پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 1 - صفحه 44


توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

1295 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    گلاله خسروی گفته:
    مدت عضویت: 882 روز

    به نام خدای بخشنده و مهربان 1-من تاقبل از اینکه با این گروه الهی استاد عباسمنش وهمسر عزیزشون اشنابشم خیلی احساساتی بودم به خصوص احساسات بد زیاد بودوخیلی ازم انرژی می‌گرفت و در مورد احساسات خوب هم خیلی خودم رو خنثی نشون میدادم که این هم من رو انسان بی انرژی و کسل و بدون انگیزه بار آورده بود اما حالا شکر خدای مهربان و با قدم گذاشتن در این راه همه چیز برعکس شده،یعنی به چیزها و یا اتفاقاتی که از اون جنس نمی‌خوام واکنش نشون نمی‌دم و حتی اگر خیلی مجبور باشم نظر کوتاه و در عین حال خنثی میدم چون می‌دونم سر منشا همه چیز خودمونیم ومن برای هیچ کسی کاری ازم برنمی‌آید واون انسان خودش باید در ذهنش تغییر بکنه در مورد تصمیمات مهم همیشه آدم دودل بوده‌ام و همین حالا هم این مشکل رو دارم اما خداروشکر در این مسیر یاد گرفتم که حال خودم رو خوب نگه دارم و خودم رو مشوش و نگران نکنم چون هر چیزی که واقعاً لیاقت رو داشته باشم برام پیش میاد که اگر به مذاقم خوش آمد اول ازهمه خداروشکر میکنم و دوم به خودم افتخار میکنم چون نشون میده خیلی درست با خودم کار کردم اما گر نتیجه تصمیم باب میلم نبود باز هم خدا رو شکر میکنم و با استفاده از توجه به زیبایی ها و فراوانیها و خوشحالی کردن خودم سرگرم چیزهایی که دوست دارم میکنم و به الهامات و نشانه های خداوند خیلی توجه و عمل میکنم و البته خودم رو با سایت خیلی مشغول میکنم که هم حالم خوب میشه هم باعث میشه دوباره روی خودم کار کنم و ترمزهام رو پیدا کنم و خیلی دریچه ها برام باز میشه و خیلی کلیدها دستم کیادو قانون تکامل رو هم میدونم و این جوری خداوند دوباره تواون تصمیم به ظاهر اشتباه همه چیز رو و به وفق مراد من درمیاره ….در مورد مسخره شدن و یا انتقاد تو این ده سال اخیر مشت و لگد های روزگار من رو جوری بار آورده بود که اهمیت ندم یا البته خودم شاید این جور فکر میکردم چون الان به به سری ترمزهای خودم پی بردم به این که نظر دیگران واسم خیلی مهمه که همیشه آدم خوبه باشم پس این نشون میده قضاوت شدن برام مهمه و دارم رو این قضیه کارمیکنم و به این نتیجه رسیدم, قضاوت نکنم که خودم هم قضاوت نشم و این طور توجه م از رو ی نظر دیگران نسبت به خودم خیلی کم بشه … در مورد الگو تکرار شونده زندگیم بی پولی و نداشتن استقلال مالی است که از کودکی شروع شد و در دوران دانشجویی شدت گرفت و تا دوران متاهلی ادامه داشته ..دیگر الگواحساس مسیولیت نسبت به دیگران که اینطور قسمت زیادی از زمانم به غارت برده میشه البته تو این دو مقوله الان تمرکزی کار میکنم واین فایل هم انگار خدا مخصوص همین تضادهای من گذاشته…..خدایا شکرت..استاد وقتی عکستون که میخواد از رو صفحه بیاد بالا هنوز نیومده روی زبونم ناخودآگاه خدارو شکرت میاد. این یه نشونه جالب از همون اوایل آشنایی من با سایت بوده خدا در دنیا و آخرت از شما ومریم خانم گل راضی باشه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  2. -
    شیدا و مهرک گفته:
    مدت عضویت: 1731 روز

    سلام به استاد عزیزم و همه دوستانی که این کامنت رو میخونند

    یادم میاد سالها پیش قبل از اشنایی با شما هرکاری که میکردم همه درها بسته بود خیلی تلاش فیزیکی میکردم اما هیچ نتیجه ای نمیومد بلکه شرایط بدتر هم میشد دیگه به جایی رسیده بودم که میگفتم خدایا نه پول میخوام نه موفقیت فقط میخوام بدونم چرااا اینجوریه که خیلی طول نکشید خدا جواب چرامو داد و من رو با شما آشنا کرد بعد که فهمیدم قضیه چیه خیلی از نتایج عوض شد چون خیلی از باورهام عوض شد اما دوباره به تضادی برخوردم اونم الگوهای تکرارشوندس که تمام احساسات منوبرانگیخته میکنه

    یکی از اون الگوها اینه که هرسال منو همسرم به مدت چند ماه عمیق روی خودمونو باورهامون کار میکنیم همه چیز عالی پیش میره از هر لحاظ ادمای خوب میان موقعیت های عالی پول خوب اما به محض اینکه این اتفاقات شروع به افتادن میکنه ما کم کم از قوانین و کارکردن روی خودمون دست میکشیم اینقدر این اتفاق نا محسوسه که یهو به خودمون میایم میبینیم از لحاظ مالی به صفر مطلق رسیدیم همون ادم هایی که چند ماه قبل دستی از سمت خدا بودند و کمک کردن که پیشرفت کنیم شدن بلای جونمون و همه چی داغون شده و اون موقع کارکردن روی باورهات برام سختر میشه این الگو 3بار برامون اتفاق افتاده و این سومین باره که از چند ماه پیش شروع کردیم و داریم روی ریشه این باور کار میکنیم

    الگوی بعدی ادم هایی هستند که به شدت بهم حسادت میکنن من وقتی اینجور ادم ها وارد زندگیم میشن یا تو نزدیکانم هستند و مجبور میشم یه مدت کنارشون باشم اینقدر احساساتم و تمرکزم رو میگیرند که حد نداره و کنترل ذهنم برام خیلی سخته من اینقدر به این موضوع توجه میکنم که هر سال به مدت چند ماه یه همچین ادمی رو مجبور میشم تحمل کنم

    الگوی بعدی که خیلی احساسم رو برانگیخته میکنه و یک الگوی تکراری هم هست اینه که جایی که کار میکنم یا کاری که وظیفه ام نیست برای کسی انجام میدم نا دیده گرفته بشه این موضوع اینقدر ناراحتم میکنه بارها به خاطرش گریه کردم

    این سه تا الگو بلد ترین الگوهایی هستند که داره برام تکرار میشه

    اما با درک بیشتر قانون دارم یاد میگیرم که اول از همه از ریشه این الگو ها رو پیدا کنم و روشون کار کنم و هرروز که میگذره باورهای پنهان و مخرب جدیدی رو دارم پیدا میکنم و باورم نمیشه که این باور رو داشتم

    تا زمانی که یاد نگیرم در برخورد با این الگوها چطور رفتار کنم چطور ذهنم رو کنترل کنم چطور روی باورهام بهتر کار کنم این الگو تکرار میشه فقط هر دفعه موضوع و ادم هاش عوض میشه از خدا میخوام تو این مسیر هدایتم کنه

    و من وظیفه خودم میدونم که روی خودم کار کنم چون خدا سمت خودشو خوب انجام میده

    استاد عزیزم ازت بی نهایت سپاسگذارم به خاطر این اگاهی های خالصانه دوستتون دارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  3. -
    حسین بکان گفته:
    مدت عضویت: 1872 روز

    سلام به استاد دوست داشتی ،اول اینکه سپاس از اینکه هر موقع میایم تو‌سایت یه فایل جدید هست ؛ نمیدونید چقدر شخصا خوشحال میشم وقتی میبینم فایل جدید اومده ، کلی ذوق میکنم ایشالا صد سال سایتون رو‌سرمون باشه،یه درخواستی داشتم میشه لطفا یه کارگاه اموزشی در استانبول یا دوبی بذارید, واقعا دیدن شما از نزدیک یکی از آرزوهای منه …

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  4. -
    هادی نورائی گفته:
    مدت عضویت: 1217 روز

    سلام به استاد و همسر عزیزشون

    خدارو شکر بعد مدت ها تونستم دست به کامنت بشم اونم برای اولین بار با لب تاپ جدیدم که پولشو باافکارم بدست اوردم و از این باب خیلی خوشحالم و لذت دوچندان میبرم.

    پاسخ من به سوال استاد اینه که.

    اول خواستم از نکات مثبتی که باعث میشه من حالم بسیار خوب بشه بگم

    من زمانی که به پیشرفت هام نکاه میکنم بسیار خوشحال میشوم.

    من زمانیکه افکاری که ساختم رو در زندگیم میبینم باز خووردشو بسیار لذت میبرم و به خودم میگم که دیدی شد.

    من زمانی که به خواسته هایی که نوشتم میرسم بسیار حالم خوب میشه.

    من زمانی که کار جدیدی انجام میدم خیلی خوشحال میشم .

    من زمانی که به نا شناخته هامیزنم و از پس نجواهای ذهنم بر میام بسیار لذت میبرم.

    من زمانی که تجسم میکنم واقعا حالم خوب میشه ولی انیو بگم که تجسم برام خیلی راحت نیست ولی دوس دارم زمانی که به خواسته هامیرسم از طریق ذهنم.

    من زمانیکه کسی از من تعریف میکنه بسیار لذت میبرم .

    من زمانی که با همسرم از قانون صحبت میکنیم بسیار لذت میبریم اونم هر شب و خداروشکر که همسرم هم با من هم مسیر هست و واقعا این اتفاق باعث شد که خیلی در این مسیر به هم کمک کنیم یجورایی نشتی انرژی که بعضی از دوستان از این مورد رنج میبرند نداشته باشم.

    من زمانی که از قانون درزندگیم استفاده میکنم بسیار لذت میبرم.

    من زمانی که شرک رو از خودم دور میکنم بسیار حالم خوب میشه.

    من زمانی که به هادی قبل و بعد هدایت شدن به این مسیر زیبا توجه میکنم ومتوجه تغییرات میشم خیلی خیلی خوشحال میشم و خدارو سپاس میگویم.

    ودر مورد موارد منفی هم این که.

    من در مواقعی که قضاوت میشم خیلی ناراحت میشوم خدارو شکر مدت هاست که با قانون بدون تغییر خداوند اشنا شدم دیگه برام اتفاق نیفتاده.

    من وقتی کسی بهم دروغ میگه خیلی ناراحت میشم.

    من از اینکه پشتم صحبت بشه خیلی ناراحت میشم .

    من از اینکه بهم پند واندرز داده بشه یا نصیحت اذیت میشم.

    من از اینکه بد قولی بشه بهم خیلی از کوره در میرم

    من زمانی که به خواسته هایی که میخام نمیرسم خیلی حالم بد میشه

    از اینکه درامدم به حالت یو یو در میاد خیلی اذیت میشم

    خبلی موارد هست که الان به یادم نمیاد ولی میدونم که بسیاره

    خیلی سپاس گذار خدایه خوبم هستم که شما شدی دستی از سوی او برای من برای هدایت من برای تغییر دنیا و اخرتم .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  5. -
    سیده سمانه لایق گفته:
    مدت عضویت: 3329 روز

    سلام

    خداقوت

    استاد عزیز چقداین مدلتون که ناشی از قانون سلامتیه بهتون میاد

    تحسین میکنم..

    1.وقتی که پسر2.5سالم برطبق میل من عمل نمیکنه اعصابم خورد میشه

    مثلاوقتی غذا نمیخوره مثلا وقتی محکم دستاشومیکوبه زمین مثلا وقتی میخوام بخابه وبعد3ساعت بزورمیخابه…

    2.وقتی همسرم یه قضاوت اشتباه میکنه درباره من وازخودش مطمئنه

    3وقتی همسرم توجمع بامن بدرفتاری میکنه

    4وقتی همسرم به خانوادش خیلی توجه میکنه و توهمون موارد به من توجه نمیکنه

    5وقتی همسرم مواردی که من میخوام رو نخریده ولی رفته برای خودش مثلا لباس خریده

    6.وقتی تو جمع میخوام حرف بزنم

    البته من آدم خیلی اجتماعی ای هستم وباهمه گرم میگیرم ولی تو جمع زیاد که همه ساکت باشن ومن بخام حف بزنم ترس دارم از حف زدن

    7.وقتی یکی با کنایه بخاد چیزی بهم بگه خیلی بدم میادخصوصااگه خانواده شوهرباشه

    الانم برای این روابط دربه داغونم دارم دوره عشق و مودت رو می گذرانم ..

    استاد بخاطر این توضیحات درفایلهای رایگان ازتون بینهایت سپاسگزارم

    من کشف قوانین رو نخریدم و الانم امکان خریدشوندارم ولی همین توضیحاتتون ازفایلهای رایگان ایشالا خیلی کمکمون میکنه

    خدا حفظتون کنه بازهم ازتون سپاسگزارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  6. -
    فاطمه سليمى گفته:
    مدت عضویت: 1767 روز

    سلام  به دو استاد عزیز و شایسته ام و همه دوستان نازنینم

    خدا رو شکر برای این سایت فوق العاده و این فضای روحانی که دارم توش رشد می کنم

    نمی دونم واقعاً همینطوره یا بنظر من اینجور میاد که فایلهایی که اخیراً داره روی سایت میاد خیلی قویتر و سطح آگاهیهاش خیلی بالاتره

    شاید هم مدار من یه درجه بالاتر رفته که به این درک رسیدم

    امروز صبح یکی از خواسته هایی که تو دفترم نوشته بودم این بود که فایل جدید بیاد و خدا رو شکر که اتفاق افتاد

    وقتی که فایلو گوش کردم  بیاد آوردم که من هم تا دو سه سال پیش چند تا از این الگوها رو تو زندگیم داشتم چند بار پول و طلا گم کردم و هر دو سه سال یکبار بدلایل متفاوت مریض می شدم و یکی دو روز بیمارستان بستری میشدم و یا هر چند وقت یکبار یه بگومگوی نسبتاً جدی با همسرم پیش میومد و یا اکثر اوقات بموقع سر قرارم نمی رسیدم اما خدا رو صد هزار مرتبه شکر الان وضعیتم خیلی تغییر کرده و از اون الگوها خبری نیست(البته تاخیر سر قرار هنوز کامل از بین نرفته یه کم جای کار داره) الان دیگه خدا رو شکر الگوهای تکرار شونده مثبت رو دارم تجربه می کنم

    در جواب سؤال این قسمت که چه شرایط و اتفاقاتی در زندگی شما قویترین احساسات رو در شما بر انگیخته می کنه میخوام به این مطلب اشاره کنم که من (فکرمی کنم تعداد زیادی از دوستان هم شرایطشون مشابه من هست)  الان چند ساله تو این مسیر هستم و دارم رو خودم کار می کنم و به تعبیر خودم صفر کیلومتر نیستم یاد گرفتم ذهنمو کنترل کنم  بمحض اینکه شرایط و اتفاقات ناخواسته ای برام پیش میاد به خودم یادآوری می کنم که هیچ موضوعی هرچقدر هم که مهم باشه اونقدر ارزش نداره که حال خوب رو از من بگیره حال خوب من  خیلی ارزشمندتره و من اصلاً اجازه نمیدم که شرایط و اتفاقات ناخواسته احساسات منفی شدیدی رو در من برانگیخته کنه یعنی در ابتدا ممکنه ناراحت بشم ولی قبل از اینکه این احساس ناراحتی قوی بشه کنترلش می کنم

    الان اوضاع برعکس شده خدا رو شکر حالا دیگه شرایط و اتفاقات خوب هست که احساس شادی و خوشحالی شدید رو در من ایجاد می کنه حس پرواز بمن دست میده حسی که انگار دارم رو ابرها راه میرم

    خدا رو شکر که موفق شدم کامنت خودم رو برای این فایل بنویسم و همچنین از خوندن کامنت دوستانم بهره ببرم

    در پناه خدای مهربان شاد و سلامت ثروتمند و سعادتمند در دنیا و آخرت باشین

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  7. -
    سمانه ر گفته:
    مدت عضویت: 1935 روز

    من در متن قبلی جواب سوال رو ننوشتم و اینجا مینویسم:

    چه شرایطی شدید احساسات من رو منفی میکنه:

    1. وقتی تو یه جمعی وارد میشم که تعداد از دو نفر بیشتر میشه من میرم تو ناراحتی، حسادت و حس اینکه شاید من کامل نیستم(تو جمع آشناهای قدیمی و فامیل این اتفاق نمیوفته)

    2. وقتی برای یه نفر وویس میدم یا تکس یا تماس مخصوصا آقا، اگر دیر جوابمو بده یا اصلا میس کال بشه کلا حالم خراب میشه میرم تو حس بی ارزشی و عجیب تو موارد کاری هی برام پیش میاد

    3. حسادت وقتی موفقیتهای دیگران رو میبینم تو ازدواج، سفر، مهاجرت احساس میکنم از همه عقب افتادم و حالم خیلی بد میشه و غمگین میشم و تمام تلاشهام تو زندگی برام بی ارزش میشه

    4. اگه تو رابطه عاطفی طرف مسجمو دیر باز کنه حالا اصلا اون آدم منظوری نداشته ولی کلا ترس تو وجود من از قبلش هست یا اینکه از ترس نه شنیدن من پیشنهاد جایی رفتن نمیدم میذارم اون برنامه بریزه

    5. بی توجهی از دوستان دختری که بهشون خیلی محبت داشتم و صمیمی بودیم که میبینم با یه دوست دیگه من قرار داشتن و راحت عکس هم میذارن بدون اینکه به من چیزی بگن

    6. وارد شدن به جمع جدید با پارتنرم که هنوز با خودشم زیاد صمیمی نیستم. اینکه من رو میخواد وارد جمع دوستاش کنه از نظر و نگاههاشون میترسم و بهم میریزم و اصلا نه خودم هستم، نه خوشحالم نه انرژیم مثبته که فکر میکنم رو طرفم هم تاثیر بدی میذاره

    همین استاد همش تو روابطمه و امید دارم که حلش کنم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  8. -
    اعظم برزگری گفته:
    مدت عضویت: 1415 روز

    سلام استاد جانم و مریم عزیزم و تمام هم فرکانسی های سایت سراسرالهی

    خدارا هزاران هزار بار در هرلحظه و هر ثانیه شکر به خاطر این سایت و استاد و مریم جان و تمام کسانی که دوست دارن روز به روز پیشرفت کنند

    استاد جانم!اتفاقات تکرار شونده من این اواخر از زمانی که فایل شکارچی نکات مثبت باشیم بیشتر وبیشتر شده و به لطف الله مهربان هر روز و هر لحظه شاهد معجزات بسیار بسیار شیرین و دلچسبی در هر لحظه از زندگیم هستم و سیر تحول و تغییر باورهام رو به خوبی احساس میکنم و میدونم ریشه ی این نتایج از عملکرد به قانون و قوانین تغییر ناپذیر خداوندم هستند…

    از روزی که به طور مستمر و پایدار تمرین شکارچی نکات مثبت ،شکر گزاری و توجه به زیبایی ها رو انجام میدم و همین امشب یه دفتر تموم کردم به لطف خدای بخشنده و مهربان دریچه ایی از نعمات خدا وارد زندگیم شده است و از یک هفته ی قبل جلوی سفارشاتم رو بستم و طوری که چند روز مونده به عید قربان ظرفیت سفارشات من تکمیل شد و از هر سمتی خدای من بهترین و باکیفیت ترین مشتری ها رو می رسونه و سپاس گذار خدایی هستم که در طول یک ونیم سالی که کسب و کار خودم رو راه انداختم خدایم بزرگترین تبلیغ کننده ی من بوده و تا با الان جایی نگفتم که کار وهنره منو معرفی کنند ولی خدای من با دستان مهربانش دل ها رو برام نرم کرد،مشتری هایی رو برام می فرسته که تابه حال من ندیدمشون و نمی شناسمشون!تعریف و تمجیدهایی از کارم میکنن که سطح ارزشمندی ولیاقتم رو خیلی بالابرده،دستانی رو به سمتم برای کمک می فرسته که من حیران میمونم!آزادی زمانی بسیارفوق العاده ایی برایم مهیا شده که به بهترین شکل میتونم هر روز تو خونه ی خودم بهترین و زیباترین و به روز ترین کیک ها رو ارائه بدم،رضایت همسرم از اینکه زیباترین شغل و هنر رو تو خونه ی خودم کنار همسر و فرزندانم انجام میدم!الان به لطف الله مهربان به جایی رسیدم که یک هفته تا ده روز سفارشام پر شده و تکمیل هستم توی شهری که همه میگن نیست و مشتری کمه!با هدایت ها و راهنمایی های خودش از پس چالش های جدید برمیام و یک درجه رشد میکنم!تغییر و بزرگ شدن خودم رو به عینه می بینم و میدونم که راه بسیار طولانی برای رشد و پیشرفت هست ولی من شاکر خداوندی هستم که مرا با سایت سراسر نور و آگاهی شما آشنا کرد تا از راکدی و سالید بودن در بیام و جاری باشم و جریان پیدا کنم…

    وقتی اتفاقات تکرارشونده ی دلخواه تکرار وتکرار میشن در مسیر جدیدی از نعمت های جدیدی قرارمیگیریم که سطح لیاقت و ارزشمندی ما هم بالاتر میره و ظرف وجودیمون هم بزرگتر و بزرگتر میشه و خواسته های جدیدی در ما شکل میگیره!!!

    خدا جانم هر لحظه تو راسپاس که بودنت و داشتنت بزرگترین دلگرمی من است.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  9. -
    صفاگنجی گفته:
    مدت عضویت: 1755 روز

    به نام خدای مهربان

    سلام‌و درود به همه ی دوستان ارزشمندم و استادان عزیزم

    یک الگویی که چندین ساله توی زندگیم تکرارمیشه اینه که بایکسری آدم توی فامیلمون درارتباطیم که بیشتر این انتظار رو دارن که به هرمناسبتی هدیه دریافت کنن تا اینکه هدیه به دیگران بدن،یعنی جوریه رفتار اونها که اگه نوبت اونها میشه که هدیه ای چیزی بدن جوری خودشون رو به فقرونداری میزنن که آدم دلش میسوزه میگه بابا اصلا تو فقط بیا،دست خالی هم قبولت داریم

    اون وقت میبینی همون طرف چنان خرجای بیهوده و زیادی جای دیگه اززندگیش کرده که آدم تعجب میکنه طرف چرا به ما که میرسه انقدر خودشو به فقیری میزنه،اون وقت ما اگه توبدترین شرایط هم باشیم باید حتما یک هدیه ی درست حسابی براهمون بخریم

    بعد ازدرون میبینم باز ما به اونها قدرت دادیم و اگه یروزی فقط به این نیت مارو دعوت کرده که هدیه بهشون بدیم،توانایی نه گفتن نداریم که بگیم آقا اصلا ما نمیخوایم بیایم مگه ما نیایم چی میشه،و باخودمون میگیم زشته حالااگه نریم ناراحت میشن،یااگه نریم اون وقت میگن برا پولِ فلان کادو بود نیومدن،و و کلی دلیلای بیجای دیگه میاریم و مجبوریم رفتار خیلی ناجالب طرف هم تحمل کنیم فقط به این خاطر که بد قضاوت نشیم،یا رضایت طرفو جلب کنیم

    اون وقت نوبت به اونا که میرسه خیلی راحت نه هدیه میدن و نه تو اون دورهمی شرکت میکنن تازه کلی خودشونو به بیماری میزنن که اون روز توی جمع نیان،و این خصوصیتشون تقریبابرای همه بُولد شده

    و این آدما به شدت رفتارشون منو از کوره درمیاره،وواقعا از ته قلبم میخوام که رابطمو بااینجور افرادی که انتظار یکطرفه ازآدم دارن رو فوری کات کنم و هیچ وقت اونهارو نبینم

    این باور هم تواین موضوع که مثل یه دلقک خودشو نشون میده اینه که خیلی راحت نمیبخشم بدون هیچ انتظاری،درواقع به طور ناخوداگاه هرچیزیو که میبخشم انتظاردارم که طرف یا همون اندازه رو جبران کنه یا خیلی مارو تأیید کنه

    و اینکه دوست دارم واقعا باهر جمعی که خیلی حال نمیکنم جدای ازینکه قراره هدیه ببرم یا نه خیلی راحت بگم آقا من برای وقت خودم ارزش قائلم خیلی ممنون از لطفتون من میخوام یه مدتی تو تنهایی خودم لذت ببرم،فارغ ازینکه تو قراره منو چجور قضاوت کنی

    حتی گاهی وقتاهم شده باخانواده ی خودم که میبینم عقاید مذهبی خیلی ناجالبی دارن حال نمیکنم واقعا میخوام یک مدت بسبار طولانی خودم باشمو خدای خودم و نه من کاری به کاردیگران داشته باشم و نه دیگران کاری به کاره من

    خیلی وقتها شده واقعا هزینه های غیرمترقبه ای داشتیم ازجمله هدیه دادن به اینجور آدما که انگار وظیفه ی ما میدونن این مقدار پول یاکادو رو بدیم،یا یک کسی ازفامیل بیمار میسه باید با کلی نباتو میوه به دست بری به عیادتش تازه کلی هم دردودل از طرف بشنوی

    جدیدا که توی شهر ما مُد شده وقتی به عیادت کسی میرن باید حتما پول توی پاکت بذارن وبه بیمار بدن و با یک‌ نرخ مشخص و زیادی همه باهم بدن

    چیزی که واقعا به شدت این موضوع رنج آوره برای همه،و عیادتها هم یجورای چشمو هم چشمی شده

    خیلی دارم سعی میکنم برعکس رفتارای جامعه و فامیل رفتار کنم و قضاوت اونها برام مهم نباشه

    واقعا که قضاوت دیگران یک پاشنه ی آشیل بسیاربزرگی برای من شده

    اون قدرت دادن به غیره خدا،اون عزت واقعی رو از خدا نخواستن شده پاشنه ی آشیل من و فکر کنم خیلی از آدمای جهان

    باید قدرت رو از آنِ خدا بدونم ولاغیر،باید جوری رفتارکنم که مورد پسند خداباشه نه دیگران،باید جوری رفتار کنم که عزت واقعی رو خدا بهم بده نه دیگران

    باید جوری تو باور فراوانی عمل کنم که ببخشم بی انتظار و فقط ازخدا بخوام برام جبران کنه نه دیگران

    باید نظروتأیید خدا برام مهم باشه نه دیگران،باید جوری خداپسندانه رفتارکنم که خودم و خدای خودم ازم راضی باشه نه دیگران،ونه همسرم و نه پدرومادرم و نه فامیلو اطرافیان

    من باید عاشق خودم و خدای خودم باشم،فوج فوج آدمایی سمت من میان که بهم عشق بورزن،بهم بی منت هدیه بدن،بهم عزتواحترام بذارن بدون هیچ انتظاری و من اعتبارتمومه اونهارو به خدای خودم بدم نه دیگران

    من باید برای خودم وقت خودم ارزش قائل باشم تادیگرانی به سمتوسوی من بیان که اونها هم برای خودشون و هم برای من ارزش قائلن

    نه اینکه دیگرانیو جذب کنم که نه تنها برای خودشون ارژش قائل نیستن بلکه برای وقتوانرژیو هیچ چیزه ما ارزش قائل نباشن

    باید در یک‌کلام باخودمون درصلح باشیم،باجهانمون درصلح باشیم تا جهان آدمای درصلح رو به سمتو یوی مابیاره ان شالله

    درپناه یگانه قدرتمنده عزت دهنده میسپارمتون

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  10. -
    مه‌تا عسگری گفته:
    مدت عضویت: 1709 روز

    به نام خدای بخشنده و مهربان

    سلام به استاد عزیزم ، مریم بانو و همه‌ی هم کلاسی‌هایم در این کلاس الهی

    وقتی داشتم متن بالای فایل رو میخوندم و رسیدم به سوالی که نوشته بودید بدون لحظه‌ای فکر و صرف انرژی خاطراتی جلوی چشمهام ظاهر شد که همگی از یک جنس بودن!

    خاطرات من در سنین مختلف و با آدم های غریبه و آشنا بود ولی احساس من یکی بود!

    در همه‌ی اونها “دیگری به من ترجیح داده شده بود “

    دقیقا همینه !!!

    شدیدترین احساس منفی من برای زمانهاییه که اولویت نبودم ، نادیده گرفته شدم و مهم نبودم یا حتی بنظر خودم بی ارزش بودم !!!

    یادمه اولین باری که همچین احساسی رو تجربه کردم 3 یا 4 سالم بود ؛ خاطره‌ش با یک کیفیت بینظیر هنوز در خاطرم هست

    زمانی که دختر بزرگ همسایه‌مون بین من و دوستم که توی کوچه باهم بازی میکردیم اونو دوست داشتنی تر مهم‌تر و خواستنی‌تر اعلام کرد

    و من سعی کردم خلافش رو ثابت کنم ولی نتونستم!

    از اون لحظه به بعد این باور مهمون قلبم شد ،

    با من رشد کرد و بزرگ شد

    با من مدرسه آمد

    با من سفر کرد

    و لحظه‌ای ترکم نکرد

    من رد پای این باور رو حتی تو روابطم با پدر و مادرم هم دیدم چه برسه به نزدیکان درجه 2 و 3 و غریبه‌ها !

    حالا که فکر میکنم میبینم من احمقانه ترین کارهای عمرم رو هم زمانی انجام دادم که تو اوج این احساسات بودم

    ولی الان حس جالبی دارم ، از هیچکدوم از ادمهایی که موجب اون احساس در من شدن ناراحت نیستم ، حتی چشمهامو بستم و قلبا همه رو بخشیدم

    فهمیدم اونا تقصیری نداشتن و من خودم بودم که رفتار و برخورد اونارو میساختم !

    وای خدایا!!!!!

    من 23 سال زندگیم رو ریپیت بوده و نمیدونستم !

    الان با تمام وجودم میخوام این مهمون ناخونده رو از قلبم بیرون کنم ، دیگه نمیخوام جاهل باشم ! 23سال جهالت کافیه واقعا!

    استاد چقدر خوبه که شمارو داریم خدا حفظتون کنه ، من عااااشقتونم عااااااااااااااشقتونم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای: