم گره میخوزه و کلمات را اشتباه می گم بعد تا مدتها حسم بد میشه چرا اینجوری شد الان چی می گن بقیه و از این حرفها
٣- در مورد برخورد نامناسب با افراد مسن یا ناراحتی و درد انها به شدت ناراحت می شم همین طور گریه بچه های کوچک خیلی من را اذیت می کند .
۴- در تصمیم گیری ها هم دچار اظطراب میشم مخصوصا اگر در تصمیم نیاز باشه از شخصی درخواست داشته باشم کلا در زمینه درخواست از کسی حتی همسر دچار اظطراب میشم
۵- گاهی خیلی حس عقب موندن از بقیه دوستان و همکاران را دارم حتی نظرات بچه ها را در این سایت می خونم اول مدت زمان عضویت را نگاه می کنم و افسوس می خورم چرا زودتر اشنا نشدم . اون زمان که شما به گفته خودتون ونک سمینار داشتید من هم محل کارم ونک بود همش افسوس می خورم چند من در مدار شما نبودم ، اون زمان من کلاسهای متا فیزیک می رفتم . یا در کار حس می کنم کم کاری کردم و از بقیه هم دوره ای های خودم عقب تر هستم حس و حالم بد میشه یعنی یک جورایی حس حسادت و عقب ماندن قاطی هست
ابنها موارد اصلی بود البته اگر قبلا بود ، قبل اموزش ها خیلی موارد بیشتر را می نوشتم ، الان از خیلی موارد مثلا کم محلی یا تشکر نکردن یا دعوت نشدن ، یا ایراد گرفتن دیگران به راحتی اعراض می کنم ، این فلسفه مدار خیلی مسائل را قابل فهم تر کرده أست .
سپاس بابت وجود شما که این مباحث و فایلها باعث میشید در درون خودمون غرق بشیم و ایراد های خودمون را پیدا کنیم ،
این موضوع که هر چه در بیرون می بینیم اینه درون ماست کمک می کنه راحت تر مشکلات خودمون را پیدا کنیم اگر حالمون با نگاه به دیگران و اطراف بد باشه یعنی از درون مشکل بیشتر داریم و اینه پر از غبار و کثیفی أست هر چه شفاف تر باشه درون ما پاک تر أست شاید برای همین احساس خوب مهمترین مسئله هست ، احساس خوب مثل قطب نما مسیر درست را به ما نشان می دهد.
دو دوره اصلی و اساسی که خیلی دوست دارم تهیه کنم کشف قوانین و عزت نفس أست که انشالله در مدار اسانی ها باشم و به راحتی بخرم .
خدایا حافظ و پشت و پناه تک تک عزیزان این سابت الهی باشه
به نام خدای مهربان
سلام به نسرین عزیز
فقط خواستم بهت تبریک بگم که بعد از درخواست برای خرید دوره کشف قوانین و عزت نفس تهیه کردی کشف قوانین را حالا قطعا خیلی تغییرات و تحولات در زندگیت رقم میخوره
نسرین جان طی کردن تکامل لازمه ی موفقیت های بیشتر که مسیر برات لذت بخش و اسون میکنه
منتظر نتایج شگفت انگیزت هستم
سلام به استاد گرامی و دوستان
از شرایطی که احساسات قوی رو در من برانگیخته میکنه
میتوانم به موارد زیر اشاره کنم
و از شما بسیار بسیار سپاسگذارم برای فایلی که با عشق
و با دست ودلبازی تمام آماده کردین و در اختیار کسانی قرار
دادین که شاید نتونن محصول رو خریداری کنن و از این
طریق به اونها کمک میکنین برای خودشناسی بیشترشون
1_وقتی کسی از من ناراحت و دلگیر میشود من شدیدا
احساس سرزنش و گناه دارم و درگیر آن میشوم طوری که
چندین روز فکر من رو درگیر میکنه و خودم رو لحظه ای
محکوم لحظه ای کارم رو توجیح و لحظه ای بی ارزش
جلوه میدهم
2_واکنش شدید نشان دادن در برابر انتقاد از فرزندانم
کسی که انتقاد میکند و خصوصا آن انتقادی که با انجام
دادن آن عمل فرزندانم خود من مشکل دارم و روی آنها
حساس شده ام و برایم تحملش زجر آور است باعث
میشود بشدت عصبی شوم و حالت تهاجمی به خود بگیرم
3_واکنش نشان دادن برای پول قرضی یا آوردن جنس نسیه
که بسیار بسیار حس بدی مثل کوچک بودن بدبختی و
ناتوانی به من میدهد و مدام در زندگی تکرار میشود
4_احساس بد در مورد متوجه نشدن موضوع پیش پا افتاده
یا نتوانستن انجام کار بانکی ساده و سوتی دادن که به
شدت اعتماد به نفسم رو پایین میاره و مرتب خود را احمق
فرض میکنم و حسابی خجل میشوم
5_واکنش نشان دادن به ترد شدن و قضاوت شدن و
احساس اینکه به مسخره گرفته شده ام و با نیش و کنایه با
من صحبت کنن که در این صورت واقعا احساساتم قابل
کنترل نیستن و به هم میریزم
6_ترس و دلهره برای آمدن مهمان خصوصا اگر وسایل
پذیرایی مهیا نباشه و درگیر شدن ذهن و اینکه هیچ لذتی از
آمدن مهمان و تجربه خوب در ذهن ساخته نمیشود و
همش درگیر آماده کردن وسایل و غذا و اینکه همه جا باید
کاملا مرتب باشد میشوم
7_واکنش نشان دادن به این رفتار دختر 5 ساله ام که حتی
برای پیش پاافتاده ترین درخواستش که قابل اجراست آن را
با گریه و زاری بیان میکنه و همیشه با خودش درگیره و اگر
کار یا بازی رو در مرحله اول درست انجام نده کاملا به هم
میرزه و این رفتار او اصلا برایم قابل تحمل نیست و شدیدا
واکنش نشان میدهم
8_واکنش نشان دادن برای صحبت همسرم برای خرابی
ماشین پیکانی که چندین سال است مرتبا خبر از خرابی
قسمتی از آن را میدهد و من به شدت به هم
میریزم و این موضوع فقط تکرار و تکرار و تکرار میشود
خیلی خیلی خوشحالم که میتونم به این راحتی نقاط ضعفم
رو اینجا بنویسم و اعتماد کامل دارم به خداوند
درخواستم از خدا این بود که بتوانم احساسات خودم رو
کنترل کنم و رهایی به معنای واقعی رو تجربه کنم و خداوند
جواب درخواست من رو خواهد داد و من رو به سمت
خواسته ام هدایت میکنه و نشانش آماده شدن فایل استاد
خوش قلب و سخاوتمندم برای تمرین بیشتر من در رسیدن
به هدفم است خدا رو هزاران بار سپاس …
بنام فرمانروای کل جهان
سلام به استاد عباس منش و خانم شایسته وتمام دوستان
استاد از شما سپاسگزارم برای این فایل زیبا وچقدر من نیاز داشتم به چنین فضایی که بیام و کامنت بزارم .
الگوی تکرارشونده در زندگی ام مسئله سلامتی ام هست . از وقتی که یادم میاد من درگیر حل یک مسئله ای درجسم ام بودم . ووقتی برطرف میشه ، سر وکله ی یه مسئله ی دیگه در جسم ام ظاهر میشه . بیشتر وقت و انرژی و حتی هزینه هایم صرف سلامت جسمانی ام میشه .
خود این موضوع خیلی باعث ناراحتی و عصبانیت من میشه واصلا نمی تونم ذهنم را کنترل کنم چون اجازه نمیده من باانرژی و حال خوب سراغ اهدافم برم و تمرکزی روی آنها کارکنم و یه حس عقب ماندگی به من دست میده .
یکی از مواردی که باعث عصبانیت من و از کوره در رفتن من میشه :
اینکه وقتی خیلی پول خرج میکنم حالم بد میشه و عصبانی میشم .البته فهمیدم که باید روی باور فراوانی خیلی کار کنم .
مورد بعدی که باعث میشه من خیلی ناراحت بشم و از کوره در برم ، برخورو و نوع حرف زدن و رفتار مادرم نسبت به من هست .
اصلا نمی توانم یکسری رفتارهای مادرم را بپدیرم و ذهنم را کنترل کنم و تا مدتها از نطر ذهنی هم در گیرش می شوم و از نظر احساسی خیلی ناراحت و عصبانی ، طوری که تا مدتها دوست ندارم مادرم را ببینم .
خیلی جالب استاد با اینکه من با قوانین آشنا هستم و نسبت به تکامل ام درک اش کردم و
مدام به خودم می گویم به هرچه توجه کنی اصل و اساس اش وارد زندگی ا ت میشود ، باز هم راه را اشنباهی میروم . بازهم مثل گذشنه رفتار میکنم . باز هم به رفتارهای مادرم توجه میکنم و نمی تونم ذهنم را کنترل کنم.
از خداوند هدایت میخواهم تا مرا به درک و آگاهی برسونه که بتونم ترمزهای مخفی ام را پیداکنم.
در پناه الله یکتا شادو سلامت و ثروتمند باشید.
به نام خالق هدایتگر سلام
دوست عزیزم متشکرم برای به اشتراک گذاشتن این کامنت نشتی هایی که شما نوشتید من یاد خودم انداخت این که درگیر مریضی هرچند کوچک در جسمم میشم و دیدم وقتی این اتفاق میافته که من سردرگم میشوم در تصمیم گیری و احساسم بد میشود اما وقتی خوش حالم لذت میبرم از لحظه حالم و کارهای روزمره را بت شورو شوق انجام میدهم کاملا سالم هستم .
و مورد دیگری که گفتید نوع برخورد مادر با شما باز هم این ترمز من بود که شکر خدا بسیار کم تر شده من فهمیدم ریشه این ناراحتی در من عدم احساس لیاقت و نگران اسیب دیدن از سوی دیگران یعنی هنوز نپذیرفتم خودم خالق شرایطم و برخورد هایم هستم و دیدم بخ خاطرات من از دوران کودکی برمیگردد پس تصمیم گرفتم خودم دوست داشته باشم و تک تک کارهام باارزش بدونم و از ربم در این زمینه کمک خواستم میشود وقتی که ناراحت میشوم اما دارم یادمیگیرم برخورد و کلام مادرم یا هر فرد دیگر را در ذهنم مدام مرور نکنم تحلیل نکنم اصلا تلاش نکنم بلکه به آنچه دوست دارم فکرکنم اولش آسان نیست اما میشود و الان این رفتار ها کم شده و راحت تر میتوانم ذهنم را کنترل کنم وقتی کاملا ذهنم منطقی میشود و میدانم دیگر احساسی نگاه نمیکند رفتارخودم را نه مادرم یا فرد دیگر را مورد بررسی قرار میدهم و متوجه میشوم لحن من برخورد من و افکاری که قبل و یا هنگام گفت و گو با فرد داشتم باعث این نوع از واکنش افراد شده هست پس میشود به راحتی اصلاحش کرد
امیدوارم تجربه هایم برایتان مفید واقع شود .
متشکرم از ربم که به یادم آورد روابط الانم برایم روزی مثل یک آرزو بود که آن را زندگی مکنم و میتوانم بهتر از آن را هم تجربه کنم
یارب العالمین متشکرم
هر جا هستید در پناه رب العالمین غرق در تجربه عشق و محبت در تمام روابطتان و ثروت و فراوانی و شادکامی باشید .
یاحق
سلام استاد عزیز
چه اتفاقاتی شدیدترین احساسات رو در من برانگیخته کرده؟
_مورد اول تغییر شغل من هر چند ماه یکبار هست.
یعنی تا الان که من 23 سالمه،تقریبا سر6 تا کار رفتم و هرکدوم مدتش چند ماه بیشتر طول نکشیده…
هردفعه به اشکال مختلفی مثل حقوق کم،سنگین شدن کار و… از اون کارها اومدم بیرون.
_مورد بعدی که من رو یک زمانی عصبانی میکرد و الان فکر میکنم خیلی خیلی درمن کم رنگ شده باشه چون جدیدا برام اتفاق نی افتاده، این بوده که دیگران از من بپرسن کجا کار میکنی؟ و من هردفعه یک شغل جدید رو میگفتم.( چون از این قرار ملاقات با اشخاص تا قرار ملاقات بعدی من شغلم صددرصد تغییر کرده بوده) و برام مهم بود که بگن من ثبات ندارم و ازاین شاخه به اون شاخه میپرم…
_ مورد بعدی اینکه توانایی هام دست کم گرفته بشه…
این مورد از زمان بچگی درمن وجود داره چون زمانی که نمره خوبی میگرفتم،پدر من زیاد من رو تشویق نمیکرد و همیشه میگفتم اگر اون زمان نمره 20 میگرفتم طوری بی تفاوت رفتار میکرد که انگاری باید 21 میگرفتم…
و همیشه از طرف خانواده، دیگران بااینکه کمترین کارهارو نسبت به من انجام میدادن،همیشه بیشتر از من تشویق میشدن(افراد غریبه)
اینم بگم که دلیل رفتار پدرم رو پیدا کردم و درنتیجه رسیدم به خودم،یکی از دلایل این بوده که،مسئول رفتارهایی که بامن میشده خوده من بودم. و دلیل دیگه باورهای مخربی بوده که پدر من داشته،برای همین هیچ ناراحتی ندارم ازاین بابت اما چون از بچگی این الگو در جنبه های برای من تکرار شده،الان هم ناخداگاه اگر کسی توانایی های من رو دست کم بگیره عصبانی میشم…
_مورد بعدی،انسان هایی به سمت من جذب میشن که ارامش ذهنی ندارن و قدرت تصمیم گیری هم ندارن…
و چیزی که متوجه شدم و از زبون تقریبا همشون شنیدم این بوده که ،تو آرامش داری،تو چقدر منطقی،تو مهربونی،بنظر تو چیکار کنم؟تو راه حل بده و…
میشه گفت انسان هایی که وابسته به شخصی میشن که ارامش داره و راهنمای اونا باشه تا بتونن درست تصمیم بگیرن چون خودشون دقیقا نقطه ی مقابل هستن، ارامش ندارن و توانایی تصمیم گیری هم ندارن…
خداروهزاران بار سپاسگزارم استاد چون زمانی که شما این سوال رو پرسیدید،من در طول فایل داشتم فکر میکردم و دیدم که چقددر تغییر کردم،چقدر مسائلی بوده که باعث عصبانیت من میشده اما الان نه اصلا وجود ندارن و نمیدونستم که،کی من تغییر کردم که دیگه برام تکرار نشدن…
مثال های بالاروهم که زدم،برای خیلی وقت پیشن و چون جدیدا باهاشون برخورد نداشتم،نمیدونم واقعا هنوزهم احساسات من رو برانگیخته میکنن یا نه.
چون بیشترشون ازاین نشعت میگیرن که حرف و نظر دیگران برام مهم بوده اما الان خیلی خیییلی کم شده این حس درمن که مورد توجه دیگران باشم و یا دید دیگران نسبت به من برام خیلی مهم باشه.
(بخاطر اموزه های شماست،من خیلی وقته با سایت شما آشنا هستم و فایل هاتون رو دست و پا شکسته گوش میکردم و نتیجه ام گرفتم،اما به اندازه ی مدت عضویتم دراین اکانتم،به آموزه هاتون واقعا متعهد بودم و بیشترین نتایج روهم درهمین مدت گرفتم.سپاسگزارم ازشما…)
الان در ذهن من جای خیلی چیزا درست شده،اگر من شغل های مختلفی عوض کردم بخاطر این بوده که نمیدونستم چی میخوام، و اون کاراهایی که انجام میدادم چون بهشون علاقه ای نداشتم و بی هدف بودم دراون کار،هردفعه چیزی پیش میومد که عوضشون کنم…
اگر افرادی رو جذب کردم که وابسته به نظر دیگران بودن و دنبال پیدا کردن آرامش نداشتشون در من میگشتن،این بوده که من احساس دلسوزی و حس حامی بودن به اون افراد منتقل میکردم و همین باعث جذب اون ها میشده.
قبلا بااینکه سنمم کم بود اما حکم مشاوررو برای حتی بزرگتر از خودم داشتم چون میگفتن تو ذهنت منطقیه،به کوچکترین مسائل دقت میکنی و… و من وااقعا باتمام وجود ساعت ها وقت میزاشتم تا اون مسئله ی شخص رو حل کنم،اما نمیدونستم که دارم کلی باور اشتباه رو در خودم با گوش کردن به حرف های منفی افراد،میسازم…
مدتی زیادی میشه که گوش شنوا برای درد دل کردن دیگران نیستم و افراد این رو میدونن اگر میخوان ازمن راهنمایی بگیرن فقط باید بامن درباره ی راه حل صحبت کنن نه اون تضادی که براشون بوجود اومده چون من گوش نمیدم به ناخواسته ها…
اززمانی که این تصمیم رو گرفتم،خداروشکر فقط افرادی نزدیک من موندن که واقعا دنبال حل مسائلشون از طرف خودشون هستن و دنبال این نیستن که دیگران براشون کاری انجام بدن و خودشون رو مسئول و خالق زندگیشون میدونن.
باگوش کردن به حرف های افراد ،دنبال این بودم زندگیشون رو تغییر بدم و براشون دلسوزی میکردم اما الان یا هیچی نمیگم یا یکم درباره ی حرفای استاد صحبت میکنم و درنتیجه اون فرد رو ارجا میدم به فایل مرتبطی که در سایت هست و براین باورم که اگررر اون شخص واقعا بخواد که تغییر کنه،مثل بچه های سایت وقت میزاره و فایل هارو گوش میده.
بازهم سپاسگزارم ازشما استاد عزیزم که دیگه جدیدا هرروز به تغییرات خودم با گوش دادن به فایل هاتون،پی میبرم…سپاسگزارم
به نام خداوند هدایتگر
سلام به استاد عزیزم و خانوم شایسته عزیز
سلام به همه دوستان ارزشمندم
این کامنت دوم من هست
تو کامنت اولم اومدم به سوالات پاسخ دادم و با خوندن کامنت های بچه ها یه ایده ای گرفتم
بیام از الگوهای تکرار شونده مثبت تو زندگیم بنویسم تا به خودم ثابت بشه من در مدار این اتفاقات مثبت هستم و بیام آگاهانه بیشتر و بیشتر روش تمرکز کنم تا از این جنس اتفاقات بیشتر برام رخ بده و باورهام بیشتر تقویت بشه
اتفاق مشابهی که یه مدت هست همیشه داره برامون تکرار میشه اینه که
وقتی کاری برای مشتری انجام میدیم یه مبلغی اضافه تر پرداخت میکنه یا بهمون کادو میده
و میگه این هدیه من به شما
این الگو بارها و بارها داره برامون تکرار میشه
اولین بار وقتی این اتفاق افتاد که
وقتی کار و برای مشتری مون انجام دادیم فرداش با همسرم تماس گرفت و گفت اگه تشریف دارین میخوام براتون یه هدیه بفرستم
و دیدیم که یکی از دوستانش و فرستاده دو تا پاکت بهمون داد
تو هر پاکت 500 هزار تومن پول نقد بود و گفت از طرف آقای فلانی گفتن یکی برای خودتون و یکی برای خانومتون
یعنی انقدر من و همسرم از این اتفاق خوشحال شدیم و انقدر راجبش حرف زدیم که ببین طرف چقدر برامون ارزش قائل شده که یه نفر و فرستاده تا بهمون هدیه بده
دقیقا اسم هدیه رو آورد
انقدر ما راجب این موضوع صحبت کردیم انقدر بهش قدرت دادیم انقدر سپاسگزاری کردیم
الان میتونم بگم تقریبا هر مشتری که براش کار انجام میدیم بدون اینکه ما کار اضافه ای براش انجام بدیم بهمون یه مبلغی اضافه تر میده یا بهمون هدیه میده
یا چند وقت پیش مشتری یه ظرف پذیرایی چوبی بهمون هدیه داد
یا یه مشتری به همسرم یه عینک دودی اصل مارک جورجیو آرمانی هدیه داد
یعنی ما قبلا این باور و میساختیم که مشتری هامون خوش حساب باشن چون قبلا نبودن
الان نه تنها خوش حسابن بلکه خودشون میگن دوست داریم بهتون هدیه بدیم به عنوان تشکر
الگوی بعدی که همیشه داره برام تکرار میشه
وقتی اسنپ میگیرم راننده ها هم خیلی خوش اخلاقن هم هم فرکانسی خودمون هستن
و خیلی وقتا شده طرف از بچه های سایت بوده
قبلا همیشه راننده ها غر میزدن و از مشکلات و گرونی میگفتن
الان خیلی خیلی کم شاید میتونم بگم اصلا این چند وقته راننده بداخلاق یا کسی که غر بزنه و شاکی باشه باهاش برخورد نکردم اتفاقا طرف هم فرکانس خودم بوده
الگوی بعدی که مدام داره تکرار میشه اینه که تعداد افرادی که توسط ما به سایت استاد هدایت میشن هرروز داره بیشتر میشه
من و همسرم نزدیک 4 ساله عضو سایت هستیم و طبق گفته استاد سعی کردیم راجب این مسائل با کسی صحبت کنیم و نخوایم کسی و تغییر بدیم و تمرکزمون و بزاریم رو خودمون
ولی تقریبا از عید تا الان دارم میبینم که افراد خودشون دارن تحت تاثیر ما قرار میگیرن
خودشون میپرسن میگن چطوری انقدر حالتون خوبه ؟
یا اصلا بحث یه جوری پیش میره میفهمن ما از شاگردان استاد هستیم و مشتاقانه میان تو سایت ثبت نام میکنن
این الگو مدام داره تکرار میشه
دوستانمون دارن هدایت میشن به سایت
این نشون میده ما تغییر بنیادین کردیم
چون این الگو اصلا نبود که کسی از سمت ما هدایت بشه به سایت ولی الان انقدر تغییر کردیم که افراد میفهمن و میان میپرسن و میبینن این تغییر و
و چون میبینن ما تغییر کردیم و نتیجه گرفتیم راحت میان تو سایت بدون مقاومت
استاد عاشقتونم
الگوی بعدی اینه که هرروز دارم توسط افراد مختلف تحسین میشم
یعنی افراد به کلام میارن که چقدر زیبایی چقدر انرژیت خوبه چقدر رابطه ات با همسرت خوبه
و……
استاد میدونین ما تازه اسباب کشی کردیم
یعنی همسایه هامون عاشقمون شدن
باورم نمیشه تو این مدت کم انقدر زود باهم دوست شدیم
همش دارن تحسینمون میکنن میگن چقدر انرژی تون خوبه چقدر خوشحالیم اومدین تو این ساختمون
کلا این الگو داره خیلی خیلی برام تکرار میشه آدم هایی که باهاشون برخورد میکنن هم فرکانس خودم هستن و تعجبی هم نداره چون قانون اینه
من در مدار درستم و آدم های هم مدار خودم و جذب میکنم
الگوی بعدی اینه که پول خیلی راحت و آسان داره میاد سمت من
مشتری هایی که چند سال ازشون خبری نبود و من خودم و میکشتم بیا حسابت و واریز کن بیا کارت و پیگیری کن و نمیومدن
خودشون پیداشون میشه خودشون پولشون و واریز میکنن
اصلا بعضی ها رو من یادم رفته بود
یه مشتری بود چند سال کاراش آماده بود پیگیری نمیکرد و یه مبلغی هم بدهکار بود
من هرسری بهش میگفتم انقدر حسابتون مونده واریز کنید تا کار و ارسال کنم میگفت نه شما اشتباه میکنید من بدهکار نیستم
بهش فاکتور نشون میدادم میگفت نه اشتباه کردین شما و اصلا تو کتش نمیرفت
دیروز بعد از سه سال زنگ زده و ذهنم گفت الان باز میخواد همون روند و همون صحبت ها تکرار بشه
ولی یه لحظه گفتم نه و تو ذهنم ساختم الان همون چیزی و که من میگم قبول میکنه
بهش گفتم عزیز من شما انقدر حسابتون مونده اگه میخوای فاکتور هم بفرستم
گفت نه این چه حرفیه نیازی به فاکتور نیست حرف شما درسته ببخشید تا الان هم من اشتباه میکردم شماره کارت بدین همین الان براتون واریز میکنم
این الگو خیلی داره تکرار میشه که راحت پول میاد تو حسابم یعنی کار فیزیکی خیلی کم انجام میدم ولی سود کارم عالیه
این اتفاق و این روند هم دقیقا از سال جدید شروع شده برام
این داره بهم ثابت میکنه پول درآوردن آسان ترین کار دنیاست
الگوی دیگه ای که داره تکرار میشه
مشتری ها خیلی راحت دارن جذب میشن
یعنی اصلا نیازی نیست ما وقت بزاریم کار و توضیح بدیم به مشتری
مثلا یه نفر دیگه مارو معرفی کرده خودش کلی تعریف کرده خودش گفته برو پیششون خیالت راحت باشه و طرف میگه اصلا نمیخوام کار ببینم و با اطمینان کامل میاد پیشمون
و اصلا ما تایم نمیزاریم مشتری رو راضی کنیم طرف از قبل اوکی شده و با اطمینان میاد
خیلی خیلی موارد دیگه ای هم هست ولی این موارد تو ذهنم بود و نوشتم
استاد جون راستی اینم بهتون بگم امروز داشتم با دوست خوبم عاطفه نوری عزیز صحبت میکردم و بهش گفتم من هرکی از دوستانم رو میبینم داره دوره کشف قوانین رو میخره خدارو شکر
بهم گفت مونا فکر کنم استاد با هر دم و بازدمش پول میاد تو حسابش
گفتم چه باور قشنگی منم بیام بسازم
دوست دارم با هر دم و بازدمم پول به حسابم واریز بشه
استاد و خانوم شایسته عاشقتونم
یه جوابی که همین الان خدا هدایتم کرد و به ذهنم اومد در رابطه با این سوال که چه زمانی احساسات منفی من برانگیخته میشه ؟
زمانی که احساس پوچی و بی ارزشی میکنم
زمانی که احساس کنم هدفی تو زندگیم ندارم
زمانی که احساس میکنم راکد موندم و حرکت نمیکنم
وقتی این احساس میاد سراغم وقتی ذهنم اینطوری نجوا میکنه که تو مفید نیستی تو بی هدف شدی
خیلی احساسم بد میشه و کنترل ذهنم سخت میشه
خدایا شکرت که بهم آگاهی میدی تا بیام بنویسم
سلام و درود مونای عزیز
تبریک میگم به ذهن مثبت اندیش و باورهای غنی و قشنگی که در وجودت ساختی. کامنتتو خوندم دیدم چقدر کار دارم من تا برسم به مرحله ای که مثل تو بیندیشم و باورهای تو رو داشته باشم! چرا اینو میگم؟
دلیلش اینه تا اسم باورهای تکرار شونده می اومد ذهن من اونو به باورهای مخرب تفسیر می کرد که دارند بلا سرمون میارند. وقتی کامنت شما رو خوندم چقدر جا خوردم و تلنگری بود برایم که چقدر هنوز ناآگاهانه باورهای منفی دارم!!! و چقدر ذهنیتم هنوز منو به سمت چیزهای منفی سوق میده؟ و چقدر باید آگاهانه تلاش و کار کنم که ذهنم ناخودآگاه مثبت فکر کنه؟
جمله باورهای تکرار شوند یک جمله خنثی است.نه بار مثبت داره و نه بار منفی. این کشش ذهن ماست که اونو چجور تفسی میکنه! چرا به ذهن من نیومد باورهای تکرار شونده مثبت؟!!!
بازم تبریک میگم بهتون بابت ذهن زیبا و مثبت نگرتون و ممنونم بابت کامنتتون که تلنگری به من بود تا مچ ذهنمو بگیرم و بیشتر به لایه های زیرن ذهنم نفوذ کنم.
گفته بودید” ما تازه اسباب کشی کردیم. یعنی همسایه هامون عاشقمون شدن. باورم نمیشه تو این مدت کم انقدر زود باهم دوست شدیم.همش دارن تحسینمون میکنن میگن چقدر انرژی تون خوبه چقدر خوشحالیم اومدین تو این ساختمون” . میخواهم بگم بهتون که چه نعمت و سعادتی از این بالاتر که با یه زوج عباسمنشی همنشین و همسایه باشی. خوشا به سعادت همسایه هاتون که شما ها رو دارند. عباسمنشی بودن یک برنده. برندی که نظیر نداره. برندیه که معجون تمام خوبیهاست. برندیه که بالاترین کیفیتو داره. و به لطف خدا این خانواده داره روز به روز بزرگتر میشه وایرانو می سازه.و این گفتمان روز به روز در جامعه پررنگتر میشه.یاد خاطره ای افتادم بی ربط با حرفام نیست. بهمن پارسال رفته بودم یکی از مشاوره های املاک در تهران و وقتی داشتم حرف میزدم بهم گفت نکنه تو هم عباسمنشی هستی؟ من واقعآ جا خوردم گفتم با افتخار عباسمنشی هستم. تو از کجا متوجه شدی؟ گفت از طرز حرف زدنت! و کلی باهم راجع به استاد حرف زدیم و راجع به سوالاتش بحث کردیم. بعدش خدا رو شکر کردم که اینقدر رو خودم کار کردم که لااقل گفتمانم معرفی کننده برندم باشه و از این بابت خیلی خوشحال شدم و خدا رو شکر کردم.
وقتی دارم مینویسم خدا میدونه سر از کجا در میارم خخخخ. نتیجه ای که از بحثم میتونم بگیرم اینه که نتیجه کار روی خودم این شده که گفتمان و ظاهرم در مسیر درستشه و باید بیشتر روی خودم کار کنم برای تغییر لایه های زیرین افکار و ذهنم.
حرفام طولانی شد ببخشید ولی باید می نوشتم و ذهنم را با منطق قانع کنم و از خودم ردپا بگذارم. برای شما زوج عباسمنشی خوشبختی و سعادت و ثروت روزافزون آرزو میکنم. یا حق
به نام خدای مهربون
سلام دوباره استاد و دوستای گلم
چند مورد از الگو های تکرار شونده در خودم رو خواستم بنویسم.
در بخش کار.
من بالای 5 الی 6 جا رفتم برای کسی کار کردم و بدون نوشتن قرارداد مشخص
و یکی دوسال به مشکل خوردیم و من از اون کار بیرون اومدم و همیشه هم گفتم صاحب کار هم آدم های خوبی نبودن و حق من رو خوردن
این الگو چندین و چندین بار تکرار شده
که به کمک آموزه های این سایت امسال برای اولین بار تونستم در کار جدیدم قرار داد کاری بنویسم .حالا خیلی کامل نیست ولی این الگو رو شکستم که بدون قرار داد کار کنم.
⭐⭐⭐
یا تا الان چندین شغل شروع کردم که اولش خوب بوده و بعد اون شغل خورده به کسادی و از اون شغل در اومدم باز رفتم توی ی شغل دیگه باز همون الگو تکرار شده
انگار وقتی من میرفتم توی ی کاری اون کار دیگه خراب میشد برام
⭐⭐⭐⭐
توی روابط هر موقع وارد رابطه شدم طرف وابسته شده یا خودم وابسته شدم و بعد به مشکل خوردیم و جدا شدیم
⭐⭐⭐⭐
یا مثلا ی نفر خیلی عالی کار میکنه و من ازش تعریف میکنم جای همه و بعد کارش خراب میشه
⭐⭐⭐⭐⭐
همیشه ی کار جدید رو با کلی شور و شوق انجام میدم بعد ول میکنم. مثل ورزش
⭐⭐⭐
ی الگوی تکرار شونده مثبت اینه که من در 97درصد با کسی قرار میذارم هر چقدر مهم تر باش اون کار و قرار من خیلی زودتر میرسم
شده ی ساعت زودتر رسیدم و منتظر بودم البته احساس خوب بوده چون خودم زود رفتم
یعنی همیشه همیشه من زودتر میرسم سر قرار
تا حالا نشده ی قرار مهمی باشه و من دیر برسم
استاد ازتون تشکر میکنم که باعث میشید بیشتر به خودمون فکر کنیم
سلام دوست عزیزم
اینکه شما خودتو خالق چه خوب چه بد زندگیت میدونی یعنی نصف را امدی
حالا که خالق هستی چرا خوب خلق نکنی
چرا انگشت اتهام به سمت خودت میگیری
منم تو زندگی مالی و روابطی خیلی چالش داشتم و بعضی وقتا اشتباه کردم ولی باز هدایت شدم و درستشون کردم و پیشرفتم و الان نزدیک به 15 سال که صعودی هستم البته این به این دلیل نیست که اشتباه نکردم کردم خیلی هم کردم ولی تصمیمات درستم بیشتر بوده و تو ذهنم از گناه کار دونستن خودم گذشتم و رها شدم این یعنی برایندم مثبت بوده
ایراد من این بود به داشته هام نگاه نمی کردم و نمی گفتم بهزاد تو از انار فروشی کنار خیابان الان یه کار خانه فول فول مصنوعات چوب داری چرا این راه به چشمت نمیاد میدونی ما انسان ها و قتی دستاورهای خودمون کوچیک میشمریم احساس یاس می کنیم و از حرکت کردن وایمیستیم این بده
جرات داشته باش تو راهی که دوستش داری تلاش کن حتما نتیجه میده
به قول پدر من شما به یه سنگ ایمان و باور داشته باش جوابتو میده
روزایی میشد که من از خستگی فیزیکی کار وقتی با دوستام میرفتم بیرون از شهر تو یه باغ من به بالاشت نرسیده خواب میرفتم واقعا میگم حتی دوستام روی این کار من با هم شرط میبستن و میگفتن چقدر ذهنت ازاده که اینقدر راحت خواب میری ما باید دو ساعت فکر کنیم تا خواب بریم ولی من ذهنم فقط ازاد نبود چون داشتم تو علاقه ام کار می کردم اسوده بودم که جواب میده و راحت خواب میرفتم
الان به جایی رسیده ام که اونا به رویاشون کارمند شدن بود رسیدن حتی با وضع خانوادگی خیلی بیشتر از من ولی من 25 تا کارمند و کارگر دارم
خدا خیلی بزرگه انگشت اتهام به سوی خودت بگیری و احساس گناه داشته باشی جهان همونو بیشتر بهت نشون میده
من از لحاض مالی الان جایی هستم که اونا حتی نمی تونن هزینه نگهداری دستگاه ها یا حتی ماشین زیر پای منو بدن و همه اینا در زمانی بود که اونا هم تحصیلات هم پستوانه اقتصادی صد برابر من داشتن
این حرفایی که استاد میگن گوهر واقعا من لمسشون کردم
ارادتمند استاد عباس منش
سلام
سپاس دوست عزیزم
بهتون تبریک میگم
بابت موفقیت هاتون
خدا رو شکر میکنم بابت دوست های خوبم
اره منم واقعا بشینم رو خود باوری ام کار کنم
بشینم خلق کنم اون چیزی رو که میخوام
واقعا الان به ی درکی رسیدم که خودم هستم شرایط و اتفاقات زندگی ام رو رقم میزنم
و از فکر کردن روی عوامل بیرونی دست بردارم و بیام از خودم شروع کنم از چیز های کوچیک شروع کنم به ساختن
مرسی عزیزم
خیلی خوشحالم کردی
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام خدمت دوستان و استاد عباس منش عزیز
در پاسخ به سوالات این فایل
چه شرایط و چه اتفاقاتی در زندگی شما قویترین احساسات رو در شما بر انگیخته میکنه
من اگر بخوام از جنبه مثبت بگم وقتی که تو حالت احساس خوبی قرار میگیرم
موقعی که تو بیزنس مورد علاقه خودم تونستم فروش داشته باشم و پول دریافت کنم
اون زمان تو حالت احساس خیلی خوبی قرار دارم و خیلی خوشحال میشم و کلی لذت میبرم
از روش و کاری تونستم پول خلق کنم که مورد علاقه منه و این اتفاق جدا از اینکه ایمان و انگیزه منو به ادامه کار بیشتر میکنه هیچ علاوه بر اون کلی بمن احساس خوبی میده از اینکه تونستم کار مثبت برای جهان انجام بدم و بواسطه همین پول خلق کردن تونستم به کلی از ادمها خیر برسونم تا اونها همین احساس خوب منو رو هم تجربه کنند و از زندگیشون بیشتر لذت ببرند
بنابراین تو حالت مثبت میتونم بگم فروش محصول بیشترین احساس خوب رو در من ایجاد میکنه
ولی اگر بخوام جنبه منفی بگم من هر از چند گاهی من با همسرم بخاطر مسائل مختلف درگیری لفظی پیدا میکنیم و تو این مواقع احساس منفی بهم دست میده که بعضی اوقات نمیتونم خودم رو کنترل کنم
البته اگر تو حالت مثبت بگم من خیلی بهتر از گذشته شدم
در گذشته علاوه بر درگیری لفظی متاسفانه حتی درگیری فیزیکی هم داشتیم و حتی این مشاجره ما شاید چند روز ادامه داشت و بعد برمیگشتیم تو حالت عادی ولی الان خداشکر علاوه بر این درگیری فیزیکی خیلی وقته نداریم و حتی فاصله یه مشاجره تا درگیری بعدی نسبت به گذشته خیلی بیشتر شده
یعنی اگر قبلا هفتهای سه بار درگیر میشدیم که ممکن بود تا چند روز هم طول بکشه تا به حالت عادی برگردیم ولی الان خداشکر شاید ماهی یکبار این اتفاق رخ بده و بعدش به یه ساعت نمیکشه که خیلی سریع برمیگردیم به حالت عادی
ولی باز هم با این حال این الگو تکرار شونده تو زندگی من وجود داره که نشون میده من هنوز یکسری ترمزهام و افکارهای منفی تو ذهنم دارم که نمیذاره اتفاقات دلخواه برام رخ بده
بنابراین با پاسخ دادن به این سوال برای پیدا کردن الگوهای تکرار شونده تو دو مورد که بیشترین احساس چه لحاظ مثبت و منفی در من بوجود میاورد رو نوشتم
که بعدها با خوندن این کامنت بیاد بیارم که قبلا تو چه مدار فرکانسی قرار داشتم و الان کجا هستم
استاد باز هم از شما سپاسگزارم از اینکه فایلهای بسیار خوب و مهمی تو سایت قرار میدید و بصورت کاملا جهت دهی شده یکسری سوالات هدفمند از ما میپرسید تا باعث میشه ما بیشتر بفکر فرو بریم تا بهتر خودمون و اتفاق پیرامون خودمون کنکاش کنیم و اگاه باشیم که چه باوری داریم و چه فرکانسی به جهان داریم ارسال میکنیم که باعث شده اون نتایج تو زندگی ما رخ بده و اگر دلخواه نیست بیایم کدمون رو اصلاح کنیم تا نتایج هم تغییر کنه
حمد و ستایش مخصوص خدایی هست که فرمانروای کل کیهانه
شاد و سالم و ثروتمند باشید
فعلا
یا حق
به نام خداوندی که من را انسان آفرید
سلاممممممم به بهترین و آگاه ترین استاد دنیااااااا امیدوارم که حالتون عالیییییییییییییییییی باشه
به به یه فایل ناب دیگه با آگاهی های ناب ترش
بریم به امید الله
ما تمام اتفاقات زندگی مون رو با افکار ، باور و کانون توجهمون به وجود میاریم
چه خوب ، چه بد نه هیچ عامل بیرونی چون هر عاملی بیرون از ما روی زندگی ما هیچ تاثیری نداره
واکنش ما به اتفاقات هم باعث میشه که اون جنس اتفاقات بیشتر یا کمتر بشه فراق از اینکه اون اتفاقاتی که داریم ازش صحبت میکنیم دوسش داریم یا نه
یه مثال بزنم
مادر من وقتی توی آشپزخونه یه اتفاقی میوفته و آشپزخونه بهم میریزه عصبی میشه ناراحت میشه و بهم میریزه درموردش با دیگران صحبت میکنه و هی این تکرار میشه که توی آشپزخونه همش یه اتفاقی میوفته که آشپزخونه بهم بریزه و فقط هم توی آشپزخونه هست و الگو هرچنوقت یکبار تکرار میشه
برای همینکه نباید آدم واکنشی باشیم
اگر یک الگوی تکرار شونده توی زندگی ما هست نشون میده که اون افکار اون فرکانس داری ارسال میکنی که اون اتفاق داره به وجود میاد
مثلا اگر توی روابط انسانی گیر تو بیاد که به شدت نیاز به ترحم داشته باشه اشکال از اون انسانه نیست
اشکال از توعه که تو بطور ناخودآگاه دوست داری انسان های ضعیف رو جذب کنی
تمام این ها بخاطر اون باور و فرکانس هایی هست که در لحظه ارسال میشه
باور چیه؟؟ فکری که هزاران بار تکرار بشه توسط جامعه ، والدین
اتفاقاتی که توی زندگی مون جذب میکنیم با باور های بنیادی ما هماهنگه چه دوسش داشته باشیم چه نداشته باشیم
مثلا من یه خاله دارم که باورش اینکه پول درآوردن خیلی سخته و خیلیم سخت پول در میاره درصورتی که دوست داره راحت پول دربیاره ولی این با ، باور بنیادیش هماهنگه
اگر الگوهای تکرار شونده درست باشن مشخصه که باورهای درستی درمورد اون موضوع داری
مثلا هرچنوقت یکبار یه اتفاق فوقالعاده براش میوفته
و کسانی که قوانین رو نمیدونن فکر میکنن که طرف شانس آورده درصورتی که همچین چیزی اصلا وجود نداره اون باورهاش درسته که این الگوهای تکرار شونده مناسب رو خلق میکنه
ولی اگر الگوهای تکرار شونده درست نباشن یعنی باورهای درستی درمورد اون موضوع نداری
استاد جانم من درمورد این الگوهای تکرار شونده یه مثال اومد توی ذهنم گفتم بگم تا یادم نرفته
من بچه که بودم خیلی زمین میخوردم و هرسری هم با صورت زمین میخوردم یعنی دوچرخه سواری میکردم با صورت زمین میخوردم راه میرفتم با صورت زمین میخوردم این الگو هی تکرار میشد و من همش این رو میگفتم که من بدشانسم
یا بخاطر قد بلندم چشمم میزنن
ولی زمانی که تغییر کردم باورهامم به صورت بنیادی تغییر کرد دیگه این اتفاق برام نیوفتاد این الگو دیگه تکرار نشد چون اون باور چشم نظر از بین رفت من بخاطر اون خیلی میفتادم
یا پدر و مادر من این رو همیشه میگن که وقتی ما یه چیزی داریم و اون رو میفروشیم اصلا کلا مملکت بهم میریزه یا مالی که ما داریم بی ارزشه
و همیشه هم برای اونا ها همینه تا یه چیزی رو میفروشن قیمتش میره بالا و این الگو هنوز که هنوزه داره براشون تکرار میشه
یه بار یه خونه فروختن تا فروختن قیمتش رفت بالا
یه بار یه طلا فروختن تا فروفتن قیمتش رفت بالا
الگوهای تکرار شونده یکسری باور ، افکار و فرکانس پشتش هست که داره این الگو هارو تکرار میکنه
سوال اول
1_چه شرایط و اتفاقاتی توی زندگی ما قوی ترین احساسات رو توی ما برانگیخته میکنه؟؟
استاد جانم من قبلا اگر بعد از ساعت 12 ظهر بلند میشدم عصبی میشدم به مامانم میگفتم که من که بهت گفتم من رو زود بیدار چرا دیر بیدار کردی و همش فکر میکردم که کار هام انجام نمیشه از قبلا منظورم همین چند ماه پیش بود
و این الگو هی تکرار میشد هرچنوقت یکبار من دیر بلند میشدم و وقتیم گه دیر بلند میشدم عصبی میشدم
و من فکر میکنم که باوری که پشت این الگوعه این هست که
زمان کمه ، وقت نیست
این باور ، باور اشتباهی هست
من این باور رو شناسایی کردم زمانی که یکی از کامنت های بچه ها رو خوندم و دارم روی این باور کار میکنم و اون الگو خیلیییییی کم تکرار شده
از اون وقتی که تصمیم به تغییر این باور گرفتم دیگه نشده دیر بلند شم مثلا امروز ساعت 12:5 بلند شدم و به خودم گفتم اصلا اشکال نداره وقت فراوانه و به همه ی کارهات میرسی و خیلی باارامش و حال خوب از تخت بلند شدم
خیلی توی این مورد نسبت به قبل بهتر شدم
منتظر قسمت بعدی هستم استاد جانم مشتاقانه
عاشقتونمممممممممممممممم استاد جانم اونقدری که توصیف نمیشهههههههههههههههههههههههههههههه
خدایاااااااااا شکرتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتنتتتننتتتتتت
سلام به دوست عزیزم
بابت این کامنت زیبا از شما تشکر میکنم
من نیز مشکلی مشابه شما دارم و یک همچین باور مخربی درون من نیز وجود دارد و همش فکر میکنم اگر در ساعت مثلا 7 بیدار بشوم به همه ی کار هایم میرسم در غیر این صورت دیگ فایده نداره باید از فردا شروع کنم یا اینک زیاد میخابم
میخاستم ازتون بخام ک راهکار ها و کارایی ک انجام دادید ک این مسئله حل شده را برای من بنویسید ک من هم بتونم ازش استفاده کنم منتظر پاسختون هستم و سپاسگذارم
به نام خداوندی که من را انسان آفرید
سلام به دوست عزیزم فاطمه جان امیدوارم که حالت عالی باشه
کاری که من انجام دادم این بود که وقتی از ساعت 12 به بعد بلند میشدم
به خودم میگفتم که
زهرا اشکال نداره وقت فراوانه و تو به همه ی کارهات میرسی و خیلی با آرامش از تخت بلند میشدم و میرفتم کارم رو انجام میدادم
چندین بار که این رو به خودم گفتم دیگه عصبی نمیشدم
و این اتفاق هم دیگه برام رخ نداد
عاشقتونمممممممممممممممم
خدایاااااااااا شکرتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتنتتتننتتت